PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مهدى موعود نه موهوم



مهاجر* یا معزاولیاء*
07-07-2023, 21:25
https://www.ghnews.ir/media/k2/items/cache/4aaa56689b4324cb82a4314ccb1b8367_L.jpg

مهاجر* یا معزاولیاء*
07-07-2023, 21:27
مقدمه


1. عن النبى (صلى الله عليه وآله وسلم): اذا قال الرجل لأخيه يا کافر فهو کقتله ولعن المؤمن کقتله.(1)
از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده که فرمود: وقتى که کسى به برادر دينى اش بگويد: اى کافر، اين سخن مانند کشتن اوست. لعن کردن مؤمن نيز در حکم قتل اوست.
2. قال النبى (صلى الله عليه وآله وسلم): ايما رجل مسلم کفر رجلاً مسلماً فان کافراً والا کان هو الکافر.(2)
پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: هر مرد مسلمانى که مسلمان ديگر را تکفير کند اگر واقعاً چنين باشد (يعنى مثلاً او منکر ضرورى دين شده باشد) که هيچ وگرنه آن که تکفير کرده خود کافر است!
3. عن النبى (صلى الله عليه وآله وسلم): کفوا عن اهل لا اله الا اللّه لا تکفروهم بذنب، فمن اکفر اهل لا اله الا اللّه فهو الى الکفر اقرب.
از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده که فرمود: از اهل ايمان دست بداريد وآن ها را به خاطر انجام گناهى تکفير نکنيد. پس هر کس آنان را تکفير کند خودش به کفر نزديک تر است.

مهاجر* یا معزاولیاء*
07-07-2023, 21:27
بررسى ريشه اى موضوع


با اين که بيش ترين حجم سخن مقاله مورد بحث مربوط به امام زمان (عجل الله فرجه) است، ليکن به طور طبيعى بخشى از آن نيز به مسئله امامت به طور کلى ارتباط يافته، به باورهاى شيعه در اين موضوع تهاجم شده، مسئله، تقليدى معرفى شده است.(3)
بدين ترتيب پيش از پرداختن به موضوع امام عصر (عجل الله فرجه) ومباحث مهدويت نخست بايد به مسئله امامت پرداخت؛ زيرا توجه به اين موضوع فراگير واساسى بخشى از سؤالات مربوط به مهدويت را پاسخ خواهد داد.
ليکن بررسى اصل اعتقادى امامت بى مقدمه ودر خلا امکان ندارد، پس بايد به طور ريشه اى تر مسئله را نگاه کرد. اين است که رهبرى امام در جامعه دينى با هدف هدايت مردم وپياده کردن دين در جامعه به جانشينى پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وپس از ايشان مطرح مى شود. بنابراين، مقدم بر امامت نبوت مطرح است ومقدم بر نبوت نيز (توحيد)، حکمت الهى و(هدايت عامه) رخ مى نمايند وضرورت وحى ونبوت ورهبرى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وامام (عليه السلام) را آشکار مى سازند.
پيوند اساسى ميان توحيد وصفات خدا با نبوت وامامت (متکلمان) عامه وخاصه را بر آن داشته که (قاعده لطف) را در بحث نبوت وامامت مطرح کرده طبق آن ضرورت اين اصل را نتيجه بگيرند.(4)
البته امامت ابعاد گوناگونى دارد که در ادامه بحث، آن ها را واخواهيم رسيد.
بنا بر آن چه گذشت نتيجه مى گيريم که نويسنده يا نويسندگان مقاله مورد بحث بدون توجه به مبادى بحث امامت به باورهاى شيعه در اين موضوع حمله ور شده آن را در سطح موضوعى تقليدى فرو کاسته اند. در حالى که اين موضوع با رکن رکين واصل نخستين دين يعنى توحيد، ارتباط کامل داشته، نفى آن به نفى توحيد، نفى واجب الوجودى حق وانکار صفات کمالى اش مانند حکمت خواهد انجاميد. چگونه است کسى منادى توحيد باشد ومخالفان خود را مشرک وخارج از دين بنامد، اما در عين حال خودش به ضروريات دين، روح توحيد، صفات خدا، فلسفه نبوت وولايت ورهبرى پيامبر وامام (عليه السلام) بى توجه باشد؟!

مهاجر* یا معزاولیاء*
07-07-2023, 21:28
قرآن تنها حجت الهى



به استناد برخى آيات کريمه قرآن ادعا شده که قرآن تنها حجت الهى بر زمين وهدايت، منحصر به آن است:
نخست آيات ادعايى را مرور مى کنيم: آيه 120 سوره بقره مى گويد: (يهود ونصارى از تو يعنى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) راضى نمى شوند جز اين که تو از دين آن ها پيروى کنى، ولى به آن ها بگو هدايت تنها هدايت الله است). در اين آيه از قرآن، سخن به خصوصى در ميان نيست، بلکه هدايت خدا واسلام به طور کلى مطرح است. اين آيه استقلال وبرترى اسلام را در قياس با يهوديت ومسيحيت مطرح کرده است وهيچ ربطى به مباحثات فرقه اى ودرون دينى ميان مسلمانان ندارد. سياق آيات قبل وبعد اين آيه در سوره بقره نيز گواه مدعاى ماست.
آيه ديگر ادعايى، آيه 71 سوره انعام است که گويد: (... به درستى هدايت الله، هدايت است...)؛ يعنى هدايت الهى هدايت راستين است. اين آيه نيز مانند آيه سابق از قرآن به خصوص سخنى نگفته، در برابر بت پرستان ومشرکان نه فِرق مسلمان از هدايت الهى سخنى نگفته است.
آيه ادعايى بعدى، آيه 203 سوره اعراف است: (... بگو تنها از آن چه خدايم به من وحى مى کند، پيروى مى کنم...) حصرى که در اين آيه آمده جالب توجه است، ليکن وحى الهى منحصر در قرآن نيست. افزون بر آن، مطالب ديگر از جمله تفاصيل احکام واحاديث قدسى نيز بر پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) وحى شده است يا در مناسبت هاى مختلف از حوادث ووقايع در شکل اخبار غيبى مطلع شده است واجمالاً ترديدى نيست که ايشان از وحى الهى که اعم از قرآن بوده پيروى مى کرده است. از آيه هاى 6 انعام و10 و50 يونس نيز در اين مورد يادشده که با مراجعه به آن ها روشن مى شود موضوع آن ها قرآن ووحى الهى نيست.
بنابر آن چه گذشت قرآن مدعى نيست تنها حجت خدا روى زمين است، بلکه برعکس تصريح دارد که سنت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) يعنى سخن او ورفتارش نيزحجت است.(5) رفتار حضرت ابراهيم (عليه السلام) نيز قابل پيروى است.(6) قرآن به نظر، تفکر، تعقل وتدبر نيز دعوت کرده است(7) واين گوياى حجيت عقل نيز هست. با اين وصف اگر ثابت شد که در موضوع امامت روايات انبوه ومتواترى از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) به دست ما رسيده، طبق دستور قرآن بايد از مفاد آن ها ودستور رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در اين مسئله پيروى کرد. در غير اين صورت با همان تنها حجتى که ادعا شده؛ يعنى قرآنى که دستور داده از پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) اطاعت کنيد مخالفت شده است.

مهاجر* یا معزاولیاء*
10-07-2023, 15:00
ابعاد امامت



در نوشته مورد بحث چنان چه پيش تر اشاره شد، امامت امرى تقليدى ودر نتيجه فرعى قلمداد شده وگفته شده: (توطئه امامت ووصايت براى اولين بار در تاريخ اسلام از سوى عبدالله بن سباى يهودى به ظاهر مسلمان شده مطرح شد وپس از آن انديشه امام زمان (عليه السلام) آرام آرام ساخته وپرداخته شده است).(8) ضمناً اين مورد نادرست نيز بر اساس برداشت موهومى از آيه 74 سوره فرقان: (واجعلنا للمتقين اماماً) ما را پيشواى باتقوايان قرار ده، ادعا شده که مراد از امامت عامه اين است که هر مؤمنى حق دارد کانديداى رهبرى شود (رک : پاورقى شماره 5 مقاله) در يک جاى مقاله هم گفته شده (ص 10): (اماميه از امام زمان بيش تر از خدا استعانت مى جويند او را ولايت تکوينى داده همه جا او را حاضر وناظر مى دانند). اکنون در پاسخ به موارد يادشده نکات زير يادآورى مى شود:

مهاجر* یا معزاولیاء*
10-07-2023, 15:00
مفهوم امامت عامه؛ ولايت تشريعى



امامت عامه در مقابل امامت خاصه که شرحش در پى مى آيد قرار دارد. امامت عامه؛ يعنى صلاحيت ها وويژگى هايى که بر اساس آن ها فرد يا افرادى بتوانند در سمت رهبرى امت اسلامى قرار گيرند. در اين حوزه: معيارهاى امام بررسى مى شود نه اين که سخنى از فرد خاصى به عنوان رهبر در ميان باشد. در آيه سوره فرقان به قرينه سياق، بحث رهبرى سياسى واجتماعى مطرح نيست، بلکه مسئله الگوبودن وبرازندگى اخلاقى وتقوايى مد نظر است.
در باب صلاحيت هاى امام گفتنى است منهاى وحى، ساير ويژگى هاى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را امام (عليه السلام) نيز بايد دارا باشد.
سخن ديگر در مورد ضرورت وجود امام (عليه السلام) پس از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) است. در اين خصوص کوتاه ترين استدلال عقلى اين است که: همان دليلى که وجود پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را به عنوان مجرى قوانين گوناگون لازم مى کند، وجود امام پس از ايشان را نيز ضرورى مى کند. بنابر نص قرآن پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) علاوه بر منصب نبوت، از منصب رهبرى سياسى نيز برخودار است.(9) بى شک با رحلت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) دين ورسالتش پايان نمى پذيرد. تنها وحى منقطع شده، سلسله پيغمبرى با وجود ايشان خاتمه يافته است، ولى سمت رهبرى سياسى پابرجا بوده وهيچ دليل عقلى يا شرعى که آن را نفى کند در کار نبوده است. پس از درگذشت رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) هيچ مسلمانى در مورد ضرورت امام وجانشين براى ايشان ترديد نکرد وتنها اختلاف بر سر شرايط رهبر بود که يکى از آن شرايط، نصب الهى بود. عملاً نيز مردم دين را رها نکرده وبه جاهليت بازنگشتند.
اين جا به (ولايت تشريعى) مى رسيم. اين ولايت دو معنا دارد: يکى قانونگذارى که ويژه خداست وديگرى رهبرى سياسى - شرعى ورضاى حضرتش که همان رهبرى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وامام (عليه السلام) است. اين رهبرى کم ترين مقامى است که براى ايشان ثابت است وبالاتر از آن که ولايت تکوينى است، نيز وجود دارد. کسى که در ولايت تشريعى حداقلى خدشه کند - مانند نويسنده مقاله مورد بحث - به طريق اولى به ولايت حداکثرى پاى بند نخواهد بود. اما برعکس، پذيرش ولايت حداکثرى تکوينى، ولايت تشريعى حداقلى را اجباراً دربردارد.

مهاجر* یا معزاولیاء*
16-07-2023, 15:11
امامت خاصه



پس از پذيرش امامت عامه بنا بر دليل هاى عقلى ونقلى نوبت به امامت خاصه، يعنى افرادى مى رسد که واجد شرايط امامتند. در اين خصوص تنها کار تطبيق شرايط بر امام انجام مى گيرد، نه اين که ضرورت وجود امام قابل انکار باشد. اما کار تطبيق ومعرفى امام را چه کسى انجام مى دهد؟ آيا تشخيص موضوع، يا انتخاب امام به دست مردم است؟ با توجه به مسئله عصمت امام به عنوان شرطى بسيار مهم در او - که بررسى اش مى آيد - راهى جز نصب الهى ومعرفى از سوى خدا وجود ندارد واز اين رو است که پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) به دستور خدا جانشينانش را معرفى کرده است.(10)

مهاجر* یا معزاولیاء*
16-07-2023, 15:11
ولايت تکوينى



موضوع مهم ديگر در مبحث امامت، (ولايت تکوينى) است. در اين نوع ولايت سخن به درازا کشيده شده شاخه هاى متعدد واحتمالاتى مطرح شده است.(11) ما به تناسب ظرفيت اين نوشتار وارد بحث تفصيلى در موضوع نشده به کوتاهى مى گوييم: ولايت تکوينى به معناى دخل وتصرف در طبيعت وانواع واقسام اداره ودگرگونى آن، از شئون ويژه خداى متعال است که در آن هيچ همتا وشريک وحتى يار ومددکارى نيز ندارد. اين امر عقلى مقتضاى کمال مطلق بودن حق، واجب الوجودى خدا وفقر کامل ممکن الوجود وماسوى الله است. براهينى مانند برهان امکان ووجوب وادله عقلى توحيد از قبيل (برهان صرف الوجود) به قدرى گويايى دارند که جاى هيچ ترديدى باقى نمى گذارند.(12) به علاوه آيات قرآن نيز در اين باره صراحت کامل دارند.(13) بدين ترتيب در کنار خدا هيچ موجودى به عنوان رقيب يا مددکار، عقلاً قابل تصور نيست. نيز عقلاً امکان ندارد کار تدبير واداره عالم از سوى خدا به موجودى واگذار شده باشد؛ چه اين امر مفهومش (تفويض) ووانهادگى است که باز با واجب الوجودى حضرت حق ناسازگار است. در نتيجه هيچ موجودى به طور مستقل، حتى مالک خويش نيست چه رسد به اين که قدرت تدبير عالم را داشته وبتواند در سرنوشت آن دخالتى کند. اين جاست که مرز توحيد از تفويض معتزلى يا اگزيستانسياليستى به عنوان مثال مشخص مى شود. اما در درون حاکميت کامل خدا ودر حوزه اراده مطلق وولايت بى چون وچرايش که البته به مقتضاى حکمت وعدالت حضرتش پاى هيچ ظلم وستمى نيز به ميان نخواهد آمد، برخى از موجودات مانند فرشتگان وانسان از گونه هايى ولايت وآزادى، باز بر حسب ضرورت وحکمت الهى برخوردارند. اين امر نيز ولايت تکوينى است، ليکن به طور غيرمستقل، ناگسسته از خدا وبه اذن وفرمان او.
آزادى انسان همين جا مفهوم مى يابد. از يک سو جبر در مورد انسان منتفى است واز سوى ديگر تفويض نيز؛ يعنى نه انسان کاملاً دست بسته است ونه صد در صد آزاد. نه از دايره بندگى وقدرت خدا بيرون است ونه کاملاً به خود وانهاده است. بلکه هر انسانى از آزادى واراده کافى براى کار، تلاش، سازندگى وتکامل برخوردار بوده واز پايين ترين درجه (ولايت تکوينى)؛ يعنى تسلط بر خويش، قدرت اعمال اراده وتصميم گيرى براى بهره گيرى از سرمايه هاى خود برخوردار است. اين اندازه را به حکم عقل از تجرد روح انسان ومسئوليت پذيرى اش نتيجه مى گيريم که البته داورى قرآن نيز موافق قضاوت عقل است.(14) بالاتر از اين نيز قابل قبول است. بنا بر ضرورت وحکمت خدا وبه اراده ودستور او فرشتگان به تدبير، فرمانبرى واجرا مى پردازند.(15) نيز به اذن حق وبه دست پيامبران (معجزات) آشکار مى شود.(16) تبيين وتوضيح اين مورد در دايره ولايت تکوينى انجام مى گيرد. از اين ولايت تکوينى در عرفان به ولايت باطنى ياد شده که مربوط به انسان کامل است.(17) البته دايره وميزان ولايت، چند وچون آن، شرايطش وساير ويژگى هايش به لحاظ باطنى بودنش بر افراد عادى پوشيده است. ليکن اصل آن قابل انکار نيست. چنان چه اصل معجزه جاى ترديد ندارد؛ زيرا مستند به قدرت واراده لايزال الهى است. برخوردارى هر چه بيش تر انسان از کمال وقرب افزون ترش به خدا، درجه ولايت تکوينى ومعنوى اش را نيز افزايش مى دهد وتا آن جا پيش مى رود که مخاطب وحى الهى قرار گرفته از مقام نبوت برخوردار مى شود يا به وصايت نبى نايل مى گردد والبته ولايت ظاهرى پيغمبر وامام در مقايسه با ولايت باطنى ومقامات روحى ايشان از اهميت کم ترى برخوردار است ودر حقيقت برازندگى ها وصلاحيت هاى روحى، عصمت، علم لدنّى و... در درجه نخست، آن ها را به اولياى حق تبديل کرده ودر درجه بعد آنان را شايسته رهبرى امت نيز ساخته است. پس ولايت تکوينى پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وامام (عليه السلام) تفويض وغلو نيست ويارى خواستن از آن ها هم در حقيقت استمداد از خداست نه جداى از او.

مهاجر* یا معزاولیاء*
18-07-2023, 19:19
افسانه ابن سبا



عطف به آن چه گذشت، مى پرسيم امامت ريشه قرآنى داشته واصل اعتقادى در رديف نبوت وتوحيد است يا تنها توطئه اى سياسى ومربوط به ابن سبا است؟ آيا ولايت تکوينى با دايره وسيعى که دارد واز کارگزارى فرشتگان بنا بر فرموده قرآن شروع شده، به معجزات پيامبران مى انجامد جاى انکار دارد؟ آيا مقام (امامت)ى که قرآن براى گروهى از پيامبران قائل شده(18) نپذيرفتنى است؟ آيا مقامات نبى اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) که در قرآن بازگو شده نيز اطاعت بى قيد وشرط از ايشان واوصياى ايشان بنا بر نصوص قرآنى،(19) جاى ترديد دارد ونمى توان براى امامت ريشه قرآنى يافت؟ آيا انکار حجم انبوه آيات مربوط به اين موضوع که امثال (حاکم حسکانى) از دانشمندان اهل سنت را به نگاشتن امثال (شواهد التنزيل) کشانده کارى ساده است؟ آيا فروکاستن يک اصل اعتقادى مهم در سطح توطئه شايسته يک مسلمانى است که تسليم سخن خداست؟ آيا تحقيقات باارزشى که درباره حقانيت شيعه انجام گرفته وساختگى بودن افسانه هايى چون افسانه (ابن سبا) را نشان داده،(20) بايد يک جا ناديده گرفته شده در عين حال ادعا شود، نقد وبررسى علمى در چنين موردى انجام گرفته است؟ آيا اين گونه داورى کردن بدون اين که کم ترين سندى ارائه شود کارى علمى است!؟ راستى کدام سند تاريخى اصل وجود ابن سبا را اثبات مى کند تا ساختن امامت وتشيع بدو منتسب گردد؟ آيا ادعاى غير منطقى وبى دليل نويسنده ضمن پاورقى شماره 88 مقاله که کتاب کافى مملو از آراى ابن سبا است موجه است؟ چنين ادعايى کار ساز نيست، تنها نقد سندى ومضمونى روايات کافى شرط است که اثرى از آن در مقاله به چشم نمى خورد والبته آن قدر کتاب شريف کافى وروايات آن در موضوعات گوناگون استوار است که از امثال سخنانى که در مقاله مورد بحث آمده گزندى نمى بيند.

مهاجر* یا معزاولیاء*
02-08-2023, 21:09
اکنون پس از بحث کلى درباره امامت به سراغ مسئله مهدويت مى رويم:


طرح مسئله مهدويت



در مقاله مورد بحث ادعاى بى پايه ونادرستى ديده مى شود، بدين شکل که: امام زمان (عليه السلام) مورد اعتقاد شيعه با مهدى موعود که در روايات آمده متفاوت است؛ زيرا شباهت هايى ميان امام زمان (عليه السلام) ومسيحى که يهود انتظارش را مى کشند وجود دارد وابن قيم نيز گفته: مهدى (عليه السلام) از فرزندان امام حسن مجتبى است؛ زيرا ايشان به خاطر خدا خلافت را ترک کرد وخدا نيز بهتر از آن را نصيب ذريه اش مى کند. (صفحات 4، 13 و14)
در پاسخ گفته مى شود:
اولاً: با دقت در روايات مهدويت معلوم مى شود انسان فرزانه اى که مژده ظهورش داده شده ويژگى هاى برجسته اى دارد که او را منحصر به فرد کرده، از يک موعود تورات که حضرت مسيح بوده متمايز مى سازد. به علاوه در تورات مژده آمدن پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) وظهور مهدى موعود (عليه السلام) نيز داده شده است.(21) ناگفته پيداست گزارش تورات راجع به دو موعود اخير نشان حقانيت آن هاست ووهنى برايشان نيست. بعداً توضيح بيش ترى راجع به ويژگى هاى امام عصر (عليه السلام) وباورهاى يهود خواهد آمد.
ثانياً: يکى از ويژگى هاى امام عصر (عليه السلام) طبق برخى روايات،(22) اين است که از نسل امام حسن مجتبى (عليه السلام) است. ليکن اين روايات با رواياتى که ايشان را از ذريه امام حسين (عليه السلام) دانسته اند،(23) ناسازگارى ندارند؛ زيرا مفهوم روايات گروه اول اين است که ايشان از سوى مادر نسب، به امام مجتبى (عليه السلام) مى برد؛ زيرا مادر امام باقر (عليه السلام)، فاطمه بنت الحسن (عليهما السلام) بوده است در نتيجه ايشان وفرزندانش از نسل امام حسن وامام حسين هر دو بوده اند وامام مهدى (عليه السلام) هم از اين رو ذريه امام حسن مجتبى نيز محسوب مى شود. در نتيجه سخن ابن قيم جز اين وجهى نداشته واگر مرادش نفى روايات گروه دوم باشد بى ارزش خواهد بود. حاصل اين که: هيچ تفاوتى ميان مهدى موعود (عليه السلام) در روايات شيعه وسنى با امام زمان (عليه السلام) مورد اعتقاد شيعه وجود ندارد واين موضوع ضمن بررسى ويژگى هاى ايشان بيش تر روشن خواهد شد.
ثالثاً: اثبات تلافى خدا نسبت به فداکارى امام مجتبى (عليه السلام) فرع اثبات اين است که امام مهدى (عليه السلام) از ذريه ايشان است وبدون آن چنين ادعايى بى مورد است. ضمن اين که اجر الهى امام حسن (عليه السلام) در اصل ودر هر حال (قيام يا پذيرش تحميلى قرار داد براى حفظ اسلام ومسلمين) قابل انکار نيست، ولى تعيين آن نيز از عهده بشر خارج است.

مهاجر* یا معزاولیاء*
02-08-2023, 21:10
مهدويت از ديدگاه عقل



پيش از هرگونه گفت وگو درباره امام مهدى (عليه السلام)، صاحب العصر والزمان، نياز به بحثى عقلى در موضوع مهدويت است تا نادرستى سخن آن ها که آن را افسانه اى ضد قرآنى وخلاف عقل سليم دانسته اند (صفحه 10 مقاله) آشکار شود بدين منظور نکات زير را بازمى گوييم:

مهاجر* یا معزاولیاء*
04-08-2023, 19:47
نياز فطرى به حکومت



از اين رو که انسان از فطرت کمال خواهى برخوردار بوده يکى از استعدادهاى روحى اش تشخيص کمال ونيز خواستن آن است در زندگى اجتماعى نيز به کمال وترقى انديشيده، از هرج ومرج، نابرابرى، فساد، فقر وهرگونه کاستى وناراستى گريزان است ولازمه رسيدن به اين آرمان ها وجود نظم بهينه وحکومتى دادگر است؛ مى توان نتيجه گرفت که اساساً نياز به حکومت عادل فطرى است. حکومت امام عصر (عليه السلام) نيز حکومتى است آرمان خواه وصددرصد عادل که قرآن نويدش را داده است. (بحث قرآنى در اين باره را در پيش داريم)، در نتيجه دولت ايشان وانتظار براى فرارسيدن دورانش امرى فطرى وعقلى است.

مهاجر* یا معزاولیاء*
04-08-2023, 19:47
عقلانيت باور به رهبرى معصوم



به طور مستقل نشان خواهيم داد که عصمت يکى از ويژگى هاى هر امامى است. حال روى فرض پذيرش عصمت امام، قبول رهبرى اش امرى عقلانى خواهد بود؛ زيرا چنين رهبرى است که شايستگى استقرار نظامى عادلانه را دارد.

