PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ظهور ولایت در صحنه غدیر



ملکوت* گامی تارهایی *
29-04-2022, 20:07
https://static.bookroom.ir/file/cache/attach/image/200810/903_254_450.jpg

ملکوت* گامی تارهایی *
29-04-2022, 20:08
سخن ناشر دین، که برترین موهبت الهی به ساحت انسانی است، از دیر زمان حرکت خود را آغاز کرده، در طول تاریخ با فراز و نشیب های فراوان، گذرگاه های سنگین و سهمگین را پشت سر گذاشته است.
تازیانه های تحریف و بدعت، بدن ظریف و پیکر نحیف دین را آزار می داد و دین آسیب دیده و بیمار، یارای رفع کسالت از خویش و هدایت دیگران را نداشت. مظلوم ترین حقیقت در طی قرون و اعصار، دین عزیز بود که هماره با تمام لطافت و مهربانی، ندای صلاح و بانگ فلاح بر می آورد، لیکن افتان و خیزان راه می برد تا این که سرانجام به وادی امن ولی الله بار یافت و در آغوش او آرمید.
اکنون دین قبل از هر چیز و هر کس، خرسند و شادمان است و بانگ ظفر را از ماذنه ولایت سر می دهد که: الیوم الذین کفرو من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا شادمانی و خرسندی دین از آن رو است که در کنار سرو قامت امامت مأوی گزید و بر ساحل نجات ولایت پهلو گرفت تا نقش هدایت و آزادی انسانها را بهتر انجام دهد.
در عرصه غدیر، که میعاد آسمانیان و میثاق زمینیان است، وعده وقوع دو فراز آسمانی تحقق یافت:
نخست در گامی بلند، ظرفیت و امکان فوق العاده ای همزمان با آخرین لحظات حیات رسالت حضرت نبوی علیه السلام به دین داده شد و حقیقت ولایت در متن دین تعبیه گردید. دین واقعی و حقیقی، آن دینی است که تبیین و تفسیر، تعلیل و تاویل آن را صاحبان مقام ولایت، بر عهده گیرند. دین بدون چنین والیانی، اساسا دین نیست، بلکه ماهیتا مغایر و جدای از آن است.
در گام دوم، آن کسی که از حریم دین دفاع کرده و اجازه تعدی و تاخت و تاز در عرصه دین را نمی دهد ولی الله است. او که با خدای خویش عهدی بسته و با خون خود آن را امضا و تایید کرده است، اجازه ظلم به حدود، معارف، حکم آیین الهی را نمی دهد و شمشیر عدالت او برای تثبیت این میثاق آسمانی و پاسداری از آن، پیوسته مبارز می طلبد.
در این مختصر - که حاوی نگاه دقیق تفسیری استاد فرزانه، حضرت آیه الله جوادی آملی (مد ظله العالی) به آیه شریفه اکمال است - تلاشی در راستای تثبیت ارکان اعتقادی در بخش امامت و ولایت صورت گرفته تا پایه های اعتقادی را استوار و پایدار سازد.
این کتاب در سه بخش تنظیم شده است:
در بخش یکم، تلاش شده با بررسی واژه های آیه و حقایق تاریخی، تفسیری روشن از آیه و محتویات آن ارائه شود.
در بخش دوم، برخی از روایاتی که در جوامع روایی، پیرامون حماسه غدیر وارد شده همراه با شرحی مختصر ذکر گردیده است.
در بخش سوم، برخی نکات و اشکالات پیرامون آیه همراه با جواب آن آمده است.
در پایان از فاضل گرامی جناب حجه الاسلام آقای محمد صفایی که برای انتزاع چنین مجموعه ای از آثار حضرت استاد آیه الله جوادی آملی (مد ظله العالی) اقدام بی شائبه و تلاش خالصانه داشتند و نیز از زحمات مجدانه جناب حجه الاسلام آقای حسین شفیعی که ویرایش آن را بر عهده گرفتند، کمال تشکر و سپاسگزاری را داریم.
امید است این اثر، در هرچه نزدیک کردن ذهن ها و دلها به مولای دین، دنیا و آخرت حضرت امیر المومنین علیه السلام که - سال 1380 (ه - ش) نیز همانند سال قبل، به ابتکار مقام معظم رهبری، حضرت آیه الله خامنه ای (مد ظله العالی) به نام مقدس آن بزرگوار مزین است - گامی رسا بر دارد.

ملکوت* گامی تارهایی *
29-04-2022, 20:09
مقدمه انسان موجود زنده ای است که مشترکات فراوانی با سایر حیوانات دارد. همه موجودات زنده به مقتضای طبیعت خود نیازهایی دارند که عمده ترین و محوری ترین تلاش آنها برای رفع این نیازهاست.
نیازمندیهای حیوانات بجز انسان، در تامین غذا و ارضای غرایز جنسی خلاصه می شود، در حالی که انسان به حکم استعداد خدا دادیش نیازمندی هایی برتر و بالاتر، در خود احساس می کند؛ احتیاجات حیوان در حد تمنیات مادی و خواهش های نفسانی توقف می کند،لیکن دامنه نیازمندیهای انسان از گذرگاه خواسته های مادی عبور کرده، گستره معنویات را در بر می گیرد.
بدین ترتیب، آنچه انسان را از سایر حیوانات ممتاز می کند، گرایشات و تمایلات او است، که آن نیز متاثر از بینش و نگرش او به نظام هستی است.
اگر انسانی در بینش، از حد مادیات فراتر نرود و در گرایش، به بر آوردن مشتهیات نفسانی بسنده کند، در رتبه سایر حیوانات خواهد ماند. علی علیه السلام فرمود: انسانی که از غایت و هدف خلقت خویش غافل گشته و تمام اندیشه هایش خوب خوردن است، همانند حیوان پرواری است که همه همت او، علف است یا همچون حیوان یله ای است که شغلی جز چریدن و
پر کردن شکم ندارد: فما خلقت لیشغلنی اکل الطیبات کالبهیمه المربوطه همها علفها، او المرسله شغلها تقممها تکترش من اعلافها تلهو عما یراد بها (1).
نیز در وصف حیف و میل کنندگان بیت المال فرمود: تمام تلاش آنان در رفت و آمد بین آخور و کنیف خلاصه می شود: نافجا حضنیه بین نثیله و معتلفه.
حیوان، بر اساس جبر طبیعی، خود را به شکم و شهوت سرگرم می کند. از این رو قابل سرزنش نیست، اما برخی از انسانها با داشتن استعداد انسانی و بر خورداری از قدرت فرشته شدن، به شکم و دامن می اندیشند و همتشان از این محدوده فراتر نمی رود. قرآن کریم در وصف چنین انسانهایی فرمود: اینان نه تنها در ردیف حیوانات هستند، بلکه از حیوان نیز


: (اولئک کالانعام بل هم اضل)(2)
علی علیه السلام نیز درباره این گونه افراد فرمود: من کان همته ما یدخل جوفه کانت قیمه ما یخرج منه
امتیاز انسان بر سایر حیوانات و استعداد ویژه وی اقتضا می کند که برنامه خاصی برای هدایت، راه یابی و طی مراحل کمال او تنظیم شود تا از توانایی های خود غافل نگردد و خویش را از ورطه تنزل حیوانی برهاند و در مسیر صعود و عروج انسانی قرار دهد.
این تکالیف و فرایض، نیازی را از خدای سبحان برآورده نمی کند، بلکه استعدادهای انسان را شکوفا کرده او را در رسیدن به مقصد و مقصودش یاری می دهد. چنان که اصل خلقت انسان نفعی برای خدا ندارد. علی علیه السلام در این باره می گوید: یقول الله تعالی: یا ابن آدم، لم اخلقک لاربح علیک، انما خلقتک لتربح علی...(3).
در فرهنگ قرآن کریم این برنامه خاص نام دین به خود گرفته است.
از سوی دیگر افرادی شایسته، مصمم و قاطع انتخاب شدند تا پیام رسان وحی الهی، مفسر، مبین، مدافع و مجری این قوانین باشند، این افراد همان انبیای الهی و جانشینان بحق آنان هستند که نمونه هایی از اوج انسانیت انسان و حجت هایی استثنایی بر بشر بودند.
سرآمد این حجج الهی وجود مقدس ختم نبوت و خاتم رسالت، نبی اکرم (علیه و علی آله افضل التحیه والکرم) است.
در این ره انبیا چون ساربانند - دلیل و رهنمای کاروانند
و زایشان سید ما گشت سالار - هم او اول هم او آخر در این کار
بر او ختم آمده پایان این راه - در او منزل شده (ادعوا الی الله)
مقام دلگشایش جمع جمع است - جمال جان فزایش شمع جمع است(4)
در جهان بینی توحیدی، مقام تشریع و قانون گذاری اصالتا از آن خدای هستی آفرین است و بس: (ان الحکم الا لله)(5)، حق تعیین پیامبر نیز - که سفیر الهی است - از آن حق تعالی است: (الله اعلم حیث یجعل رساله). (6)بنابراین، انتخاب و گزینش پیامبر و اعطای رسالت به او منحصرا کار خدای سبحان است و انتخاب ورای مردم در برگزیدن پیامبر و تعیین او اثری ندارد. نقش مردم نسبت به پیامبر و پیام الهی، ایمان آوردن و رونق بخشیدن به آن است.
بر این اساس، شیعه معتقد است که جانشین پیامبر نیز باید از جانب خدا تعیین شود؛ زیرا آگاهی بر صفاتی همانند علم و عصمت که از شرایط عمده جانشین پیامبر است، برای انسان های عادی امکان پذیر نیست. او است که می داند این نعمت های بزرگ را به چه کسانی عطا کرده و دیگران، راهی برای دست یابی به چنین علم و آگاهی ندارند.
شیعه بر آن است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جانب خدای سبحان، این انتخاب الهی را در مواردی فراوان به مردم ابلاغ کرده است، که ماجرای غدیر خم یکی از آنهاست.
در این حادثه بود که وجود مبارک امیر مومنان، علی علیه السلام از ناحیه خداوند عز و جل به عنوان سر سلسله امامت و رهبری برگزیده شد.
در مقابل، اهل سنت، جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از اوج امامت به حضیض خلافت تنزل داده و آن را در حد یک سلطان پایین آورند. آنها معتقدند زیر سایه سقیفه ای بی پایه گرد هم آمد و برای پیامبر جانشین تعیین کرد چنان که به وصایت خلیفه یا شورایی صوری می توان این مهم را انجام داد. در حالی که شیعه اذعان دارد که دست کوتاه سقیفه و امثال آن به اوج امامت نمی رسد تا بتواند کسی را بدان مقام نصب کند یا از آن تنزل دهد.
آیات متعددی از قرآن کریم مدعای شیعه را تصدیق می کند و گواهی بر درستی و استواری مرام و مسلک امامیه می دهد، که آیه اکمال یکی از بارزترین آنهاست: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا(7)
پرده برداشتن از این نوع آیات که وساوس شیطانی، دلالت آن را زیر سوال می برد، راهگشای حقیقت طلبان و حجت ره جویان است.
این مجموعه که عهده دار بحث تفصیلی آیه اکمال است، در سه بخش خلاصه می شود؛ در بخش نخست، تلاش شده است تا بررسی واقع بینانه ای از آیه اکمال ارائه شود و به سهم خود به جایگاه رفیع حادثه تاریخی غدیر در روایات اشاره شده و در بخش سوم برخی از نکته های لطیف پیرامون آیه، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.

ملکوت* گامی تارهایی *
29-04-2022, 20:09
بخش یکم: غدیر در قرآن حماسه اعجاب آور و دلنشین غدیر،(8)نقطه عطفی در تاریخ اسلام است که به مذاق عده ای گوارا و شیرین و برای برخی ناگوار و تلخ است.
ولی برای فرقه ناجیه و پیروان مکتب علوی حجتی است قاطع که برای هیچ کس عذری باقی نگذاشت چنان که حضرت صدیقه طاهره (علیها السلام) در جواب عذر تراشی های انصار که گفتند: اگر قبل از بیعت با ابوبکر این حرفها را می شنیدیم او را بر علی ترجیح نمی دادیم - فرمود:
و هل ترک ابی یوم غدیر خم لاحد عذرا؟(9)
آیا پدرم، با پدید آوردن حماسه غدیر، عذری برای کسی باقی گذارد؟
در قرآن کریم آیات فراوانی نتیجه و حاصل پدید آمده از این حادثه، یعنی ولایت علی علیه السلام را تایید می کند و آیه کمال از نتایج به دست آمده از این حماسه خبر می دهد.
برای بررسی محتوای آیه، لازم است برخی از واژه های محوری این آیه مورد بحث قرار گیرد:

ملکوت* گامی تارهایی *
29-04-2022, 20:10
شرح واژه های آیه

یوم در چهار معنا استعمال شده است.
1- مدت زمانی که از طلوع فجر آغاز و به غروب خورشید ختم می شود. بنابراین معنا، یوم مترادف نهار است و به معنای روز در مقابل شب به کار می رود، مانند: اذ تاتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعا و یوم لا یسبتون لا تاتیهم(10)، فمن کان منکم مریضا او علی سفر فعده من ایام اخر(11).
2 - مجموع شبانه روز، چنان که بر مجموع نمازهایی که در یک شبانه روز خوانده می شود نمازهای یومیه گفته می شود.
3 - عصر، روزگار و برهه ای از زمان، مانند: تلک الایام نداولها بین الناس(12)، الدهر یومان: یوم لک و یوم علیک(13)
4 - مرحله. چنان که درباره خلقت آسمان و زمین فرمود: مجموع آسمان و زمین را در شش مرحله(14) خلق کرد: الذی خلق السموات و الارض فی سته ایام(15) درباره خلقت زمین فرمود: در دو مرحله خلق شد: خلق الارض فی یومین(16)
بیشترین استعمال این واژه در قرآن کریم مربوط به روز قیامت است. سر این که از قیامت، به یوم تعبیر می شود آن است که مرحله دیگری از نظام هستی و مرحله پایانی آن است.
تذکر: این که گفته شد در اینگونه موارد یوم به معنای مرحله می آید، از آن جهت است که:
اولا، در سه معنای قبل، زمان و وقت، ناشی از حرکت است، بدین ترتیب اگر هیچ حرکتی در نظام هستی نباشد، زمان معنا نخواهد داشت.
ثالثا، قبل از خلقت آسمان و زمین حرکتی نبود تا زمان و وقت معنا پیدا کند. از این رو معانی سه گانه قبل نمی تواند مراد باشد.
الف و لام در (الیوم) برای عهد است و اشاره به روز معین و مشخصی دارد که نزد گوینده و شنونده معلوم است. بدین ترتیب واژه (الیوم) به معنای امروز - در مقابل دیروز و فردا - قرار دارد، مانند: (کذالک الیوم تنسی)(17)، (فهو ولیهم الیوم)(18).
زمخشری از برخی نقل کرده که گفته اند: الیوم در آیه محل بحث اشاره به روزی معین است که این آیه در آن روز نازل شد، یعنی عصر عرفه حجه الوداع، که روز جمعه بود ولی اعتقاد خودش این است که به معنای برهه ای از زمان است، نه اشاره به روزی معین. چنان که واژه الان نیز گاهی اشاره به روزگار است(19).
لیکن حق آن است که آیه، اشاره به برهه ای از روزگار دارد که آغاز آن قطعه زمانی، روز نزول این آیه بوده است. از این رو اختصاصی به دوازده یا بیست و چهار ساعت ظرف نزول آیه ندارد.
(الیوم) دوم، که به منظور اهمیت دادن به آن روز بزرگ تکرار شده است نیز، به همین معناست. تعیین آن روز با اهمیت، به صفحات آینده موکول می شود.

ملکوت* گامی تارهایی *
30-04-2022, 14:28
اقسام یأس

یاس که در مقابل طمع و امید قرار دارد(20)، در فارسی به ناامیدی ترجمه می شود. امید بر، دو قسم است در نتیجه ناامیدی نیز دو قسم خواهد بود. دو قسم امید عبارت است از:
1 - طمع بهره برداری و بهره مندی از چیزی یا کسی. چنان که قوم صالح به او گفتند: قبل از آنکه ادعای پیامبری کنی امید داشتیم که عنصری مفید برای جامعه ما باشی؛ زیرا آثار نبوغ در تو پیدا بود: قالوا یا صالح قد کنت فینا مرجوا قبل هذا(21) در مقابل این امید یاس و ناامیدی از بهره برداری و بهره مندی قرار دارد.
2- طمع نفوذ در چیزی برای از بین بردن آن. در مقابل این امید، ناامیدی از نفوذ قرار دارد. علی علیه السلام می فرماید: هنگام نفوذ وحی در غار حرا صدای ناله شیطان را شنیدم از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدم این صدا از کیست و برای چیست؟ فرمود: این، ناله شیطان است که از معبود شدن خود ناامید شده است: هذا الشیطان قد ایس من عباده(22)
روشن است که کافران، امیدی به بهره برداری، بهره مندی و استفاده از اسلام نداشتند تا در حادثه ای معین، یعنی زمان نزول این بخش از آیه، ناامید شده باشند، بلکه آنان نیز همانند شیطان، امید و طمع نفوذ در دین داشتند تا بتوانند آن را از بین ببرند؛ انگیزه اصلی آنها از این اقدامات نگه داشتن قدرت و شوکت خود در پناه حفظ آیین و مرام خویش بود ولی امیدشان به یاس مبدل گشته، فهمیدند که راه نفوذ به روی آنها بسته شده و تلاش آنان برای نابودی دین نتیجه ای نخواهد داشت.

