PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شگفتيهاى نهج البلاغة



نصرالله عاشق خداومولا
19-09-2022, 18:24
https://statics.basalam.com/public/users/W1oedW/08-03/ydiFvVF7uWoeYDNYIT6B42IlsWduY38twEKbyuwKzOLlcX727I .jpg_512X512X70.jpg

نصرالله عاشق خداومولا
19-09-2022, 18:25
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم




مقدمه مترجم


الحمد لله الذى بطن خفيات الامور و دلت عليه اعلام الظهور و امتنع على عين البصير فلا عين من لم يره تنكره و لا قلب من اثبته يبصره سبق فى العلو فلا شيئى اعلى منه و قرب فى الدنو فلا شيئى اقرب منه فلا استعلاوه باعده عن شيئى من خلقه و لا قربه ساواهم فى المكان به لم يطلع العقول على تحديد صفته و لم يحجبها عن واجب معرفته فهو الذى تشهد له اعلام الوجود على اقرار قلب ذى الجحود تعالى الله عما يقول المشبهون به و الجاحدون له علوا كبيرا (1) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)سخ را بستايش خداوند آغاز مى‏كنيم و بنام او خامه بر نامه ميآوريم كه بدون توان يابى از توانائى بى‏پايان او كارى آغاز نگردد و بفرجام نرسد ، ولى چون ما را توان شناخت او نيست تا بستايش او پردازيم و انديشه كوتاه و سخن نارسا و خامه ناتوان ما نتواند يك پرتو از فروغ محيط و گسترده او را انعكاس دهد ، دم فرو مى‏كشيم و او را با زبان بنده والا و عارف يكتايش على ( ع ) كه پيشواى يكتاپرستانست مى‏ستائيم كه اين كتاب هم از اوست و تراوشى از صفاى نهاد و پاكى انديشه و عرفان تمام او .

انسان والائى كه خدا را ديد و پرستيد ، هم ديده بيناى دلش در خلوتگاه راز كبريايى چهره زيباى معبود محبوب را نگريست و هم انديشه بلندش از ستيغ هستى بالاتر رفت و پرده‏ى ماورايى را دريد و تا درگاه اعلاى كبريايى زبانه زد و خاضعانه فرو افتاد هم با دانش ژرف و گسترده‏اش كه هندسه هستى را رصد كرد در هر خط و نقطه و سطح آفرينش ، ابتكار بديع مبدع يكتا را دريافت و هم در مكتب آخرين آموزشهاى وحى آسمانى از زبان پاك پيامبر نغمه‏ى جانبخش توحيد را آموخت و يكسره در فضاى قدس آفرينش نواى عرفان الهى را طنين بخشيد و خود آموزگار مكتب توحيد شد .
پس خدا را با على ميگذاريم و خود سراپا چشم و گوشيم تا چه گويد و چه شنود و چه بيند و اين دو عاشق و معشوق و دو عابد و معبود و دو حبيب و محبوب و دو جاذب و مجذوب ، در پرتو يك شراره عشق راستين چه ارمغانى به انسانيت دهند و در زير آبشار رحمت بيكرانى كه از اوج وحدت ربانى بر جان پاك زبده‏ترين آفريده آفريدگار سرازير ميشود ، چه تراوشى بهره ما شود و چه قطره‏اى بر جان تفتيده‏مان فروافتد كه زنده شويم و صفا يابيم و برخيزيم و بيفتيم و برجهيم و پركشيم و بشناسيم و آگاه شويم و برآئيم و كمال يابيم و زنده مانيم و هرگز نميريم و به ابديت پيونديم ، پس على را با خدايش تنها مى‏گذاريم و خود بتماشا مى‏مانيم .

نصرالله عاشق خداومولا
19-09-2022, 18:27
على و خدا


على درباره خدايش اين چنين مى‏سرايد .
« ستايش شايسته خداوندى است كه به رازهاى پنهان آگهى دارد و پديده‏هاى آشكار آفرينش بيانگر توانائى اوست ديده‏ها را توان ديدار او نيست ولى چون او را نمى‏بيند به انكار وجودش نپردازد ، دلهائى كه با دريافت عرفانى خويش ذات او را اثبات مى‏كنند هرگز بدرك حقيقت وجودش نميرسند و از شناخت ذات واجبش ناتوان مى‏مانند ، از همه چيز والاتر است و چيزى از او بالاتر نيست و در عين والائى بهمه چيز نزديكتر است و چيزى از او نزديك‏تر نيست ، با آنكه در برين پايگاه والاى هستى است از آفريدگانش دور نيست و با آنكه به همه مخلوقاتش نزديك است با آنها در يك جايگاه قرار ندارد خردها نتوانند صفات او را دريابند و بمرزبندى اوصافش بپردازند ولى خداى هرگز بندگانش را از امتياز شناختش باز نداشته و راه معرفت خويش بر آنها گشوده است ، همه پديده‏هاى هستى بر وجود او گواهى دهند حتى منكران خدا هم در دل خويش باين حقيقت راه يابند ، بلندتر از آنستكه بچيزى همانندش كنند و از آنچه تشبيه‏گران و منكران درباره‏اش گويند والاتر و بالاتر است » (2) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)در اين گفتار على بلاغت را به انتها رسانيده و جناس و تضاد و ترصيع را هنرمندانه در سخن بكار برده ، نه آنكه بخواهد شعرى بسرايد و سجعى بسازد و لفظى بپردازد بلكه ، ذات خداى را در تجليات گونه‏گونش ستوده و ستايش را در ابعادى متضاد نمايش داده و فلسفه و عرفان و علم را بهم درآميخته و مفاهيم برين ماورائى را با معجزه كلام در قالب هنرمندانه‏ترين سخنورى روزگار فرو ريخته است .
درست نگاه كنيد واژه‏هاى پنهان ، آشكار ، ديده ، دل ، بلندى ، نزديكى ، ناتوانى خرد ، توانائى شناخت ، اقرار منكران اشتباه تشبيه‏گران ، چنان براى شناخت پروردگار بخدمت گرفته شده‏اند كه انسان در اين فراز و نشيبها و تضادها و ابعاد گونه گون بحيرت مى‏افتد و بهيجان مى‏آيد و موسيقى و آهنگ كلام هم نيرومندترين استدلالهاى فلسفى را بصورت ترانه‏اى درمى‏آورد كه تارهاى گوش و دل را بنغمه مى‏آورد هم در انديشه فرو ميرود و هم قلب را بطپش مى‏افكند .
آنجا كه خداى را به آگاهى رازهاى پنهان مى‏ستايد ، سخن از غيب و ماوراء ميگويد كه خدا خود پنهان است و به پنهان‏ها آگاه و اين بحثى است ذهنى و ماورائى و متافيزيكى ولى ناگهان از پهنه غيب بصحنه شهود مى‏جهد و پديده‏هاى طبيعت را به ميان مى‏كشد و آنها را دليل وجود خدا ميداند و در اينجا سخن از علت و معلول است و يك درس فلسفى ناب و بيان نتيجه‏گيرى از يك انديشه وراى راستين .
ديده با اينكه او را نمى‏نگرد انكار نمى‏كند ، زيرا چهره او را در زيبائيهاى هستى متجلى مى‏بيند و انديشه انسان از نردبان طبيعت بالا ميرود تا ببام طبيعت بالا رود و از محسوس به نامحسوس پى برد و اين خود استدلالى كلامى است و على در اينجا بر كرسى تدريس علم كلام بالا رفته است .
ولى پس از ديده ، سخن از دل ميگويد يعنى از فلسفه و كلام به عرفان ميپردازد و اينك دل است كه او را مى‏بيند و زيبائيش را در خلوتگاه يكتائى در مى‏يابد و اين عرفانست همان دغدغه خداجوئى بى‏نهايت و عطش شديد انسان براى راه‏يابى بسرچشمه زلال شناخت خدا ، كه آخرين حد تكامل انسانست و راهى است راست و روشن براى رفتن بسوى بى‏سوئى ، براى جهت‏يابى و جهت گيرى ، جهتى كه در هيچ جهت نمى‏گنجد و سوئى كه در عين حال بى‏سوئى است ولى نقطه اوج و بيكران تكامل است ( و الى الله المصير ) ولى اين دل هم بژرفاى شناخت او نمى‏رسد ، زيرا متناهى را به نامتناهى راهى نيست و ممكن را با واجب سنخيتى نمى‏باشد و بيدل از بى‏نشان چه گويد باز ، ولى بهرحال ، اينقدر هست كه بانك جرسى مى‏آيد ، و برقى است كه از خرگاه معشوق به خرمن مجنون مى‏افتد و ميسوزاندش و سراپا شعله‏اش ميشود كه نمايش همان برق است و سوزى است كه سازى دارد .
شگفتا خدا والا و بالاست و در استواى علوى برتر از همه چيز تجلى مى‏كند ولى همچون خداى ذهنى افلاطونى نيست كه هيچكس را بشناخت و قرب و مهر و نور لطف او راهى نباشد بلكه در عين والائى و بلندى آنسان نزديك و پائين است كه بهمه چيز از هر چيز نزديكتر است ، تا انسان احساس تنهائى نكند و هراس غربت او را فرا نگيرد و سراسيمه و ديوانه نشود و يا او را آنقدر دور نداند كه دور از چشمش بنافرمانى و عصيان پردازد كه ( الله معكم اينما كنتم ) خدا با شماست هر جا كه باشيد .
ولى با آنكه از رگ گردن بما نزديكتر است چنان نيست كه با ما در يك جاى قرار گيرد ، يعنى درون خرقه درويش رود و در جان جوكيان و مرتاضان فرو رود و يا بقول بودائيان در وجود كوه و رودخانه و مرغ و مار و انسان و قورباغه و درخت و ستاره حلول كند و يا بعقيده چينى‏هاى باستان در پيكر امپراطوران جاى گيرد و بعقيده مسيحيان در وجود فرزندش عيسى ظاهر شود . .
خردها نتوانند صفاتش را بدانسان كه هست باز شناسند و براى هر كدام هندسه‏اى ترسيم كنند و مرزى بسازند كه در آنصورت به تحديد اوصافش پرداخته‏اند و بتعددش كشانده‏اند و صفاتش را از ذاتش متمايز ساخته و مركبش دانسته و از يگانگيش انداخته‏اند ولى معاكسا آنچنانهم نيست كه عقول از معرفتش محروم مانند بلكه آنچنان هويداست كه چوپانان امى و پيره‏زنان عامى هم او را از ديدن ستارگان و چرخش چرخ ريسندگى هم بشناسند و بدرگاهش راه يابند ، بلكه ماه و ستاره و كاه و كهكشان و دد و دام هم خواه و ناخواه به آستانش سجده برند كه ( و الله يسجد من في السموات و الارض ) باز ، على از عرفان به علم ميگرايد و از پديده‏هاى هستى و آيات آفرينش سخن مى‏گويد كه با شناخت علمى طبيعت و در پى‏گيرى حس و تجربه و از مسير علم هم ميتوان بخدا راه يافت و اين راه بحدى روشن است كه حتى منكران خدا و آنها هم كه براى ماده و طبيعت اصالت قائلند در كاوشها و بررسيهاى علمى خويش بجائى ميرسند كه بهت‏زده مى‏گويند پاسخ هزاران چراها و چگونه‏هاى ما را يك كلمه ميدهد و آن كلمه خداست ولى اين خدا خدائى نيست كه او را در محيط تنگ و تاريك طبيعت بچيزى همانند كنند و با انديشه‏هاى نارسا و زبانهاى كوتاه خود درباره اش چيزى بگويند تعالى الله عما يقول المشبهون به و الجاحدون له علوا كبيرا در خطبه‏اى ديگر ، (3) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)يك ره بفلسفه مى‏پردازد و اين بيابانى مكتب نديده و از فلسفه‏هاى آتن و اسكندريه و هندوچين و رواقيون و مشائيون و كلبيون و سوفسطائيون و ديگر انديشمندان بر كنار مانده ، در اوج والاترين انديشه‏هاى فلسفى از كائن و حادث و عدم و وجود و مقارنه و مزايله و حركت و آلت سخن ميراند و خدايش را در اين منهج پيچيده مى‏ستايد و ميگويد .
« بوده‏اى كه پديده نيست ، از نيستى به هستى نيامده با همه چيز هست نه آنكه هم سنخ و همسر و همطراز آنها باشد و از همه چيز بدور است نه آنكه آنها را از افاضه وجود بركنار دارد فاعلى كه در فعل ايجاد ، بخود حركتى ندهد و ذاتش دگرگونى نپذيرد و براى آفرينش ، به ابزارى نيازمند نباشد ، بينائى كه پيش از آنكه مشهودى پديد آيد بينا بوده و يگانه‏اى كه پيش از هستى موجودات تنها بوده و از تنهائى خويش بهراس نيفتاده است ،
آفرينش را او پديد آورد و هستى را او آغازيد بدون انديشه و نقشه و بدون آزمايش و تجربه ، بى‏آنكه بخويش جنبشى دهد و در آفرينش بسختى و اضطراب افتد . هر موجودى را بهنگام خويش بيافريد و ذوات العباد و حالات گوناگون پديده‏ها هماهنگى و ائتلافى فراهم آورد و براى هر كدام غريزه‏اى پديد آورد و همانندش را همراهش ساخت ، پيش از پيدايش هر چيز از چگونگى آن آگاهى داشت و مرز و انتهايش را مى‏شناخت و پيوندها و كرانه‏هاى آنرا مى‏دانست » در اينجا ، امام از وجود خدا سخن ميگويد كه قديم است و براى او آغازى نيست و هرگز پديد نيامده و هميشه بوده است علت العللى است كه معلول نيست سلسله‏جنبان زنجيره علت‏ها و معلولهاست ولى اين زنجيره بوجود او پايان مى‏يابد و پيش از او چيزى نيست او از همه پيش است و پيشين است و بى‏پيش است و بى‏آغاز است و قديم است و كائن ، روزگارانى بى‏زمانى بوده و زمان و مكان مفهوم و مصداقى نداشته و او در آن روزگاران تنها بوده بى‏آنكه همدمى بخواهد و يا از تنهائى خويش بهراسد .

نصرالله عاشق خداومولا
19-09-2022, 18:27
در اينجا امام هستى را حادث ميداند و برعكس انديشمندان كوته‏انديش ، جهان را قديم نمى‏داند ، زيرا از لحاظ فلسفى تعدد قديم پيش مى‏آيد و توحيد به مخاطره مى‏افتد و از جنبه طبيعى هم ماده نمى‏تواند قديم باشد كه بقول فرانك آلن در آنصورت همه انرژيها نابود مى‏گردد ، پس هستى حادث است و تازه و جديد است و خداوند بديع است و نوآور و نوساز و مبتكر ولى در اين ايجاد و آفرينش نيازى بتفكر و طرح و نقشه و تجربه ندارد زيرا طرح و آزمايش ، دليل نادانى است و خداوند بذات خود عليم است و ديگر آنكه تواناست و با توان خويش موجودات را بيافريده و از ناتوانى خويش بسراسيمگى نيفتاده است ، پس امام در اينجا علم و قدرت خداوندى را ثابت ميكند و دقيقتر و مهمتر آنكه ميگويد خداوند در ايجاد آفرينش حركت و جنبشى بخود راه نداد يعنى از حالى بحال ديگر نگرائيد ، يعنى ذات مجرد پروردگار دچار تغيير و دگرگونى نميشود و حادثاتى بر او رخ نميدهد و محل وقايع قرار نميگيرد و بالاخره جهان را بدون ابزار بيافريد و در اين سخن بى‏نيازى پروردگار ثابت ميشود كه الله غنى عن العالمين و چون مردى از امام خواست كه خداى را برايش چنان بستايد كه گويى او را مى‏بيند ، از چنين درخواستى خشمناك شد و همه را بمسجد فرا خواند و بمنبر رفت و چنين فرمود .

نصرالله عاشق خداومولا
26-09-2022, 15:01
« ستايش خدائى را سزاوار است كه چون نبخشايد ، گنجينه احسانش فزونى نيابد و اگر ببخشد ذخاير اعطايش نقصان نپذيرد زيرا هر بخشنده‏اى بجز خداوند ، سرمايه‏اش پايان مى‏يابد و هر كس نبخشايد ، به پستى و بخل شناخته ميشود ولى او خداوند بخشنده‏اى استكه به اعطاى نعمتهاى فراوان منت ميگذارد و بميزان بخشندگيهايش مى‏افزايد ، همه آفريدگان روزيخوار احسان اويند كه روزى همگان را تعهد فرموده و براى هر جنبنده‏اى باندازه معين روزى و توشه‏اى تقدير فرموده است ، هر كس كه بخواهد براه او برود و او را بجويد ، راه روشنى فرا پيشش نهاده است ، بخشندگيش در برابر درخواست نيازمندان ، بيشتر از آنچه از او نخواهند نيست ( مردم چه بخواهند و چه درخواست نكنند از انعامش بهره‏مندند ) آغاز همه چيز است و چيزى بيش از او نيست و فرجام همه چيز است و چيزى پس از او نباشد ، بمردمك چشم ، ياراى آن نبخشد كه به او رسد و ذاتش را دريابد ، روزگار و زمان بر او نگذرد كه بذاتش ديگرگونى دهد و در جايگاهى جاى نگيرد كه جاى بجا ميشود اگر آنچه طلا و نقره در گنجينه كوههاست و گوهرهائى كه در ژرفاى درياهاست بمردم ببخشد در بخشايش او اثرى پديد نيايد و ذخائر احسانش پايان نيابد زيرا گنجينه انعامش آنسان بيكران است كه درخواست مردمان از ميزانش نمى‏كاهد و بخشاينده‏اى است كه بخشش فراوانش از بخشندگيش نكاهد و نيازبرى نيازمندان ساحتش را ببخل نكشاند » (4) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) در اينجا ، امام ميكوشد كه مردم را از اشتباه بدر آورد تا خداوند را بخويشتن قياس نگيرند و ذات بيكران و نامتناهيش را در محدوده ماده و امكان محصور ندانند و همچون قوم موسى تقاضاى ديدارش را بچشم سرنكنند كه پاسخ ( لن ترانى ) بشنوند پس مردمكهاى چشم را توان ديدن او نيست و ذات نامتناهيش در محصوره زمان و مكان نمى‏گنجد ، زيرا زمان و مكان دو پديده مادى هستند و ذات واجب حق هرگز بخود ممكن نمى‏گرايد ، آغاز همه آغازها است و آغازى بى‏آغاز است و فرجام همه فرجامهاست و فرجامى بى‏فرجام است .

نصرالله عاشق خداومولا
26-09-2022, 15:01
پس از آن امام ، صفات خداوندى را هم كه عين ذات او است به بيكرانگى و بى‏انتهائى مى‏ستايد و ميگويد هر چه ببخشايد از گنجينه وجودش كاسته نگردد و از ترس نقصان انعامش به بخل نگرايد ، زيرا چون اراده‏اش بايجاد تعلق گيرد ، آنچه بخواهد بوجود آورد و كمبودى در خزائن احسانش پديد نيايد ، بعلاوه آنچه در نزد اوست فنا ناپذير است و آنچه در نزد ماست دستخوش فنا است ( و ما عندكم ينفذو ما عند الله باق ) آنگاه پرسشگر را برحذر ميدارد ، كه به انديشه كوتاه خويش بخداى نينديشد و خدا را تنها از راه وحى و پيامبرى و تعليمات آموزگاران آسمانى بشناسد ، زيرا انديشه محدود انسان را توان جهش به قله رفيع مفاهيم فوق مادى نيست و اين فلاسفه كم توان كه ميخواهند تراوشهاى شيار مغزى خود را آنقدر گسترش دهند كه حقايق ماورائى را دريابند سخت در اشتباهند و ترازوى ناتوان و لرزان خرد هرگز بسنجش حقايق ابر ماده راه نيابد و پاى چوبين استدلاليان چنان بى‏تمكين است كه گامى در اين راه بى‏پايان برندارد ، پس بايد خداى را از زبان خودش شناخت كه با فروغ تشعشعات الهام آسمانيش صحيفه مصحف كريم را روشن ساخته و از بيان پيامبرانش حقيقت توحيد را تجلى داده است و هر كه از اين راه برون رود بدام اهريمن افتد و خداى را دگرگونه شناسد ، از اين رو امام ميفرمايد .
« اى پرسنده ، در شناخت خداوند ، بقرآن روى آور و از فروغ راهنمائى آن بهره‏گير و از آنچه از كتاب خدا و سنت پيامبر و روش پيشوايان هدايت بدور است و با دسيسه‏هاى اهريمن همراه است دورى گزين ، كه آموزگاران مكتب آسمانى ، در طريق دانش استوارند و از شناخت ذات خدا بناتوانى خود اقرار دارند و مردم را از تعمق در ذات خداى بازميدارند تو هم بهمين اندازه بسنده باش و خداى را بميزان ناتوان خرد خويش اندازه مگير كه نابود خواهى شد » (5) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)

نصرالله عاشق خداومولا
30-09-2022, 13:03
درخطبه‏اى ديگر شكوه كبريايى و قدرت و عزت و بى ‏نيازى خداوند را مى‏ستايد و صفات الهى را از زبان بنده‏اى كه با او سخن ميگويد بيان ميدارد و چنين ميگويد .
« همه چيز در برابر او خاكسار است و همه بذات او پايدارند ، نيازمندان را بى‏نياز مى‏كند و خواران را چيره ميگرداند و ناتوانان را توان مى‏بخشد و آشفتگان را پناه ميدهد ، هر كس سخنى گويد گفتارش را ميشنود و هر كس خاموش ماند از رازش آگهى دارد و هر كس زندگى كند روزيش را ميرساند و چون بميرد بسوى خويش بازش ميگرداند .
ديده‏ها ترا نديد كه از تو آگهى دهد بلكه تو پيش از ستايندگان خويش هستى ، آفريدگان را براى ترس از تنهائيت نيافريدى و از آفرينش آنها سودى نجستى ، هر كه را بخواهى از تو پيشى نجويد و و هر كه را بگيرى از تو فرار نكند ، نافرمانى گناهكاران از بزرگيت نكاهد و طاعت فرمانبرداران بر توانائيت نيفزايد و هر كس كه از فرمانت ، خشنود باشد فرمانت را نتواند برگرداند و هر كس از تو روى گرداند از تو بى‏نياز نماند هر رازى در برابر تو آشكار است و هر پنهانى در پيشگاهت هويدا ، هماره پايدارى و پايانى برايت نيست ، پايانى كه از تو گريزى نيست و پناهگاهى كه راه رهائى به سوى تو است . زمام هر جنبنده‏اى بدست تو است و هر زنده‏اى بسوى تو ميرود ، پاك پروردگارى كه آفرينش تو بس بزرگست و اين بزرگى آفرينش در برابر تو كوچك است ، چه اندازه ملك تو در برابر ما هراس انگيز است و چه اندازه مشهودات ما در برابر ناپيدائيهاى ملكوت تو ناچيز است ؟ چقدر نعمت تو در دنيا فراوانست و چه اندازه بهره‏هاى دنيا در برابر نعيم آخرت اندك است ) » (6) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) براى يگانگى پروردگار دلايلى روشن بيان ميدارد و فرمانبردارى او را واجب مى‏شمارد ، زيرا انسان موجودى ناتوانست و در برابر چنان خداوند توانا و محيط و قاهرى بايد تسليم باشد و از نافرما نيش بپرهيزد و خشنوديش را كه سير در راه تكامل است بجان بپذيرد و از خشمش كه انحراف از راه كمال‏يابى است بهراسد و بداند كه اوامر و نواهى خداوند ، از حكمت بالغه‏ى او برميخزيد و نيكبختى انسان در فرمان‏پذيرى خداوند است از اين روى بفرزندش حسن چنين سفارش ميكند .

نصرالله عاشق خداومولا
30-09-2022, 13:04
« بدان اى پسرك من ، اگر پروردگارت شريكى ميداشت او هم پيامبرانى بسويت ميفرستاد و بزرگى و توانائى خود را بتو نشان ميداد و از كردار و صفاتش آگاهت مى‏ساخت ، بنابراين خدائى جز او نيست و او خدائى يگانه است ، همچنانكه خود را به يكتائى ستوده و هيچكس در قدرت بيكران او شريك و منازع نيست ، هيچگاه الوهيتش پايان نمى‏پذيرد و هميشه هست ، آغاز همه چيز است و براى او آغازى نيست و پايان همه چيز است و خود پايانى ندارد ،
بزرگتر از آنست كه با چشم و دل ، پروردگارى او را دريابى ، پس چون او را چنين شناختى درباره او چنان باش كه كسى با وجود ناچيزى و ناتوانى و نياز فراوانى كه به پروردگار خود دارد در فرمانبردارى او رفتار ميكند و از كيفر او مى‏هراسد و از خشمش مى‏پرهيزد زيرا خداوند ترا فرمان نمى‏دهد مگر به نيكى و ترا باز نمى‏دارد مگر از زشتى » (7) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)تو يد زيربناى معتقدات اديان آسمانى است و پيامبرانى مبارز و انقلابى انسانى نداى يكتاپرستى را با تحمل جانكاه‏ترين رنجها و دردها در فضاى بشرى انعكاس ميداده و مردم را به پرستش خداى يگانه و پرهيز از هر گونه آلودگى شرك فرا ميخوانده‏اند .

نصرالله عاشق خداومولا
04-10-2022, 15:59
خدا يگانه است و براى او انبازى نيست و حركت تكاملى همه موجودات بسوى مقصد يگانه توحيد است و رمز فلاح انسانها در قبول همين اعتقاد يگانه است ولى اين اعتقاد بايد از پهنه ذهن و اعتقاد در محيط عمل و اجتماع پياده شود و انسانيت هم رنگ و چهره توحيد گيرد و برابرى انسانها همه جا اعلام گردد كه قرآن ميفرمايد ( ان امتكم امة واحدة و انا ربكم فاعبدون ) .
وحدت انسانها و وحدت جهان پرتوى از يگانگى خداست و اگر انسانها بكثرت گرايند و دچار بيمارى تبعيض‏ها و تضادها و برتريها شوند ، جنگها پديد ميآيد و خونها ريخته ميشود نيكبختى انسانها قربانى جوامع پراكنده و شرك‏آلود مى‏شود .
على كه پيشواى يكتاپرستانست اين دعوت را با انديشه و سخن و گفتارش همه‏جا گسترش ميدهد و با استمداد از حقيقت وحى و تجلى عرفان و استدلال فلسفى و سخن علمى همه‏جا و همه گاه بيان ميدارد و عمرى را با شرك و دستاوردهاى پليد و خطرمند آن مى‏جنگد و مردم را بحقيقت توحيد ميخواند .
و همين خداى واحد است كه با انگيزش پيامبران و فرود كتابها و آموزشهاى آسمانى مردم را بسوى كمال ميخواند ، عواملى كه انسانرا در اين سير مترقى پيش ميراند بعنوان فرائض تشريع شده و عوامل ضد تكامل هم كه مانع حركت انسان بسوى خداست بنام گناه معرفى شده است ، راه كمال‏يابى راه خشنودى خداست و طريق انحراف و تبهكارى هم مسير ناروائى است كه بمفهوم خشم خدا شناخته ميشود ، پس خدا آنچنانكه دشمنان اسلام مى‏گويند خداى خشمگين و عصبانى نيست ، زيرا خشم خدا مانند خشم انسان نيست كه نمودار دگرگونى حال خشمنده باشد ، زيرا هيچگاه حادثه‏اى بر خداى وارد نميشود و حال او را دگرگون نمى‏سازد ، خدا نه محل حوادث است و نه دچار تغيير حال ميشود بلكه همانطوريكه مولف فهيم و عالم تفسير الميزان نگاشته ، رضاى خدا در حركت بسوى خدا در مسير كمال است و سخط و خشم خدا هم در انحراف از جاده كمال‏يابى و سير بسوى خداست كه همه موجودات ، راه پيماى آن صراط مستقيمند و امام همه اين حقايق را در سفارشى كه بفرزند ارجمندش امام حسن فرموده بيان داشته است .
على ( ع ) كه چنين خدائى را بجاذبه الهى و كشش دل به ميزان توان والاى خويش شناخت بدرگاهش نياز ميبرد و چون ناتوانى خويش و توانمندى خداى توانا را بيش از هر كس دريافت و اين فاصله نامتناهى را شناخت براى نزديكى به آستان برين ( الله ) خاشعانه و دردمندانه بمناجات ميپردازد و در تاريكى‏هاى متراكم شب كه همه ديده‏ها بخوابى سنگين فرو رفته‏اند چهره به درگاهش مى‏سايد و از سويداى دل ميخواندش و عاشقانه و عارفانه و مشتاقانه به آستانش چنين عرضه ميدارد .

« بارخدايا تو از هر همدمى بدوستانت دمسازترى و آنانرا كه بتو توكل كنند از هر كس بيشتر نيازشان را برمى‏آورى و بدرخواستشان گواهى ، از رازهائى كه در نهانخانه دلشان پنهانست آگاهى و دردهاى درونشان را ميدانى و از بينش و دريافتشان خبردارى رازهاشان براى تو آشكار و دلهاشان بسوى تو نگرانست ، اگر از تنهائى بهراس افتند ياد تو همدم آنهاست و اگر ناگواريها بر آنان فرود آيد بتو پناه برند و از تو كمك خواهند زيرا زمام همه كارها بدست تو است و هر حادثه‏اى از فرمان تو برميخيزد خداوندا اگر ندانم كه چه ميخواهم و از درخواست خود سرگردان شوم مرا به آنچه شايسته من است راهنمائى فرما دلم را بسوى رشد و كمال رهبرى كن ، كه اين عنايت از هدايت تو بدور نيست و از كفايت و مرحمت تو شگفت نباشد .
خدايا با بخشش خويش با من رفتار كن و مرا بدادگريت وا مگذار ( كه توان عدالت تو را ندارم ) (8) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)و الحق بايد هم على اينسان سخن بگويد زيرا ميداند كه هيچكس با عمل خويش هر چند شايسته باشد سزاوار پاداش نيكوى خدا نيست زيرا عمل هم پديده توان خداست و كسى از خويش چيزى ندارد و تنها بايد به بخشايش او اميد داشت تا بر بندگانش رحمت آرد و آنها را شايسته نعيم دنيا و آخرت گرداند و در جوار رحمتش جاى دهد .

نصرالله عاشق خداومولا
04-10-2022, 15:59
على و پيامبران
على ، حق پيامبران را بزرگ ميداند و مجاهدت بهت‏انگيز شان را در تبليغ خدا و هدايت مردم محترم ميشمارد و نقش والاى آنها را در استحكام پيمان خدا و مردم بيان ميدارد و انگيزه‏هاى عظيم پيامبرى را برمى‏شمارد و چنين ميفرمايد :
« خداوند از ميان فرزندان آدم پيامبرانش را برگزيد و از آنها در ابلاغ وحى پيمان گرفت و امانت تبليغ رسالت را بدانان سپرد بهنگامى كه مردمان ، پيمان خويش را با خداى دگرگون ساخته و حق خدا را نشناخته و براى او شريكانى قرار داده بودند و اهريمن آنانرا از شناخت خداى بازداشته و از پرستش او دور كرده بود ،
در چنان هنگامه‏اى خداوند ، پيامبرانش را برانگيخت و رسولانى پياپى بسوى مردم بفرستاد تا پيمان خداى را از مردم بخواهند و نعمتهاى فراموش شده الهى را بياد آرند .

نصرالله عاشق خداومولا
06-10-2022, 17:18
پيامبران هم با تبليغ رسالت خويش ، راههاى روشن را بمردم نماياندند و گنجينه‏هاى خردشان را باز گشودند و آيات خداوندى را بمردم نشان دادند آياتى بمانند سقف بلند آسمان كه بر فرازشان سايه انداخته و فرش زمين كه در زير پايشان گسترده شده و بهره‏هاى طبيعى زندگى كه زنده‏شان ميدارد و مرگهائى كه به سراغشان مى‏آيد و بيماريهائى كه پير و فرسوده‏شان مى‏سازد و حوادثى كه پياپى بر آنها فرود مى‏آيد .
و خداوند هرگز بندگانش را بدون رهبر و پيامبر نگذاشت و كتابهاى آسمانى و دلايل روشن و راههاى راست را بر آنها عرضه داشت پيامبرانى كه با پيروان اندك خويش هرگز از تلاشى باز نايستادند و فراوانى دشمنان و دروغ زنان در اراده استوارشان رخنه‏اى وارد نياورد و هر پيامبرى ظهور پيامبر تازه‏اى را بشارت داد و خود با معرفى پيامبر پيشين بدعوت برخاست » (9) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)
در اينجا امام از پيمان خدا با مردم سخن مى‏گويد پيمانى كه در ژرفاى سرشت خويش با خداى خود بسته‏اند و هر لحظه نياز خود را بخداى بى‏نياز احساس ميكنند .
كه هميشه و همه جا و همه‏گاه به او نيازمندند و حتى يك لحظه از افاضه فيض بيكران او بى‏نياز نيستند و بايد او را بپرستند و بستايند و بدرگاهش نياز و نماز برند ولى اين انسان ظلوم و جهول و جحود ، نعمت خداى را فراموش ميكند و پيمانش را با پروردگارش از ياد ميبرد و اين پيامبرانند كه انسان كجرو كج‏راه و كج‏انديش را دوباره براه مى‏آورند و بر سر پيمان مينهند ، تا راه كمال خويش را باز يابد و بسوى خدا رود و فرمانش را گردن گذارد و از گمرهى باز رهد و براه آيد .

نصرالله عاشق خداومولا
06-10-2022, 17:19
امام از حقيقتى ديگر هم سخن ميگويد و نقش والاى پيامبران را در سازندگى انسان بيان مى‏دارد و ميگويد پيامبران مى‏آيند تا عقول مردم را برانگيزند و استعدادهاى نيرومند بشر را بكار اندازند و اين از بزرگترين خدمات ارزنده پيامبرانست كه تمدنهائى والا و بزرگ و برين و درخشان را پديد مى‏آورند ، زيرا استعدادهاى والاى انسانى كه بر اثر گناه و نادانى و نابخردى فرو خفته و فرو مرده و در زير قشرهائى از تباهى و ستم و تجاوز و ناتوانى و استضعاف مدفون گرديده است در پرتو تلاش پى‏گير پيامبران برميخيزد و زنده ميشود و رستخيزى برپا ميگردد و نيروهاى بالقوه بفعليت مى‏آيد و شراره‏هاى درون انسانى اخگرى ميزند و جهان را گرم و پرفروغ و روشن مى‏سازد و انسان انسان ميشود و بشر خفته و مرده ، زنده و بيدار ميشود و به علم و عقل و فكر و عمل و تلاش و كار و كوشش ميگرايد و پيمانش را با خداى بياد مى‏آورد و استحكامش مى‏بخشد و خداجوى و خداخواه و خداپرست مى‏گردد و متكامل و نيرومند و پاك و شيفته و كارآمد و پرجهش و جنبش و آگاه و مسئول ميگردد و بخدمت انسان مى‏آيد و آزاد و دادگر و دادخواه و آگاه و انسان‏دوست و بخشنده و فداكار و ايثارگر و دانش دوست و محرك و متحرك ميشود و از اجتماع چنين انسانهاى برخاسته و شوريده و جهش يافته و هدفدارى ، انسانيت باوج ميرسد و تمدنها پا ميگيرد و فرهنگها پديد ميآيد و يگانگيها و دوستيها و هماهنگيها و همرزمى‏ها و همدميها چهره مينمايد ، انسانها يكى ميشوند و توحيد تجلى ميكند و برنامه‏هاى آسمانى اجرا ميشود و تباهيها و ستمكاريها و جهل‏ها و جورها رخت برمى‏بندد نيرومندترين و پيشروترين امتها شكل ميگيرند و در اردوگاه وحدت انسانى فراهم مى‏آيند و هر روز بر زبر قله‏اى والاتر از ستيغهاى منيع تكامل اوج مى‏گيرند و خداوند از پيامبران هم كه بشارتگران و بيم‏رسانان آسمانيند پيمانى استوار ميگيرد تا پيامش را عليرغم همه دشمنى‏ها و كينه توزيهاى ياغيان و طاغوتها ، بمردم برسانند و در رهنمونى انسانها از هيچ فداكارى و تلاشى حتى جان‏بازى و فداكارى دريغ نورزند چنانكه قرآن مجيد فرمايد :

نصرالله عاشق خداومولا
13-10-2022, 18:02
« يادآر هنگامى را كه از پيمبران براى رساندن پيام آسمانى پيمان گرفتيم و از تو از نوح و ابراهيم و عيسى پسر مريم و از آنها پيمانى استوار گرفتيم » (10) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)و اين پيامبران ، مردانى پاك و بيگناه و آگاه و فداكارند كه نه تنها دامانشان به پليدى هيچ گناهى آلوده نشده بلكه نژاد آنها نيز پاك است و دودمانشان هرگز بناپاكى شرك و انحراف آلوده نشده و دامان مادرانشان نيز پاك و مقدس و اينانند برگزيدگان خداى پاك كه مردم را بپاكى و ايمان و شرف رهبرى مى‏كنند چنانكه امام ميفرمايد :
« خداوند نطفه آنها را در بهترين نژادهاى پاك پدران و نهاد پاكيزه مادران قرار داد و از دودمان پدران به نهاد مادران انتقال بخشيد و هر كدام از آنها كه رسالت خويش را در دنيا بپايان ميرسانيدند ، پيامبرى ديگر بجاى آنها براهنمائى خلق بر مى خاست » (11) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)و اين حلقات زنجيره رسالت در طول تاريخ همچنان ادامه مى‏يافت تا نوبت به آخرين و بهترين و برترين پيامبران رسيد .

نصرالله عاشق خداومولا
18-10-2022, 16:14
على و محمد ( ص )

على به محمد ( ص ) نه بعنوان يك پسر عمو و خويشاوند بلكه بعنوان يك پيشواى بزرگ و مربى و معلم عظيم و پيامبر راستين عشق ميورزد ، از كودكى در دامان او پرورش يافته و نخستين كسى است كه به او ايمان آورده و با آنكه بظاهر كودكى نابالغ بوده دعوتش را از صميم جان پاسخ گفته و با او نماز خوانده و براى نگهبانى جان پيامبر ، هميشه و همه جا ، جان خود را آماده نثار كرده است و از هر كس بيشتر و بهتر و دقيقتر و عميقتر و روشنتر و كاملتر و متعاليتر ، مكتبش را دريافته و بژرفاى آموزشهاى آسمانيش راه يافته و در راه حفظ اين آئين استوار در هولناكترين پهنه‏هاى نبرد آماده مرگ شده است و دردناكترين و جانكاه‏ترين دردها و رنجها را در جهت اين آئين حنيف ، بجان خريده و در پايان ، در اين راه جان باخته است و خود و فرزندانش نمونه‏اى كامل عملى و مظاهر روشن رهبرى اسلامى بوده‏اند كه اسلام ، به جهاد و خون و علم و ايمان و پارسائى و كرامت و پاكدامنى و نماز و زكوه و مهر انساندوستى و آزادى و عدل و صبر و فداكارى و خرد و عرفان و بينش و آگاهى و تلاش و سخن و قلم و شمشير آنها دوام يافته و برخاسته و باليده و رشد كرده و استوارى يافته و گسترش پذيرفته است كه آنها يادگار پيامبرند كه بموازات قرآن در روزگار باقى مانده و نجات خلق را بعهده گرفته‏اند .

نصرالله عاشق خداومولا
18-10-2022, 16:15
اينجاست كه خضوع و احترام على را در برابر پيامبر مى بينيم و او بيشتر و بهتر از هر كس محمد ( ص ) را مى‏شناسد و او را مى‏ستايد چنانكه ميگويد .

« خداوند كرامت خويش را بر بندگانش ارزانى داشت و گوهر وجود پيامبر را از بهترين كانها برآورد و از والاترين ريشه‏ها برويانيد از درخت برومندى كه پيامبران از آن شاخه زدند و امينان آستان حق از آن برخاستند ، خاندانش بهترين خاندانها و خويشانش بهترين خويشاوندان است درخت بارور وجودش در حريم ايمان جوانه زده و در بوستان بزرگوارى سربرافراشته ، شاخه‏هائى برومند و بارهاى فراوان دارد كه دستى به آنها نرسد و پيشواى پاكدلان و بينش راه‏يافتگان است ، چراغ تابانى كه فروغش زبانه ميكشد و اختر تابانى كه نورش ميدرخشد و جرقه‏اى كه در تاريكيها برمى‏جهد روش او دادگرانه و سنت او هدايت است ، سخنش حق را از باطل جدا ميكند و فرمانش دادگرانه است ، خدايش بهنگامى برگزيد كه رسالت به فترت گرائيده بود و مردم بر اثر نداشتن راهبر به انحراف افتاده بودند و امتهاى پيشين دچار بيخبرى و نادانى بودند » (12)على پيامبر را درخت بارورى ميداند كه از ريشه اصيل پيامبرى برخاسته و از دودمان پاك ابراهيم است ، جوانمرد بت شكن و مؤسس مكتب توحيد و از نژاد پاك اسماعيل ذبيح و ديگر پيامبران ، كه پيشوايان آئين يكتاپرستيند و راهنمايان مردم و پاكدامنان برگزيده و مصطفايان مرتضى ، و اين آخرين درختى است بارور كه هرگز نمى‏خشكد و نمى‏پژمرد و ميوه‏هايش جاودانه است و دست هر كس بفرازش نمى‏رسد كه شاخه‏هايش به آسمان سر كشيده ريشه‏هايش در درون نهاد امت برگزيده اسلام قوام يافته است و امام اين تشبيه را از قرآن گرفته و اين سمبل را از كتاب كريم و زبان وحى بيان داشته كه قرآن ميفرمايد :

نصرالله عاشق خداومولا
21-10-2022, 16:37
« كلمه پاكيزه همچون درخت پاكيزه است كه ريشه آن استوار و شاخه‏اش در آسمان است » محمد ( ص ) كلمه است همچنان كه مسيح كلمه بود ، منتها كلمه محمد علياست و برتر و هميشگى است ، كلمه همان لفظى است كه معنى را دربر دارد و محمد ( ص ) حقيقتى است معنوى كه از وراء هستى پركشيده و در قالب كلمه جسم و ماديت چندى بسر برده و به هدايت خلق پرداخته و باز بهمان جايگاه نخستين كه پايگاه ديدار خداوندى است پرواز كرده ، كلمه‏اى كه همچون درختى ، ريشه‏اش استوار و پابرجاست و طوفانهاى سهمگين حوادث نمى‏تواند آنرا از جاى بركند و شاخه‏هايش در آسمانست در وراء ماديت و هستى‏ها و سايه از آسمان بر زمين ميگستراند و ميوه‏هايش بهشتى و آسمانى است و تنها دستهاى بلند انسانهاى نيرومندى كه توان معنوى دارند ميتوانند به آن برسند و كام جان را شيرين كنند و من نمى‏دانم اين كلمه چيست زيرا قرآن ميگويد اگر همه درختها قلم شوند و آب درياها مركب گردند نتوانند مفاهيم كلمات خدا را بنگارند .

پس محمد ( ص ) كلمه الله است ، بى‏پايان است و بشناخت و ستايش ما نمى‏آيد ، زيرا پديده‏اى الهى است و معنوى و روحانى و ماورائى كه از آسمان پيغام آورده و هم كلام خدا شده و بزرگترين و والاترين و ارزنده‏ترين آفريده خدا بوده كه صفات خدائى را در خود تجلى داده و اكنونهم زنده است و بر اعمال ما گواه است و اشرف كائناتست و خلاصه ممكنات و جوهر وجود و چهره خدا و من نمى‏دانم كه چيست و تو هم نمى‏دانى و خدا داند و على داند كه پيامبر خودش فرمود يا على كسى مرا جز تو و خدا ، بحقيقت نشناخت .

نصرالله عاشق خداومولا
21-10-2022, 16:37
و ديگر آنكه محمد ( ص ) نور است يعنى روشنائى و روشنگرى كه تاريكيهاى جهل و سفه و شرك را درهم ميدرد و ظلمات طاغوتى را درهم مى‏نوردد و جهانرا روشن ميكند ، خدا او را چراغ روشن معرفى كرده و على هم نور ساطع و ضياء لامع و اختر تابانش گفته است و اين را بايد بدانيم ، كه خدا خودش نور است و بگفته قرآن كريم ، اين نور را در چراغ بلورين وجود پيامبر انعكاس داده است تا جهان و جهانيان روشن شوند و هر كس رو بسوى الله كند و از نور هدايت پيامبر فروغ گيرد و به ايمان گرايد دل و جان و روش و راهش روشن شود و آنكس كه پرده كفر بر دل آويزد و بندگى طاغوت را پذيرا شود ، از روشنائى بتاريكى افتد و بمرگ و فضيحت و سيه‏روزى كشيده شود چنانكه خداوند در قرآن فرمود :

« خداوند ، دوست و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردند و آنها را از تاريكى بروشنائى ميرساند و آنانكه كفر ورزيدند ،

نصرالله عاشق خداومولا
26-10-2022, 14:58
سرپرست آنها طاغوت است و خداوند آنها را از روشنائى بتاريكى ميكشاند و آنان ياران آتشند كه هميشه در آن جاويدان ميمانند » (13)على در خطبه‏اى ديگر كه بهنگام بازگشت از صفين بيان فرمود ، ظهور اعجازآور و اعجاب‏انگيز پيامبر را كه در تاريكى هراس‏انگيز جهل و شرك بوقوع پيوست بروشنى و زيبائى بيان ميدارد و ناروائيهاى زمان تار و تباه پيش از بعثت را بدقت ترسيم ميكند و ميفرمايد :

« گواهى ميدهم كه محمد ( ص ) بنده و فرستاده خداست ، كه خدايش با آئينى مشهور و جهانى و جاودانى بفرستاد و با نشانه‏هايى روشن و كتابى آسمانى برانگيخت نور روشنگر خرد و فروغ تابان هدايت همراهش بود و فرمانش حق را از باطل جدا ميكرد و نادانيها را ميسترد و دلايل را بيان ميداشت و مردم را از دستاورد ناروائيهاى گذشتگان ميترسانيد .

او بهنگامى به پيامبرى برخاست كه مردم دچار فتنه‏ها بودند و ريسمان دين پاره و پايه‏هاى هدايت درهم شكسته بود ، دين به اختلاف افتاده و كار مردم پراكنده گشته بود و راه فرارى از ناگواريها بچشم نمى‏آمد و كوره راهها در پيش بود ، هدايت ناپيدا بود و نابينائى همه جاگير ، خدا را نافرمانى ميكردند و بيارى اهريمن مى‏پرداختند و ايمان را خوار مى‏ساختند ، تا بدانجاى كه پايه‏هاى ايمان در هم شكافته شده و نشانه‏هايش ناشناس و راههايش ويران بود ، مردم از اهريمن پيروى ميكردند و راه او را ميرفتند و به آبشخور او سر مينهادند شيطان ، بيارى كور مردم ، پرچم گمراه گريش را برمى‏افراشت و آنها را در فتنه‏هايى نابودگر مى‏انداخت همگان دچار سرگردانى و لگدكوب جهل و سراسيمگى بودند و راه گم كرده و سرگشته و نادان و فتنه‏زده در بهترين جايگاهها كه مكه بود بسر ميبردند و با بدترين همسايگان بت‏پرست همجوار بودند ، از سختى فتنه و كشتار ، خوابى بچشمشان نمى‏آمد و گريه در چشمهاشان جا گرفته بود و در سرزمينى مى‏زيستند كه زبان دانايان بسته بود و نادانان ، بزرگوار و محترم بودند » (14)و چنين پيامبرى توانست به نيروى خدا و تلاش و مجاهدت و پايمردى و فداكارى خويش بر اينهمه تيرگى و ناروائى و نادانى و ستم و شرك و زشتى و پستى پيروز شود و پاكى و شرف و ايمان و پارسائى و وحدت و انساندوستى و كمال و دانش و علم و عمل و برترى و والائى و مدنيت و حكومت و پيروزى و هماهنگى و همكارى پديد آرد ، آئينى زنده براى هميشه و همه جا ، و اينهمه از اوست كه چنين كرد و چنين ساخت و چنين پديد آورد كه على اينچنين شخصيت محمد ( ص ) را مى‏ستايد و مى‏گويد :

« جايگاهش برترين جايگاهها و رويشگاهش بهترين رويشگاهها بود كه گوهر وجودش از كان بزرگوارى و بستر سلامت برخاست دلهاى نيكمردان شيفته او شد و چشمها بسوى او ديده‏ور گرديد ، خدا بكوشش او كينه‏ها را مدفون و آتشهاى فتنه را خاموش كرد و هم خداوند ، بتلاش پيامبرش دلهاى مردمان پاك را بهم پيوست و نزديكان ناهماهنگ را از هم دور ساخت چيرگان را خوار گردانيد و ناتوانان را پيروز كرد ، سخنش بيان حقايق و خاموشيش زبان حكمت بود » (15)و اين درست است كه از كعبه برخاسته بود ، خانه خدا و مردم و استوانه وحدت و محور توحيد ناس و معبد توحيد رب ، خانه‏اى كه پايه‏هايش را ابراهيم برآورده بود و پيامبران بر گردش گرديده بودند ، خانه آزادى ، بيت عتيق و كانون امن كه از دامانش امنيت بهمه جهان گسترده ميگردد ، محمد از دامان اين كعبه برخاست و ندايش را در فضاى آن در داد .

نصرالله عاشق خداومولا
26-10-2022, 14:58
رويشگاهش خاندان بزرگ قريش بود از دودمان هاشم ، بزرگ مرد بخشنده و عبد المطلب سيد بطحاء كه به ابراهيم مى‏پيوندد ، حلقه‏هاى زنجيره رهبرى و اندام درخت بارور پيامبرى .

در تاريكى برخاست و نور پاشيد و كينه‏هاى جاهلى را بگور نابودى فرستاد نيكان و پاكان به او گرائيدند كه سنخيت اصلى است ريشه‏دار بالاتر و برتر و ژرفتر از خويشاوندى جاهلى ، ابوذر از صحرا آمد ، صهيب از روم ، سلمان از ايران ، اويس قرن از يمن و چون نداى توحيدش در آفاق طنين انداخت و قطر زمان و بعد مكان را شكست از همه سوى بسويش آمدند و مى‏آيند ، از كرانها تا كرانها از زمانها ، تا زمانها ، سپيدها ، و سياه‏ها و زردها ، برده‏ها و رنجبرها و كشاورزها ، دانشمندان و محققان و فيلسوفان ، شاعران و عارفان و هنرمندان ، و اين محمد ( ص ) است كه با جاذبه روحانى خويش همه دلها را بهم پيوند داد و كينه‏ها بريخت و دوستيها برآهيخت اوس و خزرج و عدى و قحطان و تيم كه تا ديروز بروى هم شمشير مى‏كشيدند اكنون بهنگام مرگ شربت آب را بيكديگر حواله ميدهند كه اين معجز محمد است ، بزرگتر از اعجاز عصاى موسى ، و مرده زنده كردن مسيح ، عجبا همچنانكه بيگانگان را بهم پيوند داد ، خويشان نا هماهنگ را از هم جدا كرد ، در جنگ بدر پدر آنسو بود و پسر اين سو يك برادر در صف شقاوت و ديگر برادر در صف سعادت ، كه محمد نور بود و آفتاب بود و چون مى‏تابيد هر نهادى نهان خويش را نشان ميداد ، يك عمويش ابولهب بود ، رباخوار ، تجاوزكار سرمايه‏دار و اشرافى قريش كه با نهضت پاك برادرزاده‏اش بمبارزه برخاست و ديوانه‏اش خواند و همسرش آتش‏بيار معركه شد و آنقدر با پيامبر جنگيد كه زبان وحى خدا بسخن آمد و شعار مرده باد برايش در داد و تا قيامت بفضيحتش كشيد .