مهاجر* یا معزاولیاء*
04-08-2023, 19:48
مشروعيت حکومت



لزوم مشروعيت حکومت نکته قابل توجه ديگرى است. اين امر هم شرعى است وهم عقلى. عقلى بودنش از اين لحاظ است که به حکم کمال مطلق بودن وواجب الوجود بودن خدا وممکن الوجود بودن وعبوديت انسان، ما ملزم به اطاعت از او هستيم. حکومتى که او ما را به اطاعتش فرمان داده بايد گردن نهيم. مشروعيت حکومت نيز دستور قرآن است؛ آن جا که از ما خواسته به حاکميت طاغوت تن نداده به اطاعت معاندان، غافلان از خدا، کافران، منافقان واسرافکاران نيز تن ندهيم.(24) با اين وصف هر حکومت باطل وستمگرى مشروعيت نداشته، تنها حکومت معصوم در عصر حضور وى وحکومت برانگيخته وى در عصر غيبتش؛ يعنى حکومت فقيه به نمايندگى از او، صلاحيت ومشروعيت دارند. بنابراين، انتظار کشيدن براى برپايى چنين حکومتى عاقلانه وشرعى است نه ضدعقلى وخلاف شرع.

مهاجر* یا معزاولیاء*
04-08-2023, 19:48
زمينه مردمى حکومت امام عصر
هر حکومتى نياز به حمايت مردم براى استقرار دارد. دولت دينى نيز علاوه بر مشروعيت به ملاک مقبوليت هم محتاج است. درباره فلسفه غيبت وآن گاه ظهور امام مهدى (عليه السلام) نيز فراهم شدن کامل زمينه مردمى به عنوان شرط مهم، اجتناب ناپذير است. اين موضوع هم خلاف عقل نيست ودر بند قبلى نيز تکاليف مردم مطرح شد.

مهاجر* یا معزاولیاء*
16-08-2023, 14:06
غيبت وهجرت، ضرورتى تاريخى



در مقاله مورد بحث به بيهودگى غيبت امام زمان وبى فايده بودنش به عنوان دو دليل انکار آن اشاره شده است. (ن.ک. صفحات 18 و19) در پاسخ گوييم: هجرت وغيبت مردان بزرگ به ويژه رهبران الهى ضرورت وواقعيتى تاريخى است که قرآن نيز مواردى را بازگو کرده ومورد تأييد قرار داده است.(25) هجرت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) به مدينه غيبتش واختفايش در غار ثور مورد تصريح قرآن واقع شده. نصرت الهى در آن رخ داده نيز به فرموده قرآن شامل حال پيغمبرش شده است. کناره گيرى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) از مردم پيش از بعثت نيز نمونه ديگرى از غيبت بوده که گر چه به روزگار رسالت مربوط نمى شده، ولى به عنوان زمينه ساز آن وآماده شدن ايشان موضوع قابل طرحى است. محاصره ومنزوى کردن پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ومسلمانان در شعب ابو طالب در مکه، پس از بعثت نيز مورد ديگرى است که مشروعيت وسودمندى غيبت را آشکار مى کند.

مهاجر* یا معزاولیاء*
16-08-2023, 14:07
موارد ديگرى از هجرت ها وغيبت هاى مورد تصريح قرآن:(26) ناپديد بودن وحيات خضر، داستان اصحاب کهف، داستان حضرت يوسف (عليه السلام)، موضوع حضرت يونس (عليه السلام)، قضيه حضرت عزير يا فرد ديگرى از بنى اسرائيل، حمل وتولد مخفى وحساب شده بودن تربيت حضرت ابراهيم (عليه السلام)(27) وهجرت ايشان از قومش، مخفى بودن حمل وتولد حضرت موسى (عليه السلام)، هجرت حضرت مريم از قوم يهود، باردارى وى ودنيا آوردن حضرت عيسى (عليه السلام) را مى توان نمونه هاى قرآنى غيبت وهجرت دانست که بر تمام آن ها فوايد گوناگونى مترتب بوده است. اکنون سؤال اين است که در بيشتر موارد يادشده که هجرت يا غيبتى بنا بر خواست خدا صورت گرفته، بيهوده وبى فايده بوده است؟ بى شک پاسخ بايد منفى بوده تا نفى در نفى اثبات باشد وموارد بازگو شده سودمند دانسته شوند، در غير اين صورت تأ ييد قرآن در اين قضايا زير سؤ ال خواهد رفت که غير قابل قبول است. اما اگر آن موارد پذيرفته شد، مى پرسيم چه فرقى ميان آن ها وغيبت امام عصر (عليه السلام) است؟ اگر دقت شود ومقايسه اى انجام گيرد، غيبت ايشان در مراحل مختلف ومخفى بودن حملش قضايايى کم اهميت تر از موارد مطرح شده در قرآن خواهند بود؟ آيا مولود وموعودى که بنا بر فرموده قرآن وروايات بزرگ ترين تحولات تاريخى را رقم خواهد زد، غيبت وذخيره شدنش براى آن اهداف بزرگ اهميتى ندارد؟!
پاورقى:‌


(1) کنز العمال، 3: 635.
(2) همان.
(3) بنگريد به ص 7،15،18،19،21 - 23 نوشته مورد بحث.
(4) بنگريد به اين منابع از متکلمان شيعه وسنى: علامه حلّى، کشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، ص 348، نشر جامعه مدرسين قم، 1407 ق؛ شريف جرجانى، شرح المواقف ج 8، ص 222، منشورات الرضى، قم، بى تا؛ سعد الدين التفتازانى، شرح المقاصد، منشورات الشريف الرضى، قم، چاپ اول، 1409 ق؛ امام فخر رازى، المحصل، مکتبه دار التراث، قاهره، چاپ اول، 1411 ق.
(5) الاحزاب : 21و36؛ الحشر: 7؛ النساء: 65.
(6) الممتحنه : 4، 6.
(7) البقره : 219، 266؛ النحل : 11، 44 و69.
(8) بنگريد به صفحه 7 مقاله.
(9) النساء: 59؛ المائده 55؛ الاحزاب : 6؛ التغابن : 12.
(10) متکلمان اهل سنت ضمن بيان موضع شيعه که نصب امام را بر خدا واجب مى دانند، خود نيز با اکثريت قاطع آراء گزينش امام توسط مردم يا نصب از سوى مردم را واجب دانسته اند: امام فخر رازى مى گويد سمعاً تعيين امام به نظر جمهور اشعريان وبيشتر معتزليان واجب است. زيرا نصب امام متضمن دفع ضرر است ولى شيعه نصب او را بر خدا واجب دانسته اند: المحصل،ص 574؛ سعدالدين تفتازانى نيز مانند رازى اظهار نظر کرده است: شرح المقاصدج5ص235؛ ميرسيدشريف جرجانى نيز گويد: نزد ما امامت از فروع است نه از اصول ونصب امام سمعاً واجب است: شرح المواقف،ج 8ص345.
(11) به عنوان نمونه بنگريد به استاد شهيد مرتضى مطهرى، رساله ولاءها وولايت ها؛ نيز صافى گلپايگانى، لطف الله، رساله ولايت تکوينى وولايت تشريعى.
(12) در اين خصوص عمداً شما را به منابع کلامى اهل سنت ارجاع مى دهيم: امام فخر رازى، المحصل، ص 147 وبعد به ويژه صفحات 173 - 176؛ نيز ميرسيدشريف جرجانى، شرح المواقف؛ج 8 ص5 و39؛ نيز تفتازانى، شرح المقاصد، ج4ص25، 34 وبعد.
(13) آل عمران : 97؛ يونس : 68؛ ابراهيم : 8؛ الحج : 64، 78؛ النمل : 40؛ العنکبوت : 6؛ لقمان:12، 26؛ فاطر:15؛ محمد: 38 والفرقان:2.
(14) البقره : 35، 58، 223؛ الاعراف : 19، 161؛ الزمر: 15؛ فصلت: 40؛ المدثر: 37، 55؛ الانسان : 3، 28، 29 و30؛ المزمل: 19؛ النبأ: 39؛ التکوير: 20.
(15) التحريم : 6؛ الذاريات : 4؛ النازعات : 5؛ النحل : 49؛ البقره : 34.
(16) آل عمران : 49؛ المائده : 110؛ الرعد: 38؛ ابراهيم : 11؛ غافر: 78.
(17) در اين خصوص به عنوان نمونه بنگريد به سجادى، جعفر، فرهنگ اصطلاحات عرفانى، ص 150، 151، نشر کتابخانه طهورى، تهران، 1370 ش.
(18) البقره : 124؛ الانبياء: 73؛ السجده: 24.
(19) النساء: 59؛ المائده : 55، 92؛ الاحزاب : 6؛ التغابن : 12؛ آل عمران : 32، 132؛ الانفال : 1،20،46؛ النور: 54، 56.
(20) بنگريد به پژوهش پرارج علامه محقق سيدمرتضى عسکرى با عنوان: عبدالله بن سبا در سه جلد، تهران، نشر کوکب، 1360.
(21) ر ک صادقى، محمد، بشارات عهدين بسيارى از صفحات کتاب در مورد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وصفحات 234 - 286 راجع به امام مهدى (عليه السلام)؛ نشر دار الکتب الاسلاميه، تهران، بى تا.

(22) ر.ک، لطف الله صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، ص 251، مؤسسه السيده المعصومه (عليها السلام)، قم، چاپ نخست، 1419 ه ق.
(23) پيشين، ص 254.
(24) البقرة: 256، 257؛ النساء: 51، 60 و76؛ النحل: 36؛ الزمر: 17؛ الکهف: 28؛ الفرقان : 52؛ الاحزاب : 1، 48؛ القلم: 8، 10؛ الشعراء: 151.
(25) الکهف : 16؛ مريم : 49؛ طه : 24، 42، 43؛ الفرقان : 36؛ الشعراء: 15؛ صافات : 99؛ القصص : 21؛ التوبه: 40؛ الانفال : 72، 74، 57.
(26) به ترتيب الکهف : 65، 78،10 وبعد؛ يوسف : 15، 90، 99؛ الانبياء: 87؛ الصافات : 140؛ البقره : 259؛ الانبياء: 51، 71؛ الصافات : 89، 90، 99؛ القصص : 7؛ مريم : 16، 17، 22 - 34.
(27) در اين مورد بنگريد به شيخ صدوق (ره)، کمال الدين وتمام النعمه، ص 138، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بيروت، چاپ تحقيق شده نخست، 1412 ق.

مهاجر* یا معزاولیاء*
17-08-2023, 14:12
ررسى پيامدهاى غيبت

1. در طول تاريخ حيات اسلام ودوران غيبت امام زمان (عليه السلام) فرقه هاى باطل ومدعيان گوناگونى پيدا شده، ادعاى مهدويت کرده يا مانند نويسنده مورد بحث مهدى موعود را کس ديگرى جز فرزند امام حسن عسکرى (عليه السلام) دانسته اند، ليکن سخن آن ها باطل بوده وهست؛ زيرا با توجه به شرايط امام مانند علم وعصمت که بحثش در امامت عامه گذشت مدعيان باطل فاقد آن شرايط اند. به علاوه مجموعه نشانه ها وويژگى هاى قرآنى وحديثى امام مهدى (عليه السلام) منحصر به ايشان است وبر آن مدعيان انطباق ندارد. با اين وصف آن ادعاها بى دليل وخلاف واقع بوده، عقلاً فرزند برومند امام عسکرى (عليه السلام) مهدى موعود (عليه السلام) خواهد بود.
2. مدعيان وفرقه هاى باطل دوامى نداشته از ميان رفته اند واين ويژگى باطل از زاويه نگاه قرآنى است(1) که نه منطق قابل دفاع عقلانى دارد ونه دوام وبقاى عينى. بنابراين با زوال نظرى وعملى باطل ناگزير جز حق در صحنه باقى نمى ماند.
3. راه ديگر براى پى بردن به ارزش غيبت امام زمان (عليه السلام)، انديشيدن به قبح ومفاسد نظرى وعملى غيبت است. سؤ ال مهم اين است که از رهگذر غيبت چه ضرر وزيانى قابل اثبات است؟ اگر گفته شود در طول دوران غيبت، جامعه از مواهب حضور امام عادل از يک سو محروم بوده واز سوى ديگر حکومتهاى ستمگر با همه نتايج زيانبارى که دارند وداشته اند بر مردم سلطه دارند وچه ضررى بالاتر از اين ها. گوييم اين امر چنان که در بند چهارم همين بخش گذشت مربوط به خدا يا امام نيست، بلکه مربوط به خود جامعه وفقدان زمينه هاى اجتماعى ظهور وحضور امام است.
پس با اثبات عدم قبح عقلى قابل اعتنا براى غيبت، پيامدهاى مثبت آن نيز در ادامه مورد بررسى قرار مى گيرد.
4. در مقاله مورد بحث در جايى گفته شده (ص19)، اگر طبق گفته برخى عالمان شيعه غيبت امام عصر از ترس جانش باشد، پس فاقد شجاعت بوده وچون اين ترس همواره خواهد بود هيچ گاه نيز نبايد ظهور کند. به علاوه چگونه ايشان از سوى خدا يارى مى شود در حالى که مى ترسد وچنين فردى که قادر به دفاع از خويش نيست چگونه مى خواهد مدافع حقوق ديگران باشد. توجه داريم که فرضيه بيم از جان در مورد امام معصوم که اصولاً بايد از صفات منفى دور باشد، اساسى ندارد وبه جاى آن شجاعت به عنوان فضيلتى اخلاقى وجودش را پر کرده است. در نتيجه غيبت امام مهدى (عليه السلام) به خاطر ترس از کشته شدن نيست واساساً جان اين بزرگوار مانند پدران گرامى اش فداى دين واحياى آن شده ومى شود. اما جانبازى در راه دين در مورد معصومان همواره در بهترين گزينه ممکن رخ مى نموده وجان باارزش آن ها در اين راه به شايسته ترين گونه نثار مى شده است. چنان که پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در (حديبيه) راضى به هدر دادن خون خود ويارانش نشد؛ چرا که هدف ايشان در آن وقت حفظ اصل دين بود وآن نيز در گرو زنده ماندن ايشان بود وکسى در شجاعت ايشان شکى ندارد. امام عصر - ارواحنا فداه - نيز به عنوان عصاره تمام فضايل اهل بيت (عليهم السلام) وبه عنوان تبلور دين حق آن گونه که قرآن او را (بقيه الله)(2) ناميده است بايد در بهترين وضرورى ترين شرايط به ايفاى نقش بپردازد. طبيعى است که از ميان رفتن اين سرمايه يا خرج نابجايش خسارتى جبران ناپذير است واز اين روست که اکنون دور از دسترس است. به اين ترتيب فرض بيم وهراس کنار رفته جاى آن را شجاعت وايثار پر مى کند.

مهاجر* یا معزاولیاء*
17-08-2023, 14:31
ررسى پيامدهاى غيبت


1. در طول تاريخ حيات اسلام ودوران غيبت امام زمان (عليه السلام) فرقه هاى باطل ومدعيان گوناگونى پيدا شده، ادعاى مهدويت کرده يا مانند نويسنده مورد بحث مهدى موعود را کس ديگرى جز فرزند امام حسن عسکرى (عليه السلام) دانسته اند، ليکن سخن آن ها باطل بوده وهست؛ زيرا با توجه به شرايط امام مانند علم وعصمت که بحثش در امامت عامه گذشت مدعيان باطل فاقد آن شرايط اند. به علاوه مجموعه نشانه ها وويژگى هاى قرآنى وحديثى امام مهدى (عليه السلام) منحصر به ايشان است وبر آن مدعيان انطباق ندارد. با اين وصف آن ادعاها بى دليل وخلاف واقع بوده، عقلاً فرزند برومند امام عسکرى (عليه السلام) مهدى موعود (عليه السلام) خواهد بود.
2. مدعيان وفرقه هاى باطل دوامى نداشته از ميان رفته اند واين ويژگى باطل از زاويه نگاه قرآنى است(1) که نه منطق قابل دفاع عقلانى دارد ونه دوام وبقاى عينى. بنابراين با زوال نظرى وعملى باطل ناگزير جز حق در صحنه باقى نمى ماند.
3. راه ديگر براى پى بردن به ارزش غيبت امام زمان (عليه السلام)، انديشيدن به قبح ومفاسد نظرى وعملى غيبت است. سؤ ال مهم اين است که از رهگذر غيبت چه ضرر وزيانى قابل اثبات است؟ اگر گفته شود در طول دوران غيبت، جامعه از مواهب حضور امام عادل از يک سو محروم بوده واز سوى ديگر حکومتهاى ستمگر با همه نتايج زيانبارى که دارند وداشته اند بر مردم سلطه دارند وچه ضررى بالاتر از اين ها. گوييم اين امر چنان که در بند چهارم همين بخش گذشت مربوط به خدا يا امام نيست، بلکه مربوط به خود جامعه وفقدان زمينه هاى اجتماعى ظهور وحضور امام است.
پس با اثبات عدم قبح عقلى قابل اعتنا براى غيبت، پيامدهاى مثبت آن نيز در ادامه مورد بررسى قرار مى گيرد.
4. در مقاله مورد بحث در جايى گفته شده (ص19)، اگر طبق گفته برخى عالمان شيعه غيبت امام عصر از ترس جانش باشد، پس فاقد شجاعت بوده وچون اين ترس همواره خواهد بود هيچ گاه نيز نبايد ظهور کند. به علاوه چگونه ايشان از سوى خدا يارى مى شود در حالى که مى ترسد وچنين فردى که قادر به دفاع از خويش نيست چگونه مى خواهد مدافع حقوق ديگران باشد. توجه داريم که فرضيه بيم از جان در مورد امام معصوم که اصولاً بايد از صفات منفى دور باشد، اساسى ندارد وبه جاى آن شجاعت به عنوان فضيلتى اخلاقى وجودش را پر کرده است. در نتيجه غيبت امام مهدى (عليه السلام) به خاطر ترس از کشته شدن نيست واساساً جان اين بزرگوار مانند پدران گرامى اش فداى دين واحياى آن شده ومى شود. اما جانبازى در راه دين در مورد معصومان همواره در بهترين گزينه ممکن رخ مى نموده وجان باارزش آن ها در اين راه به شايسته ترين گونه نثار مى شده است. چنان که پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در (حديبيه) راضى به هدر دادن خون خود ويارانش نشد؛ چرا که هدف ايشان در آن وقت حفظ اصل دين بود وآن نيز در گرو زنده ماندن ايشان بود وکسى در شجاعت ايشان شکى ندارد. امام عصر - ارواحنا فداه - نيز به عنوان عصاره تمام فضايل اهل بيت (عليهم السلام) وبه عنوان تبلور دين حق آن گونه که قرآن او را (بقيه الله)(2) ناميده است بايد در بهترين وضرورى ترين شرايط به ايفاى نقش بپردازد. طبيعى است که از ميان رفتن اين سرمايه يا خرج نابجايش خسارتى جبران ناپذير است واز اين روست که اکنون دور از دسترس است. به اين ترتيب فرض بيم وهراس کنار رفته جاى آن را شجاعت وايثار پر مى کند.

مهاجر* یا معزاولیاء*
17-08-2023, 14:31
پيامد مثبت روانى غيبت
غيبت امام دوازدهم در طول دوران غيبت تأ ثيرى بر منتظرانش دارد که حضورش ندارد وآن اشتياق وعشق بى حساب نسبت به حضرتش، انتظار بى تابانه براى ظهورش ووظيفه شناسى وزمينه سازى براى قيامش مى باشد. آنان که مرتب فرياد مى کنند (بنفسى انت من مغيب لم يخل منا)، (بنفسى انت من نازح ما نزح عنا)، به طور طبيعى هم مى گويند: (اين هادم ابنيه الشرک والنفاق، اين قاطع حبائل الکذب والافتراء)(3) اينان امامشان را کاملاً در کنار خويش احساس مى کنند، کاملاً اميدوارند وخود را براى يارى رهبرشان آماده مى کنند. غيبتى که تا اين سطح آثار روحى وفرهنگى باارزش دارد چگونه بى فايده وبيهوده تلقى مى شود؟
ايجاد نظام مقدس جمهورى اسلامى در ايران که خود تحرک وسيعى در جهان اسلام را موجب گرديده به ويژه در قلب خاورميانه در لبنان وفلسطين اشغالى خواب راحت را از چشم صهيونيست ها ربوده وبه شرايط کنونى کشاندن از نتايج با ارزش اعتقاد به مهدويت است. آيا نويسنده اين ميزان آمادگى براى ظهور امام زمان (عجل الله فرجه) وزمينه سازى را به حساب نمى آورد؟ آمادگى براى يارى امام مهدى (عجل الله فرجه) مفهوم ديگرى نيز دارد وآن اجراى احکام الهى در عصر غيبت است که در صفحه 18 و20 مقاله مورد بحث شيعه، متهم به تعطيل بسيارى از مهم ترين احکام دين شده است! بر خلاف اين ادعا شيعه قائل به تعطيل دين در روزگار غيبت نيست، بلکه اجراى احکام وحدود را زمينه ساز ظهور مقتدايش مى داند نه گناه کردن بيش تر را که عالم پر از ظلم وجور شود تا امام (عليه السلام) ظاهر شود!
بنابر همين منطق در بزرگ ترين مهد تشيع در جهان يعنى ايران، جمهورى اسلامى به دست تواناى حضرت امام خمينى (ره) ومردم تأسيس شد تا تمام احکام دين از جمله: جهاد، خمس، زکات و... به اجرا در آيد.
در صفحه 6 مقاله خمس وسهم امام (عليه السلام) بهانه اى براى ولايت فقيه دانسته شده، اما چنين نيست؛ چرا که لا زمه وجود حکومت دريافت آن است وبا وجود حکومت است که اين فرايض دينى به نحو کامل تحقق مى يابد. پاسخ شبهه ديگرى نيز که در صفحه 19 مقاله مورد بحث آمده لازم است.
نويسنده گفته حالا که شرايط در ايران کاملاً فراهم شده چرا امام زمان (عجل الله فرجه) ظهور نمى کند؟! ناگفته پيداست که ايران بخشى از جهان اسلام وبخشى کوچک از کره زمين است وظهور منجى جهان تا تمام زمين شرايط فراهم نگردد رخ نمى دهد. مضافاً به اين که زمام اين امر تنها به دست خداى حکيم وقدير است نه کسى ديگر.

مهاجر* یا معزاولیاء*
21-08-2023, 19:19
عدالت محض به دنبال ستم بى کران



در ادامه بحث عقلانى مهدويت وبيان فلسفه آن به ضرورت ديگرى بايد توجه کرد. قرآن مجيد از سنت املاء وامهال به روشنى ياد کرده،(4) آشکار شدن حق وعدالت را پس از اشباع شدن جامعه از ستم وبيداد دانسته است.
چنين رويه وسنتى که مبتنى بر حکمت الهى است با داورى عقل سازگارى دارد؛ زيرا همه شرايط براى پذيرش عدالت وتمام ارزش ها بايد فراهم شود واين مهم تا اندک خوش بينى ورويکردى به ستمگرى در عمق جان مردم باشد تحقق نمى يابد. جامعه از ستم به جان آمده است که تشنه عدالت شده آن را مى جويد.

مهاجر* یا معزاولیاء*
21-08-2023, 19:20
محدثان اهل سنت وروايات مهدويت



اختلافات فرقه اى مسلمانان وممنوعيت نگارش حديث در قرن نخست هجرى به عنوان دو عامل مهم بحران فرهنگى جامعه اسلامى قابل چشم پوشى نيست. به رغم اين ها، مسايل مهدويت وبازگويى احاديث آن در مقياسى بسيار گسترده در ميان محدثان اهل سنت وکتاب هاى دست اول حديثى آنان،(5) - بر خلاف ادعاى مقاله که اين احاديث در منابع دست دوم عامه آمده است، (ص 7) - بدون اين که به توجيه وتأويل آن ها بپردازد، گوياى حقانيت موضوع وامداد غيبى الهى براى حفظ اين فرهنگ باارزش است. وقتى ادعا مى شود در صحيح مسلم حتى يک حديث راجع به حضرت مهدى (عليه السلام) ديده نمى شود! (ص 7، مقاله) کارى علمى صورت گرفته است؟ آيا با مراجعه به کتاب ياد شده(6) وديگر منابع دست اول ومهم عامّه که عبارتند از: (صحيح بخارى)،(7) سنن ابى داود،(8) سنن ترمذى(9) وسنن ابن ماجه،(10) بطلان اين ادعا روشن نمى شود؟
ذکر متعدد علايم ظهور مانند دجال وسفيانى نيز علاوه بر مطالب گذشته تواتر محتوايى ايجاد مى کند مبنى بر اين که اصل مهدويت در منابع اصيل اهل سنت مطرح بوده است.
با اين وصف ما مدعى تواتر روايات در اين موضوع هستيم آن هم تواترى که کم تر نظيرش را مى توان در موضوعات ديگر يافت.

