PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : *^*انوار هدايت*^*



شكوه انتظار
19-06-2010, 22:08
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.eteghadat.com/Files/user1/besm/b_053.png


http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


اين كتاب مجموعه روايات اخلاقى جهت پيشرفت در تهذيب نفس و خودسازى است كه در درس خارج فقه معظّم له مطرح و توسط برخى از فضلا جمع آورى شده است.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


تعداد جلد: 1 جلد


زبان: فارسى


تعداد صفحات: 256


قطع: وزيرى


نوع جلد: شوميز


http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:09
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67314718385788066666.gif
پيشگفتار
موانع شناخت
دگرگونيهاى دنيا
شش برنامه سعادت بخش
فرصتها را از دست ندهيد
قرآن، نورافكن شبهاى ظلمانى
مراتب كمال ايمان
علامت مسلم، مؤمن و متّقى
توحيد افعالى و ثمرات اعتقاد به آن
زبـان
استفاده از لحظه هاى دنيا
تربيّت نفوس
جايگاه انسان در دنيا و آخرت
پنج صفت نيكو
پنج درس زندگى و ترك شبهات
ويژگيهاى بندگان خوب خدا
راه رهايى از شبهات و شهوات
فرار از مرگ
عفو و گذشت
صفات اولياى الهى
توجه به تاريخ گذشتگان
سفر آخرت و ياد مرگ
هشدار و آمادگى
پيوند بين دين و دنيا
دو صفت مذموم پرخورى و چشم چرانى
تضاد بين عمل و عقيده
چهار دستور اسلامى و كوتاهى عمر دنيا
توصيف دنيا و مقايسه اى بين گذشته و آينده آن
دنيا معدن جواهر است
مسلمانان سه دسته اند
مراتب يقين
كسب روزى
در تفسير اهدنا الصراط المستقيم
بيدارى و آمادگى
راه جلب محبّت خدا و محبّت مردم
دو ديدگاه درباره دنيا و آخرت
تقوا
سفارشهايى به ابوذر ـ مسأله روزى
آثار روانى دنياپرستى
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67314718385788066666.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:09
(file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Local%20Settings/Temp/Rar$EX00.796/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)پيشگفتار

رسالت انبياء، تربيت انسانها بوده است و در اين راه مرارتها و رنجهاى فراوانى برده اند. كاروان سالار اين قافله، پيامبرگرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز هدف بعثت خويش را تكميل مكارم اخلاق دانسته(1) و كتاب آسمانى او نيز، كتاب تربيت، تزكيه; و كتاب انسان سازى است. چرا كه علم بى عمل مخرّب و زيانبار است و بر طبق روايات اسلامى بوى تعفّن و بد عالم بى عمل جهنّميان را نيز عذاب مى دهد لذا بر پيشوايان امّت ـ كه ادامه دهندگان راه انبيا هستند ـ لازم است قبل از تأديب ديگران، نفس خويش را تأديب كنند و الگوى عملى براى ديگران باشند چنانكه انبيا و اوليا بوده اند.
حوزه هاى علميّه، هميشه اين وظيفه سنگين انبيا را به دوش كشيده اند و در راه پاسدارى آن، از هيچ كوششى دريغ نورزيده اند.

تاريخ خونبار تشيّع گواه اين مدّعاست كه وارثان انبيا، براى برپايى نظام الهى بسيار كوشيده اند و وظيفه خطير تزكيه و تعليم:

«... وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ;

و آنها را تزكيه مى كند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مى آموزد.»(2) را هيچ گاه از ياد نبرده اند. اينان براى تحقّق آرمانهاى پاك و خدايى خويش، در عمل به مردم درس خداپرستى و خداخواهى دادند و علم را با عمل آميختند لذا، گفته هايشان بر دل مى نشست و مى نشيند; زيرا: كلامى كه از دل برآيد، لاجرم بر دل نشيند.
از اين رو، دروس اخلاقى و بحثهايى كه به خودسازى مى انجامد همواره در حوزه هاى علميّه جايگاه ويژه اى داشته و دارد ومشتاقان را به سوى خود مى كشاند. چنين دروسى طلاّب را از قيد وبند عالم مادّى مى رهاند و آنان را به عالم ملكوت و اوج افلاك مى رساند. رفتار و كردار آن عالمان عامل، خود درس بود و چون دانش پژوهان آنان را مى بينند، در راه خود استوارتر شده نيرويى جديد مى يابند.
مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مكارم شيرازى
ـ مدّ ظله العالى ـ نيز از آن دسته عالمانى است كه به اين مهمّ توجّه دارند و در راه تهذيب طالبان علم مى كوشند. معظّم له روزهاى چهارشنبه هر هفته، قبل از شروع درسهاى خارج فقه و اصول، دقايقى چند، به توضيح و تفسير يك حديث مى پردازند و عطش تشنگان معارف الهى را فرو مى نشانند و طلاّب را به تزكيه همراه با تعليم و تعلّم فرا مى خوانند. سخنان ايشان، مزاياى فراوانى دارد كه از جمله مى توان به مبوب بودن،سادگى بيان و همه فهمى آن اشاره كرد به گونه اى كه مردم عادى نيز مى توانند از آن بهره ببرند. بحثهاى كوتاه اخلاقى معظّم له را مى توان نوعى فقه الحديث دانست. اين درسها گنجينه و توشه گرانبهايى است كه بايد از آنها براى تهذيب نفس بهره برد و اهل منبر و وعظ و خطابه مى توانند از مطالب آن، براى پُر بار كردن سخنان خود استفاده كنند.
از آن جايى كه معصومين(عليهم السلام) مصاديق بارز و اكمل انوار الهى و واسطه هاى فيض او هستند و بالطبع آنچه از زبان مباركشان جارى مى شود نور است، اين كتاب را
«انوار هدايت»
ناميديم باشد كه در پرتو آن راه يابيم و به سر منزل مقصود برسيم كه به قول حافظ:
طى اين مرحله بى همرهى خضر مكن *

* ظلمات است بترس از خطر گمراهى
ما در اين كتاب، مطالب مجمل و سربسته را بسط داده ايم و لذا، براى توضيح آنها از منابع متعدد، به خصوص از تفسير نمونه، كه زير نظر معظم له نوشته شده است و نيز در ترجمه آيات از ترجمه ايشان استفاده كرده ايم. نشان آيات و رواياتى را كه ايشان در ضمن سخنان خود آورده اند به دست داده ايم و منابع كتاب را در پايان ذكر كرده ايم. از خداوند متعال خواهانيم كه به ما توفيق دهد تا مجلدات ديگر را به زيور طبع آراسته و در اختيار مشتاقان قرار دهيم.
بر خود لازم مى دانم از بزرگوارى و الطاف پدرانه استاد معظّم، حضرت آية الله العظمى مكارم شيرازى ـ دامت بركاته ـ كه با ديده عنايت به اين مجموعه نگريسته اند صميمانه تشكّر كنم.
توفيق و سلامت معظّم له را در راه خدمت به اسلام و نشر علوم اهل بيت(عليهم السلام)از خداوند متعال خواهانم.
لازم به يادآورى است اگرچه اين مطالب براى طلاّب و فضلاى حوزه القا شده است; امّا ديگران نيز مى توانند از آن بهره ببرند و كام تشنه را با آب زلال معارف معصومين(عليهم السلام) سيراب سازند.
برخود لازم مى دانم از برادران بسيار عزيز آقايان بوذر ديلمى معزّى و احمد على بابائى دامت بركاتهما كه در تهيه و تنظيم اين نوشتار همكارى نموده اند و همچنين از برادران عزيز «مؤسسه نوار امانى سازمان تبليغات اسلامى شهرستان قم - بانك نوار» بخصوص برادر گرامى جناب آقاى نجفى -زيد عزه العالى- سپاسگزارى نمايم.
در خاتمه از برادران مسئول و دست اندر كار در مطبوعاتى هدف بويژه جناب آقاى پيشوائى -زيد عزه العالى- كه قبول زحمت و اقدام به طبع و نشراين اثر نموده اند سپاسگزارى نموده و توفيق روز افزون آنها را در راه نشر علوم اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام از ايزد منان خواستارم.

و من الله التّوفيق و اليه التكلان

حاج سيد ميراحمد فقيه نى ريزى

17 ربيع الاول 1416

1. قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): اِنّى بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ اْلاَخْلاقِ

2. سوره جمعه (62)، آيه 2.

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67314718385788066666.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:09
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gif▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)موانع شناخت http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gif

1 ـ عَنْ اَنَسِ قالَ: خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله)عَلى ناقَتِهِ الْعَضباءُ، فَقالَ: اَيُّهَا النّاسُ، كَاَنَّ المَوْتَ فيها عَلى غَيْرِنا كُتِبَ، وَ كَاَنَّ الْحَقَّ عَلى غَيرِنا وَجَبَ، وَ كَاَنَّ مانَسْمَعُ مِنْ الاَْمْواتِ سَفْرٌ عَمّا قَليل اِلَيْنا راجِعُون،نُبَوِّؤُهُمْ اَجْداثَهُمْ، وَ نَاْكُلُ تُراثَهُمْ، كَاَنّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ ...
(بحارالانوار، ج 77، ص 175)
http://www.upload.tazkereh.ir/images/45740297449473962666.gifhttp://www.upload.tazkereh.ir/images/45740297449473962666.gifhttp://www.upload.tazkereh.ir/images/45740297449473962666.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifترجمه:http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gif


از انس بن مالك روايت شده كه حضرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در حالى كه سوار شترش ـ به نام عَضْباء ـ بود خطاب به آنان فرمود: اى مردم! گويا مرگ فقط براى ديگران نوشته شده (و ما نمى ميريم) و حق (و احكام خدا) فقط بر ديگران واجب است! و گويا مردگان مسافرانى هستند كه به زودى به سوى ما باز مى گردند و ما فقط آنان را به خاك سپرده ايم و ارثشان را مى خوريم، گويا بعد از ايشان، جاودان هستيم.




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67314718385788066666.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:10
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifنور هــــــــدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gif


پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اين حديث شريف به بعضى از موانع شناخت(1)اشاره فرموده كه ما براى فهم بهتر اين موضوع، به ذكر مقدّمه اى مى پردازيم:
در زندگى ما مسائلى هست كه از آن به «موانع شناخت» تعبير مى كنيم. در قرآن مجيد نيز آيات فراوانى در اين باره وجود دارد ولى، با كمال تأسّف، به سبب عدم انس با قرآن، از آن غافليم. از جمله موانعى كه علماى ما ذكر مى كنند،
حبّ ذات (= خود دوستى) است.
حتماً شنيده ايد كه «حُبُّ الشَّىْءِ يُعْمى وَ يُصِمُّ;
دوستى زياد يك چيز، انسان را كور و كر مى كند.»
(2) اين دوستى افراطى باعث مى شود كه انسان نتواند حقايق را ببيند
و به قول قرآن كريم:
«... لَهُمْ اَعْيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لايَسْمَعُونَ بِها...;
چشم دارند، اما با آن نمى بينند و گوش دارند، اما با آن نمى شنوند.» (اعراف، 179)
لذا، همه چيز را براى خود مى خواهد و هرزشتى و بدى را براى ديگران;
مثلاً، وقتى مى شنود در فلان منطقه، سيلى يا زلزله اى رخ داده، و يا ماشينى به درّه سقوط كرده است، فكر نمى كند ممكن است همين حوادث براى او هم رخ دهد و گمان مى كند تافته جدا بافته اى است.
از اين رو، چنين وقايعى اثرى در او نمى گذارد و متحوّلش نمى گرداند.
به همين علّت است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد:
اى مردم! شما را چه شده، چرا اين گونه در خواب غفلت فرو رفته ايد؟
آيا گمان مى كنيد كه مرگ فقط براى همسايه است و اين شتر، بر درِ خانه شما نمى خوابد؟ شايد به خودتان وعده مى دهيد كه به ما مهلت داده اند تا چند وقت ديگر زنده باشيم:
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gif «كَاَنَّ الْمَوْتَ فيها عَلى غَيْرِنا كُتِبَ»http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gif
همچنين خيال مى كنى كه فقط ديگران بايد حق را رعايت كنند واحكام خدا براى ديگران وضع شده است و تو از اين قاعده مستثنا شده اى:
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gif«وَ كَاَنَّ الْحَقَّ عَلى غَيْرِنا وَجَبَ»http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gif
شبيه اين كلام والا، در سخنان نورانى حضرت اميرالمؤمنين على(عليه السلام)
نيز هست;
روزى حضرت در مراسم تشييع جنازه مسلمانى،فردى را ديد كه قهقهه سر داده است، امام(عليه السلام) به او فرمود:
براى چه مى خندى؟ خيال كرده اى كه فقط او را به قبرستان مى برند و تو روزى به او ملحق نمى شوى؟ (نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 118)

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67314718385788066666.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:10
از جمله مشكلات انسانها، حجابهايى است كه جلو فهم و درك او را مى گيرند.(3)
و لذا حضرت مى فرمايد:
حجابهاى خود خواهى، تعصّب بيجا، كبر، شهوت، حبّ و بغض غيرالهى و... را برداريد، تا انسان با كمك حجّت باطنى;
يعنى، عقل بتواند خوب و بد را تشخيص دهد و وقتى فهميد، راه صحيح را در پيش گيرد.
بايد باور كنيم كه تمام آنچه براى ديگران واقع مى شود ممكن است براى ما نيز در آينده نزديك رخ دهد. شاعر عرب مى گويد:

http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Sham.gif«بَيْنا يُرَى الاِْنْسانُ فيها مُخْبِراً *** حَتّى يُرى خَبَراً مِنَ الاَْخْبارِhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Sham.gif

;در آن هنگام كه انسان از مرگ كسى خبر مى دهد ناگهان مرگ خود او در صدر اخبار قرار مى گيرد».
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Sham.gifمرگ پير و جوان نمى شناسد، http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Sham.gif
با كسى خويشاوندى ندارد و گاه و بيگاه به سراغ آدمى مى آيد.
در تعبيرها دقّت كنيد كه چقدر حساب شده است:
مگر قانون مرگ فقط براى ديگران است؟
چه كسى ضامن شده كه تا لحظه اى ديگر زنده باشيم؟
اگر ضمانتى در كار نيست، پس چرا اين همه، كارهاى خير را به تأخير مى اندازيم؟
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Sham.gifتوبه را به فردا و فرداها وامى گذاريم;http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Sham.gif
آن قدر سستى مى كنيم كه وقت مى گذرد
و ديگر در آن هنگام، افسوس سودى نخواهد داشت.
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67314718385788066666.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:10
اشتباه ما در اين است كه گمان مى كنيم مرده ها مسافرانى هستند كه همين فردا، پس فردا باز مى گردند و فقط ما آنان را با دستان خود در خاك كرده ايم و ارثشان را مى خوريم و به گونه اى رفتار مى كنيم كه گويا هميشه بعد از آنها زنده ايم;
مثلا، در رفتار بعضى بنگريد كه گاه با كمال تأسّف بر سر همين ارث چه وقايع زشت و دردناكى،به وجود مى آورند;
زمانى در تهران به ما خبر دادند كه دو برادر ـ در حدود ده، پانزده سال ـ بر سر تقسيم ارث با هم قهر كرده و به خانه يكديگر نرفته اند.
بايد به چنين انسانهايى گفت:
آيا شما مطمئنّيد كه اين ميراث را مى خوريد؟
يقيناً اگر منصفانه بينديشند جواب خواهند داد:
نه، چون در زندگى، واقعيّتهايى وجود دارد كه انسان از آن غافل است.
از جمله اين كه; فاصله بين حيات و مرگ، بسيار اندك است و بسيارى از اوقات، انسان تعجّب مى كند كه چرا اين قدر فاصله كم است!
گاهى بعضى از افراد مى گويند:
خدا به ما رحم كرد، نزديك بود به درّه بيفتيم!
و يا... ، اينها همه درسهاى عبرت آموزى است كه بايد فراگرفت و به كار بست.
چرا كه، چيزى نزديكتر از مرگ به انسان نيست، و در عين حال، او اين واعظ مهم را فراموش مى كند.
بزرگترين واعظ براى تهذيب نفوس، مــــرگ است لذا، به ما سفارش كرده اند
هر از چند گاهى به قبرستان برويد(4).
زيارت مردگان، تنها براى احترام گذاردن به آنان نيست;
و اين كه بايد مؤمن را ـ چه در حيات و چه در ممات ـ تجليل كرد و آنان را از خيرات و نيكيهاى خود بهره مند ساخت و برايشان فاتحه خواند،
بلكه اين فاتحه و ديدار، بيش از آن كه در مردگان مؤثّر افتد در زندگان تأثير دارد; وقتى دستت را بر قبر مى گذارى،
در مى يابى كه بين تو و او، بيش از يك متر فاصله نيست. فردا ممكن است تو هم به او بپيوندى.
وقتى انسان در اين مسائل تامّل مى كند، با ياد مرگ،
نفس خويش را ذليل مى گرداند:
«... وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ...; با ياد مرگ آن را رام و خوار گردان.»،
ديگر حجابهاى غفلت، غرور و...، جلو چشم، گوش و دل او را نمى گيرد.
مهم اين است كه پرده كنار برود.
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67314718385788066666.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:10
در حديثى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم
«لَوْلا اَنَّ الشَّياطينَ يَحُومُونَ عَلى قَلْبِ بَنى آدَمَ، لَنَظَرُوا اِلى مَلَكُوتِ السَّمواتِ;
اگر شياطين گِرداگِرد قلب آدميان را احاطه نكرده بودند، مى توانستند
(چون ابراهيم) ملكوت آسمانها را ببيند».
(بحار، ج 59، ص 163)
مانند همان نگاهى كه خداوند به ابراهيم(عليه السلام) عطا كرد.
در سوره انعام آيه 75 مى خوانيم:
«وَ كَذلِكَ نُرى اِبْرهيمَ مَلَكُوتَ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ;
و اين چنين ملكوت آسمانها و زمين (و حكومت مطلقه خداوند بر آنها)
را به ابراهيم نشان داديم; (تا به آن استدلال كند) و از صاحبان يقين گردد.»

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif



1. چهره حقيقت هر قدر آشكار و درخشان باشد، تا در برابر ديده بينا قرار نگيرد درك آن ممكن نيست، به تعبير ديگر براى شناخت حقايق، دو چيز لازم است: آشكار شدن چهره حق و دارا بودن وسيله ديد و درك.
آيا هرگز نابينا مى تواند قرص خورشيد را ببيند؟
آيا كران، مى توانند نغمه هاى دلنواز جهان را بشنوند؟
همين گونه كسانى كه چشم حق بين ندارند از ديدن چهره حقيقت محرومند، و آنها كه گوش حق شنو ندارند از شنيدن آيات حق.
به همين دليل، نخستين شرط براى رهروان راه حق، تهذيب نفس و تقواست، كه بدون آن انسان در ظلمات وهم، گرفتار و در بيراهه ها سرگردان مى شود و اگر مى بينيم قرآن راه شناخت خود را تقوا مى داند و مى گويد: «هُدًى لِلْمُتَّقينَ; اين آيات الهى مايه هدايت براى پرهيزكاران است» اشاره به همين واقعيّت است. (تفسير نمونه، ج 11، ص 143)


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67314718385788066666.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:10
2. اگر انسان كسى يا چيزى را بطور افراطى دوست بدارد آن دوستى معمولا مانع مى شود كه عيوب و بديهاى او را ببيند يا بشنود;
و غير از خوبى چيزى در او نمى بيند.
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifحكايتى كه در ذيل مى آوريم شاهدى است بر اين مدّعاhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gif
مى گويند: جوانى عاشق دوشيزه اى شده بود،
پدر و مادر دختر از وصلت امتناع داشتند. جوان وسايط زيادى برانگيخت،
خرجها و خواهشها كرد و زحمتها كشيد تا كار بر مراد او شد و دختر در حباله
او درآمد و عاشق دلداده به وصال معشوق رسيد. مدّتها با هم زندگى كردند، كانون خانوادگى گرم و با طراوت بود، اما كم كم لهيب عشق فرو نشست و آتش فروزان شهوت خاموش شد.
روزى شوهر به صورت زن نگاه كرد و در چشم راست او،
لكه سفيدى ديد. تعجّب كرد و گفت:
از كى و چه وقت اين لكه در چشم تو پديدار شده است؟
گفت: از همين الان.
شوهر گفت: چه مى گويى؟
زن لبخندى زد و گفت: در دو سالگى آبله درآوردم، چشمم را آبله رسيد و از آن تاريخ، اين لكه در چشمم مانده است.
شوهر گفت: عجيب است پس چرا من تاكنون نديده بودم؟
زن گفت: علّتش واضح است،
تو عاشق من بودى و عاشق در معشوق جز خوبى و زيبايى چيزى نمى بيند
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gif (حُبُّ الشَّىْءِ يُعْمى وَ يُصِمّ)http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gif
ولى اكنون كه آتش عشق تو خاموش گشته و ديگر از ديده عشق،
به من نمى نگرى و زن و شوهرى معمولى هستيم،
عيب مرا مى بينى و به درستى، تشخيص خوبى و بدى مى دهى.
(گفتار وعاظ، ج 3،ص 9)
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gif3. امام سجّاد(ع) در دعاى ابوحمزه ثمالى مى فرمايد:http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gif

«... وَ أَنَّكَ لاتَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ، اِلاّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الاَْعْمالُ [الآمال] دُونَكَ...; تو از بندگانت پنهان نيستى جز اين كه كردارهاى زشت [آرزوها] پرده اى براى ديدن تو كشيده است...»
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifو حافظ چه خوش سروده:http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gif

ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست *
* تو خود حجاب خودى حافظ از ميان برخيز

4. مستحب است وقتى انسان به قبرستان مى رود، بگويد:
«اَلسَّلامُ عَلى اَهْلِ الدِّيارِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُسْلِمينَ، اَنْتُمْ لَنا فَرَطٌ، وَ نَحْنُ ـ اِنْ شاءَاللهُ ـ بِكُمْ لاحِقُونَ;
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gifسلام بر مؤمنان و مسلمانان خفته در اين ديار، شما زودتر رفتيد و ما نيز ـ اگر خدا بخواهد ـ به شما مى پيونديم.» http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Gol.gif
(كليات مفاتيح الجنان، در زيارت قبور مؤمنين)
در قبرستان، زنگار غفلت را از خود بزداييد و آيينه صافى شويد تا انوار الهى در آن بتابد و راه درست را بيابيد و از روز مرگى و دلمردگى برهيد و به سعادت دو جهانى برسيد:

دانى چرا آئينه ات غمّاز نيست؟ *
* چون كه زنگار از رخش ممتاز نيست.

غمّاز: منعكس كننده
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67314718385788066666.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:11
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)دگرگونيهاى دنيا

2 ـ عَنْ عَلْقَمَةِ بْنِ الْحَصين قالَ: سَمِعْتُ قَيْس بْن عاصِمِ الْمِنْقَرى يَقُولُ: قَدِمْتُ عَلى رَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله)فى وَفْد مِنْ جَماعَة مِنْ بَنى تَميم، فَقالَ لى: اِغْتَسِلْ بِماء و سِدْر، فَفَعَلْتُ، ثُمَّ عُدْتُ اِلَيْهِ وَ قُلْتُ: يا رَسُولَ اللهِ، عِظْنا عِظَةً نَنْتَفِعُ بِها، فَقالَ: يا قَيْسُ، اِنَّ مَعَ الْعِزِّ ذُلاًّ، وَ اِنَّ مَعَ الْحَياةِ مَوْتاً، وَ اِنَّ مَعَ الدُّنْيا آخِرَةً، وَ اِنَّ لِكُلِّ شَىْء حَسيباً، وَ عَلى كُلِّ شَىْء رَقيباً وَ اِنَّ لِكُلِّ حَسَنَة ثَواباً، وَ لِكُلِّ سَيِّئَة عِقباً...
(بحار، ج 77، ص 175)




ترجمه:


از علقمة بن حصين روايت شده كه قيس بن عاصم ـ يكى از اصحاب پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ـ مى گفت:
روزى با عده اى از قبيله بنى تميم خدمت
حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) رسيدم ايشان به من دستور داد، برو با آب و سدر غسل كن.
من دستور حضرت را انجام دادم و به سوى او بازگشتم و سپس عرض كردم:
اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)،
به ما اندرزى بده تا از آن بهره مند شويم.
حضرت(صلى الله عليه وآله)در پاسخ فرمود:
اى قيس!
بدان كه همراه عزّت، ذلّت و به دنبال حيات، مرگ،
و همراه دنيا، آخرت است
و براى هر چيزى حسابگر و بر فراز هر چيزى مراقبى است، و براى هر كار نيكى پاداش، و در برابر هر كردار ناپسندى مجازاتى قرار دارد.

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67314718385788066666.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/75309250581225698486.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:11
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هــــــدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif
در اين كلام نورانى،
دو نكته مهّم هست كه از نظر اخلاقى براى
دگرگونى و تحوّل انسان مؤثّر است.


پيش از بيان مطلب ذكر مقدّمه اى لازم است:
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Sham.gifاز خصوصيّات دنيا، دگرگونى آن است;http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Sham.gif
يعنى، دنيا و نيز خود انسان ـ كه جزئى از دنياست ـ بر يك حال باقى نمى مانند
و توجه به همين مطلب، غرور انسان را مى شكند;
زيرا بيشترين گرفتارى و مصيبت آدمى، از غفلت است و اگر آدمى غافل نبود،
به آسانى تن به ذلّت نمى داد و گناه نمى كرد. كوتاه سخن اين كه،
غفلت ريشه همه بدبختيهاى انسان است
و اسلام براى رفع و دفع آن، راهها و وسايلى را بيان كرده است.
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Sham.gifعوامل شكست غرور و غفلتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Sham.gif
الف ـ توجه به دگرگونيهاى دنيامى تواندانسان رابيداركند و فروتن سازد.
اگر متوجه باشد كه بعد از هر عزّتى، ذلّتى و بعد از هر سلامتى، بيماريى،وبعد ازهر امنيتى، نا امنى و هراسى و بعد از هر جوانى، پيريى هست، متواضع مى شود
و گرد غفلت را از جان خويش مى زدايد.
انسان بايد بداند مقام، مال، قدرت و ساير مواهب دنيوى، جاودانه نيست
و خواه ناخواه روزى از او گرفته مى شود. با فرد محترمى ـ كه مقام نسبتاً مهمّى داشت ـ صحبت مى كردم، او مى گفت:
خيال نكنيد كه من فقط يك مقام دارم، بلكه سه مقام دارم و ممكن است اينها به سادگى از من گرفته شوند. خودش چنين تعبير مى كرد:
تمام زندگى و مقامهاى من به شش ريال بسته است.
ديدم حرف درستى است، زيرا چه بسا تمام مقامهاى انسان با تلفنى بيايد يا برود!
اين واقعيّت بسيار مهمّى است كه دنيا بر يك حال باقى نمى ماند و دائم در حال دگرگونى است لذا، نمى توان بر آن تكيّه كرد.
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Sham.gifآرى بايد دنيا را، معبر و گذرگاه و خانه كوچ كردن دانستhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Sham.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Sham.gifو فهميد كه تنها ذات اقدس الهى، http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Sham.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Sham.gifباقى و سرمدى است.http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Sham.gif

http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:11
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

ب ـ طاعات و عبادات نيز غرور و غفلت را مى زدايد;
انسان با نماز، به ياد خدا مى افتد
و
غفلت را از بين مى برد.
بعضى از افراد مى پرسند:
تا چه زمانى بايد نماز خواند؟ بايد گفت:
تا زمانى كه در دنيا هستيم بايد نماز بخوانيم. اصلاً ما به نماز محتاجيم،
بايد با نماز، دست نياز به درگاه بى نياز ببريم و از او دواى دردهاى خود را بخواهيم.
نماز، غفلت زدا و بيدارگر است.
ج ـ مصايب و مشكلات نيز، غفلت انسان را از بين مى برد.
دشواريها در نگاه ابتدايى، بلاست اما اگر خوب به آن بنگريم نعمت است;
به عبارت ديگر، بلا بودن تنها يك روى سكّه و روى ديگر آن،
سراسر خوشى و سرور است. يكى از منبريهاى قديمى تشبيه خوبى مى كرد و مى گفت:
در اين جادّه هايى كه انسان مى رود، اگر تمام آنها صاف و هموار باشد، خواب بر راننده مستولى مى شود، اما اگر در بعضى از جاهاى آن، دست اندازى باشد آدمى را از خواب بيدار مى كند و گاهى ناهمواريهاى مصنوعى مى سازند كه رانندگان خوابشان نبرد. مصيبت نيز چنين است، ظاهرش ناراحتى است
و درونش رحمت و نعمت.
نكته دوم اين كه انسان بايد بداند هر كار بزرگ و كوچك، حتى نفس كشيدنهاى او،
تحت مراقبت و حساب است و كسانى آن را مى نويسند.(1)

قبل از هر چيز خداى تعالى، مراقب است و بعد دو ملك او. زمينى كه انسان بر آن زندگى مى كند و نيز اعضا و جوارح او روز قيامت، عليه او شهادت مى دهند.
حتّى در حديث داريم كه «يَوْم» (= زمان) هم در روز قيامت،
بر اعمال و رفتار ما گواهى مى دهد.
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Rose.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Rose.gifخلاصه بايد بدانيم كه تحت مراقبت شديد هستيم.http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Rose.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Rose.gif



http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif
1. نه تنها دو فرشته رقيب و عتيد، شاهدند بلكه خداوند نيز شاهد اعمال ماست. لذا در دعاى كميل، امام على(ع) به خداوند عرض مى كند: «... وَ كُنْتَ اَنْتَ الرَّقيبَ عَلَىَّ مِنْ وَرائِهِمْ وَ الشّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ...; و خود، از پشت سر ايشان مراقب من بوده اى و بر آنچه از نظر آنها پنهان ماند شاهد بوده اى.»

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:11
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)شش برنامه سعادت بخش


3 ـ عَنْ اَبى الدَّرْداءِ قالَ: خَطَبَنا رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يَوْمَ جُمْعَة، فَقالَ: اَيُّهَا النّاسُ، تُوبُوا اِلَى اللهِ قَبْلَ اَنْ تَمُوتُوا; وَ بادِرُوا بِالاَْعْمالِ الصّالِحَةِ قَبْلَ اَنْ تَشْتَغِْلُوا; وَ أَصْلِحُوا اَلَّذى بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ رَبِّكُمْ تَسْعَدُوا; وَ اَكْثِرُوا مِنَ الصَّدَقَةِ تُرْزَقُوا; وَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ تُحْصَنُوا; وَانْتَهُوا عَنِ الْمُنْكَرِ تُنْصَرُوا... .
(بحار، ج 77، ص 176)
http://www.animaatjes.nl/plaatjes/k/kaarsen/blomst114.gif
ترجمه


از ابى درداء روايت شده رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روز جمعه اى براى ما خطبه ايراد كرد، فرمود:
اى مردم! پيش از مرگ، به سوى خدا بازگرديد و توبه كنيد،
و پيش از آنكه، آسودگى خيال از شما گرفته شود و در تنگناهاى زندگى قرار گيريد، به كارهاى نيك بپردازيد،
رابطه خود را با خدا اصلاح گردانيد، تا سعادتمند و بهروز شويد;
بسيار صدقه بپردازيد، تا خدا به شما روزى دهد;
امر به معروف كنيد تا در قلعه محكم الهى قرار گيريد (و در امان باشيد);
و از منكر دست برداريد تا خدا شما را يارى رساند.
نور هدايت


در اين حديث، حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)
شش دستور بيان فرموده است:
1 ـ دستور توبه ـ قبل از آن كه فرصت از دست برود، توبه كنيد.
توبه يكى از نعمتهاى خداوند تعالى بر بندگان است.
امام سجاد(عليه السلام) در مناجات «تائبين»، چه زيبا مى فرمايد:
«اِلهى، اَنْتَ الَّذى فَتَحْتَ لِعِبادِكَ باباً اِلى عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ، فَقُلْتَ: "تُوبُوا اِلَى اللهِ تَوْبَةً نَصُوحاً"(1) فَما عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ
پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) فرمود:
«توبه خالص آن است كه به گناه برنگردى،
همان گونه كه شير به پستان برنمى گردد.»
البته توبه خالص، به شناخت كاملى از گناه و عواقب آن نياز دارد يعنى;
اگر احساس كنيم و بدانيم كه گناه خنجر تيز و آتش سوزان است،
هرگز به گناه دست نمى زنيم.
الْبابِ بَعْدَ فَتْحِه;
خدايا! تو همان خدايى هستى كه درى را به روى بندگانت گشودى و نامش را توبه نهادى، از اين رو، گفتى:
به سوى خدا با توبه اى حقيقى و خالص باز گرديد.
پس كسى كه بعد از گشوده شدن چنين درى، از داخل شدن در آن غفلت مىورزد، چه عذرى دارد!»
معناى اين جمله پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله):
«قبل از مرگ توبه كنيد»
اين است كه بعد از هر گناه به سوى خدا باز گرديد، چون هيچ كس از وقت مردن خود خبر ندارد، در آيه 34 سوره لقمان مى خوانيم:
«وَ ما تَدْرى نَفْسٌ ماذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرى نَفْسٌ بِأَىِّ أَرْض تَمُوتُ;
هيچ كس نمى داند كه فردا چه به دست مى آورد، و در كدام زمين مى ميرد.»
نقل شده است كه، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) با آن عظمت و لطافت روح، هر روز هفتاد بار استغفار مى كرد.
اكنون ما پيروان آن حضرت روزى چند بار توبه مى كنيم؟
در شب، چه مقدار از كارها و كردارهاى روز خود را به ياد مى آوريم؟
اگر انسان هر روز، اعمال و رفتار خويش را محاسبه و بعد استغفار كند، تاريكيهاى قلبش زدوده شده با نور الهى روشن مى گردد.
لذا از بهترين كارها، توبه سحرى است;
(2) يعنى، انسان در نيمه هاى شب برخيزد و در آن خلوت، با خداى خويش راز و نياز كند و درد دل بگذارد و به تعبير قرآن كريم،
در آيه 17 از سوره آل عمران، از «مُسْتَغْفِرينَ بِالاَْسْحارِ;
كسانى كه در سحرگاهان استغفار مى نمايند» باشد.
بزرگانى كه رساله هاى سير و سلوك نوشته اند، تقريباً همه آنان منزل اوّل را، «توبه» مى دانند و پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) هم فرمود:
«تُوبُوا اِلَى اللهِ قَبْلَ اَنْ تَمُوتُوا»
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:11
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif
2 ـ پرداختن به كارهاى نيك ـ

«بادِرُوا بِالاَْعْمالِ الصّالِحَةِ قَبْلَ اَنْ تَشْتَغِلُوا»
انسان هميشه فراغت بال و آسودگى خيال ندارد و جوانى براى اوباقى نمى ماند.
فكر انسان، دائم آزاد نيست و موانع بسيارى در سر راه او قرار مى گيرد.
اگر دقّت كرده باشيد كسانى را مى بينيد كه همه چيز براى آنان آماده است و كمبودى ندارند، ولى مى گويند:
شوق درس و دانش اندوزى از وجودمان رخت بر بسته است.
لذا، اگر مى خواهيد علم بيندوزيد;
تقوا پيشه سازيد و خودسازى كنيد،
زيرا هر چه هست در تقواست.
كارهاى نيك را، قبل از آن كه در تنگناهاى زندگى گرفتار شويد، به جا آوريد.

3 ـ آشتى با خدا ـ

«اَصْلِحُوا الَّذى بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ رَبِّكُمْ تَسْعَدُوا»
مردم نسبت به مسائلى كه رخ مى دهد به سه دسته تقسيم مى شوند:
دسته اى فقط به دهان مردم نگاه مى كنند،
دسته اى هستند كه نيم نگاهى به دهان مردم دارند و نيم نگاهى به دستورات الهى. اما گروه سوّم فقط به دستورات خدا توجه دارند.
با توجّه به اين مقدّمه، هر حادثه اى كه رخ مى دهد،
انسان بايد ببيند خدا چه دستورى داده است؟
يعنى، اوّل حق را بشناسيد بعد ببينيد كه مردم چه مى گويند، چون
«اگر انسان، رابطه خود را با خدا درست كند خدا نيز در مقابل، رابطه او را با مردم اصلاح مى نمايد». اين مضمون در حديثى از اميرمؤمنان(عليه السلام) در نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 89، آمده است:
«مَنْ اَصْلَحَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللهِ، اَصْلَحَ اللهُ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النّاسِ»
تنها راه سعادت اين است كه با خدا آشتى كنيم.

4 ـ صدقه دادن فراوان ـ

«اَكْثِرُوا مِنَ الصَّدَقَةِ تُرْزَقُوا; زياد صدقه بدهيد تا خدا به شما روزى دهد.»
صدقه دو اثر مهم دارد: وسعت روزى; دفع بلاها.
مسأله وسعت روزى، بر خلاف اسباب ظاهرى است;
يعنى، انسان اگر چيزى در راه خدا بدهد، با محاسبه و جمع و تفريق ظاهرى،
جيبش خالى مى شود ولى، بنابر روايات اسلامى، همين عمل، رزق و روزى را زياد مى گرداند.
صدقه هر اندازه باشد خوب است.
تا آنجا كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:
لباس كهنه اى كه دارى مى توانى بدهى. صدقه دادن، طول عمر را به دنبال مى آورد.
بعضى از افراد به ظاهر عوام را ديده ام كه وقتى مى خواست مسافرتى كند به تعداد روزهاى سفرش، مبلغى را جدا كرده و آورده بود كه آقا اين را به شخص مستحقى بدهيد. من ديده ام كه بعضى چنين حسابى دارند. اين دستوراتى است كه ما مبلّغان سزاوارتريم بدان عمل كنيم و اى بسا، اين صدقات جلو ضدّ ارزشها را بگيرد.
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:11
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
5 و 6 ـ امر به معروف و نهى از منكر ـ

«وَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ تُحْصَنُوا، وَ انْتَهُوا عَنِ الْمُنْكَرِ تُنْصَرُوا;
امر به معروف كنيد تا در قلعه محكم الهى قرار بگيريد و در امان باشيد;
و از منكر اجتناب كنيد تا يارى شويد.»(3)



اين دو برنامه، آثار فراوانى دارد. حضرت على(عليه السلام) مبالغه نمى كند كه فرمود:
«وَ ما اَعْمالُ الْبِرِّ كُلُّها وَ الْجِهادُ فى سَبيلِ اللهِ، عِنْدَ الاَْمْرِ بِالْمَعرُوفِ وَ النَّهْىِ عَنِ الْمُنْكَرِ، اِلاّ كَنَفْثَة فى بَحْر لُجِّىٍّ;
تمام اعمال نيك وحتى جهاد درراه خدا درمقابل امربه معروف ونهى از منكر، مثل آب دهان در درياى عميق است.» (نهج البلاغه،كلمات قصار،شماره 366)
بى اعتنايى به همين چيزى كه ما با جمله «به من چه ربطى دارد» از كنار آن مى گذريم، يا به بهانه رنجيدن دوست و آشنايمان و يا براى به دردسر نيفتادن آن را ترك مى كنيم و به قول معروف: سرى كه درد نمى كند چرا دستمال ببنديم; باعث مى شود به تدريج بَدان بر جامعه مسلّط و انسانهاى نيك كم شوند و نيكى فراموش گردد.
اين خيال خام و اشتباه بزرگى است كه انسان گمان كند عزّت در دست ديگران است، نه در دست خدا، در حالى كه قرآن در سوره آل عمران، آيه 26، با صراحت بيان مى كند: «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ; هر كس را بخواهى، عزّت مى دهى، و هر كه را بخواهى خوار مى كنى.»
و در سوره فاطر، آيه 10 مى خوانيم:
«مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَميعا;
كسى كه خواهان عزّت است (بايد از خدا بخواهد، چرا كه)
تمام عزّت براى خداست.»


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:12
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

1. «نَصُوح» از مادّه «نُصح»، به معنى نصيحت خالصانه است. يعنى، توبه خالص.

2. هنگامى كه آرامش و صفاى خاص همه جا را فراگرفته، در آن هنگام كه غافلان و بيخبران در خوابند و غوغاى جهان مادى فرو نشسته مردان خدا و زنده دلان به ياد خدا به پا مى خيزند و در پيشگاه با عظمتش، استغفار و طلب آمرزش مى كنند و محو پرتو نور و جلال پروردگار مى شوند و با تمام وجودشان زمزمه توحيد سر مى دهند: «وَ الْمُسْتَغْفِرينَ بِالاَْسْحارِ.» (آل عمران (3)، آيه 17)

سؤال: چرا در اوقات شبانه روز، تنها به وقت «سحر» اشاره شده است، در حالى كه استغفار و بازگشت به سوى خدا در همه حال، مطلوب است؟

در پاسخ مى گوئيم: سحر، به سبب آرامش، تعطيلى كارهاى مادّى و نشاطِ به دست آمده بعد از استراحت و خواب، به انسان آمادگى بيشترى براى توجه به خداوند مى بخشد و اين معنا را به آسانى با تجربه مى توان دريافت. حتى بسيارى از دانشمندان براى حلّ مشكلات علمى خود، از آن وقت استفاده مى كردند، زيرا چراغ فكر و روح انسان در آن وقت از هر زمان ديگرى پرفروغتر و درخشانتر است و از آن جا كه روح عبادت و استغفار، توجه و حضور دل مى باشد، عبادت و استغفار در چنين ساعتى، از همه ساعات گرانبهاتر است. (تفسير نمونه، ج 2، ص 344)

3. در اينجا توجه به چند نكته لازم است:

الف ـ «معروف» (از ماده عرف) شناخته شده و «منكر» (از ماده انكار) ناشناس است.

كارهاى نيك، امورى شناخته شده و كارهاى زشت و ناپسند، امورى ناشناس هستند; چه اين كه فطرت پاك انسانى با دسته اوّل آشنا، و با دوّم ناآشناست.

ب ـ آيا امر به معروف، وظيفه اى عقلى است يا تعبدى؟

جمعى از دانشمندان اسلامى معتقدند كه، وجوب اين دو وظيفه تنها با دليل نقلى ثابت شده است و عقل فرمان نمى دهد كه انسان ديگرى را از كار بدى كه زيانش تنها متوجهِ خود او است بازدارد. ولى توجه به پيوندهاى اجتماعى و اين كه هيچ كار بدى در اجتماع انسانى در نقطه خاصّى محدود نمى شود، بلكه ـ هر چه باشد ـ همانند آتشى ممكن است به نقاط ديگر سرايت كند، عقلى بودن اين دو وظيفه را مشخّص مى كند.

به عبارت ديگر، در اجتماع چيزى به عنوان «ضرر فردى» وجود ندارد، و هر زيان فردى امكان اين را دارد كه به صورت «زيان اجتماعى» درآيد، و به همين دليل منطق و عقل، به افراد اجتماع اجازه مى دهد در پاك نگه داشتن محيط زيست خود، از هرگونه تلاش و كوششى خوددارى نكنند.

در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «فرد گنهكار در ميان مردم، همانند كسى است كه با جمعى سوار كشتى شود و به هنگامى كه در وسط دريا قرار مى گيرد تبرى بردارد و به سوراخ كردن موضعى كه در آن نشسته است، بپردازد و هرگاه به او اعتراض كنند، در جواب بگويد: من در سهم خود تصرّف مى كنم! اگر ديگران او را از اين عمل خطرناك باز ندارند، طولى نمى كشد كه آب به داخل كشتى نفوذ كرده و يكباره همگى در دريا غرق مى شوند.»

پيامبر(صلى الله عليه وآله) با اين مثال جالب، منطقى بودن وظيفه امر به معروف و نهى از منكر را مجسّم ساخته و حق نظارت فرد بر اجتماع را حقّى طبيعى ـ كه ناشى از پيوند سرنوشتهاست ـ مى داند.

ج ـ اهميت امر به معروف و نهى از منكر

علاوه بر آيات فراوان قرآن مجيد، احاديث زيادى در منابع معتبر اسلامى نيز درباره اهميّت اين دو وظيفه بزرگ اجتماعى آمده كه در آنها به خطرات و عواقب شومى كه بر اثر ترك اين دو وظيفه در جامعه به وجود مى آيد اشاره شده است; از جمله:

الف ـ امام باقر(عليه السلام)مى فرمايد: «اِنَّ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ، فَريضَةٌ عَظيمَةٌ; بِها تُقامُ الْفَرائِضُ، وَ تَأْمَنُ الْمَذاهِبُ، وَ تَحِلُّ الْمَكاسِبُ، وَ تُرَدُّ الْمَظالِمُ، وَ تُعْمَرُ الاَْرْضُ، وَ يُنْتَصَفُ مِنَ الاَْعداءِ، وَ يَستَقيم الاَْمْرُ; امر به معروف و نهى از منكر دو فريضه بزرگ الهى است كه بقيّه فرايض با آنها برپا مى شوند، و به سبب اين دو، راههاامن، كسب و كار مردم، حلال، حقوق افراد تأمين مى شود، و در سايه آن زمينها آباد، و از دشمنان انتقام گرفته مى شود، و در پرتو آن همه كارها روبراه مى گردد.»

ب ـ پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «مَن اَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهى عَنِ الْمُنْكَرِ، فَهُوَ خَليفَةُ اللهِ فى اَرْضِه، وَ خَليفَةُ رَسُولِ اللهِ، وَ خَليفَةُ كِتابِه;كسى كه امر به معروف و نهى از منكر كند جانشين خداوند در زمين، و جانشين پيامبر و كتاب اوست.»

از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه اين فريضه بزرگ قبل از هر چيزى، برنامه اى الهى است و بعثت پيامبران و نزول كتب آسمانى همه، جزء اين برنامه است.

ج ـ مردى خدمت پيامبر ـ كه بر فراز منبر نشسته بود ـ آمد و سؤل كرد: «مَنْ خَيْرُ النّاسِ؟; از همه مردم بهتر كيست؟ ]پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: [آمَرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اَتْقاهُمْ لِلّهِ وَ اَرْضاهُمْ; آن كس كه از همه بيشتر، امر به معروف و نهى از منكر كند و آن كس كه از همه پرهيزكارتر باشد و در راه خشنودى خدا از همه بيشتر گام بردارد.»

د ـ در حديث ديگرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «بايد امر به معروف و نهى از منكر كنيد وگرنه، خداوند ستمگرى را بر شما مسلط مى كند كه نه به پيران احترام مى گذارد و نه به خردسالان رحم مى كند. نيكان و صالحان شما دعا مى كنند، ولى مستجاب نمى شود و از خداوند يارى مى طلبند، امّا خدا به آنها كمك نمى كند و حتّى توبه مى كنند و خدا از گناهانشان درنمى گذرد.»

اين همه تأكيدات براى آن است كه بفهميم اين دو وظيفه بزرگ در حقيقت ضامن اجراى بقيه وظايف فردى و اجتماعى است، در حكم روح و جان آنها محسوب مى شود و با تعطيل آنها، تمام احكام و اصول اخلاقى ارزش خود را از دست خواهد داد.

(تفسير نمونه، ج 3، ص 37 ـ 40)



http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:12
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)فرصتها را از دست ندهيد



4 ـ عَنْ اِبْنِ عَبّاسِ قالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يَقُولُ فى خُطْبَتِه: ...اِنَّ الْمُؤْمِنَ بَيْنَ مَخافَتَيْنِ: يَوْم قَدْ مَضى لا يَدْرى مَا اللهُ قاض فيهِ، وَ يَوْمٌ قَدْ بَقِىَ لا يَدْرى مَا اللهُ صانِعٌ بِه، فَلْيَأْخُذِ الْعَبْدُ لِنَفْسِه مِنْ نَفْسِه، وَ مِنْ دُنْياهُ لاِخِرَتِه، وَ مِنْ شَبابِه لِهَرَمِه وَ مِنْ صِحَّتِه لِسُقْمِه، وَ مِنْ حَياتِه لِوَفاتِه. فَوَالَّذى نَفْسى بِيَدِه، وَ ما بَعْدَ الْمَوْتِ مِنْ مُسْتَعْتَب،وَلابَعْدَالد ُّنْيامِنْ دار، اِلاَّ الْجَنَّةَ اَوِالنّارَ.
(بحار،ج77،ص 177)
http://www.upload.tazkereh.ir/images/45740297449473962666.gif
ترجمه:


ابن عباس روايت كرده كه، شنيدم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در خطبه اش مى فرمايد:
مؤمن (هميشه) بين دو ترس است:
نمى داند كه خداوند در مورد روزى كه بر او گذشته است چه قضاوتى مى كند; و (باز) نمى داند كه خداوند با او در روزى كه باقى مانده است، چه مى كند. از اين رو، بايد هر بنده اى از وجود خويش (براى سعادت و كمال) خود، و از دنيا براى آخرت و از جوانى براى پيرى و از سلامتى براى بيمارى و از زندگى براى مرگش بهره بردارى كند، قسم به كسى كه جانم در دست اوست بعد از مرگ هيچ عذر و بهانه اى پذيرفته نمى شود.
بازگشتى و بعد از دنيا، خانه اى جز بهشت و يا جهنّم نيست.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:12
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

نور هــــــــدايت

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
طبق اين حديث، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد:
مؤمن هميشه بين دو ترس قرار دارد:
ترسى از گذشته و ترسى از آينده.
از گذشته اش مى ترسد، براى اين كه نمى داند آيا به وظايفش در گذشته به درستى عمل كرده و خداوند گناهان او را مورد عفو قرار داده؟
از آينده اش مى ترسد، چون نمى داند چه سرنوشتى خواهد داشت؟
آيا عاقبت به خير مى شود؟
از دنيا با ايمان و پاك مى رود، يا بى ايمان و ناپاك؟
خلاصه توجه به اين سؤالات، انسان را دائماً بين اين دو ترس قرار مى دهد كه سرچشمه آن ـ
در واقع ـ احساس مسؤوليّت و ايمان است.
اگر در وجود كسى ايمان به مبدأ و معاد باشد همواره چنين احساسى بر او حاكم است،
امّا افرادى هستند كه به اصطلاح «ككشان نمى گزد; ديگران را آب مى برد و او را خواب» منطقشان «هر چه بادا باد و آب كه از سرگذشت، چه يك نى و چه صد نى» است و در يك كلمه، بى اعتنا و لاابالى هستند.
به دنبال اين مقدّمه پيامبر اكرم اسلام(صلى الله عليه وآله) پنج دستور مى فرمايد:
1 ـ «فَلْيَأْخُذِ الْعَبْدُ لِنَفْسِه مِنْ نَفْسِه»:
خداوند سرمايه هايى به انسان داده كه بايد ابتدا خود انسان از آن استفاده كند.
اين واقعيّتى است كه بعضى روشنى بخش ديگرانند، امّا خودشان از اين نور بهره اى نمى گيرند، مخصوصاً بعضى از اهل علم را مى بينيد كه مردم در پرتو دانش آنان راه مى يابند و هدايت مى شوند،
اما خود او ـ كه سرمايه دار اصلى است ـ بى نصيب مى ماند.
2 ـ«وَ مِنْ دُنْياهُ لاِخِرَتِه»:
تمام كسانى كه به مقامهايى دست يافته اند،
از همين سرمايه دنيا و عمر استفاده كرده اند. من گاهى مى انديشم كه اصحاب امام حسين(عليه السلام) در روز عاشورا، در يك نيم روز سعادت دنيا و آخرت را براى خويش خريدند و آن همه افتخار كسب كردند;
يا اميرالمؤمنين(عليه السلام) در جنگ خندق، در لحظه اى از عمرش،
ضربتى زد كه از عبادت جنّ و انس برتر بود:
«ضَرْبَةُ عَلِىّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْنِ»
خلاصه اين كه امير مؤمنان(عليه السلام) در نهج البلاغه،
نامه 72، ص 1075 فرموده است:
«وَاعْلَمْ بِاَنَّ الدَّهْرَ يَوْمانِ: يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ;
بدان كه روزگار دو روز است:
روزى به نفع تو و روزى به ضرر تو.»
و لذا فرمايش پيامبر(صلى الله عليه وآله)را فراموش نكن.(1)

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:12
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif
3 ـ «وَ مِنْ شَبابِه لِهَرَمِه»:
افرادى هستند كه چون پير مى شوند، انگشت ندامت به دهان مى گيرند،
بر پشت دست خود مى زنند كه چرا از فرصت و نعمت جوانى استفاده نكردند و عمر را به بيهودگى گذراندند(2).
خلاصه اين كه، انسان تا اين جوانى را دارد بايد از آن بهره ببرد و نبايد كارى كند كه مايه عبرت ديگران شود و درباره او بگويند:
تا آن وقتى كه مى توانست، نمى دانست و حال كه مى داند، نمى تواند.