ملکوت* گامی تارهایی *
30-04-2022, 14:29
دایره طمع کافران

مراد از کافران در جمله (الیوم یئس الذین کفروا) تنها مشرکان مکه یا حجاز نیست، بلکه به علت مطلق بودنش شامل مشرکان، بت پرستان، یهودیان، مسیحیان و... نیز می شود.
مطلبی که در سطور قبل بدان اشاره شد، یعنی تلاش کافران به امید نفوذ در دین به انگیزه نابودی آن، از برخی آیات قرآن کریم نیز استفاده می شود. خدای سبحان اهداف کافران را در محورهای زیر تشریح کرده است:
1- ابتدا تلاش می کردند تا چراغ دین را به طور کلی خاموش کنند و این نهال نو پا را از ریشه بیرون آورند: یریدون ان یطفئوا نور الله بافواههم و یابی الله الا ان یتم نوره ولو کره کافرونهو الذی ارسل رسوله بلهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون(23).
از آنجا که خاموش کردن نور الهی هدف مشترک مشرکان و کافران بود، می فرماید: خدا نورش را کامل می کند و دین خود را بر همه آیین ها و مرام ها
غالب می گرداند، هر چند که کافران و مشرکان را خوش نیاید.
(یریدون) که فعل مضارع است، دلالت بر استمرار می کند و بدین معناست که آنان مدام در صدد خاموش کردن نور الهی هستند. این نور، همان رسالت، نبوت و قرآن کریم است که در معرفی آن فرمود: قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین(24)
چون دیدند موفق به ریشه کن ساختن دین و خاموش کردن چراغ آن نشدند تلاش تلاش می کردند تا مسلمانان را از دین و آیین شان برگردانند: لایزالون یقاتلونکم حتی یردوکم عن دینکم ان اسطاعوا(25). هر یک از ماده و هیئت (لایزالون) دلالت بر استمرار می کند. بدین ترتیب مفاد آیه چنین است: تلاش آنان تنها تهاجم فرهنگی نیست، بلکه پیوسته با شما می جنگد تا اگر بتوانند شما را از دینتان بر گردانند.
این تلاش فرهنگی و نظامی اختصاص به مشرکان ندارد، بلکه اهل کتاب نیز در چنین تلاش و کوششی هستند: ود کثیرا من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمان کفارا(26)، ودت طائفه من اهل الکتاب لو یضلونکم(27)،لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم(28)

ملکوت* گامی تارهایی *
08-05-2022, 16:36
3- بعد از بی ثمر ماندن کوشش هایشان در دو مرحله قبل، تلاش می کردند تا با پیشنهاد گرویدن آیین یهود و نصاری در حقیقت دین بدلی بسازند و حس دین گرایی آنان را این گونه اقناع کنند. از این رو به مردم عوام می گفتند: لن یدخل الجنه الا من کان هودا او نصاری(29)،کونوا هودا او نصاری تهتدوا(30). سران کفر نیز در مقام توصیه به استقامت و پایداری می گفتند: برای حفظ خدایانتان و عبادت آنها صبر و استقامت به خرج دهید: ان امشوا و اصبروا علی ءالهتکم(31).
اگر چه حقد و کینه دشمنان، گاهی به صورت عداوت و دشمنی با مسلمانان بروز می کرد: ان الکافرین کانوا لکم عدوا مبینا(32)لیکن دشمنی اصلی آنان، با خدا و رسولان و سفیران الهی بود: من کان عدوالله و ملائکه و رسله و جبریل و میکال فان الله عدو للکافرین(33) و می خواستند نام آنها نباشد. از این رو در پی تحریف و اضمحلال توحید، نبوت و سرانجام نابود کردن اصل دین بودند.
نتیجه این که کافران در صدد نابودی اصل دین بودند و همواره این آرزو را در سر می پرورانند، لیکن در روزی از روزها که این آیه نازل شد و سرفصل برهه زمانی خاص گردید، این امید به یاس و ناامیدی مبدل گردید.(34)

ملکوت* گامی تارهایی *
08-05-2022, 16:36
معنای خشیت و فرق آن با خوف

خشیت همان خوف همراه با مقاومت و خود نگهداری است، یعنی اینکه انسان همراه با هراس و ملاحظه ای که دارد مراقب اعمال خویش باشد و خود نگهداری کند.(35)
هر یک از دو واژه خوف و خشیت در زبان فارسی به ترس ترجمه می شود. از این رو در مسامحات عرفی جای یکدیگر استعمال می گردند. برخی نیز گمان کرده اند که از حیث لغت با یکدیگر ندارند، لیکن حق این است که از حیث لغت با یکدیگر تفاوت دارند؛ زیرا خشیت، همان تاثر قلبی و اعتقاد به تاثیر چیزی است. بدین معنا که انسان، کسی یا چیزی را منشا اثر و مبدا بداند و از هراسان و متاثر گردد، در حالی که خوف، عبارت است از ترتیب اثر عملی و پرهیز از گزند هر عامل مضر، هر چند که با تاثر و اعتقاد قلبی به مضر بودن آن همراه نباشد، مانند هراس انسان از مار و عقرب و خود نگهداری از آن.
انبیا و اولیای الهی چیزی غیر از خدا را منشا اثر نمی دانند. از این رو خشیتی از غیر او ندارند: (یخشونه و لا یخشون احدا الا الله)(36)؛ زیرا می دانند که همه موجودات مجری فرمان خدا بوده، هیج موجودی کاری را بدون امر تکوینی خدا انجام نمی دهد. اما خوف شان اختصاص به خدا ندارد، بلکه از غیر خدا نیز خوف دارند: (اخاف ان یاکله الذئب)(37)، (ففررت منکم لما خفتکم)(38). سرش آن است که ترتیب اثر عملی و گریز از خطر شی ء موذی، منافاتی با توحید ناب ندارد(39). بنابراین، فرق اصلی خوف و خشیت در این است که خشیت همراه با اعتقاد به تاثیر است، در حالی که خوف چنین نیست.

ملکوت* گامی تارهایی *
09-05-2022, 20:12
رابطه خشیت و علم

راغب اصفهانی می گوید: خشیت همواره با علم و معرفت همراه است. هرچه علم، بیشتر باشد خشیت نیز بیشتر خواهد بود: (انما یخشی الله من عباده العلموا)(40). امام صادق علیه السلام با استدلال به همین آیه فرمود: خشیت، میراث علم است. کسی که از خشیت محروم می شود، عالم نخواهد بود هر چند که در معارف و علوم، موشکافی هایی داشته باشد: الخشیه میراث العلم... و من حرم الخشیه لا یکون عالما و ان شق الشعر فی متشابهات العلم(41).
در آیه محل بحث، همه مسلمانان دعوت شده اند تا به این صفت انبیا، اولیا و علما متصف گردند. پس برای رسیدن به این مقصود باید در ازدیاد علم و معرفت خویش بکوشند.

ملکوت* گامی تارهایی *
09-05-2022, 20:12
خطر واقعی

بعد از اخبار از یاس و ناامیدی همه کافران، اشارت داد که با توجه به حادثه پیش آمده، کاری از آنان ساخته نیست. پس ترسیدن از مکر و حیله آنها بی جهت است: (فلا تخشونهم). در مقابل، یاد آوری کرده که ترسیدن از ذات اقدس الهی امری معقول و موجه، بلکه لازم و ضروری است؛ زیرا زمینه این ترس، وجود دارد. از این رو فرمود: (واخشون)
همانگونه که ترس از خدا همیشه واجب است و اختصاص به زمان خاصی ندارد ولی در اینجا بعد از اشاره به نامعقول بودن ترس از کفار و نهی از آن فرمود: از من بترسید. این گونه سخن گفتن - که اصطلاحا نوعی اضراب است - نشان می دهد خشیتی که در ایجا بدان امر شده، خشیتی ویژه و مخصوص است.
سر معقول بودن این خشیت ویژه، آن است که اگرچه بر اثر آن رخ داد بزرگ در آن روز تاریخی، برای مومنان آرامش پدید آمده و موجبات یاس و ناامیدی کفار فراهم شده است، لیکن سنت خدا اینست که فیض رسانی خود را تا زمانی ادامه دهد که مردم قابلیت و خودشان را حفظ کنند: ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمه انعمها علی قوم حتی یغیرا ما بانفسهم(42) از این رو در برابر کفران نعمت تهدید کرده است:
و من بیدل نعمه الله من بعد ما جاءته فان الله شدید العقاب(43) و برای تاکید بیشتر به صورت مثل فرمود: قومی به سبب کفران نعمت به ضد همان مبتلا شدند: و ضرب الله مثلا قریه کانت ءامنه مطمئنه یاتیها رزقها رغدا من کل مکان فکرت بانهم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما کانوا یصنعون(44) در حالی ابراهیم علیه السلام به موجب شکر نعمت الهی به خیر دنیا و آخرت نایل آمد: شاکرا لا نعمه اجتبا وهده الی صراط مستقیم وءاتیناه فی الدنیا حسنه و انه فی الاخره لمن الصالحین(45)
بدین جهت باید از گرفتار شدن در دام کفران نعمت، نگران بود؛ چون در صورت کفران نعمت، دشمن طمع کرده، بر می گردد و به فکر برانداختن اسلام و نظام اسلامی می افتد، هرچند خدای سبحان، پاسداری از دین خود را به عده دیگری که لایق باشند، می سپارد.
تعبیری که در تنبه به ضرورت ترس از کفران نعمت و عواقب آن به کار رفته، نظیر (فاذنوا بحرب من الله و رسوله)(46) و یحذرکم الله نفسه و الی الله المصیر)(47) است که درباره گناهان بزرگی همانند ربا و طرح دوستی ریختن با کافران به کار رفته است.
این گونه آیات، بزرگترین تهدید را در بر دارد؛ چون به مقابله با خدا که نظام هستی سپاه و ستاد اوست: (لله جنود السموات و الارض(48) فرا می خواند.در آیه محل بحث نیز چون خطر نفاق و دو رویی در مسئله ولایت، با تهدید فرمود: از من بترسید و گرنه ترسیدن از دشمن ناامید، معنا ندارد. بدین ترتیب می توان گفت: کمتر موضوعی را می توان یافت که همانند ولایت مورد اهتمام جدی قرآن کریم قرار گرفته و نسبت به سرپیچی از آن تهدید شده باشد.
در مقابل، دعوت به ملاقات با خدا بزرگترین تشویق است. ازاین رو فادخلی فی عبادیواخلی جنتی(49) بسیار بلندتر و تشویق آمیزتر از ان الله یدخل الذین ءامنوا و عملوا الصالحات جنات تجری من تحتها الانهاراست.(50)

ملکوت* گامی تارهایی *
09-05-2022, 20:16
نهی ارشادی و امر مولوی

با توجه به آنچه گذشت نهی (لاتخشوهم) ارشادی و امر (اخشون) مولوی است، هرچند که وحدت سیاق اقتضا می کند هر دو مولوی یا هر دو ارشادی باشد. این اختلاف از آنجا ناشی می شود که امر و نهی مولوی در جایی صحیح است که زمینه امر کردن یا نهی کردن از مقام مولویت وجود داشته باشد، در حالی که بعد از آن حادثه بزرگ و ناامیدی دشمنان اسلام و مسلمانان از براندازی دین الهی و خاموش کردن این چراغ نورانی، خطری از جانب آنان وجود نداشت تا موجب ترس باشد. از این رو زمینه نهی مولوی خدای سبحان وجود نداشت.
این قرینه داخلی آیه، بر قاعده وحدت سیاق حاکم است، یعنی اگر این قرینه نمی بود، هر دو را مولوی می دانستیم و می گفتیم: به مقتضای وحدت سیاق، ترسیدن از کافران حرام و ترسیدن از خدا واجب است چنان که در فلا تخافوهم و خافون ان کنتم مومنین(51) و (فلا تخشوا الناس و اخشون)(52) این وحدت سیاق حاکم است.
آری، زمینه نهی ارشادی وجود دارد؛ زیرا ممکن است برخی از مسلمانان باور نکنند که کافران ناامید شده، ترس از آنها بی جهت است. از این رو تذکر داده که وقتی سران کفر و اذناب و اتباع آنان به این سرنوشت گرفتار شدند، ترسیدن از آنها دلیلی ندارد.
گفتنی است که وحدت سیاق اقتضا می کند موضوع ترس از خدا و موضوع ترس از کفار یک چیز باشد. بدین بیان که در (لاتخشوهم) فرمود: نگران زوال دین خود به دست کفار نباشید، بلکه از این که با پیروی از هوای نفس زمینه زوال دین تان به دست خودتان فراهم شود، از خدا بترسید: (اخشون). بنابراین، زوال دین موضوع هر دو بخش، یعنی امر و نهی است.

ملکوت* گامی تارهایی *
10-05-2022, 12:59
عامل یأس کفار

اگرچه دو جمله (الیوم یئس...) و (الیوم اکملت... دینا) با قبل و بعد خود ارتباطی ندارد ولی ارتباط و هماهنگی این دو با یکدیگر کاملا محفوظ است. چنان که همه مفسران نیز این دو را مرتبط با یکدیگر دانسته و بر این اساس تفسیر کرده اند. بدین ترتیب، منظور از (الیوم) در هر دو قسمت یک روز بوده، جمله دوم دلیل جمله اول است، یعنی علت ناامیدی کافران از این دین، کامل شدن آن است.
طبق قواعد نحو، ظرف یا مفعول فیه - که متعلق فعل است - کنار فعل خودش ذکر می شود، لیکن تقدیم (الیوم) که ظرف است و در حقیقت نقش مبدا را ایفا می کند، برای اهمیت بخشیدن به آن روز بزرگ است. بنابراین، معنای آن چنین می شود: همان روزی است که...
سر این اهتمام آن است که وقتی واقعه مهمی رخ می دهد زمان و مکان آن نیز از احترام و اهمیت آن واقعه متاثر می شود. از این رو آن زمان و مکان، در اول کلام ذکر می شود. چنان که اهل سنت نقل کرده اند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز آیات مهمی را که مایه تعجب او می شد، با اذن الهی در ابتدای سوره قرار می داد:...و کان اذا اعجبته آیات جعلهن صدر السوره...(53). در واقع این آیات مهم را برجسته می کرد تا مورد توجه همگان قرار گیرد.

ملکوت* گامی تارهایی *
10-05-2022, 12:59
اکمال دین و اتمام نعمت

اکمال و اتمام که متضاد هردو نقص است از ریشه کمل و تمم و از جهت معنا به یکدیگر نزدیک هستند. اگرچه گاهی در مسامحات عرفی اتمام و اکمال جای یکدیگر استعمال می شوند، لیکن در نگاه دقیق لغوی با یکدیگر تفاوت دارند. راغب اصفهانی در فراق این دو واژه می گوید: تمام شدن یک چیز بدین معناست که به جایی برسد که تمام اجزای آن بدان ملحق شود و احتیاج به چیزی دیگر نداشته باشد، در حالی که ناقص، به اشیای خارج از خودش احتیاج دارد(54) اما کمال شی ء به این است که به جایی برسد که غرض از آن شی حاصل شود(55). بنابراین، کمال در مرحله بالاتری از تمام قرار دارد و به عبارت هر کاملی تام است اما هر تامی کامل نیست. از این جهت برخی گفته اند: کمال، غالبا در کیفیات استعمال می شود و در مرحله بعد از تمامیت اجزا قرار دارد. زمانی کمال تحقیق پیدا می کند که خصوصیات و محسنات دیگری بعد از تمامیت اجزا، به آن اضافه شود(56).
مثلا وقتی که نطفه آدمی در رحم منعقد می شود و مراحل نطفه بودن، علقه شدن، مضغه شدن، استخوان شدن، روییدن گوشت و... را پشت سر می گذارد، به سوی تمامیت خود پیش می رود. هنگامی که از حیث اعضا و جوارح به مرحله نهایی رسید، بدن انسان تام الخلقه و تام الاجزاء می شود آماده پذیرش روح و کامل شدن می گردد که قرآن کریم این مرحله را خلقتی جدید می شمرد: ثم انشاناه خلقا ءاخر فتبارک الله احسن خالقین(57)، اما انسان کامل بالفعل نخواهد بود، بلکه بالقوه است، یعنی می تواند کامل شود. زمانی انسان کامل خواهد شد که نتیجه مطلوب از آفرینش او حاصل شود، یعنی از مرحله وهم و خیال بگذرد و به مرحله اندیشه و عقل برسد؛ از حیث اعتقاد، اخلاق و عمل به نصاب لازم بار یابد و به تعبیر قرآن کریم به غایت و هدف خلقت که همان معرفت الهی، عبودیت عبادت او است، نایل آید: و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون(58).

ملکوت* گامی تارهایی *
16-05-2022, 23:14
معنای دین

دین در لغت به معنای خضوع و انقیاد در برابر برنامه و مقررات معین می آید(59) و در اینجا بر مجموعه احکام و معارفی اطلاق شده، که از جانب خدای سبحان نازل گشته تا برنامه زندگی بندگان او باشد.
اسناد اکمال به دین نشان می دهد که چیزی به این مجموعه اضافه شده است، لیکن از سنخ سایر اضافات نیست، بلکه از اموری است که تغییری اساسی در دین ایجاد کرده و آن را از جهت عمودی پیش برده است.
ذکر کلمه (لکم) - با آن که اگر ذکر نمی شد خللی در معنا ایجاد نمی کرد - برای اشاره به این نکته است که در اکمال دین، منفعت و مصلحت مکلف ها
ملاحظه شده است، چنان که در (الم نشرح لک صدرک)(60) نیز این نکته ملحوظ است.

ملکوت* گامی تارهایی *
16-05-2022, 23:14
نعمت مطلق و مشروط

نعمت که همانند سایر اوزان فعله دلالت بر نوع می کند، بیانگر نوع خاصی از تنعم، برخورداری و خوشگواری است.(61)
مجموع موجودات عالم برای آن است که در خدمت انسان باشد تا او را و در پیمودن مسیر سعادت حقیقی، یعنی تقرب به خدای سبحان کمک کند: الم تروا ان الله سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض و اسبع علیکم نعمه ظاهره و با طنه(62)
ابر و باد مه و خورشید و فلک در کارند تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سر گشته و فرمان بردار - شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری(63)
از این رو هر یک از متصرفات انسان که در این مسیر قرار گیرد، نعمت است و گرنه نقمت خواهد بود. به عبارت دیگر اگرچه مجموع آنچه که در نظام آفرینش وجود دارد نقشی در خوشگواری زندگی انسان دارد، لیکن نعمت بودن آن مشروط است به این که مایه سعادت و پایه کمال باشد. مثلا اموال، اولاد و همسر را در اختیار انسان قرار داده تا مایه خوشگواری زندگی او گردد. اگر کسی بتواند با استفاده صحیح از آن، سعادت خویش را تامین کند، برای او نعمت خواهد بود و گرنه نقمت محسوب می شود. از این جهت قرآن کریم با معرفی برخی از همسران و اولاد به عنوان دشمن آدمی و سعادت او، توصیه کرده که از آسیب چنین دشمنانی بر حذر باشید: یا ایها الذین ءامنوا ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذروهم(64).آن گاه به صورت قاعده ای کلی فرمود: اموال و اولاد شما فتنه و وسیله آزمایش شماست. پس توجه داشته باشید که اگر بتوانید از عهده این آزمایش به درستی برآیید، نزد خدا از اجر بزرگی برخوردار خواهید بود: انما اموالکم و اولادکم فتنه و الله اجر عظیم(65).
در دو آیه بعد راه موفقیت در این امتحان را بیان کرده، نخست می فرماید: هرچه در توان دارید از خدا بترسید و به فرمانهای الهی گوش فرا دهید، اوامر او را اطاعت کنید و مال تان را در راه او انفاق کنید که برای خودتان بهتر است. و چون انفاق مال نیاز به مبارزه با حرص و بخل دارد، فرمود: کسانی که به فلاح و رستگاری می رسند که با این صفات رذیله مبارزه کنند: فاتقوا الله ما استطعتم و اسمعوا و اطیعوا و انفقوا خیرا لانفسهم و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون(66). سپس می فرماید: اگر بتوانید حب مال و فرزند را تعدیل کنید و در راه خدا قرض الحسنه بدهید، خدا آن را برای شما مضاعف می کند و لغزشهای تان را می آمرزد؛ زیرا خدا شکر گزار بردبار است: ان تقرضوا الله قرضا حسنا یضاعفه لکم و یغفر لکم والله شکور حلیم(67).
چنان که در دو آیه دیگر - با اندکی اختلاف - خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: کثرت فرزند و دارایی آنان، تو را به شگفتی وا ندارد؛ زیرا اراده الهی این است که به وسیله همین اموال و اولاد آنها را عذاب کند و آنان در حالی که در کفر، غوطه ورند از دنیا بروند: فلا تعجبک اموالهم و لا اولادهم انما یرید الله لیعذبهم بها فی الحیوه الدنیا و تزهق انفسهم و هم کافرون(68).
آری، ولایت الهی و اولیای او، همیشه نعمت است و هرگز نقمت نخواهد شد؛ زیرا اگر وجود داشته باشد، حتما مایه تقرب بلکه عین تقرب است. مگر آنکه انسان امر موهومی را ولایت الهی بشمارد.

ملکوت* گامی تارهایی *
22-05-2022, 22:40
دین، نعمت بزرگ الهی

مجموع آنچه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در طول 23 سال از جانب خدای سبحان برای مردم آورد، دو چهره دارد:
1 - از آن رو که روابط انسان را با خلق، خالق و نظام هستی تنظیم می کند و زمینه عبادت و عبودیت را برای او فراهم می سازد عنوان دین بر آن اطلاق می شود.
2 - از آن جهت که جلوه ولایت الهی است، نعمت محسوب می گردد.
از سوی دیگر ولایت الهی بر بندگانش جز با ولایت رسول او امکان پذیر نیست چنان که ادامه ولایت رسول خدا صلی الله علیه و آله با ولایت جانشینان او ممکن خواهد بود. بنابراین، تعیین رسول و جعل ولایت برای او تنها بخشی از اعمال ولایت الهی است و بدون انتخاب جانشین برای آن حضرت، این نعمت ویژه و مطلق الهی به مرحله پایانی خود نخواهد رسید. به بیان دیگر: ولایت جانشینان پیامبر مکمل ولایت پیامبر و ولایت او مظهر ولایت خدای سبحان است. بدین ترتیب اطلاق نعمت در این آیه نشان می دهد که مراد از نعمت در اینجا باید مربوط به جعل ولایت باشد که همواره نعمت است و گرنه باید قید یا شرطی به آن اضافه می شد و مثلا گفته می شد: در صورتی که بتوانید استفاده صحیح از آن بکنید.
اضافه نعمت به ضمیر متکلم ی - که به خدا بر می گردد - حکایت از شرافت این نعمت می کند، چنان که اضافه روح به یای متکلم در آیه (نفخت فیه من روحی)(69) حکایت از این شرافت دارد.