مهاجر* یا معزاولیاء*
21-08-2023, 19:20
پيش گويى غيبت



صرف نظر از بشارات عهدين(11) درباره امام مهدى (عليه السلام)، در قرآن نيز اين خبر غيبى آمده، که آيات مربوط به ايشان به زودى مورد توجه قرار مى گيرد. در احاديث نبوى (عليه السلام) نيز در روايات اهل بيت (عليهم السلام) ازاين موضوع خبر داده شده است وتمام اين موارد مربوط به قبل از تولد امام عصر وغيبتش بوده است. حتى کتاب هايى که دربارهِ اين موضوع قبل از وقوع آن نگاشته شده است!(12) توجه هر قاضى بى طرفى را جلب مى کند. با اين اوصاف آيا باز هم مى توان منکر آن شده آن را افسانه ضد قرآنى وضد عقل دانست؟!

مهاجر* یا معزاولیاء*
25-08-2023, 18:23
چهره امام مهدى در قرآن


در مقاله مورد بحث آمده که: (در قرآن هيچ خبرى از امام زمان نيست مگر به زور تحريف وتأويل به روش باطنيه که در واقع جنگ با قرآن است). (ص 4)

مسئله جرى وتأويل

از سخنى که نقل شد برمى آيد تأويل به شيوه باطنيان تحريف قرآن است نه هرگونه تأويلى. البته اين حرف درستى است، اما دامان شيعه اثنى عشرى از باطنى گرى وتأويل هاى نارواى آنان کاملاً منزه است؛ زيرا به عقيده ما طبق تصريح خود قرآن در آيه 7 سوره آل عمران تأويل در آن راه دارد؛ بدين خاطر که در آن علاوه بر آيات محکم آيات متشابه نيز وجود دارد واين قبيل آيات بر خلاف محکمات معنى واضحى ندارند ونيازمند تأويل اند. اما چگونه تأويلى؟ واز سوى چه کسى؟
بنا به تصريح قرآن در اين آيه (بيماردلان) - آنان که خود در جاى ديگر منافقشان نام کرده -(13) به بهانه بيان وکشف حقيقت، محکمات را رها کرده به سراغ متشابهات مى روند؛ در حالى که نه از تأويل ومفهوم واقعى آن ها باخبرند ونه چنين صلاحيتى دارند. پس چه کسى عالم به تأويل چنين آياتى است؟ پاسخ آيه اين است که (الله) و(راسخان در علم) داناى آنند. راسخان کيانند؟ آنان که بر خلاف بيماردلان آلوده دامن نيستند(14) وجز آن ها به خلوت قرآن راهى ندارند. آن ها را نيز قرآن به عنوان گروهى ويژه ومنحصر به فرد معرفى کرده که پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) واهل بيت (عليهم السلام) او هستند.(15) بى شک خدا کتاب خودش را تحريف نکرده واز آن تأويل ناروا نمى کند. همين طور پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) واهل بيتش (عليهم السلام) نيز امناى وحى ومعصومانى هستند که به نص قرآن مطهرند واصولاً تبيين وحى بر عهده آنان نهاده شده است.(16) پس اگر از زبان آن ها شنيديم که برخى آيات قرآن - به شرحى که در پى مى آيد - مربوط به امام زمان (عليه السلام) است، تحريف وتأويل ناروا نخواهد بود، بلکه تحريف وتأويل باطل، از آن کسى خواهد بود که بر خلاف قرآن سخن رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) وعترتش را انکار کند.
شگفت اين است که مفسران بزرگى چون طبرى(17) وزمخشرى(18) از اهل سنت ضمن تفسير آيه 7 آل عمران راسخان در علم را عام وشامل هر دانشمند موشکاف ومحققى دانسته اند، ليکن اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را به عنوان مصاديق والاى آن ها ذکر نکرده اند؟!

بد نيست نويسنده مقاله بداند که شيخ الاسلام ابن تيميه حنبلى - چهره اى که فوق العاده مورد عنايت وى بوده - در اصل موضوع که قرآن توسط راسخان در علم قابل تأويل است ترديد نداشته با ما هم عقيده است، ليکن بر خلاف نص قرآن ابوبکر را که قطعاً خارج از (اهل بيت) بوده بر آن ها ترجيح داده واو را داناتر شمرده است!(19) البته نه او، نه هيچ دانشمند ديگرى از اهل سنت کسى را بر پيغمبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) ترجيح نداده اند وما وقتى به ايشان مراجعه مى کنيم چنان چه مى آيد از زبان مبارکش مى شنويم پاره اى از آيات قرآن مربوط به حجه ابن الحسن (عليهما السلام) است. در اين صورت باز جاى انکار هست؟ پيشوايان معصوم جرى وتأويل را به عنوان قاعده اى عقلى در مقابل تنزيل قرآن بيان کرده اند.(20) اگر بنا بود قرآن مربوط به حوادث روزگار نزولش بوده، تنها براى مخاطبان عصر نبوى (صلى الله عليه وآله وسلم) سودمند باشد موضوع خاتميت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) وجاودانگى اسلام بنا بر نص قرآن،(21) مطرح نبود. ولى اگر اين امر پذيرفته شود گريزى نيست جز اين که براى قرآن درخششى پيوسته چونان خورشيد وماه منظور کرده آن را خونى جارى در رگ هاى زمان بدانيم وحادثه فوق العاده مهمى چون قيام وانقلاب امام مهدى (عليه السلام) را نيز مطرح در قران بدانيم. البته نه بنا بر را ى وسليقه خويش بلکه بنا بر بيان خود قرآن وبيان پاکانى که خود به عنوان راسخان در علم، عالمان به تأويل آنند.

مهاجر* یا معزاولیاء*
25-08-2023, 18:23
نادرستى رويکرد باطنى به قرآن



شايد نياز به گفتن نداشته باشد که ما تفسير به را ى وتأويل بى دليل باطنيان را در مورد قرآن صحيح نمى دانيم واين نيز تحت ضابطه کلى (لا يَمَسه الا المطهرون)(22) مى گنجد که نتيجه اش ضابطه مند بودن فهم وتفسير قرآن بدين شکل است: تفسير قرآن به کمک خود قرآن واثر صحيح ومعتبر از پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) واهل بيت (عليهم السلام) به کمک عقل هدايت شده با معيارهاى منطقى.

مهاجر* یا معزاولیاء*
29-08-2023, 18:11
کميت آيات قرآن در موضوع امامت



در مورد امامت خاصه وامامت ولى عصر (عليه السلام) براى هر مؤمنى کميت بالا ملاک نيست ووجود يک آيه براى اطاعت وتسليم کافى است؛ گرچه در اين زمينه نيز به نسبت موضوعات ديگر حجم آيات کم نبوده، بى مبالغه، شرح وتوضيح آيات مهدويت بنا به تصديق ونقل علماى اهل سنت خود به اندازه رساله بلکه رساله هاى مستقلى است.(23) حال به تناسب مقاله حاضر به برخى آيات مربوط به موضوع اشاره مى شود:

مهاجر* یا معزاولیاء*
29-08-2023, 18:11
گزينش آيات در موضوع مهدويت



الف) البقره : 114:
(ومن اَظلم ممن منع مساجد الله لهم فى الدنيا خزى ولهم فى الاخره عذاب عظيم)
ستمکارتر از کسى که مانع ورود به مسجدها (خانه ها) ى خدا شود کيست؟... نصيب اين افراد خوارى دنيا وعذابى بزرگ در آخرت است.
ابن ابى حاتم رازى ورشيدالدين ميبدى از مفسران عامه به نقل از مقاتل وکلبى آورده اند که مراد خوارى اهل کتاب به دنبال فتح قسطنطنيه، عموريه وروميه است واز سدّى وعکرمه نقل کرده اند خوارى آنان به دنبال قيام امام مهدى (عليه السلام) خواهد بود. وى سپس حديثى راجع به قيام امام عصر (عليه السلام) از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل کرده است.(24) برخى ديگر از مفسران اهل سنت آيه را عام دانسته اند تا شامل هر مسجدى شده وهر قيامى از جمله قيام امام زمان (عليه السلام) که به آزادسازى مساجد از دست اهل کتاب ومجازات آن هاست بشود.(25) بى ترديد فعلاً اجرا وتحقق اين آيه وخلع يد از اهل کتاب مسلط بر مساجد - مانند سلطه اى که يهود در حال حاضر بر مسجدالاقصى دارند - وسرکوب آن ها جز با انقلابى بزرگ ودولتى نيرومند در آينده تاريخ انجام نخواهد گرفت. از بعد تفسير نقلى واثرى نيز، مفسران متقدمى که به عهد رسالت نزديک بوده اند به سخن پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) تکيه مى کرده اند نه را ى ونظر خويش.
ب) الانعام : 158:

مهاجر* یا معزاولیاء*
31-08-2023, 20:40
(... يوم يأتى بعض آيات ربّک لا ينفَع نفساً ايمانها لم تَکن آمنت من قَبل او کسبت فى ايمانها خيراً قل انتظروا انا منتظرون)
روزى که بعضى از نشانه هاى خدا پديدار شود ايمان آنان که پيش از آن مؤمن نشده، يا عمل صالحى نداشته باشند، برايشان سودى نخواهد داشت به آن ها بگو منتظر آن روز باشند که ما نيز انتظار مى کشيم.
زمخشرى از براء بن عازب نقل کرده که گروهى بوديم که راجع به نشانه هاى قيامت مشغول گفت وگو بوديم در اين حال پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بر ما وارد شده از موضوع مذاکره ما پرسيد ما گفتيم درباره قيامت است ايشان فرمود: قيامت برپا نمى شود جز اين که پيش از آن ده نشانه را مشاهده کنيد: دود، پديد آمدن جنبنده اى خاص روى زمين، فرورفتن کسانى در غرب زمين در آن، نيز همين حادثه در مشرق زمين ودر جزيره العرب، ظهور دجّال، طلوع خورشيد از مغرب (کنايه از قيام امام عصر(عليه السلام))، پديد آمدن يأ جوج ومأ جوج، پايين آمدن حضرت عيسى (عليه السلام) از آسمان (که به هنگام ظهور امام زمان (عليه السلام) خواهد بود) وآتشى که از عدن آشکار شود.(26) علاء الدين بغدادى معروف به خازن ونسفى از مفسران اهل سنت نيز آيه را مربوط به قيام امام زمان (عليه السلام) دانسته اند. خازن ضمن نقل روايات بسيارى در اين باره گويد:
جمهور مفسران گويند اين آيه مربوط به طلوع خورشيد از مغرب است به دليل روايت ابوهريره و...، صحيح ترين قول در اين آيه همان است که از سوى روايات بسيار صحيح، پشتيبانى مى شود واز پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به اثبات رسيده که همان طلوع خورشيد از مغرب خواهد بود.(27)
مسلم بن حجاج نيشابورى در صحيح خود بابى با عنوان (الزمن الذى لايقبل فيه الايمان) آورده وضمن آن شش حديث از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل کرده که ايشان به اين آيه سوره انعام استناد کرده به علائم ظهور امام زمان اشاره کرده است.(28) حال پس از ملاحظه اين آيه روايات مربوط به آن واقوال مفسران مى توان نتيجه گرفت که تفسير وتأويل آن به انقلاب وظهور امام زمان (عليه السلام) با عقل سازگار بوده منعى ندارد. اما اگر اين تأويل خلاف قرآن وعقل است پس معناى درست آيه وتأويل واقعى آن چيست؟
پ) التوبه: 33:

مهاجر* یا معزاولیاء*
31-08-2023, 20:40
(هو الذى ارسل رسوله بِالهدى ودينِ الحق ليظهره على الدين کله ولوکره المشرکون)
اوست که پيغمبرش را به هدايت ودين حق فرستاد تا دينش را بر تمام اديان به رغم ناخوشايندى مشرکان چيره کند.
ترديدى نيست که اين وعده الهى تاکنون تحقق نيافته است؛ زيرا به رغم گسترش اسلام، هنوز اديان ومذاهب ديگرى که منسوخ شده يا از اساس باطلند وجود دارند وستم بر اسلام ومسلمانان در روزگار ما به ويژه از سوى قدرت هاى استکبارى ويهود در اوج است. بنابراين، پيروان ابن تيميه يا بايد وعده خدا را دروغ بدانند يا اگر راست مى دانند منتظر تحقق آن باشند ومانند گروهى از مفسران اهل سنت(29) علاوه بر مفسران شيعه(30) روايات مربوط به اين آيه، که آن را مربوط به قيام امام زمان (عليه السلام) دانسته اند گردن نهند. سخن فخر رازى نيز ذيل آيه جالب است که مراد پيروزى ظاهرى اسلام بر اديان ديگر است نه پيروزى منطق اسلام؛ زيرا اين امر از اول حاصل بوده است وى از قول سدّى آيه را مربوط به قيام امام عصر دانسته است.(31)
ت) هود: 86:

مهاجر* یا معزاولیاء*
04-09-2023, 18:45
(بقيّتُ الله خَيرٌ لَکُم اِن کُنتُم مؤمنين..).

اگر مؤمن باشيد ذخيره الهى برايتان (از ديگرى) بهتر است.
اين آيه شرط ايمان را پذيرش (بقيه الله) دانسته است. بقيه الله کيست که بدون اعتقاد به او ايمان تحقق نمى يابد؟ نويسنده مقاله مورد بحث بدون توسل به تحريف وتأويل باطنى وضد قرآنى با انگيزه نجنگيدن با قرآن، اين آيه را چگونه معنا مى کند؟ سبک ويژه قرآنى يعنى مطرح کردن بيش از يک موضوع در يک آيه را بايد لحاظ کرده وبه کمک راسخان در علم مراد درست را فهميد. تا آن جا که مى دانيم تفاسير مأ ثور وغيرمأ ثور عامه، بر خلاف تفاسير خاصه،(32) درمورد ارتباط اين آيه با امام مهدى (عليه السلام) سکوت کرده اند. اما شيعه آن را مربوط به امام مهدى (عليه السلام) مى داند.
پاورقى:‌


(1) الاعراف : 118، 139؛ الانفال : 8؛ هود: 16؛ الرعد: 17؛ الاسراء: 81؛ الانبياء: 18؛ سبأ: 49؛ الشورى: 24.
(2) هود: 86.
(3) فرازهايى از دعاى پرمحتواى ندبه.
(4) آل عمران: 178؛ الاعراف : 162،183؛ الرعد: 32؛ الحج: 44، 45، 48؛ الاسراء: 16؛ الکهف: 59؛ النمل: 52، 85؛ الانبياء: 11؛ هود: 102، 117.
(5) صحاح ششگانه يعنى صحيح بخارى، صحيح مسلم، سنن ابن ماجه، سنن ابى داود، سنن ترمذى وسنن نسائى به ترتيب منابع دست اول حديثى اهل سنت بشمار مى آيد: بنگريد به ابى الطيب السيد صديق حسن خان قنّوجى، الحطّه فى ذکر الصحاح السته، ص 274 وبعد، دارالجيل، بيروت، دار عمار، عمان، 1408 ق.
(6) مسلم بن حجاج نيشابورى، الجامع الصحيح، 1:93، باب نزول عيسى، دارالفکر، بيروت، بى تا نيز باب ديگرى در صحيح مسلم مربوط به دجال وحضرت عيسى وعلائم ظهور امام عصر (عليه السلام)،ج 1ص107؛ نيز ج8ص165 وبعد، کتاب الفتن واشراط الساعه.
(7) محمدبن اسماعيل بخارى، صحيح بخارى ج2ص256، باب نزول عيسى بن مريم (عليهما السلام)، دارصعب، بيروت، بى تا.
(8) سنن ابى داود،ج4ص106-125، نيزج 4ص241، کتاب المهدى، کتاب الملاحم، خروج دجال و...، ابو داود سليمان بن اشعث سجستانى، دارالفکر، بى جا، بى تا.
(9) سنن ترمذى، ج3ص343-351، دارالفکر، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق.
(10) سنن ابن ماجه، ج4ص315-420 کتاب الفتن، محمدبن يزيد بن ماجه قزوينى، دارالمعرفه، بيروت، چاپ اول، 1416 ه ر ک باب 34 آن کتاب، باب خروج المهدى ص 411 حديث شماره 4082-4088.
(11) قبلاً در اين باره ارائه سند شد.
(12) در اين مورد منابع فراوانى شناسايى شده که قديمى ترين آن ها از يکى از اصحاب امام محمد باقر (عليه السلام) به نام ابواسحاق ابراهيم بن صالح انماطى است. براى آشنايى بيشتر با کتاب هاى مورد نظر بنگريد به کتابنامه حضرت مهدى ج2صص535 - 537 نيز ج2صص542، 543 و587.
(13) البقره : 7، 10؛ آل عمران : 167؛ المائده : 41، 52؛ الانفال : 49؛ التوبه : 45، 87، 93، 110، 125 و127 وآيات بسيار ديگرى که از ذکر آن ها خوددارى مى شود.
(14) آل عمران : 7؛ النساء:162؛ النحل : 44، 64؛ القمر: 25؛ طه : 99 والطلاق : 10 و11.
(15) الاحزاب : 33.
(16) المائده : 15، 19؛ ابراهيم : 4؛ النحل : 44، 64؛ الحشر: 7؛ النساء: 59، 83، 170؛ الانفال : 24؛ آل عمران : 164؛ الجمعه: 2؛ الطلاق : 11.
(17) جامع البيان، ج3صص184، 185، دارالفکر، بيروت، 1408 ق.
(18) الکشاف، ج1ص338، مکتب الاعلام الاسلامى، قم، 1414 ق.
(19) علوم القرآن عندالمفسرين،ج 3ص84؛ به نقل از تفسير الکبير ابن تيميه ج2ص39 - 49؛ مرکز الثقافه والمعارف القرآنيه، قم، 1417 ق.
(20) رک معرفت، محمدهادى، التفسير والمفسرون فى ثوبه القشيب، ج1ص21، 22، الجامعه الرضويه للعلوم الاسلاميه، مشهد، چاپ نخست، 1418 ق.

(21) النساء: 79؛ التوبه : 33؛ سبأ: 28؛ الفتح : 28؛ الصف: 9؛ الانبياء: 107.
(22) الواقعه : 79.
(23) در اين موضوع کتاب هاى مستقلى نگاشته شده است. بنگريد به کتابنامه حضرت مهدى (عليه السلام)، ج 2، ص 808، که از 23 کتاب در اين مورد نام برده است. ناشر مؤلف، 1375 ش.
(24) تفسير القرآن العظيم، ج 1 ص 211؛ کشف الاسرار، ج 1 ص 325.
(25) الزمخشرى، الکشاف ج 1 ص 179؛ الالوسى، روح المعانى ج 1 ص 363؛ الرازى، مفاتيح الغيب، ج 4 ص 11.
(26) الکشاف، ج 2 ص 82؛ البرهان، ج 1 ص 564؛ طبرى،جامع البيان، ج 8 ص 103؛ آلوسى روح المعانى، ج 8 ص 63؛ تفسير مقاتل بن سليمان ج 1 ص 598 و599؛ تفسير ابن ابى حاتم رازى ج 4 ص 1427.

(27) تفسير الخازن، ج 2 ص 69،68.
(28) صحيح مسلم، ج 1 ص 96،95.
(29) تفسير الخازن، ج 2 ص 220؛ روح المعانى، ج 10 ص 86 به نقل از بسيارى از مفسران.
(30) بنگريد به محمد المشهدى، کنز الدقائق، ج 4 ص 177، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1400؛ نيز محمد حسين الطباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 9 ص 257، 266، 267، دارالکتب الاسلامية، تهران، 1390 ق.
(31) مفاتيح الغيب، ج 16 ص 41، 42.
(32) به عنوان نمونه بنگريد به کنز الدقائق، ج 4 ص 536- 538

مهاجر* یا معزاولیاء*
04-09-2023, 18:47
ث) الانبياء:105:
(ولَقَد کَتَبنا فِى الزّبورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ اَن الارضَ يَرِثُها عِبادِى الصّالِحوُنَ)
در (زبور) نيز علاوه بر (ذکر) نگاشتيم که بندگان شايسته ام وارث زمين خواهند شد.
ابن ابى حاتم رازى وجلال الدين سيوطى روايتى از ابى درداء از پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) آورده اند که ايشان فرمود: (ما صالحون هستيم)(1) طبرى وآلوسى ترجيحاً آيه را مربوط به نزول عيسى وظهور امام مهدى (عليه السلام) گرفته اند(2) وفخر رازى اين قول را بدون ترجيح بيان کرده است.(3)
ج) القصص : 5:
(ونُريدُ اَن نَمُن عَلى الّذينَ استضعِفوا فِى الارضِ ونَجعَلَهُم اَئمهً ونَجعَلَهُمُ الوارِثينَ)
اراده مى کنيم بر مستضعفان زمين منت نهاده آنان را رهبران ووارثان آن قرار دهيم.
اين آيه با آيات 33 سوره توبه و86 سوره هود شباهت داشته ودرباره آينده درخشانى براى ستمديدگان با فعل مضارع (نريد) سخن مى گويد. پس ضمن اين آيه مصاديق فراوانى قابل درج است که بارزترين آن ها قيام امام مهدى (عجل الله فرجه) است که در روايات ما بيان شده است واز اين رو:
ابن ابى حاتم رازى از مفسران متقدم به نقل از حسن بصرى روايتى از خليفه دوم نقل کرده؛ عمر گويد: عاملان وآبادگرانى را به کار گماشتم؛ زيرا خدا فرموده ونريد ان نمن...(4) اگر استدلال خليفه دوم براى اهل سنت پذيرفتنى نيست براى ما هست.
چ) النور:55:
(وَعَدَ اللهُ الّذينَ آمَنوا مِنکُم وعَملوا الصّالِحاتِ لَيَستَخلِفَنّهُم فِى الارضِ کَما استَخلَفَ الّذينَ مِن قَبلِهِم..).
خدا به مؤمنان ونيکوکاران شما وعده داده که آن ها را خليفه زمين قرار دهد آن گونه که کسانى قبل از آن ها را خلافت بخشيده است.
آلوسى تسليم رواياتى که طبرسى ذيل آيه در مورد امام مهدى (عليه السلام) نقل کرده نشده، ضمن اين که پذيرفته در منابع اهل سنت نيز رواياتى در اين خصوص نقل شده است! شگفت اين است که وى دليلش را ناسازگارى عقيده شيعه با روايات وارد در سبب نزول وسياق اين آيه دانسته است.(5) مرحوم علامه طباطبايى در اين زمينه بحث باارزشى کرده است.(6)
ه) الدخان : 4:
(فيها يُفرَقُ کُلّ اَمرٍ حکيمٍ)
در آن (شب قدر) هر کار حکمت آميزى سامان مى گيرد.
فعل مضارع مجهول (يفرق) در اين آيه گوياى استمرار وتکرار آن در شب قدر هر سال در حضور ولى وحجت خدا امام عصر (عليه السلام) است. طبرى گويد: مراد آيه شب قدرى است که در آن امور يک سال قطعى مى گردد.(7) سيوطى هم روايات بسيارى در مورد شب قدر وتنظيم امور در آن نقل کرده است.(8)
خ) القدر: 4:
(تُنَزّلُ المَلائِکَهُ وَالرّوحُ فيها بِاِذن رَبِّهِم مِن کلِّ اَمرٍ)
در شب قدر فرشتگان وروح به فرمان خدايشان براى تقدير امور فرو مى آيند.
با ضميمه کردن اين آيه به آيه چهارم سوره دخان که به آن اشاره شد نتيجه مى گيريم که نازل شدن فرشتگان از آسمان به زمين به طور پيوسته در هر سال در شب قدر انجام مى گيرد تا تدبير وتقدير امور طبق مشيت الهى انجام گيرد. اما چرا در زمين اين کار انجام مى شود نه در آسمان ونزول فرشتگان در زمين بر چه کسى است؟
د) الملک : 30:
(قُل اَرَاَيتُم اِن اَصبَحَ ماؤکُم غوراً فَمَن يَاتيکُم بِماءٍ مَعينٍ)
بگو بنگريد اگر آب (مورد نياز) شما از ميان رود کيست که آبى گوارا در اختيارتان گذارد؟
در اين جا بار ديگر ولايت تکوينى که بحثش گذشت، مطرح مى شود. فرشتگان مدبران ومقسّمان امرند، اما وقتى بر زمين فرود مى آيند نمى خواهند خود تدبير کنند والا در آسمان اين کار را انجام مى دادند واصولاً نزول فرشته با شرايط وهدف خاصى وبه عنوان رسول حق به سوى انسان خاصى است. از جمله: به سوى پيامبران (عليهم السلام)؛(9) بر پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)،(10) بر مجاهدان در راه خدا،(11) بر بندگان خاص وبرگزيده(12) وبر مشرکان با هدف عذاب ونابودى آنان.(13)
مورد سوره قدر نيز نزول فرشتگان در شب قدر با فرمان هاى ويژه بر (ولى امر) است واو کسى است که اطاعتش قرين اطاعت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) قرار گرفته است؛(14) يعنى مانند او معصوم است.(15)
(آلوسى) بغدادى از مفسران برجسته اهل سنت ضمن تفسير سوره مبارکه قدر گويد:
برخى گفته اند مراد نزول فرشتگان بر امام است. از خدا مى خواهيم صحت اخبار در اين باره را.(16)
سکوت ديگر مفسران بزرگ عامه در اين باره وتوجه نکردن آنان به روايات مربوط به اين موضوع براى ما زيانى ندارد همان طور که به واقعيت موجود در اين بخش نيز آسيبى نمى زند.