4 ـ «وَ مِنْ صِحَّتِه لِسُقْمِه»:
انسان اگر به بيمارى شديدى دچار شود، احساس مى كند بين او و مردم ديوارى كشيده اند و از زندگى افراد سالم به كلّى جدا شده است.
بد نيست انسان لحظه اى هم كه شده به بيمارستانها رفته و به بيماران،
نظرى بيفكند; آنگاه معناى سلامت را ـ مخصوصاً وقتى به بيماران صعب العلاج مى نگرد ـ
به خوبى مى فهمد و قدر سلامتى، اين نعمت بزرگ را، مى داند.(3)
5ـ «وَمِنْ حَياتِه لِوَفاتِه»:
از اين زندگى دنيا براى مرگت استفاده كن.
در آخر حديث، حضرت(صلى الله عليه وآله) جمله اى مى فرمايد كه واقعاً تكان دهنده است: «فَوَالَّذى نَفْسى بِيَدِه، وَ ما بَعْدَ الْمَوْتِ مِنْ مُسْتَعْتَب،
وَلا بَعْدَ الدُّنْيا مِنْ دار، اِلاّ الْجَنَّةَ اَوِ النّارَ;
سوگند به كسى كه جانم در دست اوست بعد از مرگ، پرونده ها بسته مى شود و جاى اين نيست كه كسى از خدا استغفار بجويد.»
همان گونه كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) در خطبه 230، مى فرمايد:
«لا عَنْ قَبيح يَسْتَطيعُونَ انْتِقالاً وَلا فى حَسَن يَسْتَطيعُونَ ازْدِيادًا;
هيچ گناهى را بعد از مردن نمى توان حذف كرد و نيز نمى توان حسنه اى بر حسنات افزود». الان ممكن است با قطره اشكى و ندامتى، آتش گناهانى كه برافروخته اى خاموش كنى، اما بعد از مرگ چنين كارى ميسّر نيست.(4)
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif


1. مشو غافل از روزگار دو رنگ *** كه كس را به گيتى نباشد درنگ
به بازيچه بس اختر تابناك *** بر آرد به گردون، بر آرد به خاك

تو چون طفلى و آسمانت چو مهد *** قضا جنبش مهد را بسته عهد

جلاجلْ مه و آفتابت كند *** از آن جنبش آخر خوابت كند

اگر دارى از سنگ و آهن روان *** بفرسايى از گردش آسمان

اگر سنگى آن آهن سنگ خاست *** و گر آهنى سنگ آهن رباست.

2. چه خوش سروده شاعرعرب، زبان حال كسانى را كه چنان در پيرى رنج بردند كه گفتند:

«فَيا لَيْتَ الشَّبابُ لَنا يَعُودُوا *** فَاُخْبِرَهُ بِما فَعَلَ الْمَشيبُ!

اى كاش،جوانى مابازمى گشت تاخبرش مى داديم كه پيرى برسرمان چه آورده است.»

دور جوانى بشد از دست من *** آه و دريغ آن زمن دلفروز!

قوّت سر پنجه شيرى برفت *** راضيم اكنون به پشيزى چو يوز

پير زنى موى سيه كرده بود *** گفتمش اى مامك ديرينه روز:

موى به تلبيس سيه كرده گير *** راست نخواهد شدن اين پشتِ گوژ

3. تندرستان را نباشد درد ريش *** جز به همدردى نگويم درد خويش

گفتن از زنبور بى حاصل بود *** با يكى در عمر خود ناخورده نيش

تا تو را حالى نباشد همچو ما *** حال ما باشد تو را افسانه پيش

سوز من با ديگرى نسبت مكن *** او نمك بر دست و من بر عضو ريش

4. چون سجودى يا ركوعى مرد كِشت *** شد در آن عالم سجود او بهشت

چون كه پرّيد از دهانت حمد حق *** مرغ جنّت ساختنش ربّ الفلق

چون ز دستت رُست ايثار و زكات *** كِشت اين دست آن طرف نخل و نبات

اين سببها چون به فرمان تو بود *** چاره جو هم مر تو را فرمان نمود

چون ز دستت زخم بر مظلوم رُست *** آن درختى گشت، از آن زقّوم رُست

اين سخنهاى چو مار و كژدمت *** مار و كژدم گردد و گيرد دمت

(مثنوى، دفتر سوم)

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:12
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)قرآن، نورافكن شبهاى ظلمانى


5 ـ عَنْ اِبْنِ سَعيدِ الْخُدْرى، قالَ: خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله)
قالَ فى خُطْبَتِه: لا عَيْشَ اِلاّ لِعالِم ناطِق، اَوْ مُسْتَمِع واع. اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّكُمْ فى زَمانِ هُدْنَة، وَ اِنَّ السَّيْرَ بِكُمْ سَريعٌ، وَ قَدْ رَاَيْتُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ كَيْفَ يُبْلِيانِ كُلَّ جَديد، وَ يُقَرِّبانِ كُلَّ بَعيد، وَ يَأْتِيانِ بِكُلِّ مَوْعُود. فَقالَ لَهُ الْمِقْدادُ: يا نَبِىَّ اللهِ، وَ مَا الْهُدْنَةُ؟ فَقال(صلى الله عليه وآله):
دارُ بَلاء وَانْقِطاع، فَاِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الاُْمُورُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ،فَاِنَّهُ شافِعٌ مُشَفَّعٌ، وَ صادِقٌ مُصَدَّقٌ، وَ مَنْ جَعَلَهُ اَمامَهُ قادَهُ اِلَى الْجَنَّةِ;وَمَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ ساقَهُ اِلَى النّارِ...
(بحار،ج77، ص 177)
http://www.upload.tazkereh.ir/images/45740297449473962666.gif
ترجمه:


از ابوسعيد خُدرى روايت شده كه گفت:
پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى ما خطبه اى خواند و در ضمن آن فرمود:
اى مردم، شما در زمان مهلت و آرامش هستيد و به سرعت داريد مى رويد و به خوبى مى بينيد كه شب و روز چگونه هر چيز نو و تازه اى را كهنه و هر چيز دورى را نزديك مى گردانند و هر وعده اى را حاضر مى سازند.
آن گاه مقداد گفت:
اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، «هُدنه» چيست؟
حضرت(صلى الله عليه وآله) فرمود:
يعنى، دنيا سراى آزمايش و كوچ كردن است
پس هنگامى كه رخدادها بر شما مانند پاره اى شب تار، مشتبه شد بر شما باد كه به قرآن بازگشت كنيد;
چرا كه قرآن شفاعتگرى است كه شفاعتش پذيرفته مى شود وراستگويى است كه سخنش تصديق شده است. كسى كه قرآن را پيش روى خود قرار دهد (و به آن عمل كند)، او را به بهشت رهبرى مى كند و هر كس آن را پشتِ سر بيندازد (و به آن بى اعتنايى كند) او را به جهنّم مى راند...»

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:12
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Rose.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Rose.gifنور هــــدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Rose.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Rose.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
اى مردم! شما در زمان «هُدْنه» ـ توضيح آن مى آيد ـ هستيد،
شما را در اين دنيا، آزاد گذارده و به شما اختيار داده اند. اين دنيا به سرعت در حال گذر است. شب و روز، هر چيز تازه اى را كهنه مى گرداند و هر دورى را نزديك مى كند و هر وعده اى را به انجام مى رساند.
جاى تعجّب اين است كه ما در محيطى زندگى مى كنيم كه در آن قرار و آرامى نيست، همه چيز با شتاب در حال دگرگونى است. به قول مرحوم اقبال:

ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم *** موجيم كه آسودگى ما عدم ماست

موج، حركت است و اگر آرام گردد اصلاً موجى در كار نيست.
وقتى انسان به حالات انسانها مى نگرد، مى بيند كه بچّه ها به سرعت جوان و جوانها پير و پيران رهسپار قبرستان مى شوند. اين اطلاعيّه هاى وفات، هشدارى است به همه انسانها.
در ادامه، مقداد مى پرسد: اى پيامبر خدا! هدنه چيست؟
http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Rose.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Rose.gifفرمود: دنيا، آزمايشگاه است; http://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Rose.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/smilies/Rose.gif
دورانى است كه شما را به حال خودتان گذاشته اند، خداوند به شما كارى ندارد;
و در مقابل گناهان و اعمالى كه انجام مى دهيد، فوراً مجازاتتان نمى كند.(1)

بعد حضرت دستورى فرمودند كه در بسيارى از كتب، به صورت روايت مستقلّى نقل شده است: «فَاِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الاُْمُورُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ...;
اگر كارها بر شما چون شب سياه و ظلمانى مشتبه شد به دامن قرآن چنگ بزنيد، چون اين قرآن هم شفاعت مى كند و هم شفاعتش پذيرفته مى شود;
هم راستگوست و هم خدا آن را تصديق كرده. كسى كه قرآن را پيش روى خود قرار دهد او را به بهشت رهنمون مى شود و كسى كه آن را پشتِ سر بيندازد او را به جهنّم مى راند.»
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:12
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
اين پيش رو داشتن و پشت سر انداختن قرآن، دو معنا مى تواند داشته باشد:
1 ـ توجّه به قرآن و بى اعتنايى به آن;
2 ـ قرآن استاد انسان باشد نه ابزار او;
يعنى، خود را بر قرآن عرضه كند، نه قرآن را بر خود.
بعضى از افراد هستند كه وقتى پيش داوريهاى خود را كردند و تصميمشان قطعى شد،
در لابلاى قرآن مى گردند كه آيه اى منطبق با فكر خودشان بيابند.
آنان فقط به همان آيه اى كه يافته اند تمسّك مى جويند و آيات ديگر را رها مى كنند
و با اين عمل، مصداق آيه 105، از سوره نساء:
«نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض»
مى شوند و مى گويند:
به بعضى ايمان مى آوريم و بعضى را انكار مى كنيم.
پيداست كه چنين فردى قرآن را پشت سر خود افكنده است.
بسيارى از مذاهب انحرافى ـ كه در اسلام پديد آمده اند، مانند:
وهابيّت ـ به همين درد مبتلايند. انسان وقتى در عقايد آنان دقيق مى شود مى بيند
آيات واضح و روشن را وا نهاده اند و آياتى كه معناى دو پهلو دارد
و بر مقصودشان منطبق است گرفته اند.
در مقابل، دسته اى خود را شاگرد قرآن مى دانند و مى گويند:
تصميم ما، همان گفته قرآن است;
قرآن را راهنماى حلّ مشكلات خويش مى دانند و مصداق آيه 65 از سوره نساء، هستند:

«فَلا وَ رَبِّكَ لايُؤْمِنُونَ حَتّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لايَجِدُوا فى اَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً»;
به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اين كه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند; و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نكنند; وكاملا تسليم باشند.»

حتماً شنيده ايد يادر كلمات قصار، در نهج البلاغه، كلمه شماره 120، خوانده ايد كه،
«اَلاِْسْلامُ هُوَ التَّسْليمُ;
اسلام همان تسليم است.» و تا فرد در مقابل قرآن، تسليم محض نباشد مسلمان واقعى نخواهد شد.
اين كه كسى عقيده خود را بر قرآن تحميل كند، نادرست و نوعى خودپرستى است، چون قرآن مى فرمايد: بايد، هم در ظاهر و هم در باطن، تسليم باشند.
با اين همه تأكيدهايى كه هست، باز قرآن در حوزه هاى ما آن مقام بايسته و شايسته را ندارد. كاش آن مقدارى كه ما به علم معانى وبيان اهميّت مى دهيم، به خود قرآن و تفسير آن اهميّت مى داديم، براى اين كه همان گونه كه در قرآن، سوره انعام، آيه 59 آمده است ما معتقديم:
«... لارَطْب وَلا يابِس اِلاّ فى كِتاب مُبين»;
و نه هيچ دانه اى در تاريكيهاى زمين، و نه هيچ تر و خشكى وجود دارد، جز اينكه در كتابى آشكار ]در كتاب علم خدا[ ثبت است.»
عدّه اى، همچون وهّابيها فقط به الفاظ قرآن بسيار اهميّت مى دهند و در قرائت مى كوشند، اما به محتواى آن كارى ندارند. وقتى قارى قرآن، آيات را يك نفس مى خواند، الله الله مى گويند، امّا زمانى كه آيات تكان دهنده قيامت، قرائت مى شود،
چون يك نفس نخوانده الله الله ندارد.
خلاصه، قرآن بايد كتاب درسى ما باشد.
قرآن در بين ما مظلوم است
، بايد حتّى بحث تفسيرى داشته باشيد، به عنوان اين كه قرآن چه مى گويد، نه اين كه من چه مى گويم. مهم اين است كه معتقد شويد هر چه بيشتر با قرآن كار كنيد،
نورانيّت، صفا و درك تازه اى نصيب شما مى شود.
اصلاً روشنايى فكر انسان، آن لحظاتى است كه با قرآن كار مى كند و بايد بدانيد شما در مورد قرآن، سه وظيفه مهم داريد:
تلاوت قرآن; فهم قرآن و از همه مهمتر، عمل به قرآن.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:13
http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mojtabagholampoor/goleziba.gif



1. در زمينه آزمايش الهى بحثهاى فراوانى شده است كه به اندكى از آنها اشاره مى كنيم:

الف ـ چرا خدا مردم را آزمايش مى كند؟

مگر آزمايش براى اين نيست كه اشخاص يا چيزهاى مبهم و ناشناخته را بشناسيم و از ميزان جهل و نادانى خود بكاهيم؟ اگر چنين است خداوندى كه علمش به همه چيز احاطه دارد و از اسرار درون و برون همه كس و همه چيز آگاه است چرا امتحان مى كند؟ مگر چيزى بر او مخفى است كه با امتحان آشكار شود؟!

پاسخ اين مهمّ را در اين جا بايد جستجو كرد كه مفهوم آزمايش و امتحان در مورد خداوند با آزمايشهاى ما بسيار متفاوت است. آزمايشهاى ما براى شناخت بيشتر و رفع ابهام و جهل است، امّا آزمايش الهى ـ در واقع ـ همان «پرورش و تربيت» است.

در واقع امتحان خدا به كار باغبانى پرتجربه شبيه است كه دانه هاى مستعد را در سرزمينهاى آماده مى پاشد، اين دانه ها با استفاده از مواهب طبيعى شروع به نمو و رشد مى كنند، تدريجاً با مشكلات مى جنگند و با حوادث پيكار مى نمايند و در برابر طوفانهاى سخت و سرماى كشنده و گرماى سوزان ايستادگى به خرج مى دهند تا شاخه گلى زيبا يا درختى تنومند و پرثمر بارآيد كه بتواند به زندگى و حيات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد.

سربازان را براى اين كه از نظر جنگى نيرومند و قوى شوند به مانورها و جنگهاى مصنوعى مى برند و در برابر انواع مشكلات، تشنگى، گرسنگى، گرما و سرما، حوادث دشوار و موانع سخت قرار مى دهند تا ورزيده و آبديده شوند. و اين است رمز آزمايشهاى الهى.

ب ـ آزمايشهاى الهى همگانى است

از آن جا كه نظام حيات در جهان هستى، نظام تكامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسير تكامل را مى پيمايند، حتى درختان استعدادهاى نهفته خود را با ميوه بروز مى دهند; همه مردم از انبيا گرفته تا ديگران، طبق اين قانون عمومى بايد آزمايش شوند و استعدادهاى خود را شكوفا سازند.

ج ـ راههاى آزمايش

آيات قرآن نمونه هايى از امورى كه انسان با آنها امتحان مى شود از قبيل: ترس، گرسنگى، زيانهاى مالى و مرگ، فرزندان، پيامبران و دستورات خداوند، حتى بعضى از خوابها را ذكر كرده است و به طور كلّى از نظر قرآن «شرور و خيرها» نيز از آزمايشهاى الهى محسوب مى شوند: «وَ نَبْلُوَكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ». (تفسير نمونه، ج 1، ص 526)
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:13
http://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)مراتب كمال ايمان


6 ـ عَنْ نافِع، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قالَ، قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله):
لا يَكْمُلُ عَبْدٌ الاْيمانَ بِاللهِ، حَتّى يَكُونَ فيهِ خَمْسُ خِصال: اَلتَّوَكُّلُ عَلَى اللهِ، وَالتَّفْويضُ اِلَى اللهِ، وَالتَّسْليمُ لاَِمْرِ اللهِ، وَالرِّضا بِقَضاءِ اللهِ، وَالصَّبْرُ عَلى بَلاءِ اللهِ; اِنَّهُ مَنْ اَحَبَّ فِى اللهِ، وَ اَبْغَضَ فِى اللهِ، وَ اَعْطى للهِِ، و مَنَعَ للهِِ، فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الاْيمانَ.
(بحار، ج 77، ص 177)
http://www.upload.tazkereh.ir/images/45740297449473962666.gif
ترجمه:


نافع از ابن عمر نقل مى كند كه حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود:
ايمان بنده به خدا كامل نمى شود مگر اين كه در او پنج خصلت باشد:
توكل بر خدا;
واگذارى امور به خدا;
تسليم در برابر مقدّرات او;
رضايت به قضاى الهى;
شكيبايى بر آزمايش خدا;
چرا كه هر كس دوستى و دشمنيش;
و عطا و منع عطايش خدايى باشد، ايمان را كامل كرده است.
http://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:13
http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mojtabagholampoor/goleziba.gif

نور هدايت

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mojtabagholampoor/goleziba.gif
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در اين حديث، مراتب كمال ايمان را بيان مى فرمايد و بعضى از علماى اخلاق هم، در مراحل سير و سلوك تقريباً همين مسائل را مطرح كرده اند:
1 ـ «التَّوَكُّلُ عَلَى اللهِ»: اوّلين مرحله، توكّل است. در حقيقت مؤمن مى گويد: چون به علم و قدرت، رحمانيّت و رحيميّت او ايمان و علم دارم، او را در كارها وكيل خود قرار مى دهم.(1)



2 ـ «وَالتَّفويضُ اِلَى الله»: دومين مرحله، تفويض است. در مرحله قبل، گويى مؤمن خط مشى خدا را در مورد خود تعيين مى نمايد، اما در اين مرحله، مؤمن ـ در حقيقت ـ به خدا مى گويد: خدايا! تو خود بهتر مى دانى، من همه چيز را به تو واگذاردم.
تفاوت بين توكّل و تفويض:
در توكّل انسان به تمام منافع خود اهميّت مى دهد; از اين رو، همه حدّ و حدود منافع خويش را مى بيند، امّا در تفويض مى داند كه منافعى دارد، ولى مرز آن را نمى بيند و همه را به خداى تعالى واگذارده، چرا كه به خدا اعتماد كامل پيدا كرده است.
3 ـ «وَالتَّسليمُ لاَِمْرِ الله»: اين مرحله، بالاتر از مرحله قبل است. در اين مرتبه، ديگر منفعت معنا نمى دهد.
در مرحله توكّل، خواست من مطرح بود، اما در مرحله تسليم، ديگر خواستى مطرح نيست.
http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mojtabagholampoor/goleziba.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:13
http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mojtabagholampoor/goleziba.gif
سؤال: اگر اين طور باشد، ديگر دعا معنايى نبايد داشته باشد؟


پاسخ: معناى تسليم اين نيست كه از خدا درخواستى نكنيم و او را نخوانيم،
بلكه به اين معناست اگر حاجت خواستيم و اجابت نشد، تسليم باشيم.
4 ـ «وَ الرِّضا بِقَضاءِ الله»: مرحله رضا، از مرحله قبل نيز بالاتر است. در مرحله تسليم گويا انسان منافعى دارد، ولى از آن چشم مى پوشد و دندان روى جگر مى گذارد، امّا در مرحله رضا ـ حتّى در درون نفس هم ـ مقاومتى نسبت به خواسته ها و تمايلات نيست و همين، تفاوت مرحله تسليم با رضاست.
اين چهار مرحله، مراحل سير به سوى خدا و قرب به اوست. بيان آن با الفاظ آسان است، ولى چه بسا، بين هر كدام از اينها، فرسنگها راه است. از اين مرحله گاهى به «فناء فى الله» نيز تعبير مى كنند. البته فنا دو معنا دارد كه يكى معقول است و آن فنا، همان رسيدن به مرحله رضاست. در اين مرحله، انسان خواسته هاى خود را به كلّى در مقابل ذات پاك الهى فراموش مى كند. و اين معناى صحيح فناء فى الله است كه با شرع و عقل نيز سازگار است.
البته، اينها هيچ منافاتى با دعا و طلب حاجت از خدا ندارند و كسى كه به آخرين مرحله كمال ايمان; يعنى، مرحله رضا برسد باز به دعا محتاج است.
تمام اين مقامات را با صبر و شكيبايى مى توان به دست آورد. اصولاً صبر و استقامت، ريشه همه سعادتهاست. در نهج البلاغه نيز، وقتى اميرالمؤمنين(عليه السلام)وصيّت مى كند سفارش پنجمش را صبر قرار مى دهد كه ضامن اجراى چهار تاى ديگر است.(2)

چه بسا انسان چند روزى براى رسيدن به اين كمالها، خود را آماده كند، ولى مسأله مهم اين است كه در اين راه استقامت بورزد و بسيار گفته ام: كسانى كه در علم، عمل، تقوا و در همه مراتب به جايى رسيده اند، بر اثر صبر و استقامت بوده است.(3)
در آخر حديث، جمله اى است كه همان مفهوم جمله هاى قبلى است;
يعنى، حبّ و بغض در راه خدا، و عطا و منع عطا براى خدا باشد، چرا كه اينها از نشانه هاى كمال ايمان هستند.
http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mojtabagholampoor/goleziba.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:13
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


1. حقيقت توكّل و فلسفه آن

«توكل» در اصل از ماده «وكالت» به معنى انتخاب وكيل است. و اين را مى دانيم كه وكيل خوب كسى است كه حداقل داراى چهار صفت باشد: آگاهى كافى، امانت، قدرت و دلسوزى.

اين موضوع نيز شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه انتخاب وكيل مدافع در كارها در جايى است كه انسان شخصاً قادر به دفاع نباشد، در اين موقع از نيروى ديگرى استفاده مى كند و با كمك او به حل مشكل خويش مى پردازد.

بنابر اين توكل كردن بر خدا مفهومى جز اين ندارد كه انسان در برابر مشكلات و حوادث زندگى و دشمنيها و سرسختيهاى مخالفان و پيچيدگيها و احياناً بن بستهايى كه در مسير خود به سوى هدف دارد، در جايى كه توانايى بر گشودن آنها ندارد او را وكيل خود سازد و به او تكيّه كند و از تلاش و كوشش باز نايستد، بلكه در آن جا هم كه توانايى بر انجام كارى دارد باز مؤثر اصلى را خدا بداند، زيرا از دريچه ديد موحد، سرچشمه تمام قدرتها و نيروها اوست.

نقطه مقابل «توكل بر خدا»، تكيه بر غير اوست; يعنى، شخص وابسته به ديگران باشد و مستقلّ نباشد. دانشمندان اخلاق مى گويند: توكل، ثمره مستقيم توحيد افعالى خداست، زيرا همان طور كه گفتيم از نظر موحد هر حركت و كوششى كه در جهان صورت مى گيرد سرانجام به علت نخستين اين جهان; يعنى، ذات خداوند ارتباط مى يابد، بنابر اين موحد همه قدرتها و پيروزيها را از او مى داند.

فلسفه توكل

با توجه به آنچه ذكر كرديم استفاده مى شود كه، اوّلا: توكل بر خدا، بر آن منبع فناناپذير قدرت و توانايى، سبب افزايش مقاومت انسان در برابر مشكلات و حوادث سخت زندگى است.

از مجموع آيات قرآنى استفاده مى شود كه منظور از توكّل اين است كه در برابر عظمت مشكلات، انسان احساس حقارت و ضعف نكند، بلكه با اتّكاى بر قدرت بى پايان خداوند، خود را پيروز و فاتح بداند و به اين ترتيب، توكل اميدآفرين، نيروبخش و تقويت كننده و سبب فزونى پايدارى و مقاومت است.

اگر مفهوم توكل به گوشه اى خزيدن و دست روى دست گذاشتن بود معنى نداشت كه درباره مجاهدان و مانند آنها پياده شود.

و اگر كسانى چنين مى پندارند كه توجه به عالم اسباب و عوامل طبيعى با روح توكل ناسازگار است، سخت در اشتباهند، زيرا جدا كردن اثرات عوامل طبيعى از اراده خدا نوعى شرك محسوب مى شود، مگر نه اين است كه عوامل طبيعى نيز هر چه دارند از او دارند و همه به اراده و فرمان اوست. آرى، اگر عوامل را دستگاهى مستقل در برابر او بدانيم اين جاست كه با روح توكل سازگار نخواهد بود ـ دقت كنيد.

چطور ممكن است چنان تفسيرى براى توكل بشود با اين كه شخص پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) ـ كه سر سلسله متوكلان بود ـ براى پيشبرد اهدافش از هيچ گونه فرصت، نقشه صحيح، تاكتيك مثبت و انواع وسائل و اسباب ظاهرى غفلت نمى نمود. اينها همه ثابت مى كند كه توكل، آن مفهوم منفى را ندارد.

ثانياً: توكل بر خدا آدمى را از وابستگيها ـ كه سرچشمه ذلت و بردگى است ـ نجات و به او آزادگى و اعتماد به نفس مى دهد.

شخصى از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) سؤال كرد: «ما حَدُّ التَّوَكُّلِ؟; حد توكّل چيست؟ فَقالَ: اَنْ لاتَخافَ مَعَ اللهِ اَحَداً; فرمود: اين كه با اتكاى به خدا از هيچ كس نترسى.» (تفسير نمونه، ج 10، ص 295)

2. «اُوصيكُمْ بِخَمْس لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْها اباطَ الاِْبِلِ لَكانَتْ لِذلِكَ اَهْلاً: لاَيَرْجُوَنَّ اَحَدٌ مِنْكُمْ إلاّ رَبَّهُ، ولا يَخافَنَّ اِلاّ ذَنْبَهُ، ولا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ اذا سُئِلَ عَمَّا لا يَعْلَمُ أَنْ يَّقُولَ: لا أَعْلَمُ، و لايَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذا لَمْ يَعْلَمِ الشَّىْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ، وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ، فَاِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاْيمانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَ لا خَيْرَ فِى جَسَد لا رَاْسَ مَعَهُ، وَ لا فى ايمان لا صَبْرَ مَعَهُ، شما را به پنج چيز سفارش مى كنم كه اگر براى دسترسى بدان رنج سفر را بر خود هموار كنيد، در خور است: هيچ يك از شما جز به پروردگار خود اميد نبندد، و جز از گناه خود نترسد; و چون كسى را چيزى پرسند كه نداند شرم نكند كه گويد ندانم; و هيچ كس شرم نكند از آنكه چيزى را كه نمى داند بياموزد، و بر شما باد به شكيبايى كه شكيبايى ايمان را چون سر است تن را، و سودى نيست تنى را كه آن را سر نبود، و نه در ايمانى كه با شكيبايى همبر نبود.» (نهج البلاغه، حكمت 82)

3. به قول سعدى:

صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند *** بر اثر صبر، نوبت ظفرآيد.

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:13
http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mojtabagholampoor/goleziba.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)علامت مسلم، مؤمن و متّقى http://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gif


7 ـ عَنْ اَبي هُرَيْرَة قالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يَقُولُ فى خُطْبَتِه: اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّ الْعَبْدَ لايُكْتَبُ مِنَ الْمُسْلِمينَ حَتّى يَسْلَمَ النّاسُ مِنْ يَدِه وَ لِسانِه، وَلا يَنالُ دَرَجَةَ الْمُؤمِنينَ حَتّى يَأمَنَ اَخُوهُ بَوائِقَهُ وَ جارُهُ بَوادِرَهُ، وَلا يُعَدُّ مِنَ الْمُتَّقينَ حَتّى يَدَعَ مالا بَأْسَ بِه حِذاراً عَمّا بِهِ الْبَأْسُ. اِنَّهُ مَنْ خافَ الْبَيات اَدْلَج... .
(بحار، ج 77، ص177)
http://www.upload.tazkereh.ir/images/45740297449473962666.gif
ترجمه:


ابوهريره مى گويد:
از پيامبر(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه در خطبه اش فرمود:
اى مردم! بنده از مسلمانان به حساب نمى آيد، تا اين كه مردم از دست و زبانش آسوده باشند، و به درجه مؤمنان نمى رسد مگر اينكه برادر (دينى) او از شرّ و آزارش و همسايه اش از تندى و خشمش در امان باشد; و از متّقين محسوب نمى شود تا اينكه از امور مشتبه براى پرهيز از آلودگى به محرمات بپرهيزد. كسى كه مى ترسد خواب بماند شبانه حركت مى كند.

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mojtabagholampoor/goleziba.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:13
http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mojtabagholampoor/goleziba.gif

http://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifنور هـــــدايتhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gif

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mojtabagholampoor/goleziba.gif
در اين حديث ـ در واقع ـ سه كلمه مسلم، مؤمن و متقى تفسير، و به هر يك از دريچه اى خاص توجه شده است.
پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:
«انسان، مسلمان نخواهد بود تا اين كه مردم از دست و زبانش ايمن باشند و اگر چنين نباشد، مسلمان نيست; و انسان مؤمن نيست، مگر اين كه برادران مسلمان و همسايگان او از اذيت و آزارش در امان باشند.»
پيامبر(صلى الله عليه وآله) دو مادّه «سلم» و «امن» را در حديث ذكر كرده،
چون حقيقت اسلام، تسليم است و سالم گذاردن ديگران كه هم در مفهوم اسلام مى باشد. از اين رو بايد، مردم از دست و زبان انسان مسلمان آسوده باشند.
مؤمن كسى است كه دوستان و همسايگانش از دست او ايمن باشند و متّقى واقعى كسى است كه شبهات را ترك كند. اگر كسى آلوده شبهات مى شود، متّقى واقعى نيست.
هر فردى كه زبانش چون مار و عقرب است و با زخم زبان، غيبت، تهمت، تحقير، تمسخر، هتك آبرو، فحش و... ديگران را مى گزد، جزء مسلمانان نيست.
بسيارى هستند كه شيطان آنان را بدين گونه مى فريبد;
كه در سخنان جدّى خويش، زبانشان را حفظ مى كنند، ولى در شوخيها، آن كارهايى را كه در جدّى نمى توانند بكنند، انجام مى دهند:
در قالب شوخى، برادر مسلمان خود را تحقير و مسخره مى كنند و به اذيّت و آزار او مى پردازند; بعد هم مى گويند:
شوخى كردم و غرضى در كار نبود.
خلاصه، گاهى شوخيها از كلمات جدّى بدتر است،
زيرا در كلام جدّى انسان قيد و بند دارد، امّا در شوخى از هر قيد و بندى رهاست.(1)
اگر در تاريخ دقّت كرده باشيد، در دربار شاهان دلقكهايى بوده اند كه كلمات جدّى را در لباس شوخى و مزاح بيان مى كردند. وجود اين دلقكها فقط براى سرگرمى سلطان نبوده، بلكه از جمله فلسفه هايش اين بود كه هرگاه اطرافيان شاه نمى توانستند، بعضى مطالب را به طور جدّى به شاه بگويند به اين دلقكها مى گفتند تا آن را در قالب شوخى و مزاح به شاه بگويند و لذا، شوخى دلقكها از جدّى هم بالاتر بود.
مؤمن در اسلام بسيار محترم است لذا، با مؤمن، شوخى ـ به معنايى كه گفته شد ـ هم نمى توان كرد و نمى شود آبروى او را ريخت. پناه بر خدا!
اگر كسى به بهانه شوخى، آبروى كسى را بريزد.(2)
http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mojtabagholampoor/goleziba.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:14
http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mojtabagholampoor/goleziba.gif
http://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifاكنون به مسأله ترك شبهات بپردازيم:http://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gif
http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mojtabagholampoor/goleziba.gif
عمل به مكروه جايز و در علم اصول آمده است كه، در همه شبهات موضوعيّه ـ
چه وجوبى و چه تحريمى ـ اصل برائت جارى مى شود، ولى در عين حال، بسيارى از مواقع، همين شبهات پلى براى محرّمات هستند.
از اين رو، انسان نبايد به آخرين مرز مباح برود، چرا كه آخرين مرز آن،
لب پرتگاه حرام است و احتمال دارد انسان هر لحظه بلغزد و در حرام بيفتد.
در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 14، ص 232 آمده است:
http://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gif«اَلا وَ اِنَّ حِمَى اللهِ مَحارِمُهُ;http://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gif
آگاه باشيد كه قرقگاه خدا، محارم اوست.»
منطقه اى كه ورود به آن ممنوع است و كسى كه به آن نزديك شود، گاهى وسوسه مى شود كه قدمى جلوتر بگذارد و به بهانه
http://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gif«كُلُّ مَشْكُوك جايِزٌ; كُلُّ مَظْنُون جايِز»http://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gif
كارهايى بكند كه چه بسا، سبب ورود در گناه و حرام مى شود.
همه اينها درست است، اما در عين حال به مرز محرمات نزديك نشويد.
اين مرزِ خطر است و مخصوصاً بسيارى از چيزها، براى ديگران به عنوان ثانوى جايز، اما براى ما حرام است. البته نمى گويم هر مكروهى را بايد ترك كرد، ولى فرق مى كند در بعضى جاهاست كه بايد مواظب بود. اگر انسان بخواهد از خطر گناه دور بماند،
بايد از مشتبهات دورى گزيند.
آخرين جمله اين كه اگر ابهّت گناه شكسته شد و انسان از آن نترسيد،
به آسانى آلوده مى شود.
بعضى از گناهكاران وقتى حالاتشان را نقل مى كنند، مى گويند:
اوّلين بارى كه اين گناه را انجام داديم،
بدنمان مى لرزيد، ولى بعداً عادى شد.
خلاصه آنچه انسان را حفظ مى كند، همان ترس از گناه است.
اما وقتى ارتكاب گناه عادى شد،
به توجيه مى پردازد و هر شبهه اى را حلال مى سازد.(3)

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mojtabagholampoor/goleziba.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:14
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

1. از جمله گناهانى كه موجب دريده شدن پرده ها مى گردد:

ردّ و بدل كردن سخنان بيهوده و شوخى براى خنداندن ديگران است.

براى درك بهتر اين مطلب به چند حديث توجه نماييد:

الف ـ قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله):

«اِنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِكَلِمَة فَيَضْحَكُ بِها جُلَساؤُهُ; يَهْوى بِها اَبْعَدَ مِنَ الثُّرَيّا; رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: گاهى انسان سخنى مى گويد تا هم محفلان خود را بخنداند، ولى همان سخن، او را (از نظر هلاكت و بدبختى) به جايى دورتر از ثريا ساقط مى كند.»

ب ـ قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله): «كَثْرَةُ الْمِزاحِ، تَذْهَبُ بِماءِ الْوَجْهِ; رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: شوخى زياد آبرو را مى برد.»

ج ـ عَنْ اَبى مُحَمَّد(عليه السلام) قالَ: «لاتُمارِ فَيَذْهَبَ بَهاؤُكَ; وَلا تُمازِحْ فَيُجْتَرَأُ عَلَيْكَ; امام حسن عسگرى(عليه السلام) فرمود: جدال نكن كه شخصيّتت مى رود، و شوخى نكن كه بر تو گستاخ مى شوند.» (كيفر گناه، ص 10)

2. حكم بن ابى العاص (پدر مروان كه فرزندانش بعدها به خلافت رسيدند) از دشمنان سرسخت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)بود و بسيار آن حضرت را مى آزرد. از جمله اذيّتها اين بود كه هرگاه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در كوچه هاى مكّه راه مى رفت پشت سر آن حضرت مى آمد و از روى مسخره، راه رفتن و حركات آن حضرت را تقليد مى كرد و بدين وسيله، دشمنان اسلام را مى خنداند.

سرانجام روزى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روى خود را برگردانيد و همچنان كه وى مشغول تقليد رفتار آن حضرت بود، به او فرمود: «كُنْ كَذلِك;همچنين باش.» از آن پس تا وقتى كه مرگش فرا رسيد بدنش به حال رعشه باقى بود و پيوسته ارتعاش داشت. (كيفر گناه، ص 10)

3. عواقب و آثار گناه: بعضى از علماى اخلاق براى گناه، آثار و عواقب بسيارى ذكر كرده اند كه در اين جا تنها به ذكر سه اثر بسنده مى كنيم:

1 ـ اثر آن در روح انسان: هر گناه، به اندازه خودش در قلب و جان آدمى اثر مى گذارد. اگر گناه جز تيرگى قلب، ضررى نداشت، همين كافى بود كه انسان از گناه دست بردارد. وقتى ظالم دست خود را بلند مى كند تا سيلى به گوش مظلوم بزند، اوّلين ضررش اين است كه قلب او تيره مى شود.

در احاديث اسلامى آمده: هر گناهى كه انسان مرتكب مى شود نقطه اى سياه در قلبش پيدا مى شود كه در اثر تكرار گناه، اين نقطه هاى سياه بيشتر و بيشتر مى گردد تا اين كه تمام قلب او را مى پوشاند و به قول قرآن مجيد: «... وَ اَحاطَت بِه خَطيئَتُهُ...» (بقره (2)، آيه 81); يعنى، تمام وجود او آلوده به گناه مى گردد كه بازگشت براى او مشكل است. زمانى كه نقاط تاريك كم است، بقيه نقاط روشن بر ضدّ آن نقطه تاريك فعاليت مى كنند تا آن را از بين ببرند، اما وقتى گناه زياد شد، نقاط روشن هم از بين مى روند.

2 ـ اثر گناه در زندگى: انسان مَدَنىُ الطّبع است و اعتماد متقابل، مهمترين سرمايه چنين زندگيهايى است. حال اگر انسانها دروغى بگويند، اين دروغ اعتماد را از بين مى برد به گونه اى كه، ديگر افراد به يكديگر اعتماد نمى كنند و هر كسى مواظب است كه ديگرى سر او كلاه نگذارد. از اين رو با دروغ و ارتكاب گناه كم كم زندگى اجتماعى، به زندگى انفرادى تبديل مى شود و روح تعاون و همكارى از بين مى رود.

3 ـ اثر اُخروى گناه: اگر باور كنيم كه گناه نابود نمى شود و همراه انسان است; مثلا، دروغى كه در چندين سال قبل از انسان صادر شده، هست و حتى در عوالم بعدى قدم به قدم و سايه به سايه به همراه اوست، چنان كه قرآن مجيد مى فرمايد: «يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ يَداهُ...» (نبأ (78)، آيه 40) همه اعمال انسان در مقابلش مجسّم مى شود و آنها را مى بيند; ديگر گناه نمى كند.

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:14
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)توحيد افعالى و ثمرات اعتقاد به آن
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


8 ـ عَنْ اِبْنِ عَبّاس قالَ، قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله): مَنِ انْقَطَعَ اِلَى اللهِ كَفاهُ كُلَّ مَؤُونَة، وَ مَنِ انْقَطَعَ اِلَى الدُّنْيا وَكَلَّهُ اللهُ اِلَيْها. وَ مَنْ حاوَلَ اَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللهِ كانَ اَبْعَدَ لَهُ مِمّا رَجا وَ اَقْرَبَ مِمَّا اتَّقى، وَ مَنْ طَلَبَ مَحامِدَ النّاسِ بِمَعاصِى اللهِ عادَ حامِدُهُ مِنْهُمْ ذامّاً.

وَ مَنْ اَرَضَى النّاسَ بِسَخَطِ اللهِ وَكَّلَهُ اللهُ اِلَيْهِمْ، وَ مَنْ اَرَضَى اللهَ بِسَخَطِ النّاسِ كَفاهُ اللهُ شَرَّهُمْ. وَ مَنْ اَحْسَنَ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللهِ كَفاهُ اللهُ ما بَيْنَهُ و بَيْنَ النّاسِ، و مَنْ اَحْسَنَ سَريرَتَهُ اَصْلَحَ اللهُ عَلانِيَتَهُ. وَ مَنْ عَمِلَ لاِخِرَتِه كَفَى اللهُ اَمْرَ دُنْياهُ.
(بحار، ج 77، ص 178)
http://www.upload.tazkereh.ir/images/45740297449473962666.gif
ترجمه:


«از ابن عباس روايت شده كه، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:
كسى كه (از همه بريد و) به خدا رو آورد،
خداوند تمام مشكلات او را حل مى كند;
و كسى كه (خدا را رها كند) و به دنيا رو آورد،
خداوند وى را به همان دنيا وامى گذارد. و كسى كه بخواهد با معصيت خداوند به هدفهايش نائل شود، به هدفش نمى رسد و گرفتار مشكلاتى مى شود كه از آن پرهيز مى كرد. كسى كه با ارتكاب گناه، ستايش مردمان را بجويد، ستايشگرانش به ملامتگران او تبديل مى شوند. هر كس كه رضايت مردم را بر خشم الهى مقدم بدارد، خداوند او را به همان مردم وامى گذارد و (بر عكس) هر كس كه خشنودى الهى را بر خشم مردم مقدم بدارد خداوند شر مردم را از او باز مى دارد. و كسى كه رابطه بين خود و خدا را درست كند، خدا (نيز مشكلات) رابطه او را با مردم حل مى كند و هر كس كه باطنش را نيكو گرداند، خداوند ظاهرش را اصلاح مى گرداند.
و هر كس كه براى آخرت بكوشد،
خدا كار دنياى او را درست مى كند.»

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:14
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

نور هــــدايت

http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif
يكى از مسائل مهمّ در باب توحيد، توحيد افعالى است كه اگر انسان آن را به طور صحيح باور داشته باشد، در زندگى او اثر عميق مى گذارد.
توحيد افعالى مى گويد:
هر چه و هر كسى كه در عالم هست و حتّى اگر برگ درختى بر اثر نسيمى، اندك تكانى مى خورد، از ناحيه خداست.
بى فرمان او هيچ كارى صورت نمى گيرد:
برّندگى شمشير، سوزندگى آتش، و...، همه به فرمان اوست.
و در يك جمله همان گونه كه در بحار، ج 5، ص 151 آمده است:
«لامُؤَثِّرَ فِى الْوُجُودِ اِلاَّ الله;
هيچ مؤثرى در عالم هستى ـ جز خداوند ـ نيست.»


اختيار و آزادى ما نيز از جانب خداست و اگر چنين اراده و اختيارى نمى داد نمى توانستيم كارى انجام دهيم و در عين حال، به ما اين آزادى داده شده، و جبرى هم لازم نمى آيد.
وقتى انسان باور كند و در عمق جانش، توحيد افعالى بنشيند و بفهمد كه اراده استقلالى، فقط اراده خداست و اراده اى كه ما داريم خدا براى امتحان و آزمايش داده است، ديگر براى نزديكى به ديگران، كرنش نمى كند;
براى رسيدن به متاع دنيوى چشمش به دست ديگران نيست و به مال ديگران، چشم طمع نمى دوزد; و نيز با اين اعتقاد، براى اطاعت و رضايت مخلوق، در معصيت خدا داخل نمى شود و حل مشكلاتش را از غير او نمى طلبد، چون همه اينها با معناى «مؤثّرى در عالم غير از خدا نيست»، منافات دارد. اگر آيه 82، سوره يس را باور كنيم كه،

«اِنَّما امْرُهُ اِذا اَرادَ شَيْئاً اَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ;

فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مى گويد:
"باش!"،
آن نيز (بى درنگ) موجود مى شود.» اين راههاى انحرافى كاملا بى معنى مى شود.
علّت اين كه ريشه تمام اصلاحات را اصلاح اعتقادات مى دانند، همين است. انبياء الهى نيز وقتى مبعوث مى شدند اوّلين كارشان اين بود كه در قلب و مغز مردم دست ببرند و عقايد صحيح را در آن جاى دهند. زمانى كه ايمان درست شد، شاخ و برگ هم اصلاح مى شود. اين روايت نيز همه كارها را به توحيد افعالى برگرداند.
انقطاع الى الله;
يعنى، از همه بريدن و به او پيوستن;
از همه چشم برداشتن و به او چشم دوختن. اگر انسان به اين مرحله برسد، خداوند مشكلاتش را كفايت مى كند.
«وَ مَنِ انْقَطَعَ اِلَى الدُّنْيا وَكَّلَهُ اللهُ اِلَيْها»:
امّا اگر انقطاع الى الله به انقطاع الى الدّنيا تبديل شد و سبب عزّت و ذلّت را به دست مردم، يا روزيش را در زمين زراعتى و يا در كسب و تجارت دانست;
خداوند نيز او را به همان دنيا وا مى گذارد. البته ما منكر عالم اسباب نيستيم،
ولى بايد توجّه داشت كه پشت اين عالم، دست مسبب الاسباب قرار دارد و گاهى براى اين كه مسبِّب را گم نكنيم، سبب سوزى و گاهى سبب سازى مى كند;
به همين خاطر گاهى انسان مى بيند كه همه درها به رويش بسته است
ناگهان سببى پيدا شده و گاهى بالعكس.(1)
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:14
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

اگر كسى مسبب الاسباب را گم كرد و بر اين تارهاى عنكبوتى تكيه داد;
خداوند نيز او را به همان تارهاى عنكبوتى وامى گذارد. در سوره عنكبوت، آيه 41 آمده است: «مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ اَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ اِنَّ اَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ;
مَثَل كسانى كه غير از خدا را اولياى خود برگزيدند، مَثَل عنكبوت است كه خانه اى براى خود انتخاب كرده; در حالى كه سست ترين خانه ها خانه عنكبوت است اگر مى دانستند.»
عاقل بر عالم تار عنكبوتى تكيه نمى كند، زيرا كسى كه بر مسبب الاسباب تكيه كند از همه چيز بى نياز است. اين كه در حديثى در بحار، ج 14، ص 384 داريم:
«اَللّهُمَّ، لاتَكِلْنى اِلى نَفْسى طَرْفَةَ عَيْن اَبَدًا;
پروردگارا!... مرا يك لحظه به خودم وامگذار.»
اشاره به همين مطلب است كه خدايا تو هميشه وكيل من باش،
تو خود كفالتم را بر عهده بگير.
در جمله «مَنْ حاوَلَ أمْراً بِمَعْصِيَةِ الله...»
شكل ديگرى از همين مسأله را مطرح مى كند; مثلاً، فردى درصدد است به مقاصدى برسد و براى رسيدن به آن مقاصد، از وسايل نامشروع كمك مى گيرد. اين فرد بايد بداند، هرگز به خواسته خود نمى رسد و براى او همان چيزى رخ مى دهد كه از آن مى ترسد و بايد به او گفت: تو كه مى دانى اراده، اراده خدا و او حاكم بر همه چيز است، چرا از وسايل نامشروع استفاده مى كنى؟
«وَ مَنْ طَلَبَ مَحامِدَ النّاس...»:
در اين قسمت از حديث، پيامبر(صلى الله عليه وآله) به پشتوانه مردمى اشاره مى كند. براى پيشبرد اهداف مقدّس دينى، اجتماعى، سياسى و...، افكار عمومى مهم است. بايد مردم حمايت كنند تا بتوان به اهداف رسيد، اما نبايد در مسأله مردمى بودن اشتباه كرد; چون ما مردم را براى خدا مى خواهيم، نه خدا را براى مردم; و مباد! روزى كه براى جذب مردم، خدا را از خود ناراضى كنيم!
پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
«كسى كه ستايش مردم را با معصيت خداوند بطلبد، سر انجام همان مدّاحان، مذمّت كنندگان او مى شوند (و به جاى اين كه نفوذ اجتماعى بيابد، منفور مردم مى گردد) زيرا كسى كه رضايت مردم را بر رضايت خدا مقدّم بدارد خدا او را به همان مردم وا مى گذارد و دست لطفش را از سرش بر مى دارد.»
نكته بسيار مهمّ اين است كه انسان بفهمد ضعيف است و تا حمايت الهى نباشد، نمى تواند كارى صورت دهد. از اين رو، كارها را براى خدا بكند، اگر چه مردم از او ناراضى و خشمگين گردند; زيرا در اين صورت است كه خداوند شر مردم را از او باز مى دارد. مؤمن بايد به «تُؤْتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ; به هر كس بخواهى حكومت مى بخشى; و از هر كس بخواهى مى گيرى; و هر كه را بخواهى عزّت مى دهى; و هر كه را بخواهى خوار مى كنى. تمام خوبيها به دست توست; تو بر هر چيزى قادرى.» (آل عمران، آيه 160)
توجه داشته باشد و بگويد:
اى خدا، همه چيز به دست توست،
اگر به سراغ عالم اسباب هم مى رويم با اجازه تو و توكل بر توست.
هرگز مانند كسانى كه مى گويند:
به نام خدا و به نام خلق قهرمان ـ كه نوعى دو گانه پرستى است ـ نيستيم;
چون ما خلق را هم براى خدا مى خواهيم. در سوره آل عمران، آيه 26 مى خوانيم:
«اِنْ يَنْصُرْكُمُ اللهُ فَلا غَالِبَ لَكُمْ وَ اِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِى
يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ;
اگر خداوند شما را يارى كند، هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد! و اگر دست از يارى شما بردارد، كيست كه بعد از او شما را يارى كند؟! و مؤمنان، تنها بر خداوند بايد توكّل كنند!»
اگر همه دنيا جمع بشوند و او نخواهد;
هيچ كارى رخ نخواهد داد و بر عكس، اگر تمام جهان گرد هم آيند تا آبروى كسى را بريزند و يا ضربه اى به او بزنند،
و خدا نخواهد نمى توانند كارى بكنند.
عقيده توحيدى ما اين است و بايد در عمل نيز اين گونه باشيم.
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:15
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif
براى انسان مؤمن، مهمّ اين است كه هرگاه مسأله اى برايش پيش آمد دقّت كند و
ببيند خدا از او چه مى خواهد. وقتى رابطه خودمان را با خدا درست كرديم بقيه، آسان و درست مى شود.
اين گونه نباشد كه براى خشنودى ديگران، خشم الهى را براى خود بخريم;
مثلا، براى نرنجيدن ديگران، حقى را باطل و باطلى را حق جلوه دهيم!
كه در اين صورت، رفيق، بت آدمى مى شود كه از بت مشركان نيز بدتر است،
چون لااقل آنان به پندار خويش بتان خود را براى نزديكى به خدا مى پرستيدند و در قرآن سوره زمر، آيه 3 مى خوانيم كه آنان مى گفتند:
«ما نَعْبُدُهُمْ اِلاّ لِيُقَرِّبُونا اِلَى اللهِ زُلْفى...»
ولى در مسأله رفاقت ديگر اين موضوع هم مطرح نيست.
«مَنْ اَحْسَنَ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللهِ كَفاهُ اللهُ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النّاسِ;
كسى كه پيوند خودش را با خدا درست و صاف كند، خدا نيز حساب او را با مردم صاف و درست مى كند.»
«وَ مَنْ اَحْسَنَ سَريرَتَهُ اَصْلَحَ اللهُ عَلانِيَتَهُ وَ مَنْ عَمِلَ لاِخِرَتِه كَفَى اللهُ اَمْرَ دُنْياهُ»
اين دو فقره نيز، ادامه همين بحث و منشعب از توحيد افعالى است.
گفتيم انبيا بيش از هر چيز، به تصحيح اعتقاد مردم پرداختند; زيرا اگر اعتقاد آنان درست نشود نمى توان انتظار عمل درستى از مردم داشت. درست عكس آن چيزى كه در دنياى امروز معمول است.
آنان به دين و مسائل دين كارى ندارند;
مثلاً، قوانين ساخته دست بشر مى گويد:
بايد مردم فلان عمل و جرم را مرتكب نشوند، و كارى به چگونه انجام دادن آن ندارند;
ولى بر عكس، دعوت انبيا از باطن به ظاهر است. از قديم تعبير جالبى در مورد اصول و فروع دين بوده است: تمام دين را به درختى تشبيه كرده اند كه از سه قسمت تشكيل شده، ريشه، شاخه و ميوه. ريشه آن، اعتقادات; شاخه آن، اعمال; و ميوه آن، تكامل انسان است.
بعضى گمان مى كنندعمل وعقيده جدايى پذيرند،درحالى كه چنين نيست;يعنى، انسان نمى تواند از نظر عقيده، سالم و قوى باشد، اما عملش نادرست و يا برعكس،ازنظرتكاملوخصايص انسانى در مرتبه والا و بالايى باشد، اما از عقيده صحيح و محكمى برخوردار نباشد.
با توجه به اين مطلب، معناى حديث چنين مى شود:
هرگاه كسى باطنش را اصلاح كرد، خداوند ظاهر او را هم اصلاح مى كند بنابر اين خداوند بين ظاهر و باطن، رابطه سبيّت و مسببيّت قرار داده است.
از اين رو در بسيارى از موارد به سبب رابطه علّى و معلوليى كه خداوند در بين اشياء قرار داده ـ افعالى را به خداوند نسبت مى دهيم; مثلا، مى گوييم: «اَضلَّهُ اللهُ; خداوند فلان كس را گمراه كرد.»; يعنى، خداوند در آن عمل سوء و زشت، اين اثر را قرار داد كه باعث گمراهى او شود، نه اين كه ابتداءً، خدا كسى را گمراه مى كند. بنابر اين، مى توانيم نتيجه بگيريم اگر اعمالمان درست نيست به سبب خرابى باطن است. پس بايد در ابتدا توحيد را درست كرد و بتهاى درونى را شكست. در قرآن، سوره فرقان، آيه 43 مى خوانيم:
«اَرَاَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَويهُ اَفَاَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكيلاً;
آيا ديدى كسى را كه هواى نفسش را معبود خود برگزيده است؟! آيا تو مى توانى او را هدايت كنى (يا به دفاع از او برخيزى).»

http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:15
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif
كسانى هستند كه به ظاهر خداپرستند،
اما در واقع، مشركند;
زيرا خدايشان، هواى نفس آنهاست.
پس مى توان دريافت كه شرك شاخه هاى زيادى دارد.
در بحارالانوار، ج 64، ص 244 آمده است:
«اَلشِّركُ اَخْفى فِى الْعَمَلِ، مِنْ دَبيبِ الَّنمْلَةِ
السَّوْداءِ عَلَى الصَّخْرَةِ الصَمّاءِ، فِى اللَّيْلَةِ الظَّلْماءِ... ;
رگه هاى شرك در قلب و جان آدمى از جاى پاى مورچه در شب ظلمانى روى سنگ خارا، پوشيده تر است.»
خدا از انسان عهد و پيمان گرفت كه شيطان را نپرستيد.
در سوره يس، آيه 60 مى خوانيم:
«اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَيْكُمْ يا بَنى آدَمَ اَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ;
آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان بنى آدم!
كه شيطان را نپرستيد، او براى شما دشمن آشكارى است!»
امّا تصوّر نشود خطاب آيه به شيطان پرستهاست ـ كه در اقليّت بسيار ضعيفى هستند ـ بلكه مخاطب آيه همه انسانها هستند. پس معلوم مى شود كه عبادت شيطان، بلايى است كه بيشتر مردم گرفتار آنند.
ممكن است بعضى،ازجمله آخرحديث كه
«هركس براى آخرت كار كند خدا دنيايش را درست مى كند»;
اين گونه بفهمند كه اگر فردى در دنيا زحمت بكشد و فقط به كارهاى آخرتى بپردازد;
كار دنيايش نيز درست مى شود! چنين نيست،
بلكه بايد براى دنيا نيز زحمت كشيد.
خلاصه بحث اين كه اگر بخواهيم اعمال و اخلاق
خود را درست كنيم بايد ابتدا عقايدمان را اصلاح گردانيم.
بنابر اين، اگر همه مردم موحد و مسلمان واقعى بشوند جنايات و مفاسد از بين مى رود. اگر مى بينيم دنيا روز به روز فاسدتر مى گردد به جهت همين بى اعتقادى يا كم اعتقادى است. پس براى درستى اعمال، بايد عقايد را درست كرد. زيرا هر عملى ـ چه خوب يا بد ـ عكس العمل اعمال ماست.


http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif
1. به قول مولوى:

از قضا سركنگبين صفرا فزود *** روغن بادام خشكى مى نمود

از هليله قبض شد اطلاق رفت *** آبْ آتش را مدد شد همچو نفت

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:15
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)زبـان
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


9 ـ عَنْ نافِعِ عَنْ ابْنِ عُمَرَ، قالَ، قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله): رَحِمَ اللهُ عَبْداً تَكَلَّمَ فَغَنِمَ، اَوْ سَكَتَ فَسَلِمَ. اِنَّ اللِّسانَ اَمْلَكُ شَىْء لِلاِْنْسانِ، اَلا وَ اِنَّ كَلامَ الْعَبْدِ كُلَّهُ عَلَيْهِ، اِلاّ ذِكْرُ اللهِ تَعالى، اَوْ اَمْرٌ بِمَعْرُوف، اَوْ نَهْىٌ عَنْ مُنْكَر، اَوْاِصْلاحٌ بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ. فَقال لَهُ مُعاذُ بْنُ جَبَل: يا رَسُولَ اللهِ، اَنُؤاخَذُ بِما نَتَكَلَّمُ؟ فَقالَ: وَ هَلْ يَكُبُّ النّاسَ عَلى مَناخِرِهِمْ فِى النّارِ، اِلاّ حَصائِدُ اَلْسِنَتِهِمْ، فَمَنْ اَرادَ السَّلامَةَ، فَلْيَحْفَظْ ما جَرى بِه لِسانُهُ... .
(بحار، ج 77، ص 178)
http://www.upload.tazkereh.ir/images/45740297449473962666.gif
ترجمه:


نافع از ابن عمر روايت مى كند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:
خدا بيامرزد بنده اى را كه از گفتارش سود ببرد و يا سكوت كند تا سالم بماند.
زبان بيش از هر چيز ديگرى بر انسان حاكميت دارد.
آگاه باشيد تمام سخنانى كه از انسان صادر مى شود به ضررش است،
مگر ياد و ذكر خدا، امر به معروف، نهى از منكر و اصلاح بين مؤمنان.

