PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ۞۩§۩۞ ويژه نامه شهادت جانگداز امام موسي کاظم(ع) ۞۩§۩۞



فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
02-07-2010, 16:06
http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif
http://upload.tazkereh.ir/images/02524746003098208596.pnghttp://shiaupload.ir/images/75103165081485529447.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/02524746003098208596.png

http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif

ويژه نامه شهادت مظلومانه امام موسي كاظم عليه السلام


http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif

https://mohebemahdi.persiangig.com/2009071518040886.swf

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
02-07-2010, 22:51
http://shiaupload.ir/images/04176562495662659487.jpg (http://shiaupload.ir/images/04176562495662659487.jpg)


*السلام عليك يَااَبَاالحَسَنِ يَا مُوسَي بنَ جَعـفَرٍ*



*اَيُّهَا الکـاظِـمُ يَابنَ رَسُولِ اللهِ*

*يَا حُجَّةَ اللهِ عَلَي خَلقَهِ،يَا سَيِّـدنَاوَ مَـولَنا*
*اِنَّـا تَوَجَّـهنا وَ اسـتَشـفَعـنَا وَ تَوَسَّـلنَا بِکَ اِلَي اللهِ*
*وَ قَـدَّمناکَ بَينَ يَدَي حَاجاتِنا*
*يَاوَجيهاً عِندَاللهِ*
*اِشـفـَع لَناعِـنـدَاللهِ*

http://shiaupload.ir/images/14389441302291635824.jpg (http://shiaupload.ir/images/14389441302291635824.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
02-07-2010, 23:14
http://shiaupload.ir/images/34173428121591034279.jpg (http://shiaupload.ir/images/34173428121591034279.jpg)

سلام بر تو ای هفتمین فروغ امامت!
سلام بر تو ای وارث شهادت!
سلام بر تو ای قبله نیازمندان!
سلام بر تو ای آزادترین اسیر
و ای آزاده ترین زندانی!
تو که زندان،
گلستان عبادت و خلوت تو شده بود
و زندانیان سنگ دل،
اسیر کرامت و زرگواری ات.
تو که زنجیرهای ستم
و تازیانه های دشمنی و کینه،
قبل از شکنجه و آزار تو به سجده افتادند
و دل بی رحمشان
در برابر خلق نیکوی تو به رحم آمد.
سلام خدا بر تو ای امام هفتمین
که تن رنجیده و روح بلندت،
شاهد مظلومیت خاندان توست.
سلام و درود بی پایان الهی بر تو
و دودمان پاک تو باد

http://shiaupload.ir/images/89044301989224637640.jpg (http://shiaupload.ir/images/89044301989224637640.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-07-2010, 00:17
http://shiaupload.ir/images/36456678809742624676.jpg (http://shiaupload.ir/images/36456678809742624676.jpg)

چاه زندان

چاه زندان قتلگاه يوسف زهرا شده
چشم يعقوب زمان در ماتمش دريا شده


اختران اشک جارى ز آسمان ديده گشت
چون نهان ماه رخش در هاله غم‌ها شده


بس که جانسوز است داغ آن امام عاشقان
در عزايش غرق ماتم خانه دل‌ها شده


اى طرفداران قرآن و شريعت بنگري
د موسى جعفر شهيد مکتب تقوا شده


او نه تنها تازيانه خورده از دست ستم
صورتش نيلى ز سيلى چون رخ زهرا شده


ناله جانسوز معصومه ز دل برخواسته
در مدينه دخترى امروز بى بابا شده


اين عزاى کيست که اين گونه جهان ماتم سراست
گوئيا برپا دوباره شور عاشورا شده


اين عزاى حجت حق موسى جعفر بود
کز غم جانسوز او افسرده قلب ما شده


«حافظى» شد ژرف زندان بهر او معراج عشق
عاشق صادق سوى معشوق رهپيما شده

http://shiaupload.ir/images/59946582508876978019.jpg (http://shiaupload.ir/images/59946582508876978019.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-07-2010, 00:33
http://shiaupload.ir/images/78345544907724122154.jpg (http://shiaupload.ir/images/78345544907724122154.jpg)



امام كاظم علیه السلام سومین یا چهارمین فرزند امام صادق علیه السلام است .
بنا به نقل اكثر روایات، در هفتم ماه صفر 128 ق . در «ابواء» (محلى بین مكه و مدینه) زاده شد .

آن گونه كه در «محاسن‏» برقى آمده است، مادر او به نام حمیده، بنابر احتمالى از مردم اندلس بود و در مرتبه بالا و والاى زهد و صلاح قرار داشت

امام بیست ‏سال از زندگى خود را كنار پدر گذراند و ناظر بود كه دانشمندان پیر و جوان از سراسر جهان به مدینه مى‏آمدند و در محضر پدر بزرگوارش تجمع مى ‏كردند و عده‏اى به فراگیرى دانش مشغول بودند و گروه دیگرى در خصوص توحید، تشبیه، قدر و امامت‏با امام صادق به مناظره مى‏پرداختند.

امام كاظم در این مدت بیست‏ساله از محضر پدر بزرگوارش علوم و اسرار امامت را آموخت و در همان سنین، شگفتى و تحسین دانشمندان را برانگیخت



http://shiaupload.ir/images/62397781316445613684.jpg (http://shiaupload.ir/images/62397781316445613684.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-07-2010, 22:54
http://shiaupload.ir/images/29502423902845389225.jpg (http://shiaupload.ir/images/29502423902845389225.jpg)


نام: موسى‏ بن جعفر.

كنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل.

القاب: كاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.

نكته: آن حضرت در میان شیعیان به «باب الحوائج»

منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.

تاریخ ولادت: هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نیز سال 129 را ذكر كردند.

محل تولد: ابواء (منطقه‏اى در میان مكه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب علیهم السلام.

نام مادر: حمیده مصفّاة. نام‏هاى دیگرى نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز براى او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احكام و مسائل بود كه امام صادق علیه السلام زنان را در یادگیرى مسائل و احكام دینى به ایشان ارجاع مى‏داد. و درباره‏اش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چركى؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن كرامتى كه از خداى متعال براى من و حجت پس از من است.»

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق علیه السلام، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.

تاریخ و سبب شهادت: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به‏ وسیله زهرى كه در زندان سندى بن شاهك به دستور هارون ‏الرشید به آن حضرت خورانیده شد.

محل دفن: مكانی به نام مقابر قریش در بغداد (در سرزمین عراق) كه هم اكنون به «كاظمین» معروف است.

همسران: 1. فاطمه بنت على.. 2. نجمه.

فرزندان: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یكى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت كه 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.

یكى از دختران آن حضرت به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه علیهاالسلام كه براى دیدار برادرش امام رضا علیه السلام عازم ایران شده بود، در شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیمارى، وفات یافت و در این شهر مدفون گردید. هم اكنون مقبره ایشان زیارتگاه شیعیان سراسر جهان و دانشگاه عالمان و مجتهدان شیعى است



http://shiaupload.ir/images/42090083320535063749.jpg (http://shiaupload.ir/images/42090083320535063749.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-07-2010, 23:15
http://shiaupload.ir/images/93601706612288447880.jpg


اصحاب ویاران امام موسي کاظم عليه السلام

تعداد ياران و اصحبا و راويان امام موسي کاظم علیه السلام بسیار است. در این جا نام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذكر مى‏گردد:
1. على بن یقطین.
2. ابوصلت بن صالح هروى .
3. اسماعیل بن مهران.
4. حمّاد بن عیسى.
5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى.
6. عبداللّه بن جندب بجلى.
7. عبداللّه بن مغیره بجلى.
8. عبداللّه بن یحیى كاهلى.
9. مفضّل بن عمر كوفى.
10. هشام بن حكم.
11. یونس بن عبدالرحمن.
12. یونس بن یعقوب.
زمامداران معاصر:
1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.).
2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.).
3. منصور عباسى (136 - 158 ق.).
4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.).
5. هادى عباسى (169 - 170 ق.).
6. هارون الرشید (170 - 193 ق.).

امام موسى كاظم علیه السلام در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نایل آمد.

از آن زمان تا سال 183 هجرى، سال وفات آن حضرت، چندین بار توسط خلفاى عباسى دستگیر و زندانى گردید.

تنها در دوران خلافت هارون الرشید به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسید




http://shiaupload.ir/images/50531903832090863790.jpg (http://shiaupload.ir/images/50531903832090863790.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-07-2010, 23:53
http://shiaupload.ir/images/95834874338047090533.jpg (http://shiaupload.ir/images/95834874338047090533.jpg)


كظم عظيم

کاظم، فرو خورنده‌ی خشم و غصب، لقبی بود که درپرتو عفو و گذشت بی‌کران و برد باری و صبر فراوان در برابر نادانان، تو را به آنمی‌خواندند. به راستی هم غصب جایگاه بلند شما و ستم‌های آنچنان سترگ، کظمی اینچنین بزرگ را می‌طلبد!


ای هفتمین چراغ هدایت، ای شمس همیشه فروزان، ای مظلومترین مظلومان زمانه، ای زیبا‌ترین ترانه‌ی غربت!

گویی خورشید پشت ابر بودن و چونان دری در صدف ماندن و چه می‌گویم غربت همیشگی و ناتمام انگار همان ارثی است که از پیامبر اعظم (صلی‌الل ‌علیه‌و‌آله) و از کوچه‌های خاکی مدینه برای شما مانده است. حدیث مظلومیت ‌تان از سقیفه تا کربلا و شام و از سرزمین فدک آن ارث حقیقی شما تا سیاه چاله‌های زندان هارون دهن به دهن گشت و همچنان باقی بود! و هرچه تاریخ، این دفتر کهنه ی روزگار را ورق می‌زنی، غربت و مظلومیت افزونتر می‌شود و قصه‌ی نا تمام شما حزن انگیز‌تر از قبل!

تمام دیوار‌های تنگ و تاریک زندان را شاهد می‌گیرم که هفت سال میزبانت بودند و زنجیر‌های سنگین و آهنین را هم! تحمل نکردنی بوده است لحظه‌های تو، می‌دانم!! می‌دانم که فرشته‌های عتید و رقیب خوب یادشان مانده است که روزها را روزه می‌گرفتید و شبها را هم به عبادت می‌ایستادید تا صبح همگام! ای سید عابدان و ای فخر صبور مردان!!

آری دینداری همیشه بهای گرانی دارد و اگر نبود ایستادگی و مقاومت در برابر جور و ستم شاید که شما از قاضی ابو یوسف-آن دنیا طلب خود فروخته- حتی بیشتر حرمت داشتید در دربار حکومت جور عباسی و گرامی‌تر بودید نزد هارون خونخوار!

در آن روزهای خفقان و واهمه شیعیان واقعی شما اما هرگز فراموشتان نکرده بودند و در هر فرصتی ابراز می‌کردند ارادتشان را به شما و اظهار می‌کردند، محبت خالصانه شان را به خاندان نبوت و امامت! از قیام شهید فخ و خدمات علی بن یقطین آن نیروی تربیت شده ی شما که در لباس وزارت هارون که بگذریم، آن مالیت هایی که مردم دور از چشم حاکم می‌دادند به شما و آن بیعت‌های مخفیانه، دلیل محکمی بود برای آنکه بفهماند هنوز هم مردمی که حق و حقیقت را می‌جویند، شما امامشان هستید و لا غیر!

و عجب لحظه‌ای بود، لحظه‌ی دیدارتان با هارون در کنار خانه‌ی کعبه. و عجیب‌تر آن جمله‌ای بود که در جواب او فرمودید.
او با آن غرور و خودکامگی همیشگی اش، گفت:تو هستی که مردم پنهانی به تو بیعت کرده‌اند و تو را به پیشوایی بر می‌گزینند؟!

وقتی که آن جواب تاریخی را می‌خواندم یاد جمله‌های حکیمانه ی مولا (علیه‌السلام) و جوابهای آتشین و بنیان کن حضرت زینب(س) افتادم. انگار تاریخ تکرار شده باشد...

و شما فرمودید:
انا امام القلوب و انت امام الجسوم.
من بردلها و قلبها حکومت می‌کنم و تو بر تنها و بدنها



http://shiaupload.ir/images/89428873410725477249.jpg (http://shiaupload.ir/images/89428873410725477249.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-07-2010, 00:17
http://shiaupload.ir/images/81176458757322026998.jpg (http://shiaupload.ir/images/81176458757322026998.jpg)


امام کاظم عليه السلام و احیای فرهنگ عاشورا


زنده نگه داشتن یاد و نام امام حسین علیه‏السلام و حماسه عاشورا به عنوان نماد مقاومت اهل بیت علیهم‏السلام در برابر جبهه كفر و نفاق و مقابله با طغیان و ستمگری، یكی از مهم‏ترین دغدغه‏های امامان معصوم علیهم‏السلام بوده است.

آن بزرگواران می‏كوشیدند تا قیام جاویدان عاشورا زند بماند و پیام پایداری و استواری اهل حق در مقابل باطل در بلندای تاریخ با نام مقدس حضرت امام حسین علیه‏السلام طنین‏انداز شود.

از شیوه‏هایی كه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام برای رساندن پیام استواری و مقاومت از آن بهره می‏برد، تداوم بخشیدن و زنده نگه‏داشتن یاد و خاطره جدّ بزگوارش حضرت سید الشهدا علیه‏السلام بود.

روایت ذیل بیانگر این حقیقت تاریخی است:
محدث نوری می‏نویسد: منصور دوانیقی در عید نوروز امام را مجبور كرد كه در مجلس عمومی بنشیند و مردم برای عرض تبریك به محضرش بیایند و هدایا و تحفه‏ها را به حضور آن حضرت بیاورند.

امام به ناچار در آن مجلس نشست و فرمانداران و فرماندهان و امرای لشكری و كشوری و عموم مردم برای تهنیت می‏آمدند و هدایا و تحفه‏های فراوانی می‏آوردند و خادم منصور همه هدایا را ثبت می‏كرد. آخرین فردی كه به حضور امام آمد، پیرمردی سالمند بود كه به امام عرضه داشت:

ای پسر دختر رسول خدا صلی‏الله علیه ‏و‏آله! من مرد فقیری هستم كه از مال دنیا بی‏بهره‏ام، اما سه بیت شعری را كه جدم در رثای جدّتان حضرت حسین بن علی علیهماالسلام سروده، به خدمتتان تقدیم می‏كنم:

یا ابا عبداللّه‏! من [از دشمنان تو تعجب نمی‏كنم كه چرا تو را كشتند، بلكه] تعجب می‏كنم از شمشیری كه بر بدن نازنین تو در روز عاشورا فرود آمد، در حالی كه غبار كربلا بر بدن تو نشسته بود.

من شگفت زده هستم از آن تیرهایی كه بر بدنت فرورفتند، در حالی كه
خانواده‏ات با چشمان اشكبار قتل تو را نظاره كرده و جدّت را صدا می‏زدند.
یا ابا عبداللّه‏! چرا بزرگی و جلالت تو مانع نشد از اینكه تیرها بر بدنت اصابت كنند و آن جسم پاك را مجروح نمایند!

امام فرمود: احسنت! بارك اللّه‏ فیك! هدیه‏ات را پذیرفتم، بفرما بنشین! آن‏گاه به خادم گفت: از منصور بپرس در مورد این همه هدایا چه تصمیمی دارد؟

منصور گفت: همه آنها را به حضرت كاظم علیه‏السلام بخشیدم، هرطور دوست دارد مصرف كند. امام نیز تمام آن تحفه ‏ها را به آن پیرمرد شیعی كه زیباترین اشعار را در مرثیه امام حسین علیه‏السلام خوانده بود، بخشید و او را تشویق نمود.

امام علیه‏السلام به این وسیله، از شاعران و احیاگران حماسه عاشورا تجلیل نمود و پیام پایداری اهل بیت علیهم‏السلام را كه در حركت انقلابی امام حسین علیه‏ السلام جلوه ‏گر شده بود، علنی ساخت




http://shiaupload.ir/images/39841460433477664304.jpg (http://shiaupload.ir/images/39841460433477664304.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-07-2010, 01:09
http://shiaupload.ir/images/09594041584606985809.jpg (http://shiaupload.ir/images/09594041584606985809.jpg)


امام كاظم و حمایت از مبارزان راه حق

حسین فرزند علی بن حسن المثنی فرزند امام حسن مجتبی علیه‏ السلام معروف به «شهید فخّ» از افرادی است كه در زمان امامت حضرت كاظم علیه‏السلام بر اثرستمهای فرماندار مدینه در حق شیعیان به ستوه آمد و بر علیه حكومت هادی عباسی به قیام مسلحانه روی آورد.

حسین قبل از قیامپرشور خویش، شبانه به محضر امام هفتم علیه ‏السلام آمد و امام ضمن سفارشاتی به وی فرمود:

تو شهید خواهی شد، ضربه‏ها را محكم و نیكو بزن! این مردم فاسقند، و در ظاهرایمان دارند و در باطن خود نفاق و شك را پنهان می‏سازند،

«اِنّا للّه‏ِ وَاِنّااِلَیهِ راجِعُونَ».

بعد از شهادت حسین بن علی علیهماالسلام، وسایر شهدای فخّ، حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرمود:

«به خدا سوگند! حسین درحالی از دنیا رفت كه مسلمان و نیكوكار و روزه‏دار و آمر به معروف و ناهی از منكربود.»


عرفان، پیش نیازمبارزه!

بی ‏تردید برای استواری و مقاومت در راه عقیده، پشتوانه‏ای قوی و نیرومند لازم است.
طبق آموزه‏های قرآنی بهترین پشتوانه هرانسان حقیقت‏طلبی، اتّكا به حضرت پروردگار است. و نزدیك‏ترین راه در معرفت و قرب بهحق، توجه به عبادت و معنویت است. خداوند متعال می‏فرماید:

«وَاسْتَعینُوابِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ»؛(1)
«از صبر و نماز یاری بجویید.»

حضرت كاظم علیه ‏السلام با پیروی از اینرهنمود و در مقابل نیروهای باطل، از صبر و بردباری و نماز و عبادت یاری می‏جست؛

«كانَ یُحْیی الْلَیلَ بِالسَّهْرِ اِلَی السَّحَرِ بِمُواصِلَةِ الاِْسْتِغْفارِحَلیفَ السَّجْدَةِ الطَّویلَةِ وَالدُّمُوعِ الْغَزیرَةِ وَالْمُناجاتِ الْكَثیرَةِ وَالضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَةِ؛(2)

آن حضرت شبها را تا سحر بیدار بود وشب‏زنده‏داریهایش همواره با استغفار بود، همراه با سجده ‏های طولانی، اشكهای ریزان،مناجات بسیار، و ناله‏ها و زاریهای مداوم در حال عبادت.»




http://shiaupload.ir/images/03231918319453266884.jpg (http://shiaupload.ir/images/03231918319453266884.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-07-2010, 01:59
http://shiaupload.ir/images/04345752586934432958.png (http://shiaupload.ir/images/04345752586934432958.png)


بارالها سير شد از زندگانى جانم امشب
تنگ گرديده دلم از دورى طفلانم امشب

چهارده سالست بى جرم و گنه زندانيم من
كن خلاصم ديگر از اين گوشه ى زندانم امشب

باز كن زنجير از پايم مسيب طى شد عمرم
گوشه ى زندان من بى كس بتو مهمانم امشب

رو صبا اندر مدينه خواهرم معصومه را گو
جان بابا از فراق روى تو گريانم امشب

من كه مى ‏ميرم رضا جان گر بيايى گر نيايى
مى ‏كشد هجر توام آخر تو را ميدانم امشب

اين چه زهرى بود هارون بر من دور از وطن داد
كز شرارش بر سما شد ناله و افغانم امشب

مى‏ شوم راحت ز رنج و محنت دنياى فانى
گر روم تابع به جنت در بر جانانم امشب


http://shiaupload.ir/images/66787262284969100755.jpg (http://shiaupload.ir/images/66787262284969100755.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-07-2010, 02:09
http://shiaupload.ir/images/68232447169201079561.jpg (http://shiaupload.ir/images/68232447169201079561.jpg)



گوشه اي از صفات امام كاظم عليه السلام


حضرت امام موسى كاظم(عليه السلام) عابدترين و زاهدترين، فقيه ترين، سخى ترين و كريمترين مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مى گذشت نمازهاى نافله را به جا مى آورد و تا سپيده صبح به نماز خواندن ادامه مى داد و هنگامى كه وقت نماز صبح فرا مى رسيد، بعد از نماز شروع به دعا مى كرد و از ترس خدا آن چنان گريه مى كرد كه تمام محاسن شريفش به اشك آميخته مى شد و هر گاه قرآن مى خواند مردم پيرامونش جمع مى شدند و از صداى خوش او لذّت مى بردند.


آن حضرت، صابر، صالح، امين و كاظم لقب يافته بود و به عبد صالح شناخته مى شد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، به كاظم مشهور گرديد.


شيخ مفيد درباره آن حضرت مي گويد : " او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود ، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . اين جمله را زياد تکرار مي کرد :

« اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب »
(خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار )".

امام موسی بن جعفر ( ع ) بسيار به سراغ فقرا مي رفت . شب ها در ظرفی پول و آرد و خرما مي ريخت و به وسايلی به فقرای مدينه مي رساند ، در حالی که آن ها نمي دانستند از ناحيه چه کسی است .

هيچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن مي خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل مي داد ، شنوندگان از شنيدن قرآنش مي گريستند ، مردم مدينه به او لقب " زين المجتهدين " داده بودند . مردم مدينه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغايی عجيب کردند . آن روزها فقرای مدينه دانستند چه کسی شب ها و روزها برای دلجويی به خانه آن ها مي آمده است .

امام‌ ( ع‌ ) با آن‌ كرم‌ و بزرگوارى‌ و بخشندگى‌ خود لباس‌ خشن‌ بر تن‌ مى‌كرد ، چنان كه‌ نقل‌ كرده‌اند : " امام‌ بسيار خشن‌ پوش‌ و روستايى‌ لباس‌ بود " و اين‌ خود نشان‌ ديگرى‌ است‌ از بلندى‌ روح‌ و صفاى‌ باطن‌ و بى‌اعتنايى‌ آن‌ امام‌ به‌ زرق‌ و برق هاى‌ گول‌ زننده‌ دنيا .

امام‌ موسى‌ كاظ‌م‌ ( ع‌ ) نسبت‌ به‌ زن‌ و فرزندان‌ و زيردستان‌ بسيار با عاطفه‌ و مهربان‌ بود . هميشه‌ در انديشه‌ فقرا و بيچارگان‌ بود ، و پنهان‌ و آشكار به‌ آنها كمك‌ مى‌كرد .

مردى از تبار عمر بن الخطاب در مدينه بود كه او را مى آزرد و على(عليه السلام) را دشنام مى داد. برخى از اطرافيان به حضرت گفتند: اجازه دهید تا او را بكشيم، ولى حضرت به شدّت از اين كار نهى كرد و آنان را شديداً سرزنش فرمود. روزى سراغ آن مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدينه، به كار زراعت مشغول است. حضرت سوار بر الاغ خود وارد مزرعه وى شد.

آن مرد فرياد برآورد: زراعت ما را خراب مكن، ولى امام به حركت خود در مزرعه ادامه داد وقتى به او رسيد، پياده شد و نزد وى نشست و با او به شوخى پرداخت، آن گاه به او فرمود:
چقدر در زراعت خود از اين بابت زيان ديدى؟
گفت: صد دينار.
فرمود: حال انتظار دارى چه مبلغ از آن عايدت شود؟
گفت: من از غيب خبر ندارم.
امام به او فرمود: پرسيدم چه مبلغ از آن عايدت شود؟
گفت: انتظار دارم دويست دينار عايدم شود.
امام به او سيصد دينار داد و فرمود:
زراعت تو هم سر جايش هست. آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسيد و رفت. امام به مسجد رفت و در آنجا آن مرد را ديد كه نشسته است.
وقتى آن حضرت را ديد، گفت:
خداوند مى داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد.

يارانش گرد آمدند و به او گفتند: داستان از چه قرار است، تو كه تا حال خلاف اين را مى گفتى. او نيز به دشنام آنها و به دعا براى امام موسى(عليه السلام) پرداخت.

امام(عليه السلام) نيز به اطرافيان خود كه قصد كشتن او را داشتند فرمود:

آيا كارى كه شما مى خواستيد بكنيد بهتر بود يا كارى كه من با اين مبلغ كردم؟

و بسيارى از اين گونه روايات، كه به اخلاق والا و سخاوت و شكيبايى آن حضرت بر سختيها و چشم پوشى ايشان از مال دنيا اشارت مى كند، نشانگر كمال انسانى و نهايت عفو و گذشت آن حضرت است.




http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg (http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-07-2010, 02:35
http://shiaupload.ir/images/11763060518498257917.jpg (http://shiaupload.ir/images/11763060518498257917.jpg)



عبادت ربّ و خدمت به خلق

حضرت بسیار دعا می‏کرد و این دعا را تکرار می‏نمود:

اللّهمّ إنّی أسألک الرّاحة عند الموت، و العفوَ عند الحساب.

خداوندا از تو آسودگی در زمان مرگ و بخشایش در روز حسابرسی مسألت دارم.

از دعاهای آن حضرت این بود:

عَظُمَ الذَّنبُ من عبدک فلیَحسُنَ العفوُ مِن عندک

گناهان بنده ات زیاد شده پس چه نیکوست عفو از جانب تو.

همواره از خشیت خدا گریه می‏کرد تا جایی که محاستش از اشک دیدگانش تر می‏شد.
آن بزرگوار به اهل بیت و اقوامش از همه بیشتر رسیدگی می‏کرد و همواره از تهیدستان مدینه در تاریکی شب تفقد و دلجویی می‏نمود؛ زنبیلی از درهم و دینار و آرد و خرما برای آنان می‏برد و به دستشان می‏رساند و آنان نمی‏دانستند این لطف و عنایت از چه ناحیه‏ای است[1] ؟!

اللّهمّ صلّ و سلّم و زِد و بارک علی رسول الله و آله الأطهار.

پي نوشت :

[1]الإخراج و الجرائج: 2/896؛ الإرشاد: 2/231؛ بحارالأنوار:48/101، باب 5، حدیث 5.





http://shiaupload.ir/images/89172086164870565399.jpg (http://shiaupload.ir/images/89172086164870565399.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-07-2010, 03:54
http://shiaupload.ir/images/20787729205055992765.jpg (http://shiaupload.ir/images/20787729205055992765.jpg)




مرارت‌های امام کاظم علیه السلام‏

رنج‌ها و غم‌هاى امام موسى بن جعفر بعد از فاجعه كربلا، دردناك‌تر و شدیدتر از سایر ائمه ‏علیهم السلام ‏بود.

هارون الرشید همواره در كمین ایشان ‏بود، امّا نمى‏ توانست به آن‏ حضرت آسیبى برساند.

شاید او از ترس این كه ‏مبادا سپاهیانش در صف یاران آن ‏حضرت درآیند، از فرستادن آنان براى ‏دستگیرى و شهید كردن امام خوددارى مى ‏ورزید، زیرا پنهان كاریى كه‏ افراد مكتبى در اقدامات خود ملزم بدان بودند، موجب شده بود كه‏ دستگاه حاكمه حتّى به نزدیك‏ترین افراد خود اعتماد نكند.

این على بن‏ یقطین وزیر هارون الرشید و آن یكى جعفر بن محمّد بن اشعث وزیر دیگر هارون است كه هر دو شیعه بودند همچنین بزرگ‏ترین والیان و كارگزاران ‏هارون در زمره هواخواهان اهل‌بیت‏ علیهم السلام ‏بودند. از این‏ رو بود كه هارون‏ خود شخصاً به مدینه رفت تا امام كاظم را دستگیر كند.

نیروهاى مخصوص هارون به اضافه سپاهى از شعرا و علماى دربارى ‏و مشاوران، او را در این سفر همراهى مى‏كردند و میلیون‌ها درهم و دینار از اموالى كه از مردم به چپاول برده بود، با خود حمل مى‏كرد و به عنوان ‏حق‏السكوت به اطرافیان خود در این سفر بذل و بخشش مى‏نمود. و در این میان به رؤساى قبایل و بزرگان و چهره‏هاى سرشناس مخالف توجه ‏و رسیدگى بیشترى نشان مى‏داد.




http://shiaupload.ir/images/89044301989224637640.jpg (http://shiaupload.ir/images/89044301989224637640.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-07-2010, 04:05
http://shiaupload.ir/images/56907567636261661199.jpg (http://shiaupload.ir/images/56907567636261661199.jpg)



نقشه دستگيري امام

هارون الرشید این گونه عازم مدینه شد تا بزرگ‏ترین مخالف ‏حكومت غاصبانه خویش را دستگیر كند. اینك ببینیم هارون براى‏ رسیدن به این مقصود چه كرد:

اول: هارون چند روزى نشست. مردم به دیدنش مى‏آمدند و او هم به‏ آنها حاتم بخشى مى‏كرد تا آنجا كه شكم‌هاى برخى از مخالفان را كه ‏مخالفت آنان با حكومت جنبه شخصى و براى رسیدن به منافع خاصى‏بود، سیر كرد.

دوم: عده‏اى را مأموریت داد تا در شهرها بگردند و بر ضدّ مخالفان‏ حكومت تبلیغات به راه اندازند. او همچنین شاعران و مزدوران دربارى ‏را تشویق كرد كه در ستایش او شعر بسرایند و بر حرمت محاربه با هارون ‏فتوا دهند.

سوم: هارون قدرت خود را پیش دیدگان مردم مدینه به نمایش گذارد تا كسى اندیشه مبارزه با او را در سر نپروراند.

چهارم: هنگامى كه همه شرایط براى هارون آماده شد، شخصاً به ‏اجراى بند پایانى طرح توطئه‏گرانه خویش پرداخت. او به مسجد رسول‏ خدا صلى الله علیه و آله رفت. شاید حضور او مصادف با فرارسیدن وقت نماز بوده كه ‏مردم و طبعاً امام موسى بن جعفر علیهماالسلام براى اداى نماز در مسجد حضور داشته‏اند. هارون به سوى قبر پیامبر صلى الله علیه و آله جلو آمد و گفت: السلام علیك ‏یا رسول اللَّه! اى پسر عمو.

هارون در واقع مى‏ خواست با این كار شرعى بودن جانشینى خود را اثبات كند و آن را علتى درست براى زندانى كردن امام كاظم جلوه دهد.

اما امام این فرصت را از او گرفت و صف‌ها را شكافت و به طرف قبر پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و به آن قبر شریف روى كرد و در میان حیرت و خاموشى ‏مردم بانگ برآورد:

السلام علیك یا رسول اللَّه! السلام علیك یا جدّاه!

امام كاظم با این بیان مى‏خواست بگوید: اى حاكم ستمگر اگر رسول ‏خدا پسر عموى توست و تو مى‏خواهى بنابر این پیوند نسبى، شرعى بودن ‏حكومت خود را اثبات كنى باید بدانى كه من بدو نزدیكترم و آن ‏حضرت‏ جدّ من است. بنابر این من از تو به جانشینى و خلافت آن بزرگوار شایسته‏ترم!

هارون مقصود امام را دریافت و در حالى كه مى‏كوشید تصمیم خود را براى دستگیرى امام كاظم توجیه كند، گفت:

اى رسول خدا من از تو درباره كارى كه قصد انجام آن را دارم پوزش‏ مى‏ خواهم. من قصد دارم موسى بن جعفر را به زندان بیفكنم. چون او مى‏خواهد میان امت تو اختلاف و تفرقه ایجاد كند و خون آنها را بریزد.

چون روز بعد فرارسید، هارون فضل بن ربیع را مأمور دستگیرى امام‏ كاظم كرد. فضل بر آن ‏حضرت كه در جایگاه رسول خدا صلى الله علیه و آله به نماز ایستاده بود، درآمد و دستور داد او را دستگیر كنند و زندانى نمایند.(1)

سپس دو محمل ترتیب داد كه اطراف آنها پوشیده بود. ایشان را در یكى از آنها جاى داد و آن دو محمل را روى استر بسته بر هر یك عده‏اى را گماشت.

یكى را به طرف بصره و دیگرى را به سوى كوفه روانه‏ كرد تا بدینوسیله مردم ندانند امام را به كجا مى‏برند. امام كاظم ‏علیه السلام در هودجى‏ بود كه به سمت بصره مى ‏رفت.

هارون به فرستاده خود دستور داد كه ‏آن ‏حضرت را به عیسى بن جعفر منصور كه والى وى در بصره بود، تسلیم‏ كند. عیسى یك سال آن‏ حضرت را در نزد خود زندانى كرد.

سپس عیسى‏ نامه‏اى به هارون نوشت كه موسى بن جعفر را از من بگیر و به هر كه مى‏ خواهى بسپار وگرنه من او را آزاد خواهم كرد.

من بسیار كوشیدم‏ تا دلیلى و بهانه ‏اى براى دستگیرى او پیدا كنم، اما نتوانستم حتى ‏من گوش دادم تا ببینیم كه آیا او در دعاهاى خود بر من یا تو نفرین ‏مى‏ فرستد، اما دیدم كه او فقط براى خودش دعا مى‏ كند و از خداوند رحمت و مغفرت مى‏طلبد!




http://shiaupload.ir/images/84642043836222708852.jpg (http://shiaupload.ir/images/84642043836222708852.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-07-2010, 16:26
http://shiaupload.ir/images/06024866172457312359.png


سخني چند از فرمايشات آن حضرت



http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif (http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif)

قِلَّةُ المَنيِقِ حُکمٌ عَظيمٌ، فَعَلَيکُم بِالصَّمتِ فَاِنَّهُ دَعَةٌ حَسَنَةٌ
وَقِلَّهُ وِزرٍ، وَخِفَّةٌ مِن الذُّنُوبِ
کم گويي حکمت بزرگي است. بر شما باد به خموشي که
شيوه اي نيکو و سبکباري معصيت و سبب تخفيف گناه است.
تحف العقول

http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif (http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif)



اَداءُ الاَمانَةِ وَالصَّدقُ يَجلِبانِ الرِّزقَ وَالخِيانَةُ
وَالکِذبُ يَجلِبانِ الفَقرَ وَالنَّفاق
امانت داري و راستگويي سبب جلب روزي است
و خيانت و دروغگويي سبب جلب فقر و دورويي است.
تحف العقول

http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif (http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif)

يُنادي مُنادٍ يَومَ القِيامَةِ: اَلامَن کانَ لَهُ عَلَي اللهِ اَجرٌ فَليَقُم
فَلايَقُومُ اِلاّ مَن عَفي وَاَصلَحَ فَأَجرُهُ عَلَي اللهِ
ندا کننده اي در روز قيامت ندا مي کند: آگاه باشيد هر که را
بر خدا مزدي است برخيزد و بر نمي خيزد مگر کسي که
گذشت کرده و اصلاح بين مردم نموده باشد پس پاداشش
با خدا خواهد بود..
تحف العقول

http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif (http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif)

اِياکَ وَالمَزاحَ فَاِنَّهُ يُذهِبُ بِنُورِ ايمانِکَ
از شوخي به مورد بپرهيز زيرا که شوخي نور ايمان تو را
مي برد.
بحارالانوار

http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif (http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif)

عَونُکَ لِضَّعيفِ مِن اَفضَلِ الصَّدَقَةِ
ياري کردن ضعيفان از بهترين صدقات است.
بحارالانوار

http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif (http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif)

مَن کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ الناسِ کَفَّ اللهُ عَنهُ عَذابَ يَومِ القِيامَةِ
هر کس خشم خود را از مردم باز دارد خداوند عذاب روز قيامت را
از او باز خواهد داشت.
وسائل الشيعه

http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif (http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif)

ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَكثُ الصَّفَقَةِ و تَركُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ
سه چيز تباهى مى‏ آورد: پيمان شكنى، رها كردن سنّت و
جدا شدن از جماعت.
اصول کافي

http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif (http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif)

لَو كانَ فِيكُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا
اگر به تعداد اهل بدر مؤمن كامل در ميان شما بود،
قائم ما قيام مى‏ كرد.
اصول کافي

http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif (http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif)

قل الحق و لو کان فيه هلاک
حق را بگو اگرچه آن حقگويي موجب هلاک تو باشد.
اصول کافي


http://shiaupload.ir/images/48887045651371390348.jpg (http://shiaupload.ir/images/48887045651371390348.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
05-07-2010, 19:39
http://shiaupload.ir/images/04345752586934432958.png (http://shiaupload.ir/images/04345752586934432958.png)


چهار چوب نگاهت به چهار دیواری

اگر چه روز نداری، همیشه بیداری

مکیده است توان تو را لب زنجیر

برای دادن جان، جان من توان داری؟

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید

قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

تفاوتی نکند صبح و شام در چشمم
ز دست دشمن خود دائما در آزارم


http://aligolam.persiangig.com/shakhe%20gol.gif (http://aligolam.persiangig.com/shakhe%20gol.gif)

نرگس منتظر
05-07-2010, 19:46
http://img.tebyan.net/big/1384/06/392291061932027319882241102224101244118124242.jpg


چگونگي به امامت رسيدن آن حضرت


در زمان حيات امام صادق (ع) كساني از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ايشان اسماعيل امام خواهد شد.
اما اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت ولي كساني مرگ او را باور نكردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات حضرت صادق (ع) عده اي چون از حيات اسماعيل مأيوس شدند پسر او محمد بن اسماعيل را امام دانستند و اسماعيليه امروز بر اين عقيده هستند و پس از او پسر او را امام مي دانند و همينطور به ترتيب و به تفضيلي كه در كتب اسماعيليه مذكور است.
پس از وفات حضرت صادق (ع) بزرگترين فرزند ايشان عبدالله نام داشت كه بعضي او را عبدالله افطح مي دانند اين عبدالله مقام و منزلت پسران ديگر حضرت صادق(ع) را نداشت و به قول شيخ مفيد در”ارشاد” متهم بود كه در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترين برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاي امامت كرد و برخي نيز از او پيروي كردند اما چون ضعف دعوي و دانش او را ديدند روي از او برتافتند و فقط عده قليلي از او پيروي كردند كه فطحيه موسوم هستند.
ـ برادر ديگر امام موسي كاظم (ع) اسحق كه برادر تني آن حضرت بود به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسي كاظم (ع) را قبول داشت و حتي از پدرش روايت مي كرد كه او تصريح بر امامت آن حضرت كرده است.
ـ برادر ديگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردي سخي و شجاع بود و از زيديه جاروديه بود و در زمان مامون در خراسان وفات يافت اماجلالت قدر و علو شأن و مكارم اخلاق و دانش وسيع امام موسي كاظم (ع) بقدري بارز و روشن بود كه اكثريت شيعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرويدند و علاوه بر اين بسياري از شيوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفي و معاذين كثير و صغوان جمال و يعقوب سراج نص صريح امامت حضرت امام موسي الكاظم (ع) را از امام صادق (ع) روايت كردند و بدين ترتيب امامت ايشان در نظر اكثريت شيعه مسجل گرديد
.

http://upload.tazkereh.ir/images/84961815919269691104.gif

خادمه زینب کبری(س)
05-07-2010, 19:50
پنج درس آموزنده ارزشمند


1 شخصى به نام مرازم گويد:روزى جهت زيارت و ملاقات امام موسى كاظم عليه السلام به سوى مدينه طيّبه حركت كردم و در مسافرخانه اى منزل گرفتم ، در اين ميان چشمم به زنى افتاد كه مرا جلب توجّه نمود، خواستم با او رابطه زناشوئى برقرار كنم ؛ ولى او نپذيرفت كه با من ازدواج نمايد.سپس به دنبال كار خويش رفتم ؛ و چون شب فرا رسيد به مسافرخانه بازگشتم و دقّ الباب كردم ، پس از لحظه اى همان زن درب را گشود و من سريع دست خود را بر سينه اش نهادم ؛ ولى او با سرعت از من دور شد.فرداى آن شب ، چون بر مولايم امام كاظم عليه السلام وارد شدم ، حضرت فرمود: اى مرازم ! كسى كه در خلوت خلافى مرتكب شود و تقواى الهى نداشته باشد، شيعه و دوست ما نيست .(56)

2 در روايات آمده است بر اين كه شخصى به نام اميّة بن علىّ قيسى به همراه دوستش حمّاد بن عيسى بر حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم عليه السلام وارد شد تا براى مسافرت ، از حضرتش خداحافظى نمايند.اميّه گويد: همين كه به محضر مبارك آن حضرت رسيديم ، بدون آن كه سخنى گفته باشيم ، امام عليه السلام فرمود: مسافرت خود را به تاءخير بيندازيد و فردا حركت كنيد.وقتى از منزل آن حضرت بيرون آمديم ، حمّاد گفت : من حتما همين امروز مى روم ؛ ولى من گفتم : چون حضرت فرموده است كه نرويد، من مخالفت دستور امام خود را نمى كنم .سپس حمّاد حركت كرد و رفت و چون از شهر مدينه خارج گرديد، باران شديدى باريد و سيلاب عظيمى به راه افتاد و حمّاد در سيلاب غرق شد و مُرد؛ و در همان محلّ به نام سيّاله دفن گرديد.(57)

3 روزى حضرت موسى بن جعفر عليه السلام ، يكى از خادمان خود را به بازار فرستاد تا برايش تخم مرغ خريدارى نمايد.غلام بعد از خريد، با يكى دو عدد از آن تخم مرغ ها با بعضى از افراد قماربازى كرد؛ و سپس آن ها را براى حضرت آورد.بعد از آن كه تخم مرغ ها پخته شد و امام عليه السلام مقدارى از آن ها را تناول نمود، يكى از غلامان گفت : با بعضى از آن ها قماربازى و برد و باخت شده است .حضرت با شنيدن اين سخن ، فوراً طشتى را درخواست نمود و آنچه خورده بود، در آن استفراغ كرد.(58)

نرگس منتظر
05-07-2010, 19:51
http://www.upload.tazkereh.ir/images/14842663239294866218.png


شخصيت اخلاقي
او در علم و تواضع و مكارم اخلاق و كثرت صدقات و سخاوت و بخشندگي ضرب المثل بود. بدان و بدانديشان را با عفو و احسان بيكران خويش تربيت مي فرمود.
شبها به طور ناشناس در كوچه هاي مدينه مي گشت و به مستمندان كمك مي كرد. مبلغ دويست، سيصد و چهارصد دينار در كيسه ها مي گذاشت و در مدينه ميان نيازمندان قسمت مي كرد. صرار (كيسه ها) موسي بن جعفر در مدينه معروف بود. و اگر به كسي صره اي مي رسيد بي نياز مي گشت معذلك در اطاقي كه نماز مي گذارد جز بوريا و مصحف و شمشير چيزي نبود.