مهاجر* یا معزاولیاء*
13-09-2023, 17:52
عصمت امام



در مقاله مورد بحث در عصمت امام نيز خدشه شده است: (پس از پيامبران وحى قطع شده کسى نميتواند معصوم باشد وبراى غير پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) عصمت غلّوى بيش نيست. در خطبه 216 نهج البلاغه نيز آمده: من بالاتر از اين نيستم که خطا نکنم) (پاورقى شماره 6 مربوط به صفحه 5)
پاسخ اين سخن؛ نخست اين که عصمت امام (عليه السلام) مانند نبى (صلى الله عليه وآله وسلم) ضرورتى عقلى است؛ زيرا در غير اين صورت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) امين وحى ومردم نبوده قابل اعتماد نخواهد بود. امام نيز بايد معصوم باشد تا مردم به او اعتماد کنند واو دين را تحريف نکرده وصلاحيت مرجعيت دينى ورهبرى سياسى را دارا مى باشد.
دوم: اطاعت مطلقه از رسول وامام، آن گونه که قرآن تشريع کرده، فرع عصمت آن هاست وگرنه قرآن ضمن اينکه (وَلا تُطيعُوا اَمرَ المُسرِفينَ از فرمان مسرفان وتجاوزگران اطاعت نکنيد؛ الشعرا: 152) را مى فرمايد، خودش به اطاعت بى چون وچراى غير معصوم امر نمى کند.
سوم: عصمت هيچ ملازمه اى با نبوت ندارد؛ چنان که حتى با امامت نيز ندارد. عصمت يعنى مصونيت از گناه وخطا امرى است اکتسابى ودر گرو ايمان واراده قوى معصوم است در نتيجه غير پيغمبر نيز مى تواند به اين مقام برسد چه امام ووصى باشد وچه غير امام مانند حضرت زهرا (سلام الله عليها) که با نص قرآن (الاحزاب : 33)، معصومه است. چنان که حضرت مريم (سلام الله عليها) نيز از اين مقام به نص قرآن: (آل عمران : 42) برخوردار بوده است. در خصوص عصمت حضرت زهرا (سلام الله عليها) واهل بيت روايات بسيارى در دست داريم از جمله حدود 140 روايتى که حاکم حسکانى از عالمان بزرگ وسخت کوش اهل سنت آن ها را نقل کرده است.(17)
چهارم: آن چه در خطبه 216 نهج البلاغه است نفى عصمت نيست، بلکه ناظر به ذاتى وجبرى نبودن آن ودر مقابل اختيارى واکتسابى بودن آن است. يعنى تکويناً خطا براى امير المؤمنين (عليه السلام) محال نيست، نه اين که ايشان از تحقق خطا درباره خويش گزارش مى کند.

مهاجر* یا معزاولیاء*
13-09-2023, 17:53
فضايل وکرامات معصومان



در مقاله مورد بحث با فضايل وکرامات اهل بيت (عليهم السلام) نيز به صورت تحقيرآميز وناپسند برخورد شده است. (صفحه 21)
در اين مورد به اختصار گوييم مواردى که معجزه يا کرامتى بر اساس نقل معتبر درباره پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وامام (عليه السلام) گزارش شده باشد براى ما قابل قبول است. دليل ضرورت معجزه وکرامت نيز مقبول افتادن دعوت پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وامام (عليه السلام) براى قشر خاصى از مردم است که جوياى حقيقتند، ولى تا امور ياد شده را مشاهده نکنند قبول دعوت نمى کنند. در نتيجه بر اساس قاعده لطف در اين مورد نيز خدا زمينه هدايت شدن ورشد آن گروه خاص را نيز فراهم مى کند تا اتمام حجت کرده باشد. آن چه نويسنده بر شيعه خرده گرفته عيناً در کتاب هاى اهل سنت راجع به فضايل وکرامات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) ديده مى شود.(18) خوب است وى براى آن ها پاسخى بيابد!
درباره علم غيبت ائمه (عليهم السلام) وجزئيات آن در ابواب مختلف کتاب الحجه کافى (به عنوان مثال) روايات بسيارى وارد شده که نمى توان آن ها را ناديده گرفت؛ جز اين که استثناءً سند برخى از آن ها خدشه داشته باشد. در نتيجه هو کردن اين موضوع آن طور که در مقاله مشاهده مى شود بى ارزش است.



تواتر روايات مهدويت



فراز ديگرى از مقاله مورد بحث کذب وجهل دانستن روايات مربوط به امام زمان (عليه السلام) وغير متواتر شمردن آنهاست، (رک صفحات 5، 6 و7).
نخست: پس از بحث قرآنى وعقلى راجع به ولايت، امامت ومهدويت، حتى اگر هيچ روايتى در موضوع نداشته باشيم، مشکلى نيست. ليکن از حسن اتفاق وتقدير نيکوى خداى بزرگ، روايات شيعه وسنى هر کدام به تصديق اهل فن در حد تواتر است.(19)
دوم: نويسنده مقاله براى هيچ کدام از دو ادعايش دليل علمى درايى ورجالى اقامه نکرده است. کذب وجعل شمردن روايات مستلزم بررسى سندى تمام آن ها ونشان دادن رجال ضعيف در سند وبيان ضعف هايشان به استناد رجاليان موثق است. در مورد عدم تواتر نيز سخن نامبرده آن هم بدون بررسى آمارى نامقبول است.
سوم: سخن کسانى که مثل نويسنده يادشده در روايات خدشه کرده اند بايد با همين معيارها بررسى شود وگرنه ارزشى نخواهد داشت صرف نظر از اين که اصولاً برخى از آنان مانند ابن خلدون چنين نظرى که نويسنده مدعى است ندارند.(20)

مهاجر* یا معزاولیاء*
17-09-2023, 15:32
باورهاى يهود راجع به موعود خويش



آن چه به تفصيل در مقاله مورد بحث درباره باورهاى يهود آمده جاى تأ مل وبررسى دارد واز اين رو کتاب مقدس تحريف شده تشخيص صحت وسقم آن چه اکنون در دست است کار آسانى نيست، اما در هر صورت اعتقاد استوار مهدويت در شيعه مبتنى بر عقل، قرآن وحديث ومستقل از باورهاى يهود است. ايرادى ندارد تا از آن دست برداريم، عقلاً وشرعاً نيز مجاز به اين کار نيستيم. دفاع از تورات تحريف شده ومنابع ديگر يهود نيز دفاع از عملکردهاى آنان بر عهده ما نيست؛ چنان که تحريف روايات مهدويت يا سوء برداشت از آن ها نيز کار درستى نيست. درباره ويژگى هاى امام زمان (عليه السلام) واقدامات ايشان پس از ظهور پس از اين که درباره تولد وراز غيبت ايشان توضيح داديم سخن خواهيم گفت تا تفاوت هاى موعود قرآن واسلام با باورهاى يهودى بيشتر روشن گردد.
اما صرف وجود شباهت ميان دو چيز ودو کس نيز اشکالى توليد نمى کند؛ اگر امام زمان (عجل الله فرجه) نشانه هايى از پيامبران گذشته دارد دليل حقانيت ايشان است نه عيبش. شما به کتاب هاى اهل سنت راجع به شباهت هاى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) با انبياى گذشته بنگريد؛ به عنوان مثال ابونعيم اصفهانى باب مفصلى را به بازگويى شباهت هاى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) با پيامبران گذشته اختصاص داده که اتفاقاً اظهار نظرها وروايات با ارزشى در آن ديده مى شود.(21) آيا بايد بگوييم هر شباهتى ميان ايشان وپيامبران ديگر نابجا ونشانه ضعف پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) است؟!

مهاجر* یا معزاولیاء*
04-10-2023, 16:48
تولد امام زمان وراز غيبت ايشان



در مقاله مورد بحث به صراحت وجود امام عصر، حضرت حجه بن الحسن (عليهما السلام) انکار شده، ضمن اهانت هاى فراوان، چيزى که به عنوان دليل اين ادعا بازگو شده روايتى است که در کافى وبرخى کتاب هاى ديگر شيعه از احمدبن عبيد الله بن خاقان آمده، به علاوه نقلى ديگر از (فرق الشيعه) نوبختى، راجع به اختلاف اقوال وآرا درباره امام زمان (عليه السلام) وسرانجام اختلاف در مورد نام مادر امام عصر (عليه السلام)، سپس گفته شده بر فرض ولادت ايشان پذيرفته شود چه معنايى براى غيبتش وجود دارد. (ص 17 و18)
در پاسخ نکات زير يادآورى مى شود:
1. از مباحث گذشته مى توان نتيجه گرفت که انکار وجود حضرت بقيه الله (عليه السلام) انکار حکم قاطع وصريح عقل، انکار آيات قرآن وانکار روايات متواتر واصله از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) واهل بيت (عليهم السلام) است. آيا با اين وصف مى توان مدعى شد کارى علمى انجام گرفته است؟ اگر خلاف واقع گويى هاى نويسنده مورد بحث نقد علمى وپژوهش نام دارد پس مطالب مستند ومستدل دانشمندان بزرگ اهل سنت وعالمان فرزانه شيعه که در پى ميآيد چه خوانده مى شود؟
2. داورى منابع اهل سنت درباره امام عصر (عليه السلام): صرف نظر از آثار مستقل وتک نگارهاى پژوهشگران اهل سنت که رقم چشم گيرى است،(22) در منابع گوناگون تاريخى، رجالى، حديثى، لغوى و... اهل سنت درباره فرزند برومند امام حسن عسکرى (عليه السلام)، ولادت ايشان، حيات وغيبت ايشان، سخنان بسيار ارزشمندى آمده که در راستاى حکم عقل، داورى قرآن وروايات متواتر درباره ايشان، جايگاه ويژه اى دارد. برخى محققان از گروه زيادى عالمان اهل سنت که رقمشان به حدود هفتاد نفر مى رسد، نام برده، به طور مستند سخنانشان را درباره فرزند گرامى امام حسن عسکرى (عليه السلام) بازگو کرده است،(23) که ما از آن ميان نقل قول هايى را داريم:

مهاجر* یا معزاولیاء*
04-10-2023, 16:48
1-2. عزالدين معروف به ابن اثير: (به سال 260 هجرى حسن بن على (عليهما السلام) ابومحمد علوى العسکرى يکى از امامان دوازدهگانه شيعه اماميه، پدر (محمد)ى که شيعه او را منتظر مى دانند از دنيا رفت).(24)
2-2- مجدالدين بن الاثير: وى در مجلدات مختلف کتابش (النهايه فى غريب الحديث والاثر) احاديث بسيارى درباره امام مهدى (عليه السلام) نقل کرده ودرباره ويژگى ها وغيبت ايشان مطالبى را آورده است.(25)
3-2. على بن الحسين المسعودى:
امام دوازدهم؛ به سال 260، ابو محمد حسن بن على (عليهما السلام)، به روزگار معتمد وفات يافت در حالى که 29 سال سن داشت واو پدر مهدى (عليه السلام) منتظر وامام دوازدهم نزد فرقه اماميه که بيشتر شيعيان را تشکيل مى دهند، هست.(26)

مهاجر* یا معزاولیاء*
03-11-2023, 16:33
3 -2. خيرالدين زرکلى:
محمد بن الحسن العسکرى بن على الهادى، ابوالقاسم، آخرين امام از امامان دوازدهگانه نزد اماميه است که نزد ايشان (مهدى) شهرت يافته... او در حالى که حدود پنج سال سن داشت پدرش را از دست داد....(27)
4 -2. ابن خلّکان:
ابوالقاسم، محمد بن الحسن العسکرى بن على الهادى... دوازدهمين امام از امامان دوازده گانه بنا بر اعتقاد اماميه معروف به (حجت)... کسى است که شيعيان ايشان او را منتظر، قائم ومهدى مى دانند.(28)
5 -2. ابن عمادالحنبلى:
از جمله حوادث سال 260 ه درگذشت حسن بن على بن محمد الجواد (عليهما السلام)... يکى از امامان دوازده گانه اى است که رافضيان در موردشان قائل به عصمتند. او پدر امام منتظر (محمد) کسى است که در سرداب (شهر سامرا) غيبت کرده است.(29)

مهاجر* یا معزاولیاء*
03-11-2023, 16:33
6 -2. عبدالرحمن بن خلدون:
(شيعه) اثنى عشريه که گاهى نزد متأ خران آن ها به طور ويژه اماميه ناميده مى شوند به امامت موساى کاظم فرزند جعفرالصادق معتقد شده اند؛ زيرا برادر بزرگ ترش اسماعيل در زمان حيات پدرشان جعفر درگذشت و(پدر) بر امامت موسى تصريح کرد. پس از وى فرزندش على الرضا که مأ مون او را وليعهد خويش کرد به امامت رسيد، ولى پيش از مأ مون درگذشت وبه خلافت نرسيد. سپس فرزندش محمد التقى وپس از او على الهادى وپس از او ابومحمدحسن العسکرى وسپس فرزندش محمدالمهدى المنتظر که پيش تر درباره اش سخن رفت به امامت رسيدند.(30)

مهاجر* یا معزاولیاء*
18-11-2023, 14:52
7 -2. فريد وجدى:(31)

وى روايات بسيارى راجع به امام زمان (عليه السلام) در کتابش نقل کرده ليکن در آن ها خدشه کرده آن ها را مجعول دانسته است. نقد ديدگاه وى موضوع سخن در فراز مستقلى است که در پيش داريم.

مهاجر* یا معزاولیاء*
18-11-2023, 14:53
8-2. امام شمس الدين الذهبى:
شريف ابوالقاسم محمد بن الحسن العسکرى... آخرين کس از امامان دوازده گانه بنى هاشم است که اماميه مدعى عصمت آن هايند - در حالى که جز پيامبران کسى معصوم نيست - اين محمد کسى است که آنان گمان مى برند خلف حجت، صاحب الزمان، غايب شده در سرداب سامرا وزنده است تا گاه ظهورش، پس زمين را پر از قسط وعدل خواهد کرد آن گونه که از ظلم وجور آکنده شده باشد.(32)

مهاجر* یا معزاولیاء*
10-12-2023, 20:49
9 -2. ا بن الجوزى:

حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر، ابومحمد العسکرى به سال 231 زاده شد در سامرا سکنى گزيد وهمان جا وفات يافت. ايشان يکى از امامان مورد اعتقاد شيعه اماميه است.(33)
10-2. امام الحافظ ابن حجر العسقلانى: وى پس از بازگويى دو روايت راجع به نماز خواندن عيسى (عليه السلام) پشت سر امام زمان (عليه السلام) به نقل از ابوالحسن الخسعى الابدى آورده: اخبار متواترند در اين که مهدى (عليه السلام) از اين امت است وعيسى (عليه السلام) نيز پشت سرش نماز مى خواند. ولى اين سخن را در پاسخ به حديثى که ابن ماجه از انس نقل کرده ودر آن آمده که فرد ديگرى جز عيسى مهدى نيست آورده است...ابن جوزى نيز گويد:
مفهوم نمازخواندن عيسى پشت سر مردى از اين امت با اين که اين امر در آخرالزمان ونزديک برپايى قيامت خواهد بود بنا بر صحيح ترين اقوال نتيجه مى دهد که زمين هيچ گاه از حجتى که به خاطر خدا قيام کند خالى نخواهد بود.(34)

مهاجر* یا معزاولیاء*
10-12-2023, 20:49
11 - 2. علامه محمد عبدالرئو ف المناوى گويد:

روايات مربوط به مهدى (عليه السلام) فراوان ومشهور است به حدى که گروه زيادى به نگاشتن کتاب مستقل درباره ايشان مبادرت کرده اند.(35)
12 - 2. حافظ نورالدين على بن ابى بکر هيثمى متوفاى 807 ه از جمله محدثان پرکارى بوده که روايات فراوانى درباره امام مهدى (عليه السلام) گرد آورده به بررسى اسناد آن ها نيز پرداخته است. حاصل تحقيق او صحت ومؤ ثقه بودن بسيارى از آن ها بوده است. همو روايات مربوط به ملاحم ودجّال را نيز در ابواب مختلفى جمع آورى کرده است.(36) اکنون پس از اين نقل ها نادرستى ادعاى بى سندى که در مقاله (صفحات 13 و14) آمده نام پدر امام مهدى (عليه السلام) را مانند پدر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) (عبد الله) دانسته روشن مى شود.
همين طور نادرستى مطلبى که در صفحه 18 مقاله ادعا شده که چرا احمدبن عبدالصمد نامى به عنوان نقيب علويان ولادت امام مهدى (عليه السلام) را ثبت نکرده است آشکار مى شود. اولاً با تتبعى که در منابع رجالى متعدد عامه وخاصه انجام گرفت به نام اين فرد بر نخورديم، در نتيجه فعلاً وى مجهول است. ثانياً بر فرض اثبات وجود وى عدم تعرض او نسبت به ولادت امام مهدى (عليه السلام) ضررى نمى رساند؛ در حالى که رجاليان بزرگى تنها از اهل سنت که ذکرشان رفت به ولادت ووجود خارجى ايشان تصريح کرده اند. ضمن اين که بهره نگرفتن از منابع رجالى وتاريخى شيعه در اين قسمت وبه طور کلى در اين نوشتار عمدى است.

مهاجر* یا معزاولیاء*
11-12-2023, 13:06
3. کتاب هاى شيعه درباره مقتدايشان: حجم بسيار کتاب هاى متنوع شيعه درباره امام عصر (عليه السلام) که به رقم تقريبى دوهزار عنوان مى رسد،(37) نشان از عشق بى نظير نويسندگان آن ها به امام محبوب خويش داشته، کسانى مانند نويسنده مورد بحث را نيز دعوت به پژوهش بيشتر در اين حجم چشمگير آثار علمى کرده آن ها را به تجديد نظر در داورى خود فرامى خواند.
4. نگاهى به نقل کلينى ومفيد: نويسنده مقاله ديدگاه شيخ کلينى وشيخ مفيد و... را ديدگاه ابن خاقان گرفته ونتيجه گيرى نادرست کرده در حالى که آن دو بزرگوار او را در ابتداى نقل خويش به عنوان ناصبى دشمن اهل بيت (عليهم السلام) وکاملاً منحرف از تشيع که ضمناً عامل مالى حکومت در قم بوده معرفى کرده اند تا مشخص شود نمى خواهند به عنوان فردى ثقه از او نقل حديث کنند، بلکه تنها نقل از وى به دليل اعترافى از دشمن اهميت داشته به ويژه پايان آن که بى اعتنايى حکومت به جعفر کذاب وناکامى آنان در يافتن فرزند گرامى امام عسکرى (عليه السلام) واعتقاد شيعه به وجود داشتن ايشان را بازگو کرده است. بنابراين، اين اعترافات از زبان دشمن يک سند تاريخى باارزش بوده نه اينکه هدف ناقلان از ابن خاقان اين بوده که کار حکومت در تقسيم ميراث امام عسکرى (عليه السلام) را به منزله سندى بر گمان باطل آن ها وعدم وجود فرزندى براى امام يازدهم (عليه السلام) بدانند.

مهاجر* یا معزاولیاء*
11-12-2023, 13:06
5. مسئله اختلاف فرقه ها: اما اقدام نوبختى در کتابش به عنوان کارى پژوهشى ورسالتى اجتماعى انجام گرفته که کاملاً طبيعى وبه جا بوده است، مانند نفس اختلافات فرقه اى که برخاسته از انگيزه ها وباورهاى گوناگون است. اما هيچ گاه اين امر دليل حقانيت تمام آنان يا ناحق بودن يک فرقه خاص نيست.

مهاجر* یا معزاولیاء*
20-12-2023, 16:20
6. درباره مادر گرامى امام مهدى (عليه السلام): در مورد نام هاى متعدد مادر امام عصر (عليه السلام) در پاره اى منابع(38) مستعاربودن آن ها از باب تقيه وپنهان کارى به عنوان تدبيرى از سوى امام عسکرى (عليه السلام) مطرح شده است. اکنون مى توان اين امر را با عقل سازگار يافت؛ زيرا در غير اين صورت خلافت عباسى به مادر امام زمان (عليه السلام) دسترسى يافته ايشان را از ميان مى برد. در حالى که ناشناس ماندن ايشان وپنهان بودن حمل ايشان نيز به عنوان شيوه اى مبارزاتى ضرورى بوده است. پس اختلاف در نام مادر امام زمان (عليه السلام) از باب مجهول الهويه بودن ايشان يا اختلاف نقل ها نيست بلکه امرى حساب شده بوده است.

مهاجر* یا معزاولیاء*
20-12-2023, 16:20
7. مخفى بودن ولادت امام زمان (عليه السلام) وسختگيرى هاى عباسيان: بنا بر آيات، روايات ونقل هاى تاريخى (وحتى اخبار کاهنان)،(39) مربوط به ولادت امام عصر (عليه السلام) که در طول 5:2 قرن در دسترس مردم بوده، بنى عباس احساس خطر مى کرده درصدد دسترسى به مهدى موعود (عليه السلام) واز ميان بردنش بوده اند. حتى در نقلى که از ابن خاقان نيز گذشت، مسئله تفتيش آنان مطرح بود. آن ها در مورد پدر امام مهدى (عليه السلام) يا جدش اين کارها را نمى کردند وقرار هم نبوده ولادت آن ها پوشيده بوده مهدى (عليه السلام) امت آن ها باشند. پس بهترين دليل درستى اعتقاد شيعه يعنى تولد حضرت قائم آل محمد (عليه السلام)، در سال 255 هجرى ونادرستى اعتقاد اهل سنت که ولادت ايشان را در آخر الزمان مى دانند، همان درنده خويى وتجسس گسترده بنى عباس در روزگار امام عسکرى (عليه السلام) بوده است. زيرا اگر بنا نبود تولد مهدى موعود (عليه السلام) در آن زمان باشد ومربوط به زمانهاى بعد باشد، لازم هم نبود آن واکنش هاى تند در آن زمان انجام گيرد، ولى مخفى بودن حمل ايشان، مخفى کارى در مورد مادر ايشان وتلاش براى ناشناس ماندن وى وامورى از اين دست را بايد گواه صدق مدعاى شيعه گرفت نه کذب آن يا درستى باور اهل سنت که تولد مهدى (عليه السلام) در آينده تاريخ است.