(يكى از اصحاب به نام) معاذ بن جبل گفت: اى رسول خدا! سخن گفتن هم چيزى است كه انسان براى آن مجازات مى شود؟!
فرمود:
آيا چيزى به جز درويده (محصول)هاى زبان، انسان را با صورت به جهنم مى افكند؟ پس هر كس مى خواهد سالم بماند (و در امان باشد); بايد مراقب زبان و گفته هايش باشد.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:15
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifنورهــــــداي تhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


در اين جا پيامبر(صلى الله عليه وآله)، به مسأله زبان اشاره مى كند(1) و مى فرمايد:
«خدا رحمت كند عبدى را كه از گفتارش بهره ببرد، و يا سكوت كند تا سالم بماند.»
در اين حديث دو مطلب مهم وجود دارد:
1 ـ زبان انسان بيش از هر چيز ديگر بر او حاكميّت دارد. خصوصيّات منحصر به فردى كه زبان دارد در هيچ يك از اعضاى بدن و موجودات ديگر نيست.

الف ـ زبان هميشه در اختيار انسان است و گاهى براى تشبيه مى گويند: سخن گفتن براى او «مثل آب خوردن» است; باز آب خوردن نياز به مقدماتى دارد، اما سخنگويى، مقدّماتى را نمى طلبد.
ب ـ خطرات زبان،قابل مقايسه باهيچ يك ازاعضاى ديگر نيست. گناهان كبيره اى كه با زبان انجام مى شود به بيست يا سى گناه مى رسد(2).

ج ـ قبح گناهان زبان، نزد مردم كم است، وقتى چنين بود، خطرات و آلودگى به آن نيز بيشتر مى شود. اگر ـ نعوذ بالله ـ كسى مرتكب عمل شنيع زنا شود در نظر مردم كار زشتى كرده است، ولى غيبت ـ كه در روايات داريم از زنا و شرب خمر بدتر و عقوبتش سخت تر است ـ معمولا در نظر آنان قبح اندكى دارد و يا اصلا قبحى ندارد.

سپس رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
تمام سخنانى كه از انسان صادر مى شود، به ضرر او است، مگر چهار سخن ـ حصر در اينجا حصر حقيقى است و مبالغه اى در كار نيست.
ذكر الله تعالى; امر به معروف; نهى از منكر; اصلاح بين مؤمنين.
بايد كارى كنيم همه سخنان زندگى ما منحصر به همين چهار موضوع باشد و اگر از اين دايره بيرون رفت، انسان ضرر مى كند.
در ذيل حديث، تعبير جالب و تكان دهنده اى است و آن اينكه بعد از سخنان
پيامبر(صلى الله عليه وآله) معاذ بن جبل سر بلند كرد و گفت:
«اى رسول خدا!
سخن گفتن هم چيزى است كه انسان براى آن مؤاخذه شود!؟»
پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:
«اصلاً آيا چيزى جز ثمرات زبان، انسان را با صورت به جهنّم وارد مى كند؟»
معلوم مى شود گناهانى كه به سبب آنها انسان با صورت، به جهنّم مى رود، سينه يا پا و يا دست نيست، بلكه دست آوردهاى زبان است. شايد چنين عقوبتى براى اين باشد كه وقتى كسى را به سبب گناهى به آتش جهنّم مى افكنند با آن عضوى كه گناه كرده مى اندازند و لذا چون با زبان گناه كرده، با صورت او را به جهنّم، مى افكنند، تا اين كه اوّل زبانش با آتش بسوزد، چون همين زبان، آتشها برافروخته، و توهين و اذيّتها كرده است. بايد هر روز صبح كه از خواب بيدار مى شويم از خدا بخواهيم ما را از شرّ زبان حفظ كند و شب هم وقتى به بستر مى رويم استغفار كنيم از گناهانى كه ممكن است با زبان انجام شده باشد،
زيرا واقعاً انسان به سبب زبان در خطر عظيمى قرار دارد.(3)
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:15
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

1. زبان مهمترين وسيله ارتباط انسانها با يكديگر و نقل و مبادله اطلاعات و معلومات از قومى به قوم ديگر، و از نسلى به نسل ديگر است; و اگر اين وسيله ارتباطى نبود هرگز انسان نمى توانست تا اين حد در علم و دانش و تمدن مادّى و مسائل معنوى ترقى كند.

زبان به نوبه خود از اعضاى بسيار شگفت انگيز بدن انسان است، كه وظايف سنگينى بر عهده دارد، علاوه بر اين كه كمك مؤثرى به بلعيدن غذا مى كند، در جويدن نيز نقش مهمّى دارد، مرتباً لقمه غذا را به زير چكش دندانها هل مى دهد. و اين كار را به قدرى ماهرانه انجام مى دهد كه خود را از ضربات دندان دور نگه مى دارد، در حالى كه دايم كنار آن و چسبيده به آن است.

گاه ندرتاً هنگام جويدن غذا زبان خود را جويده ايم، و فرياد ما بلند شده و فهميده ايم كه اگر آن مهارت در زبان نبود چه بر سر ما مى آمد. در ضمن زبان بعد از خوردن غذا فضاى دهان و دندانها را رفت و روب و تميز مى كند.

از همه مهمتر، سخن گفتن است كه با حركات سريع و منظم و پى در پى و حركت كردن زبان در جهات ششگانه انجام مى گيرد.

جالب اين كه خداوند براى حرف زدن و تكلم وسيله اى در اختيار انسانها قرار داده كه بسيار سهل و آسان و در دسترس همه است، نه خستگى مى آورد، و نه از آن ملالى حاصل مى شود، و نه هزينه اى دارد.

از آن عجيب تر مسأله استعداد تكلم در انسان است كه در روح آدمى به وديعه گذارده، و انسان مى تواند جمله بنديهاى زيادى را در بى نهايت شكل مختلف براى تعبير از مقاصد فوق العاده متنوع خود انجام دهد.

و باز از آن مهمتر استعداد وضع لغات مختلفى است كه با مطالعه هزاران زبان كه در دنيا موجود است اهميت آن آشكار مى شود. راستى «اَلْعَظَمَةُ لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ». (تفسير نمونه، ج 27، ص 17)

2. آية الله العظمى مكارم در كتاب زندگى در پرتو اخلاق، صص 87 ـ 90 مى نويسد: «مرحوم فيض كاشانى در كتاب «محجة البيضاء» و غزالى در «احياء العلوم» بحث بسيار مشروحى تحت عنوان «گناهان زبان» ذكر كرده اند، از جمله غزالى بيست نوع انحراف و گناه براى زبان نقل نموده است، بدين ترتيب:

1 ـ گفتگو در امورى كه به انسان مربوط نيست;

2 ـ سخنان زياد و بيهوده گويى;

3 ـ گفتگو در امور باطل، مانند: وصف مجالس شراب و قمار و زنان آلوده;

4 ـ جدال و مِراء (خرده گيرى و اعتراض بر ديگران به منظورهاى غلط، مانند: تحقير ديگران يا اظهار فضل خود);

5 ـ خصومت و نزاع و لجاج در كلام;

6 ـ تصنع در سخن و تكلّف در سجع و مانند آن;

7 ـ بدزبانى و دشنام;

8 ـ لعن كردن;

9 ـ غنا و اشعار غلط;

10 ـ افراط در مزاح;

11 ـ سخريه و استهزاء;

12 ـ افشاى اسرار ديگران;

13 ـ وعده دروغى;

14 ـ دروغ در گفتار;

15 ـ غيبت;

16 ـ سخن چينى;

17 ـ نفاق در سخن (زبان دو گانه داشتن);

18 ـ مدح بيجا;

19 ـ غفلت از دقايق و لوازم سخن و خطاهايى كه از اين رهگذر دامن گير انسان شود;

20 ـ سؤالات عوام از مسائل پيچيده مربوط به عقايد كه درك آنها از عهده او خارج است.

ناگفته پيداست كه آفات و انحرافات زبان منحصر به آنچه «غزالى» شماره كرده، نيست; و آنچه در كلام او ذكر شده تنها قسمت مهمّى از آن است، و شايد نظر او هم غير از اين نبوده، مثلا، امور زير نيز از انحرافات زبان است كه در گفتار او نيامده است:

1 ـ تهمت زدن;

2 ـ شهادت به باطل;

3 ـ خودستايى;

4 ـ اشاعه فحشا و نشر شايعات بى اساس و اكاذيب ـ اگرچه به عنوان احتمال باشد;

5 ـ خشونت در سخن;

6 ـ اصرار بى جا (مانند كار بنى اسرائيل و امثال آن);

7 ـ ايذاى ديگران با گفتار خود;

8 ـ مذمّت كسى كه سزاوار نكوهش نيست;

9 ـ كفران نعمت با زبان;

10 ـ تبليغ باطل و تشويق به گناه.

تازه باز ]گناهان زبان[ منحصر به اينها نيز نمى باشد و از اين جا اهميّت زبان روشن مى شود.»

3. به قول مولوى:

اين زبان چون سنگ وفم آهن وش است *** آنچه بجهد از زبان، چون آتش است

سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف *** گه ز روى نَقل و گه از روى لاف

زانكه تاريك است و از هر سو پنبه زار *** درميان پنبه چون باشد شرار

ظالم آن قومى كه چشمان دوختند *** وز سخنها عالمى را سوختند

عالمى را يك سخن ويران كند *** روبهان مرده را شيران كند.

http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:16
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)استفاده از لحظه هاى دنيا
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif


10 ـ عَنْ اَبى مُوسَى الاَْشْعَرى، قالَ، قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله): لاتَسُبُّوا الدُّنْيا، فَنِعْمَتْ مَطِيَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَعَلَيْها يَبْلُغُ الْخَيْرَ، وَ بِها يَنْجُو مِنَ الشَرِّ، اِنَّهُ اِذا قالَ الْعَبْدُ: لَعَنَ اللهُ الدُّنْيا، قَالَتِ الدُّنْيا: لَعَنَ اللهُ اَعْصانا لِرَبِّه... .
(بحار، ج 77، ص 178)
http://www.upload.tazkereh.ir/images/45740297449473962666.gif
ترجمه:


از ابوموسى اشعرى نقل شده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: به دنيا، دشنام ندهيد، چرا كه مركب راهوار خوبى براى مؤمن است كه با آن به خوبى ها مى رسد و از بديها نجات مى يابد.
هر وقت بنده اى مى گويد:
خدا، دنيا را لعنت كند;
دنيا مى گويد:
خدا لعنت كند كسى را كه گناه كرده است،
نفرين خدا بر گناهكارترين ما.
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:16
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifنور هــــــــدايتhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
در مدح و ذمّ دنيا، روايات گوناگونى وارد شده است. اين حديث، از جمله احاديثى است كه دنيا را مدح مى كند. اگر دقّت كرده باشيد، بسيارى از مردم به دنيا، ناسزا مى گويند;
مثلاً مى گويند: اى زمانه ملعون، اى فلك كج رفتار و...، حال آن كه پيامبر مى فرمايد:
«به دنيا دشنام ندهيد، چون براى مؤمن مركب
راهوارى است كه با آن مى تواند به همه چيز برسد.»(1)

وقتى تو دنيا را لعن مى كنى دنيا نيز در جواب تو مى گويد:
خدا لعنت كند هر كدام از ما را كه بيشتر خدا را عصيان كرده است;
يعنى، اگرمن معصيت كردم خدا مرا لعنت كند واگر تو كردى، بر تونفرين باد.
بحث از دنيا، بحث دامنه دارى است، ولى بطور خلاصه مى توان گفت:
دنيا تجارتگاه وسجده گاه اولياى الهى است;(2)
وسيله آماده اى است كه مى توان از آن به طور صحيح بهره برد و نردبانى براى عروج به ملكوت باشد، اما مهم اين است كه بدانى عمرت را در دنيا چگونه گذراندى،
چون دنيا، ساعت عمر است. اين امكانات و نيروهاى جسمانى و عقلانى خود را چگونه صرف كردى، جوانى را در چه راهى به كار بستى؟
زيرا در قيامت از چند چيز سؤال مى شود:
از جوانى، از عمر، از ثروت و... .(3)
به اين چند نمونه توجّه كنيد:
1 ـ ضربتى كه امام على(عليه السلام) در روز خندق يا احزاب بر پيكر «عمروبن عبدود» زد ازعبادت جنّ و انس برتر بود.
حال مگر على(عليه السلام)از چيزى غير از همين دنيا استفاده كرد؟
در لحظه اى از عمرش، به كمك شمشير و قوت بازو، اسلام را ـ كه به مويى بسته شده بود ـ نجات داد، چرا كه ضربت او، رمز تداوم اسلام، در آن لحظات حسّاس بود.
پس دنيايى كه انسان مى تواند در آن كارى بكند كه از عبادت جنّ و انس برتر باشد، چيز بدى نيست.
2 ـ در مقابل، عبدالرحمن بن ملجم مرادى و شمر بن ذى الجوشن از همين دنيا و از شمشير و نيروى مادّيشان بهره بردند. آن يكى در مسجد كوفه و ديگرى در كربلا. آنان به سبب اعمالشان، بدبخت ترين مردم شدند.
حال اين تفاوت در كجاست؟ در چگونگى استفاده از ابزار دنيوى است.
شهداى كربلا در نصف روز به بالاترين شرافتهاى دنيوى و اخروى دست يافتند و مى بينيد عمل آنان در آن نيم روز چه بركتى داشت و منشأ تمام انقلابها و برنامه هاى اسلامى ما شد. بنابر اين، آنچه در اختيار داريم سرمايه بسيار بزرگى است كه بايد قدر آن را بدانيم. افسوس كه ما به ارزش اين نعمت بزرگ پى نبرده ايم! اگر در اين ساعات عمر و جوانى، قدر استعداد و هوش خدادادى را بدانيم، به همه جا مى توانيم برسيم; چرا كه دنيا مجموعه اين امكانات است.
در ذيل همين روايت جمله اى دارد كه مرحوم سيّد شريف رضى(ره) همين مضمون را گرفته و به شعر درآورده است:
«يَعُودُ النّاسُ كُلُّهُمْ زَماناً *** وَ ما لِزَمانِنا عَيْبُ سِوانا»
مردم مى گويند:
دنيا خراب شده، در حالى كه خراب نشده است،
بلكه ما از آن بد استفاده مى كنيم»
آفتاب و ماه مى تابند، باران مى بارد، زمين مى روياند، قلب آدمى كار مى كند و...، اينها كه بد نيست بلكه آدمى از آنها بد استفاده مى كند.
بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه خداوند سرمايه هاى زيادى به ما داده كه از آن جمله: سرمايه انقلاب و نظام جمهورى اسلامى است كه
اگر قدر آن را ندانيم دنيا بر ما لعنت مى فرستد.
بله، دنيايى مذمّت شده كه هدف باشد و به صورت ناصحيح از آن استفاده گردد.
شمشير بد است اگر در دست ابن ملجم باشد، و خوب است
اگر در دست على(عليه السلام) باشد. خلاصه اين كه،
اهداف، نتايج و سرمايه ها مهمّ است.(4)
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:16
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

1. ناصر خسرو چه زيبا سروده:

نكوهش مكن چرخ نيلوفرى را *** برون كن ز سر بار خيره سرى را

برى دان ز اَفعال چرخ برين را *** نشايد نكوهش، ز دانش برى را

چو تو خود كنى اختر خويش را بد *** مدار از فلك چشم نيك اخترى را

به چهره شدن چون پرى كى توانى؟ *** به افعال ماننده شو مر پرى را

اگر تو ز آموختن سر نتابى *** بجويد سر تو همى سرورى را

بسوزند چوب درختان بى بر *** سزا خود همين است مر بى برى را

درخت تو گر بار دانش بگيرد *** به زير آورى چرخ نيلوفرى را

2. در نهج البلاغه مى خوانيم على(عليه السلام) در مقابل شخص پرادعايى كه به اصطلاح «جانماز آب مى كشيد» و پشت سر هم مذمت دنيا مى كرد، فرمود: «اشتباه كردى، دنيا براى آنها كه بيدار و آگاهند سرمايه بزرگى است» و سپس شرحى در اين زمينه بيان فرمود: از جمله اين كه، دنيا «متجر اولياءالله; و تجارتخانه دوستان خداست.» در حديثى دنيا به مزرعه آخرت تشبيه شده و در اين جا به تجارتخانه تشبيه گرديده است كه انسان سرمايه هايى را كه از خدا گرفته به گرانترين قيمت به خود او مى فروشد; و در برابر متاع ناچيزى، بزرگترين نعمت را از او دريافت مى دارد.

اصولا تعبير به تجارت آن هم تجارتى پرسود براى تحريك مهمترين انگيزه هاى انسان است; انگيزه جلب منفعت و دفع ضرر، زيرا اين تجارت الهى تنها سودآور نيست بلكه «عذاب اليم» را نيز دفع مى كند. (تفسير نمونه، ج 24، ص 92)

3. در حديثى از ابن عباس نقل شده است كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «لاتَزُولُ قَدَمَا الْعَبْدِ حَتّى يُسْأَلَ عَنْ اَرْبَعَة: عَنْ عُمْرِه فيما اَفْناهُ؟ وَ عَنْ مالِه مِنْ اَيْنَ جَمَعَهُ، وَ فيما اَنْفَقَهُ؟ وَ عَنْ عَمَلِه ماذا عَمِلَ بِه؟ وَ عَنْ حُبِّنا اَهْلِ الْبَيْتِ؟; در قيامت هيچ بنده اى قدم از قدم برنمى دارد تا از چهار چيز سؤال شود: از عمرش كه در چه راهى آن را فانى كرده؟ و از مالش كه از كجا جمع آورى نموده، و در چه راه مصرف كرده است؟ و از عملش كه چه كارى انجام داده؟ و از محبت ما اهل بيت.» (تفسير نمونه، ج 27، ص 13)

4. به قول مولوى:

تيغ دادن در كف زنگى مست *** به كه آيد علم، نادان را به دست

علم و مال و منصب و جاه و قران *** فتنه آرد در كف بدگوهران

http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:16
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)تربيّت نفوس
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


11 ـ عَنْ ابْنِ عَبّاس قالَ، قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله): يُرى جَزاءُ ماقُدِّمَ، وَ قِلَّةُ غِنا ماخُلِّفَ وَلَعَلَّهُ مِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ وَ مِنْ باطِل جَمَعَهُ.
(بحار، ج77 ، ص 179)
http://www.upload.tazkereh.ir/images/45740297449473962666.gif
ترجمه:


ابن عباس روايت كرده كه حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: پاداش آنچه پيش فرستاده شده، ديده مى شود و معلوم مى شود سرمايه هايى كه انسان بعد از مرگش باقى مى گذارد فايده كمترى خواهد داشت و اى بسا،
حقوق آن را ادا نكرده و يا از راه باطل آن را گردآورى كرده است.

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:16
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

نـور هـدايـت

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
اگر حديث را با فعل مجهول بخوانيم معنايش چنين مى شود:
«آنچه مقدّم داشته شده، ديده مى شود و آنچه مؤخّر داشته شده كمتر فايده اى خواهد داشت و اى بسا، آنهايى كه موخّر داشته شده، حقّى بوده كه منع شده و يا باطلى بوده كه جمع شده است.»
اين حديث به آن امكانات مادّى اشاره دارد كه در اختيار انسان است. اگر اين امكانات را از قبل بفرستد ـ بر طبق حديث ـ تمام اينها را مى بيند كه البته چنين مطلبى، مضمون آيات متعدد است. در آيه 40، سوره نبأ مى خوانيم:

«اِنَّا اَنْذَرْناكُمْ عَذاباً قَريباً يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَداهُ
وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنى كُنْتُ تُراباً;

و ما شما را از عذاب نزديكى بيم داديم!
اين عذاب در روزى خواهد بود كه انسان
آنچه را از قبل با دستهاى خود فرستاده مى بيند، و كافر مى گويد:
اى كاش خاك بودم (و گرفتار عذاب نمى شدم)!»
انسان آنچه را از پيش فرستاده مى بيند;
به عبارت ديگر، اين آيه به همان مسأله تجسّم اعمال و بقاى آن اشاره دارد
، نه اين كه جزا يا آثار آنها ديده مى شود;
و امكانات مادّيى را كه به تأخير انداخته، براى اوفايده كمترى دارد بخصوص اگر از راه نامشروع به دست آمده باشد.مسأله مهم در اعمال انسان، تربيت نفوس است.سؤال: اعمال انسان، چه اثراتى دارد؟پاسخ: دو اثر دارد:
1 ـ اثر خارجى و به عبارتى آثار اجتماعى;
2 ـ اثر تربيتى در نفس;
كه مسأله مهم همين تربيت نفوس است.
فرض كنيد انسان، چيزى را در راه خدا مى بخشد و انفاق مى كند، اين بخشش دو جنبه دارد: جنبه اوّل اين كه جامعه از نگرانيها و ناراحتيهايى نجات مى يابد و افراد محروم از آن انفاق بهره مند مى شوند. جنبه ديگر، تربيت جانهاست. همين كه انسان حاضر شد از مال دنيا بگذرد و روح ايثار و تقوا و بخشش در راه خدا را در خود تقويت كند، كم كم از صورت يك فعل به صورت يك حالت در مى آيد و سرانجام به عادت و ملكه تبديل مى شود.بسيارى از اعمال هست كه فقط جنبه اوّل را دارد;
مثلا، كسى چيزى را ببخشد، ولى قصد او خدا نباشد و براى ريا انجام دهد،
يا گاهى ممكن است فرد فقط براى جلب محبّت دوستان ـ نه براى خدا و نه براى ريا ـ بلكه براى مقاصد مباح كارى بكند كه اين گونه انفاقها فقط در اجتماع اثر دارد و در نفس آدمى اثرى نمى گذارد، چون براى خدا نيست. شايد بعضى افراد را ديده ايد كه در مورد وصيّت مى گويند: اگر چه از اموالمان استفاده نمى كنيم،
ولى بعد از مرگ وصيت مى كنيم كه براى ما كارهاى خير بكنند.
اين شخص غافل است كه وصيت، اثر تربيتيش در نفس بسيار ضعيف است هر چند با اين وصيت، شايد عده اى به نوايى برسند!
زيرا خيرى كه بعد از مرگ انسان مى شود افتخارى نيست كه به ديگرى بدهد تا او انجام دهد. اگر وصيت به تمام اموال هم بكند ـ كه چنين وصيّتى صحيح نيست ـ آن اثر تربيتى در نفس را ندارد، مانند اين است كه بنابر مثل معروف:
«روغن ريخته را نذر امامزاده بكند»
ديگر بعد از مرگ، چه اثرى مى تواند داشته باشد؟
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:16
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
در حديث معروفى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده است:
شخصى وصيّت كرده بود پيامبر(صلى الله عليه وآله) انبار پر از خرماى او را بين فقرا تقسيم كند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) هم به وصيّت او عمل كرد. وقتى كار تقسيم خرما تمام شد، گوشه انبار يك دانه خرماى خشكيده افتاده بود. پيامبر(صلى الله عليه وآله) آن را برداشت و فرمود: «اگر با دست خودش اين دانه خرما را انفاق مى كرد، بهتر از اين بود كه تمام انبار خرماى خود را به دست منِ پيامبر ببخشد.» چون در آن يك دانه اثر تربيتى بود.
آن چيزى كه در قيامت به درد انسان مى خورد قلب سليم است.
در آيه 89، سوره شعرا مى خوانيم:
«اِلاّ مَنْ اَتَى اللهَ بِقَلْب سَليم;
مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد.»;(1)
و سلامت قلب هم بازتاب اعمال خارجى در درون روح و جان و اخلاق انسان است. به همين جهت است كه مى گويند:
نيّتتان را خالص كنيد.
بعضى مى گويند چرا اين همه در نيّت سخت گيرى مى كنيد؟
مثلاً فلان كس بيمارستان ساخته است نيّتش هر چه بوده،
باشد چه فرقى مى كند؟
به هر حال، اكنون هزاران انسان بيچاره و مستضعف از آن بهره مى برند.
اين فكر باطل و اشتباهى است، چرا كه اين فقط جنبه ظاهرى عمل است و مهم باطن عمل است كه اثر تربيتى نيز دارد، چون ما معتقديم همه اين اعمال براى تكامل انسان و رسيدن به هدف نهايىِ اِلاّ لِيَعْبُدُونَ (پرستش و شناخت خدا)ست.


ميوه عالم خلقت، بنده مخلص; يعنى، انسان كامل است;
و اين هدف نهايى بدون نيّت خالص حاصل نمى شود. لذا آن گونه كه در بحار، ج 70، ص 210 آمده است گفته اند: «اِنَّمَا الاَْعْمالُ بِالنِّيّاتِ» «الاعمال» شامل همه اعمال مى شود، نه فقط عبادات. لذا اگر انسان متوجه اين معانى باشد از پيش مى فرستد و باقى نمى گذارد كه ديگران براى او كارى انجام دهند.(2)
مثلاً، غذايى كه انسان مى خورد دو قسم است:
1 ـ غذايى كه باعث ادامه زندگى اومى شود.
2 ـ مواد غذايى كه فقط چربى بدن انسان را افزايش داده و بر وزنش اضافه مى كند.
هر چيزى را كه انسان در اين دنيا به دست مى آورد، همين گونه است:
يا چيزهايى است كه به درد او مى خورد و يا چيزهايى است كه مثل بار اضافى بر او سنگينى مى كند.اين سنگينى و گوشت اضافى را بدن تحمّل مى كند با اين كه براى او فايده اى هم ندارد و در روز قيامت هم حساب اين مال را بايد بدهد; مالى كه براى او زحمت كشيده و بهره اى نيز از او نبرده است;
به عبارت ديگر، زحمتش هست، بهره اش نيست;
حسابش هست، ولى فوايدش نيست. آنهايى را كه قبلاً فرستاده از آن بهره برده است و از آنچه باقى گذارده، نفعى نبرده است.خلاصه مهمترين مسأله در تربيت نفوس،
http://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gif اخلاص است.http://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gif
هرچه اخلاص بيشتر، اثر تربيتى آن بر جان و فعل آدمى بيشتر است.
لذا همين اخلاص را اوّلين قدم در راه سير و سلوك شمرده اند. رساله اى در سير و سلوك به مرحوم بحرالعلوم نسبت داده اند كه رساله بسيار مهمّى است. در بخش آخر چيزهايى دارد كه احتمال مى رود از خود بحرالعلوم نباشد، ولى آن قسمتهاى اول تا بخش دوّم; يعنى، تقريباً دو سوّم آن، مسائل خيلى مهمّى دارد كه بر اساس اين حديث است كه در ص 22 آمده است: «مَنْ اَخْلَصَ للهِ اَرْبَعينَ صَباحاً، جَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِه اِلى لِسانِه;
اگر كسى چهل روز يا چهل منزل براى خدا قدم بردارد كارش به جايى مى رسد كه چشمه هاى حكمت از قلب و درونش بر زبانش جارى مى شود ومى جوشد.»
خلاصه اگر عمل خالص نباشد،
مانند چراغى است كه ديگران از روشنايى آن بهره مى برند،
ولى خود او مى سوزد و نفعى نمى برد، اما اگر عمل با اخلاص باشد
هم ديگران نفع مى برند و هم خود او.

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:17
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif


1. قرآن در آيات 88 ـ 89 سوره شعرا در توصيف قيامت، مى گويد: در آن جا چيزى جز «قلب سليم» به كار نمى آيد.

«سليم» كه از ماده سلامت است مفهوم روشنى دارد; يعنى، قلبى كه از هرگونه بيمارى و انحراف اخلاقى و اعتقادى دور باشد. مگر نه اين است كه قرآن درباره منافقان مى گويد: «فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً; در دلهاى آنها يك نوع بيمارى است و (بر اثر لجاجتشان) خدا بر اين بيمارى مى افزايد.» (بقره 10)

در چند حديث پرمعنا، قلب سليم چنين معرفى شده:

1 ـ در حديثى از امام صادق(عليه السلام) در ذيل آيه مورد بحث مى خوانيم: «وَ كُلُّ قَلْب فيهِ شِرْكٌ اَوْ شَكٌّ فَهُوَ ساقِطٌ; هر قلبى كه در آن شرك و شكى است، آن قلب سقوط مى كند و بى ارزش است.»

2 ـ از سويى ديگر، مى دانيم علايق شديد مادى و دنياپرستى انسان را به هر انحراف و گناه مى كشاند، چرا كه «حُبُّ الدُّنْيا رَأْسُ كُلِّ خَطيئَة; عشق به دنياپرستى سرچشمه هر گناهى است.» و لذا قلب سليم، قلبى است كه خالى از حبّ دنيا باشد، همان گونه كه امام صادق(عليه السلام) در حديث ديگرى در ذيل همين آيه فرمود: «هُوَ قَلْبُ الَّذى سَلِمَ مِنْ حُبِّ الدُّنْيا; اين قلبى است كه از عشق دنيا سالم باشد.»

3 ـ آخرين سخن اين كه قلب سليم، قلبى است كه جز خدا در آن نباشد، آن گونه كه امام صادق(عليه السلام) در پاسخ سؤالى درباره اين آيه فرمود: «اَلْقَلْبُ السَّليمُ الَّذى يَلْقى رَبَّهُ، وَ لَيْسَ فيهِ اَحَدٌ سِواهُ; قلب سليم قلبى است كه خدا را ملاقات كند در حالى كه غير از او در آن نباشد.»

ناگفته پيداست كه منظور از «قلب»، در اين گونه موارد، روح و جان آدمى است. (تفسير نمونه، ج 15، صص 273 ـ 274)

2. به قول سعدى:برگ عيشى به گور خويش فرست *** كس نيارد ز پس، تو پيش فرست.

http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:17
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)جايگاه انسان در دنيا و آخرت
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif


12 ـ قالَ عَلِىٌّ(عليه السلام): اَلا وَ اِنَّ الْيَوْمَ الْمِضْمارُ، وَ غَداً اَلسِّباقُ، وَ السَّبَقَةُ الْجَنَّةُ، وَ الْغايَةُ النّارُ... .
(نهج البلاغه، خطبه 28)
http://www.upload.tazkereh.ir/images/45740297449473962666.gif
ترجمه:


حضرت على(عليه السلام) فرمود:
آگاه باشيد كه امروز (دنيا)، روز آمادگى است و فردا (قيامت) روز مسابقه كه جايزه پيشى گيرندگان، بهشت و پايان كار عقب ماندگان، جهنّم است.
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:17
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gifنور هــــــدايتhttp://shiaupload.ir/images/93556254987164780452.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
در اين حديث مولا اميرالمؤمنين(عليه السلام) تفسير بسيار واضحى از دنيا و آخرت و نيز از موقف انسان در آن دو نشأه به دست مى دهد و در تعبير عجيبى آخرت را به ميدان مسابقه تشبيه كرده و مى فرمايد:
«امروز، روز آمادگى است.»(1)
«مضمار» از ماده «ضمور، اضمار» به معنى;
مهيا ساختن و ورزيده نمودن اسب براى مسابقه است;
افرادى كه مى خواستند مسابقه بدهند اسبها را تمرين مى دادند تا لاغر و ورزيده و آماده مسابقه بشوند كه به آن دوره، مضمار يا دوره تمرين و آمادگى مى گفتند.
حضرت(عليه السلام) مى فرمايد:
«دنيا، دوران آمادگى و آخرت ميدان مسابقه و جايزه آن بهشت است. و كار آنهايى كه عقب بمانند، به جهنّم ختم مى شود.»
در واقع تمام جهان بينى اسلام درباره دنيا و آخرت در همين دو جمله:
«السَبَقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغايَةُ النّارُ»
خلاصه مى شود. بنابراين، دنيا دوران آمادگى است و هدف نهايى و اصيل نيست. در اين دوران آمادگى، انسان بايد دائماً در حال خودسازى باشد. اگر لحظه اى غفلت ورزد و آمادگى لازم را كسب نكند، ديگر در ميدان آخرت كارى از او ساخته نيست. شايد شنيده ايد تمرينهايى را كه فضانوردان انجام مى دهند؟ دوران سختى است. كه در آن براى بىوزنى تمرين مى كنند. مى دانيد هر چيز بيرون از محيط جاذبه زمين، بىوزن مى شود و انسان نيز از اين قاعده مستثنا نيست. حالت بىوزنى، براى كسانى كه به جاذبه عادت كرده اند حالت وحشتناكى است. لذا، بايد براى تمرين، حالت بىوزنى مصنوعى ايجاد كنند تا وقتى فضانورد در آن محيط گام گذارد دستپاچه نشود و بتواند خودش را وفق دهد. بدين صورت كه; فضانوردان را در صندوقهاى مخصوص مى گذارند و مرتباً از بالا به پايين پرتابشان مى كنند ـ
البته در جايى و به گونه اى كه دست و پاى آنان نشكند ـ
به طورى كه بعضى از اين فضانوردان بعد از بيرون آمدن از آن محفظه سر و صورت و پاى آنان ممكن است خون آلود باشد و هر چقدر هم مواظبت كنند سقوط آزاد به پايين چيزى نيست كه انسان از آن سالم بيرون بيايد.
حالت بىوزنى در كره زمين تنها در حال سقوط آزاد پيدا مى شود مثل اين كه انسان از بلندى به پايين مى افتد آن چند ثانيه اى كه در هوا معلق است، حالت بىوزنى است;
يعنى، همان حالتى كه مسافران فضا پيدا مى كنند
.ملاحظه مى كنيد اين مسافرت فضايى، تمرينهاى زيادى را مى طلبد كه همراه با درد و رنج است تا چه رسد به مسافرت بزرگ اخروى;
انسان بايد چقدر تمرين كند، ناراحتيها را به جان بخرد و با نفسش مخالفت ورزد تا بتواند به فوز و پيروزى بزرگ اخروى دست يابد! مگر مى شود بى درد و رنج و نچشيدن محروميت و مصايب به جايى رسيد!؟ بسيارى از كسانى كه به رده هاى بالاى نظامى دست يافته اند تمرينهاى سختى را از سر گذرانده اند; تشنگى و گرسنگى را مى چشند، گاهى مدتى در آب زندگى مى كنند و بدن خويش را ورزيده مى سازند:
نابرده رنج گنج ميسّر نمى شود *** مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
اين جاست كه بايد بدانيم در اين دنيا چه كاره ايم؟
در كدام جايگاه ايستاده ايم؟(2)
اگر مى خواهيم مقاممان، بلند و والا باشد و بر بساط قرب الهى بنشينيم، بايد ناراحتى و مشكلات را تحمل كنيم و با نفس خويش به مبارزه برخيزيم. اهل دنيا هم، دنيا را بى زحمت به دست نمى آورند چگونه انتظارداريم بى زحمت آخرت را به چنگ آوريم؟ دنيا، خانه بلا وامتحان است. درآن،امتحانهاى اولياى خدا، سخت تر و سنگينتر است:

هر كه در اين بزم مقرّب تر است *** جام بلا بيشترش مى دهند
امتحانهاى عمومى داريم و امتحانهاى خصوصى.
مردم عوام به گونه اى آزمون مى دهند و اولياى خدا به گونه اى ديگر. لذا بايد دنيا براى همه، دايماً روز مسابقه باشد. البته بعضى از انسانها، به مقتضاى عصرشان، امتحان ويژه اى نسبت به آن مقطع زمانى دارند. مثلاً، كسانى كه در ميدان كربلا و يا در جنگ بدر بودند امتحان خاصى داشتند. در انقلاب اسلامى دوران بعد از انقلاب مقطع حسّاس و ويژه اى بود كه بعضى در آن مردود شدند; غربالى بود كه ناخالصى ها را بيرون ريخت و نابها را نگه داشت.
در آن مقطع خاص از انقلاب، گذشتها، آگاهيها، اخلاصها و...، شناخته شد. بالاخره دورانى بود كه از يك نظر خطرناك و ناراحت كننده و از طرف ديگر پربار و شادى برانگيز بود. بنابراين،
آن جايى كه طوفانهاى سخت آزمايش الهى مىوزد، هم محيطى است كه عده اى از آن سود مى برند و هم محيط خطرناكى براى آماده نشده هاست كه در دام آن گرفتار مى شوند و سقوط مى كنند.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:17
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif


1. قرآن آمده است: «يا اَيُّهَا الاِْنْسانُ اِنَّكَ كادِحٌ اِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ; اى انسان! تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى و او را ملاقات مى كنى.» اشاره به اين كه طبيعت زندگى اين جهان در هيچ مرحله، خالى از مشكلات، ناراحتيها و رنج و مشقت نيست ـ خواه اين مشكلات جنبه جسمانى و بدنى داشته باشد و خواه جنبه روحى و فكرى و يا هر دو.

در حديث بسيار پرمعنايى از امام على بن الحسين(عليه السلام)مى خوانيم: «راحتى و آسايش در دنيا و براى اهل دنيا وجود ندارد، راحتى و آسايش تنها در بهشت است و براى اهل بهشت. رنج و تعب در دنيا آفريده شده و براى اهل دنيا و (به همين دليل) هر كس پيمانه اى از آن به دست مى آورد دو برابر آن، حرص نصيب او مى شود; به عبارت ديگر، هر كس از دنيا بهره بيشترى دارد، فقيرتر است، زيرا محتاج است كه ديگران اموال او را حفظ كنند و براى اين كار به وسايل و ادوات زيادى نيازمند است. بنابر اين در ثروت دنيا راحتى وجود ندارد.»

سپس امام(عليه السلام) در ذيل اين سخن فرمود: هرگز دوستان خدا در دنيا به خاطر دنيا رنج و سختى نمى كشند، بلكه رنج و سختى آنها در دنيا براى آخرت است.» (تفسير نمونه، ج 26، ص 304)

2. علاوه بر مسابقه آخرت، در اين دنيا نيز مسابقه اى وجود دارد به نام مسابقه در مسير سعادت. چنانكه در آيه 133 سوره آل عمران مى خوانيم: «وَ سارِعُوا اِلى مَغْفِرَة مِنْ رَبِّكُمْ...; بر يكديگر سبقت بجوييد براى رسيدن به آمرزش پروردگار خود...»

اين آيه كوشش و تلاش نيكوكاران را تشبيه به مسابقه اى معنوى كرده كه هدف نهايى آن، آمرزش الهى و نعمتهاى جاويدان بهشت است.

در حقيقت قرآن در اين جا از نكته اى روانى استفاده كرده و آن اين كه، انسان براى انجام يك كار، اگر تنها باشد معمولا كار را بدون سرعت و بطور عادى انجام مى دهد، ولى اگر جنبه مسابقه به خود بگيرد; آن هم مسابقه اى كه جايزه باارزشى براى آن تعيين شده، تمام نيرو و انرژى خود را به كار مى گيرد و با سرعت هر چه بيشتر به سوى هدف پيش مى تازد; و اگر مى بينيم هدف اين مسابقه در درجه اوّل، مغفرت قرار داده شده، براى اين است كه رسيدن به هر مقام معنوى بدون آمرزش و شستشوى از گناه ممكن نيست. نخست بايد خود را از گناه شست و سپس به مقام قرب پروردگار گام نهاد: «شستشويى كن و آنگه به خرابات درآى.» (تفسير نمونه، ج 3، ص 91)

http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:17
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)پنج صفت نيكو
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


13 ـ عَنْ اَنَسِ بْنِ مالِك، قالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) فى بَعْضِ خُطَبِه وَ مَواعِظِه: ... رَحِمَ اللهُ امْرَاءً قَدَّمَ خَيْراً، وَ اَنْفَقَ قَصْداً، وَ قالَ صِدْقاً، وَ مَلَكَ دَواعِىَ شَهْوَتِه وَ لَمْ تَمْلِكْهُ، وَ عَصى اَمْرَ نَفْسِه فَلَمْ تَمْلِكْهُ.
(بحار، ج 77، ص 179)
http://www.upload.tazkereh.ir/images/45740297449473962666.gif
ترجمه:


از انس بن مالك روايت شده كه گفت:
از حضرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در بعضى از سخنرانى ها و پندهايش شنيدم كه فرمود:
خدا بيامرزد و رحمت كند كسى را كه خيرى پيش بفرستد و از روى ميانه روى، انفاق كند.
راست بگويد و مالك انگيزه هاى شهوانى،
نه اسير آنها، باشد. از فرمان نفس سر باز زند تا نفس بر او حاكم نشود.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:17
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

نورهدايت

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در اين جا، بر كسى كه داراى پنج صفت باشد رحمت

مى فرستد: 1 ـ «قَدَّمَ خَيْراً; خيرى را پيش بفرستد.» در انتظار اين نيست كه ديگران براى او بفرستند، بلكه خود پيشاپيش براى خودش ذخيره مى كند و خانه آخرتش را آباد مى گرداند.2 ـ «أَنْفَقَ قَصْداً; از روى ميانه روى ـ نه از روى افراط و تفريط ـ انفاق كند.» اين انفاق همان است كه در قرآن سوره اسراء، آيه 29، آمده است: «وَلا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً اِلى عُنُقِكَ وَ لاتَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً; هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد (نيز) دست خود را مگشاى، تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرومانى.»(1)در جاى ديگر در آيه 67 سوره فرقان مى خوانيم: «وَ الَّذينَ اِذا اَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوامًا; و كسانى كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف مى نمايند و نه سختگيرى، بلكه در ميان اين دو، حد اعتدالى دارند.» در انفاق رعايت حدّ وسط مى كند; نه آن چنان مى بخشد كه خودش را بيچاره و وامانده كند و نه آن چنان خسيس است كه خير او به ديگران نرسد.3 ـ «وَ قالَ صِدْقاً; راست مى گويد.» زبانش به كذب و دروغ آلوده نمى شود.(2)
تمام اين صفات ياد شده، پسنديده است، اما تأكيد ما بيشتر روى صفت چهارم و پنجم است.4 و 5 ـ «وَ مَلِكَ دَواعِىَ شَهْوَتِه وَ لَمْ تَمْلِكْهُ، وَ عَصى اَمْرَ نَفْسِه فَلَمْ تَمْلِكْهُ; انگيزه هاى شهوانى خود را مالك است و آنها حاكم بر او نيستند و از فرمان نفسش پيروى نمى كند پس آن حاكم بر او نيست.» مهم اين است كه انسان نفس خويش را اسير كند و بر آن لجام و افسار بزند، نه اين كه اسير نفس خويش باشد.اصلاً تمام ارزش انسان در اين است كه امير نفس باشد نه اسير نفس; مثلا، آيا وقتى عصبانى مى شود زبانش در اختيار اوست يا نه؟ يا وقتى آتش حسد در درونش زبانه كشيد مى تواند با نيروى ايمان آن را خاموش گرداند؟ خلاصه انسان بر سر يك دو راهى است كه يك راه به سوى خدا و بهشت مى رود و راه ديگر ـ كه تنها منحصر به يك راه نيست بلكه راههاى بى انتها دارد ـ به جهنّم رهسپار مى شود. البته گفتن اين مطالب آسان است، اما عمل بدانها مشكل. گاهى درباره ارباب سير و سلوك تعبير مى كنند كه «مرد بسيار كاركرده اى است» يعنى، آن قدر با نفس خويش كشتى گرفت و زمين خورد و بلند شد تا سرانجام بر آن مسلّط گشت و مهارش كرد.تسلّط بر نفس، رياضت مى خواهد، آشنايى با مفاهيم قرآن و روايات اهل بيت را مى طلبد. بايد شخص هر روز، قرآن و تفسير و روايات را بخواند و واقعاً در مغز خودش تحليل كند و از آنها نيرو بگيرد. بعضى هستند مى گويند: مى دانيم كه اين عمل بد است، ولى نمى دانيم كه چرا وقتى به آن مى رسيم كنترل خود را از دست مى دهيم! همين است معناى مملوك بودن. مى داند امّا نمى تواند، چون مالك خويشتن نيست; مانند: راننده اى است كه در سرازيرى مى افتد، ماشين سرعت مى گيرد، مى گويد: ماشين از اختيارم خارج شده است. لذا با كوه برخورد مى كند يا به درّه مى افتد و نابود مى شود يا مثل شخصى كه در سراشيبى كوه ناگهان بى اختيار سرعت مى گيرد. اگر چيزى جلو او را نگيرد با سرعت زياد مى آيد تا مانعى او را نگهدارد، ولى اگر به دامنه برسد، از سرعتش كاسته مى شود و آرام مى گيرد. نفس نيز چنين است. پناه بر خدا اگر انسان زمام نفس خويش را رها سازد! چقدر دردناك است كه انسان بداند ولى نتواند! زيرا زمانى كه نمى داند و گناهى مى كند، شايد مسؤوليّت چندانى نداشته باشد. اينها همه هشدار است كه مواظب اعمالمان باشيم و كارهاى نيك براى خودمان بفرستيم، اما اگر عمل زشتى را مرتكب شديم و موفق به توبه نگشتيم و از اين دنيا رفتيم، عذاب آن را نيز بايد تحمّل كنيم. براى اين كه قلم تكاليف بعد از مردن خشك مى شود و فرد نمى تواند توبه كند و قدم خيرى بردارد.3)

باز مى گوييم: تأكيد ما در ميان اين پنج خصلت، بر صفات چهارم و پنجم است
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:17
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

1. اين آيه، كنايه لطيفى است از اين كه دستِ دهنده داشته باش و همچون بخيلان ـ كه گويى دستهايشان را به گردنشان با غل و زنجير بسته اند و قادر به كمك و انفاق نيستند ـ نباش. از سويى ديگر، دست خود را فوق العاده گشاده مدار و بذل و بخشش بى حساب مكن كه سبب شود از كار بمانى و مورد ملامت اين و آن قرار گيرى و از مردم جدا شوى.