برخورد حاكمان سياسي معاصر با امام
مهدي خليفه عباسي امام را در بغداد بازداشت كرد اما بر اثر خوابي كه ديد و نيز تحت تأثير شخصيت امام از او عذرخواهي كرد و به مدينه اش بازگرداند. گويند كه مهدي از امام تعهد گرفت كه بر او و فرزندانش قيام نكند.
اين روايت نشان مي دهد كه امام كاظم (ع) قيام را در آن زمان صلاح و شايسته نمي دانسته است و با آنكه از جهت كثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بوده است بقدري در انظار مردم مقامي والا و ارجمند داشته است كه او را شايسته مقام خلافت و امامت ظاهري نيز مي دانستند و همين امر موجب تشويش و اضطراب دستگاه خلافت گرديده و مهدي به حبس او فرمان داده است.

ـ زمخشري در «ربيع الابرار» آورده است كه هارون فرزند مهدي در يكي از ملاقاتها به امام پيشنهاد نمود فدك را تحويل بگيرد و حضرت نپذيرفت.
وقتي اصرار زياد كرد فرمود مي پذيرم به شرط آن كه تمام آن ملك را با حدودي كه تعيين مي كنم به من واگذاري، هارون گفت حدود آن چيست؟ امام فرمود يك حد آن به عدن است حد ديگرش به سمرقند و حد سومش به افريقيه (آفريقا) و حد چهارمش كناره درياي خزر است.
هارون از شنيدن اين سخن سخت برآشفت و گفت: پس براي ما چه چيز باقي مي ماند؟ امام فرمود:

مي دانستم اگر حدود فدك را تعيين كنم آن را به ما مسترد نخواهي كرد (يعني خلافت و اداره سراسر كشور اسلام حق منست).
از آن روز هارون كمر به قتل موسي بن جعفر (ع) بست. در سفر هارون به مدينه هنگام زيارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قريش و روساي قبايل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا بن عم و اين را از روي فخر فروشي به ديگران گفت. امام كاظم (ع) حاضر بود و فرمود:
السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا ابت (يعني سلام بر تو اي پدر من) مي گويند هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گرديد.



http://upload.tazkereh.ir/images/84961815919269691104.gif

نرگس منتظر
05-07-2010, 19:55
http://www.upload.tazkereh.ir/images/72775873071688186627.png


زندان نمودن امام و چگونگي شهادت
درباره حبس امام موسي (ع) به دست هارون الرشيد شيخ مفيد در ارشاد روايت مي كند كه علت گرفتاري و زنداني شدن امام، يحيي بن خالد بن بر مك بوده است زيرا هارون فرزند خود «امين» را به يكي از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث كه مدتي هم والي خراسان بوده است سپرده بود و يحيي بن خالد بيم آن را داشت كه اگر خلافت به امين برسد جعفربن محمد را همه كاره دستگاه خلافت سازد و يحيي و بر مكيان از مقام خود بيفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شيعه بود و قايل به امامت موسي (ع) و يحيي اين معني را به هارون اعلام مي داشت.
سرانجام يحيي پسر برادر امام را به نام علي بن اسماعيل بن جعفر از مدينه خواست تا به وسيله او از امام و جعفر نزد هارون بدگويي كند.
گويند امام هنگام حركت علي بن اسماعيل از مدينه او را احضار كرد و از او خواست كه از اين سفر منصرف شود. و اگر ناچار مي خواهد برود از او سعايت نكند. علي قبول نكرد و نزد يحيي رفت و بوسيله او پيش هارون بار يافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامي مال به او مي دهند تا آنجا كه ملكي را توانست به هزار دينار بخرد.
هارون در آن سال به حج رفت و در مدينه امام و جمعي از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت يا رسول الله از تو پوزش مي خواهم كه مي خواهم موسي بن جعفر را به زندان افكنم زيرا او مي خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بريزد.
آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بيرون بردند و او را پوشيده به بصره نزد والي آن عيسي بن جعفربن منصور بردند.
عيسي پس از مدتي نامه اي به هارون نوشت وگفت كه موسي بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز كاري ندارد يا كسي بفرست كه او را تحويل بگيرد يا من او را آزاد خواهم كرد.
هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربيع سپرد و پس از مدتي از او خواست كه امام را آزاري برساند اما فضل نپذيرفت و هارون او را به فضل بن يحيي بن خالد برمكي سپرد.
چون امام در خانه فضل نيز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنيدن اين خبر در خشم شد و آخر الامر يحيي امام را به سندي بن شاهك سپرد و سندي آن حضرت را در زندان مسموم كرد و چون آن حضرت از سم وفات يافت سندي جسد آن حضرت را به فقها و اعيان بغداد نشان داد كه ببيند در بدن او اثر زخم يا خفگي نيست.
بعد او را در باب التبن در موضعي به نام مقابر قريش دفن كردند. تاريخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر يا پنجم يا بيست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگي گفته اند.
منبع:
(http://www.irib.ir/)
www.irib.ir (http://www.irib.ir/)


http://upload.tazkereh.ir/images/84961815919269691104.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-07-2010, 20:07
http://shiaupload.ir/images/47000665957899160382.jpg (http://shiaupload.ir/images/47000665957899160382.jpg)


چگونگي ارتباط با شیعیان

روایات تاریخى نقل مى‏كنند كه امام كاظم از زندان با شیعیان ‏و هواخواهانش ارتباط برقرار مى‏كرد و به آنها دستوراتى مى ‏داد و مسایل ‏سیاسى و فقهى آنان را پاسخ مى‏ گفت:

به راستى امام كاظم‏ علیه السلام چگونه با شیعیان خویش رابطه برقرار مى‏ كرد؟

شاید این ارتباط از راه‌هاى غیبى صورت مى ‏گرفت، اما احادیث بسیارى ‏این نكته را روشن مى ‏كنند كه بیشتر كسانى كه امام در نزد آنان زندانى ‏مى‏شد از معتقدان به امامت وى بودند.

اگر چه حكومت مى‏ كوشید زندانبان‌هاى آن‏ حضرت را از میان خشن‏ترین افراد و طرفداران خود برگزیند چرا كه خود آنها (زندانبانان) از نحوه عبادت امام كاظم‏ علیه‌السلام‏ ودانش سرشار و مكارم اخلاقى آن‏ حضرت اطلاع داشتند و كرامات‏ بسیارى را از آن ‏حضرت مشاهده كرده بودند.



http://shiaupload.ir/images/86495232323072253248.jpg (http://shiaupload.ir/images/86495232323072253248.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-07-2010, 20:17
http://shiaupload.ir/images/79847496386280594881.jpg (http://shiaupload.ir/images/79847496386280594881.jpg)


امتحان امام

در كتاب بحارالانوار آمده است كه عامرى گفت: هارون الرشیدكنیزى ‏خوش سیما به زندان امام موسى كاظم فرستاد تا آن ‏حضرت را آزار دهد. امام دراین باره فرمود: به هارون بگو:

"بَلْ أَنتُم بِهَدِیَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ" (4)؛
بلكه شما به هدیه خود شادمانى مى‏كنید.

مرا به این كنیز و امثال ‏او نیازى نیست. هارون از این پاسخ خشمگین‏ شد و به فرستاده خویش گفت: به نزد او برگرد و بگو: ما تو را نیزبه‏دلخواه تو نگرفتیم و زندانى‏ نكردیم و آن كنیز را پیش‏ او بگذار و خود بازگرد.

فرستاده فرمان هارون را به انجام رساند و خود بازگشت. بابازگشت‏ فرستاده، هارون از مجلس خویش برخاست و پیشكارش را به زندان امام ‏موسى كاظم روانه كرد تا از حال آن زن تفحّص كند. پ

یشكار آن زن را دید كه به سجده افتاده و سراز سجده برنمى‏دارد و مى‏گوید:

"قدوس سبحانك ‏سبحانك".

هارون از شنیدن این خبر شگفت‏زده شد و گفت:
به خدا موسى بن‏ جعفر آن كنیز راجادو كرده است. او را نزد من بیاورید.

كنیز را كه ‏مى‏لرزید و دیده به آسمان دوختهب ود در پیشگاه هارون حاضر كردند. هارون از او پرسید: این چه حالى است كه دارى؟

كنیز پاسخ گفت: این حال، حال موسى ‏بن جعفر است. من نزد اوایستاده بودم و او شب و روز نماز مى‏ گذارد. چون از نماز فارغ شد زبان به تسبیح وتقدیس خداوند گشود.

من از او پرسیدم: سرورم! آیا شما را نیازى نیست تا آن را رفع كنم؟ او پرسید: مرا چه نیازى به تو باشد؟ گفتم: مرا براى رفع حوایج شما بدین جافرستاده‏ اند.

گفت: اینان چه هدفى دارند؟

كنیز گفت: پس نگریستم ‏ناگهان بوستانى دیدم كه اول و آخر آن در نگاه من پیدا نبود، در این ‏بوستان جایگاه‌هایى مفروش به پر وپرنیان بود و خدمتكاران زن و مردى‏كه خوش سیماتر از آنها و جامه‏اى زیباتر از جامه آنها ندیده بودم، بر این‏ جایگاه ‌ها نشسته بودند.

آنها جامه‏اى حریر سبز پوشیده بودند و تاج‌ها و درّ و یاقوت داشتند و در دست‌هایشان آبریزها و حوله‏ ها و هرگونه طعام‏ بود. من به سجده افتادم تا آن كه این خادم مرا بلند كرد و در آن لحظه ‏پى‏ بردم كه كجا هستم.

هارون گفت: اى خبیث شاید به هنگامى كه درسجده بودى، خواب ‏تو را در گرفته و این امور را در خواب دیده باشى؟

كنیز پاسخ داد: به خدا سوگند نه سرورم. پیش از آن كه بهسجده روم‏ این مناظر را دیدم و به همین خاطر به سجده افتادم.

هارون به پیشكارش گفت: این زن خبیث را نزد خود نگه دار تا مبادا كسى این سخنرا از او بشنود. زن به نماز ایستاد و چون در این باره از او پرسیدند، گفت:

عبد صالح(امام موسى كاظم‏ علیه السلام ) را چنین دیدم و چون ‏از سخنانى كه گفته بود،پرسیدند: پاسخ داد: چون آن منظره را دیدم ‏كنیزان مرا ندا دادند كه اى فلان از عبدصالح دورى گزین تا ما بر او واردشویم كه ما ویژه اوییم نه تو.

آن زن تا زمان مرگ به همین حال بود. این ماجرا چند روز پیش از شهادت امامكاظم رخ ‏داد.این ارزش و كرامت امام كاظم ‏علیه السلام در پیشگاه خدا و این هم فرجام‏ هارون ستمگر و سركش!!

از خداوند بزرگ مى‏ خواهیم كهما را جزو دوستداران دوستانش ‏و بیزاران از دشمنانش قرار دهد و ما را بر پیمودن راه ائمه هدى ‏علیهم السلام ‏توفیق ‏ارزانى فرماید.

پاورقى‌ها :
1- مقاتل الطالبیّین،ص‏213.
2- مقاتل الطالبیّین، ص‏233.
3- مقاتل الطالبیّین، ص‏234 به نقل از كتابالغیبة شیخ طوسى، ص‏22.
4- سوره نمل، آیه‏36.
منبع: هدایت گران راه نور- زندگانى امام موسى بن جعفر(ع) ، سید محمدتقى مدرسى




http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg (http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-07-2010, 20:31
http://shiaupload.ir/images/39704935015996227519.jpg (http://shiaupload.ir/images/39704935015996227519.jpg)


شهادت امام كاظم علیه السلام

با همه تنگناهایى كه براى امام به وجود آمده بود، شهرت او جهان‏گیر شد و دانشمندان به سوى او روانه شدند و آنان كه تا دیروز از وى رو گردان بودند، به امامت او معترف شدند و شیعیان از همه جا خمس و زكات خود را براى او مى‏آوردند و تمامى این امور از دید ماموران هارون پنهان نبود.

سخن‏چینان به هارون درباره خلافت او هشدار دادند، یكى از نزدیكان امام كاظم علیه السلام به نام محمد بن اسماعیل نزد هارون رفته به او گفت:

دو خلیفه در یك زمان! یكى عمویم موسى بن جعفر در حجاز و دیگرى هارون در بغداد! محمد بن اسماعیل، چنان صحنه‏اى از جریانات مدینه را براى هارون ترسیم نمود تا هارون را وادار به تصمیم‏ گیرى كرد .

هارون مصمم شد تا امام كاظم را بازداشت كند و از او رهایى یابد . بنا به نقل ابن جوزى در «تذكرة‏» هارون به سال 170 ه . ق در راه سفر حج وارد مدینه شد و مردم به استقبال او رفتند، پس از مراسم استقبال، امام مانند همیشه به مسجد رفت .

در آن شب هارون نیز به زیارت قبر پیامبرصلی الله علیه و آله رفت و خطاب به پیامبرصلی الله علیه و آله گفت: یا رسول الله، از بابت كارى كه مى‏خواهم انجام دهم معذرت مى‏خواهم، شنیده‏ام كه موسى بن جعفر مردم را به سوى خود دعوت مى‏كند و با این كار امتت را متفرق كرده و خون آنان را بر زمین مى‏ریزد، لذا مى‏خواهم او را زندانى كنم .

آن گاه به مزدوران خود دستور داد او را از مسجد به خانه او بیاورند. سپس دو محمل طلبید و هر یك را بر قاطرى گذارد و بر آنها پوششى نهاد و همراه هر محمل، سوارانى گسیل داشت و به آنان دستور داد یكى از محمل‏ها را به كوفه و محملى كه امام در آن است ‏به بصره ببرند.

آن گاه به همراهان امام دستور داد تا او را به والى بصره، عیسى بن جعفر بن منصور تحویل دهند . او امام را یك سال در زندان نگاه داشت كه هارون به او نوشت كه امام را بكشد . او عده‏اى از خواص و معتمدان خود را خواست و با آنان درباره دستور هارون مشورت كرد، آنان او را از این كار برحذر داشتند .

عیسى بن جعفر در نامه‏اى كه براى هارون فرستاد نوشت: مدت درازى است كه موسى بن جعفر در زندان من است و كسانى را گمارده‏ام تا اوضاع او را براى من گزارش كنند، ولى او در این مدت نه از تو و نه از من به بدى یاد نكرده و تنها به عبادت و طلب آمرزش براى خود مشغول است، اگر كسى را براى تحویل گرفتن او نفرستى من او را آزاد خواهم كرد، زیرا در نگهدارى او در زندان دچار حرج شده‏ام .

چون نامه به هارون رسید كسى را فرستاد تا امام را از عیسى بن جعفر تحویل گرفته و او را به بغداد برده و به فضل بن ربیع بسپرد . امام روزگارى طولانى نزد او بود .

شیخ مفید در ارشاد مى‏گوید: هارون از فضل بن ربیع خواست تا امام را بكشد، ولى او نپذیرفت، هارون در نامه‏اى به او فرمان داد تا امام را به فضل بن یحیى تحویل دهد و او امام را در حجره‏اى تحت نظر قرار داد.

امام پیوسته مشغول عبادت بود و بیشترین روزها را روزه بود و شب‏ها را به نماز مى‏گذراند . فضل چون این حال را بدید امام را گرامى داشت و تنگناها را كمتر كرد .

این خبر به هارون رسید . او كه در «رقه‏» بود از این مساله خشمگین شد و به او دستور داد تا امام را بكشد، ولى او ابا كرد .

هارون غضبناك شد و مسرور خادم را طلبید و دو نامه به او داد و گفت: به بغداد برو و بر موسى بن جعفر وارد شو، اگر او را در رفاه و گشایش دیدى، یكى از نامه‏ها را به عباس بن محمد و دیگرى را به سندى بن شاهك بده .

در نامه اول به عباس دستور داده شده بود به محتواى آن عمل كند و در نامه سندى آمده بود كه باید سر به فرمان عباس گذارد .

مسرور به دستور هارون به بغداد رفت و به خانه فضل بن یحیى درآمد . كسى از قصد او آگاهى نداشت، چون مسرور از وضع امام كاظم علیه السلام و آسایش نسبى او آگاه شد فورا نزد عباس و سندى رفت و نامه‏ها را به آنان داد .

زمانى نگذشت كه پیكى نزد فضل آمد تا او را با خود ببرد، فضل مدهوش و مات همراه او روان شد و بر عباس بن محمد وارد شد، عباس تازیانه طلبید و فرمان داد تا فضل بن یحیى را لخت كنند و سندى او را دویست ضربه تازیانه زد .

مسرور ماجرا را براى هارون نوشت، هارون فرمان داد تا موسى بن جعفرعلیه‌السلامرا به سندى بن شاهك تحویل دهند، آن گاه خود در مجلس نشست و در حالى كه مردم گرد او بودند چنین گفت:

اى مردم، بدانید كه فضل بن یحیى سر از فرمان برتافت، من او را لعن و نفرین مى‏كنم و شما نیز چنین كنید . از همه سو صداى لعن و نفرین برخاست . در همین حال یحیى بن خالد برمكى پدر فضل از درى مخفى وارد شد و پشت‏سر هارون قرار گرفت و به او گفت: آنچه از فضل خواستى من انجام مى‏دهم .

هارون شادمان شد و رو به مردم كرد و گفت: من فضل را به جرم سرپیچى لعن كردم، حال كه توبه كرده و سر به فرمان من نهاده است او را دوست‏ بدارید. حاضران گفتند: ما دوستدار كسى هستیم كه تو او را دوست ‏بدارى و دشمن كسى هستیم كه تو دشمن مى‏دارى!

آن گاه یحیى بن خالد به بغداد رفت و با سندى بن شاهك بر قتل امام كاظم علیه السلام به توافق رسیدند، سرانجام پس از سال‏ها بین هفت تا چهارده سال كه امام در زندان‏ها به سر برده؛ به دست‏سندى و با غذاى آلوده به زهر مسموم شد و امام تنها سه روز زنده ماند .

چون امام علیه السلام به شهادت رسید، سندى عده‏اى از فقیهان و بزرگان بغداد را كنار پیكر امام حاضر كرد و به آنان گفت: آیا جاى شمشیر یا نیزه بر پیكر او مى‏بینید؟

گفتند: نه، سندى گفت: پس گواهى بدهید كه او به مرگ طبیعى مرده است و آنان چنین كردند.
بعد از این اقدام، جنازه امام را بر روى پل بغداد قرار داد و منادى فریاد برآورد: موسى بن جعفر را ببینید كه با مرگ طبیعى مرده است! سپس جسد مطهر امام كاظمعلیه السلام را به گورستان قریش بردند و به خاك سپردند .

شهادت آن بزرگ در سال 183 یا 186ق و در 55 سالگى اتفاق افتاد .

از او 37 دختر و پسر به جاى ماند كه برترین وعظیم‏الشان‏ترین آنان هشتمین خورشید آسمان ولایت على بن موسى الرضاعلیه السلام است .

منبع:
هاشم معروف الحسینى، سیرة‏الائمة الاثنى عشر، ج‏2، شرح حال امام كاظم علیه السلام
اقتباس و ترجمه: سید حسین اسلامى




http://shiaupload.ir/images/61124609240164048231.jpg (http://shiaupload.ir/images/61124609240164048231.jpg)

شكوه انتظار
05-07-2010, 21:08
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif

سخنان برگزیده

http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
http://upload.tazkereh.ir/images/21025574471842866536.gif

http://img.tebyan.net/big/1384/06/7322410436122244252221121941561087954489.jpg
http://upload.tazkereh.ir/images/21025574471842866536.gif
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif

* امام رضاعلیه السلام: زیارَةُ قَبرِ أبی مِثلُ زِیارَةِ قَبِر الحُسَینِ؛
زیارت قبر پدرم، موسى بن جعفرعلیه السلام، مانند زیارت قبر حسین‏علیه السلام است.

* روایت شده است: أنّهُ (الكاظِم َ‏علیه السلام) كانَ یَبِكی مِن خَشیَةِ اللَّهِ حَتّى‏ تَخضَلَّ لِحیَتُهُ بِالدُّمُوعِ؛
امام كاظم همواره از بیم خدا مى‏گریست، چندان كه محاسنش از اشك تر مى‏شد.

* امام كاظم ‏علیه السلام: ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَكثُ الصَّفَقَةِ و تَركُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛
سه چیز تباهى مى‏آورد: پیمان شكنى، رها كردن سنّت و جدا شدن از جماعت.

* امام كاظم ‏علیه السلام: عَونُكَ لِلضَّعیفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛
كمك كردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.

* امام كاظم‏ علیه السلام: لَو كانَ فِیكُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛
اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در میان شما بود، قائم ما قیام مى‏كرد.

* امام كاظم‏ علیه السلام: لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی كُلِّ یَومٍ؛
كسى كه هر روز خود را ارزیابى نكند، از ما نیست.

* امام كاظم ‏علیه السلام: ما مِن شَى‏ءٍ تَراهُ عَیناكَ إلّا و فیهِ مَوعِظَةٌ؛
در هر چیزى كه چشمانت مى‏بیند، موعظه‏اى است.

* امام كاظم ‏علیه السلام: مَن كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ یَومِ القِیامَة؛
هر كس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او باز مى‏دارد.

* امام كاظم ‏علیه السلام: إذا كانَ ثَلاثَةٌ فی بَیتٍ فَلا یَتَناجى‏ إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِكَ مِمّایَغُمُّهُ؛
هر گاه سه نفر در خانه ‏اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نكنند؛ زیرا نجوا كردن، نفر سوم را ناراحت مى‏كند.

* امام كاظم‏ علیه السلام: إیّاكَ أن تَمنَعَ فی طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَیهِ فی مَعصِیَةِ اللَّهِ؛
مبادا از خرج كردن در راه طاعت خدا خوددارى كنى، و آن‏گاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج كنى.

* امام كاظم ‏علیه السلام: لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَینَكَ و بَینَ أخیكَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَیاءِ؛
مبادا حریم میان خود و برادرت را (یكسره) از میان ببرى؛ چیزى از آن باقى بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم و حیا است.

* امام كاظم ‏علیه السلام: أبلِغ خَیراً و قُل خَیراً ولا تَكُن أمُّعَةً؛
خیر برسان و سخن نیك بگو و سست رأى و فرمان‏برِ هر كس مباش.

*امام كاظم ‏علیه السلام: المُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛
مصیبت براى شكیبا یكى است و براى ناشكیبا دو تا.


* امام كاظم‏ علیه السلام: الصَّبرُ عَلَى العافِیَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛
شكیبایى در عافیت بزرگ‏تر است از شكیبایى در بلا.


http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif

شكوه انتظار
05-07-2010, 21:11
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif

چگونگي به امامت رسيدن آن حضرت



http://img.tebyan.net/big/1384/06/392291061932027319882241102224101244118124242.jpg
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif



در زمان حيات امام صادق (ع) كساني از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ايشان اسماعيل امام خواهد شد. اما اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت ولي كساني مرگ او را باور نكردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات حضرت صادق (ع) عده اي چون از حيات اسماعيل مأيوس شدند پسر او محمد بن اسماعيل را امام دانستند و اسماعيليه امروز بر اين عقيده هستند و پس از او پسر او را امام مي دانند و همينطور به ترتيب و به تفضيلي كه در كتب اسماعيليه مذكور است. پس از وفات حضرت صادق (ع) بزرگترين فرزند ايشان عبدالله نام داشت كه بعضي او را عبدالله افطح مي دانند اين عبدالله مقام و منزلت پسران ديگر حضرت صادق(ع) را نداشت و به قول شيخ مفيد در”ارشاد” متهم بود كه در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترين برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاي امامت كرد و برخي نيز از او پيروي كردند اما چون ضعف دعوي و دانش او را ديدند روي از او برتافتند و فقط عده قليلي از او پيروي كردند كه فطحيه موسوم هستند.


ـ برادر ديگر امام موسي كاظم (ع) اسحق كه برادر تني آن حضرت بود به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسي كاظم (ع) را قبول داشت و حتي از پدرش روايت مي كرد كه او تصريح بر امامت آن حضرت كرده است.
ـ برادر ديگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردي سخي و شجاع بود و از زيديه جاروديه بود و در زمان مامون در خراسان وفات يافت اماجلالت قدر و علو شأن و مكارم اخلاق و دانش وسيع امام موسي كاظم (ع) بقدري بارز و روشن بود كه اكثريت شيعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرويدند و علاوه بر اين بسياري از شيوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفي و معاذين كثير و صغوان جمال و يعقوب سراج نص صريح امامت حضرت امام موسي الكاظم (ع) را از امام صادق (ع) روايت كردند و بدين ترتيب امامت ايشان در نظر اكثريت شيعه مسجل گرديد.



http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif

شكوه انتظار
05-07-2010, 21:16
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif


2ghalbشخصيت اخلاقي2ghalb


او در علم و تواضع و مكارم اخلاق و كثرت صدقات و سخاوت و بخشندگي ضرب المثل بود. بدان و بدانديشان را با عفو و احسان بيكران خويش تربيت مي فرمود.


شبها به طور ناشناس در كوچه هاي مدينه مي گشت و به مستمندان كمك مي كرد. مبلغ دويست، سيصد و چهارصد دينار در كيسه ها مي گذاشت و در مدينه ميان نيازمندان قسمت مي كرد. صرار (كيسه ها) موسي بن جعفر در مدينه معروف بود. و اگر به كسي صره اي مي رسيد بي نياز مي گشت معذلك در اطاقي كه نماز مي گذارد جز بوريا و مصحف و شمشير چيزي نبود.
2ghalbبرخورد حاكمان سياسي معاصر با امام2ghalb


مهدي خليفه عباسي امام را در بغداد بازداشت كرد اما بر اثر خوابي كه ديد و نيز تحت تأثير شخصيت امام از او عذرخواهي كرد و به مدينه اش بازگرداند. گويند كه مهدي از امام تعهد گرفت كه بر او و فرزندانش قيام نكند. اين روايت نشان مي دهد كه امام كاظم (ع) قيام را در آن زمان صلاح و شايسته نمي دانسته است و با آنكه از جهت كثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بوده است بقدري در انظار مردم مقامي والا و ارجمند داشته است كه او را شايسته مقام خلافت و امامت ظاهري نيز مي دانستند و همين امر موجب تشويش و اضطراب دستگاه خلافت گرديده و مهدي به حبس او فرمان داده است.




ـ زمخشري در «ربيع الابرار» آورده است كه هارون فرزند مهدي در يكي از ملاقاتها به امام پيشنهاد نمود فدك را تحويل بگيرد و حضرت نپذيرفت. وقتي اصرار زياد كرد فرمود مي پذيرم به شرط آن كه تمام آن ملك را با حدودي كه تعيين مي كنم به من واگذاري، هارون گفت حدود آن چيست؟ امام فرمود يك حد آن به عدن است حد ديگرش به سمرقند و حد سومش به افريقيه (آفريقا) و حد چهارمش كناره درياي خزر است. هارون از شنيدن اين سخن سخت برآشفت و گفت: پس براي ما چه چيز باقي مي ماند؟ امام فرمود:
مي دانستم اگر حدود فدك را تعيين كنم آن را به ما مسترد نخواهي كرد (يعني خلافت و اداره سراسر كشور اسلام حق منست). از آن روز هارون كمر به قتل موسي بن جعفر (ع) بست. در سفر هارون به مدينه هنگام زيارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قريش و روساي قبايل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا بن عم و اين را از روي فخر فروشي به ديگران گفت. امام كاظم (ع) حاضر بود و فرمود: السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا ابت (يعني سلام بر تو اي پدر من) مي گويند هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گرديد.





http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif

شكوه انتظار
05-07-2010, 21:26
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif

زندان نمودن امام و چگونگي شهادت

درباره حبس امام موسي (ع) به دست هارون الرشيد شيخ مفيد در ارشاد روايت مي كند كه علت گرفتاري و زنداني شدن امام، يحيي بن خالد بن بر مك بوده است زيرا هارون فرزند خود «امين» را به يكي از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث كه مدتي هم والي خراسان بوده است سپرده بود و يحيي بن خالد بيم آن را داشت كه اگر خلافت به امين برسد جعفربن محمد را همه كاره دستگاه خلافت سازد و يحيي و بر مكيان از مقام خود بيفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شيعه بود و قايل به امامت موسي (ع) و يحيي اين معني را به هارون اعلام مي داشت. سرانجام يحيي پسر برادر امام را به نام علي بن اسماعيل بن جعفر از مدينه خواست تا به وسيله او از امام و جعفر نزد هارون بدگويي كند. گويند امام هنگام حركت علي بن اسماعيل از مدينه او را احضار كرد و از او خواست كه از اين سفر منصرف شود. و اگر ناچار مي خواهد برود از او سعايت نكند. علي قبول نكرد و نزد يحيي رفت و بوسيله او پيش هارون بار يافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامي مال به او مي دهند تا آنجا كه ملكي را توانست به هزار دينار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدينه امام و جمعي از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت يا رسول الله از تو پوزش مي خواهم كه مي خواهم موسي بن جعفر را به زندان افكنم زيرا او مي خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بريزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بيرون بردند و او را پوشيده به بصره نزد والي آن عيسي بن جعفربن منصور بردند.
عيسي پس از مدتي نامه اي به هارون نوشت وگفت كه موسي بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز كاري ندارد يا كسي بفرست كه او را تحويل بگيرد يا من او را آزاد خواهم كرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربيع سپرد و پس از مدتي از او خواست كه امام را آزاري برساند اما فضل نپذيرفت و هارون او را به فضل بن يحيي بن خالد برمكي سپرد. چون امام در خانه فضل نيز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنيدن اين خبر در خشم شد و آخر الامر يحيي امام را به سندي بن شاهك سپرد و سندي آن حضرت را در زندان مسموم كرد و چون آن حضرت از سم وفات يافت سندي جسد آن حضرت را به فقها و اعيان بغداد نشان داد كه ببيند در بدن او اثر زخم يا خفگي نيست. بعد او را در باب التبن در موضعي به نام مقابر قريش دفن كردند. تاريخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر يا پنجم يا بيست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگي گفته اند.
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-07-2010, 21:29
http://shiaupload.ir/images/69186830798930742843.jpg (http://shiaupload.ir/images/69186830798930742843.jpg)




برخى وصایا و كلمات قصار آن حضرت

در تحف العقول آمده است كه او به یكى از فرزندانش چنین سفارش مى‏ كرد: اى فرزندم، مبادا كه خداوند تو را در حال ارتكاب معصیتى ببیند و مبادا تو را در جایى كه فرمان داده (در میان بندگان صالح) نبیند.

خود را در عبادت حق، مقصر بدان، زیرا خداوند آن گونه كه باید، عبادت نشده است . و بپرهیز از كم حوصلگى و تنبلى كه این دو صفت، تو را از بهره (نعمت) دنیا و آخرت محروم مى‏ نند .

امام كاظم علیه السلام در وصیتى به هشام بن حكم مى‏فرمایند:

اى هشام، اگر در دستت گردویى بود و مردم آن را گوهر خواندند مغرور مشو كه براى تو سودى ندارد، زیرا تو مى‏ دانى آنچه در دست دارى گردو است . و اگر در دست‏خود گوهرى داشتى و مردم آن را گردو خواندند گفته آنان به تو ضرر نمى‏رساند، زیرا تو مى‏دانى كه گوهر دارى .

اى هشام، ملایمت را پیشه كن كه ملایمت‏ خوش‌یمن، و خشونت و بدرفتارى نحس و شوم است و نیكى و خُلق نیكو، خانه را آباد و روزى را زیاد مى ‏كند كه خداى فرموده است:

پاداش نیكى، نیكى است همه مردم چه مؤمن و چه كافر مشمول این قاعده‏اند

هر كس به تو نیكى كرد بر تو است كه كار او را جبران كنى و اگر همان‏گونه كه درباره‏ات احسان كرده‏اند احسان كنى، كارى نكرده‏اى، بلكه فضل، از آن كسى است كه ابتدائا احسان كند .

مؤمن همانند دو كفه ترازوست كه هرچه برایمان او افزوده شود، گرفتارى ‏اش فزونى گیرد . حُسن مجاورت، نیازردن همسایه نیست، بلكه صبر بر آزار همسایه است .

برترى فقیه و دانشمند بر عابد، همانند برترى خورشید بر سایر ستارگان است .

و نیز فرمود: روز قیامت منادى ندا مى‏دهد:
هر كس كه بر خداوند حقى دارد برخیزد، تنها، كسى كه برمى‏ خیزد شخصى با گذشت و مصلح است كه پاداش او با خداست .

پس فرمود: بخشنده و خوش‏خو در حمایت‏خداوند است و خدا او را تا ورود به بهشت همراهى مى ‏كند . پدرم پیوسته مرا به سخا و حُسن خلق سفارش مى‏ كرد تا وفات یافت .


(http://shiaupload.ir/images/69186830798930742843.jpg)
http://shiaupload.ir/images/74774242570484775352.jpg (http://shiaupload.ir/images/74774242570484775352.jpg)

شكوه انتظار
06-07-2010, 01:22
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
شهادت مظلومانه باب الحوائج موسی ابن جعفر علیه السلام را به آقا صاحب الزمان و ولی نعمتمون
امام رضا علیه السلام و تمام شیعیان تسلیت عرض می کنم.
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
سلام بر تو ای هفتمین فروغ امامت!
سلام بر تو ای وارث شهادت!
سلام بر تو ای قبله نیازمندان!
سلام بر تو ای آزادترین اسیر و ای آزاده ترین زندانی!
تو که زندان، گلستان عبادت و خلوت تو شده بود و زندانیان سنگ دل، اسیر کرامت و زرگواری ات. تو که زنجیرهای ستم و تازیانه های دشمنی و کینه، قبل از شکنجه و آزار تو به سجده افتادند و دل بی رحمشان در برابر خلق نیکوی تو به رحم آمد. سلام خدا بر تو ای امام هفتمین که تن رنجیده و روح بلندت،
شاهد مظلومیت خاندان توست.
سلام و درود بی پایان الهی بر تو و دودمان پاک تو باد.


http://usera.imagecave.com/r_mirsadeghi/imamkazem.jpg
















http://upload.tazkereh.ir/images/84961815919269691104.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
06-07-2010, 08:37
http://shiaupload.ir/images/87131868060125446356.jpg (http://shiaupload.ir/images/87131868060125446356.jpg)



مادر امام موسي کاظم عليه السلام

مادر گرامی حضرت امام رضا(ع) از بزرگزادگان عجم بود. او در عجم به دنیا آمداما در بلاد عرب رشد کرد و پرورش یافت. از مشهورترین نامهایش تکتم می‏باشد که‏از نامهای زنان عرب است و در اشعار عرب این نام زیاد آمده است.

او نامهای‏دیگری هم دارد از جمله: سکن نوبیه ، اروی، نجمه، سمانه، سلامه ، خیزران، مرسیه، صقر ، و البته این تمام نامهای ایشان نیست و دلیل اینکه ایشان نامهای زیادی‏دارد این است که مستحب است اسم برده هنگام تغییر مالک، تغییر پیدا کند.

و حال ما سرگذشت‏بردگی ایشان را شرح می‏دهیم: علامه مجلسی از هشام روایت کرده‏است که روزی حضرت امام موسی کاظم(ع) از من پرسید که آیا از برده فروشان کسی‏ آمده؟ جواب دادم: نه.

حضرت فرمود: آمده است ‏بیا تا به نزد او برویم. همراه آن حضرت شدم وقتی که‏به مکان مورد نظر رسیدیم، با کمال تعجب دیدیم که مردی از تجار مغرب آمده است وبا خودش غلامان و کنیزان بسیاری آورده است.

حضرت جلو رفت و فرمود: کنیزان خودرا بر ما عرضه کن! او نه کنیز آورد و حضرت هیچ کدام را نپسندید و فرمود: دیگربیاور. گفت:

کنیزی ندارم. حضرت فرمود: داری و باید بیاوری.

گفت: به خدا سوگند ندارم مگریک کنیز بیمار! حضرت فرمود: او را بیاور. ولی مرد برده فروش امتناع کرد وبنابراین من و حضرت برگشتیم.

روز بعد حضرت مرا به نزد او فرستاد و فرمود: به ‏هر قیمت که بگوید آن کنیز بیمار را برای من خریداری کن و به نزد من بیاور! من‏ مثل روز قبل پیش مرد برده فروش رفتم و گفتم: آمده‏ام تا آن کنیزک را طلب کنم.

کنیز را به قیمت زیادی به من فروخت و گفت: راستش را بگو آن مردی که دیروز باتو همراه بود که بود؟

گفتم: مردی است از بنی‏ هاشم! برده فروش گفت: ای مرد! بدان که من این کنیز رااز دورترین بلاد غرب خریده‏ام، روزی زنی از اهل کتاب این کنیز را دید و پرسید اورا از کجا آورده‏ام؟

گفتم: او را برای خودم خریده ‏ام گفت: سزاوار نیست این کنیزنزد امثال تو باشد، بلکه باید نزد بهترین اهل زمین باشد و چون او این کنیزک رابگیرد، پس از مدت کوتاهی از او پسری به دنیا خواهد آمد که اهل مشرق و مغرب ازاو اطاعت کنند و پس از اندکی حضرت امام رضا(ع) از او به وجود آمد.

روایتی‏ دیگر هم هست که نمایانگر رویایی راستین می‏باشد: وقتی که مادر حضرت رضا(ع) ازآن مرد برده فروش خریده شد. حمیده مادر امام موسی کاظم(ع) در خواب رسول خدا(ص)را دید که به او می‏فرماید:
ای حمیده نجمه را به فرزندت موسی ببخش زیرا به زودی‏از او فرزندی متولد می‏شود که بهترین روی زمین است.

حمیده به آنچه که رسول‏خدا(ص) در خواب به وی امر کرده بود عمل کرد. وقتی امام رضا(ع) به دنیا آمد آن‏وقت‏ حمیده، نجمه را طاهره نامید.

ال روایتی دیگر که قطره‏ای از دریای حسن‏های ‏نجمه را برای ما بیان می‏کند:
ابا الحسن علی بن میثم گفته است: حمیده مادرامام موسی کاظم(ع) کنیزکی خرید (در برخی روایات آمده که ایشان کنیزک را خریده‏است) اسم این کنیزک تکتم بود و در آداب اخلاقی و دینی و در عقل و حیا یکی ازبهترین زنان بود. او حمیده را بسیار گرامی می‏داشت و به او احترام می‏گذاشت.

روزی حمیده به فرزندش امام موسی کاظم(ع) گفت: فرزندم تکتم کنیزکی است که من ازاو در زیرکی و محاسن اخلاقی بهتر ندیده‏ام و می‏دانم که هر نسلی از او به وجودمی‏آید پاکیزه و مطهر خواهد بود. او را به تو می‏بخشم و از تو خواهش می‏کنم که‏رعایت‏حرمت او را بکنی و همان طور که در قبل اشاره شد، وقتی حضرت امام رضا(ع)از وی متولد شد، حمیده او را طاهره نامید. در روایت آمده است که: حضرت رضا(ع)در کودکی شیر فراوانی می‏خورد.