مهاجر* یا معزاولیاء*
27-12-2023, 14:49
8. فلسفه غيبت: در اين باره هم قبلاً توضيحاتى داديم که ديگر نيازى به تکرار نيست.
9. جانشين امام عسکرى (عليه السلام): در صفحه 21 مقاله مورد بحث شبهاتى راجع به جانشين امام يازدهم (عليه السلام) مطرح شده اند از جمله اينکه امامى او را غسل نداد وکفن نکرد، زره رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به او نرسيد و... که پاسخ تمام آن ها اثبات تاريخى وجود مقدّس امام مهدى (عليه السلام) است که به فضل خدا انجام گرفت.

مهاجر* یا معزاولیاء*
30-12-2023, 18:34
10. مکان غيبت: به موضوع مکان غيبت امام مهدى (عليه السلام) نيز اشاره کوتاهى مى شود که به طور طبيعى در شهر محل اقامت پدر بزرگوارش سامرا بوده است، اما اين مطلب اهميتى بدان حد نداشته که در کتب حديث وتاريخ مورد بحث قرار گيرد، ولى در مقاله مورد بحث (صفحات 10، 13 و20) به شکل اهانت آميز بدان پرداخته وگفته 1200 سال است که امام مهدى (عليه السلام) در چاه سرداب سامرا به سر مى برد؛ در حالى که آغاز غيبت از مکانى دليل بر اختفاى هميشگى در آن نيست به هر رو دورى از اتهام واهانت است که مقاله مورد بحث آکنده از آن است.
پاورقى:‌


(1) تفسير القرآن العظيم، ج 8 ص 2471؛ الدر المنثور، ج 5 ص 687.
(2) جامع البيان ج 17 ص 105؛ روح المعانى، ج 9 ص 104.
(3) مفاتيح الغيب ج 22 ص 229، 230.
(4) تفسير القرآن العظيم، ج 9 ص 2941؛ نيز الدرالمنثور، ج 6 ص 392.
(5) روح المعانى، ج 18 ص 206.
(6) الميزان فى التفسير القرآن، ج 15 ص 163- 170، 172، 174.
(7) جامع البيان، ج 25 ص 108، 109.
(8) الدر المنثور، ج 7 ص 399 وبعد.
(9) النحل : 2؛ الشورى: 51.
(10) الشعرا: 193.
(11) آل عمران: 124 و125؛ فصلت: 30.
(12) مانند حضرت مريم (عليها السلام)؛ رک آل عمران: 39، 42 و45؛ مريم: 17- 26.
(13) الانعام: 158؛ الحجر: 8.
(14) النساء : 59.
(15) رک الکافى، ج 1 ص 463، کتاب الحجة، باب 40.
(16) روح المعانى، ج 15 ص 251.
(17) شواهد التنزيل، ج 2 ص 10-92، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بيروت، چاپ اول، 1393، ق.
(18) از جمله بنگريد به حافظ ابى نعيم اصفهانى، دلائل النبوه دارالنفاس بيروت، 1412ق، تمام کتاب به ويژه ج 2، فصل 23 و24، ص 322- 399 به ويژه صفحات 361- 367 راجع به بوى خوش عرق بدن پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) واين که زمين مدفوع ايشان را در خود فرو مى برده است.
(19) ادعاى تواتر روايات در سخنان بسيارى از دانشمندان صاحب نظر اهل سنت به چشم مى خورد در اين مورد بنگريد به کتاب منتخب الاثر، پاورقى ص 399- 427.
(20) عبد الرحمن بن خلدون، المقدمه، ص 159، دارالعوده، بيروت، 1988 م.
(21) دلائل النبوة، ج 2ة ص 537- 564، فصل 30.
(22) بنگريد به منتخب الاثر، ص 37؛ کتابنامه حضرت مهدى (عليه السلام)، 828:2،829 که 69 کتاب از عالمان اهل سنت معرفى شده است با اين وصف مى توان موضوع مهدويت فرزند امام عسگرى (عليه السلام) را افسانه خواند؟!.
(23) همان، ص 399 وبعد.
(24) عزالدين بن الاثير الکامل فى التاريخ ج 7 ص 274، دار صادر، بيروت، 1402 ق.
(25) النهاية فى غريب الحديث، ابن الاثير، جب 1 ص 20، 290؛ ج 2 ص 172، 325، 386؛ ج 4 ص 33 وج 5 ص 254؛ مطبوعاتى اسماعيليان، قم، 1364 ش.
(26) مروج الذهب ومعادن الجوهر، ج 4 ص 112، دار الاندلس، بيروت، بى تا.
(27) الاعلام، ج 6 ص 80، دار العلم للملايين، بيروت، چاپ دهم، 1992 م.
(28) وفيات الاعمال، ج 4 ص 176، بيروت، بى تا.
(29) شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، ج 2 ص 290، دار الکتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1419 ق.
(30) المقدمه، ص 159.
(31) دائرة المعارف قرن عشرين، ج 10، ص 475- 481، دارالفکر، بيروت، بى تا.
(32) سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 119- 122، مؤسسه الرسالة، بيروت، چاپ نهم، 1413 ق.

(33) المنتظم، 12: 158، دار الکتب العلميه، بيروت، 1412 ق.
(34) فتح البارى شرح صحيح البخارى، ج 6، ص 493، 494، دار الفکر، بى جا، بى تا.
(35) فيض القدير شرح جامع الصغير، ج 6، ص 279، دارالفکر، بى جا، بى تا.
(36) مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 7، ص 445- 672، کتاب الفتن، حديث شماره 11975- 12555، باب ما جاء فى المهدى، باب ج 70، ص 32، ص 610 با 23 حديث، دار الفکر، بيروت، 1414 ق.
(37) مهدى پور، على اکبر، کتاب نامه حضرت مهدى (عليه السلام)، (دو جلد)، ناشر خود مؤلف، 1375 ش، در اين کتاب بيش از دو هزار کتاب به زبانهاى مختلف درباره امام مهدى (عليه السلام) معرفى شده است که به طور طبيعى پديدآوردندگان بيشتر اين کتابها عالمان شيعه بوده وهستند.
(38) بنگريد به : الصدر، محمد، تاريخ الغيبة الصغرى، ص 241، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، 1400 ق.
(39) علامه محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 51، ص 162، مؤسسه الفرفاء بيروت، چاپ دوم تصحيح شده، 1403 ق.

مهاجر* یا معزاولیاء*
07-01-2024, 20:30
پاورقى:‌


(1) تفسير القرآن العظيم، ج 8 ص 2471؛ الدر المنثور، ج 5 ص 687.
(2) جامع البيان ج 17 ص 105؛ روح المعانى، ج 9 ص 104.
(3) مفاتيح الغيب ج 22 ص 229، 230.
(4) تفسير القرآن العظيم، ج 9 ص 2941؛ نيز الدرالمنثور، ج 6 ص 392.
(5) روح المعانى، ج 18 ص 206.
(6) الميزان فى التفسير القرآن، ج 15 ص 163- 170، 172، 174.
(7) جامع البيان، ج 25 ص 108، 109.
(8) الدر المنثور، ج 7 ص 399 وبعد.
(9) النحل : 2؛ الشورى: 51.
(10) الشعرا: 193.
(11) آل عمران: 124 و125؛ فصلت: 30.
(12) مانند حضرت مريم (عليها السلام)؛ رک آل عمران: 39، 42 و45؛ مريم: 17- 26.
(13) الانعام: 158؛ الحجر: 8.
(14) النساء : 59.
(15) رک الکافى، ج 1 ص 463، کتاب الحجة، باب 40.
(16) روح المعانى، ج 15 ص 251.
(17) شواهد التنزيل، ج 2 ص 10-92، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بيروت، چاپ اول، 1393، ق.
(18) از جمله بنگريد به حافظ ابى نعيم اصفهانى، دلائل النبوه دارالنفاس بيروت، 1412ق، تمام کتاب به ويژه ج 2، فصل 23 و24، ص 322- 399 به ويژه صفحات 361- 367 راجع به بوى خوش عرق بدن پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) واين که زمين مدفوع ايشان را در خود فرو مى برده است.
(19) ادعاى تواتر روايات در سخنان بسيارى از دانشمندان صاحب نظر اهل سنت به چشم مى خورد در اين مورد بنگريد به کتاب منتخب الاثر، پاورقى ص 399- 427.
(20) عبد الرحمن بن خلدون، المقدمه، ص 159، دارالعوده، بيروت، 1988 م.
(21) دلائل النبوة، ج 2ة ص 537- 564، فصل 30.
(22) بنگريد به منتخب الاثر، ص 37؛ کتابنامه حضرت مهدى (عليه السلام)، 828:2،829 که 69 کتاب از عالمان اهل سنت معرفى شده است با اين وصف مى توان موضوع مهدويت فرزند امام عسگرى (عليه السلام) را افسانه خواند؟!.
(23) همان، ص 399 وبعد.
(24) عزالدين بن الاثير الکامل فى التاريخ ج 7 ص 274، دار صادر، بيروت، 1402 ق.
(25) النهاية فى غريب الحديث، ابن الاثير، جب 1 ص 20، 290؛ ج 2 ص 172، 325، 386؛ ج 4 ص 33 وج 5 ص 254؛ مطبوعاتى اسماعيليان، قم، 1364 ش.
(26) مروج الذهب ومعادن الجوهر، ج 4 ص 112، دار الاندلس، بيروت، بى تا.
(27) الاعلام، ج 6 ص 80، دار العلم للملايين، بيروت، چاپ دهم، 1992 م.
(28) وفيات الاعمال، ج 4 ص 176، بيروت، بى تا.
(29) شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، ج 2 ص 290، دار الکتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1419 ق.
(30) المقدمه، ص 159.
(31) دائرة المعارف قرن عشرين، ج 10، ص 475- 481، دارالفکر، بيروت، بى تا.
(32) سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 119- 122، مؤسسه الرسالة، بيروت، چاپ نهم، 1413 ق.

(33) المنتظم، 12: 158، دار الکتب العلميه، بيروت، 1412 ق.
(34) فتح البارى شرح صحيح البخارى، ج 6، ص 493، 494، دار الفکر، بى جا، بى تا.
(35) فيض القدير شرح جامع الصغير، ج 6، ص 279، دارالفکر، بى جا، بى تا.
(36) مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 7، ص 445- 672، کتاب الفتن، حديث شماره 11975- 12555، باب ما جاء فى المهدى، باب ج 70، ص 32، ص 610 با 23 حديث، دار الفکر، بيروت، 1414 ق.
(37) مهدى پور، على اکبر، کتاب نامه حضرت مهدى (عليه السلام)، (دو جلد)، ناشر خود مؤلف، 1375 ش، در اين کتاب بيش از دو هزار کتاب به زبانهاى مختلف درباره امام مهدى (عليه السلام) معرفى شده است که به طور طبيعى پديدآوردندگان بيشتر اين کتابها عالمان شيعه بوده وهستند.
(38) بنگريد به : الصدر، محمد، تاريخ الغيبة الصغرى، ص 241، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، 1400 ق.
(39) علامه محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 51، ص 162، مؤسسه الفرفاء بيروت، چاپ دوم تصحيح شده، 1403 ق.

مهاجر* یا معزاولیاء*
07-01-2024, 20:32
مذاهب اسلامى ومهدويت
مدعاى ديگرى در مقاله مورد بحث آمده بدين گونه: (در مورد ترديد بر امام زمان (عليه السلام) همين بس که در هيچ مذهبى اصولاً پذيرفته نيست واصولاً آن را خرافه اى مضحک بيش نمى دانند مانند مفتى سابق ورئيس محاکم شرعى قطر شيخ عبد الله بن زيد آل محمود در کتاب (لا مهدى ينتظر بعد النبى خير البشر)،..). (ص 5 مقاله).
عنوان کتاب اين شيخ قطرى ما را به ياد سخن يزيد بن معاويه خطاب به سر بريده امام حسين (عليه السلام) مى اندازد که: (لعب الهاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحى نزل)! راستى آن همه روايات متواتر وآيات قرآنى که درباره آن ها بحث شد، جلب توجه ايشان را نکرده که چنين ادعايى کرده است؟!
آيا بنابر معيار نويسنده در ابتداى مقاله که گويد ان کنت ناقلاً فالصحه، در اين مورد نقل ناصحيحى نيز ديده نمى شود چه رسد به نقل صحيح. کدام مذهب اسلامى مورد نظر ايشان است؟ مگر منابعى که معرفى شد ونقل قول هايى که آورديم مربوط به عالمان بزرگ اهل سنت از مذاهب گوناگون نبود؟ افزون بر آن چه گذشت به اين قطعه نيز توجه فرماييد:(در کتاب (البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان) (باب 13)، نگاشته علاءالدين مشهور به متقى هندى (گردآورنده دائره المعارف حديثى کنز العمال)، فتواى چهار تن از عالمان مذاهب چهارگانه اهل سنت، ابن حجر عسقلانى شافعى، ابوالسرور احمد بن ضياء حنفى، محمد بن مالکى ويحيى بن محمد حنبلى درباره امام مهدى (عليه السلام) بازگو شده که در آن فتواها عقيده به ظهور مهدى (عليه السلام) صحيح دانسته شده است. آنان قائل به وجود روايات صحيح درباره ايشان، ويژگى هاى قيامش وفتنه هاى پيش از ظهورش مانند پديدآمدن سفيانى فرورفتن در زمين و... شده اند. ابن حجر به تواتر روايات يادشده واين که امام مهدى (عليه السلام) از اهل بيت (عليهم السلام) است حاکم بر شرق وغرب جهان خواهد شد آن را آکنده از عدالت خواهد کرد، عيسى (عليه السلام) پشت سر ايشان نماز خواهد خواند، سفيانى را خواهد کشت ولشکر سفيانى در بيداء ميان مکه ومدينه در زمين فرو خواهند رفت، تصريح کرده است).(1)

درنگى در ديدگاه مخالفان مهدويت نويسنده مورد بحث به نام چند تن از عالمان اهل سنت تصريح کرده که از نظر آن ها اخبار مربوط به امام زمان (عليه السلام) کذب وجعل به حساب آمده است. اکنون بد نيست به نقل ونقد چند نمونه از ديدگاههاى مخالفان مهدويت بپردازيم:
1. فريد وجدى در دائره المعارف قرن بيستم پس از نقل روايات فراوان درباره امام عصر (عليه السلام) گفته: غلو، خبط، اغراق، ناآگاهى به واقعيت هاى جامعه ودورى از سنت هاى الهى در آن ها به چشم مى خورد وبدين لحاظ خواننده به موضوع بودن آن ها پى مى برد زيرا:
نخست: چه طور پيامبرى که مؤيد به وحى بوده گفته: بخت النصر هفتصد سال حکومت کرده با اين که طول حکومت وى 42 سال بيشتر نبوده است.
دوم: در اين روايات آمده که دولت قيصرهاى روم هنگام ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) در قسطنطنيه حاکم خواهد بود. با اين که مى دانيم حکومت آن ها در قرن 15 ميلادى از ميان رفته است.
سوم: در اين روايات گفته شده که حضرت سليمان (عليه السلام) بيت المقدس را با طلا، نقره، سنگ هاى قيمتى وياقوت ساخته است. واضعان اين روايات بدين شکل مى خواسته اند اسلام را منحط نشان دهند.(2) پاسخ هاى زير قابل طرح اند:
الف) اصولاً ترديدى نداريم که روايات به نقد سندى ومضمونى نياز دارند. ليکن شيوه نقد درست، متمرکزشدن روى روايتى است که ضعف دارد نه اين که همسايه به خاطر همسايه اش مؤاخذه شود. در نتيجه خوب بود آقاى فريد وجدى تنها بر روايتى انگشت مى نهاد که مشکل دارد نه اين که تمام روايات را غلوآميز، مجهول و... بداند.
ب) ارزش وعظمت معنوى اسلام بالاتر از تزئينات، جواهرات وسنگ هاى قيمتى است واگر کسى اقدام حضرت سليمان (عليه السلام) در مورد بيت المقدس را مطرح کرد اهانت نسبت به اسلام حساب نمى شود.
پ) ديدگاه هاى امثال ابن حجر، سيوطى ومتقى هندى را راجع به صحت روايات ملاحظه کرديم ونمى توان آن ها را ناديده گرفت. آرى، منصفانه اين است که واقعيت ها را در نظر بگيريم. به عنوان مثال مانند سيوطى برخى روايات را که مشکل سندى ومحتوايى دارند مانند روايتى که از زبان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) گفته: (مهدى از فرزندان عمويم عباس خواهد بود)، ضعيف بدانيم.(3) اما در مورد رواياتى که چنين مشکلى ندارند انصاف را کنار نگذاريم.
2. امام شمس الدين ذهبى يکى ديگر از مخالفان مهدويت گويد: کسى که تو را به امر غايبى حواله کند رعايت انصاف نکرده چه رسد به حواله دادن بر محال (!) انصاف خوب چيزى است (!) پس از نادان وهواى نفس به خدا پناه مى بريم (!) امام على (عليه السلام) مولاى ما از خلفاى راشدين.... را به شدت دوست مى داريم، ليکن مدعى عصمتش نيستيم؛ چنان که ابوبکر صديق را نيز معصوم نمى دانيم. فرزندان على، حسن وحسين، نوادگان پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) ودو سيد جوانان بهشت اگر به خلافت مى رسيدند شايستگى آن را داشتند...
وى پس از نام بردن از يکايک امامان شيعه تا امام حسن عسکرى (عليه السلام) گويد: اما (محمد بن الحسن)؛ بنا به گفته (ابن حزم)، حسن (عليه السلام) بدون اين که فرزندى بر جانهد از دنيا رفت. ليکن تمام رافضيان عقيده دارند حسن (عليه السلام) فرزندى داشت که او را مخفى مى کرده. نيز گفته شده پس از درگذشت وى از کنيزى متعلق به ايشان به نام نرجس يا سوسن وبه احتمال بيش تر به نام (صيقل) فرزند پسرى به دنيا آمد.
ذهبى آن گاه گفته: اماميه گمان مى کنند که محمد (عليه السلام) وارد سردابى در خانه پدرش شده ناپديد گشته، ولى مادرش انتظار ظهور وى را مى کشد اما تاکنون وى از آن سرداب خارج نشده است... پناه بر خدا از زوال عقل (!) به راستى اگر چنين چيزى رخ داده بود نبايد کسى او را ديده باشد؟ به چه کسى مى توان اعتماد کرد که او را ديده وزنده است وچه کسى به عصمت وى براى ما تصريح کرده است يا اينکه او بر هر چيز آگاه است. اين سخنان هوا وهوسى آشکار است... از جمله افراد موثقى که منکر وجود فرزند براى امام عسکرى (عليه السلام) شده اند مى توان محمد بن جرير طبرى ويحيى بن صاعد را نام برد.(4)
پاسخ هاى ما به ذهبى
الف) ايمان به غيب: از ذهبى مى پرسيم : مگر خدا ما را به غيب حواله نکرده طالب ايمان ما به غيب نشده است؟(5) ومگر تحقق مسلمانى، فلاح وتقوا در گرو ايمان به غيب نيست؟(6) مگر الله غيب الغيوب نيست؟ آيا ايمان به خدا به عنوان فرد اعلاى امور غيبى دور از انصاف است؟! گمان نمى رود نتيجه بينش ذهبى با ديدگاه يک ماترياليست يا يک پوزيتيويست منکر غيب تفاوتى داشته باشد. اگر تفاوتى ميان حس گرايى وماده گرايى فردى وتدين وايمان به خداى فرد ديگرى باشد، در عدم ايمان اولى به غيب وايمان داشتن دومى به آن است.
ب) استحاله مهدويت!: دليل ذهبى براى استحاله مهدويت چيست؟ ادعاى بى دليل وى پذيرفته نيست، ولى در عوض، با توضيحات آغازين نوشتار کنونى نتيجه گرفتيم که مهدويت امرى عقلى است ونتيجتاً در چنين اعتقادى نادانى وهواى نفس وجود ندارد. حواله کردن بر محال، خلاف عقل است، ليکن مهدويت محال عقلى نيست. افزون بر مطالب قبلى، بعداً خواهيم ديد اسناد تاريخى گواه بر ولادت فرزند عزيز امام عسکرى (عليه السلام) است به علاوه عمر طولانى حضرتش نيز عملاً وعلماً مشکلى ندارد.
پ) وحدت ملاک امامت ائمه (عليهم السلام): در همان سطحى که امام ذهبى، صلاحيت امامان يازدهگانه، پيش از فرزند گرامى امام عسکرى (عليه السلام) را پذيرفته، بايد صلاحيت ايشان را نيز براى زمامدارى بپذيرد؛ زيرا شرايط وصلاحيت هاى آن بزرگواران يکسان بوده است وامام عصر (عليه السلام) نيز از اين نظر با آن ها فرقى ندارد. البته اين امر فرع اثبات وجود خارجى ايشان است که به زودى مى آيد.
ت) عصمت ائمه (عليهم السلام): درباره اين موضوع قبلاً گفت گو کرديم وروشن شد که ثبوتاً واثباتاً اين امر با هيچ مشکلى روبرو نيست.
ث) عقل ورخدادهاى تاريخى: چيزى که براى رد وقبول حوادث تاريخى ضرورت دارد اسناد ومدارک متقن وقابل اعتماد است که به کمک دقت وسنجه هاى عقلى، اسناد مورد بررسى قرار گرفته داورى شود. اما بدون وجود اسناد، عقل مجرد در خلا راه به جايى نبرده وقضاوتى نمى کند. در نتيجه به جاى بررسى تاريخى ولادت امام مهدى (عليه السلام) در نيمه قرن سوم هجرى تنها اظهار تعجب کافى نيست. البته انکار مانند ابن حزم مؤ نه اى ندارد. چنان که اثبات واقعيت هاى تاريخى نيز پس از استدلال وتکيه بر مدارک کافى انجام گرفته با وجود آن ها انکار بى دليل سودى ندارد.
ج) بررسى تاريخى موضوع: بنابر آن چه درباره تولد مخفيانه امام عصر (عليه السلام) نيز خفا حمل ايشان به دليل سخت گيرى بنى عباس وتصميم آنان بر نابودکردن ايشان گذشت. موضوع تولد ونشو ونماى ايشان علنى نبوده که هر مورخ يا دانشمند رجالى مانند امام ذهبى انتظار داشته باشد مثل ساير افراد معمولى آشکارا رخ داده باشد. در عين حال روايات ونقل هاى تاريخى موثقى در دست است که از تولد غيرعلنى ايشان در نيمه شعبان سال 255 هجرى وکسانى که ايشان را به روزگار امام عسکرى ديده اند ما را آگاه مى کنند.
در کتاب منتخب الاثر در باب نخست از فصل سوم 214 حديث راجع به موضوع تولد امام زمان (عليه السلام) تاريخ تولدش وپاره اى ويژگى هاى مادر گرامى اش گزارش شده است.(7)
در همان منبع در مورد آنان که ايشان را به روزگار پدر بزرگوارش از نزديک مشاهده کرده اند نوزده حديث به چشم مى خورد.(8) در پاره اى از آن نقل ها آمده که امام عسکرى (عليه السلام) چهل تن از بزرگان وسران شيعه را در مجلسى بر وجود فرزندش شاهد گرفته، او را به آن ها نشان داده است. آن گونه که در منبع بالا آمده(9) گروه زيادى از دانشمندان اهل سنت - قبلاً گفتيم حدود 70 نفر - از قبيل ابن حجر عسقلانى، سبط بن جوزى، حافظ گنجى، قاضى فضل بن روزبهان وشيخ سليمان قندوزى صاحب کتاب باارزش (ينابيع الموده) عموم روايات مربوط به امام عصر (عليه السلام) واز جمله احاديث اشاره شده بالا را نقل کرده اند. آيا با اين اوصاف باز هم درباره موضوع تولد فرزند امام عسکرى ووجود خارجى ايشان وديده شدن او در زمان زندگانى پدرش، براى کسى جاى ترديد باقى مى ماند؟ آيا امام ذهبى وهر کس با وى هم فکر باشد مى توانند نقل هاى ياد شده را ناديده بينگارند؟
چ) آخرين سخن ذهبى اين بود که کسانى چون طبرى يا يحيى بن صاعد که منکر وجود امام دوازدهم شيعه شده اند، ثقه بوده اند. سؤ ال ما اين است که موافقان مهدويت ومعترفان به وجود حجه بن الحسن (عليهما السلام) وغيبت ايشان، از ميان مورخان ومحدثان اهل سنت ثقه نيستند؟! آيا از ديدگاه رجاليان اهل سنت وثاقت نامبردگان فوق وامثال آنان مورد ترديد است؟ مراجعه به کتب رجالى عامه از جمله خود ذهبى حقيقت را روشن ساخته ما نيز به داورى آنان که البته چيزى جز وثاقت ايشان نيست، تن مى دهيم.
گذشته از اين اگر ذهبى به هنگام تعارض سخن دو ثقه مانند طبرى وابن حجر نتوانست سخن کسى را که موافق عقل، قرآن وحديث است ترجيح دهد، ناچار به تساقط هر دو را ى حکم خواهد داد ودر اين صورت مرجع ما همان منابع سه گانه يعنى عقل، قرآن وسنت خواهد بود که داورى آن ها را پيش تر شاهد بوده ايم.
ح) احمد امين مصرى سومين وآخرين چهره مورد بحث از مخالفان امامت فرزند امام حسن عسکرى (عليه السلام) نيز بنابر سه دليل مخالفتش را ابراز کرده است: يکى ضعف روايات مربوط به اين موضوع، ديگرى مخالفت آن روايات با حکم عقل ودليل سوم سوءاستفاده مدعيان مهدويت از اين روايات.(10) سخافت وضعف ادله احمد امين ظاهراً به حدى بوده که در مقاله مورد بحث از او وعقيده اش ياد نشده است. به هر رو چنان چه پيش تر گفته شد صحت روايات بر اهل فن پوشيده نيست ادعاى ضعف وجعل به صورت کلى سودى ندارد؛ جز اين که به شيوه شناخته شده رجالى ودرايى تک تک احاديث بررسى شده وضعف متنى وسندى هر يک ثابت شود؛ در حالى که نه احمد امين ونه نويسنده مقاله حتى راجع به يک روايت هم چنين کارى نکرده اند.