انفاق و بخشش اگر از حدّ بگذرد و تمام توان و نيروى انسان جذب آن گردد، طبيعى است كه انسان از ادامه كار و فعاليّت و سامان دادن به زندگى خود وامى ماند، برهنه از نيروها و سرشار از غم مى گردد، و طبعاً ارتباط و پيوند با مردم نيز قطع خواهد شد.

در بعضى از روايات كه در شأن نزول اين آيه نقل شده، اين مطلب به وضوح ديده مى شود، در روايتى مى خوانيم: پيامبر(صلى الله عليه وآله) در خانه بود سؤال كننده اى بر در خانه آمد، چون چيزى براى بخشش آماده نبود، او تقاضاى پيراهن كرد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيراهن خود را به او داد و همين امر سبب شد كه نتواند آن روز براى نماز به مسجد برود.

اين پيش آمد زبان كفار را باز كرد، گفتند: محمّد خواب مانده يا مشغول لهو و لعب و سرگرمى است و نمازش را به دست فراموشى سپرده است; و به اين ترتيب، اين كار هم ملامت دشمن و هم انقطاع از دوست را در پى داشت و مصداق «ملوم محسور» شد. آيه فوق نازل گرديد و به پيامبر(صلى الله عليه وآله) هشدار داد كه ديگر اين كار تكرار نشود. (تفسير نمونه، ج 12، ص 225 ـ)

2. امام(عليه السلام) مى فرمايد: براى اين كه پاكى و خوبى مردى را بشناسيد: «لا تَنْظُرُوا اِلى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِه، فَاِنَّ ذلِكَ شَىْءٌ قَدِ اعْتادَهُ، فَلَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ لِذلِكَ، وَلكِنِ انْظُرُوا اِلى صِدْقِ حَديثِه وَ اَداءِ اَمانَتِه; به ركوع و سجده طولانى او نگاه نكنيد زيرا او به اين عمل عادت كرده و اگر ترك كند از ترك عادت وحشت زده مى شود، ولى به راستگويى و اَداى امانتش نگاه كنيد و از اين راه او را بشناسيد.»

و در قرآن آمده است: «وَ قُلْ رَبِّ اَدْخِلْنى مُدْخَلَ صِدْق وَ اَخْرِجْنى مُخْرَجَ صِدْق; و بگو: پروردگارا! مرا (در هر كار) با صداقت وارد كن، و با صداقت خارج ساز» يعنى، هيچ كار فردى و اجتماعى را جز با صدق و راستى آغاز نكنم، همچنين هيچ برنامه اى را جز به راستى پايان ندهم، راستى و صداقت و درستى و امانت خط اصلى من در همه كارها باشد و آغاز و انجام هر چيزى با آن صورت گيرد. در حقيقت رمز اصلى پيروزى در همين جاست و راه و روش انبيا و اولياى الهى همين بوده كه فكرشان، گفتارشان و اعمالشان از هرگونه غش و تقلب و خدعه و نيرنگ و هر چه بر خلاف صدق و راستى است پاك باشد.

اصولا بسيارى از بدبختيهايى كه امروز با چشم خود مى بينيم و دامنگير افراد و اقوام و ملتها شده، به سبب انحراف از همين اصل است، گاهى پايه اصلى كارشان، دروغ و نيرنگ است و گاه كه ورودشان در كارها بر اساس راستى است، اين خط اصيل را تا پايان حفظ نمى كنند و همين، عامل شكست آنان مى شود. (تفسير نمونه، ج 12، صص 225 ـ 226)

3. در حالات «ابن سيرين» معبر معروف خواب، مى خوانيم كه او مردى بسيار زيبا و بزاز بود. زنى دل به او بست و با حيله هاى مخصوصى، او را به خانه خود برد و درها را به روى او بست. او تسليم هوسهاى آن زن نشد و مرتباً مفاسد اين گناه بزرگ را بر او مى شمرد، ولى آتش هوس زن به قدرى سركش بود كه آب موعظه، آن را خاموش نمى ساخت. ابن سيرين براى نجات از چنگال او چاره اى انديشيد. برخاست و بدن خود را با اشياء آلوده اى كه در آن خانه بود چنان كثيف و آلوده و نفرت انگيز ساخت كه تنفر زن را برانگيخت و او را از خانه بيرون كرد. مى گويند: ابن سيرين بعد از اين ماجرا، فراست و هوشيارى فوق العاده اى در تعبير خواب يافت و داستانهاى عجيبى از تعبير خواب او در كتابها نوشته اند كه از عمق اطلاعات او در اين زمينه خبر مى دهد.

http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:18
http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)پنج درس زندگى و ترك شبهات
http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif


14 ـ عَنْ اَبى هُرَيْرَة قالَ، قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله): اَيُّها النّاس! لاتُعْطُوا الْحِكْمَةَ غَيْرَ اَهْلِها فَتَظْلِمُوها، وَ تَمْنَعُوها اَهْلَها فَتَظْلِمُوهُمْ، وَ لاتُعاقِبُوا ظالِماً فَيَبْطُلَ فَضْلُكُمْ، وَ لاتُراؤُوا النّاسَ فَيَحْبَطَ عَمَلُكُمْ، وَ لاَتَمْنَعُوا الْمَوْجُودَ فَيَقِلَّ خَيْرُكُمْ، اَيُّها النّاس! اِنَّ اْلاَشْياءَ ثَلاثَةٌ: اَمْرٌ اسْتَبانَ رُشْدُهُ فَاتَّبِعُوهُ، وَ اَمْرٌ اسْتَبانَ غَيُّهُ فَاجْتَنِبُوهُ، وَ اَمْرٌ اخْتُلِفَ عَلَيْكُمْ فَرُدُّوهُ اِلىَ اللهِ... .
(بحار، ج 77، ص 179)
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
ترجمه:


از ابوهريره نقل شده كه حضرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: اى مردم! به نااهل حكمت (و دانش) نياموزيد، زيرا به حكمت ستم مى شود و علم را از اهلش (و شايستگان) مضايقه نكنيد، براى اين كه به شايستگان ستم مى شود. از ستمگر (كه حق شخصى شما را ناديده گرفته است) انتقام نگيريد مبادا كه ارزشتان از بين برود. اعمالتان را خالص گردانيد و براى (جلب رضايت) مردم كارى نكنيد، چرا كه اگر ريا كنيد عملتان از بين مى رود. از انفاق آنچه داريد خودارى نكنيد كه اگر مضايقه كنيد خدا خيرش را كم مى كند.
http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:18
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
اى مردم! امور بر سه قسم است:
بعضى از امور رشد (و درستى) آن روشن است پس از آن بيرون كنيد;
بعضى از آنها بطلانش آشكار است پس از آنها بپرهيزيد;
و بعضى از آنها كه بر شما مشتبه است، براى شناخت آن امور، آنها را به خدا برگردانيد.
نور هدايت اين حديث، از دو قسمت تشكيل شده است كه در قسمت اوّل پيامبر(صلى الله عليه وآله)پنج دستور مى دهد و در قسمت دوم، راجع به ترك شبهات بحث مى فرمايد.
1 ـ به نااهل دانش نياموزيد، زيرا به علم ظلم مى شود.(1)2 ـ علم را از اهلش مضايقه نكنيد، چرا كه به آنان ظلم مى شود. از اين تعبير، استفاده مى شود كه براى دانشجو و طالب علم شرايطى لازم است كه از جمله آن قابليت شخص است در غير اين صورت، شايسته علم آموزى را ندارد آن هم علمى كه ثوابهاى زيادى براى آن ذكر شده است. پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: كسى كه لايق دانش اندوزى نيست به او چيزى نياموزيد، چرا كه وقتى علم به دست او بيفتد در راههاى انحرافى استفاده مى كند و دنيايى را ويران مى سازد، چون جاهل نه جايى را خراب مى كند و نه جايى را آباد. در همين عصرِ حاضر، كسانى كه دنيا را به فساد مى كشند، عالمند. سركرده هاى دولتهاى استعمارى جزء علما و دانشمندان هستند.
قرآن تعبيرات مختلفى دارد، چون آيه 2 سوره بقره: «هُدًى لِلْمُتَّقِين»; يا آيه 67 سوره يونس: «... اِنَّ فِى ذلِكَ لاَيات لِقَوْم يَسْمَعُون; در اينها [= شب و روز] نشانه هايى است براى كسانى كه گوش شنوا دارند.» كه مى فهماند علم بى تهذيب ثمرى ندارد. معلوم مى شود هدايت مخصوص كسانى است كه زمينه هاى قبلى داشته باشند. در قديم علما به هر شاگردى اجازه نمى دادند كه در محضر درس آنان حاضر شود. امتحان اخلاقى مى كردند كه اين فرد چه مرحله از تقوا را داراست.
خلاصه تصفيه اى را لازم مى دانستند.
البته نبايد كسى علم را احتكار كند(2) بايد به اهلش بياموزد و با دانش خويش دردهاى مردم را دوا كند; فرقى نمى كند دردهاى مادّى باشد يا معنوى، هر چند دردهاى روحى و معنوى بسيار مهمتر است، چرا كه خدا از همه اين چيزها حساب مى كشد. در بحار، ج 2، ص 80 آمده است: «ما أَخَذَ اللهُ عَلى اَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ يَتَعَلَّمُوا، حَتّى أَخَذَ عَلى اَهْلِ الْعِلْمِ اَنْ يُعَلِّمُوا; قبل از آن كه خدا از جاهلان پيمان بگيرد كه درس بخوانند، از علما پيمان گرفته كه درس بدهند.»در اسلام هم تعلّم واجب است و هم تعليم، و اين دو وجوب، از هم جدا نيست، چون لازم و ملزوم يكديگر هستند.3 ـ اگر ظالمى به شما ظلم كرد و شما هم انتقام بگيريد، ارزشتان از بين مى رود و مثل او مى شويد.(3) البته اين در جايى است كه ظالم از آن عفو، سوء استفاده نكند يا اين بخشش، عكس العمل نامطلوبى در جامعه نداشته باشد
4 ـ «اعمالتان را خالص و بدون ريا انجام دهيد.» چنين كارى بسيار مشكل است،
چون ريا، فقط يكى از سرچشمه هاى فساد عمل است و عوامل ديگرى چون عُجْب، شهوات نفسانى و... نيز هست كه عمل را تباه مى گرداند; مثلاً، گاهى نماز مى خوانم براى اين كه خودم از خودم راضى باشم كارى به مردم هم ندارم كه خود اين، باعث نوعى فساد در عمل است، يا نماز را از روى عادت مى خوانم يا نماز شب به جا مى آورم تا از ديگران برتر باشم و...، كه اين انگيزه ها نيز عمل را فاسد مى گرداند.(4)
5 ـ اگركسى از شماچيزى خواست،ازآنچه داريد مضايقه نكنيد.
چرا كه اگر خوددارى ورزيد خدا خيرش را قطع مى كند، زيرا كَمالُ الْجُودِ بَذْلُ الْمَوْجُودِ است. ميزبان اگر آنچه دارد براى ميهمان نياورد ظلم كرده وميهمان هم اگربيش ازآنچه ميزبان دارد تقاضا كند ظالم است.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:18
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
اما قسمت دوّم حديث، كه به تقسيمات سه گانه اشاره دارد:

1 ـ امورى كه رشد و هدايت آنها روشن است.
2 ـ امورى كه گمراهى و فسادش روشن است
3 ـ امورى كه مشتبه است.


و آن بر دو قسم است: شبهات موضوعيه;
شبهات حكميّه.اين حديث ناظر به شبهات حكميه است.
در بعضى از روايات به جاى «رُدُّوهُ اِلَى اللهِ»، فرموده:
در امور مشتبه احتياط كنيد براى اين كه مشتبهات، دالان محرّمات و لب پرتگاه هستند.
بعضى عادت دارند بگويند:
«كُلُّ مَكْرُوه جايِزٌ»;
بايد به آنان گفت: درست است كه مى توان به احكام ظاهرى عمل كرد،
اما در جايى كه شبهه، قطعى است، اگر انسان خودش را آلوده به شبهات كند آرام آرام قبح گناه نزد او كم مى شود و به حرام مى افتد. اين كه خداوند مى فرمايد:
از خطوات شيطان بترسيد;
علّتش اين است كه از جمله خطوات شيطان، همين مشتبهات است. انسان مقدّس نماز شب خوان را شيطان به گونه اى خاص فريب مى دهد به او نمى گويد:
برو، شراب بخور، بلكه در ابتدا به او مى گويد:
نماز شب كه جزء واجبات نيست، آن را رها كن.
اگر پذيرفت كم كم سراغ نمازهاى واجب اول وقت مى رود و مى گويد:
اول وقت خواندن كه شرط نماز نيست و همين طور...
تا به كلى او را از خدا دور كند.يكى از اساتيد در شيراز براى من جريانى را نقل كرد كه هر وقت به ياد آن مى افتم عبرت مى گيرم. مى گفت:
دوستى داشتم كه بسيار مقدّس بود، حتّى خانه برادرش نمى رفت، چرا كه برادرش در اداره دولتى كار مى كرد و مى گفت: حقوقش حلال نيست يا مشكوك است; لذا به خانه او نمى روم. اتّفاقاً روزى مريض و بسترى شد. از مدرسه او را نزد برادرش بردند. ما به عيادت او رفتيم از بستر بيمارى برخاست و فرش اتاق را جمع كرد و گفت: شما روى اين فرش ننشينيد چون اين فرش اشكال دارد، من به حكم اضطرار در اين جا هستم. آن بزرگ فرمود: همين مقدّسى كه تا اين اندازه محتاط بود كم كم به يك سرى خطهايى افتاد كه پايان كارش به جايى رسيد كه اگر در سر سفره او شراب نبود، شايد دست به غذا نمى زد.
اين تغيير و تحوّل چگونه رخ مى دهد؟
اين از آن جهت است كه اوّل مستحبّات را ترك كرد و بعد مكروهات و مشتبهات را انجام داد و سرانجام به ارتكاب محرمّات دست زد.
موردى هم براى خود من رخ داده است: طلبه اى بود كه شبهاى جمعه دعاى كميل مى خواند و صداى خوبى هم داشت. در حجره اش نشسته بود و دعا مى خواند من نيز در آن حجره بودم و لذّت مى بردم. اين شخص كم كم از شيراز به تهران آمد و در تهران طلبگى براى او پوششى بود. آقايى نقل مى كرد كه مى خواستم در حجره اش دعاى كميل بخوانم، گفتم: مفاتيح كجاست؟ گفت: آن جاست، بردار اما در اتاق من نخوان، برو بيرون بنشين كه من حوصله آن را ندارم.
حال آن فردى كه آن همه اهل دعا و نيايش بود كارش به جايى رسيد كه از دعاى كميل متنفر شده بود.
اگر انسان بخواهد واقعاً حال و نشاط داشته باشد بايد از غذاهاى مشتبه، جلسات و حرفهاى مشتبه بپرهيزد و واقعاً بايد در مقام عمل،
احتياط كند.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:18
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif


1. به قول سنايى:

چو دزدى با چراغ آيد *** گزيده تر برد كالا

2. در روايات دانشمندانى كه در جامعه تنها مانده اند و كسى از علومشان بهره نمى گيرد به «بئر معطله» تفسير شده است. از امام موسى بن جعفر(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «چاه معطل كه از آن بهره نمى گيرند، امام خاموش، و قصر محكم سر برافراشته، امام ناطق است.» (تفسير نمونه، ج 14، ص 126)

3. اشكال نشود كه اين جمله در دفاع از ظالمان است، براى اينكه «اِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ; خداوند هرگز ظالمان را دوست ندارد». بلكه هدف از گذشت و عفو، هدايت گمراهان و استحكام پيوندهاى اجتماعى است.

و ضمناً كسانى شايسته عفوند كه از مركب ظلم پياده شوند، و از گذشته خود پشيمان گردند، و در مقام اصلاح خويش برآيند، نه ظالمانى كه عفو، آنها را جسورتر و جرى تر مى كند.

و به تعبير روشنتر، عفو و مجازات هر كدام جاى ويژه اى دارد. عفو در جايى است كه انسان قدرت بر انتقام دارد، و اگر مى بخشد از موضع ضعف نيست. اين عفو سازنده است، هم براى مظلوم پيروز، چرا به او تسلط بر نفس و صفاى دل مى بخشد، و هم براى ظالم مغلوب، كه او را به اصلاح خويش وامى دارد. (تفسير نمونه، ج 20، ص 466)

4. در روايات اسلامى بعد از مسأله نيّت روى «اخلاص» تكيّه شده است كه اگر آن باشد، عمل فوق العاده پرارزش وگرنه فاقد ارزش خواهد بود.

«اخلاص» آن است كه محرك انسان از هرگونه شايبه غير الهى پاك باشد و مى توان آن را «توحيد نيّت» گذاشت; يعنى، در تمام برنامه ها تنها به پروردگار و رضاى او انديشيدن.

جالب توجه اين كه در شأن نزول آيات 109 و 110 سوره كهف نقل شده: شخصى خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد عرض كرد: يا رسول الله! من در راه خدا انفاق مى كنم و صله رحم به جا مى آورم، و اين اعمال را فقط به خاطر الله انجام مى دهم، امّا هنگامى كه مردم از اين اعمال من سخن مى گويند و ستايش مى كنند مسرور و خوشحال مى شوم، اين اعمال من چگونه است؟

پيامبر(صلى الله عليه وآله) سكوت فرمود و سخنى نگفت، تا اين كه اين آيات نازل شد: «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّه فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لايُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّه اَحَداً; پس هر كس اميد لقاى پروردگارش را دارد بايد عمل صالح انجام دهد، و كسى را در عبادت پروردگارش شريك قرار ندهد.» آن گاه حضرت(صلى الله عليه وآله)به اين سؤال پاسخ داد كه، «تنها عملى مقبول درگاه خداست كه با اخلاص كامل همراه باشد.»

بدون شك منظور از اين روايت آن حالت سرور غير اختيارى نيست، بلكه حالتى است كه انگيزه عمل انسان گردد و يا حكايت از عدم خلوص نيّت كند.

عمل خالص تا آن حدّ در اسلام مورد اهميّت است كه در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «مَنْ اَخْلَصَ لِلّهِ اَربعينَ يَوْماً اَجْرَى اللهُ يَنابيعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِه اِلى لِسانِه; كسى كه چهل روز اعمال خود را خالصانه انجام دهد، خداوند چشمه هاى حكمت و دانش را از قلبش بر زبانش جارى مى كند.» (تفسير نمونه، ج 12، ص 579)

http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:18
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)ويژگيهاى بندگان خوب خدا
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif



15 ـ عَنْ ابْنِ عُمَرَ قالَ: خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) خُطْبَةً ذَرَفَتْ مِنْهَا الْعُيُونُ وَ وَجِلَتْ مِنْهَا الْقُلُوبُ فَكانَ مِمّا ضَبَطْتُ مِنْها: اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّ اَفْضَلَ النّاسِ عَبْداً مَنْ تَواضَعَ عَنْ رَفْعَة، وَ زَهِدَ عَنْ رَغْبَة، وَ اَنْصَفَ عَنْ قُوَّة، وَ حَلُمَ عَنْ قُدْرَة... .


(بحار، ج 77، ص 179)


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

ترجمه:


از ابن عمر روايت شده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى ما خطبه خواند كه از آن خطبه، چشمها گريان شد و دلها لرزيد و بخشى از آنچه من يادداشت كردم، اين است: اى مردم! بهترين بندگان خدا كسى است كه در عين بزرگى، فروتنى كند و در عين دلبستگى به دنيا، زهد ورزد و در عين توانايى، انصاف دهد و در عين قدرت، حليم و بردبار باشد
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:18
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
حضرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روزى از روزها خطبه اى خواند كه چشمها را گرياند و دلها را لرزاند.
البته آن مقدارى كه مردم ضبط كرده اند اين بود:
«اى مردم!
بهترين بندگان خدا كسى است كه در عين بزرگى، فروتنى كند و در عين علاقه به دنيا، زهد ورزد و در عين توانايى انصاف دهد و در عين قدرت، حليم و بردبار باشد.»
مسأله مهمّى كه در اين قسمت از حديث منعكس شده، اين است كه ترك گناه گاه به سبب ناتوانى است;
و گاهى به سبب عدم تمايل به گناه، مثلاً، كسى اصلاً از شراب خوشش نمى آيد، يا دوست دارد امّا قدرت ندارد، يا مقدّماتش مهيّا نيست و يا به جهت زيانهايش آن را ترك مى كند و نمى خورد. چنين تركى كه براى ناتوانى است مهمّ نيست، بلكه مهمّ آن است كه در عين قدرت، انسان گناه را ترك كند;
صاحب مقام و موقعيت اجتماعى بالايى باشد، امّا تواضع ورزد;(1) و علاقه به چيز حرام دارد، ولى از آن چشم مى پوشد.افراد در مسأله ترك گناه مختلفند:
گروهى از بعضى از گناهان ذاتاً متنفّرند و آن را انجام نمى دهند. لذا هر فردى بايد خودش ببيند كه به چه چيز حرامى تمايل دارد، تا همان را ترك كند. البته شناختن خود، كار آسانى نيست: گاهى صفاتى در انسان هست كه شصت سال از سن او مى گذرد، ولى خبر ندارد براى اين كه هيچ كس با چشم انتقاد به خود نگاه نمى كند.
اگر كسى مى خواهد در زمينه امور معنوى پيشرفت كند و به درجه هاى عالى برسد بايد با بدبينى به خود بنگرد تا نقاط ضعف خود را بشناسد.
لذا مى گويند: در اين موارد از دشمنان استفاده كنيد و يا از دوستان دلسوزِ منتقد، نه عيب پوش; و از همه بهتر اين است كه انسان خودش منتقد خودش باشد. اگر او بداند به چه گناهانى تمايل دارد و لغزش او از كجاست و شيطان از چه وسايل، زمينه ها و انگيزه هايى در وجود او استفاده مى كند، اگر بتواند اينها را بررسى كند، اسير نفس و شيطان نمى شود. به قول مولوى:
نفس اژدهاست او كى مرده است *** از غم بى آلتى افسرده است
لذا پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
«برترين مردم كسى است كه، در عين رغبت،زاهد ودركمال قدرت،منصف ودرعين عظمت، متواضع باشد.»
اين سفارش خطاب به همه است، بخصوص به اهل علم،
چون امام و پيشواى مردمند و پيشواى مردم قبل از اين كه به تعليم مردم بپردازد بايد خود را تربيت كند. هر چه مقام انسان عظيمتر، لغزشهاى او هم بزرگتر است. هر كارى حسّاستر باشد خطراتش هم بيشتر است:
«اَلْمُخْلِصُونَ فى خَطَر عَظيم;
مخلصان در خطر بزرگى هستند.»
تا چه رسد به غير مخلصان. در موقعى كه جوان است هر گناهى كه رسيد انجام مى دهد و مى گويد: در پيرى توبه مى كنم كه اين تسويف و به تأخير انداختن، از حيله هاى شيطان و نفس است. يا به خود وعده مى دهد وقتى ماه رمضان آمد توبه مى كنم، در حالى كه اگر كسى به ميهمانى و ضيافت الهى مى رود بايد اوّل خود را شستشو دهد و لباس تميز بر تن كند و آن گاه در ميهمانى آن شخص بزرگ قدم بگذارد، نه اين كه با لباس آلوده در آن شركت جويد.(2)
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:19
http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif


1. قرآن مجيد، يكى از اوصاف مؤمنان راستين را تواضع و فروتنى و ترك هرگونه استكبار مى داند، چرا كه كبر و غرور، نخستين پله نردبان كفر و بى ايمانى است و تواضع و فروتنى در مقابل حق و حقيقت، نخستين گام ايمان است.

پويندگان راه كبر و خودبينى كه نه در برابر خدا سجده مى كنند و نه تسبيح و حمد او را به جا مى آورند و نه حق بندگان او را پاس مى دارند، بت بزرگى، چون نفس خودشان دارند. (تفسير نمونه، ج 17، ص 146)

2. از عالم بزرگوار، «شيخ بهايى»، چنين نقل شده: مردى به نام «توبه» بود كه غالباً به محاسبه نفس مى پرداخت. روزى در سن شصت سالگى وقتى گذشته عمر خود را محاسبه كرد ديد كه مجموعه ايام عمرش 21500 روز است; گفت: اى واى بر من، اگر در ازاى هر روز يك گناه بيشتر نكرده باشم بيش از بيست و يك هزار گناه كرده ام، آيا مى خواهم خدا را با بيست و يك هزار گناه ملاقات كنم؟ در اين هنگام صيحه اى زد و بر زمين افتاد و جان به جان آفرين تسليم كرد.

(تفسير نمونه، ج 24، ص 465)

http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:19
http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)راه رهايى از شبهات و شهوات
http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif



16 ـ عَنْ اَبى هُرَيْرَة قالَ، قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله): اِنَّما يُؤْتَى النّاسُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَنْ اِحْدى مِنْ ثَلاث: اِمّا مِنْ شُبْهَة فِى الدّينِ ارْتَكَبُوها; اَوْ شَهْوَة لِلَذَّة آثَرُوها; اَوْ عَصَبِيَّةِ(1) لَحْمَة اَعْمَلُوها. فَاِذا لاحَتْ لَكُمْ شُبْهَةٌ فِى الدّينِ فَاجْلُوها بِالْيَقينِ، وَ اِذا عُرِضَتْ لَكُمْ شَهْوَةٌ فَاقْمَعُوها بِالزُّهْدِ، وَ اِذا عَنَّتْ لَكُمْ غَضْبَةٌ فَأَدُّوها بِالْعَفْوِ; إنَّهُ يُنادي مُناد يَوْمَ الْقِيامَةِ مَنْ كانَ لَهُ عَلَى اللهِ اَجْرًا فَلْيَقُمْ، فَلا يَقُومُ اِلاَّ الْعافُونَ، اَلَمْ تَسْمَعُوا قَوْلَهُ تَعالى: "فَمَنْ عَفا وَ اَصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَى اللهِ"»
(بحار، ج 77، ص 180)
http://www.upload.tazkereh.ir/images/45740297449473962666.gif
ترجمه:


از ابوهريره روايت شد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:
روز قيامت كه فرا مى رسد (افراد به واسطه) يكى از اين سه كار مؤاخذه مى شوند (و به جهنم مى روند):
يا به سبب شبهاتى كه در دين مرتكب شده اند; يا شهوتى كه در آن فرو رفته اند; يا تعصّباتى كه به آنها عمل كرده اند. بنابر اين، اگر در دين براى شما شبهه اى پيش آمد، آن را با يقين روشن كنيد. اگر شهوت سراغتان آمد، با زهد آن را سركوب و ريشه كن كنيد، و اگر خشمگين شديد، درگذريد، چون روز قيامت منادى ندا مى دهد: هر كس نزد خدا اجرى دارد برخيزد، و در اين جا فقط كسانى برمى خيزند كه عفو كرده اند آيا نشنيده ايد كه خداوند فرمود: هر كس درگذرد و اصلاح كند، پس اجرش بر خداست.
http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:19
http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif

نور هــــــــدايت

http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif
حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) در اين حديث راه رهايى از شهوات و شبهات را بيان مى فرمايد كه شبهات را با يقين روشن سازيد و شهوات را با زهد ريشه كن كنيد.
اما آتش تعصّبات را ـ هر نوع تعصّبى باشد ـ با نيروى عفو فرو بنشانيد; چرا كه مردم به سبب همين عوامل وارد جهنّم مى شوند. البته عده اى در مقابل بعضى از عوامل گناه، مصونيت دارند و به سوى آنها كشيده نمى شوند;
مثلاً، بسيار بعيد است كه فردى روحانى ـ نعوذ باللّه ـ شراب بنوشد يا قمار نمايد، ولى بر عكس جوانى كه در محيط آلوده اى قرار دارد خيلى زود به سوى آنها جلب مى شود;
يا اين كه اهل علم زود به سوى شبهات كشيده مى شوند، در حالى كه در مورد مردم عادّى اين گونه نيست: گاهى كه مى خواهد چيزى را اثبات كند، در آيات و روايات جستجو كرده، متشابهات را پيدا مى كند و به آن تمسّك مى جويد. پيش داورى مى كند، استدلالهايى مى آورد كه از خانه عنكبوت سست تر است;
در حالى كه اوّل بايد ببينيم خدا و پيامبر چه مى گويند و خود را شاگرد قرآن بدانيم، نه استاد قرآن.
لذا حضرت(صلى الله عليه وآله)فرمود:
سرچشمه جهنّم سه چيز است: شبهات; تعصّبات; شهوات.
در ذيل حديث فرمود:
«روز قيامت، منادى صدا مى زند هر كسى اجرى بر خداوند دارد بلند شود، تنها كسانى كه بلند مى شوند آنانند كه به هنگام غضب، گذشت مى كنند و از برادر دينى خود درمى گذرند. ]بعد خود حضرت(صلى الله عليه وآله) گويى در جواب اين سؤال كه چرا اينها بر خدا حقّى دارند؟ فرمود:[ آيا اين آيه را نشنيده ايد؟ كسى كه عفو و اصلاح كند پس اجرش بر خداست.»
ما هم بايد سعى كنيم كه در بين مسلمانان الفت برقرار كنيم. خدايا، تو به ما گفتى عفو كنيد، ولى تو بيشتر سزاوار عفو كردن هستى; ما بر خودمان ظلم كرده ايم، بر ما ببخشا.
http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:19
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

1. «تعصّب» و «عصبيّت» در اصل، از ماده «عَصَب» به معنى پيهايى است كه مفاصل را به هم ارتباط مى دهد، سپس هرگونه ارتباط و پيوستگى را تعصّب و عصبيّت ناميده اند، اما معمولا اين لفظ در مفهوم افراطى و مذموم آن به كار مى رود.

در روايات اسلامى تعصّب به عنوان يك اخلاق مذموم، شديداً نكوهش شده است تا آن جا كه در حديثى از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «مَنْ كانَ فى قَلْبِه حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَل مِنْ عَصَبِيَّة، بَعَثَهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ مَعَ اَعْرابِ الْجاهِلِيَّةِ; كسى كه در قلبش به اندازه دانه خردلى، عصبيّت داشته باشد خداوند روز قيامت او را با اعراب جاهليّت محشور مى كند.»

در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ تَعَصَّبَ اَوْ تُعُصِّبَ لَهُ، فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الاْيمانِ مِنْ عُنُقِه; كسى كه تعصب به خرج دهد يا براى او تعصب داشته باشند، پيوند ايمان را از گردن خويش برداشته است.»

از روايات اسلامى استفاده مى شود كه، ابليس نخستين متعصّب بود.

على(عليه السلام) بحث گويا و رسا و كوبنده اى در خطبه «قاصعه» (192) در زمينه تعصّب بيان فرموده است كه گوشه اى از آن را ذيلا ملاحظه مى كنيد:

«اَمّا اِبْليسُ، فَتَعَصَّبَ عَلى آدَمَ لاَِصْلِه وَ طَعَنَ عَلَيْهِ فى خِلْقَتِه، فَقالَ: اَنَا نارِىٌّ وَ اَنْتَ طينِىٌّ; ابليس در برابر آدم به خاطر اصل و اساس خويش تعصب ورزيد و آدم را مورد طعن قرار داد و گفت: من از آتشم و تو از خاك!»

سپس حضرت(عليه السلام) اضافه مى فرمايد: «فَاِنْ كانَ لابُدَّ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ، فَلْيَكُنْ تَعَصُّبُكُمْ لِمَكارِمِ الْخِصالِ وَ مَحامِدِ الاَْفْعالِ وَ مَحاسِنِ الاُْمُورِ;اگر قرار است تعصّبى داشته باشد اين تعصّب شما به خاطر اخلاق پسنديده، افعال نيك و كارهاى خوب باشد.»

ضمناً از اين حديث به خوبى روشن مى شود كه ايستادگى سرسختانه براى طرفدارى از واقعيّت مطلوبى، نه تنها تعصّب مذموم نيست، بلكه مى تواند خلأ روحى انسان را در پيوندهاى نادرست جاهلى پر كند. لذا در حديثى از امام على ابن الحسين(عليه السلام)مى خوانيم كه از آن حضرت درباره «تعصّب» سؤال كردند، فرمود: «اَلْعَصَبِيَّةُ الَّتى يَأْثِمُ عَلَيْها صاحِبُها، اَنْ يَرَى الرَّجُلُ شِرارَ قَوْمِه خَيْراً مِنْ خِيارِ قَوْم آخِرينَ; وَ لَيْسَ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ اَنْ يُحِبَّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ، وَلكِنْ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ اَنْ يُعينَ قَوْمَهُ عَلَى الظُّلْمِ; تعصبى كه انسان به خاطر آن گناهكار مى شود اين است كه اشرار قومش را بهتر از نيكان قوم ديگر بداند; اما اين كه انسان قوم و قبيله خويش را دوست دارد عصبيّت نيست، بلكه عصبيّت آن است كه انسان قوم و قبيله خود را در ستمگرى يارى دهد.» (تفسيرنمونه، ج15، ص354)

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:19
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)فرار از مرگ
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


17 ـ قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله):
مَنْ عَدَّ غَداً مِنْ اَجَلِه، فَقَدْ اَساءَ صُحْبَةَ الْمَوْتِ.
(تحف العقول)
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
ترجمه:


«پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:
كسى كه فردا را جزء عمر خويش بشمارد، (معلوم مى شود) كه از مرگ ناخشنود است.»
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:20
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
حديث بيان مى دارد كه انسان، نبايد
فردا را جزء عمر خويش حساب كند
و براى آن برنامه ريزى كند چرا كه اين آرزو، به اين معناست كه از مرگ ناخشنود است
و همين نارضايتى از مرگ، سبب غفلت در زندگى دنيوى است.(1) اصولاً از جمله مسائل بسيار مهمّى كه خداپرستان را از مادّيها جدا مى سازد،
بينش آنان در مورد مسأله مرگ است;
موحّدان مرگ را تولّدى دوباره مى دانند و آن را آغاز حياتى جديد مى شمارند و از نظر آنان مرگ جز انتقال از خانه اى به خانه ديگر نيست كه از قفس دنيا آزاد مى شوند و به جهان گسترده آخرت گام مى گذارند، ولى مادّيها، مرگ را پايان همه چيز مى دانند، و از اين رو حاضر نيستند خود را قربانى ارزشهاى بزرگ كنند يا قربانى بدهند، مگر تحت فشار قرار گيرند، اما خداپرستان از كشتن و كشته شدن در راه خدا باكى ندارند، ايثار مى كنند،
از جان و مال مايه مى گذارند و فقط از خدا مى ترسند.از همين جاست كه در مى يابيم تا چه اندازه ايمان به معاد، در تكامل انسان مؤثّر است.
هيچ ايمان و عقيده اى بعد از توحيد، به اندازه معاد در تكوين شخصيت انسان،
دخيل نيست
و همه انبيا مبعوث شدند تا به اين دو مطلب دعوت كنند.
بى جهت نيست كه به ما سفارش فراوان كرده اند كه بسيار به ياد معاد باشيم. اين حكايت را شايد شنيده باشيد كه كسى در تعريف حضرت آية الله العظمى بروجردى ـ ره ـ مى گفت: ايشان قيامت را باور كرده است. در ابتدا اين سخن، خنده آور است مگر مى شود مسلمانى مانند آية الله العظمى بروجردى ـ ره ـ به معاد اعتقاد نداشته باشد؟ اما بايد دقيقتر شد و به عمق اين كلام بلند رسيد، زيرا منظور آن باورى است كه در زندگى بازتاب داشته باشد;
باورى كه مبدأ حركت و تلاش براى كسب رضايت الهى باشد، نه باورى كه هيچ اثرى در روح و جان آدمى نگذارد.
در مورد قيامت، مسائل بسيار مهمّى وجود دارد و به همين جهت بايد در سخنرانيها، نوشته ها، كلاسهاى تربيتى روى مسأله قيامت تأكيد ورزيد. مسلمانى كه به باورهاى دينى اعتقاد راسخ دارد و زندگى دنيا را پل و مقدّمه اى براى آخرت مى داند، در ساختن خودش، بر روى مسأله معاد زياد تكيّه مى كند. شايد يكى از دلايلى كه ما در شبانه روز ده مرتبه، مالِكِ يَوْمِ الدّينِ مى گوييم اين باشد كه «يوم الدين» (= قيامت) را فراموش نكنيم.
وقتى فراموش نكرديم همه چيز در ما زنده مى شود.
سرانجام، آنچه مى خواستم عرض كنم اين است كه عدّه زيادى در اعتقاد، الهى هستند، اما در برخورد با معاد، مادّى. به عبارت ديگر، به مبدأ و معاد ايمان دارند، اما در عمل، از مرگ مى ترسند. گويى مرگ را پايان همه چيز مى دانند. اين تضاد بين عقيده و عمل واقعاً فاجعه است. ما وقتى عملاً به روز قيامت باور نداشته باشيم، ايثار نمى كنيم. ما با رفتار و كردارمان نشان مى دهيم كه به آيه 169 سوره آل عمران:
«وَ لاتَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِم يُرْزَقُونَ;
(اى پيامبر!) هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند، بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.»
ايمان نداريم. چنان به اين زندگى چسبيده ايم و بر گرد هوى و هوس مى چرخيم كه از قيامت غافل شده ايم. مطابق اين حديث، كسى كه به قيامت ايمان دارد هميشه آماده است. فردا را به طور قطع جزء عمرش حساب نمى كند، بلكه برعكس، احتمال مى دهد فردا روز مرگ او باشد. لذا حسابها را صاف و خود را مهياى استقبال از مرگ مى كند.(2)در آيات بسيارى از جمله آيات 99 ـ 100، سوره مؤمنون، آمده كه در روز قيامت، يا در مرحله جان دادن تقاضاى بازگشت مى كنند:
«حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلّى اَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاّ اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَراءِهِمْ بَرْزَخٌ اِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»;
(آنها همچنان به راه غلط خود ادامه مى دهند) تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد، مى گويد: "پروردگار من، مرا بازگردانيد * شايد در آنچه ترك كردم (و كوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم!" (ولى مى گويند:) چنين نيست اين سخنى است كه او به زبان مى گويد (و اگر بازگردد، كارش همچون گذشته است) و پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند.»
در همه اين موارد، قرآن يا به صراحت، يا به كنايه، جواب «كَلاّ» (هرگز) داده است. قانون تكامل اجازه بازگشت نمى دهد، مگر جنينى كه از مادر متولد شد، ممكن است بار ديگر به رحم مادر باز گردد! از نظر سير تكاملى بشر محال است، خواه كامل متولّد شده باشد و خواه ناقص. وقتى مسأله چنين است،
آيا نبايد در آن، دقّت بيشترى كرد؟
آيا نبايد درباره آن سخت گير باشيم و بيشتر درباره آن بينديشيم؟
از اين رو، بايد زياد به ياد معاد باشيم و روزى از ما نگذرد كه يادى از مرگ و معاد نكنيم و اگر درست بينديشيم و بدان انديشه، جامه عمل بپوشانيم; تمام وجودمان از نور و صفا پر مى شود.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:20
http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif

1. معمولا غالب مردم از مرگ مى ترسند و تنها گروه اندكى هستند كه بر چهره مرگ لبخند مى زنند و آن را تنگ تنگ در آغوش مى فشارند، دلقى رنگ رنگ را مى دهند و جانى جاودان مى گيرند.

اما ببينيم چرا مرگ و مظاهر آن و حتّى نام آن، براى گروهى دردآور است؟

ـ دليل عمده اش اين است كه به زندگى بعد از مرگ، ايمان ندارند و يا اگر ايمان دارند، اين ايمان به صورت باورى عميق در نيامده و بر افكار و عواطف آنها حاكم نشده است.

وحشت انسان از فنا و نيستى، طبيعى است: انسان از تاريكى شب مى ترسد، چرا كه ظلمت، نيستىِ نور است و گاه از مرده مى ترسد، چرا كه آن هم در مسير فنا قرار گرفته است. امّا اگر انسان با تمام وجودش باور كند كه دنيا، زندان مؤمن و بهشت كافر است: «الدُّنْيا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكافِرِ» و اگر باور كند كه اين جسم خاكى، قفسى است براى مرغ روح او، كه وقتى اين قفس شكست، آزاد مى شود، و به هواى كوى دوست پر و بال مى زند. اگر باور كند «حجاب چهره جان مى شود غبار تنش» مسلّماً در آرزوى آن دم است كه از اين چهره، پرده برفكند. اگر باور كند مرغ باغ ملكوت است و از عالم خاك نيست، و تنها «دو سه روزى قفسى ساخته اند از بدنش» آرى، اگر ديدگاه انسان درباره مرگ، چنين باشد هرگز از مرگ وحشت نمى كند، در عين اين كه زندگى را براى پيمودن مسير تكامل، خواهان است.

لذا در حديث عاشورا مى خوانيم: هر قدر حلقه دشمن تنگتر و فشار دشمن بر حسين(عليه السلام) و يارانش بيشتر مى شد، چهره هاى آنها برافروخته تر و شكوفاتر مى گشت و حتى پيرمردان اصحابش صبح عاشورا خندان بودند. وقتى از آنها سؤال مى شد چرا؟ مى گفتند: براى اين كه ساعاتى ديگر شربت شهادت مى نوشيم و حورالعين را در آغوش مى گيريم!

ـ علّت ديگر براى ترس از مرگ، دلبستگى بيش از حدّ به دنيا است; چرا كه مرگ ميان او و محبوبش جدايى مى افكند و دل كندن از آن همه امكاناتى كه براى زندگى مرفه و پرعيش و نوش فراهم ساخته، براى او طاقت فرسا است.

ـ عامل سوّم، خالى بودن ستون حسنات و پر بودن ستون سيئات نامه عمل است.

در حديثى مى خوانيم; كسى خدمت پيامبر آمد و عرض كرد: يا رسول الله(صلى الله عليه وآله)، من چرا مرگ را دوست ندارم؟

فرمود: آيا ثروتى دارى؟

عرض كرد: آرى.

فرمود: چيزى از آن را پيش از خود فرستاده اى؟

عرض كرد: نه.

فرمود: به همين دليل است كه مرگ را دوست ندارى (چون نامه اعمالت از حسنات خالى است).

ديگرى نزد ابوذر آمد و همين سؤال را كرد كه ما چرا از مرگ متنفريم؟

فرمود: براى اين كه شما دنيا را آباد كرده ايد و آخرتتان را ويران; طبيعى است كه دوست نداريد از نقطه آباد به نقطه ويرانى منتقل شويد. (تفسير نمونه، ج 24، ص 121)

2. مرگ اگر مرد است گو نزد من آى *** تا در آغوش بگيرم تنگ تنگ

من از او جانى ستانم جاودان *** او ز من دلقى ستاند رنگ رنگ

http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:20
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)عفو و گذشت
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


18 ـ عَنْ اَبى هُرَيْرَة، قالَ: بَينا رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله)جالِسٌ، اِذا رَاَيْناهُ ضاحِكاًحَتّى بَدَتْ ثَناياهُ، فَقُلْنا: يا رَسُولَ الله، مِمّا ضَحِكْتَ؟ فَقالَ:
رَجُلانِ مِنْ اُمَّتى جيئا بَيْنَ يَدَىْ رَبّى، فَقالَ اَحَدُهُما: يا رَبِّ خُذْلى بِمَظْلِمَتى مِنْ آخَر، فَقالَ الله تَعالى: اَعْطِ اَخاكَ مَظْلَمَتَهُ. فَقالَ: يا رَبِّ، لَمْ يَبْقَ مِنْ حَسَناتى شَىْءٌ. فَقالَ: يا رَبِّ، فَلْيَحْمِلْ مِنْ اَوْزارى. ثُمَّ فاضَتْ عَيْنا رَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله) وَ قالَ: اِنَّ ذلِكَ الْيَوْمَ لَيَوْمٌ تَحْتاجُ النّاسُ فيهِ اِلى مَنْ يَحْمِلُ عَنْهُمْ أَوْزارَهُمْ. ثُمَّ قالَ الله تَعالى لِلطّالِبِ بِحَقِّه: اِرْفَعْ بَصَرَكَ اِلَى الْجَنَّةِ، فَانْظُر ماذا تَرى؟ فَرَفَعَ رَأْسَهُ، فَرَأى ما اَعْجَبَهُ مِنَ الْخَيْرِ وَ النِّعْمَةِ. فَقال: يا رَبِّ، لِمَنْ هذا؟ فَقالَ: لِمَنْ اَعْطانى ثَمَنَهُ. فَقالَ: يا رَبِّ، وَ مَنْ يَمْلِكُ ثَمَنَ ذلِكَ؟ فَقالَ: اَنْتَ، فَقالَ: كَيْفَ بِذلِكَ؟ فَقالَ: بِعَفْوِكَ عَنْ اَخيكَ. فَقالَ: قَدْ عَفَوْتُ. فَقالَ الله تَعالى: فَخُذْ بِيَدِ اَخيكَ، فَادْخُلاَ اَلْجَنَّةَ. فَقالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله):«فَاتَّقُواللهَ، وَاَصْلِحُواذاتَ بَيْنِكُمْ»
(بحار،ج77،ص 180)
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
ترجمه:


ابوهريره نقل مى كند:
زمانى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نشسته بود كه ديديم خنديد به گونه اى كه دندانهاى پيشين او ظاهر شد.
به حضرتش گفتيم: اى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) از چه خنديديد؟
حضرت(صلى الله عليه وآله) فرمود:
دو مرد از اُمّتم را نزد خداوند تعالى آوردند. يكى از آن دو گفت: خدايا، حقّم را از ديگرى بگير.
خداى تعالى گفت:
حقّ برادرت را بپرداز. گفت: خدايا، چيزى از حسناتم باقى نمانده است كه بخواهم در مقابل ظلمى كه به اين شخص كرده ام، به او بدهم.
مظلوم گفت:
خدايا، پس گناهان مرا به دوش بكشد.
آن گاه چشمان رسول الله(صلى الله عليه وآله) گريان شد و فرمود: آن روز، روزى است كه مردم محتاجند به كسى كه گناهانشان را بر دوش بكشد. حضرت فرمود:
«سپس خداوند تعالى به طالب حق گفت: نگاهى به بهشت كن، چه مى بينى؟
آن فرد سرش را بلند كرد، نگاهى به بهشت مى كند و آثارى از خير و نعمت مى بيند كه او را به شگفتى و تعجّب مى اندازد.
اين شخص مظلوم گفت: پروردگارا اينها از آن كيست؟
خداوند تعالى فرمود:
اينها براى كسى است كه قيمتش را به من بدهد.
پس او گفت: بار پروردگارا، چه كسى مالك قيمت آن است؟
فرمود: تو.
او گفت: چگونه چنين چيزى ممكن است با اين كه پولى نپرداخته ام؟!
خداوند فرمود: با گذشتى كه از برادر دينيت مى توانى بكنى.
آن شخص گفت: عفو كردم.
آن گاه خداوندتبارك وتعالى فرمود:
دست برادرت رابگير و داخل بهشت شويد.
سپس رسول الله(صلى الله عليه وآله) فرمود: از خدا بترسيد و اختلاف بين خودتان را اصلاح كنيد.(1)
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:20
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
در اين حديث دو نكته مهمّ است كه بايد به آن توجّه كرد.
1 ـ در آخرت وسيله اى براى احقاق حقوق مادّى و خارج شدن از زير بار مسؤوليت آنها نيست، لذا حقوق مادى در آن جا به حقوق معنوى تبديل مى شود; مثلاً، در اين جا، انسان بدهى دارد نمى پردازد، در آيه 88 سوره شعراء كه
«يَوْمَ لايَنْفَعُ مالٌ وَ لابَنُونَ;
روزى كه مال و فرزندان سودى نمى بخشند.»
است، بايد از حسناتش بپردازد. اگر حسنات نداشت بايد گناهان طرف مقابل را قبول كند.
اين مسأله بسيار مهمّى است كه انسان هر قدر هم حسنات داشته باشد وقتى وارد عرصه قيامت شد تهيدست است، چه چيزى دارد كه به ديگرى بدهد! هر اندازه هم كه گناهانش كم باشد در آن جا كه وارد مى شود زياد است. چگونه مى تواند بار گناهان ديگران را به دوش بكشد؟ لذا، بايد در همين دنيا تصفيه حسابها را انجام بدهد و بدهكاريهاى خود را بپردازد اگر ـ خداى ناكرده ـ آبروى كسى را ريخته است، حليّت بطلبد و تلافى كند، چرا كه مهمتر از مال مسلمان، آبروى اوست. در بحار، ج 75، ص 222 مى خوانيم:
«إِنَّ ارْبَى الرِّبا عِرْضُ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ;
بدترين ربا آبروى مسلمان است كه بى جهت ريخته شود.» وقتى در اين دنيا، آبروى كسى را ريخت و جبران نكرد در آن دنيا بايد، از حسناتش بپردازد; و اگر نداشت گناهان طرف مقابل را بپذيرد; هم بار سنگين خويش را به دوش مى كشد و هم بار سنگين ديگران را، در قرآن، آيه 13، سوره عنكبوت مى خوانيم:
«وَلَيَحْمِلُنَّ اَثْقالَهُمْ وَ اَثْقالاً مَعَ اَثْقالِهِمْ وَ لَيُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيمَةِ عَمّا كانُوا يَفْتَرُونَ;
آنها بار سنگين (گناهان) خويش را بر دوش مى كشند و (همچنين) بارهاى سنگين ديگرى را اضافه بر بارهاى سنگين خود; و روز قيامت به يقين از تهمتهايى كه مى بستند، سؤال خواهند شد.»2 ـ مقام عفو است كه چقدر گذشت كنندگان مقام دارند. در حديث هست كه،
«ثَمَنُ الْجَنَّةِ الْعَفْوُ; بهاى بهشت، گذشت است».
براى انسان افتخار نيست كه اگر بدى از كسى ديد در سينه نگه دارد تا روزى انتقام بگيرد، زيرا انتقام كار حيوانات است. بعضى انتقام را دليل شجاعت مى دانند و معتقدند اگر كسى ضربه اى به تو زد تو بايد ضربه محكمترى به او بزنى، در حالى كه برعكس است: اگر او ضربه اى زد و تو بخشيدى اين دليل شجاعت و تسلّط بر نفس است، و افراد كينه اى و انتقامجو، افراد موفقى نيستند. در اين موارد، نه تنها بايد عفو كرد، بلكه بالاتر از اين بايد اختلاف مؤمنان را از بين برد و اگر مى توانى جامعه را به جامعه اى با گذشت تبديل كن نه انتقامجو. اگر اين خصيصه در جامعه به وجود نيايد تضادّها، درگيريها روز به روز بيشتر و جامعه به تفرقه و پراكندگى كشيده مى شود، چرا كه چنين مسائلى هرگز پايان نخواهد پذيرفت و تنها نقطه پايان آن، گذشت است.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


1. در اين حديث كه خبر از قيامت، به صورت ماضى ذكر شده است شايد علّتش اين باشد كه مضارع يقينى الوقوع، در حكم ماضى است، و يا شايد نوعى مكاشفه براى حضرت باشد، زيرا مكاشفه و هم ممكن است در عمود زمان واقع گردد و انسان آينده را ببيند.