روزی نجمه گفت: دایه‏ای پیدا کنند که مرا (در شیر دادن به او) یاری کندپرسیدند: مگر شیر تو کم شده است.

جواب داد: دروغ نمی‏گویم به خدا سوگند شیر من کم نیست‏بلکه نوافلی که همیشه ‏عادت داشتم آنها را بجا آورم باعث‏شده است که به آن کمتر بپردازم.
برای همین کمک می‏خواهم که نوافل و (عباداتی که به آنها) عادت کرده‏ ام ترک نکنم.

شیخ صدوق در عیون به سند معتبر از نجمه مادر آن حضرت روایت کرده است: چون‏حامله شدم به هیچ وجه احساس سنگینی نمی‏کردم و در خواب صدای تسبیح و تهلیل وتمجید حق تعالی از نوزاد درون شکم خود می‏شنیدم. و باز می‏گوید:

وقتی حضرت‏رضا(ع) به دنیا آمد دستهای خود را بر زمین گذاشت و سر مبارک خود را به سوی‏ آسمان گرفت و لبهای مبارکش حرکت می‏کرد و سخنی (با خدا) می‏گفت که من نمی ‏فهمیدم.

در آن لحظه امام موسی بن‏ جعفر(ع) به نزد من آمد و فرمود: گوارا باد تو را ای ‏نجمه کرامت پروردگارت! و من نوزاد را در پارچه سفیدی پیچیدم و به آن حضرت‏دادم.

حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و آب فرات خواست و کامش‏ را با آن آب برداشت و او را به دست من داد و فرمود: بگیر این را که بقیه الله‏در زمین و حجت‏خدا بعد از من است.





http://shiaupload.ir/images/00733695946563229626.jpg (http://shiaupload.ir/images/00733695946563229626.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 08:59
شمع 1 http://www.nasimevahy.com/images/icons/parvaneh.gifشمع 1 http://www.nasimevahy.com/images/icons/parvaneh.gifشمع 1 http://www.nasimevahy.com/images/icons/parvaneh.gifشمع 1 http://www.nasimevahy.com/images/icons/parvaneh.gifشمع 1 http://www.nasimevahy.com/images/icons/parvaneh.gifشمع 1http://www.nasimevahy.com/images/icons/parvaneh.gifشمع 1 http://www.nasimevahy.com/images/icons/parvaneh.gifشمع 1http://www.nasimevahy.com/images/icons/parvaneh.gifشمع 1 http://www.nasimevahy.com/images/icons/parvaneh.gifشمع 1

چو باغبان در غم گل ، ز هجر و سنگینی غل
خمیده گردیده ، قدّ رسای موسی ابن جعفر

جنازه بر تختهْ در ، مشیّعش گشته مادر
فتاده زاری کنان در قفای موسی ابن جعفر

سرشگ غم آب و دانه ، شراهْ دل ترانه
خموش شد مخفیانه صدای موسی ابن جعفر

رضا کند آه و زاری به موج غم گشته جاری
ز چشم معصومه ، اشگ عزای موسی ابن جعفر

http://shiaupload.ir/images/86495232323072253248.jpg (http://shiaupload.ir/images/86495232323072253248.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 10:33
http://www.askquran.ir/gallery/images/12311/1_L_12d3a76b-9ee9-49e4-bc95-3c5a31f1c252.jpg

http://upload.tazkereh.ir/images/23641219676683231705.gifاز جفاي تو فلك شكوه شد آغاز، مرا
http://upload.tazkereh.ir/images/23641219676683231705.gifمكن آزار در اين مانده نفس باز،‌ مرا
http://upload.tazkereh.ir/images/23641219676683231705.gifاي فلك اين همه جان و تنِ من آزردي
http://upload.tazkereh.ir/images/23641219676683231705.gifمن رضايم ز تو امّا تو رها ساز، مرا
http://upload.tazkereh.ir/images/23641219676683231705.gifروزهايم همه شب كردي و شب‌ها همه تار
http://upload.tazkereh.ir/images/23641219676683231705.gifبيش از اين در محن و غصه مينداز، مرا
http://upload.tazkereh.ir/images/23641219676683231705.gifبي وفايي تو بسيار شد آخر بس كن!
http://upload.tazkereh.ir/images/23641219676683231705.gifبا غل و سِلسِل و زنجير مكن ناز، مرا
http://upload.tazkereh.ir/images/23641219676683231705.gifباز كن بند از اين مرغِ زمين افتاده
http://upload.tazkereh.ir/images/23641219676683231705.gifمددي كن تو در اين لحظه‌ي پرواز، مرا
http://upload.tazkereh.ir/images/23641219676683231705.gifبا تنِ زخمي و رنجور چگونه بروم؟
http://upload.tazkereh.ir/images/23641219676683231705.gifمادر غمزده‌ام مي‌كند آواز، مرا
http://upload.tazkereh.ir/images/23641219676683231705.gifرسم ميهماني زريه‌ي زهرا اين است
http://upload.tazkereh.ir/images/23641219676683231705.gifتن گلگون، دلِ پر خون، لبِ پر راز، مرا


http://upload.tazkereh.ir/images/17977445206956000252.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 10:38
parandehhttp://upload.tazkereh.ir/images/05496722673893457569.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/05496722673893457569.gifparandeh2

قسم بر ناله‌‌هاي زخم و زنجير
دلم را كرده‌اي از ماتمت پير
قسم بر سجده‌هاي كُنجِ زندان
غريبي‌ات شده در سينه چون تير
از اين زندان به آن زندان روانه
ز دستِ زندگي آخر شدي سير
جهانْ كوچك به پيشِ غصه‌هايت
يكي دردِ تو را كي شرح و تصوير؟
شده چشمم به پشتِ اشك زندان
بيا دست منِ افتاده را گير
ضريحت را نديدم وادريغا
كنم ناله از اين احوال و تقدير
بيا موسي بن جعفر از سرِ لطف
دلم را با نگاهي كن تو درگير
دلم را بر ضريحت چون دخيلي
ببند و با ولايت كن تو تسخير

http://shiaupload.ir/images/14389441302291635824.jpg (http://shiaupload.ir/images/14389441302291635824.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 10:46
http://img.tebyan.net/big/1384/06/7322410436122244252221121941561087954489.jpg

امام کاظم علیه السلام در کنار قبری چنین فرمود:
چیزی که پایانش این است، سزاست که از همان آغاز دل از آن برکَند و چیزی که آغازش این است، سزاست که از پایانش بترسد.

امام كاظم(عليه السلام) مى فرمايد:
اِنَّ الزَّرْعَ يَنْبُتُ فى السَّهْلِ وَلا يَنْبُتُ فى الصَّفا فَكذلِكَ الْحِكْمَةُ تَعْمُرُ فى قَلْبِ الْمُتَواضِعِ وَلا تَعْمُرُ فى قَلْبِ الْمُتَكَبِّرِ الْجَبّارِ!(1)
ترجمه
زراعت در زمين هاى نرم مى رويد، نه روى سنگ ها! همچنين علم و حكمت تنها در قلب متواضعان جوانه مى زند نه در قلب متكبران جبار!
شرح كوتاه
نخستين گام در راه تحصيل دانش فروتنى است، فروتنى در برابر حق، فروتنى در برابر استاد، و در برابر هركس كه بيشتر از انسان مى داند و مى تواند چيزى به او بياموزد.
به همين دليل «جهل» و «تكبّر» معمولا قرين و همراه يكديگرند، متكبّران حاضر به اعتراف به جهل نيستند، و حتى اگر واقعيّتى با روح غرور و تكبّر آنها نسازد نه تنها آن را انكار مى كنند بلكه با آن به مبارزه بر مى خيزند، سخن حق را از افراد هم رديف يا پايين تر از خود نمى پذيرند، و غالباً در جهل مركب مى مانند.

(http://mahdihashemi.blogfa.com/)
تحف العقول،صفحه 296 , 150 درس زندگی



http://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gif
gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2

نرگس منتظر
06-07-2010, 12:36
http://www.upload.tazkereh.ir/images/78459387218499192175.jpg



http://upload.tazkereh.ir/images/60831007552316618383.gif


چگونگي نفوذ امام کاظم عليه السلام بر مردم

امام کاظم عليه السلام نه شمشير و نه تبليغاتي داشت، ولي نفوذ معنوي ايشان بسيار زياد بود. امام بر دل‌ها حکومت مي‌کردند. اين نفوذ در ميان نزديك‌ترين افراد دستگاه هارون نيز وجود داشت.

علي بن يقطين وزير هارون بود، ولي شيعه بود، و پنهاني خدمت مى‏كرد.
در ميان افرادي كه در دستگاه هارون کار مي‌کردند، اشخاصي بودند كه بسيار زياد مجذوب و شيفته امام بودند ولي هيچگاه جرات نمى‏كردند با ايشان تماس بگيرند.

يكي از ايراني‌هايي كه شيعه و اهل اهواز بود، مى‏گويد من مشمول ماليات‌هاي خيلي سنگيني شدم که اگر مى‏خواستم اين ماليات‌ها را بپردازم از زندگي ساقط مى‏شدم.
اتفاقاً والي اهواز معزول شد و والي ديگري آمد و من هم خيلي نگران بودم كه اگر او بر طبق آن دفاتر مالياتي از من ماليات مطالبه كند، اوضاع زندگي‌ام دگرگون مي‌شود.
ولي بعضي دوستان به من گفتند: اين فرد باطناً شيعه است، تو هم كه شيعه هستي.
اما چون جو اختناق حاکم بود من جرات نكردم نزد او بروم و بگويم که شيعه هستم، انديشيدم که بهتر است به مدينه نزد خود موسي بن جعفر بروم، اگر خود امام تصديق كردند او شيعه است از ايشان توصيه‏ بگيرم.

خدمت امام رفتم. ايشان نامه‏‌ايي نوشت كه سه چهار جمله آمرانه بيشتر نبود، اما از نوع آمرانه‏هايي كه امامي به تابع خود مى‏نويسد، راجع به اين كه ‏«قضاي حاجت مؤمن و رفع گرفتاري از مؤمن در نزد خدا چنين است والسلام.‏» نامه را با خودم مخفيانه به اهواز آوردم. فهميدم كه اين نامه را بايد خيلي محرمانه به او بدهم.
يك شب به در خانه‏اش رفتم، دربان آمد، گفتم به او بگو كه شخصي از طرف موسي بن جعفر آمده است و نامه‌اي‏ براي تو دارد. ديدم خودش آمد و سلام و عليك كرد و گفت:
کارت چيست؟ گفتم من از طرف امام موسي بن جعفر آمده‏ام و نامه‌اي‏ دارم.
نامه را از من گرفت و بوسيد، بعد صورت و چشم‌هاي مرا بوسيد؛ مرا فوراً به منزل برد، مثل يك بچه در برابر من نشست و گفت تو خدمت امام بودي؟! گفتم بله.

- تو با همين چشمهايت جمال امام را زيارت كردي؟!
گفتم بله.
- پرسيد گرفتاريت چيست؟ گفتم: يك چنين ماليات سنگيني براي من بسته‏اند كه اگر بپردازم از زندگي ساقط مى‏شوم.
دستور داد همان شبانه دفاتر را آوردند و اصلاح كردند، و چون آقا نوشته بود «هر كس كه مؤمني را مسرور كند، چنين و چنان‏ ...» گفت اجازه مى‏دهيد من خدمت ديگري هم به شما بكنم؟ گفتم بله.
گفت من مى‏خواهم هر چه دارايي دارم، امشب با تو نصف كنم، آنچه پول نقد دارم با تو نصف مى‏كنم، آنچه هم كه جنس است قيمت مى‏كنم، نصفش را از من بپذير.

آن مرد مي‌گويد بعدها در سفري خدمت امام رسيدم و جريان را عرض كردم، امام تبسمي نمود و خوشحال شد.

هارون از جاذبه حقيقت و رفتارهاي زيباي امام مى‏ترسيد.
«كونوا دعاة للناس بغير السنتكم‏.» اين تبليغ با عمل است که اثرپذير است.
كسي كه با موسي بن جعفر يا با آباء گراميش و يا با اولاد طاهرينش روبرو مى‏شد و مدتي با آنها بود، حقيقت را در وجود آنها مى‏ديد، و در مي‌يافت كه واقعاً خدا را مى‏شناسند، واقعا از خدا مى‏ترسند، به راستي عاشق خدا هستند، و هر كاري که انجام مي‌دهند براي رضاي خداست.

منبع:
برگرفته از کتاب زندگينامه امام موسي کاظم عليه السلام، آية الله مدرسي


http://upload.tazkereh.ir/images/99850814395952100679.gif

نرگس منتظر
06-07-2010, 12:37
http://shiaupload.ir/images/47000665957899160382.jpg (http://shiaupload.ir/images/47000665957899160382.jpg)



http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif


http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif (http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif)
امام کاظم علیه ‏السلام :
عَظِّمِ العالِمَ لِعِلمِهِ‏ ودَعْ مُنازَعتَهُ ، وصَغِّرِ الجاهِلَ لِجَهلِهِ ولا تَطرُدْهُ ، ولکِن قَرِّبْهُ وعَلِّمْهُ ؛
دانشمند را به خاطر دانشش احترام نه و
با او ستیزه مکن و نادان را به سبب نادانیش کوچک شمار ،
امّا او را از خود مران ، بلکه به خود نزدیک گردان و او را علم بیاموز .
تحف العقول : ٣٩٤ ، منتخب میزان الحکمه : ٣٨٤


http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif (http://shiaupload.ir/images/03816173022268462761.gif)



http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif

شكوه انتظار
06-07-2010, 13:00
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif
شهادت مظلومانه باب الحوائج موسی ابن جعفر علیه السلام را به آقا صاحب الزمان و ولی نعمتمون
امام رضا علیه السلام و تمام شیعیان تسلیت عرض می کنم.
http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif

راهنمایی و گذشت

http://usera.imagecave.com/r_mirsadeghi/imamkazem.jpg
روزی امام موسی کاظم علیه السلام ، از کوچه ای در شهر بغداد، عبور می کرد. متوجه شد که چند نفر در یک خانه مشغول گناه هستند. آن حضرت علیه السلام خیلی ناراحت شد؛ چون کارهای بد صاحب آن خانه، خدای خوب و مهربان را خیلی ناراحت می کرد. یکدفعه خدمتکار آن خانه برای انجام کاری بیرون آمد. امام کاظم علیه السلام با حرف هایی که به او زدند، ناراحتی خود را از کار زشت صاحب آن خانه، اعلام کردند. وقتی خدمتکار، حرف های امام کاظم علیه السلام را به صاحب خانه گفت، مرد صاحب خانه از کارهای زشتش خجالت کشید، پشیمان شد و با عجله، پابرهنه به دنبال امام علیه السلام دوید. او با گریه از امام عذرخواهی کرد. امام کاظم علیه السلام که خیلی مهربان بود، عذرخواهی او را قبول کرد و به او فرمود: «من تو را بخشیدم، امیدوارم که خدای متعال نیز از تو بگذرد»

http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 15:03
http://www.shabestan.ir/info/page/index_files/kazem.jpg


علىّ بن ابوحمزه بطائنى حكايت كند:
روزى حضرت موسى بن جعفر عليه السلام از شهر مدينه به سوى مزرعه اش خارج شد؛ حضرت سوار قاطر بود و من نيز سوار الاغ شدم و حضرت را همراهى كردم .
مقدارى از شهر كه دور شديم ، ناگهان نرّه شيرى سر راه ما را گرفت ، من بسيار ترسيدم ، وليكن شير به سوى حضرت نزديك آمد و با حالت ذلّت و تضرّع مشغول همهمه اى شد.
امام موسى كاظم عليه السلام ايستاد و شير دست هاى خود را بلند كرده و بر شانه هاى قاطر قرار داد.
من به گمان اين كه شير قصد حمله دارد، براى جان آن حضرت وحشت كردم ؛ و سخت نگران شدم .
پس از لحظاتى ، شير دست هاى خود را بر زمين نهاد و آرام ايستاد و آن گاه حضرت روى مبارك خود را به سمت قبله نمود و دعائى را زمزمه نمود، وليكن من چيزى از آن را متوجّه نشدم .
پس از آن ، شير همهمه اى كرد؛ و حضرت آمين فرمود.
و سپس امام عليه السلام به شير اشاره نمود: برو.
همين كه شير رفت ، حضرت نيز به راه خود ادامه داد و چون از آن محلّ دور شديم ، به حضرت عرض كردم : ياابن رسول اللّه ! فدايت گردم ، شير چه كارى داشت ؟! من بسيار براى جان شما و خودم ترسيدم ؛ و از اين برخورد در تعجّب و حيرت هستم .
امام عليه السلام فرمود: آن شير، همسر باردارى داشت كه هنگام زايمانش ‍ فرا رسيده و درد سختى دچارش گشته بود.
لذا نزد من آمده بود كه برايش دعا كنم تا به آسانى زايمان نمايد و من هم در حقّش دعا كردم .
و بعد از آن كه دعا به پايان رسيد، به آن شير گفتم : برو، اظهار داشت : خداوند هيچ درّنده اى را بر تو و ذرّيّه و شيعيانت مسلّط نگرداند؛ و من گفتم : آمين .


شمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifشمع 1
شمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifشمع 1
شمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifشمع 1
شمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifشمع 1
شمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifشمع 1
شمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifشمع 1
شمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/11632794391607959785.gifشمع 1
شمع 1

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 15:17
http://upload.tazkereh.ir/images/88340500421869028373.gif
http://upload.tazkereh.ir/images/88340500421869028373.gif


يكى از اصحاب و راويان حديث ، به نام علىّ فرزند ابوحمزه بطائنى حكايت كند:
روزى از روزها جهت ديدار و ملاقات حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم عليه السلام حركت كردم ، حضرت را در زمين كشاورزى ، در حالتى يافتم كه مشغول كار و تلاش بود و عرق از بدن مباركش سرازير گشته بود.
بسيار تعجّب كردم و اظهار داشتم : ياابن رسول اللّه ! من فداى شما گردم ، مردم كجا هستند تا مشاهده كنند، كه شما اين چنين در اين گرماى سوزان مشغول كار هستى و تلاش و فعّاليّت مى نمائى .
امام عليه السلام لب به سخن گشود و فرمود: اى علىّ! آن هائى كه از من بهتر و برتر بوده اند، به طور مرتّب كوشش و تلاش داشته اند و هر كدام به نوعى كار مى كرده اند.
عرض كردم : منظور شما چه كسانى هستند؟
حضرت در پاسخ فرمود: منظورم رسول اللّه ، اميرالمؤمنين و ديگر پدرانم صلوات اللّه عليهم اجمعين مى باشند، كه با دست خود كار و تلاش ‍ مى كرده اند.
سپس امام موسى كاظم عليه السلام ضمن فرمايشات خود افزود:
و اين نوع كار و تلاشى را كه من مشغول انجام آن هستم و تو مشاهده مى كنى ، پيامبران مُرسل الهى و نيز پيامبران غير مرسل همه شان به آن اشتغال داشته اند و به وسيله آن تلاش و امرار معاش مى كرده اند.
و همچنين بندگان صالح خداوند متعال همه در تلاش و كوشش ‍ مى باشند.



http://shiaupload.ir/images/00733695946563229626.jpg (http://shiaupload.ir/images/00733695946563229626.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 15:26
http://upload.tazkereh.ir/images/79397506306475522859.gif
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/img/daneshnameh_up/b/b5/imam_kazem.jpg
http://upload.tazkereh.ir/images/79397506306475522859.gif

سر شب تا به سحر گوشه زندان چه كنم
دل آشفته چو گيسوى پريشان چه كنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گاه چون شمع مرا سينه سوزان چه كنم
آرزويم به جهان ديدن روى پسر است
سوختم ، سوختم از آتش هجران چه كنم
كنج زندان ، بلا گشته ز هجران رضا
تيره تر روز من از شام غريبان چه كنم
نه رفيقى به جز از دانه زنجير مرا
نه انيسى به جز از ناله و افغان چه كنم
به خدا دورى معصومه و هجران رضا
مى كُشد عاقبتم گوشه زندان چه كنم
از وطن كرده مرا دور، جفاى هارون
من دل خسته سرگشته و حيران چه كنم
گلى از خار نديد، اين همه آزار كه من
ديدم از طعنه اين مردم نادان چه كنم
سرنگون كاش شود خانه هارون پليد
كه چنين كرد مرا بى سر و سامان چه كنم
هر كجا مرغ اسيرى است ، ز خود شاد كنيد
تا نمرده است ، ز كنج قفس آزاد كنيد
مُرد اگر كنج قفس ، طاير بشكسته پرى
ياد از مردن زندانى بغداد كنيد
چون به زندان ، به ملاقاتى محبوس رويد
از عزيز دل زهرا و علىّ ياد كنيد
كُند و زنجير گشائيد، ز پايش دم مرگ
زين ستمكارى هارون ، همه فرياد كنيد
چار حمّال ، اگر نعش غريبى ببرند
خاطر موسى جعفر، همه امداد كنيد
تا دم مرگ ، مناجات و دعا كارش بود
گوش بر زمزمه آن شه عبّاد كنيد
پسرش نيست ، كه تا گريه كند بر پدرش
پس شما گريه بر آن كشته بيداد كنيد
نگذاريد كه معصومه خبردار شود
رحم بر حال دل دختر ناشاد كنيد

http://upload.tazkereh.ir/images/85407505114077886704.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/85407505114077886704.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/85407505114077886704.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/85407505114077886704.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/85407505114077886704.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 15:30
http://www.askquran.ir/gallery/images/12311/1_L_12d3a76b-9ee9-49e4-bc95-3c5a31f1c252.jpg


هشام بن احمر - كه يكى از اصحاب امام موسى كاظم عليه السلام است ، حكايت كند:
روزى در محضر مبارك آن حضرت بودم ، به من فرمود: اى هشام ! آيا خبر دارى كه از شهرهاى مغرب كسى آمده باشد؟
عرض كردم : خير، بى اطّلاع هستم .
فرمود: بلى ، همين امروز عدّه اى آمده اند، بيا تا با يكديگر برويم و سرى به آن ها بزنيم .
پس سوار مَركب هاى خود شديم و حركت كرديم تا به نزد مردى از اهالى مغرب رسيديم ، كه تعدادى كنيز و غلام جهت فروش آورده بود و آن ها را جهت فروش بر ما عرضه كرد.
كنيزان نُه نفر بودند، كه همه آن ها را حضرت ديد و نپسنديد و سپس اظهار داشت : به اين ها نيازى نيست و ما براى اينها نيامده ايم ؛ اگر كنيزى ديگر دارى ، ارائه نما؟
مرد مغربى گفت : غير از اين ها ديگر ندارم .
امام عليه السلام فرمود: چرا، آنچه كه دارى در معرض قرار بده ؛ و در خفاء نگه ندار.
مرد مغربى گفت : به خدا قسم ديگر كنيزى ندارم ، مگر يك نفر كه مريض ‍ حال است .
امام عليه السلام فرمود: چرا او را عرضه نمى كنى ؟
و سپس اظهار نمود: او را هم بياور.
وليكن مرد مغربى قبول نكرد؛ و ما بازگشتيم .
فرداى آن روز، حضرت به من فرمود: اى هشام ! نزد آن مرد مغربى كنيز فروش برو و آن كنيز مريض را - كه نشان نداد - به هر قيمتى كه بود، خريدارى كن و بياور.
هشام گويد: نزد همان شخص رفتم و تقاضاى خريد آن كنيز مريض را نمودم ؛ و او مبلغى را مطرح كرد، كه من نيز به همان مبلغ آن كنيز را خريدارى كردم .
بعد از آن كه معامله تمام شد، مرد مغربى گفت : آن شخصيّتى كه ديروز همراه تو بود، كيست ؟
گفتم : يك نفر از بنى هاشم مى باشد، گفت : از چه خانواده اى ؟
پاسخ دادم : از پاكان و پرهيزكاران است .
گفت : بيش از اين توضيح بده ؟
اظهار داشتم : بيش از اين اطّلاعى ندارم .
آن گاه مغربى گفت : اين كنيز جريانى دارد، كه مهمّ است :
وقتى او را از دورترين نقاط مغرب خريدم ، زنى از اهل كتاب ، نزد من آمد و گفت : اين كنيز را براى چه منظور خريده اى ؟
گفتم : او را براى خودم خريدارى كرده ام .
زن اهل كتاب گفت : سزاوار نيست چنين كنيزى نزد شخصى چون تو و ما باشد؛ بلكه اين كنيز بايد نزد بهترين انسان هاى روى زمين باشد و در خدمت او قرار گيرد؛ زيرا كه به همين زودى نوزادى از او به دنيا مى آيد، كه شرق و غرب جهان را در سيطره ولايت خود قرار مى دهد.
هشام گويد: سپس كنيز را نزد امام موسى كاظم عليه السلام آوردم كه بعد از مدّتى روزى حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام از او تولّد يافت .


http://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gif
gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2go l2gol2gol2

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 15:37
http://upload.tazkereh.ir/images/20357582756989718471.pnghttp://daneshnameh.roshd.ir/mavara/img/daneshnameh_up/b/b5/imam_kazem.jpghttp://upload.tazkereh.ir/images/20357582756989718471.png

زكريّا بن آدم - كه يكى از بزرگان شيعه و مورد توجّه خاصّ ائمّه اطهار عليهم السلام بوده است - به نقل از گفتار بعضى دوستانش حكايت نمايد:
روزى در مدينه منوّره كنار قبر مطهّر رسول خدا صلى الله عليه و آله به همراه بعضى افراد نشسته بوديم ، كه ناگهان متوجّه شديم امام موسى كاظم سلام اللّه عليه دست فرزندش ، حضرت رضا عليه السلام را گرفته و به سمت ما مى آمد، چون وارد مجلس ما گرديد و فرمود: آيا مى دانيد من چه كسى هستم ؟
عرض كرديم : ياابن رسول اللّه ! شما موسى ، فرزند جعفر بن محمّد عليهما السلام هستى .
حضرت فرمود: اين فرزند را مى شناسيد؟
گفتيم : بلى ، او علىّ، پسر موسى ، پسر جعفر صادق - صلوات اللّه عليهم مى باشد.
آن گاه امام عليه السلام افزود: تمامى شما گواه و شاهد باشيد، كه من او را وكيل خود در زمان حياتم ؛ و نيز وصىّ و جانشين خود پس از آن كه از دنيا بروم ، قرار دادم .
همچنين علىّ بن جعفر حكايت كند:
روزى در محضر برادرم امام موسى بن جعفر عليه السلام بودم و او را حجّت خداوند متعال پس از پدرم ، در روى زمين مى دانستم .
ناگهان فرزندش ، علىّ عليه السلام وارد شد و برادرم فرمود: اين فرزندم ، علىّ صاحب و پيشواى تو خواهد بود؛ و همان طور كه من جانشين پدرم هستم ، او نيز جانشين من مى باشد، خداوند تو را ثابت قدم و پايدار نگه دارد.
من گريان شدم و با خود گفتم : برادرم با اين سخنان ، خبر از مرگ و رحلت خود مى دهد.
ناگاه امام عليه السلام اظهار نمود: برادرم علىّ! مقدّرات الهى بايد انجام پذيرد، همانا حضرت رسول ، اميرالمؤمنين ، فاطمه ، حسن و حسين (صلوات اللّه عليهم اجمعين ) الگوى تمام انسان ها بوده و هستند و من نيز تابع و پيرو ايشان خواهم بود.
علىّ بن جعفر افزود: اين سخنان را برادرم ، امام موسى كاظم عليه السلام سه روز پيش از آن كه هارون الرّشيد در دوّمين مرحله او را به بغداد احضار نمايد، بيان فرمود.


http://shiaupload.ir/images/14389441302291635824.jpg (http://shiaupload.ir/images/14389441302291635824.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 15:40
http://shiaupload.ir/images/81176458757322026998.jpg (http://shiaupload.ir/images/81176458757322026998.jpg)

راويان حديث و تاريخ ‌نويسان آورده اند:
در آن زمانى كه حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه را از بصره به زندان بغداد منتقل كردند، حضرت به طور دائم مورد انواع شكنجه هاى روحى و جسمى قرار مى گرفت .
و پس از مدّتى در اختيار سندى بن شاهك يهودى با بدترين و شديدترين وضعيّت قرار گرفت .
تا آن كه در نهايت هارون الرّشيد با توجّه به فضائل و مناقب ؛ و نيز موقعيّت اجتماعى امام عليه السلام ، از روى حسادت و ترس ، به فكر مسموم كردن و قتل آن حضرت افتاد.
به همين جهت مقدارى رطب و خرماى تازه را تهيّه كرده و يكى از آن ها را به وسيله نخ و سوزن درون آن را به طورى آغشته به زهر كرد، كه يقين كرد خورنده خرما، سالم نمى ماند؛ و سپس در طَبَقى سينى و يا بشقاب گذاشت و روى خرماها را پوشاند.
پس از آن ، به يكى از ماءمورين خود دستور داد تا طبق خرما را نزد حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام برده و بگويد: اميرالمؤمنين ، هارون الرّشيد مقدارى از آن ها را تناول كرده ؛ و نيز اين مقدار را براى شما فرستاده است تا ميل نمائيد.
و افزود: مواظب باش كه تمامى خرماها را ميل كند و كسى ديگر حقّ خوردن از آن ها را ندارد.
هنگامى كه ماءمور هارون ، خرماها را نزد امام كاظم عليه السلام آورد و پيام خليفه را به حضرتش رسانيد، حضرت يكى از خرماها را - كه آغشته به زهر بود - برداشته و در دست گرفت ؛ و با دست ديگر مشغول خوردن بقيّه گرديد.
در همين اثناء، سگ مخصوص هارون الرّشيد - كه هارون بيش از هر چيز و هركس به آن علاقه مند بود و آن را به انواع جواهرات و زيورآلات زينت كرده بود - خود را رهانيد و از جايگاه مخصوص خود بيرون شد و مستقيم داخل زندان امام عليه السلام گرديد؛ و خواست كه نزديك آن حضرت برود و آن خرماى زهرآلود را دهن بزند و بخورد.
حضرت آن خرماى مسموم را كه در دست خويش گرفته بود، در حضور غلام خليفه ، نزد آن سگ انداخت و سگ هم سريع آن را خورد؛ و چندان زمانى نگذشت كه سگ روى زمين افتاد و با سر و صدا، شروع به ناليدن كرد و مُرد.
سپس امام عليه السلام به ناچار باقيمانده خرماها را ميل نمود؛ و بعد از آن ، ماءمور خليفه ، نزد هارون بازگشت و گفت : تمامى خرماها را آن شخص ‍ زندانى خورد.
هارون سؤال كرد: او را در چه حالتى ديدى ؟
پاسخ داد: در وضعيّتى خوب ، بدون آن كه تغييرى در بدن و جسم او ظاهر گردد.
و چون خبر مسموم شدن و مردن سگ به هارون رسيد بسيار غمگين و اندوهناك شد و بر بالين لاشه سگ مرده آمد و بسيار افسوس ‍ خورد.
سپس بازگشت و ماءمورى را كه خرماها را نزد امام موسى كاظم عليهما السلام آورده بود، احضار كرد و شمشير برهنه خود را دست گرفت و او را مخاطب قرار داد و گفت : چنانچه حقيقت را بيان نكنى تو را به قتل مى رسانم .
ماءمور گفت : من رطب ها را نزد موسى بن جعفر عليه السلام بردم و پيام شما را نيز به او رساندم و سپس بالاى سر او ايستادم تا مشغول خوردن آن خرماها شد.
در همين بين ، كه ناگهان سگ شما فرا رسيد و خواست نزديك آن شخص ‍ زندانى برود و از دستش خرمائى بگيرد.
و زندانى ناچار شد و خرمائى را كه در دست داشت ، نزد سگ انداخت و سگ آن را خورد و درجا افتاد؛ و موسى بن جعفر عليه السلام بقيّه خرماها را ميل نمود.
هارون الرّشيد با شنيدن اين خبر بسيار افسرده خاطر گشت و گفت : بهترين رطب را براى او تهيّه كرديم ، ولى حيف كه به هدف خود نرسيديم و بلكه سگ از دست ما رفت .
و سپس افزود: هر چه تلاش مى كنيم تا از وجود موسى بن جعفر نجات يابيم ، ممكن نمى شود.
و در پايان با تهديد به غلام گفت : مواظب باش كه اين خبر در بين افراد منتشر نگردد.


http://shiaupload.ir/images/89044301989224637640.jpg (http://shiaupload.ir/images/89044301989224637640.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 15:44
http://upload.tazkereh.ir/images/83270564845501528178.gifhttp://shiaupload.ir/images/04345752586934432958.pnghttp://upload.tazkereh.ir/images/83270564845501528178.gif (http://shiaupload.ir/images/04345752586934432958.png)


مرحوم كلينى ، علاّمه طبرسى و علاّمه مجلسى و ديگر بزرگان ، به نقل از ابوخالد زبالى حكايت كنند:
در آن زمانى كه مهدى عبّاسى ، امام موسى كاظم عليه السلام را از مدينه به عراق احضار كرد، من در يكى از كاروان سراها به نام زباله بودم ، كه حضرت به همراه تعدادى از ماءمورين خليفه وارد كاروانسرا شد؛ و چون آن بزرگوار مرا ديد خوشحال گرديد و فرمود: مقدارى لوازم ، برايش تهيّه و فراهم كنم .
عرض كردم : مولاى من ! چرا شما را در اين وضعيّت مى بينم ؟!
اين همه ماءمور، شما را به كجا مى برند؟
و سپس افزودم : من از اين طاغوت مهدى عبّاسى مى ترسم و شما را در امان نمى بينم .
حضرت فرمود: اى ابوخالد! در اين سفر به من آسيبى نخواهد رسيد، ناراحت نباش ، در فلان ماه و تاريخ ، نزديك غروب آفتاب منتظر من باش ، كه ان شاءاللّه مراجعت مى نمايم .
ابوخالد گويد: بعد از آن كه ماءمورين حكومتى حضرت را بردند، من مرتّب در حال محاسبه ايّام و ساعات بودم ، كه چه موقع زمان وعده حضرت فرا مى رسد و مراجعت مى فرمايد.
پس چون آن روزى كه امام عليه السلام وعده داده بود، فرا رسيد، من تا غروب آفتاب منتظر قدوم مبارك آن حضرت نشستم ؛ ولى آن بزرگوار نيامد، تا هنگامى كه هوا تاريك شد، ناگهان ديدم از آن دور يك سياهى پديدار گشت .
چون جلو رفتم ، امام موسى كاظم عليه السلام را سوار بر قاطر ديدم ، بر حضرتش سلام كردم و از اين كه صحيح و سالم مراجعت فرموده است ، بسيار خوشحال و مسرور گشتم .
آن گاه حضرت به من خطاب كرد و فرمود: اى ابوخالد! آيا هنوز هم ، در شكّ و ترديد هستى ؟
گفتم : الحمدللّه ، كه از شرّ اين ستمگر ظالم نجات يافتى .
فرمود: آرى ، ليكن مرحله اى ديگر مرا احضار خواهند كرد و در آن مرحله نجات نمى يابم ؛ و آنان به هدف شوم خود خواهند رسيد.



http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg (http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 15:55
http://shiaupload.ir/images/06024866172457312359.png

سخني چند از فرمايشات امام موسی کاظم علیه السلام


http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif

قالَ عليه السلام : لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسِبْ نَفْسَهُ فى كُلِّ يَوْمٍ،

فَإِنْ عَمِلَ حَسَنا إ سْتَزادَ اللّهَ، وَ إ نْ عَمِلَ سَيِّئا إ سْتَغْفَرَاللّهَ وَ تابَ اِلَيْهِ.
فرمود: از شيعيان و دوستان ما نيست ، كسى كه هر روز محاسبه نَفْس و بررسى اعمال خود را نداشته باشد، كه اگر چنانچه اعمال و نيّاتش خوب بوده ،

سعى كند بر آن ها بيفزايد و اگر زشت و ناپسند بوده است ،

از خداوند طلب مغفرت و آمرزش كند و جبران نمايد.

http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif

قالَ عليه السلام : لِكُلِّ شَيْي ءٍ دَليلٌ وَ دَليلُ الْعاقِلِ التَّفَكُّر.
فرمود: براى هر چيزى ، دليل و راهنمائى است
و راهنماى شخص عاقل ، تفكّر و انديشه مى باشد.

http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif

قالَ عليه السلام : ما فِى الْميزانِ شَيْي ءٌ اءثْقَلُ مِنَ الصَّلاةِ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ.
فرمود: در ميزان الهى نيست عمل و چيزى ،

سنگين تر از ذكر صلوات بر محمّد و اهل بيتش (صلوات اللّه عليهم اجمعين ).

http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif

قالَ عليه السلام : قَليلُ الْعَمَلِ مِنَ الْعاقِلِ مَقْبُونٌ

مُضاعَفٌ وَ كَثيرُالْعَمَلِ مِنْ اءهْلِ الْهَوى وَالْجَهْلِ مَرْدُودٌ.
فرمود: اعمال شخص عاقل مقبول است و چند برابر اءجر خواهد داشت
گرچه قليل باشد، ولى شخص نادان و هوسران
گرچه زيادكار و خدمت و عبادت كند پذيرفته نخواهد بود.

http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif
قالَ عليه السلام : وَشَعْرُالْجَسَدِ إ ذا طالَ قَطَعَ ماءَ الصلْبِ،وَاءرْخىَ الْمَفاصِلَ،

وَ وَرِثَ الضَّعْفَ وَالسِلَّ، وَ إ نَّ النُّورَةَ تَزيدُ فِى ماءِالصُّلْبِ،
وَ تُقَّوِى الْبَدَنَ، وَتَزيدُ فى شَخْمِ الْكُلْيَتَيْنِ، وَ تَسْمِنُ الْبَدَنَ.