نصرالله عاشق خداومولا
30-10-2022, 18:24
عموى ديگرش حمزه بود كه كمان خود را بر سر ابوجهل شكست و سردار نامور نهضت شد و در احد جان باخت و سيد الشهداء شد بلى على درست گفت كه فرمود : ( الف به اخوانا و فرق به اقرانا ) على چون مى‏بيند كه نمى‏تواند آنسان كه بايد محمد را بستايد رو بخدا مى‏آورد و از خداى محمد ميخواهد كه به روان مقدس پيامبرش درود بفرستد و خاضعانه چنين نغمه سر مى‏دهد .

« اى خدائى كه زمينها را گستردى و آسمانها را برافراشتى و نگهداشتى و دلها را كه به اختيار خويش بدبختى و نيكبختى را برگزيدند آفريدى ، درودهاى فراوان و بركتهاى افزونت را بر محمد كه بنده و فرستاده تو است فرو فرست ، پيامبرى كه بدوران پيشين نبوت خاتمه بخشيد و درهاى بسته را بر روى مردم بگشود و حقيقت را بحق آشكار ساخت و سپاهيان باطل را در هم شكست و قدرت گمراهان را در هم كوبيد ، بار سنگين رسالت را بدوش گرفت و براى اجراى فرمانت بپا خاست و در راه خشنودى تو بشتاب آمد بى‏آنكه گامهايش از پيشروى بازماند و اراده‏اش بسستى گرايد ، امواج وحى تو را دريافت و نگهداشت و بر پيمانت استوار ماند و براى اجراى فرمانت بتلاش افتاد ، تا اينكه پرتو هدايت را گسترد و راه را براى گمراهان روشن ساخت دلها براهنمائى او راه يافتند و از پرتگاههاى فتنه و گناه بيرون جستند ، پرچمهاى هدايت را برافراشت و آئين روشن را برپا داشت ، او امين آستان تو و گنجور گنجينه دانش تو و گواه تو در روز رستاخيز است كه بحق او را برانگيختى و بسوى بندگانت فرستادى .

« خدايا سايه رحمت خويش را بر او فراختر فرما و از فضل خويش پاداشى بزرگ باو عنايت كن ، پروردگارا بنيان رسالت او را بر ديگر بناها والاتر و برتر گردان و پايگاه او را در نزد خويش بالاتر فرما و نور ديانتش را برافروز و بپاداش رسالتى كه انجام داد شهادتش و شفاعتش بپذير و گفتارش را پسنديده و مقبول خويش ساز كه گفتارش راست بود و حق را از باطل جدا مى‏كرد خدايا ما را و او را در جايگاهى فراهم آورد كه عيش و نعمت در آن فراوان باشد جائيكه بخواستها و ميلهاى خويش برسيم و آسايش و آرامش و ارمغانهاى نيكو در آنجا مهيا باشد » (16)

نصرالله عاشق خداومولا
30-10-2022, 18:24
على و امامت

جامعه يكتاپرستى كه بنام امت در صراط مستقيم هدايت و تكامل بسوى كمال مطلق در حركت است و مسير و مصير او الى الله است نياز به امام دارد تا پيشاپيش امت براه افتد و در هر گام رهنما و پيشواى آن باشد ، امام بايد مقصد را بشناسد يعنى خداشناس باشد و در حركت خويش دچار لغزش و انحراف نگردد و چنين امامى برگزيده خداست كه خدا او را بچنين اصالتى شناخته و انتخاب و معرفى كرده و از ميان مردمش بركشيده است و او راههاى سخت آزمايش را طى كرده و باين مقام والا رسيده است خداوند درباره ابراهيم چنين فرمايد :

« هنگامى كه خداوند ابراهيم را در گرفتاريهاى دشوار آزمود و او از اين آزمايشها پيروز درآمد خداوند به او گفت اكنون ترا براى مردم امام قرار داديم ، ابراهيم گفت و فرزندان مرا نيز امام قرار بده خداوند فرمود پيمان خداوندى ستمكاران را نرسد » (17)پس پيامبران ، امامند كه امتها را بسوى كمال و پيروزى و نيكبختى رهنمونى مى‏كنند و پيامبر اسلام هم امامى بزرگ و پيشوائى عظيم بود ولى چون پيامبر اسلام ، آخرين پيامبرانست ، مقام امامت پس از او بخاندان پاك او انتقال مى‏يابد و آنانند پيشوايان راستين انسانها كه به امتياز آگاهى و پاكدامنى ممتازند و عناصر علم و عمل و ايمان و پارسائيند و على كه خود نخستين امام است و ديگر امامان از نژاد پاك اويند امامان را بدرستى و صفات بارزشان مى‏شناسد و درباره آنان چنين مى‏فرمايد :

« آنان نگهبان راز پيامبر و پناه فرمان او و گنجينه دانش او و مرجع حكمتهاى او و نگهدارنده كتاب و روش او و كوهساران دين اويند ، كه پيامبر به نيروى آنان دينش را در طول روزگاران برپا نگه ميدارد و از تزلزل آئينش جلوگيرى ميكند » (18)راز نهان آفرينش ، اسرار هستى ، و رموز نيكبختى انسان را كه خداوند بزبان وحى بر پيامبرش گشود و كسى را توان دريافت و برداشت آنها نيست ، تنها امامان دانند كه اين رازها را در نهاد پاك خويش نگه ميدارند و از شعاع هدايت‏بخش آن براهنمائى مردم مى‏پردازند ، فرمانهاى پيامبر را با اسرار و حكمتهايش امامان نگهبانند كه در طول تاريخ هر كدام بمسئوليت خويش و درك موقعيت زمان بتشريح معارف اسلام ميپردازند . آنان مرجع حكمتهاى پيامبرند كه جز آنان كسى را بدرستى از دستورات حكمت آميز پيامبر آگهى نيست و آنهايند كه فرمان و پيام پيامبر را از دستبرد حادثات نگه ميدارند و بمردم ميرسانند و آنان كوهساران دين اسلامند .

نصرالله عاشق خداومولا
01-11-2022, 16:12
و اين چه تشبيه نيكوئى است كه على امامان را به كوهساران همانند كرده زيرا كوهساران رحمت خداوندى را از آسمان ميگيرند و در سينه خويش نگه ميدارند و از آن چشمه‏سارها و جويبارهاى صافى جارى ميكنند تا كشتزار جان مردمان سيراب شود و جهان به شادابى و خرمى گرايد و كوهساران گنجينه ثروتهاى عظيم كافى هستند كه بمردم مايه و سرمايه ميدهند و كوهستانها در برابر تند بادها سينه سپر مى‏كنند و صولت طوفانها را در هم مى‏شكنند تا مردم در دامانشان در امان مانند .

هرگاه كه حوادث روزگار و جنايت و تجاوز ستمگران بخواهد پشت دين را در هم بشكند امامان با فداكارى خويش بنگهبانى دين برمى‏خيزند و دين را بر پاى ميدارند و از تزلزل اركان آن جلو مى‏گيرند چنانكه ديديم امامان در دورانهاى سياه بنى‏اميه و بنى عباس چگونه از دين حمايت كردند و ببهاى جان خويش بنيان اسلام را استحكام بخشيدند .

نصرالله عاشق خداومولا
01-11-2022, 16:12
على بگفتار خويش درباره امامان چنين ادامه ميدهد و ميفرمايد :

« هيچكس را در اين امت بخاندان محمد ( ص ) نمى‏توان قياس گرفت و مردمى كه از نعمت رهبرى آنان برخوردارند هرگز نمى‏توانند با آنان برابر باشند آنان پايه‏هاى دين و استوانه يقينند ، دورافتادگان از راه حق بسوى آنان بازميگردند و وا ماندگان خود را به آنها ميرسانند ، برتريها و امتيازات ولايت و سرپرستى امت ، مخصوص آنهاست كه بسفارش پيامبر و وراثت عترت رسول به اين پايگاه والا رسيده‏اند » بحق در ميان امت مسلم بلكه در طول تاريخ انسانها كدامين انسانهايند كه با امامان ما قابل سنجش باشند ، از متفكران و مصلحان گرفته تا خدمتگزاران و فداكاران بشرى با رعايت انصاف هيچكس نيست كه در ابعاد گونه‏گون انسانى بكمال و رشد و امتياز و ايمان و معنويت و فضائل علمى و عملى و اخلاقى آنان برسد و اين سخنى است كه حتى دشمنان بر آن گواهند .

آنها پايه‏هاى دين و بنيان يقينند ، زيرا دين بر بنياد علم و عمل و ايمان و آگاهى و پاكى و اخلاق و شرف و كرامت و مردم دوستى و حقجوئى و عدل و شهادت و بخشندگى و استوارگامى و ديگر برتريهاى عالى انسان استوار است و همه اين امتيازات با درخشانترين چهره‏اى در وجود امامان متجلى است و اگر امامان نمى‏بودند مكتب قرآن بدون داشتن نمونه‏هاى راستين عملى نمى‏توانست سعادت انسانها را تضمين كند و از همين روى پيامبر در آخرين روزهاى زندگى خويش فرمود ( من در بين شما دو يادگار گرانبها و سنگين باقى ميگذارم كتاب خدا و خاندانم و تا شما به اين دو يادگار اصيل چنگ زنيد هرگز گمراه نميشويد و اين دو هميشه باهمند تا در كوثر بر من درآيند ) .

نصرالله عاشق خداومولا
04-11-2022, 13:21
كتاب ، برنامه هدايت انسانها و امام نمودار عملى و علمى مكتب است و اين همان حقيقتى است كه تشيع راستين را ظهور مى‏بخشد و اسلام ، تنها در همين مكتب كامل تجلى مى‏كند و شاخه ديگرى براى آن نميتوان شناخت .

هركس پيش بتازد و يا عقب بماند ، ناچار بايد به امامان باز گردد و بدنبال آنها براه افتد كه امتيازات رهبرى را خداوند به آنها بخشيد و آنانرا بحصول چنين پايگاه والائى بمردم شناسانده است .

و بديگر جاى امام درباره امامان چنين ميفرمايد :

« چرا سرگشته و حيرت‏زده مانده‏ايد ؟ با آنكه خاندان پيامبر در ميان شمايند ، آنها زمامداران راستين انسانهايند و پرچمهاى سرفراز دين و زبانهاى گوياى راستى ، پس آنها را در بهترين پايگاههاى قرآن فرود آوريد و براى بهره بردن از رهبرى آنها چنان بسويشان بشتابيد كه شترهاى تشنه بسوى آبشخورها روان مى‏شوند . » (19)امت بى‏امام سرگردان ميماند و راه بجائى نمى‏برد و سرانجام دچار غولان و اهريمنان ميشود ، چنانكه امام صادق فرمود : امت بى‏امام همچون رمه بى‏چوپان است كه هر لحظه بسوئى ميدود و سرانجام دچار گرگ ميشود ، امامان امت را بسوى حق و كمال رهبرى مى‏كنند و زمامداران شايسته و راستين انسانهايند ، وجودشان ستيغ بلند كوه و يا پرچم سرفرازى را ماند كه از هر سوى نمودارند و از پشت مرزهاى مكان و از پشت پرده‏هاى زمان آنها را ميتوان ديد چهره‏شان بخورشيد ماند كه از همه‏جا آنرا ميتوان ديد و نور را يكسان بهمه سوى مى‏پراكند .

زبانشان راست است و چون زمامداران منحرف و جاه‏طلب دنيائى دروغ نمى‏گويند و فريب نمى‏دهند و مردم را به پرتگاهها نمى‏اندازند و ناس را قربانى آزمندى خويش نمى‏سازند .

انسانهائى كه تشنه علم و هدايت و صلح و آزادى و برومندى و كمال و آسايش و آرامش و يگانگى و عدل و حق و صدق و رفق و بالندگى و شكوفائى و زندگانى هميشگى‏اند بايد بسوى آنها بشتابند و از سرچشمه هدايتشان سيراب گردند .

و بديگر جاى ، على امامان را بستارگان آسمان همانند ميكند كه راهنماى كاروانيان شبند و بر متن آسمان هدايت ميدرخشند و نور مى‏پاشند و سپهر زيباى دنيا را زينت ميدهند و در اين باره چنين ميفرمايد :

« آگاه باشيد كه خاندان محمد ( ص ) همچون ستارگان آسمانند و هر يك از آنها كه غروب كند ستاره‏اى ديگر برميآيد ، خداوند نعمت خويش را در گزينش اين رهبران راستين بر شما تمام گردانيد و به آرمانهايتان تحقق بخشيد » (20)و در خطبه‏اى ديگر امامان را كه از خاندان پيامبرند چنين مى‏ستايد و ميگويد :

« آنان دانش را زنده ميسازند و نادانى را نابود ميكنند بردباريشان از دانائى‏شان و نمودارشان از نهادشان و خاموشى آنها از خرد و حكمتشان آگهى ميدهد ، با حق بمبارزه برنميخيزند و درباره آن به اختلاف نمى‏افتند آنها بنيان دين و پناهگاه ايمانند بنيروى آنها ، حقيقت بجايگاهش استقرار مى‏يابد و باطل از پايگاهش سرنگون مى‏شود و زبانش بريده ميگردد . دين را بژرف‏انديشى دريافتند و بفرمانش رفتار كردند نه از روى انديشه‏اى كوتاه و گفتار و روايت ، زيرا راويان دين بسيارند و رعايتگران آن اندكند » (21)سخن در اين است كه پيشوا بايد دانا و آگاه باشد و بگسترش دانائى بپردازد و هميشه و همه جاى با نادانى كه جرثومه همه تباهى‏هاست بمبارزه برخيزد و دانش را بمردم بياموزد و مردم را آگاه كند و از بيخبرى براند ، زيرا نادانان و بيخبران از مسير تكامل بيرون مى‏افتند و نيكبختى خود را از دست ميدهند و بدام غولان و اهريمنان و تجاوزكاران مى‏افتند .

نصرالله عاشق خداومولا
04-11-2022, 13:21
امتياز امامان اسلامى دانش آنهاست كه اين دانش را از مكتب وحى و آموزشهاى آسمانى دريافته‏اند و بينشى خدائى و دانشى ماورائى دارند و از سوئى دانائى را با بردبارى درآميخته‏اند كه از خصائص عالم يكى شكيبائى است كه بايد دين و دانش را با نرمى و مهربانى بمردم بياموزد و بر مردم نياشوبد و خشم نورزد و بخيل و خودخواه و بدخوى نباشد و شرارت نادان را تحمل كند .

امتياز ديگر امامان تطابق گفتارشان با نيت و نمودارشان با نهادشان است و اين مفهوم حقيقى صدق است كه انديشه و گفتار و رفتار با يكديگر همطراز و همگونه باشند و آنها كه درونشان با برونشان دو گونه است منافقند و چند چهره و دروغگو و چنين كسانى نه تنها نمى‏توانند پيشواى مردم باشند بلكه در فرديت خويش نيز گمراه و كوتاه و تباه و خطرناكند .

نصرالله عاشق خداومولا
08-11-2022, 17:07
خاموشى امامان يك عمل منفى نيست كه زبان در كام گذارند و از بيان مصالح و هدايت مردم دم فرو بندند و بمصالح و منافع خويش بينديشند بلكه امامان بهنگام گفتار ، بروشنگرى و بيان حق مى‏پردازند و بى‏پروا آنچه حق است و سزاوار است ميگويند و بهنگام خاموشى مى‏انديشند و حكمت مى‏آفرينند و روانشان در پرواز است و نهادشان در جستجو و تكاپو .

يك لحظه با حق در نمى‏آويزند كه خود حقند و حق را با حق ستيزى نيست و حق را بگونه‏اى روشن مى‏شناسند و چنان بحق آگاهند كه به اختلاف و اشتباه نمى‏افتند و اين باطل‏گرايانند كه با حق در نبردند و چون حق را از باطل باز نمى‏شناسند هميشه دستخوش ترديد و اختلافند .

نصرالله عاشق خداومولا
08-11-2022, 17:07
و امامان كه پايه‏هاى استوار ايمان و پناهگاه دين باورانند ، چون خود حقند ، حق را در جايگاهش حتى ببهاى جان خود استقرار مى‏بخشند و باطلى را هر چند بزور براى خود پايگاهى دست و پا كرده باشد ، بزير ميكشند و زبانش را از ياوه‏گوئى باز ميدارند و مى‏برند .

آنها ، دين را بقدرت انديشه و دريافت و عرفان شناخته‏اند و فرمانش را پذيرفته‏اند نه آنكه بدون دريافتى حكيمانه و تنها بشنيدن گفتار و رواياتى به آن گرائيده باشند ، آنها علم و ايمان و عمل را بهم درآميخته‏اند و در كردار پيشگام بوده‏اند ، نه آنكه چيزى رياكارانه بگويند و خود از انجام آن بركنار باشند .

نصرالله عاشق خداومولا
12-11-2022, 19:10
و باز على در شناخت آنان چنين ميفرمايد .

« كرائم اخلاقى قرآن در وجود آنان متجلى است ، آنها گنجينه‏هاى عنايت پروردگارند ، اگر سخن بگويند به راستى گويند و اگر خاموش مانند كسى نتواند در سخن بر آنها پيشى گيرد ، هر پيشوائى بايد به پيروانش راست بگويد و خرد خود را بكار اندازد و فرزند آخرت باشد ، زيرا از آن سراى آمده و بدان سراى باز ميگردد » (22)اگر امامان نمى‏بودند ، قرآن كتابى ، بيروح و دور از صحنه عمل بود و به تنهائى نمى‏توانست برهبرى مردم بپردازد و سخن نادرست ( كتاب خدا براى ما بس است ) از دهان كسى برآمد كه با امامان دشمن بود و خود ميخواست با ناشايستگى جامه امامت را در پوشد .

امامان نمونه‏هاى عملى مكتب قرآنند و آنچه در قرآن بمفهوم كرامت انسان واقعى و كامل آمده در روش و پويش و گفتار و كردار امامان پديدار است تا مردم آنها را سرمشق خويش قرار دهند و از آنها در وصول مكارم و حصول فضائل پيروى كنند ، زيرا نقشه‏هاى والاى قرآن در وجود امامان پياده شده و آنهايند كه به اين طرح آسمانى شكل مى‏دهند و جان مى‏بخشند ، و گرنه قرآن بى‏امام را بجنگ امام هم ميتوان آورد چنانكه در صفين چنين كردند و تاريخ هم هر لحظه ميتواند تكرار شود . آنها گنجينه‏هاى رحمت رحمانند ، زيرا ناموس آفرينش و سنت خلقت برآنست كه هر چيز با واسطه پديد آيد ، باران بوسيله ابر و گرمى بنور خورشيد و فرزند از پدر و مادر و بالاخره هدايت بوسيله پيشوايان .

و اين امامانند كه پس از پيامبر گنجينه علم خدايند و اسرار و حكمت و دانش راستين و حقيقتى از سوى خداى بجام جان آنها سرازير شده و بايد دانش را از آنها آموخت و راه را برهنمونى آنان يافت و براى ورود بخانه از در داخل شد بهمين جهت است كه على براى شهر دانش پيامبر در است و درست اين سخن گفت پيغمبر است .

نصرالله عاشق خداومولا
12-11-2022, 19:11
آنها چون زبان بسخن گويند راست گويند كه صدق حقيقتى است ماورائى و واقعيتى است اينجهانى و همه پديده‏هاى طبيعت بر بنيان صدق برآمده‏اند و بر مدار صدق ميگردند و چون امامان سخن نگويند ديگر كس را يارى سخن گفتن نيست زيرا نه دانشى دارد و نه صدقى و كسى نبايد كه در سخن گفتن بر امامان و پيامبر پيشى جويد يا بلندتر از آنها حرف زند چنانكه خداوند در قرآن فرمود ( صداى خود را از صداى پيامبر بلندتر نكنيد ) زيرا او از زبان خدا سخن ميگويد و صداى الهام خداوندى برترين و بالاترين و بلندترين صداهاست .

در اينجا امام ميگويد شرط پيشوائى آنست كه رهبر به پيروان خويش راست گويد و مسئوليت زمامدارى را بنيروى والاى خرد انجام دهد و تنها مردم را در همين مسير دنيا رهبرى نكند بلكه آنها را به ابديت پيوند دهد و تا آنسوى مرز آفرينش پيش برد و بجايگاه راستينش رهبرى كند .

رهبران فلسفى و سياسى و مادى امروز بفرض محال اگر هم بتوانند ، تنها بشر را در محدوده تنگ و تاريك دنيا به پيش ميرانند و يك زندگى چارپائى برايش تامين مى‏كنند ولى امامان فرزندان آخرتند و انسانها را به آنسوى ميكشانند ، سوى نيكبختى هميشگى و هدايت ابدى بدانسوى كه از آنسوى آمده‏اند و بهمان سوى بازميگردند . و بالاخره سخن امام اوج ميگيرد و در شناخت آنان كه خود نيز نخستين آنهاست سخن ميگويد و از معرفى مغايب به متكلم مع الغير مى‏پردازد و قاطعانه چنين مى‏ستايد .

نصرالله عاشق خداومولا
15-11-2022, 14:34
« مائيم درخت پيامبرى و فرودگاه پيام آسمانى فرشتگان به خانه ما فرود مى‏آمدند و بال ميكشيدند ، ما كانهاى دانش و سر چشمه‏هاى حكمتيم ، آنكس كه يار و دوستدار ماست رحمت خدا را انتظار ميكشد و دشمن و بدخواه ما ، خشم خداوندى را در پيش دارد » (23)

اين درخت همان شجره پاكيزه است كه قرآن گفت ، ريشه‏هايش در زمين استوار است و شاخه‏هايش بر آسمان سركشيده است و اين درخت همچنانكه گفتيم كلمه است و من نمى‏توانم درباره كلمه سخن بگويم كه هم نادانم و ناتوانم و هم ميترسم اگر شمه‏اى از اين حقيقت بازگويم به خيالبافى و ذهنيت‏گرائى متهم شوم .

نصرالله عاشق خداومولا
19-11-2022, 14:11
بهر حال حقايقى برين والا بر فراز عالم هستى وجود دارد كه در نزد خداست و در گنجينه حكمت و توان خدا ، و خداوند اين حقايق را بجهان طبيعت پائين ميآورد و به آنها شكل ميبخشد همچنانكه معنى در قالب لفظ جاى ميگيرد .

پيامبران و امامان كلمه الله‏اند و كلمه عليا ، سخن برتر و اينها همان شجره پاكند و آن شجره پيامبر و خاندانش كه در ميان امت و در نهاد پاك و سرشت پاكيزه انسانهاى لايق ريشه دوانيده‏اند و شاخه‏هايشان از جهان ماده بجهان ماورائى اوج گرفته است و از فروغ تابان وحى و عنايت الهى پرتو ميگيرند و سايه مى‏گسترانند و ميوه ميدهند و كام جان انسانها را شيرين و سيراب مى‏سازند .

آنها فرودگاه پيام آسمانيند ، زيرا پيام خداوندى كه از مصدر قدس و پاكى خداى سبحان فرود مى‏آيد ، فرودگاهى ميخواهد پاك و گسترده و نيرومند تا بتواند تشعشعات وحى را بپذيرد و اين فرودگاه جان پاك پيامبر است كه چون آبشار الهام خداوندى بر جان پيامبر سرازير شود از قلب پاكش بجريان مى‏افتد و بجان پاك خاندانش راه مى‏يابد ، پس امامان هم فرودگاه الهام خداوندى اند و از آن دانشهاى بسيط آسمانى بهره مى‏برند و بهره مى‏دهند و بهره مى‏بخشند .

نصرالله عاشق خداومولا
19-11-2022, 14:11
فرشتگان وحى هم بخانه پيامبر بال ميكشند و پيام ميرسانند و صعود و نزول دارند و پيوسته و وابسته بخانه ساده پيامبر خانه على است و خانه فاطمه و حسن و حسين كه اينها ابلاغ مى‏كنند و ديگر خانه‏اى در همه جهان جز خانه گلين فاطمه نيست كه بر بامش فرشتگان و رحمتهاى محض پروردگار فرود آيند و بهمين جهت پيامبر دستور داد كه در همه خانه‏ها را بمسجد ببندند جز در خانه على و فاطمه را يعنى تنها اين خانه بفرودگاه وحى راه دارد و بس و بس و بس و . . .

نصرالله عاشق خداومولا
23-11-2022, 16:21
از همين جا بود كه خانه فاطمه بيت طهارت شد و خانه عصمت و مركز آموزشهاى آسمانى و كانون عشق و ايمان و عمل و پاكدامنى و شرف و عزت و كرامت و فداكارى و شهادت و هر چه در قاموسهاى لغت بمفهوم ارزش و والائى و بالائى وجود دارد و من نميدانم و تو هم نميدانى و آنها هم نمى‏دانند و فقط خدا ميداند و آنها كه در آن خانه‏اند كه جانم فداى خاك و خشتش باد .

ديگر آنكه آنها كانهاى دانشند و هر دانش از معدن معارف آنها برمى‏خيزد كه گوهرخيز است و نفاست ريز و ديگر كانها ، سنگ است و ذغال است و خزف است ، سياهى و وحشت است و در كانالهايش هراس و عفونت است و تاريكى و مرگ است .

و آنها چشمه‏هاى حكمت و خردند ، چشمه مى‏جوشد و هميشه ميجوشد در تاريكى شب و روشنائى سپيده‏دم در آفتاب ظهر و سايه غروب و هيچگاه از جوشش باز نمى‏ماند كه بذخيره‏اى آب خيز وابسته است پس هميشه جوشان است و پرآب و صافى و حيات‏بخش و در جريان ، ممتد و مستمر كه جويبارها مى‏سازد و كشتزارها مى‏آفريند و زندگى و رفاه و فراخى ببار مى‏آورد و اين امامانند كه چنينند و چشمه پر جوش و پرخروش و زاينده و سازنده آنها از اقيانوس بيكران حكمت ازلى برمى‏خيزد و تا پايان روزگار و بعد از روزگار هميشه اين جوش و زايندگى ادامه دارد و دارد .

نصرالله عاشق خداومولا
23-11-2022, 16:21
ولى انديشه‏هاى كوتاه و نارساى بشرى كه از مغزى خشك و سياه برمى‏خيزد از نوك بينى سازنده‏اش بالاتر نمى‏رود و دچار هزاران تضاد و اختلاف ميشود و واميماند و گيج ميشود و بحيرت مى‏افتدو اگر هم چيزى انديشيد يا از خيال اوست كه بى‏پاست و يا از ديد و حس اوست كه محدود است و جهشى ندارد و جوش و خروشى ندارد اگر هم گامى به بيش نهد ديگر ادامه‏اى ندارد و مى‏خشكد و فرو ميماند و ميگندد و مى‏پوسد و جنازه‏اى ميشود كه بار ديگر فيلسوفان بر رويش برقصند و كتابهايش را بمسخره گيرند واى . . . واى اگر انسان دچار اين گمگشتگان شود كه هم گمراهند و هم گمراه‏گرند و راهى جز اين نيست كه بهمان سرچشمه‏هاى حكمت رو آوريم كه براى هميشه مى‏جوشد و هرگز پايان نمى‏يابد .

على ميگويد دوستان و ياوران ما رحمت خدا را در پيش دارند و بدخواهان و دشمنان ما بايد در انتظار خشم خدا باشند آخر چرا ؟ مگر اينها كيستند كه چنين نازنين و مقرب و برگزيده و محبوب باشند كه حتى دوستانشان و يارانشان مشمول لطف خدا و دشمنانشان مستوجب خشم خدا باشند ؟

من نمى‏دانم ، از پيغمبر بپرسيد كه ميگويد ( اى على ترا دوست نميدارد مگر مؤمن و دشمنت نميدارد مگر كافر ) اين اصلى است كه بين عاشق و معشوق و محب و محبوب سنخيتى است و چون امامان پاكند و با ايمان و عزيز و كريم لا محاله دوستان واقعى آنان نيز چنينند و كسى كه آنها را دشمن بدارد دشمن فضيلت و ايمان و عدل و پاكى است . و چنين كسى از رحمت خدا بدور است و سزاوار خشم اوى .

نصرالله عاشق خداومولا
29-11-2022, 16:29
على و قرآن

قرآن هم امام است و فرمان امامت از آن برميخيزد كه برخاسته از علم خداست و بيانگر مشيت و حكمت و قدرت خداوندى كتابى كه لفظ و مفهومش هر دو آسمانى است و از جايگاه علم و اراده الهى پديد آمده و معجزه جاويدان محمد ( ص ) و اسلام است .

كتابى راهنما و هدايت‏گستر كه فرمانهايش ارزنده و جاويد است ( فيها كتب قيمة ) (24)و با قاطعيت حق را از باطل جدا ميكند و هرگز بيهوده نمى‏گويد انه لقول فصل و ما هو بالهزل (25)سخنى كه از روى رسائى و عدل بيان شده و كلمه خداست كه به مرحله اتمام و تكامل اديان و كتب آسمانى رسيده و هرگز در آن دگرگونى پديد نيايد و گفتارى جاويدانست و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا لا مبدل لكلماته و هو السميع العليم (26)على از هر كس بيشتر به اين كتاب آشناست زيرا هميشه در كنار پيامبر بوده و آبشار وحى كه بر جان پيامبر فرود مى‏آمده روح او را سيراب ميكرده است و پيامبر فرمايد يا على آنچه من بينم تو مى‏بينى و آنچه من ميشنوم تو مى‏شنوى .

على همچنانكه قرآن را مى‏شناخته نه تنها بفرمانهايش بهتر از هر كس عمل ميكرده كه خود نمونه عالى تجسم حقايق و عملى قرآن بوده است و پيامبر ، او را همراه قرآن شمرده است كه هرگز اين دو امام از هم جدا نميشوند تا در كوثر بر او درآيند .

نصرالله عاشق خداومولا
29-11-2022, 16:29
اينجاست كه على ، قرآن را بدرستى و شايستگى مى‏ستايد و مردم را بانجام فرمانهاى آن برمى‏انگيزد و چنين ميفرمايد .

« كتاب خداوند در ميان شماست ، سخنگوئى كه از سخنورى باز نمى‏ماند و بنائى كه هرگز پايه‏هايش ويران نميگردد و پيشواى پيروزى كه هيچگاه ياورانش شكست نمى‏خورند » (27)على از ابديت قرآن سخن ميگويد ، زيرا نمودار علم و اراده لا يزال است و پايندگى در حقيقت او نهفته است ، نغمه‏هاى حيات بخش آسمانيش هميشه در دلها و جانهاى مردم آگاه طنين دارد و بناى استوارى است كه بهمه انسانها پناه ميدهد تا در سايه‏اش به كمال و آرامش زيست كنند و توفان حادثات را در اركان نيرومندش راه نباشد تا در هم فرو ريزد و پناهندگانش را بنابودى سپارد .

كتاب پيروزى است و رمز عزت و چيرگى و پايندگى و كرامت در فرامين آن آشكار است و ياوران و پيروان راستين آن هرگز بخوارى نگرايند و از پايگاه چيرگى بشكست و ناتوانى نيفتند .

نصرالله عاشق خداومولا
08-12-2022, 20:13
على مردم را بكتاب خدا ميخواند و درباره قرآن چنين مى‏سرايد .

« بر شما باد كه بكتاب خداى روى آوريد ، كه آن ريسمان استوار است و فروغ آشكار ، و شفاى سودبخش و سيرابى تشنگان و نگهبان پناه‏آوران و رهائى راه‏جويان ، هرگز بكژى نيفتد تا راستش كنند و از آهنگ هدايت بدور نمى‏افتد تا از آن دست بر دارند هر چه آياتش را بخوانند و بشنوند كهنه نميشود ، هر كس به منطق آن سخن گويد راست است و هر كس بفرمانش رفتار كند پيشرو است » (28)قرآن ريسمان استوار خداوندى است كه سوئى از آن در دست مردم است و سوى ديگرش در دست تواناى خدا و هر كه بدان چنگ زند از تكان و ترس و پراكندگى و دغده برهد ، ريسمان يگانگى و پيوند همگانى است كه خداوند فرمود و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا (29)رمز يگانگى امت و راز هماهنگى مردم است كه همه انسانها را به يك سوى فراهم آورد و بدلها پيوند و پيوست و الفت بخشد و ترك و رومى و هندى و عرب و عجم را يك كاسه كند و امتى يگانه و زنده و آگاه و نيرومند و پيشاهنگ بوجود آورد .

فروغى آشكار است و نور خداست كه از مكمن نور آسمانها و زمين در چراغدان هدايت ميدرخشد تا انسانها را از تاريكى جهل و جور و شرك بروشنائى آگاهى و عدل و يكتاپرستى رهنمون شود كه خداوند فرمود :

كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور (30)يعنى اى پيامبر اين كتاب را بر تو فرو فرستاديم تا مردم را از تاريكى‏ها بسوى نور بيرون برى .

نصرالله عاشق خداومولا
13-12-2022, 16:16
بيماريهاى روحى انسانها را شفا مى‏بخشد و داروئى اخلاقى است كه مرضهاى سهمگين ستيز و حسد و خودكامگى و تباهى و كجروى را درمان مى‏كند تشنگان را سيراب مى‏كند كه سرچشمه حيات است ، چشمه‏اى كه از مكمن حيات قيومى برميجهد و هرگز خشك نمى‏شود و كشتزار تشنه و تفتيده دلها را سيراب مى‏سازد و مزرع سبز فلك انسانيت را هميشه تر و تازه نگهميدارد نگهبان پناه‏آور است آنكس كه بريسمان عنايت و هدايتش چنگ زند هرگز نلغزد و نيفتد و نميرد و هر كس براى رهائى از ستم و تجاوز و تباهى بدامان حمايتش درآويزد بناروائى و ناگوارى گرفتار نگردد .

نصرالله عاشق خداومولا
13-12-2022, 16:17
كتابى است كه خداوند ، نگهدارى او را تضمين فرموده و دست نابكاران را از تجاوز بمقام والايش بازداشته ، پس كسى را توان تحريف در كلامش نيست ، تا چون ديگر كتب مذهبى بكجى افتد و نياز براست كردن داشته باشد ، بلكه محفوظ است و راست است و روشن و ايمن از هر كجى و خيانت و تحريف قدرتمندان را در طول روزگار توان آن نيست كه اين كتاب را از سير هدايتش منحرف كنند و مردم را از آن برهانند ، بلكه هميشه هدايتگر است هدايت در صراط مستقيم بسوى كمال انسانى و اوج مطلق بى‏كران معنوى و اين از معجزات قرآن است كه هر چه آنرا بخوانند و بشنوند خسته نشوند و كهنه‏اش ندانند بهترين كتابهاى ادبى جهان كه پديده نبوغ بزرگترين هنرمندان و متفكران انسانى است پس از چند بار خواندن كهنه ميشود و رغبت مردم از آن بپايان ميرسد ولى آهنگ روحنواز قرآن و اين ترانه حيات‏بخش و هدايتگر آسمانى آنچنان دلنواز و روح‏پرور است كه هرگز به اندراس و كهنگى نمى‏گرايد و هر بارش كه بخوانند گوئى همان لحظه از آسمان فرود آمده است ، علامه اقبال لاهورى گفت قرآن را چنان بخوان كه گوئى بر تو نازل ميشود .

نصرالله عاشق خداومولا
31-12-2022, 15:03
موج معنويش تار دلها را بنوا مى‏افكند و جانها را گرم و روشن مى‏سازد و انديشه‏ها را برميانگيزد و نشاط و روح و شادابى و اميد مى‏بخشد و گاه چنان مى‏ترساند كه بند از بند انسان بتكان مى‏اندازد و حيات پديد مى‏آورد . . . و زندگى و عشق مى‏آفريند زيرا روحى است كه از امر خدا برخاسته ، نغمه‏اى است ماورائى ترانه‏اى است بهشتى آهنگى است جاودانى ، سخنى است برتر والاتر و عاليتر كه كتاب مبين است و كلام خداست و من نمى‏دانم و نمى‏فهمم كه چه ميگويم و چه بگويم ، آخر اين خداست كه با همه جلال و شكوه و كبرياگى و قدرت و اراده و مشيت و خشنودى و خشم با همه صفاتش و ذاتش كه خودش ، همان ذات و عين و نفسش جل جلاله با آنهمه كبريائى و عظمت وجود و جبروتش با انسانى ناتوان سخن ميگويد و اين آنچنان معجزه‏اى است كه بدرك هيچكس نيايد و كس نتواند كه معجزه اين فرود را دريابد كه اگر همه كرات آسمانى و كهكشانهاى بى‏كران هستى را با همه بزرگى در كاسه‏اى سفالين بگنجانند اين معجزه در برابر معجز آنكه سخن خدا در قالب حروف الفبائى درآيد هيچ است آرى حرف الفبائى همچون ، الم ، الر ، حمعسق ، كهيعص ، ق ، ن ، و . . . خدايا از اينهمه وحشت و دهشت بتو پناه ميبرم

نصرالله عاشق خداومولا
31-12-2022, 15:03
و باز على بسخن مى‏ايستد و قرآن را بدرستى مى‏ستايد و مردم را بفرمانبريش ميخواند و چنين ميفرمايد :

« بدانيد كه اين قرآن ، اندرزگوئى است كه هرگز خيانت نمى‏كند و راهنمائى است كه مردم را بگمراهى نمى‏كشاند و سخنگوئى است كه دروغ نمى‏گويد ، هر كس با اين كتاب همنشين شد هدايتش افزايش مى‏يابد و نابينائيش كاهش مى‏پذيرد و بدانيد كه پس از قرآن براى كسى نيازى نمى‏ماند و بيش از آن كسى از هدايت بى‏نياز نيست ، دردهاى خود را به نسخه شفابخش آن درمان كنيد و در ناگواريها از آن يارى بخواهيد زيرا اين كتاب ، بزرگترين دردها را كه نفاق و كفر و ستمگرى و گمراهى است درمان ميكند ، خدا را از راه آن بخوانيد و بدوستى و پيروى قرآن بخدا رو آوريد و آنرا وسيله نيازبرى بمردم قرار ندهيد ، زيرا هيچ دستاويزى چون آن ، بندگان را بسوى خداى رهبرى نمى‏كند ، و بدانيد قرآن شفيعى است كه شفاعتش پذيرفته مى‏شود و گوينده‏اى است كه گفتارش براستى شنيده مى‏شود و هر كس را كه قرآن شفاعت كرد شفاعتش را مى‏پذيرد و هر كه را كه قرآن بزشتكارى معرفى كرد ادعاى آن درباره‏اش تصديق ميشود ، و در قيامت ، فريادگرى چنين فرياد مى‏زند ( آگاه باشيد كه هر كشاورزى گرفتار كشت و نتيجه عمر خويش است مگر كشاورزان قرآن ) پس از كشتكاران كشتزار و پيروان فرمان قرآن باشيد و از راه اطاعت آن بخدا راه جوئيد و خويشتن را به اندرزهاى آن پند دهيد و به انديشه‏هاى نارساى خويش تكيه نكنيد و هوسهاى خود را در برابر قاطعيت قرآن ، خيانتكار بدانيد » (31)پس قرآن ، كتاب اخلاق است كه بمردم پند ميدهد ولى چون مكاتب اخلاقى پيشينيان و متاخران نيست كه بجهل يا غرض بمردم خيانت كند و ملاكى راستين براى شناخت خير و شر نشناسد و حقايق را وارونه نشان دهد و تباهى برانگيزد و كتاب هدايت است كه مردم را بسوى كمال رهبرى ميكند ولى نه چون آئين‏نامه‏ها و نظامنامه‏هاى مكاتب بشرى كه گمراه‏گرى آغازد و براى خلق ، سرگردانى ببار آورد و سخنگوئى راستين است كه در گفتارش كژى و ناراستى پديد نياورد زيرا سخنش گفتار خداست و خداوند از دروغگوئى منزه است ، حكمتى بالغه و استوار است كه كتاب حكيم و گفته خداى حكيم است ، پس آموزنده است و راهنماست كه بر هدايت مردم بيفزايد و به آنها بينش دهد و كوردلى براندازد و نياز مردم را در رسيدن بمقصد عالى انسانى برآورد و بيماريهاى دردناك و كشنده آدمى را شفا بخشد دردهائى جانكاه و خانمان‏برانداز و جامعه‏سوز همچون نفاق كه شخصيت واحد آدمى را بتجزيه كشاند و چند چهره و بدخيم و زشترويشان سازد و كفر كه پرده جهل و جور بر آئينه دل اندازد و بين خلق و خداى جدائى افكند و انسان را از حركت بسوى خداى بازدارد و به آغوش سرد و بويناك و خطرمند اهريمن اندازد و ستم كه جامعه را بنابودى كشاند و نظام اجتماع از هم بگسلد و استخوان ناتوانان را لگدكوب تجاوز ستمكاران سازد و گمراهى كه منشاء جهل و مرگ و سيه‏بختى است و بشر را از سير الى اله باز دارد و در پرتگاه ضلالت بيندازد و بكشد و همه اين دردهاى مهلك را قرآن با آموزشهاى آسمانى خود درمان بخشد و انسانى راستين و ره يافته و يكتاپرست و دادگر بوجود آورد و تنها با اين كتاب است كه ميتوان بخدا راه يافت و بمطلق سعادت رسيد و به اوج تكامل عروج كرد و ديگر آنكه قرآن شفيع است و از پيروان خود شفاعت ميكند و گفتارش را خداوند در قيامت مى‏پذيرد ، نه آنكه با تعبير غلطى كه ما از شفاعت مى‏كنيم ، قرآن كريم با همه پاكى و دادگرى و ستودگيش بيايد و هر ناپاك و تبهكار و ناستوده‏اى را بخاطر اينكه او را خوانده يا بگردن آويخته يا در زير بالش خود قرار داده است شفاعت كند و به بهشت برد ، بلكه شفيع بمعنى جفت است و هر كس كه در دنيا با قرآن جفت شود و روش خود را با فرمان آن هماهنگ كند و قرآن در دنيا او را بشفاعت و هم‏آهنگى خود بپذيرد در آن دنيا نيز شفاعتش كند و بحيات پاكيزه ابدى رهنمونش باشد و قرآن به كشتكاران دنيا آئين كشت ياد ميدهد كه ( الدنيا مزرعة الاخرة ) و هر كس بذر هر عملى را كه در دنيا بكارد در عقبى فرآورده‏اش را بدست آورد پس همه كشتكاران دنيا زيانكارند و در آخرت جز خس و خاشاك و ميوه‏هاى تلخ و زهرآگين چيزى بدست نياورند مگر آنانكه كشتكاران قرآنند و بدستور و هندسه قرآنى بذر عمل شايسته را مى‏پاشند و بهره و ثمره نيكوى آن را در ديگر جهان بدست مى‏آورند پس بايد از دستور آن الهام گيريم و بانديشه‏هاى ناتوان و نارساى خود تكيه نكنيم و بدانيم كه آرا و خواستهاى ما ، خدشه‏دار و كج و ناساز و نارواست و تنها در پرتو آموزشهاى قرآن ميتوانيم راه يابيم و بمقصد رسيم و زنده مانيم و به ابديت پر كشيم .

نصرالله عاشق خداومولا
09-01-2023, 15:43
على ( ع ) باز هم مردم را به قرآن ميخواند و فرياد برمى‏آورد و فرمان ميدهد و با ندائى كه در رزوگاران حال و آينده طنين مى‏افكند چنين ميگويد :

« و خداوند پاك ، مردم را به هيچ كتابى بمانند قرآن اندرز نداد زيرا آن ريسمان استوار خدائى و راه راست اوست ، شادابى نوبهاران دلها و سرچشمه زائيده دانشهاست و دلها را روشنائى و فروغى جز به پرتو قرآن نيست » (32)در اينجا قرآن ، هم اندرزگو است و هم ريسمان ، هم راه است و هم بهار و هم چشمه و هم روشنائى و سخن ، سخن على شعر نيست كه واژه‏هائى را رديف كند و چون دانه‏هائى بنظم كشد و تخيل را در تلفظ مهار كند ، بلكه سخن امام دور از شعر و خيال و مبالغه است زيرا گفتارش حكيمانه است و اگر الفاظ بشرى قالبهاى ديگرى هم ميداشت باز هم باستخدام امام درمى‏آمد و براى بيان حقيقت قرآن بكار گرفته مى‏شد ، اندرزهاى قرآن ، بيدارگر فطرت پاك بشرى است و نشانگر قانون هستى و سنت آفرينش ، معلم مكتب‏خانه نيست كه نصيحتى كند و بگويد كه گوش دار و بهانه مگير و بعد چوب تأديب بركشد و دست و پا و سر و كله شاگرد را درهم كوبد و خشم گيرد و انتقام كشد بلكه اندرز قرآن در دو جناح بشارت و بيم صورت مى‏گيرد كه بشارت و اميد ، نيروى عظيم جنبش و حركت انسانى بسوى رقاء و پيروزى است و بيم و توبيخ هم عامل ضد تباهى و آژير بيدارگرى و مبارزه با توقف و كجروى است و اين هر دو نيز قانون آفرينش و فرمان هستى است كه نمودار دستاوردهاى نيكى و بدى است ، ايمان كه گرايش به حقيقت ناپيداى هستى و مدير و مدبر تكوين است و در راستاى جذبات مبدأ آفرينش قرار گرفتن و از نيروى لايزال ، كمك خواستن و به اوج كمال رسيدن و اين همان استراتژى اصيل و راستين است كه نه تنها انسان بلكه همه كائنات بسوى آن مقصد برين و والا آهنگ كمال مى‏كنند و عمل صالح ، همان تاكتيك پرتوانى است كه انسانرا بسوى آن مقصد ميكشاند و برميجهاند و بالا مى‏برد و هر كه باين دو حقيقت پيوست به بهشت جاودانگى كه ستيغ رفيع معراج الهى و سدره المنتهاى علو پايگاه و پروازگاه بشرى است فائز ميگردد و چنين انسانى ، انسان برين است و ابر انسان و بهترين آفريدگان كه نتيجه ايمان و شايسته كاريش پاداشى است بزرگ از خداى بزرگ و بهشت عدن كه جايگاه رويش بذرهاى شايستگى و جريان نيكيهاى ابدى است و سرانجام خشنودى خدا و ديدار خدا و به بى‏نهايت تاختن و جلوات خدا را ديدن و به اوج كمال معنوى رسيدن كه قرآن فرمود :

ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه . جزاوهم عند ربهم جنات عدن تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا رضى الله عنهم . . . (33)و برعكس آنها كه به ايمان نگرايند و مانع عظيم كفر و عناد و بدكارى را بر سر راه تكامل خويش قرار دهند و نيروى راستين كمال‏يابى را در راه انحراف و تباهى بكار برند بگودال آتش افتند و هميشه در آن نشيمن آتشين بمانند و بدترين مردمان باشند .

نصرالله عاشق خداومولا
09-01-2023, 15:43
كه باز قرآن فرمود الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين فى نار جهنم خالدين فيها اولئك هم خير البرية (34)پس قرآن اندرزگوئى است كه قانون عام عالم و سنت سترك آفرينش را بازگو ميكند و گفتارش علم است و حكمت كه هم نويد ميدهد و هم بيم ميرساند و نتايج كردار و پندار آدمى را نشان ميدهد و انسان را در انتخاب راهش آزاد مى‏گذارد و قرآن ريسمان استوار و دستاويز گسست‏ناپذير الهى است كه هر كس بدان چنگ زند در آشوبها و فتنه‏هاى تكان‏دهنده روزگار ، بگودال نيستى فرو نيفتد بلكه هر لحظه بالاتر رود و از آتشهاى جنگ و حملات ناگواريها در امان ماند و وحدتى پيش آيد توحيدى و گروهى پديد آيد همگانى و هميشگى و اين گروه همان است ، كه واحده است و بخداى واحد ميگرايد و پراكندگيها رخت برمى‏بندد و يگانگيها پيش مى‏آيد و ملتها فراهم مى‏آيند و امت ميشوند و اين ريسمان همان قرآن است كه امتى پديد آورد واحد ، از ترك و هند و روم و عجم و عرب از كرانه‏هاى اقيانوس آرام تا اطلس امتى گسترده از فروزشگاه خورشيد تا غروبگاه آن و اينهمه ببركت ريسمان قرآن بود و بيگانگان كه از اين يگانگى بهراس افتادند بدان انديشه افتادند كه اين ريسمان را پاره كنند و اگر نتوانند از دست مردم بگيرند و آنها را بتارهاى عنكبوت به پيوندند تا دستاويزها بشكند و بگسلد و قرآنيان بچاه حيله دشمنان و استعمارگران افتند و در بازار جهان ببهائى اندك فروخته شوند و بزندان عذاب فرعونيان افتند و يوسفى متهم و بى‏خريدار شوند و قرآن راه راست است كه هم مردم را بصراط مستقيم خواند و هم بكوشد تا خود انسانها هم‏راه شوند و اين شگفت است كه راهرو و راه هر دو يكى شوند و صراط مستقيم عينيت يابد چنانكه فرد واحدى هم از امت چون حائز همه امتيازات جمع شود و ابراهيم‏وار شاخص برتريهاى گروه شود خود به تنهائى نيز امت گردد پس قرآن راه راست است و برنامه حركت در راه و امام امتى كه پوياست و ايستا نيست و اين امتياز امت قرآن است كه همچون مردم مادى‏گراى ، در زير سقف ماترياليسم متوقف نمى‏ماند و سقف را ميشكافد و بر بام طبيعت بالا ميرود و از آنجا به ماوراء طبيعت پرواز ميكند و خدايش بسوى خويش ميكشاند كه ان الى ربك المنتهى و قرآن بهار دلهاست كه دلها را بشكوفائى و تازگى و زيبائى و ثمربخشى ميرساند و از افسردگى و پژمردگى و مرگ و مهرگان و زمستان مى‏رهاند و مردمى ميسازد كه هميشه شاداب و پرنشاط و بارورند و باران وحى هميشه بر آنها مى‏بارد و تر و تازه‏شان نگه ميدارد بدانسانكه چون ساير مردمان و جوامع نمى‏خشكند و نمى‏ميرند و زردروئى و سقوط و نابودى ندارند و ببينيد قرآن را كه چگونه پيروانش را با گذشت چهار سده زنده نگه داشته و اگر در سوئى گروهى در برابر همان انحرافات بخاك افتاده‏اند ، گروهى ديگر بسوى ديگرى برخاسته‏اند و نشاط آغازيده‏اند و زنده شده‏اند و اگر خورشيد بهارى اسلام در شرق غروب كرده همان خورشيد از مغرب برخاسته و در دنياى علم و تمدن و فرهنگ چهره قرآن درخشيده و پرتو افكنده و گرمى و فروغ بخشيده است .