ملکوت* گامی تارهایی *
22-05-2022, 22:43
نهی ارشادی و امر مولوی

با توجه به آنچه گذشت نهی (لاتخشوهم) ارشادی و امر (اخشون) مولوی است، هرچند که وحدت سیاق اقتضا می کند هر دو مولوی یا هر دو ارشادی باشد. این اختلاف از آنجا ناشی می شود که امر و نهی مولوی در جایی صحیح است که زمینه امر کردن یا نهی کردن از مقام مولویت وجود داشته باشد، در حالی که بعد از آن حادثه بزرگ و ناامیدی دشمنان اسلام و مسلمانان از براندازی دین الهی و خاموش کردن این چراغ نورانی، خطری از جانب آنان وجود نداشت تا موجب ترس باشد. از این رو زمینه نهی مولوی خدای سبحان وجود نداشت.
این قرینه داخلی آیه، بر قاعده وحدت سیاق حاکم است، یعنی اگر این قرینه نمی بود، هر دو را مولوی می دانستیم و می گفتیم: به مقتضای وحدت سیاق، ترسیدن از کافران حرام و ترسیدن از خدا واجب است چنان که در فلا تخافوهم و خافون ان کنتم مومنین(51) و (فلا تخشوا الناس و اخشون)(52) این وحدت سیاق حاکم است.
آری، زمینه نهی ارشادی وجود دارد؛ زیرا ممکن است برخی از مسلمانان باور نکنند که کافران ناامید شده، ترس از آنها بی جهت است. از این رو تذکر داده که وقتی سران کفر و اذناب و اتباع آنان به این سرنوشت گرفتار شدند، ترسیدن از آنها دلیلی ندارد.
گفتنی است که وحدت سیاق اقتضا می کند موضوع ترس از خدا و موضوع ترس از کفار یک چیز باشد. بدین بیان که در (لاتخشوهم) فرمود: نگران زوال دین خود به دست کفار نباشید، بلکه از این که با پیروی از هوای نفس زمینه زوال دین تان به دست خودتان فراهم شود، از خدا بترسید: (اخشون). بنابراین، زوال دین موضوع هر دو بخش، یعنی امر و نهی است.

ملکوت* گامی تارهایی *
22-05-2022, 22:43
عامل یأس کفار

اگرچه دو جمله (الیوم یئس...) و (الیوم اکملت... دینا) با قبل و بعد خود ارتباطی ندارد ولی ارتباط و هماهنگی این دو با یکدیگر کاملا محفوظ است. چنان که همه مفسران نیز این دو را مرتبط با یکدیگر دانسته و بر این اساس تفسیر کرده اند. بدین ترتیب، منظور از (الیوم) در هر دو قسمت یک روز بوده، جمله دوم دلیل جمله اول است، یعنی علت ناامیدی کافران از این دین، کامل شدن آن است.
طبق قواعد نحو، ظرف یا مفعول فیه - که متعلق فعل است - کنار فعل خودش ذکر می شود، لیکن تقدیم (الیوم) که ظرف است و در حقیقت نقش مبدا را ایفا می کند، برای اهمیت بخشیدن به آن روز بزرگ است. بنابراین، معنای آن چنین می شود: همان روزی است که...
سر این اهتمام آن است که وقتی واقعه مهمی رخ می دهد زمان و مکان آن نیز از احترام و اهمیت آن واقعه متاثر می شود. از این رو آن زمان و مکان، در اول کلام ذکر می شود. چنان که اهل سنت نقل کرده اند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز آیات مهمی را که مایه تعجب او می شد، با اذن الهی در ابتدای سوره قرار می داد:...و کان اذا اعجبته آیات جعلهن صدر السوره...(53). در واقع این آیات مهم را برجسته می کرد تا مورد توجه همگان قرار گیرد.

ملکوت* گامی تارهایی *
26-05-2022, 17:42
اکمال دین و اتمام نعمت

اکمال و اتمام که متضاد هردو نقص است از ریشه کمل و تمم و از جهت معنا به یکدیگر نزدیک هستند. اگرچه گاهی در مسامحات عرفی اتمام و اکمال جای یکدیگر استعمال می شوند، لیکن در نگاه دقیق لغوی با یکدیگر تفاوت دارند. راغب اصفهانی در فراق این دو واژه می گوید: تمام شدن یک چیز بدین معناست که به جایی برسد که تمام اجزای آن بدان ملحق شود و احتیاج به چیزی دیگر نداشته باشد، در حالی که ناقص، به اشیای خارج از خودش احتیاج دارد(54) اما کمال شی ء به این است که به جایی برسد که غرض از آن شی حاصل شود(55). بنابراین، کمال در مرحله بالاتری از تمام قرار دارد و به عبارت هر کاملی تام است اما هر تامی کامل نیست. از این جهت برخی گفته اند: کمال، غالبا در کیفیات استعمال می شود و در مرحله بعد از تمامیت اجزا قرار دارد. زمانی کمال تحقیق پیدا می کند که خصوصیات و محسنات دیگری بعد از تمامیت اجزا، به آن اضافه شود(56).
مثلا وقتی که نطفه آدمی در رحم منعقد می شود و مراحل نطفه بودن، علقه شدن، مضغه شدن، استخوان شدن، روییدن گوشت و... را پشت سر می گذارد، به سوی تمامیت خود پیش می رود. هنگامی که از حیث اعضا و جوارح به مرحله نهایی رسید، بدن انسان تام الخلقه و تام الاجزاء می شود آماده پذیرش روح و کامل شدن می گردد که قرآن کریم این مرحله را خلقتی جدید می شمرد: ثم انشاناه خلقا ءاخر فتبارک الله احسن خالقین(57)، اما انسان کامل بالفعل نخواهد بود، بلکه بالقوه است، یعنی می تواند کامل شود. زمانی انسان کامل خواهد شد که نتیجه مطلوب از آفرینش او حاصل شود، یعنی از مرحله وهم و خیال بگذرد و به مرحله اندیشه و عقل برسد؛ از حیث اعتقاد، اخلاق و عمل به نصاب لازم بار یابد و به تعبیر قرآن کریم به غایت و هدف خلقت که همان معرفت الهی، عبودیت عبادت او است، نایل آید: و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون(58).

ملکوت* گامی تارهایی *
26-05-2022, 17:43
معنای دین

دین در لغت به معنای خضوع و انقیاد در برابر برنامه و مقررات معین می آید(59) و در اینجا بر مجموعه احکام و معارفی اطلاق شده، که از جانب خدای سبحان نازل گشته تا برنامه زندگی بندگان او باشد.
اسناد اکمال به دین نشان می دهد که چیزی به این مجموعه اضافه شده است، لیکن از سنخ سایر اضافات نیست، بلکه از اموری است که تغییری اساسی در دین ایجاد کرده و آن را از جهت عمودی پیش برده است.
ذکر کلمه (لکم) - با آن که اگر ذکر نمی شد خللی در معنا ایجاد نمی کرد - برای اشاره به این نکته است که در اکمال دین، منفعت و مصلحت مکلف ها
ملاحظه شده است، چنان که در (الم نشرح لک صدرک)(60) نیز این نکته ملحوظ است.

ملکوت* گامی تارهایی *
31-05-2022, 18:39
نعمت مطلق و مشروط

نعمت که همانند سایر اوزان فعله دلالت بر نوع می کند، بیانگر نوع خاصی از تنعم، برخورداری و خوشگواری است.(61)
مجموع موجودات عالم برای آن است که در خدمت انسان باشد تا او را و در پیمودن مسیر سعادت حقیقی، یعنی تقرب به خدای سبحان کمک کند: الم تروا ان الله سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض و اسبع علیکم نعمه ظاهره و با طنه(62)
ابر و باد مه و خورشید و فلک در کارند تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سر گشته و فرمان بردار - شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری(63)
از این رو هر یک از متصرفات انسان که در این مسیر قرار گیرد، نعمت است و گرنه نقمت خواهد بود. به عبارت دیگر اگرچه مجموع آنچه که در نظام آفرینش وجود دارد نقشی در خوشگواری زندگی انسان دارد، لیکن نعمت بودن آن مشروط است به این که مایه سعادت و پایه کمال باشد. مثلا اموال، اولاد و همسر را در اختیار انسان قرار داده تا مایه خوشگواری زندگی او گردد. اگر کسی بتواند با استفاده صحیح از آن، سعادت خویش را تامین کند، برای او نعمت خواهد بود و گرنه نقمت محسوب می شود. از این جهت قرآن کریم با معرفی برخی از همسران و اولاد به عنوان دشمن آدمی و سعادت او، توصیه کرده که از آسیب چنین دشمنانی بر حذر باشید: یا ایها الذین ءامنوا ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذروهم(64).آن گاه به صورت قاعده ای کلی فرمود: اموال و اولاد شما فتنه و وسیله آزمایش شماست. پس توجه داشته باشید که اگر بتوانید از عهده این آزمایش به درستی برآیید، نزد خدا از اجر بزرگی برخوردار خواهید بود: انما اموالکم و اولادکم فتنه و الله اجر عظیم(65).
در دو آیه بعد راه موفقیت در این امتحان را بیان کرده، نخست می فرماید: هرچه در توان دارید از خدا بترسید و به فرمانهای الهی گوش فرا دهید، اوامر او را اطاعت کنید و مال تان را در راه او انفاق کنید که برای خودتان بهتر است. و چون انفاق مال نیاز به مبارزه با حرص و بخل دارد، فرمود: کسانی که به فلاح و رستگاری می رسند که با این صفات رذیله مبارزه کنند: فاتقوا الله ما استطعتم و اسمعوا و اطیعوا و انفقوا خیرا لانفسهم و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون(66). سپس می فرماید: اگر بتوانید حب مال و فرزند را تعدیل کنید و در راه خدا قرض الحسنه بدهید، خدا آن را برای شما مضاعف می کند و لغزشهای تان را می آمرزد؛ زیرا خدا شکر گزار بردبار است: ان تقرضوا الله قرضا حسنا یضاعفه لکم و یغفر لکم والله شکور حلیم(67).
چنان که در دو آیه دیگر - با اندکی اختلاف - خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: کثرت فرزند و دارایی آنان، تو را به شگفتی وا ندارد؛ زیرا اراده الهی این است که به وسیله همین اموال و اولاد آنها را عذاب کند و آنان در حالی که در کفر، غوطه ورند از دنیا بروند: فلا تعجبک اموالهم و لا اولادهم انما یرید الله لیعذبهم بها فی الحیوه الدنیا و تزهق انفسهم و هم کافرون(68).
آری، ولایت الهی و اولیای او، همیشه نعمت است و هرگز نقمت نخواهد شد؛ زیرا اگر وجود داشته باشد، حتما مایه تقرب بلکه عین تقرب است. مگر آنکه انسان امر موهومی را ولایت الهی بشمارد.

ملکوت* گامی تارهایی *
31-05-2022, 18:39
دین، نعمت بزرگ الهی

مجموع آنچه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در طول 23 سال از جانب خدای سبحان برای مردم آورد، دو چهره دارد:
1 - از آن رو که روابط انسان را با خلق، خالق و نظام هستی تنظیم می کند و زمینه عبادت و عبودیت را برای او فراهم می سازد عنوان دین بر آن اطلاق می شود.
2 - از آن جهت که جلوه ولایت الهی است، نعمت محسوب می گردد.
از سوی دیگر ولایت الهی بر بندگانش جز با ولایت رسول او امکان پذیر نیست چنان که ادامه ولایت رسول خدا صلی الله علیه و آله با ولایت جانشینان او ممکن خواهد بود. بنابراین، تعیین رسول و جعل ولایت برای او تنها بخشی از اعمال ولایت الهی است و بدون انتخاب جانشین برای آن حضرت، این نعمت ویژه و مطلق الهی به مرحله پایانی خود نخواهد رسید. به بیان دیگر: ولایت جانشینان پیامبر مکمل ولایت پیامبر و ولایت او مظهر ولایت خدای سبحان است. بدین ترتیب اطلاق نعمت در این آیه نشان می دهد که مراد از نعمت در اینجا باید مربوط به جعل ولایت باشد که همواره نعمت است و گرنه باید قید یا شرطی به آن اضافه می شد و مثلا گفته می شد: در صورتی که بتوانید استفاده صحیح از آن بکنید.
اضافه نعمت به ضمیر متکلم ی - که به خدا بر می گردد - حکایت از شرافت این نعمت می کند، چنان که اضافه روح به یای متکلم در آیه (نفخت فیه من روحی)(69) حکایت از این شرافت دارد.

ملکوت* گامی تارهایی *
05-06-2022, 17:36
دین برگزیده

رضیت از ماده رضی است. رضی به معنای موافقت و تمایل داشتن نسبت به چیزی می آید(70).
بسیاری از مفسران آن را به معنای اختیار و برگزیدن دانسته اند(71).
اسلام از ریشه سلم، مقابل خصومت به معنای موافقت شدید ظاهری و باطنی است به گونه ای که هیچ خلاف و اختلافی وجود نداشته باشد(72).
واژه اسلام که به معنای تسلیم و فرمان برداری است، دو مصداق دارد:
1 - شریعتی که حضرت محمد عبدالله صلی الله علیه و آله مامور ابلاغ و تبلیغ آن بوده است. به همین اعتبار پیروان آن حضرت را مسلمان می نامند چنان که شریعت حضرت موسی بن عمران علیه السلام را یهودیت و پیروان او را یهودی، شریعت حضرت عیسی بن مریم علیه السلام را مسیحیت یا نصرانیت و پیروان او را مسیحی یا نصرانی می گویند. مصداق بارز برای واژه اسلام همین است.
2 - قدر جامع و مشترک همه ادیان الهی که همان دین پذیرفته شده در نزد خدای سبحان است: (ان الدین عندالله الاسلام)(73) و جز آن از کسی پذیرفته نمی شود: و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الاخره من الخاسرین(74). سر این تعبیر و تسمیه، آن است که خط کلی همه ادیان و قدر جامع آنها تسلیم، انقیاد و فرمان برداری در برابر خدای سبحان و فرامین اوست. در آیه محل بحث، معنای یکم مراد است.
اشتراک ادیان الهی در خطوط کلی و اصلی، دلایل فراوان دارد که یکی از آنها دین است: هر پیامبری به آمدن پیامبر پس از خود مژده می داد و پیامبران قبلی را تصدیق می کرد:(75)و اذ قال عیسی ابن مریم یا بنی اسرائیل انی رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدی من التوراه و مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد(76)
این خط سیر به یک دوره کامل آموزشی شباهت دارد که از سالهای اول دبستان و بلکه قبل از آن، یعنی دوران آمادگی و پیش دبستانی شروع به مراحل پایانی دانشگاه ختم می شود.
هر یک از این مراحل، شریعت و منهاج نامیده می شود: (لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا)(77).

ملکوت* گامی تارهایی *
05-06-2022, 17:37
تکامل در شرایع

چنان که اشاره شد دین، بیانگر نحوه سلوک آدمی در زندگی دنیا برای رسیدن به سعادت حقیقی، یعنی رسیدن به مقام انسانیت و قرب الهی است. از این رو امور دنیوی را هماهنگ با کمالات اخروی بیان می کند.
از آنجا که بشر و جامعه بشری در طول تاریخ در حال تکامل فرهنگی، سیاسی، اخلاقی، اجتماعی و... بوده است، شرایع الهی نیز همراه و هماهنگ با آن تکامل پیدا می کرده است. بدین معنا که انسانها در دوران نخستین زندگی بشری در بساط کامل فکری و فرهنگی به سر می بردند و چون جوامع انسانی بساطت کامل اجتماعی را سپری می کرد، آیینی متناسب با همان بساطت برای او جعل و ابلاغ شد. پس از آن همراه با تکامل بشر، شریعت متکامل تری ابلاغ می شد تا پاسخگوی نیاز انسان باشد. سرانجام با جعل و ابلاغ کامل ترین شرایع، پرونده تکامل شرایع، برای همیشه بسته شد؛ زیرا با خصوصیات و ویژگی هایی که در آن وجود دارد می تواند تا قیام قیامت جوابگوی نیازهای بشر باشد:
و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی ء(78).
ناگفته پیداست که مراد از تکامل در شرایع این نیست که شریعتی با حد نصابی از کمال نازل می شد و سپس در طول زمان، مسیر تکاملی را طی می کرد و به کمال لازم می رسید، بلکه مقصود آن است که شریعت با حد نصابی از کمال که پاسخ گوی نیازهای عصر خویش باشد، در دوره ای مشخص بر پیامبری از پیامبران الهی نازل می شد و پس از آن پیامبر نیر تا زمانی که می توانست پاسخ گو باشد، رسمیت داشت سپس به وسیله شریعت دیگری که دارای نصاب بیشتری از کمال بود، نسخ می شد. شریعت جدید نیز تا زمانی که می توانست پاسخ گو باشد رسیمت داشت، آنگاه با شریعت کامل تر پس از خود نسخ می گردید. بنابراین، هرگز نمی توان گفت گذشت ایام و تطور زمان مایه تکامل شریعت می شد، بلکه شریعت متکامل جدید ناسخ شریعت پیش از خود می گردید، شریعتی که نمی توانست پاسخ گوی نیازهای عصر جدید باشد.

ملکوت* گامی تارهایی *
10-06-2022, 14:24
قرآن فراتر از تحریف

از سوی دیگر وظیفه اصلی پیامبران در کنار شریعت متکامل تر، پیراستن شریعت پیشین از پیرایه های تحریف است و چون دامنه قرآن کریم از دسترس تحریف بدخواهان دور و معارف آن از فساد و زوال مصون است: انه لکتاب عزیزلایاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید(79)، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را خاتم پیامبران معرفی کرده است: (لکن رسول الله و خاتم النبیین)(80) ؛ زیرا همانگونه که اشاره شد با بعثت او و ظهور کامل ترین شریعت، نه تکامل در شرایع معنا خواهد داشت و نه فساد، زوال و تحریف در این شریعت راه پیدا خواهد کرد.
البته تحریف لفظی آیات قرآن و افزودن بر آن یا کاستن از آن مقدور کسی نیست، لیکن تحریف معنوی و محتوایی آن به اسم قرائت جدید و امثال آن ممکن نیست، چنان که سپر قرار دادن قرآن - مانند آنچه که با نیرنگ پسر جنایت کار و مکار نابغه در صحرای صفین رخ داد و مایه نجات او و پسر نابکار هند جگر خوار گردید - شاید ممکن یا موثر نباشد، اما بر سر نیزه کردن قرائت جدید و بی اساس و سپر قرار دادن آن به سهولت ممکن و گاهی موثر است. مبارزه با چنین تحریفی بر عهده جانشینان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و علما و دانشمندان اسلامی است.

ملکوت* گامی تارهایی *
10-06-2022, 14:24
تدریج در ابلاغ شریعت اسلام

شریعت اسلام - که حالت تکامل یافته شرایع گذشته است و برای پیشرفته ترین جوامع جعل شده است - خود نیز در مرحله اعلان و ابلاغ، به تدریج تکامل یافت. بدین معنا که با تجلی امین وحی و نزول آیات اولیه سوره علق در غار حرا، رسالت آخرین سفیر الهی صلی الله علیه و آله آغاز شد و پیوسته آیات و احکام جدیدی نازل می گشت تا این که با نزول این بخش از آیه، یعنی الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی به کمال نهایی و مطلوب خود رسید و به عنوان دینی که پروردگار عالم برای انسان ها اختیار کرده و به پیروی و هدایت جویی از آن رضایت داده است، معرفی شد: (و رضیت لکم الاسلام دینا)
این، همان وعده ای بود که خدای سبحان به مسلمانان و مومنان داده بود: وعده الله الذین ءامنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض... و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم.
این، همان وعده ای بود که خدای سبحان راضی شد، دین بشریت قرار گیرد و گرنه خدا همیشه راضی به چنین امری بوده است.