فرمود: موهاى بدن زير بغل و اطراف عورت چنانچه بلند شود سبب قطع و
كمبود آب كمر، سستى مفاصل استخوان و ضعف سينه و گلو خواهد شد،
استعمال نوره سبب تقويت تمامى آن ها مى باشد.

http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif


http://shiaupload.ir/images/48887045651371390348.jpg (http://shiaupload.ir/images/48887045651371390348.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
06-07-2010, 20:22
http://shiaupload.ir/images/59385297782568717646.png (http://shiaupload.ir/images/59385297782568717646.png)





زيارت نامه امام موسي کاظم عليه السلام

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ولِىَّ اللَّهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ،



سلام بر تو اى‏ نماينده خدا و فرزند نماينده‏اش





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللَّهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ،



سلام بر تو اى حجت خدا و فرزند حجت او سلام‏





اَلسَّلامُ‏عَلَيْكَ يا صَفِىَّ اللَّهِ وَابْنَ صَفِيِّهِ،



بر تو اى برگزيده خداوند و فرزند برگزيده‏اش





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمينَ اللَّهِ وَابْنَ اَمينِهِ،



سلام بر تو اى امين خدا و فرزند امين او





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللَّهِ فى‏ ظُلُماتِ الْأَرْضِ،



سلام بر تو اى نور خدا در تاريكيهاى زمين





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اِمامَ‏ الْهُدى‏،



سلام بر تو اى پيشواى‏ هدايت





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلَمَ الدّينِ وَالتُّقى‏،



سلام بر تو اى پرچم دين و تقوى





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خازِنَ‏ عِلْمِ النَّبِيّينَ،



سلام بر تو اى خزينه‏دار علم و دانش پيمبران





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خازِنَ عِلْمِ الْمُرْسَلينَ،



سلام بر تو اى خزينه‏دار علم و دانش رسولان





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نآئِبَ الْأَوْصِيآءِ السَّابِقينَ،



سلام بر تو اى‏ نايب اوصياء پيشين





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْوَحْىِ الْمُبينِ،



سلام بر تو اى معدن وحى آشكار





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْعِلْمِ الْيَقينِ،



سلام بر تو اى دارنده دانش يقينى





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْبَةَ عِلْمِ‏ الْمُرْسَلينَ،



سلام بر تو اى گنجينه دانش پيمبران‏





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْأِمامُ الصَّالِحُ مرسل



سلام بر تو اى امام شايسته





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْأِمامُ الزَّاهِدُ،



سلام بر تو اى‏ امام پارسا





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْأِمامُ الْعابِدُ،



سلام بر تو اى امام عابد





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْأِمامُ السَّيِّدُ الرَّشيدُ،



سلام بر تو اى‏ امام بزرگ و رشيد





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمَقْتُولُ الشَّهيدُ،



سلام بر تو اى كشته شهيد راه حق





اَلسَّلامُ‏ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَابْنَ وَصِيِّهِ،



سلام‏ بر تو اى فرزند رسول خدا و فرزند وصى آن حضرت





اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ مُوسَى‏ بْنَ جَعْفَرٍ، وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ



سلام بر تو اى سرور من اى موسى‏ بن جعفر و رحمت خدا و بركاتش





اَشْهَدُ اَ نَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ عَنِ اللَّهِ ما حَمَّلَكَ،



گواهى دهم كه براستى تو رساندى از جانب خداوندآنچه را به عهده داشتى





وَحَفِظْتَ مَا اسْتَوْدَعَكَ،



‏ و محافظت كردى از آنچه به تو سپرده بود





وَحَلَّلْتَ حَلالَ اللَّهِ، وَحَرَّمْتَ حَرامَ اللَّهِ،



و حلال كردى حلال خدا را و حرام كردى حرام خدا را





وَاَقَمْتَ‏ اَحْكامَ اللَّهِ، وَتَلَوْتَ كِتابَ اللَّهِ،



احكام خدا را و بپاداشتى و تلاوت كردى (به حق) كتاب خدا را





‏َوصَبَرْتَ عَلَى الْأَذى‏ فى‏ جَنْبِ اللَّهِ،



و شكيبا بودى بر آزار خلق در راه خدا





وَجاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ، حَتّى‏ اَتيكَ الْيَقينُ



و جهاد كردى در راه خدا آنطور كه بايد تا مرگت فرا رسيد



http://shiaupload.ir/images/89172086164870565399.jpg (http://shiaupload.ir/images/89172086164870565399.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
06-07-2010, 20:23
http://shiaupload.ir/images/39002125616185923629.png (http://shiaupload.ir/images/39002125616185923629.png)





وَاَشْهَدُ اَ نَّكَ مَضَيْتَ‏ عَلى‏ ما مَضى‏ عَلَيْهِ



و گواهى دهم كه تو برفتى‏ به همان راهى





آبآؤُكَ الطَّاهِرُونَ،وَاَجْدادُك َ الطَّيِّبُونَ،



كه رفتند بدان راه پدران پاک و اجداد پاك سرشتت





الْأَوْصِيآءُ الْهادُونَ، الْأَئِمَّةُ الْمَهْدِيُّونَ،



آن اوصياى‏ راهنما و آن پيشوايان راه يافته





لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلى‏ هُدىً



ترجيح ندادى گمراهى را بر هدايت





وَلَمْ تَمِلْ مِنْ‏ حَقٍّ اِلى‏ باطِلٍ،



و متمايل نگشتى از حق بسوى باطل





وَاَشْهَدُ اَ نَّكَ نَصَحْتَ للَّهِ‏ِ



و گواهى دهم كه تو براستى خيرخواهى كردى براى خدا





وَلِرَسُولِهِ وَلِأَميرِ الْمُؤْمِنينَ،



و پيامبرش و براى امير مؤمنان‏





وَاَ نَّكَ اَدَّيْتَ الْأَمانَةَ، وَاجْتَنَبْتَ الْخِيانَةَ،



و تو بخوبى امانت را پرداختى و از خيانت دورى گزيدى





وَاَقَمْتَ الصَّلوةَ، وَآتَيْتَ‏ الزَّكوةَ،



و بپاداشتى نماز را و بدادى‏ زكات را





وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ،



و امر كردى به كار نيك وجلوگيرى كردى از كار زشت





وَعَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً مُجْتَهِداً



و پرستش كردى خدا را ازروى اخلاص‏ وكوشش





مُحْتَسِباً حَتّى‏ اَتيكَ الْيَقينُ



و پاداش جوئى تا آنگاه كه مرگت فرا رسيد،





فَجَزاكَ اللَّهُ عَنِ الْأِسْلامِ وَاَهْلِهِ‏



خداوند پاداش نيكويت دهد از اسلام و مسلمين





افْضَلَ الْجَزآءِ،وَاَشْرَفَ الْجَزآء



‏ بهترين پاداشها و شريف‏ترين پاداشهاى نيك را،





ِ اَتَيْتُكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ،



آمده‏ام به نزدت اى فرزند رسول خدا





زآئِراً عارِفاً بِحَقِّكَ،



براى زيارتت در حالى‏كه شناساى‏ به حق توأم





مُقِرّاً بِفَضْلِكَ، مُحْتَمِلاً لِعِلْمِكَ،



و فضيلتت را اقرار دارم و بار دانشت را تحمل كرده





مُحْتَجِباً بِذِمَّتِكَ، عآئِذاً بِقَبْرِكَ،



و در پرده پيمانت محجوب گشته و به قبرت پناه آورده‏





لائِذاً بِضَريحِكَ، مُسْتَشْفِعاً بِكَ اِلَى اللَّهِ،



به ضريحت پناهنده گشته‏ام و تو را بدرگاه خدا شفيع گرفته‏ام





مُوالِياً لِأَوْلِيآئِكَ، مُعادِياً لِأَعْدآئِكَ،



دوستدار دوستانت هستم و دشمن‏ دشمنانت





و مُسْتَبْصِراً بِشَأْنِكَ، َبِالْهُدَىَ الَّذى‏ اَنْتَ عَلَيْهِ،



بينايم به شأن و مقامت و بدان هدايت و راهنمائى كه تو برآنى





عالِماً بِضَلالَةِ مَنْ خالَفَكَ



و دانايم‏ به گمراهى آنكس كه با تو مخالفت كرد





وَبِالْعَمَى الَّذى‏ هُمْ عَلَيْهِ،



و به گمراهى آن وضعى كه بدان گرفتارند،





بِاَبى‏ اَنْتَ وَاُمّى‏ وَنَفْسى‏ وَاَهْلى‏



پدر و مادرم‏ و خودم و خاندان





وَمالى‏ وَوَلَدى‏ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ،



و مال و فرزندانم به قربانت اى فرزند رسول خدا





اَتَيْتُكَ مُتَقَرِّباً بِزِيارَتِكَ اِلَى اللَّهِ تَعالى‏،



آمده‏ام به درگاهت تا تقرب جويم‏ بوسيله زيارت تو بدرگاه خداى تعالى





وَمُسْتَشْفِعاً بِكَ اِلَيْهِ فَاشْفَعْ لى‏ عِنْدَ رِبِّكَ‏



و شفيع گيرم تو را به پيشگاهش پس شفاعت مرا بكن در نزد پروردگارت‏





لِيَغْفِرَ لى‏ ذُنُوبى‏، وَيَعْفُوَ عَنْ جُرْمى‏،



تا بيامرزد گناهانم را و در گذرد از جرم و تقصيرم





وَيَتَجاوَزَ عَنْ سَيِّئاتى‏، وَيَمْحُوَ عَنّى‏ خَطيئاتى‏،



و ناديده انگارد اعمال بدم راو محو كند خطاهايم را





وَيُدْخِلَنِى الْجَنَّةَ، وَيَتَفَضَّلَ عَلَىَّ بِما هُوَ اَهْلُهُ، َ



و داخل بهشتم گرداند و تفضل كند بر من بدانچه او شايسته آنست





وَيَغْفِر لى‏ وَلِأبائى‏، وَلِأِخْوانى‏ وَاَخَواتى‏،



و بيامرزد مرا و پدران و برادران و خواهرانم را





وَلِجَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ‏ فى‏ مَشارِقِ الْأَرْضِ وَمَغارِبِها،



و همه مردان و زنان با ايمانى را كه‏ در خاورهاى زمين و باخترهاى آنند





بِفَضْلِهِ وَجُودِهِ وَمَنِّهِ.



به فضلش و به جود و احسانش


http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg (http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 21:02
http://img.tebyan.net/big/1387/05/1680243227173116115103103159242213143982437.jpg


يا رب رضاي من بود آندر رضاي تو
که اينسان اسير بند گران براي تو
روز و شبم به ظلمت زندان يکي بود
هر چند روشن است دلم از ضياي تو
از بي کسي و ظلمت زندان مرا چه باک
چون مونسم تويي و منم مبتلاي تو
سخت است درد غربت و هجران و انتظار
اما چه غم که سهل شود در هواي تو
از سوز زهر، جان به لب آمد مرا ولي
شادم که مي‌رسم به وصال لقاي تو
ديگر ز عمر سيرم و از زندگي بري
خواهم که جان خويش نمايم فداي تو
آن کنج خلوتي که براي عبادتت
مي‌خواستم، نصيب شدم از عطاي تو
اي حجت خداي که باب الحوائجي
داد اميد بر تو "مويد" گداي تو

"سيد رضا مؤيد"



http://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gif
gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2 gol2gol2

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 21:07
http://img.tebyan.net/big/1386/05/752111822401681514323224611634020817677.jpg



ناله‌اي سوخته از سينه سوزان آيد
وين نوائيست که از گوشه زندان آيد
آن چه زندان که سيه چال بود از دهشت
شب و روزش به نظر تيره و يکسان آيد
هاي هارون که گرفتار تو شد موسي عصر
شب و روز تو و او هر دو به پايان آيد
سال‌ها اين پسر فاطمه مهمان تو هست
هيچ گفتي که چه‌ها بر سر مهمان آيد
همدم آن پدر پير ز چندين اولاد
طفل اشکي است که از ديده به دامان آيد
امشب از غربت او سلسله هم مي‌نالد
که آن جگر سوخته را عمر به پايان آيد
گرچه اين زمزمه خاموش شود تا به ابد
بانگ مظلوميتش از سينه باران آيد

"سيد رضا مؤيد"

http://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gif
golgolgolgolgolgolgolgolgolgolgolgolgolgolgolgolgo lgolgolgolgol

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 21:16
معرفت كبوتر



http://shiaupload.ir/images/55092894258589736873.gifhttp://shiaupload.ir/images/55092894258589736873.gifhttp://shiaupload.ir/images/55092894258589736873.gif




http://img.tebyan.net/big/1385/12/20137158813015417403523922717016060253175.jpg



علىّ بن ابوحمزه ثمالى حكایت نماید:
روزى یكى از دوستان حضرت ابوالحسن امام موسى كاظم علیه السلام به دیدار آن حضرت آمد؛ و حضرتش را به میهمانى در منزل خود دعوت كرد.
امام علیه السلام دعوت دوست خود را پذیرفت و به همراه آن شخص ‍حركت كرد تا به منزل او رسید.
همین كه حضرت وارد منزل شد، میزبان تختى را مهیّا نمود و امام كاظم علیه السلام بر آن تخت جلوس فرمود.
چون صاحب منزل به دنبال آوردن غذا رفت، حضرت متوجّه شد كه یك جفت كبوتر زیر تخت در حال بازى و معاشقه با یكدیگر مى‌باشند.
وقتى صاحب منزل با ظرف غذا نزد حضرت وارد شد، امام علیه السلام در حال خنده و تبسّم مشاهده كرد، از روى تعجّب اظهار داشت: یابن رسول اللّه ! این خنده و تبسّم براى چیست؟
حضرت فرمود: براى این یك جفت كبوترى است كه زیر تخت مشغول شوخى و بازى هستند، كبوتر نر به همسر خود مى‌گوید: اى انیس و مونس من، اى عروس زیباى من! قسم به خداوند یكتا! بر روى زمین موجودى محبوب‌تر و زیباتر از تو نزد من نیست؛ مگر این شخصیّتى كه روى تخت نشسته است .
صاحب منزل با تعجّب عرضه داشت: آیا شما زبان حیوانات و سخن كبوتران را هم مى‌فهمید؟
امام علیه السلام فرمود: بلى، ما اهل‌بیت رسالت، سخن حیوانات و پرندگان را مى‌دانیم؛ و بلكه تمام علوم اوّلین و آخرین به ما داده شده است .
_____________________
نكته:
1- برای اثبات امامت ائمه "علیهم السلام" و حقانیت و ضرورت وجودشان در كتابهای كلامی بطور گسترده بحث و استدلال شده و این‌گونه ماجراها جهت اثبات این مسأله نیست بلكه جهت آشنایی با تاریخ و سیره آنان و پند‌‌آموزی است
2- مواجهه‌ی امامان "علیهم السلام" با افراد مختلف متناسب با عقول و میزان فهمشان بوده است لذاست كه می‌بینیم مباحثات آنان با دانشمندان و اصحاب سرّشان، سرشار از مطالب بلند و معارف مستدَلّ، و با عوام بسیار ساده است
3- گونه‌ای از رفتار آن بزرگواران "علیهم السلام" در مقام تحدّی و بر جا نشاندن مخالفان (اسكات خصم) بوده مانند آنچه كه در تاریخ انبیا نیز آمده است و نباید خُرده‌ی قوی نبودن با مثبِت نبودن كرد.
منبع:بحارالانوار: ج 41، ص 56، ح 65/ مختصر بصائرالدّرجات : ص 114.



http://upload.tazkereh.ir/images/17442474089309032111.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 21:21
سلام بر امام کاظم علیه السلام



http://img.tebyan.net/big/1382/01/14522915225227154242134157515423417423521967.jpg


- سلام بر تو که وارث نیکان و آبروبخش نیاکانی.
- سلام بر تو که نیازمندان را باب الحوائجی.
- سلام بر نام معطر و زیبایت، که الهام بخش ِ صبوری ، شکیبایی ، بردباری و حلم است.
- سلام بر سجاده ای که از اشکهایت خیس می شد.
- و بر زمینی که پیشانی و صورت بر آن می نهادی.
- و بر آن دستها، که به درگاه خدا می گشودی.
- سلام بر آن گوهرهای غلطانی که از آسمان چشمانت بر گونه ی نورانی ات می چکید.
- سلام بر غـُل و زنجیری که از بوسه بر دست و پایت قداست یافت.
- سلام بر مرقد نورافشانت، که آسمان تیره عراق را روشن و جانهای شیعیان مظلوم آن دیار را گلشن ساخته است.
- سلام بر تو ، بر پدران و فرزندانت و بر شیفتگان و پیروانت.
- سلام بر تو، که مایه افتخار اسلامی و شیعه به وجود تو می بالد.
- ایران، همراه عشق تو، پیکر فرزندان بسیاری از نسل تو را در آغوش کشیده است.
- خراسان، راضی است که " رضا" ی تو را دارد.
- شیراز ، حمد می کند که " احمد" تو در آنجاست.
- قم به خود می بالد که عاصمه ی تشیع و فقاهت، " معصومه" تو را در بردارد.
- و... شهرها و روستاهای بسیار، نوادگان تو را چونان گنجی در سینه های خود به امانت نگه می دارند که هر کدام منبع برکات فراوانند.
حتی " حوزه علمیه" ، درخت پرثمری است که در بوستان حرم دخترت روییده و شکوفه ای است که بر شاخه" حرم اهل بیت" شکفته است.
- سلام بر تو و بر اراده و صبوری ات.
- سلام برتو، که حکومت ستم، از نستوهی تو به ستوه می آمد.
- زندانبانان، اسیر صفا و عبودیت تو می شدند.
- سلام بر تو و بر تن رنجورت که در ژرفای تاریک مطامیر، محبوس و معذب بود، و بر جنازه مطهرت که بر" جسر بغداد" نهاده شد.
- سلام برتو ... امام مظلوم و مسموم، زجر دیده ی زندان جفا، رداپوش محنت درراه خدا، جرعه نوش جام بلا و به عشق مولا مبتلا.
- سلام بر تو و برحرم تو در کاظمین، که قبله ی اهل ولاست و کعبه ی عشق است و منزلگه شوق.
- سلام بر تو، کاظم آل محمد(ص)!
" جواد محدثی"


دعا1یا امام موسی کاظم یا باب الحوائجدعا2

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 21:25
صلابت و مدارا در سیره امام كاظم علیه السلام



http://img.tebyan.net/big/1382/01/235247241139012523320120417119812723916217.jpg

امام کاظم علیه السلام می فرماید: " به راستی که با ارزش ترین مردم کسی است که دنیا را برای خود مقامی نداند، بدانید بهای تن شما مردم ، جز بهشت نیست ، آن را جز بدان نفروشید."


صلابت در سیرهامام كاظم( ع )
هفتم صفرسال 128ه.ق روز ولادت هفتمین ستاره آسمان امامت ، حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام است . برای شناخت بیشتراین امام همام ، به بیان بخشهایی از زندگی ایشان می پردازیم.


1- امام كاظم(ع) و قیام فخ
قیام و نهضت" فخ "كه در نتیجه ی ستمِبسیار دستگاه خلافت ‏به‏علویان و شیعیان رخ داد. با پیشواى هفتم بى‏ارتباط نبود ؛ زیرا آن حضرت نه تنها از آغاز تا تشكیل نهضت از آن اطلاع داشت ‏بلكه با رهبر آن(حسین ، شهیدِ فخ) نیز در تماس و ارتباط بود. امام ‏هنگامى كه احساس كرد حسین در تصمیم خود براى مبارزه با دستگاه ‏ستم پیشه استوار است، به او فرمود: «گرچه شهید خواهى شد اما‏همچنان درجهاد و پیكار كوشا باش. این گروه(عباسیان) مردمى پلید وبدكارند كه اظهار ایمان مى‏كنند ولى در باطن ایمان و اعتقادى‏ ندارند. من دراین راه پاداش شما را از خداى بزرگ مى‏خواهم . » (1)

هادى عباسى كه مى‏دانست قیام فخبا صلاحدیدامام‏ كاظم(ع) صورت گرفته است، امام را به قتل تهدید كرد و گفت: به‏خدا سوگند، حسین به دستور موسى بن جعفر بر ضد من قیام و از اوپیروى كرده ؛ زیرا پیشواى این خاندان، كسى جز موسى بن جعفرنیست. خدا مرا بكشد، اگر او را زنده بگذارم. (2)



http://upload.tazkereh.ir/images/56165248233766023177.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 21:27
2


http://shiaupload.ir/images/81176458757322026998.jpg (http://shiaupload.ir/images/81176458757322026998.jpg)




- صلابت در اجراى حدود
یكى از ویژگیهاى مهم حكومت اسلامى، اجراى حدود،بدون هیچ ملاحظه ‏و مسامحه است. امام كاظم(ع)در مورد اجراى حدود مى‏فرماید: منفعت ‏اقامه حد براى خداوند در روى زمین از بارش چهل روز باران بیشتراست. و این كه در قرآن آمده است: "یحیى الارض بعد موتها " (خداوند زمین مرده را زنده مى‏كند). منظور زنده كردن به وسیله قطرات‏ باران نیست، بلكه منظور این است كه خداوند مردانى را در روى ‏زمین بر مى‏گزیند تا عدالت را بر پا دارند و با اقامه عدل، زمین‏ را زنده كنند. (3)


3- ممنوعیت ‏بازى با مقدسات
امام موسى کاظم(ع) مى‏فرماید: اگر كسى نزد حاكم فاسقى برود و براى این كه دنیایش آباد شود ، آیاتى از قرآن را برایش‏ بخواند، به خاطر هر حرفى كه از دهانش خارج مى‏شود، ده ‏بار لعنت‏مى‏گردد. (4)


4- عدم سازش بر سر اصول
روزى هارون الرشید به امام موسى بن جعفرعلیهما السلامعرض كرد: مى‏خواهم ‏فدك را به تو برگردانم. امام فرمود: من فدك را نمى‏خواهم مگر باحدود آن. هارون گفت: حدود آن رامشخص كن. امام فرمود: اگر حدودش‏را بگویم آن را به من نخواهى داد. هارون اصرار كرد و گفت: فدك‏ را با حدودش به امام خواهد بخشید. امام فرمود: حد اول فدك، عدن‏است. هارون باشنیدن این جمله درهم كشیده شد. امام فرمود: حد دوم آن سمرقند، حد سوم آن آفریقا و حد چهارم آن نواحى دریاى ‏خزر و ارمنستان است. هارون الرشید در حالى كه به شدت عصبانى‏شده بود، گفت: با این حال چیزى براى ما باقى نمى‏ماند. امام‏فرمود: من از اول گفتم که: اگر فدك را بخواهم با حدود آن است و توآن را به ما نخواهى داد. (5)

این حدیث نشان مى‏دهد كهبیان فدك،رمز حكومت، عدل است و امام ‏با بیان این مطلب برمشروعیت حكومت‏ بنى‏عباس خط بطلان كشید.





http://upload.tazkereh.ir/images/56165248233766023177.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 21:28
http://shiaupload.ir/images/39002125616185923629.png (http://shiaupload.ir/images/39002125616185923629.png)
5- مبارزه با كاخ نشینى
روزى امام كاظم(ع)وارد یكى از كاخهاى هارون در بغداد شد. هارون به قصر خود اشاره كرده و با نخوت وتكبر پرسید: این قصراز آن كیست؟(هدف او از این كار، آن بود كه شكوه و قدرت خود رابه رخ امام بكشد.) حضرت بدون آن كه كوچكترین اهمیتى به كاخ پرزرق و برق او دهد، با كمال صراحت فرمود: این خانه، خانه فاسقان‏است ؛همان كسانى كه خداوند درباره آنان مى‏فرماید: « به زودى‏ كسانى را كه در زمین به ناحق كبر مى‏ورزند و هرگاه آیات الهى راببینند، ایمان نمى‏آورند از آیاتدورخواهمساخت ، چراکه ایناناگر راه رشد و كمال را ببینند، آن رادر پیش نمى‏گیرند ؛ ولى هرگاه راه گمراهى را ببینند ، آن را طى ‏مى‏كنند ؛ زیرا آنان آیات ما را تكذیب ‏كرده، از آن غفلت ورزیده‏اند.» هارون الرشید از این پاسخ سخت‏ ناراحت ‏شد ودرحالى كه خشم خود را به سختى پنهان مى‏كرد باالتهاب پرسید: پس این خانه از آن كیست؟ امام بى‏درنگ فرمود: این‏خانه مِـلك شیعیان و پیروان ما است، ولى دیگران آن را با زور تصاحب ‏كرده‏اند. این خانه در حال عمران و آبادى از صاحب اصلى‏اش گرفته ‏شده است و هروقت ‏بتواند آن را آباد سازد ، پس خواهد گرفت. (7)



6- مبارزه با عوام فریبى هارون
یكى از شگردهاى تبلیغاتى ِ دستگاه خلافت، مسأله انتساب هارون ‏به خاندان رسالت‏ بودکه شخص هارون بر آنبسیار تكیه ‏داشت . او روزى وارد مدینه شد و به سمت قبر پیامبر اكرم(ص) رفت . هنگامى كه به حرم رسید و انبوه جمعیت را دید ، رو به قبرپیامبر كرد و گفت: درود بر تو اى پیامبر خدا، درود برتو اى ‏پسرعمو. او این كلمات را با صداى بلند گفت تا مردم بدانند خلیفه پسرعموى پیامبر است. در این هنگام امام هفتم(ع) كه در آن ‏جمع حاضر و از هدف هارون آگاه شده بود. نزدیك قبر پیامبر رفت ‏و باصداى بلند فرمود: درود بر تو اى پیامبرخدا(ص)، درود برتواى پدر. هارون از این سخن سخت ناراحت ‏شد ورنگ صورتش تغییر یافت ‏. (8)

هارون نه تنها كوشش مى‏كرد انتساب خویشرابه مقام رسالت به‏ رخ مردم بكشد، بلكه به وسایلى مى‏خواست پیامبرزادگى این‏پیشوایان بزرگ را نیز انكار كند. او روزى به امام كاظم(ع) گفت: شما چگونه ادعا مى‏كنید فرزند پیامبرید در حالى كه فرزندان‏على (ع)هستید ؛ زیرا هركس به جد پدرى خود منسوب مى‏شود ، نه جد مادرى!؟ امام كاظم(ع) در پاسخ آیه‏اى را تلاوت فرمود كه خداوندضمن آن مى‏فرماید: «... و از نژاد ابراهیم، داوود، سلیمان،ایوب، زكریا، یحیى، عیسى و الیاس را كه همگى از نیكان وشایستگانند. هدایت كردیم.» آنگاه فرمود: در این آیه، عیسى ازفرزندان ِ پیامبران پیشین شمرده شده است در صورتى كه او پدرنداشت و نسبتش تنها از طریق مادرش مریم به پیامبران مى‏رسید. پس‏ به حكم این آیه، فرزندان دخترى نیز فرزند شمرده مى‏شوند. ما نیزبه واسطه مادرمان حضرت زهرا(س) فرزند پیامبریم. (9)





http://upload.tazkereh.ir/images/56165248233766023177.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 21:34
http://shiaupload.ir/images/59385297782568717646.png (http://shiaupload.ir/images/59385297782568717646.png)

- امام و مبارزه با ترویج افكار باطل
هشام بن سالم مى‏گوید: من و ابوجعفر(مؤمن طاق) بعد از وفات‏امام صادق(ع) در مدینه بودیم ؛ مردم مى‏گفتند: بعد از امام‏صادق(ع)، عبدالله امام است، زیرا او پسر بزرگ است. ما برعبدالله وارد شدیم، دیدیم مردم گرد او جمع شده‏اند. ما چنان كه ‏قبلا از پدرش مى‏پرسیدیم، در مورد زكات و مقدار آن از اوپرسیدیم، گفت: در دویست درهم، پنج درهم و در صد درهم، دو و نیم‏ درهم. گفتیم: حتى مُرجئه هم چنین حرفى نزده است . ودرحالى كه‏حیران بودیم از نزد او بیرون آمدیم. من و ابوجعفر در كوچه‏هاى‏ مدینه سرگردان بودیم و نمى‏دانستیم كجا برویم و از چه كسى ‏بپرسیم. با خود گفتیم: آیا به سوى مُرجئه رویم یا به سوى قدریه‏ یا زیدیه یامعتزله و یا خوارج؟ در دریاى این افكار غوطه ‏وربودیم كه پیرمردى به من اشاره كرد تا همراهش بروم. با نگرانى‏از این كه مبادا این پیرمرد از اعوان و انصار دستگاه خلافت‏باشد، به دنبالش راه افتادم. پیرمرد مرا به خانهامامموسی کاظم علیه السلامهدایت كرد. حضرت خطاب به من فرمود: به سوى من بیا نه به‏ سوى مرجئه و نه قدریه و نه زیدیه و نه معتزله و نه خوارج، به‏سوى من. (10)

8- امام كاظم و مبارزه با لهو ولعب
علامه حلى در كتاب «منهاج الكرامه‏» آورده است كه روزى امام‏موسىکاظم علیه السلام از درِ خانه"بـُشرحافى " در بغداد مى‏گذشت، صداى ساز و آواز و غنا و نى و رقص از خانه بشر بلند بود. در این هنگام ‏كنیزكى از خانه بیرون آمد تا خاكروبه بیرون بریزد. حضرت به اوفرمود: آیا صاحب این خانه آزاد است ‏یا بنده؟ كنیزك گفت: آزاداست. امام فرمود: راست گفتى، اگر بنده بود از مولایش مى‏ترسید.

كنیزك چون برگشت، بشر علت دیر آمدنش را پرسید. كنیز حكایت را بازگفت. بشر با پاى برهنه بیرون دوید، خود را به حضرت رسانده ،عذر خواست و توبه كرد. بعد از آن هرگز كفش‏ نپوشید و همیشه پا برهنه راه مى‏رفت. (11)

پى‏نوشتها:
1- بحار الانوار، ج 48، ص 169.

2- همان، ص 151.

3- كافى، ج 7، ص 174.

4- الاختصاص، ص 262.

5- بحار، ج 48، ص 144.

6- مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص ؟

7- بحار، ج 48، ص 138.

8- سیره پیشوایان، ص 431.

9- همان، ص 433.

10- منتهی الامال،ج2، ص221.

11- همان، ص 214.




http://upload.tazkereh.ir/images/56165248233766023177.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 21:44
مردی كه تا عمر داشت پابرهنه ماند!



http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamKazem/Shahadat/83/emamkazem_wallpaper.jpg



امام موسى كاظم علیه السلام و هدایت ِ"بُشر حافى"
روزى امام كاظم علیه السلام از كوچه‏اى در بغداد عبور مى‏كرد. به خانه‏اى رسید كه صداى ساز و آواز و پای‌كوبى از آن به گوش مى‏رسید و نشان مى‏داد كه اهل این خانه در ناز و نعمت و هوا و هوس و خوش‌گذرانى غرقند.
در این هنگام كنیزى براى ریختن خاكروبه از خانه بیرون آمد. امام كاظم علیه السلام از او پرسید: آیا صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ كنیز پاسخ داد: آزاد است. امام علیه السلام فرمود: راست گفتى، اگر بنده بود از مولاى خویش پروا مى‏كرد.
كنیز به درون خانه برگشت. بُشر (صاحب خانه) از او پرسید: چرا در ریختن خاكروبه تأخیر داشتى؟ كنیز جریان گفتگو با مرد غریب - امام كاظم علیه السلام- را براى او شرح داد. پیام امام علیه السلام، بُشر را به خود آورد و او را از خواب غفلت بیدار كرد و چنان تأثیرى در جان او نهاد كه بى‏اختیار از جا برخاست و بدون این كه لباس و كفش خود را بپوشد در پى امام علیه السلام به راه افتاد و شتابان خود را به ایشان رساند و از امام علیه‌السلام خواست كه آن كلمات دلنشین را دوباره براى او بیان كند.
امام علیه السلام سخنانى چند درباره دورىِ از گناه و رها كردن مظاهر فریبنده دنیا و دنیاپرستى و نیز توجه به معنویات و عبادات با او گفت. بیانات امام، آبى سرد بر آهن گداخته بُشر بود، جان او را تكان داد و تغییرى در وى به وجود آورد، به طورى كه در محضر امام علیه السلام اظهار شرمندگى كرده و به دست آن حضرت توبه نمود و از آن زمان، به سلك عارفان پیوست و دنیاپرستى را رها كرد و به بشر «حافى»(پابرهنه) معروف شد؛ زیرا هنگامى كه به دنبال امام دوید و به دست امام هدایت یافت، پابرهنه بود و از آن پس تا آخر عمرش پابرهنه ماند.
منبع:
منتهى الآمال فى تاریخ النبىّ والآل، ج‏2، ص‏189.


http://shiaupload.ir/images/89172086164870565399.jpg (http://shiaupload.ir/images/89172086164870565399.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 21:50
http://shiaupload.ir/images/04345752586934432958.png (http://shiaupload.ir/images/04345752586934432958.png)

از وصایاى امام کاظم (علیه السلام) به هشام
شهادت امام كاظم علیه السلام
اثر گناهان كوچك


یا هشام! إنّ المسیح‏(علیه السلام) قال للحواریین: إنّ صغار الذنوب و محقراتها من مکائد ابلیس، یحقّرها لکم و یصغّرها فی أعینکم فتجتمع و تکثر فتحیط بکم.(1)

حضرت عیسى‏(علیه السلام) به حواریین مى‏فرماید:

گناهان کوچک، گناهانى که ما آنها را کم مى‏شماریم جزو فریبگری‌هاى ابلیس محسوب مى‏شود این گناهان در چشم انسان خرد و ناچیز بشمار مى‏آید در نتیجه او این گناهان كوچك را مرتکب مى‏شود و تدریجاً زیاد مى‏شوند و انسان را احاطه مى‏کنند و همان بلایى بر سر او مى‏آید که بر کسانى که در غرقاب و گرداب گناهان بزرگ افتاده‏اند، مى‏آید. برخی از گناهان بزرگ نیز مانند غیبت چون تكرار شود در نظر انسان كوچك می‌گردد. در نتیجه توجه و مراقبت از تكرار نكردن گناهان بسیار لازم است.


انسان بر سر دو راهی


امام كاظم علیه السلام در بخش دیگری هشام را اینگونه نصیحت می‌كنند:

گاهى انسان سر دو راهى قرار مى‏گیرد، یعنى دو كار در مقابل او واقع مى‏شود و نمى‏داند كدام یك، راه درست و صواب یا درست‌تر و بهتر است تا آن را انتخاب نماید. برای این وضعیت امام کاظم‏ (علیه‌السلام) یك معیاری گرانمایه در اختیار ما مى‏گذارند و مى‏فرمایند: انسان باید راهى را كه مخالف هواى نفس و امیال شهوانى او است اختیار نموده و آن راه را دنبال گیرد، چون اكثرا درستى و صحت عمل در آن چیزى است كه موافق هواى نفس نیست.(2)

پی‌نوشت‌ها:

1- تحف‏العقول، ص 392.

2- تحف العقول صفحه ۳۹۸ .


http://shiaupload.ir/images/66787262284969100755.jpg (http://shiaupload.ir/images/66787262284969100755.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 21:52
http://www.upload.tazkereh.ir/images/78459387218499192175.jpg

سوالی كه هارون از امام كاظم علیه السلام پرسید!



هارون، سلطان گردنكش و متكبری بود كه خود را از همه چیز و همه كس بالاتر می‏دانست و حتی در خیال باطل خود بر ابرها می‏بالید و به وسعت حكومت خویش می‏نازید كه: ای ابرها! ببارید كه هر كجا قطرات بارانتان ببارد، چه شرق و چه غرب بر زمینهای تحت حكومت من خواهد بارید و خراج و مالیات آن سرزمین را به نزد من خواهند آورد.

روزی پیشوای هفتم علیه‏السلام به كاخ هارون رفته بود. هارون از او پرسید: این دنیا چیست؟ امام فرمود: این دنیا سرای فاسقان است. سپس با تلاوت آیه 146 سوره اعراف به وی هشدار داد كه:

«سَاَصْرِفُ عَنْ آیاتِی الَّذینَ یتَكَبَّرُونَ فِی الاَْرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ وَاِنْ یرَوْا كُلَّ آیةٍ لا یؤْمِنُوا بِها وَاِنْ یرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَاِنْ یرَوْا سَبیلَ الْغَی یتَّخِذُوهُ سَبیلاً»؛(1)

«به زودی از آیات خود دور خواهم نمود كسانی را كه به ناحق در روی زمین ادعای بزرگی می‏كنند و اگر آنان هر آیه‏ای را ببینند، به آن ایمان نمی‏آورند و اگر راه رشد و كمال را ببینند، به سوی آن حركت نمی‏كنند، ولی اگر راه ضلالت و گمراهی را ببینند، به سوی آن خواهند رفت.»

هارون پرسید: دنیا خانه كیست؟ حضرت فرمود: دنیا برای شیعیان ما مایه آرامش و برای دیگران آزمایش است.

در آخر این گفتگو، هارون با درماندگی تمام پرسید: آیا ما كافریم؟ پیشوای هفتم علیه‏السلام پاسخ داد: نه، ولی چنان هستید كه خداوند متعال فرموده است:

«الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّه‏ِ كُفْرا وَاَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»؛(2)

«كسانی كه نعمت خدا را به كفر تبدیل كردند و قوم خود را در محل تباهی فرود آوردند.»(3)

1. اعراف/146.

2. ابراهیم/28.

3. هدایتگران راه نور، ص700.


http://upload.tazkereh.ir/images/17977445206956000252.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 21:54
عرفان، پیش نیاز مبارزه!
امام كاظم


http://img.tebyan.net/big/1386/11/12614682972113414220253622152412546958194.jpg


بی‏تردید برای استواری و مقاومت در راه عقیده، پشتوانه‏ای قوی و نیرومند لازم است. طبق آموزه‏های قرآنی بهترین پشتوانه هر انسان حقیقت‏طلبی، اتّكا به حضرت پروردگار است. و نزدیك‏ترین راه در معرفت و قرب به حق، توجه به عبادت و معنویت است. خداوند متعال می‏فرماید: «وَاسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ»؛(1) «از صبر و نماز یاری بجویید.»

حضرت كاظم علیه‏السلام با پیروی از این رهنمود و در مقابل نیروهای باطل، از صبر و بردباری و نماز و عبادت یاری می‏جست؛ «كانَ یُحْیی الْلَیلَ بِالسَّهْرِ اِلَی السَّحَرِ بِمُواصِلَةِ الاِْسْتِغْفارِ حَلیفَ السَّجْدَةِ الطَّویلَةِ وَالدُّمُوعِ الْغَزیرَةِ وَالْمُناجاتِ الْكَثیرَةِ وَالضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَةِ؛(2) آن حضرت شبها را تا سحر بیدار بود و شب‏زنده‏داریهایش همواره با استغفار بود، همراه با سجده‏های طولانی، اشكهای ریزان، مناجات بسیار، و ناله‏ها و زاریهای مداوم در حال عبادت.»

1- بقره/45.

2- الانوار البهیه، ص205.


http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg (http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 21:56
فدک حق چه کسی است؟
امام كاظم

مردان خدایی و برخوردهای با صلابت

http://www.upload.tazkereh.ir/images/72775873071688186627.png


از آنجایی كه اولیای خدا به امدادهای خداوندی باور قطعی دارند، در برخوردهای خود با دنیاپرستان و طاغوتهای زمان بی‏واهمه و با قاطعیت و صلابت رفتار می‏كنند و آنان با داشتن سرمایه ایمان به غیر از خداوند متعال از هیچ قدرت و نیرویی نمی‏هراسند كه: «فَمَنْ یؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا یخافُ بَخْسا وَ لا رَهَقا»؛(1) «هر كس به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از نقصان می‏ترسد و نه از ظلم [و ظالم] هراسی دارد.»

پیشوای هفتم نمونه بارزی از این اولیای الهی است.

اینك آنچه در پی می‌آید گواه این مدعاست:


مهدی، سومین خلیفه عباسی، در یك اقدام عوام فریبانه اعلام كرد كه هر كسی كه حقوقی بر گردن نظام حكومتی دارد، می‏تواند برای رسیدن به حق خود اقدام نماید. او در یك حركت ظاهری مشغول ادای حقوق مردم شد. امام كاظم علیه‏السلام نیز خواستار اعاده حقوق خود شد. در آنجا گفتگوی ذیل میان خلیفه و پیشوای هفتم علیه‏السلام به وقوع پیوست:

خلیفه: حقوق شما چیست؟

امام: فدك.

خلیفه: محدوده فدك را مشخص كن تا به شما بازگردانم.

امام: حدّ اول آن، كوه احد، حدّ دوم عریش مصر، حدّ سوم سیف البحر(دریای خزر) و حدّ چهارمش دومة الجندل [سرزمین عراق] است.

خلیفه: همه اینها؟!

امام: آری!

خلیفه آن چنان ناراحت شد كه آثار غضب در چهره‏اش پدیدار گشت، و با ناراحتی شدید گفت كه مقدار زیادی است، باید بیندیشم. امام كاظم علیه‏السلام با این سخن به او فهماند كه حكومت حق امام كاظم علیه‏السلام است و زمام حكومت بر دنیای اسلام باید در دست اهل بیت علیهم‏السلام باشد.(2)

1. جنّ/13.

2. ر.ك: اصول كافی، كتاب الحجة، باب الفئ و الانفال.


http://upload.tazkereh.ir/images/49932299639013682790.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 21:59
زندان؛ گلستان امام کاظم علیه السلام
امام کاظم علیه السلام

http://upload.tazkereh.ir/images/20357582756989718471.pnghttp://img.tebyan.net/big/1386/05/1282281831092285270200244174187155152363174.jpghtt p://upload.tazkereh.ir/images/20357582756989718471.png


شیخ صدوق از شخصی به نام ثوبانی نقل کرده است که روزی هارون به پشت بامی رفت که بر زندان امام موسی‌ کاظم علیه السلام اشراف داشت. در آنجا چشمش به لباسی که در گوشه زندان بود؛ افتاد. از ربیع حاجب پرسید: این لباس چیست؟ ربیع پاسخ داد: آن لباس نیست، موسی بن جعفر علیهماالسلام است که از طلوع خورشید تا ظهر در یک سجده است، هارون گفت: همانا این مرد از راهبان بنی‌هاشم است! من گفتم: اگر چنین است چرا او را در زندان نگه داشته‌ای؟! هارون گفت: هیهات! این کار (برای ادامه حکومتم) لازم است.(1)

اِنَّ فی کِتابِ عَلِیٍّ ... اِنَّ البَلاءَ اَسرَعُ اِلی المُومِنِ التَّقِیَّ مِنَ المَطَرِ اِلی قَرارِ الاَرضِ. (2)

بلا (و گرفتاری) سریعتر از رسیدن باران به زمین، به سراغ مومن می‌رود.

امام صادق علیه السلام

پی‌نوشت‌ها:

1- عبون‌ اخبارالرّضا، ج 1، ص 95.

2- اصول کافی، ج2، ص 259.

منبع:

جلوه‌های تقوا، ج 3، محمدحسن حائری یزدی .




http://shiaupload.ir/images/14389441302291635824.jpg (http://shiaupload.ir/images/14389441302291635824.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 22:02
http://shiaupload.ir/images/81176458757322026998.jpg (http://shiaupload.ir/images/81176458757322026998.jpg)


زن گنهکار چگونه هدایت شد؟
امام کاظم علیه السلام


مرحوم مجلسی نقل کرده است که هارون، خلیفه مقتدر و بی‌حیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر علیهماالسلام به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود). امام پیغام داد" «بَل انتُم بِهَدیّتکُم تَفرَحُون(1)؛ این شما هستید که با هدایای خود شادمان می‌شوید»؛ من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم. هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگویید ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم، و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند.

مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد. خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب می‌گوید: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ، جریان را به هارون گزارش داد. هارون گفت: به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است، کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد. هارون پرسید: تو را چه شده؟ گفت: خبر تازه‌ای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز می‌خواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند می‌شود. به او عرض کردم: مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟ عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آورده‌اند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کاره‌اند؟! نگاه کردم، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود، فرش‌های نفیس در آن گسترده بود و حوریه‌های بسیار زیبا با لباس‌های آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم. با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد.

هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟ گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیّات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم. هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد. از او پرسیدند: چرا چنین می‌کنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را چنین یافتم ... .

راوی این داستان می‌گوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم علیه السلام رخ داد.(2)

شَرَفُ المُومِنِ قِیامُ اللَّیلِ وَ عِزّهُ استِغناءُهُ عَنِ النّاسِ.(3)

شرف مومن در گرو نماز شب و عزّت او در گرو بی‌نیازی او از مردم است.
امام صادق علیه السلام

پی‌نوشت‌ها:

1- نمل /36

2- بحارالانوار، ج 48، ص 238.

3- همان، ج 72، ص 109.

منبع:

جلوه‌های تقوا، ج 3، محمدحسن حائری یزدی .



http://upload.tazkereh.ir/images/95354042511211465613.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 22:05
http://shiaupload.ir/images/06024866172457312359.png

دو جریان بسیار عظیم و خواندنى
امام كاظم علیه السلام


مرحوم شیخ حرّ عاملى و راوندى و دیگر بزرگان آورده‌اند:

پس از آن كه امام جعفر صادق علیه السلام به شهادت رسید، یكى از فرزندانش به نام عبدالله - كه بزرگ‌ترین فرزند حضرت بود - ادّعاى امامت كرد.

امام موسى كاظم علیه السلام دستور داد تا مقدار زیادى هیزم وسط حیاط منزلش جمع كنند؛ و سپس شخصى را به دنبال برادرش عبدالله فرستاد تا او را نزد حضرت احضار نماید.

چون عبدالله وارد شد، دید كه جمعى از اصحاب و شیعیان سرشناس نیز در آن مجلس حضور دارند.

و چون عبدالله كنار برادر خود امام كاظم علیه السلام نشست، حضرت دستور داد تا هیزم‌ها را آتش بزنند؛ و با سوختن هیزم‌ها، آتش زیادى تهیه گردید.

تمامى افراد حاضر در مجلس، در حیرت و تعجب فرو رفته بودند و از یكدیگر مى‌پرسیدند كه چرا امام موسى كاظم علیه السلام چنین كارى را در آن محل و مجلس انجام مى‌دهد.

آنگاه حضرت از جاى خود برخاست و جلو آمد و در وسط آتش نشست؛ و با افراد حاضر مشغول صحبت و مذاكره گردید.

پس از گذشت ساعتى بلند شد و لباس‌هاى خود را تكان داد و آمد در جایگاه اولیه خود نشست و به برادرش عبدالله فرمود: اگر گمان دارى بر این كه تو بعد از پدرت امام جعفر صادق علیه السلام امام و خلیفه هستى، بلند شو و همانند من در میان آتش بنشین .

عبدالله چون چنان صحنه‌اى را دید و چنین سخنى را شنید، رنگ چهره‌اش دگرگون شد و بدون آن كه پاسخى دهد با ناراحتى برخاست و مجلس را ترك كرد. (1)


شمع 1golشمع 1golشمع 1

شمع 1golشمع 1golشمع 1



همچنین داود رقّى حكایت كند:

روزى به محضر مبارك امام صادق علیه السلام شرفیاب شدم و پس از عرض سلام در كنارى نشستم، سپس فرزندش حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر علیهماالسلام وارد شد و از شدّت سردى هوا، لباس‌هاى خویش را به دور خود پیچیده بود.

همین كه امام موسى كاظم علیه السلام نزد پدر آمد، امام صادق علیه السلام اظهار داشت: اى فرزندم! در چه حالتى هستى؟

پاسخ داد: در سایه رحمت و پناه خداوند متعال هستم، و بعد از آن اظهار نمود: اى پدر! من اشتهاى مقدارى انگور و انار دارم؟

داود رقّى گوید: من با خود گفتم: چگونه حضرت در این فصل زمستان و سرماى شدید اشتها و میل به تناول این نوع میوه‌ها را دارد، ولى حضرت از افكار درونى من آگاه شد و فرمود: خداوند متعال بر هر چیز و هر كارى قدرت دارد.

و سپس به من فرمود: اى داود! بلند شو و برو داخل حیاط منزل ببین چه خبر است؛ و در باغ چه مى‌بینى؟

پس، از جاى خود برخاستم و به طرف حیاط حركت كردم، همین كه وارد حیاط شدم، با حالت تعجّب دیدم درخت انگور و انار پر از میوه است .

با دیدن این صحنه شگرف، بر اعتقاد و ایمانم افزوده شد؛ و با خود گفتم: اكنون به اسرار و علوم اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم السلام آگاه گشتم و اعتقادم كامل گردید.

سپس مقدارى از انگور و تعدادى انار چیدم و چون وارد اتاق شدم حضرت موسى كاظم علیه السلام آنها را از من گرفت و شروع به تناول نمود؛ و در ضمن اظهار داشت:

این از فضل پروردگار است كه ما خانواده عصمت و طهارت را بر آن اختصاص داده و گرامى داشته است. (2)

منابع:

1- اثبات الهداة، ج 3، ص 196/ بحارالانوار، ج 48، ص 67، ح 69.

2- الخرایج والجرایح، ج 2، ص 617، ح 16.



http://upload.tazkereh.ir/images/81764966146391580019.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 22:12
http://shiaupload.ir/images/39002125616185923629.png (http://shiaupload.ir/images/39002125616185923629.png)


کسی که علم غیب داشت!
امام کاظم علیه السلام


مورّخین شیعه و سنّى در كتاب‌هاى خود حكایت كرده‌اند:

شقیق بلخى در سال 149 به قصد حجّ خانه خدا، عازم مكّه معظّمه گردید، هنگامى كه به قادسیّه رسید جوانى را دید كه تنها و بدون همراه به سوى مكه رهسپار است؛ ولى او را نشناخت.

شقیق می‌گوید: با خود گفتم این جوان از طایفه صوفیّه است، كه از مردم كناره‌گیرى كرده تا او را نشناسند، من وظیفه خود مى‌دانم كه او را هدایت و راهنمائى كنم.

همین كه نزدیك آن جوان رفتم، بدون این كه با او سخنى گفته باشم، مرا مورد خطاب قرار داد و اظهار نمود:

اى شقیق! خداوند در قرآن فرموده است: «اجتنبوا كثیراً من الظّنّ إنّ بعض الظنّ إثم (1)؛ از گمان بد نسبت به یكدیگر دورى نمائید، كه بعضى از گمان‌ها، گناه محسوب مى‌شود.»

و سپس از چشم من ناپدید شد و دیگر او را ندیدم تا آن كه به محل قاصبه رسیدم؛ و دوباره چشمم بر آن جوان افتاد، در حالى كه مشغول نماز بود؛ و مشاهده كردم كه تمام اعضاء بدنش از خوف الهى مى‌لرزید و قطرات اشك از چشمانش سرازیر بود.

نزد او رفتم تا از افكار خود عذرخواهى كنم، چون نمازش پایان یافت و قبل از آن كه من حرفى بزنم، این آیه شریفه قرآن را تلاوت نمود: «و إنّى لغفّار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثمّ اهتدى (2)؛ همانا من آمرزنده‌ام آن كسانى را كه واقعاً پشیمان شده و توبه كرده باشند و كردار ناپسندشان را با اعمال نیك جبران نمایند.»

بعد از آن، حضرت برخاست و به راه خود ادامه داد و رفت، تا آن كه بار دیگر در محلى به نام زماله، او را كنار چاهى دیدم كه مى‌خواست با طناب و دلو آب بكشد؛ ولى دلو داخل چاه افتاد.

پس دست دعا به سوى آسمان بلند نمود، ناگاه دیدم آب چاه بالا آمد تا جائى كه با دست آب برداشت و وضو گرفت و چهار ركعت نماز اقامه نمود؛ و سپس مشتى از ریگ‌هاى كنار چاه را برداشت و درون چاه ریخت و قدرى از آن آب، آشامید.

جلو رفتم و گفتم: قدرى از آنچه خداوند به شما روزى داده است به من هم عنایت فرما!

اظهار داشت: اى شقیق! نعمت‌هاى خداوند متعال در تمام حالات در اختیار ما بوده و خواهد بود، سعى كن همیشه نسبت به پروردگارت خوش‌بین و با معرفت باشى.

شقیق بلخى افزود: بعد از آن، مقدارى از آنها را به من عطا نمود؛ و چون تناول كردم همچون آرد و شكر بسیار لذیذ و گوارا بود كه تاكنون به آن گوارائى و خوشبوئى ندیده بودم و تا مدتى احساس گرسنگى و تشنگى نكردم .

بعد از آن، دیگر آن شخصیت عظیم القدر را ندیدم تا به مكه مكرمه رسیدم و او را در جمع عده‌اى از دوستان و اصحابش مشاهده كردم، پس نزد بعضى از اشخاص كه احتمالاً از دوستان او بود، رفتم و پرسیدم كه این جوان كیست؟

پاسخ داد: ابو ابراهیم، عالم آل محمّد صلوات الله علیهم است .

گفتم: ابو ابراهیم چه كسى است؟

جواب داد: او حضرت امام موسى کاظم علیه السلام است. (3)

پی‌نوشت‌ها:

1- سوره حجرات/ آیه 12.

2- سوره طه/ آیه 82.

3- دلائل الامامة، ص 317، ح 263/ مدینة المعاجز، ج 6، ص 194، ح 1936/ كشف الغمّة، ج 2، ص 213/ فصول المهمّة ابن صبّاغ مالكى، ص ‍ 233.


http://upload.tazkereh.ir/images/54896305208511895401.gif
http://upload.tazkereh.ir/images/54896305208511895401.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 22:13
http://upload.tazkereh.ir/images/95354042511211465613.gif


دلت را چند می فروشی؟!


ابوالفرج اصفهانى در كتاب مقاتل الطالبیّین خود آورده است: روش و اخلاق امام موسى كاظم علیه السلام چنین بود كه اگر كسى پشت سر حضرتش حرف زشتى مى‌زد و بدگوئى مى‌كرد، امام اظهار ناراحتى نمى‌كرد، بلكه هدیه‌اى برایش مى‌فرستاد.

همچنین مورّخین در كتاب‌هاى مختلفى آورده‌اند، مردی از نواده‌های عمر بن خطاب، در مدینه با امام كاظم (علیه‌السلام) دشمنی می‌كرد و هر وقت به او می‌رسید، با كمال گستاخی به علی (علیه‌السلام) و خاندان رسالت ناسزا می‌گفت، و بدزبانی می‌كرد.

روزی بعضی از یاران، به آن حضرت، عرض كردند: "به ما اجازه بده تا این مرد تبهكار و بدزبان را بكشیم ".

امام كاظم (علیه‌السلام) فرمود: نه، هرگز چنین اجازه‌ای نمی‌دهم، مبادا دست به این كار بزنید، این فكر را از سرتان بیرون نمائید. تا اینكه از آنها پرسید: آن مرد (نوه عمر) اكنون كجاست؟

گفتند: در مزرعه‌ای در اطراف مدینه به كشاورزی اشتغال دارد.

امام كاظم (علیه‌السلام) سوار بر الاغ خود شد و به همان مزرعه رفت و در همان حال وارد به كشت و زرع او شد.

مرد فریاد زد: "كشت و زرع ما را پامال نكن ".

حضرت همچنان سواره پیش رفت، تا اینكه به آن مرد رسید و خسته نباشید به او گفت: و با روی شاد و خندان با او ملاقات نمود و احوال او را پرسید، و فرمود: "چه مبلغ خرج این كشت و زرع كرده ای؟"

او گفت: صد دینار

امام كاظم فرمودن چقدر امید داری كه از آن بدست آوری؟

او گفت: علم غیب ندارم

حضرت فرمود: من می‌گویم چقدر امید و آرزوی داری كه عایدت گردد.

گفت: امیداورم 200 دینار به من رسد.

امام كاظم كیسه‌ای درآورد كه محتوی 300 دینار بود و فرمود: این را بگیر و كشت و زرع تو نیز به همین حال برای تو باشد و خدا آنچه را كه امید داری به تو برساند.

آن مرد آنچنان تحت تأثیر بزرگواری امام گردید كه همانجا به عذرخواهی پرداخت، و عاجزانه تقاضا كرد كه تقصیر و بدزبانی او را عفو كند.

امام كاظم (ع) در حالی كه لبخند بر لب داشت، بازگشت.

مدتی از این جریان گذشت تا روزی امام كاظم به مسجد آمد، از قضا آن مرد نیز در مسجد بود، و با دیدن امام برخاست و با كمال خوشرویی به امام نگاه كرد و گفت: "اللهُ اَعلمُ حَیثُ یَجعلَ رِسالَتَه،خدا آگاه‌تر است كه رسالتش را در وجود چه كسی قرار دهد".

دوستان آن حضرت، وقتی که دیدند آن مرد كاملا عوض شده، نزد او آمدند و علتش را پرسیدند كه چه شده این گونه تغییر جهت داده ای، قبلا بدزبانی می‌كردی، ولی اكنون امام (علیه‌السلام) را می‌ستایی؟

او گفت: همین است كه اكنون گفتم، آنگاه برای امام (علیه‌السلام) دعا كرد، و سؤالاتی از امام (علیه‌السلام) پرسید و پاسخش را شنید.

امام (علیه‌السلام) برخاست و به خانه خود بازگشت، هنگام بازگشت به آن كسانی كه اجازه كشتن آن مرد را می‌طلبیدند فرمودند: "این همان شخص ‍ است، كدامیك از این دو راه بهتر بود، آنچه شما می‌خواستید یا آنچه من انجام دادم؟ من با مقداری پول كه كارش را سامان دهد، اوضاعش را سامان دادم، و از شر او آسوده شدم.

اعلام الوری، ص 296/ اعیان الشّیعه، ج 2، ص 7/ بحارالانوار، ج 48، ص 102، ح 7/ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 319/ دلائل الامامة، ص 311 / كشف الغمّة، ج 2، ص 288.



http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg (http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg)

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
06-07-2010, 22:14
http://upload.tazkereh.ir/images/82710218075475598439.gif


الگوپذيري از امام موسي كاظم (ع)، بهبود بخش روابط خانوادگي است

گروه اجتماعي: الگوپذيري از امام موسي كاظم (ع) با قوت بخشيدن صبر و شكيبايي در افراد ، موجب بهبود روابط خانوادگي و اجتماعي مي شود.



به گزارش خبرگزاري شبستان، يكي از بارزترين خصوصيت امام موسي كاظم (ع) صبر و بردباري است. به طوري كه ايشان به كاظم يعني فرو برنده خشم ملقب گرديدند. با توجه به اينكه بسياري از اختلافات خانوادگي از شكيبايي و كم‌تحملي همسران ناشي مي شود. الگوپذيري از امام موسي كاظم تا حدود زيادي مي تواند موجب بهبود روابط خانوادگي گردد.



امروزه افزايش چشم و همچشمي و توقعات باعث مرور اختلافات خانوادگي شده است. برخي از همسران در مقابل مشكلات زندگي، بي‌طاقت و كم‌حوصله مي شوند و همين مسأله زمينه بروز اختلاف بين آنها را فراهم مي سازد. همسران امروزي مي توانند با الگوپذيري از امام موسي كاظم (ع) صبر و استقامت را پيشه خود سازند. در اين صورت بسياري از اختلافات خانوادگي در سايه صبر و گذشت از بين خواهد رفت.



بسياري از تنش‌هاي اجتماعي بر اثر بي‌حوصلگي ايجاد مي شود. به عنوان مثال بسياري از تصادفات رانندگي به دليل عدم رعايت حقوق ديگران و ناشكيبايي رانندگان بوجود مي آيد. در روايات آمده است كه خوش اخلاقي نيمي از ايمان است. افراد بايد كنترل بيشتري روي اعمال و رفتار خود داشته باشند و با صبر و بردباري در مقابل ناملايمات زندگي مقابله نمايند. در اين صورت حس همكاري و همدلي در جامعه افزايش مي يابد.



در زمان امام موسي كاظم (ع) عباسيان روي كار آمده بودند. آنها امام موسي كاظم (ع) را تحت فشار قرار مي دادند. به طوري كه امام موسي كاظم مدت طولاني از عمر خويش را در زندان سپري مي كردند. اين امام همام از درون زندان به هدايت مردم مي پرداختند. ايشان پيام‌هاي لازم را به ملاقات‌دهندگان خود مي دادند و سعي مي كردند از طريق آنها به تبيين احكام اسلام و انتقال آموزه‌هاي ديني به مردم بپردازند. امام موسي كاظم (ع) با صبر و تحمل عظيم خود دوران سخت اسارت را تحمل كردند و پيوسته در راه خدمت به مردم مي كوشيدند.



http://upload.tazkereh.ir/images/82710218075475598439.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 22:15
http://shiaupload.ir/images/04345752586934432958.png (http://shiaupload.ir/images/04345752586934432958.png)


آرزویت در دنیا چیست؟


فقیری به حضور امام كاظم (علیه‌السلام) آمد و عرض كرد: "تهیدست هستم مرا از تهی دستی و فقر نجات بده، اگر صد درهم پول داشته باشم، با تجارت و خرید و فروش خود را از فقر و ناداری نجات می‌دهم ".

امام كاظم (علیه‌السلام) با روی خوش و لبخند، به او فرمود: "من از تو یك سؤال می‌كنم، اگر پاسخ صحیح دادی، ده برابر خواسته تو را به تو خواهم داد".

فقیر عرض كرد: بپرسید.

امام كاظم (علیه‌السلام) فرمود: "اگر بنا باشد تو در دنیا برای خود آرزویی كنی، چه آرزو می‌كنی؟"

فقیر گفت: "آرزو می‌كنم توفیق انجام حقوق برادران دینی بیابم، و برای حفظ دین و برادران دینی، قانون تقیه را رعایت كنم".

امام كاظم (علیه‌السلام) فرمود: چرا دوستی با ما خاندان را، آرزو نمی‌كنی.

او عرض كرد: این صفت در من هست، خدا را برداشتن چنین نعمتی سپاس ‍ می‌گویم، و از درگاهش می‌خواهم، تا خصال نیكی كه ندارم به من بدهد.

امام كاظم (علیه‌السلام) فرمود: پاسخ نیكی دادی، آنگاه دو هزار درهم [كه 20 برابر خواسته او بود] به او داد و فرمود: این پول را در خرید و فروش "مازور" (1) به كار ببرید زیرا كالای خشك است [و كمتر آسیب پذیر است] (2).

به این ترتیب به او كمك كرد، و او را برای تجارت و كسب و كار تشویق و راهنمایی فرمود.

1-"مازور" [كه در عربی به آن عفص می‌گویند] ماده‌ای است كه از درخت بلوط بدست می‌آید به شكل دانه فندق است این دانه‌ها را برای رنگ كردن و دباغی نمودن پوست حیوانات به كار می‌برند [فرهنگ عمید]

2-انوار الهی، ص 197 و 198


http://upload.tazkereh.ir/images/49855661343821215593.gif
parstogolgolparsto1
http://upload.tazkereh.ir/images/49855661343821215593.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 22:18
http://img.tebyan.net/big/1386/11/156921151463813821620812713827708992186186.jpg





آیا حواست هست که با چه کسی همکاری؟


حضرت امام موسی كاظم علیه‏السلام اگر احساس می‏كرد كسانی كه به نظام حكومتی داخل می‏شوند، نمی‏توانند به نفع اهل حق و شیعیان عمل نمایند، آنان را از همكاری با طاغوت نهی كرده، از عواقب وخیم آن برحذر می‏داشت.

زیاد بن ابی سلمه از یاران امام كاظم علیه‏السلام بود، ولی بدون اطلاع آن حضرت در دستگاه خلافت عباسی مشغول به كار شده بود.

او روزی به محضر امام هفتم علیه‏السلام آمد. حضرت از او پرسید: ای زیاد! آیا تو در امور دولتی اشتغال داری؟ گفت: بلی. امام فرمود: چرا با حكومت ستمگران همكاری می‏كنی و به شغل آزاد نمی‏پردازی؟

زیاد گفت: سرورم! مخارج من زیاد است؛ چرا كه من فردی اجتماعی هستم و خانه‏ام پر رفت و آمد است و افراد تحت تكفل دارم و هیچ‏گونه پشتوانه اقتصادی هم ندارم. درآمد من منحصر به همین شغل دولتی است.

امام كاظم علیه‏السلام فرمود: ای زیاد! اگر از كوه بلندی سقوط كنم و بدنم قطعه قطعه شود، در نزد من بهتر است از اینكه با ستمگران همراهی و همكاری نمایم، مگر اینكه غصه‏ای را از دل مؤمنی برطرف نموده، یا مؤمن گرفتاری را نجات داده، یا مؤمن بدهكاری را از زیر بار بدهی رها سازم.(1)

هر كس بقای ستمگران را دوست داشته باشد، از آنان محسوب می‏شود و هر كس از آنان محسوب شود، داخل آتش [جهنم ] خواهد شد

صفوان بن مهران جمّال یكی دیگر از دوستان امام موسی بن جعفر علیهما السلام می‏باشد. او شترهای زیادی داشت و آنان را در اختیار كاروانهای تجارتی و زیارتی قرار داده و از اجاره آنان امرار معاش می‏كرد.

او می‏گوید: روزی امام هفتم علیه‏السلام را زیارت كردم. امام به من فرمود: صفوان تمام كارها و رفتار تو مورد پسند ماست، جز یك عمل تو!

گفتم: فدایت شوم كدام عمل؟

فرمود: شترانت را به این مرد ستمگر [هارون] كرایه داده‏ای.

عرض كردم: به خدا سوگند! من آن را برای فسق و فجور و شكار و لهو كرایه نداده‏ام، بلكه برای زیارت بیت الله اجاره داده‏ام. من هیچ گونه علاقه‏ای به آن مرد ندارم و غلامان خود را به همراه كاروان زیارتی هارون فرستاده‏ام تا به غیر از عمل حج در كار دیگری به كار گرفته نشوند.

امام فرمود: ای صفوان! آیا كرایه تو هنوز به عهده آنان هست یا پرداخته‏اند؟ گفتم: نه، هنوز كرایه نگرفته‏ام.

فرمود: صفوان! آیا دوست داری كه هارون و یارانش تا زمانی كه كرایه‏ات را نپرداخته‏اند، زنده بمانند تا برگشته و بدهی تو را بپردازند؟ گفتم: بلی.

امام كاظم فرمود: «فَمَنْ أَحَبَّ بَقأهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ كانَ مِنْهُمْ كانَ وَرَدَ النّار؛(2) هر كس بقای ستمگران را دوست داشته باشد، از آنان محسوب می‏شود و هر كس از آنان محسوب شود، داخل آتش [جهنم ] خواهد شد.»

1- الكافی، ج5، ص110

2- معجم رجال الحدیث، ج10، ص133.




http://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gif
http://shiaupload.ir/images/14389441302291635824.jpg (http://shiaupload.ir/images/14389441302291635824.jpg)

http://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/68821888380090306669.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 22:19
http://img.tebyan.net/big/1386/11/23851212891062465710291341981274230255146.jpg




پرورش‏یافتگان آستان حضرت کاظم علیه السلام
امام كاظم


گروه كثیری از عالمان و راویان حدیث، پیرامون امام موسی(علیه‌السلام) گرد آمدند و آن حضرت با توانایی بسیار آراء خردمندانه‏ای در دانش‏های گوناگون دینی ابراز كرد.

مجموعه‏های بسیار از احكام اسلامی كه در موضوع فقه و حدیث و كلام اسلامی تدوین شده به آن حضرت منسوب است و راویان، همواره با آن افاضات علمی مأنوس بوده، فرمایشات و فتاوی امام(علیه‌السلام) را ثبت می‏كردند.

سید بن‏طاووس می‏نویسد: «یاران و نزدیكان امام كاظم (علیه‌السلام) در مجلس درس آن بزرگوار حاضر می‏شدند و لوحه‏های آبنوس در آستین‏ها داشتند، هر گاه او سخنی می‏فرمود یا در موردی نظری ارائه می‏داد، به ضبط آن مبادرت می‏كردند.»(1)

امام كاظم(علیه‌السلام) در عصر خویش عابدترین و عالم‏ترین و فهیم‏ترین مردم بود. (2) پدر بزرگوارش در تأیید آگاهی‏های علمی و فقهی این فرزند فرزانه‏اش، فرمود: «توان علمی او به اندازه‏ای است كه اگر از تمام مضامین قرآنی پرسش كنی، با علم كافی كه دارد، پاسخ قانع‏كننده‏ای خواهد داد. او كانون حكمت، معرفت و اندیشه است.»

چشمه‏های اندیشه امام در عصری جاری گردید كه با وجود اختناق حاكمان عباسی، شیعیانی اهل درك، منطق و خرد داشت. از مجموع روایات و كتب سیره برمی‏آید كه; پیروان امامان با طرح سؤالات علمی - فقهی، دانش وی را ارزیابی كرده، در صورتی كه از جنبه علمی، وی یقین حاصل می‏كردند، او را به وصایت می‏پذیرفتند. به همین دلیل شیعیان، عبدالله بن‏جعفر را كه مشهور به عبدالله افطح بود - بدین سبب گروندگان به او را فطحیه می‏نامیدند - با طرح برخی مسائل فقهی و احكام شرعی نماز و زكات آزمودند و چون آگاهی وی را از این مسائل ناكافی دانستند از وی روی برتافتند. (3)

با آنكه صدها نفر از محضر پر فیض امام موسی كاظم(علیه‌السلام) بهره برده و اخبار و احادیث او را نقل می‏كردند، اما در میان اصحاب، حدیث هیجده نفر به صدق و امانت مشهور گردیده و منقولات آنان مهر اعتبار و اطمینان خورده و همگان بر صدق گفته‏هایشان اعتراف كرده‏اند. شش نفر از آنان شاگردان امام باقر(علیه‌السلام)، شش نفر از اصحاب امام صادق(علیه‌السلام) و بقیه هم از خواص تربیت‏یافتگان حضرت امام كاظم(علیه‌السلام) بوده‏اند. اسامی آنان به این شرح است:

یونس بن‏عبدالرحمن، صفوان بن‏یحیی، محمد بن‏ابی‏عمیر، عبدالله بن‏المغیره، حسن بن‏محبوب السراد، احمد بن‏ابی‏نصر بزنطی. به این افراد اصحاب اجماع می‏گفتند. شاگردان زبده دیگری در مكتب علمی - تربیتی و سرشار از معنویت هفتمین امام پرورش یافتند از جمله; محمد بن‏خلاد، عبدالرحمن بجلی، علی بن‏جعفر، اسحاق بن‏عمار صیرفی، اسماعیل بن‏موسی بن‏جعفر، حسین بن‏علی بن‏فضال، داود رقی، عبدالسلام بن‏صالح حصروی، موسی بن‏بكیر و اسماعیل بن‏مهران. (4)

گسترش نهضت‌های علوی توسط گروهی از امامزادگان و سادات و افزایش قدرت سیاسی بنی‏عباس، خصوصاً در دوران خلافت هارون، باعث تشدید مراقبت و سخت‏گیری نسبت‏به امام كاظم(علیه‌السلام) شد به طوری كه هارون درباره امام هفتم‏ می‏گفت: می‏ترسم فتنه‏ای بر پا كند كه خونها ریخته شود!؟ سخت‏گیری نسبت‏به امام در حدی بود كه به ندرت كسی می‏توانست‏حتی برای ضروری‏ترین مسایل و سؤالات فقهی و علمی به خدمت امام(علیه‌السلام) شرفیاب شود.

با این وجود، امام یارانی داشت كه در جهان اسلام پراكنده بودند و با ایشان، به خصوص در دوران اقامت در مدینه، تماس داشتند. تلاشهای تبلیغی این برگزیدگان بر محبوبیت امام بین شیعیان شهرهای اسلامی افزود و موجب نگرانی هارون شد. از این‏روی هارون حضرت را تحت نظر از مدینه به بصره و سپس به بغداد آورد و سالها امام را در زندانهای مختلف تحت نظر گرفت و به احدی اجازه ملاقات با آن مقام معنوی را نداد.

مرحوم شیخ طوسی راوایان و شاگردان امام را 272 نفر ذكر كرده است. احمد بن‏خالد برقی تلامیذ حضرت را 160 نفر دانسته و مؤلف كتاب "حیاة الامام موسی بن‏جعفر" تعداد 319 نفر از اصحاب و شاگردان هفتمین فروغ امامت را به تفصیل نام برده است.

1- الانوار البهیه; ص 91.

2- الارشاد; شیخ مفید، ج 2، ص 231.

3- نك; حیات فكری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ج 2، ص‏19 - 20.

4- دورنمایی از زندگانی امام موسی بن‏جعفر7; عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ص 122.

غلامرضا گلی‏زواره


http://upload.tazkereh.ir/images/09975064496568736904.gifgol2gol2gol2gol2gol2

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 22:21
http://www.upload.tazkereh.ir/images/72775873071688186627.png


تو شهید خواهی شد، ضربه‏ها را محكم بزن
امام كاظم

امام كاظم و حمایت از مبارزان راه حق


"حسین" فرزند علی بن حسن المثنی فرزند امام حسن مجتبی علیه‏السلام معروف به «شهید فخّ» از افرادی است كه در زمان امامت حضرت كاظم علیه‏السلام بر اثر ستمهای فرماندار مدینه در حق شیعیان به ستوه آمد و بر علیه حكومت هادی عباسی به قیام مسلحانه روی آورد.

حسین قبل از قیام پرشور خویش، شبانه به محضر امام هفتم علیه‏السلام آمد و امام ضمن سفارشاتی به وی فرمود: تو شهید خواهی شد، ضربه‏ها را محكم و نیكو بزن! این مردم فاسقند، و در ظاهر ایمان دارند و در باطن خود نفاق و شك را پنهان می‏سازند، «اِنّا للّه‏ِ وَاِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ».

بعد از شهادت حسین بن علی و سایر شهدای فخّ، حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرمود: «به خدا سوگند! حسین در حالی از دنیا رفت كه مسلمان و نیكوكار و روزه‏دار و آمر به معروف و ناهی از منكر بود.»

مقاتل الطالبین، ص449.


http://upload.tazkereh.ir/images/09975064496568736904.gif




http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg (http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg)

نرگس منتظر
06-07-2010, 22:22
http://www.upload.tazkereh.ir/images/49750124139326700016.png



تقویم، روی سیاه‏ترین برگه‏های خود ورق می‏خورد و به هزار و چهار صد سال پیش بر می‏گردد؛ به شبی که غم، به شب‏نشینی کوچه‏های تاریک کاظمین آمده است.
شب، خجالت زده از لابلای انگشتان سیاهی، در خاک‏ها فرو می‏چکید.
خورشید، خودش را پشت غروب‏ها و کوه‏ها پنهان کرده است؛ گویی این که در خیابان‏ها مرگ پاشیده باشند!
مرگ در قالب تعارف خرما تقدیم امام موسی کاظم علیه‏السلام می‏شود .
یک لقمه دیگر از این خرما و ریحان میل کن، اگرچه به زهر آغشته شده باشد!
... و چقدر هارون به دست‏های سیاه و جنایت وحشیانه خودش افتخار می‏کرد!

افتخار به شکستن حریم حرمت ائمه!
افتخار به خانه‏نشین کردن عدالت و زمینگیر کردن ساقه‏های پیچک‏های عاشق!

ای کاش طاق‏های آسمان می‏شکست و باران بلا بر زمین نازل می‏شد و این اتفاق ناگوار نمی‏افتاد!
چشم‏هایت که به گنبد طلایش می‏افتد، بی‏اختیار اشک به شب‏نشینی چشم‏هایت می‏آید!

«السلام علیک یا عَلَم الدین و التّقوی
السلام علیک یا خازن علم النبیین
السلام علیک یا نائب الاوصیاء السابقین
السلام علیک یا مولی موسی بن جعفر و رحمه‏اللّه و برکاته»

خداحافظ ای دست‏های پاک عبادت!
خداحافظ ای پیشانی پینه بسته از تهجد شبانه!
خداحافظ ای نور خدا در تاریکی‏های زمین!
خداحافظ ای درهای رحمت الهی، از دست‏های شما جاری بر روی خاک!
خداحافظ ای معدن انوار علم و وارث سکینه نیاکان پاک!
خداحافظ ای کوچه‏های غریبه کاظمین!
خداحافظ ای سال‏ها زندان، سال‏ها غل و زنجیر!
خداحافظ ای سال‏ها انتظار!

بگذار و بگذر؛ خشت خشت دیوارهای تاریک زندان را و لحظه لحظه تنهایی‏ات را!
بگذار و بگذر؛ تمام دلتنگی‏ها و بی‏کسی‏هایت را!
بگذر از این شهر که مردم قدر تو را نمی‏دانند و خورشید عالمتاب را بر بالای سرشان نمی‏بینند!

ابراهیم قبله آرباطان


http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif


http://upload.tazkereh.ir/images/84704193677368315742.gif

http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif

نرگس منتظر
06-07-2010, 22:23
http://www.upload.tazkereh.ir/images/33125672061757618265.png
http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif
http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif
هفتم امام شيعيان ، موسى بن جعفر
زندانى آل نبىّ، سبط پيمبر
در كنج زندان ، با حىّ سبحان
ناليد و هر دم ، گفتا به افغان
إ نّا فتحنا لك فتحاً مبينا
گفتا خدايا كُنج اين زندان فكارم
از زهر هارون رفته از كف اختيارم
در كنج زندان ، با حىّ سبحان
ناليد و هر دم ، گفتا به افغان
إ نّا فتحنا لك فتحاً مبينا
جرمم بود حقّگوئى و ترويج دينم
هستم رضا در راه حقّ گر اين چنينم
در كنج زندان ، با حىّ سبحان
ناليد و هر دم ، گفتا به افغان
إ نّا فتحنا لك فتحاً مبينا
پايم اگر در بند و زنجير خسان است
در راه حقّ اين شيوه آزادگان است
در كنج زندان ، با حىّ سبحان
ناليد و هر دم ، گفتا به افغان
إ نّا فتحنا لك فتحاً مبينا
ياربّ نجاتم دِه ، از اين زندان هارون
از ظلم و جور آن لعين ، گشته دلم خون
در كنج زندان ، با حىّ سبحان
ناليد و هر دم ، گفتا به افغان
إ نّا فتحنا لك فتحاً مبينا
http://upload.tazkereh.ir/images/20357582756989718471.pnghttp://upload.tazkereh.ir/images/20357582756989718471.png
http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 22:50
باب الحوائج


دعای عجیب امام کاظم برای شفای درد خلیفه





http://shiaupload.ir/images/06024866172457312359.png
یکی از خلفای بنی عباس به دل درد شدیدی مبتلا شد. «بختیشوع» که از پزشکان ماهر آن زمان بود، بر بالین او رفت و پس از معاینه، معجونی درست کرد و به خلیفه داد. او خورد، ولی خوب نشد. بختیشوع که ازدرمان او ناامید شده بود گفت: «آنچه مربوط به علم پزشکی بود را انجام دادم، ولی درد تو با این درمانها بهبود نمی‌یابد؛ مگر اینکه شخصی که دعایش مستجاب می‌شود و در پیشگاه خدا مقامی دارد برای تو دعا کند.» خلیفه به یکی از دربانان گفت: «موسی بن جعفر را به اینجا بیاور.» او رفت و امام علیه السلام را آورد. آن مرد دربان در بین راه دید که امام کاظم علیه السلام مشغول راز و نیاز و دعا کردن است.

در همان لحظه درد خلیفه برطرف شد و او شفا یافت. خلیفه پس از بهبودی، امام کاظم علیه السلام را به حق جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله قسم داد تا بداند آن حضرت چه دعایی برایش کرده است. امام فرمود: «گفتم خدایا! همان گونه که نتیجه ذلت بار گناه را به خلیفه نشان دادی، نتیجه عزت بخش اطاعت مرا نیز به او نشان بده».

تنظیم: گروه دین و اندیشه - حسین عسگری





http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg (http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 22:52
http://img.tebyan.net/big/1387/05/5410152764893155423111023198652376231.jpg


امام كاظم(علیه‏السلام) افزون بر تلاش‌ها و مقاومت‌هایى كه در مقابل جبّاران و حاكمان ستمگر از خود نشان مى‏داد، با صبر و بردبارى تمام به منكرات و مفاسد اجتماعى در سطح جامعه نیز توجه داشت و با شیوه‏هایى مناسب با آنان مقابله مى‏كرد. علامه حلّى در كتاب شریف منهاج الكرامة داستانى را نقل كرده است كه نشانگر ایستادگى امام كاظم(علیه‏السلام) در برابر مفاسد رائج و ناهنجاری‌هاى دینى و اخلاقى بوده است:

«آن روز حضرت از كوچه‏هاى بغداد عبور مى‏كرد و صداى موسیقى از منزل یكى از اشراف ساكن آنجا، تمام كوچه را پر كرده بود. در آن حال، یكى از خدمت‏گزاران همان خانه براى كارى به بیرون منزل آمد. امام كاظم(علیه‏السلام) از این وضعیت شدیدا ناراحت بود، آن خادم را صدا كرد و پرسید: آیا صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ او گفت: البته كه آزاد است. امام فرمود: «لَوْ كانَ عَبْدا لَخافَ مِنْ مَوْلاهُ؛ (راست مى‏گویى) اگر او بنده بود، از مولاى خود واهمه داشت.»

خادم به خانه برگشت و صاحب منزل كه بُشر بود و در كنار سفره شراب با رفقایش نشسته بود، پرسید: در بیرون منزل با كه صحبت مى‏كردى؟ و او سخنان امام را بیان كرد.

كلمات حیات‏بخش امام آنچنان در اعماق قلب بُشر تأثیر گذاشت كه با پاى برهنه بیرون دوید و خود را به امام رسانیده و از محضرش عذر خواسته، و به دست آن حضرت توبه كرد و بعد از آن، به بُشر حافى موسوم شد و به مقامات عالى معنوى نائل گردید.»

برگرفته از منهاج الكرامة، ص65.




http://upload.tazkereh.ir/images/09975064496568736904.gif
gol2شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1gol2

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 22:54
http://img.tebyan.net/big/1387/05/2185722168233241115341092251824517888165197.jpg


کسي که بوسه زند عرش، آستانش را
قضا به گوشه زندان نهد مکانش را
کسي که روح الامين است طاير حرمش
هجوم حادثه بر هم زد آشيانش را
به حبس و بند و شهادت اگر چه راضي شد
به جان خريد بلاهاي شيعيانش را
قسم به سجده طولاني‌اش ز شب تا صبح
به سود حلقه زنجير استخوانش را
چو از مدينه پيغمبرش جدا کردند
به هم زدند دريغا که خانمانش را
ز حيله بازي هارون دون نجاتش داد
بريده بود بيداد خود امانش را
به جز عباي فتاده به خاک در زندان
نبيني آن كه بجويي اگر نشانش را

"سيد رضا مؤيد"

parstogol2parsto1
دعا1یا باب الحوائجدعا2

خادمه زینب کبری(س)
06-07-2010, 22:57
دشمنی با امام كاظم علیه السلام
شهادت امام كاظم علیه السلام
http://img.tebyan.net/big/1387/05/19870319711910285211235571442072056224271.jpg



بردبارى و گذشت امام كاظم علیه السلام، بى مانند و سرمشق دیگران بود. لقب «كاظم » به دنباله نام آن گرامى، حاكى از همین خصلت وی و نشانه شهرت ایشان به كظم غیظ و گذشت و بردبارى اوست.

در روزگارى كه عباسیان، در سراسر بلاد اسلامى خفقان ایجاد كرده بودند و اموال مردم را به عنوان بیت المال مى‌گرفتند و صرف عیش و نوش مى‌كردند و بر اثر حیف و میل آنان، فقر عمومى بیداد مى‌كرد، مردم اغلب بى فرهنگ و فقیر بودند و تبلیغات ضد علوى عباسیان نیز، اذهان ساده لوحان را مى‌آلود، گهگاه، برخى از سر نادانى، بر امام كاظم(علیه السلام) برمى‌آشفتند، اما آن بزرگوار، با اخلاق عالى خویش، بر آشفته‌ها را تسكین مى‌داد و با ادب و متانت خویش، آنها را تادیب مى‌كرد.

مردى از اولاد خلیفه دوم در مدینه مى‌زیست كه امام كاظم علیه السلام را آزار مى‌داد و گاهى به ایشان با دشنام، توهین مى‌كرد.

برخى از یاران امام كاظم علیه السلام، پیشنهاد مى‌كردند كه او را تادیب كنند؛ اما امام شدیداً ایشان را از این كار باز مى‌داشت.