نصرالله عاشق خداومولا
11-01-2023, 17:28
و قرآن چشمه جوشان دانش است كه هر روز دانشى نوين از آن برمى‏خيزد و آگاهى تازه‏اى بمردم مى‏بخشد چنانكه ژول لابوم فرانسوى كه سى‏سال درباره قرآن پژوهش كرد و تفصيل الايات الحكيم را نگاشت گفت غربيان دانش را از مسلمانان آموختند و مسلمانان همه علوم را از قرآن فرا گرفتند و امروز هم باز قرآن مى‏جوشد و چشمه سارش كه از آبشار الهام خداوندى مايه ميگيرد هر روز حقيقتى تازه و شناختى نوين بمردمش مى‏بخشد و اين چشمه هرگز نمى‏خشكد و در هر شب و روز و بهاران و خزانى همچنان جوشان و پويان و فيض‏بخش است و دلها را جز قرآن فروغى نيست كه ديگر كتابها و مكتبها همچون قبسى شعله برافروختند و در برابر نسيمى فرو مردند و خاموش شدند و خاكسترشان را باد حوادث بپراكند ولى قرآن همچون ماند مادام كه زمين برمدار خورشيد بگردد و انسان در زير سقف اين آسمان زيست كند ولى اين حقيقت والا و راستين و مستدل را همه مسلمانان بايد بپذيرند كه قرآن مكتب است و مكتب را معلمى بايد تا محتواى كتاب را بشاگردان بيآموزد و حقايقش را بشكافد و نمودار سازد و اين كتاب صامت را بيانگرى ناطق لازمست تا از سوى او سخن گويد و با زبان و عمل و علم و اخلاق و شهادت و جهاد و پارسائى و بالاخره امامت كند بهمين جهت امام كه عالم و عامل بقرآن و حكمت آموز فرمان محكم اوست چنين ميفرمايد :

« اگر از قرآن بخواهيد تا با شما سخن گويد او بسخن نمى‏آيد و اين منم كه از زبان او سخن ميگويم و از حقايقش شما را آگاه مى‏سازم ،

نصرالله عاشق خداومولا
18-01-2023, 20:15
بدانيد كه در قرآن دانشهاى آينده و اخبار گذشته آمده است ، درمان دردهاى شما و انتظام روابط شما در اين كتاب است » پس زبان سخنگوى قرآن و بيانگر حقايق آن و آموزنده معارف و نمونه مجسم علمى و عملى اين كتاب مبين امام است و جز امام كس نتواند كه بژرفاى دقايق معنوى قرآن فرو رود و با غوص و غور و خوضى تمام گوهرهاى مفاهيمش را ببازار سعادت انسان آورد كه قرآن را جز پاكيزگان مس و لمس نكنند و پاكيزگان همان خاندان پيامبرند كه خدايشان از پليدى بدور داشته و بامتياز پاكى و تطهير ممتاز فرموده است .

و اين على است كه آهنگ جانفزاى قرآن را بهنگام نزول شنيده و علم كتاب در نزد اوست و فرزندان منصوب و منصوصش كه پديدگان اين مكتبند و نازنينان اين امت و آنهائى كه ميتوانند گذشته و آينده دور هم جمع ميكرده و نظم و قرارى استوار مينموده است ،

نصرالله عاشق خداومولا
18-01-2023, 20:15
على و دنيا

دنيا و جهان زيباى طبيعت ، آفريده محبوب و پرانعام خداوندى است و انسان فرزند دنياست و از دامان پربركتش بهره مى‏برد و به او مهر و عشق ميورزد ، انسان پيوند و پيوستى ناگسستنى با دنيا دارد و جهان هم ارتباطى با خدا و اين جهان زيبا و منظم و پرفيض نشانه عظمت و يكتائى و مهربانى خداست و آسمانها و زمين و درياها و كوهها و ابرها و بارانها و گياهها و بادها همه آيات خدايند و چهره زيباى خدا در گلبرگها و چشمه‏سارها و رودبارها و جنگلها و اندام زيباى پرندگان و چرندگان و ماهيان دريا و در تلألو ستارگان و تابش خورشيد و هواى مصفا و بالاخره در چهره انسان متجلى است و اين زيبائيها همه از اوست و همه آيات اوست و بر ماست كه جهان طبيعت و دنياى پربهره و گسترده‏اى را كه در آن زيست مى‏كنيم دوست بداريم و از بركتهاى خجسته و نعمتهاى گونه‏گون آن بهره گيريم و زندگانى پاكيزه و رفاه‏آورى را براى خويشتن فراهم آوريم قرآن مجيد ميفرمايد :

( بهره خويش را از دنيا فراموش مكن و همچنانكه خداوند به تو احسان كرد تو هم بمردمان نيكى كن و تباهى برميانگيز كه خداوند تبهكاران را دوست نميدارد ) (35)پس بايد از جهان بهره گرفت و از بهره‏هاى آن ديگران را راهنمايى كرد و بهره‏مند ساخت و نبايد اين جهان پاك و ساده و معصوم را به تباهى كشيد و قوانين و سنتهايش را بهم زد و نبايد بمردم دنيا كه فرزندان جهانند ستم ورزيد و دوستى را از خود دور ساخت قرآن مجيد ، عليرغم كسانى كه خود را از بهره‏هاى دنيا محروم ميدارند و خود را از اينهمه فضل و بركت كنار مى‏كشند ، فرمان ميدهد كه آدمها بايد از زيبائيها و بهره‏هاى دنيا بهره گيرند كه همه اين جلوه‏ها و نعمتها خاص ايمان‏آورندگانست و ميفرمايد :

نصرالله عاشق خداومولا
22-01-2023, 20:24
( بگو چه كسى حرام كرده است زيورهائى را كه خداوند براى بندگانش پديد آورده و روزى‏هاى پاكيزه‏اى كه بر ايشان فراهم ساخته است ، اينها براى كسانى است كه بخدا ايمان آورده‏اند ) (36)و باز ميفرمايد :

( و بخوريد آنچه را كه خداوند روزى شما ساخته است كه حلال و پاكيزه است و از نافرمانى خدائى كه به او ايمان داريد پروا گيريد ) (37)پس نعمتهاى دنيا ، براى ما و مخصوص ماست و دنيا عزيز است و زيباست و در اختيار ما و ما نبايد همچون جوكيان و راهبان ، از دنيا بگريزيم و چون حيوانى بى‏دست و پا بسوراخى بخزيم و درويش مآبانه ، كاسه گدائى بدست گيريم و از كار و كوشش باز مانيم و اينهمه گنجينه‏هاى طبيعت را كه براى انسان پديد آمده است معطل گذاريم ولى بايد نيروئى را كه از اين جهان برميگيريم براى بهبود همه جهانيان بكار بريم و انرژى فراوانى را كه از طبيعت كسب ميكنيم در راه خدا يعنى راه تعاون و تكامل ، راه مردم ، و راه پرستش خدا و وصول به اهداف والاى انسانى بمصرف رسانيم كه مفهوم تقوى همين است و گرنه تباهى و ستم و گناه پديد مى‏آيد و نيروها بر ضد خلقها بكار مى‏افتد و يگانگيها و هماهنگيها به بيگانگى‏ها و تبهكاريها مى‏گرايد پيامبر ميفرمايد ( دنيا كشتزار آخرت است ) زيرا كردار ما در اينجهان مايه حيات ما در آنجهان است و دنيا پلكان صعود ما به قله آخرت و پل عبور ما بفراخناى ابديت است و تا از اينجا مايه نگيريم و با شايسته‏كارى در اينجهان براى خلود در آنجهان تلاش نكنيم به بيهودگى و پوچى گرائيده‏ام آخرت زدگى و دنيا گريزى يك عامل خطرناك انحرافى است كه انسانرا چون ميوه‏اى خام و بمانند جنين سقط شده بيرون مى‏اندازد و حلاوت و حياتى به او نمى‏بخشد اشعار صوفيانه و شعارهاى درويش مآبانه ، نغمه‏هائى اهريمنى است كه انسان را از تكامل بازميدارد و از دامان مادر طبيعت بيرون ميكشاند و بمرگ و تباهى و سيه‏روزى مى‏اندازد و او را لقمه چربى براى دهان فراخ ستمكاران مى‏سازد على بر خلاف آنچه نره‏گداهاى بيكاره و مفتخوار و انگل بر جامعه و هو حق على‏گويان متكدى و درويشهاى پشم‏آلو و برخى صوفى مآبان آلوده كه همگى بدروغ از او دم ميزنند و او را فقير و تارك دنيا ميدانند مردى است كه بجهان و طبيعت و بهمين دنيا عشق ميورزد و مظاهر زيباى طبيعت را كه همه آيات خدايند دوست ميدارد و با آنها سخن ميگويد على دوست ستارگان است و دوستدار چشمه‏سار و نخلستان و كشتزار بحدى كه حتى با چاه راز خود را ميگويد و انبانى از هسته خرما بدوش ميكشد و از دروازه مدينه بيرون مى‏آيد و هنگامى كه از او ميپرسند اينها چيست ميفرمايد ( نخل انشاء الله ) و اين هسته‏ها را ميكارد و از چاههاى ژرف عربستان آب ميكشد و آنها را آب ميدهد و نخلستانها پديد مى‏آورد و در كشتزارها بيل ميزند و خودش چاه ميكند و قنات پديد مى‏آورد و حتى بحدى نسبت بپول و مال دنيا حساس است كه بروزگار خلافت نيمى از وقت خود را در بيت‏المال ميگذاراند و شخصا به حسابگرى مى‏پردازد و حساب همه درهمها و دينارها را دارد و ليست‏هاى حقوق را وارسى ميكند و ببرادرش يك درهم اضافى و يك صاع گندم هم نمى‏پردازد و بنماينده‏اش كه پول بيت‏المال را بالا كشيده نامه مينويسد و ميگويد اگر پولها را پس ندهى با شمشيرم ترا ميزنم و به آنكس كه از دنيا بدگوئى ميكند ميتازد و او را سرزنش ميكند و بعد بستايش دنيا ميپردازد و ميفرمايد :

نصرالله عاشق خداومولا
22-01-2023, 20:24
( دنيا سراى راستى است براى آنكس كه گفتارش را باور دارد ، خانه تندرستى است براى آنكس كه واقعيت آنرا دريابد و جهان بى‏نيازى است براى آنكس كه از آن توشه برگيرد و سراى پند است براى پند گيران ، دنيا پرستشگاه دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان و فرودگاه الهام خداوند و بازار سوداگرى دوستان خداست كه از آن رحمت خدا را بدست آورند و بهشت جاويد را به اختيار گيرند ، پس چه كسى تواند از دنيا بدگوئى كند ) (38)پس دنيا ، پيش درآمد آخرتست و اين دو را هرگز از هم جدائى نيست و تا در دنيا نكوشيم و بشايستگى تلاش نكنيم و بتكامل نپردازيم در ديگر سراى سودى و حياتى نخواهيم داشت ، دنيا سراى آزمايش است و سكوى پرتاب و پرواز به اوج كمال و ابديت و نردبان معراج بپايگاه پاكى و آسايش و آرامش و پروازگاه روحانى بفراخناى پرصفاى لقاى خداوندى ، بازارى است كه سوداگران با ايمان با پرداخت نيروهاى راستين و دريافت علم و ايمان و بكار انداختن توانهاى مادى و فكرى و معنوى خويش به والاترين پايگاههاى رفيع انسانى ارتقاء مى‏يابند و با مردم دوستى و خدمتگرى و فداكارى و گسترش دادگرى و پاكى و شرف و كرامت ، جامعه‏اى برين و امتى نيكبخت و برابر و برادر بوجود مى‏آورند و همه انرژيها و گنجينه‏هاى جهان را براى به زيستى مردمان و تأمين زندگانى پاك مادى و رقاء والاى معنوى و روحى بكار ميبرند ولى . . .

ولى دنيا بهنگامى عزيز و شريف و ارجمند و لايق و دوست داشتنى است كه وسيله‏اى باشد براى خدمت بمردم و بسط عدل و آزادى و تحكيم بنيانهاى برابرى و صلح و هماهنگى و همگامى و تربيت براى آمادگى زيست جاودانه در جهان ديگر .

ولى اگر اين وسيله هدف شد و در برابر آخرت و خدا و مردم قرار گرفت و معبود و محبوب آدميان گرديد و سنگى بزرگ شد در راه تكامل انسانى و آتشى شد خانمانسوز و مردم‏گداز و ستم‏پرداز چنانكه همه هدفهاى عالى انسانى را منكوب و باژگونه ساخت و پولش و مقامش و زيبائيش و لذت گرائيش همه فضائل انسانى را بباد داد و خدا را از ياد برد و خلق خدا را بمرگ و اسارت و كشتار و غارت كشيد و همه تعليمات آسمانى و عواطف انسانى و تعهدات اجتماعى را در لهيب مهيب جاه‏طلبى و برترى‏جوئى و طاغوتگرى و خودبزرگ‏بينى و تجاوز و مال‏اندوزى و جهانخوارى و جنگ‏افروزى و تباهى و شهوت و گناه سوزانيد ، آنوقت است كه چنين دنيائى زشت است و ناپسند است و پست است و ناچيز است و زهر است و درد است و ننگ است و سيه‏بختى و تيره‏روزى .

نصرالله عاشق خداومولا
26-01-2023, 17:45
اگر دنيا را براى مردم بخواهيم نيكوست و اگر براى خودمان زشت و پليد ، اگر دنيا را پيش‏درآمد آخرت بدانيم عزيز است و محبوب و اگر معاد و اخلاق و خداپرستى و مردم‏دوستى و فضائل و برتريهاى انسانى را فداى او كنيم ، اهريمنى است ناپاك و اژدهائى است قتال و عجوزه‏اى است كه عروس هزار داماد است و هر داماد را در حجله عفن و تاريك خود بگور شقاوت سرنگون ساخته است .

اينجاست كه على با چنين دنيائى مى‏ستيزد و او را بشكلهاى زشتى ترسيم مى‏كند ، گاهى او را بمارى تشبيه مى‏كند كه بظاهر نرم و نگار آئين است ولى زهرى كشنده در زير دندان دارد و گاهى ميگويد دنيا در نظر من پست‏تر از استخوان خوكى است كه در دست مردى جذامى باشد و يا از آب دماغ بزى بى‏ارزشتر است و يا چون برگ بى ارجى در دهان ملخى است و اينجاست كه مبارزات پى‏گير على با دنيا بسختى آغاز ميشود ، با دنياى نمرودها و فرعونها و بوسفيانها و معاويه‏ها نه با دنياى ابراهيم و مسيح و محمد ( ص ) و على و ابوذر دنيائى كه انسان را از خدا جدا كند و از آدميگرى ببرد و به اهريمن سائى برساند ، چنين دنيائى مردود و مطرود على است و درباره‏اش چنين ميفرمايد :

« اى دنيا از من دور شو كه افسارت را بگردنت انداختم و رهايت كردم و از چنگالت بيرون جستم و از بندهاى گرانت رهائى يافتم و از لغزشگاههايت دورى جستم ، كجايند مردمانى كه آنها را ببازى گرفتى و امت‏هائى كه بزيورهايت فريبشان دادى ؟ اگر ترا مجسم مى‏يافتم كيفر خدائى را درباره‏ات اجرا ميكردم بجزاى آنكه بندگان خدا را به آرزوهاى دراز فريفتى و مردمانى را به پرتگاهها افكندى و زمامدارانى را بنابودى كشاندى و بناگواريهاشان دچار كردى چنانكه راه گريزى در پس و پيش آنها نماند دور است كه بتو روى آورم كه هر كس پا به لغزشگاههايت گذارد فرو افتاد و كسيكه به امواج خروشانت گرفتار شد غرق گرديد و هر كس از بندهايت رهائى يافت پيروز شد و آنكس كه از خطر تو سالم ماند از تنگناى زندگانى باكى نداشت و دنيا در برابرش روزى بود كه بپايان ميرسيد از من دور شو ، بخدا سوگند تسليم تو نمى‏شوم كه خوارم سازى و رام تو نميگردم كه بر من افسار زنى ) (39)پس بگفته امام ، دنيا لغزشگاهى است كه انسان را از راه خدا و راه كمال بازميدارد و بازيچه‏ها و فريبندگيهايش او را بخود مشغول مى‏سازد و از خدا و فردايش باز ميدارد ، تا آنجا كه همه مرزها را مى‏شكند و همه قوانين و فضائل را بدور مى‏اندازد و غولى آدميخوار و تجاوزگرى ناهنجار كار ميشود ،

نصرالله عاشق خداومولا
05-02-2023, 13:41
امام ، با آژير هراسناكى مردم را از بندگى دنيا باز ميدارد و سرانجام دنيا را كه مرگى هولناك و كيفرى دردناك است به انسانها نشان ميدهد و از ناپايدارى دنيا سخن ميگويد و دلهاى خفته را بيدار مى‏كند و با گفتارى قاطع چنين ميفرمايد :

اى بندگان خدا ، شما را سفارش مى‏كنم كه دنيا را واگذاريد زيرا او شما را واخواهد گذاشت هر چند دورى او را دوست نداشته باشيد و پيكرهايتان را خواهد پوساند اگر چه بخواهيد هميشه تازه بمانيد ، شما بمانند مسافرى هستيد كه راهى را مى‏پيمائيد و گمان ميبريد كه بپايانش ميرسيد و مقصدى را در مييابيد ولى در همين تلاش هستيد كه ناگهان مرگ را درمى‏يابيد پس به پيروزيها و نازشهاى دنيائى دل نبنديد و بزيورها و بهره‏هايش شادمان نباشيد و از گرفتاريها و ناگواريهايش بزارى و لابه نيفتيد ، زيرا چيرگى و بالندگيش پايان مى‏يابد و زيبائى و نعمتش پايدار نمى‏ماند و سختى و دردهايش هميشگى نيست هر روزگارى در اين دنيا گذرا و هر زنده‏اى در آن ناپايدار است ، آيا آثار گذشتگان براى شما پندى كوبنده نيست و سرنوشت پدرانتان بشما اندرز و عبرتى و بينشى نمى‏دهد ؟ اگر بينديشيد و خرد را بكار بريد آيا نميبينيد كه گذشتگان بازنگشتند و حاضران باقى نمى‏مانند ؟ آيا نمى‏بينيد كه مردم دنيا شبانه‏روزها را با حالتى گوناگون سپرى ميكنند ؟ برخى ميميرند و بعضى بر آنها ميگريند و بعضى بيمارند و برخى از آنها عيادت مى‏كنند و عده‏اى در بستر مرگ جان ميدهند مردم در جستجوى دنيايند و مرگ بدنبال آنهاست ، مردم از سرنوشت خود بيخبرند ولى خدا از كارهاشان بيخبر نيست و آيندگان بدنبال گذشتگان ميروند آگاه باشيد و چون خواهيد بكار زشتى دست زنيد ، مرگ را كه ويرانگر لذتها و دركوبنده شهوتها و براندازنده آرزوهاست بياد آريد و از خدا يارى جوئيد تا فرمانش را ببريد و نعمت‏هاى بيشمارش را سپاس گوئيد ) (40)در اينجا امام ، از دگرگونى دنيا سخن بميان مى‏آورد ، پيروزى و شكست نعمت و نقمت ، تندرستى و بيمارى ، مرگ و حيات ، سختى و آسايش و اين فلسفه ماده و طبيعت است كه هميشه بيك حال نمى‏ماند و انسان نميتواند بجهان دگرگونه تكيه كند و بر اين استوانه گردان بماند ، پس بايد تكيه‏گاهى والا و پايدار و دگرگون‏ناپذير براى خود بجويد و بمعنويت گرايد و چون بر طبق قانون آفرينش هر عملى را عكس‏العملى است و مرگ آغاز دوران واكنش‏هاست بايد بياد مرگ باشد و از زشتكارى و تباهى بپرهيزد و از خداوند توانا براى پاكى و درستى يارى بخواهد و بديگر نقش ، امام چهره واقعى دنيا را ترسيم مى‏كند و چنين ميفرمايد :

نصرالله عاشق خداومولا
05-02-2023, 13:41
( سرچشمه دنيا و رودبار خروشان آن تيره و گل‏آلود است ، كوته‏بينان را بشگفتى مى‏آورد و آزمايش شدگان را به نيستى مى‏كشاند فريبنده‏اى گذراست ، كه نورش بخاموشى ميگرايد و سايه‏اش برچيده ميشود و تكيه‏گاهى است كه ويران ميگردد و هر فرار كننده‏اى كه به آن روى آورد و بظواهر فريبايش اطمينان يابد ، دنيا به او لگد ميپراند و تيرهايش را بسوى او پرتاب ميكند و ريسمانهايش را بگردن مردان مى‏افكند و آنها را به تنگى گور ميكشاند ، بخانه ترسناك و جايگاهى كه دستاوردهايش را از نيك و بد مى‏نگرد ، آيندگان هم بدنبال گذشتگان ميروند و مرگ گريبانگيرشان ميشود و بنابوديشان مى‏كشاند ) (41)اينها همه نمودارهاى سياهى و تكاثف ماده است كه چون در برابر معنويت انسان قرار گيرد و از حركت و تلاش انسانيش بازدارد بناچار در لجن سياه آبشخور دنيا كه هميشه كدر و گل‏آلود است فرو ميرود و وجودش رسوب ميكند و از حركت باز ميماند و سرانجام بگور سيه‏روزى سرنگون ميشود و لجن‏زا و لجن‏زاده ميگردد و ديگر پرواز و عروجى ندارد .

نصرالله عاشق خداومولا
08-02-2023, 16:32
دنيا دورانى ناپايدار است و نورهاى فريبايش زود بخاموشى ميگرايد و سايه‏اى كه بر سر مردم ميگستراند زود برچيده ميشود و تكيه‏گاه ويران‏شده‏اى است كه نميتواند پشتيبان انسان باشد و حيوان سركشى است كه بكسى سوارى نمى‏دهد بلكه لگد مى‏پراند و تيرانداز ماهرى است كه نيرومندترين مردان را بخاك مى‏اندازد و با ريسمان سياه جادوئيش همه را بسراشيبى گور مى‏كشاند قدرتهاى بزرگ جهانى همچون سزارها ، فنيقى‏ها ، اكدها ، آرامى‏ها ، عادها و ثمودها ، رامسس‏ها ، آتيلاها ، نفرتى‏تى‏ها ، ژرمنها ، ساكسونها ، اسكندرها ، كه براى خود روزى داشتند و سرورى ، بزودى در تاريكى و خاموشى فرو ماندند و با لگد دنيا بژرفاى نيستى سرنگون شدند ولى فرزندان ابديت كه بردگى دنيا را نپذيرفتند هميشه زنده و جاويد ماندند و باز زبان اندرزگوى امام بسخن مى‏آيد و دنيادوستان را از پرستش اين سراى پرفريب بازميدارد و چنين مى‏سرايد :

نصرالله عاشق خداومولا
08-02-2023, 16:32
« بدنيا چنان بنگريد كه پارسايان بدان نگريستند و از آن روى گردانيدند زيرا بخدا سوگند كه بزودى ساكنانش را بدور مى‏اندازد و آسايشمندان خوشگذران را بسختى و درد ميكشاند ، آنچه از جوانى و توانائى دنيا رفت ديگر بازنمى‏گردد و آينده‏اش ناشناخته و مبهم است ، شادمانيش با اندوه درآميخته است و توانمندى مردان بناتوانى و سستى ميگرايد پس بهره‏هاى فراوانش شما را نفريبد كه جز مايه‏اى اندك بهره شما نخواهد شد خداى رحمت آرد بر آنكس كه درباره دنيا بينديشد و عبرت آموزد و بينائى يابد ، زيرا هر چه در دنيا هست بزودى نابود ميشود و آنچه در آخرتست هميشه پايدار است ، لحظات معدود عمر پايان مى‏يابد و آنچه در انتظار است فرا ميرسد ، و هر آينده‏اى اگر چه بنظر دور آيد نزديك است ) (42)

نصرالله عاشق خداومولا
22-02-2023, 17:55
پس بايد از ديدگاه پارسايان بدنيا نگريست ، همچون سقراط كه پابرهنه از كوچه‏هاى آتن ميگذشت و ديوژن كه به اسكندر گفت از برابرم دور شو تا آفتاب بر من بتابد و بالاتر از همه پيامبران كه از گذرگاه دنيا گذشتند و دامان به آلودگيهايش نيالودند بمانند محمد ( ص ) كه خوابگاهى نداشت و آثار درشت حصير بر پشت و پهلويش مى‏افتاد و ماهها بر خانه‏اش ميگذشت كه دودى از مطبخش بلند نمى‏شد و على كه هر چند روز يك قرصه درست نان جوين بدهان نمى‏گرفت و فاطمه كه پيراهن كرباسيش را با ليف خرما پينه ميكرد و امام سجاد كه درباره‏اش گفتند روزى نشد كه برايش سفره‏اى بگسترانند و شبى نشد كه برايش رختخوابى بيندازند اينها پارسايان دنيا بودند كه از تجمل و زيبائى مسخره و فريباى دنيا چشم پوشيدند و به كوخى گلين و پيراهنى كرباسى و خوراكى خشن قناعت ورزيدند و دنيا را براى خود نخواستند و بخاطر آن بجنايت نپرداختند و ديدگاهى والاتر و بالاتر داشتند و افق اعلاى ابديت را بچشم داشتند و از پشت پرده مردم فريب دنيا ،

تماشاگاه زيباى ابدى را مى‏ديدند و على مردم را بهمان منظر اعلا توجه ميداد و آخرت را اگرچه بظاهر دور مينمايد نزديك ميدانست و باز امام آژير خطر را براى دنياپرستان بصدا درمى‏آورد و ميفرمايد :

نصرالله عاشق خداومولا
01-03-2023, 18:07
( من شما را از دنيا برحذر ميدارم كه در دهان دنياپرستان شيرين و در برابر ديدگانشان خرم است ، در شهوات پيچيده شده و با بهره‏هاى گذرايش خود را بدوستى ميزند ، درخشندگيش اندك است و آرزوهاى زيبا را بچشمها ميكشد و بفريبائى خود را زينت ميدهد ، شادمانيش پايدار نمى‏ماند و هيچكس از ناگواريهايش ايمن نيست ، فريبنده‏اى زيانبخش است ، گذرا و ناپايدار و نابود و ناماندگار است و شكمباره‏اى كه پيكرها را ميخورد و در شكم خود جاى ميدهد ) (43)اگر بخواهيم دنيا را از ديدگاه على بشناسيم كارى دراز و دشوار در پيش داريم و همه‏جا كتاب جاويد على از ناسازگارى دنيا و ناپايدارى آن سخن ميگويد و در اين باره بايد كتابها نوشت و روش على خود بزرگترين درسى است براى ما تا به زر و زيور و جاه و مقام آن فريفته نشويم و سير فرعون و هامان و قارون را نپيمائيم بلكه على‏وار باشيم و بگوئيم :

( اى دنيا ، ديگرى را فريب ده كه من سه‏بار ترا رها كرده‏ام و ديگر راه بازگشتى برايت نيست ) (44)

نصرالله عاشق خداومولا
03-03-2023, 16:24
على و آخرت


به اين زندگى گذرا و كوتاه دنيا نبايد دل بست زيرا سراى زندگانى جاودانگى نيست بلكه پس از اين دنيا ، جهان ديگرى است كه سراى هميشگى زندگانى است و انسان براى آنجهان آفريده شده است و دنيا ميدان تلاش و پلكان كمالى است كه به آخرت منتهى ميشود و زيست جاويد آنجهانى از شايسته كارى اين جهانى مايه ميگيرد و زندگانى بدون توجه بحيات آخرت بازيچه‏اى بيش نيست چنانكه قرآن مجيد ميفرمايد :


( زندگانى در اين دنيا چيزى جز بازى و بيهودگى نيست و سراى آخرت پايگاه زيست هميشگى است اگر بدانند ) (45)و خداوند بوسيله همه پيامبران و كتابهاى آسمانيش اين حقيقت بزرگ را به انسانها ابلاغ كرده است كه فريب زندگانى دنيا را نخورند و خود را براى زندگانى پاكيزه و هميشگى آخرت آماده كنند و قرآن در اين‏باره ميفرمايد :


اما شما زندگانى دنيا را برمى‏گزينيد در صورتيكه سراى آخرت بهتر و پايدارتر است و اين سخن در كتابهاى پيشين آسمانى و كتابهاى ابراهيم و موسى آمده است (46)آنها بسراى آخرت ميگرايند و حيات ابدى آنجهانرا با كاميابى و بهره‏يابى هميشگى درمى‏يابند كه از نافرمانى خداوند در پهنه زيست اين دنيا پروا گيرند و پرهيزگار باشند و دل ببازيچه‏هاى اين سراى سپنج نبندند و با بخردى و انديشه‏ورى پايان كار خويش را بنظر آرند و چنانكه قرآن فرمايد :

نصرالله عاشق خداومولا
03-03-2023, 16:25
( زندگانى دنيا چيزى جز بازى و بيسامانى نيست و آخرت براى پرواگيران نيكوتر است آيا در اين‏باره نمى‏انديشيد ؟ ) (47)و نيز ميفرمايد :


( پايگاه‏هاى والاى آخرت و برتريهاى آن بزرگتر و نيكوتر است ) (48)( و آخرت براى تو بهتر از دنياست ) (49)شگفتى اينجاست كه گروهى آخرت را نسبت بدنيا ، نشئه‏اى تبعى ميدانند و ميگويند چون نيكوكاران و تبهكاران در اين دنيا بپاداش و كيفر لازم و شايسته خود نميرسند پس بايد جهان ديگرى باشد كه هر كس بسزاى كار خويش برسد در صورتيكه اصل و حق زندگانى آخرتست و همه انسانها براى زيست هميشگى در آنجهان آفريده شده‏اند و دنيا پيش‏درآمدى براى آخرتست همچنانكه زيست كوتاه جنين در رحم مادر مقدمه زندگانى طبيعى او در دنياست و دنيا هم نسبت به آخرت پيش درآمد و مقدمه‏اى است كه انسانها با تلاش و توشه‏گيرى در دنيا خود را براى زندگانى جاودانه آخرت مهيا سازند و آخرت ، دوران شكوفائى و تجسم و تظاهر و تبلور انديشه‏ها و كارهاى انسان در دنياست و پاداش آخرت هم چيزى جز ظهور دستاوردهاى دنيوى انسانى نيست آخرت سرائى است زنده كه همه چيز و همه كارها در آن بحقيقت حيات ميرسد ، هم تباهى‏ها زنده ميشود و شكل ميگيرد و هم شايستگى‏ها جان مى‏گيرد و بجنبش مى‏افتد و با انسان همراه ميگردد و همين است معنى پاداش آخرت كه يوم الدين است و روز پاداش و قرآنهم جهان را پهنه كلى حيات هميشگى ميداند و در اين باره ميفرمايد :

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2023, 19:12
همانا سراى آخرت سراى حيات و زندگانى است ( همه چيز در آن زنده است و چيز جامد و مرده‏اى در آن جاى ندارد ) (50)و آنان از اين زندگانى پاكيزه جاودانى بهره ميگيرند كه در دنيا به برترى جوئى نگرايند و خلق را بمهميز بندگى نكشانند و بر دوش مردمان سوار نشوند و در زمين به تبهكارى و گسترش فتنه و فساد نپردازند و در اين باره چنين ميفرمايد :


( اين جهان آخرت را براى كسانى قرار داديم كه در زمين‏خواهان برترى و خويشتن‏پرستى نباشند و به تبهكارى نپردازند ) (51)على هم كه اين حقيقت را بدرستى و روشنى دريافته بلكه آن را لمس كرده بعنوان يك زمامدار بزرگ معنوى و روانى كه عهده‏دار شكوفائى استعدادهاى درونى و نهانى و نهادى بشر است ، انسانها را به آخرت توجه ميدهد و براى آمادگى يك زيست پاك و متكامل و جاودانه در ديگر سراى برمى‏انگيزد و امتياز مكاتب الهى بر مكتبهاى مادى همين است كه ماده‏پرستان ، انسان را فقط براى يك زندگانى كوتاه چند روزه دنيا آماده مى‏كند و آنها را در محدوده پرانتز ميلاد و مرگ زندانى ميسازند و استعدادهاى نيرومند آنها را در اين محصوره طبيعى مى‏خشكانند و ميميرانند ولى مكتبهاى الهى و زمامداران معنوى بشر ، آنها را براى هميشه زنده ماندن و بيمرگى تربيت مى‏كنند و در اينجاست كه بشر براى پرواز به ابديت بال ميگشايد و انرژيها و استعدادهاى درونيش شگفته ميشود و اعجازانگيزترين و اعجاب‏آورترين تلاشها را براى رسيدن به اوج كمالات معنوى بروز ميدهد و حتى بر بستر شهادت فرو ميغلتد و زندگى مادى را فداى زيست معنوى خويش ميسازد ، چنانكه على نه تنها با سخن بلكه با كردار معجزآساى خويش عشق به ابديت را بمردم نشان ميداد و همواره با مرگ سر و كار داشت و در پهنه‏هاى نبرد خود را بامواج مرگ مى‏سپرد و سرانجام هم با مرگ سرخ خويش به ابديت شتافت و به انسانها نشان داد كه زندگانى آن سراى همچنانكه قرآن گفته است بهتر و پايدارتر است .

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2023, 19:12
على با گفتار حكيمانه‏اش مردم را بمعاد و كيفرهاى سخت رستاخيز توجه ميداد و آنها را واميداشت كه توشه‏هاى شايسته كارى را براى جهان ديگر بيندوزند و از پايان زشتكاريهاى خويش در هراس باشند و چنين ميفرمود :


( براى روزى تلاش كنيد كه توشه‏ها براى چنان روزى اندوخته ميشود و كسيكه انديشه‏اش را در اين دنيا براى توشه‏گيرى بكار نيندازد بناتوانى افتد ، از آتشى بهراسيد كه گدازى سخت دارد ، گودال آتشينى كه ژرفايش بسيار است و زيورهايش آهن گداخته و نوشابه‏هايش زردآبهاى چركين است ) (52)اين آتشها را خود با تبهكاريهاى خويش برمى‏افروزيم و پيكرهاى زشتكاران هيمه و آتشگيره دوزخ است و فسادى كه از گناه و شهوت بر مى‏انگيزيم گندابى خونين و چرك‏آلود است كه بحلقوم ما فرو ميريزد و ستمكاريهاى ما زنجيرهاى گداخته آهن است كه بدست و پايمان فرو مى‏پيچد و اين آژير بى‏امان على است كه انسانها را از گناه و ستم باز ميدارد ببينيد چگونه سرنوشت شوم دنياپرستان را كه به آخرت و مرگ اعتنائى ندارند بيان ميدارد و چهره مخوف سرانجامشان را با نقش سخن ترسيم مى‏كند آنجا كه ميفرمايد :

نصرالله عاشق خداومولا
15-03-2023, 19:25
( بخدا سوگند ، سخنى جدى و واقعى است نه شوخى و حقيقت است نه دروغ ، درباره مرگ كه مردم را ميخواند و حقيقت را به گوش آنها فرو ميكند و آنها را با شتاب بسوى نيستى ميكشاند ، پس زندگانى دنياپرستان ترا نفريبد كه مى‏بينى سرمايه‏هاى فراوانى فراهم مى‏آورند و از تهيدستى فرار ميكنند و چنان سرگرم آرزوهاى درازند كه مرگ و سرنوشت خود را از ياد ميبرند ولى ناگهان مرگ بسراغشان مى‏آيد و آنها را از دنيا دور ميكند و از آسايشگاهشان بيرون ميكشد ، بر مركب چوبين مرگ سوار ميشوند مردم آنها را بدوش ميكشند و بيكديگر تحويل مى‏دهند و بر سرانگشتها نگه ميدارند ، آيا نمى‏نگريد كه آنها در دنيا آرزوهائى دراز داشتند و خانه‏هائى استوار مى‏ساختند و سرمايه‏هاى كلان فراهم مى‏آوردند و اكنون در خانه تاريك گورها جاى گرفته‏اند و آنچه فراهم آوردند نابود شد و مرده ريگ آنها بين وارثانشان پخش گرديد و همسرانشان با ديگران جفت شدند ، اكنون نميتوانند كار نيكى انجام بدهند و نه از تبهكاريهاشان پوزش بخواهند پس هر كس كه جانش بتقوا گرايد در نيكوكارى بر ديگران پيشى گيرد و كردارش را برستگارى رساند و از بهره‏هاى دنيا براى آخرت بهره‏مند گردد و براى رسيدن ببهشت جاويدان تلاش كند زيرا دنيا براى آن آفريده نشده كه قرارگاه هميشگى انسان باشد بلكه سرائى است كه از آن بايد براى زندگانى در پايگاه جاودانه آخرت توشه‏اى برگرفت پس براى كوچيدن از دنيا آماده باشيد و مركبهاى سوارى خود را مهيا كنيد ) (53)ولى چه بايد كرد كه انسان فرزند دنياست و بناگزير ، فرزند بمادر عشق مى‏ورزد و بدامانش مى‏آويزد و با زيورهايش بازى مى‏كند و هرگز از او دل نمى‏كند ، على راه را چنين نشان ميدهد كه بايد روح را از لجن ماده رها كرد و به او ايمان بخشيد تا راه را بسوى معنى باز يابد و با شايسته‏كارى چنان تلاش كند كه از چسبيدن بزمين وارهد و بتواند ببالا رود در اينصورت است كه علم و آگاهى مى‏يابد و بمرگ و زندگى پس از آن يقين مى‏كند و خود را براى رسيدن بسرنوشتى كه ناچار بايد به آن برسد بخوبى آماده ميكند ، امام در اين باره چنين درس ميدهد :

نصرالله عاشق خداومولا
15-03-2023, 19:25
( راه ايمان روشنترين راهها و تابان‏ترين چراغهاست بنيروى ايمان است كه انسان بشايسته‏كارى راه مى‏يابد و با كردار صالح ايمانش استحكام مى‏پذيرد و به نيروى ايمان ، حقيقت ذاتش شكوفا مى‏شود و در پرتو دانش و آگاهى ، انسان از مرگ مى‏هراسد و با توشه‏گيرى در دنيا ، خوشبختى آخرت بدست مى‏آيد و در روز رستاخيز ، پرهيزگاران ببهشت راه مى‏يابند و جهنم بر گمراهان نمودار ميشود ، مردم را گريز و گزيرى از قيامت نيست و همه بسوى سرنوشت هميشگى خويش شتابانند ) (54)حقيقت هستى و مغز حيات و جاودانگى همان آخرتست و دنيا وسيله و گذرگاهى است كه در آن انسانها را مى‏آزمايند و انسان براى دنيا پديد نيامده است و قرارگاهش معاد است ، پس بايد از اين پوسته و پل بگذرد تا بواقعيت هستى برسد و از اين جهان ، توانى بسنده بدست آرد تا در سفر دراز آخرتش بكار آيد ، بشنويد كه امام چه ميگويد :

نصرالله عاشق خداومولا
24-03-2023, 21:04
( اى مردم دنيا گذرگاه است و آخرت قرارگاه پس از اين گذرگاه براى پايگاه هميشگى‏تان زاد و توانى برگيريد و در برابر پروردگارى كه از رازهاى شما آگاهست پرده خود را مدريد و دلهاى خود را پيش از پيكرهاتان از دنيا بيرون بريد كه در اين دنيا شما را مى‏آزمايند و شما را براى آن نيافريده‏اند ، هنگامى كه انسانى ميميرد مردم مى‏گويند از خود چه باقى گذارد و فرشتگان مى‏پرسند براى آخرتش چه پيش فرستاد خدا پدرانتان را بيامرزد پس برخى از سرمايه‏هاى خود را پيش فرستيد كه هر چه باقى گذاريد براى شما زيان‏بخش است ) (55)دنيا بمعنى پست است و نزديك ، از آنروى پست است كه انسان را بلجن ميكشد و به رسوب مى‏افكند و اين نمودار يكى از طبايع انسان است كه قرآن هم به آن اشارت كرده و بخشى از عنصر انسانى را لجنى و رسوبى شمرده است و بخشى ديگر را خدائى و روح ، انسانهائى كه به پستى ميگرايند و در لجن ماده فرو ميروند آلوده و بويناك ميشوند و پست و پليد ميگردند چنانكه گنداب پيكرشان پهنه جامعه و تاريخ را به عفونت ميكشد و كرمكهائى از پيكر پوسيده‏شان ميرويد كه حامل بيمارى و مرگند و آخرين آثار حيات را مى‏بلعند و لجنزارى مى سازند كثيف و زشت و بدبوى و انسان ناخودآگاه در اين گنداب فرو ميرود و ميميرد و همين است مفهوم ( حما مسنون ) يا لجن گنديده و چنين انسانهاى مسخ شده‏اى را هم اكنون مى‏بينيم كه هزاران خوك كثيف در هسته سلولهاشان نفير ميكشند گرچه جامه آدمى بر پيكر پوشيده‏اند و دم از اصالت انسان ميزنند ، انسانى خونخوارتر از گفتار و پليدتر از سگ و زهرآگين‏تر از افعى ، شبپرگانى كه به پرده شب مى‏آويزند و در روز كورند و همدم شبند و تاريكى ستم و ظلمت تجاوز و هراس جنگ ، اينها همان دنيائيان لجنى هستند كه خلقى را بعفونت ميكشند و انسانهاى رسوبى كه شادابى و نمى‏ندارند ، خشكند و شكاف خورده و بزمين چسبيده و بى‏گل و گياه ، سفت و سخت و بى‏جنبش ، و بمفهوم ( طين لازب ) و گل چسبنده ، نه تكاملى دارند و نه جهشى و نه از درونشان حياتى برميخيزد ، سيه‏روزانى كه زمينگيرند و زمين‏خوار نه دستى براى تلاش و نه مغزى براى انديشه ، انبانى هستند از شكم و كيسه‏اى از شهوت ، سامريانى طلاخوار و طلاپرست و گوساله‏پرستانى سكه‏باز و اينهايند طرفداران دنياى پست .

نصرالله عاشق خداومولا
03-04-2023, 12:57
و معنى ديگر دنيا نزديك است ، هر آنچه دم دست است و دستها آنرا لمس مى‏كند و چشمهاى نزديك‏بين آنرا مى‏بيند و اين دنياپرستان نزديك‏بين از نوك بينى‏شان فراتر را نمى‏بينند طرفدار سودند نه ارزش ، بايد چيزى بمشت آنها بيايد تا آنرا بفشارند و حس كنند ، سكه‏هاى طلا ، كليدهاى گاوصندوق ، انگشتهاشان گرهى از كار خلق نمى‏گشايد بلكه روى دگمه ماشين‏هاى حساب مى‏رقصد ، از چشمهاشان برق پول‏پرستى مى‏جهد گنده‏شكمهائى كه دنياى نزديك را مى‏بينند و دوربين و عاقبت‏نگر نيستند ، آفاق دوردست حيات و پشت پرده دنياى سود و پروازگاه ارزشهاى والاى انسانى هرگز بچشمشان نمى‏آيد زيرا كورند و بگفته قرآن هر كه در اين دنيا كور باشد در آنجهان نيز كور است و ره‏گم كرده .

نصرالله عاشق خداومولا
03-04-2023, 12:58
قرآن با گنج طلا و نقره جنگى بى‏امان دارد و اين سكه‏هاى درخشنده در آتش جهنم گداخته ميشود و به پشت و پهلو و پيشانى افراد بخيل مى‏چسبد و هيچيك از اولياى خدا فريب جرنگيدن مسكوكات زرين را نخوردند و حتى يكدانه از آن را از خود بجاى نگذاردند و ابوذر خداپرست و عنصر ضد طلا وقتى برقش دينارها را در برابر عثمان ديد گفت :


اى خليفه ، گنجورى در اسلام حرام است اينها را بمستمندان ، واگذار و چون كعب الاحبار آن بديهودى عالم‏نما به او اعتراض كرد ، با استخوان شتر كله پرفسادش را درهم شكست .

نصرالله عاشق خداومولا
07-04-2023, 16:32
امروز ديگر طلا در بازار نيست و طلاها را در بانكها انباشته‏اند و كاغذهائى رنگين را كه نمودار ارزش همان طلاهاست بدست مردم سپرده‏اند ، حالا مردمان با آن كاغذهاى رنگارنگ بازى مى‏كنند كه سنگينى طلا را هم ندارد ميتوان با سبكبارى هزاران برگه از آنها را بجيب گذارد و با رباخوارى و رشوه و دزدى و اختلاس و سوداگريهاى نادرست بر قطر آنها افزود و ببهاى محروميت گروهها گروه مردم ستمديده و گرسنه ، آنها را در قفسه‏هاى گاوصندوقها رديف كرد ، در اينجاست كه بعضى از شيعيان همين على كه دشمن گنج و پول و سرمايه و تكاثر است جزء همين لجنى‏ها و رسوبى‏ها هستند و شانس بزرگى هم آورده‏اند كه اسكناس مثل طلا مكيل و موزون نيست و بعضى رساله‏هاى عمليه هم رباى آنرا جايز ميدانند و اينجاست كه قارون با موسى زانو بزانو مى‏نشيند و گوساله سامرى هم بر سر سجاده جناب حاجى‏آقا قرار ميگيرد و شيعيان على هم بوسفيانى مى‏شوند و همرديفهاى بوجهل و بولهب رباخوار كه آثار سجده هم بر پيشانى دارند ، اين است دنياپرستى شيعيان ناخلفى كه جام طلا را بدست ميگيرند تا بخيال خود در آن دنيا از دست على آب كوثر بنوشند .


على ميگويد ، آنچه داريد براى خود پيش فرستيد و چيزى بجاى ننهيد كه موجب سنگينى بارتان ميشود ، پس دنياى پست و نزديك را بايد براى كمك بدردمندان و گسترش دادگرى و محو آثار شوم امتيازات طبقاتى بكار گرفت و شكافها را پر كرد و خلاء را برانداخت و مردم را يك كاسه كرد و صفهاى يكتاپرستان را چنان استوار كرد كه دست بيگانه را توان رخنه در آن نباشد ، اينجاست كه تلخى دنيا ، شيرينى آخرت را ببار مى‏آورد چنانكه على در اين باره فرمود :


( تلخى دنيا شيرينى آخرتست و شيرينى دنيا ، تلخى آخرت ) (56)

نصرالله عاشق خداومولا
07-04-2023, 16:33
على و عدالت


و اين اشتباه است كه على و عدالت را بصورت دو كلمه جدا از هم بنويسيم ، زيرا عدالت و على هر دو يكى هستند اين از نارسائى لفظ و نوشته است كه تاب گنجايش هر دو معنى را در يك صورت ندارد و اگر عدالت از مفهوم ذهنى خود به عينيت گرايد و جان گيرد و تجسم يابد على ميشود و ذات على هم اگر گسترش معنوى و ذهنى يابد باز همان عدالت ميشود .


عدالت ، حقيقتى است تكوينى و تشريعى و انسانى و على هم پيكره‏اى و معنويتى است از اين هر سه ، هم تكوينى است كامل و هم تشريعى است مجسم و هم انسانى است والا و برين و مافوق كه در هر سه بعدش ، عدالت با همه مفاهيم و مظاهر و معجزاتش نمايان است و على و عدالت چنان بهم درآميخته‏اند كه ترى با آب و نور با روشنائى و حرارت با آتش و حيات با حركت و عشق با جذبه و تفكر با انديشه و عرفان با شناخت و علم با آگاهى و هستى با آفرينش و ماده با بعد و ثقل با وزن و معنويت با تجرد و آهنگ با موج و فروغ با شعاع و ديگر نميدانم چى ؟

نصرالله عاشق خداومولا
13-04-2023, 13:44
در قرآن مجيد كه كتاب تكوين و تشريع است سخن از عدل است و ميزان و قسط ، آفرينش بر اساس عدالت برخاسته و هستى بر بنيان ميزان و تعادل قوام بافته كه قرآن ميفرمايد :


( و خدا آسمان را برافراشت و ميزان را برپا كرد ) (57)و اين تعادل و عدالت بحدى دقيق و اين ميزان باندازه‏اى متعادل است كه ميلياردها كرات آسمانى بين نيروهاى جاذبه و فرار از مركز چنان با تعادل مى‏چرخند كه اگر كوچكترين انحرافى در اين اعتدال پيش آيد ، همه در هم فرو ميريزند و كائنات متلاشى ميشود و عين همين تعادل در درون هسته‏هاى بى‏نهايت كوچك برپاست و چنانچه در تعادل حركت الكتورنها رخنه‏اى پديد آيد خطرمندترين انفجارها روى ميدهد و همه اجزاء هستى بر بنيان عدالت پايدارند كه على فرمود : ( به عدالت آسمانها و زمين برپاست ) در وجود انسان نيز اين تعادل فيزيكى برپاست و اندازه و عدل و تقدير در همه سلولها و اندامهايش حكمفرماست چنانكه قرآن ميفرمايد : ( خداوند ترا بيافريد و بياراست و بعدالت بر پاى داشت ) و اين تعادل بايد در غرايز مادى و روانى انسان نيز بر پا باشد تا انسان ، فردى باشد عادل و متعادل و دور از انحراف و افراط و تفريط ، در صحنه اجتماع هم تعادل و عدالت بايد بعنوان استوارترين ، اصيل‏ترين ، ضرورى‏ترين و فورى‏ترين قوانين و سنتهاى حياتى برقرار باشد زيرا جامعه نيز نمونه زنده‏اى است از تكوين و همان عدل و نظامى كه در كائنات برپاست در توده‏هاى انسانى نيز بايد برقرار باشد ، تشريع هم كه عبارت از قانونگزارى آسمانى است بر اساس همين عدالت همه جانبه و گسترده شكل مى‏يابد و بالاخره خدا هم عادل است نه عادل بلكه عدل مطلق و دادگرى كل وجود و اينهمه عدالت است كه در هستى نمودار است پرتوى از همان عدل مطلق و كلى است و انسانهم كه جانشين خدا در زمين و انعكاس دهنده تجليات الهى است بايد عادل باشد .