ملکوت* گامی تارهایی *
13-06-2022, 21:38
مراد از الیوم

آنچه گذشت بحث هایی کلی در تفسیر بخشی از آیه شریفه، یعنی بخش کلامی آن بود و در ضمن آن روشن شد که در یکی از روزهای صدر اسلام حادثه ای عظیم رخ داده که قرآن کریم ویژگی های ذیل را برای آن ذکر می کند:
1- امید تمام دشمنان را که برای نابودی اسلام دندان تیز کرده بودند، به یاس مبدل کرد: (یئس الذین کفروا).
2- افزون بر تبدیل شدن امیدشان به یاس، آن چنان زمینه فعالیت آنها را خنثی کرد که ترس مسلمانان را از آنان بی جهت دانست: (فلا تخشوهم)
3- امکان داشت که مسلمانان با پشت پا زدن و نادیده گرفتن آن نعمت بزرگ، کفران نعمت کنند و زمینه غضب الهی و بازگشت سلطه کفار را فراهم و امید تازه ای در آنان ایجاد کنند، از این رو برای پیشگیری از این مسئله فرمود: (واخشون).
4- پیشرفتی کیفی (کمال) در دین الهی ایجاد کرد و مایه تکامل آن گردید: (اکملت لکم دینکم).
5- پیشرفتی کمی (کمال) تمامیت در نعمت مطلق الهی (ولایت) ایجاد کرده و آن را به مراحل پایانی و اتمام رساند: (اتممت علیکم نعمتی)
6- در مرحله ابلاغ نیز خدا راضی شد تا اسلام، دین ابدی مردم گردد (رضیت لکم الاسلام دینا).
بدین ترتیب آن روز، آغاز برهه ای جدید در تاریخ اسلام شد، پس باید روزی را در تاریخ اسلام پیدا کرد که این خصوصیات شش گانه را داشته باشد.
روزهای برجسته ای که در تاریخ وجود دارد و ممکن است همان روز معین باشد عبارت است از:
1- روز تولد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله.
2- روز مبعث، چنان که ممکن باشد مراد از عصر در (والعصر ان الانسان لفی خسر...)(81) نیز عصر بعثت باشد.
3- روز اعلام عمومی دعوت از ناحیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سال سوم هجری که یوم الانذرا معروف است.
4- روز هجرت از مکه و نجات از آزار مشرکان.
5- روز ورود به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی.
6- روزی که جنگ بدر اتفاق و شکست سختی بر مشرکان وارد کرد و سران شرک مکه را به خاک و خون کشید.
7- روزی که جنگ احد پیش آمد و در مرحله اول آن، مشرکان شکست خوردند و در مرحله سوم آن - که به حمراء الاسد معروف است - خائفانه و زبونانه فرار کردند.
8- روزی که جنگ خندق تحقق یافت و گروه های فراوانی از نقاط مختلف جزیره العرب، مدینه را محاصره کردند - و به همین جهت، جنگ احزاب نامیده شد - ولی با شکست و کشته شدن عمرو بن عبدود فرار ذلیلانه را بر قرار ترجیح دادند و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره آن فرمود: تا کنون آنها به سراغ ما می آمدند و به ما حمله می کردند و ما دفاع می کردیم ولی اکنون ما موضع حمله و تهاجم می گیریم: الان نغزوهم یغزوننا(82)
9- روز شکست قبایل یهودی مدینه، یعنی بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه که دشمنان داخلی و چون ماری در آستین مسلمان بودند و با شکست و اخراج شان غنایم فراوانی نیز به دست مسلمانان افتاد.
10- روز فتح خیبر که دژهای مستحکم و آهنین یهودیان اطراف مدینه و پایگاه هایشان را در هم ریخت.
11- روز تحقق عمره القضا که در سال هفتم انجام شد و مسلمانان توانستند در مقابل دیدگان حیرت زده مشرکان وارد مکه شوند و مراسم عبادی عمره را بر اساس آیین خودشان بجا آورند.
12- روز تحقق صلح حدیبیه که زمینه فتح مکه و نزول سوره فتح را فراهم کرد(83) و به گفته زهری هیچ فتحی در اسلام قبل از این صلح به این بزرگی نبوده است(84).
13- روز فتح مکه که پوزه قدرت سران ستم مکه را به خاک مالید و موجب از هم پاشیدن قدرت کافران شد.
14- روز نزول آیات اول سوره برائت و اعلام آن در سال نهم هجرت، که محیط جزیزه العرب را برای مشرکان ناامن کرد و آنها را پس از تحقیر، در تنگنا و فشار قرار داد، به گونه ای که نه تنها نتوانستند به سنت های جاهلی خود عمل کنند، بلکه حق ورود به مسجدالحرام را نیز نداشتند: یا ایها الذین ءامنوا انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا (85).
15- روز عرفه، یعنی نهم ذی الحجه سال دهم هجرت که اسلام به اوج شکوفایی خود رسیده بود و بسیاری از مسلمانان مراسم عبادی حج را همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بجا آورده، مناسک حج را از آن حضرت آموختند. روایات فراوانی در کتب اهل سنت از خلیفه دوم و دیگران در این باره نقل شده و محور اصلی تفاسیر عامه در این آیه، همین احتمال است و مدعی هستند که این آیه در سر زمین عرفات نازل شده است.
16- روز نزول احکامی که در این آیه آمده است.
17- رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که در آن هنگام یقینا همه احکام و آیات الهی نازل شده بود و...
نقد و بررسی احتمالات

ملکوت* گامی تارهایی *
13-06-2022, 21:39
هیچ یک از این احتمالات قابل قبول نیست؛ زیرا خصوصیات شش گانه ای که در تفسیر آیه بدان اشاره شده در هیچ یک از این روزها جمع نشده است از این جهت بسیاری از اینها، احتمال محض بیش نیست و قایل ندارد. اینک هر یک از این احتمالات را مورد بررسی قرار می دهیم:
1- اگرچه روز تولد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله، سر فصل مهمی در تاریخ بشر بود؛ زیرا موجب شکسته شدن ایوان کاخ کسری، خشک شدن دریاچه ساوه، خاموش گشتن آتشکده فارس و... شد، لیکن هیچ یک از خصوصیات اکمال دین، اتمام نعمت، یاس دشمنان و... در آن وجود نداشت.
2- روز بعثت نمی تواند مراد باشد؛ زیرا بعثت حادثه ای بود که فقط علی علیه السلام و خدیجه (علیها السلام) از آن با خبر شدند و کافران از آن حادثه عظیم مطلع نشدند تا ناامید شوند.
افزون بر این، روز بعثت آغاز ظهور دین بود و تنها بخشی از سوره علق بر آن حضرت وحی شد. بنابراین، روز کامل شدن دین نبود. از سوی دیگر قبل از بعثت، دینی در محیط جزیره العرب وجود نداشت تا کافران در صدد تحریف یا نابودی کردن باشند و در روز بعثت تکمیل شده باشد.
3- یوم الانذار، یعنی روز اعلان عمومی رسالت مراد نیست؛ زیرا این اعلان، نه تنها موجبات یاس سران شرک را فراهم نکرد، بلکه طمع آنان را به نابودی اسلام برانگیخت. از این رو مسلمانان را آزار می دادند، محاصره اقتصادی می کردند و... . از سوی دیگر بخش ناچیزی از دین تا آن روز ابلاغ شده بود و تا رسیدن به مرحله کمال فاصله فراوانی داشت.
4- روز هجرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نمی تواند مراد باشد؛ زیرا:
اولا، هجرت بر اثر هراس از آزار و اذیت مشرکان مکه صورت گرفت. پس موجب ناامیدی کافران نشده بود. و اگر منظور این باشد که چون هجرت، زمینه تشکیل حکومت اسلامی را فراهم ساخت، اوس و خزرج را با یکدیگر متحد کرد و... ، مشرکان ناامید شدند، این نیز قابل قبول نیست؛ چون با تاسیس حکومت اسلامی، زمینه جنگ های خونین فراهم شد.
ثانیا، روز هجرت، روز کمال دین نبود؛ زیرا در مکه تنها برخی از اصول و فروع کلی دین نازل شد و بسیاری از مسائل کلی و جزئی آن در مدینه نازل گردید.
5- ورود به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی نیز مایه یاس مشرکان نشد، نشانه اش آن است که مشرکان، نه تنها دست از توطئه نکشیدند، بلکه در سال سوم هجرت برای جنگیدن با مسلمان، خودشان را به مدینه رساندند، چنان که برای جنگ خندق نیز چنین کردند. افزون بر این، بسیاری از آیات پس از آن نازل گردید.
6- هیچ کدام از جنگ بدر، احد، خندق، شکست قبایل یهودی بنی قینقاق، بنی نظیر و بنی قریظه، فتح خیبر، عمره القضا و صلح حدیبه با تمام اهمیتی که هر یک از آنها برای مسلمانان و تاریخ اسلام دارد، مایه یاس کفار نشده بود. از سوی دیگر بسیاری از آیات، بعد از این حوادث نازل نشده بود. بدین ترتیب در هیچ یک از این حوادث اکمال دین، اتمام نعمت، یاس کفار و... مطرح نبود.
7- روز فتح مکه مراد نیست؛ زیرا بسیاری از احکام و آیات پس از فتح مکه - که در سال هشتم هجری اتفاق افتاد - نازل شد. پس دین، هنگام فتح مکه کامل نشده بود. افزون بر این، فتح مکه نیز مایه یاس کامل کافران نشده بود؛ به دلیل این که به پیمانهای عدم تعرض، پای بند بوده، به آن عمل می کردند، چنان که به سنت های جاهلی خود نیز - برهنه حج کردن زنها - عمل می کردند. به تعبیر امیر المومنین علیه السلام اگرچه اظهار اسلام کردند ولی مسلمان نشده بودند، بلکه اجبارا تسلیم شده، کفرشان را پنهان می داشتند و آنگاه که مناسب دیدند و عده و عده فراهم شد، آشکار کردند: ما اسلموا و لکن استسلموا و اسروا الکفر فلما وجدوا اعوانا علیه اظهروه(86).
8- روز نزول آیات اولیه سوره برائت و اعلام آن نیز نمی تواند مراد باشد؛ زیرا اگرچه اعلام برائت، مشرکان مکه و حتی مشرکان و بت پرستان حجاز را در فشار قرار داده، عرصه را بر آنها تنگ کرد، و آنها را بر خاک ذلت و خواری نشاند لیکن این، فرجام مشرکان و بت پرستان حجاز بود، در حالی که در آیه محل بحث آمده است: همه کافران، از دین شما ناامید شدند: (الذین کفروا). این تعبیر شامل مشرکان مکه، یهودی ها، نصرانی ها، امپراطور قدرتمند ایران، روم و... می شود.
چنان که دین نیز در آن روز به کمال خودش نرسیده بود؛ زیرا هنوز یک سال از عمر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله باقی مانده بوده و بسیاری از احکام آیات - از جمله همین سوره مبارکه مائده که حاوی بسیاری از احکام است - در این مدت نازل شد.
9- روز عرفه، یعنی نهم ذی الحجه سال حجه الوداع نیز نمی تواند مقصود باشد؛ زیرا در روز عرفه سال دهم هجری حادثه قابل توجهی پیش نیامد تا موجب یاس کفار و تکمیل دین شود. یاس مشرکان قریش در ماجرای فتح مکه در سال هشتم حاصل شد و یاس مشرکان حجاز نیز هنگام نزول آیات برائت و اعلام آن توسط امیر المومنین علیه السلام در سال نهم هجری اتفاق افتاد اما بقیه کفار اعم از یهود، نصاری، نصاری، مجوس و...در آن روز، روز عرفه سال دهم هجری هنوز امیدوار بودند که ضربه ای کاری بر اسلام وارد کنند.

ملکوت* گامی تارهایی *
14-06-2022, 13:38
ممکن است گفته شود: انجام مناسک حج با حضور پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که تعلیم علمی را با تعلیم عملی همراه کرده بود حادثه بزرگی است که در روز عرفه سال دهم هجری واقع شد و موجب تکمیل دین و یاس کفار گردید.
اگرچه این احتمال مانند برخی از احتمالات دیگر تایید می کند که این بخش آیه جدا از صدر و ذیل خود - که درباره خوردنی های حرام است - نازل شد، لیکن خود این احتمال، مخدوش است؛ زیرا:
اولا، چنین حجی فقط موجب کمال حج است و هرگز موجب کمال دین نمی شود؛ برای اینکه طواف دور خانه ای که روزی بتکده، روزی میکده(87) و روزی... و بالاخره اسیر دست این و آن است، به تنهایی کاره ای نیست. علی علیه السلام از کعبه به عنوان سنگ های بی نفع و ضرر یاد می کند: الا ترون ان الله سبحانه اختبر الاولین من لدن آدم صلوات الله علیه الی الاخرین من هذا العالم باحجار لاتضر و لاتنفع و لاتبصر و لاتسمع(88) حج هرچه با شکوه باشد، به تنهایی نمی تواند مایه ناامیدی کفار گردد. آری، تنها در صورتی که همراه با معرفت امام واجب الاطاعه باشد، می تواند واجد چنین اثری باشد. امام باقر علیه السلام فرمود: انما امر الناس ان یاتوا هذه الاحجار فیطوفوا بهاثم یاتونا فیخبرونا بولایتهم و یعرضوا علینا نصرهم(89).
کعبه ای که دشمن، توان ویران کردن آن را دارد - چنان که عبدالله بن زبیر دوبار به آن پناهنده شد و هر دو بار سنگ باران گردید و در سنگ باران دوم، کعبه ویران و ابن زبیر کشته شد(90) - بدون حضور امام معصوم چه نفع و ضرری می تواند داشته باشد که طواف دور آن مایه یاس کفار شود؟

ملکوت* گامی تارهایی *
14-06-2022, 13:38
ثانیا، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله حدود هشتاد روز بعد از روز عرفه حجه الوداع در قید حیات بود و برخی از احکام و آیات در این مدت نازل شد. بدین جهت در روز عرفه، دین به حد کمال خود نرسیده بود.
10- روز نزول احکامی که در صدر آیه آمده (خواه عرفه باشد یا غیر عرفه) نمی تواند مراد از الیوم باشد؛ زیرا دو قسمت فقهی و کلامی آیه ارتباطی با یکدیگر ندارد و حتی ممکن است نزول جداگانه ای داشته باشد، چنان که روایات شان نزول نیز به همین قسمت اشاره کرده و نسبت به صدر و ذیل آن ساکت است. افزون بر این، نزول چند حکم فقهی که محتوای آن قبلا در سوره های بقره، انعام و نحل نازل شده بود، از چنان اهمیتی برخوردار نیست که مایه تکمیل دین و یاس کفار گردد و گرنه در آن سوره ها نیز، نظیر این آیه باید نازل می شد.

ملکوت* گامی تارهایی *
24-06-2022, 16:24
11- روز رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله نیز نمی تواند مقصود باشد؛ زیرا اگرچه در آن روز دین، کامل و نعمت، تمام شد و آخرین سفیر الهی در تلقی و ابلاغ وحی چیزی را فرو گذار نکرد: (و ما هو علی الغیب بضنین)(91)، چنان که خود آن حضرت در خطبه ای که در حجه الوداع ایراد کرد، فرمود: یا ایها الناس و الله ما من شی ء یقربکم من الجنه و یباعدکم عن النار، الا و قد امرتکم به و ما من شی ء یقربکم من النار و یباعدکم من الجنه، الا وقد نهیتکم عنه(92)
لیکن در آن روز دشمنان به طمع افتادند ترس از توطئه آنان به صورت جدی مطرح بود. افزون بر این، آن روز بزرگ و به یاد ماندنی قطعا در زمان حیات پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده است.
در نتیجه، هیچ کدام از این حوادث نمی تواند مصداق الیوم باشد؛ زیرا برخی از اینها هیچ یک از خصوصیات شش گانه را ندارد، برخی پنج تا از آنها را ندارد، برخی چهار تا و... در عین حال با توجه به اخبار آیه، شکی نیست که چنین روز سرنوشت سازی در تاریخ اسلام وجود داشته است. از این رو باید با تحقیق و بررسی بیشتر و گسترده تر مصداق آن را مشخص کرد.

ملکوت* گامی تارهایی *
25-06-2022, 18:32
7- متمم توحید

در دعایی که از امام صادق علیه السلام رسیده و بعد از نماز عید غدیر خوانده می شود، آمده است: بر یگانگی و وحدانیت تو این گونه شهادت مخلصانه می دهم که تو خدایی هستی که غیر از تو معبودی نیست و محمد صلی الله علیه و آله بنده و رسول تو و علی بن ابی طالب، امیر مومنان است و اقرار به توحید، اخلاص در وحدانیت، کمال دین و اتمام نعمت و فضیلت بر جمیع مخلوقات تو است. به راستی که تو گفتی و به حق گفتی که: (الیوم اکملت لکم...). خدایا!حمد و سپاس از آن تو است که بر ما منت نهادی و اخلاص بر وحدانیت خود را به ما عطا کردی آن گاه که ما را به موالات ولی خودت که هادی بعد از نبی منذر تو است، هدایت کردی و به سبب ولایت او راضی شدی که اسلام، دین پسندیده باشد:
فی الدعاء بعد صلاه الغدیر المسند الی الصادق علیه السلام: شهاده الاخلاص لک بالوحدانیه بانک انت الله الذی لا اله الا انت و ان محمدا عبدک و رسولک و علیا امیر المومنین و ان الاقرار بولایته تمام توحیدک و الاخلاص بوحدانیتک و کمال دینک و تمام نعمتک و فضلک علی جمیع خلقک و بریتک فانک قلت و قولک الحق: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا اللهم فلک الحمد علی ما مننت به علینا من الاخلاص لک بوحدانیک اذ هدیتنا لموالاه ولیک الهادی من بعد نبیک المنذر و رضیت لنا الاسلام دینا بموالاته(134)
در این دعا دو نکته قابل توجه است:
الف - امام صادق علیه السلام اقرار به ولایت علی علیه السلام را نه تنها موجب اکمال دین و اتمام نعمت می داند، بلکه آن را متمم توحید و اخلاص معرفی می کند.
این گونه دعاها نشان می دهد که ائمه اطهار علیه السلام نه تنها در سخنان و درسهایشان در صدد تعلیم ولایت و تاکید بر اهتمام به آن بودند، بلکه در دعاهایشان نیز این هدف را دنبال می کردند.