روزی امام كاظم علیه السلام بر مركب سوار شده و به مزرعه آن مرد رفتند و او را در مزرعه یافتند و همچنان سواره وارد مزرعه شدند. او فریاد زد كه زراعت مرا پایمال نكن! حضرت اعتنایى به گفته او نكردند و همچنان سواره نزد او رفتند (1) و چون كنار او رسیدند، از مركب پیاده شدند و با گشاده‌رویى و بزرگوارى از او پرسیدند:

چقدر براى این مزرعه خرج كرده‌اى؟

گفت: صد دینار .

فرمود: چقدر امید سود دارى؟

گفت: غیب نمى‌دانم.

فرمود: گفتم چقدر امیدوار هستى؟

گفت: امید دویست دینار سود دارم.

حضرت سیصد دینار به او مرحمت فرمودند و فرمودند زراعت هم از آن خودت، خدا به تو آنچه به آن امید دارى خواهد رسانید. آن شخص برخاست و سر آن گرامى را بوسید و از او خواست كه از گناهان و جسارت‌هاى وى در گذرد. امام تبسمى فرمودند و بازگشتند ... .

روز بعد، آن مرد در مسجد نشسته بود كه امام كاظم(علیه السلام) وارد شدند.

آن مرد تا نگاهش به امام افتاد گفت:

«الله اعلم حیث یجعل رسالته»؛ خدا بهتر مى‌داند كه رسالت خویش را به چه كسانى بدهد. (كنایه از آن كه امام موسى بن جعفر به راستى شایستگى امامت دارند.)

دوستانش با شگفتى پرسیدند، داستان چیست، قبلا از او بد مى‌گفتى؟

او دو باره امام را دعا كرد و دوستانش با او به ستیزه برخاستند...

امام با یارانى از خود كه قصد قتل او را داشتند فرمود: كدام بهتر است، نیت شما یا این كه من با رفتار خویش او را به راه آوردم؟ (2)

پی‌نوشت‌ها:

1- این كار چون براى اصلاح و به راه آوردن آن شخص انجام مى‌شده در نظر امام جایز بلكه لازم بوده است.

2- تاریخ بغداد، ج 13، ص 28/ ارشاد مفید، ص 278 .

منبع:
كتاب پیشوای هفتم، تحریریه موسسه اصول دین قم .








http://upload.tazkereh.ir/images/84704193677368315742.gif



http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif


http://upload.tazkereh.ir/images/84704193677368315742.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
07-07-2010, 01:55
http://upload.tazkereh.ir/images/82710218075475598439.gif



الگوپذيري از امام موسي كاظم (ع) باعث رشد عشق و محبت در جامعه مي شود



گروه اجتماعي: الگوپذيري از امام موسي كاظم (ع) با جاري ساختن مهر و محبت در روابط خانوادگي و اجتماعي بسياري از دشمني‌‌ها و كدورات‌ها را از بين مي برد.



يكي از صفات برجسته امام موسي كاظم (ع) صبر و بردباري بود. به همين جهت ايشان به كاظم يعني كسي كه خشم خود را فرو مي برد لقب گرفتند. ايشان با صبر و شكيبايي خود از بسياري از خطاها و اشتباهات ديگران چشم‌پوشي مي كردند و همين عامل باعث جذب افراد به ايشان مي شد.



فردي بر اثر جهل و ناداني، امام موسي كاظم (ع) را مورد اهانت قرار داد. ياران ايشان خواستند آن فرد را تنبيه كنند اما امام مانع كار آنها شد. بعد از مدتي امام موسي كاظم (ع) به سراغ آن مرد رفت و او را در مزرعه‌اش يافت. امام موسي كاظم (ع) به آن مرد گفتند: انتظار داري چقدر از اين مزرعه درآمد داشته باشي. او گفت: 100 درهم. امام موسي كاظم (ع) به او 200 درهم دادند و گفتند: 100 درهم به خاطر انتظارت و 100 درهم ديگر را صرف زندگي خود و خانواده‌ات كن.



اين عمل بزرگوارانه امام موسي كاظم (ع) تحولي در آن مرد بوجود آورد. به طوري كه او از مريدان و ثناگويان آن حضرت شد.



متأسفانه امروزه بسياري از افراد در اثر فشارهاي زندگي كم‌طاقت شده‌اند. اين امر باعث مي شود آنها به سرعت تحريك‌پذير و عصباني شوند. عصبانيت با برهم زدن آرامش روي فرد، او را به انواع بيماريهاي جسمي و رواني مبتلا مي كنند. علاوه بر اين روابط خانوادگي و اجتماعي او را خدشه‌دار مي سازد. با كمي گذشت و شكيبايي بسياري از اختلافات خانوادگي و كدورت ها برطرف مي شود. بردباري كدورت ها را كم‌رنگ كرده و موجب افزايش مهر و محبت بين افراد مي شود.



رفيعي با بيان اينكه امام موسي كاظم (ع) شيفته عبادت خداوند متعال بودند، يادآور شد: امام موسي كاظم (ع) از هر فرصتي براي راز و نياز با پروردگار خويش استفاده مي كردند. ايشان بيشتر عمر شريف خود را در زندانهاي بني‌عباس سپري كردند. زماني كه هارون‌الرشيد از زندان‌بانان خود احوال مردم را جويا شد. آنها در جواب گفتند: امام موسي كاظم (ع) را در حال عبارت و سجده يافتيم و هرگز كلمه‌اي ناروا و ناشايست از ايشان نشنيديم.

خود تأكيد مي كردند كه هرگز زير بار ظلم ستمكاران نروند. روزي فردي نزد امام آمد و گفت: من شترهايم را به هارون‌الرشيد كرايه دارم. كارم چگونه است؟ امام (ع) در جواب فرمودند: آيا انتظار نداري كه هارون تا پايان حج زنده بماند تا كرايه شتران تو را بدهد. همين قدر انتظار تو را در ظلم آنها شريك مي سازد. ايشان به عده‌اي از شيعيان كه در دستگاه بني‌عباس كار مي كردند، مي فرمود: اگر كار شما در جهت خدمت به مردم و گره‌گشايي از كار آنها باشد، مانعي نخواهد نداشت.


http://upload.tazkereh.ir/images/82710218075475598439.gif

خادمه زینب کبری(س)
07-07-2010, 09:04
عصای پیامبر مهم است یا گوشت و پوست پیامبر؟
شهادت امام موسی كاظم علیه اسلام




http://www.roze.ir/images/imam__kazem/imam_kazem_sh_87_01.jpg

اسماعیل بن سلام و ابن حمید دو جوان شیعه هستند که اتفاق جالبی برایشان افتاده است. خوب است سرگذشت آنها را از زبان خودشان بشنوید:

یک روز على بن یقطین، كسى را نزد ما فرستاد كه دو شتر تیزرو خریدارى كنید و از راه اصلى دور شوید و از بیراهه به مدینه بروید و اموال و نامه هایى به ما داد و گفت : اینها را به ابوالحسن موسى بن جعفر علیهماالسلام برسانى به طورى كه هیچ كس از كار شما آگاه نشود.

این دو نفر مى گویند: به كوفه آمدیم و دو شتر قوى خریدیم و زاد و توشه سفر برداشتیم و از كوفه خارج شدیم و از بیراهه مى رفتیم تا این كه به بطن الرُّمّه 1رسیدیم از شترها فرود آمدیم آنها را بستیم و برایشان علف گذاشتیم و خود نیز نشستیم تا غذا بخوریم كه ناگاه سواره‌اى رو به سوى ما مى آمد و نوكرى با او بود.

همین كه به ما نزدیك شد حضرت امام موسى كاظم علیه السلام است. براى آن حضرت برخاستیم و سلام كردیم و نامه‌ها و اموالى كه با ما بود به آن حضرت دادیم . حضرت نیز نامه‌هایى را بیرون آوردیم و به ما داد و فرمود: این پاسخ نامه‌هاى شماست.

گفتیم كه زاد و توشه ما به پایان رسیده، بنابر این اگر اجازه فرمایید وارد مدینه شویم تا هم حضرت رسول صلّى الله علیه و آله و سلم را زیارت كنیم و هم توشه تهیه نماییم.

فرمود: توشه خود را بیاورید.

ما توشه خود را نزد آن حضرت آوردیم. آن حضرت با دست خود آن را زیر و رو كرد و فرمود: این شما را به كوفه مى‌رساند و همچنین رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلم را دیدید و من نماز صبح را در مدینه خوانده‌ام و مى خواهم نماز ظهر را هم در آنجا به جاى آورم، شما در پناه خدا برگردید.2

مرحوم شیخ عباس قمى مى فرمایند: فرمایش امام كه رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلم را دیدید دو معنى دارد:

الف : نزدیك شدن به مدینه و زیارت ، در حكم زیارت است .

ب : دیدار امام به منزله دیدار رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلم است

علامه مجلسى فرموده است كه معناى نخست روشنتر است؛ شیخ عباس ‍ قمى رحمة الله در این باره معناى دوم را نزدیكتر مى داند و براى تایید نظر خویش به ذكر روایتى از ابن شهرآشوب مى پردازد كه ابوحنیفه براى شنیدن حدیث از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام به در منزل آن حضرت آمد. حضرت در حالى كه عصا در دست مبارك داشت از منزل بیرون آمد.

ابوحنیفه گفت: یابن رسول الله ! شما به سنى نرسیده‌اید كه نیازمند عصا باشید؟

فرمود: همین طور است اما این عصاى پیغمبر است و خواستم به آن تبرك جویم .

نگاه ابوحنیفه به طرف عصا جست و اجازه خواست كه آن را ببوسد.

حضرت امام صادق علیه السلام آستین را بالا زد و به او فرمود: به خدا سوگند مى دانى كه این پوست رسول الله است و این مو از موى رسول الله است و آن را نبوسیده اى و عصا را مى بوسى .

مراد حضرت از این فرمایش آن است كه ما عضوى از اعضاى پیامبر خدا هستیم ، همچنین منظور مباركشان این بود كه اى ابوحنیفه تو عصا را مى بوسى ولى این دست من كه پوست پیامبر است ، نمى بوسى ،3 به مصداق فرمایش پیامبر صلّى الله علیه و آله و سلم كه درباره حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود: لحمك لحمى ، دمك دمى ، سلمك سلمى ، حربك حربى. فرمایش حضرت بر این محور دور مى زند.

تنظیم : گروه دین و اندیشه تبیان

از: چهره هاى درخشان چهارده معصوم؛‌ سید عبدالله حسینى دشتى

1- منزلى است در نزدیكى مدینه كه اهل بصره و كوفه در آنجا جمع مى شدند.

2- اختیار معرفة الرجال، طوسى ، ص 436؛ رجال كشّى، ص 273؛ بحارالانوار، ج 48، ص 34.

3- منتهى الآمال، فصل سوم از حالات حضرت.



شمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/21245125636282335241.gifشمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/21245125636282335241.gifشمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/21245125636282335241.gifشمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/21245125636282335241.gifشمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/21245125636282335241.gifشمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/21245125636282335241.gifشمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/21245125636282335241.gifشمع 1

خادمه زینب کبری(س)
07-07-2010, 09:16
پشت دروازه روشن
امام موسی كاظم علیه السلام



http://www.ghorany.com/images/imam_kazim_sh_88_1.jpg


میله ها بیش از این طاقتِ شرمندگی ندارند. روزگاری است که زندانِ هارون، سرریزِ نور شده است؛ آن چنان که بیش از این نمی توانند خورشید را در خویش بگنجانند.

و خورشید، همچنان صبور و استوار، بردوپای ایستاده است و نورافشانی می کند. و مگر می شود که نور را زندانی کرد؟

حضورِ مولا، شعله شعله نور می پراکند و شب سرد و سهمگین شهر را روشن نگاه می دارد که بی خورشید، زمین منجمد خواهد شد؛ و این، رازِ پایداریِ خورشید است.

گاه آزادی فرا رسیده است مولا: خورشید باید به افق باز گردد. رسالتِ بزرگ را اینک باید به دیگری سپرد. کار تو این جا، در تاریکزار زمینیان به پایان رسیده است.

چه شبی است امشب! دیوارهای زندان، سرشارِ شرم و وداع، در پیش پایت فرو نشسته‌اند و حلالیّت می طلبند و تو چونان همیشه، مطمئن و سرشار، سر به سجده راز و نیاز فرو برده‌ای.

میله‌های آهنی، به احترامت خم شده‌اند و زندانبان، امشب مهربان تر است. لحظه‌ای سر از سجده بر می دارد و از پنجره میله میله کوچک، به آسمان نگاهی می کنی. چهره ماه را می بینی که روشن تر از همیشه، در چارچوب پنجره نشسته است و به تو لبخند می زند؛ گویی ماه، دروازه ای شده است امشب، به لایتناهی رؤیاهایت.

امشب، ماه، دروازه‌ای است و تو را به خویش می خواند. پُشتِ دروازه روشن، آن چه را می بینی که تا به حال ندیده بودی؛ پدرانت را می‌بینی که به انتظار ایستاده‌اند و از دور، خوش آمد می گویند؛ و فرشتگانی که در مسیرِ ماه و پنجره کوچک زندان، هر لحظه در رفت و آمدند و فرش سپیدی گسترانده اند که گامهایت را وسوسه می کند.

دوباره سر به سجده فرو می بری و تبسّمی آکنده از یقین، لبانت را می گشاید.

لحظه موعود فرا رسیده است.

صدای خشن درهای آهنیِ زندان را می شنوی و گامهای تاریکی که هر لحظه، لرزان و بیمناک، نزدیک‌تر می شوند. خرمای زهرآگین، دانه دانه اینک در مقابلت چیده شده است. خرمای زهرآگین، آری! همان کلید رهایی که جواز آزادی را برای تو به ارمغان خواهد آورد. پس تناول می کنی و...

تنها سه روز کافی است. تنها سه روزِ دیگر، از آن پس دیگر هیچ میله‌ای و زندانی، تو را در خویش نگاه نخواهند داشت. آری! سه روز دیگر، خورشید به آسمان باز خواهد گشت.

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان

نوشته‌ی: مهدی میچانی فراهانی

برگرفته از: اشارات، ش 52



http://upload.tazkereh.ir/images/62390932323176266248.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/62390932323176266248.gif
http://upload.tazkereh.ir/images/62390932323176266248.gif

خادمه زینب کبری(س)
07-07-2010, 09:23
http://www.roze.ir/images/imam__kazem/imam_kazem_sh_87_02.jpg



می گویم یا بابَ الحوائج!

و تنها نگاه می ماند و قطره قطره اشکهای بی صدا!

تنها نگاه می ماند و قطعه قطعه سخنی بر گلو خشکیده:

السَّلامُ عَلَی الْمُعذَّبِ فی قَعر السُّجُون...

... و یک باره، آتشفشان دل می آشوبد و گریه، سراسر گونه هایم را به مرثیه می خواند:

و ظُلَمِ الْمَطَامیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ...

آه! چه تلخ است، نگاه آزادی را زندانی کردن!

چه زشت است آسمان را به زندانبان سپردن!

آه، که ناگوار است؛ اهریمن بر سریر و سلیمان در تاریکنای تنهایی ها!

چه جانگداز است، غروبی که سعی کند خورشید را به لحظه های فراموشی بسپارد!

نه! نمی توانست زندانی باشد؛ آخر، «حقیقت» که زندانی نمی شود!

آخر، پرتو نور الهی را نمی شود خاموش کرد!

جمال «موسوی»اش که پرتوی از جمال الهی بود، گویی از زندان بغداد تجلّی کرده است! تمام کاینات، هر شب بهره مند از «شعشعه پرتو ذاتش» بودند و حجّت خدا، دل های پر از باور مؤمنان را به سیر معنوی کلامش می سپرد!

مولا جان! ای دریای رحمت و ای شفاعت جاری! چهارده سال به عبادت های زیبایت، آسمان و زمین درود فرستادند و تبلور «قَد اَفَلح المؤمنون» را در جمال آسمانی ات به تماشا ایستادند. چهارده سال تو در باورها بودی و دشمنانت، گمانه های خویش را به بند کشیده بودند!

چهارده سال صداقت نگاهت، آسمان و زمین را به تماشا فرا خواند و تنها سیاه جامگانِ سیاه دل عباسی، خود را محروم از زیارتت کردند!

امّا چگونه می توانم نادیده بگیرم، تمام غریبانه های دلم را:

گوشه ای، یا خلوتی، کو، تا بنالم همچو نی بر تمام ناله هایم، من ببالم همچو نی

سینه ام را بی مهابا، تا زداغت پر کنم از غروب روزهای بی چراغت، پر کنم

بر تمام غربتی که سالها اندوختی عاشقانه، در جوار عشق جانان، سوختی!

کاش می شد، اشک ریزان، بی قرارت همچو شمع شعله گیرم من بسوزم در جوارت همچو شمع!...

می گویم: یا باب الحوائج!

و قنوت دستهایم، پر از یاد تنهایی‌ات می شود، تنهایی!

تنهایی در خلوتی به وسعت عرش و فرصتی به طول تاریخ!

تنهایی! تنهاییِ عارفانه‌ای که اعتکاف از صداقتت درس می گیرد و عبادت، مقابل پیشانی‌ات به خاک می افتد.

می گویم: یا بابَ الحوائج! و حاجتم بر آورده می شود ـ آخر کدامین حاجت بالاتر از توّجه و عنایت حضرتت!؟

می گویم: یا بابَ الحوایج!

و در قنوتم، کهکشانی از نیاز، نقش می بندد؛ انگار تمام دردهای بشری، با دعای تو قابل درمانند! آرزوهای بسیاری از دلم می گذرد، امّا تمام آرزوهایم معطوف به زیارتت می شود، تا بیایم و از نزدیک درد دل کنم و بنالم؛ بنالم از داغ و غصه‌هایی که دارم! بنالم از تنهایی و مثل نی، از جدایی‌ها شکایت کنم.

با تو از نیایشهای انتظار بگویم؛ انتظاری که قرنهاست، تمام آرزوهایمان را به خود معطوف کرده است؛ آرزوی ظهور موعود!

آرزوی حضور آن صداقتِ محض بر سریر عدالت! آرزوی سپیده ای بدون فلق و آسمانی بدون ابر!

مولا جان، بابَ الحوائج! دردمندانیم، جویای درمان؛ اینک این تو و کَرَمت!

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان

نوشته‌ی: سید علی اصغر موسوی

برگرفته شده از: اشارات، ش52



دعا1یا باب الحوائجدعا2
شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1
شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1
شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1
شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1
شمع 1شمع 1شمع 1
شمع 1شمع 1
شمع 1

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
07-07-2010, 09:35
http://shiaupload.ir/images/23546807722098630342.png (http://shiaupload.ir/images/23546807722098630342.png)



داستان بشر حافى .

روزى امام از كوچه ‏هاى بغداد مى‏گذشت.از يك خانه‏اى صداى عربده و تار و تنبور بلند بود،مى‏زدند و مى‏رقصيدند و صداى پايكوبى مى‏آمد.

اتفاقا يك خادمه‏اى از منزل بيرون آمد در حالى كه آشغالهايى همراهش بود و گويا مى‏خواست‏بيرون بريزد تا مامورين شهردارى ببرند.امام به او فرمود صاحب اين خانه آزاد است‏يا بنده؟

سؤال عجيبى بود.گفت:از خانه به اين مجللى اين را نمى‏فهمى؟اين خانه «بشر»است،يكى از رجال،يكى از اشراف،يكى از اعيان،معلوم است كه آزاد است.

فرمود:بله،آزاد است،اگر بنده مى‏ بود (15) كه اين سر و صداها از خانه‏اش بلند نبود.حال،چه جمله‏هاى ديگرى رد و بدل شده است ديگر ننوشته‏اند،همين قدر نوشته‏اند كه اندكى طول كشيد و مكثى شد.آقا رفتند.

بشر متوجه شد كه چند دقيقه‏اى طول كشيد.آمد نزد او و گفت:چرا معطل كردى؟
گفت:يك مردى مرا به حرف گرفت. گفت:چه گفت؟گفت:يك سؤال عجيبى از من كرد.چه سؤال كرد؟از من پرسيد كه صاحب اين خانه بنده است‏يا آزاد؟
گفتم البته كه آزاد است.بعد هم گفت:بله،آزاد است،اگر بنده مى‏بود كه اين سر و صداها بيرون نمى‏آمد.

گفت:آن مرد چه نشانه‏هايى داشت؟علائم و نشانه‏ها را كه گفت،فهميد كه موسى بن جعفر است.گفت:كجا رفت؟

گفت از اين طرف رفت.پايش لخت‏بود،به خود فرصت نداد كه برود كفشهايش را بپوشد،براى اينكه ممكن است آقا را پيدا نكند.پاى برهنه بيرون دويد.

(همين جمله در او انقلاب ايجاد كرد.)دويد،خودش را انداخت‏به دامن امام و عرض كرد:شما چه گفتيد؟امام فرمود:من اين را گفتم.فهميد كه مقصود چيست.

گفت:آقا!من از همين ساعت مى‏خواهم بنده خدا باشم،و واقعا هم راست گفت.از آن ساعت ديگر بنده خدا شد.

اين خبرها را به هارون مى‏ دادند.اين بود كه احساس خطر مى ‏كرد ،مى ‏گفت : اينها فقط بايد نباشند«وجودك ذنب‏»اصلا بودن تو از نظر من گناه است.

امام مى‏ فرمود:من چكار كرده‏ام؟كدام قيام را بپا كردم؟كدام اقدام را كردم؟ جوابى نداشتند،ولى به زبان بى زبانى مى‏گفتند:
«وجودك ذنب‏»اصلا بودنت گناه است.آنها هم در عين حال از روشن كردن شيعيانشان و محارم و افراد ديگر هيچ كوتاهى نمى‏كردند،قضيه را به آنها مى‏
گفتند و مى‏ فهماندند،و آنها مى‏فهميدند كه قضيه از چه قرار است.






http://shiaupload.ir/images/68914239602659697646.jpg (http://shiaupload.ir/images/68914239602659697646.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
07-07-2010, 09:45
http://shiaupload.ir/images/06024866172457312359.png


دل بى دوست، دلى غمگین است

زیر سایه درختى نشسته بود و كیسه بزرگش را هم كنارش گذاشته بود. قیافه‌اش آن قدر زشت شده بود كه او را نمى شد شبیه هیچ جانورى تصور كرد.

آن قد كوتاه و بینى پهن چهره‌اش را زشت تر از آنچه بود نشان مى داد و بوى گند بدنش تا چند قدمى به مشام مى رسید. شاید خودش هم نمى دانست آخرین بار كه به حمام رفته بود چه موقع بود. براى همین كثیفى و زشتى هیچ كس او را تحویل نمى گرفت تا چه رسد به این كه با او دوست شوند.

در عین ناباورى از اسب پیاده شد و افسار آن را به دست من داد و به نزد او رفت. سلام علیك كرد و ساعتى در كنارش نشست.

من چند قدم این طرف تر از صورتش حالم به هم مى خورد، اما او در كنارش مشغول صحبت بود، نمى دانم چگونه او را تحمل مى كرد، دست آخر هنگام برخاستن با آن مرد گفت: برادر، اگر چیزى كم و كسر داشتى مبادا تعارف بكنى، من در حد توان برآورده مى‌كنم.

آمد و سوار شد و به حركت ادامه دادیم، گفتم: اى فرزند رسول خدا، چگونه در كنار این مرد زشت منظر نشستى و همچون رفیقى صمیمى از نیازمندى هایش پرسیدى، او به شما نیازمند است، نه شما به او، با این مقام و منزلت نبایستى چنین مى كردى.

آن چیزى كه مرا به این كار وادار كرد سه چیز بود كه در وجود او هست؛ او بنده‌اى از بندگان خداست ، خداوند در كتابش او را برادر ما خوانده ، و در سرزمین پهناور خدا او همسایه ماست؛ علاوه بر آنها مگر ما انسان ها فرزند آدم علیه السلام نیستیم ، مگر پیرو یك دین نمى باشیم ، شاید روزى فراز و نشیب هاى زندگى ما را به او نیازمند كرد... اگر امروز دچار غرور شویم شاید روزگار طورى رقم بخورد كه زمانى در برابرش متواضع شویم و حال مان زار شود.

سرم را پایین انداخته بودم و به گفته هایش فكر مى كردم. مدتى بین من و امام كاظم علیه السلام سكوت برقرار بود. سرانجام امام لبهاى مباركش را باز كرد و سكوت را شكست و این شعر را زمزمه كرد.

با كسى كه محتاج وصال ما نیست رابطه برقرار مى كنیم از ترس آن كه مبادا بدون رفیق بمانیم.

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان

روایت از: اعیان الشیعه ، ج 2، ص 7.

بازنویسی: حیات پاكان، ج ۳ ؛ مهدى محدثى




http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg (http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
07-07-2010, 11:32
http://img.tebyan.net/big/1387/11/2191146120914919963914819366622483710874.jpg


خداحافظ پدر! دلم برای باریدن در این آسمان خشک تنگ است.
خداحافظ کبوتران گلدسته محمد صلی الله علیه و آله وسلم !
مرا به میهمانی شلاقها و زنجیرها می برند. می روم که سالها چلّه نشین تنهایی خویش باشم.
ای کوچه های کودکی ها! دیگر هرگز چشم هایم را در هیچ صبح مهربانی بر شما نخواهم گشود.
دیگر هرگز گام هایم را بر چشمان بارانی تان نخواهم آویخت.
خداحافظ پدر! خداحافظ سرزمین پدری!
این جاده های عطشناک، به کجایم می برند؟
کدام برکه بی هنگام، پاسخ برای تشنگی های بی وقفه من خواهد بود؟
نعره های زمین را کسی نمی شنود و من در خشم بیابان تَف، اوّلین دقایق تنهایی خویش را در بغل می فشارم.
باید تا همیشه، زیر باران گریه‌های خویش بایستم؛ جایی در ظلمت و زجر.
زیر نگاه عصیانگر اهریمن محتوم، چهارده سال چنگ در حلقه های درد بزنم.
باید چیزی در گوش جاده ها بگویم. جاده‌ ها خوب می دانند که من تا همیشه، هم‌راز تشنگی هایشان خواهم ماند...
و امّا تو ای خاک تازه من! روزگاری تو را کاظمین خواهند گفت، تا ذرّات فشرده تاریخ را از این خون یخ کرده در رگهایم بشورانی.
سلام بر تو و دیوارهایت، که یک روز بوسه گاه فرشتگان خداوند خواهد بود.
مِهری از تو نمی خواهم؛ که گوشه‌ای از این سرزمین دژخیمی؛ سرزمین بی وفایی و ننگ.
تو را می‌شناختم که قدم بر چشمهایت گذاشتم.
هیچ گاه مرا در آغوش نخواهی فشرد، امّا اندوه چهارده ساله من، شناسنامه تاریخ ناشناخته توست.
اندوه چهارده ساله من، یعنی هزاران سال، نام تو بر لب های تاول زده انسان.
با توام خاک تازه من! روزگاری تو را کاظمین خواهند گفت تا این همه بی وفایی امروزه را چنگ در پیراهن فردایت بزنی... .

نوشته‌ی‌: حسین هدایتی
برگرفته از: اشارات، ش 56
تنظیم: گروه دین و اندیشه



http://upload.tazkereh.ir/images/09975064496568736904.gif
gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2gol2

خادمه زینب کبری(س)
07-07-2010, 11:45
http://img.tebyan.net/big/1384/06/392291061932027319882241102224101244118124242.jpg


آخرین پیام در آخرین روز

روزها یكى پس از دیگرى مى آمدند و مى رفتند و خورشید عالم افروز به عادت همیشگى اش هر روز از مشرق سر در مى آورد و در مغرب غروب مى كرد، اما چیزى كه او مى دید فقط تاریكى سیاه چال بود. سال هاى سال بود كه سهم او از روشنایى روز، فقط نور اندك از روزنه كوچكى بود و بس ، تنها چیزى كه او را زنده نگه داشته بود نور ایمان بود.
آن جا از رفاه و آسایش و آزادى خبرى نبود، اما زمزمه هاى عاشقانه او در "خلوت خانه تنهایى" و به هنگام راز و نیاز با معبودش روح او را به عالم ملكوت پیوند زده بود و از این دنیاى حقیر به عبادت دلخوش كرده بود. نور ایمان او دل كنیز زیبا رو كه زندانبان او براى آزار روحى امام به زندان فرستاده بود را نیز در كنج زندان روشن كرده بود.
بر عكس در كاخ هارون نعره هاى مستانه دیوسیرتان تا آسمان بلند بود و بساط عیش و نوش همیشه به راه ، زندانى آنجا نیز دست از ارشاد گمراهان بر نمى داشت ، مى خواست حرف آخرش را بزند و حجت را تمام كند.
زندانبان را صدا كرد و قلم و كاغذى از او خواست . آن گاه زیر روزنه كوچكى كه كمى نور همراه داشت نشست و نامه‌اى نوشت . یك بار خواند و نامه را به نگهبان داد تا به هارون الرشید برساند. نگهبان وارد كاخ شد،
هارون پرسید: چیست ؟
نامه .
از چه كسى است؟
از زندانى ، موسى بن جعفر، اما گفته بلند بخوانید تا همه بشنوند.
بده ببینم ، حتما تقاضاى آزادى كرده و نامه را گرفت و طورى كه حاضران همه بشنوند خواند:

«روزگار بر من در این زندان تاریك با مشكلات و سختى هاى فراوانى مى گذرد، در حالى كه روزگار تو سراسر خوشگذرانى است . من و تو در روز قیامت كه پایانى برایش نیست به هم خواهیم رسید و به حساب هایمان رسیدگى خواهند كرد. این را بدان كه آن جا ستمگران و اهل باطل زیانكار خواهند بود».
هارون به اطرافش نگاه كرد. و حاضران چهره اى غمگین به خود گرفته بودند. رگ وسط پیشانى هارون از شدت خشم بر آمده بود. نامه را مچاله كرد و به گوشه اى پرتاب كرد و دست هایش را به كمرش زد و مشغول قدم زدن شد.
آن نامه كوتاه ولى پر معنا مستى را از سرش پرانده بود. دست آخر از شدت عصبانیت نعره اى كشید كه گوش فلك را كر كرد. روى تخت ریاستش تكیه كرد و در حالى كه دندان هایش را به هم مى فشرد به فكر فرو رفت . با خود اندیشید كه این حرف حق را كه بسیار تلخ و شكننده بود چگونه پاسخ گوید.
روز بعد جسم نحیف امام كاظم علیه السلام در گوشه اى از زندان روى زمین بود، اما پرنده روحش به نزد جد بزرگوار و پدر و مادر شهیدش پر كشیده بود.

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان





http://upload.tazkereh.ir/images/74954661606435377813.gif http://upload.tazkereh.ir/images/74954661606435377813.gif

نرگس منتظر
07-07-2010, 11:48
http://www.upload.tazkereh.ir/images/60556965424945272695.jpg


خورشید مهرت از پشت میله‏ها سر خواهد زد!»
زندان بصره‏بود و تاریکی تنهایی و سیاهی غل‏وزنجیر و طنین ناله‏های زندانیانی که‏شکنجه می‏شدند.
در زندان هارون الرشید (لعنه اللّه علیه)، فرقی نمی‏کرد که به چه گناهی مجازات انجام می‏گرفت، فقط اگر زندانی از شیعیان علوی بود، دیوارهای زندان بر او تنگ‏تر و خشن‏تر می‏شد.
در میان ناله‏های زندانیان، صدای ذکر مرد خدایی شنیده می‏شد که جز به نام خدا، کلمه‏ای دیگر بر زبان نمی‏راند.
بارها خواستیم او را از پشت میله‏های زندان ببینیم، اما جز سایه عبادت او بر روی دیوارها، چیزی ندیدیم.
نفسش مانند نسیم سحرگاهی بود که خواب نیمه شب را از چشمانمان می‏ربود و ما را به نافله شب دعوت می‏کرد.
روزهای پیاپی روزه می‏گرفت و حتی از غذای اندک افطارش، به زندانیان گرسنه می‏بخشید.
نگاهش، خورشید مهری را می‏مانست که همه را از نور عطوفت و بخشش خویش گرما می‏داد و فضای سرد و بی‏رحم زندان را چون روزهای آفتابی بهار می‏کرد.
عجب صبور بود و بردبار! آن همه زخم زبان و طعنه که از زندانیان غیر علوی و مأمورین بنی عباس می‏شنید و آن همه آزار و شکنجه که می‏دید، اندکی از بردباری و صبر جمیل او نمی‏کاست و زبان او را جز به دعای خیر در حق دیگران باز نمی‏کرد.
تا آن جا که روزهای آخر، هر که بر او جفا کرده و در حق او به ناروا حرفی زده بود، سر شرمساری به آستان نگاه مهربانش می‏سایید و به اندازه همه عمر محبت ندیده‏اش، از مِهر او سرشار می‏گشت.
اما یک شب که همه ظلمت عالم را با خود داشت، جنازه نورانی‏اش را غریبانه از زندان بردند.
بعدها از زبان یکی از مأمورین هارون شنیدیم که آن سید علی علیه‏السلام ، از فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام بوده است و نَسَب به رسول خدا می‏برد.
آن مرد که به سادگی با زندانیان بر سر سفره خالی دل‏هایشان می‏نشست و از مهر و ایمان خود، آنان را لبریز می‏ساخت، امام هفتم شیعیان است که او را به جهت کظم غیظ و خشمش، کاظم علیه‏السلام می‏نامند!
هنوز می‏توان صوت محزون مناجات‏های شبانه‏اش را از زبان میله‏های زندان شنید
نزهت بادی


http://www.upload.tazkereh.ir/images/97810105060471753699.jpg

نرگس منتظر
07-07-2010, 11:55
http://www.upload.tazkereh.ir/images/14842663239294866218.png

«زنجیرهای سوخته»
امشب شب زنجیر است
امشب شب تازیانه است
امشب شب دیوارهاست
امشب شب سلول است و میله‏ها
امشب کدام شب است که صدای شیون از آهن‏ها می‏آید، صدای سوگ از تازیانه‏ها بلند است، دیوارها نُدبه می‏خوانند و سلول‏ها، «وَ إِنْ یَکادْ می‏گیرند. آه! از برکه کُدام چشم بارانی، این همه اشک می‏جوشد؟
کبوترها برای کیست که سرهایشان را به زمین می‏زنند؟
خدایا! این چه پیروزی است، نگاه کن! این همه کبوتر چرا از آسمان، خود را به دیوار این سیاه‏چال می‏کوبند؟ چرا این همه ماهی در دجله، از آب بیرون می‏افتند؟
چرا امشب ستاره‏ها بیرون نمی‏آیند؟
چرا ماه شیون می‏کند... ؟
می‏ترسم از پس این دیوار، به عشق نگاه کنم به پاهای خون آلود
می‏ترسم به خورشید نگاه کنم که در زنجیر است
می‏ترسم به ملکوتی نگاه کنم که جای تازیانه بر تن دارد...
آه از جفای هارون...
با عشق چه کرده‏ای که دارد خون... ؟
زمین خشکش زده؛ یکی قطره‏ای آب برای این تشنه بغداد بیاورد؛ کربلا دارد این‏جا تکرار می‏شود...
دلم بوی مدینه می‏دهد... خون... خون... خون...
این‏جا دارند برای ماه، ختم فراق می‏گیرند.
رهایم کنید! این‏که بر تکه چوبی می‏آورند، پاره‏ای از خداست...
چه قدر زخمی می‏آید از این دریای شکسته!
زنجیرها آب می‏شوند.
زنجیرها می‏سوزند.
زنجیرها از خجالت می‏سوزند.
چه قدر پروانه زیر این عبا جمع شده!
مگر این گل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، کجا می‏خواست برود که سنگینی این همه بند، رهایش نمی‏کنند؟
نگاه کن مچ پاهایش را!
نگاه کن، دُرست مثل پاهای اسیران شام است
چه قدر ایستاده نماز عشق خوانده! جگرم را آتش زدی بغداد؛ جگرت آتش بگیرد!
این همه هستی من است که بر شانه‏های شکسته شهر، از زندان بیرون می‏آورند.
این باب الحوایج است، خدای کرم است، سراسر خشوع است؛ بگذار خودم را سبک کنم!
این‏که می‏بینی می‏آید، مردی است که همه زخم‏های مرا می‏دانست، این عشق است؛ خود عشق. این بهار است؛ خون آلود می‏آورندش
این بهار است؛ در زنجیر می‏آید
این بهار است؛ با زنجیر می‏آید
این زنجیرهای سوخته، عزای کسی را گرفته که روزها، برای‏شان قرآن خوانده بود...
دلم هوای کاظمین کرده
دلم بوی تو را می‏دهد
کاش این همه زنجیر را می‏توانستم پاره کنم و به سویت بشتابم!
کاش من هم رها و آسمانی بودم!
کاش من هم یکی از این همه کبوتر باشم که به دیوارهای این زندان می‏کوبند!
دارند می‏آورندت؛ پیچیده در جامه‏ای از خون و زنجیر
می‏خواهم دلم را تکه تکه کنم
این آخرین سطر دلتنگی‏ها و آخرین ترانه اندوه من است.
دلم را آرام کن، خشمم را فرو نشان و دهانم را ببند!
باید از تو صبر بیاموزم، کظم غیظ کنم و از تو یاد بگیرم که چگونه با زنجیر می‏توان به عرش رسید.
امیر مرزبان


http://www.upload.tazkereh.ir/images/84834161548671680467.jpg

خادمه زینب کبری(س)
07-07-2010, 12:12
http://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gif
http://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gif


http://img.tebyan.net/big/1385/12/225118701702439516917419621821917430170153144.jpg


http://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/15002212722744417279.gif
http://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gif



میله ها بیش از این طاقتِ شرمندگی ندارند. روزگاری است که زندانِ هارون، سرریزِ نور شده است؛ آن چنان که بیش از این نمی توانند خورشید را در خویش بگنجانند.
و خورشید، همچنان صبور و استوار، بردوپای ایستاده است و نورافشانی می کند. و مگر می شود که نور را زندانی کرد؟
حضورِ مولا، شعله شعله نور می پراکند و شب سرد و سهمگین شهر را روشن نگاه می دارد که بی خورشید، زمین منجمد خواهد شد؛ و این، رازِ پایداریِ خورشید است.
گاه آزادی فرا رسیده است مولا: خورشید باید به افق باز گردد. رسالتِ بزرگ را اینک باید به دیگری سپرد. کار تو این جا، در تاریکزار زمینیان به پایان رسیده است.
چه شبی است امشب! دیوارهای زندان، سرشارِ شرم و وداع، در پیش پایت فرو نشسته‌اند و حلالیّت می طلبند و تو چونان همیشه، مطمئن و سرشار، سر به سجده راز و نیاز فرو برده‌ای.
میله‌های آهنی، به احترامت خم شده‌اند و زندانبان، امشب مهربان تر است. لحظه‌ای سر از سجده بر می دارد و از پنجره میله میله کوچک، به آسمان نگاهی می کنی. چهره ماه را می بینی که روشن تر از همیشه، در چارچوب پنجره نشسته است و به تو لبخند می زند؛ گویی ماه، دروازه ای شده است امشب، به لایتناهی رؤیاهایت.
امشب، ماه، دروازه‌ای است و تو را به خویش می خواند. پُشتِ دروازه روشن، آن چه را می بینی که تا به حال ندیده بودی؛ پدرانت را می‌بینی که به انتظار ایستاده‌اند و از دور، خوش آمد می گویند؛ و فرشتگانی که در مسیرِ ماه و پنجره کوچک زندان، هر لحظه در رفت و آمدند و فرش سپیدی گسترانده اند که گامهایت را وسوسه می کند.
دوباره سر به سجده فرو می بری و تبسّمی آکنده از یقین، لبانت را می گشاید.
لحظه موعود فرا رسیده است.
صدای خشن درهای آهنیِ زندان را می شنوی و گامهای تاریکی که هر لحظه، لرزان و بیمناک، نزدیک‌تر می شوند. خرمای زهرآگین، دانه دانه اینک در مقابلت چیده شده است. خرمای زهرآگین، آری! همان کلید رهایی که جواز آزادی را برای تو به ارمغان خواهد آورد. پس تناول می کنی و...
تنها سه روز کافی است. تنها سه روزِ دیگر، از آن پس دیگر هیچ میله‌ای و زندانی، تو را در خویش نگاه نخواهند داشت. آری! سه روز دیگر، خورشید به آسمان باز خواهد گشت.