نصرالله عاشق خداومولا
13-04-2023, 13:44
از اينجا معلوم ميشود كه چرا عدل از اركان معتقدات تشيع قرار گرفته و شيعه از ميان همه صفات خداوندى عدل را بنيانى براى ايده‏ئولژى راستين خود قرار داده است ، بدينجهت كه در جامعه‏اى عدل استقرار يابد و از ستم و كژى و تجاوز و ناروائى اثرى نباشد ، علت مظلوميت شيعه و آنهمه فداكاريها و مبارزه‏ها و انقلابها و شهادت‏ها در طول تاريخ همان بوده است كه شيعه خواهان عدل و پيرو على است و خليفگان جائر و حكومتهاى جابر تاب تحمل عدل را نداشته و هميشه عدالتخواهان را بخاك و خون مى‏كشيده‏اند پس عدالت صفتى است الهى كه در همه اندامهاى وجود گسترده است و بر همه قوانين هستى حاكم و مسيطر است و پيامبران هم مناديان عدالت و بر پايدارندگان ميزان دادگريند چنانكه قرآن مجيد ميفرمايد :


( ما پيامبرانمان را با هدفهاى روشن و برنامه‏هاى راستين فرستاديم و كتاب و ميزان را بهمراهشان فرود آورديم تا مردم بدادگرى برپا خيزند و آهن را نيز بيافريديم تا بنيروى نبرد و كار بپايدارى دادگرى اهتمام ورزند ) (58)و پيامبر اكرم هم كه آخرين و برترين پيامبرانست و كتاب جاويد قرآن را بهمراه دارد از سوى خداى فرمان يافته كه عدالت را در اجتماع بر پاى دارد بمدلول اين آيه :


( بگو اى پيامبر ، من بكتابى كه خدا بر من فرود آورده ايمان آوردم و فرمان يافتم كه بين شما به عدالت رفتار كنم ) (59)و آنگاه قرآن فرمان ميدهد كه همه دين‏باوران و مومنان بايد عدالت را هر چند بزيان خود و بستگانشان باشد بر پاى دارند و از راه هوسرانى به بيداد و ستمگرى نپردازند و در اين‏باره چنين ميفرمايد :


( اى ايمان‏آوران ، همگى برپادارندگان دادگرى و گواهان براى خدا باشيد هر چند بزيان شما يا پدران و مادران و بستگان شما باشد ، چه خدا از آنان سزاوارتر است ، پس از هوسهاى خود پيروى نكنيد و از دادگرى كناره نجوئيد (60)عدالت را خداوند ، از همه چيز بتقوى كه قانون تكامل انسانهاست نزديك‏تر ميداند و مردم را برحذر ميدارد كه مبادا بخاطر خشمها و خشنوديهاى شخصى از آن دست بدارند و چنين ميفرمايد :


( مبادا دشمنى گروهى شما را از دادگرى بازدارد ، به عدالت گرائيد كه عدالت از هر چيز به تقوى نزديكتر است ) (61)در قضاوت و حكمرانى هم فرمان بعدالت ميدهد و ميفرمايد :


( و چون در ميان مردم حكمرانى و داورى كنيد بدادگرى فرمان رانيد ) (62)

نصرالله عاشق خداومولا
23-04-2023, 14:36
شگفت اينجاست كه بنا بمنطق قرآن دادگران بر صراط مستقيمند و اين قانون است طبيعى ، زيرا اگر كسى بخواهد از روى ريسمان باريكى بگذرد بايستى تعادل دقيق خود را حفظ كند و براى گذشتن از صراط مستقيم تكامل و هدايت كه از موى هم باريكتر است ، عدالت و حفظ تعادل ، ضرورى است و قرآن مجيد ميفرمايد : ( و كسيكه به عدالت فرمان دهد او بر راه راست است ) (63) اينجاست كه دادگران محبوب خدايند و خداوند آنها را دوست ندارد و كسيكه دوست حق باشد ، آبشار عنايات حق بر جانش سرازير ميشود و صفات خدائى در وجودش تجلى ميكند و عادل نمودار صفت عدل خدائى است و چون همه صفات خدا يكى است و تعدى در صفات و ذات خدائى راه ندارد ، پس انسان عادل و متعادل و برپادارنده عدالت ، آئينه‏اى است كه همه صفات خدائى در جام جانش متجلى است و همين است مفهوم محبوب خدا بودن كه خداوند فرمود :


( دادگر باشيد كه خداوند ، دادگران را دوست ميدارد ) (64)عدالت و احسان همدوش و همطراز يكديگرند ، زيرا عدالت كار نيكو است و كار نيكو بر بنيان دادگرى و قوام ميگيرد و اين دو نقطه مخالف ستمگرى و زشتكاريند و عادل آنكس است كه به عدل و احسان گرايد و از ستم و گناه بركنار ماند كه قرآن فرمود :

نصرالله عاشق خداومولا
23-04-2023, 14:36
( همانا خداوند ، شما را بدادگرى و نيكوكارى و كمك به نزديكان فرمان ميدهد و از زشتى و گناه و ستم باز ميدارد ) (65)و عين اين عدالت‏ها و ستمها و نيكوكاريها و زشتى‏ها و تبهكارى‏ها از اين جهان بجهان ديگر كه دنباله همين دنيا و پهنه ظهور و تجسم كردار انسانهاست منتقل ميگردد و خداوند دادگر ميزانهاى دادگرى دقيق خود را برپا ميدارد و هر كردارى را هر چند كوچك و ناچيز باشد ، بسنجش عدالت مى‏سنجد و بدرستى و سرعت بحساب مى‏آورد و چه زيبا قرآن مجيد اين قانون كلى و سنت هستى و حسابرسى دادگرانه را بيان ميدارد و ميفرمايد :


( و ميزان‏هاى دادگرى را براى روز رستخيز بر پاى ميداريم و به هيچ كس ستمى روا نميداريم و هر عملى را اگر چه بسنگينى دانه خردلى باشد باز ميگردانيم و بحساب مى‏آوريم ) (66)على هم كه همان قرآن زنده و مجسم و ناطق است ، عدالتى است ممثل و محقق و عدل از سراسر وجودش مى‏جوشد ، از انديشه و سخن و عمل و اخلاق و حكومت و قضاوت و مردم‏دارى و پيوندهاى خانوادگى و اجتماعى و رفتارش با خويش و بيگانه يكسان است ، عدالت ممتاز على از عمق وجود و منشأ دادگرى مطلق هستى سرچشمه ميگيرد و از نهادش برميخيزد ، عدالتى كه سنت خداست و روش آفرينش و چنان گسترده و همه‏جانبه است كه نه تنها انسان بلكه حيوانها و بيابانها را هم فرا ميگيرد و ميفرمايد :


( خداوند ، حتى درباره بيابانها و جنبندگانهم از شما بازخواست ميكند )

نصرالله عاشق خداومولا
28-04-2023, 16:10
ببينيد عدالت على تا چه اندازه دقيق و سنجش ميزان دادگريش تا چه پايه عميق است كه ميفرمايد :


« اگر آسمانهاى هفتگانه و آنچه را كه در مدار آنهاست بمن بخشند تا پوست جوى را بستم از دهان مورى باز ستانم و خداى را در اين باره نافرمانى كنم ، چنين نخواهم كرد » آسمانها و زمينها و كرات بيكران كائنات كجا و پوست جوى از دهان مورى كجا ؟

نصرالله عاشق خداومولا
28-04-2023, 16:10
اين ديگر سياست نيست بلكه فلسفه است فلسفه دقيق آفرينش زيرا على كه به هندسه هستى آگهى دارد ميداند در پهنه آفرينش بين آسمانهاى بيكران و يك اتم نامشهود فرقى نيست همه پديده‏هاى هستيند و همه بر طبق يك قانون عظيم و منتظم هستى ميگردند و ميچرخند و همه بهم پيوسته‏اند كه اگر اخلالى در نظم يك اتم پيش آيد بمفهوم ستم امواج منفى و زيانبخش آن در عدل جهانى رخنه مى‏افكند و هستى را در تزلزل مى‏افكند و در نظام كلى عالم اثر ميگذارد و از اين مهمتر آنكه چنين ستمى اگر چه بيش از اندازه كوچك است ولى جسارتى است بدادگرى كل وجود و عدالت مطلق هستى يعنى يك گستاخى بزرگ بساحت مطلق عدل الهى و بهمين جهت ميفرمايد خدا را در اين باره نافرمانى نمى‏كنم .


همه گفتار فلاسفه و مصلحان و زمامداران انسانى را در گذشته و حال بررسى كنيد و ببينيد آيا چنين عدالت دقيقى در همه جهان انسانى نظير دارد ؟ و آيا هيچ مكتبى در مورد عدالت تا اين حد ، بدقت و صراحت و مراقبت سخن رانده است ؟

نصرالله عاشق خداومولا
01-05-2023, 14:11
على رعايت عدالت را در زمينه حكومت بحدى دقيق سفارش ميكند كه به يكى از فرماندارانش چنين مى‏نويسد :


« بالهاى مهربانى خود را بر مردمان بگشاى و با آنان گشاده‏رو باش و نرمخوئى كن و بين آنها حتى در نگاه و اشاره و درود ، برابرى را رعايت كن ، تا توانمندان بستم تو اميد نبندند و ناتوانان از دادگريت نوميد نشوند » (67)ببينيد حتى در نگاه كردن هم با گوشه چشم بايد رعايت برابرى و عدالت شود و چنين عدلى در هيچ‏گاه و هيچ‏جاى جهان پيشينه ندارد امام در اعلام و اجراى برابرى و عدل دقيق است كه بدرخواست برادر تنگدست و نابينايش عقيل براى مشتى گندم ، با آهن گداخته پاسخ ميدهد و از سوئى شكست با عدالت را بر پيروزى با ستم ترجيح ميدهد و هنگاميكه فرماندارش در مدينه از او ميخواهد كه بمردم از بيت المال سهمى بيشتر داده شود تا بشام نپيوندند ميفرمايد :


« آيا پيروزى را با ستم بدست آورم ، بخدا قسم آنها از سوى عدالت بجانب ستم فرار مى‏كنند » حتى در بستر مرگ صداى على به عدالت انسانى بلند است و بفرزندان خود و بلكه بهمه فرزندان انسان ميگويد :


« دشمن ستمكاران و ياور ستمديدگان باشيد » (68)اين سخن على يك اندرز و سفارش تنها نيست بلكه يك قانون است و يك سنت و برنامه ، زيرا اگر همه انسانها براى ريشه‏كنى ستم و يارى عدالت بپاخيزند هرگز در جهان ستمى باقى نخواهد ماند .

نصرالله عاشق خداومولا
01-05-2023, 14:12
و با نهايت شگفتى بايد گفت كه على در عمل از عدالت هم فراتر رفته است و اين معجزه‏اى است كه در زندگى انسانها بيمانند است كه زمامدارى حتى از حق خويش براى رعايت حال مردمش بگذرد و از آنچه كه خداوند هم براى او حلال و مباح دانسته است بگذرد خوردن نان گندم و عسل و پوشيدن جامه خوب براى على حرام نيست و اگر از بيت‏المال هم بردارد دور از عدالت نمى‏باشد ،


زيرا او در برابر انجام وظايف سنگين زمامدارى تا بدين ميزان حق زندگى مرفه را دارد ، از سوى ديگر اگر هم از بيت‏المال بهره نبرد ،


خودش باغها و نخلستانهائى دارد كه با رنج خويشتن پديد آورده و ميتواند از درآمد آنها خوراك و جامه‏اى بهتر تهيه بيند و هرگز سرزنش و باكى بر او نيست و با عدالت مغايرتى ندارد ولى او از همين حق حلال هم چشم ميپوشد و به نانى جوين و جامه‏اى كهنه قناعت ميورزد و ميفرمايد :


« و اگر بخواهم ميتوانم از عسل مصفا و مغز گندم و جامه نيكو بهره گيرم ولى دور است كه هوس بر من چيره گردد و مرا بخوردن غذاهاى خوب وادارد ، شايد كه در حجاز و يمن كسانى باشند كه بقرص نانى دست نيابند و شكمى سير نكنند ، آيا من شبها را بسيرى سپرى كنم و در اطراف من شكمهائى گرسنه و جگرهائى تفتيده باشد ؟ . . . آيا باين خوشدل باشم كه مردم مرا امير المؤمنين گويند و من در ناگواريهاى روزگار با آنها شريك نگردم و در سخت‏ترين زندگى‏ها با آنها سهيم نباشم ، مرا براى آن نيافريده‏اند كه بخوراكهاى لذيذ دست يابم و پروارانه بعلفخوارى پردازم » (69)اينجا بود كه على نانهاى خشكيده جوين را در سالمندى بدهان ميگرفت نانهائى چنان سخت كه آنها را بزانو ميشكست و از اينكه دخترانش روغنى بر آن بريزند در انبان سر بمهر پنهان ميكرد ، در كوفه شبها از سرما مى‏لرزيد و جامه‏اى بر جامه نمى‏افزود و سنگى بر سنگ نمى‏نهاد و در بازارهاى كوفه با جامه‏اى كوتاه كه ساقهاى پايش را برهنه گذاشته بود براه مى‏افتاد و تازيانه كيفر عدالت بدوش ميگرفت و شگفتا كه على نه تنها نمى‏توانست بى‏نيازان را از نيازمندان ممتاز ببيند بلكه از جدائى خرماهاى خوب از بد هم رنج ميبرد و با دست خود خرماها را در طبق خرما فروش بهم ميزد تا نيازمندانهم سهمى از خرماى خوب ببرند تازيانه كيفر عدلش دوست و دشمن نمى‏شناخت و با خشونت ، يكى از دوستان فداكارش را بنام نجاشى كه در روز ماه رمضان شراب خورده بود با شلاق حد زد و باينهم قناعت نورزيد و چند ضربه ديگر هم بر پشتش نواخت و فرمود اينهم حق والى كه حرمت ماه رمضان را نگاه نداشتى .

نصرالله عاشق خداومولا
18-05-2023, 12:25
دست يكى از شيعيانش را بجرم دزدى بريد و آن شيعه صديق نه تنها از امام نرنجيد بلكه انگشتهاى خون‏آلودش را بدست ديگر گرفت و در حاليكه از پنجه‏هايش خون ميريخت در ميان مردم فرياد ميزد ، دستم را آقا و پيشواى دين و مولايم امير مومنين بريده است و چگونه ميتوان اين عدالت را بزبان و قلم ستود كه على در پايگاه والاى زمامدارى مسلمين بهمراه يكى از رعاياى ساده و غير مسلمانش به محكمه عدالت رفت و چون قاضى بزيان على كه گواهى نداشت حكم داد على بر او خشم گرفت نه بدانجهت كه به محكوميت امام راى داده است بلكه فرمود چرا نام مرا باحترام ياد كردى و چنين احترامى را درباره آن مرد مسيحى رعايت ننمودى و بعدالت رفتار نكردى ؟


اينجاست كه بايد على را نداى عدالت انسانى خواند ، فرياد عدالت كائنات و پرتو عدل مطلق الهى ، و عدالت محض و مجسم و ناطق ، عدالتى كه هميشه زنده و پايدار است و تا عدالت باقى است على هم زنده است و هر روز زنده‏تر و روشنتر و عاليتر و والاتر و بزرگتر و مقدستر و ارزنده‏تر و گسترده‏تر . . . . .


نصرالله عاشق خداومولا
09-06-2023, 19:18
على و حكومت

اسلام ، دين دنيا و آخرت ، فرد و اجتماع ، معاش و معاد ، حكومت و سياست ، اقتصاد و فرهنگ است و بهمه نيازهاى انسانى در جميع ابعاد او پاسخ ميگويد و آئينى زنده و پيشرو و هميشگى است و بمانند ديگر مذاهب و مكاتب ، آئينى يكرويه و ناقص نيست نه همچون مذاهب رهبانى بكنجى ميخزد و نه بمانند رژيمهاى مادى از تجليات معنوى بى‏بهره ميماند .
حكومت هم كه يكى از اساسى‏ترين بنيادهاى اجتماعى است مورد عنايت خاص و شديد اسلام است و هندسه‏اى دقيق براى اداره و پيشبرد اهداف جامعه ترسيم كرده و بتشريع قوانينى دادگرانه در اين مورد حساس پرداخته است .
حكومت اسلامى بر مبناى توحيد بنيانگزارى شده و از اين روى قوام و استحكامى استوار و جاودانه يافته است تا هيچگاه تكان و فتورى در اركان آن پديد نيايد .
در اسلام اصل حكومت از خداست و خداى يگانه خود حاكم و سرپرست جهان و جهانيانست و فرمان مطلق از اوست و ديگران فرمانبردارند قرآن مجيد ميفرمايد ( فرمانرائى و فرمان جز از خدا نيست ) (70) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)و خداوند حكومت خويش را به پيامبر و امامان راستين و زمامداران شايسته و دادگر اسلامى تفويض ميفرمايد و هر كس كه عهده‏دار چنين فرمان والائى است ، جانشين خدا در زمين است و بايد فرمانهاى خداوندى را در متن اجتماع اجرا كند و نمودار و نماينده عدل الهى باشد ،

نصرالله عاشق خداومولا
09-06-2023, 19:19
پيامبر اسلام با آنكه مقام رسالت و هدايت معنوى انسانها را عهده‏دار بود و وحى خدائى را بمردم ابلاغ ميكرد و عنصر والاى معنويت و ايمان بود ، حكومت اسلامى را نيز عهده‏دار بود و اجتماع را اداره ميكرد و نخستين حكومت اسلامى را تشكيل داد و بنيادهاى زمامدارى دادگرانه مردم را بر بنيان توحيد و تشريع تأسيس فرمود .
على هم كه آگاه‏ترين انسانها برازها و رموز زمامدارى بود به اين اصل استوار عنايتى خاص داشت گرچه بمدت بيست و پنج سال از حق زمامدارى خويش بر كنار ماند ولى براى تمشيت امور مردم لحظه‏اى تغافل نمى‏ورزيد و به هدايت و نصيحت و گاهى انتقاد شديد خليفگان مى‏پرداخت و از نابسامانيهايى كه بدايره زمامدارى اسلامى رخنه كرده بود رنج مى‏برد و با هر انحرافى مردانه بمبارزه برمى‏خاست ، تا اينكه خود بمقام حكومت و خلافت رسيد و در اين دوران كوتاه گرچه جنگها و دغلبازيها و پيمان‏شكنى‏ها به او فرصت بسط دادگرى و احياى عدل و ايمان را نمى‏داد ، با اين حال باز هم با گفتار و كردار خويش چهره واقعى حكومت اسلامى را نه تنها بمردم روزگار خويش بلكه بهمه آيندگان نشان داد .
خطبه‏ها و نامه‏هاى امام و سيره و روش او در زمان زمامدارى كوتاه و پرحادثه‏اش بهترين نشانگر حكومت دادگرى انسانى است كه بايد براى همه زمامداران جهانى درسى نيكو و سرمشقى آموزنده باشد .
على ، حكومت را مسئول گرسنگى ستمديدگان و سيرى و رفاه ستمكاران ميداند و اين حكومت اسلامى است كه بايد با چنين انحرافى مبارزه كند و بساط امتيازات طبقاتى را برچيند و شكافهاى اجتماعى را پر كند و همه را در يك سطح دادگرانه از نعمت زيست مرفه و عادلانه‏اى برخوردار سازد.

نصرالله عاشق خداومولا
17-06-2023, 14:19
امام در اين باره ميفرمايد :
( اگر نبود كه خداوند ، دانايان آگاه را در سيرى ستمگر و گرسنگى ستمديده مسئول ميداند ، من افسار خلافت را بگردنش مى‏انداختم و بمانند گذشته دست از خلافت مى‏كشيدم زيرا دنياى شما براى من از عطسه بز ماده‏اى بى‏ارج‏تر است ) (71) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)گر نگى گروهى و سيرى و رفاه گروه ديگر بزرگترين عامل نابودى اجتماع و سقوط مبانى عدل و رفاه و امنيت و ايمان است و ما در جهان امروز مى‏بينيم كه با وجود همه ادعاهاى بلوك دموكراسى و رژيمهاى سوسياليستى ، شكاف زندگى بين مردم جهان بحدى وحشتناك و انفجارآميز رسيده است و هر روز بر عمق اين شكاف افزوده ميشود و خطر جنگهاى خانمانسوزى را نزديك مى‏كند .
هم‏اكنون بيش از يك مليارد ، انسان در آسيا و افريقا و امريكاى لاتين گرسنه‏اند و هر روز هزاران نفر از گرسنگى ميميرند ، بيكارى ، آوارگى ، گرسنگى ، بيمارى و فقر و مرگ و بيخانمانى پنجه‏ هاى شوم خود را بحلقوم مليونها نفر فرو برده و از سوئى رفاه بيش از حد ، اسراف و هرزگى و شهوترانى و بيخبرى و فساد و ستم جوامع بظاهر متمدن را در منجلابى از فساد سرنگون ساخته است بحدى كه ديپلماتهاى بزرگ جهانى احساس خطرى فورى و جهانسوز را كرده و كنفرانسهائى از قبيل كنفرانس شمال و جنوب براى هر چه كمتر كردن اين شكاف ژرف و كشنده تشكيل داده‏اند ولى چون نظامى عادلانه بر جهان امروز حكمفرما نيست اين نقشه‏ها و تلاشها بجائى نمى‏رسد و هر روز خطر انفجار و جنگ جهانى شديدتر ميگردد .

نصرالله عاشق خداومولا
17-06-2023, 14:19
على درمان اين دردها را ميداند و شرايط زمامدارى اصيل انسانى را براى رفع اين هنجاريها برمى‏شمرد و ميفرمايد :
( زمامدار جز قيام به اجراى فرمانهاى خداوندى وظيفه‏اى ندارد و بايد مردم را پند دهد و تربيت كند ، روش پيامبر را زنده بدارد ، تبهكاران را كيفر بخشد و مردم را بيكسان از بهره‏منديهاى زندگى برخوردار سازد ) پس بايد براى اداره امور اجتماع از فرمان خدا كه قانون تكوين و فطرتست پيروى كرد و انحرافى بسوى سودجوئيها و كينه‏توزيها پديد نياورد ، حكومت بايد مربى انسانها باشد و اجتماع را بر پايه پاكيها و دادگريها تربيت كند و روش پيامبر را كه روشنترين سنتهاى اجتماعى است زنده بدارد و براى استوارى بنيان دادگرى و شايسته‏كارى ، مبارزه‏اى بى‏امان با ستم و گناه و پليدى بيآغازد و هر تبهكار و ستمگر و آلوده دامانى را بكيفر برساند و در سيستم اقتصادى خود اصل همسانى را كه قانون طبيعى و انسانى است رعايت كند تا بين افراد اجتماع شكافى پديد نيايد و جامعه در دو قطب متخاصم محروم و متنعم شكل نگيرد و نظام اجتماع انسانى به مخاطره نيفتد .

نصرالله عاشق خداومولا
18-06-2023, 15:01
على رعايت عدالت را در حكومت ، قانونى هميشگى و جهانى ميداند و در اين باره دقيقترين هندسه اجتماعى را ترسيم ميكند و پيروزى و قدرتى را كه بر اثر ستم بدست آيد شكست ميداند و آنچنان رعايت برابرى را در جامعه و گسترش عدالت را در بين مردمان واجب ميشمرد كه بين عدالت انسانى و تعادل كرات آسمانى را بهم پيوند ميدهد و اين چنين ميفرمايد :
( آيا بمن دستور مى‏دهيد كه پيروزى را با ستمگرى نسبت بمردمان فراهم آرم ، تا شب و روز از پى هم مى‏آيند و ستارگان بدنبال هم ميروند چنين نخواهم كرد ، اگر اين سرمايه‏ها از خودم بود بين مردمان به برابرى پخش ميكردم ، پس اكنون كه اين مالها از خداست چگونه رعايت عدالت نكنم ، آگاه باشيد كه اگر مالى بر خلاف حق بكسى پرداخت شود ، زياده‏روى و زيانكارى است ) (72) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)عل در اين فلسفه بهت‏انگيزش آسمان و زمين را بهم پيوند ميدهد و ميخواهد همان تعادلى كه بين ستارگان برپاست و با همان هندسه دقيقى كه هيچ يك از كرات آسمانى بحريم جاذبه و مدار يكديگر تجاوز نمى‏كنند ، اجتماع را هم از نظام عادلانه كائنات برخوردار گرداند و دادگرى زمامدارى انسانى را از دادگرى كل وجود پديد آورد و بدينجهت بزرگترين سخن اعجازآميز انسانى را بزبان مى‏آورد و ميگويد ( تا ستارگان بدنبال هم ميروند ستم نمى‏كنم ) .

نصرالله عاشق خداومولا
18-06-2023, 15:01
زمامدارى را هم از اين روى ميخواهد تا قانون عدالت آفاق را به انفس سرايت دهد و مردم را همچون ستارگان در مدار تعادل بحركت درآورد بدينجهت بخداى خويش چنين عرضه ميدارد :
( بارخدايا تو آگاهى ، كه تلاش و پيكار ما نه از آن روى است كه بپايگاه قدرتى برسيم و يا چيزى از كالاى بى‏ارج دنيا را بچنگ آوريم بلكه بدانجهت است كه نشانه‏ها و پرچمهاى دين تو را برافرازيم و در شهرهاى تو شايستگى را پديد آريم تا بندگان ستمديده تو ، امان يابند و ستمگران بكيفر خويش برسند ) (73) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)پس زمامدارى در نظر امام ، پايگاهى براى جاه‏طلبى و سودجوئى نيست ، بلكه وظيفه‏اى سخت و مسئوليتى دشوار است و زمامدار بايد بكوشد تا احكام الهى را كه بفراموشى افتاده احيا و اجرا كند و ستمديدگان را امان بخشد و ستمگران را كيفر دهد و سرزمينهاى اسلامى را بفروغ شايستگى و عدل روشنى دهد ، اينجاست كه تمدن و فرهنگ مفهوم حقيقى خود را درمى‏يابد و شايستگى همه سوى را فرا ميگيرد و عدالت كامل ظاهر ميشود .

نصرالله عاشق خداومولا
06-07-2023, 13:45
براى تحقق چنين ايده‏اى زمامدار اسلامى بايد از خويهاى زشت بركنار باشد و بكژى نگرايد تا بتواند برهبرى مسلمانان بپردازد و ناروائيها را جلوگيرد ، امام شرايط زمامدارى اسلامى را چنين بيان ميدارد :
( آنكس كه زمامدارى مسلمين و حكومت آنانرا بعهده ميگيرد و بر ناموس و خون و مال مردم سرپرستى ميكند ، نبايد بخيل باشد زيرا در اينصورت مردم را پريشان و آواره كند و نبايستى از دگرگونى روزگار بهراسد تا سرمايه‏اى از مال مردم براى روز مباداى خود فراهم آورد و رشوه‏خوار هم نباشد كه حقوق مردم پايمال گردد و فرمان دين به اجرا نيابد و هرگز نبايد بتعطيل سنت پيامبر بپردازد كه در آنصورت امت اسلامى نابود ميگردد ) (74) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)عل بهترين مردم را پيشواى دادگر و بدترين مردم را زمامدار ستمكار ميداند و در اين باره به عثمان كه از راه دادگرى به انحراف گرائيده بود چنين ميفرمايد :
( بدان كه بهترين مردمان در پيشگاه خداوند پيشواى دادگرى است كه بحق راه يافته باشد و مردم را بحقيقت رهنمونى كند ، روشهاى روشن را بر پاى دارد و بدعت‏هاى ناشناخته را نابود كند ، زيرا سنتهاى راستين ، نشانه‏هائى آشكار دارد و پديده‏هاى بدعت نيز نمودار است ، و بدترين مردم در نزد خدا ، پيشواى ستمكارى است كه بگمراهى رود و مردم را نيز گمراه كند ، سنتهاى روشن را بميراند و بدعتها را زنده سازد و من از پيامبر خدا شنيدم كه ميفرمود : در روز رستاخيز پيشواى ستمگر را كه ياور و پوزشخواهى بهمراه ندارد مى‏آورند و به آتش دوزخش مى‏اندازند و او همچون سنگ آسيا در پرتگاه جهنم مى‏چرخد تا بژرفاى آتشينش درافتد ) (75) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)

نصرالله عاشق خداومولا
06-07-2023, 13:45
على خود را در حكومت با ديگر مردمان يكسان مى‏داند و امتيازى براى خويش قائل نمى‏شود و در منطق او هم زمامدار بر مردم حقوق دارد و هم مردم بر زمامدار حقوقى دارند و در اين باره سخنى چنين زيبا مى‏سرايد :
( خداوند والا ، حقى براى من بر شما قرار داده است و شما را نيز بر من حقى است بمانند حقى كه شما بر من داريد .
حق بهنگام گفتار از هر چيز گسترده‏تر و بهنگام عمل از هر چيز تنگتر است ، هيچكس بر ديگرى حقى ندارد مگر آنكه ديگران هم بر او حقى داشته باشند و ديگرى را نيز بر او حقى نيست مگر آنكه او هم حقى بگردن دارد و تنها كسيكه مردم بر او حقى ندارند خداوند بزرگ است ) (76) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)و آنگاه امام اين حقوق را بدرستى و بايستگى برمى‏شمرد و دستاوردهاى آنها را بيان ميدارد و اين چنين ميفرمايد :

نصرالله عاشق خداومولا
16-07-2023, 14:11
( از بزرگترين حقوقى كه خداوند واجب شمرده است حق زمامدار بر مردم و حق مردم بر زمامدار است . حقوقى كه خداوند بر هر كدام تعيين و فرض فرموده است تا نظامى براى پيوندها و عزتى براى دينشان باشد كار مردم آنگاه شايستگى مى‏پذيرد كه زمامدارشان شايسته باشد و شايستگى پيشوايان هم با درستكارى و پايدارى مردم پيوند دارد و چون مردم حق زمامدار را گذاردند و زمامدار هم حقوق مردم را رعايت كرد ، حقيقت در بين آنان پيروز و چيره مى‏گردد و پرچمها و نشانه‏هاى دادگرى پديد مى‏آيد و روشهاى نيكو بجريان مى‏افتد و روزگار بشايستگى ميگرايد و دولت اسلامى پايدار ميشود و دشمنان نوميد ميگردند .
ولى اگر مردم بزمامدار عادل بشورند و يا زمامدار بمردم ستم كند ، كلمه يگانگى به پراكندگى افتد و نشانه‏هاى ستم پديد مى‏آيد و تباهى در دين بسيار شود و پيروى از سنت ترك شود ، در اين صورت هر كس به هوس خويش رفتار كند و احكام خداوندى تعطيل شود و جانها بيمار گردد و موقعيتى پيش آيد كه مردم از حقوق پايمال شده به وحشت نيفتند و از گسترش باطل نهراسند ، اينجاست كه نيكمردان خوار ميشوند و تبهكاران پيروز ميگردند ) (77) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)عل پرتگاه‏هاى خطرناك زمامدارى را بخوبى مى‏شناسد و خود را از آنها بركنار ميدارد ، بخود نازى و تكبر و ثناخواهى و تملق دوستى مهالكى كشنده‏اند كه پيشوايان را بنابودى ميكشانند و مردم را بفساد مى‏اندازند و بازار بيكارگان متملق را گرم مى‏سازند بدينجهت امام از چنين صفات ناهنجار بدور است و در پاسخ كسى كه او را مى ستايد چنين ميفرمايد :

نصرالله عاشق خداومولا
16-07-2023, 14:11
( بدترين حالت زمامدار ، آنست كه مردم شايسته ، او را دوستدار فخر و نازش بدانند و تكبر و خودخواهى را از كارهايش دريابند و من نميخواهم كه شما مرا چنين پنداريد و مرا دوستدار ستايش بدانيد كه بلطف خدا چنين نيستم و اگر هم دوست بدارم كه مردم مرا بستايند بخاطر خاكسارى و فروتنى در برابر خداوند پاك كه شايسته ستايش و كبريائى است چنين خواهشى را از خويشتن دور ميدارم پس مرا بخاطر فرمانبردارى خدا و مردم دوستيم نستائيد ، زيرا حقوق فراوانى بعهده دارم كه هنوز بجا نياورده‏ام و فرائضى بر گردن من هست كه ناچار از اجراى آنهايم ، پس با من آنچنانكه با جباران ميگوئيد بسخن نيائيد و از بيم خشم من ، حقايق را پنهان نداريد و با من با تملق و ثناگرى رفتار نكنيد و گمان مبريد كه سخن حق بر من گران مى‏آيد و مپنداريد كه من خود را بزرگ مى‏شمارم و گفتار شما را نمى‏شنوم زيرا آنكس كه سخن حق بر او گرانتر باشد عمل به آن دشوارتر خواهد بود ، پس از گفتن حق و مشورت به عدل با من باز نايستيد ، زيرا من برتر از آن نيستم كه نلغزم و از اشتباهكارى ايمن نمى‏باشم مگر آنكه خداوند مرا از لغزش و اشتباه بازدارد كه او از من بخود من چيره‏تر است و من و شما بندگان ناتوان خدائى هستيم كه جز او صاحبى نداريم ) (78) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)در منطق امام ، هرگز زمامدار نبايد حتى به يكنفر از مردم ستم ورزد و يا بمال آنان چشم دوزد كه در آن صورت بكيفر خداى گرفتار آيد .

نصرالله عاشق خداومولا
20-07-2023, 15:23
على در اين‏باره چنان جدى و خشن است كه سهمگين‏ترين سخنان را بزبان مى‏آورد و چنين مى‏گويد :
( بخدا سوگند اگر شبها را بر روى خارهاى درشت بگذرانم و مرا با غل و زنجير بكشانند براى من بهتر از آنست كه خداى و پيامبرش را در حالى ديدار كنم كه به بعضى از بندگان خداى ستمى كرده يا بمال آنها چشمى دوخته باشم و چگونه بكسى ستم ورزم براى جانى كه بسوى بلاهاى آخرت مى‏شتابد و پيكرى كه روزگارانى دراز در زير خاك فرو ميماند ) (79) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)دغ بازانى در بين مردم پيدا ميشوند كه پيشكشيها و هدايائى بحضور زمامدار ميبرند و دلهاى آنها را نرم ميكنند و ميدانى براى فريب و خيانت ميگشايند و امام كه چنين كسانى را مى‏شناسد از حضور خود بدورشان ميدارد و ميدانى بچنين كسانى نميدهد آنگاه كه اشعث بن قيس آن مرد چند چهره تبهكار هديه‏اى برايش آورد ، امام داستان را چنين نقل كرد :
« شگفت‏آورتر از داستان عقيل ( كه بجاى سهم زيادتر بيت‏المال آهن گداخته‏اش حواله كرد ) داستان آن مردى است كه در خانه‏ام را كوفت و ظرفى سربسته برايم آورد ، خوراكى كه من آنرا زشت ميداشتم گويا با زهر مار آميخته شده بود گفتم آيا هديه است يا زكاة يا صدقه كه اينها بر ما خاندان رسالت حرام است گفت صدقه و زكاة نيست بلكه هديه است گفتم مادرت بر سوكت بگريد آيا مرا از راه دين مى‏فريبى يا نفهمى يا ديوانه و مهجورى ؟ بخدا قسم اگر آسمانهاى هفتگانه و آنچه را در زير آنهاست بمن بخشند كه خدا را با گرفتن پوست جوى از دهان مورى نافرمانى كنم چنين نخواهم كرد دنياى شما در نزد من از برگ جويده‏اى كه در دهان ملخى باشد بى‏ارج‏تر است على را بلذت ناپايدار دنيا چكار ؟ » (80) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) همين اشعث بن قيس در زمان خلافت عثمان ، فرماندارى آذربايجان را داشت و در زمان زمامدارى امام هنوز بر سر كار بود و به غارت بيت المال مى‏پرداخت ، امام به او نامه‏اى نگاشت كه در آن وظيفه حاكمان و فرمانداران در سخنانى كوتاه و پرمغز بيان شده است امام ، به اين عنصر فاسد و منافق كه خود و فرزندانش عناصرى جنايتكار بودند و در قتل امام و فرزندانش امام حسن و امام حسين دست بجنايت بيالودند چنين نگاشت :

( مقام حكومت ، لقمه‏اى نيست كه آن را ببلعى بلكه امانتى است كه بتو سپرده‏اند و تو در برابر مقام خلافت مسئول هستى ، تو حق ندارى در زمامدارى مردم ، بخودسرى پردازى و بدون فرمان مافوق در كارهاى مردم دخالت كنى ، مبالغى از مال خدا در دست تو است و تو مسئول نگهدارى آن هستى تا آنكه آنها را براى من بفرستى ، اميدوارم كه من براى تو فرمانده بدى نباشم » (81) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) پس حاكم براى مردم است نه آنكه مردم براى حكومت باشند و منافع اجتماع مانند لقمه چربى در دهان او فرو رود ، اموال مردم را هم حاكم بايد بمصرف منافع خود مردم برساند و حق ندارد در كارهاى مردم بدون رعايت قانون مداخله كند .
امام ، شرط زمامدارى را دانائى و پاكدامنى ميداند و از پيشوائى ناآگاهان و تبهكاران بر امت اسلام بيم دارد و نتايج زشت حكومت جاهلان و مفسدان را برمى‏شمارد و علت قيام خود را به امر زمامدارى مبارزه با گروه تبهكار بنى‏اميه بيان مى‏دارد و چنين ميفرمايد :
« من از آن بيم دارم كه زمامدارى اين مردم بدست سفيهان و بدكاران افتد و آنان مال خدا و سرمايه‏هاى عمومى را بين خود دست بدست گردانند و بندگان آزاد خدا را به بردگى گيرند و با شايستگان بستيز برخيزند و تبهكاران را بر گرد خود فراهم آرند » (82) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) آئين حكومت و زمامدارى را امام بتفصيل و دقت در نامه‏اى كه براى سردار رشيد خود مالك اشتر بهنگام انتصابش بحكومت مصر نگاشت بيان داشته و اين برنامه دادگرانه بدان اندازه جدى و دقيق و آموزنده و هيجان‏انگيز است كه بحق بايستى سرمشق همه زمامداران جهان باشد و ما چون همه اين نامه را در اين كتاب آورده‏ايم نيازى بشرح آن در اين مقدمه نمى‏بينيم .


على و اخلاق
انسان‏سازى ، فردسازى ، خودسازى ، تلطيف و تعديل غرائز ، مبارزه با تباهى ، رشد و گسترش پاكى ، تحكيم برتريها و بالاخره ايجاد مكتب اخلاق ، از مهمترين ، فورى‏ترين و ضرورى‏ترين مواردى است كه اسلام به آن عنايتى خاص دارد و قرآن كريم هندسه اخلاق آدمى را بدقيق‏ترين رسمى ، ترسيم فرموده و پيروان خود را برعايت نكات والاى آن برانگيخته و پيامبر اسلام بزرگترين نمونه اخلاقى انسانيت است بدانسان كه خداوند درباره‏اش ميفرمايد ( تو بزرگترين اخلاق را دارائى (83) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)
پيامبر نمونه والا و مجسم اخلاق قرآنى بود چنانكه همسرش درباره‏اش گفت : ( خلق پيامبر ، همان اخلاق قرآن بود ) و همين دستورهاى علمى و نمودارهاى عملى بود كه مدينه فاضله حقيقى نه تخيلى افلاطونى را پديد آورد و امت اسلامى عظيم‏ترين و پاكترين خويها را حائز گرديد .
على هم با هندسه اخلاق ، عدالت هستى را در وجود انسانها تجلى داد و خود بزرگترين اخلاق را داشت چنانكه ميفرمود :
( من مردم را به كارى نيكو وادار نكردم مگر آنكه خود پيشتر به آنها عمل مى‏كردم و مردم را از كارهاى زشت باز نمى‏داشتم مگر آنكه خود پيشتر از ديگران از آن زشتى‏ها بركنار بودم ) .
و اين سخن را جز پيامبران و امامان راستين ما هيچكس در زير اين آسمان نميتواند ادعا كند ، على در گفتارش همه‏جا از اخلاق سخن ميراند تا فرد فرد مردم را بپاكى و درستى بسازد و از اجتماع آنها جامعه‏اى پاك و عادل و راستين بوجود آورد ، على در وصيتى كه بفرزندش امام حسن ( ع ) ميفرمايد و منظورش اندرز همه فرزندان مسلكى اوست دقيق‏ترين مسائل اخلاقى را بصورت نصيحت بيان ميدارد و از جمله چنين ميفرمايد :
دلت را به اندرز زنده بدار و بپارسائى بميران و به يقين نيرومند ساز و با آگاهى روشن كن و بياد مرگ خوارش بدار و بقبول نيستى وادارش ، زشتى‏هاى دنيا را به او بنمايان و از يورشهاى روزگار بر كنارش دار و زشتى‏هاى ايام گذران را بر او نمودار كن و داستانهاى پيشينيان را برايش بازگوى و بگو كه بر آنها بر اثر تبهكاريهاشان چه گذشته است ، در شهرهاى بازمانده و يادگارهاى ويران و كهنشان سير كن و ببين كه چه كردند و بكجا رفتند و در كجا آرام گرفتند ، آنگاهست كه مى‏بينى دوستانشان را گذاشتند و بخانه تنهائى گور فرو رفتند ، تو هم بزودى سرنوشتى بمانند آنها خواهى داشت پس جايگاه خويش را نيكو گردان و آخرتت را بدنيايت مفروش ، آنچه را نميدانى و بدشواريت مى‏اندازد مگوى و براهى كه از گمراهيش بيم دارى پا مگذار زيرا خوددارى بهنگام سرگردانى بهتر از فرو رفتن در ناگواريهاست مردم را به نيكى وادار كن تا از نيكوكاران باشى و زشتى را با دست و زبانت دور كن و با تلاشى فراوان از تبهكاران كناره گير ، و در راه خدا از سرزنش ، توبيخ‏گران مهراس و براى حق خود را بگرداب مهالك انداز و در دينت ژرف‏انديش باش و خويشتن را بسختى عادت ده . . . . . (84) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) و بجاى ديگر هر دو فرزندش حسنين را چنين سفارش ميكند :
« شما را و خاندانم را و هر كس كه سفارش من به او ميرسد ، به پرهيزگارى و نظم در كارها وصيت ميكنم ، بين خود را اصلاح كنيد كه از پيامبر شنيدم اصلاح بين مردمان از همه نمازها و روزه‏ها بهتر است ، خدا را ، خدا را ، به يتيمان روى آوريد و دهانشان را بى‏غذا نگذاريد و كوچكشان نشماريد ، خدا را ، خدا را ، بهمسايگان نيكى كنيد كه پيامبر آنچنان درباره همسايگان سفارش ميفرمود كه گمان بردم از يكديگر ارث ميبرند ، خدا را ، خدا را ، از قرآن دورى نكنيد و نگذاريد ديگران در عمل كردن به آن از شما پيشى گيرند ، خدا را ، خدا را ، نماز را بزرگ شماريد كه پايه دين شماست ، خدا را ، خدا را ، بخانه خدا روى آوريد و آنرا تنها نگذاريد ، خدا را ، خدا را ، در راه خدا جهاد كنيد با سرمايه‏ها و جانها و زبانهايتان ، بر شما باد كه بيكديگر به پيونديد و ببخشيد و از دورى و ستيز بپرهيزيد ، هرگز امر بمعروف و نهى از منكر را ترك نكنيد كه در اينصورت تبهكاران بر شما چيره ميشوند و دعاهايتان پذيرفته نمى‏شود (85) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) و در سخنانى كوتاه چنين ميفرمايد :
« بخل ننگ است و ترس كاستى است ، تنگدستى زيرك را از بيان دليل گنگ مى‏سازد ، بينوا در شهر خود تنهاست ناتوانى آفت است شكيبائى دلاورى است ، پارسائى توانگرى و تقوى سپر آتش جهنم است » (86) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)و باز چنين ميفرمايد :
« با مردم چنان آميزش كنيد كه اگر بميريد بر شما بگريند و اگر زنده بوديد با شما مهربانى كنند ، چون بر دشمن خويش پيروز شدى بشكرانه پيروزيت بر او ببخشاى » (87) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)
و بديگر بار مردم را چنين اندرز ميدهد :
( بخشنده باش ولى در بخشندگى زياده‏روى مكن ، ميانه‏رو باش و سختگير مباش ، بهترين بى‏نيازى ، دورى از آرزوهاست ، آنكس كه در رنجانيدن مردمان بشتابد ، درباره‏اش آنچه نميدانند بگويند ، هر كس آرزوهايش را دراز گرداند به تبهكارى افتد ) (88) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) و بديگر سخن ، امام مكارم اخلاقى را برمى‏شمارد و برتريهاى آنها را بازگو مى‏كند و دستاوردهاى نيكويشان را چنين بيان ميدارد « هيچ سرمايه‏اى سودمندتر از خرد و هيچ تنهائى‏يى ترسناكتر از خود خواهى و هيچ خردى بمانند انديشيدن و هيچ بزرگوارى‏يى بمانند پرهيزگارى و هيچ همدمى بهتر از خوشخوئى و هيچ ميراثى بمانند ادب و هيچ پيشوائى بمانند توفيق و هيچ بازرگانى‏يى سودبخش‏تر از شايسته‏كارى و هيچ سودى مانند پاداش خدائى و هيچ پارسائى بهتر از بركنارى شبهه‏ها و هيچ پاكدامنى برتر از دورى حرامها و هيچ دانشى بمانند انديشه و هيچ عبادتى مثل انجام فرائض و هيچ ايمانى بمانند شكيبائى و آزرم و هيچ افتخارى همچون فروتنى و هيچ شرافتى بمانند دانش و هيچ عزتى مثل بردبارى و هيچ پشتيبانى‏يى استوارتر از مشورت نيست » (89) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)
امام از وفادارى سخن ميگويد و وفاداران را مى‏ستايد و چهره زشت فريبكاران را ترسيم ميكند و ميگويد مردان حق با آنكه راه فريبكارى را ميدانند براى رعايت فرمان خدا از آن كناره ميگيرند و در اين باره چنين ميفرمايد :
« وفادارى همدم راستى است و من سپرى نگهدارنده‏تر از وفا نمى‏شناسم و آنكس كه بداند بكجا باز ميگردد هرگز مردم را نمى‏فريبد و ما اكنون در روزگارى بسر ميبريم كه مردمش فريبكاران را زيرك مى‏شمارند و آنها را خردمند و چاره‏جو مى‏دانند اينها را چه ميشود ؟ خدايشان بكشد انديشمندان و چاره‏جويانهم راه فريب را مى‏شناسند لكن فرمان و نهى خدا آنها را از فريبكارى بازميدارد و اين بى‏دينانند كه از هر فرصتى براى مكر و فريب سود مى‏برند » (90) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)عل هواپرستان و دنيادوستان و صاحبان آرزوهاى دراز را از كردار زشتشان برحذر ميدارد و خطاب به آنها چنين ميفرمايد :
« اى مردم ، بيش از هر چيز از دو چيز درباره شما مى‏ترسم ، هواپرستى و آرزوهاى دراز ، هواپرستى شما را از راه حق باز ميدارد و آرزوى دراز آخرت را از يادتان مى‏برد ، آگاه باشيد كه دنيا با شتاب از شما روى برميگرداند و از آن چيزى براى شما نمانده ، جز ته‏مانده كاسه‏اى كه آنرا كج كنند ، آگاه باشيد كه آخرت پيش مى‏آيد و دنيا و آخرت هر كدام فرزندانى دارند ، پس شما فرزند آخرت باشيد نه دنيا و هر فرزندى بزودى در روز رستاخيز بمادرش مى‏پيوندد امروز روز كردار است نه حساب و فردا روز حسابرسى است و روز عمل نيست » (91) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) در اندرزى اخلاقى كه بگفته گردآورنده نهج البلاغه اگر در اين كتاب پندى جز آن نبود مردم را كافى بود بمردى كه از امام خواست نصيحتش كند ، سخنانى چنين تام و كامل و سودبخش بيان داشت و فرمود :
« از آن گروه مباش كه بدون شايسته‏كارى ، پاداش آخرت خواهند و بازگشت بخدا را با اميدهاى دراز دنيائى بتأخير افكنند همچون آنكس مباش كه درباره دنيا مانند پارسايان سخن گويد ولى چون دنياپرستان بدنيا دل بندد ، هر چه به او بدهند سير نشود و اگر چيزى به او نرسد قناعت نورزد ، از سپاس بخشش‏ها فروماند و زياده‏خواه و فزونى طلب باشد مردم را از بدى بازدارد و خود باز نايستد و به آنچه خويش نمى‏كند مردم را فرمان دهد ، شايسته‏كاران را دوست بدارد ولى رفتارش چون آنان نباشد و تبهكاران را دشمن دارد و خود همچون آنها باشد ، از مرگ براى گناهان فراوانش بترسد ولى بر آن گناهان همچنان پافشارد ، اگر بيمار شود از گنهكارى پشيمان شود و اگر تندرست گردد به هوسرانى پردازد ، بهنگام آسودگى بخودپسندى افتد و بوقت گرفتارى نوميد شود ، چون بلائى به او رسد با بيچارگى به دعا و لابه افتد و چون فراخى يابد ، روگردان و مغرور شود ، نفس سركشش بگمانهاى پوچ بر او چيره گردد ولى با يقينى كه بكيفر آخرت دارد بر او پيروز نشود بر ديگران بگناهانى كه كمتر از گناه اوست مى‏ترسد و براى خودش پاداشى بيش از ديگران اميدوار است اگر بى‏نياز شود بگناه و فتنه افتد و اگر بى‏چيز ماند نوميد و سست گردد ، در انجام وظيفه كوتاهى كند ولى در مزدخواهى به آز افتد اگر شهوت و لذتى يافت بگناه آيد و از توبه باز ايستد و اگر اندوهى به او رسد وظائف دينى را كنار گذارد سخن از عبرت‏آموزى گويد و خود پندى نياموزد و در پند گفتن مبالغه ورزد و خودش پند نگيرد ، بگفتارش مى‏نازد و كردارش اندك است بدنبال چيزهاى ناپايدار مى‏شتابد و درباره واقعيتهاى پايدار سهل‏انگار است ، پاداشهاى بزرگ خدائى را زيان مى‏پندارد و زيانهاى دنيا را غنيمت و نعمت ميداند ، از مرگ مى‏ترسد ولى از عمرى كه ميگذرد باكى ندارد ، گناهان ديگران را كه كمتر از گناهان اوست بزرگ مى‏شمارد و طاعت خود را كه كمتر از طاعت ديگرانست فراوان ميداند بر ديگران ميتازد و سخت ميگيرد و بر خودش هر كار را آسان ميداند ،
خوشگذرانى با سرمايه‏داران را از عبادت با تهيدستان دوست‏تر دارد بسود خويش ديگران را محكوم ميكند و بزيان خويش حكمى نميدهد ديگران را هدايت مى‏كند و خويشتن بگمراهى مى‏افكند ، مردم از سخنان او پيروى ميكنند و خودش گناهكار است ، حق خود را بتمامى مى‏ستاند و حق مردم را بتمامى نميدهد از مردم ميترسد و از خدا نمى‏ترسد و از پروردگارش در كار مردم نمى‏هراسد » (92) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)