ملکوت* گامی تارهایی *
25-06-2022, 18:32
8- حق بزرگ اهل بیت

امام عسکری علیه السلام فرمود: خدای عز و جل با من و رحمت خود، فرایضی را بر شما نوشته است و هیچ یک از فرایض به منظور رفع حاجت او، بر شما واجب نگردید، بلکه رحمتی از جانب او - که معبودی جز او نیست - برای شماست تا پاک از ناپاک تمیز داده شود آنچه در سینه های شماست، بیازماید و آنچه را که در قلبهای شماست، پاک گرداند و شما در رسیدن به رحمت او از یکدیگر پیشی بگیرید و جایگاهتان در بهشت بر یکدیگر برتری و تفاضل پیدا کند. از این رو حج، عمره، اقامه نماز، پرداخت زکات، روزه و ولایت را بر شما واجب کرد. و دری برای شما قرار داد که از آنجا به فرایض برسید و کلیدی برای رسیدن به راه او باشد (این در همان در ولایت است). اگر محمد صلی الله علیه و آله و اوصیای او - که از فرزندانش هستند - نمی بودند، شما همانند چهار پایان، حیران و سرگردان می بودید و هیچ فریضه ای از فرایض الهی را نمی شناختید (تا به برکات آن برسید). آیا می توان از غیر دروازه، وارد قریه ای شد؟ (ولایت دروازه رحمت الهی است که از غیر این راه نمی توان وارد آن شد). پس از آن که خدای سبحان بر شما منت نهاد و اولیای بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را نصب کرد فرمود: امروز دین شما را کامل کردم...
قال الحسن بن العسکری علیه السلام: ان الله عز و جل بمنه و رحمته لما فرض علیکم الفرائض لم یفرض ذلک علیکم لحاجه منه علیه، بل رحمه منه الیکم، لا اله الا هو لیمیز الخبیث من الطیب، و لیبتلی ما فی صدورکم، و لیمحص ما فی قلوبکم، و لیتسابقوا الی رحمته، و لتتفاضل منازکم فی جنه. ففرض علیکم الحج و العمر و اقام الصلاه و ایتاء الزکاه و الصوم و الولایه و جعل لکم بابا لتفتحوا به ابواب الفرائض و مفتاحا الی سبیله و لو لا محمد (ص) و الاوصیاء من ولده کنتم حیاری کالبهائم لا تعرفون فرضا من الفرائض و هل تدخل القریه الا من بابها، فلما من الله علیکم باقامه الا من بابها، فلما من الله علیکم باقامه الاولیاء بعد نبیکم صلی الله علیه و آله قال الله عز و جل: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا(135).
از این حدیث معلوم می شود که تکالیف الهی برای تکامل بخشیدن به انسان و شکوفا کردن استعدادهای او است و اگر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت او علیه السلام نمی بودند، بشریت در حیرت، سرگردانی، توحش و بربریت باقی می ماند.
چند بت بشکست احمد در جهان - تا که یارب گوی گشتند امتان
گر نبودی کوشش احمد تو هم - می پرستیدی چو اجدادت صنم
این سرت وارست از سجده صنم - تا بدانی حق او را بر امم مررت مر سرت را چون رهانید از بتان - هم بدان قوت تو دل را وارهان(136)

ملکوت* گامی تارهایی *
26-06-2022, 14:47
9- عید واقعی

گروهی از یهودیان به عمر گفتند: شما آیه ای در کتاب آسمانی خود قرائت می کنید که اگر چنین آیه ای بر ما یهودیان نازل شده بود ما آن روز را عید می گرفتیم. عمر گفت کدام آیه منظورتان است؟ گفتند: آیه (الیوم اکملت...). عمر گفت: به خدا قسم! می دانم که این آیه در چه روز و ساعتی بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد. این آیه شامگاه عرفه، در روز جمعه ای فرو فرستاده شد:
قالت الیهود لعمر: انکم تقراون آیه فی کتابکم لو عینا معشر الیهود نزلت لا تخذنا ذلک الیوم عیدا. قال: وای آیه؟ قالوا:الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتیقال عمر: و الله انی لا علم الیوم الذی نزلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله فیه و الساعه التی نزلت فیها، نزلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عشیه عرفه فی یوم جمعه(137).در روایت دیگری که سیوطی نقل کرده، پس از اشاره به انجام با شکوه مناسک حج و ممنوعیت شرکت مشرکان در این مراسم، آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از نزول این آیه هشتاد و یک روز زنده ماند: مکث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بعد نزول هذه آیه احدی و ثمانین یوما ثم قبضه الله الیه(138). از این جمله معلوم می شود که مراد از روز عرفه در این دو روایت، عرفه سال آخر عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، در حالی که طبق آنچه در بخش اول و ذیل حدیث شماره گذشت در روز عرفه سال دهم هجرت، حادثه بااهمیتی رخ نداد؛ زیرا ممنوعیت ورود مشرکان به مسجدالحرام و ممنوعیت طواف به صورت برهنه در سال نهم هجری اعلام شد، سایر مقدماتی که زمینه آن حج با شکوه را فراهم کرد، نظیر فتح مکه، صلح حدیبه و...در سال های قبل واقع شد. بنابراین طبق این احادیث، شان نزول آیه اکمال در سال نهم و هشتم و...واقع شده است. بدین ترتیب ناقلان این گونه احادیث باید بگویند: بین آیه و شان نزول آن یک سال فاصله شده است. افزون بر این، چنان که گذشت(139)حج بدون امام معصوم، هرگز مایه یاس دشمن نمی شود.

ملکوت* گامی تارهایی *
26-06-2022, 14:47
10- یأس اصلی دشمنان
امام باقر علیه السلام درباره آیه (الیوم یئس...) فرمود: مراد روزی است که قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه قیام می کند و بنی امیه ناامید خواهند شد. پس کافرانی که از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم ناامید خواهند شد، بنی امیه هستند.
قال ابو جعفر علیه السلام فی هذه الایه (الیوم یئس الذین کفروا من دینکم): یوم یقوم القائم علیه السلام ییاس بنوامیه فهم الذین کفروا یئسوا من آل محمد علیه السلام(140).
آنچه در این روایت و نظایر آن آمده، از قبیل جری و تطبیق است که امام باقر علیه السلام به بارزترین نمونه آن اشاره کرده است.

ملکوت* گامی تارهایی *
30-06-2022, 13:10
بخش سوم: نکته ها
تاکنون درباره فقرات نورانی و هدایتگر آیه اکمال، محتوا و مصداق آن و جایگاه غدیر در روایات بحث شد و گذشت که مقصود از (الیوم) در این آیه، روزی است که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به فرمان الهی، امیر مومنان، علی علیه السلام را به جانشینش خود، سرپرستی و رهبری امت برگزید. این مسئله موجب یاس دشمنان شد و روزنه امیدی فراسوی دوستان گشود. اینک برای روشن شدن زوایای دیگری از آیه به نکات جانبی آن می پردازیم:

ملکوت* گامی تارهایی *
30-06-2022, 13:10
1- تدین به دین ناقص

فقر رازی اشکالی را بدین صورت مطرح کرده است: ممکن است گفته شود: (الیوم اکملت لکم دینکم) اقتضا می کند که قبل از آن روز معین، دین، ناقص بوده، در نتیجه باید ملتزم شویم که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیشترین قسمت عمر شریف خود را با دین ناقص سپری کرد و تنها مدت کمی دارای دین کامل بوده است(141).
صرف نظر از صحت و سقم جواب هایی که او داده و نقض و ابرام هایی که وارد کرده، دو جواب برای این اشکال می توان مطرح کرد:

ملکوت* گامی تارهایی *
07-07-2022, 20:19
جواب اول
از نظر شیعه، اکمال دین یک تغییر کیفی در دین است، نه کمی. از این رو ارتباطی با فروع احکام ندارد تا با نزول حکمی از احکام از نقص بیرون آید، بلکه مربوط به تعیین رهبر معصوم پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. بدون تردید تا زمانی که دین یا حکومت یا...به فرد وابسته است، با در نظر گرفتن آینده، ناقص است هرچند که نقص فعلی نداشته باشد. زمانی از نقص خارج می شود و کمال پیدا می کند که از وابستگی به فرد خارج شده و به شخصیت حقوقی متکی گردد. در روز نزول این آیه نیز، دین جاوید الهی به صورت رسمی و علنی از وابستگی به شخصیت حقیقی، یعنی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم - که دشمنان به مرگ او دل بسته بودند - خارج شد(142)و به شخصیت حقوقی عصمت تکیه کرد و بدین ترتیب امید دشمنان به یاس تبدیل شد.

ملکوت* گامی تارهایی *
07-07-2022, 20:19
جواب دوم
اگر آیه را بر مبنا و مذاق اهل سنت نیز معنا کنیم باز هم نمی توان گفت: قبل از نزول این آیه، دین، ناقص بوده است؛ زیرا در صورتی می توان چیزی را ناقص شمرد که تامین کننده نیاز فعلی نباشد. مثلا اگر فرش نه متری را در اطاق دوازده متری پهن کنند، می گویند: این فرش، ناقص است یا اینکه اطاق به طور کامل مفروش نشده است. اما اگر همان فرش نه متری را در اطاق نه متری پهن کنند، نمی گویند: ناقص است. چنان که اگر طبیبی بیماری را تحت نظر خود داشته باشد و روزانه هماهنگ با مزاج او دارویش را کم و زیاد کند، نمی گویند داروی دیروز ناقص بود و امروز کامل شد، بلکه هر روز که دارو می دهد، کامل است. نزول احکام و حکم قرآن کریم هماهنگ با نیازمندی های جامعه اسلامی آن روز بود. از این رو هیچ گاه این دین، ناقص نبوده است.
اما نسبت به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دین ناقص اصلا معنا ندارد؛ زیرا تدریج در نزول مربوط به امت است و گرنه بر اساس برخی روایات، مجموع حکم و احکام دین، سالی یک بار به صورت دفعی بر آن حضرت نازل می شد. چنان که از آن حضرت نقل شده که به امیر المومنین علیه السلام فرمود: جبرئیل علیه السلام سالی یک بار قرآن را بر من عرضه می کرد ولی امسال دو بار عرضه کرد. دلیلی برای آن نمی بینم جز اینکه اجلم فرا رسیده است...؛ ان جبرئیل علیه السلام کان یعرض علی القرآن کل سنه مره و قد عرضه علی العام مرتین و لا اراه الا لحضور اجلی...(143)
بنابراین، نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همیشه متدین به دین کامل بوده است.

ملکوت* گامی تارهایی *
16-07-2022, 14:22
2- انکار نص بر امامت علی علیه السلام

فخر راضی ادعا کرده که این آیه، قول شیعیان مبنی بر منصوص بودن امامت علی علیه السلام را باطل می کند؛ زیرا می گوید: کافران از تصرف در دین شما ناامید شده اند و در تاکید این ناامیدی می گوید: از آنها نترسید و از من بترسید. اگر امامت علی بن ابی طالب علیه السلام از جانب خدا و رسول او منصوص می بود، هرکس که درصدد اخفا و تغییر آن بر می آمد به متضای این آیه باید از هر گونه اقدامی ناامید می گردید و در اقدام خودش موفق نمی شد و چون از چنین نص و دستور صریح نمی بینیم معلوم می شود که اصل چنین ادعایی دروغ است؛ زیرا اگر منصوص بود کسی توان تغییر یا اخفای آن را نداشت(144)
فخر رازی غفلت کرده که آیه خبر از یاس و ناامیدی کافران، از تصرف و دستبرد در دین داده است: (الیوم یئس الذین کفروا). به عبارت دیگر: این آیه تصریح کرده که خطر بیرونی، دین شما را تهدید نمی کند، اما تهدید خطر درونی و منافقان را نه تنها منتفی ندانست، بلکه وجود آن را تایید نیز کرد. شاهدش این است که بعد از اخبار از یاس کافران و غیر قابل ترس بودن آنان، فرمود: از من بترسید: (فلا تخشوهم و اخشون). آری، اگر گفته بود: الیوم یئس الذین کفروا و الذین نافقوااستدلال ایشان کاملا صحیح و منطقی بود، در حالی که در آیه از ناامیدی منافقان خبری نیست و فخر رازی برای تکمیل استدلال خود، آن را اضافه کرده است.

ملکوت* گامی تارهایی *
16-07-2022, 14:22
3- استدلال بر قیاس

هر یک از موافقان و مخالفان قیاس(145)برای اثبات صحت و استواری مسلک خود به این آیه استدلال کرده اند. فخر رازی استدلال دو گروه را این گونه نقل کرده است:
مخالفان می گویند: این آیه دلالت می کند که دین اسلام، احکام همه وقایع را به صورت منصوص بیان کرده است و گرنه دین کامل نمی بود. پس قیاس جایگاهی در این دین ندارد؛ زیرا حکمی که با قیاس به دست می آید اگر مطابق نصوص دینی باشد، قیاس کردن، کار بیهوده ای خواهد بود و اگر مخالف نصوص دینی باشد، حجیت ندارد و باطل است.
آنگاه جواب موافقان قیاس را این گونه بیان کرده است:
مراد از اکمال دین این است که خداوند حکم برخی از وقایع را به صورت منصوص و صریح بیان کرده است و در مورد برخی دیگر از احکام، راه به دست آوردن و استنباط را یاد داده که یکی از آن راه ها، قیاس است و بدین ترتیب مجموع دین بیان شده است. پس اکمال دین، منافاتی با حجت قیاس ندارد(146).
فخر رازی در ادامه کلام خود به ادامه استدلال مخالفان و موافقان قیاس پرداخته که از دایره بحث ما بیرون است. بحث مهم و قابل گفتگو در کلام او، تلاش وی برای موجه جلوه دادن قیاس است. او می کوشد تا قیاس اهل سنت را مانند اجتهاد امامیه راهی پسندیده معرفی کند(147).
از این رو لازم است فرق جوهری قیاسی و اجتهاد تبیین شود تا معلوم گردد که چرا ائمه اطهار علیه السلام- که طبق حدیث ثقلین و مانند آن معادل قرآن کریم هستند- راه اجتهاد را باز گذاشته و راه قیاس را بسته اند، هرچند جای بحث تفصیلی آن علم اصول فقه است.

ملکوت* گامی تارهایی *
21-07-2022, 20:42
ارزش گمان

یکی از اساسی ترین مباحث در فقه و اصول شیعه جایز نبودن تعبد به گمان و عمل به آن است؛ زیرا به تعبیر قرآن کریم با مرکب ظن و گمان به حقیقت نتوان رسید: ان الظن لا یغنی من الحق شیئا.
مرحوم شیخ انصاری در این باره می گوید: التعبد بالظن الذی، لم یدل دلیل علی التعبد به، محرم بالادله الاربعه(148)آری، برخی از گمان ها از این قاعده کلی استثنا شده است؛ زیرا دلیل ویژه ای، عمد و تعبد به آن را جایز دانسته است. بنابراین، غیر از موارد خاصی - که حجیت آن با دلیل شرعی ثابت شده و به آن، طریق علمی، ظن خاص یا ظن معتبر می گویند - هیچ ظن و گمانی نمی تواند معیار و ملاک عمل قرار گیرد.
تعیین ظن خاص یا طریق علمی و اثبات حجیت برای آن به کمک ادله چهار گانه راه پر سنگلاخ و پر پیچ و خمی است که پیمودن آن جز با چراغ اجتهاد امکان ندارد. هرچند که قرآن و روایات دریایی آکنده از گوهرهای با ارزش حکم و احکام شریعت است اما عمق، گستردگی و ناپیداکرانه بودن آن سبب می شود تا هیچ کس بدون کشتی اجتهاد توان ورود به این اقیانوس بی کران و خروج ظفرمندانه از آن را نداشته باشد، در حالی که عمل به قیاس، عمل به ظن و گمان مطلق است، نه عمل به ظن خاص و معتبر؛ زیرا دلیل ویژه بر حجیت و اعتبار آن وجود ندارد. از این رو مقایسه اجتهاد امامیه با قیاس اهل سنت، مقایسه ای ظالمانه و نابجاست. مبحث آتی در صدد تبیین و اثبات این مدعاست.

ملکوت* گامی تارهایی *
21-07-2022, 20:42
ادله اجتهاد

ادله فقه شیعه چهار چیز است:(149)
1- قرآن
2- سنت معصومین علیه السلام یعنی قول، فعل و تقریر(150)یا تاکید ضمنی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، دوازده امام و فاطمه زهرا سلام الله علیها.
حجیت قرآن و سنت امری روشن و غیر قابل مناقشه است، حتی اهل سنت نیز در این جهت بحثی ندارند، اگرچه ممکن است در تعیین یا تعداد معصوم بحث و گفتگو داشته باشند. از این رو، پس از مراعات شرایط لازم، هر دو فرقه امامیه و اهل سنت آن دو را جزو ادله قطعی فقه می شمارند.
3- اجماع که ارزش آن - در صورت تحقق شرایط - به کاشفیت از قول معصوم بر می گردد و گرنه خود به خود ارزش و حجیت ندارد و جزو ارله فقه شمرده نمی شود. در حالی که اهل سنت برای اجماع، ارزش نفسی قایل هستند و کاشفیت از قول معصوم را شرط نمی دانند.
4- غقل که در فقه دو کار عمده را بر عهده دارد:
الف) در برخی موارد همانند قرآن و سنت جزو منابع اجتهاد شمرده می شود، مانند قاعده قبح عقاب بلا بیان، قاعده لزوم احتیاط در اطراف علم اجمالی، قاعده لزوم تحصیل برائت یقینی در جایی که اشتغال یقینی به تکلیف باشد و...در این گونه موارد، عقل می تواند صلاح و فساد را بفهمد و حکم کند. شارع نیز به حکم عقل احترام گذارده، تبعیت از آن را لازم می داند. از این رو گفته اند: کل ما حکم به العقل حکم به الشرع. در مقابل، احکام شرع نیز همواره مورد قبول عقل است: کل ما حکم به الشرع حکم به العقل. از علی علیه السلام نقل شده است: عقل شرع داخلی است و شرع، عقل خارجی؛ العقل شرع من داخل و الشرع عقل من خارج(151).
گاه در برخی موارد آیه یا روایتی مطابق حکم عقل و موید آن وجود دارد، مانند حدیث برائت که موید قاعده تخییر در دوران بین المحذورین.

ملکوت* گامی تارهایی *
23-07-2022, 15:01
ب) در استنباط قوائد کلی اجتهاد یا ساختن مبانی آن کمک می کند. توضیح اینکه:
مجتهد در استنباط کردن احکام شرعی از ادله آن، احتیاج به پاره ای از قواعد کلی دارد. مثلا باید اثبات کند که آیا ظاهر الفاظ آدمی حجت است؟ آیا امر، دلالت بر وجوب و نهی، دلالت بر حرمت می کند؟ در تعارض عام و خاص کدام مقدم است؟ آیا به هر ظنی می توان عمل کرد؟ آیا استصحاب در همه جا حجت است؟
هر کدام از این قوائد، سهم بسزایی در استنباط احکام شرعی از آیات و روایات دارد. این قواعد کلی که از آیات، روایات، بنای عقلا و امثال آن استخراج می گردد، مبانی کلی استنباط نامیده می شود.
یکی از وظایف اصلی مجتهد، پیش از ورود در ادله فقه، به دست آوردن این مبانی کلی از منابع اصلی آن، یعنی کتاب، سنت، بنای عقلا و امثال آن است تا موضوعات و مسائل مورد نیاز را با ملاحظه این مبانی کلی بر آیات و روایات عرضه کند، اگر توانست حکم آن مسئله یا موضوع را بدست آورد، عمل کردن مطابق آن، بر او و مقلدانش واجب می شود و اگر نتوانست حکم آن را از آیات و روایات بدست آورد به منبع دیگری که عقل است، مراجعه کند.
در همه این موارد به حکم قطعی عقل، عمل می شود؛ زیرا گاهی به احکام مستقیم عقل، که هماهنگ با شرع است عمل می شود و گاهی عمل به ظن خاصی است که عقل، جایز می شمارد. در این صورت آن ظن خاصی است که عقل، جایز می شمارد. در این صورت آن ظن خاص از پشتوانه و اعتبار علم و یقین برخودار است. اما ظنی که پشتوانه علمی ندارد و به اصطلاح طریق علمی، ظن خاص یا ظن معتبر نیست، نزد مجتهد امامیه فاقد ارزش است .

ملکوت* گامی تارهایی *
23-07-2022, 15:01
ماهیت قیاس
با توجه به آنچه گذشت روشن شد که اجتهاد امامیه از پشتوانه مستحکم علم برخودار است، در حالی که قیاس اهل سنت، عمل به ظن و گمانی است که از پشتوانه علمی برخودار نیست؛ زیرا قیاس در مکتب آنان این است که حکم مسئله ای را از قرآن یا روایت به دست آوریم، سپس علت آن حکم را به کمک عقل استنباط کنیم و آن را مبنا و اصل قرار دهیم. آنگاه اگر مسئله ای پیش آمد که حکم آن در کتاب و سنت نبود ولی عقل ما حکم کرد که همان علت در این موضوع نیز وجود دارد، آن حکم را بر این موضوع جدید نیز جاری می کنیم. مثلا حکم شرب خمر در کتاب و سنت، حرمت است. عقل ما استنباط کرد که علت حرمت شراب خاصیت اسکار، یعنی مست کنندگی آن است.