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:20
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)صفات اولياى الهى
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


19 ـ عَنْ اَنَسِ ابْنِ مالِك قالَ، قالُوا:
يا رَسُولَ اللهِ، مَنْ اَوْلياءُ الله الّذينَ لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ؟ فَقالَ: اَلَّذينَ نَظَرُوا اِلى باطِنِ الدُّنْيا حينَ نَظَرَ النّاسُ اِلى ظاهِرِها، فَاهْتَمُّوا بِـاجِلِها حينَ اهْتَمَّ النّاسُ بِعاجِلِها، فَاَماتُوا مِنْها ماخَشَوْا اَنْ يُميتَهُمْ، وَ تَرَكُوا مِنْها ما عَلِمُوا اَنْ سَيَتْرُكَهُمْ. فَما عَرَضَ لَهُمْ مِنْها عارِضٌ اِلاّ رَفَضُوهُ، وَ لا خادَعُهُم مِنْ رِفْعَتِها خادِعٌ اِلاّ وَضَعُوهُ، خَلُقَتِ الدُّنْيا عِنْدَهُمْ فَما يُجَدِّدُونَها، وَ خَرِبَتْ بَيْنَهُم فَما يَعْمُرُونَها، وَ ماتَتْ فى صُدُورِهِمْ فَما يُحِبُّونَها، بَلْ يَهْدِمُونَها فَيَبْنُونَ بِها آخِرَتَهُمْ، وَ يَبيعُونَها فَيَشْتَرُونَ بِها مايَبْقى لَهُمْ. نَظَرُوا اِلى اَهْلِها صَرْعى قَدْ حَلَّتْ بِهِمُ الْمَثُلاتُ، فَما يَرَوْنَ اَماناً دُونَ ما يَرْجُونَ، وَ لاخَوْفاً دُونَ ما يَحْذَرُونَ.
(بحار، ج 77، ص 181)
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
ترجمه:


انس بن مالك روايت كرده كه به پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفتند: اى رسول خدا!:
دوستان خدا كه نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند، كيانند؟
فرمود: اينان كسانى اند كه وقتى مردم به ظاهر دنيا مى نگرند (و بدان توجه دارند)، باطن آن را مى بينند، از اين رو، به هنگامى كه مردم براى دو روزه دنيا مى كوشند، تلاش آنان براى آخرت و آينده است. پس (علاقه به) دنيا را مى ميرانند براى اينكه مى ترسند دنيا (جان قدسى و ملكوتى) آنان را تباه كند و بميراند (به جاى آن كه دنيا آنان را بشكند، آنان دنيا را خرد مى سازند و مى شكنند). دنيا را رها مى كنند چون مى دانند به زودى دنيا تركشان مى كند. تمام زرق و برقهاى دنيا را رد مى كنند (و اسير آن نمى شوند). فراز و نشيبهاى دنيا، آنان را نمى فريبد،
بلكه آن بلنديها را به پايين مى كشند.
در نظر آنان، دنيا كهنه و ويران شده و لذا به نوسازى و آبادانى آن نمى پردازند. عشق به دنيا در سينه هايشان مرده است. لذا آن را دوست ندارند. بلكه آنان دنيا را ويران مى كنند، آن گاه بر اين ويرانه ها، خانه ابدى را مى سازند. دنياى گذرا را مى فروشند و جهان باقى و پايدار را مى خرند. وقتى به دنياپرستان مى نگرند گويا (مى بينند كه) اينان بر روى خاك افتاده اند و به عذاب الهى گرفتار آمده اند. هيچ امنيت و امانى در اين دنيا نمى بينند و
فقط به خدا و سراى آخرت دل بسته اند و فقط از عذاب و خشم الهى مى ترسند.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:20
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
سؤال بسيارمهمّى درحديث آمده است كه بايددرباره آن تأمل كرد.
فرق خوف و غم: معمولا مى گويند خوف نسبت به آينده است و غم نسبت به گذشته. پرسيدند: اولياى الهى كه از آينده نمى ترسند و غم گذشته هم نمى خورند، كيانند؟
حضرت در جواب فرمود:
«اينها كسانى هستند كه وقتى مردم به ظاهر دنيا مى نگرند آنان نگران آينده هستند»
يعنى، به آخرت اهميت مى دهند.
يكى ديگر از نشانه هاى اولياى الهى آن است كه بر دنيا پيروز مى شوند و دنيا نمى تواند آنان را بشكند.
ديگر اين كه، قبل از آن كه دنيا تركشان كند، از دنيا دست برمى دارند
; به عبارت ديگر، پيشدستى مى كنند و اسير دنيا نمى شوند و زرق و برق دنيا را رها مى كنند. فراز و نشيب هاى دنيا آنان را نمى فريبد، بلكه آن بلنديها را به پايين مى كشند. دنيا در نظر آنان كهنه شده و به آبادانى آن نمى پردازند. عشق به دنيا در سينه هايشان مرده است. آنان دنيا را ويران مى كنند، آن گاه بر اين ويرانه ها، خانه ابدى را مى سازند. دنياى گذرا را مى فروشند و جهان باقى را مى خرند. وقتى به دنياپرستان مى نگرند گويا اينان روى خاك افتاده اند و به عذاب الهى گرفتار آمده اند.
هيچ امنيت و امانى در اين دنيا نمى بينند و فقط به خدا و سراى آخرت دل بسته اند. از هيچ چيز نمى ترسند، مگر از عذاب و خشم الهى.»
توضيح اين كه،
دوستان خدا نشانه هايى دارند كه يكى از نشانه هاى مردان خدا، در برابر دنياپرستان، باطن نگرى است.
قرآن در آيه 7، سوره روم مى فرمايد كه دنياپرستان:
«يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ;
آنها فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند، و از آخرت (و پايان كار) غافلند.»
اينان اگر چيزى بخشيدند، با حساب رياضى مى سنجند كه بله، ضرر كرديم، از سرمايه ما كم شد;(1) اما درون بينان، به گونه اى ديگر مى انديشند. در قرآن، آيه 261 سوره بقره مى خوانيم: «مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فى سَبيلِ اللهِ كَمَثَلِ حَبَّة اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فى كُلِّ سُنْبُلَة مِائَةُ حَبَّة وَ اللهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَليمٌ;
كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، همانند بذرى هستند كه هفت خوشه بروياند; كه در هر خوشه، يك صد دانه باشد و خداوند آن را براى هر كس بخواهد (و شايستگى داشته باشد) دو يا چند برابر مى كند و خدا (از نظر قدرت و رحمت) وسيع، و (به همه چيز) داناست.»اهل ظاهر مى گويند: اگر ربا بخوريم سرمايه مان زياد مى شود، امّا باطن نگران مى گويند: نه تنها زياد نمى شود، بلكه كم هم مى شود.قرآن تعبير جالبى دارد و در آيه 276 سوره بقره، مى فرمايد:
«يَمْحَقُ اللهُ الرِّبوا وَ يُرْبِى الصَّدَقاتِ وَ اللهُ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفّار اَثيم;
خداوند، ربا را نابود مى كند و صدقات را افزايش مى دهد و خداوند، هيچ انسان ناسپاس و گنهكارى را دوست نمى دارد.»
وقتى انسان به دقّت مى نگرد، در مى يابد جامعه اى كه در آن ربا باشد سرانجام به فقر و فلاكت و ناامنى دچار مى شود، اما در مقابل جامعه اى كه در آن تعاون و انفاق باشد، جامعه اى موفق و سربلند است.
قبل از انقلاب، ايّام حج روزنامه ها پر مى شد از اين كه چرا اين همه ارز از مملكت بيرون مى بريد؟ چرا به عربها مى دهيد؟
اما چون آنان به ظاهر مى نگريستند درك نمى كردند كه در مقابل اين چند هزار دلارى كه خرج مى شود چه سرمايه معنوى بزرگى، حاجى با خود وارد كشور مى كند. اين حج، عظمت اسلام است و وحدت و عزّت مسلمانان را به همراه دارد. چه قلبهايى كه با رفتن به آن جا، پاك مى شوند و صفا مى يابند.مى بينيد مردم براى زندگى دو روزه دنيايى خود چه زحماتى مى كشند; رنجهايى كه معلوم نيست بتوانند از آن بهره ببرند: فردى در تهران خانه اى ساخته بود كه فقط يك سال و نيم در آن نقّاشى مى كردند، اما آن بيچاره بهره اى از خانه نبرد و بعد هم چهلمش را در آن گرفتند. براى دنيايى كه مى خواهد چهار روز در آن زندگى كند اين همه دوندگى مى كند، ولى براى آن زندگانى اخروى، زحمتى نمى كشد و اصلاً به فكر آن نيست.اين حديث، مجموعه اى است از صفات اولياى الهى كه اگر بخواهيد آن را جمع بندى كنيد در سه بند خلاصه مى شود:
1 ـ اولياى الهى، دنيا را خوب مى شناسند و مى دانند كه سرايى موقّت و ناپايدار است.
2 ـ هرگز اسير رنگهاى آن نمى شوند و فريب زرق و برق آن را نمى خورند، چون آنان شناخت كافى از دنيا دارند ]البته بند دوم، زاييده همان بند اوّل است[.
3 ـ از دنيا استفاده لازم را مى برند، بر ويرانه هاى اين دنياى فانى،سراى باقى را مى سازند;و دنيا رامى فروشندوآخرت را مى خرند.
ما مى بينيم خداوند، كسانى را به مقامهاى بسيار بلندى رسانده است. اين مقامها را از كجا به دست آورده اند؟ دقّت مى كنيم در مى يابيم كه از عمر خويش، بهره صحيح و خوبى مى برند و از اين خاك، به افلاك پرواز مى كنند و از فرش به عرش مى رسند. حضرت اميرمؤمنان علىّ بن ابي طالب(عليه السلام) در روز خندق ضربه اى زد كه از عبادت جن و انس تا دامنه قيامت، برتر است:
«ضَرْبَةُ عَلِىٍّ فى يَوْمِ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْنِ»،
چرا كه در آن روز تمام ايمان در مقابل تمام كفر قرار گرفته بود. در بحار، ج 20، ص 215 مى خوانيم:
«بَرَزَ الاْيمانُ كُلُّهُ اِلَى الشِّرْكِ كُلِّه»
و اگر عمرو بن عبدود پيروز مى شد اسلام از بين مى رفت. بنابر اين جاى تعجب نيست كه ضربه على(عليه السلام)برتر از عبادت جن و انس است.
اگر خوب به اين مسائل بينديشيم كه گاهى در يك نيم روز مى توان فتح الفتوح و كارى كارستان چون شهيدان كربلا كرد; آن وقت قدر سرمايه گرانبهاى عمر را مى دانيم و همچون اولياى الهى ـ كه در قرآن هم از آنان بحث شده است ـ دنيا را هدف قرار نمى دهيم.



http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

1. در حديثى از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اَغْفَلُ النّاسِ مَنْ لَمْ يَتَّعِظْ بِتَغَيُّرِ الدُّنْيا مِنْ حال اِلى حال; غافلترين مردم كسى است كه از دگرگون شدن دنيا اندرز نگيرد.» و از ورق گردانى ليل و نهار انديشه نكند.
(تفسير نمونه، ج 13، ص 13)

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:21
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)توجه به تاريخ گذشتگان
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif



20 ـ عَنْ اَبى هُرَيْرَةِ قالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يَقُولُ: اِنَّما اَنْتُمْ خَلَفُ ماضيينَ، وَ بَقِيَّةُ مُتِقَدِّمينَ كانُوا اَكْبَرَ مِنْكُمْ بَسْطَةً، وَ اَعْظَمَ سَطْوَةً، فَاُزْعِجُوا عَنْها اَسْكَنَ ما كانُوا اِلَيْها ]و غدرت بهم[ وَ اُخْرِجُوا مِنْها اَوْثَقَ ما كانُوا بِها، فَلَمْ يَمْنَعْهُمْ قُوَّةُ عَشيرَة، وَ لاقُبِلَ مِنْهُمْ بَذْلُ فِدْيَة، فَارْحَلُوا اَنْفُسَكُمْ بِزاد مُبَلِّغ قَبْلَ اَنْ تَأْخُذُوا عَلى فُجْأَة وَ قَدْ غَفَلْتُمْ عَنِ الاِْسْتِعْدادِ.
(بحار، ج 77، ص 181)
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
ترجمه:


ابوهريره روايت كرده كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه مى فرمود: شما بازمانده پيشينيان وجانشين گذشتگان هستيد، اقوامى قوى تر و نيرومندتر پيش از شما بودند پس خداوند آنان را در حالى كه در نهايت آرامش و آسايش بودند و به دنياكمال اطمينان داشتند،به جهان آخرت برد و(اين درحالى بود كه) نيرومندى قوم و قبيله نتوانست مانع رفتنشان شود و (براى اين كه در دنيا بمانند) از آنان پولى و ـ به طور كلى ـ فديه اى پذيرفته نشد. پس قبل از اينكه بدون آمادگى و در حال غفلت به طور ناگهانى شما را از دنيا ببرند، خودتان توشه فراوان،
(كه براى شما در آن جهان بسنده و كافى باشد) برداريد و آماده رفتن شويد.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:21
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
حديث ناظر به مسأله توجه به تاريخ گذشتگان است كه قرآن كريم نيز بر آن تأكيد بسيار دارد و در آيات متعدّد بدان اشاره كرده است; يعنى، مى گويد: اقوامى در گذشته بودند كه بر شما از نظر مال، فرزندان و قدرت برترى داشتند و هرگز نيروى آنان باعث نشد كه حضرت عزرائيل(عليه السلام)به آنان مهلت بدهد. بترسيد كه مبادا شما نيز به همان سرنوشت گرفتار شويد و ناگهان سقوط كنيد!تاريخ يكى از منابع شش گانه معرفت است، زيرا ما اوّلين قومى نيستيم كه بر روى زمين ظاهر شده ايم و زندگى كرده ايم. قبل از ما اقوامى بوده اند و آثارى از خود به يادگار گذارده اند. اين آثار به جا مانده بر دو گونه است:
1 ـ آثار تدوينى; 2 ـ آثار تكوينى.آثار تدوينى،
همين كتابهاى تاريخى است. وقتى انسان در آنها، سرنوشت اقوام را مطالعه مى كند خيلى خوب مى تواند عبرت بگيرد.
آثار تكوينى، نيز همين شهرهاى ويران شده آنهاست كه قرآن به آن اشاره مى كند و مى گويد: در مسيرتان به شام كه مى رويد، ويرانه هاى شهرهاى قوم لوط، عاد، ثمود و يا امثال اينها پيداست.
چرا پيام اين ويرانه ها را نمى شنويد؟
چرا عبرت نمى گيريد؟
وقتى از كنار گورستانها مى گذريد چرا به فرياد مردگان توجّه نمى كنيد؟
كاخهاى شاهان و قدرتمندان را ببينيد كه ويران شده اند. به آثار فراعنه نگاه كنيد; اهرامى كه از چندين ميليون سنگ ساخته شد ـ و حدود ده، بيست سال طول كشيد ـ و هزاران كارگر زحمت كشيدند تا آن را بسازند و هنوز كسى نتوانسته توضيح بدهد كه چگونه اين سنگها را تهيه كرده اند، چون گفته مى شود در آن منطقه كه اهرام تهيه شده است تا هزار كيلومترى آن، كوه بزرگى هم نيست كه ممكن باشد از آن سنگ تهيه كرد. همه اينها را به عنوان قبر براى فرعون ساخته اند. اينها خودش درس است. آيا با آن همه قدرت و يال و كوپال توانستند خود را زنده نگه دارند و جلو مرگ را بگيرند؟درسهاى عبرت، بسيار فراوان است. همين شاه منحوس، محمد رضا، در سقف كاخش دو دستگاه برقى تعبيه شده بود كه اگر شب هوس مى كرد آسمان را ببيند با كليدى سقف باز مى شد و تازه اين جزئى از امكانات مادّيى بود كه براى خود فراهم كرده بودند. اينها با اين كبكبه و دبدبه، به كجا رسيدند؟
مگر نه اين است كه سرانجام، در دل خاك خانه كردند!انبيا واولياى الهى ـ كه گل سر سبد هستى بودند ـ از اين دنيا رخت بربستندتا چه برسد به ديگران.لذا،حضرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود:
«بترسيد از اين كه شما را به سوى آخرت حركت دهند، در حالى كه شما آماده مرگ نباشيد.»
آمادگى براى مرگ، همان توبه است; يعنى، بايد دل و جان را از گناهان شستشو داد تا آماده ديدار مرگ باشد.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:21
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)سفر آخرت و ياد مرگ
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif



21 ـ عَنْ سالِمِ بْنِ عَبْدِاللهِ، عَنِ ابْن عُمَرَ قالَ، قالَ لى رَسُولُ الله(صلى الله عليه وآله):
كُنْ فِى الدُّنْيا كَاَنَّكَ غَريبٌ وَ عابِرُ سَبيل، وَاعْدُدْ نَفْسَكَ فِى الْمَوْتى، وَ اِذا اَصْبَحْتَ لاتُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالْمَساءِ، وَ اِذا اَمْسَيْتَ فَلاتُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالْصَّباحِ، وَ خُذْ مِنْ صِحَّتِكَ لِسُقْمِكَ وَ مِنْ شَبابِكَ لِهَرَمِكَ وَ مِنْ حَياتِكَ لِوَفاتِكَ. فَاِنَّكَ لاتَدْرى مَااسْمُكَ غَدًا.
(بحار، ج 77، ص 181)
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
ترجمه:


سالم بن عبدالله از ابن عمر روايت كرده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به من فرمود: در دنيا به مانند غريبان و رهگذران زندگى كن (و دنيا را منزلگاه موقّتى بدان) و خودت را در شمار مردگان بشمار. صبح كه مى شود به زنده بودن تا غروب اميد نبند و شب نيز به زنده بودن تا صبح و از زمان سلامتى براى وقت بيماريت، از دوران جوانى براى هنگام پيريت و از زندگانيت براى مرگت بهره بردارى كن، چرا كه نمى دانى فرداى قيامت جزء كدام گروه خواهى بود.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:22
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
اين حديث، به مسأله بسيار مهم تربيتىِ ياد مرگ مى پردازد.
در روايات به گذرا بودن دنيا و عدم اعتماد به اين زندگى دنيايى زياد تكيه شده است، زيرا همان گونه كه در بحار، ج 51، ص 258 آمده است:
«حُبُّ الدُّنْيارَأْسُ كُلِّ خَطيئَة;
سرچشمه تمام گناهان، دوستى دنياست» حب دنيانيزبه سبب غفلت ازناپايدارى دنياستواين كه شخص مى پندارد دنيا جاودانه است. وقتى با آن، چنين معامله اى كرد، به آن عشق مى ورزد وطبيعى است كه دراين صورت،دل كندن از آن مشكل مى شود.
لذا، يكى از بهترين راههاى تربيت انسان و مبارزه با گناه،
توجّه به مرگ است.(1)
انسان بايد به گونه اى باشد كه وقتى صبح كرد،
به خود وعده ندهد كه تا شب زنده مى ماند و وقتى غروب مى شود به خود وعده ندهد كه تا صبح زنده مى ماند.
همان حالتى را داشته باشيم كه در زمان بمباران نيروهاى كفر صدّامى در كشورمان داشتيم كه واقعاً همه احتمال مى دادند شايد تا لحظه اى بعد زنده نباشند. همين مسأله; يعنى، حالت توجّه به خدا وبى اعتنايى به دنيااثرعميقى دردلها باقى مى گذاشت.
لذا انسان بايد بداند كه هر لحظه در معرض خطر است، مثلاً شما به همين قلبى كه خون را به اعضاى ديگر مى رساند، دقّت كنيد:
قلب جايگاه پخش خون است، اما غذاى خودش را از خون درون قلب نمى گيرد و در حقيقت براى خودش مساوات قائل است و خود را در رديف ديگر اعضاى بدن مى داند. وقتى خون را به رگها منتقل كرد يك رگ كوچكى است در كنار آن رگ بزرگ قلب كه از آن جا به قلب باز مى گردد و قلب را تغذيه مى كند. بنابراين، قلب نيز مانند ساير اعضا از يك رگ فرعى تغذيه مى شود. گاهى ديواره اين رگ فرعى، باريك مى شود، يا لخته خونى ـ خون خيلى ساده لخته مى شود، همين كه از رگ بيرون ريخت ماده اى در آن هست كه خون را لخته مى كند و گاهى مى شود كه اوضاع تركيب خون به هم مى خورد و در همان درون رگ لخته مى شود; و آن هم لخته اى به اندازه يك ميلى متر ـ مجراى اين رگ را مى گيرد و خون به قلب نمى رسد. وقتى چنين شد بعد از دو دقيقه قلب از كار مى ايستد كه به آن «ايست قلبى» يا «سكته قلبى» مى گويند.
وقتى اينها را پزشكان متخصص علم الاعضاء (فيزيولوژى) بيان مى كنند انسان وحشت مى كند كه هر لحظه ممكن است بميرد و گاهى به خودش مشكوك و دچار وسواس مى شود; مثلاً: اين مويرگهايى كه از مغز مى گذرند بسيار نازكتر از برگ گل هستند كه اگر بر يكى از اين جداره ها فشار بيايد و تحمّل نكند و پاره شود خون روى مغز مى ريزد و ممكن است باعث مرگ انسان گردد.يا انسان ممكن است بر اثر لقمه اى بميرد، چرا كه دستگاه تنفّس وقتى چيز كوچكى از غذا يا چيز ديگر وارد آن شود با سرفه بيرون مى اندازد، امّا اگر مقدارى بزرگتر باشد آن جا مى ماند و هيچ راهى جز مردن وجود ندارد. خلاصه مردن خيلى ساده است. حتى همين سفرهايى كه مى كنيم بسيار خطرناك است، چون در همين رانندگى ـ حتى اگر خودت هم رعايت كنى ـ ممكن است ديگرى رعايت نكند و به تو آسيبى برساند. وقتى انسان بداند كه زندگى اين قدر بى اعتبار است، چرا انواع گناهان را مرتكب شود. از اين روست كه به ياد مرگ بودن مى تواند ترمزى بسيار قوى باشد تا انسان گناه نكند.لذا در روايات داريم: «زيركترين شما كسى است كه به ياد مرگ باشد.» باز در روايات داريم وقتى امام سجّاد(عليه السلام) در سوره حمد به «مالِكِ يَوْمِ الدّينِ» مى رسيد مرتب تكرار مى كرد و به خود تذكر مى داد.
امام(عليه السلام) با آن مقام عفت و عصمت، چنين مى كرد ما بايد با اين همه آلودگى و گناه چه كنيم؟ پس خوب است كه انسان همه روزه به ياد اين مسائل باشد.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:22
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

1. «مرگ» از نظر قرآن، امرى وجودى است;

انتقال و عبور از جهانى به جهان ديگر است و لذا در بسيارى از آيات قرآن از «مرگ» تعبير به «توفّى» شده كه به معنى بازگرفتن، و دريافت روح از تن به وسيله فرشتگان است. و در روايات اسلامى تعبيرات مختلفى درباره حقيقت مرگ آمده است.

از امام سجّاد(عليه السلام) پرسيدند مرگ چيست؟

در پاسخ فرمود: «براى مؤمن مانند كندن لباس چركين و پر حشره و گشودن غُل و زنجيرهاى سنگين و تبديل آن به فاخرترين لباسها و خوشبوترين عطرها و راهوارترين مركبها و مناسبترين منزلهاست; و براى كافر مانند كندن لباس فاخر و انتقال از منزلهاى مورد علاقه، و تبديل آن به چركترين و خشن ترين لباسها و وحشتناكترين منزلها و بزرگترين عذاب است.»

و نيز هنگامى كه از امام محمّد بن على(عليه السلام) همين سؤال شد، فرمود: «مرگ، همان خوابى است كه هر شب به سراغ شما مى آيد، جز اين كه مدّتش طولانى است و انسان از آن تا روز قيامت بيدار نمى شود.»

امام حسين(عليه السلام) نيز در كربلا و روز عاشورا و به هنگام شدّت گرفتن جنگ، تعبير لطيفى در مورد حقيقت مرگ براى يارانش ارائه فرمود:

«شكيبايى كنيد اى فرزندان مردان بزرگوار، مرگ تنها، پلى است كه شما را از ناراحتيها و رنجها به باغهاى وسيع بهشت و نعمتهاى جاودان منتقل مى كند. كداميك از شما از انتقال يافتن از زندان به قصر ناراحتيد؟ و اَمّا نسبت به دشمنان شما همانند اين است كه شخصى را از قصرى به زندان و عذاب منتقل كنند. پدرم از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل فرمود كه، دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است و مرگ پل آنها به باغهاى بهشت، و پل اينها به جهنّم است.» (تفسير نمونه، ج 22، ص 262)

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:22
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)هشدار و آمادگى
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


22 ـ عَنْ ابْنِ عَبّاس قالَ، قالَ رَسُولُ الله(صلى الله عليه وآله) فى بَعْضِ خُطَبِه اَوْ مَواعِظِه:
اَيُّهَا النّاسُ، لايَشْغَلَنَّكُمْ دُنْياكُمْ عَنْ آخِرَتِكُمْ، فَلاتُؤْثِرُوا هَواكُمْ عَلى طاعَةِ رَبِّكُم، وَ لاتَجْعَلُوا ايمانَكُمْ ذَريعَةً اِلى مَعاصيكُمْ، وَ حاسِبُوا اَنْفُسَكُمْ قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا، وَ مَهِّدُوا لَها قَبْلَ اَنْ تُعَذَّبُوا، وَتَزَوَّدُوا لِلرَّحيلِ قَبْلَ اَنْ تُزْعَجُوا... .
(بحار، ج 77، ص 181)
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
ترجمه:


ابن عبّاس از پيامبر(صلى الله عليه وآله) روايت مى كند آن حضرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در بعضى از خطبه ها و مواعظش فرمود:
اى مردم! دنيا شما را از آخرت باز ندارد پس هوى و هوس خودتان را بر طاعت الهى مقدم نداريد و ايمانتان را وسيله اى براى ارتكاب گناهان قرار ندهيد. به محاسبه نفس خويش بپردازيد پيش از آنكه حساب رسى شويد و (وسايل سعادت) را براى قيامت آماده كنيد پيش از آن كه عذاب شويد و براى كوچ كردن توشه بيندوزيد قبل از آنكه به اجبار حركت داده شويد.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:22
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
در ابتداى اين حديث، حضرت(صلى الله عليه وآله) هشدارى مى دهد و آنگاه پنج دستور صادر مى كند: مى فرمايد: «اى مردم! مواظب باشيد كه دنيا شما را به خود مشغول نسازد و از آخرت غافل نكند.» اين هشدارى است از طرف رهبر بزرگ انسانيّت، كه دنيا را به راستى و درستى مى شناسد.

قرآن در آيه 20، سوره حديد مى فرمايد:
«اِعْلَمُوا اَنَّمَا الْحَيوةُ الدُّنْيا لَعِبٌ و لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِى الاَْمْوالِ وَ الاَْوْلادِ...;
بدانيد زندگى دنيا، تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخر فروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است.» بازيگوشى و سرگرمى مال بچه هاست. كسانى هستند كه عقل آنها به اندازه عقل بچه هاست، گرفتار خاكبازى مى شوند و به دنيا دل مى بندند، ولى عقلهاى كامل هرگز گرفتار اين زرق و برق نمى گردند. مى بينيد كه بچه ها خانه بازى مى كنند، بچه اى پليس مى شود، يكى وزير مى شود و ديگرى چيز ديگر. گاهى نيز ما از بازى بچه ها خنده مان مى گيرد و به خود مى گوييم اينها چه مى كنند؟ كسانى هم هستند وقتى به ما و اعمالمان مى نگرند، خنده شان مى گيرد كه حرف حساب اينها چيست؟ مگر اينها مى خواهند در دنيا باقى بمانند؟
بعد از اين هشدار، حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)پنج دستور صادر مى كند كه هر كدام از اينها، گاهى به صورت كلمات قصار از حضرتش نقل شده، و هر كدامش برنامه مستقلّى است: 1 ـ «فَلاتُؤْثِرُوا هَواكُمْ عَلى طاعَةِ رَبِّكُمْ»:
انسان هشيار و بيدار كسى است كه اطاعت خدا را بر اطاعت نفس مقدّم دارد. در تقاطعها مشخص مى شود كه چه كسى مسلمان است و چه كسى نيست. همان گونه كه در آيه 20، سوره نساء مى خوانيم، افرادى كه مى گويند: «... وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض...; به بعضى ايمان مى آوريم، و بعضى را انكار مى كنيم.» معلوم مى شود هنوز مسلمان نشده اند. مؤمن و مسلمان، ميل و هوى و هوسش را بر خواسته خدا ترجيح نمى دهد. اين گونه نيست كه هر گونه ميلش بود، رفتار كند و احكام الهى را زير پا بگذارد. هر جا كه مطابق ميلم بود، حكم خدا را خيلى درست و محكم بدانم و بگويم: چقدر مصالح الهى در اين احكام است; اما در جايى كه مخالف هوى و هوس من است، بگويم: عسر و حرج است; ضرورت است: اَلضَّرُوراتُ تُبيحُ الَْمحْذُوراتِ، پس اشكالى ندارد.
2 ـ «وَ لاتَجْعَلُوا ايمانَكُمْ ذَريعَةً اِلى مَعاصيكُمْ»:
بعضى ايمان را وسيله گناه قرار مى دهند. چگونه؟ مى گويند: ما اگر آلوده هستيم، خدا كريم است. با ايمان به كرم خداوندى، گناه مى كند. اين جمله، در بين مردم بسيار معروف است كه «ما همه غرق گناهيم و يك حسين داريم». در اين جا ولايت را وسيله معصيت مى كنند. اين ايمان نيست، بلكه مقدّمه نافرمانى است. كسى كه اين سخن را مى گويد دروغ مى گويد. اگر واقعاً توكّل بر خدا دارى، مطيع او باش و توكّل را وسيله اى براى ارتكاب معاصى قرار نده. اين شبيه همان بحثى است كه در بحث شفاعت مى شود و در تفسير نمونه هم آمده است. نقل مى كنند شاعرى در مدح اميرالمؤمنين على(عليه السلام)سرود:
حاجب، اگر معامله حشر با على است من ضامنم كه هر چه بخواهى گناه كنشب در خواب ديد كه امير مؤمنان على(عليه السلام) فرمود: حاجب خيلى بد شعر گفتى، شعرت را عوض كن.
عرض كرد: چه بگويم؟
فرمود، بگو: حاجب، اگر معامله حشر با على است شرم از رخ على كن و كمتر گناه كنكسى كه معتقد به ولايت است و مى داند هر هفته ـ حداقل يكى دو بار ـ اعمالش را حضور صاحب الزّمان(عليه السلام) مى برند. در قرآن، آيه 105 سوره توبه مى خوانيم: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ...; بگو: عمل كنيد خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مى بينند.» خدا، پيغمبر(عليه السلام)و امام(عليه السلام) اعمال او را مى بينند بايد از رخ امام زمان(عليه السلام)خجالت بكشد و گناه نكند. اگر نامه اعمال ما را به امام زمان(عليه السلام) بدهند از بالا به پايين همه گناه است: دروغ، تهمت، غيبت، بدزبانى و... ; اگر به درستى مؤمن باشيم كارى كه باعث آزردگى و رنجش امام(عليه السلام) شود نمى كنيم. نفرين امام زمان(عليه السلام)را براى خودمان نمى خريم و اى بسا، بسيارى از مسائل اجتماعى و فردى را كه گرفتار آن مى شويم، به سبب رنجش حضرت حجت(عليه السلام)باشد
.3 ـ «وَ حاسِبُوا اَنْفُسَكُمْ قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا»:
چه بيدار است كسى كه قبل از حسابرسى ديگران، به حساب خويش رسيدگى كند! اگر به قيامت و حساب و كتاب معتقديم، چرا به حساب اعمال خودمان رسيدگى نمى كنيم؟ واقعاً اگر روز قيامت، قضاوت را به دست خودمان بدهند، بگويند: بيا و خودت قضاوت كن. اين نامه اعمالت است، انصاف بده كه بايد بهشتى باشى يا جهنّمى; چه مى گويى؟ آيا عمل خالصى انجام داده اى؟
اصلاً چه كار مثبتى براى خدا كرده اى تا مستحق بهشت باشى؟
4 ـ «وَ مَهِّدُوا لَها قَبْلَ اَنْ تُعَذَّبُوا;
قبل از آن كه عذاب خود را فراهم كنيد و گرفتار آن شويد وسايل سعادت خود را فراهم سازيد.» به طاعت و كرنش نزد خدا، خوشبختى دو جهان را بخريد.
5 ـ «وَ تَزَوَّدُوا لِلرَّحيلِ قَبْلَ اَنْ تُزْعَجُوا;
براى كوچ كردن، زاد و توشه تهيه كنيد قبل از اين كه شما را به زور ببرند.» چون دنيا، مانند منزلگاهى است كه مسافرها پياده شده اند تا آب بردارند و غذا تهيّه كنند،چرا كه راه طولانى است وآب وغذايى درآن نيست. در اين منزلگاه اگر به بازى مشغول شويد ناگاه بانگ رحيل برمى آيد كه، برخيزيد وقت رفتن است واينها مى بينند كارى نكرده اند و توشه اى بر نداشته اند.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:22
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)پيوند بين دين و دنيا
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


23 ـ عَنْ اَبى سَعيدِ الْخُدْرىِّ، قالَ: سَمِعْتُ رَسُولُ الله(صلى الله عليه وآله)يَقُولُ عِنْدَ مُنْصَرِفِه مِنْ اُحُد وَ النّاسُ يُحْدِقُونَ بِه وَ قَدْ اَسْنَدَ ظَهْرَهُ اِلى طَلْحَةَ: اَيُّهَا النّاسُ، اَقْبِلُوا عَلى مَا كُلِّفْتُمُوهُ مِنْ اِصْلاحِ آخِرَتِكُم، وَ اَعْرِضُوا عَمّا ضُمِنَ لَكُمْ مِنْ دُنْياكُمْ، وَ لاتَسْتَعْمِلُوا جَوارِحاً(1) غُذِيَتْ بِنِعْمَتِه فِى التَّعَرُّضِ لِسَخَطِه بِنِقْمَتِه، وَاجْعَلُوا شُغْلَكُمْ فِى الِْتماسِ مَغْفِرَتِه... .
(بحار، ج 77، ص 182)
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
ترجمه:


ابوسعيد خُدرى روايت مى كند:
كه، شنيدم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به هنگام بازگشت از اُحد، در حالى كه به طلحه تكيه داده بود و مردم دورش حلقه زده بودند فرمود: اى مردم!
به وظيفه اصلى خود; يعنى، اصلاح آخرت، رو آوريد و از دنيايى كه براى شما تضمين شده است،
رو گردانيد و اعضايى را كه از نعمت پروردگار رشد كرده اند براى جلب ناخشنودى و غضب الهى به كار نبريد. هدف و وظيفه اصلى تان را آمرزش خواهى از خدا قرار دهيد.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:22
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
هر روايتى، در موقعيت خاصّى صادر مى شود و عمق معانى احاديث نيز با توجه به موقعيّتها متفاوت است. اوضاع بعد از جنگ احد، اوضاع خاصّى بود.
مسلمانان، عزيزان زيادى چون حمزه سيّد الشّهداء را از دست داده بودند;
پيامبر(صلى الله عليه وآله)
زخم برداشته و دندانهاى مباركش شكسته شده بود و بر طبق روايتى
حضرت على(عليه السلام)نود زخم بر تن داشت.
خلاصه، موقعيت بحرانى و حساسى بود. لذا حضرت(صلى الله عليه وآله) بايد هم به مردم اميد بدهد و هم آنان را آرامش بخشد و علاوه بر همه اينها، بنيه معنوى آنان را تقويت كند و آنان را براى جبران شكست آماده سازد. در اين وضعيت حساس چهار دستور مى دهد كه هم مايه آرامش دل و جان است و هم راه جبران شكستها را روشن مى سازد و هم با آن، وسيله پيروزيها فراهم مى شود. جان كلام اين كه، دين و دنيا در اين چهار دستور نهفته است.
«اَقْبِلُوا عَلى ماكُلِّفْتُمُوهُ مِنْ اِصْلاحِ آخِرَتِكُمْ;
روى بياوريد بر آن چيزى كه وظيفه اصلى شماست.» زيرا مردم يك وظيفه اصلى دارند و يك وظيفه فرعى. وظيفه اصلى آنان، اصلاح آخرت است و برنامه فرعى آنان كه كار دنياست از طرف خدا تضمين شده. در آيه 6 سوره هود، مى خوانيم:
«وَ ما مِنْ دابَّة فِى الاَْرْضِ اِلاّ عَلَى اللهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فى كِتاب مُبين;
هيچ جنبده اى در زمين نيست مگر آن كه روزى او بر خداست. او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را مى داند. همه اينها در كتاب آشكارى ثبت است;
در لوح محفوظ، در كتاب علم خدا.» ما درباره آخرت، آيه اى نداريم كه چنين تضمينى كرده باشد تا همه مردم را داخل بهشت بكند.
اسلام از يكسو مى گويد:
به دنيا كمتر بپردازيد و از سوى ديگر، فرمان مى دهد بيشتر به فكر آخرت باشيد،
زيرا در وجود انسان ذاتاً چيزى هست كه او را به طرف دنيا مى كشاند، اما جنبه هاى معنويى كه او را به آخرت بكشاند در انسان ضعيف است،
چون مردم نسبت به دنيا، مانند ماشينى هستند كه در سراشيبى قرار مى گيرد و نسبت به آخرت، مانند ماشينى كه در سر بالايى تند و تيزى واقع مى شود.اين عدم توجه به دنيا،
دليل بر آن نيست كه اسلام مردم را به بطالت و فقر، و عدم شكوفايى اقتصادى دعوت مى كند نه، اين طور نيست. سرشت مردم اين گونه است كه به سوى دنيا مى روند و مربّى بزرگ انسانيت،
حضرت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، دستور تعديل مى دهد.
سپس حضرت(صلى الله عليه وآله) دستورى عاطفى مى دهد و مى فرمايد: آيا خجالت نمى كشيد كه از نعمت خدا بهره مى بريد و معصيت او را مى كنيد؟
به عبارتى ديگر، نمك مى خوريد و نمكدان مى شكنيد؟
آيا اين پستى نيست كه از سفره كسى بخوريد و سرانجام بلند شويد به او توهين كنيد!؟
واقعاً اگر انسان وقتى نزديك معصيت مى شود، به ياد اين جمله بيفتد كه، تمام نيروهاى من از آنِ خداست، از گناه باز مى ايستد.
سپس مى فرمايد:
از خدا آمرزش بطلبيد و بكوشيد با اطاعت خدا به او نزديك شويد و همّت خود را صرف اين كنيد كه بنده او باشيد.(2)
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:23
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


1. بايد جوارح باشد چون غير منصرف است; اما در بحارالانوار با تنوين (جوارحاً) آمده است.

2. در واقع اين حديث، به مسأله بسيار مّهم «پيوند دين و دنيا» اشاره مى كند:

هنوز كم نيستند كسانى كه گمان مى كنند ديندارى فقط براى آباد ساختن آخرت و راحتى پس از مرگ، و اعمال نيك توشه اى براى سراى ديگر است و به نقش مذهب پاك و اصيل در زندگى اين جهان، به كلّى بى اعتنا هستند و يا اهميّت كمى براى آن قائلند، در حالى كه مذهب پيش از آن كه سراى آخرت را آباد كند، آباد كننده سراى دنيا است و اصولاً تا مذهب در اين زندگى، اثر نگذارد تأثيرى براى آن زندگى نخواهد داشت.

قرآن مجيد با صراحت اين موضوع را در آيات بسيارى عنوان كرده و حتّى گاه دست روى جزئيات مسائل گذاشته است چنانكه در سوره نوح آيات (10 ـ 12) از زبان اين پيامبر بزرگ، خطاب به قومش مى خوانيم: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ اِنَّهُ كانَ غَفّاراً * يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً * وَ يُمْدِدْكُمْ بِاَمْوال وَ بَنينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنّات وَ يَجْعَلْ لَكُمْ اَنْهاراً; من به آنها گفتم از گناهان خود استغفار كنيد و با آب توبه آنها را بشوييد كه خدا آمرزنده است، تا بركات آسمان را پى در پى بر شما فرو فرستد و با اموال و فرزندان شما را يارى بخشد وباغهاى سر سبز و نهرهاى آب جارى در اختيارتان قرار دهد.»

بعضى پيوند اين مواهب مادى دنيا را با استغفار و شستشوى از گناه، منحصراً پيوندى معنوى و ناشناخته مى دانند، در حالى كه دليل ندارد كه براى همه اينها، تفسير ناشناخته كنيم. چه كسى نمى داند كه دروغ و تقلّب و دزدى و فساد، شيرازه زندگى اجتماعى را به هم مى ريزد؟ چه كسى نمى داند كه ظلم و ستم و تبعيض و احجاف، آسمان زندگى انسانها را تيره و تار مى كند؟ و چه كسى در اين حقيقت شك دارد كه با قبول اصل توحيد و ساختن جامعه اى توحيدى بر اساس قبول رهبرى پيامبران و پاكسازى محيط از گناه و آراستگى به ارزشهاى انسانى، جامعه به سوى هدف تكاملى خود به پيش مى رود و محيطى امن و امان، آكنده از صلح و صفا و آباد و آزاد به وجود مى آيد.

(تفسير نمونه، ج 9، ص 11)

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:23
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)دو صفت مذموم پرخورى و چشم چرانى
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


24 ـ عَنْ اَبى هُرَيْرَة قالَ، قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله): اِيّاكُمْ وَ فُضُولَ الْمَطْعَمِ فَاِنَّهُ يَسِمُ الْقَلْبَ بِالْقَسْوَةِ، وَ يُبْطِىءُ بِالْجَوارِحِ عَنِ الطّاعَةِ، وَ يُصِمُّ الهِمَمَ عَنْ سَماعِ الْمَوْعِظَةِ; وَ اِيّاكُمْ وَ فُضُولَ النَّظَرِ، فَاِنَّهُ يَبْدُرُ الْهَوى، وَ يُولِدُ الْغَفْلَةَ وَ اِيّاكُمْ وَ اسْتِشْعارَ الطَّمَعِ، فَاِنَّهُ يَشُوبُ الْقَلْبَ شِدَّةَ الْحِرْصِ وَ يَخْتِمُ عَلَى الْقُلُوبِ بِطابِعِ حُبِّ الدُّنْيا وَ هُوَ مِفْتاحُ كُلِّ سَيِّئَة، وَ رَاْسُ كُلِّ خَطيئة، وَ سَبَبُ اِحْباطِ كُلِّ حَسَنَة.



(بحار، ج 77، ص 182)


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

ترجمه:


ابوهريره از پيامبر(صلى الله عليه وآله) روايت كرد كه آن حضرت فرمود: از پرخورى بپرهيزيد، چرا كه آدمى را سنگدل مى گرداند و اعضا (و جوارحش) را براى اجراى تكاليف الهى، به سستى و تنبلى مى كشاند و گوش جان را از شنيدن موعظه بازمى دارد و كر مى كند. از چشم چرانى بپرهيزيد، زيرا هرزگى چشم، هوى و هوس را بيشتر مى گرداند و سرعت مى بخشد، و غفلت مى زايد.
هشدار! مبادا طمع را در عمق جانتان قرار دهيد زيرا طمع باعث آلودگى قلب، به حرص شديدمى شود وبر دلهامُهرحبّ دنيا مى زند كه محبّت دنيا خود كليد هرزشتى، سرچشمه همه گناهان وموجب ازبين رفتن همه حسنات ونيكي هاست.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:23
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايـــــتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
در حديث فوق از دو چيز منع شده:
1 ـ پرخورى;

2 ـ چشم چرانى.پرخورى از دو بعد مادى و معنوى مورد توجه است:
اما بعد مادى:
مسأله اعتدال در غذا، مسأله اى است كه ما به اهميّت آن واقف نيستيم و نمى دانيم چه اثر مهمّى، هم از نظر جسمانى و بهداشتى دارد و هم از نظر روحانى و معنوى. ثابت شده است كه اكثر بيماريهاى انسان به سبب پرخورى است. بعضى از پزشكان، استدلالى هم براى آن دارند و مى گويند: ميكربها دايم از چهار طريق معروف: هوا، غذا، آب و گاهى هم پوست وارد بدن مى شود و هيچ راهى هم براى جلوگيرى از آن نيست.وقتى همين پوست ـ كه سدّ بسيار محكمى در برابر نفوذ ميكربهاست ـ خراش برمى دارد ممكن است از طريق همين خراشيدگى، ميكرب وارد بدن گردد و سدّ دفاعى آن را بشكند.
بنابراين، ما هميشه در معرض هجوم انواع ميكربها و بيماريها هستيم و در صورتى بدن ما آمادگى دفاع پيدا مى كند كه مراكز عفونى در بدن نباشد و مى گويند:
جاى آماده در بدن براى ميكربها و پرورش انواع آنها عبارت است از:
انواع چربيهاى اضافى كه در لابلاى بافتهاى بدن ذخيره مى شوند، درست مثل زباله اى كه وقتى در جايى به مدت زيادى بماند عامل بيمارى و پخش ميكرب مى شود. از جمله چيزهايى كه مى تواند اين بيماريها را درمان كند، سوزاندن اين مواد اضافى در بدن است و سوزاندنش هم از طريق روزه گرفتن صورت مى گيرداين استدلالى است همه فهم، چون هركسى متوجه مى شود كه وقتى مقدارى غذاى اضافى در بدن باشد و جذب بدن نشود، در بدن ذخيره و در نتيجه، كار قلب زياد مى گردد.
به طور خلاصه بار سنگين، به كلّيه دستگاههاى بدن ضربه مى زند لذا، قلب و ساير دستگاهها زود بيمار و طبعاً عمر آدمى كوتاه مى شود. بنابراين اگر كسى طالب سلامتى خودش است،
بايد از پرخورى بپرهيزد و به كم خورى عادت كند، بخصوص كسانى كه فعاليت جسمانى كمترى دارند.يكى از پزشكان مى گفت:
من بيست سال است كه به درمان بيماران مشغولم و تمام تجربيات من در دو جمله خلاصه مى شود:
اعتدال در غذا; و ورزش.
اما بعد معنوى: سه مطلب بسيار مهم كه در اين حديث آمده عبارت است از اينكه: پرخورى، قساوت مى آورد; باعث مى شود انسان در انجام عبادات تنبل و سست گردد.و اين مطلب كاملاً محسوس است كه انسان وقتى غذاى سنگينى مى خورد، نمى تواند مثلاً، نماز صبح را راحت بخواند و اگر بيدار هم بشود، مثل آدمهاى گيج و مست است;
اما وقتى غذاى سبك و ساده اى مى خورد، موقع اذان يا لحظاتى قبل از اذان صبح بيدار است، نشاط دارد، حال مطالعه و حال عبادت دارد.
و سوم اين كه، گوش شنوا در مقابل مواعظ را از انسان مى گيرد. روشن است انسان زمانى كه روزه مى گيرد، رقّت قلب پيدا مى كند و معنويتش زيادتر مى شود; اما وقتى شكم پر است، فكر انسان درست كار نمى كند و خودش را از خدا دور مى بيند.
شايد توجه كرده باشيد كه مردم در ماه مبارك رمضان قلبشان براى پذيرش موعظه خيلى آماده است، چرا كه آن حال گرسنگى و روزه صفاى قلبى مى آورد.
اين مطلبى است كه خودم در طول زندگى، زياد تجربه كرده ام.مسأله چشم چرانىمراد از نظر چيست؟
در ابتدا به نظر مى رسد كه نگاه به نامحرم باشد كه باعث تسريع هوى پرستى مى شود، ولى بعيد نيست معناى وسيعترى در نظر باشد;
يعنى، هر نظرى كه باعث تحريك هواى نفس انسانى گردد; مثلاً، از كنار خانه مجلّلى مى گذرد، خيره خيره به آن مى نگرد و آرزو مى كند كه اى كاش، من هم چنين چيزى داشتم، يا اتومبيل آخرين مدلى را مى بيند آرزوى آن را مى كند. اين نظرِ همراه با آرزو و اشتياق، و طلب و تقاضا باعث سرعت بخشيدن به غفلت مى گردد، زيرا انسان را به دنيا علاقه مندتر مى كند; والاّ نگاه عبرت آميز و توحيدى، يا نگاهى كه براى رسيدگى به حال فقير بيچاره اى باشد و يا به مريضى مى نگرد تا او را درمان سازد; بسيار پسنديده و مورد تأكيد است.
نكته: بسيارى از اموال و مقامات دنيا ـ همان طورى كه در روايات و نهج البلاغه خطبه 114، وارد شده است ـ چنين است كه،
«سَماعُهُ اَعْظَمُ مِنْ عَيانِه; شنيدنش بزرگتر از ديدنش است»
به قول معروف: آواز دهل شنيدن از دور خوش است. از دور آوازه اى دارد، اما وقتى كسى آن را از نزديك مى بيند، در مى يابد كه پوشالى و توخالى و گوش خراش است.مرحوم حضرت آية الله العظمى بروجردى ـ ره ـ زمانى در درس نصيحت مى فرمود:
«اگر طلبه اى براى اين نيّت درس بخواند كه به اين مقام و موقعيتى كه من دارم برسد، در حماقت او شك نكنيد. شما از دور فكر مى كنيد و مرجعيتى مى بينيد ]البته ايشان مرجع على الاطلاق بود و كسى در رديف ايشان نبود[ من در اين موقعيتى كه هستم آن چنان هستم كه صاحب وقت خويش نيستم، مالك استراحت خودم نيستم.»
تقريباً تمام مواهب دنيا چنين است.حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)درپايان به استشعار طمع تأكيد مى ورزد. لباسى را كه به تن بچسبد «شعار» مى گويند درمقابل«دثار»كه لباس رويين است;يعنى، برحذر باشيد از اين كه طمع را در عمق جانتان قرار دهيد، زيرا اين كار اثرهاى بدى دارد: قلب شما را آلوده حرص مى كند و بر دلها مُهر مى زند; آن هم مهر حبّ دنيا. محبت دنيا كه سرچشمه همه گناهان است تا آن را از دل بيرون نكنيد، آلودگى انسان در هر لحظه اى ممكن است.فردى بود مى گفت: دعا كنيد خدا صد ميليون به من بدهد. به او گفتم: هيچ مى دانى اگر صد ميليون را به اسكناس معمولى تبديل كنند و به شما بدهند كه بشماريد چند ماه طول مى كشد كه آن را بردارى؟ فقط حدّ معيّنى از دنيا قابل جذب و مصرف است و زايد بر آن، وهم، خيال، حماقت، نادانى و نوعى ماليخولياست كه بر انسان چنگ مى اندازد و او را به گردآورنده مال دنيا تبديل مى كند بدون اين كه استفاده اى از آن ببرد.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:23
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)تضاد بين عمل و عقيده
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


25 ـ عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ عُمَرَ قالَ: سَمِعْتُ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يَقُولُ: اِنَّما هُوَ خَيْرٌ يُرْجى، اَوْ شَرٌّ يُتَّقى، اَوْ باطِلٌ عُرِفَ فَاجْتُنِبَ، اَوْ حَقٌّ يَتَعَيَّنُ فَطُلِبَ، وَ آخِرَةٌ اَظَلَّ اِقْبالُها فَسُعِىَ لَها، وَ دنْيا عُرِفَ نَفادُها فَاُعْرِضَ عَنْها...اِنَّ الْعَجَبَ كُلَّ الْعَجَبِ لِمَنْ صَدَّقَ بِدارِ الْبَقاءِ، وَ هُوَ يَسْعى لِدارِ الْفَناءِ، وَ عَرَفَ اَنَّ رِضَى اللهِ فى طاعَتِه، وَ هُوَ يَسْعى فى مُخالَفَتِه.
(بحار، ج 77، ص 182)
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
ترجمه:


عبدالله بن عمر گفت:
شنيدم پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: آن خيرى است كه اميد مى رود، و يا شرّى است كه از آن پرهيز مى شود و يا باطلى شناخته شده است كه از آن پرهيز مى شود يا حقى روشن و آشكار است كه طلب مى شود و يا آخرتى است كه رو مى آورد پس براى آن تلاش و كوشش مى شود. (بدانيد) دنيا ناپايداريش شناخته شده است پس از آن دورى مى شود. شگفتا و بس شگفتا! كه كسى قبول دارد خانه اى جاويدان هست،
اما براى سراى فانى مى كوشد و مى داند كه رضاى الهى در اطاعت اوست،
امّا در مخالفت او گام برمى دارد.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:24
http://www.mehrupload.ir/images/joi45fe6sdwi0n9ezcf.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://www.mehrupload.ir/images/joi45fe6sdwi0n9ezcf.gif
اين حديث قدرى جمله هايش پيچيده است.
اما آنچه به نظر ما مى رسد اين است كه حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)مى خواهد در ابتدا،
محتواى دنيا را ذكر كند و در ادامه حديث به تضاد بين عمل و عقيده انسانها بپردازد;
بدين معنا كه، مشكل مردم در عدم شناخت نيست، بلكه كوتاهى در عمل است.
سرمايه هاى دنيا يا خوب است يابد، كه اگر خوب باشد سزاوار است انسان آنها را بطلبد و اگر بد باشد شايسته است انسان از آنها بپرهيزد; به عبارت ديگر، سلسله حقايقى هستند كه شناخته و معيّن شده اند و انسان بايد آنها را بشناسد و بدانها معتقد باشد و توجه داشته باشند كه مسلّم، آخرتى در راه است و انسانها در آستانه آن قرار دارند و بايد براى رسيدن به سعادت آن جهان تلاش كنند.