على و على
شناخت على كارى دشوار است و اين وجود نامتناهى را كسى نتواند بشناسد و آنسان ذاتش افق انسانى را از هر سوى پوشيده كه افكار و اوهام از شناختش بازمانده و هر كس از ديدگاه خويش او را بنحوى ديده است ، دوستانى او را بدانسان بزرگ شمرده‏اند كه راه مبالغه پيموده و خدايش دانسته‏اند و اينان همان ( محب غال ) هستند و دشمنانش از راه كينه ، از سوى ديگر چنان در ستيز با او به پهلوى چپ افتاده‏اند كه كافرش شمرده‏اند و آنان همان ( مبغض قال ) هستند و على هر دو گروه را ( هلاك شده ) دانسته است و براى شناخت على بايد بسخن پيامبر توجه داشت كه فرمود : ( يا على كسى تو را جز خدا و من نتواند بشناسد ) و ما براى شناخت اين عنصر عظيم و بيكرانه و جاودانه بايد او را از زبان خدا و پيامبر و خودش بشناسيم و از اين ديدگاه والا بشناخت وجود ارزنده‏اش برسيم ، خدا در قرآنش بتكرار از پايگاه والاى على سخن بميان آورده ولى او را بصفاتش شناسانيده نه بنامش ، تا ستيزه‏جويان نتوانند بقرآن محفوظ دست يازند ونام على را بردارند و بكتاب جاودانى اسلام خدشه و تحريفى روا دارند ولى آيات قرآنى در اين باره بدان اندازه روشن است كه جز به على بديگر كسى نتواند مطابقت يابد ، على بهمراه رسول خدا و خود خدا سرپرست مؤمنان است كه خداوند فرمود :
( همانا سرپرست شما خداست و پيامبرش و كسانيكه نماز را بجاى آورند و زكوة ميدهند در حالى كه ركوع ميكنند ) (93) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) و چنين كسى جز على حتى بتصديق مفسران عامه نميتواند باشد و بجاى ديگر خداوند على را شاهد رسالت پيامبر ميداند و كسى كه به علم كتاب آگهى دارد (94) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) كتاب تشريع ، كتاب تكوين و كتاب انسان و اگر مرا هم اهل مبالغه ندانند كتاب مبين كه مكنون و محفوظ است و علم غيب در آن نگاشته شده است زيرا همه اينها كتابند و على هم علم كتاب نزد اوست و اين افاضه از جانب حق است كه بنفوس پاك و زكيه و مستعدى چون پيامبر و على افاضه ميشود از همه مهمتر كه شرط اتمام نبوت و ابلاغ رسالت پيامبر ، اعلام امامت على است و اگر پيامبر در بيان امامت على تعلل ورزد بوظيفه پيامبرى خويش رفتار نكرده است (95) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) و چون در پهنه پرهيجان غدير ، على بمقام رهبرى انسانى معرفى شد ، دين اسلام هم تكامل يافت و خداوند فرمود :
( امروز دين شما را كامل ساختم و نعمت هدايت را تمام كردم و به اينكه اسلام دين شما باشد خشنود شدم ) (96) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)عل و همسر گراميش و فرزندان والاتبارش خاندان رسولند كه خداوند پليدى را از آنان برداشته و پاكيزه‏شان ساخته است و آيات فراوان ديگر كه در شأن على آمده و گفتار كوتاه ما را گنجايش بيان آنها نيست و بايد بكتابهاى مربوط مراجعه كرد گفتارى كه پيامبر درباره على گفته آنقدر فراوان است كه كتابهاى خاصه و عامه را پر كرده است و در هر جاى و هرگاه ، رسول اسلام درباره ايمان و عمل و علم و قضاوت على سخن گفته است ، يك ضربه شمشير على در روز جنگ خندق از عبادت ثقلين ارزنده‏تر است ، على جان پيامبر و گوشت و خون و استخوان اوست ، على خليفه و جانشين او حامل لواى علم اوست و نسبت به او به منزله هارون نسبت بموسى است و على صداى وحى را ميشنود و فرشته‏اش را مى‏بيند و هزاران سخن ديگر از پيامبر كه در صدها كتاب تفسير و حديث آمده و ميتوان بتفاسير مجمع البيان و برهان و الميزان و كتابهاى صحاح و احقاق الحق و الغدير و عبقات و ينابيع الموده و . . . . مراجعه كرد ولى اسف اينجاست كه هنوز على در دنياى اسلام و متاسفانه در دنياى شيعه هم بدرستى شناخته نشده و شخصيت والايش تحريف شده و هنوز هم گرفتار محبان غال و مبغضان قال است و اينهم نمودار شخصيت مظلوم على است كه هنوز هم چهره آسمانيش در محاق جهل‏ها و جورهاست و ما شيعيانش هنوز بدرستيش نشناخته‏ايم و تا او را نشناسيم نتوانيم از او پيروى كنيم و تا پيريش نكنيم شيعه او نيستيم و بسعادت و فلاحى كه در انتظار آنيم نمى‏رسيم گروهى از مسلمانان سنى بى‏انصاف ، على را در رديف عثمان و سعد وقاص و عبد الرحمن بن عوف و خالد بن وليد جزء عشره بشره بحساب مى‏آورند در صورتيكه چه نسبت خاك را با عالم پاك ، على آن مرد بزرگ معنوى كجا و اين گروه اشرافى و تجاوزكار و منحرف كجا ؟
قرنها بر منبرها به على دشنام دادند و ناسزا گفتند و فرزندان و پيروان راستينش را كشتند و بدار آويختند و بزندان افكندند ولى او پاينده‏تر و روشنتر و انسان‏سازتر و مقدس‏تر و اعجازگرتر و اعجاب‏انگيزتر باقيماند .
گروهى هم برايش شخصيتى اساطيرى و ذهنى ساختند و بعنوان دوستى ، داستانها و شعرها برايش پرداختند و بآسمانش فرستادند و از رهبرى مردم زمين بركنارش داشتند و از دسترس پيروانش بيرون بردند و شيعيانى موهوم ساختند ، ذليل و بيچاره و جاهل كه براى على نه تنها افتخارى نيافريدند بلكه دردها و اندوهها ببار آوردند ،
شاعران از چشم و ابرويش سخن گفتند و از قد و بالايش و سياهى مويش و سفيدى رخسارش و هزاران تغزل و تشبيب و اين شعرها بدست درويشها افتاد و وسيله تكدى و مفتخوارى و دريوزگى و بيكارگى و موجب شرمسارى على .
نقاشان او را در كنار گنبد و بارگاهى زرين نشانيدند و دوتا شير در كنارش خوابانيدند و شمشيرى دو سر روى زانويش نهادند ، يعنى على فقط اهل كشتار است و جنگ و بعد مسيحيانهم از آن عكس‏ها كپيه گرفتند و قيافه‏اى زشت و بيرحم به او دادند و كلاه خود و زره و شمشيرى به او بستند تا بدنيا بگويند اسلام دين آدمكشى و قساوت است و اينهم امام مسلمانان است .
برخى صوفيان و گروهى عارف‏نما ، بنام او هو حق على گفتند و از خدايش بالاتر شمردند و دنبال هزاران فجايع رفتند و ناد على خواندند و نماز نخواندند و باز همان رسوم مسيحى و برهمائى را زنده كردند و توحيد اسلامى را كه على خودش قربانى آن بود لكه‏دار كردند و از مسجد به خانقاه رفتند و با اوهام دست بگريبان شدند .
برخى روضه‏خوانهاى بى‏سواد هم روى منبر رفتند و بعوض خواندن آيات قرآن و حديث پيامبر و خطب نهج البلاغه شعر خواندند و قصه گفتند و على را بعوض رهبرى در محيط زندگى فقط دادرس شب اول قبر و سر پل صراط معرفى كردند و هر گونه گناهى را با وجود داشتن ولايت على ناچيز شمردند و شفاعت را وارونه معرفى كردند و مردم بيسواد را بگناهكارى گستاخ كردند و على را بعنوان آنكه بالا ببرند از مقامش پائين آوردند و با داستانسرائيهاى دروغ و بيهوده شيعه را گروهى خرافى و اوهام‏پرست معرفى كردند و بهانه بدست دشمنان دادند كه بگويند شيعه‏ها مشركند و مهدور الدم و احمدامين‏ها و موسى جاراله‏ها و فريد وجدى‏ها و شهرستانيها و . . . . تهمت‏ها بشيعه زدند و جنجالها براه انداختند كه اگر مصلحانى همچون سيد شرف‏الدين‏ها و علامه امينى‏ها و كاشف‏الغطاها نبودند معلوم نبود كه چه سرنوشت‏هاى شومى بسراغ مكتب تشيع مى‏آمد و ما ميگوئيم چه بهتر است كه على را از زبان و عمل و سيره و اخلاق و عبادت خودش بشناسيم و بشناسانيم و مكتب والاى تشيع را كه خونبهاى على و فرزندان والا و شيعيان فداكار و راستين اوست احيا كنيم و بشريت را در پرتو اين مكتب مقدس بسرچشمه ايمان و عدل و صلح و آزادى و تقوى و پاكبازى و انسان‏دوستى و همه مكارم اخلاقى رهبرى كنيم اكنون بايد على را از زبان على و كتاب بزرگ و جاويد نهج البلاغه‏اش بشناسم و غبار جهل از چهره روشن آسمانيش بزدائيم ، اينجا سؤالى پيش مى‏آيد و انتقادى كه چرا على خود را ستايش كرده و بخودستائى پرداخته است مگر خودستائى در منطق اخلاق انسانى ، كارى غلط و تكبرآميز نيست ؟
به اين پرسش و انتقاد ، پاسخى بكر و زيبا ميدهيم ميگوئيم ، ما دو على داريم ، على فرزند ابيطالب و على امير المؤمنين و امام المسلمين و حجة اله و ولى اله و اين على فرزند ابيطالب است كه على امير المومنين را مى‏ستايد و اين دو شخصيت در هم ادغام شده و على واحدى را پديد آورده كه مرز آن غدير است .
على فرزند ابيطالب همچون ديگر مسلمانان به امامت على امير المؤمنين ايمان دارد و نخستين كسى است كه به امامت خود معتقد است همچنانكه رسول الله هم به رسالت خود مومن است و اول المسلمين است و بمصداق ( آمن الرسول بما انزل اليه ) پيش از هر كس به پيامبرى خود ايمان آورده و در اذان و تشهد خودش هم شعار ( و اشهد ان محمد رسول الله و عبده و رسوله ) را بزبان مى‏آورده و اگر چنين نمى‏كرده نمازش درست نبوده است .
على هم كه خود را مى‏ستايد بنام امامى ميستايد كه خود به امامتش معتقد و معترف بوده است و بعلاوه از حق خويش دفاع ميكرده است و دفاع از حق واجب است اگر چه اين حق از خودش باشد .
على ميگويد ( مقام من در سرپرستى و ولايت اجتماع بمانند محور بر سنگ آسياست ) (97) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) چه تشبيه زيبا و مثل درست و رسائى .
آخر مگر نه اين است كه سنگ سنگين آسيا را محور آن مى‏چرخاند و محور هم بنيروى ريزش آب مى‏چرخد ؟ اينجا هم فقط امام است كه ميتواند سنگ رهبرى اجتماع را بچرخاند و توده‏ها را بمانند كهكشانها بر مدار عرش عظيم خلافت ، بدون هيچگونه انحرافى بگردش آورد و همچنانكه محور بنيروى فرو ريختن آب بحركت مى‏آيد امام هم بقدرت آبشار وحى آسمانى بحركت مى‏آيد و از فراز الهام آسمانى نيرو ميگيرد و پيوندى هميشگى با وحى و علم و قدرت آسمانى دارد ، پس علم و قدرت امام از علم و قدرت لا يزال خدائى برميخيزد و ديگر كس را پايه و مايه گردانيدن چرخ رهبرى امت نيست و اين على است كه چنين آگاهى و توانى را به اراده خداوندى كسب كرده است و نيز چنين ميفرمايد :
( از كوهسار وجود من سيلاب دانش فرو ميريزد و مرغ انديشه را ياراى پرواز بقله والا و بلند من نيست ) (98) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)
و ميدانيم كه كوهستان ، آبها را از آسمان فرا ميگيرد و از سينه خويش بكشتزارها فرو ميفرستد و علم على هم از آسمان وحى خدائى كه همان دانشهاى وافر قرآن است پديد مى‏آيد و از انجا بكشتزار جانهاى مستعد انسانها سرازير مى‏شود و جز مقام ولايت و خلافت الهى كسى توان آنرا ندارد كه اين بارشهاى پياپى و فياض را بدامان گيرد و از آن سيلابها روان كند و جانهاى پياپى و فياض را بدامان گيرد و از آن سيلابها روان كند و جانهاى تشنه انسانها را سيراب سازد و ستيغ اين كوه بلند ، آنسان والا و رفيع است كه مرغان تيزبال انديشه هرگز نتوانند به اوج آن برسند و ارتفاع حيرت‏انگيزش را كه سر در ابرهاى غيب فرو برده است دريابند .
على چنين اوج بيكرانى را دريافته و حق را ديده و بمقام يقين رسيده چنانكه ميفرمايد ( از آن روز كه حق را ديدم در آن ترديد نكردم ) و چنان حقايق روشن ماورائى براى او نمودار است كه ميفرمايد :
( اگر پرده‏ها را از برابر ديدگانم بردارند بر يقينم افزوده نمى‏شود ) شگفت است كه على از پشت پرده‏هاى طبيعت آگهى دارد و بجهان غيب ديده مى‏گشايد و بالاتر از اين سخن اعجازانگيز على است كه در پس پرده غيب بمقام شهود رسيده و چهره زيباى خدا را هم با ديده دل ديده است آنجا كه ميفرمايد : ( خدائى را كه نبينم نمى‏پرستم ) و در اين پايگاه از مقام موساى كليم هم بالاتر رفته است كه درخواست ديدار خدا را كرد و پاسخ ( لن ترانى ) شنيد .
على اگر چه پيامبر نيست ولى پيامبرگونه‏اى است كه از رسالتهاى آسمانى آگهى دارد و از وعده‏هاى الهى آگاهست و رموز كلمات هدايت را بخوبى مى‏شناسد و ميفرمايد :
( سوگند بخداوند كه من از تبليغ رسالتها و همگى وعده‏هاى آسمانى و كلمات تامه الهام پروردگارى آگاهم و درهاى حكمت و فروغ امر هدايت در نزد ما خاندان پيامبر است ) (99) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) خلافت و حكومت على ، امرى است الهى ، او رهبرى و پيشوائى را براى خود نميخواهد و مقام ولايت را دستخوش اميال مردم نميسازد بلكه از آنروى باين پايگاه والا علاقه دارد كه مردم را بسوى خدا رهبرى كند و خشنودى خدا را در اين راه بدست آورد بهمين جهت بمردمى كه او را براى رسيدن بمقاصد ننگين مادى خود ميخواستند فرمود :
( كار من با شما يكسان نيست ، شما مرا براى خود ميخواهيد و من شما را براى خدا پس مرا براى هدايت و تكامل خود يارى كنيد ، بخدا قسم كه حق ستمديده را بستانم و بينى ستمكار را مهار كنم تا او را به آبشخور حق و عدالت بكشانم ) (100) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) على حتى يك لحظه از فرمان خدا و پيامبرش بى‏خبر نمانده و جان خود را در مهالكى هولناك براى گسترش آئين حق بخطر انداخته و تا آخرين لحظه حيات پيغمبر با او بوده است چنانكه ميفرمايد ( من حتى يك لحظه درباره خدا و پيامبرش ترديد نكردم و جان خود را در معركه‏هاى خونين نبرد كه دلاوران بزرگ بزانو درمى‏آمدند بخطر افكندم و اين شجاعت را خداوند بمن ارزانى داشت و پيامبر در آغوش من جان داد و بهنگام مرگ روح مقدسش بر چهره من درخشيد ) (101) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) شناخت على و فرزندان والاتبارش كه مقام بلند امامت را حائز گرديده‏اند كارى بس دشوار است و جز مومنانى كه قلبهاشان در آزمايش پروردگارى پيروز گرديده ديگرى نميتواند حقيقت پايگاه آنانرا دريابد زيرا على راههاى آسمان هدايت را از راههاى زمينى ماديت بهتر ميداند و ميفرمايد :
( كار ما و شناخت ما ، كارى سخت و دشوار است كه بندگان مؤمن خدا كه قلبشان در آزمايش خدائى پيروز گشته آنرا در مى‏يابند و گفتار ما در گنجينه امين دلهاى پاك نگهدارى ميشود ، بيش از آنكه مرا نيابيد آنچه از من ميخواهيد بپرسيد كه من راههاى آسمانها را از راههاى زمين بهتر مى‏شناسم ) (102) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) شگفتى‏آور است كه على در همه ابعاد وجودش به آخرين مدرج كمال رسيده است در پايه انديشه و علم آنچنانست كه ميگويد آنچه ميخواهيد از من بپرسيد و براى پهنه بيكران علميش مرزى نمى‏شناسد و در مقام روحى آنقدر بالا رفته كه راههاى ماورائى و غيب را بهتر از راههاى محسوس و مشهود طبيعى مى‏شناسد و در بعد جسمى و توان پيكرى هم آنقدر نيرومند است كه ميفرمايد :
( اگر دشمن همه بلنديها و پستى‏هاى زمين را فراگيرد ، هرگز پشت بدشمن نمى‏كنم و بهراس نمى‏افتم ) و باز ميگويد :
( اگر همه عرب بجنگ با من برخيزند از ميدانشان روى برنمى‏گردانم ) و درباره نبردهاى قهرمانانه خود كه موجب نابودى شرك و ستم و گسترش آئين اسلام گرديد چنين ميفرمايد :
( اين من بودم كه سينه دلاوران عرب را بخاك انداختم و شاخهاى دليرانشان را از بيخ بركندم ) (103) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) ولى همه اين قدرتها و حكمتها و امتيازات را از خدا و پيامبرش ميداند در يكجاى ميفرمايد شجاعتى كه خداى بمن بخشيد و در جاى ديگر خود را پرورده دامان پيامبر ميداند و چنين ميفرمايد :
( شما ميدانيد كه من با پيامبر چه خويشاوندى نزديك و احترام و پيوند مخصوصى داشتم ، در آنزمان كه كودك بودم مرا بدامان ميگرفت و بسينه‏اش مى‏چسبانيد و مرا در بسترش مى‏خوابانيد چنانكه پيكرش را لمس ميكردم و بوى خوش او را مى‏شنيدم و او غذا را بدهان من ميگذاشت ، او هرگز دروغى در سخن و لغزشى در رفتار من نمى‏ديديد و من همچون بچه شتران هميشه بدنبالش بودم و هر روز پرچمى از خوى نيكو برايم برمى‏افراشت و مرا به پيروى آن فرمان ميداد و من هر سال با او در غار حرا بودم و او را ميديدم و جز من كسى او را نمى‏ديد و در نخستين خانه‏اى كه افراد آن به اسلام گرائيدند پيامبر بود و خديجه و من سومين آنها بودم ، فروغ وحى خدائى را مى‏ديدم و رائحه رسالت را استشمام ميكردم و پيامبر ميفرمود : آنچه را من ميشنوم تو ميشنوى و آنچه را مى‏بينم تو هم مى‏بينى ، تو پيامبر نيستى ولى وزير منى و تو بر خيرى و امام آنگاه چنين عرضه داشت بار خدايا من نخستين كسى هستم كه بتو روى آوردم و دعوت پيامبرت را شنيدم و پذيرفتم و كسى جز پيامبر در نماز خواندن بر من سبقت نگرفت و به پرستش تو برنخاست ) (104) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) و بديگر جاى على خود را در شمار صديقان و ابرار و احياگران سنت خدا و ياران بهشت بحساب مى‏آورد و ميگويد :
( من از گروهى هستم كه در راه خداى سرزنش ملامتگران را بهيچ انگاشتند ، چهره‏شان رخساره صديقان بود و گفتارشان سخن نيكمردان ،
شبها را بعبادت آبادان مى‏ساختند و روزها روشنگر راه رهروان حق بودند ، بقرآن چنگ مى‏زدند سنت خدا و رسولش را زنده ميداشتند بخود نمى‏باليدند و خود را بالاتر نمى‏شمردند و فريبكار و تبهكار نبودند دلهاشان در بهشت بود و پيكرهاشان در تلاش عمل صالح ) (105) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)
عمل صالح پايگاهى والاتر از حسنه دارد ، حسنه كارى عاطفى است كه جنبه مهرورزى و انسان‏دوستى دارد ، همچون سير كردن گرسنه‏گان و درمان بيماران و پناه دادن به بيخانه‏ها و پوشانيدن برهنگان كه هر چند كارى است نيكو ولى سطحى است و فاقد سازندگى و هر انسانى در هر مذهب و مكتب به اينكار دست ميزند ، خاصه گروه بهره‏مندان و سرمايه‏داران كه براى اسكات هيجانات وجدانى خود ، چنين كارهائى مى‏كنند و گاهى براى حفظ منافع شخص خويش و تسكين خشم محرومان ، دست و دلى ميگشايند و پول سياهى بدامان نيازمندى ميريزند و نفسى براحت مى‏كشند و اگر هم مسلمان باشند و سرمايه‏دار نام انفاق بر آن ميگذارند و غرفه‏هائى از بهشت براى خود آماده مى‏كنند كه هم دنيا را داشته باشند و هم آخرت ، هم خلق را خشنود كنند و هم رضاى خدا را بدست آرند و هم مردم را بفريبند و هم خود و هم خدا را بخيال خود .
ولى عمل صالح ، تلاش است و سازندگى ، حركت است و پيشرفت و پيشبرد اهداف انسانى كه جامعه را بجنبش درآورند و استعدادها را برانگيزند و تجاوز را نابود كنند و امتى پديد آرند بى‏نياز و بهره‏مند و برابر كه نيازى به نيكوكارى و بذل و بخشش نداشته باشند و همگى بر سفره بى‏كران طبيعت بنشينند و يكسان و همسان و برابر از بهره‏هاى خدائى بهره گيرند اينجاست كه جهاد و فداكارى و تلاش در كادر عمل صالح قرار ميگيرد و آگاهى و بينائى و بيدارى را بوجود ميآورد و مغزها بكار مى‏افتد و ناس به اصالت مى‏افتد و طبقه‏ها از بين ميرود و امت اسلامى ، يكپارچه و يك كاسه مى‏شود و ما مى‏بينيم كه در قرآن كريم ، همه‏جا ، عمل صالح مرادف با ايمان است و مؤمن كسى است كه آنرا بجاى آورد و آنكس هم كه عمل صالح كند مؤمن است و ديگر كس هيچ .
بهشت هم سرانجام و پى‏آمد همان عمل صالح است يعنى ارتقاء بمقام لقاى خدا و ديدار حق و كسب جاودانگى و ابديت و كسى تواند به اين عرش برين معنوى پرگشايد كه انرژيهاى پرتوانى از عمل صالح داشته باشد پس عمل صالح كار دست و زبان و فكر و پيكر است كه دستاورد آن بجان و قلب ميرسد و دل ببهشت ميرود ، پيش از آخرت و آنكس كه در اين دنيا بهشت را بسازد در آن دنيا هم كه پى‏آمد جريان حيات طبيعى است ببهشت ميرسد ولى نه بهشت تكى بلكه بهشت همگانى و على بزرگترين مظهر و آيت ايمان و عمل صالح است كه بزرگترين پايگاه عالى معنوى را احراز كرده است مقام خشيت و مقام رضا و برترين انسانيت كامل كه قرآن مجيد درباره‏اش ميفرمايد :
( آنها كه ايمان آوردند وعمل صالح بجاى آوردند ، بهترين انسانهايند پاداش آنها در نزد خداست ، بهشتهائى هم كه رودبارهاى رحمت حق در آن جريان دارد ، خدا از آنها خشنود است و آنها از خدا و اين پايگاه كسى است كه از خدايش بترسد ) ( خشيت ) خشيت پايگاه بلند ، دانايان و آگاهان است كه على سرآمد آنهاست و قرآن ميفرمايد :
( آگاهان و دانايان از خداى مى‏ترسند ) .
نه آن ترس و وحشتى كه بردگان از تازيانه و شكنجه اربابان داشته باشند بلكه خشيت از مقام اعلاى كبريائى حق ، يعنى چنان ديدگاه دلشان باز ميشود كه خداى را در اوج عظمت و جلالش مى‏نگرند و از آنهمه حشمت و بزرگى ، سراسيمه ميشوند و مقامى را درمى‏يابند كه با درك ناتوانى مخلوق در برابر خالق عظيم و كريم بتكان و لرزه مى‏افتند و اين است مقام والاى خشيت كه هر كس بدانمقام نرسد جز پيامبران راستين حق و امامان بزرگوار و معصوم ، كه على در راس آنهاست .
حال هر كس هر چند بخواهد براى على از روى خيال و وهم و گمان و اسطوره و داستان و شعر مقامى بسازد و بتراشد هرگز چنين مقام حقيقى و والائى را نميتواند دريابد و آن آيه كه در آخر سوره بينه است باتفاق مفسران خاصه و عامه در شأن على است كه چون على از در مسجد وارد شد پيامبر فرمود : ( خير البريه آمد ) .
على خدمات ارزنده‏اى را كه براى ساختن انسانهاى برتر انجام داده بدرستى برمى‏شمارد و ميفرمايد :
( آيا من نبودم كه بين شما بفرمان قرآن كريم كه يادگار سنگين و گرانبهاى پيامبر است رفتار كردم و عترت پيامبر را كه يادگار عملى هدايت نبوت است در ميان شما گذاردم و پرچم ايمان را برافراشتم و شما را بمرزهاى پاكى و ناپاكى آگهى دادم و جامه سلامت و عدل را بر پيكرتان پوشيدم و سخنان حق را بر انديشه‏هاتان گسترانيدم و خويهاى ستوده خويش را بشما نماياندم ؟ ) (106) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)
پس على ، هر دو يادگار پيامبر را نگهبانست هم قرآن را كه به علم آن آگهى دارد و بفرمان آن بهتر از هر كس عمل مى‏كند و هم خاندان پيامبر از نژاد اوست و هر دو يادگار در او فراهم است و اوست كه بچنين نيرو و امتيازى پرچم ايمان را برمى‏افرازد و مردم را از مزاياى عدل و سلامت و اخلاق و شناخت درستى‏ها و نادرستى‏ها و آگاهى‏ها بهره‏مند مى‏سازد على براى گسترش حق و نابودى باطل جنگاورى نيرومند است كه بازوى پرتوان او براى درهم كوفتن قدرت كفر و ستم بحركت مى‏آيد و نيروى تبهكاران را درهم مى‏شكافد و در پهنه نبرد هرگز بسستى و ناتوانى نمى‏افتد و مردانه چنين مى‏گويد :
( بخدا سوگند من در پيشاپيش ارتش ايمان ، به پيش ميراندم تا سپاه كفر را درهم مى‏شكستم و نيروى دشمن را تسليم و رام مى‏كردم هرگز نترسيدم و خيانت نكردم و سستى نورزيدم بخدا سوگند كه پهلوى باطل را در هم ميشكافم تا حقيقت را از درون آن بيرون كشم ) (107) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) دلاورى على همچون نيرومندى قهرمانان افسانه‏اى تاريخ نيست بلكه توانمندى پيكر او از توانائى جان و ايمانش برمى‏خيزد و بهمين روى اعتمادى كامل بنفس خويش دارد و نيروى روح و پيكر را بهم مى‏آميزد و از اين روى بر سر معاويه كه بر خلاف او از جهت قدرت روح و پيكر ، هر دو ناتوانست فرياد ميكشد و ميگويد :
( مرا به پيكار ميخوانى ؟ اگر راست ميگوئى لشكرت را كنار بگذار و منهم سپاهيانم را رها مى‏كنم ، و هر دو با هم درمى‏آويزيم و پيكار مى‏كنيم تا بدانى كدامين ما ، گناه بر جانمان چيره گشته و پرده بيخبرى در برابر ديدگانش آويخته شده است ؟
اين منم ابو الحسن ، كه در پيكار بدر ، جد تو و دائى و برادرت را بخاك و خون كشيدم و اكنون آن شمشير همچنان با من است و با همان ايمان و نيرو دشمنم را ديدار مى‏كنم من هرگز دين ديگرى بر نگزيده و پيامبر ديگرى را اختيار نكرده‏ام و همچنان بر سر همان ايمان و پيمانم من بر همان ايمانم كه شما اكنون آنرا از دست داده و در روز نخستين هم به اجبار آنرا پذيرفتيد ) (108) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) و بالاخره على از معجزه وجود خود سخن ميگويد و صريح و روشن و قاطع از بينش غيبى و ماورائى خويش خبر ميدهد ، زيرا او از زبان پاك پيامبر كه مفتاح غيب است رازهاى نهانى و حادثات آتيه را شنيده و دانسته و بحق بينشى ماورائى يافته و اسرار پشت پرده ماده را دريافته است آنجا كه ميگويد :
( بخدا سوگند ، اگر بخواهم ميتوانم بگويم كه از كجا آمده‏ايد و بكجا ميرويد و چه در سر و در دل داريد ولى ميترسم كه درباره من به پيامبر خدا كافر شويد ( مرا از او برتر بدانيد ) ولى من اخبار آينده را بخاصان با ايمان خويش خواهم گفت سوگند به آنكس كه پيامبر را بحق برانگيخت و او را از ميان آفريدگان خويش برگزيد من جز براستى سخن نمى‏گويم ، اين اخبار آينده را پيامبر بمن آگهى داد و سرنوشت كسانيرا كه هلاك ميشوند و يا نجات مى‏يابند بر من روشن ساخت و سرانجام كار خلافت را بمن خبر داد و هر سرنوشتى كه بسر من مى‏آيد در گوشهايم فرا خواند و مرا آگاه ساخت ) (109) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) اينها سخنان على بود درباره خودش و چه بهتر كه ما عنصر بى‏كرانه و جاودانه امام را از كلام خدا و سخن پيامبر و زبان خود على بشناسم و دچار اوهام و افراط و تفريط نشويم و شناخت على هم آنگاه ما را بكار خواهد آمد كه شيعه بحق و پيرو راستين او باشيم و سعادت و فلاح هر دو جهان را دريابيم .

پايان سخن
كلام بدرازا كشيد و اگر هم دهانى بپهناى فلك مى‏داشتم وصف آن رشك ملك را نميتوانستم گفت .
بهرحال از ديرباز با نهج البلاغه على انسى داشتم و در اين آرزو بودم كه روزى فرا رسد تا فرازهائى از سخنان امام را بپارسى بازگو كنم ولى فرصتى دست نمى‏داد و توفيقى رفيق نبود ، تا توجه شديد نسل جديد را بگفتار على دريافتم و براى خود احساس وظيفه و فريضه‏اى كردم قضا را كتاب ( روائع نهج البلاغه ) اثر نويسنده متفكر و منصف و ارزنده مسيحى مذهب ( جرج جرداق ) بدستم رسيد همان نويسنده بزرگ كه مجلدات كتاب صوة العدالة الانسانية را نوشته و خوشبختانه بفارسى هم ترجمه شده و كتابى ممتع و ارجدار است گفتم چه بهتر كه كتاب روائع نهج البلاغه را بفارسى برگردانم .

در مقدمه اين كتاب مباحث و بررسيهائى از طرف خود مؤلف نگاشته شده كه عينا و در كمال امانت بپارسى برگردانيدم و بعد بر گزيده‏هايى از گفتار نهج البلاغه را آورده كه آنها هم ترجمه شد ولى چون بعضى خطبه‏ها و نامه‏ها را بطور كامل نياورده و باختصار گذشته بود بيشتر آنها را بتمام و كمال از روى نهج البلاغه بپارسى برگردانيدم اميد كه اين اثر ، تأثيرى در روح و دماغ و عمل و اخلاق ما داشته باشد و ما را بمكتب علمى و عملى على آشنا كند .
و اين وظيفه عالمان سترگ و آگاهان بزرگ شيعه مذهب است كه بتفسير و تشريح نهج البلاغه بپردازند و نكات دقيق آنرا بيان دارند و آنرا بزبانهاى زنده دنيا برگردانند تا همه انسانها از سرچشمه پرفيض هدايت على برخوردار شوند ، اينهم برگ سبزى بود تحفه درويش .
ربيع المولود 1397 فخر الدين حجازى

نصرالله عاشق خداومولا
25-07-2023, 19:27
( مقام حكومت ، لقمه‏اى نيست كه آن را ببلعى بلكه امانتى است كه بتو سپرده‏اند و تو در برابر مقام خلافت مسئول هستى ، تو حق ندارى در زمامدارى مردم ، بخودسرى پردازى و بدون فرمان مافوق در كارهاى مردم دخالت كنى ، مبالغى از مال خدا در دست تو است و تو مسئول نگهدارى آن هستى تا آنكه آنها را براى من بفرستى ، اميدوارم كه من براى تو فرمانده بدى نباشم » (81) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) پس حاكم براى مردم است نه آنكه مردم براى حكومت باشند و منافع اجتماع مانند لقمه چربى در دهان او فرو رود ، اموال مردم را هم حاكم بايد بمصرف منافع خود مردم برساند و حق ندارد در كارهاى مردم بدون رعايت قانون مداخله كند .

نصرالله عاشق خداومولا
25-07-2023, 19:28
امام ، شرط زمامدارى را دانائى و پاكدامنى ميداند و از پيشوائى ناآگاهان و تبهكاران بر امت اسلام بيم دارد و نتايج زشت حكومت جاهلان و مفسدان را برمى‏شمارد و علت قيام خود را به امر زمامدارى مبارزه با گروه تبهكار بنى‏اميه بيان مى‏دارد و چنين ميفرمايد :
« من از آن بيم دارم كه زمامدارى اين مردم بدست سفيهان و بدكاران افتد و آنان مال خدا و سرمايه‏هاى عمومى را بين خود دست بدست گردانند و بندگان آزاد خدا را به بردگى گيرند و با شايستگان بستيز برخيزند و تبهكاران را بر گرد خود فراهم آرند » (82) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) آئين حكومت و زمامدارى را امام بتفصيل و دقت در نامه‏اى كه براى سردار رشيد خود مالك اشتر بهنگام انتصابش بحكومت مصر نگاشت بيان داشته و اين برنامه دادگرانه بدان اندازه جدى و دقيق و آموزنده و هيجان‏انگيز است كه بحق بايستى سرمشق همه زمامداران جهان باشد و ما چون همه اين نامه را در اين كتاب آورده‏ايم نيازى بشرح آن در اين مقدمه نمى‏بينيم .

نصرالله عاشق خداومولا
04-08-2023, 14:54
على و اخلاق



انسان‏سازى ، فردسازى ، خودسازى ، تلطيف و تعديل غرائز ، مبارزه با تباهى ، رشد و گسترش پاكى ، تحكيم برتريها و بالاخره ايجاد مكتب اخلاق ، از مهمترين ، فورى‏ترين و ضرورى‏ترين مواردى است كه اسلام به آن عنايتى خاص دارد و قرآن كريم هندسه اخلاق آدمى را بدقيق‏ترين رسمى ، ترسيم فرموده و پيروان خود را برعايت نكات والاى آن برانگيخته و پيامبر اسلام بزرگترين نمونه اخلاقى انسانيت است بدانسان كه خداوند درباره‏اش ميفرمايد ( تو بزرگترين اخلاق را دارائى (83) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)
پيامبر نمونه والا و مجسم اخلاق قرآنى بود چنانكه همسرش درباره‏اش گفت : ( خلق پيامبر ، همان اخلاق قرآن بود ) و همين دستورهاى علمى و نمودارهاى عملى بود كه مدينه فاضله حقيقى نه تخيلى افلاطونى را پديد آورد و امت اسلامى عظيم‏ترين و پاكترين خويها را حائز گرديد .
على هم با هندسه اخلاق ، عدالت هستى را در وجود انسانها تجلى داد و خود بزرگترين اخلاق را داشت چنانكه ميفرمود :
( من مردم را به كارى نيكو وادار نكردم مگر آنكه خود پيشتر به آنها عمل مى‏كردم و مردم را از كارهاى زشت باز نمى‏داشتم مگر آنكه خود پيشتر از ديگران از آن زشتى‏ها بركنار بودم ) .
و اين سخن را جز پيامبران و امامان راستين ما هيچكس در زير اين آسمان نميتواند ادعا كند ، على در گفتارش همه‏جا از اخلاق سخن ميراند تا فرد فرد مردم را بپاكى و درستى بسازد و از اجتماع آنها جامعه‏اى پاك و عادل و راستين بوجود آورد ، على در وصيتى كه بفرزندش امام حسن ( ع ) ميفرمايد و منظورش اندرز همه فرزندان مسلكى اوست دقيق‏ترين مسائل اخلاقى را بصورت نصيحت بيان ميدارد و از جمله چنين ميفرمايد :
دلت را به اندرز زنده بدار و بپارسائى بميران و به يقين نيرومند ساز و با آگاهى روشن كن و بياد مرگ خوارش بدار و بقبول نيستى وادارش ، زشتى‏هاى دنيا را به او بنمايان و از يورشهاى روزگار بر كنارش دار و زشتى‏هاى ايام گذران را بر او نمودار كن و داستانهاى پيشينيان را برايش بازگوى و بگو كه بر آنها بر اثر تبهكاريهاشان چه گذشته است ، در شهرهاى بازمانده و يادگارهاى ويران و كهنشان سير كن و ببين كه چه كردند و بكجا رفتند و در كجا آرام گرفتند ، آنگاهست كه مى‏بينى دوستانشان را گذاشتند و بخانه تنهائى گور فرو رفتند ، تو هم بزودى سرنوشتى بمانند آنها خواهى داشت پس جايگاه خويش را نيكو گردان و آخرتت را بدنيايت مفروش ، آنچه را نميدانى و بدشواريت مى‏اندازد مگوى و براهى كه از گمراهيش بيم دارى پا مگذار زيرا خوددارى بهنگام سرگردانى بهتر از فرو رفتن در ناگواريهاست مردم را به نيكى وادار كن تا از نيكوكاران باشى و زشتى را با دست و زبانت دور كن و با تلاشى فراوان از تبهكاران كناره گير ، و در راه خدا از سرزنش ، توبيخ‏گران مهراس و براى حق خود را بگرداب مهالك انداز و در دينت ژرف‏انديش باش و خويشتن را بسختى عادت ده . . . . . (84) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) و بجاى ديگر هر دو فرزندش حسنين را چنين سفارش ميكند :
« شما را و خاندانم را و هر كس كه سفارش من به او ميرسد ، به پرهيزگارى و نظم در كارها وصيت ميكنم ، بين خود را اصلاح كنيد كه از پيامبر شنيدم اصلاح بين مردمان از همه نمازها و روزه‏ها بهتر است ، خدا را ، خدا را ، به يتيمان روى آوريد و دهانشان را بى‏غذا نگذاريد و كوچكشان نشماريد ، خدا را ، خدا را ، بهمسايگان نيكى كنيد كه پيامبر آنچنان درباره همسايگان سفارش ميفرمود كه گمان بردم از يكديگر ارث ميبرند ، خدا را ، خدا را ، از قرآن دورى نكنيد و نگذاريد ديگران در عمل كردن به آن از شما پيشى گيرند ، خدا را ، خدا را ، نماز را بزرگ شماريد كه پايه دين شماست ، خدا را ، خدا را ، بخانه خدا روى آوريد و آنرا تنها نگذاريد ، خدا را ، خدا را ، در راه خدا جهاد كنيد با سرمايه‏ها و جانها و زبانهايتان ، بر شما باد كه بيكديگر به پيونديد و ببخشيد و از دورى و ستيز بپرهيزيد ، هرگز امر بمعروف و نهى از منكر را ترك نكنيد كه در اينصورت تبهكاران بر شما چيره ميشوند و دعاهايتان پذيرفته نمى‏شود (85) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)

نصرالله عاشق خداومولا
04-08-2023, 14:54
و در سخنانى كوتاه چنين ميفرمايد :
« بخل ننگ است و ترس كاستى است ، تنگدستى زيرك را از بيان دليل گنگ مى‏سازد ، بينوا در شهر خود تنهاست ناتوانى آفت است شكيبائى دلاورى است ، پارسائى توانگرى و تقوى سپر آتش جهنم است » (86) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)و باز چنين ميفرمايد :
« با مردم چنان آميزش كنيد كه اگر بميريد بر شما بگريند و اگر زنده بوديد با شما مهربانى كنند ، چون بر دشمن خويش پيروز شدى بشكرانه پيروزيت بر او ببخشاى » (87) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)
و بديگر بار مردم را چنين اندرز ميدهد :
( بخشنده باش ولى در بخشندگى زياده‏روى مكن ، ميانه‏رو باش و سختگير مباش ، بهترين بى‏نيازى ، دورى از آرزوهاست ، آنكس كه در رنجانيدن مردمان بشتابد ، درباره‏اش آنچه نميدانند بگويند ، هر كس آرزوهايش را دراز گرداند به تبهكارى افتد ) (88) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) و بديگر سخن ، امام مكارم اخلاقى را برمى‏شمارد و برتريهاى آنها را بازگو مى‏كند و دستاوردهاى نيكويشان را چنين بيان ميدارد « هيچ سرمايه‏اى سودمندتر از خرد و هيچ تنهائى‏يى ترسناكتر از خود خواهى و هيچ خردى بمانند انديشيدن و هيچ بزرگوارى‏يى بمانند پرهيزگارى و هيچ همدمى بهتر از خوشخوئى و هيچ ميراثى بمانند ادب و هيچ پيشوائى بمانند توفيق و هيچ بازرگانى‏يى سودبخش‏تر از شايسته‏كارى و هيچ سودى مانند پاداش خدائى و هيچ پارسائى بهتر از بركنارى شبهه‏ها و هيچ پاكدامنى برتر از دورى حرامها و هيچ دانشى بمانند انديشه و هيچ عبادتى مثل انجام فرائض و هيچ ايمانى بمانند شكيبائى و آزرم و هيچ افتخارى همچون فروتنى و هيچ شرافتى بمانند دانش و هيچ عزتى مثل بردبارى و هيچ پشتيبانى‏يى استوارتر از مشورت نيست » (89) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)
امام از وفادارى سخن ميگويد و وفاداران را مى‏ستايد و چهره زشت فريبكاران را ترسيم ميكند و ميگويد مردان حق با آنكه راه فريبكارى را ميدانند براى رعايت فرمان خدا از آن كناره ميگيرند و در اين باره چنين ميفرمايد :
« وفادارى همدم راستى است و من سپرى نگهدارنده‏تر از وفا نمى‏شناسم و آنكس كه بداند بكجا باز ميگردد هرگز مردم را نمى‏فريبد و ما اكنون در روزگارى بسر ميبريم كه مردمش فريبكاران را زيرك مى‏شمارند و آنها را خردمند و چاره‏جو مى‏دانند اينها را چه ميشود ؟ خدايشان بكشد انديشمندان و چاره‏جويانهم راه فريب را مى‏شناسند لكن فرمان و نهى خدا آنها را از فريبكارى بازميدارد و اين بى‏دينانند كه از هر فرصتى براى مكر و فريب سود مى‏برند » (90) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)

نصرالله عاشق خداومولا
11-08-2023, 20:32
على هواپرستان و دنيادوستان و صاحبان آرزوهاى دراز را از كردار زشتشان برحذر ميدارد و خطاب به آنها چنين ميفرمايد :
« اى مردم ، بيش از هر چيز از دو چيز درباره شما مى‏ترسم ، هواپرستى و آرزوهاى دراز ، هواپرستى شما را از راه حق باز ميدارد و آرزوى دراز آخرت را از يادتان مى‏برد ، آگاه باشيد كه دنيا با شتاب از شما روى برميگرداند و از آن چيزى براى شما نمانده ، جز ته‏مانده كاسه‏اى كه آنرا كج كنند ، آگاه باشيد كه آخرت پيش مى‏آيد و دنيا و آخرت هر كدام فرزندانى دارند ، پس شما فرزند آخرت باشيد نه دنيا و هر فرزندى بزودى در روز رستاخيز بمادرش مى‏پيوندد امروز روز كردار است نه حساب و فردا روز حسابرسى است و روز عمل نيست » (91) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) در اندرزى اخلاقى كه بگفته گردآورنده نهج البلاغه اگر در اين كتاب پندى جز آن نبود مردم را كافى بود بمردى كه از امام خواست نصيحتش كند ، سخنانى چنين تام و كامل و سودبخش بيان داشت و فرمود :
« از آن گروه مباش كه بدون شايسته‏كارى ، پاداش آخرت خواهند و بازگشت بخدا را با اميدهاى دراز دنيائى بتأخير افكنند همچون آنكس مباش كه درباره دنيا مانند پارسايان سخن گويد ولى چون دنياپرستان بدنيا دل بندد ، هر چه به او بدهند سير نشود و اگر چيزى به او نرسد قناعت نورزد ، از سپاس بخشش‏ها فروماند و زياده‏خواه و فزونى طلب باشد مردم را از بدى بازدارد و خود باز نايستد و به آنچه خويش نمى‏كند مردم را فرمان دهد ، شايسته‏كاران را دوست بدارد ولى رفتارش چون آنان نباشد و تبهكاران را دشمن دارد و خود همچون آنها باشد ، از مرگ براى گناهان فراوانش بترسد ولى بر آن گناهان همچنان پافشارد ، اگر بيمار شود از گنهكارى پشيمان شود و اگر تندرست گردد به هوسرانى پردازد ، بهنگام آسودگى بخودپسندى افتد و بوقت گرفتارى نوميد شود ، چون بلائى به او رسد با بيچارگى به دعا و لابه افتد و چون فراخى يابد ، روگردان و مغرور شود ، نفس سركشش بگمانهاى پوچ بر او چيره گردد ولى با يقينى كه بكيفر آخرت دارد بر او پيروز نشود بر ديگران بگناهانى كه كمتر از گناه اوست مى‏ترسد و براى خودش پاداشى بيش از ديگران اميدوار است اگر بى‏نياز شود بگناه و فتنه افتد و اگر بى‏چيز ماند نوميد و سست گردد ، در انجام وظيفه كوتاهى كند ولى در مزدخواهى به آز افتد اگر شهوت و لذتى يافت بگناه آيد و از توبه باز ايستد و اگر اندوهى به او رسد وظائف دينى را كنار گذارد سخن از عبرت‏آموزى گويد و خود پندى نياموزد و در پند گفتن مبالغه ورزد و خودش پند نگيرد ، بگفتارش مى‏نازد و كردارش اندك است بدنبال چيزهاى ناپايدار مى‏شتابد و درباره واقعيتهاى پايدار سهل‏انگار است ، پاداشهاى بزرگ خدائى را زيان مى‏پندارد و زيانهاى دنيا را غنيمت و نعمت ميداند ، از مرگ مى‏ترسد ولى از عمرى كه ميگذرد باكى ندارد ، گناهان ديگران را كه كمتر از گناهان اوست بزرگ مى‏شمارد و طاعت خود را كه كمتر از طاعت ديگرانست فراوان ميداند بر ديگران ميتازد و سخت ميگيرد و بر خودش هر كار را آسان ميداند ،
خوشگذرانى با سرمايه‏داران را از عبادت با تهيدستان دوست‏تر دارد بسود خويش ديگران را محكوم ميكند و بزيان خويش حكمى نميدهد ديگران را هدايت مى‏كند و خويشتن بگمراهى مى‏افكند ، مردم از سخنان او پيروى ميكنند و خودش گناهكار است ، حق خود را بتمامى مى‏ستاند و حق مردم را بتمامى نميدهد از مردم ميترسد و از خدا نمى‏ترسد و از پروردگارش در كار مردم نمى‏هراسد » (92) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)

نصرالله عاشق خداومولا
11-08-2023, 20:32
على و على
شناخت على كارى دشوار است و اين وجود نامتناهى را كسى نتواند بشناسد و آنسان ذاتش افق انسانى را از هر سوى پوشيده كه افكار و اوهام از شناختش بازمانده و هر كس از ديدگاه خويش او را بنحوى ديده است ، دوستانى او را بدانسان بزرگ شمرده‏اند كه راه مبالغه پيموده و خدايش دانسته‏اند و اينان همان ( محب غال ) هستند و دشمنانش از راه كينه ، از سوى ديگر چنان در ستيز با او به پهلوى چپ افتاده‏اند كه كافرش شمرده‏اند و آنان همان ( مبغض قال ) هستند و على هر دو گروه را ( هلاك شده ) دانسته است و براى شناخت على بايد بسخن پيامبر توجه داشت كه فرمود : ( يا على كسى تو را جز خدا و من نتواند بشناسد ) و ما براى شناخت اين عنصر عظيم و بيكرانه و جاودانه بايد او را از زبان خدا و پيامبر و خودش بشناسيم و از اين ديدگاه والا بشناخت وجود ارزنده‏اش برسيم ، خدا در قرآنش بتكرار از پايگاه والاى على سخن بميان آورده ولى او را بصفاتش شناسانيده نه بنامش ، تا ستيزه‏جويان نتوانند بقرآن محفوظ دست يازند ونام على را بردارند و بكتاب جاودانى اسلام خدشه و تحريفى روا دارند ولى آيات قرآنى در اين باره بدان اندازه روشن است كه جز به على بديگر كسى نتواند مطابقت يابد ، على بهمراه رسول خدا و خود خدا سرپرست مؤمنان است كه خداوند فرمود :
( همانا سرپرست شما خداست و پيامبرش و كسانيكه نماز را بجاى آورند و زكوة ميدهند در حالى كه ركوع ميكنند ) (93) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) و چنين كسى جز على حتى بتصديق مفسران عامه نميتواند باشد و بجاى ديگر خداوند على را شاهد رسالت پيامبر ميداند و كسى كه به علم كتاب آگهى دارد (94) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) كتاب تشريع ، كتاب تكوين و كتاب انسان و اگر مرا هم اهل مبالغه ندانند كتاب مبين كه مكنون و محفوظ است و علم غيب در آن نگاشته شده است زيرا همه اينها كتابند و على هم علم كتاب نزد اوست و اين افاضه از جانب حق است كه بنفوس پاك و زكيه و مستعدى چون پيامبر و على افاضه ميشود از همه مهمتر كه شرط اتمام نبوت و ابلاغ رسالت پيامبر ، اعلام امامت على است و اگر پيامبر در بيان امامت على تعلل ورزد بوظيفه پيامبرى خويش رفتار نكرده است (95) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) و چون در پهنه پرهيجان غدير ، على بمقام رهبرى انسانى معرفى شد ، دين اسلام هم تكامل يافت و خداوند فرمود :
( امروز دين شما را كامل ساختم و نعمت هدايت را تمام كردم و به اينكه اسلام دين شما باشد خشنود شدم ) (96)
(http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)

نصرالله عاشق خداومولا
19-08-2023, 18:53
(http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)عل و همسر گراميش و فرزندان والاتبارش خاندان رسولند كه خداوند پليدى را از آنان برداشته و پاكيزه‏شان ساخته است و آيات فراوان ديگر كه در شأن على آمده و گفتار كوتاه ما را گنجايش بيان آنها نيست و بايد بكتابهاى مربوط مراجعه كرد گفتارى كه پيامبر درباره على گفته آنقدر فراوان است كه كتابهاى خاصه و عامه را پر كرده است و در هر جاى و هرگاه ، رسول اسلام درباره ايمان و عمل و علم و قضاوت على سخن گفته است ، يك ضربه شمشير على در روز جنگ خندق از عبادت ثقلين ارزنده‏تر است ، على جان پيامبر و گوشت و خون و استخوان اوست ، على خليفه و جانشين او حامل لواى علم اوست و نسبت به او به منزله هارون نسبت بموسى است و على صداى وحى را ميشنود و فرشته‏اش را مى‏بيند و هزاران سخن ديگر از پيامبر كه در صدها كتاب تفسير و حديث آمده و ميتوان بتفاسير مجمع البيان و برهان و الميزان و كتابهاى صحاح و احقاق الحق و الغدير و عبقات و ينابيع الموده و . . . . مراجعه كرد ولى اسف اينجاست كه هنوز على در دنياى اسلام و متاسفانه در دنياى شيعه هم بدرستى شناخته نشده و شخصيت والايش تحريف شده و هنوز هم گرفتار محبان غال و مبغضان قال است و اينهم نمودار شخصيت مظلوم على است كه هنوز هم چهره آسمانيش در محاق جهل‏ها و جورهاست و ما شيعيانش هنوز بدرستيش نشناخته‏ايم و تا او را نشناسيم نتوانيم از او پيروى كنيم و تا پيريش نكنيم شيعه او نيستيم و بسعادت و فلاحى كه در انتظار آنيم نمى‏رسيم گروهى از مسلمانان سنى بى‏انصاف ، على را در رديف عثمان و سعد وقاص و عبد الرحمن بن عوف و خالد بن وليد جزء عشره بشره بحساب مى‏آورند در صورتيكه چه نسبت خاك را با عالم پاك ، على آن مرد بزرگ معنوى كجا و اين گروه اشرافى و تجاوزكار و منحرف كجا ؟
قرنها بر منبرها به على دشنام دادند و ناسزا گفتند و فرزندان و پيروان راستينش را كشتند و بدار آويختند و بزندان افكندند ولى او پاينده‏تر و روشنتر و انسان‏سازتر و مقدس‏تر و اعجازگرتر و اعجاب‏انگيزتر باقيماند .
گروهى هم برايش شخصيتى اساطيرى و ذهنى ساختند و بعنوان دوستى ، داستانها و شعرها برايش پرداختند و بآسمانش فرستادند و از رهبرى مردم زمين بركنارش داشتند و از دسترس پيروانش بيرون بردند و شيعيانى موهوم ساختند ، ذليل و بيچاره و جاهل كه براى على نه تنها افتخارى نيافريدند بلكه دردها و اندوهها ببار آوردند ،
شاعران از چشم و ابرويش سخن گفتند و از قد و بالايش و سياهى مويش و سفيدى رخسارش و هزاران تغزل و تشبيب و اين شعرها بدست درويشها افتاد و وسيله تكدى و مفتخوارى و دريوزگى و بيكارگى و موجب شرمسارى على .
نقاشان او را در كنار گنبد و بارگاهى زرين نشانيدند و دوتا شير در كنارش خوابانيدند و شمشيرى دو سر روى زانويش نهادند ، يعنى على فقط اهل كشتار است و جنگ و بعد مسيحيانهم از آن عكس‏ها كپيه گرفتند و قيافه‏اى زشت و بيرحم به او دادند و كلاه خود و زره و شمشيرى به او بستند تا بدنيا بگويند اسلام دين آدمكشى و قساوت است و اينهم امام مسلمانان است .