ملکوت* گامی تارهایی *
28-07-2022, 13:43
اگر درباره حلیت یا حرمت موضوع جدیدی مانند آب انگور یا هر چیز دیگر شک کردیم و نتوانستیم حکم آن را از آیات و روایات به دست آوردیم به عقل مراجعه می کنیم. اگر عقل ما استنباط کند که خاصیت مست کنندگی در آن موضوع جدید نیز وجود دارد، حکم حرمت را درباره آن جاری می کنیم.
چنان که قبلا اشاره شد این همان تمثیل منطقی است که در آن از جزئی به جزئی دیگر، یعنی از متباینی به متباین دیگر سیر می شود.
جواب: البته شکی نیست که اگر ملاک حرمت یا حلیت چیزی معلوم شود و همان ملاک در اشباه و نظایر آن وجود داشته باشد، می توان همان حکم را درباره آن اشباه و نظایر نیز جاری کرد. این، در حقیقت همان سیر کلی به جزئی و تطبیق قاعده ای کلی بر مصادیق آن است. از این رو فقهای شیعه قیاس منصوص العلة را که به آن تنقیح مناط نیز گفته می شود جایز می دانند. تبعیت احکام از مصالح و مفاسد نیز معنایی جز این ندارد، لیکن کلام در عدم جواز قیاس مستنبط العلة است؛ زیرا به دست آوردن ملاک و معیار احکام و استنباط آن از آیات و روایات، کار عقل نیست. چگونه می توان به کمک عقل و بدون آن که در آیات و روایات تصریح شده باشد، فهمید که علت حرمت خمر فقط اسکار است؟ چه بسا علت های متعددی داشته باشد و اسکار یکی از آنها باشد.
از این رو اگر با افزودن ماده ای به خمر، خاصیت اسکارش گرفته شود ولی عرفا اسم خمر بر آن صادق باشد، یا کسی با خوردن دارویی قبل از نوشیدن خمر یا پس از آن، خاصیت اسکارش را خنثی کند، هیچ فقیهی فتوا به حلیت و جواز آن نمی دهد. چنان که اگر با ضد عفونی کردن، تمام میکرب های گوشت خوک از بین برود و انسان یقین به بی ضرر بودن آن پیدا کند، نمی توان آن گوشت را پاک و خوردنش را جایز دانست. نتیجه این که هیچ فقیه امامی مذهب برای عقل چنین شأنی، یعنی به دست آوردن و استنباط معیار و ملاک احکام شرع قایل نیست. بدین ترتیب، پایه و اساس قیاس درهم می ریزد، با توجه به آنچه گذشت، نمی توان گفت: قیاس اهل سنت همان اجتهاد مجتهدان امامیه است.
در میان اهل سنت نیز برخی از فرقه ها عمل به قیاس را جایز نمی دانند.(152)
جایگاه قیاس در روایات شیعه
روایات اهل بیت علیهم السلام نه تنها برای قیاس ارزش قایل نشده، بلکه به شدت از آن نهی کرده است.
ابابن بن تغلب می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: اگر مردی یکی از انگشتان زنی را قطع کند، چه مقدار باید دیه بدهد؟
- ده شتر.
- اگر دو انگشت را قطع کند، چطور؟
- بیست شتر.
- اگر سه انگشت را قطع کند، چطور؟
- سی شتر.
به طور طبیعی هر کس جواب امام صادق علیه السلام را می شنود، پیش خود می گوید: در قبال هر انگشت باید ده شتر داد، چنان که ابان نیز چنین گمان می کرد. از این رو پرسید: اگر چهار انگشتش را قطع کند، چطور؟
امام علیه السلام فرمود: باید بیست شتر بدهد.
ابان تعجب کرد و گفت: سبحان الله! برای سه انگشت سی شتر باید بدهد ولی برای چهار انگشت بیست شتر؟ ما در عراق این مطلب را می شنیدیم ولی از گوینده آن تبری می جستیم و می گفتیم: این مطلب از جانب شیطان است.
در این هنگام، امام صادق علیه السلام او را از این گونه سخن گفتن نهی کرد و فرمود: ساکت باش ای ابان!
این، حکم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. زن تا ثلث دیه همراه و هماهنگ مرد است. اما اگر از ثلث بگذرد، به نصف بر می گردد. ای ابان! از در قیاس با من سخن می گویی ولی بدان که اگر قیاس در دین و احکام الهی راه پیدا کند، موجب نابودی آن می گردد.(153)
امیر المؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که خدای سبحان فرمود: کسی که در دین من قیاس را به کار می گیرد، بر صراط و سبیل دین من نیست؛ ... و ما علی دینی من استعمل القیاس فی دینی (154)

ملکوت* گامی تارهایی *
28-07-2022, 13:45
پیشوای قیاس در محضر امام صادق علیه السلام
نعمان بن ثابت مشهور به ابوحنیفه، یکی از پیشوایان چهار گانه اهل سنت، سردمدار مکتب قیاس و معاصر امام صادق علیه السلام است. او در حقیقت قربانی مرام ممنوعیت کتابت حدیث است؛ زیرا ممنوعیت کتابت حدیث و رسمیت یافتن شعار حسبنا کتاب الله(155) از یک سو و پیروی نکردن از اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام از سوی دیگر، ارتباط معنوی و عملی پیروان مکتب خلفا را با رسول اکرم صلی الله علیه و آله قطع کرد.
در دهه های بعد که پیروان این مکتب به اشتباه بودن این تفکر پی بردند با رفع این ممنوعیت، به کتابت حدیث روی آوردند، لیکن به ثبت احادیثی پرداختند که غالب آنها با سرچشمه زلال وحی بی ارتباط بود و از کعب الاحبارها، ابوهریره ها و... به دستشان رسیده بود، به گونه ای که گویند: ابوحنیفه معتقد بود تنها هفده حدیث صحیح و قابل اعتماد وجود دارد.

ملکوت* گامی تارهایی *
29-07-2022, 20:19
از این رو برای جبران این کمبود چاره ای جز پناه بردن به قیاس نیافت و مکتب فقهی خود را بر این پایه بی پایه و اساس بنیان نهاد، در حالی که فقه و احکام عملی اسلام جزو علوم نقلی است و دخالت دادن عقل در آن برای فهمیدن ملاکات احکام و حکم کردن بر اساس آن دریافت های عقلی، نامی جز بی راهه رفتن و کژ راهه پیمودن و مقصدی غیر از دوری از حقیقت و بیگانگی از واقعیت ندارد.
امام صادق علیه السلام فرمود: اهل قیاس تلاش می کنند تا با قیاس، به علم دست یابند، لیکن قیاس برای آنها نتیجه ای جز دوری از حق ندارد و دین خدا با قیاس به دست نمی آید: ان اصحاب المقاییس طلبوا العلم بالمقاییس من الحق الا بعدا و ان دین الله لا یصاب بالمقاییس(156)از سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام رسیده است: کسی که دینش رابر پایه قیاس بنا می کند، دائما در اشتباه فرو می رود، از جاده منحرف می شود، به سوی کژی و اعوجاج کوچ می کند، راه را گم کرده، نازیبا سخن می گوید: من وضع دینه علی القیاس لم یزل الدهر فی الارتماس، مائلا عن المنهاج، ظاعنا فی الاعوجاج، ضالا عن السبیل، قائلا غیر الجمیل(157)
امام صادق علیه السلام ابوحنیفه را از قیاس کردن نهی کرد و به رغم وعده ای که به آن حضرت در ترک قیاس داده بود، حب جاه و ریاست طلبی
به وی اجازه نداد که این راه ناصواب را رها کند، چنان که امام صادق علیه السلام پیش بینی کرده بود: قال: لا اتکلم بالرای و القیاس فی دین الله بعد هذه المجلس. قال علیه السلام: کلا ان حب الرئاسه غیر تارکک کمالم یترک من کان قلبک.

ملکوت* گامی تارهایی *
29-07-2022, 20:19
ماجرای ملاقات ابو حنیفه با امام صادق علیه السلام و مناظره آن حضرت به گونه های مختلف و با تفاوت مختصر نقل شده، که یکی از آن نقلها - که خود ابو حنیفه نقل کرده - این است:
در منا به حجامی مراجعه کردم تا سرم را تیغ کند. حجام به من گفت: طرف راست را جلو بیاور، به طرف قبله رو کن و نام خدا را بر زبان آور. سه خصلت از او دیدم که در من نبود. از این رو پرسیدم غلام کسی هستی یا آزاده ای؟
گفت: برده ام.
- غلام چه کسی هستی؟
- غلام جعفر بن محمد علوی (امام صادق علیه السلام) هستم.
- آیا او نیز در اینجاست؟
- آری در اینجاست. به سراغش رفتم و اجازه ورود خواستم، لیکن اجازه نداد.
در این هنگام جمعی از اهالی کوفه رسیدند، اجازه ورود خواستند و به آنها اجازه داد. من نیز همراه آنان وارد شدم. وقتی نزد او نشستم، گفتم: ای پسر رسول خدا! مناسب است کسانی را به کوفه گسیل داری تا آنان را از شتم و اهانت به اصحاب محمد صلی الله علیه و آله نهی کنند؛ زیرا هنگامی که من از کوفه می آمدم، بیش از ده هزار نفر مرتکب این عمل ناپسند می شدند.
گفت از من قبول نمی کنند.
- چه کسی می تواند از شما که پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستید، نپذیرد؟
- تو از جمله کسانی هستی که نخواهی پذیرفت.
بدون اجازه من وارد خانه ام شدی و نشستی و به غیر نظر من سخن می گویی. به من خبر رسید که تو از روی قیاس حکم می کنی.
- آری، چنین است.
- وای بر تو ای نعمان! اولین کسی که قیاس کرد ابلیس بود؛ زیرا در حالی که او را به سجده بر آدم علیه السلام امر کرده بود، گفت: مرا از آتش خلق کردی و او را از خاک. سپس گفت: ای نعمان! کدام گناه بزرگتر است، قتل یا زنا؟
- قتل.

ملکوت* گامی تارهایی *
30-07-2022, 18:33
- پس چرا در قتل (که به نظر تو بزرگتر است) دو شاهد کافی است و در زنا چهار شاهد لازم است؟ آیا در اینجا قیاس مشکلی را حل می کند؟
- نه.
- کدام یک پلیدتر است، بول یا منی؟
- بول.
- پس چرا خداوند برای بول (که به نظر تو پلیدتر است) وضو را واجب کرده و برای منی، غسل را؟ آیا در اینجا قیاس مشکلی را حل می کند؟
- نه.
- کدام یک بزرگتر و با عظمت تر است، نماز یا روزه؟
- نماز.
- پس چرا بر حایض قضای روزه واجب شده ولی قضای نماز (که به نظر تو بزرگتر است) بر او واجب نشده است؟ آیا دراینجا قیاس مشکلی را حل می کند؟
- نه.
- کدام یک ضعیف ترند، زن یا مرد؟
- زن.
- پس چرا خداوند در ارث برای مرد دو سهم و برای زن (که به نظر تو ضعیف تر است) یک سهم قرار داده است؟ آیا در اینجا قیاس مشکلی را حل می کند؟
- نه.
- چرا خداوند حکم کرده که اگر کسی به اندازه ده درهم سرقت کرده، دستش را قطع کنند، در حالی که اگر کسی ظالمانه دست دیگری را قطع کند، پنج هزار درهم باید دیه بدهد؟ (خلاصه دست انسان ده درهم می ارزد یا پنج هزار درهم؟) آیا در اینجا قیاس مشکلی را حل می کند؟ نه.
نه.
- به من خبر رسیده در تفسیر آیه (ثم لتسئلن عن النعیم)(158)می گویی: مراد از نعمت، طعام پاکیزه و آب خنک در روز تابستانی است.
آری، این گونه تفسیر می کنم.
- اگر کسی تو را دعوت کند، طعام پاکیزه و آب گوارا به تو بدهد، سپس بر تو منت بگذارد، درباره او چه خواهی گفت؟
- خواهم گفت: بخیل است.
(اگر پرسش از آب و غذا و منت گذاشتن بر آن بخل است) آیا می توان بخل را به خدا نسبت داد؟
- پس مراد از نعمت در این آیه چیست؟
- محبت ما اهل بیت مقصود است(159).

ملکوت* گامی تارهایی *
30-07-2022, 18:34
4- مسلک جبر
فخر رازی می گوید:
این آیه دلالت بر حقانیت مکتب جبر دارد، زیرا:
1- دین، عبارت است از عمل یا معرفت یا مجموعه ای از اعتقاد، اقرار و عمل.
2- این آیه می گوید: دین شما را من کامل کردم.
3-اکمال دین از جانب خدای سبحان در صورتی صحیح خواهد بود که اصل آن از او نشات گرفته باشد .
پس اعمال ما - که طبق مقدمه یکم، همه دین با بخشی از آن است - فعل خدا و نشات گرفته از او است، چنان که به وسیله او تکمیل می گردد و ما در انجام آن نقشی نداریم. و این، چیزی غیر از جبر نیست(160).
جواب - این استدلال، غیر قابل قبول است؛ زیرا معنایی که ایشان برای دین ذکر کرده، معنای صحیحی نیست. معنای صحیح آن، عبارت است از مجموعه ای از قوانین درباره عقاید، احکام و اخلاق که به صورت کتاب و سنت در آمده و خطوط کلی آن مشترک بین همه شرایع الهی است. قرآن کریم گاهی به صورت اثباتی درباره این مجموعه فرمود: (ان الذین عندالله الاسلام(161)) و گاهی با زبان نفی فرمود: و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین(162). آیه محل بحث دلالت می کند آن دینی که نزد خدا معتبر است و غیر آن پذیرفته نمی گردد، کامل شده است. بنابراین، ربطی به مسلک جبر ندارد.

ملکوت* گامی تارهایی *
04-08-2022, 13:33
5- نگرش سلطنتی به نبوت
همان گونه که اشاره شد دشمنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همواره از نبوت آن حضرت به ملک و سلطنت یاد می کردند، مثلا در ماجرای فتح مکه، وقتی که ابوسفیان رژه بی نظیر لشکر اسلام را مشاهده کرد خطاب به عباس، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله که در کنارش ایستاده بود، گفت: ملک و سلطنت برادرزاده ات خیلی جلالت پیدا کرد: لقد اصبح ملک ابن اخیک الغداه عظیما. عباس در جواب گفت: ای ابوسفیان!این، نبوت است، نه سلطنت(163).
هم چنین نقل شده است:
وقتی که عثمان در روز بیعت، به خانه خود بازگشت، بنی امیه بر او وارد شدند به گونه ای که خانه از جمعیت پر شد، آنگاه در خانه را بستند. ابوسفیان پرسید:
آیا در میان شما غریبه ای وجود دارد؟
گفتند: نه. گفت: ای فرزندان امیه! این امر یک روز در میان قبیله عدی (قبیله ابوبکر) بود و امروز به قرارگاه و منزل اصلی خود، یعنی خاندان بنی امیه باز گشته است. همان گونه که بچه ها توپ را در میان خود می گردانند شما نیز این امر را بین خودتان بگردانید و نگذارید از میان شما خارج شود. قسم به کسی که ابوسفیان به او قسم می خورد!
نه عذابی هست و نه حسابی، نه بهشتی هست و نه جهنمی، نه برانگیختنی هست و نه قیامتی. در این لحظه عثمان متوجه شد زبیر، که از غیر امویان است، در میان جمعیت حضور دارد. به ابوسفیان گفت: دور شو از من و این حرف ها را نزن. ابوسفیان با تعجب گفت: مگر در میان شما غریبه ای وجود دارد؟ زبیر گفت: بله، به خدا قسم! این مطلب را کتمان نمی کنم و به دیگران خواهم گفت(164).
کلام ابوسفیان که گفت: حساب، کتاب، بهشت و جهنمی نیست، نشان می دهد که منظور او از امر سلطنت است، نه خلافت و جانشینی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله؛ زیرا کسی که منکر اصل رسالت است، اعتقادی به جانشینی او ندارد.
نوه او، یزید بن معاویه نیز پس از حادثه غم انگیز کربلا مغرورانه و ملحدانه گفت: بنی هاشم با ملک و سلطنت، بازی کردند و در لباس نبوت بر مردم حکومت و ریاست کردند، در حالی که نه خبری از آسمان آمده بود و نه وحی نازل شده بود:
لعبت هاشم با لملک فلا خبر جاء ولا وحی نزل(165)
از عبارت طبری استنباط می شود که یزید این شعر - که ابیاتی از آن را عبدالله بن زبعری در جنگ احد خوانده بود(166) و یزید بدان تمثل کرد - را در واقعه حره خوانده است در حالی که بقیه منابع تصریح کرده اند که پس از حادثه کربلا در جمع اسرای اهل بیت علیه السلام خوانده است. البته ممکن است در هر دو واقعه خوانده باشد، که در این صورت می توان گفت: یزید به مضمون این شعر معتقد بوده و واقعا نبوت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را ملک و سلطنت می دانست، نه این که بعد از حادثه کربلا، از روی سرمستی، ذوق زدگی و در حالت بی اختیاری بر زبانش جاری شده باشد.

ملکوت* گامی تارهایی *
04-08-2022, 13:33
6- جمله معترضه
یکی از سوالات اساسی درباره این آیه، این است که اگر دو جمله (الیوم یئس الذین....) و (الیوم اکملت لکم دینکم....) ارتباطی با قبل و بعد خود ندارد، چرا در این بخش از قرآن کریم قرار گرفته است؟
این سوال درباره آیه تطهیر، یعنی جمله (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس...) نیز مطرح می شود.
هر چند که جواب این سوال به صورت اجمالی بیان شد، لیکن آنچه که به عنوان تکمیل و جمع بندی آن می توان گفت، این است که در اینجا دو احتمال وجود دارد:
احتمال یکم: مجموع این آیه یکجا نازل شده، یعنی این دو جمله به صورت جمله معترضه همراه با قبل و بعد خود نازل شده و نزولی جداگانه ندارد، چنان که ظاهر قرآن کریم همین را اقتضا می کند. برای این احتمال سه توجیه می توان ذکر کرد:
1- گوینده آن، یعنی خدای سبحان بر اثر اهتمامی که به این دو جمله داشته، در وسط کلام خود ذکر کرده است.
2- قادر متعال برای صیانت از تحریف و دست برد بدخواهان این دو جمله را در اینجا قرار داده است. چنان که گاهی برای گمراه کردن سارق، اشیای نفیس و با ارزش را در غیر جایگاه مناسب خود، پنهان می کنند تا سارق بدان پی نبرد و به سراغ آن نرود.
3-به قصد برجسته شدن و جلب توجه کردن در اینجا آورده شد. چنان که امروز نیز متداول است که در تنظیم اطلاعیه ها یا پلاکاردها کلمه یا جمله مورد اهتمام را با رنگ یا خط دیگری می نویسند تا چشم گیر و برجسته باشد و جلب توجه کند. مثلا کلمه شهید را با رنگ قرمز یا نام معصومین علیه السلام را با رنگ سبز و...می نویسند. چنان که در سابق کلمه (ولیتلطف)(167) را که وسط قرآن کریم واقع شده است، شنگرف یا بزرگتر می نوشتند. به گونه ای که چشم هر کسی به این کلمه می افتاد از خود سوال می کرد این کلمه چه ویژگی دارد که این گونه نوشته شده است.
در آیه 162 سوره نساء جمله (والمقیمین الصلوة) به صورت نصبی یا جری آمده است در حالی که طبق قواعد ادبی باید به صورت رفعی، یعنی (والمقیمون) ضبط می شد که به نظر می رسد توجیهی جز برجسته کردن وصف اقامه صلاة در بین سایر او صاف نداشته باشد. در آیه محل بحث نیز آیه اکمال به صورت جمله معترضه در وسط آیه ای که مطالب آن ارتباطی با مضمون آن ندارد، آورده شده تا جلب توجه کند.