<FONT size=3>بى اعتبارى دنيا را همه مى شناسند و مى دانند اين دنيا، به كسى وفا نكرده و عروسى است كه هزاران داماد را ناكام گذارده و به كسى كام نداده است.(1) لذا، بايد از آن دورى جست. اين چيزى است كه من در تفسير اين جمله ها مى فهمم كه در واقع، در بسيارى از اوقات، ما گناه را به گردن ج%u

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:24
http://www.mehrupload.ir/images/joi45fe6sdwi0n9ezcf.gif
از اين رو، به ما گفته اند:
هراز چند گاهى به زيارت اهل قبور برويد.
حداقل هفته اى يك بار، سرى به آن جا بزنيد تا بدانيد كه آخرين منزل هستى اين است.
گويا در روايات آمده،
زيارت اهل قبور، غم و غصه را كم مى كند،
چون غم و غصه هاى ما معنوى نيست. غصه مى خورم كه چرا به فلان مقام نرسيدم؟
چرا خانه ندارم؟
چرا و چرا... لذا، وقتى قبرستان رفتى و دريافتى كه عاقبت خانه ات، دل قبر خواهد بود، آرام مى گيرى.در قم قبرستانى است كه در قسمت بالاى آن، علما مدفونند. روزى به آن جا رفتم، ديدم عكسهاى اساتيدمان، رفقايمان ـ نه يكى و نه دو تا ـ در آن جاست. وقتى آنها را مى بينيد، متوجّه مى شويد كه اين مرگ براى ما نيز هست. اين حرفهاى عوام كه، خدا نكند! و پناه بر خدا!
چشم شيطان كور و گوش شيطان كر،
در مورد مرگ معنايى ندارد. مرگ شوخى بردار نيست، همه مكاتب و ملل قبول دارند كه انسان سرانجام مى ميرد و ساعت مرگ هيچ كسى معيّن نشده است. حضرت على(عليه السلام) در بستر شهادت حرفهاى عجيبى دارد كه يك كتاب را در يك جمله كه در خطبه 149 نهج البلاغه، مى فرمايد:
«اَنَا بِالاَْمْسِ صاحِبُكُمْ وَ اَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ وَ غَدًا مُفارِقُكُمْ...; من ديروز با شما همنشين بودم و امروز درس عبرتى براى شما هستم و فردا از نزد شما مى روم.»
مجموعه دنيا در همين سه روز (ديروز من، امروز من، فرداى من) خلاصه مى شود.حالا آيا ارزش دارد كه انسان گناه كند، و پا روى حق بگذارد؟
اگر ارزش ندارد پس بياييم و خود را اصلاح نماييم.تضاد بين عمل و عقيده«اِنَّ الْعَجَبَ...»: گاهى مى شود كه بين اعتقاد و عمل انسان تضادّ است; به چيزى عقيده دارد، اما عملش بر خلاف آن است. حتماً براى اين تضاد بايد سرچشمه اى پيدا بشود، چون اعتقاد در عمل اثر مى گذارد و عمل در اعتقاد. فرق بين انسان و حيوانات اين است كه حيوانات انگيزه هاى غريزى دارند، ولى انسان انگيزه فكرى دارد; يعنى، مى انديشد و صلاح و فساد چيزى را كه مى خواهد انجام دهد تعيين و آن گاه بر طبق آن عمل مى كند. ولى با وجود اين، بسيار مى شود كه بين عمل و اعتقاد او تضاد رخ مى دهد. خلاصه بايد ديد سرچشمه آن در كجاست؟نمونه اش اين دو جمله اى است كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) مطابق اين حديث فرمود: شگفتا كه كسى قيامت را قبول دارد اما تمام تلاش خود را براى دنيا مى كند! و باز شگفتا از كسى كه مى داند خشنودى خدا با اطاعت از او به دست مى آيد اما گناه مى كند!
چنين تضادى از نظر روانى، سرچشمه هاى مختلفى دارد:
1 ـ ضعف ايمان:
عقيده، سست است. وقتى اين گونه باشد با شك آميخته مى شود; و اين سستى و شك حاكى از عدم باور قلبى است و چنين چيزى در عمل نيز اثر مى گذارد، چون عمل آيينه تمام نماى درون آدمى است. وقتى شما مى دانيد آتش سوزنده است محال است دستتان را نزديك آن ببريد. اگر به همين اندازه به كلام الهى اعتقاد داشتيد محال بود بين عقيده و عملتان تضاد باشد:
«اِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ اَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً اِنَّما يَأْكُلُونَ فى بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً;
كسانى كه اموال يتيمان را به ظلم و ستم مى خورند، (در حقيقت،) تنها آتش مى خورند; و به زودى در شعله هاى آتش (دوزخ) مى سوزند.»
(سوره نساء، آيه 10)
http://www.mehrupload.ir/images/joi45fe6sdwi0n9ezcf.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:24
http://www.mehrupload.ir/images/joi45fe6sdwi0n9ezcf.gif
بنابراين، براى رهايى از اين مصيبت و فاجعه، بايد عقيده را محكم كرد.
2 ـ قدرت شهوات:
در ظاهر ايمان خوبى دارد، امّا شهوت به اندازه اى قوى است كه بر ايمان غالب مى شود.
براى جلوگيرى از اين آلودگى، چاره اى جز مهار شهوات از طريق رياضت نفس، مطالعه حال بزرگان، علما و مطالعه آيات و روايات نداريم
.3 ـ غفلت:
ايمان دارد و شهوات قوى هم ندارد،
مثل انسانى كه غافل است دارد ميان آتش مى رود و يا بر اثر غفلت آب داغ بر روى دستش مى ريزد;
در نتيجه، غفلت يكى از عواملى است كه باعث اين گونه تضادها مى شود.
آن چنان گرفتار زيبايى ظاهرى دنياست كه از هر چيز ديگرى غفلت دارد.
راه مقابله با غفلت هم، دوام تفكّر است:
همه روزه انسان لحظاتى را براى فكر كردن بگذارد، مخصوصاً به هنگام خواب. لحظاتى بينديشد كه امروز من چه كردم،
چه نكردم؟
كجا هستم؟
چرا آمده ام؟
آمدنم بهر چه بود؟
مقصود از آفرينش چه بوده؟
آيا به هدف آفرينش نزديك شده ام؟
خلاصه اين دوام تفكر، باعث پاره شدن پرده هاى غفلت مى شود.(3)
به هرحال، اين كه مى بينيم اشخاصى بر ضد عقيده خود عمل مى كنند، به سبب همين عوامل است; مثلاً، اشخاصى ضرر مواد مخدر را مى دانند، ولى مى گويند: چه كنيم نمى توانيم جلو خودمان را بگيريم; اختيار از دستمان بيرون رفته است.
با توجه به اين مطالب، از يك طرف بايد پايه هاى ايمان را تقويت كرد كه اين هم چند راه دارد:
مطالعه بيشتر;
و عمل خوب و صالح:
عمل صالح، ايمان انسان را راسخ و محكم و نور هدايت را در دل انسان بيشتر مى كند; مهار شهوات;
و ديگر دوام تفكرّ.
http://www.mehrupload.ir/images/joi45fe6sdwi0n9ezcf.gif
---------------------------------------------------------------------------------------
1. به قول حافظ:

مجو درستى عهد از جهان سست نهاد *** كه اين عجوز، عروس هزار دامادست

2. «وَ قَدْ سَمِعَ رَجُلاً يَذُمُّ الدُّنْيا: اَيُّهَا الذّامُّ لِلدُّنْيا، المُغْتَرُّ بِغُرُورِها، الْمُنْخَدَعُ بِأَباطيلِها! أَتَغْتَرُّ بِالدُّنْيا ثُمَّ تَذُمُّها؟ اَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَيْها، أمْ هِىَ المُتَجَرِّمَةُ عَلَيْكَ؟ مَتَى اسْتَهْوَتْكَ، أَمْ مَتى غَرَّتْكَ؟ أَبِمَصارِعِ آبائِكَ مِنَ الْبِلى أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهاتِكَ تَحْتَ الثَّرى؟ كَمْ عَلَّلْتَ بِكفَّيْكَ، وَ كَمْ مَرَّضْتَ بِيَدَيْكَ!...».

3ـ روزها فكر من اين است و همه شب سخنم *** كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم

از كجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟ *** به كجا مى روم؟ آخر ننُمايى وطنم

مانده ام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا *** يا چه بوده ست مراد وى ازين ساختنم؟

جان كه از عالَم عِلوى است، يقين مى دانم *** رختِ خود باز برآنم كه همان جا فكنم

مرغ باغ ملكوتم نِيَم از عالَم خاك *** دو سه روزى قفسى ساخته اند از بدنم

اى خوش آن روز كه پرواز كنم تا برِ دوست *** به هواى سرِ كويش پر و بالى بزنم.

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:24
http://www.mehrupload.ir/images/joi45fe6sdwi0n9ezcf.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)چهار دستور اسلامى و كوتاهى عمر دنيا
http://www.mehrupload.ir/images/joi45fe6sdwi0n9ezcf.gif


26 ـ عَنْ اَبى اَيُّوبَ الاَْنْصارى، قالَ: سَمِعْتُ
رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله)يَقُولُ: حُلُّوا اَنْفُسَكُمُ الطّاعَةَ، وَ اَلْبِسُوها قِناعَ الُْمخالَفَةِ، فَاجْعَلُوا آخِرَتَكُمْ لاَِنْفُسِكُمْ، وَ سَعْيَكُمْ لِمُسْتَقَرِّكُمْ، وَاعْلَمُوا اَنَّكُم عَنْ قَليل راحِلُونَ، وَ اِلَى اللهِ صائِرُونَ، وَ لايُغْنى عَنْكُمْ هُنالِكَ اِلاّ صالِحُ عَمَل قَدَّمْتُمُوهُ، وَ حُسْنُ ثَواب اَحْرَزْتُمُوهُ، فَاِنَّكُمْ اِنَّما تَقْدِمُونَ عَلى ما قَدَّمْتُمْ وَ تُجازُونَ عَلى ما اَسْلَفْتُمْ... .
(بحار، ج 77، ص 182)
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
ترجمه:


ابوايّوب انصارى روايت كرده است كه، شنيدم پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى فرمود: لباس و حلّه اطاعت الهى در بر كنيد و جامه مخالفت با هواى نفس را بر جانتان بپوشانيد. پس آخرت را از آن خويش كنيد و سعيتان را براى جايگاه ابدى خودتان قرار دهيد. بدانيد كه شما به زودى كوچ مى كنيد و به سوى خدا مى رويد در آن روز چيزى جز عمل صالحى كه از پيش فرستاده ايد و يا ثوابى كه پس انداز كرده ايد; بى نيازتان نمى كند; چرا كه شما بر آنچه از پيش فرستاده ايد، وارد مى شويد و برابر اعمالى كه مقدم داشته ايد پاداش و يا كيفر داده مى شويد.
http://www.mehrupload.ir/images/joi45fe6sdwi0n9ezcf.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:24
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

نور هدايت

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
در اين حديث ابتدا چهار دستور وجود دارد و سپس درباره كوتاهى عمر دنيا بحث مى شود، اما چهار دستور:
1 ـ حلّه و لباس تزيين كننده اطاعت الهى بر تن كنيد.

2 ـ جامه مخالفت با هواى نفس بپوشيد.

3 ـ آخرت را براى خودتان نگه داريد.

4 ـ سعى شما براى منزل اصلى تان باشد.
در اين جا، جمله اى است كه بايد بسيار به آن توجه كرد. مى فرمايد:
اطاعت، لباسى زينتى براى انسان است و چهره انسان را زيبا مى كند. جامعه اى كه در آن فرمان خدا به كار رود، جامعه اى زيباست.
جامعه بى خدا، جامعه اى است كه به هر طرف آن نگاه كنى زشتى و پلشتى در آن موج مى زند.
اگر آخرتى هم در كار نبود ـ كه حتماً هست ـ انسان براى همين زندگى دنيايى لازم بود از خدا فرمان ببرد، زيرا گردن نهادن به فرمان الهى، به انسان شخصيّت مى دهد و او را گرامى مى گرداند: شما انسانى را تصوّر كنيد كه زبانش، چشمش و خلاصه تمام اعضايش، لجام گسيخته و بى قيد و بند است و هر خلافى را انجام مى دهد. چنين انسان آلوده اى را با انسانى مقايسه كنيد كه از زبانش، چشمش، قلبش و خلاصه اعضا و جوارحش مواظبت مى كند; شما فطرتاً به اين انسان مهذّب و پاكيزه علاقه مند مى شويد و از اولى تنفّر داريد. اوّلى لباس اطاعت الهى را از تنش به در آورده و فاسق شده است
(فسق در لغت به معناى خُرُوجُ النَّباتِ عَنِ التَمْرَةِ است; يعنى، هسته از خرما بيرون بيايد. چنين هسته اى لخت و برهنه است). انسان فاسق نيز چنين است، اما انسان پاك و مطيع فرمان خدا، پوشش زيباى اطاعت الهى را بر تن دارد.اما بيان حضرت(صلى الله عليه وآله) درباره كوتاهى عمر دنيا:
«بدانيد كه به زودى شما كوچ مى كنيد و به سوى خدا مى رويد. سرمايه اى كه به حال شما در آن جا مفيد باشد، عمل صالح است و چيزى جز آنچه را از قبل فرستاده ايد، در اختيار شما نخواهد بود.»

در بسيارى از روايات افراد به مسافرانى تشبيه شده اند كه دنيا منزلگاه موقّتى آنان است و مقصد نهاييشان آخرت: مسافرى كه اختيارش دست خودش نيست او را آورده اند و سرانجام نيز مى برند.(1) انسان در منزلگاه، وسايلى تهيّه مى كند و آماده حركت مى شود.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:25
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
سفرهاى سابق با سفرهاى امروزى خيلى فرق داشت.
وقتى مى خواستند از شهرى به شهر ديگر بروند فاصله بين دو شهر را تقسيم مى كردند، به آن مقدارى كه مسافر بتواند در مدت روز بپيمايد و در هر جايى منزلى مى ساختند. لذا تعبير مى كردند كه مثلاً مسافت از قم تاتهران سه منزل است;
يعنى، صبح كه حركت مى كنيم شب به جايى مى رسيم و توقف مى كنيم. البته خوابيدن شب براى مقاصدى بود:
1 ـ استراحت، 2 ـ ايمنى از خطر سارقان و حيوانات وحشى. آب انبارى بود آب برمى داشتند براى بين راه، و مركب را آماده مى ساختند. كسى كه به اين منزل بين راه مى آمد آن را خانه هميشگى فرض نمى كرد. حال اگر واقعاً بينش ما درباره دنيا همين باشد كه دنيا دار بقا نيست و بايد سرانجام به منزل اصلى كوچ كنيم، وضعمان فرق مى كند و متحوّل مى شويم.حيات واقعى براى آن جاست. در قرآن، آيه 64 سوره عنكبوت مى خوانيم:
«وَ ما هذِهِ الْحَيوةُ الدُّنْيا اِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ اِنَّ الدّارَ الاْخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ; اين زندگى دنيا(2)، چيزى جز سرگرمى و بازى نيست;
و زندگى واقعى سراى آخرت است اگر مى دانستند.»
اگر چنين نگرشى داشته باشيم ديگر براى يك قطعه زمين، مقام و...، دعوا نمى كنيم.
تازه منزلگاههاى قديم با دنيا فرق دارد، چون آنها مى دانستند وقتى سر شب به منزل رسيدند تا صبح هستند و بعد حركت مى كنند، اما چه كسى تضمين كرده است كه در دنيا تا صبح هست يا تا ظهر زنده است. آنچه در روايت تصريح شده اين است كه، در آن دنيا چيزى كه به درد آدمى بخورد، نيست مگر دو چيز: اعمال صالحى كه از پيش مى فرستد; و ثواب و نيكويى كه براى خود فراهم كرده است. ممكن است فرق بين اين دو، در اين باشد كه اعمال صالح مال خود انسان و حسن ثواب تفضّل الهى است;
يعنى، كارى مى كند كه مشمول تفضّلات الهى گردد، اگر چه عمل صالحى هم نداشته باشد; اما آن گونه باشد كه انسان به سبب حسن نيّتش، مشمول ثواب الهى است يا اين كه ديگران براى او ثواب، هديه بفرستند.به هر حال، مشكل بزرگ انسانها در اين دنيا، عدم درك واقعيّتهاست و چقدر جالب است جمله اميرالمؤمنين(عليه السلام):
«رَحِمَ اللهُ امْرِءً عَلِمَ مِنْ اَيْنَ وَ فى أَيْنَ وَ اِلى اَيْنَ»
تمام زندگانى دنيا در اين سه جمله نهفته است:
از كجا آمديم، در كجا هستيم و به كجا مى رويم؟
بدين معنا كه هر كس اين سه نكته را بداند مشمول رحمت الهى مى گردد. اشاره به آن حديث معروف است كه در نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 130، آمده است كه
حضرت على(عليه السلام) پشت دروازه كوفه آمد و با مردگان صحبت كرد و فرمود:
«اَما لَوْ اُذِنَ لَهُمْ فِى الْكَلامِ لأََخْبَرُوكُمْ اَنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى;
اگر به اين مردگان اجازه بدهند كه با شما تماس بگيرند، هر آينه به شما خبر مى دهند كه (اين سفر زاد و توشه مى خواهد و) هيچ چيزى بهتر از عمل صالح و تقوا نيست.»
انسان بايد اين مسأله را، آن قدر به خودش تلقين كند تا كاملاً متوجه بشود و آن را باور كند.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

1. من به خود نامدم اين جا كه به خود باز روم *** آن كه آورد مرا باز بَرَد در وطنم

2. تعبير به «حيات دنيا» ـ كه بارها در سوره هاى مختلف قرآن مجيد آمده است ـ اشاره به پستى اين زندگى در مقايسه با «حيات آخرت» و زندگى جاويدان و زوال ناپذير آن است، زيرا «دنيا» از ماده «دنو» (بر وزن غُلّو) در اصل به معنى نزديكى در مكان، يا زمان، يا منزلت، يا مقام است، سپس دنيا و ادنى، گاه به موجودات كوچك كه در دسترس قرار دارند، در مقابل موجودات بزرگ اطلاق شده; و گاه در موضوعات پست در مقابل خوب و والا; گاه به نزديك در مقابل دور اطلاق گرديده است; و از آن جا كه زندگى اين جهان در برابر جهان ديگر، هم كوچك است و هم بى ارزش و هم نزديك، نام «حيات دنيا» كاملاً متناسب آن است. (تفسير نمونه، ج 16، ص 134)

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:25
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)توصيف دنيا و مقايسه اى بين گذشته و آينده آن
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


27 ـ عَنْ اَبى هُرَيْرَة قالَ، قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) فى خُطْبَتِه:
لاتَكُونُوا مِمَّنْ خَدَعَتْهُ الْعاجِلَةُ، وَ غَرَّتْهُ الاُْمْنِيَّةُ فَاسْتَهْوَتْهُ الْخُدْعَةُ فَرَكَنَ اِلى دارِ السُّوءِ سَريعَةِ الزَّوالِ، وَ شيكَةِ الاِْنْتِقالِ. اِنَّهُ لَمْ يَبْقَ مِنْ دُنْياكُمْ هذِه فى جَنْبِ ما مَضى اِلاّ كَاِناخَةِ راكِب اَوْ صَرِّ حالِب، فَعَلى ما تَعْرِجُونَ وَ ماذا تَنْتَظِرُونَ؟... .
(بحار، ج 77، ص 183)
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
ترجمه:


از ابوهريره روايت شده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در خطبه اش فرمود: از كسانى نباشيد كه دنيا به آنان نيرنگ زده و آرزوها آنان را فريفته است پس نيرنگ و فريب دنيا، وى را سرگشته و بى خرد و مدهوش ساخت و لذا به دنياى پر از نكبت و بدى و زودگذر و ناپايدار دل بست و اعتماد كرد بدانيد از اين دنياى شما در مقايسه با آنچه گذشته، فقط به اندازه خواباندن شترى يا بستن پستان حيوانى، باقى مانده است. بنابر اين، بر چه چيزى بالا مى رويد (در كجا اقامت مى كنيد) و چه چيزى را انتظار مى بريد؟
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:25
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

نور هدايت

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اين خطبه، مسائل مهّمى را بيان مى دارد(1).
نخستين موضوعى كه بدان اشاره شده:
زرق و برق دنياست و فريبى كه شخص از درون و برون دنيا مى خورد كه از يكى به «خدعه» و از ديگرى به «غرور»
تعبير فرموده است:«خَدَعَتْهُ الْعاجِلَةُ وَ غَرَّتْهُ الأُمْنِيَّةُ;
دنياى زودگذر او را فريفته است و آرزوهاى دور و دراز درونى او را مغرور ساخت.»
در واقع خدعه و غرور شبيه يكديگر هستند، ولى در اين جا خدعه، فريب بيرونى است و غرور، فريب درونى.انسان، زرق و برق و جاه و منزلت دنيايى را مى بيند و به انسانهايى كه در ناز و نعمت به سر مى برند توجه مى كند و همين چيزها او را به خود مشغول و از خدا و آخرت و ارزشهاى معنوى غافل مى سازد. حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
از چنين افراد نباش كه گاهى عواملى از درون خود او را بفريبد و گاهى عواملى از برون.(2)دوّمين چيزى كه بدان اشاره شده ناپايدارى دنياست. كسى كه از درون يا برون، فريب دنيا را مى خورد; در حقيقت به دارالسّوء (= سراى بد) اعتماد كرده است آن هم سرايى كه به سرعت نابود مى شود و انسان از آن كوچ مى كند و هر لحظه در آن
«جرس فرياد برمى دارد كه بر بنديد محملها.»
در اين جا از يكى به زوال و از ديگرى به انتقال تعبير شده است. آوردن هر دو كلمه، نكته دارد: زايل شدن; يعنى، اين شخص آنچه دارد از دست مى دهد; و منتقل شدن; يعنى، شخص به مكانى مى رود كه بايد در آن جا حساب پس بدهد. پس، نعمتهاى دنيايى سريع مى آيد و زود هم مى گذرد. البته قرآن هم روى اين مسائل تأكيد كرده است و از فريبندگى دنيا، به تزيين تعبير مى كند و آن را گاهى خدا به خودش، گاهى به نفس و گاهى به شيطان نسبت مى دهد كه همه آنها ـ از لحاظى ـ صحيح است:1ـ نسبت دادن آن به خدا، براى مسبب الاسباب بودن خداست.
2 ـ اسناد آن به شيطان براى آن وسوسه هايى است كه از بيرون به درون جان انسان مى خزد.
3 ـ نسبت دادن آن به خود انسان، به سبب هواى نفس و صفات درونى آدمى است.
در نظر مردم عادى ـ كه سطحى فكر مى كنند ـ واقعاً دنيا زرق و برق دارد; اما از نظر كسانى كه به عمق اين دنيا فرو رفته اند، هيچ زرق و برقى ندارد. اين زرق و برقها براى اين است كه انسان آن را از دور مى بيند و قضاوت مى كند و به قول معروف: «از دور دستى به آتش دارد»
اما وقتى بدان نزديك شدى و در دام آن افتادى جانت را آتش مى زند و گوش را كر مى سازد. لذا چون بيشتر انسانها، عقلشان در چشمشان است و به ژرفاى مسائل پى نمى برند گرفتار اين ياوه ها مى شوند;
والاّ وقتى به درون زندگى كسانى كه به جاه و مال و منال رسيده اند و مقامهاى دنيايى آنان، چشم او را پر كرده است وارد شود مى بيند كه خير، چنان آش دهن سوزى هم كه مى گويند نيست. حكايت زير مطلب را واضح مى سازد:آورده اند كسى آرزوى سلطنت داشت و از سلطانى خواست كه يك روز به جاى او به تخت سلطنت بنشيند و فرمان دهد. خواسته اش قبول شد و او را بر تخت نشاندند. بعد او نگاهى به بالاى سرش كرد و ديد كه كارد بسيار بزرگ و سنگينى در آن بالا آويزان كرده اند كه به تار مويى بسته است. وحشت كرد و با خود انديشيد اگر اين كارد رها شود و از آن جا بر سر من فرود آيد چه خواهد شد. مدتى امر و نهى كرد، بالاخره ناراحت شد و از جا برخاست و گفت:
اصلاً ما از خير اين مقام گذشتيم.بعدفكر كرد، پيش خود گفت: تو از دور گمان مى كنى اين سلطنت،واقعاًارزش دارد،درحالى كه هرلحظه ممكن است اين سلطان كشته شود، اطرافيانش، برادرانش و پسرانش عليه او قيام كنند و او را بر اندازند بنابراين گويى زير شمشيرى كه به مويى بسته، نشسته است.يكى از رؤساى جمهور آمريكا بعد از آن كه از رياست جمهورى بيرون آمد، گفته بود: راحت شدم; و علّتش اين است كه در شبانه روز ده يا پانزده بار مرا از خواب بيدار مى كردند، چون در اين دنياى بزرگ، هر روز حادثه اى واقع مى شود كه بايد مرا در همان ساعت در جريان بگذارند شبى نيست كه مرا از خواب،
بارها و بارها بيدار نكنند و اگر بيدار نكنند منافع مملكتى در خطر مى افتد.

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:25
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
دنياى اين جورى هم، هر روز چند تا از اين حادثه ها در آن رخ مى دهد. بعد گفته بود: حالا كه بيرون آمده ام شب راحت مى خوابم.خلاصه دنيا، دورنماى جالب و زيبايى دارد، ولى وقتى كسى وارد آن شد مى بيند خبرى نيست و چه تعبير زيبايى اميرالمؤمنين(عليه السلام)در نهج البلاغه خطبه 114، دارد:
«كُلُّ شَىْء مِنَ الدُّنْيا سَماعُهُ اَعْظَمُ مِنْ عِيانِه،
وَ كُلُّ شَىْء مِنَ الاْخِرَةِ عِيانُهُ اَعْظَمُ مِنْ سَماعِه;
هر چيز دنيا شنيدنش بزرگتر از ديدنش است و هر چيز آخرت ديدنش بزرگتر از شنيدنش است.» نمى توان آخرت را با الفاظ بيان و توصيف كرد. بخصوص در آن جمله كه حضرت على(عليه السلام)فرمود:
(ممكن است كسى بگويد:)
دنيا فريبنده است. دنيا با صد زبان بى زبانى، بىوفايى و ناپايدارى خود را اعلان مى دارد. باز فرمود: آيا اين قبرهاى درهم شكسته پدرانت فريبنده است؟
آيا اين آثار بازمانده از نياكانت فريبنده است؟
اين بيمارانى كه شب تا به صبح در كنار بستر آنها بوده و از آنان پرستارى مى كرده اى فريبنده هستند؟
خلاصه اگر دقت كنيم در واقع اين ما هستيم كه خودمان را فريب مى دهيم.در ادامه كلام حضرت على(عليه السلام) تعبيرى است كه در كمتر آيه و روايتى، اين تعبير مطرح شده است. معمولاً از بىوفايى يا از عدم ثبات دنيا و عدم اعتماد به دنيا بحث مى شود. اما در اين جا، بحثى مقايسه اى است: آنچه، از دنيا باقى مانده در مقابل آنچه از دنيا گذشته خيلى كم است و دو مثال بيان فرموده است:1 ـ «اِناخَةِ راكِب; خواباندن شتر»:
براى اين كه كسى پياده شود، شتر را مى خوابانند، چون نمى توان از شتر ايستاده پياده شد و نه بر آن سوار شد. از عجايب شتر، يكى اين است كه وقتى مى خوابد و بار بر آن مى نهند و كسى بر آن سوار مى شود راحت با باروبنه برمى خيزد،
در حالى كه حيوانات ديگر نمى توانند اين كار را انجام دهند.
همين نكته اخير را بعضى از مفسرين در آيه 17 سوره غاشيه:
«اَفَلا يَنْظُرُونَ اِلَى الاِْبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ;
آيا آنان به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است.»
يادآور شده اند، كه مقدار زيادى از آن به وضع خاص سر و گردن شتر بستگى دارد; سر آن، مانند اهرمى عمل مى كند و با آن تكان مخصوص كه مى دهد بار سبك مى شود و مى تواند با تمام قدرت برخيزد. زمان اين اناخه (= خواباندن) بسيار كم است و دنيا نيز چون اين اناخه، ديرى نمى پايد.
2 ـ«صَرِّ حالِب»:
موقعى كه حيوان پستانش پر از شير است، گاهى براى آن كه بچه اش، شيرها را نخورد با كيسه اى دور پستانش را مى بندند و گرهى بر آن مى زنند كه اين معطلى هم ندارد و وقتى را تلف نمى كند. آن چيزى را كه به پستان مى بندند صرار مى گويند. انتخاب اين دو مثال جالب، تشبيهى براى دنياست.
اناخة راكب;يعنى،مى خوابانندكه آخرخط است بايدپياده شوى. اين با مسأله رفتن از دنيا تناسب دارد، مثل اين كه انتهاى سوارى است و شتر را خوابانده اند و به انسان مى گويند: بفرماييد پياده شويد.
صرحالب; يعنى، به بچه حيوان فرصتى مى دهد تا شيرى بنوشد بعد منعش مى كنند. حال به انسان هم مقدارى عمر داده اند بعد مرگش آن رشته را پاره مى كند. اين تشبيهات بسيار حساب شده و متناسب با موضوع انتخاب شده اند. مى فرمايد: از دنيا باقى نمانده مگر به اندازه خواباندن يك شتر و پياده كردن سوار آن. كه زمان خيلى كوتاهى است، يا به اندازه اين كه پستان حيوان را ببندند و جلو بچه اش را بگيرند و بگويند: سهم تو بيش از اين نيست.اكنون منظور از اين كه، باقى مانده عمر دنيا در جنب آنچه گذشت، بسيار كم است چيست؟ آيا كل عمر دنيا اين طور است يا عمر هر انسانى؟ اگر منظور عمر دنيا باشد; يعنى، باقى مانده دنيا نسبت به گذشته بسيار اندك است، زيرا از عمر دنيا ميلياردها سال مى گذرد و اگر مراد، عمر بشر باشد; يعنى، بشر با اين كه ساليان درازى است در اين دنيا هست ـ البته خصوص بنى آدم روشن نيست ـ اين عمر بشر در مقايسه با باقى مانده آن بسيار اندك است. ممكن است از عمر آدم(عليه السلام)زياد نگذشته باشد، ولى نوع انسان منحصر به آدم نبوده است، دلايلى داريم كه قبل از آدم، انسانهايى در زمين مى زيسته اند، دنيايى بوده است; يا ممكن است نسبت به عمر خود شما باشد كه آنچه مانده نسبت به آنچه گذشته خيلى كم است;
يعنى، اطمينان نداريم شايد باقى مانده عمر يك ساعت باشد و لذا بايد فرض را بر اين گذارد كه چيزى باقى نمانده است. حال وقتى اين طور شد بر چه چيزى اعتماد داريد؟
از چه وسيله اى براى ترقى و عروج استفاده مى كنيد؟
لحظه اى باقى نمانده همين يك لحظه را غنيمت بدان. مى خواهى توبه كنى توبه كن و فرصت را از دست نده. درعصرماحوادث نسبت به گذشته زيادترشده استوخيلى سريع وتند مى گذرد و پيش آمدهايى رخ مى دهد كه انسان آنها را در خواب هم نمى بيند. لذا زندگى دنيا نسبت به گذشته بى اعتبارتر شده است.


http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

1. لازم به ذكر است كه بين خطبه ها و احاديث معمولى فرق است; معمولاً خطبه ها جامعيت بيشترى دارد، چون در مجلسى رسمى و در حضور جمع زيادى ايراد مى شود و گوينده هم در صدد بيان مسائل اساسى و زير بنايى است.

2. انسانها چند گروهند: بعضى آنقدر ضعيف و ناتوانند كه تنها مشاهده زرق و برق دنيا براى فريب و غرورشان كافى است، اما بعضى كه مقاومت بيشترى دارند، وسوسه هاى شيطان نيز بايد به آن افزوده شود و شيطان درون و برون دست به دست هم دهند تا آنها را بفريبند. بدون شك بسيارى از مظاهر زندگى غرورآميز و غفلت زاست، و گاه چنان انسان را به خويشتن مشغول مى دارد كه از هرچه غير آن است غافل مى سازد.

به همين دليل در بعضى از روايات اسلامى از امير مؤمنان على(عليه السلام)مى خوانيم كه وقتى از آن حضرت پرسيدند: «اَىُّ النّاسِ اَثْبَت رَأْياً; چه كسى از همه مردم با فكرتر، و از نظر انديشه ثابت تر است؟ فرمود: مَنْ لَمْ يَغُرَّهُ النّاسُ مِنْ نَفْسِه وَ لَمْ تَغُرَّهُ الدُّنْيا بِتَشْويقِها; كسى كه مردم فريبكار او را نفريبند و تشويقهاى دنيا نيز او را فريب ندهد.»

ولى با اين حال در صحنه هاى مختلف همين دنياى فريبنده، صحنه هاى گويايى است كه ناپايدارى جهان و توخالى بودن زرق و برقهاى آن را به روشنترين وجهى بيان مى كند كه هر انسان هوشمندى را مى تواند بيدار كند، بلكه ناهوشمندان را نيز هوشيار مى سازد. (تفسير نمونه، ج 17، ص 95)


http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:25
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)دنيا معدن جواهر است
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


28 ـ عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ عَبّاس قالَ: سَمِعْتُ
رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله)يَقُولُ:
اَيُّهَا النّاسُ، بَسْطُ الاَْمَلِ مُتَقَدِّمُ حُلُولِ الاَْجَلِ، وَ الْمَعادُ مِضْمارُ الْعَمَلِ، فَمُغْتَبِطٌ بِمَا احْتَقَبَ غانِمٌ، وَ مُتَيَسِّرٌ بِما فاتَهُ نادِمٌ. اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّ الطَّمَعَ فَقْرٌ، وَالْيَأْسَ غِنى وَ الْقَناعَةَ راحَةٌ، وَ الْعُزْلَةَ عِبادَةٌ، وَ الْعَمَلَ كَنْزٌ، وَ الدُّنْيا مَعْدِنٌ ...، فَبادِرُوا الْعَمَلَ وَ اَنْتُمْ فى مَهْلِ الاَْنْفاسِ، وَ جِدَّةِ الاَْحْلاسِ، قَبْلَ اَنْ تُأْخَذُوا بِالْكَظْمِ، فَلايَنْفَعُ النَّدَمُ.



(بحار، ج 77، ص 183)


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

ترجمه:


ابن عباس مى گويد: از پيامبر(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود: اى مردم! قبل از آن كه مرگ انسان فرا برسد، آرزوها جلو او گسترده مى شود و معاد ميدان عمل و مسابقه است. (مردم دو دسته اند) آدم فقيرى كه غبطه مى خورد و به همان اندازه اى كه در راه خدا انفاق مى كند، پيروز و سرافراز است، و ثروتمند و دارايى كه از اموالش بهره اى نبرده و انفاق نكرده لذا پشيمان و نادم است، اى مردم! طمع، فقر و بيچارگى و چشم نداشتن به مال مردم بى نيازى است قناعت موجب آسايش، دورى از مردم عبادت، عمل صالح گنج و دنيا معدن است. پس در اين فرصتى كه داريد، عمل كنيد ـ هر چند اين فرصت به اندازه فاصله بين دم و بازدم و يا عوض كردن روكش زين باشد ـ پيش از آن كه گذرگاه نفس گرفته شود. كه ديگر در آن وقت، پشيمانى سودى نخواهد داشت.

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:26
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
حضرت(صلى الله عليه وآله) دو مطلب را در اين حديث يادآور مى شود:
1 ـ «قبل از آن كه اجل و مرگ انسان فرا برسد، آرزوها جلو او گسترده مى شود:
شايد اشاره به اين باشد كه هر چه انسان عمرش بالاتر مى رود طول آرزوهايش بيشتر مى شود. همچنين آرزوهاى دور و دراز انسان خامتر و گسترده تر و غير منطقى تر مى گردد(1). اين اعلان خطرى است به كسانى كه هر چه سنشان بالا مى رود آرزوهايشان طولانى مى گردد. و همين باعث مى شود كه نتوانند از دنيايشان ـ آن چنان كه بايد ـ براى آخرتشان بهره ببرند.
2 ـ «معاد، مضمار و ميدان عمل است.»
گاهى ممكن است به ميدان مسابقه هم مضمار بگويند. علّت اين كه عرب به ميدان مسابقه مضمار مى گويد اين بود قبل از آن كه مسابقه اسب سوارى برگزار شود به سراغ ميدانهاى تمرين مى رفتند و سعى مى كردند اسبها را ورزيده كنند كه در آن دو كار صورت مى گرفت:
1 ـ اسب ورزيده تر مى شد.
2 ـ اسب لاغر مى شد.
مضمار به معناى لاغر شدن هم هست و لذا در خطبه 24 نهج البلاغه آمده است:
«امروز مضمار است.» دنيا ميدان تمرين مسابقه آخرت است، از اين تعبير بر مى آيد كه گاهى به خود ميدان مسابقه هم مضمار مى گويند، چون در آن جا مى دوند و لاغر مى شوند.به هر حال، مطابق اين فرمايش حضرت(صلى الله عليه وآله)، معاد مضمار عمل است. خيال نكنيد انسان با آرزوها به جايى مى رسد. در آن جا اعمال با هم مسابقه مى دهند هر كه عملش بيشتر، برنده مسابقه است و هر كه عملش كمتر و آلوده تر، بازنده و زيانكار است. دنيا شما را با آرزوها سرگرم مى كند در حالى كه در بازار قيامت، امل و آرزو به درد نمى خورد، بلكه عمل مثمرثمر است. از جمله بعدى مى فهميم كه مردم دو دسته اند:
دسته اى مُغتبط و دسته اى متيّسر.
بعضى مغتبط را به معناى مسرور گرفته اند ولى به نظر مى رسد مغتبط آدم فقيرى است كه غبطه مى خورد و به همان اندازه اى كه در راه خدا مى دهد با همان اندك، غانم و پيروز و بهره مند است.

و عده اى همه چيز دارند، ولى چون نتوانسته اند از اموالشان بهره اى ببرند پشيمان مى شوند.در جمله هاى بعدى شش چيز را بيان فرموده است:
1 و 2 ـ فقر و غناى انسان، درونى است نه بيرونى.
آدم طماع دنيا را هم داشته باشد باز فقير است و به عكس آدم بى اعتنا به دنيا اگر هيچ چيزهم نداشته باشد باز غنى است. روح بايد سيراب و غنى باشد، چون بهترين ثروت، ثروت درونى و نفسانى است. طمع فقر است و چشم نداشتن به مال دنيا، ثروت:
«اِنَّ الطَّمَعَ فَقْرٌ، وَ الْيَأْسَ غِنى».
3ـ انسان به استراحت محتاج است اگراستراحتوراحتى مى طلبى بايد در درون جانت آن را جستجو كنى،
زيرا قناعت آدمى را آسايش مى بخشد:
«وَالْقِناعَةُ راحَةُ»;
و حرص انسان را در زحمت مى افكند.
4 ـ انسان براى اين كه هميشه بتواند خدا را عبادت كند بايد در گوشه خلوتى بنشيند،
نه به اين معنا كه از مردم فاصله بگيرد،
بلكه به اين معنا كه در شبانه روز ساعتى بيابد كه تنها خودش باشد و خداى خودش. بهترين موقعيت، آخر شب و هنگام سحر است كه معمولاً ديگران در خوابند. عبادت با توجّه و حضور قلب در نيمه شب به انسان نيرو و صفاى دل مى دهد:
«وَ الْعُزْلَةَ عِبادَةٌ»
5 و 6 ـ «گنج انسان عمل اوست و دنيا معدن است»
من تعبيرات مختلفى درباره دنيا شنيده ام كه دنيا مزرعه آخرت است،
يا خانه موعظه و پل است، اَمّا اين كه
«دنيا معدن است»
را فقط در اين جا ديده ام. دنيا معدنى است كه از آن جواهر در مى آورند.
خلاصه براى كسانى كه اهل استفاده از دنيا باشند جاى بدى نيست.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:26
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


1. بدون شك اميد و آرزو و يا به تعبير عرب «اَمل» عامل حركت چرخهاى زندگى انسانهاست، كه حتى اگر يك روز از دلهاى مردم جهان برداشته شود، نظام زندگى به هم مى ريزد، و كمتر كسى دليلى بر فعاليّت و تلاش و جنب و جوش خود پيدا مى كند.

ولى همين عامل حيات و حركت اگر از حدّ بگذرد و به صورت «آرزوى دور و دراز» درآيد بدترين عامل انحراف و بدبختى است، و درست همانند آب باران است كه مايه حيات است امّا اين آب اگر از حدّ گذشت مايه غرق شدن و نابودى خواهد شد.

اين آرزوهاى كشنده همان ا ست كه آيات (1 ـ 5 سوره حجر) روى آن تكيه كرده و آن را مايه بى خبرى از خدا و حق و حقيقت مى شمارد، اين آرزوها و اميدهاى دور و دراز چنان انسان را به خود مشغول مى دارد و غرق در عالمى از تخيّل مى سازد، كه از زندگى و هدف نهايى اش به كلّى بيگانه مى شود.

حديت معروفى كه در نهج البلاغه خطبه 42 از على(عليه السلام) نقل شده نيز بيان گويايى براى اين واقعيّت است: «اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّ اَخْوَفَ ما اَخافُ عَلَيْكُمُ اثْنانِ: اِتِّباعُ الْهَوى وَ طُولُ الاَْمَلِ; فَاَمَّا اِتِّباعُ الْهَوى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ; وَ اَمّا طُولُ الاَْمَلِ فَيُنْسِى الاْخِرَةَ; اى مردم! ترسناك ترين چيزى كه از آن بر شما مى ترسم دو چيز است: پيروى از هوى و هوس، و آرزوهاى طولانى، امّا تبعيت از هوى و هوس انسان را از راه حق باز مى دارد و آرزوهاى طولانى آخرت را بدست فراموشى مى سپارد»!

و به راستى چه افراد با استعداد و شايسته و لايقى كه بر اثر گرفتارى در دام آرزوى دراز به موجودات ضعيف و مسخ شده اى مبدّل گشتند كه نه تنها به حال جامعه شان مفيد نيفتادند، بلكه منافع شخصى خود را نيز پايمال كردند، و از هرگونه تكامل نيز باز ماندند، آن چنانكه در دعاى كميل مى خوانيم: «وَ حَبَسَنى عَنْ نَفْعى بُعْدُ اَمَلى; آرزوى دراز مرا از منافع واقعى ام محروم ساخت».

اصولاً آرزو كه از حدّ گذشت، دايماً انسان را در رنج و تعب وامى دارد، شب و روز بايد تلاش كند، و به گمان خود دنبال سعادت و رفاه مى رود در حالى كه چيزى جز بدبختى و شقاوت براى او فراهم نمى شود، و اين گونه افراد غالباً در همين حال جان مى دهند و زندگى دردناك و غم انگيزشان مايه عبرت است براى آنها كه چشم و گوش بينا و شنوا دارند. (تفسير نمونه، ج 11، ص 11)

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:26
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)مسلمانان سه دسته اند http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


29 ـ عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ عُمَرَ قالَ: سَمِعْتُ
رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يَقُولُ:
يَكُونُ اُمَّتى فِى الدُّنْيا عَلى ثَلاثَةِ اَطْباق. اَمَّا الطَّبَقُ الاَْوَّلُ: فَلايُحِبُّونَ جَمْعَ الْمالِ وَ ادِّخارِهِ وَ لايَسْعَوْنَ فى اقْتِنائِه وَ احْتِكارِه، وَ اِنَّما رِضاهُمْ مِنَ الدُّنْيا سَدُّ جَوْعَة وَ سَتْرُ عَوْرَة وَ غِناهُمْ فيها ما بَلَغَ بِهِمُ الاْخِرَةَ، فَأُولئِكَ الاْمِنُونَ الَّذينَ لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاهُمْ يَحْزَنُونَ.وَ اَمَّا الطَّبَقُ الثّاني: فَإِنَّهُمْ يُحِبُّونَ جَمْعَ الْمالِ مِنْ اَطْيَبِ وُجُوهِه، وَ اَحْسَنِ سَبيلِه، يَصِلُونَ بِه اَرْحامَهُمْ وَ يَبِرُّونَ بِه اِخْوانَهُمْ وَ يُواسُونَ بِه فُقَرائَهُمْ، وَ لَعَضُّ اَحَدِهِمْ عَلَى الرَّضيفِ اَيْسَرُ عَلَيْهِ مِنْ أَنْ يَكْتَسِبَ دِرْهَماً مَنْ غَيْرِ حِلِّه، اَوْ يَمْنَعَهُ مِنْ حَقِّهِ، اَنْ يَكُونَ لَهُ خازِناً اِلى حينِ مَوْتِه، فَاُولئِكَ الَّذينَ اِنْ نُوقِشُوا عُذِّبُوا، وَ اِنْ عُفِىَ عَنْهُمْ سَلِمُوا.وَ امَّا الطَّبَقُ الثّالِثُ: فَإِنَّهُمْ يُحِبُّونَ جَمْعَ الْمالِ مِمّا حَلَّ وَ حَرُمَ، وَ مَنَعَهُ مِمَّا افْتَرَضَ وَ وَجَبَ، اِنْ أَنْفَقُوهُ، اَنْفَقُوهُ اِسْرافاً وَ بِداراً، وَ اِنْ اَمْسَكُوهُ اَمْسَكُوهُ بُخْلاً وَ احْتِكاراً، اُولئِكَ الَّذينَ مَلَكَتِ الدُّنْيا زِمامَ قُلُوبِهِمْ حَتّى اَوْرَدَتْهُمُ النّارَ بِذُنُوبِهِمْ.


(بحار،ج77، ص 184)


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

ترجمه:


عبدالله بن عمر گفت: شنيدم كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمود: امّت من در دنيا بر سه دسته اند: دسته اول كسانى هستند كه جمع (و انبار) كردن مال را دوست ندارند و در گردآورى و احتكار مال نمى كوشند. آنان از دنيا به اندازه برطرف كردن گرسنگى و پوشاندن برهنگى ها (و زشتى ها) راضى اند و بى نيازى شان در چيزى هست كه آنان را به آخرت برساند. اينان در امنيت هستند و كسانى اند كه نه ترسى دارند و نه اندوهى.
امّا دسته دوّم: آنان دوست دارند كه مال را از پاك ترين و بهترين راههاى حلال جمع كنند، با آن صله رحم مى نمايند و به برادران ايمانى شان احسان و نيكى مى كنند و با فقرا و بيچارگان مواسات مىورزند. از نظر آنان سنگ سخت را با دندان جويدن آسانتر است از اين كه درهمى حرام به دست آورند يا حقوق واجب آن را نپردازند و در مسير حق و درست مصرف نكنند و تا هنگام مرگ، نگهبان مال باشند. پس اينان كسانى اند كه اگر خداوند درباره آنان سختگيرى كند (و مته به خشخاش بگذارد) عذاب مى شوند و اگر از ايشان درگذرد، سالم مى مانند.
اما دسته سوّم: افرادى هستند كه جمع مال را، از راه حرام و يا حلال، دوست دارند و از انفاق مال در موارد واجب دريغ مىورزند (هم مصرف مال و هم درآمدشان هر دو خراب است).
اينان اگر انفاق كنند، اسراف است و اگر انفاق نكنند، به سبب بخل و احتكار است، آنان كسانى هستند كه دنيا زمام و مهار قلبشان را در دست گرفته است تا به سبب گناهانشان وارد جهنم كند.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:26
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود:
امت من در دنيا سه طبقه اند:
1 ـ جمعى مال را دوست ندارند و به خودشان اجازه نمى دهند مالى احتكار كنند. به اندازه سدّ جوع و سترعورت بسنده مى كنند و بى نيازى آنان در چيزى است كه ايشان را به آخرت بكشاند; بدين معنا كه سبكبار آمده اند و سبكبار مى روند. اينان غمى و ترسى از گذشته و آينده ندارند.
2 ـ كسانى هستند كه دوست دارند مال را از بهترين راههاى حلال جمع كنند و با اين مال، صله رحم و به برادران نيكى مى كنند، با فقرا به مواسات رفتار مى نمايند براى آنان دندان بر سنگ سخت گذاردن بهتر از اين است كه براى كسب يك درهم، سراغ حرام بروند. حقوق شرعى را مى پردازند و بقيه را نزد خود نگه مى دارند اگر خدا درباره آنان سخت گيرى كند و در حساب آنان، مته به خشخاش بگذارد عذاب مى شوند;
والا جان سالم به درد مى برند.سؤال: اگر اينها واقعاً به دنبال روزى حلال رفته و در مسير حق و عدالت مصرف كرده اند بايد مقامشان از طبقه اول بيشتر باشد كه هيچ هم به دست نياورده اند؟
مثلاً در مورد على(عليه السلام) هست كه هزار بنده از زحمت خودش آزاد ساخت. آيا فضيلت در ترك طلب است يا فضيلت در آن است كه حلال را بطلبد و آن را انفاق كند؟
جواب: اين برداشت از درست معنا نكردن حديث است اگر حديث را درست معنا كنيم چنين سؤالى پيش نمى آيد. اگر انسان مال را مقدمتاً براى انفاق بخواهد چنين چيزى پسنديده هم هست. اما مراد از طبقه دوم اين است كه جمع كردن مال را دوست دارند;
يعنى، براى مال اصالتى قائلند وهمين،كارشان راسخت وخراب مى كند. فكر مى كنم اگر با كل دستورات اسلامى سر و كار داشته باشيم در مى يابيم كه اسلام ترجيح مى دهد انسان توليد كند و آن گاه ببخشد و در راه خدا ايثار و انفاق نمايد. چنين انسان اگر كار كند و مالى به دست آورد و سپس انفاق كند و مال براى او اصالتى نداشته باشد از زاهد هم بالاتر است.3 ـ كسانى كه دوستدار جمع آورى مالند و فرقى ندارد كه آن را از راه حلال به دست آورند يا از راه حرام; هم مصرف مال آنها و هم درآمدشان هر دو خراب است. اگر انفاق هم كنند اسراف است و بى حساب;
يعنى،بدون آن كه مورد و مستحق بخشش را بشناسند، انفاق مى كنند;
و اگر امساك كنند از بخل و احتكار است. اينها كسانى هستند كه دنياقلبشان راافسون كرده و به سبب گناها نشان وارد آتش مى شوند.زهد، عدم وابستگى به دنياست، نه نداشتن دنيا. شما اگر همه دنيا را داشته باشى و به آن وابسته نباشى زاهدترين مردمى; مثلاً،
على(عليه السلام) كه در راس حكومت قرار داشت، چنين بود و مى فرمود:
«اين حكومت از آن كفش كهنه وصله زده در نظر من بى ارزشتر است.»
او امير بود نه اسير. اگر انسان پيراهنى داشته باشد، ولى وابسته به آن باشد اين فرد راغب به دنياست، نه زاهد(1).
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

1. درباره مال و ثروت، نظرات متفاوتى در جهت افراط و تفريط وجود دارد: بعضى براى آن چنان اهميّتى قائلند كه حلاّل تمام مشكلاتش مى دانند، و جاى تعجب نيست كه اين گروه پيوسته به جمع اموال پردازند و آنى راحت ننشينند و هيچ قيد و شرطى براى آن قائل نباشند و حلال و حرام در نظرشان يكسان باشد.