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان



شمع 1شمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifشمع 1شمع 1شمع 1شمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifشمع 1شمع 1شمع 1شمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifشمع 1شمع 1شمع 1شمع 1http://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifhttp://upload.tazkereh.ir/images/03380937425649856449.gifشمع 1شمع 1

شكوه انتظار
07-07-2010, 12:16
http://aftab.ir/articles/religion/religion/images/1eb8afdeec6462a40857121d757cca7c.jpg

صفات و سجايای حضرت موسی بن جعفر ( ع )

موسی بن جعفر ( ع ) به جرم حقگويی و به جرم ايمان و تقوا و علاقه مردم زندانی شد . حضرت موسی بن جعفر را به جرم فضيلت و اينکه از هارون الرشيد در همه صفات و سجايا و فضائل معنوی برتر بود به زندان انداختند . شيخ مفيد درباره آن حضرت مي گويد : " او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود ، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . اين جمله را زياد تکرار مي کرد : " اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب " ( خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار ) . امام موسی بن جعفر ( ع ) بسيار به سراغ فقرا مي رفت . شبها در ظرفی پول و آرد و خرما مي ريخت و به وسايلی به فقرای مدينه مي رساند ، در حالی که آنها نمي دانستند از ناحيه چه کسی است . هيچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن مي خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل مي داد ، شنوندگان از شنيدن قرآنش مي گريستند ، مردم مدينه به او لقب " زين المجتهدين " داده بودند . مردم مدينه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغايی عجيب کردند . آن روزها فقرای مدينه دانستند چه کسی شبها و روزها برای دلجويی به خانه آنها مي آمده است .

خادمه زینب کبری(س)
07-07-2010, 12:50
یوسف آل نبى در چاه شد

http://img.tebyan.net/big/1386/05/31182532501331062261002502466314220622020532.jpg

یــــوســــف آل نـــبــى در چـــاه شد
قــعــر زنــدان جلــوه گـاه ماه شد
آنــچــنـــان زنـــدان او تــــاریـــك بــود
كز سیاهى روزها شب مـى نمود
روز و شـب در سجـده و تـكـبـیــر بـود
پــاى او در حلــقــه زنــجـیــــر بود
بـارهــا مى گــفـــت اى پـــروردگـــار
اى انیــس بـى كسان در شام تار
گرچه جسمم آب مى گردد چون موم
بــوده ایــن خلـوتـگه عشق آرزوم
تـا كنــم آن را عبـــادتــگـــاه خــویـش
در خفا سوزم به اشك و آه خویش
گـرچـه زنــدان چـون شب دیـجــور بود
در حقـیـقــت لمـعـه‌اى از نــور بود
بــود زنـدان هـمــچــون یـك ابـر سیاه
در میــان بــگــرفـتـه آن تـابنده ماه
تـا كـه موسى شد در آن زندان مقیم
گشت زنــدان طــور موساى كلیم

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان

http://shiaupload.ir/images/68914239602659697646.jpg (http://shiaupload.ir/images/68914239602659697646.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
07-07-2010, 13:19
roz2فرمایشات حضرت امام موسی بن جعفر الکاظم علیهما السلامroz2



1- قالَ الکاظم علیه السلام : ما قُسِّمَ بَیْنَ الْعِبادِ افْضَلُ مِنَ الْعَقْلِ، نَوْمُ الْعاقِلِ افْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجاهِلِ.roz2

چیزى برتر از عقل ، بین بندگان توزیع نشده است ، حتی خواب عاقل - هوشمند - هم از شب زنده دارى جاهل بى خرد بهتر است .


2- قالَ الکاظم علیه السلام : اَلْمَغْبُونُ مَنْ غَبِنَ عُمْرَهُ ساعَةً.roz2

خسارت دیده و ورشكسته كسى است كه عُمْر خود را هر چند به مقدار یك ساعت هم كه باشد بیهوده تلف كرده باشد.

3- قالَ الکاظم علیه السلام : لایَخْلُو الْمُؤْمِنُ مِنْ خَمْسَةٍ: سِواكٍ، وَ مِشْطٍ، و سَجّادَةٍ، وَ سَبْحَةٍ فیها ارْبَعٌ وَ ثَلاثُونَ حَبَّة ، وَ خاتَمُ عَقیقٍ.roz2

مؤمن همیشه همراه خود پنج چیز باید داشته باشد: مسواك، شانه ، مهر و جانماز، تسبیح براى ذكر گفتن، انگشتر عقیق.

4- قالَ الکاظم علیه السلام : الْمُؤْمِنُ مِثْلُ كَفَّتَىِ الْمیزانِ كُلَّما زیدَ فى ایمانِهِ زیدَ فى بَلائِهِ.roz2

وضعیت مؤمن مانند وضعیت دو كفّه ترازو است، كه هر چه ایمانش افزوده شود بلاها و آزمایشاتش بیشتر مى گردد.

5- قالَ الکاظم علیه السلام : إنَّ اللّهَ لَیُبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوّامَ، إنَّ اللّهَ لَیُبْغِضُ الْعَبْدَالْفارِغَ.roz2

خداوند انسان از انسان پرخواب و بی‌کار متنفر است.

6- قالَ الکاظم علیه السلام: التَّواضُعُ انْ تُعْطِیَ النّاسَ ما تُحِبُّ انْ تُعْطاهُ.roz2

تواضع و فروتنى آن است كه آن چه دوست دارى دیگران درباره تو انجام دهند، تو هم همان را درباره دیگران انجام دهى.

7- قالَ الکاظم علیه السلام : لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ فى كُلِّ یَوْمٍ، فَإِنْ عَمِلَ حَسَنا إسْتَزادَ اللّهَ، وَ إنْ عَمِلَ سَیِّئا إسْتَغْفَرَ اللّهَ وَ تابَ اِلَیْهِ.roz2

از شیعیان و دوستان ما نیست، كسى كه هر روز محاسبه نَفْس و بررسى اعمال خود را نداشته باشد، كه اگر چنانچه اعمال و نیّاتش خوب بوده ، سعى كند بر آنها بیفزاید و اگر زشت و ناپسند بوده است، از خداوند طلب مغفرت و آمرزش كند و جبران نماید.

تنظیم : گروه دین و اندیشه تبیان

1- تحف العقول : ص 213، بحارالا نوار: ج 1، ص 154، ضمن ح 30، و ج 75، ص 312، ضمن ح 1.

2- نزهة الناظر و تنبیه الخاطر حلوانى : ص 123، ح 6.

3- بحارالا نوار: ج 98، ص 136، ح 76، مصباح المتهجّد شیخ طوسى : ص 735، ب 3.

4- تحف العقول : ص 301، بحارالا نوار: ج 78، ص 320، ضمن ح 3.

5- وسائل ج 17 ص 58 ح 4.

6- وسائل الشّیعة : ج 15، ص 273، ح 20497.

7- وسائل الشّیعة : ج 16، ص 95، ح 21074.


gol2gol2gol2gol2شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1gol2gol2gol2gol2

نرگس منتظر
07-07-2010, 14:36
http://www.sobh.org/images/sokhanrooz-arshiv/tasavir/89-4-16.jpg


http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif

غريب كاظمين


اين روزها چشم هاي خيس و و دست‌هاي قنوت بسته‌ي شيعيان به تمناي دعا بالا رفته و بر درگاه باب الحوائج، غريب كاظمين، عبد صالح خدا، هم‌نوا با ناله‌هاي فرزند غريبش، شمس الشموس، علي ابن موسي الرضا اشك مي‌ريزند.

سلام و صلوات خدا و رسولش و تمام ملائك و بندگان صالح خدا بر هفتين نور، هفتمين حقيقت محض بر هفتمين معصومي كه جهل مردم او را سال‌ها به اسارت برد.
قاصدك دلمان را به سمت طوس روانه مي‌كنيم و خالصانه‌ترين تسليت را در سالروز شهادت پدر به فرزند مي‌گوييم.



http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif






http://shiaupload.ir/images/14389441302291635824.jpg (http://shiaupload.ir/images/14389441302291635824.jpg)

خادمه زینب کبری(س)
07-07-2010, 14:57
چارده پاییز...

مویه‌ای برای موسی جعفر علیه السلام

http://img.tebyan.net/big/1383/06/21162151522313128211841991875738255190110.jpg

چارده بار، چارده پاییز، می چکید از بهار و خون می شد
چارده سال از حضور کسی، آسمان داشت نیلگون می شد
پای زنجیر زخم بر می داشت، طاق می شد تحمل زندان
داشت دلتنگ میهمان خودش، داشت دلواپس جنون می شد
«مرگ» آمد شبیه خرما شد، تازیانه تعارفاتی کرد
روح مثل پرنده‌ای زیبا، از حدود قفس برون می شد
گرگ و میش سحر، پرستویی تا همیشه به خوابْ تن می داد
بغض های شکسته باران روی تابوت سرنگون می شد
مرگ خرما نه...، مرگ ریحان نه...، مرگ مادر شد و بغل وا کرد
تا در آغوش تنگ بفشارد، سینه‌ای را که داشت خون می شد

سروده‌ی: ابراهیم قبله آرباطان
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان




http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg (http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg)

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
07-07-2010, 15:41
http://upload.tazkereh.ir/images/82710218075475598439.gif




(http://www.shabestan.ir/info/page/index.html#pic)


اقدامات امام موسي كاظم (ع) در جهت رشد آزادانديشي جامعه است



گروه اجتماعي: امام موسي كاظم (ع) با مبارزات فرهنگي عليه حاكمان وقت، آگاهي‌بخشي فكري و عقيدتي و تربيت شاگردان فراوان موجب رشد آزاد‌انديشي در جامعه شدند. امام هفتم (ع) با مبارزهاي فرهنگي خود عليه حاكم وقت، تحولات سياسي و اجتماعي زيادي به وجود آوردند.



برنامه‌ريزي فكري و آگاهي‌بخشي عقيدتي از ديگر اقدامات مهم امام موسي كاظم (ع) بود و در دوران امام موسي كاظم (ع)، عقايد خرافي و انگيزه‌هاي نژادپرستي رواج بسياري يافته بود. ايشان با تفسير و بيان فقه، احكام و احاديث سعي در ارشاد و تربيت مردم و نشر موازين اسلامي داشتند.



بيشتر افراد از تقيه تصور حتمي دارند و آنرا دست‌كشيدن از مبارزه و سكوت و سكون تعبير مي‌كنند. در صورتي كه تقيه به معني فرهنگ رازداري است در فرهنگ شيعه، تقيه يعني در حالت مخفيانه از خود و دين اسلام دفاع كردن.



امام موسي كاظم (ع) افرادي را براي نفوذ در دربار حاكمان وقت تربيت مي‌كردند. اين افراد علاوه بر اينكه امام (ع) را در جريان اخبار دربار مي‌گذاشتند بسياري از مشكلات شيعيان را حل مي‌كردند.



امام موسي كاظم (ع) زينت‌المجتهدين يعني زينت عرصه‌هاي علمي بودند. ايشان در انتشار علوم و احاديث تلاش بسياري كردند. شيعيان به دليل اعمال فشار از جانب حكومت روايات و سخنان امام موسي كاظم (ع) را با كنايه‌هاي سيد، عبد صالح، ابوالحسن و ابوابراهيم بيان مي‌كردند. ايشان با تلاش در عرصه‌هاي علمي و فكري 272 به قولي 319 شاگرد تربيت كردند.



زماني كه امام موسي كاظم (ع) در زندان بودند رقاصه‌اي را به عنوان خدمتكار آن حضرت به زندان فرستاند. زن بسيار متحول شد و گفت من چيزي ديدم كه فقط بايد توبه و طلب مغفرت از خداوند كنم.



در مورد مهمترين خصوصيات اخلاقي امام موسي كاظم (ع) امام موسي كاظم (ع) عابدترين، فقيه‌ترين و احسان‌گر‌ترين فرد زمان خويش بودند. ايشان را هم‌پيمان سجده‌هاي طولاني و اشك‌هاي جوشان وزيران مي‌ناميدند.



وقتي هارون امام موسي كاظم (ع) را به كاخ دعوت كرد. از ايشان پرسيدند: اينجا را چه جور جايي مي‌بيني؟ امام (ع) فرمودند: كاخ سراي فاسقان است. اين ظلم‌ستيزي امام (ع) باعث شد حاكمان زمان ايشان را زنداني نمايند. به طوري كه ايشان مدت طولاني را در زندانها سپري كردند.




http://upload.tazkereh.ir/images/82710218075475598439.gif

خادمه زینب کبری(س)
07-07-2010, 17:23
زندانی شگفت

http://img.tebyan.net/big/1387/06/17643711301367622348212151199202146966010.jpg

پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هرجا که رفت، رفت قلم پا به پای او
شاعر «سکوت ـ ضجّه» زد و خُرد شد، ولی
نشنیده مانْد مثل همیشه صدای او
بعدش نوشت از غم، مردی که می رسید
هر شب به گوشِ سردِ زمین، ناله های او
پس واژه واژه، شعر به زندان بدل شد وُ
سلّولِ سرد و ساکتِ هر بیت، جای او!
مردی که در زمانه ارواحِ شب پرست
خورشید بود و حبس شدن هم سزای او
زندانیِ عجیب و شگفتی که می شدند ـ
جلاّدها به شیفتگی، مبتلای او
(نقشه کشیده شد): «زنِ طنّاز و فتنه گر
از خود بساز لکّه ننگی برای او»
: «رسوای عشق خود کُنَمَش تا به کام تو
ورد زبانِ شهر شود ماجرای او»
(نقشه شروع شد) دو ـ سه روزی گذشت و زن ـ
مانْد و حضور عرشی و حُجب و حیای او
پر شد تمام روحِ زن از انعکاس آن ـ
هِیْ ناله، ناله، ناله و هِیْ هایْ هایِ او
پس در خودش شکست و شکست و شکست و گفت:
هر که تو نشکنی‌ش و نسازی‌ش، وایِ او!
ذرّات روحِ خاکیِ زن رنگ باخت وُ
کم کم طلای ناب شد از کیمیای او
(نقشه کشیده شد) : «زنِ محراب و اشک و آه!
نوبت رسیده است به مرگ و عزای او»
: «او آن پرنده‌ای است که بال پریدنش:
روح است و مرگ: دانه و بام و هوای او»
(نقشه شروع شد): شبحی شوم آمد وُ
خود را دمید در «قَدَر» و در «قضا»ی او
خرمای مرگ را به دهان بُرد و مستِ وصل
مرگی غریب آمد و شد آشنای او

سروده‌ی: مهدی زارعی
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان

http://www.upload.tazkereh.ir/images/97810105060471753699.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
07-07-2010, 17:30
http://shiaupload.ir/images/33605531744872152672.jpg (http://shiaupload.ir/images/33605531744872152672.jpg)


امام کاظم (ع) اسوه ظلم ستيزي

بي ترديد براي استواري و مقاومت در راه عقيده، پشتوانه اي قوي و نيرومند لازم است. طبق آموزه هاي قرآني بهترين پشتوانه هر انسان حقيقت طلبي، اتکا به حضرت پروردگار است و ميانبرترين و نزديک ترين راه در معرفت و قرب به حق، توجه به عبادت و معنويت است.
خداوند متعال مي فرمايد:
«از صبر و نماز ياري بجوييد.”(بقره/ 45)

حضرت کاظم(ع) با پيروي از اين رهنمود در مقابل نيروهاي باطل، از صبر و بردباري و نماز و عبادت ياري مي جست؛

آن حضرت شبها را تا سحر بيدار بود و شب زنده داري هايش همواره با استغفار بود، همراه با سجده هاي طولاني، اشکهاي ريزان، مناجات بسيار و ناله ها و زاري هاي مداوم در حال عبادت.

(الانوار البهيه، ص 205)



http://shiaupload.ir/images/08334096015193754444.jpg (http://shiaupload.ir/images/08334096015193754444.jpg)

شكوه انتظار
07-07-2010, 19:27
کتابخانه دیجیتالی شامل :
زندگینامه : شامل : ولادت واسم ولقب و... ، خلاصه اي از زندگاني امام کاظم ( ع ) ، نگرشي برزندگي امام كاظم ( ع ) ، نگاهى به زندگى امام موسى بن جعفر عليه السلام ، ستاره اندلس مادر امام موسي كاظم ( ع ) ، آفتاب مغرب ( همسر امام كاظم‏«ع‏» )، اولاد واعقاب امام موسى عليه السلام
سیره : شامل : صلابت و مدارا در سيره امام كاظم عليه السلام ، پرتوى از سيره و سيما ، سيماي اقتصادي امام هفتم ( ع ) ، امام کاظم عليه السلام اسوه صلابت و ظلم ستيزي ، مبارزات امام كاظم ( ع ) ، با امام کاظم ( ع ) در سايه قرآن ، مـكـارم اخـلاق و عبادت وسخاوت و...
فضائل: شامل : گوشه‏اى از ويژگى‏هاى شخصيتى امام هفتم عليه السلام ، امام كاظم ( ع ) قهرمان صبرو استقامت در بند زندان
امامت : شامل : نگاهى كوتاه به ادله اثبات امامت امام كاظم‏عليه السلام ، حضرت موسى بن جعفر ( ع ) ، پيشواى هفتم حضرت امام موسى بن جعفر ( ع ) ، امام موسى الكاظم ( عليه السلام )
اصحاب : شامل : اصحاب امام موسى كاظم عليه السلام ، علي بن يقطين، كارگزار حضرت كاظم ( ع ) ، پاسداران ولايت در عصر امام كاظم ( ع )
سخنان : شامل : چهل حدیث 1 ، چهل حديث 2 ، سخنان امام هفتم ( ع ) در زندان ، رهنمودهاي تربيتي امام كاظم عليه‏السلام ( بخش اوّل )
داستان : شامل: چهل داستان
معجزات : شامل : منتهی الامال حاج شیخ عباس قمی
شعر : شامل : اشعار ولادت ، مراثی
شهادت : شامل : مرارت و شهادت امام كاظم ( ع ) ، حسّاسيّت هارون نسبت به امام كاظم «ع» ، شهادت حضرت موسى بن جعفر ( ع )
كاظمين : شامل : مراكز زيارتى کاظمین ، برخى بيوت و ضمايم حرم مطهر ، بغداد ، مراكز زيارتى و ديدنى بغداد ، نورافشانى در كاظمين ( ع )
زیارت : شامل: فضيلت و كيفيت زيارت كاظمين‏ ، و اما زيارت مشترك ميان دو امام همام عليهما السلام‏ ، صلوات ، دعای سریع الاجابه ، دعای قنوت حضرت ، نماز حضرت كاظم عليه السلام‏ ، دعاى جوشن صغير
کتابشناسی : شامل : كتابهاى چاپى عربى ، کتابهاى خطى عربى ، كتابهاى چاپى فارسى ، كتابهاى اردو ، كتابهاى تركى ، مقالات فارسى ، مقالات عربى ، كتابهايى در تاريخ و جغرافياى

كاظمين ، کتابشناسی امام موسی کاظم ( ع ) و غیره ..

http://www.ghaemiyeh.com/images/stories/narmafzar/imamkazem-a.png
[/URL]
http://upload.tazkereh.ir/images/99231676867368451484.gif
[URL="http://ashnaa.persiangig.com/imamkazem-a.jar"]دریافت نرم افزار دانستنیهای امام کاظم علیه السلام http://www.ghaemiyeh.com/images/mobic.gif (http://www.ghaemiyeh.com/narmafzar/imamkazem-a.jar)

http://upload.tazkereh.ir/images/99231676867368451484.gif

خادمه زینب کبری(س)
07-07-2010, 23:21
http://www.onlinesite.ir/images/card/32/06.jpg




توصيه‌هاي امام به علي بن يقطين

امام كاظم عليه السلام، على بن يقطين، يكى از ياران نزديك خويش را از اين فرمان استثنا كرد و اجازه داد تا منصب وزرات را در روزگار هارون عهده دار گردد و پيش از او، منصب زمامدارى را در ايام مهدى بپذيرد.

او نزد امام موسى عليه السلام رفت و از او اجازه خواست تا استعفا دهد و منصب خود را ترك كند، اما امام او را از اين كار بازداشت و به او گفت: «چنين مكن، برادران تو به سبب تو عزّت دارند و به تو افتخار مي‌كنند، شايد به يارى خدا بتوانى شكست‌ها را درمان كنى و دست بينوايى را بگيرى يا به دست تو، مخالفان خدا در هم شكسته شوند.

اى على! كفّاره و تاوان شما، خوبى كردن به برادران است، يك مورد را براى من تضمين كن، سه مورد را برايت تضمين مي‌كنم، نزد من ضامن شو كه هر يك از دوستان ما را ديدى نياز او را برآورى و او را گرامى دارى و من ضامن مي‌شوم كه هرگز سقف زندانى بر تو سايه نيفكند و دم هيچ شمشير به تو نرسد و هرگز فقر به سراى تو پاى نگذارد.

اى على! هر كس مؤمنى را شاد سازد، اول خداى را و دوم پيامبر را و در مرحله سوم ما را شاد كرده است.



http://shiaupload.ir/images/68914239602659697646.jpg (http://shiaupload.ir/images/68914239602659697646.jpg)

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
08-07-2010, 01:51
http://upload.tazkereh.ir/images/82710218075475598439.gif





نفي ظلم‌پذيري ارمغان ‏دوران امامت امام موسي كاظم(ع) براي جامعه اسلامي است



گروه معارف: عضو هيات علمي موسسه امام خميني(ره) نفي ظلم‌پذيري و حفظ روحيه عزت‌مداري را از ويژگي هاي بارز ‏دوران امامت امام كاظم(ع) دانست و بهره‌گيري از ويژگيهاي اخلاقي و اجتماعي ‏حضرت توسط كارگزاران نظام را منوط به فهم عميق و بصيرت ديني عنوان ‏كرد.‏



حجت‌الاسلام دكتر محمدرضا جباري، عضو هيات علمي موسسه آموزشي پژوهشي امام ‏خميني (ره) در گفتگو با خبرنگار شبستان با اشاره به دوران حساس امامت امام موسي ‏كاظم (ع) دو نقش عمده را براي حضرت قائل شد و به تشريح آن پرداخت و گفت: ‏بني‌عباس با شعار حمايت از اهل بيت (ع) بروي كارآمد وظيفه امام موسي كاظم (ع) در ‏قبال چنين حكومتي كه حضرت را رقيب خود مي‌دانستند حفظ ‏شيعه از خطرات و انحرافات زمان بود.



بعد علمي و ارشادي از ديگر نقش هاي حضرت در آن ‏دوران بود كه با توجه به شرايط موجود در قرن دوم هجري قمري يعني ظهور فرقه‌هاي مختلف ‏در عالم اسلامي، حضرت مي‌بايست با نگاهي تيزبين شيعه را از ميان اين بلواهاي فكري ‏نجات دهد.‏



وي اواسط قرن دوم هجري قمري يعني سال 148 را آغاز دوران امامت امام موسي كاظم ‏‏(ع) عنوان و به ويژگيهاي اين دوران اشاره كرد و اظهار داشت: عدم تدوين حديث به مدت ‏يك قرن دوره خاصي در جهان اسلام ايجاد كرده بود همچنين فرقه‌هاي متعددي در اين ‏دوران رواج و ارج گرفت و جامعه اسلامي با پرسشهاي متعددي مواجهه بود كه امام ‏موسي كاظم (ع) با پاسخ به اين پرسشها شبهات موجود در جامعه شيعي وغيرشيعي ‏را برطرف مي‌كردند.‏



نويسنده كتاب سازمان وكالت و نقش آن در عصر ائمه، كتاب برگزيده سال ولايت در سال ‏‏82 و كتاب برگزيده سال حوزه در سال 83 به تشريح عملكرد امام موسي كاظم (ع) در ‏دوران چهار خليفه عباسي پرداخت و تصريح كرد: در اوايل دوران خلافت منصور و هادي ‏عباسي حضرت فرصت داشت تا با مردم جامعه ارتباط مستقيم داشته باشد و در اين ‏دوران به برگزاري جلسات حديث گويي و مباحثه در منزل و مسجد پيامبر (ص) ‏مي‌پرداختند اما در دوران خلافت مهدي عباسي و هارون الرشيد ايشان با دشواريهاي ‏بسياري مواجه بودند از اين رو حضرت با تقويت شبكه وكالت و نمايندگانشان كه پيشينه ‏آن به دوران امامت امام صادق (ع) برمي‌گردد و به جبران كاهش ارتباطشان با جامعه ‏شيعي پرداختند.‏



وي نفي ظلم‌پذيري را از ويژگي هاي بارز دوران امامت امام موسي كاظم (ع) دانست و تاكيد ‏كرد: امام موسي كاظم (ع) در فرمايشات خود تاكيد داشتند كه شيعيان نه بايد ظلم كنند و ‏نه ظلم را بپذيرند. تعيين حدود فدك نمونه بارز حركت در اين مسير است، همچنين حضور ‏علي بن يقطين بعنوان يكي از اصحاب خاص حضرت در دربار خلفاي عباسي به دستور ‏امام موسي كاظم (ع) نيز براي تحقق اين سخن صورت گرفت. در حقيقت اين حضور ‏عاملي بود تا اينكه خلفاي عباسي ستم كمتري نسبت به مسلمانان داشته باشند و اين ‏تصوير نادرستي است كه بپذيريم ائمه (ع) افرادي ظلم‌پذير و دائماً در حال تقيه بودند چرا ‏كه اگر چنين ويژگيهايي در ايشان بود هرگز زنداني و به شهادت نمي‌رسيدند.‏



حجت‌الاسلام جباري حفظ روحيه عزت مداري و بيان حق و حقيقت را از ديگر ويژگيهاي ‏بارز دوران امامت امام موسي كاظم (ع) عنوان كرد.‏



وي به تبيين ديدگاه شيعه نسبت به ائمه (ع) پرداخت و اظهار داشت: نقش رهبري و ‏مرجعيت سياسي، ولايت ظاهري، هدايت و رهبري ديني و ولايت باطني نسبت به عالم ‏هستي سه نقشي هستند كه شيعه براي ائمه (ع) قائل است از اين رو تنها حضور ‏فيزيكي آنها زمينه هدايت جامعه را فراهم نمي كرد بلكه ايشان با استفاده از ولايت ‏باطني كه نسبت به عالم هستي دارند همواره روشنگر مسير زندگي مردم هستند.



در ‏دوران امام موسي كاظم (ع) به ويژه در دوران اسارت ايشان نيز چنين تاثيري زمينه هدايت ‏جامعه را فراهم كرد بعلاوه اينكه حضرت در كوچكترين فرصت با تربيت شاگردان و از طريق ‏وكلاي خود به هدايت جامعه مي‌پرداختند به طوري كه بيشترين روايات فقهي و تدوين جامع ‏احاديث مرهون دوران امامت ايشان است.



نويسنده كتاب مكتب حديثي قم از آغاز تا قرن پنجم، كتاب برگزيده كنگره آثار دين پژوهي ‏سال 83 درايت و تيزبيني امام موسي كاظم(ع)، تاكيد ايشان بر نفي ظلم‌پذيري، ‏كارگشايي كار مومنان، تاكيد بر جايگاه عقل در مساله حكومت‌داري، تاكيد بر مهرورزي و ‏دوستي با مردم را از جمله نكات آموزنده موجود در سيره حضرت براي كارگزاران نظام ‏اسلامي عنوان كرد.‏



عضو هيات علمي موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) ادامه داد: تاكيد بر ‏نفي دنياگرايي و ترك كبير نيز بايد در نظر كارگزاران نظام اسلامي قرار گيرد چرا كه امام ‏موسي كاظم در زمينه دنيادوستي مي‌فرمايند كه هر كس دنيا را دوست بدارد خوف ‏آخرت از دل او مي‌رود و بنده‌اي كه علاقمند دنيا باشد بهره‌اي از دانش و حكمت نمي‌برد. ‏



حجت‌الاسلام جباري رعايت امانت‌داري، حمايت از مظلوم و حق‌گويي را از ديگر نكات ‏آموزنده سيره امام موسي كاظم (ع) براي كارگزاران نظام اسلامي دانست و تصريح كرد: ‏هر زمان امانتداري در مسئولان نظام افزايش يابد مردم نيز به آن نظام راغب مي‌شوند ‏همچنين با توجه به فرمايش امام موسي كاظم (ع) كه نجات واقعي در تبعيت از حق ‏است كارگزاران نظام اسلامي با تاكيد بر حق‌گويي مي‌توانند موجبات نجات جامعه ‏اسلامي را فراهم كنند.



وي خاطرنشان كرد: تمامي ويژگيهاي اخلاقي و رفتاري امام موسي كاظم (ع) زماني توسط كارگزاران نظام اسلامي ‏قابل اجراست كه پيروي از اين اصول از روي بصيرت و فهم ‏عميق به دين انجام شود.‏





http://upload.tazkereh.ir/images/82710218075475598439.gif

نرگس منتظر
08-07-2010, 03:10
http://shiaupload.ir/images/23546807722098630342.png (http://shiaupload.ir/images/23546807722098630342.png)
http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif

http://upload.tazkereh.ir/images/84704193677368315742.gif
http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif



ماه در محاق
تاریک نشینانِ تاریک اندیش، توان نظاره بر نور را نداشتند. افکار سیاه و کردار ظلمانی آنان، جامعه را تنها برای خدمت به خود می خواست.

حاکمان جور و ستم، همواره خود را با شمشیر و سرنیزه بر مردم تحمیل می کردند.

در این میان، مردی بود که بر وسعت انسانیت حکومت می کرد؛ حکومت بر قلب ها.

اربابان نادانی، می پنداشتند اگر پیشوای هفتم شیعیان را زندانی کنند، مشکل خود را حل می کنند؛ ولی نمی دانستند آنانی که به موجب شرافت ذاتی
و بزرگواری و حق گویی زندانی می شوند، بر شرفشان افزوده می شود.
" " "
مرا ملامت کردند که تو زندانی شدی. گفتم که این عیب نیست؛
کدام شمشیرِ کاری هست که او را در نیام قرار ندهند؟

مگر نمی بینی شیر را که به بیشه خود خو می گیرد و از آن خارج نمی شود؛
ولی درندگانِ پست و ضعیف،
آزادند و همواره در حرکت به هر سوی؟!

اگر پاهای او را در بند و زنجیر بسته می بینی،
اندوهگین نباش و بی تابی نکن؛
خلخال و زینت آزادمردان،
همین چیزهاست.



http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif
http://upload.tazkereh.ir/images/84704193677368315742.gif
http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
08-07-2010, 09:07
http://upload.tazkereh.ir/images/48832575733593010661.png



(http://upload.tazkereh.ir/images/52313510088333150689.jpg)


این سان كه چشم اهل دل از خون دل تر است
بهر عزاى حضرت موسى ابن جعفر است


خاك زمين شهر مدينه ز داغ او
چون آسمان سينه ما لاله پرور است

از ياد زهر و سينه سوزان آن امام
چشم مواليان حزينش ز خون تر است

پور امام صادق رهبر به مسلمين
نور دو چشم فاطمه و جان حيدر است


با آن كه بود قدرت او قدرت على
با آن كه علم و دانش او چون پيمبر است

اما صلاح و مصلحت روزگار بود
تسليم محض در بر خلاّق اكبر است

عمرش اگرچه گوشه زندان به سر رسيد
اما عنايتش به جهان سايه گستر است

او عاشق لقاى خدا بود و در جهان
زندان و قصر در نظر او برابر است

يك روز با صبورى و يك روز با جهاد
ترويج دين براى امامان مقدر است

زندان ز شأن و منزلتش هيچ كم نكرد
يك موى او ز جمله آفاق برتر است

ما ذره ايم در بر نور جمال او
او مهر آسمان بود و ذره پرور است

فردا كه هر كسى به شفيعى برد پناه
چشم تمام خلق به موسى بن جعفر است

«خسرو» چه غم ز كثرت عصيان ترا بود
او شافع گناه تو در روز محشر است





http://upload.tazkereh.ir/images/46868831460520170808.jpg (http://upload.tazkereh.ir/images/37163718827178617739.jpg)

شكوه انتظار
08-07-2010, 10:21
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2426/2426707mleo3siku1.gif
زندانی نمودن امام و چگونگي شهادت:
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2426/2426707mleo3siku1.gif
درباره حبس امام موسي (ع) به دست هارون الرشيد شيخ مفيد در ارشاد روايت مي كند كه علت گرفتاري و زنداني شدن امام، يحيي بن خالد بن بر مك بوده است زيرا هارون فرزند خود امين را به يكي از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث كه مدتي هم والي خراسان بوده است سپرده بود و يحيي بن خالد بيم آن را داشت كه اگر خلافت به امين برسد جعفربن محمد را همه كاره دستگاه خلافت سازد و يحيي و بر مكيان از مقام خود بيفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شيعه بود و قايل به امامت موسي (ع) و يحيي اين معني را به هارون اعلام مي داشت. سرانجام يحيي پسر برادر امام را به نام علي بن اسماعيل بن جعفر از مدينه خواست تا به وسيله او از امام و جعفر نزد هارون بدگويي كند. گويند امام هنگام حركت علي بن اسماعيل از مدينه او را احضار كرد و از او خواست كه از اين سفر منصرف شود. و اگر ناچار مي خواهد برود از او سعايت نكند. علي قبول نكرد و نزد يحيي رفت و بوسيله او پيش هارون بار يافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامي مال به او مي دهند تا آنجا كه ملكي را توانست به هزار دينار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدينه امام و جمعي از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت يا رسول الله از تو پوزش مي خواهم كه مي خواهم موسي بن جعفر را به زندان افكنم زيرا او مي خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بريزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بيرون بردند و او را پوشيده به بصره نزدوالي آن عيسي بن جعفربن منصور بردند.
عيسي پس از مدتي نامه اي به هارون نوشت وگفت كه موسي بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز كاري ندارد يا كسي بفرست كه او را تحويل بگيرد يا من او را آزاد خواهم كرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربيع سپرد و پس از مدتي از او خواست كه امام را آزاري برساند اما فضل نپذيرفت و هارون او را به فضل بن يحيي بن خالد برمكي سپرد. چون امام در خانه فضل نيز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنيدن اين خبر در خشم شد و آخر الامر يحيي امام را به سندي بن شاهك سپرد و سندي آن حضرت را در زندان مسموم كرد و چون آن حضرت از سم وفات يافت سندي جسد آن حضرت را به فقها و اعيان بغداد نشان داد كه ببيند در بدن او اثر زخم يا خفگي نيست. بعد او را در باب التبن در موضعي به نام مقابر قريش دفن كردند. تاريخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر يا پنجم يا بيست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگي گفته اند.

http://sl.glitter-graphics.net/pub/2426/2426707mleo3siku1.gif

سخنان برگزيده
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2426/2426707mleo3siku1.gif
زيارت قبر پدرم، موسى بن جعفرعليه السلام، مانند زيارت قبر حسين‏عليه السلام است.
امام كاظم همواره از بيم خدا مى‏گريست، چندان كه محاسنش از اشك تر مى‏شد.
سه چيز تباهى مى‏آورد: پيمان شكنى، رها كردن سنّت و جدا شدن از جماعت.
كمك كردن تو به ناتوان، بهترين صدقه است.
اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در ميان شما بود، قائم ما قيام مى‏كرد.
كسى كه هر روز خود را ارزيابى نكند، از ما نيست.
در هر چيزى كه چشمانت مى‏بيند، موعظه‏اى است.
هر كس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قيامت از او باز مى‏دارد.
هر گاه سه نفر در خانه ‏اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نكنند؛ زيرا نجوا كردن، نفر سوم را ناراحت مى‏كند.
مبادا از خرج كردن در راه طاعت خدا خوددارى كنى، و آن‏گاه دو برابرش را در معصيت خدا خرج كنى.
مبادا حريم ميان خود و برادرت را (يكسره) از ميان ببرى؛ چيزى از آن باقى بگذار؛ زيرا از ميان رفتن آن، از ميان رفتن شرم و حيا است.
خير برسان و سخن نيك بگو و سست رأى و فرمان‏برِ هر كس مباش.
مصيبت براى شكيبا يكى است و براى ناشكيبا دوتا.
شكيبايى در عافيت بزرگ‏تر است از شكيبايى در بلا.
از شوخی خودداری کن زيرا شوخی جلوه معنوی ترا مي زدايد .
چيزی نيست که چشمانت آن را بنگرد ، مگر آن که در آن پند و اندرزی است .
برای هر چيزی دليلی بايد ، و دليل خردمند تفکر است ، و دليل تفکر خاموشی .
همنشينی با اهل دين ، شرف دنيا و آخرت است .


http://sl.glitter-graphics.net/pub/2426/2426707mleo3siku1.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
08-07-2010, 12:02
http://upload.tazkereh.ir/images/15461936870220458188.gif


مشكات هدايت (1) // مساوات و برابري سيره‌ي عملي امام موسي كاظم (ع)‏



گروه معارف: مساوات و برابري سيره‌ي عملي امام هفتم (ع) است كه براي تمام ‏مسلمانان يك حجت شرعي درس‌آموز مي‌باشد.‏



خبرگزاري شبستان: در حديثي در كتاب اصول كافي جلد پنج صفحه 166 درخصوص ‏ويژگيها و خصلتهاي امام موسي كاظم (ع) آمده كه هنگامي كه ميوه‌ها مي‌رسيد امام به ‏اصحاب خود دستور مي‌دادند آنها را ببرند و بفروشند و هر روز همه مسلمانان ميوه ‏موردنياز خود را از بازار تهيه كنند.‏



سيره عملي اهل بيت (ع) مانند گفتار آنها براي مسلمانان حجت شرعي و آموزنده‌اي ‏است، براساس اين حديث امام موسي كاظم (ع) به مسلمانان دستور داده بودند احتياجات خود ‏را مانند همه مسلمانان روز به روز تهيه كنند روزي كه آن جنس در بازار زياد بود و همه ‏مسلمانان مي‌توانستند آن جنس را تهيه كنند براي امام و خانواده‌هاي آن حضرت تهيه ‏مي‌كردند و روزي كه آن جنس در بازار نبود امام و همه مسلمانان از آن ميوه و ‏جنس استفاده نمي‌كردند اين كار سيره‌ي هميشگي امام (ع) بود.‏



امام هفتم (ص) اصرار داشتند مثل همه مسلمانان زندگي كنند و در خورد و خوراك هيچ ‏امتيازي بر ديگر مسلمانان نداشته باشند شرعاً هيچ اشكالي نداشت كه امام از ملك ‏شخصي خود در طول سال بهره‌مند باشد اما آن حضرت به اين امكان مشروع هم رضايت ‏نمي‌دادند.‏



در بينش الهي امام موسي كاظم (ع) فرزندان مسلمانان با فرزندان خود آنها فرقي ‏نداشتند.‏



http://upload.tazkereh.ir/images/15461936870220458188.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
08-07-2010, 14:27
http://shiaupload.ir/images/09594041584606985809.jpg (http://shiaupload.ir/images/09594041584606985809.jpg)




http://upload.tazkereh.ir/images/64368834506708688650.gif


مشكات هدايت (2)// مساوات و برابري سيره‌ي عملي امام موسي كاظم (ع)‏


گروه معارف: شيعيان امام موسي كاظم (ع) بايد در مسيري گام بردارند كه رفتارشان متناسب با آن ‏حضرت باشد و اگر قدرت اين مقدار مواسات را ندارند حداقل از احتكار و گران‌فروشي در ‏معامله پرهيز كنند.‏



خبرگزاري شبستان: در حديثي در كتاب اصول كافي جلد پنجم صفحه 166 درخصوص ‏ويژگيها و خصلتهاي امام موسي كاظم (ع) آمده كه هنگام رسيدن ميوه‌ها، امام ‏به اصحاب خود دستور مي‌دادند همه آنها را برده و بفروشند و هر روز همه مسلمانان ميوه ‏موردنياز خود را از بازار تهيه كنند.‏



سيره عملي اهل بيت (ع) مانند گفتار آنها براي مسلمانان حجت شرعي و درسي آموزنده است، ‏مسلمانان زماني از شيعيان واقعي امامان محسوب مي‌شوند كه از آنها در همه زمينه ها ‏پيروي كنند و دستورالعملهاي آنها را بكار بندند و اگر در عمل و گفتار متفاوت عمل شود، ‏به نتيجه‌ي مطلوب نخواهند رسيد.



براساس اين حديث امام موسي كاظم(ع) به ‏مسلمانان دستور داده بودند احتياجات خود را مانند همه مسلمانان روز به روز تهيه كنند و ‏روزي كه اجناسي در بازار زياد بود و همه مسلمانان مي‌توانستند آن جنس را تهيه كنند ‏براي امام و خانواده‌هاي آن حضرت هم تهيه مي‌كردند و روزي كه آن جنس در بازار نبود ‏امام و همه مسلمانان از آن ميوه و جنس استفاده نمي‌كردند.