نصرالله عاشق خداومولا
19-08-2023, 18:53
برخى صوفيان و گروهى عارف‏نما ، بنام او هو حق على گفتند و از خدايش بالاتر شمردند و دنبال هزاران فجايع رفتند و ناد على خواندند و نماز نخواندند و باز همان رسوم مسيحى و برهمائى را زنده كردند و توحيد اسلامى را كه على خودش قربانى آن بود لكه‏دار كردند و از مسجد به خانقاه رفتند و با اوهام دست بگريبان شدند .
برخى روضه‏خوانهاى بى‏سواد هم روى منبر رفتند و بعوض خواندن آيات قرآن و حديث پيامبر و خطب نهج البلاغه شعر خواندند و قصه گفتند و على را بعوض رهبرى در محيط زندگى فقط دادرس شب اول قبر و سر پل صراط معرفى كردند و هر گونه گناهى را با وجود داشتن ولايت على ناچيز شمردند و شفاعت را وارونه معرفى كردند و مردم بيسواد را بگناهكارى گستاخ كردند و على را بعنوان آنكه بالا ببرند از مقامش پائين آوردند و با داستانسرائيهاى دروغ و بيهوده شيعه را گروهى خرافى و اوهام‏پرست معرفى كردند و بهانه بدست دشمنان دادند كه بگويند شيعه‏ها مشركند و مهدور الدم و احمدامين‏ها و موسى جاراله‏ها و فريد وجدى‏ها و شهرستانيها و . . . . تهمت‏ها بشيعه زدند و جنجالها براه انداختند كه اگر مصلحانى همچون سيد شرف‏الدين‏ها و علامه امينى‏ها و كاشف‏الغطاها نبودند معلوم نبود كه چه سرنوشت‏هاى شومى بسراغ مكتب تشيع مى‏آمد و ما ميگوئيم چه بهتر است كه على را از زبان و عمل و سيره و اخلاق و عبادت خودش بشناسيم و بشناسانيم و مكتب والاى تشيع را كه خونبهاى على و فرزندان والا و شيعيان فداكار و راستين اوست احيا كنيم و بشريت را در پرتو اين مكتب مقدس بسرچشمه ايمان و عدل و صلح و آزادى و تقوى و پاكبازى و انسان‏دوستى و همه مكارم اخلاقى رهبرى كنيم اكنون بايد على را از زبان على و كتاب بزرگ و جاويد نهج البلاغه‏اش بشناسم و غبار جهل از چهره روشن آسمانيش بزدائيم ، اينجا سؤالى پيش مى‏آيد و انتقادى كه چرا على خود را ستايش كرده و بخودستائى پرداخته است مگر خودستائى در منطق اخلاق انسانى ، كارى غلط و تكبرآميز نيست ؟

نصرالله عاشق خداومولا
04-09-2023, 14:28
به اين پرسش و انتقاد ، پاسخى بكر و زيبا ميدهيم ميگوئيم ، ما دو على داريم ، على فرزند ابيطالب و على امير المؤمنين و امام المسلمين و حجة اله و ولى اله و اين على فرزند ابيطالب است كه على امير المومنين را مى‏ستايد و اين دو شخصيت در هم ادغام شده و على واحدى را پديد آورده كه مرز آن غدير است .
على فرزند ابيطالب همچون ديگر مسلمانان به امامت على امير المؤمنين ايمان دارد و نخستين كسى است كه به امامت خود معتقد است همچنانكه رسول الله هم به رسالت خود مومن است و اول المسلمين است و بمصداق ( آمن الرسول بما انزل اليه ) پيش از هر كس به پيامبرى خود ايمان آورده و در اذان و تشهد خودش هم شعار ( و اشهد ان محمد رسول الله و عبده و رسوله ) را بزبان مى‏آورده و اگر چنين نمى‏كرده نمازش درست نبوده است .
على هم كه خود را مى‏ستايد بنام امامى ميستايد كه خود به امامتش معتقد و معترف بوده است و بعلاوه از حق خويش دفاع ميكرده است و دفاع از حق واجب است اگر چه اين حق از خودش باشد .
على ميگويد ( مقام من در سرپرستى و ولايت اجتماع بمانند محور بر سنگ آسياست ) (97) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) چه تشبيه زيبا و مثل درست و رسائى .
آخر مگر نه اين است كه سنگ سنگين آسيا را محور آن مى‏چرخاند و محور هم بنيروى ريزش آب مى‏چرخد ؟ اينجا هم فقط امام است كه ميتواند سنگ رهبرى اجتماع را بچرخاند و توده‏ها را بمانند كهكشانها بر مدار عرش عظيم خلافت ، بدون هيچگونه انحرافى بگردش آورد و همچنانكه محور بنيروى فرو ريختن آب بحركت مى‏آيد امام هم بقدرت آبشار وحى آسمانى بحركت مى‏آيد و از فراز الهام آسمانى نيرو ميگيرد و پيوندى هميشگى با وحى و علم و قدرت آسمانى دارد .

نصرالله عاشق خداومولا
04-09-2023, 14:28

پس علم و قدرت امام از علم و قدرت لا يزال خدائى برميخيزد و ديگر كس را پايه و مايه گردانيدن چرخ رهبرى امت نيست و اين على است كه چنين آگاهى و توانى را به اراده خداوندى كسب كرده است و نيز چنين ميفرمايد :
( از كوهسار وجود من سيلاب دانش فرو ميريزد و مرغ انديشه را ياراى پرواز بقله والا و بلند من نيست ) (98) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)
و ميدانيم كه كوهستان ، آبها را از آسمان فرا ميگيرد و از سينه خويش بكشتزارها فرو ميفرستد و علم على هم از آسمان وحى خدائى كه همان دانشهاى وافر قرآن است پديد مى‏آيد و از انجا بكشتزار جانهاى مستعد انسانها سرازير مى‏شود و جز مقام ولايت و خلافت الهى كسى توان آنرا ندارد كه اين بارشهاى پياپى و فياض را بدامان گيرد و از آن سيلابها روان كند و جانهاى پياپى و فياض را بدامان گيرد و از آن سيلابها روان كند و جانهاى تشنه انسانها را سيراب سازد و ستيغ اين كوه بلند ، آنسان والا و رفيع است كه مرغان تيزبال انديشه هرگز نتوانند به اوج آن برسند و ارتفاع حيرت‏انگيزش را كه سر در ابرهاى غيب فرو برده است دريابند .
على چنين اوج بيكرانى را دريافته و حق را ديده و بمقام يقين رسيده چنانكه ميفرمايد ( از آن روز كه حق را ديدم در آن ترديد نكردم ) و چنان حقايق روشن ماورائى براى او نمودار است كه ميفرمايد :
( اگر پرده‏ها را از برابر ديدگانم بردارند بر يقينم افزوده نمى‏شود ) شگفت است كه على از پشت پرده‏هاى طبيعت آگهى دارد و بجهان غيب ديده مى‏گشايد و بالاتر از اين سخن اعجازانگيز على است كه در پس پرده غيب بمقام شهود رسيده و چهره زيباى خدا را هم با ديده دل ديده است آنجا كه ميفرمايد : ( خدائى را كه نبينم نمى‏پرستم ) و در اين پايگاه از مقام موساى كليم هم بالاتر رفته است كه درخواست ديدار خدا را كرد و پاسخ ( لن ترانى ) شنيد .

نصرالله عاشق خداومولا
10-09-2023, 18:32
على اگر چه پيامبر نيست ولى پيامبرگونه‏اى است كه از رسالتهاى آسمانى آگهى دارد و از وعده‏هاى الهى آگاهست و رموز كلمات هدايت را بخوبى مى‏شناسد و ميفرمايد :
( سوگند بخداوند كه من از تبليغ رسالتها و همگى وعده‏هاى آسمانى و كلمات تامه الهام پروردگارى آگاهم و درهاى حكمت و فروغ امر هدايت در نزد ما خاندان پيامبر است ) (99) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) خلافت و حكومت على ، امرى است الهى ، او رهبرى و پيشوائى را براى خود نميخواهد و مقام ولايت را دستخوش اميال مردم نميسازد بلكه از آنروى باين پايگاه والا علاقه دارد كه مردم را بسوى خدا رهبرى كند و خشنودى خدا را در اين راه بدست آورد بهمين جهت بمردمى كه او را براى رسيدن بمقاصد ننگين مادى خود ميخواستند فرمود :
( كار من با شما يكسان نيست ، شما مرا براى خود ميخواهيد و من شما را براى خدا پس مرا براى هدايت و تكامل خود يارى كنيد ، بخدا قسم كه حق ستمديده را بستانم و بينى ستمكار را مهار كنم تا او را به آبشخور حق و عدالت بكشانم ) (100) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) على حتى يك لحظه از فرمان خدا و پيامبرش بى‏خبر نمانده و جان خود را در مهالكى هولناك براى گسترش آئين حق بخطر انداخته و تا آخرين لحظه حيات پيغمبر با او بوده است چنانكه ميفرمايد ( من حتى يك لحظه درباره خدا و پيامبرش ترديد نكردم و جان خود را در معركه‏هاى خونين نبرد كه دلاوران بزرگ بزانو درمى‏آمدند بخطر افكندم و اين شجاعت را خداوند بمن ارزانى داشت و پيامبر در آغوش من جان داد و بهنگام مرگ روح مقدسش بر چهره من درخشيد ) (101) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) شناخت على و فرزندان والاتبارش كه مقام بلند امامت را حائز گرديده‏اند كارى بس دشوار است و جز مومنانى كه قلبهاشان در آزمايش پروردگارى پيروز گرديده ديگرى نميتواند حقيقت پايگاه آنانرا دريابد زيرا على راههاى آسمان هدايت را از راههاى زمينى ماديت بهتر ميداند و ميفرمايد :
( كار ما و شناخت ما ، كارى سخت و دشوار است كه بندگان مؤمن خدا كه قلبشان در آزمايش خدائى پيروز گشته آنرا در مى‏يابند و گفتار ما در گنجينه امين دلهاى پاك نگهدارى ميشود ، بيش از آنكه مرا نيابيد آنچه از من ميخواهيد بپرسيد كه من راههاى آسمانها را از راههاى زمين بهتر مى‏شناسم ) (102) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) شگفتى‏آور است كه على در همه ابعاد وجودش به آخرين مدرج كمال رسيده است در پايه انديشه و علم آنچنانست كه ميگويد آنچه ميخواهيد از من بپرسيد و براى پهنه بيكران علميش مرزى نمى‏شناسد و در مقام روحى آنقدر بالا رفته كه راههاى ماورائى و غيب را بهتر از راههاى محسوس و مشهود طبيعى مى‏شناسد و در بعد جسمى و توان پيكرى هم آنقدر نيرومند است كه ميفرمايد :
( اگر دشمن همه بلنديها و پستى‏هاى زمين را فراگيرد ، هرگز پشت بدشمن نمى‏كنم و بهراس نمى‏افتم ) و باز ميگويد :
( اگر همه عرب بجنگ با من برخيزند از ميدانشان روى برنمى‏گردانم ) و درباره نبردهاى قهرمانانه خود كه موجب نابودى شرك و ستم و گسترش آئين اسلام گرديد چنين ميفرمايد :

نصرالله عاشق خداومولا
10-09-2023, 18:33
( اين من بودم كه سينه دلاوران عرب را بخاك انداختم و شاخهاى دليرانشان را از بيخ بركندم ) (103) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) ولى همه اين قدرتها و حكمتها و امتيازات را از خدا و پيامبرش ميداند در يكجاى ميفرمايد شجاعتى كه خداى بمن بخشيد و در جاى ديگر خود را پرورده دامان پيامبر ميداند و چنين ميفرمايد :
( شما ميدانيد كه من با پيامبر چه خويشاوندى نزديك و احترام و پيوند مخصوصى داشتم ، در آنزمان كه كودك بودم مرا بدامان ميگرفت و بسينه‏اش مى‏چسبانيد و مرا در بسترش مى‏خوابانيد چنانكه پيكرش را لمس ميكردم و بوى خوش او را مى‏شنيدم و او غذا را بدهان من ميگذاشت ، او هرگز دروغى در سخن و لغزشى در رفتار من نمى‏ديديد و من همچون بچه شتران هميشه بدنبالش بودم و هر روز پرچمى از خوى نيكو برايم برمى‏افراشت و مرا به پيروى آن فرمان ميداد و من هر سال با او در غار حرا بودم و او را ميديدم و جز من كسى او را نمى‏ديد و در نخستين خانه‏اى كه افراد آن به اسلام گرائيدند پيامبر بود و خديجه و من سومين آنها بودم ، فروغ وحى خدائى را مى‏ديدم و رائحه رسالت را استشمام ميكردم و پيامبر ميفرمود : آنچه را من ميشنوم تو ميشنوى و آنچه را مى‏بينم تو هم مى‏بينى ، تو پيامبر نيستى ولى وزير منى و تو بر خيرى و امام آنگاه چنين عرضه داشت بار خدايا من نخستين كسى هستم كه بتو روى آوردم و دعوت پيامبرت را شنيدم و پذيرفتم و كسى جز پيامبر در نماز خواندن بر من سبقت نگرفت و به پرستش تو برنخاست ) (104) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) و بديگر جاى على خود را در شمار صديقان و ابرار و احياگران سنت خدا و ياران بهشت بحساب مى‏آورد و ميگويد :
( من از گروهى هستم كه در راه خداى سرزنش ملامتگران را بهيچ انگاشتند ، چهره‏شان رخساره صديقان بود و گفتارشان سخن نيكمردان ،
شبها را بعبادت آبادان مى‏ساختند و روزها روشنگر راه رهروان حق بودند ، بقرآن چنگ مى‏زدند سنت خدا و رسولش را زنده ميداشتند بخود نمى‏باليدند و خود را بالاتر نمى‏شمردند و فريبكار و تبهكار نبودند دلهاشان در بهشت بود و پيكرهاشان در تلاش عمل صالح ) (105)
(http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)

نصرالله عاشق خداومولا
13-09-2023, 17:20
​ (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)
عمل صالح پايگاهى والاتر از حسنه دارد ، حسنه كارى عاطفى است كه جنبه مهرورزى و انسان‏دوستى دارد ، همچون سير كردن گرسنه‏گان و درمان بيماران و پناه دادن به بيخانه‏ها و پوشانيدن برهنگان كه هر چند كارى است نيكو ولى سطحى است و فاقد سازندگى و هر انسانى در هر مذهب و مكتب به اينكار دست ميزند ، خاصه گروه بهره‏مندان و سرمايه‏داران كه براى اسكات هيجانات وجدانى خود ، چنين كارهائى مى‏كنند و گاهى براى حفظ منافع شخص خويش و تسكين خشم محرومان ، دست و دلى ميگشايند و پول سياهى بدامان نيازمندى ميريزند و نفسى براحت مى‏كشند و اگر هم مسلمان باشند و سرمايه‏دار نام انفاق بر آن ميگذارند و غرفه‏هائى از بهشت براى خود آماده مى‏كنند كه هم دنيا را داشته باشند و هم آخرت ، هم خلق را خشنود كنند و هم رضاى خدا را بدست آرند و هم مردم را بفريبند و هم خود و هم خدا را بخيال خود .

نصرالله عاشق خداومولا
13-09-2023, 17:20


ولى عمل صالح ، تلاش است و سازندگى ، حركت است و پيشرفت و پيشبرد اهداف انسانى كه جامعه را بجنبش درآورند و استعدادها را برانگيزند و تجاوز را نابود كنند و امتى پديد آرند بى‏نياز و بهره‏مند و برابر كه نيازى به نيكوكارى و بذل و بخشش نداشته باشند و همگى بر سفره بى‏كران طبيعت بنشينند و يكسان و همسان و برابر از بهره‏هاى خدائى بهره گيرند اينجاست كه جهاد و فداكارى و تلاش در كادر عمل صالح قرار ميگيرد و آگاهى و بينائى و بيدارى را بوجود ميآورد و مغزها بكار مى‏افتد و ناس به اصالت مى‏افتد و طبقه‏ها از بين ميرود و امت اسلامى ، يكپارچه و يك كاسه مى‏شود و ما مى‏بينيم كه در قرآن كريم ، همه‏جا ، عمل صالح مرادف با ايمان است و مؤمن كسى است كه آنرا بجاى آورد و آنكس هم كه عمل صالح كند مؤمن است و ديگر كس هيچ .
بهشت هم سرانجام و پى‏آمد همان عمل صالح است يعنى ارتقاء بمقام لقاى خدا و ديدار حق و كسب جاودانگى و ابديت و كسى تواند به اين عرش برين معنوى پرگشايد كه انرژيهاى پرتوانى از عمل صالح داشته باشد پس عمل صالح كار دست و زبان و فكر و پيكر است كه دستاورد آن بجان و قلب ميرسد و دل ببهشت ميرود ، پيش از آخرت و آنكس كه در اين دنيا بهشت را بسازد در آن دنيا هم كه پى‏آمد جريان حيات طبيعى است ببهشت ميرسد ولى نه بهشت تكى بلكه بهشت همگانى و على بزرگترين مظهر و آيت ايمان و عمل صالح است كه بزرگترين پايگاه عالى معنوى را احراز كرده است مقام خشيت و مقام رضا و برترين انسانيت كامل كه قرآن مجيد درباره‏اش ميفرمايد :
( آنها كه ايمان آوردند وعمل صالح بجاى آوردند ، بهترين انسانهايند پاداش آنها در نزد خداست ، بهشتهائى هم كه رودبارهاى رحمت حق در آن جريان دارد ، خدا از آنها خشنود است و آنها از خدا و اين پايگاه كسى است كه از خدايش بترسد ) ( خشيت ) خشيت پايگاه بلند ، دانايان و آگاهان است كه على سرآمد آنهاست و قرآن ميفرمايد :
( آگاهان و دانايان از خداى مى‏ترسند ) .
نه آن ترس و وحشتى كه بردگان از تازيانه و شكنجه اربابان داشته باشند بلكه خشيت از مقام اعلاى كبريائى حق ، يعنى چنان ديدگاه دلشان باز ميشود كه خداى را در اوج عظمت و جلالش مى‏نگرند و از آنهمه حشمت و بزرگى ، سراسيمه ميشوند و مقامى را درمى‏يابند كه با درك ناتوانى مخلوق در برابر خالق عظيم و كريم بتكان و لرزه مى‏افتند و اين است مقام والاى خشيت كه هر كس بدانمقام نرسد جز پيامبران راستين حق و امامان بزرگوار و معصوم ، كه على در راس آنهاست .
حال هر كس هر چند بخواهد براى على از روى خيال و وهم و گمان و اسطوره و داستان و شعر مقامى بسازد و بتراشد هرگز چنين مقام حقيقى و والائى را نميتواند دريابد و آن آيه كه در آخر سوره بينه است باتفاق مفسران خاصه و عامه در شأن على است كه چون على از در مسجد وارد شد پيامبر فرمود : ( خير البريه آمد ) .
على خدمات ارزنده‏اى را كه براى ساختن انسانهاى برتر انجام داده بدرستى برمى‏شمارد و ميفرمايد :

نصرالله عاشق خداومولا
13-09-2023, 17:22
( آيا من نبودم كه بين شما بفرمان قرآن كريم كه يادگار سنگين و گرانبهاى پيامبر است رفتار كردم و عترت پيامبر را كه يادگار عملى هدايت نبوت است در ميان شما گذاردم و پرچم ايمان را برافراشتم و شما را بمرزهاى پاكى و ناپاكى آگهى دادم و جامه سلامت و عدل را بر پيكرتان پوشيدم و سخنان حق را بر انديشه‏هاتان گسترانيدم و خويهاى ستوده خويش را بشما نماياندم ؟ ) (106) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html)
پس على ، هر دو يادگار پيامبر را نگهبانست هم قرآن را كه به علم آن آگهى دارد و بفرمان آن بهتر از هر كس عمل مى‏كند و هم خاندان پيامبر از نژاد اوست و هر دو يادگار در او فراهم است و اوست كه بچنين نيرو و امتيازى پرچم ايمان را برمى‏افرازد و مردم را از مزاياى عدل و سلامت و اخلاق و شناخت درستى‏ها و نادرستى‏ها و آگاهى‏ها بهره‏مند مى‏سازد على براى گسترش حق و نابودى باطل جنگاورى نيرومند است كه بازوى پرتوان او براى درهم كوفتن قدرت كفر و ستم بحركت مى‏آيد و نيروى تبهكاران را درهم مى‏شكافد و در پهنه نبرد هرگز بسستى و ناتوانى نمى‏افتد و مردانه چنين مى‏گويد :
( بخدا سوگند من در پيشاپيش ارتش ايمان ، به پيش ميراندم تا سپاه كفر را درهم مى‏شكستم و نيروى دشمن را تسليم و رام مى‏كردم هرگز نترسيدم و خيانت نكردم و سستى نورزيدم بخدا سوگند كه پهلوى باطل را در هم ميشكافم تا حقيقت را از درون آن بيرون كشم ) (107) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) دلاورى على همچون نيرومندى قهرمانان افسانه‏اى تاريخ نيست بلكه توانمندى پيكر او از توانائى جان و ايمانش برمى‏خيزد و بهمين روى اعتمادى كامل بنفس خويش دارد و نيروى روح و پيكر را بهم مى‏آميزد و از اين روى بر سر معاويه كه بر خلاف او از جهت قدرت روح و پيكر ، هر دو ناتوانست فرياد ميكشد و ميگويد :
( مرا به پيكار ميخوانى ؟ اگر راست ميگوئى لشكرت را كنار بگذار و منهم سپاهيانم را رها مى‏كنم ، و هر دو با هم درمى‏آويزيم و پيكار مى‏كنيم تا بدانى كدامين ما ، گناه بر جانمان چيره گشته و پرده بيخبرى در برابر ديدگانش آويخته شده است ؟
اين منم ابو الحسن ، كه در پيكار بدر ، جد تو و دائى و برادرت را بخاك و خون كشيدم و اكنون آن شمشير همچنان با من است و با همان ايمان و نيرو دشمنم را ديدار مى‏كنم من هرگز دين ديگرى بر نگزيده و پيامبر ديگرى را اختيار نكرده‏ام و همچنان بر سر همان ايمان و پيمانم من بر همان ايمانم كه شما اكنون آنرا از دست داده و در روز نخستين هم به اجبار آنرا پذيرفتيد ) (108) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) و بالاخره على از معجزه وجود خود سخن ميگويد و صريح و روشن و قاطع از بينش غيبى و ماورائى خويش خبر ميدهد ، زيرا او از زبان پاك پيامبر كه مفتاح غيب است رازهاى نهانى و حادثات آتيه را شنيده و دانسته و بحق بينشى ماورائى يافته و اسرار پشت پرده ماده را دريافته است آنجا كه ميگويد :
( بخدا سوگند ، اگر بخواهم ميتوانم بگويم كه از كجا آمده‏ايد و بكجا ميرويد و چه در سر و در دل داريد ولى ميترسم كه درباره من به پيامبر خدا كافر شويد ( مرا از او برتر بدانيد ) ولى من اخبار آينده را بخاصان با ايمان خويش خواهم گفت سوگند به آنكس كه پيامبر را بحق برانگيخت و او را از ميان آفريدگان خويش برگزيد من جز براستى سخن نمى‏گويم ، اين اخبار آينده را پيامبر بمن آگهى داد و سرنوشت كسانيرا كه هلاك ميشوند و يا نجات مى‏يابند بر من روشن ساخت و سرانجام كار خلافت را بمن خبر داد و هر سرنوشتى كه بسر من مى‏آيد در گوشهايم فرا خواند و مرا آگاه ساخت ) (109) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) اينها سخنان على بود درباره خودش و چه بهتر كه ما عنصر بى‏كرانه و جاودانه امام را از كلام خدا و سخن پيامبر و زبان خود على بشناسم و دچار اوهام و افراط و تفريط نشويم و شناخت على هم آنگاه ما را بكار خواهد آمد كه شيعه بحق و پيرو راستين او باشيم و سعادت و فلاح هر دو جهان را دريابيم .

نصرالله عاشق خداومولا
16-09-2023, 16:31

پايان سخن
كلام بدرازا كشيد و اگر هم دهانى بپهناى فلك مى‏داشتم وصف آن رشك ملك را نميتوانستم گفت .
بهرحال از ديرباز با نهج البلاغه على انسى داشتم و در اين آرزو بودم كه روزى فرا رسد تا فرازهائى از سخنان امام را بپارسى بازگو كنم ولى فرصتى دست نمى‏داد و توفيقى رفيق نبود ، تا توجه شديد نسل جديد را بگفتار على دريافتم و براى خود احساس وظيفه و فريضه‏اى كردم قضا را كتاب ( روائع نهج البلاغه ) اثر نويسنده متفكر و منصف و ارزنده مسيحى مذهب ( جرج جرداق ) بدستم رسيد همان نويسنده بزرگ كه مجلدات كتاب صوة العدالة الانسانية را نوشته و خوشبختانه بفارسى هم ترجمه شده و كتابى ممتع و ارجدار است گفتم چه بهتر كه كتاب روائع نهج البلاغه را بفارسى برگردانم .

در مقدمه اين كتاب مباحث و بررسيهائى از طرف خود مؤلف نگاشته شده كه عينا و در كمال امانت بپارسى برگردانيدم و بعد بر گزيده‏هايى از گفتار نهج البلاغه را آورده كه آنها هم ترجمه شد ولى چون بعضى خطبه‏ها و نامه‏ها را بطور كامل نياورده و باختصار گذشته بود بيشتر آنها را بتمام و كمال از روى نهج البلاغه بپارسى برگردانيدم اميد كه اين اثر ، تأثيرى در روح و دماغ و عمل و اخلاق ما داشته باشد و ما را بمكتب علمى و عملى على آشنا كند .
و اين وظيفه عالمان سترگ و آگاهان بزرگ شيعه مذهب است كه بتفسير و تشريح نهج البلاغه بپردازند و نكات دقيق آنرا بيان دارند و آنرا بزبانهاى زنده دنيا برگردانند تا همه انسانها از سرچشمه پرفيض هدايت على برخوردار شوند ، اينهم برگ سبزى بود تحفه درويش .
ربيع المولود 1397 فخر الدين حجازى

نصرالله عاشق خداومولا
16-09-2023, 16:32
مقدمه مؤلف مرزهاى انديشه و دل
« او همچون رعد در شبهاى تاريك ، سخت و توفنده و پر آوا بود .
چشمه همان چشمه است كه شب و روز مى‏جوشد » آنكس كه در روش بزرگان شايسته تاريخ چه پيشينيان و چه حاضران و چه شرقيان و غربيان بررسى و پژوهش مى‏كند به اين دريافت آشكار و ناپنهان مى‏رسد كه آنها با اختلافى كه در ميدانهاى انديشه دارند و با اينكه در شور و جوش ذهنى روشهاى گوناگونى را در پيش گرفته‏اند همگى با تفاوتى در بيشى و كمى اديبانى با استعدادهاى خداداديند كه ذهنى خلاق و ذوقى تيز و سازنده دارند ، چنانكه گوئى حس و استعداد ادبى در همه ابعاد و شكلهاى مادى و معنوى‏اش با هر خصيصه خارق‏العاده خدادادى در هر رنگ و گونه‏اى ملازمت و همگامى دارد .
يك نگاه به پيامبران ثبوت اين اصل را تاييد مى‏كند و مبعوثينى آسمانى بمانند داود ، سليمان ، اشعيا ، ارميا ، ايوب يا مسيح و محمد ( ص ) همچنانكه از مواهبى خاص و استثنائى برخوردار بودند بهره كامل و شاخص ادبى را نيز بهمراه داشتند .

نصرالله عاشق خداومولا
04-10-2023, 18:40
ناپلئون نابغه نظامى ، افلاطون فيلسوف ، پاسكال رياضى‏دان ، پاستور عالم طبيعى ، خيام دانشمند رياضى ، نهرو مرد سياست دوگل ديپلمات و ابن خلدون تاريخ‏دان هر يك بهمراه نبوغ اختصاصى خود استعداد نيرومند ادبى را نيز حائز بودند و حركت و بلوغ فكرى ممتاز خود را با رعايت زيبائى سخن و تعبيرات بليغ و روشن ابراز ميداشتند و فرهنگ خاص و خالصى را در اظهار انديشه‏هاى خويش نمايان مى‏ساختند .
اين حقيقت بارز با چهره‏اى بس روشن و آشكار در شخصيت على بن ابيطالب تمركز داشت ، او پيشوائى بزرگ در ادب بود هم چنانكه در اثبات حقوق و تعليم و راهبرى نيز امامى بى‏مانند بود و نشانه اعجاز ادبى امام كتاب نهج البلاغه است كه بر اساس بلاغت عرب برخاسته چنانكه قرآن هم در استوائى برتر چنين بلاغتى را حائز گرديده است ، سبك و اسلوب بلاغت عربى طى سيزده قرن بر همين بنيان برخاسته و از فروزش اين روش رساى ممتاز فروغ گرفته و از بيان سحرانگيزش بهره يافته است .

نصرالله عاشق خداومولا
04-10-2023, 18:40
على ، بلاغت بيان عربى را از گذشته بروزگار خويش پيوند داد و زيبائيهاى سبك روشن پيش از اسلام را كه با سلامت فطرت صحرائى عرب همراه بود با روش پاك و مصفاى ادب اسلامى كه متضمن پاكيزگى فطرت دينى و منطق استوار آسمانى است بدون هيچ‏گونه جدائى و گسستى هماهنگ ساخت و آنچنان بلاغت پيشينه عرب را با جذبه سخن پيامبر درآميخت كه سخنش بدانجا رسيد كه گفتند بيان او فروتر از كلام خالق و فراتر از سخن مخلوق است .
در اينمورد جاى هيچگونه شگفتى نيست زيرا براى على همه وسائل اين بلاغت برين و ممتاز آماده بود بدانجهت كه او در محيطى پاك و سالم و صافى رشد يافت و با پيامبر كه حكمتى والاتر از همگان داشت زيست كرد و رسالت راستين پيامبر را در والاترين مدارج گرمى و نيرو دريافت و استعداد توانا و خداداديش را بر اين امتيازات بيفزود و همه امكانات برترى اجتماعى و فطرى و خانوادگى برايش فراهم آمد .
اما تيزبينى و ذكاوت سرشار او در همه عبارات نهج البلاغه تاثيرى عميق بجا گذاشت ، ذكاوتى زنده ، توانا ، گسترده و ژرف كه هيچگونه تعمقى را رها نكرد و آنچنان همه جانبه و نامتناهى بود كه هيچ جانبى را خالى نگذاشت و هيچ كم و بيشى در سخنش ناگفته نماند او در عميق‏ترين مسائل انسانى فرو رفت و پيچيده‏ترين مبانى را زير و رو كرد و در پهنه سخنورى نمايش داد و پنهان‏ترين رموز را دريافت و در نهانگاه اسرار حيات نفوذ كرد و نتايجى راستين از كاربرد اينهمه ابزار دقيق در نزديكترين و دورترين چشم‏اندازهاى معنوى بدست آورد .
از امتيازات اين تيزبينى نادر و بى‏مانند علوى پيوستگى منطق استوارى است كه در سخنش مشهود است چنانكه پيوند انديشه اش را در ابعاد گونه‏گون نشان ميدهد و نتايجى متحد و طبيعى از پيوست حلقه‏هاى علت و معلول درك و بيان ابراز ميدارد ، چنانكه افكارش از بحثى بديگر بحث گره خورده و انسجامى تام جاى هر گونه انفصالى را گرفته و هر يك بديگرى تكيه كرده است و اين دليل گسترش انديشه و نظرى است كه الفاظ را چنان باستخدام كشيده كه تأمل و ژرف‏انديشى را بهمراه مى‏آورد و هر عبارت آن آفاق تازه‏اى را در وراء افقهاى فكرى مى‏گشايد .

نصرالله عاشق خداومولا
08-10-2023, 20:47
از چه چشم‏انداز گسترده‏اى در روشهاى عميق انديشه ميتوان بكشف حقيقتى چون گفتار على دست يافت آنجا كه مى‏گويد :
« مردم با آنچه نمى‏دانند دشمنند « يا » ارزش هر مرد به نيكى‏هاى اوست « يا » بدكارى قلعه پستى و خوارى است » يا كدام سخن كوتاه ، اين چنين اعجازانگيز است كه گفت :
« سبكباران به آرمان ميرسند » و كدام عبارتهاى بلند و ممتازى است كه همچون گفتار على الفاظى را دربرگيرد كه با قالبى تنگ مفهومى گسترده يابد و همچون الهامى بر جان سخن فرود آيد .
كدامين تيزبينى و ژرف‏انديشى است كه بتواند روان حسود و خاصيت روحى او را بكاود و حقيقت حالش را باز نمايد و درباره‏اش اين چنين بگويد :
« من هيچ ستمگرى را شبيه‏تر بمظلوم از مرد حسود نيافتم كه هميشه غمگين و اندوهناك باشد و بر بيگناهى خشم آورد و به آنچه بدست نمى‏آورد بخيل باشد »

نصرالله عاشق خداومولا
08-10-2023, 20:47

انديشه‏هاى تازه همچنان در نهج البلاغه از نهاد فكرتهاى والايش مى‏زايد و انسان در برابر مجموعه‏اى بى‏پايان قرار مى‏گيرد ولى نه مطالبى كه روى هم انباشته باشد بلكه سخنانى پيوند يافته و مرتب كه در مراتبى والا پيش ميروند و در هر گام هماهنگ همند و هرگز جدائى و فرقى بين نوشته‏هاى على و گفته‏هاى ارتجالى بليغش نيست پس چشمه همان چشمه است كه شب و روز ميجوشد و فرق و اختلافى در جريان شب و روزش نيست در خطبه‏هاى ارتجالى او معجزاتى از انديشه‏هاى شكل يافته و خردى حكيمانه و منطقى استوار پديدار است چنانكه در برابر چنين گفتار مستحكم و منضبط دچار شگفتى بزرگى ميشويم خاصه وقتى كه بدانيم اين سخنان بدون هيچگونه آمادگى و انديشه قبلى ايراد شده و حتى چند دقيقه و لحظه هم براى بيان آنها از فرصتى براى تهيه استفاده نشده است .
بلكه شور و جوشى بوده كه در ذهن امام پديد آمده و بر زبانش بدون هيچ رنج و كوششى جريان يافته است همچون برقى كه ميدرخشد بى‏آنكه درخشيدنش را پيش‏آگهى باشد و مانند صاعقه‏اى كه بغرد و خود را براى بانگ و غرش آماده نسازد و يا تندبادى كه ميوزد و ميشكند و مى‏توفد تا مسيرش پايان يابد و سپس بمدارش بازگردد و هيچ چيز نمى‏تواند كه او را از وزيدن بازدارد .
از نمودارهاى ذكاوت نيرومندى كه در نهج البلاغه بكار رفته مرز بنديهاى مستحكمى است كه على بكمك آن اندوه و اسف عميق خود را كه در جانش آشوبى بزرگ برميانگيخت مهار ميكرد و نمى‏گذاشت كه امواج آن تاثرات و عواطف سخت او را بكام كشد و بر حكومت عقل چيرگى يابد .

نصرالله عاشق خداومولا
20-10-2023, 16:25
ديگر از امتيازات تيزبينى و درست‏انديشى على كه در نهج البلاغه بكار رفته است گونه‏گونى مباحث و سخنان اوست كه در هر كدام نهايت استحكام بيان را رعايت كرده و كم و كاستى در بحث روا نداشته است .
او با منطقى استوار و آگاهانه درباره دگرگونيهاى دنيا و شؤن مردم و سرشت افراد و گروهها سخن گفته و گاهى رعد و برق و آفرينش آسمان و زمين را توصيف كرده است و هم به تفصيل درباره پديده‏هاى زنده طبيعت ابراز نظر كرده و اسرار خلقت خفاش و مورچه و طاووس و ملخ را بيان داشته است و در عين حال براى مردم ، فرمانهاى اخلاقى و اجتماعى وضع كرده و همچنين از آفرينش و زيبائيهاى وجود سخن گفته است چنانكه در ادبيات عرب هرگز چنين تنوعى در مباحث مختلف آنچنانكه در نهج‏البلاغه بميان آمده سابقه نداشته است و زيبائيهاى شگفت‏انگيزى از انديشه درست و منطق استوار كه با اسلوبى بيمانند در اين كتاب بزرگ بيان شده از هر جهت نادر و بى‏همتاست اما قدرت خيال و هنر ترسيم معانى هم در نهج البلاغه ميدانى گسترده دارد و بالهاى زيباى خود را در افق گفتارى استوار گشوده است و على به نيروى اين امتياز بزرگ كه خردمندان روزگار و انديشمندان بزرگ از آن بى‏بهره بوده‏اند توانسته است معانى و مفاهيمى خاص پديد آورد و بزيباترين رنگ و روى آنها را بدرخشش آورد و بهر كدام چهره‏اى تازه و رنگين بخشد ، چنانكه پيچيده‏ترين مسائل عقلى و فلسفى كه از انديشه على گذشته پر و بالهائى زيبا از آنها روئيده و خشكى و جمودش را از دست داده و به حركت و حيات گرائيده است .
ولى قدرت تخيل على كه نمودار بلوغ و نبوغ انديشه اوست بر مبناى واقعيت پا گرفته و از پايگاهى واقعى و طبيعى برخاسته و تجلى كرده است و آنچنان برنگهاى زيبا زيور يافته كه حقيقت را بروشنى نشان ميدهد و جوياى واقعيت را بمقصدش ميرساند .

نصرالله عاشق خداومولا
20-10-2023, 16:25
على با نگرش نادر و دريافت گسترده و جوشانش از ديگران امتياز يافته و چون دوران گذراى زندگانيش به حوادثى برخورده كه مكر فريبكاران و كينه ستيزه‏جويان را برانگيخته و يا وفاى پاك‏مردان و فداكارى مخلصان را جذب كرده است از اين رهگذر تخيل نوپردازش نيرو گرفته و تجربتهاى خود را بخدمت گرفته و تابلوهاى زيبا و زنده‏اى از رسم و خط واقعيتها به نقش كشيده است و بر ريشه همان واقعيتها است كه على شاخه‏هائى پر برگ و بار از شناخت و بيدارى و سازندگى ببار آورده است .
در همين‏جاست كه ميتوان عناصر نيرومند خيال را در نهج البلاغه با ترسيمى مشهود و رنگين بنظر آورد و شدت واقعيت و پهنه روشن و خطوط نمايان حقايق را به آشكارائى ملاحظه كرد زيبائى تخيل على را ميتوان در سخنانى كه با نهايت اسف پس از جنگ جمل بمردم بصره گفت بخوبى احساس كرد آنجا كه فرمود :
« شهر شما در امواجى بى‏امان غرق خواهد شد چنانكه گوئى هم‏اكنون مى‏بينم كه مسجد آن مانند سينه مرغى پرتلاطم دريا قرار گرفته است » و يا مثل اين تشبيه سحرانگيز كه گفت « فتنه‏هائى همچون پاره‏هاى شب تاريك » يا اين تصوير و ترسيم زنده و متحرك كه فرمود :
« من همچون قطب آسيايم كه سنگ آن بر گرد من ميچرخد و من همچنان استوار بر جاى ايستاده‏ام » يا اين تابلوى شكوهمندى كه از خانه‏هاى مردم بصره ترسيم ميكند و مى‏گويد :
« واى بر خيابان‏هاى آبادان و خانه‏هاى زراندود و پر تجمل شما كه كنگره‏هايش همچون بالهاى عقاب گسترده و ناودانهايش بمانند خرطوم فيل دراز و طولانى است » از مزاياى تخيل قوى در ادبيات نيروى تمثيل است و اين امتياز در ادب امام از فروغ حيات پرتو مى‏گيرد كه نمونه‏اش نشان دادن حالت كسى است كه همنشين زمامدارى قدرتمند است و همگان آرزومند رسيدن به پايگاه والاى اويند ولى او بموقعيت خطرناكش آگاه است و ميداند كه هرگاه امكان دارد كه مورد خشم قرار گيرد و بناگهان زندگانيش پايان يابد .

نصرالله عاشق خداومولا
01-11-2023, 15:19
اكنون بسخن على در اين‏باره توجه كنيم كه چگونه موقعيت او را ترسيم مى‏كند آنجا كه ميگويد :
« همنشين زمامدار همچون كسى است كه بر شير سوار باشد ، همگان بپايگاه او رشك مى‏برند ولى خود ميداند كه در چه جاى خطرناكى نشسته است » در مثال ديگر وضع و حال كسى را ترسيم ميكند كه بسوى دشمنى زيان‏بخش پيش ميرود و ميكوشد تا خود را به او برساند در اين‏باره امام ميفرمايد :
« تو همچون كسى هستى كه خويشتن را سرزنش ميكند كه چرا كسى را كه در رديف او بر مركبش سوار بوده كشته است ، و ديگر اين مثال زيبا كه درباره دوستى با دروغگويان بيان شده و گفته است :
« از دوستى با دروغگو بپرهيز كه او بمانند سراب است و دور را نزديك و نزديك را دور مينماياند » از ديگر سوى اعجاز هنرمندى در فن ادب آنست كه هنرمند بتواند صحنه‏هاى ترسناك طبيعى را بكمك هنر خويش بخوبى جلوه دهد و اينك مى‏بينيم كه پسر ابيطالب در اينمورد هنرمندى را بكمال رسانيده و چهره هولناك مرگ را با قلمى زيبا نقاشى كرده و سخنى در اين باره بيان داشته كه از عاطفه‏اى عميق برخاسته و از تخيلى خرم الهام گرفته است ، ترسيمى كه نمايانگر هنرى بس بزرگ است و هيچكس نتواند بپايه و مايه اين فن برسد و هنرمندان بزرگ و نابغه اروپا هم از تصوير چهره هولناك مرگ با رنگ‏آميزى زيباى نغمه و شعر ناتوانند .

نصرالله عاشق خداومولا
01-11-2023, 15:19
امام پس از آنكه مرگ را بزندگان يادآورى ميكند و روح آنها را بچنين سرنوشتى پيوند ميدهد با بيدارگرى شگفت‏انگيزى نزديكى مرگ را به انسانها آگهى ميدهد و از گودال وحشتزاى گور و تنهائى بى‏امان قبر رنگى سياه و آهنگى اندوهبار بوجود مى‏آورد آنجا كه مى‏گويد :
« گويا هم‏اكنون هر كدام شما به فرودگاه خود در زمين رسيده است و واى بر او از خانه تنهائى و فرودگاه ترس و وحشت و جايگاه دورى و غربت » آنگاه امام مردم را به حقيقت سرنوشتى كه بسوى او مى‏شتابند و از آن ناآگاهند آگهى ميدهد و عبارتهائى بريده و جدا و پشت سرهم بر ايشان مى‏سرايد كه گويا صداى طبل‏هائى است كه به آهنگ خود آنها را مى‏ترساند و چنين فرمايد :
« چه با شتاب ساعت‏ها در روزها مى‏گذرد ، و روزها در ماهها با سرعت پيش مى‏رود ، و ماهها در سالها شتابان گذر ميكند و سالها در روزگار عمر پرشتاب مى‏گذرد » پس از آن ترسيم زيبائى را كه خرد را برمى‏انگيزد و عاطفه را شعله‏ور مى‏سازد در ذهن مردم رها مى‏كند و حقيقتى خيال‏انگيز را تجسم مى‏بخشد و حركاتى پياپى در بيانش پديد مى‏آورد كه از چشمان اشكبار و آهنگهاى ناله‏گر و پيكرهاى خاك شده سخن مى‏راند و چنين مى‏گويد :
« همانا روزگار بين شما و آنان گريان است و بر شما نوحه‏گرى مى‏كند » آنگاه عاطفت خيال‏انگيزش ، عنان رها كرده و زنده‏ترين تابلوهاى جاويد را بصورت لوحه‏اى از شعر زنده شكل مى‏بخشد و مى‏فرمايد :
« اما آنها از جامى نوشيدند كه از گويائى به گنگى و از شنوائى به كرى و از جنبش به ايستائى افتادند و بخوابى گران ناگهان فرو رفتند ، همسايگانى كه همدم يكديگر نيستند و دوستانى كه بديدار هم نمى‏روند جامه شناختشان پوسيد و رشته برادريشان از هم گسيخت همگى تنهايند با آنكه فراهمند و دوستانى كه از يكديگر دور افتاده‏اند براى شب سحرگاهى و براى روز شامگاهى نمى‏شناسند ، در شب و روز كوچيدند و بروزگارى ابدى پيوستند . » سپس اين سخن ترسناك را بزبان مى‏آورد و ميگويد :
« كسى را كه بديدارشان مى‏رود نمى‏شناسند و با نوحه‏گران خويش همنشين نيستند و توان پاسخگوئى به كسى ندارند » آيا اين نوپردازى بديع در تصوير هراس مرگ و هول گور و وضع خفتگان در قبور ، تكان‏دهنده نيست كه ميگويد ( همسايگانى كه همدم هم نيستند و دوستانى كه بديدار يكديگر نمى‏روند ) و كدامين هنرمند ميتواند چهره ترسناك ابدى مرگ را همچون على ترسيم كند و بگويد :
« در كدامين شب و روز كوچيدند كه بر ايشان هميشگى باشد » و همانند چنين تصويرهاى زيبائى در نهج البلاغه فراوان است .

نصرالله عاشق خداومولا
26-11-2023, 18:49
اين تيزبينى بى‏نظير و اين بيان خيال‏انگيز و پرتكان در ادب امام پيوندى طبيعى دارند كه عاطفه پرجوش و فرياد آنها را بفروغ گرم حيات مى‏كشاند و خونى گرم و پرفوران در رگهاى انديشه ميداوند و شعور و احساس بميزان نيروى خرد بسخن مى‏آيد و عاطفه‏اى گرم از مهار عقل رها ميشود و هم‏عنان خرد مى‏گردد .
چون دشوار است كه انسان در ميدان ادب و ديگر هنرهاى والا بدون همپائى فعال عاطفه از آثار انديشه و خيال ، تاثرپذير و ابعاد انسانى بدون تركيب فكر و عاطفه ارضاء نمى‏گردد و ما چنين تاثير مركبى را بصورتى تام و كامل در نهج البلاغه مى‏يابيم و بهنگام سير در نهج البلاغه با امواجى خروشان از عواطفى جوشان برخورد مى‏كنيم .
آيا مهربانى و عاطفت در جانمان گسترش نمى‏يابد هنگاميكه از على بشنويم كه مى‏گويد « اگر كوهى مرا دوست بدارد از هم پاشيده مى‏شود » يا « از دست دادن دوستان ، تنهائى مى‏آورد » و در اين شكايت كه بدرگاه خدا مى‏آورد و عرضه ميدارد :
« بار خدايا از تو در برابر قريش يارى مى‏جويم كه آنها پيوند خويشاوندى را بريدند و جام مرا لبريز كردند و گفتند حق تو آن بود كه ميگرفتى و اكنون كه از تو باز داشته‏اند بايد تسليم شوى ، پس يا اندوه شكيبائى كن و يا از غصه بمير در آنهنگام نظر كردم و جز خاندانم ياور و نگهبان و همراهى نيافتم » و به اين كلام بلند بايد توجه كرد كه بوقت دفن همسر والايش فاطمه خطاب به پيامبر گفت :
« درود بر تو اى پيامبر خدا از سوى من و دخترت كه اينك در جوارت فرود آمد و از هر كس زودتر به تو پيوست ، اى پيامبر خدا از مرگ دختر برگزيده‏ات شكيبائى‏ام بپايان رسيد و توانائيم اندك شد ولى پس از مصيبت بزرگ مرگ تو و دورى از ديدارت در برابر اين مصيبت نيز شكيبايم ولى اندوهم هميشگى است و شبهايم به بيدارى ميگذرد تا اينكه خداوند مرا در جوار تو در آن سراى جاى دهد »
اكنون از زبان نوف بكالى بشنويم كه درباره يكى از خطبه‏هاى امام چنين گفت :

نصرالله عاشق خداومولا
26-11-2023, 18:49
امير المومنين عليه السلام بر روى سنگى كه خواهرزاده‏اش جعده بن هييره مخزومى نهاد ايستاد ردائى پشمين بر تن داشت و شمشيرش را با بندى از ليف خرما بميان بسته بود و نعلينش نيز از ليف خرما بود و آنگاه چنين گفت :
« آگاه باشيد ، پيروزيهائى كه در دنيا فرا پيش داشتيد بشما پشت كرد ، و گذشته‏هاى سياه دوران جاهلى بشما روى آورد ، و بندگان نيكوكار خداى آماده كوچ بسراى ديگر شدند ، آنها كالاى اندك و ناپايدار دنيا را به نعيم فراوان و پايدار آخرت فروختند ، برادران ما كه خونشان در ميدان نبرد صفين ريخته شد هرگز زيان نكردند كه امروز زنده نيستند و غصه‏اى گلوگير ندارند و جام اندوه را نمى‏نوشند ، بخدا سوگند كه آنها خدا را ديدار كردند و خداى به آنها پاداشى بزرگ بخشيد و پس از ترس و وحشت بجايگاه امن و آسايش جايشان داد كجايند برادرانم ، آنها كه بر توسن شهادت نشستند و بپايگاه حق رسيدند ؟ .
كجاست عمار ؟ و كجاست پسر تيهان ؟ و كجاست ذو الشهادتين ؟ و كجايند ، همانندان آنها كه به پيمان خويش وفا كردند ؟ » آنگاه على دست به محاسن شريفش كشيد و مدتى دراز گريست .

نصرالله عاشق خداومولا
12-12-2023, 15:13
ضرار بن حمزه ضابى مى‏گويد من امام را ميديدم كه در سكوت و تاريكى شب محاسنش را بدست گرفته بود و بخود مى‏پيچيد و اندوهگنانه مى‏گريست و مى‏گفت :
« اى دنيا ، اى دنيا ، آيا آهنگ مرا كرده‏اى و بمن رو آورده‏اى و بمن اشتياق دارى ؟ هنگام ، هنگام تو نيست ، دور است دور ، ديگرى را فريب ده ، مرا بتو نيازى نيست ، من ترا سه بار رها كرده‏ام و ديگر بازگشتى در آن نيست ، زندگانى تو كوتاه است و خطرت فراوان و آرزويت كوچك ، آه از توشه اندك و درازى راه و دورى سفر و مقصد بزرگ و خطرناك » اين دريافت و عاطفه داغى كه امام در روزگار حياتش شناخت مرا لازم ميدارد كه به نهج البلاغه روى آورم و در مسيرش پويا شوم چه در آن سوى كه برداشتى از بار خشم و اندوه دارد و چه در سوئى كه مهربانى و خشنودى را برمى‏انگيزد .
حتى آنگاه كه خوارى و پستى يارانش را در حمايت از حكومت حق در برابر يارى ديگران با اسلحه و جان از تباهى باطل مشاهده كرد ، دلش بدرد آمد و زبانش بشكايت افتاد و بسرزنش و توبيخ پرداخت و با سختى و فرياد بانگ زد و همچون رعد در شب تيره غريد ، كافى است كه خطبه جهادش را بخوانى كه چنين آغاز سخن كرد :
« اى مردمى كه پيكرهايتان بهم نزديك و انديشه و آرزوهايتان از يكديگر دور است و سخنان فريب آميزتان سنگهاى سخت را نرم مى‏كند » آنگاه در مى‏يابى كه كدامين حساسيت دردناك و پرانگيزه‏اى ،
همچون عاطفه شعله‏ور على است كه نبض حيات و اضطراب روحى را بهيجان آورد .
بر ماست كه نمونه‏هاى والاى آثار امام را در بيان عاطفت و مهرورزى و احساس پاك و گرمش از خلال گفتار و عمل و نوشته‏هايش دريابيم و آنها را مقياسهائى بنيانى در مسير دريافت و احساس خود قرار دهيم در اينصورت بايد كتاب نهج البلاغه را بگشائيم و رنگهائى روشن و زيبا از عواطف پسر ابيطالب را بچشم آوريم ، عاطفه‏اى نيرومند و جهنده و عميق و جاويدان .