ملکوت* گامی تارهایی *
07-08-2022, 19:27
احتمال دوم

این دو جمله جدا از بقیه جملات نازل شده، لیکن هنگام جمع آوری قرآن، در اینجا قرار گرفته است. این احتمال نیز دو توجیه دارد:
1- پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به اذن الهی دستور داد که در اینجا قرار گیرد.
2- پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با تصمیم گرد آورندگان قرآن، بدین صورت تنظیم شده است.
اگرچه این احتمال با دو توجیه آن، برخی مشکلات تفسیری آیه را حل می کند، لیکن اثبات آن بسیار دشوار است و به دلیل معتبری نیاز دارد.
قابل توجه است که همین احتمالات درباره آیه تطهیر نیز مطرح است.
آنچه گفته شد بر این مبنا بود که این جملات، ارتباطی با قبل و بعد خود نداشته باشد، لیکن می توان گفت: ارتباط با قبل و بعد کاملا محفوظ است. مثلا درباره آیه تطهیر می توان گفت: پس از خطاب به همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و بیان چند حکم اختصاصی آنان، خطاب را متوجه اهل بیت کرده، می فرماید: ای اهل بیت! این احکام برای سخت گیری بر همسران پیامبر صلی الله علیه و آله نیست، بلکه برای حفظ حیثیت اجتماعی شما اهل بیت است، که خدا اراده اذهاب رجس و تطهیرتان را دارد؛ زیرا شما در موقعیتی هستید، که آبرویتان از ناحیه هیچ کس نباید هتک شود. بنابراین، اگر همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مرتکب خلاف شوند، عذابی دو برابر خواهند داشت، نه از آن رو که به اذهاب رجس و تطهیر شما لطمه ای وارد شود، بلکه از آن جهت که به حیثیت اجتماعی پیامبر و اهل بیت علیهم السلام اهانت شده است.
چنین توجیه و ارتباطی را برای آیه اکمال نیز می توان بیان کرد.

ملکوت* گامی تارهایی *
07-08-2022, 19:27
7- قدرت بی پایان الهی و مراحل خلقت
لازمه محدودیت قدرت این است که برخی از کارها آسان، برخی آسان تر، برخی مشکل و برخی مشکل تر باشد؛ زیرا فاعلی که کارهایش را با قدرت برخاسته از زور بازو، حرکت اعضا و جوارح، استفاده از ابزار و...انجام می دهد، از محدودیت قدرت برخوردار است. علتش آن است که اعضا و جوارح و نیز ابزار و وسایل در ایجاد قدرت و توانمندی محدودیت دارد. از این رو انسان ها در ارزش گذاری کارها، مراتب مختلفی را در نظر می گیرند و حتی خود را از انجام برخی کارها عاجز و ناتوان می دانند.
خدای سبحان، فاعلی است که در کارهای خود از ابزار و وسایل استفاده نمی کند و اساسا فاعلیت او به اعضا و جوارح نیست: فاعله لا بمعنی الحرکات و الاله
(168)، فاعل لا باضطراب آله(169). او فاعلی است که با اراده کار می کند و برای انجام کاری یا ایجاد چیزی اراده او کافی است: انما امره اذا اراد شیئا ان یقول کن فیکون(170). اگر کار، با اراده صورت گیرد و استفاده از ابزار، به کارگیری اعضا و جوارح و حرکات بدنی لازم نباشد، تمام کارها یکسان خواهد بود آسان بودن و مشکل بودن معنایی نخواهد داشت. چنان که انسان نیز، آن گاه که فاعل با اراده است، کارها در نزد او یکسان است. از این رو تصویر اقیانوسی با عظمت در فضای ذهن مشکل تر از فضای یک تکه سنگ و کلوخ نیست. روی همین جهت علی علیه السلام فرمود: و ما الجلیل و اللطیف و الثقیل و الخفیف و القوی و الضعیف فی خلقه الاسواء و کذلک السماء و الهواء و الریاح و الماء(171).نیز می فرماید: هر چیز با عظمت و بزرگی در کنار قدرت او بسیار کوچک و ناچیز است: ما اصغر کل عظیمه فی جنب قدرتک(172).

ملکوت* گامی تارهایی *
09-08-2022, 17:27
بنابراین خلق کردن آسمان و زمین در شش مرحله، ناشی از ضعف قدرت باری تعالی نیست، بلکه با در نظر گرفتن ضعف مخلوق است. به عبارت دیگر: فاعل، در فاعلیت فیض رسانی مشکل ندارد. این، قابل است که در قابلیت فیض گیری نقص دارد و نمی تواند تمام فیض را یکجا دریافت کند، بلکه باید مرحله به مرحله پیش رود تا هر مرحله ای از فیض، زمینه مرحله بعدی را فراهم کند وگرنه بدون پشت سر گذاشتن مرحله قبل نمی تواند فیض مرحله بعد را دریافت کند.
8- معنای مولا
همان گونه که اشاره شد ماجرای غدیر از نظر کثرت راوی و روایت در حدی است که کسی قدرت انکار آن را ندارد. لیکن برخی از علمای اهل سنت در دلالت حدیث خدشه کرده، لفظ مولی را به معنای مختلفی غیر از سرپرست و صاحب اختیار گرفته اند. از جمله گفته اند: مولا به معنای محبت و ناصر است، یعنی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به مردم توصیه کردند علی بن ابی طالب را دوست بدارید یا این که سفارش کردند که یار و یاور او باشید. (173)
جواب: هیچ کدام از این دو معنا نه تنها قابل قبول نیست، بلکه قابل مطرح کردن نیست؛ زیرا:
اولاً: معنا ندارد که انسان عاقلی، مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن جمعیت فراوان را در بیابان سوزان حجاز جمع کند و بگوید: علی را دوست داشته باشید یا این که بگوید: یار و یاور علی باشید. مگر دوست داشتن و یاری کردن، اختصاص به علی بن ابی طالب علیه السلام دارد؟ هر مسلمانی موظف است سایر مسلمانان را دوست داشته، یار و یاور آنها باشد. افزون بر این، لزوم دوست داشتن کسی یا ضرورت یاری کردن او چیزی نیست که نیاز به بیعت داشته باشد. چنان که تبریک گفتن ابوبکر و عمر پس از آن اعلان عمومی نیز در این صورت معنا نداشت.
ثانیاً، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در ماجرای غدیر، آخرین روزهای عمر شریف خود را سپری می کرد، به مردم نیز، اعلام فرمود که بزودی دعوت حق را لبیک خواهد گفت.
انتظار طبیعی مردیم که این خبر سنگین، اندوهبار و اضطراب آور را می شنوند، این است که پیغمبر تکلیف آینده آنان را روشن کند. از درایت و عطوفت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به امت نیز انتظاری غیر از تعیین تکلیف آینده نمی رود. چنان که خلیفه اول و دوم هنگام احساس مرگ، تکلیف آینده را روشن کردند. در چنین حالی اعلام لزوم دوستی یا یاری کردن علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان یک شهروند مسلمان - نه به عنوان رهبر مردم و جانشین آن حضرت - چقدر بی جا، نسنجیده و بی مقدار است؟
ثالثاً، لزوم محبت و دوستی علی بن ابی طالب علیه السلام یا ضرورت یاری او چیزی نبود که مورد مخالفت قرار گیرد یا با تردید مسلمانان مواجه شود. به ویژه آن که بسیاری از آن جمعیت به شهرهای دور می رفتند و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را نمی دیدند تا آن حضرت آنان را مؤاخذه کند که چرا علی بن ابی طالب علیه السلام را دوست نداشتید یا یاری نکردید؟ دوست داشتن یا نداشتن نیز مسئله ای قلبی و پنهان است و تا انسان اظهار نکند کسی متوجه نخواهد شد. بنابراین، هراس پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از اعلان عمومی و تأخیر انداختن آن چه دلیلی خواهد داشت؟
رابعاً، علی علیه السلام در دوران زمامداری وقتی نزاع و مخالفت برخی را با خلافت خویش دید، در فضای باز قصر یا مسجد کوفه، مردم را قسم داد که چه کسی از شما در بازگشت از حجة الوداع از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنید که فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاء؟ دوازده نفر برخاستند و شهادت دادند.(174) انس بن مالک در میان جمعیت حضور داشت ولی شهادت نداد. علی علیه السلام از او پرسید تو که حضور داشتی چرا شهادت نمی دهی؟ گفت: پیر شدم و فراموش کردم که پیامبر صلی الله علیه و آله چه گفت. علی علیه السلام گفت: خدایا! اگر دروغ می گوید، او را به مرضی مبتلا کن که عمامه آن را نپوشاند. مرحوم سید رضی رحمة الله می گوید: انس پس از این نفرین به برص مبتلا شد و هرگز بدون نقاب دیده نشد(175)معلوم است که کسی درباره دوستی یا نصرت آن حضرت نزاع نداشت. نزاعی که در دوران حکومت آن حضرت وجود داشت، مسئله خلافت و جانشینی بود.
خامساً، معنای رایج و متداول واژه مولی همان سرپرست است و قبل از هر چیز همین معنا به ذهن می رسد. از این رو حسان بن ثابت، شاعر عرب زبان که حاضر در صحنه بود از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اجازه داد. حسان شعر خودش را گفت و مورد تشویق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرار گرفت. یکی از ابیات شعر او این است:
فقال له قم یا علی فاننی - رضیتک من بعدی اماماً و هادیا(176)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به او گفت: برخیز ای علی / که راضی شدم تو امام و هادی پس از من باشی
تعبیر امام که در شعر حسان آمده، برگرفته از واژه مولی است.
صحابی جلیل القدر، قیس بن سعد بن عباده انصاری نیز همین معنا را از کلمه مولی فهمیده است.
او در شعر خود می گوید:
و علی امامنا و امام - لسوانا أتی به التنزیل
یوم قال النبی: من کنت مولاه - فهذا مولاه خطب جلیل(177).
علی امام ماست و امام / غیر ماست. قرآن بر این امر نازل شد
(نزول قرآن در این باره) در روزی بود که پیامبر گفت: هر کس که من مولای اویم / پس این مولای او است. این مطلب بزرگی است.
خلاصه خود علی بن ابی طالب علیه السلام نیز از کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همین معنا را فهمیده و به آن احتجاج و استدلال کرده است. در یکی از نامه های آن حضرت که در جواب نامه معاویه نوشته، آمده است:
و اوجب لی ولایه علیکم - رسول الله یوم غدیر خم(178)
ولایت و سرپرستی مرا بر شما واجب کرد / رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز غدیر خم.
نزاع معاویه با علی بن ابی طالب علیه السلام بر سر دوستی یا نصرت نبود، بلکه بر سر رهبری امت و جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود.
بنابراین، ولایت و مولا که در کلام نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده، معنایی غیر از سرپرست، رهبر و به اصطلاح اولی بالتصرف ندارد(179).