درباره هم خوانى روايات با حکم عقل نيز به قدر کافى در اين نوشتار سخن رفت. در خصوص سوء استفاه از روايات نيز احمد امين را به سنتى که قرآن راجع به هر باطلى به طور اصولى بيان فرموده (الرعد: 17) که از حق سوء استفاده مى کند، ارجاع مى دهيم. در واقع اين حادثه اجتناب ناپذير است، ولى هيچ دليل عقلى يا شرعى وجود ندارد که به خاطر جلوگيرى از سوء استفاده باطل از حق، حق کتمان شده واز آن سخن نرود. گفتنى است وجود مدعيان دروغين، خود دليل حقانيت وهمگانى بودن يک مطلب است که آن ها در صدد سوء استفاده از آن بر مى آيند تا سکه رايجى نباشد سکه قلب به بازار نمى آيد.

عملکردهاى مثبت منجى بشريت بر خواننده اى که مقاله مورد بحث را خوانده باشد اهانت هاى بسيار زشت ودردآور به ساحت مقدس امام عصر ورفتار ايشان پوشيده نيست (رک صفحات 4، پاورقى شماره 4، 10 - 13 و15) حق اين است که راجع به اين فراز در دو بخش گفت وگو کنيم: يکى درباره عملکرد وسيره امام مهدى (عليه السلام) آن گونه که در روايات آمده، از قبيل حاکم کردن عدالت وانباشتن زمين از آن، احياى اسلام واحياى قرآن وسنت، اجراى سنن پيامبران، زهدورزى وساده زيستى، استقرار امنيت در جامعه، سخاوت وبخشندگى، آبادگرى زمين و...(11) درباره هر يک از اين موضوعات روايات بسيارى وارد شده که حقيقتاً جرا ت بسيارى ميخواهد تا به شکلى غيرمنصفانه تمام آن ها ناديده انگاشته شود. ما از اين بخش به خاطر رعايت اختصار مى گذريم، اما بخش دوم که شبهات مقاله مورد سخن در زمينه سيره امام مهدى (عليه السلام) را تشکيل مى دهد به خاطر روشنگرى اذهان بايد مورد بررسى قرار گيرد. پيش از ورود به پاسخ شبهات يادشده خوب است به نکته اى بسيار مهم توجه شود وآن اين که:
شيوه درست فهم روايات مانند فهم صحيح قرآن، فهم مجموعى آن ها، عرضه داشتن ومقايسه برخى به برخى ديگر، تفسير بخشى به کمک بخشى ديگر وپرهيز از گزينش وتقطيع آن هاست وحمل مطلق بر مقيد عام بر خاص ومانند آن اقدامات لازم براى فهم هر متنى است. شيوه هاى نادرست از قبيل اقدام نويسنده، رفتن سراغ بخشى از يک روايت، سوءبرداشت از آن وفراموش کردن رويکرد وهدف اصلى است. حال به شبهات در مورد سيره امام مهدى (عليه السلام) وپاسخشان توجه فرماييد:
1. بر زبان راندن نام عبرى خدا: از شبهاتى که با عنوان درشت در مقاله مورد بحث آمده اين مورد است. با ضميمه کردن اين روايت به برخى روايات ديگر که مسئله عرضه کردن اسلام بر پيروان ساير اديان در آن ها آمده،(12) رواياتى که شباهت امام زمان (عليه السلام) به پيامبران پيشين وبرخوردارى ايشان از ميراث وسنت هاى آن پيغمبران را مطرح کرده اند،(13) نتيجه خواهيم گرفت که حقانيت امام عصر (عليه السلام) وامام بودنش از راه سخن گفتن به زبان عبرى به علاوه برخوردارى از نشانه هاى پيغمبران سابق وپيغمبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) براى همگان از جمله پيروان ساير اديان آشکار خواهد شد تا از اين راه آن ها بتوانند صداقت امام عصر (عليه السلام) را يافته تسليم ايشان شوند. پس موضوع به اين سادگى نيست که تشيع متهم به يهودزدگى ويهودگرايى شود؛ زيرا هدف آشکار بوده بحث وجود يک نشانه در امام زمان (عليه السلام) از دين يهود يا حضرت موسى (عليه السلام) نيست، بلکه مجموعه اى از علايم از پيامبران سابق وپيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در ولى عصر (عليه السلام) به عنوان عصاره فضايل پيامبران ويادگار تمام آنان وجود خواهد داشت وبدين ترتيب نمى توان مهدويت را ناشى از مسيحيت انديشى ومانند آن دانست. از همين قبيل است سخن گفتن امام زمان (عجل الله فرجه) به همه زبانها که در مقاله ص 21 مورد ترديد قرار گرفته است. اين امر نيز از لوازم رهبرى جهان شمول آن عزيز واداره تمام جوامع بشرى خواهد بود.
2. گردآمدن شيعيان وقدرت يافتن آنان: گفته شده اين ايده مشابه ايده يهود در مورد موعود خويش است. موضوع تشابه ظاهرى دليل نادرستى يک عقيده نيست، اما مهم بررسى محتوايى يک باور است. موضوع سازماندهى شيعه توسط امام عصر (عليه السلام) واقتدار يافتن آن ها از اين رهگذر - حتى قوى شدن يک نفر از آن ها در حد چهل نفر به تعبير برخى روايات -(14) جاى تعجب ندارد. زيرا لازمه تحقق وعده الهى در مورد پيروزى اسلام، شکست باطل، به وقوع پيوستن انقلابى بزرگ وتحقق يافتن دولت واحد جهانى، چنين چيزى نيز هست.(15)
3. شکنجه مردگان: موضوع انتقام گرفتن امام مهدى (عليه السلام) از دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) نيز در روايات به اشکال مختلف مطرح شده است،(16) چه زنده شدن مجدد برخى از آنان در دنيا ومجازات شدنشان، چه مجازات شدن زندگانشان، چه تعبير از عرب يا قريش به عنوان دشمن يا نپذيرفتن توبه آنان. پذيرش اين امر مستلزم نگاهى اصولى، منطقى وحقوقى به عملکرد دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) است. اگر از يک سو عملکرد مجرمانه آنان که به لحاظ تاريخى مجال انکار ندارد در نظر آيد، مجازات وقصاص آن ها از سوى ديگر، آن هم از سوى قاضى دادگرى که طبق روايات چهره داوود گونه دارد - آن سان که قرآن حضرت داود (عليه السلام) را معرفى کرده است - ودر اوج زهد ودنياگريزى است نه عياشى وکام جويى، کاملاً عادلانه خواهد بود. پس اين دادگرى را در سطح شکنجه مردگان فروکاستن بر خلاف منطق قرآن وسنت است. به عنوان نمونه در جريان فتح مکه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) اعلام عفو عمومى کرد، ليکن به قتل چند تن فرمان داد حتى اگر آن ها به پرده هاى کعبه آويخته باشند؛ يعنى اظهار توبه کنند!(17) دليل اقدام ايشان جرايم سنگين آن افراد بوده است. بنابراين، امام مهدى (عجل الله فرجه) نيز مانند جدش در مورد کسانى توبه پذير نخواهد بود.
4. تخريب مسجد الرسول ومسجد الحرام: بزرگ نمايى اين موضوع در مقاله مورد نظر بر خلاف آن چه در روايات(18) مى بينيم نيز کار ناروايى است که به تحريک احساسات برخى انجاميده واز امام عصر (عليه السلام) چهره اى خشن وضد دينى ترسيم خواهد کرد. هنگامى که به احاديث مربوط مراجعه واين موضوع وموضوع قبلى را در کنار احياى سنت پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وزنده کردن اسلام مشاهده کنيم، پى خواهيم برد که اقدام وصى دوازدهم (عليه السلام) در بهسازى مسجدالحرام يا مسجد النبى (صلى الله عليه وآله وسلم) - نه ويران سازى آن ها - با اقدام جد بزرگوارش (صلى الله عليه وآله وسلم) در سوزاندن وويران کردن (مسجد ضرار)ى که منافقان بنا کرده بودند، هيچ تفاوتى ندارد وهم کار رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) طبق وحى ومورد قبول قرآن بوده است (التوبه : 107، 108) وهم کار امام عصر (عليه السلام) قرآنى خواهد بود (الاسراء: 81)(19) بدين ترتيب جاى خدشه در آن نيست.
5. کشتن دو سوم بشر: اين موضوع از بند سومى که شرحش رفت جدا نيست، ليکن بازگويى آن به خاطر رفع شبهه لازم است. آن چه مى تواند بيانگر اقدام عادلانه امام مهدى (عليه السلام) باشد - البته صرف نظر از رقمى که ادعا شده يعنى دو سوم بشر که در روايات يافت نشد - موضوع منش انسانى واخلاق کريمانه امام عصر (عليه السلام) است که فاتح دل ها خواهد بود ودر نتيجه نيازى به توسل به زور در مورد مردم عادى نخواهد بود. اکنون به حديثى که در سنن ابن ماجه از رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده توجه مى کنيم: عبد الله بن حرث بن جزء الزبيدى از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل کرده که ايشان فرمود: (مردمى در مشرق زمين به پا خواسته زمينه حکومت مهدى (عليه السلام) را فراهم مى کنند).(20) اين پيش گويى ايشان گوياى مردمى بودن حکومت امام مهدى (عليه السلام) وپيدايش زمينه هايى از قبيل حکومت مردمى جمهورى اسلامى ايران براى طلوع خورشيد امام مهدى (عليه السلام) است وبا اين وصف نيازى به بزرگ نمايى خون ريزى هاى غيرقابل اجتناب از دشمنان خدا نخواهد بود.
6. دين نو، کتاب نو، حکم جديد: شبهه سطحى ديگر اتهام بدعت گذارى در مورد امام عصر (عليه السلام) است کمترين مراجعه به روايات،(21) بساط اين شبهه را برمى چيند. مراد از اين سخن به شرح وتوضيح خود روايات، زدودن تحريف ها، پيرايه ها، آرايه هاى بى مورد ودر يک سخن معرفى اسلام ناب وشرح مقاصد راستين قرآن است. اين امر نيز کمال مطلوب بوده اين خانه تکانى دين پس از قرن ها لازم خواهد بود. پس راز ونياز به امام مهدى (عجل الله فرجه) اين است که ايشان مفسر ومبين دين است.
7. چشمه هاى شير وآب خيالي!: طعن ديگر در مورد روزگار دولت يار، عنوانى است که ملاحظه مى فرماييد: گمان نمى رود سخن نيش دارى اين چنين از زبان پژوهشگرى مؤمن شنيده شود؛ زيرا نگاه کلان وجامع نگر به پديده پيروزى نهايى حق بر باطل ايجاب مى کند آن را تجلى تمام صفات کمالى حق ازجمله رحمت وقدرتش بدانيم ودر چنين حالتى آيا عيبى دارد برکات الهى در قالب نعمت هاى گوناگون زمينى وآسمانى بندگان صالح خدا را نصيب گردد؟ اگر تنها نمونه هاى قرآنى مربوط به روزى غيبى حضرت مريم (عليها السلام)، خرماى تازه از نخل خشکيده وآب روان در زير پاى عيساى نوزاد (عليه السلام)، مائده آسمانى براى حواريون عيسى (عليه السلام) وانواع واقسام نعمت هايى که خدا بنى اسرائيل را نصيب کرده در نظر آوريم، تفاوتى به لحاظ رحمت وقدرت الهى در آن موارد با مورد روزگار امام عصر (عليه السلام) در کار خواهد بود يا فرقى از لحاظ شايستگى ياران ايشان ومردم مطيع حضرتش وجود خواهد داشت؟!
اگر سخن مقاله از سر حق طلبى باشد همين توضيحات صاحبش را بس است واگر با انگيزه استهزاء بر زبان رانده شده باشد که رفتار خداى منتقم با مسخره کنندگان در دنيا وآخرت سخت خواهد بود.
8. نصرت اسلام ومسلمين: خوشبختانه در مقاله مورد بحث (ص 14) آمده که مهدى حقيقى هدفش نصرت اسلام ومسلمين خواهد بود. اين سخن جاى تأ مل دارد. لابد گوينده اش وضع کنونى اسلام ومسلمين را مطلوب ندانسته ضعف ها وکاستى هايى در نظر دارد که قيام ناصرى را ضرورى مى داند يا اگر حالا قيامش را لازم نمى داند براى آينده لازم مى داند؛ در هر صورت تا ضعفى نباشد نصرتى لازم نيست. حال مى پرسيم براى جبران کاستى ها، رفع ستم ها، زدودن تحريف ها از دين، سرکوب ستمگران وظالمان مسلح به مدرن ترين سلاح هاى ويرانگر، چيره شدن بر قدرت هاى شيطانى برخوردار از فناورى هاى حيرت انگيز، کوتاه کردن دست ابرقدرت هاى اقتصادى اختاپوسى وخنثى کردن افسونگرى هاى صاحبان غول جادو وشبکه فوق مدرن ارتباطات ورسانه ها، چه ابزارهايى لازم است. براى مقابله با پديده هاى برجسته امروزى که رو به رشد وپيچيدگى دارند با هدف نصرت اسلام ومسلمين چه اقدامى از سوى مهدى حقيقى بايد انجام گيرد؟ آيا ايشان جز با برخوردارى کامل از پشتوانه نصرت الهى وقدرت او، نيز جز با يارى ياران وامتى نستوه وجز با قدرت مطلقه اقتصادى، سياسى، فرهنگى و... قادربه انجام رسالتش خواهدبود؟! پس براى انجام اين کار خاتم الاوصيا ونخبه الاوليا بايد از تمام معجزات پيامبران پيشين برخوردار بوده، وارث حقيقى تمام ويژگى هاى جدش جز ويژگى وحى ونبوت وجانشين همه پدران بزرگوارش وامامان يازدهگانه قبل از خودش باشد. اگر به راستى بنا باشد نصرتى صورت گيرد راهى جز اين ندارد وگرنه تعارفى بيش نخواهد بود.
اين است که صلابت واقتدار همه جانبه، روشن بينى، دشمن شناسى، خوارکردن دشمنان حق، عزت بخشى به دوستان خدا ودر يک کلمه تحقق بخشيدن به تمام آرمان هاى دين ووعده هاى الهى با بينش وطعن هاى مقاله مورد بحث رنگ نمى بازد.

اتهام جعل حديث به عالمان شيعه در مواردى از مقاله مورد نظر عالمان بزرگ شيعه متهم به جعل حديث شده اند (صفحات 12، 13 و19) از متقدمان کتب اربعه شيعه واز متأ خران، امثال مرحوم مجلسى که بحار الانوار ايشان دايره المعارف خرافات ناميده شده است! در مورد عالمان متأ خر که از کتاب هاى مشهور ومعروف قدما نقل حديث کرده اند اصطلاحاً جعل معنايى ندارد. در مورد متقدمان نيز که سلسله راويان را ذکر مى کرده اند تعبير جعل حديث کاملاً بى مورد است واثبات نقل روايت ضعيف توسط آنان بستگى به بررسى موردى هر روايت ونشان دادن ضعف يک راوى به استناد قول يک رجالى ثقه است وصرف ادعاى مجعول بودن روايتى بدون بررسى حداقلى يادشده امکان ندارد.
در مورد خود صاحبان کتب اربعه شيعه يعنى شيخ کلينى (ره)، شيخ صدوق (ره) وشيخ طوسى نيز جز توثيق آنان از سوى رجاليان موثق وبرجسته شيعه، رجاليان بزرگ اهل سنت نيز از اين بزرگان قدح وذمى نکرده آنان را چنين توصيف کرده اند که نشان از وثاقت وجلالت شأن آن ها دارد.
حال به کوتاهى راجع به (محمدين) ثلاث، صاحبان کتب اربعه شيعه از زبان رجاليان اهل سنت سخن مى گوييم:
الف) (محمد بن يعقوب کلينى ره):
ابن حجر گويد:
محمد بن يعقوب بن اسحاق ابو جعفر الکلينى... در بغداد سکونت گزيد وبدان جا حديث گفت... وى از فقهاى شيعه ونويسندگان طبق مذهب آن ها بوده است.(22)
صفدى رجالى بزرگ ديگر عامه درباره وى مى گويد: (محمد بن يعقوب ابو جعفر الکلينى... از اهل رى... از فقهاى شيعه ونويسندگان آن مذهب بوده است).(23)
امام شمس الدين ذهبى درباره اش گفته است: (محمد بن يعقوب کلينى شيخ الشيعه ودانشمند امامى داراى تأليفاتى است).(24)
ابن اثير درباره کلينى گويد: (در سال 328 ه محمد بن يعقوب کلينى درگذشت... او يکى از رهبران وعالمان اماميه بود).(25)
در جامع الاصول ابن اثير نيز مى خوانيم:
ابوجعفر محمد بن يعقوب رازى، پيشوا بر مذهب اهل بيت (عليهم السلام)، عالم در مذهب آنان، کبير وفاضل نزد آنان، مشهور... نخست مجدد مذهب شيعه در پايان سده اول هجرى امام باقر (عليه السلام) دانسته شده ودر پايان قرن دوم امام رضا (عليه السلام) ودر پايان قرن سوم کلينى ودر پايان قرن چهارم سيد مرتضى.(26)
ب) محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه القمى، مشهور به شيخ صدوق:
خطيب بغدادى راجع به وى مى گويد:
صدوق در بغداد ساکن گرديده بدان جا از پدرش حديث گفته واز بزرگان وعالمان مشهور شيعه بوده است.(27)
امام شمس الدين ذهبى درباره شيخ صدوق گويد:
وى پيشواى شيعيان بوده است... او داراى کتاب هاى معروف ورايج ميان شيعه بوده که حافظه نيرومندش ضرب المثل شده بوده است وگويند او سيصد اثر علمى از خود برجا نهاده است. پدرش نيز از بزرگان ونويسندگان شيعه بوده است.(28)
ج) محمد بن الحسن بن على الطوسى:
شيخ الطائفه، شيخ طوسى صاحب دو موسوعه حديثى تهذيب واستبصار از کتب اربعه شيعه نزد رجاليان اهل سنت نيز چهره برجسته اى است.
ابن اثير درباره اش گويد:
در محرم سال 460 ه ابوجعفر طوسى، فقيه شيعه اماميه در مشهد امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام درگذشت.(29)
شهرستانى او را از عالمان متأ خر صاحب قلم شيعه شمرده است.(30) ياقوت حموى نيز در معجم الادباء نقل قول هايى از الفهرست شيخ طوسى کرده است.(31)

روحانيت پاسدار دين وفرهنگ در جاى جاى مقاله مورد بحث، اهانت هاى بسيارى به روحانيت شده است. ظاهراً به دو دليل: يکى حمايت اين گروه از امام ومقتداى خويش، حضرت بقيه الله، ديگرى بر سرِ قدرت بودن آنان در نظام جمهورى اسلامى ايران. گمان نمى رود اين دو دليل قانع کننده باشند؛ زيرا دفاع روحانيت از سنگر عقيده مهدويت به شرحى که در اين نوشتار رفت، دفاعى عقلانى وشرعى است وچنين دفاعى شرافتمندانه وافتخارآميز است نه خرافى به گونه اى که در مقاله ادعا شده است. در مورد دليل دوم نيز گوييم هر قشر وگروهى در هر جامعه اى که بر اساس را ى مردم به قدرت برسند جاى چون وچرا نيست واين معيار ويژه جامعه دينى ما نيست. روحانيت نيز از اين نظر نبايد محکوم باشد. پس چه دليلى براى آن همه هجمه واهانت باقى مى ماند؟ بد نيست به نويسنده مورد نظر يادآورى کنيم روحانيت از نظر تاريخى، فرهنگى واجتماعى پايگاه باارزش ومستحکمى دارد؛ زيرا سابقه اش به روزگار پيشوايان دين وعصر پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) برمى گردد. اين قشر فرهنگى به دست آن رهبران بزرگ به عنوان پاسداران دين وفرهنگ پايه گذارى شده تربيت يافتند واگر اشکالى باشد به آن ها وارد است.
نويسنده بايد بداند هر قضاوتى درباره روحانيت شيعه وعالمان بزرگش در مورد روحانيت اهل سنت که در طول چهارده قرن حيات اسلام وجود داشته عالمانى شايسته در رشته هاى گوناگون علمى را تشکيل داده به حق خدمات باارزشى نيز کرده اند، نيز صادق خواهد بود. اهانت يا تجليل از يکى، اهانت وتجليل از ديگرى نيز خواهد بود.
پس حفظ حريم ها پسنديده وشکستن آن اقدامى غيرمنطقى ومصداق بر سر شاخ بن بريدن است.

جمهورى اسلامى حاکميت دين وقانون: شواهد وقراين موجود در مقاله مورد نظر نشان مى دهند که رويکرد اصلى آن سياسى است نه علمي؛ زيرا در نوشتارى علمى وعلى القاعده کلامى موضع گيرى سياسى آشکار معنايى ندارد. سراسر مقاله يادشده سرشار از اهانت به رهبران نظام جمهورى اسلامى ايران، ارکان وشهروندان آن است. چنين روشى با مشى علمى رابطه دارد؟! آيا يک پژوهش بى طرف علمى مى تواند با هوس هاى سياسى آميخته شود؟! اگر نوشتار مورد بحث سياسى هم بود، نه کلامى، حق آن همه تهمت زدن وهتاکى را نداشت. زيرا از دو حال خارج نيست که تدوين گرش شهروندى ايرانى باشد، اما بى شک او جزء اقليت مخالف نظام جمهورى اسلامى محسوب است؛ چون باخواست اکثريت مردم وفادار به نظام، قانون اساسى ورهبرى آن مخالف است پس به لحاظ حقوقى وقانونى حق ندارد خواست اکثريت را ناديده بگيرد. حالت ديگر نيز اين است که تهيه کننده مقاله غيرايرانى باشد که در اين صورت نيز کار وى مداخله در امور داخلى يک کشور مستقل است که از نظر حقوقى محکوم ومردود است. در هر صورت عقل وشعور سياسى ومنطق پرصلابت وحدت قرآنى ودينى حکم مى کند در دنياى کنونى که قدرت هاى استکبارى وشيطانى کمر به نابودى مسلمانان بسته، برايشان هيچ کشورى، هيچ مسلمانى، هيچ مذهبى از مذاهب اسلامى وهيچ جناحى از جناح هاى سياسى موجود جهان اسلام - جز وابستگان به آن ها - فرق نمى کند، از اقدامات تفرقه افکنانه دست برداشته، فرمان قرآنى (انما المؤمنون اخوه) و(واعتصموا بحبل الله جميعاً ولا تفرقوا) را گردن نهاده بحث هاى علمى را نيز به متخصصان وعالمان فرهيخته وانهند.