نصرالله عاشق خداومولا
12-12-2023, 15:14
يگانگى در آفرينش

ادب عنصر ريشه‏دارى است در انديشه ، حس ، خيال و ذوق كه اديب هنرمند را به همه هستى در پهنه هم آهنگى مطلقى پيوند ميدهد و آنگاه از ژرفاى نهادش به اين يگانگى آهنگ مى‏دهد و با روش زيبائى از اثرپذيرى آفرينش و روح هنرمند حقايقى را تجسّم مى‏بخشد .
بر عكس علم كه پديده‏اى تجزيه‏پذير است هنر از وحدت و بساطتى كامل برخوردار است و چون علم بر عناصر هستى از حيث وجود نگاه ميكند بناگزير آنها را از هم جدا ميكند ولى هنر جدائى اجزاى هستى را تجزيه‏اى ظاهرى ميداند و حقيقت آنها را برخاسته از ريشه‏اى يگانه مى‏شناسد و در پرتو انديشه‏اى اصيل ، بين همه اجزاء وجود پيوندى كامل احساس ميكند . و ادب چيزى جز اين شمول همه جانبه نيست .

نصرالله عاشق خداومولا
21-12-2023, 20:23
و اگر فلاسفه يگانگى پديده‏هاى آفرينش را در روزگار اخير دريافته‏اند ، هنرمند از روزى كه انسان پديد آمده اين يگانگى را دريافته و بذرهاى هنر و احساسهاى ادب در ژرفاى وجودش از دير باز ريشه دوانيده است ، بدانجهت كه راهنماى فيلسوف ، عقل و قياس است كه هر دو در وجود انسان مركبى محدودند ولى رهنمون اديب شعور باطنى و الهام قلبى است كه ناگهان در نهادش ميدرخشند و حقيقت هستى را به او نشان مى‏دهند بعلاوه نظر انديشمندان در باره يگانگى آفرينش به نسبت دريافت هنرمند ، نظرى سطحى است زيرا فيلسوف مى‏بيند و بررسى ميكند و به قياس و اندازه‏گيرى ميپردازد و سپس نظر ميدهد و در اين كوشش ، تنها از ابزار عقل كمك ميگيرد در صورتيكه عقل بخشى از ابزار درك انسان زنده و گوشه‏اى از ميدان شناخت اوست .
ولى اديب هنرمند ، هميشه با هستى و حقيقت حيات پيوندى نزديك و پيوسته دارد و رازهاى حيات را با ابزار خرد و شعور و خيال و مزاج و ذوق بلكه با همه هستيش لمس ميكند و بدينجهت دريافت او ژرف‏تر و پيشتازتر است ، پس اديب استاد فيلسوف است هر كجا باشد و استاد و رهنماى او براى هميشه است .
با اثبات چنين حقيقتى در مى‏يابيم كه على بن ابيطالب در بين گروه اديبان و هنرمندان فكر و خيال و ذوق و شعور و ادب ، پيشواى بزرگان اين فن از لحاظ دريافت و روش بيان است.

نصرالله عاشق خداومولا
21-12-2023, 20:23
پيشواى اديبان جاويدانى كه به اختران آسمان و ريگهاى بيابان و امواج درياها و پوشش طبيعت كه جزئى از جهان جان آنهاست بژرفى مى‏نگرند و همين جانهاى جهانى و دريافتهاى بارور است كه در پهنه هستى نيروئى يگانه را در مى‏يابند كه با قدرتى جاودانى از پهنه ازل تا بى‏كرانگى ابد دامن كشيده‏اند .
ميخائيل نعميه كه نمونه بارزى از احساس عميق يگانگى را در ادب معاصر نشان ميدهد ميگويد :
« چگونه ميتوان كسى را اديب شمرد كه ريشه‏هاى خود را در پهنه ازل و ابد احساس نكند و آنچه را كه گذشته و از اين پس پديد مى‏آيد در نيابد ؟ » چنين احساس والا و زيبائى كه همه كائنات را با وجود اختلاف ظاهرى آنها در شكلى يگانه دريابد در آثار نوابغ هنر و ادب با وجود گونه‏گونى موضوعات بخوبى پديدار است چنانكه آهنگ شاعر بزرگى را مى‏شنويم كه بزبان مسيح شعر مى‏سرايد و ميگويد :
« بنگريد كه چگونه زنبق‏ها در كشتزار ميرويد ؟ » ولى من مى‏گويم ، مسيح و سليمان با همه مكانت عظيمى كه دارند آنها هم از همان زيبائى كلى هستى بهره‏ورند و اين آهنگ پرآوا كه همه كائنات را در برميگيرد حقيقتى عميق را از ژرفاى هستى بر مى‏انگيزد و به اين پرسش پاسخ ميدهد كه زيبائى زنبق‏هائى كه در كشتزار مى‏رويد از خاك است و سنگ و ابرها كه چنين جمال پرجذبه‏اى را بچهره مى‏گيرد و اگر آهنگى يگانه در همه پديده‏هاى وجود برپا نبود و همه عناصر حيات بهم پيوندى استوار و هميشگى نمى‏داشت چنين شگفتى و نقشى پديد نمى‏آمد و اين حقيقتى است كه در مدار انديشه اديب هنرمند مى‏درخشد هنرمند يا خالق صغير .

نصرالله عاشق خداومولا
08-01-2024, 20:01
اينجاست كه سخن زيباى مسيح هم از اثرپذيرى و تفاعل انسانها سخن مى‏گويد و چون زنى روسپى را بحضورش مى‏آورند تا كيفر دهند ميفرمايد :
« از شما هر كس كه تا كنون بى‏گناه مانده او را سنگسار كند » و شاعرى بزرگ بزبان سليمان پيامبر شعر مى‏سرايد و مى‏گويد :
« گروهى ميروند و گروهى مى‏آيند و زمين همچنان در طول روزگاران پابرجاست ، خورشيد برمى‏آيد و خورشيد فرو ميرود و بهمان جائى كه از آن برخاسته باز مى‏گردد ، باد بسوى جنوب مى‏وزد و بسوى شمال ميچرخد و بمدار خويش برميگردد ، رودخانه‏ها بسوى دريا سرازيرند و بسينه امواج ميريزند ولى دريا پر نمى‏شود و آبها دو باره بسرچشمه رودخانه‏ها باز ميگردد و اين سير و جريان هميشه ادامه دارد » و باز همين شاعر ، چنين مى‏سرايد :
من گل خوشرنگ و سوسن بيابانى‏ام ، محبوب من در ميان ديگر دختران همچون گل سوسن است در ميان خارها و حبيب من در ميانه پسران همچون درخت سيب است در بين درختان جنگلى ،
هوس كردم كه در زير سايه‏اش بنشينم و چون نشستم شيرينى ميوه‏هايش كامم را سيراب كرد گلها سر برآوردند و زمان خرمى بهارى فرا رسيد و آواى كبوترى شنيده شد كه به جفتش مى‏گفت :
اى كبوتر من كه در سوراخ كوهها و گوشه بيشه‏ها پنهان شده‏اى خودت را بمن بنماى و آواى لطيف و پيكر زيبايت را نشان ده .
بدان هنگام كه سپيده‏دم مى‏خندد و تاريكى فرار مى‏كند ، اى حبيب من بازگردد و همچون آهوان و يا بزغالگان بر ستيغ كوهساران نمايان شو محبوب زيباى من تو دوست منى ، تو زيبائى و چشمانت ، همچون دو كبوتر از پشت نقابت پديدار است و موهاى سياه و انبوهت چون گله‏هاى بز بر فراز كوه جلعاد (110) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) خود را نشان مى‏دهد .
لبهايت چون گوهرى سرخ فام است و گفتارت گواراست و دو گونه‏ات بسرخى انار مى‏ماند كه از پشت نقابت پديدار است و گردنت بمانند برج داود است كه سلاحهاى جنگ بر آن آويخته‏اند گويا هزار سپر از سپرهاى نيرومندان را بر آن رديف كرده‏اند .
چون باد سحرگاهى بوزد و تاريكى شب فرو رود بر قله كوههاى مر (111) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) و لبان (112) (http://ketaab.iec-md.org/NAHJOLBALAAGHA/shegeftihaaye_nahj_jordaq_peyneveshthaa.html) پرواز كن با من به لبنان بيا اى عروس زيبا ، بيا باهم بر روى كوههاى انانه و حرمون پرواز كنيم و چراگاههاى خرم كوهستان نمور را زير پر گيريم .

نصرالله عاشق خداومولا
08-01-2024, 20:01
اى عروسك من از لبهايت شهد مى‏ريزد و از زير زبانت شير و عسل مى‏تراود و بالهايت همچون گلهاى لبنان خوشبو است .
چشمه‏ها و باغها و چاههاى پر آب و جويبارهاى لبنان چه زيباست اى باد شمال وزيدن آغاز كن و اى نسيم جنوب پيش بيا و بر باغ من پاكيزگيهايت را فرو ريز » اين آهنگ زيباى شعر را چون بشنوى و در مفاهيم هم آهنگ آن بينديشى بخوبى در مى‏يابى كه سرچشمه شعر سليمان از همان آبشخورى ميجوشد كه گفتار مسيح برخاسته اگر چه بظاهر اختلافى در موضوع نمايان باشد .
گفتار ويكتورهوگو هم كه از هنرمندان بزرگ است كه پس از انقلاب فرانسه برخاسته همين آهنگ را دارد آنجا كه در برابر اختران آسمانى به حيرت افتاده و احساس مى‏كند كه انسان و زمينى كه در آن جاى گرفته در برابر پهنه گسترده آسمان موجودى ناچيز است و نزديك است در برابر اين جهان بى‏كران گم شود .

نصرالله عاشق خداومولا
16-01-2024, 19:17
ويكتورهوگو در اين باره چنين مى‏سرايد :
اين چه آهنگ ضعيفى است كه زمزمه مى‏كنى ؟
اى زمين هدفت از اين چرخيدن چيست در اين مدار تنگ و محدود ؟
آيا تو جز دانه‏يى از شن هستى كه با اندكى خاكستر همراهى ؟
اما من در آسمان كبود دور ، كمربند گسترده‏اى را ترسيم مى‏كنم پس مى‏بينى مسافتى دور و ترسناك ولى زيبا و بى‏انتهائى را و اين است همان سياهى انباشته شب را كه بسرخى ميگرايد مانند كراتى زرين كه بالا ميروند و فرود مى‏آيند در پهنه‏اى سبزرنگ دور مى‏شوند و فراهم مى‏آيند و هفت قمر بزرگ را در بر ميگيرند و اين خورشيد است كه پاسخ مى‏گويد در خاموشى ، و در گوشه‏اى از آسمانها ، اى اختران ، شما رعاياى منيد به آرامى ، من پيشوايم و شما فرمان برداريد شما همچون كشتى‏هائيد كه پهلو به پهلو حركت مى‏كنيد تا از در درآئيد دو كره كوچك در نزديك من مريخ و زمين است كه وارد دروازه آسمان ميشوند و به آن برخورد نمى‏كنند و اين هم دب اصغر است كه با هفت ستاره‏اش مى‏رود بمانند هفت چشمه زنده بجاى دانه‏هاى خورشيدها و در اين جا راه كهكشانها را چنين ترسيم مى‏كند جنگلى سرسبز و زيبا ، سرشار از اختران آسمان اى اختران پائين ، جايگاه من از شما بسيار دور است ستارگان ثابت و پرفروغ من مانند جزيره‏هائى هستند كه در اقيانوسى پراكنده‏اند و خورشيدهاى فراوان من آنچنان كه بنظرتان مى‏آيد كوچك و كوتاه نيستند ، در زاويه‏اى دور از آسمان كه بمانند صحرائى گسترده است آواز در آن پراكنده مى‏شود جز اندكى از خاكسترهاى سرخ كه در تاريكى شب پراكنده‏اند همچنين كهكشانهاى ديگرى هستند كه جهانهاى ديگرى را كه از اين جهان كوچكتر نيستند نشان ميدهند و همگى در جو بيكران پراكنده‏اند اين همان پهنه گسترده‏اى است كه هيچ شن و ريگى در بر ندارد و امواجش ميروند ولى هرگز به كرانه‏هايش باز نميگردند و از زبان خداوند چنين مى‏گويد اگر بر اين جهان نفخه‏اى بدمم همه چيز ، در تاريكى عدم فرو مى‏رود اكنون بنگريم كه على ( ع ) پرتوى از زيبائى آفرينش را در خلقت طاووس چگونه ترسيم مى‏كنند « آفرينش طاووس از شگفتى‏هاى خلقت است كه خدايش در زيبائى و اعتدالى استوار بيافريد و رنگهائى نيكو در پر و بالش ترتيب داد و آنها را بهم پيوند داد و گسترد و دمى دراز به او بخشيد كه چون بسوى جفتش روى آورد دم درازش را همچون چترى بر روى سرش بگستراند ، پندارى كه استخوان پرهايش پيكانهائى سيمين است كه بر آن بالها دانه‏ها و حلقه‏هاى زيبائى از عقيق سرخ و زبرجد سبز روئيده است كه اگر به گلهاى چمنزار همانند كنى گوئى كه دسته گلى از بوستانى چيده شده و يا جامه‏اى است كه نگاره‏اى رنگين همچون پارچه يمينى بر آن بافته‏اند و اگر به زيورهاى پرآذينش مانند كنى ، مثل نگينهاى رنگارنگى است كه بر افسرى گوهر آگين ميدرخشد ، او شادمان و پرناز گام برميدارد و به دم و بالهاى زيبايش مى‏نگرد و از جمال پيراهن و پوشش رنگينش قهقهه خنده سر ميدهد .
ولى چون به پاهاى زشت و ناموزونش نظر مى‏افكند بسختى ميگريد و فرياد ميكشد گوئى به التماس فريادرسى ميخواهد و به اندوه جانكاهش گواهى ميدهد زيرا پاهايش زشت و باريك است همچون پاهاى خروس خاكى رنگ . و در جايگاه يالش كاكلى سبز رنگ با نقشهائى بديع و رنگين روئيده كه همچون افسرى بر تاركش ميدرخشد ، گردنى كشيده و بلند همچون ابريق دارد انتهاى دمش تا زير شكمش رنگى بسبزى وسمه يمانى مى‏درخشد كه بر حريرى نرم و پوششى لطيف شكل گيرد و يا بمانند آئينه‏اى روشن بتابد .
از شكاف گوشش خطى بنازكى شكاف قلم همچون گلى سپيدگون برآمده كه چون امتدادى از نور سپيد در سياهى مى‏درخشد كمتر رنگى است كه اين مرغ رنگين بال بخود نگرفته و با جلوه و جذبه‏اى شگفت‏انگيز نشان نداده باشد گوئى بالهاى رنگينش همچون گلهاى پراكنده بوستان است ولى گلهائى كه از باران بهارى و آفتاب گرم بهره نبرده و خود روئيده باشد .
گاهى همين پرهاى رنگينش مى‏ريزد و اندامش برهنه ميشود ولى باز پرهاى رنگين و تازه‏ترى بر پيكرش ميرويد همچون برگهاى شاخه‏ها ، كه فرو مى‏ريزد و ديگر بار بهمان تازگى پيش مى‏رويد بدانسان كه هيچ فرقى با رنگهاى پيش ندارد و رنگى بجاى ديگر پديد نمى‏آيد اگر يكى از موى‏هاى نازك پر او را بگيرى و بدقت نگاه كنى گاهى چون گل سرخ و گاهى ديگر چون پاره‏اى از زبرجد سبز و گاه مانند قطعه‏اى زرد از طلاى ناب خود را نشان ميدهد .

نصرالله عاشق خداومولا
16-01-2024, 19:17
پس چگونه انديشه‏ هاى ژرف را توان آنست كه اينهمه زيبائى را دريابد و يا خردهاى ورزيده به اوج جمالش در آيد يا زبان سخنوران به بيان اينهمه زيبائى و شگفتى بپردازد ؟ » و اينك به سخن ديگر امام كه درباره آفرينش آسمان و زمين گفته است توجه كنيم :
« آفريدگان را بقدرت پرتوانش بيافريد ، و بادها را به رحمت مهرانگيزش به جنبش درآورد و پهنه زمين را با ميخ كوهساران استوار ساخت ، پس آنگاه هوا را در هم شكافت و دامان فضا را باز كرد و آبهائى متراكم و مواج در آن برانگيخت و بر پشت بادهاى توفنده و سخت و پرآوا بار كرد و سپس خداوند پاك ، ابرى ديگر پديد آورد و وزشگاهش را باز گشود و به تندى به حركتش آورد و از جائى دور آنرا برانگيخت و فرمانش داد تا امواج درياها را برانگيزد و تلاطم دريا را پديد آورد ، پس ابر آب دريا را بهم زد و بسختى در فضا وزيد و آغاز و انجام امواج را بهم پيوست و آبهاى ساكن را به تلاطم افكند » .

نصرالله عاشق خداومولا
01-02-2024, 16:47
اكنون بهتر است بگفتار زيباى امام كه گوياى نبوغ و كرامت او در همه دريافتهاى گونه‏گون انسانى است توجه كنيم و بنگريم كه چگونه بهمه پديده‏هاى آفرينش از خورد و بزرگ و خورشيد و ماه ، و نرم و سخت با نگاهى برابر مى‏نگرد و چگونه آنها را در امتياز هستى هم رنگ و هم‏آهنگ و مشترك و همگونه مى‏داند كه همگان با سرود پرآواى وجود همكار يكديگرند سرود يگانه‏اى كه هرگز باغ بزرگى را بر گياه كوچكى برترى نمى‏دهد و درياى پهناورى را بر چشمه كوچكى كه از ميان گياهان و ريگها مى‏جوشد امتياز نمى‏بخشد .

نصرالله عاشق خداومولا
01-02-2024, 16:48
امام در اين باره مى‏گويد :

اگر نيروهاى انديشه‏ات را بكار برى به اين دريافت مى‏رسى كه آفريدگار مورچه ، همان آفريننده درخت خرماست و بزرگ و كوچك ، سنگين و سبك ، توانا و ناتوان همگى در آفرينش برابرند و همچنين آسمان و هوا ، و آب و باد با هم يكسانند ، نگاه كن به خورشيد و ماه گياه و درخت ، آب و سنگ و پيدائى اين شب و روز و امواج دريا در اين همه كوهها و قله‏هاى بلند آنان كه در آفرينش نواختى يگانه دارند » آنگاه به اين سخن امام توجه كنيم كه فرمود :
« هر نعمتى كه بشما برسد ، نعمت ديگرى را از دست ميدهيد و هر روز كه از عمر شما بگذرد ديگر روزتان بسوى مرگ كوبيده ميشود ، هر لقمه تازه‏اى كه ميخوريد لقمه پيش از بين ميرود و هر اثرى كه از شما پديد مى‏آيد اثر ديگر نابود ميشود و هر تازه‏اى كه بشما روى مى‏آورد همراه با كهنگى روى داد پيش است و هر چه مى‏رويد فرو ريختن ديگرى را بهمراه دارد ، ريشه‏هاى پيشين ، گذشته و ما شاخه‏هاى آن هستيم » هستى حقيقت حيات را از نهادش بزبان مى‏آورد .
بخاطرم مى‏آيد همانندى گفتارى از اشعار امروالقيس و بخشهاى فراوانى از فرهنگ فرزند ابيطالب ، كه امام گفتارش را در قالب يگانگى كامل هستى مى‏ريزد و بسختى مبارزه با ستمگر و تجاوزكار را بيان ميدارد و به يارى ناتوانان حتى گياه و حيوان و زمين فرمان مى‏دهد تا اينكه سراسر وجود در استوائى كامل بنمايش آيد .

نصرالله عاشق خداومولا
17-02-2024, 19:36
امروالقيس شاعرى كه از واقعيت وجود سخن مى‏سرايد چنين مى‏گويد :
« من به رعد و برق آسمان نگاه كردم و بدقت نگريستم تا به بينم باران از كجا مى‏بارد ، و چه زيبا و شگفت‏آور بود آنچه ديدم ، باران از چهار سوى باريد سيل‏ها روان شد ، من از دور نگاه ميكردم و ميديدم كه از سوى راست سيلها از دامان كوه ( قطن ) و از جانب چپ از دو كوه ( ستار ) و ( يذبل ) جريان يافت و آب بشدت بموج افتاد و سيل درختها را در هم شكست و آنگاه از كوه قنان گذشت و تا بلندى كوه را فرا گرفت و از آنجاى بسوى دره‏ها سرازير شد » پس از آن شاعر چنين مى‏گويد :
سيلابها در بيابان همه نخل‏ها را بخاك افكند و همه خانه‏ها را جز آنها كه بر فراز كوهها بود در هم كوبيد كوه بلند ثبيرهم در زير آب فرو رفت جز قله‏اش كه همچون سر شيخى كه عمامه خط دار بسر بسته نمايان است گويا سرش را از فرود باران سحرگاهى بالا كشيده تا سيل‏هاى كف آلود قله سنگى او را فرو نگيرد باران پياپى بيابانهاى خشك را سرسبز و خرم ساخت بزيبائى و رنگ و روى جامه بازرگان يمنى پرندگان هوا از نشاط بامدادى بنغمه آمدند و ابرهاى تازه جام نشاط بكام صحرا ريختند درندگان گويا ديشب در گودالها غرق شدند و گوئى كه ريشه‏هاى پيازند كه در زمين پنهانند »
در اين تابلوى زيباى طبيعى مى‏بينيم كه امروالقيس چگونه نقشى زيبا پديد مى‏آورد و مى‏گويد كه باران درختهاى خرما را بخاك افكند و خانه‏ها را جز بناهائى كه بر كوه برآمده ويران ساخت كوه ثبيرهم با همه بلندى و ارتفاعش بزير آب فرو رفت و تنها سرش از آب بيرون ماند كه گوئى سر شيخى است كه عمامه‏اى خط دار پوشيده است ، باران همچنان پياپى در اطراف كوهها باريد و بسوى زمينهاى تشنه و بى‏گياه سرازير شد و گياهانى خرم و گلهائى رنگ برنگ از زمين روئيد كه گوئى جامه زيبا و رنگين بازرگان يمنى است كه در برابر چشمان مردم بخود پوشيده است .
باران چنان بر زمين باريد كه بوستانهائى خرم پديد آورد و مرغان بنشاط آمدند و به ترنم پرداختند اما درندگانى كه هميشه دندان بخون حيوانهاى ناتوان مى‏آلودند در آب غرق شدند و همچون ريشه‏هاى پياز در خاك پنهان گشتند باران اين چنين در نظرگاه شاعر بزرگ جاهلى كه همه جا بارش و حركتش را به چشم دارد بنمايش مى‏آيد و گويا نيروى عظيم هستى را نشان ميدهد كه نيروئى توانا و دادگر و بزرگوار است و موجودات ناتوان زمين و پرندگان كوچك را يارى مى‏كند و زمين را سرسبز و خرم و پر از گلهاى رنگارنگ مى‏سازد تا گنجشكهاى كوچك بشادى آيند و بنغمه پردازند و در برابر ، درندگان خونخوار را بسوى كوهها ميراند و عرصه را بر آنها تنگ مى‏سازد و با قهرى شديد به غرقابشان مى‏افكند و نابودشان مى‏كند على هم در برابر باران احساسى دارد تند و عميق و نمايانگر نيروى دادگر وجود ،

نصرالله عاشق خداومولا
17-02-2024, 19:36
چنانكه در پايان سخنى دراز چنين مى‏گويد :
« چون ابرها بارگران باران را بزمين فرو باريدند ، از بيابانهاى بى‏گياه ، سبزيها روئيد و از كوههاى كم گياه خرمى‏ها پديد آمد و زمين به زيور باغها آرايش يافت و جامه رنگين گلى بخود پوشيد و حلقه‏هاى نور رنگين بخود آويخت و اين سبزيها و رستنى‏ها براى مردمان ابلاغى از اعجاز وجود و براى چهار پايان روزى فراخ و حيات بخشى است » آنگاه على ( ع ) انديشه امروالقيس را از دستاوردهاى باران در اين سخن معجز بيان خلاصه مى‏كند و مى‏گويد « هر كس بر زمانه بزرگى فرو شد از روزگار خوارى بيند » اينجاست كه مى‏بينيم در فرهنگ امام دريافت و اصالتى هميشگى پديدار است و از پيوستگى جاودانه‏اى بين كنه وجود و اسرار نهان آن با پديده‏هاى نمايان مرگ و حيات حكايت ميكند و از وراء شكلهاى گونه‏گونه طبيعت حقيقت پايدار و يگانه‏اى را تجلى مى‏بخشد و اين دريافت عميق پديده انديشه اديب هنرمندى است كه ميخواهد هستى را بر بنيان پايدارى در پهنه دل و دماغش برابر هم تمركز دهد .
از نهج البلاغه بروشنى پيداست كه نگرش اجتماعى و اخلاقى فرزند ابيطالب از همان نگاه يگانه‏اى كه بر وجود مى‏نگرد پرتو ميگيرد پس چقدر در سنت هستى ، مرگ به حيات نزديك است و دو طرف خير و شر با هم مقارن ، چه بسا كه اندوه و شادى در يك زمان در يك دل پديد مى‏آيد و خستگى با نشاط در يك پيكر به يك زمان فراهم مى‏آيد و اين حقيقت در فرهنگ امام اين چنين پيداست « چه بسا دورى ، كه از هر نزديك ، نزديكتر است و چه اميدهائى كه به نااميدى ميگرايد و چه تجارتهائى كه پايانش زيان است » و شگفت‏آور نيست كه اين سخن امام در بين مردم روا باشد كه فرمود « هر كس براى برادرش چاهى بكند ، خود در آن مى‏افتد ، هر كس پرده راز ديگران را بدرد اسرار خانه‏اش از پرده بدر آيد ، و هر كس كه به مردم بزرگى فرو شد بخوارى افتد » پس دائره آفرينش بهمه مردم و همه چيز و تمام كائنات فرمان ميدهد كه در برابر قانون متعادل آن سر فرود آرند ، قانونى كه امام با دريافت و خرد و احساس خويش به برابرى آن را درك كرد ادراك شگفت‏آورى كه نمودارى روشن دارد و كشف آن براى امام آسان است و اين دريافت روشن را در قالب گفتارى كه بيانش همچون قوانين رياضى ، مستدل و استوار است مى‏ريزد و سخنش پديدارهاى حيات را دربرميگيرد و آنگاه از دايره نمودارها بر ميجهد و در وراء اين چشم اندازها به اصول عميق و پايدار وجود نفوذ مى‏كند .
اينجاست كه فرزند ابيطالب با همه بزرگيهاى وجود از ديدگاه هستى يگانه و دريافت ژرف بوجود واحد در يك پايگاه قرار مى‏گيرد و فرهنگ او فريادهائى پياپى است كه از قلبى گرم و حساس و بى‏همانند برميخيزد و همى‏خواهد كه به ژرفاى وجود فرو رود و حقيقت هستى را آنچنانكه هست دريابد تا بدانجا كه بداند همه دورها و نزديكها با چهره‏هاى گوناگونى كه دارند بر يك بنيان استوارند و همه هستى ،
پيچيده در حقيقتى است كه دو سوى آنرا ازل و ابد تشكيل ميدهد .

نصرالله عاشق خداومولا
28-02-2024, 17:19
روش و نيروى سخن

سخنى كه اگر به كوبندگى برخيزد همچون تند بادى همه چيز را در هم ميشكند و اگر تباهى و تبهكاران را بيم دهد بر آشوبد و آهنگى آتشين برآورد و اگر به انديشه‏ات بخواند با جايگاه احساس و ريشه فكر و خردت همراه گردد و به هر جائى كه خواهى ترا بكشاند و با هستى پيوندت دهد .
شكل سخن با مفهوم آن بهم در آميخته بمانند گرمى با آتش و نور با خورشيد و هوا با جو و تو در برابر اين سخن چنانى كه گوئى در برابر سيل خروشانى كه ميجوشد و دريائى كه مى‏توفد و تندبادى كه مى‏وزد .
و چون از روشنى هستى و زيبائى آفرينش سخن مى‏گويد چنانست كه گوئى بر صفحه جانت با قلمهائى از اختران آسمان مينگارد گفتارش همچون شراره برق و خنده آسمان در شبهاى تاريك زمستان است .
اين از جهت ماده سخن است و اما از لحاظ روش گفتار ، بيان امام سحرانگيز است ، هنر در شيوه گفتار است و بناى گفتار بر مفهوم آن نهاده است و نقش سخن كمتر از ماده آن نيست و شرايط سخنورى از مفهوم بيان ، ارزشى كمتر ندارد .

نصرالله عاشق خداومولا
28-02-2024, 17:20
على بن ابيطالب از ذوق سرشار هنر و بيان زيباى سخن آن چنان بهره‏اى دارد كه او را در روزگاران از ديگران ممتاز ساخته است و اين ذوق او اندازه‏اى طبيعى از طبع ادبى اوست ، طبعى خدادادى و اصيل كه چون بنگرد به نيروى آن دريابد و بفهمد و آنچه را در جانش مى‏جوشد بر زبان آرد و پرده از چهره اسرار برگيرد همچنين فرهنگ امام به سخنى راستين ممتاز است چنانكه برترى حيات را نيز در بر دارد و همين راستى است كه نخستين امتياز هنر و مقياس روش روشنى است كه هرگز فريبى در پى ندارد .
ديگر شرط بلاغت ، همراهى سخن با مقتضاى حال است و اين هنر بزرگ در هيچ اديب عرب همچون على بن ابيطالب فراهم نيامده است و ابتكارش در اين زمينه ، نمونه والائى از رسائى سخن است كه پس از قرآن مجيد بظهور آمده است ، مختصر ولى روشن ، نيرومند و انگيزنده بهمراه بافتى استوار از پيوند لفظى و معنى ، با آهنگى شيرين از موسيقى نرم كه در گوش مى‏نشيند در وقتى كه مفهوم كلام نرمى و مهربانى را برساند ولى بهنگام عنف و شدت معنى ، الفاظى سخت و تند بزبان مى‏آيد .
خاصه هنگامى كه درباره منافقان و فريبكاران و دنيا پرستان و ايفاى حقوق ناتوانان و بيچارگان سخن بميان ميآيد بيان على همچون قلب و ذهن و آهنگ كلامش راست و روشن است و بحق بايد كه گفتارش نمونه و راهى براى بلاغت باشد ، چنانكه صدق گفتارش در آهنگ سخنش پيدا و از هر گونه تصنع بدور است و با اينكه كلماتى موزون و بريده و زيبا را بهمراه دارد از هر گونه بيان ساختگى بدور است و صادقانه از طبع سرشارش برمى‏خيزد اكنون به اين آهنگين بنگريم كه چگونه از طبع سالم امام برخاسته است آنجا كه مى‏گويد :
« يعلم عجيج الوحوش فى الفلوات ، و معاصى العباد فى الخلوات و اختلاف النينان فى البحار الغامرات و تلاطم الماء بالرياح العاصفات » يعنى خداوند ، آگاه است از فرياد حيوانات وحشى در بيابانها و گناه بندگان در خلوتها و حركت ماهيان در اقيانوسهاى ژرف و امواج سهمگين دريا كه از طوفانهاى سخت برمى‏خيزد .

نصرالله عاشق خداومولا
11-03-2024, 14:50
يا به اين گفتار موزون در يكى از خطبه‏هايش نگاه كنيم كه فرمود :
« و كذالك السماء و الهواء و الرياح و الماء فانظر الى الشمس و القمر و النبات و الشجر و الماء و الحجر و اختلاف هذا الليل و النهار و تفجر هذه البحار و كثرة الجبال و طول هذه القلال و تفرق هذه اللغات و الالسن المختلفات . . . » يعنى همچنين است آسمان و هوا ، و بادها و آب ، پس نگاه كن به خورشيد و ماه و گياه و درخت ، و آب و سنگ ، و رفت و آمد شبانه روز و امواج و خروش اين درياها و اين كوههاى فراوان و اين قله‏هاى بلند ، و اينهمه واژه‏ها و زبانهاى گوناگونى كه در بين انسانها رايج است . » و باز به اين سخن زيبا و موزونى كه از طبع سرشار امام برخاسته است توجه كنيم :
« ثم زينها بزينة الكواكب و ضياء الثواقب و اجرى فيها سراجا مستطيرا و قمرا منيرا فى فلك دائر و سقف سائر . . . » يعنى ، آنگاه ، خداوند ، آسمان را به زيور اختران بياراست با نورى پر فروغ و نفوذ و چراغ تابان خورشيد و ماه فروزان را در آن بحركت آورد در مدارى گردان و سقفى تيز رفتار » اكنون اگر اين كلمات موزن را از جايش برداريم و آهنگش را بهم زنيم مى‏بينيم كه چگونه روشنى سخن خاموش مى‏شود و زيبائيش نابود ميگردد و دقت و اصالت ذوق گم مى‏شود .
پس آهنگ در فرهنگ امام ضرورتى فنى است كه طبع اعجازگر امام ، آنرا با هنر سخن در آميخته چنانكه گوئى هر دو از پايگاه واحدى برخاسته‏اند كه نثر را همچون شعر به آهنگ و وزن مى‏آرايد و مفهوم كلام را با صورت لفظ و طبيعت سخن همراه مى‏سازد .
از آهنگ سخن امام نغمه‏هائى برمى‏خيزد كه ترانه گفتار را به ديگر نغمه باز ميگرداند و آنچنان گوش را مينوازد كه هرگز آهنگهائى چنين موزون و دلنشين بگوش كسى نرسيده است چنانكه نمونه‏هائى از آنها آورديم ، اكنون به اين كلمات موزون توجه كنيد كه چگونه گوش را نوازش ميدهد :
« انا يوم جديد و انا عليك شهيد فاعمل فى خيرا و قل خيرا » « يعنى هر روز كه بر انسان درآيد گويد كه من روزى تازه‏ام و بر كردارت گواهم ، پس در ساعات من به نيكى كار كن و به نيكى سخن بگوى » اكنون كه مى‏گوئيم در روش گفتار امام روشنى معنى و رسائى سخن و سلامت ذوق به فراوانى مشهود است براى اثبات ادعاى خود ، شما را بخواندن كتاب ( زيبائيهاى نهج البلاغه ) سفارش مى‏كنيم تا ببينيد چگونه گفتار امام از سرچشمه‏هاى مفاهيم دور ميجوشد و چه جامه‏هاى زيبائى از هنر سخن بر اندام بيان استوارش ميدرخشد :

نصرالله عاشق خداومولا
11-03-2024, 14:50
اكنون به اين تعبيرهاى نيكو از گفتارش نگاه كنيد :
« ارزش مرد در زير زبانش پنهان است ، بردبارى بمانند خويشاوندان ياور انسان است ، آنكس كه دلى نرم دارد ، شاخه‏هائى فراوان ببار آرد ، هر ظرفى كه چيزى در آن ريزند پر شود مگر ظرف دانش كه هر چه در آن ريزند فراختر گردد اگر كوهى مرا دوست بدارد از هم بپاشد ، دانش ترا نگهبانى كند ولى مال را تو بايد نگهبانى كنى ، چه بسا كسانى كه از ستايشگرى ديگران به اشتباه مى‏افتند ،
چون دنيا به كسى روى آرد خوبى ديگران را به عاريه گيرد و چون دنيا به او پشت كند خوبيهاى خودش هم از او سلب شود ، بايد كار مردم در نزد تو به حق برابر باشد ، كار خير را انجام دهيد و آنرا كوچك نشماريد زيرا كوچك آن بزرگ و اندكش فراوان است ، آنانكه مال مى‏اندوزند با آنكه زنده‏اند مرده‏اند ، سرمايه‏داران از گرسنگى نيازمندان بنوا ميرسند » اكنون اين تعبير رسا را توجه كنيم كه زيبائى هنرى فراوانى را در برگرفته و چون ميخواهد تسلط خود را بر شهر كوفه بيان دارد مى‏گويد « اين شهر كوفه است كه چون بخواهم آنرا فرا گيرم يا باز گشايم » يعنى آنرا در مشت قدرت دارم كه مى‏بندم و باز مى‏كنم .
اينجاست كه در گفتار امام ، ريشه‏دارى انديشه و تعبير را در مى‏يابيم اصالتى كه با شخصيت اديبى حقيقى همراه است و پايدارى آن با جاودانگى گوينده‏اش تلازم دارد .

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2024, 17:21
روش على بهنگام خطابه ، زيبائى فراوانى را حائز است ، بهنگامى كه عاطفت پرشورش زبانه مى‏كشد و بيان خيال انگيزش شراره ميزند و از حوادث روزگار تلخش هيجانى سخت پديد مى‏آورد در اينجاست كه رسايى سخنش از قلب دردناكش برمى‏خيزد و چون موجى خروشان از زبانش برمى‏آيد در چنين هنگامه‏هاست كه امتياز روش على در تقرير و تاثير معجزه سر ميكشد و كلماتى پياپى و كوتاه را رديف ميكند و به آنها آهنگى خاص مى‏بخشد و تعبيرها مى‏آورد و از اخبار به استفهام و از آن به تعجب و از شگفتى به انكار مى‏جهد و هر كلام را با آهنگى نيرومند و موثر پايان مى‏دهد و اين همان هنر والائى است كه مفهوم بلاغت و روح هنر را بصراحت نشان ميدهد ، يكى از نمونه‏هاى اين سخن ، خطبه‏اى است كه امام درباره جهاد بيان فرموده و بدانهنگام كه سفيان بن عوف اسدى بدستور معاويه بر شهر انبار تاخته و فرماندار آنرا كشته و بغارت پرداخته است خطاب بمردم كوفه از زبان امام چنين برآمده است :
« اين برادر غامد است كه سپاهش به شهر انبار رسيد و حسان بن حسان بكرى را كشت و پادگانها را گرفت و گروهى از مردان شايسته كار شما را نابود كرد » « و بمن خبر رسيد كه يكى از سپاهيان او به زنى مسلمان و زن غير مسلمانى كه در پناه شما بود حمله برد و خلخال و دست‏بند و گردن‏بند آنها را برگرفت و با غنيمتى فراوان بازگشت بى‏آنكه يكى از سپاهيانش زخمى بردارد و يا خونى ريخته شود پس اگر مسلمانى از شدت اندوه بميرد شايسته سرزنش نيست بلكه در نزد من سزاوار تحسين است » « پس شگفتا ، بخدا قسم كه دل انسان ميميرد و اندوه بجانش مى‏خلد چون مى‏بيند كه آنها اين چنين بر باطل خود متحد و استوارند و شما از حقى كه داريد پراكنده‏ايد پس زشتى بر شما باد كه آماجگاه پيكان دشمنانيد ، بشما حمله مى‏برند و شما حمله نمى‏كنيد و با شما مى‏جنگند و شما به نبرد برنمى‏خيزيد و خدا را نافرمانى مى‏كنيد و به اين گناه خشنوديد »

نصرالله عاشق خداومولا
14-03-2024, 17:22
در اينجا به توانائى امام در اداى اين كلمات كوتاه و موثر نگاه كنيد كه چگونه دلها را برمى‏انگيزد و انقلابى در جانها پديد مى‏آورد و دردى را كه در دل دارد به مردم باز مى‏گويد و روشى پر تاثير را كه رسائى سخن و شدت اثر در آن موج ميزند بخدمت مى‏گيرد ، او بمردم از حمله سفيان بن عوف بشهر انبار آگهى ميدهد و از ننگى كه بآنها رسيده سخن مى‏گويد و آنگاه به آنها خبر ميرساند كه كارگزار امير المؤمنين در اين حمله كشته شده و نيروى مهاجم و تجاوزكار به اين جنايت قناعت نكرده بلكه شمشير خود را در گلوگاه گروهى فراوان از سپاهيان انبار و مردم آن فرو برده‏اند .
در بخش ديگر خطبه ، امام به نقطه حساس غيرت شنوندگان انگشت مى‏گذارد و تعصب و غرور و غيرت عربى آنها را برمى‏انگيزد ، زيرا عرب به شرف زن ارج مى‏نهاد ، و امام از همين حساسيت استفاده مى‏كند و ميداند كه عرب حاضر است جان خود را در راه نگهبانى شرف زنان و حفظ ناموس دختران فدا كند و بدينجهت بمردم كوفه هجوم مى‏آورد و بسختى بر آنها مى‏تازد كه چرا از يارى زنان دست كشيده و آنها را در برابر تجاوزكارانى كه بحريم امنيت آنها تاخته‏اند بى‏ياور گذاشته‏اند و هيچكدام از آنها براى حفظ شرف و ناموس زنان آسيبى نديده و خونى از آنها نريخته است .
آنگاه امام شگفتى و حيرت خود را از رفتار ناهنجار يارانش بيان ميدارد كه چگونه دشمنانش به باطل پيوسته و بحمايت آن برخاسته‏اند تا بدانجا كه در راه رسيدن بمقاصد ننگين خويش بشهر انبار حمله ميبرند و در مقابل ، يارانش كه بايد از حريم اجتماع خود دفاع كنند ناجوانمردانه مى‏نشينند و بيارى حق برنمى‏خيزند و حق را خوار و سست مى‏سازند .

نصرالله عاشق خداومولا
22-03-2024, 17:48
طبيعى است كه چون امام در برابر چنين فاجعه‏اى بخشم آيد كلام او هم از شدت خشم بشراره مى‏افتد و بار سنگين اندوه و غضب او را الفاظى سخت بدوش مى‏كشد اينجاست كه سخنانش داغ و آتشين و موزون و بريده و سرزنش بار است و فرياد مى‏زند كه :
« رويتان زشت باد كه آماج پيكان دشمنان شديد كه بر شما حمله ميبرند و شما حمله نمى‏بريد و با شما مى‏جنگند و شما به نبرد برنميخيزيد و خداوند را نافرمانى مى‏كنيد و به اين گناه بزرگ خشنوديد » اينجاست كه انقلابى در جانش پديد مى‏آيد و گفتارى قاطع و مقطع از زبانش برميخيزد و بسختى كلماتش بهم ميخورد چنين كلماتى پياپى از بيانش بيرون مى‏جهد و ميگويد :
« ما ضعفت و لا جبنت و لا خنت و لا وهنت » يعنى من هرگز ناتوان نشدم و نترسيدم و خيانت نكردم و سستى نورزيدم .
اين خشم پر شرار همراه با اندوه دردناكى است كه از رفتار ياران سست عنصرش پديد آمده است و امام ميخواهد آنها را بسوى خير و پيروزى بكشاند ولى آنان درك و دريافتى ندارند و همچنان بى‏خبرند و اراده‏اى سست و تباه دارند و امام با گفتارى سخت و تند و تكان دهنده و خشم آميز بآنها چنين مى‏گويد :
« شما را چه شده كه مى‏بينم بيدارانى خواب و حاضرانى غايب و شنوندگانى كر و گويندگانى گنگ شده‏ايد »

نصرالله عاشق خداومولا
22-03-2024, 17:48
سخنوران عرب فراوانند و خطابه يكى از شكلهاى جالب هنر و ادب عرب است كه در دوران جاهليت و اسلام و بروزگار پيامبر و خلفاء شهرتى خاص داشته است و اكنون ما را نيازى به بيان آن نيست بروزگار رسالت پيامبر ، بزرگترين خطيب نامور ، شخص پيامبر بود كه شكى در اعجاز سخن او نيست اما در روزگار خلفاء و پس از آن در همه دورانهاى عربى هيچ كس در بلاغت سخن به پايگاه والاى على نرسيده است و گفتار نرم و دلنشين امام از مظاهر شخصيت برين اوست و همچنين بيان نيرومندى كه از طبع سرشار و اعجاز انديشه‏اش برمى‏خيزد و همه امتيازات پر ارج سخنورى را حائز است ، فضيلتى است كه در انحصار اوست و خداوند براى او همه وسائل و ابعاد كامل را كه براى رسائى سخن ضرورت دارد فراهم آورده است چنانكه نمونه‏هائى از آن را ديديم .
همچنين خداوند امتيازاتى ديگر به امام بخشيده و فطرت سالم ذوق بلند و سرشار ، بلاغت تسخير كننده ، ذخاير بى‏پايان دانش ممتاز دلايل استوار ، قدرت پرتوان اقناع و نبوغ در بديهه گوئى از برتريهاى خدادادى و بى‏نظيرى است كه تنها در شخصيت والاى امام تجلى كرده است و بر اين امتيازات درخشان ، راستگوئى بى‏حد و مرز على اضافه ميشود كه بصورت ضرورتى تام در تمام گفتار سعادت‏بخش او نمايان است و تجربه‏هاى فراوانى كه عقل نيرومند او از سرشت مردم و صفات و انگيزه‏هاى اجتماع بدست آورده و اعتقاد راسخى كه مدار حيات او را دربرگرفته و بالاخره اندوهى ژرف همراه با مهرورزى عميق و پاكى دل و سلامت وجدان و هدف عالى كه همگى اين برتريها به شخصيت والاى على چهره‏اى جاودانه مى‏بخشد .
و بسختى ميتوان در شخصيت‏هاى تاريخى بشر كسى را پيدا كرد كه همه امتيازاتى را كه سخنورى توانا اين چنين بسازد پيدا كرد مگر على بن ابيطالب و چند تن اندك ( از نوابغ آسمانى ) و براى اثبات اين گفتار بايد شرايط و امتيازات بلاغت را با سخنوران بزرگ شرق و غرب تطبيق كرد تا معلوم شود كه سخن ما درست و از هر گونه مبالغه‏اى بدور است و فرزند ابيطالب بر منبر خطابه ، دلاور نيرومندى است كه بنفس خويش و عدالت گفتارش اعتمادى استوار دارد و ادراك قوى و دريافت تند او از حالات روانى انسانها و هوسها و ژرفاى نهادشان به او امتيازى خاص بخشيده و قلبش از برتريهاى آزادى و انسانيت و فضيلت موج ميزند و چون امواج پرخروش جانش از مسير زبانش رها مى‏گردد ، فضائل خفته و عواطف خاموش مردم را برمى‏انگيزد .
انشاء خطابى او را هرگز نميتوان ستود مگر آنكه بگوئيم اساس بلاغت سخن است ، ابو الهلال عسكرى صاحب كتاب صناعتين مى‏گويد :
« ارزش سخن ، تنها در بيان معانى نيست بلكه زيبائى ، صفا نيكوئى ، روشنى ، پاكى ، خرمى ، تازگى ، آبدارى لفظ و درستى روش و تركيب و دورى گفتار از پيچيدگى و ساختگى بيان نيز بايد به آن اضافه شود » .

نصرالله عاشق خداومولا
26-04-2024, 18:24
الفاظ گاهى چنان زيباست كه گوئى نسيم صبحگاهى بوى ارغوان بهمراه دارد و گاه آهنگى بمانند فرياد جنگاوران در ميدان نبرد دارد و گاهى همچون شمشير دودم تند و برنده است و گاهى مانند نقاب بر چهره بعضى عواطف مى‏افتد تا از شدت و حرارتشان بكاهد و برخى گفتار ، مثل خنده آسمان در شبهاى تاريك زمستان است و برخى ديگر كوبنده است و سخنانى نيز مانند جويبارى آرام است كه از چشمه‏اى صاف جريان مى‏يابد .
همه اين برتريها در گفتار و تعبيرات على فراهم است افزون بر اينكه اين خصائص ارزنده گفتار ، مربوط به عقيده صاحب كتاب صناعتين است و خطبه‏هاى على بن ابيطالب در پايگاهى والاتر جاى دارد زيرا اينهمه زيبائيهاى لفظى با حقيقت معنى و شكوه و نيروى بيمانند آن در گفتار امام همراه است در اين باره ، مطالبى در جزء سوم از كتاب ( الامام على صوة العدالة الانسانية ) آنجا كه در مقام ستايش بيان امام بوده‏ايم نگاشته‏ايم كه بخشى از آن چنين است .

نصرالله عاشق خداومولا
26-04-2024, 18:28
« نهج البلاغه ، راه روشن رسائى سخن است كه از انديشه و خيال و عاطفه‏اى بلند برخاسته و با ذوقى سرشار و هنرى بديع در آميخته و تا انسان و خيال و انديشه او پايدار است ، اين سخنان نيز پاينده است ، گفتارش بهم پيوسته و همراه و برخاسته از احساسى عميق و روشن و دريافتى ژرف ، كه حرارت و واقعيت از آن مى‏جهد و شراره حقيقت والايش دلها را بماوراء هستى رهنمون ميشود ، زيبائى معنى را با جمال سخن و شكل و مفهوم بيان بهم درآميخته بمانند آميختگى گرمى با آتش ، فروغ با خورشيد و هوا با هوا كه انسان در برابر اين سخن چنان حيرت زده است كه گوئى در برابر سيل خروشان و اقيانوس مواج و تند باد توفنده ايستاده است يا در برابر پديده‏اى طبيعى كه ناچار بايد بر بنيان استوارش پايدار باشد و بين عناصر و ابعادش هرگز جدائى پديد نيايد مگر آنكه نابود شود و به نيستى گرايد .
سخنى كه اگر بر دروازه دلها بكوبد همچون تندرى همه چيز را درهم شكند و اگر تباهى و تبهكاران را بترساند با صدائى مهيب و برقى جهنده انفجار يابد و اگر درى بروى خرد و آگاهى مردم بگشايد ديگر بابهاى استدلال را برويشان فرو بندد و اگر ترا به انديشه بخواند با پايگاه حس و ريشه انديشه‏ات همراه گردد و بهر سويت كه بخواهد بكشاند و ترا به هستى پيوند دهد و همه نيروهاى درونيت را با هماهنگى و يگانگى بسيج كند و چون به رهنمونيت پردازد مهر پدرانه و منطق پدرى و وفاى راستين انسانى و گرمى مهربانى بى‏پايانش را دريابى و چون از روشنى هستى و زيبائيهاى آفرينش و كمال وجود با تو سخن گويد گويا بر صفحه جانت با قلمهائى از اختران آسمان ، حقايق را مى‏نگارد .
گفتارى كه بلاغتى است از بلاغت و الهامى است از آسمان ، سخنى كه همه ابزار بيان عربى را از آنچه كه هست و بايد باشد بخدمت گرفته تا آنجا كه درباره‏اش گفتند ، سخنى است فروتر از سخن خداى و فراتر از سخن مردم همه گفتار امام از تراوشهاى نهادى شخصى او است چنانكه گوئى معانى و تعبيرهاى آن درآمدها و تكانهائى از جان خود اوست و از پديده‏هاى روزگارش كه از قلب پاكش شعله ميزند همچنانكه آتش در برابر باد بشراره مى‏افتد و اينجاست كه سخنانى بدون آمادگى پيشين از زبانش برمى‏آيد كه از احساس جهنده و آگاهى فزاينده و بيان زيباى بيمانند او حكايت مى‏كند .