امام هفتم (ع) همچون ساير ائمه اصرار داشتند همانند همه مسلمانان زندگي كنند و در خورد و خوراك هيچ ‏امتيازي بر ديگر مسلمانان نداشته باشد شرعاً هيچ اشكالي نداشت كه امام از ملك ‏شخصي خود در طول سال بهره‌مند باشند اما آن حضرت به اين امكان مشروع هم رضايت ‏نمي‌دادند.‏



در بينش الهي امام موسي كاظم (ع) فرزندان مسلمانان با فرزندان خود آنها فرقي ‏نداشتند.‏



اين در واقع اوج مواسات با ساير مسلمانان است كه امام (ع) رعايت مي‌كردند و با وجود اينكه ايشان امام ‏مسلمانان بودند اما حاضر نبودند در اموال شخصي خود به گونه‌اي تصرف كنند كه با ساير مسلمانان همساني داشته باشد.‏



شيعيان امام موسي كاظم (ع) بايد در اين مسير گام بردارند و رفتار خود را متناسب با آن ‏حضرت كنند و اگر قدرت اين مقدار مواسات را ندارند لااقل از احتكار و گران‌فروشي در ‏معامله پرهيز كنند.‏



گران فروشي و كم فروشي از آفات كسب حلال است كه دوستان امام كاظم بايد از اين ‏نوع اعمال پرهيز كنند.

اين چنين پولي كه با مكر و حيله و ترجيح دادن خود به ديگران به دست آمده صرف باطل و ‏هوي و هوس مي‌شود و ظلمت و محروميت و ناداني را به همراه خواهد داشت در اين ‏روايت ترجيح دادن ديگران بر خود، مواسات، گذشت، يكرنگي و دوستي ميان مسلمانان ‏به آنان توصيه شده است.‏


http://upload.tazkereh.ir/images/64368834506708688650.gif

رایکا
08-07-2010, 14:41
استراتژي مبارزه در سيره امام هفتم (ع)


امام موسي بن جعفر(ع) همان راه و روشي را ادامه داد كه امام صادق(ع) درروبرو شدن با اجتماع، بر محور عمل و برنامه ريزي اتخاذ كرده بود. اين محورها عبارتند از:
محور نخستين: برنامه ريزي فكري و آگاهي دادن عقيدتي و چاره انديشي در روبرو شدن با عقايد منحرف و انگيزه ها و واپس گرائيهاي شعوبي و نژاد پرستي و عقايد مختلف ديني.
از خطرناكترين اين تبليغات زهر آگين، تبليغ افكار الحادي و كفرآميز بود كه تزريق زهر آن فعاليت و گسترش در دلهاي نوجوانان مسلمان سرازير شده بود. موضع امام موسي(ع) دربرابر اين تبليغات، آن بود كه با دلايل استوار در برابر آن بايستد و با پوچي و بي مايگي آن به معارضه برخيزد و دوري آنرا از منطق و واقعيت توضيح دهد و عيوب آن را بازگويد تا آنجا كه گروهي انبوه از پيروان آن عقايد به اشتباه خود و فساد خط مشي اتخاذي خويش اعتراف كردند و به اين جهت جنبش امام درخشندگي يافت و قدرت علمي آن حركت منتشر گرديد و به گوشها رسيد. چندان كه گروهي بزرگ از مسلمانان آن را پذيرفتند و اين امر به مسئولان حكومت گران آمد و با آنان با شدت و فشار شكنجه رفتار كردند و در زمينه هاي عقيدتي آنان را از گفتگو بازداشتند و امام موسي(ع) ناچار شد به هشام (يكي از اصحاب خود) فرستاده اي گسيل دارد و او را هشدار دهد تا بعلت خطرهاي موجود از سخن گفتن خودداري كند و هشام تا مرگ مهدي خليفه از سخن گفتن خودداري كرد.
گروهي كثير از بزرگان دانشمندان و راويان حديث، از كساني كه در دانشگاه بزرگ امام صادق (ع) تحصيل مي كردند، هنگام اقامت او در يثرب، پيرامون امام موسي(ع) گرد آمدندو ايشان با توانائي و نيروي بسيار، برفقه اسلامي، آراء و عقايد خردمندانه درفقه اسلامي ابراز كردند. مجموعه هاي بسيار از احكام اسلامي به آن حضرت منسوب است كه درباب حديث وفقه تدوين شده است و دانشمندان و راويان حديث همواره با آن افاضات علمي، همدم بودند و احاديث و گفتگوها و فتواهاي او را ثبت مي نمودند.
سيد بن طاووس چنين روايت كرده است كه ياران و نزديكان امام كاظم (ع) درمجلس او حاضر مي شدند و لوحه هاي آبنوس درآستين ها داشتند. هرگاه او (ع) كلمه اي مي گفت يا درموردي فتوي مي داد، به ثبت آن مبادرت مي كردند.
آن دانشمندان همه انواع علوم را با توجه به گوناگوني و وسعت آن از او نقل كرده اند. كوششهاي علمي حضرت همه مراكز اسلامي را فراگرفته بود و دانشمندان نسلي پس از نسلي، عطاياي علمي او را نقل كرده اند.
محور دوم: نظارت مستقيم برپايگاههاي توده اي و طرفداران وپ يروان خود وهماهنگي با آنها درپيش گرفتن مواضع منفي در برابر حكومت، به منظور ناتوان كردن حكومت از نظر سياسي و بريدن از آن و حرام كردن تماس با آن به منظور آماده كردن زمينه هاي سقوط آن حكومت و نابود كردن آن از نظر سياسي.
چيزي كه امام (ع) را دلير ساخت تا چنين موضع استواري داشته باشد، دگرگوني آشكار گستردگي و انتشار پايگاههاي مردمي ايشان بود.
اين مطلب با جنبش امام(ع) و با فعاليتهاي منفي او نسبت به حكومت منحرف عباسيان و فراخواندن او درحرام دانستن ياري با حكومت، در هر زمينه از زمينه ها، هماهنگ شده بود. اين موضع امام درگفتگوي وي با يكي از اصحاب، (صفوان) آشكار مي گردد:
- اي صفوان همه چيز تو پسنديده است جز يك چيز.
- فدايت شوم، آن چيست؟
-كرايه دادن شترهايت به اين ستمكار - يعني هارون.
-به خدا سوگند آنها را از جهت تكبر و خودخواهي و يا شكار وسرگرمي كرايه نداده ام، بلكه براي اين راه - راه مكه- كرايه داده ام و خود همراهي با شتران را برعهده نمي گيرم بلكه غلامان خود را با آنان مي فرستم.
امام (ع) به او گفت:
- اي صفوان آيا كرايه ات برعهده آنان است؟
-آري فدايت گردم.
- آيا دوست مي داري زنده بمانند تا كرايه تو را بپردازند.
-آري.
-پس فرمود: هركس بقاي آنان را دوست داشته باشد از آنان است و هركس از آنان باشد وارد آتش گردد.
امام نارضايتي و خشم خود را از حكومت هارون، پياپي ابراز مي فرمود و همكاري با آنان را درهر صورت و شكل كه باشد حرام مي دانست و اعتماد و تكيه بر آن را منع مي كرد و با اين سخن كه فرمود:
به آنان كه ستمكارند تكيه مكنيد كه گرفتار دوزخ مي گرديد، مردم را از تماس با ستمكاران باز مي داشت و تمايل به آنان را بر مسلمانان حرام كرد.
و ترك كردن آنان را ضروري دانست. حتي اگر تماس با آنان به علت بعضي مصلحتهاي شخصي بوده باشد.
آن حضرت ياران خويش را از شركت كردن در سلك حكومت هارون يا پذيرفتن هرگونه مسئوليت و وظيفه دولتي برحذر ميداشت و به زيادبن ابي اسلمه فرمود:
«اي زياد، اگر از پرتگاهي بلند فروافتم و پاره پاره گردم بيشتر دوست مي دارم تا براي آنان كاري انجام دهم و يا بر بساط كسي از آنان پاي گذارم.»
اما امام(ع)، علي بن يقطين يكي از بزرگ ياران خويش را ازين فرمان استثناء كرد و اجازه داد تا منصب وزارت را در روزگار هارون عهده دار گردد و پيش از او، منصب زمامداري را در ايام مهدي بپذيرد. او نزد امام موسي(ع) رفت و از او اجازه خواست تا استعفا دهد و منصب خود را ترك كند. اما امام(ع) او را ازين كار بازداشت. و به او گفت «چنين مكن، ما به تو آموخته شده ايم و برادران تو به سبب تو عزت دارند و به تو افتخار مي كنند. شايد به ياري خدا بتواني شكسته اي را درمان كني و دست بينوائي را بگيري يا بدست تو مخالفان خدا درهم شكنند. اي علي، كفاره و تاوان شما، خوبي كردن به برادرانتان است. يك مورد را براي من تضمين كن، سه مورد را برايت تضمين مي كنم. نزد من ضامن شو كه هر يك از دوستان ما را ديدي نياز او را برآوري و او را گرامي داري و من ضامن مي شوم كه هرگز سقف زنداني به تو سايه نيفكند و دم هيچ شمشير به تو نرسد و هرگز فقر به سراي تو پاي نگذارد.
اي علي، هركس مؤمني را شاد سازد، اول خداي را و دوم پيامبر را و در مرحله سوم ما را شاد كرده است.»
محور سوم: موضوع آشكار و صريح در احتجاج با كسيكه زمامدار حكومت بود به اينكه خلافت حق آن حضرت است نه ديگري و بر همه مسلمانان در احراز اين مقام برتري دارد.
مناظره او(ع) با هارون الرشيد در مرقد نبي اكرم(ص) و در برابر توده اي عظيم از اشراف و فرماندهان ارتش و كارمندان عاليرتبه دولت اتفاق افتاد. هارون روي به ضريح مقدس به رسول اكرم(ص) چهره سود و چنين سلام گفت: «درود بر تو اي پسر عم»! و به انتساب خود به نبي اكرم افتخار مي كرد. آنگاه امام كه حاضر بود، بر نبي اكرم درود فرستاد و گفت: «سلام بر تو باد اي پدر».
هارون رشيد از اين سخن ناراحت شد زيرا امام(ع) در آن فخر و مجد بر او پيشي گرفته بود. پس با آهنگي لبريز از كينه و خشم به او گفت: «چرا گفتي كه تو از ما به رسول الله(ص) نزديكتري؟. و امام پاسخي تند به او داد و گفت: «اگر رسول الله زنده مي شد و از تو دخترت را خواستكاري مي فرمود، آيا او را اجابت مي كردي؟ هارون گفت: سبحان الله و به اين كار بر عرب و عجم فخر مي كردم.
امام گفت: اما او دختر مرا خواستكاري نمي كرد و من دختر به او نمي دادم زيرا او پدر ما است نه پدر شما. و به اين علت ما به او نزديكتريم.
هارون كه اين دليل او را از پاي درآورد، به منطق ناتوانان پناه برد و به دستگيري امام(ع) فرمان داد و او را زنداني كرد.
موضع امام(ع) در برابر هارون، آشكار و روشن بود. امام(ع) در يكي از كاخهاي استوار و زيباي هارون كه مانند آن در بغداد و جاي ديگر نبود، وارد شد. هارون سرمست از قدرت گفت: اين سرا چگونه است؟
امام بي واهمه و بي اعتنا از قدرت و جبروت او گفت: اين سراي فاسقان است. خداي تعالي فرمايد:
«ساصرف عن اياتي الذين يتكبرون في الارض بغير الحق و ان يروا كل آيه لايومنوا بها و ان يروا سبيل الرشد لايتخذوه سبيلا و ان يروا سبيل الغي يتخذوه سبيلا».
(كساني را كه در روي زمين، بي شايستگي، برخلاف حق گردن مي فرازند از آيات خود روي گردان ميكنم. هرچند همه آيات را مي بينند، به آن ايمان نمي آورند و اگر راه رشد را ببينند آن راه را برنمي گزينند و اگر راه گمراهي را مشاهده كنند آنرا انتخاب مي كنند. (هود/ 113)
هاررون از خشم لرزيد و موجي از تشويش او را فرا گرفت. آنگاه به امام گفت: خانه از آن كيست؟
- اين سرا شيعه ما را مجال است و ديگران را فتنه.
- چرا صاحبخانه آنرا باز پس نمي گيرد؟
- خانه را آباد ازو گرفتند و تا آباد نگردد آنرا پس نمي گيرد.
شيعيان تو كجايند؟ و در اينجا امام(ع) سخن حق تعالي را قرائت كرد:
«لم يكن الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين منفكين حتي تأتيهم البينه ».
(كافران از اهل كتاب و مشركان جدا نبودند تا براي آنان از جانب خداي بينه اي آمد). (بينه/1)
هارون را خشم فرا گرفت و گفت آيا ما كافريم؟
- نه، اما چنانكه خداي تعالي فرمايد:
«الذين بدلوا نعمه الله كفراً و احلوا قومهم دارالبوار.
(... آنان كه نعمت خداي را به كفر تبديل كردند و پيروان خود را در سراي هلاكت جاي دادند.)
ابراهيم- 27- 28
و اينچنين امام آشكار كرد كه هارون منصب خلافت را غصب كرده و سلطنت و حكومت را، دزديده است. اين مطلب خشم هارون را بر او(ع) برانگيخت و به هنگامي كه شنيد امام او را به مبارزه مي طلبد و در موضعي است كه در آن نرمش نيست، در سخن خود با امام(ع) به خشونت پرداخت.
و در هنگامي ديگر، وقتي هارون از امام(ع) راجع به فدك پرسيد تا آنرا به او باز پس دهد، امام(ع) از باز پس گرفتن خودداري فرمود مگر اينكه حدود آنرا نيز بازپس دهند.
رشيد پرسيد: حدود آن چيست؟
امام(ع) گفت: اگر حدود آنرا بگويم آنرا پس نخواهي داد.
هارون پاي فشرد تا حدود آنرا براي او معلوم دارد و امام(ع) چاره اي نديد جز آنكه مرزهاي فدك را تعيين كند و گفت:
«مرز نخستين عدن است» وقتي هارون اين سخن را شنيد چهره اش برافروخت. امام(ع) همچنان به سخن ادامه داد: «مرز دوم سمرقند» رنگ هارون به تيرگي گرائيد و خشمي بيكران او را فرا گرفت. اما امام(ع) گفتار خود را پي گرفت و فرمود: «مرز سوم افريقا» رنگ هارون سياه شد و با آوائي كه خشم از آن مي باريد گفت: «هيه» و امام، حد آخر را بيان فرمود و گفت: «از ساحل دريا تا ارمنستان»
رشيد خويشتنداري از دست بداد و گفت:
- آنوقت براي ما چيزي باقي نمي ماند.
- «ميدانستم كه تو آنرا بازپس نخواهي داد».
منبع: روزنامه کیهان

رایکا
08-07-2010, 14:47
حق گرايي و باطل ستيزي امام كاظم (ع)
نويسنده: محمدباقر منصوري




امام موسي كاظم(ع) همانند ديگر اوصياي الهي كوشيد تا در قول و عمل به عنوان نمونه عيني و شاهد كامل الهي ظاهر شود. زندگي او سرشار از آموزه ها و درس هايي است كه مي تواند راهنماي عمل هر يك از افراد و جوامع بشري باشد. هر كسي كه بخواهد در مسير كمالي قرارگيرد و زندگي فردي و اجتماعي خود را چنان بسازد كه احساس خوشبختي كند و هرگونه اندوهي از گذشته و ترسي از آينده خويش بزدايد، مي تواند با رجوع به آن بزرگوار، خود را در اين حالت قراردهد.
هر يك از امامان(ع) همانند پيامبران(ع) مظهر اسمي از اسماي الهي هستند كه در القاب نام هاي ايشان نمود مي يابد چنان كه حضرت موسي(ع) كليم الله و حضرت محمد(ص) حبيب الله و امام علي بن موسي(ع) رضا و
امام موسي بن جعفر(ع) كاظم است. آن حضرت در برابر بسياري از مصايب و شدايدي كه در زندگي خويش تحمل كرد كظم غيض نموده و با در پيش گرفتن صبر و شكيبايي بي مانند نمونه اي از پايداري در برابر ظلم و ستم ستمگران و دولت مردان باطل را به همه جهانيان نشان داده است. نوشتار حاضر تلاش مي كند تا صبر و پايداري آن حضرت(ع) را براساس سيره و قول ايشان بنماياند و نشان دهد كه چگونه آن حضرت(ع) در برابر فشارها حكومت هاي ظالم بني عباسي صبر پيشه كرد و هرگز دمي از مبارزه با ظلم و احقاق حق دست برنداشت. سال هاي زندان هاي مخوف و وحشتناك را تحمل كرد ولي هرگز از راه مبارزه دست نكشيد و همواره درپي احقاق حق و بازگو كردن آن و ستيز با باطل بود. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

رایکا
08-07-2010, 14:49
حق گرايي و باطل ستيزي امام كاظم (ع)

حق گرايي و حق خواهي، آرمان پيامبران

حق به امري گفته مي شود كه واجب و ثابت است و در اصل به معناي مطابقت و موافقت مي آيد. البته اين واژه كاربردهاي چندگانه اي دارد كه مي توان به ايجاد چيزي براساس حكمت و يا چيزي كه براساس حكمت ايجاده شده و يا سخني كه به اندازه و به موقع گفته شود و يا اعتقاد به چيزي چنان كه هست (مفردات راغب اصفهاني ذيل واژه حق) اشاره كرد.
در همه اين كاربردها اصل مطابقت با واقع هستي مورد توجه مي باشد بر اين اساس قرآن گاه خداوند را حق و گاه هستي و آفريده الهي را حق مي شمارد و هر چيزي را كه برخلاف آن باشد به عنوان باطل مي شمارد.
قرآن در بيان تمثيلي مي كوشد تا اين معنا را به مردم بفهماند كه باطل از آن جايي كه چيزي جز نيستي نمي باشد مي كوشد تا خود را با آويختن و آميختن به حق معنا كند و وجود دهد. از اين رو باطل همواره به حق مي چسبد تا خودنمايي بلكه وجودنمايي كند. در آيه 17 سوره رعد خداوند به خودنمايي باطل بر محور حق اشاره مي كند و توضيح مي دهد كه چگونه باطل همانند حبابي بر آب، سست و پوچ است و بي حق مي تركد.
از آن جايي كه ميان حق و باطل هيچ واسطه اي نيست (يونس آيه32) و در زندگي انسان ها آن دو ملازم يك ديگرند (رعد آيه17) براي بسياري، مشكل جداسازي پديد مي آيد؛ ولي از آن جايي كه فطرت و طبيعت آدمي براساس حق جويي و حقيقت پذيري قرارداده شده (بقره آيه71 و نيز انبياء آيه55) انسان مي تواند با تكيه بر فطرت و طبيعت سالم خويش آن دو را شناخته و با گرايش به حق خود را از گرفتاري هاي باطل و پيامدهاي زيانبار آن در امان نگه دارد.
قرآن بيان مي كند كه حق پذيري، تنها رمز سعادت و رهايي انسان ها از آتش دوزخ و خشم الهي است (زخرف آيات 74تا 78) و برانسان است تا در برابر حق تسليم بوده و آن چه از سوي خداوند از راه آموزه هاي وحياني به آدمي مي رسد بپذيرد. (يونس آيه94)
دل هاي پاك چون دل هاي پاك پيامبران كه براساس فطرت است محل نزول كلام حق الهي است (سبا آيه48) و بر مردم است كه از حقي كه از سوي خداوند بر دل هاي پيامبران و مردان پاك سيرت الهي فرود مي آيد پيروي كنند. (محمد آيه3)
از آن جايي كه حق مطلق، خداوند است و حركت پيامبران و معصومان(ع) برمدار حق است، اراده الهي بر اين تعلق گرفته است تا در نهايت حق بر باطل پيروز شود و باطل از ميان برود. (انفال آيه7 و توبه آيه48 و يونس آيه82 و شورا آيه24)
حق در تحليل قرآني پايه و محور احكام و قوانين وحياني الهي چون احكام اسلام است (توبه آيه33) و خداوند پيامبرانش را با اين هدف فرستاده است تا حق را به مردم معرفي كنند و آن را در جامعه تحقق بخشند. (فتح آيه28)

رایکا
08-07-2010, 14:50
حق گرايي و باطل ستيزي امام كاظم (ع)

ويژگي هاي حق طلبان و باطل ستيزان

حق طلبان كساني هستند كه در برابر هوس ها و تمايلات فسادانگيز باطل گرايان و حق ناپذيران تسليم نمي شود (مؤمنون آيه70و 71) و همانند حضرت ابراهيم(ع) جز به حق، روي خوش نشان نداده و با باطل در هر لباس و جامه اي مبارزه مي كنند (بقره آيه135 و انعام آيات79 و 161 و نحل آيه120 و آيات ديگر) دل هايشان در برابر حق نرم است و از سلامت فطرت و صفا بهره مند مي باشند. (حج آيات 52تا 54)
اجتناب از انديشه هاي سودجويانه (نور آيات 48و 49) در كنار تامل در كيفيت آفرينش (ق آيات5و 6)، دوري از هرگونه استكبار (مائده آيه82)، داشتن تواضع و فروتني (مائده آيه83)، دارابودن سلامت قلب و صفاي باطن (حج آيات53و 54) و علم كامل به وحدانيت خداوندي و توحيد مطلق (حج آيه54) از ويژگي هاي حق طلبان است.
حق در انديشه سياسي و اجتماعي آموزه هاي قرآني، محور و ميزان قضاوت و نيز حكومت است (اعراف آيه181) و كسي كه در انديشه حق و در عمل عامل به حق است، از او چيزي جز عدل و داد بيرون نمي آيد و در هيچ انديشه و عملي راه به انحراف نمي برد و از راه حق و عدالت خارج نمي شود.
اين مسئله موجب شده تا در تحليل قرآني انسانهاي حق گرا و عدالت ورز همانند باطل گرا و مفسد نباشند و انسان هاي نيكوكار با انسان هاي منحرف و متجاوز و مفسد يكسان شمرده نشوند. (ص آيات27 و 28 و جاثيه آيه21- 22)

رایکا
08-07-2010, 14:51
حق گرايي و باطل ستيزي امام كاظم (ع)

حق خواهي و باطل ستيزي امام موسي كاظم(ع)

امام موسي كاظم(ع) به سبب مبارزه دايمي در زندگي خويش به اين نام شناخته شده است. او توانست با حق خواهي به عنوان هدف آرماني در زندگي فردي و اجتماعي خويش و ظلم و باطل ستيزي، در چنان جايگاهي قرار گيرد كه مصداق بارز كاظم شناخته شود. كاظميت آن امام همام(ع) زماني معناي واقعي به خود مي گيرد كه در برابر فشارهاي ظالمان و سختي ها و مصايب بي شماري كه از سوي دشمنان اعمال مي شد صبر و شكيبايي مي ورزد و با كظم و خود نگه داري و محافظت بر اصول حق و ارزشي به مبارزه خويش ادامه مي دهد.
در سيره امام كاظم(ع) حق گرايي و باطل ستيزي در عمل اجتماعي و سياسي از جايگاه خاصي برخوردار است. آن بزرگوار هرگز حاضر نشد تا با همه زندان ها و شكنجه ها دست از حق گويي و حق گرايي برداشته و با باطل كنار آيد.
اين يوسف علوي، حاضر شد 7 تا 14 سال در زندان خلفاي زور و باطل بماند ولي دست از مبارزه با ظلم و باطل نشويد و با آنان كنار نيايد.

رایکا
08-07-2010, 14:52
حق گرايي و باطل ستيزي امام كاظم (ع)

محدوده فدك

سران خلافت سلطنتي از آن حضرت خواستند تا دست از حق گويي و مبارزه بكشد و در برابر گرفتن حق و حقوقي هرچند حتي فدك، با خلافت سلطنتي كنار آيد. از اين رو به ايشان پيشنهاد مي دهند ماهانه حقوقي كلان در اختيارش گذاشته و يا زندگي او را تامين كنند؛ ولي آن حضرت(ع) همانند حضرت يوسف صديق(ع) مي فرمايد: رب السجن احب الي مما يدعونني اليه؛ پروردگار من! زندان در نزد من محبوب تر است از آن چه آنان بدان مي خوانند.
آن حضرت حاضر نمي شود تا دست از حق گويي و حق طلبي و باطل ستيزي بردارد. و لذا در برابر بخشش فدك بيان مي كند كه مفهوم فدك در انديشه سياسي خلافت ولايي الهي، چيزي جز همه دارالاسلام نيست. بر اين اساس هنگامي كه از او مي خواهند تا محدوده فدك را نشان دهد تا آن را به عنوان ميراث فاطمي(س) بازگردانند، آن حضرت(ع) همه مرزهاي خلافت سلطنتي از آسياي ميانه تا سند و ايران و شرق و غرب ممالك اسلامي تا آفريقا و اندلس را نشان مي دهد و محدوده فدك را اين گونه مشخص مي كند.

رایکا
08-07-2010, 14:52
حق گرايي و باطل ستيزي امام كاظم (ع)

هدف، باطل را توجيه نمي كند

حق گرايي و باطل ستيزي در همه وجود امام كاظم(ع) آن صابر صديق نبوي(ع) به خوبي به شكل قول و عمل و گفتار و سيره خودنمايي مي كند.
از نظر آن حضرت(ع) هرگز باطل نمي تواند راهي به سوي حق باشد و دولت ظالم و باطل نمي تواند عدالت و حق را اجرا كند بر اين اساس در انديشه و تحليل آن حضرت(ع) نمي توان به سوي حق با ابزار باطل رسيد و اگر كسي بخواهد عدالتي را ايجاد كند و حقي را بر پا دارد نمي تواند از ابزار باطل سود برد. به عبارت ديگر هدف هرچند والا و عالي باشد نمي تواند ابزار باطل را توجيه و به آن جواز استفاده دهد.
در اين باره آن حضرت خطاب به يكي از ياران خويش مي فرمايد: يا فلان! اتق الله و قل الحق و ان كان فيه هلاكك فان فيه نجاتك و دع الباطل و ان كان فيه نجاتك فان فيه هلاكك؛ خود را از خشم خدا حفظ كن و تقوا پيشه كن و سخن حق را بي پروا و هيچ ترسي بگو هرچند كه نابودي تو در آن باشد؛ اما بدان كه حق، موجب نابودي تو نيست بلكه آن نجات دهنده توست. اما باطل را همواره رها كن هرچند كه به ظاهر نجات تو در آن باشد؛ زيرا هرگز باطل نجات بخش نيست بلكه در نهايت موجب هلاكت تو مي شود.
حق گرايي و حق طلبي و باطل ستيزي هرچند كه بهاي سنگيني دارد كه بايد پرداخته شود ولي آن حضرت(ص) با كاظميت خويش توانست با صبر و شكيبايي، همه فشارها و اهانت ها و زندان ها را تحمل كند.
قرآن بيان مي كند كه حق گرايان همواره از سوي حق ستيزان مورد فشار و تهديد و زندان شكنجه قرار مي گيرند كه حضرت يوسف(ع) و ساحران بازگشته به دين توحيدي موسي(ع) از آن جمله هستند كه در برابر فشارها صبر و تحمل پيشه كردند. حق ستيزان باطل ستيزان را متهم مي سازند (مومنون آيه 69و 70) و اجازه نمي دهند كه آنان زندگي خويش را در مسير كمالي و رشدي طي كنند.
استكبار ورزي و تكبر و خود برتربيني حق ستيزان (يونس آيات 75و 76) و تعصب هاي بي جا (سبا آيه 43) و حسادت (بقره آيه 109) و جرم و جنايت و بزهكاري آنان (انفال آيه 8 و نيز يونس آيه 83) از مهم ترين علل و عواملي است كه موجب مي شود تا شخص در رفتار شخصي و اجتماعي خويش به سوي حق ستيزي و باطل متمايل شود.
از اين رو حضرت كاظم(ع) همواره با هرگونه عاملي كه موجبات گرايش به حق ستيزي را پديد آورد مبارزه مي كند و از ياران خويش مي خواهد كه اين گونه عمل كنند و هرگز در هيچ عمل كوچك و بزرگي از حق دست بر ندارند و براي دست يابي به آرامش و آسايش ظاهري به باطل گرايش نيابند.
آن حضرت(ع) روش هاي مختلفي را براي احقاق حق و ابطال باطل در پيش گرفت كه يكي از آنها نفوذ دادن ياران باوفا و آزموده خويش در دستگاه حكومتي بود تا دوستان ايماني را ياري كرده و به مردم كمك كنند و جان و مال و عرض ايشان را از ظلم و ستم حاكمان حفظ كنند از جمله اين ياران مي توان به علي بن يقطين اشاره كرد كه با نفوذ در دستگاه حكومتي توانست كمك هاي بسياري را به مومنان و دفع ظلم كند.
البته اين روش مبارزه با ظلم مبتني بر حق بوده و آن حضرت هرگز از باطل براي دست يابي به حق استفاده نكرد؛ بلكه در همان حال به ياران سفارش مي كرد كه هرگز كاري نكنند كه براي دست يابي به حقي ظلم و باطلي را مرتكب شوند. بنابراين زماني كه يكي ديگر از ياران خواست تا كاري كند كه از نظر امام در حكم بهره گيري از باطل براي رسيدن به حق بود، او را بر حذر داشت و آن يار باوفا و شيعه واقعي حق و عدالت، نيز شتران خويش را فروخت تا تن به باطلي نسپارد.
امام موسي كاظم(ع) شير بيشه امامت و شمشير آخته اسلام و حق ضد كفر و باطل و ظلم بود اين مساله موجب شد تا او را سال ها از زنداني به زنداني منتقل كنند. ولي آن حضرت اين سخن شاعر عرب را زمزمه مي كرد: مرا ملامت كردند كه تو زنداني شدي (و امامت در ميان مردم نكردي) گفتم اين كه عيب نيست. كدام شمشير كاري هست كه او را در غلاف قرار ندهند. مگر نمي بيني شير را كه به بيشه خود خو مي گيرد و از آن بيرون نمي رود اما درندگان پست و ضعيف هماره آزاد و دايم در تردد و حركت به اين سو و آن سويند.
آن حضرت(ع) نيز شيري بود كه به زندان افتاد تا علاقه مردم را از وي ببرند و از مقام عظماي ولايت فرو اندازند ولي همه اين كارها بي فايده و بي اثر بود؛ زيرا زندانبان او هم كه فضل برمكي بود دل در محبت او باخت و در برابر عظمت وي تواضع كرد.
عار نبود شير را از سلسله
ما نداريم از رضاي حق گله
شير را بر گردن از زنجير بود
بر همه زنجيرسازان مير بود
آن حضرت(ع) حتي در زندان هم مير و والي بر كائنات بود و حتي شير پرده نيز اسير اشاره او مي شد. اين گونه است كه مهر و محبت او هر روز در دل ها بيش تر مي شد و دشمنان به ويژه هارون الرشيد اين حاكم جور و باطل را مهر و محبت مردمي، سخت به وحشت مي افكند. و لذا او را به شهادت رساندند تا اين نور را خاموش كنند و يكي از باطل ستيزان را از ميدان به در برند. اين در حالي است كه شهادت آن حضرت خود آغازي بر پايان حكومت خلافت سلطنتي شد و بزرگ ترين دوران طلايي عباسي آغاز زوال را پذيرفت.
منبع: روزنامه کیهان

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
08-07-2010, 16:24
(http://www.shabestan.ir/info/page/index.html#pic)



http://upload.tazkereh.ir/images/69957096102743948489.gif


دوران امامت امام موسي كاظم (ع) عصر شكوفايي دانش بود



گروه اجتماعي: در زمان امام موسي كاظم (ع) شخصيتهاي بسياري پا به عرصه علم و دانش گذاشتند.



به گزارش خبرگزاري شبستان، آيت‌الله علي منفرد نظري استاد حوزه و دانشگاه، در پاسخ به اين سوال كه در دوران امام موسي كاظم (ع) تا چه اندازه علم و دانش با روح آزاد‌انديشي رشد كرد، گفت: ولادت امام موسي كاظم (ع) در زماني اتفاق افتاد كه حكومت امويان رو به ضعف نهاده بود و عباسيان مشغول سركوب آنها بودند.



وي در ادامه افزود: اين زمان فرصت مناسبي بود كه دانشمندان از يك موقعيت ويژه‌اي برخوردار باشند و باعث گسترش علم و دانش در آن عصر شوند.



آيت‌الله منفرد اظهار داشت: امامت امام موسي كاظم (ع) از سده 148 آغاز شد و تا سال 183 يعني به مدت 45 سال به طول انجاميد.



وي تصريح كرد: به دليل ارادت مهدي عباس به خاندان پيامبر (ص) در زمان حكومت ايشان، شيعيان توانستند بيشتر به اهل بيت نزديك بشوند و با آنها ارتباط برقرار كنند.



وي در پايان گفت: در زمان امام موسي كاظم (ع) شخصيت هاي علمي بسياري پا به صحنه علم و دانش گذاشتند و تعداد آنها روز به روز بيشتر شد.


http://upload.tazkereh.ir/images/69957096102743948489.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
08-07-2010, 17:42
http://upload.tazkereh.ir/images/31317256990455682552.png


دلم از دوریه اهل وطنم میسوزد
نه فقط دل که سراپای تنم میسوزد

قدرتی نیست که لب وا کنم و ناله کنم
روزه ام خشکیه دور دهنم میسوزد

آنقدر زخمیم از شوریه یک قطره ی اشک
گاه گاهی همه جای بدنم میسوزد

جای نمناکی و جسمی که سراسر زخم است
جای برخورد تن و پیراهنم میسوزد

آنچنان سوخته قلبم که پس از مردن هم
در دل خاک تمام کفنم میسوزد

زخم شلاق در این بدن مجروحم پوس انداخته
بس که من را زده اند بدنم میسوزد

محمود کریمی

http://upload.tazkereh.ir/images/63268551213527963420.jpg

خادمه زینب کبری(س)
08-07-2010, 18:02
http://www.kanoon-ansar.net/html/images/News%20Photo/Monasebatha/Farhangi_imam_kazim.jpg


یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر


در گوشه زندان ، دلتنگم ز دوری


مانند همیشه ، کارم شد صبوری


سیرم من ز دینا ، میمیرم خدایا

وا ویلا وا ویلا


وا ویلا وا ویلا


وا ویلا وا ویلا


وا ویلا وا ویلا


وا ویلا وا ویلا

http://www.tazkereh.ir/upload/images/75423914773461850888.gif

نرگس منتظر
08-07-2010, 18:54
http://www.upload.tazkereh.ir/images/14842663239294866218.png


http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif


نور مطلق

«کشتگان خنجر تسلیم را***هر زمان از غیب جانی دیگر است
عقل کی داند که این رمز از کجاست؟***کین جماعت را زبانی دیگر است»

عود می‏سوزد در این باغ کبود.
باغ می‏سوزد در داغ آخرین صبوری. صبوری پیراهن را می‏درد در مرثیه رضا.
هارون، خلاصه همه خفاش‏های مبتلا به نفرت از نور است.
آتشی در آتش هیمه این ریگ‏ها نخل‏های ستبری بود که روزی علی در سرتاسر این دشت بی مهر کاشت.
ریگ‏های این بیابان هم شهادت به عشق می‏دهند؛ شهادت به نور مطلق پیچیده در چهارسوی کائنات. آه، بغداد! زندانی صبور لحظه‏های توسل را چه کردی؟
زنجیرها شرم دارند از این همه ملکوتی که در بر گرفته‏اند.
در و دیوار این حصار سیاه، می‏نالند؛ شروه می‏زنند، می‏لرزند، نُدبه می‏خوانند؛ همراه مردی که سبزتر از همه درختان می‏خندد، مردی که هر کجا می‏رفت، گُل تبسم می‏کاشت و ستاره احساس، مردی که از نهایت خورشید آمده‏بود، مردی با لطافت‏باران. بغداد، هرچه می‏خواهی از او بگیر.
این‏که داری غریبانه می‏فرستیش به ملکوت، کریم‏ترین ثانیه‏های دنیاست.
درهای بخشایش است و مهربان‏ترین مردم.
خشم نمی‏گیرد و خشم دیگران هم فرو می‏نشاند.
او کاظم علیه‏السلام است؛ شیرین‏ترین ستاره در این آسمان مه‏آلود. آه، بغداد! نگذاشتی این خلسه یکدست در تنمان باقی بماند.
نگذاشتی حلاوتش جهان را پُر کند کبوترهای آسمانت برای چه پر می‏ریزند؟ چرا شیون از هر خانه گنجشک بر می‏خیزد؟ چرا درخت‏ها خشک می‏شوند؟
این پیکر خاک‏آلود چیست که بر شانه‏های چهار غلام سیاه می‏آید و پشت سرش، ملایک، مویه‏کنان از هوش می‏روند؟
این پاهای خون‏آلود کیست که هنوز سنگینی زنجیر را برخود دارد؟
این شناسنامه درد همانی نیست که دست‏های رئوفش را کاینات می‏فهمید؟
چقدر غریب، چقدر دلتنگ، چه داغ بزرگی که مناره‏ها، نیمه شب اذان می‏گویند، بی آنکه کسی در بلندای مأذنه‏ها باشد!
تابوتت کو، ستاره دنباله‏دار، بی بهانه‏ترین آغوش سلوک، متقی‏ترین شناسنامه خُلُود؟
آقای ابری‏ترین اندوه‏های باریده بر خشکی دلهامان! تابوتت کو؟
دلم تاب این اندوه را نمی‏آورد.
چشم‏هایم محاصره گُرگ‏ها را نمی‏بیند؛ ازدحام کفتارها را، یورش خفاش را. دلم تنگ است، امام غریب؛ تنگ مرثیه‏خوانیِ خون و اشک.
می‏خواهم به تشییع غریب ستاره بیایم؛ به خداحافظی خورشید. دلم برای گریه تنگ شده است.
امیر مرزبان


http://upload.tazkereh.ir/images/01184702021143077589.gif




http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg (http://shiaupload.ir/images/20087802361773582990.jpg)

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
08-07-2010, 20:48
http://upload.tazkereh.ir/images/89833859515705503037.gif




قالَ الا مام موسى بن جعفر الکاظم صلوات اللّه علیه :

وَجَدْتُ عِلْمَ النّاسِ فى اءرْبَعٍ: اءَوَّلُها اءنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ، وَالثّانِیَةُ اءنْ تَعْرِفَ ما صَنَعَ بِکَ، وَالثّالِثَةُ اءنْ تَعْرِفَ ما اءرادَ مِنْکَ، وَالرّبِعَةُ اءنْ تَعْرِفَ ما یُخْرِجُکَ عَنْ دینِکَ.


امام موسی کاظم صلوات الله علیه فرمود:
تمام علوم جامعه را در چهار مورد شناسائى کرده ام :
اوّلین آن ها این که پروردگار و آفریدگار خود را بشناسى و نسبت به او شناخت پیدا کنى .
دوّم ، این که بفهمى که از براى وجود تو و نیز براى بقاء حیات تو چه کارها و تلاش هائى صورت گرفته است .
سوّم ، بدانى که براى چه آفریده شده اى و منظور چه بوده است .
چهارم ، معرفت پیدا کنى به آن چیزهائى که سبب مى شود از دین و اعتقادات خود منحرف شوى یعنى راه خوشبختى و بدبختى خود را بشناسى و در جامعه چشم و گوش بسته حرکت نکنى.


http://upload.tazkereh.ir/images/89833859515705503037.gif

شكوه انتظار
09-07-2010, 00:34
http://www.parsiblog.com/FirendsAlbum/Fatemiyoon/imam_kazim.jpg

در روایت شیخ صدوق است که جنازه حضرت را آوردند به آنجا که محل نیروهای نظامی بود و مأموران بلد، چهار نفر را بر پاداشتند تا ندا نمایند: هر کسی میخواهد موسی بن جعفر را ببیند حاضر شود. پس در شهر غلغله افتاد.

سلیمان بن ابی جعفر عموی هارون قصری در کنار شط داشت. چون صدای غوغای مردم شنید و این ندا به گوشش رسید از قصر بیرون آمد و غلامان خود را امر کرد که مزدورانِِ اندک دولتی را طرد کردند.

خود عمّامه بر زمین کوبید و گریبان چاک زد و پای برهنه به دنبال جنازه حضرت روان شد و دستور داد پیشاپیش جنازه فریاد کنند. هر کس میخواهد بر جنازه طیّب پسر طیّب حاضر شود، به تشییع جنازه موسی بن جعفر (علیه السلام) حاضر شود. خلق عظیم به هم آمد و غلغله به آسمان میرسید.

چون نعش حضرت به مقابر عرش رسید، به حسب ظاهر شخصاً به امورات تجهیز و کفن حضرت اقدام نمود و کفن شخصی که تمام قرآن را بر او نوشته بود و برای خود قرار داده بود و مبلغ 2500 دینار قیمت داشت بر پیکر مطهر امام پوشاند و حضرت را با احترام تمام به خاک سپرد.

منابع: بحار الانوار، ج 48، ص 227، ح 29 / منتهی الامال باب نهم فصل پنجم.



http://www.3noqte.com/main/images/stories/shabanpoor/hoseyn/emamsheshom.jpg