در نقطه مقابل اين گروه، جمعيّتى هستند كه براى مال و ثروت، كمترين ارزشى قائل نيستند، فقر را مى ستايند و براى آن ارج قائلند، حتى مال را مزاحم تقوا و قرب خدا مى دانند!

ولى در برابر اين دو عقيده كه در طرف «افراط» و «تفريط» قرار دارد آنچه از قرآن مجيد و روايات اسلامى استفاده مى شود، اين است كه مال خوب است امّا به چند شرط: نخست اين كه: «وسيله» باشد و نه «هدف»;

ديگر اين كه انسان را «اسير خود نسازد» بلكه انسان «امير» بر آن باشد; و سوّم اين كه از طرق مشروع به دست آيد و در راه رضاى خدا مصرف گردد. علاقه به چنين مالى نه تنها دنياپرستى نيست، بلكه دليلى بر علاقه به آخرت است.

(تفسير نمونه، ج 27، ص 219)

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:26
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)مراتب يقين
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


30 ـ عَنْ اَنَسِ بْنِ مالِكِ قالَ، قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله):
اِنَّ مِنْ ضَعْفِ الْيَقينِ اَنْ تُرْضِى النّاسَ بِسَخَطِ الله تَعالى، وَ اَنْ تَحْمَدَهُمْ عَلى رِزْقِ اللهِ تَعالى وَ اَنْ تَذُمَّهُمْ عَلى ما لَمْ يُؤْتِكَ اللهُ.... اِنَّكَ اِنْ تَدَعُ شَيْئاً لِلّهِ اِلاّ اَتاكَ اللّهُ خَيْراً مِنْهُ، وَ اِنْ تَأْتى شَيْئاً تَقَرُّباً اِلَى اللهِ تَعالى اِلاّ اَجْزَلَ اللهُ لَكَ الثَّوابَ عَنْهُ. فَاجْعَلُوا هِمَتَّكُمْ اَلاْخِرَةَ لايَنْفَدُ فيها ثَوابُ الْمَرْضِىِّ عَنْهُ، وَ لايَنْقَطِعُ فيها عِقابُ الْمَسْخُوطِ عَلَيْهِ.


(بحار، ج 77، ص 185)


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

ترجمه:


انس بن مالك روايت كرده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: بدرستى كه از ضعف يقين اين است كه مردم را در عوض خشم الهى از خود خشنود سازى و براى روزى هايى كه خداوند (به تو) داده، مردم را ستايش كنى و بر چيزى كه خداوند از تو بريده و قطع كرده، آنان را ملامت نمايى. چيزى را براى خدا ترك نمى كنى، جز اينكه خداوند بهتر از آن را به تو مى دهد و كارى را براى خشنودى او انجام نمى دهى، جز اينكه ثواب فراوان به تو مى دهد.
پس همت شما آخرت باشد، زيرا ثواب و پاداش بنده نيكوكار كه خداوند از او راضى است و عقاب و مكافات بدكار كه مورد خشم خداست پايان نمى پذيرد.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:26
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
مطابق اين حديث حضرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)،شش مطلب بيان فرموده:
1 ـ يكى از نشانه هاى ضعف يقين اين است كه انسان مردم را از خودش راضى كند در عوض غضب الهى; يعنى، انسان مردم را در مقدّرات خودش، مؤثرتر از خداوند ـ تبارك و تعالى ـ بداند. اگر انسان به ربوبيت و ربّ العالمين بودن خدا معتقد باشد و ايمان قوى داشته باشد كه هرچه هست از اوست. در آيه 26 سوره آل عمران مى خوانيم:
«تُؤْتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ;
به هر كس بخواهى حكومت مى بخشى;
و از هر كس بخواهى، حكومت را مى گيرى هر كس را بخواهى عزّت مى دهى;
و هر كه را بخواهى خوار مى كنى.»
چون مى دانم روزى دهنده من، خداست; از هيچ كس نمى ترسم، پيش كسى سر خم نمى كنم. اگر او مرا يارى كند و تمام عالم مخالف من باشند نمى توانند كارى بكنند.
پس اگر مى بينيم گاه بعضى، نزد مردمان فرومايه سر فرو مى آورند، ناشى از ضعف يقينى است كه دامنگير انسان مى شود. البته يقين مراتبى دارد كه اين مراتب در عمل انسان مؤثر است، زيرا عمل، بازتاب عقيده است به هر اندازه كه عقيده محكم باشد، عمل پاكتر است. غالباً آلودگى اعمال، به سبب آلودگى عقايد است. اين كه مى گويند:
همه چيز حتى اخلاق و فروع دين را بايد در اصول عقايد درست كرد، براى همين است.يقين سه مرتبه معروف دارد:
1 ـ علم اليقين;
2 ـ عين اليقين;
3 ـ حق اليقين.
در اين مورد آتش را مثال مى زنند كه مثال خوبى براى فهم اين سه مرحله است:
گاهى انسان از دود پى به وجود آتش مى برد اين را علم اليقين مى گويند;
گاهى آتش را مى بيند اين مى شود عين اليقين و گاهى آتش را با تمام وجود، حس مى كند اين مى شود حق اليقين;
به عبارت ديگر، گاهى دليل عقلى است;
گاهى شخص با چشم مى بيند;
و گاهى تجربه هم مى كند.(1)حال اگر در مورد مال يتيم ـ مثلاً ـ چنين مراقبتى باشد كه در آيه 10 سوره نساء مى خوانيم:
«اِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ اَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً اِنَّما يَأْكُلُونَ فى بُطُونِهِمْ ناراً;
كسانى كه اموال يتيمان را به ظلم و ستم مى خورند (در حقيقت) تنها آتش مى خورند» و يا ايمان داشته باشد كه انفاق چيزى از انسان كم نمى كند، بلكه بر مال او مى افزايد. همان گونه كه در قرآن آيه 261 سوره بقره آمده است:
«مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ فى سَبيلِ اللهِ كَمَثَلِ حَبَّة اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فى كُلِّ سُنْبُلَة مِائَةُ حَبَّة وَ اللهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ;
كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، همانند بذرى هستند كه هفت خوشه بروياند;
كه در هر خوشه، يكصد دانه باشد;
و خداوند آن را براى هر كس بخواهد (و شايستگى داشته باشد) دو يا چند برابر مى كند.» دست به گناه نمى زند.
آن مرتبه هاى بالاى يقين اين گونه است كه اگر بهترين ميوه ها را در كنارش بگذارى و آتش را در طرف ديگرش، هر دو به نظر او يكى است همان طور كه از آتش مى پرهيزد، از آن ميوه ها ـ كه مثلاً مال يتيم است ـ مى گريزد. اين جاست كه بايد پايه هاى ايمان را محكم كرد، يك مقدارش را بايد از خدا خواست و با استغاثه و تضرع در نيمه هاى شب، از خدا يقين كامل بطلبيم و بگوييم:
«يا واهِبَ الْيَقينِ! ارْزُقْنِى الْيَقينَ; عِلْمَ الْيَقينِ وَ عَيْنَ الْيَقينِ وَ حَقَّ الْيَقينِ».
اگر اينها را به انسان بدهند و در مقابلش همه دنيا را از انسان بگيرند سهل است;
و بر عكس اگر همه دنيا را بدهند و انسان آنها را نداشته باشد جز درد و بدبختى چيز ديگرى نيست. حقيقت مطلب، همان يقين است كه بايد از طريق تعلم و عمل به دست آورد، چون ايمان و عمل در يكديگر تأثير متقابل دارند لذا در قرآن در كنار ايمان، عمل صالح نيز ذكر شده است.
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifخلاصه اگر انسان به حق اليقين برسد، بيمه شده است. http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:27
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
به هرحال، در اوّلين قسمت كلام مى فرمايد:
از ضعف يقين است كه به سراغ مخلوق مى روى و خالق را وا مى نهى و خشم او را مى خرى. همه اينها از باور ضعيف يا بى باورى است.
2 ـ يكى از نشانه هاى ضعف يقين اين است كه تو گمان مى كنى آنان روزى دهنده اند لذا، سپاسشان مى گويى و ستايششان مى كنى. بعضى ها مى گويند:
اگر فلانى نبود من بيچاره مى شدم يا از گرسنگى مى مردم و يا گاهى به صورت شرك آلودش مى گويند: اول خدا، دوم شما. او را در كنار خدا قرار مى دهد،
ولى به ترتيب; در حالى كه اصلاً مقايسه شدنى نيستند، بنده كجا و مولا كجا! درست است كه،
«مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الَْمخْلُوقَ لَمْ يَشْكُرِ الْخالِقَ;
كسى كه شكر مخلوق را نمى گويد شكر خالق را هم به جا نمى آورد»
اما اين كه بگويد: اين بنده را هم در كنار خدا داشته باشم تا به من كمك كند، شرك است.3 ـ عكس آن هم اين است كه انسان بگويد: فلان كس نان مرا بُريد. مردم را بر چيزى كه خدا از تو بريده است مذمت كنى. خدا براى مصلحتى، يا دليلى و يا مجازات تو، روزى ات را قطع كرده، و آن فرد وسيله بوده است.در ادامه، حضرت سه مطلب را مطرح مى كند:
الف ـ اگر انسان چيزى را براى خدا رها كند خداوند بهتر از آن را به او مى دهد. مبادا گمان كنى چيزى را كه براى خدا مى دهى زيان مى كنى نه، نه تنها ضرر نمى كنى بلكه نفع هم مى برى.

ب ـ اگر هر كار ى را براى خدا كنى خداوند ثواب فراوان به تو مى دهد.

ج ـ همت شما آخرت باشد كه ثواب و عقابش دايمى است.

اما در مورد جمله اول از آيات قرآن كمك بگيريم و با اين احاديث بياميزيم تا در مجموع، مسأله براى ما روشن گردد. قرآن در آيه 268 سوره بقره مى فرمايد:
«اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللهُ
يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللهُ واسِعٌ عَليمٌ;
شيطان شما را (به هنگام انفاق) وعده فقر و تهيدستى مى دهد;
و به فحشا (و زشتيها) امر مى كند; ولى خداوند وعده آمرزش و فزونى به شما مى دهد، و خداوند قدرتش وسيع، و (به هر چيز) داناست.»
وقتى انسان مى خواهد انفاق كند شيطان دست او را مى گيرد و به او وعده فقر مى دهد، ولى بر عكس خدا وعده آمرزش و زيادتر كردن مى دهد.
ودر آيه 276 همين سوره، مى فرمايد:
«يَمْحَقُ اللهُ الرِّبوا وَ يُرْبِى الصَّدَقاتِ»;
خداوند،ربا رانابودمى كند; و صدقات را افزايش مى دهد»!
و در آيه 7، سوره روم، مى فرمايد:
«يَعْلَمُونَ ظاهِرًا مِنَ الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ;
آنها فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند، و از آخرت (و پايان كار) غافلند»!
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:27
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
مردم هميشه ظاهر دنيا را مى بينند اما اسلام به باطن مى نگرد و مى گويد:
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif انفاق باعث كمبود نيست; http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
مثلاً، در محاسبه ما، شهدا جزء امواتند، ولى قرآن مى فرمايد:
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifبالاتر از محاسبات شما، محاسبات ديگرى نيز هست. http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
اگر با محاسبات قرآن بسنجيد، نتيجه ها وارونه مى شود جايى كه فنا فرض مى شود مى بينند كه هستى است و جايى كه موت فرض مى شود حيات جاويدان را مى بينند. اين نمى شود مگر با ديد ايمانى.در دنيايى كه ما زندگى مى كنيم ظاهر يك سرى منافع زودگذر ضررهاى دراز مدت دارد و عكس آن هم صادق است، همه عقلا مى گويند:
اگر منفعت دراز مدت، به عملى كوتاه مدت بسته است بايد آن عمل سختِ كوتاه مدت را انجام داد. اگر شما با يك عمل جراحى، در آينده از دست مرض خلاصى مى يابيد بايد آن را قبول كنيد. انسان گاهى غذاى چرب و لذيذى براى او حاضر است اما مى گويد:
سرماخوردگى دارم. از اين رو از لذت يك ساعت، براى سلامت صدها ساعت بعد صرف نظر مى كند. حال چرا ما در مورد آخرت به اين اصل عقلايى عمل نكنيم؟ آيا ـ العياذ بالله ـ به اندازه همين پرهيز و استفاده از عمل جراحى به آخرت باور نداريم؟ آيا همان گونه كه در دعاى كميل آمده است قبول داريم در آن جا عذابى است كه،
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif«تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ يَدُومُ مَقامُهُ وَ لايُخَفَّفُ عَنْ اَهْلِه...;http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
عذاب جهنم مدتش طولانى و جاودانى است و از اهل آن تخفيف داده نمى شود»؟
آيا همان گونه كه قرآن در آيات 1 و 2 سوره حج فرموده است قبول داريم
«اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَىْءٌ عَظيمٌ يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَة عَمّا اَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْل حَمْلَها وَ تَرَى النّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى وَلكِنَّ عَذابَ اللهِ شَديدٌ;
كه زلزله رستاخيز امر عظيمى است ـ روزى كه آن را مى بينيد (آنچنان وحشت سراپاى همه را فرا مى گيرد كه) هر مادر شيردهى، كودك شيرخوارش را فراموش مى كند، و هر باردارى جنين خود را بر زمين مى نهد و مردم را مست مى بينى، در حالى كه مست نيستند ولى عذاب خداوند بسيار شديد است.»چرا براى ثواب جاودانى زحمت چند روزه را قبول نمى كنيم؟ چرا درباره آخرت، اين منطق را نمى پذيريم؟
حياتى كه«اُكُلُها دائِمٌ» است. اينها چيزهايى است كه وقتى انسان مطالعه مى كند گاهى وحشت مى كند كه نكند ما اينها را باور نكرده ايم..
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


1. مرحوم آيت الله دستغيب در صفحه 94 كتاب داستانهاى شگفت مى نويسد:

مخلص در ولايت اهل بيت(عليهم السلام) جناب آقا ميرزا ابوالقاسم عطار تهرانى نقل نمود از عالم بزرگوار مرحوم حاج شيخ عبدالنبى نورى، كه از جمله شاگردان حكيم الهى، مرحوم حاج ملاهادى سبزوارى بوده است در سال آخر عمر مرحوم حاجى، روزى شخصى در مجلس درس ايشان آمد و خبر داد كه در قبرستان شخصى پيدا شده و نصف بدنش در قبر است و نصف ديگر بيرون و دايماً نظرش به آسمان است و هرچه بچّه ها مزاحمش مى شوند به آنها اعتنايى نمى كند.

مرحوم حاجى گفتند: خودم بايد او را ملاقات كنم، چون مرحوم حاجى او را ديد بسيار تعجب كرد، نزديكش رفت، ديد به ايشان هم اعتنايى نمى كند.

مرحوم حاجى گفتند: تو كيستى و چكاره اى؟ من تو را ديوانه نمى بينم از آن طرف رفتارت هم عاقلانه نيست، در جواب ايشان گفت: من شخص نادان بى خبرى هستم، تنها دو چيز را يقين كرده و باور دارم يكى آن كه دانسته ام كه مرا و اين عالم را خالقى عظيم الشأن است كه بايد در شناختن و بندگى او كوتاهى نكنم; دوّم آن كه دانسته ام در اين عالم نمى مانم و به عالم ديگر خواهم رفت و نمى دانم وضع من در آن عالم چگونه خواهد بود. جناب حاجى من از اين دو علم بيچاره و پريشان حال شده ام به طورى كه مردم مرا ديوانه مى پندارند شما كه خود را عالم مسلمانان مى دانيد و اين همه علم داريد چرا ذره اى درد نداريد و بى باكيد و در فكر نيستيد؟!

اين اندرز مانند تيرى بود كه بر دل مرحوم حاجى نشست، حاجى برگشت در حالى كه دگرگون شده بود و كمى از عمرش كه مانده بود دايماً در فكر سفر آخرت و تحصيل توشه اين راه پر خطر بود تا از دنيا رفت.

هركس در هر مقامى كه باشد محتاج شنيدن موعظه و نصيحت است; زيرا اگر نسبت به آنچه مى شنود دانا باشد آن موعظه برايش تذكر; يعنى، يادآورى است چون انسان فراموشكار است و هميشه محتاج به يادآورى است; و اگر جاهل باشد اندرز برايش دانش و كسب معرفت است.»

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:27
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)كسب روزى http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


31 ـ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله):
لَيْسَ شَىْءٌ تُباعِدُكُمْ مِنَ النّارِ اِلاّ وَ قَدْ ذَكَرْتُهُ لَكُمْ وَ لا شَىْءٌ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ اِلاّ وَ قَدْ دَلَلْتُكُمْ عَلَيْهِ اِنَّ رُوحَ الْقُدُسِ نَفَثَ فى رَوْعى اَنَّهُ لَنْ يَمُوتَ عَبْدٌ مِنْكُمْ حَتّى يَسْتَكْمِلَ رِزْقَهُ، فَاَجْمِلُوا فِى الطَّلَبِ فَلايَحْمِلَنَّكُمُ اسْتِبْطاءُ الرِّزْقِ عَلى اَنْ تَطْلُبُوا شَيْئاً مِنْ فَضْلِ اللهِ بِمَعْصِيَتِه، فَاِنَّهُ لَنْ يُنالَ ما عِنْدَ اللهِ اِلاّ بِطاعَتِه اَلا وَ اِنَّ لِكُلِّ امْرِء رِزْقاً هُوَ يَأْتيهِ لامَحالَةَ، فَمَنْ رَضِىَ بِه بُورِكَ لَهُ فيهِ وَ وَسِّعَهُ، وَ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِه لَمْ يُبارَكْ لَهُ فيهِ و لَمْ يَسَعَهُ، اِنَّ الرِّزْقَ لَيَطْلُبُ الرَّجُلَ كَما يَطْلُبُهُ اَجَلُهُ.


(بحار، ج 77، ص 185)


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

ترجمه:


از ابن عمر روايت شده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: آنچه شما را از آتش جهنم دور مى سازد، براى شما بيان كردم و آنچه شما را به بهشت نزديك مى كند بخوبى برايتان شرح دادم وچيزى را فروگذارنكردم، به من وحى شد كه كسى نمى ميرد مگر اين كه روزى او كامل شود پس در طلب روزى اعتدال را مراعات كنيد. مبادا كندى (و كمى و عقب افتادن) روزى شما را وادار كند براى طلب آن مرتكب گناه شويد; زيرا كسى به نعمتهايى كه نزد خداست نمى رسد مگر به سبب فرمانبرى او. بدانيد هر كسى بهره اى از روزى دارد كه ناچار به سراغ او مى آيد. پس كسى كه به روزى خودش قانع باشد رزق او مبارك مى شود و وسعت مى يابد و كسى كه بدان قانع و راضى نباشد مباركى و وسعتى نمى بيند. رزق به سراغ آدمى مى آيدهمان گونه كه مرگ به سراغ آدم مى آيد.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:27
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
حضرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
به هر چه شما را ـ فعلاً و قولاًـ از بهشت دور مى كند بر حذر مى دارم. و هر چه شما را به بهشت نزديك و از جهنم دور مى گرداند فرمان مى دهم. فايده اين حديث، اين است كه ما همواره تلاش كنيم كه احكام اسلام را پياده كنيم و اين حساب ما را از اهل سنت ـ كه معتقدند هر جا نص نيست حكم هم نيست ـ جدا مى كند. به همين دليل، اهل تسنّن به فقها حق مى دهند كه قانون جعل كنند، قياس بشود و استحسان و مصالح مرسله را پياده كنند. چنين مذهبى كه نيمى در اختيار خدا و معصوم(عليه السلام) است و نيمى در اختيار مردم، با مذهبى كه همه اش از سوى خدا و معصومين(عليهم السلام)است بسيار متفاوت خواهد بود و البته ظاهر آيه 3 سوره مائده:
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif«اَلْيَومَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ; http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
امروز دين شما را كامل كردم»
نيز همين است، چون دين عبارت است از مجموعه عقايد و قوانين و اخلاقيات. حديث اين ديدگاه را به ما مى دهد كه به عنوان يك مجتهد استنباط كنيم نه اين كه تشريع نماييم. خلاصه، كار ما استخراج است نه تشريع.در اين جا، چند تذكر لازم است:
اين همه اصرارى كه در اعتدال طلب روزى مى شود به اين معنا نيست كه اسلام جلو سعى و تلاش را مى گيرد.(1) بعضى مى گويند:
اينها عامل تخدير است و معنايش اين است كه جامعه اسلامى، فعاليت اقتصادى را سست بگيرد، چون رزق مقسوم است و خواه ناخواه مى آيد و لازم نيست به دنبالش بروى. در حالى كه چنين نيست و نكته اش هم در خود روايت هست، مى فرمايد:
مبادا به سراغ گناهان برويد!
در واقع مردم به دنبال دنيا هستند و گاهى به آن عشق مىورزند و همين عشق باعث مى شود كه روزى را از راه معصيت بخواهند.
اين روايات، ترمزى است در مقابل دنياپرستان گناه كار و به اين معنا نيست كه اگر كسانى بخواهند براى پيشرفت جامعه اسلامى، از راه حلال فعاليت اقتصادى داشته باشند، اشكالى داشته باشد بنابراين، روايات جنبه تخديرى ندارد و دعوت به بيگانگى از مسائل اقتصادى نمى كند و عامل عقب ماندگى از نظر زندگى مادى هم نيست.
در روايات هست كه مبادا براى روزى، سراغ معاصى برويد! از گران فروشى، تقلب در جنس، كم فروشى، رباخوارى، دزدى، احتكار و... نهى شده است.2 ـ درسى به همه طالبان علم مى دهد كه ايمان داشته باشيم كه خداوند روزى اهل علم را مى رساند، چرا كه اگر اهل علم به فكر جمع مال باشند دو خطر بزرگ در بردارد:
الف ـ اينها سرمشق مردمند بايد الگو باشند.
اگر خودشان به دنبال دنيا بروند سرمشق ديگران نمى توانند باشند.
ب ـ مالى كه ديگران (غير اهل علم) جمع مى كنند ضربه به مذهب نمى زند، ولى اگر اهل علم با حق و ناحق كردن و از طرق مختلف به جمع مال بپردازند،
به دين ضربه مى زند.
اين واقعاً مايه حسرت است.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:28
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif



1. بعضى از افراد سست و بى حال با اتكا به تعبيراتى همانند (آيه 6 سوره هود. «وَ ما مِنْ دابَّةِ فِى الاَْرْضِ اِلاّ عَلَى اللهِ رِزْقُها; هيچ جنبنده اى در زمين نيست مگر اينكه روزى او بر خداست» يا رواياتى كه روزى را مقدّر و معين مى داند، چنين مى انديشند كه لزومى ندارد انسان براى تهيّه معاش، زياد تلاش كند، چرا كه روزى مقدّر است و به هرحال به انسان مى رسد، و هيچ دهان بازى بدون روزى نمى ماند!

اين چنين افراد نادان كه شناختشان درباره دين و مذهب فوق العاده سست و ضعيف است، بهانه به دست دشمنان مى دهند كه مذهب عاملى است براى تخدير و ركود اقتصادى و خاموش كردن فعاليتهاى مثبت زندگى، و تن در دادن به انواع محروميتها، به عذر اين كه اگر فلان موهبت نصيب من نشده حتماً روزى من نبوده; اگر روزى من بود، بدون چون و چرا به من مى رسيد و اين فرصت خوبى به دست استثمارگران مى دهد كه هرچه بيشتر خلقهاى محروم را بدوشند و آنها را از ابتدايى ترين وسايل زندگى محروم سازند. در حالى كه مختصر آشنايى به قرآن و احاديث اسلامى براى پى بردن به اين حقيقت كافى است كه اسلام پايه هرگونه بهره گيرى مادى و معنوى انسان را سعى و كوشش مى شمرد تا آن جا كه در جمله شعار گونه قرآنى: «لَيْسَ لِلاِْنْسانِ اِلاّ ما سَعى» بهره انسان را منحصراً در كوشش و كارش قرار مى دهد.
پيشوايان اسلام براى اين كه سرمشقى به ديگران بدهند در بسيارى از مواقع كار مى كردند; كارهايى سخت و توانفرسا.پيامبران پيشين نيز از اين قانون مستثنا نبودند; از چوپانى گرفته، تا خياطى و زره بافى و كشاورزى اِبا نداشتند. اگر مفهوم تضمين روزى از طرف خدا، نشستن در خانه و انتظار رسيدن روزى باشد، نبايد پيامبران و امامان كه از همه آشناتر به مفاهيم دينى هستند اين همه براى روزى تلاش كنند. بنابراين ما هم مى گوييم: روزى هركس مقدّر و ثابت است، ولى در عين حال مشروط به تلاش و كوشش; و هرگاه اين شرط حاصل نشود مشروط نيز از ميان خواهد رفت. اين درست به آن مى ماند كه مى گوييم: «هركس اجلى دارد و مقدار معيّنى از عمر» مسلماً مفهوم اين سخن آن نيست كه اگر انسان حتى دست به انتحار و خودكشى و يا تغذيه از مواد زيانبخش بزند تا اجل معينى زنده مى ماند; مفهومش اين است كه اين بدن استعداد بقا تا مدّت قابل ملاحظه اى دارد امّا مشروط به اين كه اصول بهداشت را رعايت كند و از موارد خطر بپرهيزد; و آنچه را سبب مرگ زودرس مى شود از خود دور كند.نكته مهم اين است كه آيات و روايات مربوط به معين بودن روزى در واقع ترمزى است روى افكار مردم حريص و دنياپرست كه براى تأمين زندگى به هر در مى زنند، و هر ظلم و جنايتى را مرتكب مى شوند، به گمان اين كه اگر چنين نكنند زندگى شان تأمين نمى شود.




آيات قرآن و احاديث اسلامى به اين گونه افراد هشدار مى دهد كه بيهوده دست و پا نكنند، و از طريق نامعقول و نامشروع براى تهيّه روزى تلاش ننمايند، همين اندازه كه آنها در طريق مشروع گام بگذارند و تلاش و كوشش كنند، مطمئن باشند خداوند از اين راه همه نيازمنديهاى آنها را تأمين مى كند.

خدايى كه آنها را در ظلمتكده رَحم فراموش نكرد; خدايى كه به هنگام طفوليّت كه توانايى بر تغذيه از مواد غذايى اين جهان نداشتند روزى شان را قبل از تولّد به پستان مادر مهربان حواله كرد;
خدايى كه به هنگام پايان دوران شيرخوارگى در آن حال كه ناتوان بودند، روزى شان را به دست پدرى پر مهر داد كه صبح تا شام جان بكند و خوشحال باشد كه براى تهيّه غذاى فرزندانم زحمت مى كشم.آرى اين خدا، چگونه ممكن است به هنگامى كه انسان بزرگ مى شود و توانايى و قدرت به هرگونه كار و فعاليت پيدا مى كند او را فراموش نمايد، آيا عقل و ايمان اجازه مى دهد كه انسان در چنين حالى به گمان اين كه ممكن است روزى اش فراهم نشود در وادى گناه و ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ديگران گام بگذارد و حريصانه به غصب حق مستضعفان بپردازد!؟البته نمى توان انكار كرد كه بعضى از روزيها چه انسان به دنبال آن برود، يا نرود، به سراغ او مى آيد.آيا مى توان انكار كرد كه نور آفتاب بدون تلاش ما به خانه ما مى تابد و يا باران و هوا بدون كوشش و فعاليت به سراغ ما مى شتابد؟ آيا مى توان انكار كرد كه عقل و هوش و استعدادى كه از روز نخست در وجود ما ذخيره شده به تلاش ما نبوده است!؟

ولى اين گونه مواهب به اصطلاح باد آورده و يا به تعبير صحيحتر مواهبى كه بدون تلاش، به لطف خدا، به ما رسيده اگر با تلاش و كوشش خود از آن بطور صحيحى نگهدارى نكنيم آنها نيز از دست ما خواهد رفت، و يا بى اثر مى ماند.

سخن معروف حضرت على(عليه السلام) در نامه 31 نهج البلاغه كه به فرزندش امام حسن(عليه السلام) فرمود: «وَ اعْلَمْ يا بُنَىَّ! اِنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبَهُ; وَ رِزْقُ يَطْلُبُكَ; بدان فرزندم! روزى دو گونه است: يك نوع همان روزيهايى است كه تو بايد به جستجويش برخيزى; و گونه ديگرش روزيهايى است كه آن در جستجوى تو است و به سراغ تو مى آيد» نيز اشاره به همين حقيقت است.


اين را نيز نمى توان انكار كرد كه در پاره اى از موارد انسان به دنبال چيزى نمى رود، ولى بر اثر يك سلسله تصادفها، موهبتى نصيب او مى شود، اين حوادث گرچه در نظر ما تصادف است اما در واقع و از نظر سازمان آفرينش حسابى در آن مى باشد. بدون شك حساب اين گونه روزيها از روزيهايى كه در پرتو تلاش و كوشش به دست مى آيند جداست، و حديث بالا ممكن است اشاره به اينها نيز باشد.



ولى به هرحال، نكته اساسى اين است كه تمام تعليمات اسلامى به ما مى گويد: براى تأمين زندگى بهتر ـ چه مادى و چه معنوى ـ بايد تلاش بيشتر كرد، و فرار از كار به گمان مقسوم بودن روزى غلط است. (تفسير نمونه، ج 9، ص 20)

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:28
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)در تفسير اهدنا الصراط المستقيم
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


32 ـ فى تَفْسيرِ قَوْلِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»، يَقُولُ الصّادِق(عليه السلام):
أَرْشِدْنا اِلى الطَّريقِ الْمُؤَدّى اِلى مَحَبَّتِكَ، وَ الْمُبَلِّغِ دينِكَ، وَ الْمانِعِ مِنْ اَنْ نَتَّبِعَ اَهْوائَنا فَنُعْتَبَ، اَوْ نَأْخُذَ بِآرائِنا فَنَهْلِكَ.


(مسند الرضا، ج 1، ص 314)


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

ترجمه:


در تفسير سخن خداوند: (ما را به راه راست هدايت كن) امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد: ما را به راهى كه به محبّت تو منتهى و منجر مى شود، و ما را به دين تو برساند و از پيروى هوى و هوس سرزنش بارمان و آراى شخصى هلاك كننده مان باز دارد، ارشاد و راهنمايى كن.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:28
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

امام صادق(عليه السلام) در تفسير آيه اى كه در شبانه روز ده بار مى خوانيم، چند جمله مى فرمايد:

1 ـ اولين نشانه طريق مستقيم، اين است كه به محبت خدا منجر شود. اگر روز به روز محبتمان به خدا زيادتر شود دليل بر اين است كه در جاده مستقيم هستيم

2 ـ طريق مستقيم چيزى است كه ما را به دين خدا و به حقيقت آيين الهى برساند. اگر روز به روز به حقيقت دين نزديكتر شويم معلوم مى شود كه در جاده مستقيم هستيم.

3 ـ ما را از پيروى هوى و هوس، از آراى شخصى و آراى توأم با پيش داورى باز دارد. اگر اينها باشد در راه مستقيم هستيم اگر ديديم اثرى از محبت خدا در وجودمان نيست، يا سال به سال اخلاص كمتر شد حضور قلب در نماز كمتر شد; معلوم مى شود كه از صراط مستقيم منحرف شده ايم، يا اگر نسبت به دين خدا ـ چه در اصول و چه در فروع ـ به علمم افزوده نشد روشن مى شود كه من آدمى هستم كه راه خود را گم كرده ام.
پناه بر خدا كه انسان به هوى و هوس خود، رنگ دين و وظيفه شرعى بزند! اين خيلى خطرناك است. بايد وقتى به نماز مى ايستيم با تمام وجودمان از خدا هدايت به راه راست و فزونى محبّتش را بخواهيم. اين افتخار است براى كسانى كه در مسير علوم دينى و روحانيت هستند كه موضوع زندگى آنان چيزهايى است كه به آنان امكان مى دهد كه آگاهى خود را نسبت به دين افزايش دهند و محبت خود را به خدا زياد كنند.(1)
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

1. در اين جا سؤالى پيش مى آيد كه اوّلاً: صراط مستقيم چيست؟ و ثانياً: چرا ما همواره درخواست هدايت به صراط مستقيم از خدا مى كنيم، مگر ما گمراهيم؟ وانگهى به فرض كه اين سخن از ما زيبنده باشد از پيامبر و امامان كه نمونه انسان كامل بودند چه معنا دارد؟

اوّلاً: صراط مستقيم (= راه راست)، راه پاكى و نيكى، راه عدل و داد و راه ايمان و عمل صالح است.

ثانياً: در پاسخ به ايراد مى گوييم: انسان در مسير هدايت هر لحظه بيم لغزش و انحراف درباره او مى رود و به همين دليل بايد خود را در اختيار پروردگار بگذارد و تقاضا كند كه او را بر راه راست ثابت نگهدارد. و علاوه، هدايت همان پيمودن طريق تكامل است كه انسان تدريجاً مراحل نقصان را پشت سر بگذارد و به مراحل بالاتر برسد.

اين را نيز مى دانيم كه طريق تكامل نامحدود است و به سوى بى نهايت همچنان پيش مى رود.

بنابراين جاى تعجّب نيست كه حتى پيامبران و امامان از خدا تقاضاى هدايت به «صراط مستقيم» كنند، چه اين كه كمال مطلق تنها خداست و همه بدون استثنا در مسير تكاملند، چه مانع دارد كه آنها نيز تقاضاى درجات بالاترى را از خداوند بنمايند! (تفسير نمونه، ج1، ص 46)

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:28
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)بيدارى و آمادگى
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif


33 ـ عَنْ اَنَسِ بْنِ مالِك قالَ:
سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله)يَقُولُ: يا مَعْشَرَ الْمُسْلِمينَ، شَمِّرُوا فَاِنَّ اْلاَمْرَ جِدٌّ، وَ تَأَهَبُّوا فَاِنَّ الرَّحيلَ قَريبٌ، وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ السَّفَرَ بَعيدٌ، وَ خَفِّفُوا اَثْقالَكُمْ فَاِنَّ وَراءَكُمْ عَقَبَةً كَؤُوداً، وَ لايَقْطَعُها اِلاَّ الُْمخِفُّونَ. اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّ بَيْنَ يَدَىِ السّاعَةِ اُمُوراً شِداداً، وَ اَهْوالاً عِظاماً، وَ زَماناً صَعْباً يَتَمَلَّكُ فيهِ الظَّلَمَةُ، وَ يَتَصدَّرُ فيهِ اَلْفَسَقَةُ، وَ يُضامُ فيهِ اَلاْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ يُضْطَهَدُ فيهِ النّاهينَ عَنِ الْمُنْكَرِ; فَاَعِدُّوا لِذلِكَ الاْيمانَ، وَ عَضُّوا عَلَيْهِ بِالنَّواجِذِ، وَ الْجَأُوا اِلَى الْعَمَلِ الصّالِحِ، وَ اَكْرِهُوا عَلَيْهِ النُّفُوسَ تُفْضُوا اِلَى النَّعيمِ الدّائِمِ.
(بحار، ج 77، ص 186)
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
ترجمه:



از انس بن مالك روايت شده كه گفت: شنيدم پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد:
اى مسلمانان! خودتان را آماده كنيد (و آستينها را بالا بزنيد) كه امر قيامت جدّى است و آماده مرگ شويد، چرا كه كوچ كردن نزديك است و توشه برداريد كه سفر طولانى است و بارهاى خود را سبك گردانيد كه در پيش روى شما گردنه هاى صعب العبورى است كه جز سبكباران كسى نمى تواند از آن بگذرد.
(اى مردم!) نزديك قيامت و آخر دنيا، امور سخت و هولها و وحشتهاى بزرگ و روزگار سختى است كه در آن حكمرانان جهان، ظالمانند و فاسقان در مصدر امور قرار مى گيرند و امر به معروف كنندگان مظلومند و نهى از منكر كنندگان در فشار. پس (در اين موقع) بوسيله ايمان، آماده و مهياى آن روز شويد و بر دندانها بفشريد (و عزم را جزم كنيد) و به دامن عمل صالح پناه ببريد و نفس را بر انجام كارهاى نيك (با وجود ناخشنودى نفس) واداريد تا به بهشت جاودان نائل شويد.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:28
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) در اين حديث، بيدارى انسانها و آگاهى مردم را بيان فرموده است:
1 ـ در دستور اول «شَمِّروا» دارد كه در لغت به معناى آماده شدن است.
شايد اصل آن از اين جا باشد كه عرب مى گويد:
«شَمَّرَ عَنْ ساقَيْهِ». عربها معمولاً لباس بلند مى پوشند كه براى كار و فعاليت جدى به درد نمى خورد و وقتى مى خواستند فعاليت جسمى بكنند، اين لباس را بالا مى زدند، يا اين كه اين لباس را بالا مى كشيدند و با شالى به كمرشان مى بستند كه اين پيراهن تا نصف ساق يا تا سر زانو مى آمد. لذا اين عبارت شَمَّرَ عَنْ ساقَيْهِ، كنايه از آماده شدن براى كار و فعاليت شد.اكنون حضرت(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: آماده شويد; چون مطلب جدى است و آتش جهنم و حساب و كتاب در كار است
2 ـ مشابه اولى است، ولى با يك تفاوت.
وسايل را آماده كنيد. اُهْبَه; يعنى، وسايل. فرق «شَمِّرُوا» با «تَأَهّبوا» ـ با اين كه هر دو به معناى آماده شدن است ـ در اين است كه در شمروا خود انسان بايد آماده شود، ولى در تأهبّوا انسان بايد ابزار و وسايل را فراهم سازد. البته براى هر سفرى ـ كه سفر آخرت هم يكى از آنهاست ـ هم بايد خود انسان آماده باشد و هم وسايل را آماده كند
3 ـ غير از وسايل، مثل: مركب، بار و بنه، بايد زاد و توشه نيز بردارد، چون رحيل و كوچ نزديك است و سفر دور.
اينها با هم تضادى ندارند، رحيل به معناى آغاز سفر است حركت زود صورت مى گيرد، ولى سفر خيلى طولانى است، مثل اين كه به ما بگويند:
فردا آماده شويد مى خواهيم حركت كنيم، اما سفر، يك سال طول مى كشد. وسايل يك سال را با خود بياوريد. خلاصه اين قريب و بعيد با هم تنافى ندارند، چون يكى آغاز سفر و ديگرى پايان سفر را مى گويد، زيرا هر لحظه احتمال حركت هست و فاصله مرگ و حيات انسان خيلى كم است.
قبلاً گفته ايم در گلوى انسان زبان كوچكى است كه مى شود آن را زبان حيات و زندگى يا برزخ بين مرگ و زندگى دانست.
موقعى كه انسان غذايى مى خورد اين زبان روى مجراى تنفس مى افتد و آن را محكم مى گيرد و غذا را به مجراى مرى و معده هدايت مى كند. زمانى كه شخص غذا را بلعيد و فرو برد زبان برداشته مى شود و مجراى تنفس باز و مجراى مرى بسته مى شود. حال اگر اين زبان به هنگام خوردن غذا، دير حركت كند يا از حركت بيفتد و دريچه هوا بسته نشود و ذره اى از آن، در دستگاه تنفس وارد شود، كشنده است. حتى در اوضاع فعلى، جراحى هم ممكن نيست، چون راهى ندارد و بسيار ديده شده است كه بعضى ها وقتى ـ مثلاً ـ
مى خواهند قرصى به بچه شان بدهند، آن قرص را در دهان بچه گذاشته و با انگشت فشار مى دهد، غافل از اين كه ممكن است اين قرص به مجراى تنفس برود. يا بعضى خوابيده غذا مى خورند اگر ذره اى از آن در مجراى تنفس برود و نتواند آن را با سرفه هاى شديد به بيرون پرتاب كند، در آن جا مى ماند و شخص را مى كشد.
از اين رو، به اين حياتى كه به مويى بسته است نمى توان اعتماد كرد.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:29
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
سفر آخرت، سفر درازى است.
مطابق بعضى از آيات، زمان حسابرسى هزار سال و بنابر بعضى از آيات پنجاه هزار سال طول مى كشد كه مفسرين بين دو آيه را اين جور جمع كرده اند كه، در قيامت پنجاه موقف است; يعنى، پنجاه پست بازرسى وجود دارد كه بايد از آنها عبور كرد و هر پستى ـ البته اگر مراد تعداد ايستگاههاى بازرسى باشد ـ هزار سال طول مى كشد، اما اگر كنايه از تكثير باشد به اين معناست كه اين محاسبه هزاران سال طول مى كشد. پس هر سفرى مركبى خاص مى طلبد; مثلاً، سفر دريايى را نمى توان با وسايل خشكى پيمود و يا به عكس
4 ـ بار خود را سبك كنيد براى اين كه در پيش روى شما، گردنه هاى صعب العبورى است كه جز سبكباران از آن نمى توانند بگذرند.
انسانى كه مى خواهد سفر بيابانى برود لوازم تجملى با خود نمى برد و بارش را سنگين نمى كند. اگر بار سنگين باشد در همان سر بالايى اول، در مى ماند. اما آنانى كه ورزيده، چابك و سبكبالند به سرعت از اين گردنه ها مى گذرند. چه خوب است انسان بارش را سبك گرداند و زهد را پيشه كند تا بتواند از اين گردنه ها، چون اسبى بادپاى بگذرد! سابق بر اين، مردم به صورت گروهى و كاروانى مسافرت مى كردند و كسى كه از قافله عقب مى ماند گرفتار و بيچاره مى شد، چرا كه قافله براى يك نفر نمى توانست بماند. لذا افراد مى كوشيدند از قافله جا نمانند.ذيل حديث دارد:
«اَيُّهَا النّاسُ! اِنَّ بَيْنَ يَدَىِ السّاعَةِ اُمُورًا شِدادًا وَ اَهْوالاً عِظامًا...»
: اين قسمت، بحث طولانى و دامنه دارى مى طلبد كه ما در بحث فشرده اخلاقى خودمان آن را به طور اختصار مطرح مى كنيم: از احاديث استفاده مى شود كه در پايان دنيا، هم اوضاع تكوينى عالم مشكلات و شدايدى دارد و هم اوضاع اجتماعى و زندگى بشر پيش از قيام حضرت ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف). چون هر دو در آستانه پايان عمر دنياست.
مى شود هر دو را به هم پيوند داد كه در اين جا هر دو به هم عطف شده اند.حضرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: در آخر دنيا، امور شداد (= سخت) و وحشتهاى عظيم است كه همه چيز عالم را در هم مى ريزد: كوهها چون پنبه ريز ريز مى شوند; درياها به جوش مى آيند; خورشيد تاريك مى گردد و خلاصه حالتى پيش مى آيد كه انسان همه چيز را از ياد مى برد. زندگى اجتماعى نيز با وحشتهاى بزرگى رو به روست كه در اين جا مخصوصاً به چند قسمت آن اشاره شده است: زمانى است كه ظالمان و فاسقان بر جهان حكم مى رانند و امر به معروف كنندگان و نهى از منكر كنندگان در فشار قرار مى گيرند و بعد
پيامبر(صلى الله عليه وآله)دستوراتى مى دهد ـ البته آنچه در اين حديث است لازم نيست در كل عالم باشد ممكن است قسمتى از جهان، حكومت صالحى داشته باشد، اما مجموع دنيا از اين مسائل برخوردار است كه نمونه اى از آن را در عصر خودمان مى بينيم.
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:29
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
وقتى حضرت(صلى الله عليه وآله)مفاسد دنيا را بيان مى كند;
روى دو نقطه حساس دست مى گذارد:
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

1 ـ مسأله حكومت;
2 ـ مسأله امربه معروف و نهى از منكر.
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
مى فرمايد:
دنيا نابود مى شود چون حكومت به دست افراد ظالم و فاسق مى افتد. براى همين است كه مسأله حكومت براى اسلام بسيار اهميّت دارد و بايد تلاش كرد حكومت اسلام برقرار بماند. اين واقعيّتى است اگر حكومت فاسد نباشد هيچ جا فاسد نمى شود و اگر حكومت فاسد شد همه چيز فاسد مى شود كه گفته اند:
«اَلنّاسُ عَلى دينِ مُلُوكِهِمْ;
مردم طبق دين و آيين فرمانروايانشان عمل مى كنند»
حضرت روى چيزهاى ديگر تكيه نكرد، بلكه روى حكومت انگشت گذارد، زيرا حكومتها، اساس صلاح و فساد هستند.دو واجب است كه اگر اقامه شوند، تمام فرايض بر پا مى شوند. در روايت دارد: نسبت امر به معروف و نهى از منكر، نسبت به فرايض ديگر، مانند نسبت درياى موّاج است به دهان.نكته آخر: براى مقابله با مفاسد چه كنيم؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) دو اسلحه پيشنهاد كرده است:
1 ـ ايمان:
مهمترين سلاح برنده، ايمان است.
2 ـ استقامت:
انسان وقتى عصبانى مى شود و عزم جزم بر انجام كارى مى گيرد دندانهايش را روى هم فشار مى دهد. وقتى زياد فشار بدهد، دندانهاى عقب هم، روى هم مى آيند. اين عبارت: «عَضُّوا عَلَيْهِ بِالنَّواجِذِ»، اشاره به تصميم قاطع است كه عامل پيشرفت در همه كارهاست. مراد اين است كه دومين اسلحه به دنبال ايمان، استقامت است، يعنى، با سستى، تنبلى و كم كار كردن هيچ كس به جايى نمى رسد. شما حالات بزرگان را ببينيد كه چقدر زحمت مى كشيدند. در گرماى سخت نجف، مرحوم صاحب جواهر(ره) بر سر نعش پسر، كتاب جواهر مى نويسد و حكايات بسيارى ديگر. كه گفته اند:
«در خانه اگر كس است، يك حرف بس است».(1)

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

1. براى اين كه انسان دچار تنبلى و سستى نشود بايد قبلاً اين صفت را شناخته و به نتيجه اش آگاهى پيدا كند.

حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) در اين باره مى فرمايد: «لِلْكَسْلانِ ثَلاثُ عَلامات: يَتَوانى حَتّى يُفَرِّطَ; وَ يُفَرِّطُ حَتّى يُضَيِّعَ; وَ يُضَيِّعُ حتّى يَأْثِمَ; آدم كسل و تنبل سه نشانه دارد: سستى مى كند تا به تنبلى و كوتاهى منجر شود; تفريط مى كند تا تضييع كند; و تضييع مى كند تا گناه كند.»

اگر در حالات مردان پيروز و برجسته عالَم بنگريم از جمله صفات بارز آنها، جدّى بودن در رفتار و كردار و ترك سستى و تنبلى است. حتى پيامبران با اين كه از تأييدات الهى برخوردار بودند، پشتكار عجيبى داشتند، مخصوصاً وقتى انسان در حالات رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و جدّيت آن جناب از جمله در مسأله مهاجرت از مكّه به مدينه دقت مى كند مى بيند با اين كه حضرت مى توانست با بُراق و بُرقع كه در شب معراج از آنها استفاده كرده بود از مكّه هجرت كند، يا طىّ الارض نمايد، با پاى پياده، ابتدا براى اين كه رد گم نمايد به جاى شمال به جنوب مكّه رفت، آن گاه كه مطمئن گرديد دشمن مأيوس شده از بيراهه مكّه را دور مى زند، شبها راه مى رود و روزها استراحت مى كند، آن هم در سنگلاخها و صحراهاى حجاز. توجه داريد كه كار چقدر مشكل است! حضرت(صلى الله عليه وآله) اين كار را در مدّت دوازده روز انجام مى دهد.

اينها براى ما الگو و اسوه هستند. خلاصه همه كسانى كه در زندگى موفق شدند، انسانهاى جدّى بودند و انسانهاى لااُبالى و تنبل ـ همان گونه كه حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود ـ آن قدر سستى مى كنند تا باعث كوتاهى در عمل شده و آن هم منجر به از دست رفتن فرصتها و سرانجام منتهى به گناه شود.