از همين روى سخنان بديهه على بن ابيطالب با نيروئى پرتوان از زبانش برمى‏آيد و راستى سخن و ژرفى انديشه و هنر تعبير را چنان معجزه‏آسا بهمراه دارد كه چون از دهانش برميخيزد زبانزد مردم ميشود و بعنوان حكمتى آموزنده در همه جا پخش ميگردد .
از جمله گفتار بديهه امام سخنى است كه درباره مردى ستايشگر دروغگو بيان داشت و فرمود :
« من از آنچه بزبان مى‏آورى كمتر و از آنچه در دل دارى بالاترم » و هنگامى كه ميخواست يك تنه براى انجام كارى خطرناك اقدام كند و يارانش عرضه انجام آنرا نداشتند چون تصميم امام را ديدند گفتند ما شر دشمنانت را دفع خواهيم كرد امام در پاسخشان چنين فرمود :
« شما كه خودتان را نميتوانيد نگهدارى كنيد چگونه ميتوانيد ديگرى را نگهداريد ؟ اگر هميشه مردم از ستم حكومت خود شكايت داشتند اكنون من از ستم مردم خود شكايت دارم گويا آنها زمامدار من شده‏اند و من رعيت آنهايم و زمانى كه محمد بن ابى بكر بدست ياران معاويه كشته شد ، امام فرمود « اندوه ما به اندازه شادمانى آنهاست آنها دشمنى را از دست دادند و ما دوستى را » از او پرسيدند كه از جود و عدالت كدامين برتر است ، فرمود
« عدالت آن است كه هر چيز در جايگاهش قرار گيرد ولى جود ، آن را از جايش بيرون مى‏گذارد ، عدالت سياستى همگانى است و جود ، پديده‏اى خاص ، پس عدالت ، شريفتر و برتر است » و در صفات مؤمن بالبداهه چنين گفت :
« شادى مؤمن در چهره‏اش نمايان است و اندوهش در دلش پنهان ، سينه‏اش از هر چيز فراختر است و دلى پهناور دارد ، نفسش در برابرش از همه چيز خوارتر است ، بلند پروازى را ناخوش دارد و شهرت را زشت مى‏شمارد ، اندوهش دراز ، مقصدش عالى ، خاموشيش فراوان و اوقاتش پربار است ، سپاسگزار و شكيبا و خوشخوى و پرگذشت است » نادانى آزارگر و پر عناد از امام پرسشى كرد ، بفورى در پاسخ گفت ، براى فهميدن بپرس نه براى آزار كردن زيرا نادانى كه در حال آموزش است بمانند داناست و داناى ستمكار همچون نادان پرآزار است » خلاصه آنكه ، على بن ابيطالب ، اديب بزرگى است كه انديشه‏اش در بررسى حيات اوج گرفته و روش بلاغت را بدرستى بكار برده و از همه امتيازاتى كه در وجود يك اديب كامل شكل ميگيرد و از فرهنگى خاص كه شخصيت فرهنگى و اصالت متمركز انسان را رشد ميدهد بحدى بيمانند برخوردار بوده است .
اما زبان او ، زبان محبوب عربى است كه مرشلوس در جلد نخستين كتابش بنام سفرى بشرق درباره اين زبان ميگويد « زبان عربى ، بى‏نيازترين ، روشنترين ، لطيف‏ترين و دلنشين‏ترين زبانهاى جهان است ، كه مرغ انديشه و تصور بهم آهنگى تركيب الفاظش بپرواز مى‏آيد و نغمه‏هاى بيانش بمانند آواى مرغان و جريان آب و آهنگ باد و فرياد رعد موزون و آهنگين است » اما امتياز اين زبان را با آنچه مرشلوس گفت و آنچه ناگفته گذاشت با همه ريشه‏ها و شاخه‏هايش و زيبائى رنگ و سحر بيانش ميتوان در فرهنگ امام على ، بروشنى دريافت فرهنگى كه در خدمت انسان و تمدن بكار افتاد .

همبستگى در آفرينش
على اين حقيقت بزرگ را دريافت كه همه پديده‏هاى آفرينش در پهنه گسترده وجود با يكديگر همكار و همبسته‏اند چنانكه باد بهنگام حركت شديدش شاخه‏هاى درختان را بسختى تكان ميدهد و چون بصورت طوفان درآيد درختها را از بن ميكند و هر چه را در پيش دارد بلرزه مياندازد و چون وزشى ملايم پيدا كند و بر روى زمين به آرامى وزيدن گيرد رويه آبها را مستانه ميرقصاند و ديگر چيزها را آرام نگه ميدارد .
و همچنين ، دريافت كه نيروى همه جانبه هستى نسبت به خرده گياه خشكيده‏اى همان توجه را دارد كه برگ سبز و كشته‏اى را كه بر ساقه‏اش ايستاده و در جريان باد مى‏جنبد بحساب مى‏آورد .
فرزند ابيطالب نظريه بازرگانانه اى را كه بهمه چيز با ديد سطحى مى‏نگرد رد مى‏كند به ژرفى از روح وجود سخن مى‏گويد چنانكه گوئى از هم‏آهنگى همه آفرينش با حقيقتى كه از ضميرش برميخيزد پرده برميدارد .
با نگاهى كه انسان بجهان گسترده خارج و احوال آن مى‏اندازد مى‏بيند كه ستارگان ثابت در پهنه هستى و اختران شناور در افقهاى بيكران و خورشيد تابان و ابرهاى روان و بادهاى تند و كوههاى بلند و درياهائى كه طوفان‏ها آنها را برمى‏انگيزد و پرده سياه شب بر چهره‏شان مى‏افتد همگى در آهنگ خويش هماوايند ، و از اين بينش ،
اطمينان مى‏يابد كه براى آفرينش قانونى و براى حركت پديده‏هاى آن ناموس و حسابى است كه هر كدام بحواس انسانى قابل درك است و اندازه و مقياسى دقيق بر همه آنها حكمفرماست .
با يك نگاه كه انسان بر طبيعتى كه او را در برگرفته بيندازد و دگرگونيهاى آن را بنظر آورد باز هم بر اين اطمينانش افزوده ميشود زيرا مى‏بيند كه در تابستان هوا بسختى گرم ميشود و بادها از حركت ميايستند و در پائيز جنگلها چهره‏اى اندوهگين بخود ميگيرند و هوا بگريه مى‏افتد و چهره افق درهم و تاريك ميگردد و در زمستان رعد و صاعقه و طوفان و برق ، هوا را بهيجان مى‏اندازد و بارانهاى شديد مى‏بارد و ابرهاى سياه بر روى هم مى‏افتند و آسمان را از ديدگاه مردم پنهان ميدارند .
در بهار افقها در برابر چشمها گشوده ميشود و شبنمها مى‏درخشد و جويهاى پرخروش بجوش مى‏افتد و خرمى‏ها و سبزى‏ها و گلهاى رنگارنگ بجلوه مى‏آيد و همه اين دگرگونيها چنين اعتمادى را به هر بيننده با بينشى ميدهد كه طبيعت را قانونى است و دگرگونى‏هاى آن طبق حساب و اندازه‏اى دقيق پديد مى‏آيد كه همه آنها با حواس بشرى قابل درك و قياس است .
و با نگرشى ژرفتر درمييابد كه اين قوانين و سنتها و حسابهاى آفرينش همگى راست و پا بر جا و متعادل است و هستى بر بنيان اين خصائص پايدار ، استوار است و پهنه آفرينش بر همين اساس مستحكم بنيان يافته است فرزند ابيطالب نگاهى عميقانه بر اين هستى بيكران انداخته و بژرفاى ذهنش دريافته كه نواميس هستى از راستى و پايدارى و عدل قوام يافته و هيچ پديده‏اى از اين سه اصل هستى بر كنار نيست و چنين بينش واقعى و مسلم ، على را به هيجان آورده كه گويا دريافت حكيمانه‏اش در خونش جريان يافته و با گامهايش هم‏آهنگ گرديده و احساس و انديشه‏اش را برانگيخته است كه زبانش به بيان اين حقيقت بحركت آمده و فرموده است :
« آگاه باشيد كه آسمانها و زمين بر بنيان حق بر پاى ايستاده است » و اگر بخواهيم راستى و پايدارى و عدل را در يك كلمه بگنجانيم واژه‏اى غير از « حق » نمى‏يابيم كه مفاهيم اين سه كلمه را در برداشته باشد و همين كلمه است كه جوهره آن سه حقيقت را بخوبى در خود نمايش ميدهد فرزند ابيطالب ، اين حقيقت را نيز در ژرفاى جانش دريافت كه بين قوانين استوار آفرينش و قوانين جوامع بشرى نيز هماهنگى و ملازمه‏اى هميشگى برقرار است و همچنانكه آسمان و زمين بر بنيان حق ايستاده‏اند و از نواميس ، راستى و ثبات و دادگرى برخوردارند ، دولتهائى هم كه جوامع بشرى را ميخواهند اداره كنند نمونه‏اى از همين هستى گسترده و صورت كوچكترى از كائنات بزرگند كه بايستى بناچار بنيان حكومت خود را بر اساس همين سه اصل استوار بنيان نهند و اين حقيقتى است كه هر انديشه سالم و راستينى آنرا در مى‏يابد و هر شعور تيز و پر نفوذى به عين آن راه مى‏يابد .
اينجاست كه على بدون درنگ در اين باره ميگويد :
« و از بزرگترين فرائضى كه در حقوق انسانى بيان گرديده است ، حق زمامدار بر مردم و حق مردم بر زمامدار است كه خداوند چنين حقوقى را بهر كدام از آنها واجب شمرده و آنرا نظامى براى پيوندشان مقرر داشته است ، بنابراين تنها راه اصلاح مردم ، شايستگى زمامداران است و شايستگى زمامداران هم به راستى و شايستگى مردم ،
وابسته است ، پس اگر مردم ، حق زمامدار را رعايت كردند و زمامدار هم حق مردم را محترم شمرد ، حقيقت بر آنها چيرگى مى‏يابد و اركان عدالت استوار مى‏گردد و دادگرى بر مسير خود بحركت مى‏آيد ، پس روزگار مردم بشايستگى مى‏گرايد و دولت هم پايدار و برقرار ميماند .
ولى اگر مردم بر زمامدار خود چيرگى يابند ، يا زمامدار بر مردم بتازد و ستم كند ، پراكندگى و اختلاف پيش مى‏آيد و پرچمهاى تباهى و تجاوز برافراشته مى‏شود و سنتها و قوانين عادلانه اجتماعى متروك ميماند ، احكام خداوندى تعطيل مى‏شود و هوى و هوس فرمانروا ميشوند و جانها به بيمارى مى‏گرايد و كار بجائى ميرسد كه هيچكس از حقوق پايمال شده و باطلهاى رواج يافته به وحشت نمى‏افتد ، اينجا است كه نيكمردان ، خوار ميشوند و بدكاران چيرگى مى‏يابند و بلاهاى آسمانى فرا مى‏رسد » اين سفارشى نيكو است كه از استوارى روابط همگانى بين عناصر حكومت اسلامى حكايت مى‏كند و بر زبان على جارى ميشود تا نتايج نيكوئى كه بر اساس راستى و پايدارى و دادگرى بوجود مى‏آيد نصيب همگان گردد همان نواميس استوارى كه آسمانها و زمين هم بر مبناى آن بنيان گرفته‏اند .
على ، بخوبى دريافت كه پديده‏هاى اين هستى بزرگ با يكديگر همكار و همبسته‏اند چنانكه چون باد بسختى بوزد شاخه‏ها بشدت بتكان ميآيند و اگر بصورت طوفان درآيد درختها را از بيخ مى‏كند و آنچه را در برابر دارد بجنبش مى‏آورد و همين باد اگر به آرامى بر روى زمين بوزد ، آبها را مستانه برقص مى‏آورد ، و چيزهاى ديگر را همچنان آرام نگه ميدارد .
و همچنين ، امام ، دريافت كه چون خورشيد ، فروغ تابانش را بزمين بيفكند همه چيز در برابر ديده‏ها بنمايش مى‏آيد و چون نورش را برگيرد پرده تاريكى همه جا را فرا ميگيرد از سوئى ديگر گياه رشد مى‏كند و برمى‏آيد و برگ ميدهد و ميوه ببار مى‏آورد و اين شكلهاى گوناگون را در پرتو نور خورشيد و تراوت هوا و باران و نيروى خاك زمين بخود مى‏گيرد و اگر همكارى خورشيد و ابر و هوا و زمين نباشد چنين بارورى و رشدى صورت نمى‏پذيرد .
و همچنين امام احساس كرد آبى كه « امواجش بتلاطم مى‏افتد و بر هم انباشته ميگردد و آنگاه بادهاى تند و طوفانهاى سخت قطراتش را بر دوش مى‏گيرد و بادهائى كه خدا آنها را در مسير معين از جايگاههائى دور بحركت مى‏آورد و بآنها فرمان ميدهد كه آبهاى انباشته را برانگيزانند و موجهاى پرخروش را به جوش آورند و آبها را در فضا بصورت ابرها پراكنده سازند و آغاز و انجامشان را بهم پيوند دهند و ساكن و جنبانشان را بچرخانند تا ببالاى هوا فرا روند و بارانشان را فرو ريزند .
و همچنين مى‏نگرد كه زمين بزينت گلها و گياهها آذين مى‏بندد و دلها را بخرمى ميكشاند و چشمها از روشنى اختران پرفروغ و تابش ستارگان نفوذگر و چراغهاى روشنائى بخش و ماه نور پاش لذتى وافر مى‏يابد ، از وراى همه اين زيبائيهاى آفرينش ، فرزند ابيطالب احساس ميكند كه پهنه آفرينش و همه پديده‏هاى آن ، بحق استوار است و همه عناصر وجود با يكديگر پيوند و هماهنگى و همكارى و همبستگى دارند و هر يك از نيروهاى آفرينش را نسبت بهم حقوق و تكاليفى واجب است تا در همه ابعاد هستى اين همكارى دقيق را براى هميشه استمرار دهند امام از دريافت اين همبستگى دقيق در همه اركان هستى باين نتيجه ميرسد كه چنين تعاون و همكارى اصيل و استوار بايستى بين افراد و جوامع بشر هم برقرار باشد و انسانها نيز بايستى بمانند همه پديده‏هاى هستى نسبت بيكديگر همكار و همبسته و هم آهنگ باشند و اين تعاون ضرورى بين همه افراد انسان هميشگى و مستمر باشد و ناموس همكارى همچنانكه بين عناصر وجود جريان دارد در بين توده‏هاى انسانى نيز متصور باشد زيرا حيات و بقاى هستى از ديدگاه امام بستگى كامل برعايت اين همكارى صميمى دارد ، اينجاست كه امام مقررات طبيعت جامد و مجبور و ناآگاه را با جهان آگاه و بيدار انسانيت با يك چشم و در پرتو نور عقلى واحد مينگرد و از آنها احساسى يگانه دارد تا حقيقتى را كه بر مبناى راستى و پايدارى و دادگرى در همه وجود قائم است به مجتمع انسانها هم سرايت دهد و بشريت را از اين نواميس مستحكم بهره‏مند سازد و بدينجهت ميگويد :
« پس حقوق انسانها را نسبت بيكديگر واجب و معين كرد تا همكار و همبسته و هماهنگ هم باشند و آنها را نسبت بيكديگر واجب شمرد و هيچ حقى را جز به رعايت حق متقابل ، واجب نساخت » در اينجا سخنى بزرگ از امام مى‏شنويم كه ميفرمايد دوام نعمت مرهون انجام وظايفى است كه انسان نسبت بساير برادرانش بر عهده دارد و چنانچه مسئوليت خود را در ايفاى اين وظايف به انجام نرساند آن نعمت خدادادى را از دست ميدهد ، در اين باره امام چنين مى‏گويد :
« هر كس نعمت‏هاى فراوانى بدست آورد ، نياز مردم به او زياد ميشود ، پس اگر وظايف واجب خود را انجام داد ، نعمتها برايش پايدار ميماند و اگر تعهد خود را نسبت بمردم ايفا نكرد ، نعمتش پايان خواهد پذيرفت » امام در اين گفتارش از عدالت موجود در طبيعت كه انسانهم جزئى از آن است سخن ميگويد تا انسانها هم مانند پديده‏هاى آفرينش ، همكار و هماهنگ يكديگر باشند ، چنانكه آب حقى بر باد و گياه حقى بر آب و آب حقى بر خورشيد و خورشيد حقى بر قانون وجود دارد و اين سنت در بين انسانها نيز بايد رايج باشد و اين روش روشن نشان ميدهد كه هر انسان هنگامى ميتواند از حقى بهره‏مند شود كه خود حقوقى را كه بر عهده دارد ايفا كند و اين همان سنتى است كه جهان وجود بر اساس آن استوار است .
در اينجا هر انسان هوشمندى كه بينديشد و اين حقيقت را بخوبى بررسى كند و دريابد و بآن عمل كند ، ميفهمد كه قانونى را كه فرزند ابيطالب از جستجو و كنكاش در ريشه‏هاى عدالت وجود دريافته قانون ثابت و پايدارى است كه هرگز تغيير نمى‏يابد و هيچ قانونى را توان نقض آن نيست .
پس هر يك از پديده‏هاى هستى بهمان ميزان كه از طبيعت ميگيرد بديگران پس ميدهد و به اندازه نيروئى كه به دست مى‏آورد از ديگرى كم ميكند ، چنانكه زمين از خورشيد نور و گرمى ميگيرد و آنرا بديگر عناصر طبيعت مى‏بخشد و تاريكى شب را هم كه از آسمان ميگيرد بروى فرزندان خود ميكشد .
گل هم ، چنين حالتى را دارد ، زيرا از عناصر فراوان آفرينش انرژيهائى ميگيرد ، تا زنده مى‏شود و رشد ميكند و بوئى خوش ميپراكند و همين رنگ و بو را متقابلا بميزانى كه گرفته بصورت عطر و زيبائى پخش ميكند تا اينكه بكمال ميرسد و به آخرين درجه حياتش ميرسد و بيش از پيش بجلوه‏گرى و عطرپاشى مى‏پردازد ، پس از آن با مرگ گلاويز مى‏شود و برگها و شاخه‏هايش مى‏پژمرد و مى‏ريزد و زمين گلها و برگهاى پژمرده را مى‏بلعد و بهمان اندازه كه نيرو بگل داده از آن پس مى‏گيرد .
و دريا بهمان اندازه آب را در نهادش فراهم ميكند كه از ابرهاى بارور و بارانهاى تند بخود گرفته است انسانهم در زندگانى طبيعى‏اش همين روش را مى‏پيمايد و هر كامى كه از جهان برميگيرد از سوى ديگر آگاه يا ناخودآگاه زيانى بهمان ميزان مى‏بيند و ميلاد او با مرگ مقررش همراه است ، چنانكه امام ميفرمايد :
« مالك مرگ همان مالك حيات است » از اين توازن حكيمانه كه در قانون وجود از سپهر بلندش گرفته تا زمين و هوا و پديده‏هاى بى‏جان و جاندار حكمفرماست ، فرزند ابيطالب برداشتى دارد كه در اين كلمه ساده ولى پر معنى نهفته است كه ميگويد « هر نعمتى كه فرا ميرسد نعمتى ديگر را ميربايد » وقتى كه انديشمندان درباره اين سخن بينديشند مى‏فهمند ، كلماتى را كه امام ترسيم كرده همچون قواعد رياضى ، ثابت و دگرگون ناپذير است و هرگز نميتوان از دايره اصالت آن بيرون آمد .
حيات انسانها نيز از قانون ثابتى كه على بن ابيطالب از سنتهاى استوار آفرينش كشف كرده بيرون نيست پس اجتماع بايد حقوق فرد فرد انسانها را ارزيابى كند و از لحاظ چندى و چگونگى بسنجد در اينصورت اگر فردى كمتر از آنچه به اجتماعش مى‏بخشد از جامعه بهره‏بردارى كند حق او را ديگران ربوده و به او ستم كرده‏اند و اگر بيشتر از آنچه به مردم خدمت ميكند از آنها بهره‏بردارى كند ، حق ديگران را برده و باجتماعش تجاوز كرده است و آنچه ميخورد سهم دهان كسانى است كه بر اثر اين تجاوز گرسنه مانده‏اند و چنين كسى تجاوزكار و ستمگر است و وجود ستمكش و ستمگر هر دو ، در اجتماع موجب تباهى است و در موازين عدالت انسانى كه پديده عدالت آفرينش است ايجاد نقص و انحراف ميكند .
هرگز باطل را نميتوان قانونى براى هستى شمرد بلكه فقط حق است كه قانون و ميزان آفرينش و اجتماع انسانهاست چنانكه امام مى‏فرمايد :
( هيچ چيز اصالت حق را نابود نمى‏كند ) و اين سخن ، قانونى در مذهب فرزند ابيطالب است كه از مطالعه در آفرينش كائنات بدست آورده است .
از سوى ديگر ، نظر گسترده امام بر نمودارهاى عظيم آفرينش هرگز او را از توجه به پديده‏هاى ريز و پنهان آفرينش باز نداشته است و اين نظر گسترده و عميق و بينش نازك و دقيق تنها در شان انديشه و آگاهى على است كه توانسته ماده و معنى را با هم شكل دهد و چنان همه اجزاء وجود را در بينش آگاهانه‏اش پيوند زد كه فرقى بين كوچك و بزرگ نگذارد و همه را برخاسته از منشأى واحد بداند و هرگز كسى كه نگرش حكيمانه‏اش برقها بر شيار و مدار انديشه‏اش مى‏افكند از پنهانى‏ها و تاريكى‏هاى وجود بى‏خبر نمى‏ماند و پيچيدگيهاى بظاهر حوزه هستى را از نگاه والايش دور نمى‏دارد .
چه بسا نگاهى كوتاه چنان در احساس حساسش اثر كند كه چشمه‏هاى جوشان سخن را چنان تاثيرى نباشد و يا اشاره‏اى كه از هزاران آگهى صريح ، روشنتر و گوياتر باشد و بسا كه از نگاه به گل كوچكى كه از شكاف سنگى روئيده بدريافتى رسد كه از تماشاى يك باغ بزرگ بدان نرسد .
آرى بسا كوچكى كه در نگاهش از هر بزرگى پرشكوه‏تر و اندكى كه از هر زيادى فراوان‏تر باشد .
در اينجا لازم ميدانم كه اندكى از گفتارى دراز و شمه‏اى از سخنى مفصل را كه با اين بحث تناسب دارد از كتاب خويش ( فاغنر و المراة ) بيان دارم تا بيانى باشد از احساس والاى امام و انديشه‏ى بيكرانش كه پديده‏هاى كوچك و پنهان هستى را با مظاهر بزرگ و پيداى آفرينش به يك چشم مى‏نگرد .
در اين باره گفته‏ام :
« مثل اينكه من از چنين طبيعتى شاعر كه براى بيانگرى چهره زيباى آزادى حيات تجسم مى‏يابد اينگونه درمى‏يابم كه چون باد ميوزد و بهر جاى كه خواهد دامن ميكشد برايش يكسان است كه از وزيدن آن مردمان خشمگين ميشوند و يا خشنود و شادمانند يا چون چشمه‏ها كه مى‏جوشند و جريان مى‏يابند چه در زمينهاى نرم بحركت آيند و يا از قله‏هاى كوه سرازير شوند و درختان تنومند را بركنند و از فراز سنگهاى بزرگ بهر جا كه خواهند روان گردند اعتنائى ندارند كه گلهاى زنبق در كنار خارهاى خشن برويند و يا گياههاى زهرناك بر شاخه‏هاى سبز بياويزند و هرگز در بند آن نيستند كه پاره گياه خشكى را كوچك شمارند و شاخه زيباى سبزى را بزرگ دانند و بچه شيرى را كه از شكاف سنگستانها بيرون خيزد براى تمجيد از شير شرزه‏اى نيرومند كه دندان بخون حيوانات ناتوان آلوده دارد بمسخره گيرند » با همين نگاه و با همين دريافت ، فرزند ابيطالب با همه مظاهر يگانه هستى كه درد و بعد طبيعى مغاير بى‏جان و جاندار شكل گرفته‏اند روبرو مى‏شود و بروشنى و عمق احساس ميكند كه نيروى هستى از قانون همه جانبه‏اى پيروى مى‏كند كه گياه خشكيده و شاخه سرسبزى كه بر پاى ايستاده و در برابر باد مى‏جنبد در نظرش يكسان است و به خرده گياه گمنامى كه از زمين روييده و بوستان بزرگ گسترده‏اى كه صحرا را فرا گرفته به يك چشم مى‏نگرد ، اما بره‏ها و بزغاله‏ها و حشرات و ملخهاى كوچك و پرندگان ضعيف ، هرگز در پهنه طبيعت بهره‏اى كمتر از وحوش نيرومند و عقاب تيز بال ندارند و هر كدام از آفريدگان در پهنه گسترده وجود پايگاهى و حقى دارند بهمين جهت يك كوه فرازمند نميتواند توجه فرزند ابيطالب را از ريگهاى كوچك و ذره‏هاى خاك باز دارد و نگاه امام به طاووس زيبا هرگز از عنايت او نسبت به مورچه خردى كه در نهانگاه زمين به آرامى و فروتنى مى‏جنبد نمى‏كاهد .
در اين طبيعت پهناور آفريدگانى شكوهمند و موجوداتى خورد و بزرگ فراوانند و على كه طاووس و مورچه را در روشنائى روز مى‏نگرد در مفهوم و ارزش حيات ارجى بيشتر براى آنها از خفاشهائى كه در تاريك شب بجنب و جوش مى‏آيند قائل نيست و پيچيدگى‏هاى حكمت را همچنان كه در حشراتى خورد كشف ميكند در حيوانات بزرگ هم در مى‏يابد .
در نظر امام همين بس است كه موجودى زنده باشد و توانى هر چند اندك داشته باشد زيرا در اينصورت در كفالت قانون عظيم وجود قرار ميگيرد ، كفالتى اصيل و اساسى كه بقاى حياتش را ضمانت ميكند و دادگرى شامل وجود هر موجودى را كه از نعمت حيات برخوردار باشد تا پايان زندگانيش بر مقياس عدلى همه جانبه نگهدارى ميكند اينجا است كه نبوغ انديشه امام با كمال دقت اين ضابطه شگرف را در مييابد و مى‏گويد :
« هر جنبده با رمقى توشه‏اى دارد و هر دانه‏اى را خورنده‏اى است » اما اگر توشه را از جنبنده بازگيرند و دانه را بخورنده‏اش نسپارند تجاوزى بزرگ بعدالت آفرينش پديد مى‏آيد و بر ارزشهاى حيات و و مفهوم هستى ضربه‏اى سنگين وارد مى‏شود بدينجهت امام ميفرمايد :
« بخدا سوگند اگر اقليمهاى هفتگانه را بمن بخشند و از من بخواهند كه مغز جوى را از دهان مورى بنافرمانى خداى بستانم ، چنين نخواهم كرد » تجاوز به موازين دادگرى وجود بنا بر قانون طبيعت كيفرى مناسب دارد نه بنرمى و نه بخشونت بلكه هم‏آهنگ با همان گناه و اين كيفر بر مبناى عدالت و پاداش است .
از همين ديدگاه است كه نگاه والاى على بر مفهوم حيات مى‏افتد و همه پديده‏ها را از كوچك و بزرگ و اندك و فراوان با يك ديد مينگرد .
پس دادگرى مطلق هستى كه بين همه موجودات زنده تعادل و توازنى عادلانه برقرار كرده و با حالاتى دگرگونه كه در بين موجودات است حق همگى را بر اساس عدل رعايت كرده و حقوقى متبادل و متعادل بين همه زندگان مقرر داشته است هرگز فرقى بين هيچكدام از مظاهر حيات قائل نشده است و هرگز اجازه نمى‏دهد كه موجودى نيرومند با استفاده از نيرويش بر موجودى ناتوان بتازد و يا گروهى فراوان به اتكاى فراوانى خود بر دسته‏اى اندك هجوم آورند بهمين جهت ستمى اندك به بهانه مصلحتى بزرگ بخشيده نمى‏شود و در نظر فرزند ابيطالب اگر كسى بزيان موجودى زنده اقدام كند ، همه موجودات زنده آفرينش را بزيان انداخته و كسيكه تنها يكنفر را بكشد همه مردمان را كشته و هر كس يك موجود با رمقى را بيازارد همه موجودات زنده روى زمين را آزرده است ، پس حيات در نظر امام حيات است و احترام حيات هر موجود زنده‏اى اصل است كه ديگر شاخه‏ها بر بنيان آن مى‏رويد .
ولى در نظر گروهى فراوان از انديشمندان و قانونگزاران و در آراء بزرگان اين گروه كه خود را مردان سياست مى‏نامند براى حفظ حقوق اكثريت ، تجاوز بحقوق اقليت جايز است و به عقيده آنها مبناى حق ، حفظ منافع اكثريت است تا بدانجا كه اگر هزار نفر كشته شوند فاجعه‏هايى رخ ميدهد و اگر دو هزار نفر بقتل برسند فاجعه بزرگتر است ولى اگر يكنفر كشته شود حادثه‏اى بى‏اهميت و ساده رخ داده است ، پس در دفتر اين بازرگانان ارواح رقمهاى درشت از قلم نميافتد اما در جدول ضربها و تقسيم و جمع و تفريقهاى اندك ، حسابگرى كارى آسان است اما فرزند ابيطالب اينگونه محاسبه سوداگران جانها را از اصالت مى‏اندازد و در اين باره سخنى ميگويد كه از روح وجود برميخيزد و در مفهوم حيات ارزشى براى ارقام قائل نيست آنجا كه ميفرمايد :
« بخدا قسم اگر سپاهى فقط يكنفر را بى‏گناه از روى عمد بكشد كشتن تمام افراد آن سپاه براى من جايز است » بديهى است كه در اينجا منظور امام ، كشتن تمام سپاه نيست بلكه ميخواهد احترام حيات را به ارباب قدرت گوشزد كند و به آنها بفهماند كه كشتن يكنفر از روى عمد با كشتن تمام مردمان برابر است .
اگر بخواهيم در اين مورد ، نظر امام را با نظرات اين انديشمندان كوته فكر كه گمان مى‏كنند با حفظ منافع اكثريت ، ميزان عدالت برقرار ميماند مقايسه كنيم بدرستى مى‏فهميم كه چگونه در آنجا كه انديشه امام اوج ميگيرد آنها چگونه بپائين مى‏افتند و در پايگاهى كه امام فراخى افق حيات را در مى‏يابد و ارزشهاى زندگى را بالا ميبرد ، آنها چگونه ناآگاهانه و بيهوده فرياد ميكشند و سخت مى‏گيرند .
آنها در نتيجه آراء پستى كه ابراز ميدارند و طبلهائى كه از نابخردى بصدا درمى‏آورند و فريادهائى كه برمى‏آورند به نيرومندان اجازه تجاوز ميدهند و اكثريت را ميدان يورش بسوى آرزوهايشان مى‏بخشند ، در صورتيكه چنين آراء و قانونهائى ، تجاوز به سنت دادگرانه حيات و انسان با اراده و توانائى است كه خواهان خير است در اينجا مى‏بينيم كه فرزند ابيطالب به كشفى والاتر از مقياس حيات كه اصل حقيقت است مى‏پردازد و به چيزى ارزنده‏تر از اراده انسان كه اصل خيز است عنايت ميورزد و مى‏گويد .
« چه بسا افراد ساده كه از اشخاص نامور ، پربارترند » و بگفته‏اى زيباتر و پرشكوه‏تر اين سخن را توضيح ميدهد و ميفرمايد « هر مردى كه اگر چه پايگاهى بلند را حائز باشد از نيازى كه خداوند براى او مقرر داشته كه از همگنانش به او برسد بى‏نياز نيست و هر مردى اگر چه بچشم مردمان كوچك آيد از كمك بديگران ناتوان نمى‏باشد .
فرزند ابيطالب در اين دو گفتارش يكى از مظاهر روشن و نخستين عدالت آفرينش را بيان ميدارد كه با نگرشى ژرف ، ميتوان آنرا دريافت و حقيقتى را به آشكارايى نشان ميدهد كه بروزگاران دراز از نظر خردمندان كوته انديش پنهان بوده است .
نظر امام چنين است و دريافتش اين ، كه ظواهر بظاهر درخشان و پر زرق و برق و هياهو در برابر قانون اصيل وجود ، چيزى كم ارج و بيتوان و پست و كوچك است ، كه تجاوزكاران بيخرد و فرومايگان بى‏شرم با نخوتى فراوان به آن فخر مى‏كنند ولى اين نازشها و غرورها ديرى نمى‏پايد و چون خورشيد حقيقت بدرخشد و نورش همه جا را فرا گيرد ،
بى‏ريشگى تجاوزكاران و غش و منقصت آنها پديدار ميگردد و همگى برسوائى مى‏گرايند و چون باد تند واقعيت بوزد ، خرده كاههاى ناچيز پراكنده شوند و ما چه در تاريخ و چه در حال حاضر چنين اضطراباتى را بميزانى فراوان مى‏بينيم و جزر و مدهاى بسيارى را در زمينه‏هاى فردى و اجتماعى از نظر مى‏گذرانيم ، اضطرابهائى كه نتايجى بزيان تمدن و حيات انسانى ببار مى‏آورد و پديده انحراف از مسير عدالت اصيل وجود و تجاوز بقانون دادگرانه آفرينش است .
اگر بتاريخ قرون وسطى در اروپا نگاه كنيم مى‏بينيم كه بعضى روزها در ميدانهاى شهرهاى بزرگ اروپا ، افرادى با لباسها و كلاههاى قيمتى و گوهرآگين حركت ميكردند و جمعيتهاى انبوهى دور آنها را مى‏گرفتند و بفرياد و هلهله مى‏پرداختند ولى ديرى نمى‏پائيد كه اوراق تاريخ ورق ميخورد و از آنها جز نامى باقى نمى‏ماند لوئى‏ها و شارلها با آنهمه حشمتهاى ظاهرى مى‏آمدند و مى‏رفتند و بفراموشى سپرده مى‏شدند .
ولى افرادى ساده همچون مولير و گاليله و ملتون و ديگران كه بظاهر كوچك نمودند و كسى را همراه نداشتند در تاريخ زنده ماندند و پايگاهى والا يافتند و همچون نورى در تاريكيها درخشيدند و فروغ و گرمى خود را به مجتمع انسانى بخشيدند و حقيقتى را كه فرزند ابيطالب بيان ميداشت دريافتند كه ميگفت :
« چه بسا انسانهاى ساده كه از افراد نام‏آور ، بارورترند » عدالت وجود ، هر موجود زنده‏اى را با ترازوى دقيقش مى‏سنجد و ارج مى‏نهد و هر كس را در پايگاه خودش مى‏نشاند و در اين اندازه گيرى و قيمت‏گزارى خدشه و نيرنگى بكار نمى‏برد همان دادگرى جهانى كه هيچ ارزشى در برابرش پائين نمى‏آيد و هيچ پستى و فرومايگى را ارج نمى‏گذارد .
و فرزند ابيطالب انسانهاى ساده را از آنجهت اندك مايه نشمرد كه بحقيقت چنان باشند بلكه منظورش كوچكى آنها در نظر مردم بود ، و همچنان ناموران را از زبان مردم بچنين نامى برگزيد و خود ميدانست كه آنان گروهى خطاكارند و نامى بظاهر دارند ولى در ميزان حق و عدالت وزنى ندارند امام ، ارزش حيات را با نيرو و روشنائيش دريافته و پايگاه والاى آنرا بخوبى درك كرده بود و ميدانست كه در پهنه وجود اراده‏اى است دادگرانه كه ارزش هر گونه حياتى را آنچنان كه هست مى‏شناسد و براى آن احترام و بهائى مناسب قائل ميشود .
بدينجهت چنين سخنان حكيمانه‏اى از زبان امام برمى‏خاست حتى وقتى كه مبالغه‏گران به انكار مى‏افتادند و مى‏گفتند آيا ممكن است كه چيزى اندك و يا انسان ساده‏اى را اينهمه ارج باشد و اين چنين رشد كند و بارور شود ميفرمود :
« بيشترين مزاياى حق ، هنوز ناشناخته مانده است » و حقيقت ديگرى را امام به اين سخنش بيان مى‏دارد كه ميفرمايد :
« هر چند مردمان ، مردمى را كوچك شمارند و چشمها او را به كوچكى نگرند ، باز هم آن مرد ، توان آنرا دارد كه به اجتماعش خدمت كند و از مردمش بهره گيرد » يعنى هر انسانى امكان خدمتگزارى بديگر انسانها را دارد و هم ميتواند از حمايت جامعه‏اش برخوردار شود در هر موقعيتى كه باشد و هر چند در نظر مردم ، كم ارج جلوه كند .
چنين نگاه پر ارجى كه بيك انسان گمنام و بظاهر بى‏بها مى‏افتد بيانگر ايمان ژرف امام به عدالت عظيم آفرينش است كه در پهنه گسترده وجود ، از قطرات آب ، درياهاى مواج پديد مى‏آيد و از شن ريزه‏هاى كوچك ، صحراها و بيابانها ، شكل مى‏گيرد ، چنانكه اندكها ، كثرت‏ها را فراهم مى‏آورند و كوچكها به بزرگها تكيه مى‏كنند .
اين سخن ، روشنگر قانون آفرينش است كه نسبت بهمه فرزندان خود مهر ميورزد و همگى را در دامان محبت خويش جاى ميدهد و بهيچ كدام زيانى نمى‏رساند و خشونت و ستمى روا نمى‏دارد . و بر اساس همين مهرورزى عميق طبيعت است كه امام نسبت بهمه انسانها بديده مهر و عاطفت مى‏نگرد و همگى را شايسته برخوردارى از همه ارزندگيهاى حيات ميداند ، تا از خير وجود بهره گيرند و باجتماع خويش سود رسانند و از توده مردم بهره‏مند گردند .
و ما پرتو اندكى از انديشه حكيمانه امام را كه به عدالت هستى و خير حيات اعتمادى وافر دارد و به قدرت و امكانات انسانها در هر كجا كه باشند و هر چه باشند مؤمن است در فرهنگ ژان ژاك روسو مينگريم كه او هم به دادگرى طبيعت و نيكى آفرينش اطمينانى واثق دارد .
و چنين برمى‏آيد كه فرزند ابيطالب نسبت به انسانهائى كه در نظر مردم كوچك بچشم ميآيند ، عنايتى بيشتر دارد كه در سخنانش مى‏گويد :
« خداوند شما را بيهوده نيافريد » يا هنگامى كه ميخواهد بديع ترين سخن را درباره طبيعت نيكوى انسانها بيان دارد انديشه كريمانه‏اش را چنين بروز ميدهد كه ميفرمايد :
« مادام كه متحد و هماهنگ باشيد ، بدى بسوى شما راه نمى‏يابد » يعنى گروه انسانها هميشه سودبخش و نيكوكار در ريشه و شاخه‏اند بدان شرط كه متعمدا » از حق كناره نگيرند ، مذهب فرزند ابيطالب بيانگر عدالت همه جانبه در همه افق‏هاى وجود است و نشان مى‏دهد كه برابرى كامل در حقوق همه موجودات از اندك و بسيار و كوچك و بزرگ حكمفرماست و كانون عدالت هستى كه همان خداوند دادگر است همه انسانها را برابر ميداند و فرقى بين انسانى با ديگر انسانى نمى‏گذارد زيرا همه در صفت انسانيت يگانه‏اند و در ترازوى وجود هم وزن و هم ارجند و امتياز آنها به عمق آنها و ميزان سود رسانى آنهاست و هر كس نيكو عمل كرد و بمردم سود رسانيد قانون عدالت وجود به او پاداش ميدهد و آنكس كه بباطل گرائيد و زندگى به بيهودگى گذرانيد و حق ديگران را ربود ، همان قانون دادگر هستى ، او را بميزان تبهكاريش كيفر مى‏دهد ، در اين باره امام از عدالت عادل مطلق هستى چنين سخن مى‏پردازد :
« در پيشگاه دادگريش ، هرگز كسى جلوگير كسى ديگر نشود ، و هيچ صدائى او را از شنيدن صداى ديگرى باز ندارد ، خشم و انتقامش او را از مهربانى دور نسازد و رحمت و عنايتش ، مانع كيفر و عذابش نگردد » در اينجا به سخن گسترش بيشتر ميدهيم و بيان ميداريم كه على بن ابيطالب پرده از چهره زيباى عدالت آفرينش برداشت ، عدالتى كه در ذات همه موجودات قانونى حاكم و برتر پديد آورد ، قانونى كه مى‏بخشد و بازميدارد ،
و پاداش مى‏بخشد ، بدين گونه همه كائنات توان آنرا دارند كه به فرمان اراده دادگر هستى ، عدالت را اجرا كنند و خود ميزان قضاوت را برپا دارند على بن ابيطالب با بينش عميق خويش ، دريافت كه اجزاء وجود بيكديگر تكيه دارند و هماهنگ هم بنيانند كه اگر چيزى در جائى كاسته شود بديگر جاى افزايش يابد و كمى و فراوانى هر دو برابراند ، فراوانى بميزان كمى و كمى بمقدار فراوانى است .
و سزاوار است كه بگوئيم چنين سخنى كه از هماهنگى اجزاء وجود پرده برميدارد يكى از بزرگترين دريافت‏هاى والائى است كه جهش انديشه بشرى در مبارزه بزرگ خود براى كشف رازهاى آفرينش بدان رسيده و نقطه عطفى است كه در سير حركت فكر انسانى پديد آمده است و شايسته است كه بگوئيم ، انديشمندان پيشين هرگز بدرك چنين حقيقتى راه نيافتند و گروهى آنرا انكار كردند ولى گروهى از پژوهشگران امروز ، اين حقيقت را ديدند و دريافتند و بآن ايمان آوردند و مردم را بپذيرشش فراخواندند .
ولى اين انديشمندان در ميدان دريافت و توان بيان اين حقيقت ، گونه‏گونه‏اند همچنين در نيروى بينش و توان تمثيل و بيانگرى آنچه ديده و به آن اعتماد يافته‏اند .
گروهى اين هماهنگى را در بعضى از مظاهر وجود دريافته و گوشه‏اى از حقيقت را بيان داشته‏اند و دسته‏اى ديگر ، اين همكارى را در همه موجودات بى‏جان طبيعت دريافته‏اند ولى نتوانسته‏اند از دريافت خويش نتيجه‏اى محسوس بيابند و آنرا از گذرگاه وجود به موجودات جاندار هم گسترش دهند .
و بالاخره گروهى توانسته‏اند كه همكارى و هماهنگى پديده‏هاى وجود را در موجودات بى‏جان هم دريابند و نتايجى محسوس در اين پهنه گسترده بدست آورند بلكه در اين زمينه بهره‏اى برابر بين موجودات بى‏جان و جاندار قائل شوند و چنين حقايقى را به روشنترين بيان و استوارترين سخن ابراز دارند كه على بن ابيطالب از همين دسته است بلكه در پيشاپيش انديشمندان نخستين اين گروه قرار دارد كه اين نظريه را با رويه‏اى سالم و مستحكم كه هيچ معارض و مخالفى ندارد و فرار از آن ميسور نيست بيان داشته‏اند بلكه بايد گفت ، امام در اين مرحله از همه پيش است و گفتارش بديع‏تر و استوارتر و بحقيقت ، پايگاه فرزند ابيطالب در بينش و دريافت هماهنگى مظاهر وجود از ديگر متفكران اين زمينه ، والاتر و بالاتر است زيرا او چنين حقيقتى را در پهنه عمل هم پياده كرده و در تأكيد آن پافشارى ورزيده است تا از آن نتايجى در مورد زندگى انسانها بدست آورد و به اجرا گذارد و اين واقعيت كلى وجود در فلسفه امام ، بافتى مستحكم با محور حقيقى و استوارى دارد كه آن محور ، حقيقت وجودى انسان است .
در اينجا مى‏گوئيم كه امام همه هستى را هم طراز و هم‏آهنگ مى‏داند كه اگر چيزى در جائى كم شود در جاى ديگر بهمان ميزان افزايش مى‏يابد و اين كمى و افزونى با هم برابرند و كمى‏ها بميزان فزونيهاست و افزايش‏ها بمقدار كمى‏هاست بهمين جهت براى آگاهى انسانها از اين حقيقتى كه بهمه پديده‏هاى طبيعت از هر چيزى چسبيده‏تر است پرده برميدارد و مى‏گويد :
« هر روزى كه از عمر ما پيش مى‏آيد روزى ديگر از عمر ما را مى‏كاهد » آيا هيچ خاطره‏اى ميتواند در ذهن انسان بگذرد كه چنين حقيقتى را كه نمايانگر تعادل وجود با ديدگاهى بسيط و روشن است انكار كند ؟ و آيا هيچ قاعده رياضى از قوانين هندسه و جبر به حقايق ثابت وجود ، از چنين قاعده‏اى نزديكتر است ؟ كه بر واقعيت مطلق بهتر دلالت كند و اين تنها انديشه على است كه تعادل وجود را از خلال قوانين كائنات كشف ميكند و در قالب گفتارى صريح و موجز بيان ميگردد .
اگر بگويند كه چنين انديشه‏اى را همه مردم دريافته و ميدانسته‏اند در اينصورت فرزند ابيطالب از چهره كدام حقيقت تازه‏اى پرده برگرفته است در پاسخ ميگوئيم كه كشف حقايق پنهانى مستلزم آن نيست كه درباره حقيقت‏هاى آشكار ، خاموش بمانيم ، زيرا اين هر دو بيكديگر تكيه دارند و ريشه‏هاشان بهم گره خورده است .
يا اگر روش عمومى چنين باشد كه حقايق مفصل پيدا و ناپيدا را بهمراه هم گردآورند امتياز فرزند ابيطالب كه فرآورده‏هاى انديشه‏اش را از روشهاى گونه‏گون در قالب وحدت فكرى خاص فراهم آورده در اين است كه بر آنچه ميگويد بنائى از اثبات نظريه همبستگى وجود برپا ميدارد چنانكه ميگويد :
« معلوم آنست كه همه مردم آنرا بشناسند » يا اين سخن زيبا كه ميفرمايد « نفسى كه انسان ميكشد گامى است كه بسوى مرگ برميدارد » كه همه اين گفتار مبنائى است كه بيانگر انديشه والاى او در تكافؤ وجود است .
پس اينكه امام ميگويد « هر روزى كه از عمر به پيش مى‏آيد روزى ديگر از زندگى را مى‏ربايد » يا اينكه ميفرمايد « نفسى كه انسان ميكشد گامى است كه بسوى مرگ برميدارد « چنين سخنانى از چهره حقيقتى پرده برميدارد كه از نظر مردمان بدور است و نميتوانند خويشتن ، آنرا دريابند ، همچنين اين سخن ، كه ميفرمايد « انسان هر نعمتى را كه دريابد ، نعمتى ديگر را از دست ميدهد .
و باز درباره گفته امام توضيحى بيشتر ميدهيم تا نيروى دريافت ، و توان بينش و روشنى انديشه و جلوه سخن حضرتش بهتر پديد آيد ، سخنانى كه در چهره‏ها و شكلهاى گوناگون بيان شده ولى جوهر معناى همه ، يكى است چنانكه ميفرمايد :
« چه بسا خوردنيها كه انسان را از خوردنيهاى ديگر باز ميدارد » و باز ميفرمايد « اگر نزديكانت حق ترا بربايند كسانى كه دورند آنرا جبران مى‏كنند » و « چه بسا دورى كه از هر نزديكى نزديك است » و همچنين مى‏گويد « دوستى ، خويشاوندى پربهره‏اى است » و « كسيكه بارى بيشتر از توانائيش بردارد ناتوان ميماند » و باز ميفرمايد « هرگز پاداش نيكوكاران ، تباه نمى‏ماند » و در اين بيان زيبا كه ميفرمايد « هر چه بيش از نيازت بدست آورى براى ديگران فراهم آورده‏اى » و ده‏ها سخنان كوتاه ديگر از اين نوع كه نشان دهنده انديشه والاى امام در بيان هم‏آهنگى وجود است كه با وجود اختلاف مضمون بر همان محور اصيل تعادل هستى ميچرخد و نمايانگر اين حقيقت است كه هر چه در جائى نقصان پذيرد بحكم تعادل در جاى ديگر افزايش مى‏يابد و برعكس .
فرزند ابيطالب چنين حقيقتى را به ژرفى و توانائى دريافت و با آن زندگى كرد و در تمام دوران زندگانى و در گفتارش به ابلاغ آن پرداخت چه مستقيم و چه غير مستقيم و او كه چنين واقعيتى را از عدالت آفرينش دريافته بود ، ديگر دريافتهايش را نيز بر همين مسير بجريان مى‏انداخت و از سخنش ، اين حقيقت بزرگ برميخاست كه در نهاد طبيعت ، مقياس و قانونى است كه بهر عملى ، عكس العملى مى‏بخشد و به بد و خوب كيفر و پاداش ميدهد و در همه مظاهر وجود ، حقيقتى به اين روشنى و ثبات در اثبات عدالت آفرينش وجود ندارد .
امام ، بخوبى دريافته بود كه هيچ چيز از پديده‏هاى وجود ، به بيهودگى پديد نيامده است بلكه در آفرينش آن غايت و هدفى در كار بوده است و ميدانست كه هر يك از موجودات در پهنه هستى وظيفه‏اى دارد كه بانجام آن ميپردازد و هر يك از اندامهاى پيكر انسان مسئول كارى است كه عدالت آفرينش از آن مسئوليت ميخواهد و بازخواست ميكند و بحساب مى‏آورد بنابراين همه پديده‏هاى وجود در اين فرمان و مسئوليت مشترك و برابرند ، از كوچك و بزرگ چنانكه امام فرمود :
« حساب كارهاى كوچك را پيش از كارهاى بزرگ از تو مى‏گيرند » زيرا اكثريت مردم براى كارهاى كوچك ارزشى قائل نيستند و به آنها توجهى ندارند و به اين جهت ، امام ، نظر مردم را بكارهاى كوچكشان جلب مى‏كند و ميگويد كه بحساب كارهاى كوچك پيش از كارهاى بزرگ مى‏رسند و جزاى آنها را از ثواب و عقاب ميدهند تا برابرى هر بزرگ و كوچكى در زمينه عكس‏العملها در ذهن و قلب مردم انعكاس يابد .
اما چون ، عدالت وجود بر انسان درباره مسئوليت اندامهاى انسان داورى و بازخواست مى‏كند و بحساب كارهاى كوچك و بزرگ آنها ميرسد و انسانرا در برابر كارهاى بزرگ و كوچكش پاداش ميدهد ديگر در انديشه و سخن امام ، لازم نيست كه اين داورى را درباره كردار انسان نسبت بديگران بازگو نمايد زيرا چنانكه امام مى‏نگرد ، كردار انسان در اين پهنه جهان ، كردارى تركيبى است نسبت بخودش و ديگر انسانها و جهان ، چون انسان عضوى از اعضاى آفرينش است و همه هستى بر كردار او نظارت دارد و بهمين جهت ميفرمايد :
« همانا بر كردار شما مراقبى وجود دارد و اندامهاى شما ناظرانى پنهان بر كردار شمايند » و اين مراقبان هميشه مى‏كوشند كه رفتار انسان را بنگرند و بنگارند و به آن پاداش دهند .
و در نگاههاى تيز و برقش انديشه و فروغ پر نفوذ خرد ، پرتوهائى در برابر ديدگان فرزند ابيطالب ميدرخشد كه چهره‏هائى از عدالت آفرينش را بنظر مى‏آورد ، آنسان كه خردها بشگفتى مى‏افتد و از انديشه امام به حيرت ميماند .
آيا اين فرزند ابيطالب نيست كه بزبان دانشمندان جديد سخن ميگويد و از حقيقت دادگرانه وجود پرده برميدارد كه ميفرمايد :
« هر كس خوى او ببدى گرايد ، جان خود را آزار ميدهد » يا اينكه ميفرمايد « نزديك است كه مرد شكاك بگويد مرا بگيريد » و اين سخن زيبا كه ميگويد « جانت را از هر گونه پستى بازدار وگرنه با آنچه كه از دست ميدهى همراه خواهى بود » از اين سخنان كه آيت بلاغت و اعجاز است فراوان است و از جمله ميفرمايد :
« مرگ بر اثر گناه بيشتر از مرگهاى طبيعى است » و دروغگوى را جوانمردى نيست ، راحت با حسد ، بزرگى با انتقام و درستى كار با عدم مشورت همراه نيست » و اگر در مردى مهربانيهاى گوارا و فراوانى يافتى منتظر بهره‏منديهاى ديگرى هم باش » و همچنين ، امام ، چنين دريافت كه اين آفرينش واحد و عادل در يگانگى و دادگريش ثابت است و در طبيعت و سرشت همه كائنات نيروى حسابگرى و قدرت پاداش دهى را نهاده است و از همين دريافت والا است كه امام بهترين و زيباترين تعبيرها را در سخنانش بيان ميدارد .
آشكار است ، كه جز اين حقيقت كه بيانگر عدالت وجود است و ما آنرا از زبان على بيان داشتيم و على بدريافت ضبط شكلها و رنگهاى آن پرداخته حقايقى ديگر نيز وجود دارد كه براى ما ناگفته مانده است پس حقيقت اين آفرينش چيست ؟ .