PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شناخت قبل از ازدواج



رایکا
29-09-2009, 18:27
شاید انسان عجیب ترین موجود در جهان هستی باشد و شناخت دقیق او از عهده آدمی خارج. اما می توان تا حدودی از روحیات و رفتارهای او آگاه شد. آگاهی ای که در بعضی مواقع ضروری به نظر می رسد، مثل آنجا که دو جوان قصد دارند یک عمر با هم زندگی کنند. طبیعتا برای این مرحله حساس باید دقت به خرج داد و جوانب را بررسی کرد. اما از دانستن یک نکته نباید غافل بود و آن اینکه مقدار شناخت ما از طرف مقابل باید به اندازه ای باشد که حریم تعادل و انصاف را نشکنیم. چه آنکه برخی برای اطمینان یافتن از احوال طرف مقابل حساسیت هایی به خرج می دهند که چیزی جز درد سر به همراه ندارد. این دسته از افراد معتقدند برای شناخت دقیق باید هر دو جوان قبل از هرگونه اقدامی، با هم در ارتباط باشند. و گرنه هرگز همدیگر را نمی شناسند. از همین رو ارتباط را شروع کرده و یک زندگی کوتاه مدت را قبل از ازدواج تجربه می کنند. ولی به راستی این ارتباط تا چه اندازه زمینه را برای زندگی اصلی آماده می کند؟ و چقدر باعث بینش و آگاهی دو طرف می گردد؟ آیا این ارتباط تضمین کننده تداوم زندگی است؟
وقتی زیاد دقیق نباشیم و نگاهی گذرا به این ماجرا داشته باشیم، حق را به این طیف می دهیم یعنی به کسانی که ارتباط قبل از ازدواج را لازم می دانند. چرا که ظاهراً ارتباط با یکدیگر، راه شناخت بیشتر را برای آنها باز می کند و دو طرف بهتر یکدیگر را می شناسند. خصوصاً اگر در این میان عشقی پدیدار شود و قلبها به هم پیوند بخورد.
اما وقتی درست بنگریم و در ارتباطهایی که برقرار می شود دقت کنیم به نکات مهم و جالب توجهی می رسیم که یک به یک ذکر می کنیم:
1ـ این رابطه غالباً همراه عشق و احساس است و همان طور که می دانید، عواطف و احساسات راه درست دیدن را بر انسان می بندد و برای طرفین این امکان وجود نخواهد داشت که بتوانند از هویت حقیقی یکدیگر مطلع شوند. این دورانِ به ظاهر زیبا و دوست داشتنی اگر به ازدواج منتهی شود، عاقبت خوشی نخواهد داشت و شکست آن زندگی تقریباً حتمی است؛ جوانِ پراحساس واقعیت اطراف را نمی بیند و از جذّابیت دنیای احساس لذت می برد غافل از آنکه این شور و هیجان و این اضطراب عشق او را نابود خواهد کرد و آینده او را به سیاهه ای هولناک تبدیل خواهد نمود.
2ـ اگر واقعاً این ارتباط ها باعث شناخت بیشتر و در نتیجه پیوند محکم و بادوام می بود، پس نباید هیچگاه شاهد جدایی چنین زندگی هایی می بودیم، در حالیکه آمار و ارقام از شکست چند برابر این زندگیها خبر می دهد.
3ـ سوم اینکه باید دانست ارتباطهای دوستانه عرصه ای کاملاً جدا از زندگی است. در زمان دوستی هیچیک در قبال دیگری مسئولیتی غیر از دوستی و عشق ورزیدن ندارد و این کار بسیار راحت است و آزمون سختی به حساب نمی آید. ولی در زندگی مسئولیت ها، حق و حقوق، رعایت کردنها و صدها مورد دیگر باعث می شود حقیقت افراد هویدا شود؛ وقتی همان دختر که تا چندی پیش معشوقه ای بوده، شروع به ابراز خواسته هایش می نماید و از نیازهای مادی و معنویش برای مرد سخن می گوید و انتظار دارد که شوهرش آنها را برآورده کند، مرد تحت فشار قرار می گیرد و تازه می فهمد که زندگی پس از ازدواج بسیار متفاوت است با ارتباط قبل از ازدواج. یعنی اگر فرض کنیم دو طرف توانسته باشند قبل از ازدواج همدیگر را خوب بشناسند، باز هم با این احوال در زندگی دچار مشکل خواهند شد خصوصاً از آنجا که این افراد در زمان ارتباط با هم پیمان بسته بودند که جز عشق چیز دیگری از هم طلب نکنند. اما حالا می بیند آن پیمانه ها شکسته و از آن همه رؤیا چیزی جز یک زندگی سخت باقی نمانده.
4ـ شناخت هر اندازه که مهم باشد ولی بدون تجربه بی فایده است. زندگی مثل درس ریاضی نیست که با دانستن و فهمیدن حل شود. بلکه زندگی مثل تلخی و شیرینی است که تا چشیده نشود از آن هیچ دانسته نمی شود. پس لازم نیست ارتباط را ضروری بدانیم و به خاطر آنکه هیچ ارتباطی با هیچ دختری نداریم به خواستگاری نرویم. چه آنکه بیشترین شناخت و عملی ترین آن در زندگی به وجود می آید.