ملکوت* گامی تارهایی *
09-08-2022, 17:31
...................) Anotates (.................
1) 1. نهج البلاغه، نامه 45، نامه امام علیه السلام به عثمان بن حنیف.
2) 1- نهج البلاغه، خطبه 3 شقشیه، بند 10
2- سوره اعراف، آیه 179
3- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 19 و 20 و ص 470؛ شرح غررالحکم، ج 5، ص 377، ش 8830. ارزش کسی که تلاش و همت خویش را در تامین شکم خلاصه کند به اندازه چیزی است که از شکم او خارج می شود.
3) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 19 و 20، ص 470.
خدای سبحان می قرماید: ای فرزند آدم! تو را خلق نکردم تا سودی ببرم، بلکه نتیجه خلقتت،
سود بردن تو از من است.
4) عارف شبستری
5) سوره انعام، آیه 57.
6) سوره انعام، آیه 124.
7) سوره مائده، آیه 3. امروز، کافران از دین شما ناامید شدند.
بنابراین، از آنها نترسید و از من بترسید. امروز، دین شما را کامل و نعمت را برای شما تمام کرده ام و راضی شدم که اسلام برای شما دین و آیین باشد.
8) غدیر در لغت به تالاب و آبگیر گفته می شود که آب باران و سیل در آن جمع می شود (فرهنگ معین، ج 2، ص 2393). غدیر خم، آبگیری است بین مکه و مدینه در ناحیه جحفه، واقع در دو میلی جحفه که سرچشمه ای در آن می ریخته و ماجرای ابلاغ ولایت علی (ع) در آنجا واقع شد (همان، ج 6، ص 1244).
9) خصال صدوق، ج 1، ص 173
10) سوره اعراف، آیه 163. روز شنبه آنان، ماهی هایشان روی آب می آمد و روز غیر شنبه به سوی آنان نمی آمد.
11) سوره بقره، آیه 184. هرکس از شما که در ماه رمضان بیمار یا در سفر باشد، پس روزهای دیگری را روزه بگیرد.
12) سوره آل عمران، آیه 140. ما در این روزهای ظفر و شکست را به نوبت میان مردم می گردانیم.
13) نهج البلاغه، حکمت 396. زمانه روز است: یک روز به نفع توست و یک روز بر ضرر تو.
14) 1. در بخش اشارات در این باره بحث خواهیم کرد. رک: ص 168.
15) 2. سوره اعراف، آیه 54 ؛ سوره حدید، آیه 4. خدایی که آسمان و زمین را در شش مرحله خلق کرد.
16) 3. سوره فصلت، آیه 9. زمین را در دو مرحله خلق کرد.
17) 1. سوره طه، آیه 126. امروز همهان گونه (که آیات ما را فراموش کردی) فراموش می شوی.
18) 2. سوره نحل، آیه 63. پس او (شیطان) امروز سرپرست آنان است.
19) 1. کشاف، ج 1، ص 604، ذیل آیه.
20) 2. هو ما یقابل الطمع (التحقیق، یاس).
21) 1. سوره هود، آیه 62.
22) 2. نهج البلاغه، خطبه 192 قاصعه بند 121. هرچند که در عبارت آن حضرت ایس به کار رفته است، نه یئس، لیکن فیومی از برخی نقل کرده که گفته اند: ایس مقلوب یئس؛ و بعضهم یقول: هو مقلوب من یئس (مصباح المنیر، ایس).
23) 1. سوره توبه، آیه 32 - 33. آنان اراده دایمی دارند که نور خدا با دهانهایشان خاموش کنند، در حالی که خدا می خواهد نورش را تمام و کامل کند هر چند که کافران را خوش نیاید. او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر تمام ادیان پیروز گرداند، هر چند که مشرکان را خوش نیاید.
24) 1. سوره مائده، آیه 15. برای شما از جانب خدا، نور و کتابی روشنگر آمده است.
25) 2. سوره بقره آیه 217.
26) 1.سوره بقره، آیه 109. بسیاری از اهل کتاب دوست دارند شما را بعد از ایمان آوردنتان به کفر بر گردانند.
27) 2. سوره آل عمران، آیه 69. گروهی از اهل کتاب دوست دارند که شما را گمراه کنند.
28) سوره بقره، آیه 120. یهود و نصاری هرگز از تو راضی نخواهند شد، جز اینکه از دین و آیین آنها پیروی کنی.
29) 4.سوره بقره، آیه 111. کسی داخل بهشت نمی شود جز آنکه یهود و نصرانی باشد.
30) 5. سوره بقره، آیه 135. یهودی یا نصرانی باشید تا هدایت شوید.
31) 1. سوره ص، آیه 6. بروید و بر خدایانتان استقامت و پایداری بورزید.
32) 2. سوره نساء آیه 101. کافران برای شما دشمن آشکاری هستند.
33) 3. سوره بقره، آیه 98. کسی که دشمن خدا، فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میکائیل باشد، (بداند که) خدا دشمن کافران است.
34) 3. سوره بقره، آیه 120. یهود و نصاری هرگز از تو راضی نخواهند شد، جز این که از دین و آیین آنها پیروی کنی.
35) 1. هوالمراقبه و الوقایعه مع الخوف، بان یراقب اعماله و یتقی نفسه مع الخوف و الملاحظه (التحقیق، خشی).
36) 1. سوره احزاب، آیه 39. مبلغان رسالات الهی از خدا می ترسند و از کسی جز او خشیت ندارند.
37) 2.سوره یوسف، آیه 13. (یعقوب (ع) به فرزندان خود گفت:) خوف دارم که گرگ، او (یوسف (ع) را بخورد.
38) 1.سوره شعراء، آیه 21. (موسی (ع) گفت:) از شما گریختم؛ زیرا از شما خوف داشتم.
39) 2.رک: المیزان، ج 11، ص 343، ذیل آیه 21 سوره رعد.
40) 3.سوره فاطر، آیه 28. از میان بندگان خدا فقط علما از او می ترسند.
41) 1.بحار، ج 2، ص 52.
42) 1. سوره انفال، آیه. خداوند نعمتی را که به قومی عنایت کرده، تغییر نمی دهد جز آن که آنها آنچه را مربوط به خودشان است، تغییر دهند.
43) 1. سوره بقره، آیه 211. کسی که نعمت خدا را، پس از آن که به سراغش آمد، تغییر دهد و کفران کند (باید بداند که) خداوند شدید العقاب است.
44) 3.سوره نحل، آیه 112. خداوند برای کفران نعمت کنندگان به قریه ای مثال می زند که دارای امنیت، آرامش و اطمینان بود و روزیش از هر جا می رسید. پس از آن، نعمت خدا را ناسپاسی کردند. خدا هم به سزای آنچه انجام می دادند، طعم گرسنگی و ترس را به آنان چشاند.
45) 1. سوره نحل، آیه 121 - 122... شاکر نعمت های الهی بود.
خدا او را برگزیده، به راه راست هدایت کرد و در دنیا به او حسنه و نعمت داد و در آخرت، از صالحان است.
46) 2.سوره بقره، آیه 279. (اگر ربا خواری را ترک نکنید) بدانید که در جنگ و نبرد با خدا و رسولش هستید.
47) 3. سوره آل عمران، آیه 28. خداوند، شما را از نافرمانی و عقاب خویش می ترساند و بدانید که صیرورت و بازگشت شما به سوی خداست.
48) 1. سوره فتح، آیه 4و7. لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست.
49) 2. سوره فجر، آیه 29 - 30. در زمره بندگان من در آی و در بهشت من داخل شو.
50) 3.سوره محمد (ص)، آیه 12. خدا، کسانی را که ایمان آورند و اعمال صالح به جاآرند، در بهشت هایی داخل می کند که نهرها از زیر آن جاری است.
اوامر و نواهی به دو دسته مولوی و ارشادی تقسیم می شود: امر و نهی مولوی آن است که از مقام مولویت صادر می شود. موافقت با اینگونه اوامر و نواهی واجب بوده، سبب مثوبت می گردد و مخالفت با آن حرام بوده، موجب عقوبت می شود، مانند امر به نماز خواندن، روزه گرفتن و نهی از نجس کردن مسجد... امر و نهی ارشادی آن است که از مقام مولویت صادر نشود و فقط ارشاد به نفع ضرری است که در متعلق امر و نهی وجود دارد و عقل نیز آن را می فهمد. مقصود از این امر رسیدن به منفعت مامور به و مصون ماندن از مضرت منهی عنه است، مانند اوامر و نواهی طیب.
51) 1. سوره آل عمران، آیه 175. از آنان نترسید و از من بترسید اگر مومن هستید.
52) 2.سوره مائده، آیه 44. از مردم نترسید و از من بترسید.
53) 1. در المنصور، ج 3، ذیل آیه محل بحث.
54) 1. تمام الشی ء: انتهاوه الی حد لایحتاج الی شی ء خارج عنه و الناقص: ما یحتاج الی شی ء خارج عنه (مفردات، تمم).
55) 2. کمال الشی: حصول ما فیه الغرض منه فاذا قیل: کمل ذلک فعمناه: حصل ما هو الغرض منه (همان، کمل).
56) 1.مرتبه بعد تمامیه الاجزاء. و قد سبق ان التمام یستعمل غالبا فی الکمیات و الکمال فی الکیفیات و ان الکمال یتحقق بعد تمامیه الاجزاء اذا اضیفت الیها خصوصیات و محسنات اخر فهو مرتبه بعد التمامیه (التحقیق، کمل).
57) 1.سوره مومنون، آیه 14. سپس جنین را آفرینش تازه ای دادیم. پس آفرین بر خدا که بهترین آفرینندگان است.
58) 2.سوره ذاریات، آیه 56. جن و انس را خلق نکردم، مگر برای اینکه مرا عبادت کنند.
59) 3.هو الخضوع و الانقیاد قبال برنامج او مقررات معینه (التحقیق، دین).
60) 1.سوره انشراح، آیه 1. آیا برای تو سینه ات را گشاده نکردیم؟.
61) 1.رک: التحقیق، نعم. ریشه نعم به معنای خوشگواری و نیک حال بودن می آید؛ طیب عیش و حسن حال (همان).
62) 2.سوره لقمان، آیه 20. آیا نمی بینید که خدا آنچه را در آسمان و زمین است مسخر شما گردانیده و نعمت های ظاهری و باطنی خود را بر شما ارزانی داشته است؟.
63) 3.گلستان سعدی، دیباچه.
64) 1.تغابن، آیه 14.
65) 1و2. سوره تغابن، آیه 15 و 16.
66) 1و2.سوره تغابن، آیه 15 و 16.
67) 3.سوره تغابن، آیه 17.
68) 1.سوره توبه، آیه 55 و 85 (با اندکی اختلاف).
69) 1.سوره حجر، آیه 29.
70) 2.موافقه المیل بما یجری علیه و یواجهه (التحقیق، رضی).
71) رک: تفسیر ابی السعود و کشاف، ذیل آیه.
72) 4.هو ما یقابل الخصومه و هو الموافقه شدیده فی الظاهر و الباطن بحیث لایبقی خلاف فی البین (التحقیق، مسلم).
73) 1.سوره آل عمران، آیه 19. بی تردید دین در نزد خدا، اسلام است.
74) 2.سوره آل عمران، آیه 85. کسی که غیر از اسلام دین دیگری برگزیند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیان کاران خواهد بود.
75) 1.خاتم پیامبران (ص) همه پیامبران پیشین را تصدیق کرد و چون خاتم بود بشارتی به پیامبر پس از خود نداد.
76) 2.سوره صف، آیه 6. هنگامی که عیسی بن مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من پیامبر خدا به سوی شما هستم و کتابی که پیش از من بوده، یعنی تورات را تصدیق می کنم و بشارت دهنده ام به پیامبری که پس از من می آید و نام او احمد است.
77) 1.سوره مائده، آیه 48. برای هر امتی شریعت و راه روشنی قرار داده ایم.
78) سوره نحل، آیه 89. و به سوی تو نازل کردیم کتابی را که بیانگر هر چیزی است.
79) 1. سوره فصلت، آیات 41 - 42. به راستی که این قرآن، کتابی عزیز و شکست ناپذیر است که هیچ گونه فساد و بطلانی، نه از پیش رو و نه از پشت سر به آن راه نمی یابد؛ زیرا فرستاده شده از سوی حکیم شایسته ستایش است.
80) 2. سوره احزاب، آیه 40.
81) 1. سوره عصر، آیه 1و2.
82) حلیه الاولیاء، ج 4، ص 345.
83) سیره ابن هشام، ج 3، ص 334.
84) همان، ص 336.
85) سوره توبه، آیه 28. ای کسانی که ایمان آورده اید به راستی که مشرکان نجس هستند. پس نباید بعد از این سال به مسجدالحرام نزدیک شوند.
86) نهج البلاغه، نامه 16.
87) در تاریخ آمده است: ابو غبشان، در حال مستی، کلید داری و تولیت کعبه را به یک مشک شراب فروخت (الکنی والالقاب، ج 1، ص 128).
88) نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه)، بند 53. آیا نمی بینید خداوند سبحان انسان ها را از زمان آدم (ع) تا آخرین انسانهای این عالم، با سنگ هایی آزموده است که نه ضرری می رسانند و نه نفعی، نه می بینند و نه می شنوند.
89) بحار، ج 96، ص 374. مردم مامور شدند سراغ این سنگها بیایند و گرد آن طواف کنند. سپس به سراغ ما بیایند و با اعلام پذیرش ولایت ما، نصرت خویش را بر ما عرضه دارند.
90) کامل ابن اثیر، حوادث سالهای 64 و 73.
91) سوره تکویر، آیه 24. پیامبر نسبت به وحی ضنین و بخیل نیست.
92) بحار، ج 67، ص 96. ای مردم! به خدا قسم، چیزی نیست که شما را به بهشت، نزدیک و از جهنم دور کند مگر آنکه شما را امر به آن کردم و چیزی نیست که شما را به آتش نزدیک و از بهشت دور کند مگر آنکه شما را از آن نهی کردم.
93) سوره انعام، آیه 26. کافران، دیگران را از نزدیک شدن به حق نهی می کنند و خودشان نیز از حق دوری می گزینند.
94) رک: سیره ابن هشام، ج 3، ص 68.
95) همان، ج 4، ص 162.
96) همان، ص 179؛ مجمع البیان، ج 5، ص 71، ذیل آیه 65 سوره توبه.
97) بحار، ج 21، ص 247؛ مجمع البیان، ج 5، ص 71، ذیل آیه 65 سوره توبه.
98) سوره احزاب، آیه 60. اگر منافقان و کسانی که در دل هایشان مرض وجود دارد و شایعه افکنان در مدینه از کارشان دست نکشند، تو را بر ضد آنان می شورانیم و جز مدتی کوتاه در مجاورت تو نخواهند ماند.
99) سوره منافقون، آیه 7. منافقان کسانی هستند که می گویند: به کسانی که اطراف رسول خدا هستند، انفاق نکنید تا پراکنده شوند.
100) سوره منافقون، آیه 8. بی تردید عزت مندان و بزرگان، زبونان را بیرون خواهند کرد.
101) سوره نور، آیه 11. کسانی که داستان افک را به وجود آوردند، گروهی از شما هستند. این ماجرا را شری برای خود مپندارید، بلکه خیری برای شماست...
102) راجع به نگرش سلطنتی به نبوت در نکته ها بحث خواهیم کرد (رک: ص 160.).
103) مجمع البیان، ج 10، ص 836، ذیل سوره.
104) کشاف، ج 4، ص 808، ذیل سوره.
105) این گونه، خدا آیات را برای شما روشن می کند شاید که شما درباره دنیا و آخرت اندیشه کنید.
106) برای این مطلب، در قرآن کریم شواهد فراوانی وجود دارد که آیه نور (سوره نور، آیه 35) و آیات پس از آن را می توان نمونه دیگری از آن دانست.
107) برای مطالعه و دقت بیشتر در آیه تطهیر رجوع کنید به: تجلی ولایت در آیه تطهیر.
108) سوره مائده، آیه 3. امروز، (روزی است که) کافران از (نفوذ در) دین تان (و نابودی آن) ناامید شدند. بنابراین، از آنها نترسید و از من بترسید. امروز، (روزی است که) دین شما را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام برای شما دین و آیین باشد.
109) سوره مائده، آیه 67. ای پیامبر! آنچه که از سوی پروردگارت به سوی تو نازل می شود، به مردم ابلاغ کن.
110) جمله معترضه، اصطلاحا به جمله ای گفته می شود که با ملاحظه برخی شرایط در میان جمله های دیگر قرار می گیرد و ارتباط منطقی با آن جملات ندارد، هرچند که بی ارتباط نیز نیست، لیکن این ارتباط به گونه ای نیست که اگر این جمله نباشد، خللی در معنای جمله های قبل و بعد ایجاد کند. البته آوردن جمله معترضه، خالی از حکمت نیست و ممکن است متکلم، انگیزه های مختلفی از ذکر آن داشته باشد. مثلا انسان در حال سخن گفتن با دیگری درباره مطلبی علمی است، لیکن بر اساس احساس خطر از وقوع زلزله یا حادثه سهمگین دیگر در بین گفتگو ناگهان کلام را قطع کرده، هشدار می دهد. جمله معترضه، در قرآن کریم نیز فراوان است، مانند: (و اذا بدلنا ءایه مکان ءایه و الله اعلم بما ینزل قالوا انما انت مفتر...؛ هرگاه که حکمی را به حکم دیگر تبدیل کنیم - و خدا آگاهتر است به چیزی که نازل می کند - می گویند: تو دروغگو هستی (نحل، 101) در این آیه، جمله (و الله اعلم بما ینزل) جمله معترضه است. همچنین دو آیه (ذلک عیسی بن مریم قول الحق الذی فیه یتمرون ما کان لله ان یتخذ من ولد سبحانه اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون) (مریم، 34و35) معترضه است و در میان کلماتی که حضرت عیسی (ع) در گهواره بیان کرد، آمده است. در زبان فارسی معمولا جمله معترضه را بین دو پرانتز، دو خط تیره (-) یا دو ویرگول (،) قرار می دهند.
111) رک: ص 164 (جمله معترضه).
112) ای یوسف! از این حادثه صرف نظر کن.
113) و تو ای زن! از گناه خویش استغفار کن.
114) بحار، ج 89، ص 94(به نقل از: تفسیر عیاشی، ج 1، ص 11).
115) مثلا از حضرت یوسف (ع) نقل کرده که در کنار تعبیر خواب، استدلال بر توحید کرد و گفت: رب واحد بر ارباب متعدد و متفرق ترجیح دارد. هیچ معبودی غیر از خدا حقیقت ندارد و اسمایی بی محتوا بیش نیست، حکم از آن خداست، ما مامور به عبادت او هستیم و...(سوره یوسف، آیه 39-40).
116) سوره غاشیه، آیه 17-20.آیا به شتر نگاه نمی کنند که چگونه خلق شده است؟ و به آسمان که چگونه برافراشته شده است؟ و به کوهها نمی نگرند که چگونه نصب گردیده است؟ و به زمین نظاره نمی کنند که چگونه گسترده شده است؟
117) تفسیر المنار، ج 2، ص 451، ذیل آیه 241 سوره بقره.
118) تنظیم نهایی این نوشتار با برگزاری دومین اجلاس حوزه و تبلیغ ویژه بزرگداشت یکصدمین سال ولادت علامه امینی مصادف شد. این همایش در ایام مبارک غدیر سال امیرالمومنین (ع) (اسفند 1379)- که همزمان با سی امین سال رحلت آن بزرگمرد است - به مدت دو روز در تبریز، زادگاه آن عالم فرزانه و یک روز در حوزه علمیه قم برگزار شد. این همزمانی را به فال نیک می گیریم فسلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیا.
119) در المنثور، ج 3، ص 17.
120) رک: ص 75.
121) همان، ص 19.
122) همان.
123) اصول کافی، ج 1، ص 289.
124) نور الثقلین، ج 1، ص 589.
125) مثلا شهید اول در الفیه، هزار حکم واجب و در نفلیه، سه هزار حکم مستحب برای نماز ذکر کرده، که تعداد بسیار کمی از آن در قرآن آمده است.
126) سوره حشر، آیه 7.
127) این حدیث در ص 77 گذشت.
128) سوره مائده، آیه 67.
129) نور الثقلین، ج 1، ص 588 (به نقل از کافی، ج 1، ص 290).
130) مراه العقول، ج 3، ص 261. ترجمه، براساس اصلاحیه مرحوم علامه مجلسی صورت گرفته است.
131) سوره مائده، آیه 67.
132) سوره طه، آیه 67.
133) نهج البلاغه، خطبه 4.
134) نور الثقلین، ج 1، ص 589.
135) نور الثقلین، ج 1، ص 590.
136) مثنوی معنوی، دفتر دوم، بیت 366.
137) در المنثور، ج 3، ص 17.
138) همان، ص 16.
139) رک: ص 75.
140) نور الثقلین، ج 1، ص 587 (به نقل از تفسیر عیاشی، ج 1، ص 292).
141) تفسیر کبیر، ج 6، جزء11، ص 140، ذیل آیه اکمال، مسئله یکم.
142) البته پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کرارا از امیرالمومنین علیه السلام به عنوان جانشین خود یاد می کرد، لیکن در روز نزول این بخش آیه به صورت استثنایی و برجسته از این مطلب پرده برداشت؛ زیرا جمعیت فراوانی از نقاط مختلف جهان در نقطه ای نگاه داشته شدند، پیامبر خدا صص و سلم پس از اتمام حجت های متعدد و اخبار به نزدیک شدن ارتحال خود، فرمود: ماموریت الهی من در این هنگام - که با مرارت های 23 ساله رسالت برابری می کند - معرفی جانشین و خلیفه پس از رحلتم است . آنگاه به این اعلان اکتفا نکرد، بلکه از همه حاضران بیعت گرفت....
آری چنین چیزی سابقه نداشت. از این رو فرمود: امروز دین کامل شد.
143) بحار، ج 22، ص 466، 473.
144) تفسیر کبیر، ج 6، جزء11، ص 141، ذیل آیه اکمال، مسئله سوم.
145) توجه به این نکته لازم است که قیاس در اصطلاح منطق غیر از قیاس مصطلح در فقه و اصول است. در اصطلاح منطق، قیاس، مترادف با استدلال و برهان است. اما قیاس در فقه که تعریف تفصیلی آن در صفحات آینده می آید - مترادف تمثیل اهل منطق است و ارزش استدلال ندارد.
146) تفسیر کبیر، ج 6، جزء11، ص 141، ذیل آیه اکمال، مسئله سوم.
147) تفسیر کبیر، ج 6، جزء11، ص 141، ذیل آیه اکمال، مسئله سوم.
148) فرائد الاصول، ج 1، ص 82. بر اساس ادله چهار گانه، یعنی قرآن، سنت، اجماع و عقل، تعبد به ظنی که دلیل خاص بر حجیت آن وجود ندارد، حرام است.
149) آنچه در اینجا آمد، تقسیم بندی رایج و متداول کتابهای اصولی است. اما تقسیم بندی دقیق تر و صحیح تر این است: منبع فقه اراده الله است که احکام شرع از آنجا می جوشد و جعل می شود. راه های دست یابی به این احکام یا کاشف و حاکی از آن دو چیز است: اول) نقل. دوم) عقل. نقل بر دو قسم است: الف) کتاب یعنی قرآن. ب) سنت. سنت نیز از سه راه به دست می آید: 1) روایات. 2) اجماع. 3) شهرت.
روایات بر دو قسم است: اول) متواتر. دوم) غیر متواتر.
روایات غیر متواتر بر دو قسم است: 1- مستفیض. 2- غیر مستفیض...بنابراین، تعبیری که در برخی کتب آمده، که می گویند: بر این مطلب هم شرع دلالت می کند، هم عقل، صحیح نیست؛ زیرا عقل را در مقابل شرع قرار می دهد، در حالی که خود عقل از ادله شرعی است.

150) در اصطلاح اصول فقه، تقریر آن است که کاری در حضور معصوم انجام نگیرد و او در حالی که ملزم به رعایت تقیه نیست، به اصل عمل یا کیفیت آن اعتراضی نکند. این تایید ضمنی که از سکوت و عدم اعتراض معصوم فهمیده می شود، همانند گفتار و کردار خود او قابل استناد است.
151) مجمع البحرین، ج 3، ص 224، عقل.
152) المستصفی من علم الأصول، ج 2، ص 110، باب اول.
153) أبان بن تغلب قال: قلت لابی عبدالله علیهم السلام: ما تقول فی رجل قطع اصبعاً من أصابع المراة، کم فیها؟ قال علیهم السلام: عشرة من الابل - قلت: قطع ائنتین؟ قال علیه السلام - عشرون - قلت: قطع ثلاثاً؟ قال علیه السلام: - ثلاثون - قلت: قطع أربعاً؟ قال علیه السلام: - عشرون - قلت: سبحان الله یقطع ثلاثاً فیکون علیه ثلاثون و یقطع أربعاً فیکون علیه عشرون؟! ان هذا کان یبلغنا و نحن بالعراق فنرأ ممن قاله و نقول: الذی جاء به شیطان، فقال علیه السلام: - مها با أبان، هذا حکم رسول صلی الله علیه و آله، ان المرأة تعاقل الرجل الی ثلث الدیة فاذا بلغت الثلث رجعت الی النصف، یا أبان انک أخذتنی بالقیاس و السنة اذا قیست محق الدین (وسائل، ج 29، ص 325، کتاب الدیات، أبواب دیات الأعضاء، باب 44، ح 1).
154) التوحید، ص 68، باب التوحید و نفی التشبیه، ح 23.
155) قال عمر: ان رسول الله صلی الله علیه و آله غلبه الوجع و عندکم القرآن حسبنا کتاب الله (نهج الحق و کشف الصدق، ص 273 به نقل از صحیح مسلم، ج 5، ص 76، باب ترک الوصیة؛ صحیح بخاری، ج 1، ص 57، ح 114 و منابع دیگر).
156) بحار، ج 2، ص 315.
157) همان، ص 302.
158) سوره تکاثر، آیه 8، در آن روز، یعنی روز قیامت از نعمت هایی که خداوند به شما داده، پرسش می شوید.
159) بحار، ج 10، ص 220. در جلد دوم، ص 283 به بعد، کتاب العلم، باب 34 (البدع و الرای و المقاییس) این ماجرا با تفاصیل بیشتری آمده است.
160) تفسیر کبیر، ج 6، جزء 11، ص 142، ذیل آیه اکمال مسله پنجم.
161) سوره آل عمران، آیه 19. دین (پسندیده) در نزد خدا، اسلام است و بس.
162) سوره آل عمران، آیه 85. هر کسی غیر از اسلام، دین دیگری برگزیند، از او پذیرفته نخواهد شد و در قیامت از زیان کاران خواهد بود.
163) سیره ابن هشام، ج 4، ص 47؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 15 و 16، ص 119، ذیل نامه 27.
164) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 9 و 10، ص 38، ذیل خطبه 139؛ ج 1 و 2، ص 289، ذیل خطبه 26؛ ج 15 و 16، ص 118، ذیل نامه 27.
165) الاحتجاج، ج 2، ص 122؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 616؛ کشف الغمه، ج 2، ص 21؛ الغدیرج 3، ص 361 (به نقل از تاریخ طبری، ج 10، ص 261، حوادث سال 284).
166) سیره ابن هاشم، ج 3، ص 143.
167) سوره کهف، آیه 19.
168) نهج البلاغه، خطبه 1، بند 7.
169) نهج البلاغه، خطبه 186، بند 2.
170) یوره یاس، آیه 82. قول و گفتار به معنای مشهور و معهود در نزد ما، مراد نیست. قول او همان اراده و فعل اوست، یعنی به محض اراده، شی ء مورد نظر، ایجاد می شود.
171) نهج البلاغه، جطبه 185، بند 16. خلقت موجورات بزرگ و کوچک، سنگین و سبک، قوی و ضعیف در نزد خدای سبحان یکسان است، چنان که آفرینش آسمان، هوا، باد و آب برای او تفاوتی ندارد.
172) نهج البلاغه، خطبه 109، بند 7.
173) البته کلمه مولی دارای 27 معناست و به عبارت دیگر 27 مصداق دارد. معنای صحیح و قابل قبول در ماجرای غدیر، همان سرپرست و متولی است. بیست و چهار معنای دیگر، نظیر رب، عم، ابن، عبد، شریک،، داماد، آزاد کننده، آزاد شده،و... هیچ گاه قابل طرح کردن نیست؛ زیرا معنا ندارد کسی بگوید هر کس که من رب، عمو، فرزند و... او هستم علی رب، عمو، فرزند و... او است.
174) الغدیر، ج 1 ص 166؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3و4، ص 290، ذیل خطبه 56.
175) نهج البلاغه، حکمت 311. هر چند مرحوم سید رضی می گوید: این ماجراهنگامی بود که آن حضرت، انس را پیش طلحه و زبیر فرستاد ولی ابن ابی الحدید تصریح می کند این ماجرا مربوط به مسجد یا قصر کوفه است.
176) الغدیر، ج 1، ص 340.
177) همان.
178) همان.
179) تفصیل این بحث را در الغدیر، ج 1، ص 340، مفاد حدیث الغدیر مطالعه فرمایید.