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:29
http://www.mehrupload.ir/images/g1d0m7z0aqva6vi2e8s.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)راه جلب محبّت خدا و محبّت مردم
http://www.mehrupload.ir/images/g1d0m7z0aqva6vi2e8s.gif


34 ـ عَنْ اَبى سَعيدِ الْخُدْرِىِّ قالَ: سَمِعْتُ
رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله)يَقُولُ لِرَجُل يَعِظُهُ:
اِرْغَبْ فيما عِنْدَ اللهِ يُحِبَّكَ اللهُ، وَ ازْهَدْ ما فى اَيْدِى النّاسِ يُحِبَّكَ النّاسُ. اِنَّ الزّاهِدَ فِى الدُّنْيا يُريحُ، وَ يُريحُ قَلْبَهُ وَ بَدَنَهُ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ، وَ الرّاغِبَ فيها يُتْعِبُ قَلْبَهُ وَ بَدَنَهُ فِى الدُّنيا وَ الاْخِرَة. لَيَجيئَنَّ اَقْوامٌ يَوْمَ الْقِيامَةِ لَهُمْ حَسَناتٌ كَاَمْثالِ الْجِبالِ فَيُأْمُرُ بِهِمْ اِلَى النّارِ. فَقيلَ: يا نَبِىَّ اللهِ، أَمُصَلُّونَ كانُوا؟ قالَ: نَعَمْ، كانُوا يُصَلُّونَ وَ يَصُومُونَ وَ يَأْخُذُونَ وَهْناً مِنَ اللَّيْلِ، لكِنَّهُمْ اِذا لاحَ لَهُمْ شَىْءٌ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيا وَثَبُوا عَلَيْهِ.
(بحار، ج 77، ص 186)
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
ترجمه:


ابوسعيد خدرى مى گويد: شنيدم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به مردى پند مى داد و مى فرمود: آنچه را نزد خداست بطلب تا خدا تو را دوست بدارد و از آنچه نزد مردم است چشم بپوش تا مردم تو را دوست بدارند. زاهد و بى اعتناى به دنيا جسم و جانش در دنيا و آخرت در آسايش است. و خواهان دنيا، در دنيا و آخرت روح و بدنش در سختى است. در روز قيامت، اقوامى را مى آورند كه حسناتى بمانند كوهها دارند، امّا امر مى شود كه به جهنم درآيند.
گفته شد: اى پيامبر خدا! آيا اينان نمازگزار بودند؟
فرمود: بلى، نماز مى گزاردند و روزه مى گرفتند و پاسى از شب را بيدار مى ماندند (و نماز شب مى خواندند).
ولى (گرفتارى اينان، اين بود كه) چون امرى از امور دنيا پيش مى آمد بر سر آن مى پريدند (و ملاحظه حلال و حرام آن را نمى كردند).
http://www.mehrupload.ir/images/g1d0m7z0aqva6vi2e8s.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:29
http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در اين حديث، مردى را اندرز مى دهد و آن گاه در پايان راجع به دنيا و خطرات آن بحث مى كند
1 ـ اگر مى خواهى خدا تو را دوست داشته باشد، آنچه را نزد خداست بطلب و اگر مى خواهى مردم تو را دوست بدارند، به دست مردمان نگاه نكن و به مالشان چ
شم طمع ندوز.«ما عِنْدَاللهِ» چيست؟
مراد از عندالله، ثوابهاى الهى، قرب خداوندى و نعمتهاى اوست كه اگر طالب آن باشى، خدا تو را دوست دارد.
اما مردم وقتى تو را دوست مى دارند كه نسبت به چيزهايى كه مورد علاقه آنان است بى اعتنا باشى; زيرا در بشر بخل حاكم است و اين حاكميت بخل در انسان باعث مى شود كه به فرد بى طمع علاقه مند باشد. واقعاً انسان براى حفظ موقعيت خودش هم كه شده، به آنچه در دست مردم است بايد بى اعتنا باشد.در طول تاريخ چيزهاى عجيبى در اين زمينه مى نويسند: بعضى از حاكمان بوده اند كه نزديكان و برادران خود را براى حفظ حكومتشان كشته اند. نقل مى كنند: سلطان محمد فاتح، پادشاه عثمانى، وقتى به سلطنت رسيد، دستور داد تمام برادرهايش را كشتند، زيرا مى ترسيد آنان تهديدى براى حكومتش باشند. بعد از سلطان محمد فاتح در ميان عثمانيها سنت شد كه هر كسى به سلطنت مى رسيد تمام برادرهايش را مى كشت.
در مورد يكى از پادشاهان اشكانى مى نويسند: وقتى به سلطنت رسيد پدر و سى برادر خود را كشت. بعد با مادرش ازدواج كرد كه ثمره اين ازدواج نيز، پدر و مادر خود را كشت. دنيا در نزد دنياپرستان چنين است.
2 ـ كسى كه به دنيا بى اعتناست يُريحُ وَ يُريحُ قَلْبَهُ است كه يريح اول احتمال داردمفعولش محذوف; يعنى، كلمه النّاس باشد; يعنى، هم خودشوهم جسم وجانش راحت استوهم ديگران راراحت مى گذارد.
دلبستگى شديد به دنيا، واقعاً باعث رنج و تَعَب است; مثلاً، خواب آسوده ندارد. بسيارند افرادى كه چون شب به خانه مى آيند تمام مسائلى را كه در روز در بازار بوده و معاملاتى را كه انجام داده اند در مقابل فكرشان رژه مى رود.
اگر خوب بوده از خوشحالى خوابشان نمى برد و اگر بد بوده از اندوه. بايد با قرص خواب آور بخوابند، روحشان در عذاب است، اما كسى كه به دنيا بى اعتناست، هم بدنش و هم روحش، در آسايش است. اين دستورات الهى دستوراتى نيستند كه فقط به درد آخرت بخورد و ثواب و عقاب آنها در آن جا ظاهر شود. اگر ـ پناه بر خدا ـ آخرتى هم نبود اجراى اين دستورات براى زندگى دنيا، براى سلامت جسم و روح و آرامش فكر هم لازم بود. مى گويند:
بر اثر پيشرفت طب، تعداد بيماران جسمى كم شده، ولى تعداد بيماران روحى روز به روز زيادتر مى شود و شايد زمانى برسد كه دنيا به قول ما دارالمجانين بزرگى گردد و در تمام روى زمين فردى را كه داراى اعصاب سالم و خالى از هرگونه بيمارى روحى باشد، پيدا نكنيم. اين بيمارى روانى روزافزون، به عوامل زيادى بستگى دارد. دلبستگى شديد انسان به دنيا باعث مى شود كه دايماً روحش در عذاب باشد. واقعاً اگر ما در مسائل زندگى مادى به آيه 23 سوره حديد: http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif«لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتيكُمْ;http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif
اين به خاطر آن است كه براى آنچه از دست داده ايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد.»
ايمان داشته باشيم و بدان عمل كنيم خيلى راحت هستيم. چيزى كه از دست رفت خوب، رفته باشد چرا غصه بخوريد؟ و چيزى هم كه داريد زياد به آن نچسبيد كه اگر گرفتند فريادتان بلند شود. اين آيه نسخه سلامت روح و زهد را در اين دو جمله، خلاصه و معنا كرده است.
http://www.mehrupload.ir/images/g1d0m7z0aqva6vi2e8s.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:30
http://www.mehrupload.ir/images/g1d0m7z0aqva6vi2e8s.gif
اهل ايمان زندگى دنيايى آنان نيز بهتر است، چون پول و ثروت سلامتى نمى آورد،
مقام دليل بر خوشبختى نيست. كسانى هستند كه همه چيز مادى دارند، ولى از بدبخت ترين مردم دنيا هستند، پيوسته در اضطراب هستند كه مبادا ديگران از آنها بگيرند، كلاه بر سرشان بگذارند! هميشه در رنج و عذابند. كسى هم هيچ چيز ندارد، ولى غنى ترين مردم عالم است. مراد از زهد اين نيست كه هيچ نداشته باشد، بلكه مراد اين است كه وابسته و دلبسته به دنيا نباشد.
بعد ابوسعيد خدرى از پيامبر(صلى الله عليه وآله)نقل مى كند كه در روز قيامت، اقوامى را مى آورند كه به اينها امر مى شود به جهنم بروند،
در حالى كه براى آنان حسناتى مانند كوههاست.
راوى مى پرسد: آيا اينها نماز هم مى خواندند؟ فرمود: «بله، نماز مى خواندند و روزه مى گرفتند و به مستحبات مى پرداختند و حتى قسمتى از شب بيدار مانده و نماز شب مى خواندند(اصحاب تعجّب كردند چه علتى باعث جهنمى شدن آنان شده است؟). گرفتارى اينان، اين بود كه وقتى امرى از امور دنيا پيش مى آمدملاحظه حلال و حرام آن را نمى كردند و بر سر آن مى پريدند.»
«وَثَبُوا عَلَيْهِ» تعبير بسيار پرمعنايى است.
يعنى، مثل حيوانى كه طمعه اى ببيند خودش را روى آن مى اندازد اينان نيز در مورد دنيا، همين كار را مى كردند.
انسان هر چه در آيات و روايات از يك سو و در زندگى خودش و مردم از سويى و در تاريخ بشر از سوى ديگر مطالعه مى كند به حقيقت حديث
«حُبُّ الدُّنْيا رَاْسُ كُلِّ خَطيئَة»
آشناتر مى شود. حب دنيا معناى وسيعى دارد:
دنيا فقط اموال و ثروت نيست. گاه انسان براى حب مقام، حب زن و هزاران حب ديگر سقوط مى كند و به جهنم مى رود.
اين همه خونهايى كه در تمام نقاط جهان ريخته مى شود و اين همه غارتها، سرچشمه همه آنها حب دنياست. اين روزها به قدرى مسأله واضح شده است كه مخفى هم نمى كنند وقتى مى پرسند: چرا اين همه جنايت مى كنيد؟ مى گويند:
در آن جا منافعى داريم. براى منافع خودشان هزاران جنايت و خيانت مى كنند.حالا اين جنايتكاران، رك و پوست كنده مى گويند، اما اگر از بعضى از خشكه مقدسان و متحجّران و بى تقوايان بپرسند چرا اين كار را كردى؟ به صورتى شرعى آن را درست و توجيه مى كنند، در حالى كه اگر مثل آنان مى گفتند: ما هم منافعى در اين كار داريم;
شرافتمندانه تر بود، تا اين كه علاوه بر حب دنيا، ريايى هم داخل آن نمايند. بعضى از مقدس نماها وقتى از آنان سؤال مى شود:
فلانى چطور است؟ مى گويد: حرف نزن كه در اين جا، شرع دهانم را بسته است. در حالى كه اگر گناه آن مؤمن را مى گفت بهتر بود، چون اين كلامى را كه او گفت فكر انسان را بر همه جا مى برد كه اين شخص چه گناهانى مرتكب شده كه شرع دهان او را بسته است؟
از اينروست كه آن معلم اخلاق مى گويد:
اين شخص خيال مى كند كه گناه نكرده، بلكه علاوه بر غيبت، ريا هم كرده است.
http://www.mehrupload.ir/images/g1d0m7z0aqva6vi2e8s.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:30
http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)دو ديدگاه درباره دنيا و آخرت
http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif


35 ـ عَنْ نافِع عَنِ ابْنِ عُمَرَ قالَ: سَمِعْتُ
رَسُولَ الله(صلى الله عليه وآله) يَقُولُ:
اَيُّهَا النّاسُ، هذِه دارُ تَرَح لا دارُ فَرَح، دارُ الْتِواء لا دارُ اسْتِواء، فَمَنْ عَرَفَها لَمْ يَفْرَحْ لِرَجاء وَ لَمْ يَحْزُنْ لِشَقاء. اَلا وَ اِنَّ اللهَ خَلَقَ الدُّنْيا دارَ بَلْوى وَالاْخِرَةَ دارَعُقْبى، فَجَعَلَ بَلْوَى الدُّنيا لِثَوابِ الاْخِرَةِ سَبَباً... .
(بحار، ج 77، ص 187)
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gif
ترجمه:


نافع از ابن عمر نقل مى كند كه گفت: شنيدم رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى فرمود: اى مردم! دنيا خانه غم و اندوه است نه خانه شادى و خنده; و منزلى است كه با پيچيدگى و سختى آميخته است دنيا خانه اى نيست كه همه چيزش هموار و صاف باشد.
پس كسى كه ماهيّت آن را شناخت نه با كاميابى ها و پيروزيهايش خوشحال مى شود و نه با شكستهايش ناراحت و غمگين. بدانيد خداوند دنيا را جاى بلا و آزمايش آفريده است و آخرت را جاى پايان كار; و از اين رو، سختى و بلاى دنيا را سبب ثواب و پاداش آخرت قرار داده است.
http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:30
http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gif

http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif
دراين حديث دو ديدگاه در مورد دنيا و آخرت بيان شده است:
1 ـ دنيا، خانه غم و اندوه و خانه پيچيدگى است، نه منزلى كه همه چيزش صاف و هموار باشد.(1) در واقع اين واقعيتى است كه در مشاهدات عينى خودمان آن را مى بينيم. به چشم مى نگريم كه همه چيز در حال زوال و تغيير است و چيزى در اين دنيا، بقا و دوام ندارد. از نظر علمى هم ثابت شده است كه دنيا رو به فرسودگى مى رود و خورشيد با اين عظمت روزى خاموش مى شود، همان گونه كه قرآن در آيه 1 سوره تكوير، مى فرمايد:
«اِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ». تمام عالم هستى روز به روز در حال پوسيدگى و فرسايش است همان چيزى كه امروز آن را انتروپى;
يعنى، كهولت و فرسودگى و پوسيدگى مى نامند.بنابراين، نبايد اين دنيا را، خانه شادى دانست. اگر ما ماهيت دنيا را بدين گونه شناختيم اين نتيجه بر آن مترتب مى شود كه هرگز با پيروزيها خوشحال و با شكستها غمگين نگرديم. اين ديد صحيح، نتيجه جهان بينى مسلمان نسبت به دنياست كه در حقيقت معناى همان آيه 23 سوره حديد:
«لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتيكُمْ» است. ما مى دانيم كه آفتاب هر روز طلوع مى كند بنابراين نه از طلوعش ناراحت مى شويم و نه از غروبش، اگر انسان باور داشته باشد كه دنيا ناپايدار است اين دو، اثر تربيتى در وجود انسان مى گذارد همان گونه كه على(عليه السلام) در نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 439 مى فرمايد:
تمام زهد در اين جمله خلاصه شده است:
«اَلزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قالَ اللهُ سُبْحانَهُ: لِكَيْلا تَاْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتيكُمْ;
تمام «زهد و وارستگى» در دو جمله قرآن خلاصه شده است: بر آنچه از دست شما رفته تأسّف نخوريد و بر آنچه خداوند به شما داده (بيش از اندازه) شادمان نگرديد» زهد; يعنى، وارستگى، آزادى از قيد و بند عالم مادى.
2 ـ نظر ديگر نسبت به دنيا: بعد حضرت(صلى الله عليه وآله) فرمود:
دنيا داربلواست;
يعنى، دنيا جاى آمادگى و به منزله جنين براى آخرت است، چون در رحم، جنين كامل مى شود و آماده تولد. خلاصه دنيا مدرسه است. اگر دوران جنينى را خوب گذراند بعد از تولد، از نعمتهاى آن عالم خوب استفاده مى كند، اما اگر جنين ناقص متولد شد جز رنج و درد نصيبى ديگر نخواهد برد و راه بازگشتى هم ندارد.
http://www.mehrupload.ir/images/g1d0m7z0aqva6vi2e8s.gif

1. دنيا دار رنجها و دردهاست. واقعيّت اين است كه طبيعت زندگى اين جهان در هيچ مرحله اى خالى از مشكلات، ناراحتيها و رنج و مشقّت نيست ـ خواه اين مشكلات جنبه جسمانى و بدنى داشته باشد، و يا جنبه روحى و فكرى و يا هر دو ـ و هيچ كس را خالى از آن نمى بينيم.

در حديث بسيار پر معنايى از امام على بن الحسين(عليه السلام) مى خوانيم: «راحتى و آسايش در دنيا و براى اهل دنيا وجود ندارد. راحتى و آسايش تنها در بهشت و براى اهل بهشت است; و رنج و تعب در دنيا و براى اهل دنيا آفريده شده; و (به همين دليل) هر كسى پيمانه اى از آن به دست مى آورد دو برابر آن حرص نصيب او مى شود و كسانى كه از دنيا بيشتر دارند فقيرترند، زيرا محتاج ديگران در حفظ اموال خويشند و به وسايل و ادوات زيادى براى حفظ آن نيازمندند. بنابراين، در ثروت دنيا راحتى نيز وجود ندارد.»

سپس امام(عليه السلام) در ذيل حديث فرمود: «كَلاّ ما تَعِبَ اَوْلِياءُ اللهِ فِى الدُّنْيا لِلدُّنْيا، بَلْ تَعِبُوا فِى الدُّنْيا لِلاْخِرَةِ; هرگز دوستان خدا در دنيا به خاطر دنيا رنج و تعب نمى كشند، بلكه رنج و تعب آنها در دنيا براى آخرت است.» (تفسير نمونه، ج 26، ص 204)

http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:30
http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gif▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)تقوا http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gif
http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif




36 ـ عَنْ اَنَسِ بْنِ مالِك قالَ: سَمِعْتُ


رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يَقُولُ:


اَيُّهَا النّاسُ! اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقاتِه، وَاسْعَوْا فى مَرْضاتِه، وَ أَيْقِنُوا مِنَ الدُّنْيا بِالْفَناءِ وَ مِنَ الاْخِرَةِ بِالْبَقاءِ وَ اعْمَلُوا لِما بَعْدَ الْمَوْتِ; فَكَاَنَّكُمْ بِالدُّنْيا لَمْ تَكُنْ، وَ بِالاْخِرَةِ لَمْ تَزَلْ. اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّ مَنْ فِى الدُّنْيا ضَيْفٌ، وَ ما فى اَيْديهِمْ عارِيَةٌ، وَ اِنَّ الضَّيْفَ مُرْتَحِلٌ، وَ الْعارِيَة مَرْدُودَةٌ. اَلا وَ اِنَّ الدُّنْيا، عَرَضٌ حاضِرٌ يَأكُلُ مِنْهُ اَلبَرُّ وَ الْفاجِرُ، وَ الاْخِرَةُ وَعْدٌ صادِقٌ، يَحْكُمُ فيها مَلِكٌ عادِلٌ قادِرٌ، فَرَحِمَ اللهُ امْرَءاً يَنْظُرُ لِنَفْسِه وَ مَهَّدَ لِرَمْسِه ما دامَ رَسَنُهُ مُرْخِياً وَ حَبْلُهُ عَلى غارِبِه مُلْقِياً قَبْلَ اَنْ يَنْفَدَ اَجَلُهُ، وَ يَنْقَطِعَ عَمَلُهُ.


(بحار، ج 77، ص 177)


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gif

ترجمه:


از انس بن مالك روايت شده كه گفت: شنيدم رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: اى مردم! تقواى الهى را آنچنان كه حقش هست، پيشه خود سازيد و در كسب خشنودى خداوند بكوشيد. مطمئن باشيد كه دنيا ناپايدار است و آخرت پايدار و لذا براى آخرت كار كنيد گويى كه اصلا در دنيا نبوده ايد و پيوسته در آخرت بوده ايد. اى مردم! تمام مردم دنيا، مهمانند و آنچه دارند، امانت است و اين ميهمان مى رود و امانت نيز به صاحبش برمى گردد. بدانيد دنيا عرض و متاعى نقد است كه خوب و بد از آن بهره مى برند و آخرت وعده (و نسيه) صادق و درست و ثابت است كه در آن حاكمى قدرتمند و عادل حكم مى راند. پس خدا رحمت كند مردى را كه به نفسش بنگرد و مادامى كه مهلت دارد و اختيارش در دست خود اوست براى قبرش توشه مهيّا كند پيش از آن كه اجلش فرا رسد و كارى از دستش برنيايد.
http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:30
http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif
البته احتمال دارد كه اين حديث از قبيل اجمال و تفصيل باشد، چون در ابتداى آن فرمان به تقوا و رعايت حق آن داده است و بعد امورى را شرح مى دهد: در تفسير تقوا حرفهاى زيادى است، ولى با جمله اى كوتاه اين مسأله مفصل را مى توان بيان كرد و آن اين است كه تقواهمان بازدارنده باطنى وسدى درونى است كه مانع مى شود شخص گناه كند. البته تقوا درجاتى دارد: گاهى در سر حد عدالت است وگاهى مافوق عدالت، تا اين كه به درجه عصمت مى رسد، چون مقام عصمت هم، مرحله عالى تقواست. پس آن احساس مسؤوليت درونى انسان و آن حالت وقايه (= خود نگهدارى)، تقواست.اما حق تقوا اين است كه در مرحله عالى تقوا باشيد، نه در مرحله پست. عيناً مثل اين است كه انسان در مقابل سيلاب سدى ببندد، گاهى سد كوچك و ضعيف است و گاهى محكم و بلند. هر چه سد تقوا بلندتر و محكمتر باشد ميزان آسيب كمتر است. شهوات و هوى ها چون سيلابند و تقوا چون سد. اگر انسان سيلاب را مهار كرد تبديل به نيرويى سازنده و عظيم مى شود همان نيرويى كه در مرتاضها يا در علماى بزرگ و سالكان الى الله هست، مانند برقى كه از جمع شدن آبها توليد مى شود. بعد حضرت(صلى الله عليه وآله) چند دستور مى دهد:1ـ «دركسب خشنودى خداتلاش كنيد.» ما سه نوع رضايت داريم:
الف ـ مرضات الله;
ب ـ مرضات النّاس;
ج ـ مرضات النّفس.

آدم با تقوا مى گويد:
رضايت خدا را بر همه مقدّم مى دارم و مردم هم بايد دنبال آن راضى بشوند اگر راضى شدند چه بهتر، و الا خودشان مى دانند. يا اين كه نفس ما راضى شد كه شد و الا فلا. اگر ما به اين مرحله رسيديم، مرحله عالى تقواست; مثلاً، حادثه اى پيش مى آيد اول رضايت خدا، بعد رضايت خلق خدا بعد رضايت خود انسان. اگر چنين شد، آدم درستى هستيم، اما اگر خواستيم ببينيم كه انعكاس خارجى آن چيست؟ آيا با منافع ما مى سازد؟ و ضمناً هم ببينيم خدا چه مى گويد; يعنى، نظر خدا را در ضمن يا بعد از رضايت مردم و خود ببينيم اين شرك در عمل است; والا توحيد خالص غير از اينهاست و براى رسيدن به توحيد خالص، در هر پيشامدى بايد ديد كه اول نظر خدا چيست؟ بعداً به نظر مردم و يا خودش توجّه كند.ما در احاديث داريم كه، «مَنْ اَصْلَحَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللهِ، اَصْلَحَ اللهُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النّاسِ;
اگر انسان ميان خود و خدايش را اصلاح كند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح مى كند.» اگر واقعاً در صدد جلب رضاى خدا باشيم، خداوند به مانند دعاى ابراهيم در حق همسر و فرزندش، هاجر و اسماعيل، كه در آيه 37، سوره ابراهيم فرمود:
«فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوى اِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الَّثمَراتِ;
تو دلهاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز، و از ثمرات به آنها روزى ده!» قلوب مردم را متوجه ما مى كند. قرآن مجيد با صراحت اين معنا را مى گويد: آنهايى كه از متقين هستند. در آيه 96 سوره مريم مى خوانيم:
«اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّا;
مسلّماً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى دهد»; ولى اول بايد حسابمان را با خدا صاف كنيم آن موقع حساب، با بقيه صاف مى شود. 2 ـ «يقين داشته باشيد كه دنيا نابود شدنى و آخرت دايمى است.» بايد ديد چه مرحله اى از يقين اراده شده است؟ آيا مراد يقين در مرحله عمل است يا در مرحله تفكّر؟ از نظر انديشه، من يقين دارم كه دنيا فانى است اما در مرحله عمل، عمل من مانند كسى است كه يقين به بقاى دنيا و فناى آخرت دارد. اگر يقين به فناى دنيا دارى پس چرا اين همه كه براى دنيا كار مى كنى براى آخرت كار نمى كنى!؟ سخن از زهد مى گويد; اما رفتارش چون رفتار طالبان دنياست:
«يَقُولُ فِى الدُّنْيابِقَوْلِ الزّاهِدينَ وَيَعْمَلُ فيها عَمَلَ الرّاغِبينَ;
در دنيا همانند پارسايان سخن مى گويد اما همچون دلبستگان و شيفتگان دنيا عمل مى كند».
اما وضع دنيا:
«اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ مَنْ فِى الدُّنْيا ضَيْفٌ...»:
در احاديث اسلامى درباره وضع دنيا، تعبيرات مختلفى آمده است و در اين فقره از حديث، همه انسانها را مخاطب مى سازد و بيان مى كند كه مؤمن و غيرمؤمن يكسان هستند و تفاوتى بين آنان نيست: «اى مردم، تمام اهل دنيا مهمان هستند و هر آنچه دارند عاريه است و سرانجام بايد آن را به صاحب آن برگردانند.»نكته: اين تشبيه بسيار گوياست فرض كنيد ما را به منزلى با فرشهاى ابريشم بافت و مجلل و بسيار قيمتى و سفره اى رنگين با ظرفهاى جواهر نشان و كاخ چنين و چنان دعوت كنند; وقتى احساس كنيم تمام اينها موقّتى و عاريه اى است هيچ دلبستگى براى ما ايجاد نمى كند. اگر همين احساس نسبت به دنيا باشد قطعاً كسى به دنيا دل نمى بندد. مگر مى شود انسان براى يك مهمانى، هزار جنايت بكند و همه چيز را زير پا بگذارد! مدام غصه مى خورد كه چرا فلان كار را نكرد; اگر فلان خانه را خريده بودم، حالا قيمتش چند برابر مى شد و... . تمام اين غصه ها و شاديهاى دنيوى براى آن است كه خود را مهمان نمى داند. غصه اموالش را مى خورد كه نكند دزد آن را بدزد و يا از بين برود.ايراد: بعضى از روشنفكرمآبها و مخالفان اسلام مى گويند: اين تعليمات مخدر است و سبب مى شود مردم تنبل شوند و جامعه اسلامى، جامعه اى عقب مانده گردد و يا اصلاً اين روايات، ساخته و پرداخته سرمايه داران است كه مى خواهند مردم را نسبت به اين چيزها بى اعتنا كنند تا خودشان به چپاول بپردازند.جواب: اسلام به سعى و تلاش دستور مى دهد و از تنبلى و سربار بودن جامعه باز مى دارد. در بحار، ج 77، ص 142 آمده است:
«مَلْعُونٌ مَنْ اَلْقى كَلَّهُ عَلَى النّاسِ;
از رحمت خدا به دور است كسى كه سربار ديگران باشد». جوان خوش قامتى نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)بود، حضرت فرمود: اين جوان چه كاره است؟ گفتند: بى كار است. حضرت فرمود: «سَقَطَ مِنْ عَيْنى; از چشمم افتاد».
اسلام چنين تعاليمى دارد و حتى رسول بزرگوارش بر دست كارگر بوسه مى زند. رواياتى كه دنيا را مذمّت مى كند براى اين است كه تعادل ايجاد كند:
«اِنّى لا اُوصيكُمْ بِدارِ الدُّنْيا فَاِنَّكُمْ بِها مُسْتَوْثِقُونَ;
من زندگى دنيا را به شما توصيه نمى كنم چرا كه خود محكم به آن چسبيده ايد ـ ولى سفارش مى كنم كه خود را مهياى زندگى آخرت سازيد». براى دنيا سفارش نشده، اما براى آخرت سفارش شده است تا تعادلى برقرار شود چرا كه تمام بدبختيهاى اهل دنيا، براى دنياپرستى است.

http://www.mehrupload.ir/images/ow7yjd2b5kt0bkr0oo38.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:30
http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif
در پايان حديث، مقايسه اى بين دنيا و آخرت كرده اند دنيا عَرَض و عاريتى است، البته نه به معناى عرض فلسفى در مقابل جوهر. ديگر از صفات دنيا اين است كه خوب و بد از آن بهره مى برند از آن جهت كه دار امتحان است. اما در مقابل آن، آخرت وعده است آن هم وعده اى صادق; دنيا نقد است و زايل شدنى، و آخرت نسيه، ولى صادق و ثابت. در آن جا حاكم، ملكى است كه هم عادل است و هم قادر و كسى نمى تواند از حكومتش فرار كند:
«لايُمْكِنُ الْفِرارُ مِنْ حُكُومَتِكَ»
بنابراين، ما در مقابل سه چيز قرار گرفته ايم:
1 ـ عرض زايل;
2 ـ وعده صادق;
3 ـ حكومتى كه از آن راه گريزى نيست; آن هم حكومتى كه در آيه 47، سوره انبياء
فرموده است:
«وَ اِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل اَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبينَ;
و اگر به مقدار سنگينى يك دانه خردل (كار نيك و بدى) باشد، ما آن را حاضر مى كنيم; و كافى است كه ما حساب كننده باشيم». و در آيات 7 و 8 سوره زلزله مى خوانيم:
«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْرًا يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَل مِثْقالَ ذَرَّة شَرًّا يَرَهُ;
پس هر كس هموزن ذرّه اى كار خير انجام دهد آن را مى بيند ـ و هر كس هموزن ذرّه اى كار بد كرده آن را مى بيند».
هيچ چيزى از ديده خدا مخفى نمى ماند و خداوند به حساب همه مى پردازد. خلاصه ما در مقابل اين چيزها قرار گرفته ايم.دنيايى كه همه در آن مشتركند، اما آخرتى كه در آيه 59 سوره يس به آن اشاره فرموده:
«وَ امْتازُوا الْيَوْمَ اَيُّهَا الُْمجْرِمُونَ;
(و به آنها مى گويند:) جدا شويد امروز اى گنهكاران!» صفها جدا مى گردد. چون چنين است پس خدا رحمت كند كسى را كه از حالا عاقبت خودش را پيش بينى كند. رَمْس اشاره به قبر است. وقتى قبر صاف باشد عرب به آن رَمْس مى گويد. خودش را براى آن جايگاه آماده كند مادامى كه به شما مهلت داده اند و ريسمان رهاست بمانند حيوان كه وقتى در چراگاه است ريسمانش رهاست تا بچرد. به انسان نيز چنين مهلتى داده اند تا مرگش فرا برسد.
مسأله مهمى كه در ذيل اين روايت به آن اشاره شده اين است كه اين دار دنيا، با همه اشكالاتى كه دارد، يك حسن بزرگ دارد و آخرت هم با تمام خوبى كه دارد، يك اشكال دارد: حسن دنيا اين است كه پرونده اعمال باز مى ماند و شخص مى تواند بديها و كمبود حسنات را تلافى كند، اما در آخرت پرونده بسته مى شود. امير مؤمنان در خطبه 230 نهج البلاغه فرموده است:
«لاعَنْ قَبيح يَسْتَطيعُونَ انْتِقالاً وَ لا فى حَسَن يَسْتَطيعُونَ ازْدِيادًا;
(در قيامت) نه مى توانند از زشتيها و گناهان بازگردند و نه مى توانند به نيكيها و حسنات خود بيفزايند». گاهى در دنياقطره اشكى مى ريزد، آهى و استغفارى از عمق وجودش برمى كشد كه درياى آتشى را كه از گناه برافروخته، خاموش مى كند. معاد از جمله مسائلى است كه قرآن روى آن بسيار تكيه كرده است، چرا كه عوامل تربيت انسان دو چيز است:1
ـ توجه به مبدأ و مراقبت دايمى;
2 ـ توجه به حساب و معاد: در هر مملكتى اگر اين دو درست بشود مملكت هم درست خواهد شد. هر قدر ايمان به اين دو در ما ضعيفتر باشد از نظر عملى آلوده تريم. دعا كنيد كه شب و روز به ياد اين دو باشيم، چون در نمازهاى روزانه، حداقل ده مرتبه مالِكِ يَوْمِ الدّينِ مى گوييم. نيمى از سوره حمد ستايش و وصف خداست و نيمى ديگر وصف معاد. با همين سوره، انسان ساخته مى شود; سوره اى كه در نيمه دوم اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ دارد. بعد از ايمان به مبدأ و معاد، هدايت به صراط مستقيم است. هرچه بيشتر در اين سوره دقت كنيم مى فهميم كه چرا اين سوره براى نماز انتخاب شده است و چرا بايد حتماً در نماز خواند؟ چون عصاره مبدأ و معاد و تربيت است. كارى نكنيم كه در نماز هم، فكر ما دنيا باشد. عبادتى كه در آن فكر و حضور قلب نباشد پوست تهى از مغز است. اكنون بايد در اين انديشيد كه چه كنيم تا در نماز حضور قلب داشته باشيم؟ حضور قلب، بحث دامنه دارى است، اما بايد گفت: انسان به چيزى اهميت مى دهد كه فكر او را به خودش مشغول مى كند. اگر دنيا در نظر او مهم باشد در حال نماز هم به فكر آن است و اگر آخرت در نظرش مهم باشد در غير نماز هم به فكر آخرت است تا چه برسد به نماز. خلاصه حضور قلب، تابع و تحت تأثير جاذبه هاست. لذا، بايد براى جاذبه ها چاره اى انديشيد و كارى كرد كه صفحه دل هميشه رو به سوى هستى بخش باشد.(1)
http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif

1. براى تحصيل خشوع و حضور قلب در نماز و ساير عبادات، امور ذيل دقيقاً توصيه مى شود:

1 ـ به دست آوردن معرفتى كه دنيا را در نظر انسان كوچك و خدا را در نظر انسان بزرگ كند، تا هيچ كار دنيوى نتواند به هنگام راز و نياز با معبود نظر او را به خود جلب و از خدا منصرف سازد.

2 ـ توجه به كارهاى پراكنده و مختلف، معمولاً مانع تمركز حواس است و هر قدر انسان، توفيق پيدا كند كه مشغله هاى مشوش و پراكنده را كم كند به حضور قلب در عبادات خود كمك كرده است.

3 ـ انتخاب محل و مكان نماز و ساير عبادات نيز در اين امر، اثر دارد. به همين دليل، نماز خواندن در برابر اشياء و چيزهايى كه ذهن انسان را به خود مشغول مى دارد مكروه است، و همچنين در برابر درهاى باز و محل عبور و مرور مردم، در مقابل آيينه و عكس و مانند اينها به همين دليل معابد مسلمين هر قدر ساده تر و خالى از زرق و برق و تشريفات باشد بهتر است، چرا كه به حضور قلب كمك مى كند.

4 ـ پرهيز از گناه نيز عامل مؤثرى است، زيرا گناه قلب را از خدا دور مى سازد، و از حضور قلب مى كاهد.

5 ـ آشنايى به معنى نماز و فلسفه افعال و اَذكار آن،

6 ـ انجام مستحبات نماز و آداب مخصوص آن چه در مقدّمات و چه در اصل نماز.

7 ـ از همه اينها گذشته اين كار، مانند هر كار ديگر نياز به مراقبت و تمرين و استمرار و پى گيرى دارد. بسيار مى شود كه در آغاز، انسان در تمام نماز يك لحظه كوتاه قدرت تمركز فكر پيدا مى كند، اَمّا با ادامه اين كار و پى گيرى و تداوم آن، چنان قدرت نفس پيدا مى كند كه مى تواند به هنگام نماز، دريچه هاى فكر خود را بر غير معبود مطلقا ببندد ـ دقت كنيد. (تفسير نمونه، ج 14، ص 204)

http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:31
http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)سفارشهايى به ابوذر ـ مسأله روزى
http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif


37 ـ عَنْ اَبى ذَرّ (رَضِىَ اللهُ عَنْهُ) قالَ، قالَ
رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله)لِرَجُل وَ هُوَ يُوصيهِ:
اَقْلِلْ مِنَ الشَّهَواتِ يَسْهَلْ عَلَيْكَ الْفَقْرُ، وَ اَقْلِلْ مِنَ الذُّنُوبِ يَسْهَلْ عَلَيْكَ الْمَوْتُ، وَ قَدِّمَ ما لَكَ اَمامَكَ يَسُرَّكَ اللِّحاقُ بِه، وَاقْنَعْ بِما اُوتيتَهُ يَخِفَّ عَلَيْكَ الْحِسابُ، وَ لا تَتَشاغَلْ عَمّا فُرِضَ عَلَيْكَ بِما قَدْ ضُمِنَ لَكَ; فَاِنَّهُ لَيْسَ بِفائِتِكَ ما قَدْ قُسِّمَ لَكَ، وَ لَسْتَ بِلاحِق ما قَدْ زُوِىَ عَنْكَ. فَلاتَكُ جاهِداً فيما اَنْصَحَ نافِداً، وَاسْعَ لِمُلْك لازَوالَ لَهُ، فى مَنْزِل لاَانْتِقالَ عَنْهُ.


(بحار، ج 77، ص 177)


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


ترجمه:



از ابوذر غفارى روايت شده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مردى سفارش مى كرد و فرمود: شهوات (و خواسته هاى نفسانى) را كم كن تا فقر بر تو آسان گردد و بتوانى آن را تحمّل كنى. از گناهانت بكاه تا مرگ بر تو آسان گردد. و (چيزى از) مالت را پيش فرست تا ديدار آن تو را (در قيامت) خوشحال گرداند به آنچه به تو مى رسد و به سوى تو مى آيد قانع باش تا حساب بر تو آسان گردد. خودت را به طلب روزى كه براى تو ضمانت شده مشغول نكن (و براى طلب آن حرص مزن)تا واجبات از تو ترك شود; چرا كه آنچه براى تو تقسيم شده است از دست تو نخواهد رفت و به آنچه از كف تو رفته است نمى توانى برسى بنابر اين براى آنچه ناخالصى و فنا شدن آن روشن است نكوش. در مورد چيزهاى فانى نكوش بلكه براى كسب آخرت كه باقى و جاودان است بكوش.
http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:31
http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif

نور هدايت

http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif
حضرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در اين حديث، سفارشاتى را متذكر شده اند و در پايان راجع به روزى بحث مى كنند:1ـ دستوراول،تقليل شهوات است.اگرشهوات را كم كنى، تحمّل فقر براى تو آسان مى شود. اين ـ در واقع ـ اشاره به نكته مهمى است كه عده اى نشسته اند و حساب كرده اند كه مجموع ثروت دنيا صرف چه چيزهايى مى شود؟ ديده اند كه در سه قسمت صرف مى شود:
ضروريات زندگى;
مسائل رفاهى;
هوسها.در محاسبه معلوم شد آن مقدارى كه صرف ضروريات زندگى مى شود از همه كمتر است، ولى هوسها و شهوات بيشتر ثروتها را جذب مى كند. آن روزى كه حضرت اين حديث را فرمود، هنوز اين محاسبه نشده بود، چون حضرت مى فرمايد:
اگر شهوات را كم كنيد فقر بر شما آسان مى شود، چون بيشتر افرادى كه فقير هستند، فقير نيازهاى اصلى نيستند، چرا كه فقر يا در مقابل مسائل رفاهى است و يا در مقابل هوسها است مثلاً مى گويد: اين خانه براى من كوچك است بروم بزرگتر بخرم; فردا چه خواهد شد؟ و بسيارى از اين گونه مسائل غير ضرورى را در بسيارى از اوقات به عنوان ضرورى جلوه مى دهد، در حالى كه در واقع اين گونه نيست.
بسيارند كسانى كه خودشان را براى چيزهاى غير ضرورى به درد سر مى اندازند; خانه اى در اندازه و شأن خود دارد و قسمت بيشترى از بدهكاريهايش دارد تمام مى شود اما مقدارى فكر مى كند و مى گويد:
«مِنْ سَعادَةِ الرَّجُلِ سِعَةُ دارِه;
از خوشبختى انسان اين است كه خانه اى وسيع داشته باشد.» و به علاوه فردا بچه هاى ما بزرگ مى شوند، بستگان ما مى آيند. خلاصه آرام آرام براى خودش چيزهايى مى بافد و سرانجام خانه اش را مى فروشد و باز قسط و بدهى جديد براى خودش مى خرد.من گاهى روى اين مسأله فكر كردم و چيزهايى هم درباره آن نوشته ام كه، يكى از مشكلات مردم اين است كه نمى توانند بى دردسر زندگى كنند. بايد دردسرى در زندگى شان باشد، هميشه بايد بدهكار باشند. خلاصه مشكل آنها بى مشكلى است. گاه اين مسأله، براى كسانى كه مى خواهند كارهاى علمى بكنند خطرناك است، چون كارهاى فكرى مثل عبادت است; حضور قلب مى خواهد. اگر حضور قلب نباشد نمى توان درس خواند، تدريس كرد و چيزى نوشت.در يكى از مسافرتهاى حج ديدم رژيم سعودى مرتب جاى ايرانيها را كم مى كرد; يعنى، بنا بود به هر ايرانى سه متر مربع جا بدهند، آن را در حدود 5/1 متر كردند. خوب پيداست عدّه زيادى بايد در يك خيمه كوچك بخوابند. من ديدم مردم در اين دو سه روز در عرفات و منى با همين يك متر و نيم و دو متر ساختند.

بعد روزى به آنان گفتم:
در ايران خانه شما دويست متر است، ولى باز هم مى گوييد جا نداريم كه زندگى كنيم، ولى در اين جا در دو متر چقدر خوب زندگى مى كنيد؟ ما نمى گوييم در 5/1 متر مربع زندگى كن. در آن زندان طاغوت هم سهم هر كسى 5/6 متر بود كه 53 نفر مدّتى در آن جا بوديم.
نمى گوييم اگر خداوند به انسان داد، دور بيندازد. بحث در اين است كه اينها را ضرورتهاى زندگى پنداشتن و تمام عمر را صرف آن كردن، درست نيست. وقتى شهوات نباشد اصلاً فقر نيست. البته بايد قبول كنيم كه در نيازهاى اوليه زندگى هم، بعضى فقيرند.
2 ـ «گناه را كم كن تا مرگ بر تو آسان گردد.» حتماً بين كم كردن گناه و آسانى مرگ رابطه اى هست كه حضرت اين كلام بلند را فرمود. لذا بايد پرسيد:
چرا انسان از مرگ مى ترسد؟
الف ـ چون مرگ را فنا و نيستى مى بيند;
مرگ را دريچه اى به عالم باقى و عالم وسيعتر نمى داند; مرگ را پايان همه چيز مى پندارد و معلوم است كه انسان از تاريكى، از نابودى مى ترسد. اما اگر مؤمن باشد، از مرگ نمى ترسد. يكى از خدماتى كه انبيا به بشر كرده اند اين است كه ترس مرگ را از بشر گرفتند.
ب ـ ديگر اينكه ممكن است كسى مؤمن باشد و عالم آخرت را قبول داشته باشد، اما چون پرونده اش تاريك و سياه است مى ترسد، كه اين شخص جز توبه راه ديگرى ندارد.(1)
مرگ چون دلق رنگارنگى است كه مؤمن از جان خويش به دور مى افكند و از محيط تنگ و تاريك دنيا پا بيرون مى نهد و آن گاه با اولياى الهى محشور مى گردد. دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است. در بحار، ج 6، ص 169 مى خوانيم:
«اَلدُّنْيا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكافِرِ»
اگر در زندان را باز كنند بگويند:
بفرماييد بيرون! آيا كسى ناراحت مى شود؟
راحت شدن از اين دنيا كه ناراحتى ندارد.
البته اين جمله، تفسير دومى هم دارد: گناه باعث مى شود كه در لحظه مردن، مرگ بر انسان سخت گردد;
يعنى، وابستگى او به دنيا آن قدر زياد است كه در وقت جان دادن، لحظات و سكرات مرگش دردناك است، اما اگر گناه نباشد جان دادن نيز آسان مى شود.
http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:31
http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif
«قَدِّمْ ما لَكَ»: در اين قسمت از حديث، حضرت راجع به ترك دنياپرستى توصيه هايى فرموده است: سياق حديث همان سياق احاديث قبلى است; يعنى، دعوت به توجه به آخرت و عدم تلاش براى دنيا و به تعبير صحيحتر، ترك دنياپرستى است;
به عبارت ديگر، حديث مى گويد: روزى تو را خدا مى رساند و تضمين كرده است و از دست نخواهد رفت پس خود را مشغول به حرص زدن در طلب روزى نكن، تا واجبات را ترك كنى; و به قول معروف:
آنچه قسمتت است به تو مى رسد.
بعد فرمود: خيال نكن با دست و پا كردن، چيزى كه بنا هست به تو برسد، نمى رسد، يا آنچه نبايد برسد مى رسد. بنابراين در مورد چيزهاى فانى شدنى، كوشش نكن، بلكه براى كسب آخرت ـ كه باقى است ـ بكوش. در اين جا چند نكته است:
1 ـ درباره روزى، تعبير آيات و روايات پيچيده است و در ابتدا نوعى تضاد احساس مى شود، چون از يك طرف روايات زيادى داريم كه روزى را مقسوم مى داند. در آيه 6، سوره هود مى خوانيم: «ما مِنْ دابَّة فِى الاَْرْضِ اِلاّ عَلَى اللهِ رِزْقُها...;
هيچ جنبنده اى در زمين نيست مگر اينكه روزى او بر خداست» يا رواياتى داريم كه تعبير مى كند انسان تا زمانى كه زنده است، روزى دارد. از پيامبر(صلى الله عليه وآله) پرسيدند:
اگر كسى را داخل اتاقى بكنند و تمام منافذ آن را ببندند، روزى او از كجا مى رسد؟
فرمود: از همان مجرايى كه مرگ او مى تواند برسد، روزى او هم مى تواند برسد. خلاصه آن سلسله آيات و روايات مى گويد:
روزى يك امر ضمانت شده و قطعى است.
در مقابل احاديثى داريم كه به تلاش دعوت مى كند; اين كه صبح زود از خواب برخيزيم به دنبال كار برويم، چون بيكار ملعون است و بايد به وسيله زراعت، دامدارى و...، روزى را تحصيل كرد.در ابتدا به نظر مى رسد كه تضادى باشد، اما رفع اين تضاد شايد از اين راه ممكن باشد، روزى تضمين شده انسان، مانند استجابت دعا شروطى دارد.
خداوند مى فرمايد:
«اُدْعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ;
مرا بخوانيد تا (دعايتان را) اجابت كنم».
استجابت دعا هشت شرط دارد، چون آن شروط را رعايت نمى كنيد، مستجاب نمى شود.(2) بنابراين تلاش هم يكى از شرايط آن است و با اين توضيح، تضاد بر طرف مى شود.
2 ـ مى بينيم ميليونها نفر از گرسنگى مى ميرند، اگر روزى مقسوم است چرا اينها از گرسنگى مى ميرند؟جواب: اگر افرادى از گرسنگى مى ميرند نشانه ظلم بشر است، مثل آن كه ظالمى، مظلومى را در زندان نگهدارد و به او غذا ندهد تا از گرسنگى بميرد. اين را به حساب دستگاه آفرينش نمى شود گذاشت. قاره آفريقا كه بيشتر قربانيان گرسنگى را دارد قاره اى است پر از الماس و معادن مهم. عده اى ستمگر ثروتها را مى برند، بعد غذاهاى اضافه را در زباله مى ريزند و عده اى ديگر، از گرسنگى مى ميرند; مثلاً، براى اين كه قيمت گندم و ديگر اجناس پايين نيايد آنها را در دريا مى ريزند يا احتكار مى كنند اگرچه به قيمت قربانى شدن ميليونها انسان باشد. اگر مظالم بشر نبود چنين مصيبت هايى پيش نمى آمد.
خدا عقل داد تا بشر بر طبق فطرت الهى ره بپويد و براى رفاه زندگى دنياى خودش، زحمت بكشد و توليد بيشترى بكند; و البته منافاتى ندارد كه جمعيت را هم كنترل و محدود كند. تقسيم ديگرى هم در روايات داريم كه رزق و روزى بر دو قسم است:
1 ـ رزقى كه تو آن را مى طلبى.
2 ـ رزقى كه آن تو را مى طلبد.
روزيها نيز مثل قضا و قدر محتوم و معلق دارد: روزيهاى حتمى آنهايى است كه ـ خواه ناخواه ـ به سراغ تو مى آيد و معلق آنهايى است كه تو بايد به دنبالشان بروى. از اين تقسيم بندى كه حضرت على(عليه السلام)در نهج البلاغه كرده است معلوم مى شود آن رواياتى كه مى گويد: روزى حتماً سراغ انسان مى آيد حتى اگر در زندان باشد;
مراد روزيهاى حتمى است.
http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:31
http://www.mehrupload.ir/images/g1d0m7z0aqva6vi2e8s.gif


1. به قول مولوى:

آنكه مردن پيش جانش تهلكه است *** امر لاتُلقوا بگيرد او به دست

وانكه مردن پيش او شد فتح باب *** سارعوا آيد مر او را در خطاب

مرگِ هركس اى پسر همرنگ اوست *** آينه صافى يقين همرنگ روست

پيش تُرك آيينه را خوش رنگى است *** پيش زنگى آينه هم زنگى است

اى كه مى ترسى ز مرگ اندر فرار *** آن ز خود ترسانى اى جان هوش دار

زشت روى تُست نى رخسار مرگ *** جان تو همچون درخت و مرگ برگ

از تو رُستست ار نكويست ار بد است *** ناخوش و خوش هم ضميرت از خود است

گر به خارى خسته اى خود كشته اى *** ور حرير و قزدرى خود رشته اى.

2. در روايات اسلامى شرايطى براى استجابت دعا ذكر كرده اند:

1 ـ بايد قبل از هر چيز، قلب و روح را پاك كرد و صفا داد، از گناه توبه كرد و از زندگى رهبران الهى الهام گرفت.

2 ـ زندگى خود را با مال غصبى و حرام آلوده نگرداند.

3 - از مبارزه با فساد و دعوت به سوى حق خوددارى نكرد.

4 ـ عمل به پيمانهاى الهى.

5 - توأم گشتن دعا با عمل و كوشش.

كسى نزد امير مؤمنان على(عليه السلام) از عدم استجابت دعايش شكايت كرد و گفت: با اين كه خداوند فرموده: «دعا كنيد، من اجابت مى كنم»; چرا ما دعا مى كنيم و به اجابت نمى رسد؟

امام(عليه السلام) در پاسخ فرمود: «ان قلوبكم خان بثمان خصال; قلب و فكر شما در هشت چيز خيانت كرده (لذا دعايتان مستجاب نمى شود):

شما خدا را شناخته ايد، اَمّا حق او را ادا نكرده ايد، به همين دليل شناخت شما سودى به حالتان نداشته.

شما به فرستاده او ايمان آورده ايد سپس با سنتش به مخالفت برخاسته ايد، ثمره ايمان شما كجاست؟

كتاب او را خوانده ايد ولى به آن عمل نكرده ايد، گفتيد: شنيديم و اطاعت كرديم، سپس به مخالفت برخاستيد.

شما مى گوييد: از مجازات و كيفر خدا مى ترسيد، امّا همواره كارهايى مى كنيد كه شما را به آن نزديك مى سازد.

مى گوييد: به پاداش الهى علاقه داريد، اما همواره كارى مى كنيد كه شما را از آن دور مى سازد.

نعمت خدا را مى خوريد و حق شكر او را ادا نمى كنيد.

خدا به شما دستور داده: دشمن شيطان باشيد (و شما طرح دوستى با او مى ريزيد); ادعاى دشمنى با شيطان داريد، امّا عملاً با او مخالفت نمى كنيد.

شما عيوب مردم را نصب العين خود ساخته و عيوب خود را پشت سر افكنده ايد... با اين حال چگونه انتظار داريد دعايتان به اجابت برسد؟ در حالى كه خودتان درهاى آن را بسته ايد؟ تقوا پيشه كنيد، اعمال خويش را اصلاح نماييد، نيّاتتان را خالص گردانيد و امر به معروف و نهى از منكر كنيد تا دعاى شما را به اجابت برسد.» (تفسير نمونه، ج 1، ص 643)

http://www.mehrupload.ir/images/g1d0m7z0aqva6vi2e8s.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:31
http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif
▲ (file:///C:/Documents%20and%20Settings/zahede/Desktop/anvare-hedayat_01/anvare-hedayat_01.htm#top)آثار روانى دنياپرستى
http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif


38 ـ عَنْ ابْنِ عَبّاس قالَ: سَمِعْتُ
رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يَقُولُ:
اِنَّهُ ما سَكَنَ حُبُّ الدُّنْيا قَلْبَ عَبْد اِلاّ الْتاطَ فيها بِثَلاث: شُغْل لايَنْفَدُ عَناؤُهُ; وَ فَقْر لايُدْرَكُ غِناهُ; وَ اَمَل لايَنالُ مُنْتَهاهُ. اَلا اِنَّ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةَ طالِبَتانِ وَ مَطْلُوبَتانِ، فَطالِبُ الاْخِرَةِ تَطْلُبُهُ الدُّنْيا حَتّى يَسْتَكْمِلَ رِزْقَهُ; وَ طالِبُ الدُّنْيا تَطْلُبُهُ الاْخِرَةُ حَتّى يَأْخُذَهُ الْمَوْتُ بَغْتَةً... .


(بحار، ج 77، ص 188)


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif


http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

ترجمه:


ابن عباس مى گويد: شنيدم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمود: كسى كه گرفتار دوستى دنيا گردد، سه بلا دامنگير او مى شود: اشتغال فكريى كه بر اثر آن خستگى او تمام نمى شود، فقرى كه بى نيازى با آن نيست و آرزوهاى طولانى كه سرانجام ندارد. آگاه باشيد كه دنيا و آخرت هر دو، هم طالبند و هم مطلوب پس كسى كه سراغ آخرت رفت، دنيا خود به خود سراغ او مى آيد تا از روزى خود بطور كامل بهره بردارى كند. و خواهان دنيا، آخرت به سراغ او مى آيد تا اين كه مرگ ناگهانى او را دريابد و به كام خويش فروكشد.
http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:32
http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif

http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gifنور هدايتhttp://www.askquran.ir/images/smilies/Large/roz.gif

http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif
در روايات راجع به حب دنيا ـ البته به معناى دنياپرستى،
نه علاقه هايى كه روى ميزان باشد ـ تعابير مختلفى آمده است كه دوستى دنيا، سر منشأ همه گناهان است. حب دنيا شاخه هاى فراوانى دارد كه بعداً به آن اشاره مى كنيم. در اين حديث، آثار حب دنيا از نظر روانى بحث مى شود: آدمى كه گرفتار حب دنيا شود سه بلا دامنگير او مى شود و در واقع سه ناراحتى روحى پيدا مى كند:(1)
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gif1 ـ اشتغال فكرى هميشگى:http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gif
اشتغال فكريى پيدا مى كند كه بر اثر آن هميشه خسته است و خستگى او هم بر طرف نمى شود. شبيه همين در نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 228، دارد كه،
«مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا، الْتاطَ قَلْبُهُ مِنْها بِثَلاث ...»
و به جاى كلمه شغل، هَمِّ لايُغِبُّهُ دارد. آن اشتغال فكريى كه او را رها نمى كند يعنى، دايم است
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gif2ـ فقر دايمى:http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gif
فقر معنويى كه غنايى با آن نيست و هرچه بيشتر از دنيا به دست مى آورد باز احساس كمبود مى كند براى اين كه در واقع بى نيازى خارج از وجود انسان نيست، بلكه در درون جان اوست. آدم دنياپرست هميشه تشنه و گرسنه است و هيچ گاه سيراب نمى شود.
http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gif3 ـ آرزوهاى طولانى بى سرانجام: http://www.askquran.ir/images/smilies/Large/goleroz.gif
آرزوها هم از او دست برنمى دارند و هر كدام كه برآورده شود مرتب آرزوى ديگر مى آيد و آرزوهايش نامتناهى مى شود. چنين انسانى هرگز آرامش نمى يابد;
يعنى، اين موضوع دست به دست هم داده و آرام و قرار را از او مى گيرد: در نماز به فكر دنياست، در غذا به فكر دنياست. نمى داند چه خوانده و چه خورده است.
در اين جا چند نكته است كه بايد عرض كنم:
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ

1. مراد از قلب در اين جا روح است.

http://upload.tazkereh.ir/images/73359374777703535371.gif

شكوه انتظار
19-06-2010, 22:32
http://i5.tinypic.com/854055t.jpg
پایان