مسئله طول عمر امام زمان يکى ديگر از شبهات مقاله افسانه ناميدن زنده بودن امام عصر (عليه السلام) واستبعاد در مورد طول عمر ايشان است. (صفحات 10 و14). در اين مورد بدون اطاله کلام گوييم در روايات اهل سنت از زنده بودن دجّال ياد شده،(32) با اين که او دشمن خداست پس حيات يک ولى خدا به طريق اولى وبنا بر ضرورت قابل قبول خواهد بود.
راجع به امکان علمى وعقلى موضوع وکسانى که عمر طولانى داشته اند نيز بحث هاى مفصلى شده است.(33) روايات مربوط به عمر طولانى امام عصر (عليه السلام) نيز با حجم فراوان در مقايسه با ساير روايات مربوط به موضوعاتى ديگر جاى تأ مل دارد. روايات راجع به اين امر به رقم 318 حديث مى رسد.(34)
از ديدگاه قرآن نيز حيات کسانى چون حضرت عيسى (عليه السلام) يا حضرت خضر (عليه السلام) براى کسى که تسليم وحى باشد حيات امام مهدى (عليه السلام) در پرده غيبت را پذيرفتنى خواهد کرد.

حمايت دشمن از مسلک هاى باطل تجربه نشان داده که دشمن از مسلک هاى باطل وگمراه حمايت کرده است. بهائيت را مى توان مورد برجسته اى دانست. اين امر حتى در مورد برخى حاميان مهدويت نيز صادق است وقضاوت نهايى در مورد مقاله مورد بحث را به خوانندگان وا مى گذاريم. ليکن از نظر دور نمى داريم که دشمن براى دست يابى به منافع پليدش از هر جريان باطل زير هر نامى حمايت مى کند. پس مهم اين است که کسى آلت دست دشمن نگردد.
پاورقى:‌


(1) منتخب الاثر، ص 37، (پاورقى).
(2) دائرة المعارف قرن عشرين، ج 10، ص 475- 481.
(3) الجامع الصغير، ج 2، ص 672، حديث شماره 9242، دارالفکر، بيروت، چاپ نخست، 1401 ق.
(4) سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 119- 122.
(5) البقره: 3؛ الانبياء: 49؛ فاطر : 18؛ يس : 11؛ ق : 33.
(6) البقره: 5؛ الحديد: 25؛ الملک: 12.
(7) منتخب الاثر، ص 397 وبعد.
(8) منتخب الاثر، ص 438.
(9) پيشين، ص 399 وبعد.
(10) پيشين، ص 38، (پاورقى).
(11) منتخب الاثر، ص 308، 366، 378، 379، 383، 606 و....
(12) بحار الانوار، ج 52، ص 340؛ نيز منتخب الاثر، ص 587، 620.
(13) همان، ج 52، ص 327، 341، 347، 351، 355.
(14) همان ج 52، ص 327، 386.
(15) منتخب الاثر، ص 358، 365، 587، 597.
(16) بحار الانوار، ج 52، ص 354، 355.
(17) سيره ابن هشام، ج 4، ص 51- 54، دارالبانه، بيروت، بى تا.
(18) بحار الانوار، ج 52، ص 332، 333، 382.
(19) بنگريد به : المشهدى، محمد، کنزالدقائق، 5:599، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1410 ق.
(20) منتخب الاثر، ص 375.
(21) بحار الانوار، ج 52، ص 332، 338: 351.
(22) لسان الميزان، ج 5، ص 490، دار الفکر، بيروت، 1407 ق.
(23) الوافى بالوفيات، ج 5، ص 226، چاپ سوم، دارالنشر فراز اشتاينر آلمان، 1411 ق.
(24) سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 280.
(25) الکامل فى التاريخ، ج 8، ص 364.
(26) العلامه التسترى، قاموس الرجال، ج 9، ص 661، به نقل از جامع الاصول ابن اثير، نشر جامعه مدرسين قم، چاپ نخست، 1419 ق.
(27) تاريخ بغداد، ج 3، ص 89، دار الفکر، بى جا، بى تا.
(28) سير اعلام النبلاء ج 16، ص 303، 304.
(29) الکامل فى التاريخ، ج 10، ص 58.
(30) الملل والنحل، ج 1، ص 190، دار صعب، بيروت، 1406 ق.
(31) معجم الادباء، ج 12، ص 222، دارالفکر، بى جا، 1400 ق.
(32) صحيح مسلم، ج 1، ص 107.
(33) بحار الانوار، ج 51، ص 225- 293.

(34) منتخب الاثر، ص 339 وبعد.

مهاجر* یا معزاولیاء*
07-01-2024, 20:38
مذاهب اسلامى ومهدويت


مدعاى ديگرى در مقاله مورد بحث آمده بدين گونه: (در مورد ترديد بر امام زمان (عليه السلام) همين بس که در هيچ مذهبى اصولاً پذيرفته نيست واصولاً آن را خرافه اى مضحک بيش نمى دانند مانند مفتى سابق ورئيس محاکم شرعى قطر شيخ عبد الله بن زيد آل محمود در کتاب (لا مهدى ينتظر بعد النبى خير البشر)،..). (ص 5 مقاله).
عنوان کتاب اين شيخ قطرى ما را به ياد سخن يزيد بن معاويه خطاب به سر بريده امام حسين (عليه السلام) مى اندازد که: (لعب الهاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحى نزل)! راستى آن همه روايات متواتر وآيات قرآنى که درباره آن ها بحث شد، جلب توجه ايشان را نکرده که چنين ادعايى کرده است؟!
آيا بنابر معيار نويسنده در ابتداى مقاله که گويد ان کنت ناقلاً فالصحه، در اين مورد نقل ناصحيحى نيز ديده نمى شود چه رسد به نقل صحيح. کدام مذهب اسلامى مورد نظر ايشان است؟ مگر منابعى که معرفى شد ونقل قول هايى که آورديم مربوط به عالمان بزرگ اهل سنت از مذاهب گوناگون نبود؟ افزون بر آن چه گذشت به اين قطعه نيز توجه فرماييد:(در کتاب (البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان) (باب 13)، نگاشته علاءالدين مشهور به متقى هندى (گردآورنده دائره المعارف حديثى کنز العمال)، فتواى چهار تن از عالمان مذاهب چهارگانه اهل سنت، ابن حجر عسقلانى شافعى، ابوالسرور احمد بن ضياء حنفى، محمد بن مالکى ويحيى بن محمد حنبلى درباره امام مهدى (عليه السلام) بازگو شده که در آن فتواها عقيده به ظهور مهدى (عليه السلام) صحيح دانسته شده است. آنان قائل به وجود روايات صحيح درباره ايشان، ويژگى هاى قيامش وفتنه هاى پيش از ظهورش مانند پديدآمدن سفيانى فرورفتن در زمين و... شده اند. ابن حجر به تواتر روايات يادشده واين که امام مهدى (عليه السلام) از اهل بيت (عليهم السلام) است حاکم بر شرق وغرب جهان خواهد شد آن را آکنده از عدالت خواهد کرد، عيسى (عليه السلام) پشت سر ايشان نماز خواهد خواند، سفيانى را خواهد کشت ولشکر سفيانى در بيداء ميان مکه ومدينه در زمين فرو خواهند رفت، تصريح کرده است).(1)

مهاجر* یا معزاولیاء*
07-01-2024, 20:39
درنگى در ديدگاه مخالفان مهدويت



نويسنده مورد بحث به نام چند تن از عالمان اهل سنت تصريح کرده که از نظر آن ها اخبار مربوط به امام زمان (عليه السلام) کذب وجعل به حساب آمده است. اکنون بد نيست به نقل ونقد چند نمونه از ديدگاههاى مخالفان مهدويت بپردازيم:
1. فريد وجدى در دائره المعارف قرن بيستم پس از نقل روايات فراوان درباره امام عصر (عليه السلام) گفته: غلو، خبط، اغراق، ناآگاهى به واقعيت هاى جامعه ودورى از سنت هاى الهى در آن ها به چشم مى خورد وبدين لحاظ خواننده به موضوع بودن آن ها پى مى برد زيرا:
نخست: چه طور پيامبرى که مؤيد به وحى بوده گفته: بخت النصر هفتصد سال حکومت کرده با اين که طول حکومت وى 42 سال بيشتر نبوده است.
دوم: در اين روايات آمده که دولت قيصرهاى روم هنگام ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) در قسطنطنيه حاکم خواهد بود. با اين که مى دانيم حکومت آن ها در قرن 15 ميلادى از ميان رفته است.
سوم: در اين روايات گفته شده که حضرت سليمان (عليه السلام) بيت المقدس را با طلا، نقره، سنگ هاى قيمتى وياقوت ساخته است. واضعان اين روايات بدين شکل مى خواسته اند اسلام را منحط نشان دهند.(2)

مهاجر* یا معزاولیاء*
10-01-2024, 18:56
پاسخ هاى زير قابل طرح اند:

الف) اصولاً ترديدى نداريم که روايات به نقد سندى ومضمونى نياز دارند. ليکن شيوه نقد درست، متمرکزشدن روى روايتى است که ضعف دارد نه اين که همسايه به خاطر همسايه اش مؤاخذه شود. در نتيجه خوب بود آقاى فريد وجدى تنها بر روايتى انگشت مى نهاد که مشکل دارد نه اين که تمام روايات را غلوآميز، مجهول و... بداند.
ب) ارزش وعظمت معنوى اسلام بالاتر از تزئينات، جواهرات وسنگ هاى قيمتى است واگر کسى اقدام حضرت سليمان (عليه السلام) در مورد بيت المقدس را مطرح کرد اهانت نسبت به اسلام حساب نمى شود.
پ) ديدگاه هاى امثال ابن حجر، سيوطى ومتقى هندى را راجع به صحت روايات ملاحظه کرديم ونمى توان آن ها را ناديده گرفت. آرى، منصفانه اين است که واقعيت ها را در نظر بگيريم. به عنوان مثال مانند سيوطى برخى روايات را که مشکل سندى ومحتوايى دارند مانند روايتى که از زبان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) گفته: (مهدى از فرزندان عمويم عباس خواهد بود)، ضعيف بدانيم.(3) اما در مورد رواياتى که چنين مشکلى ندارند انصاف را کنار نگذاريم.

مهاجر* یا معزاولیاء*
10-01-2024, 18:57
2. امام شمس الدين ذهبى يکى ديگر از مخالفان مهدويت گويد:

کسى که تو را به امر غايبى حواله کند رعايت انصاف نکرده چه رسد به حواله دادن بر محال (!) انصاف خوب چيزى است (!) پس از نادان وهواى نفس به خدا پناه مى بريم (!) امام على (عليه السلام) مولاى ما از خلفاى راشدين.... را به شدت دوست مى داريم، ليکن مدعى عصمتش نيستيم؛ چنان که ابوبکر صديق را نيز معصوم نمى دانيم. فرزندان على، حسن وحسين، نوادگان پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) ودو سيد جوانان بهشت اگر به خلافت مى رسيدند شايستگى آن را داشتند...
وى پس از نام بردن از يکايک امامان شيعه تا امام حسن عسکرى (عليه السلام) گويد: اما (محمد بن الحسن)؛ بنا به گفته (ابن حزم)، حسن (عليه السلام) بدون اين که فرزندى بر جانهد از دنيا رفت. ليکن تمام رافضيان عقيده دارند حسن (عليه السلام) فرزندى داشت که او را مخفى مى کرده. نيز گفته شده پس از درگذشت وى از کنيزى متعلق به ايشان به نام نرجس يا سوسن وبه احتمال بيش تر به نام (صيقل) فرزند پسرى به دنيا آمد.
ذهبى آن گاه گفته: اماميه گمان مى کنند که محمد (عليه السلام) وارد سردابى در خانه پدرش شده ناپديد گشته، ولى مادرش انتظار ظهور وى را مى کشد اما تاکنون وى از آن سرداب خارج نشده است... پناه بر خدا از زوال عقل (!) به راستى اگر چنين چيزى رخ داده بود نبايد کسى او را ديده باشد؟ به چه کسى مى توان اعتماد کرد که او را ديده وزنده است وچه کسى به عصمت وى براى ما تصريح کرده است يا اينکه او بر هر چيز آگاه است. اين سخنان هوا وهوسى آشکار است... از جمله افراد موثقى که منکر وجود فرزند براى امام عسکرى (عليه السلام) شده اند مى توان محمد بن جرير طبرى ويحيى بن صاعد را نام برد.(4)

مهاجر* یا معزاولیاء*
20-01-2024, 15:48
پاسخ هاى ما به ذهبى

الف) ايمان به غيب: از ذهبى مى پرسيم : مگر خدا ما را به غيب حواله نکرده طالب ايمان ما به غيب نشده است؟(5) ومگر تحقق مسلمانى، فلاح وتقوا در گرو ايمان به غيب نيست؟(6) مگر الله غيب الغيوب نيست؟ آيا ايمان به خدا به عنوان فرد اعلاى امور غيبى دور از انصاف است؟! گمان نمى رود نتيجه بينش ذهبى با ديدگاه يک ماترياليست يا يک پوزيتيويست منکر غيب تفاوتى داشته باشد. اگر تفاوتى ميان حس گرايى وماده گرايى فردى وتدين وايمان به خداى فرد ديگرى باشد، در عدم ايمان اولى به غيب وايمان داشتن دومى به آن است.


ب) استحاله مهدويت!: دليل ذهبى براى استحاله مهدويت چيست؟ ادعاى بى دليل وى پذيرفته نيست، ولى در عوض، با توضيحات آغازين نوشتار کنونى نتيجه گرفتيم که مهدويت امرى عقلى است ونتيجتاً در چنين اعتقادى نادانى وهواى نفس وجود ندارد. حواله کردن بر محال، خلاف عقل است، ليکن مهدويت محال عقلى نيست. افزون بر مطالب قبلى، بعداً خواهيم ديد اسناد تاريخى گواه بر ولادت فرزند عزيز امام عسکرى (عليه السلام) است به علاوه عمر طولانى حضرتش نيز عملاً وعلماً مشکلى ندارد.

مهاجر* یا معزاولیاء*
20-01-2024, 15:49
پ) وحدت ملاک امامت ائمه (عليهم السلام):

در همان سطحى که امام ذهبى، صلاحيت امامان يازدهگانه، پيش از فرزند گرامى امام عسکرى (عليه السلام) را پذيرفته، بايد صلاحيت ايشان را نيز براى زمامدارى بپذيرد؛ زيرا شرايط وصلاحيت هاى آن بزرگواران يکسان بوده است وامام عصر (عليه السلام) نيز از اين نظر با آن ها فرقى ندارد. البته اين امر فرع اثبات وجود خارجى ايشان است که به زودى مى آيد.
ت) عصمت ائمه (عليهم السلام): درباره اين موضوع قبلاً گفت گو کرديم وروشن شد که ثبوتاً واثباتاً اين امر با هيچ مشکلى روبرو نيست.

مهاجر* یا معزاولیاء*
26-01-2024, 16:26
ث) عقل ورخدادهاى تاريخى: چيزى که براى رد وقبول حوادث تاريخى ضرورت دارد اسناد ومدارک متقن وقابل اعتماد است که به کمک دقت وسنجه هاى عقلى، اسناد مورد بررسى قرار گرفته داورى شود. اما بدون وجود اسناد، عقل مجرد در خلا راه به جايى نبرده وقضاوتى نمى کند. در نتيجه به جاى بررسى تاريخى ولادت امام مهدى (عليه السلام) در نيمه قرن سوم هجرى تنها اظهار تعجب کافى نيست. البته انکار مانند ابن حزم مؤ نه اى ندارد. چنان که اثبات واقعيت هاى تاريخى نيز پس از استدلال وتکيه بر مدارک کافى انجام گرفته با وجود آن ها انکار بى دليل سودى ندارد.

مهاجر* یا معزاولیاء*
26-01-2024, 16:27
ج) بررسى تاريخى موضوع: بنابر آن چه درباره تولد مخفيانه امام عصر (عليه السلام) نيز خفا حمل ايشان به دليل سخت گيرى بنى عباس وتصميم آنان بر نابودکردن ايشان گذشت. موضوع تولد ونشو ونماى ايشان علنى نبوده که هر مورخ يا دانشمند رجالى مانند امام ذهبى انتظار داشته باشد مثل ساير افراد معمولى آشکارا رخ داده باشد. در عين حال روايات ونقل هاى تاريخى موثقى در دست است که از تولد غيرعلنى ايشان در نيمه شعبان سال 255 هجرى وکسانى که ايشان را به روزگار امام عسکرى ديده اند ما را آگاه مى کنند.

مهاجر* یا معزاولیاء*
02-02-2024, 16:58
در کتاب منتخب الاثر در باب نخست از فصل سوم 214 حديث راجع به موضوع تولد امام زمان (عليه السلام) تاريخ تولدش وپاره اى ويژگى هاى مادر گرامى اش گزارش شده است.(7)
در همان منبع در مورد آنان که ايشان را به روزگار پدر بزرگوارش از نزديک مشاهده کرده اند نوزده حديث به چشم مى خورد.(8) در پاره اى از آن نقل ها آمده که امام عسکرى (عليه السلام) چهل تن از بزرگان وسران شيعه را در مجلسى بر وجود فرزندش شاهد گرفته، او را به آن ها نشان داده است. آن گونه که در منبع بالا آمده(9) گروه زيادى از دانشمندان اهل سنت - قبلاً گفتيم حدود 70 نفر - از قبيل ابن حجر عسقلانى، سبط بن جوزى، حافظ گنجى، قاضى فضل بن روزبهان وشيخ سليمان قندوزى صاحب کتاب باارزش (ينابيع الموده) عموم روايات مربوط به امام عصر (عليه السلام) واز جمله احاديث اشاره شده بالا را نقل کرده اند. آيا با اين اوصاف باز هم درباره موضوع تولد فرزند امام عسکرى ووجود خارجى ايشان وديده شدن او در زمان زندگانى پدرش، براى کسى جاى ترديد باقى مى ماند؟ آيا امام ذهبى وهر کس با وى هم فکر باشد مى توانند نقل هاى ياد شده را ناديده بينگارند؟

مهاجر* یا معزاولیاء*
09-02-2024, 16:51
چ) آخرين سخن ذهبى اين بود که کسانى چون طبرى يا يحيى بن صاعد که منکر وجود امام دوازدهم شيعه شده اند، ثقه بوده اند. سؤ ال ما اين است که موافقان مهدويت ومعترفان به وجود حجه بن الحسن (عليهما السلام) وغيبت ايشان، از ميان مورخان ومحدثان اهل سنت ثقه نيستند؟! آيا از ديدگاه رجاليان اهل سنت وثاقت نامبردگان فوق وامثال آنان مورد ترديد است؟ مراجعه به کتب رجالى عامه از جمله خود ذهبى حقيقت را روشن ساخته ما نيز به داورى آنان که البته چيزى جز وثاقت ايشان نيست، تن مى دهيم.
گذشته از اين اگر ذهبى به هنگام تعارض سخن دو ثقه مانند طبرى وابن حجر نتوانست سخن کسى را که موافق عقل، قرآن وحديث است ترجيح دهد، ناچار به تساقط هر دو را ى حکم خواهد داد ودر اين صورت مرجع ما همان منابع سه گانه يعنى عقل، قرآن وسنت خواهد بود که داورى آن ها را پيش تر شاهد بوده ايم.
ح) احمد امين مصرى سومين وآخرين چهره مورد بحث از مخالفان امامت فرزند امام حسن عسکرى (عليه السلام) نيز بنابر سه دليل مخالفتش را ابراز کرده است: يکى ضعف روايات مربوط به اين موضوع، ديگرى مخالفت آن روايات با حکم عقل ودليل سوم سوءاستفاده مدعيان مهدويت از اين روايات.(10) سخافت وضعف ادله احمد امين ظاهراً به حدى بوده که در مقاله مورد بحث از او وعقيده اش ياد نشده است. به هر رو چنان چه پيش تر گفته شد صحت روايات بر اهل فن پوشيده نيست ادعاى ضعف وجعل به صورت کلى سودى ندارد؛ جز اين که به شيوه شناخته شده رجالى ودرايى تک تک احاديث بررسى شده وضعف متنى وسندى هر يک ثابت شود؛ در حالى که نه احمد امين ونه نويسنده مقاله حتى راجع به يک روايت هم چنين کارى نکرده اند.

درباره هم خوانى روايات با حکم عقل نيز به قدر کافى در اين نوشتار سخن رفت. در خصوص سوء استفاه از روايات نيز احمد امين را به سنتى که قرآن راجع به هر باطلى به طور اصولى بيان فرموده (الرعد: 17) که از حق سوء استفاده مى کند، ارجاع مى دهيم. در واقع اين حادثه اجتناب ناپذير است، ولى هيچ دليل عقلى يا شرعى وجود ندارد که به خاطر جلوگيرى از سوء استفاده باطل از حق، حق کتمان شده واز آن سخن نرود. گفتنى است وجود مدعيان دروغين، خود دليل حقانيت وهمگانى بودن يک مطلب است که آن ها در صدد سوء استفاده از آن بر مى آيند تا سکه رايجى نباشد سکه قلب به بازار نمى آيد.

مهاجر* یا معزاولیاء*
19-02-2024, 16:35
عملکردهاى مثبت منجى بشريت



بر خواننده اى که مقاله مورد بحث را خوانده باشد اهانت هاى بسيار زشت ودردآور به ساحت مقدس امام عصر ورفتار ايشان پوشيده نيست (رک صفحات 4، پاورقى شماره 4، 10 - 13 و15) حق اين است که راجع به اين فراز در دو بخش گفت وگو کنيم: يکى درباره عملکرد وسيره امام مهدى (عليه السلام) آن گونه که در روايات آمده، از قبيل حاکم کردن عدالت وانباشتن زمين از آن، احياى اسلام واحياى قرآن وسنت، اجراى سنن پيامبران، زهدورزى وساده زيستى، استقرار امنيت در جامعه، سخاوت وبخشندگى، آبادگرى زمين و...(11) درباره هر يک از اين موضوعات روايات بسيارى وارد شده که حقيقتاً جرا ت بسيارى ميخواهد تا به شکلى غيرمنصفانه تمام آن ها ناديده انگاشته شود. ما از اين بخش به خاطر رعايت اختصار مى گذريم، اما بخش دوم که شبهات مقاله مورد سخن در زمينه سيره امام مهدى (عليه السلام) را تشکيل مى دهد به خاطر روشنگرى اذهان بايد مورد بررسى قرار گيرد. پيش از ورود به پاسخ شبهات يادشده خوب است به نکته اى بسيار مهم توجه شود وآن اين که:
شيوه درست فهم روايات مانند فهم صحيح قرآن، فهم مجموعى آن ها، عرضه داشتن ومقايسه برخى به برخى ديگر، تفسير بخشى به کمک بخشى ديگر وپرهيز از گزينش وتقطيع آن هاست وحمل مطلق بر مقيد عام بر خاص ومانند آن اقدامات لازم براى فهم هر متنى است. شيوه هاى نادرست از قبيل اقدام نويسنده، رفتن سراغ بخشى از يک روايت، سوءبرداشت از آن وفراموش کردن رويکرد وهدف اصلى است. حال به شبهات در مورد سيره امام مهدى (عليه السلام) وپاسخشان توجه فرماييد:
1. بر زبان راندن نام عبرى خدا: از شبهاتى که با عنوان درشت در مقاله مورد بحث آمده اين مورد است. با ضميمه کردن اين روايت به برخى روايات ديگر که مسئله عرضه کردن اسلام بر پيروان ساير اديان در آن ها آمده،(12) رواياتى که شباهت امام زمان (عليه السلام) به پيامبران پيشين وبرخوردارى ايشان از ميراث وسنت هاى آن پيغمبران را مطرح کرده اند،(13) نتيجه خواهيم گرفت که حقانيت امام عصر (عليه السلام) وامام بودنش از راه سخن گفتن به زبان عبرى به علاوه برخوردارى از نشانه هاى پيغمبران سابق وپيغمبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) براى همگان از جمله پيروان ساير اديان آشکار خواهد شد تا از اين راه آن ها بتوانند صداقت امام عصر (عليه السلام) را يافته تسليم ايشان شوند. پس موضوع به اين سادگى نيست که تشيع متهم به يهودزدگى ويهودگرايى شود؛ زيرا هدف آشکار بوده بحث وجود يک نشانه در امام زمان (عليه السلام) از دين يهود يا حضرت موسى (عليه السلام) نيست، بلکه مجموعه اى از علايم از پيامبران سابق وپيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در ولى عصر (عليه السلام) به عنوان عصاره فضايل پيامبران ويادگار تمام آنان وجود خواهد داشت وبدين ترتيب نمى توان مهدويت را ناشى از مسيحيت انديشى ومانند آن دانست. از همين قبيل است سخن گفتن امام زمان (عجل الله فرجه) به همه زبانها که در مقاله ص 21 مورد ترديد قرار گرفته است. اين امر نيز از لوازم رهبرى جهان شمول آن عزيز واداره تمام جوامع بشرى خواهد بود.

مهاجر* یا معزاولیاء*
03-03-2024, 16:42
2. گردآمدن شيعيان وقدرت يافتن آنان: گفته شده اين ايده مشابه ايده يهود در مورد موعود خويش است. موضوع تشابه ظاهرى دليل نادرستى يک عقيده نيست، اما مهم بررسى محتوايى يک باور است. موضوع سازماندهى شيعه توسط امام عصر (عليه السلام) واقتدار يافتن آن ها از اين رهگذر - حتى قوى شدن يک نفر از آن ها در حد چهل نفر به تعبير برخى روايات -(14) جاى تعجب ندارد. زيرا لازمه تحقق وعده الهى در مورد پيروزى اسلام، شکست باطل، به وقوع پيوستن انقلابى بزرگ وتحقق يافتن دولت واحد جهانى، چنين چيزى نيز هست.(15)
3. شکنجه مردگان: موضوع انتقام گرفتن امام مهدى (عليه السلام) از دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) نيز در روايات به اشکال مختلف مطرح شده است،(16) چه زنده شدن مجدد برخى از آنان در دنيا ومجازات شدنشان، چه مجازات شدن زندگانشان، چه تعبير از عرب يا قريش به عنوان دشمن يا نپذيرفتن توبه آنان. پذيرش اين امر مستلزم نگاهى اصولى، منطقى وحقوقى به عملکرد دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) است. اگر از يک سو عملکرد مجرمانه آنان که به لحاظ تاريخى مجال انکار ندارد در نظر آيد، مجازات وقصاص آن ها از سوى ديگر، آن هم از سوى قاضى دادگرى که طبق روايات چهره داوود گونه دارد - آن سان که قرآن حضرت داود (عليه السلام) را معرفى کرده است - ودر اوج زهد ودنياگريزى است نه عياشى وکام جويى، کاملاً عادلانه خواهد بود. پس اين دادگرى را در سطح شکنجه مردگان فروکاستن بر خلاف منطق قرآن وسنت است. به عنوان نمونه در جريان فتح مکه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) اعلام عفو عمومى کرد، ليکن به قتل چند تن فرمان داد حتى اگر آن ها به پرده هاى کعبه آويخته باشند؛ يعنى اظهار توبه کنند!(17) دليل اقدام ايشان جرايم سنگين آن افراد بوده است. بنابراين، امام مهدى (عجل الله فرجه) نيز مانند جدش در مورد کسانى توبه پذير نخواهد بود.

مهاجر* یا معزاولیاء*
03-03-2024, 16:43
4. تخريب مسجد الرسول ومسجد الحرام: بزرگ نمايى اين موضوع در مقاله مورد نظر بر خلاف آن چه در روايات(18) مى بينيم نيز کار ناروايى است که به تحريک احساسات برخى انجاميده واز امام عصر (عليه السلام) چهره اى خشن وضد دينى ترسيم خواهد کرد. هنگامى که به احاديث مربوط مراجعه واين موضوع وموضوع قبلى را در کنار احياى سنت پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وزنده کردن اسلام مشاهده کنيم، پى خواهيم برد که اقدام وصى دوازدهم (عليه السلام) در بهسازى مسجدالحرام يا مسجد النبى (صلى الله عليه وآله وسلم) - نه ويران سازى آن ها - با اقدام جد بزرگوارش (صلى الله عليه وآله وسلم) در سوزاندن وويران کردن (مسجد ضرار)ى که منافقان بنا کرده بودند، هيچ تفاوتى ندارد وهم کار رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) طبق وحى ومورد قبول قرآن بوده است (التوبه : 107، 108) وهم کار امام عصر (عليه السلام) قرآنى خواهد بود (الاسراء: 81)(19) بدين ترتيب جاى خدشه در آن نيست.
5. کشتن دو سوم بشر: اين موضوع از بند سومى که شرحش رفت جدا نيست، ليکن بازگويى آن به خاطر رفع شبهه لازم است. آن چه مى تواند بيانگر اقدام عادلانه امام مهدى (عليه السلام) باشد - البته صرف نظر از رقمى که ادعا شده يعنى دو سوم بشر که در روايات يافت نشد - موضوع منش انسانى واخلاق کريمانه امام عصر (عليه السلام) است که فاتح دل ها خواهد بود ودر نتيجه نيازى به توسل به زور در مورد مردم عادى نخواهد بود. اکنون به حديثى که در سنن ابن ماجه از رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده توجه مى کنيم: عبد الله بن حرث بن جزء الزبيدى از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل کرده که ايشان فرمود: (مردمى در مشرق زمين به پا خواسته زمينه حکومت مهدى (عليه السلام) را فراهم مى کنند).(20) اين پيش گويى ايشان گوياى مردمى بودن حکومت امام مهدى (عليه السلام) وپيدايش زمينه هايى از قبيل حکومت مردمى جمهورى اسلامى ايران براى طلوع خورشيد امام مهدى (عليه السلام) است وبا اين وصف نيازى به بزرگ نمايى خون ريزى هاى غيرقابل اجتناب از دشمنان خدا نخواهد بود.

مهاجر* یا معزاولیاء*
10-03-2024, 13:41
6. دين نو، کتاب نو، حکم جديد: شبهه سطحى ديگر اتهام بدعت گذارى در مورد امام عصر (عليه السلام) است کمترين مراجعه به روايات،(21) بساط اين شبهه را برمى چيند. مراد از اين سخن به شرح وتوضيح خود روايات، زدودن تحريف ها، پيرايه ها، آرايه هاى بى مورد ودر يک سخن معرفى اسلام ناب وشرح مقاصد راستين قرآن است. اين امر نيز کمال مطلوب بوده اين خانه تکانى دين پس از قرن ها لازم خواهد بود. پس راز ونياز به امام مهدى (عجل الله فرجه) اين است که ايشان مفسر ومبين دين است.
7. چشمه هاى شير وآب خيالي!: طعن ديگر در مورد روزگار دولت يار، عنوانى است که ملاحظه مى فرماييد: گمان نمى رود سخن نيش دارى اين چنين از زبان پژوهشگرى مؤمن شنيده شود؛ زيرا نگاه کلان وجامع نگر به پديده پيروزى نهايى حق بر باطل ايجاب مى کند آن را تجلى تمام صفات کمالى حق ازجمله رحمت وقدرتش بدانيم ودر چنين حالتى آيا عيبى دارد برکات الهى در قالب نعمت هاى گوناگون زمينى وآسمانى بندگان صالح خدا را نصيب گردد؟ اگر تنها نمونه هاى قرآنى مربوط به روزى غيبى حضرت مريم (عليها السلام)، خرماى تازه از نخل خشکيده وآب روان در زير پاى عيساى نوزاد (عليه السلام)، مائده آسمانى براى حواريون عيسى (عليه السلام) وانواع واقسام نعمت هايى که خدا بنى اسرائيل را نصيب کرده در نظر آوريم، تفاوتى به لحاظ رحمت وقدرت الهى در آن موارد با مورد روزگار امام عصر (عليه السلام) در کار خواهد بود يا فرقى از لحاظ شايستگى ياران ايشان ومردم مطيع حضرتش وجود خواهد داشت؟!
اگر سخن مقاله از سر حق طلبى باشد همين توضيحات صاحبش را بس است واگر با انگيزه استهزاء بر زبان رانده شده باشد که رفتار خداى منتقم با مسخره کنندگان در دنيا وآخرت سخت خواهد بود.

مهاجر* یا معزاولیاء*
10-03-2024, 13:42
8. نصرت اسلام ومسلمين: خوشبختانه در مقاله مورد بحث (ص 14) آمده که مهدى حقيقى هدفش نصرت اسلام ومسلمين خواهد بود. اين سخن جاى تأ مل دارد. لابد گوينده اش وضع کنونى اسلام ومسلمين را مطلوب ندانسته ضعف ها وکاستى هايى در نظر دارد که قيام ناصرى را ضرورى مى داند يا اگر حالا قيامش را لازم نمى داند براى آينده لازم مى داند؛ در هر صورت تا ضعفى نباشد نصرتى لازم نيست. حال مى پرسيم براى جبران کاستى ها، رفع ستم ها، زدودن تحريف ها از دين، سرکوب ستمگران وظالمان مسلح به مدرن ترين سلاح هاى ويرانگر، چيره شدن بر قدرت هاى شيطانى برخوردار از فناورى هاى حيرت انگيز، کوتاه کردن دست ابرقدرت هاى اقتصادى اختاپوسى وخنثى کردن افسونگرى هاى صاحبان غول جادو وشبکه فوق مدرن ارتباطات ورسانه ها، چه ابزارهايى لازم است. براى مقابله با پديده هاى برجسته امروزى که رو به رشد وپيچيدگى دارند با هدف نصرت اسلام ومسلمين چه اقدامى از سوى مهدى حقيقى بايد انجام گيرد؟ آيا ايشان جز با برخوردارى کامل از پشتوانه نصرت الهى وقدرت او، نيز جز با يارى ياران وامتى نستوه وجز با قدرت مطلقه اقتصادى، سياسى، فرهنگى و... قادربه انجام رسالتش خواهدبود؟! پس براى انجام اين کار خاتم الاوصيا ونخبه الاوليا بايد از تمام معجزات پيامبران پيشين برخوردار بوده، وارث حقيقى تمام ويژگى هاى جدش جز ويژگى وحى ونبوت وجانشين همه پدران بزرگوارش وامامان يازدهگانه قبل از خودش باشد. اگر به راستى بنا باشد نصرتى صورت گيرد راهى جز اين ندارد وگرنه تعارفى بيش نخواهد بود.
اين است که صلابت واقتدار همه جانبه، روشن بينى، دشمن شناسى، خوارکردن دشمنان حق، عزت بخشى به دوستان خدا ودر يک کلمه تحقق بخشيدن به تمام آرمان هاى دين ووعده هاى الهى با بينش وطعن هاى مقاله مورد بحث رنگ نمى بازد.

مهاجر* یا معزاولیاء*
18-03-2024, 16:46
اتهام جعل حديث به عالمان شيعه



در مواردى از مقاله مورد نظر عالمان بزرگ شيعه متهم به جعل حديث شده اند (صفحات 12، 13 و19) از متقدمان کتب اربعه شيعه واز متأ خران، امثال مرحوم مجلسى که بحار الانوار ايشان دايره المعارف خرافات ناميده شده است! در مورد عالمان متأ خر که از کتاب هاى مشهور ومعروف قدما نقل حديث کرده اند اصطلاحاً جعل معنايى ندارد. در مورد متقدمان نيز که سلسله راويان را ذکر مى کرده اند تعبير جعل حديث کاملاً بى مورد است واثبات نقل روايت ضعيف توسط آنان بستگى به بررسى موردى هر روايت ونشان دادن ضعف يک راوى به استناد قول يک رجالى ثقه است وصرف ادعاى مجعول بودن روايتى بدون بررسى حداقلى يادشده امکان ندارد.
در مورد خود صاحبان کتب اربعه شيعه يعنى شيخ کلينى (ره)، شيخ صدوق (ره) وشيخ طوسى نيز جز توثيق آنان از سوى رجاليان موثق وبرجسته شيعه، رجاليان بزرگ اهل سنت نيز از اين بزرگان قدح وذمى نکرده آنان را چنين توصيف کرده اند که نشان از وثاقت وجلالت شأن آن ها دارد.
حال به کوتاهى راجع به (محمدين) ثلاث، صاحبان کتب اربعه شيعه از زبان رجاليان اهل سنت سخن مى گوييم:

مهاجر* یا معزاولیاء*
19-03-2024, 20:18
الف) (محمد بن يعقوب کلينى ره):
ابن حجر گويد:
محمد بن يعقوب بن اسحاق ابو جعفر الکلينى... در بغداد سکونت گزيد وبدان جا حديث گفت... وى از فقهاى شيعه ونويسندگان طبق مذهب آن ها بوده است.(22)
صفدى رجالى بزرگ ديگر عامه درباره وى مى گويد: (محمد بن يعقوب ابو جعفر الکلينى... از اهل رى... از فقهاى شيعه ونويسندگان آن مذهب بوده است).(23)
امام شمس الدين ذهبى درباره اش گفته است: (محمد بن يعقوب کلينى شيخ الشيعه ودانشمند امامى داراى تأليفاتى است).(24)
ابن اثير درباره کلينى گويد: (در سال 328 ه محمد بن يعقوب کلينى درگذشت... او يکى از رهبران وعالمان اماميه بود).(25)
در جامع الاصول ابن اثير نيز مى خوانيم:
ابوجعفر محمد بن يعقوب رازى، پيشوا بر مذهب اهل بيت (عليهم السلام)، عالم در مذهب آنان، کبير وفاضل نزد آنان، مشهور... نخست مجدد مذهب شيعه در پايان سده اول هجرى امام باقر (عليه السلام) دانسته شده ودر پايان قرن دوم امام رضا (عليه السلام) ودر پايان قرن سوم کلينى ودر پايان قرن چهارم سيد مرتضى.(26)
ب) محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه القمى، مشهور به شيخ صدوق:
خطيب بغدادى راجع به وى مى گويد:
صدوق در بغداد ساکن گرديده بدان جا از پدرش حديث گفته واز بزرگان وعالمان مشهور شيعه بوده است.(27)

مهاجر* یا معزاولیاء*
19-03-2024, 20:18
امام شمس الدين ذهبى درباره شيخ صدوق گويد:
وى پيشواى شيعيان بوده است... او داراى کتاب هاى معروف ورايج ميان شيعه بوده که حافظه نيرومندش ضرب المثل شده بوده است وگويند او سيصد اثر علمى از خود برجا نهاده است. پدرش نيز از بزرگان ونويسندگان شيعه بوده است.(28)
ج) محمد بن الحسن بن على الطوسى:
شيخ الطائفه، شيخ طوسى صاحب دو موسوعه حديثى تهذيب واستبصار از کتب اربعه شيعه نزد رجاليان اهل سنت نيز چهره برجسته اى است.
ابن اثير درباره اش گويد:
در محرم سال 460 ه ابوجعفر طوسى، فقيه شيعه اماميه در مشهد امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام درگذشت.(29)
شهرستانى او را از عالمان متأ خر صاحب قلم شيعه شمرده است.(30) ياقوت حموى نيز در معجم الادباء نقل قول هايى از الفهرست شيخ طوسى کرده است.(31)

مهاجر* یا معزاولیاء*
29-03-2024, 17:02
روحانيت پاسدار دين وفرهنگ



در جاى جاى مقاله مورد بحث، اهانت هاى بسيارى به روحانيت شده است. ظاهراً به دو دليل: يکى حمايت اين گروه از امام ومقتداى خويش، حضرت بقيه الله، ديگرى بر سرِ قدرت بودن آنان در نظام جمهورى اسلامى ايران. گمان نمى رود اين دو دليل قانع کننده باشند؛ زيرا دفاع روحانيت از سنگر عقيده مهدويت به شرحى که در اين نوشتار رفت، دفاعى عقلانى وشرعى است وچنين دفاعى شرافتمندانه وافتخارآميز است نه خرافى به گونه اى که در مقاله ادعا شده است. در مورد دليل دوم نيز گوييم هر قشر وگروهى در هر جامعه اى که بر اساس را ى مردم به قدرت برسند جاى چون وچرا نيست واين معيار ويژه جامعه دينى ما نيست. روحانيت نيز از اين نظر نبايد محکوم باشد. پس چه دليلى براى آن همه هجمه واهانت باقى مى ماند؟ بد نيست به نويسنده مورد نظر يادآورى کنيم روحانيت از نظر تاريخى، فرهنگى واجتماعى پايگاه باارزش ومستحکمى دارد؛ زيرا سابقه اش به روزگار پيشوايان دين وعصر پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) برمى گردد. اين قشر فرهنگى به دست آن رهبران بزرگ به عنوان پاسداران دين وفرهنگ پايه گذارى شده تربيت يافتند واگر اشکالى باشد به آن ها وارد است.
نويسنده بايد بداند هر قضاوتى درباره روحانيت شيعه وعالمان بزرگش در مورد روحانيت اهل سنت که در طول چهارده قرن حيات اسلام وجود داشته عالمانى شايسته در رشته هاى گوناگون علمى را تشکيل داده به حق خدمات باارزشى نيز کرده اند، نيز صادق خواهد بود. اهانت يا تجليل از يکى، اهانت وتجليل از ديگرى نيز خواهد بود.
پس حفظ حريم ها پسنديده وشکستن آن اقدامى غيرمنطقى ومصداق بر سر شاخ بن بريدن است.

مهاجر* یا معزاولیاء*
29-03-2024, 17:03
جمهورى اسلامى



حاکميت دين وقانون: شواهد وقراين موجود در مقاله مورد نظر نشان مى دهند که رويکرد اصلى آن سياسى است نه علمي؛ زيرا در نوشتارى علمى وعلى القاعده کلامى موضع گيرى سياسى آشکار معنايى ندارد. سراسر مقاله يادشده سرشار از اهانت به رهبران نظام جمهورى اسلامى ايران، ارکان وشهروندان آن است. چنين روشى با مشى علمى رابطه دارد؟! آيا يک پژوهش بى طرف علمى مى تواند با هوس هاى سياسى آميخته شود؟! اگر نوشتار مورد بحث سياسى هم بود، نه کلامى، حق آن همه تهمت زدن وهتاکى را نداشت. زيرا از دو حال خارج نيست که تدوين گرش شهروندى ايرانى باشد، اما بى شک او جزء اقليت مخالف نظام جمهورى اسلامى محسوب است؛ چون باخواست اکثريت مردم وفادار به نظام، قانون اساسى ورهبرى آن مخالف است پس به لحاظ حقوقى وقانونى حق ندارد خواست اکثريت را ناديده بگيرد. حالت ديگر نيز اين است که تهيه کننده مقاله غيرايرانى باشد که در اين صورت نيز کار وى مداخله در امور داخلى يک کشور مستقل است که از نظر حقوقى محکوم ومردود است. در هر صورت عقل وشعور سياسى ومنطق پرصلابت وحدت قرآنى ودينى حکم مى کند در دنياى کنونى که قدرت هاى استکبارى وشيطانى کمر به نابودى مسلمانان بسته، برايشان هيچ کشورى، هيچ مسلمانى، هيچ مذهبى از مذاهب اسلامى وهيچ جناحى از جناح هاى سياسى موجود جهان اسلام - جز وابستگان به آن ها - فرق نمى کند، از اقدامات تفرقه افکنانه دست برداشته، فرمان قرآنى (انما المؤمنون اخوه) و(واعتصموا بحبل الله جميعاً ولا تفرقوا) را گردن نهاده بحث هاى علمى را نيز به متخصصان وعالمان فرهيخته وانهند.

مهاجر* یا معزاولیاء*
02-04-2024, 18:12
مسئله طول عمر امام زمان



يکى ديگر از شبهات مقاله افسانه ناميدن زنده بودن امام عصر (عليه السلام) واستبعاد در مورد طول عمر ايشان است. (صفحات 10 و14). در اين مورد بدون اطاله کلام گوييم در روايات اهل سنت از زنده بودن دجّال ياد شده،(32) با اين که او دشمن خداست پس حيات يک ولى خدا به طريق اولى وبنا بر ضرورت قابل قبول خواهد بود.
راجع به امکان علمى وعقلى موضوع وکسانى که عمر طولانى داشته اند نيز بحث هاى مفصلى شده است.(33) روايات مربوط به عمر طولانى امام عصر (عليه السلام) نيز با حجم فراوان در مقايسه با ساير روايات مربوط به موضوعاتى ديگر جاى تأ مل دارد. روايات راجع به اين امر به رقم 318 حديث مى رسد.(34)
از ديدگاه قرآن نيز حيات کسانى چون حضرت عيسى (عليه السلام) يا حضرت خضر (عليه السلام) براى کسى که تسليم وحى باشد حيات امام مهدى (عليه السلام) در پرده غيبت را پذيرفتنى خواهد کرد.

حمايت دشمن از مسلک هاى باطل
تجربه نشان داده که دشمن از مسلک هاى باطل وگمراه حمايت کرده است. بهائيت را مى توان مورد برجسته اى دانست. اين امر حتى در مورد برخى حاميان مهدويت نيز صادق است وقضاوت نهايى در مورد مقاله مورد بحث را به خوانندگان وا مى گذاريم. ليکن از نظر دور نمى داريم که دشمن براى دست يابى به منافع پليدش از هر جريان باطل زير هر نامى حمايت مى کند. پس مهم اين است که کسى آلت دست دشمن نگردد.
پاورقى:‌


(1) منتخب الاثر، ص 37، (پاورقى).
(2) دائرة المعارف قرن عشرين، ج 10، ص 475- 481.
(3) الجامع الصغير، ج 2، ص 672، حديث شماره 9242، دارالفکر، بيروت، چاپ نخست، 1401 ق.
(4) سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 119- 122.
(5) البقره: 3؛ الانبياء: 49؛ فاطر : 18؛ يس : 11؛ ق : 33.
(6) البقره: 5؛ الحديد: 25؛ الملک: 12.
(7) منتخب الاثر، ص 397 وبعد.
(8) منتخب الاثر، ص 438.
(9) پيشين، ص 399 وبعد.
(10) پيشين، ص 38، (پاورقى).
(11) منتخب الاثر، ص 308، 366، 378، 379، 383، 606 و....
(12) بحار الانوار، ج 52، ص 340؛ نيز منتخب الاثر، ص 587، 620.
(13) همان، ج 52، ص 327، 341، 347، 351، 355.
(14) همان ج 52، ص 327، 386.
(15) منتخب الاثر، ص 358، 365، 587، 597.
(16) بحار الانوار، ج 52، ص 354، 355.
(17) سيره ابن هشام، ج 4، ص 51- 54، دارالبانه، بيروت، بى تا.
(18) بحار الانوار، ج 52، ص 332، 333، 382.
(19) بنگريد به : المشهدى، محمد، کنزالدقائق، 5:599، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، 1410 ق.
(20) منتخب الاثر، ص 375.
(21) بحار الانوار، ج 52، ص 332، 338: 351.
(22) لسان الميزان، ج 5، ص 490، دار الفکر، بيروت، 1407 ق.
(23) الوافى بالوفيات، ج 5، ص 226، چاپ سوم، دارالنشر فراز اشتاينر آلمان، 1411 ق.
(24) سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 280.
(25) الکامل فى التاريخ، ج 8، ص 364.
(26) العلامه التسترى، قاموس الرجال، ج 9، ص 661، به نقل از جامع الاصول ابن اثير، نشر جامعه مدرسين قم، چاپ نخست، 1419 ق.
(27) تاريخ بغداد، ج 3، ص 89، دار الفکر، بى جا، بى تا.
(28) سير اعلام النبلاء ج 16، ص 303، 304.
(29) الکامل فى التاريخ، ج 10، ص 58.
(30) الملل والنحل، ج 1، ص 190، دار صعب، بيروت، 1406 ق.
(31) معجم الادباء، ج 12، ص 222، دارالفکر، بى جا، 1400 ق.
(32) صحيح مسلم، ج 1، ص 107.
(33) بحار الانوار، ج 51، ص 225- 293.
(34) منتخب الاثر، ص 339 وبعد.