نرگس منتظر
03-07-2010, 16:11
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/69938576772456684065.gif
عده ای را بنزها بلعیده اند
بجـای لعن تـاریکی ........ بیا شمعی برافروزیم
شمع 2شمع 1
http://img.tebyan.net/big/1389/04/25020920169155155246168817396917321493217.jpg
نمی دانم قصد شاعر از سرودن این شعر چه بوده ولی می دانم که مفاهیمش به امروز ما بسیار شبیه است.
به روزگاری که دروغ و ریا با حقیقت آمیخته شده است. بارها دلاورمردی حسین (ع) و یارانش را در عرصه کربلا شنیده ایم. از حسین (ع) پرسیدند برای شهادت می روی یا خلافت؟
فرمود برای هیچ یک برای امر به معروف و نهی از منکر می روم. در آن زمان ظالمی بود و الان نیز هست در آن زمان ظلمی بود و الان نیز هست در آن زمان حسین (ع) و یارانش بودند و امروز هم میلیونها ایرانی هستند که دوست ندارند مظلوم باشند و مورد ظلم قرار بگیرند و می خواهند برای حفظ کشور، شرف و دینشان مبارزه کنند
. وقتی می شنویم کل الیوم عاشورا و کل الارض کربلا یعنی که در هر زمان و هر مکان باید هدف سالار شهیدان را که همانا امر به معروف و نهی از منکر بود را دنبال کرد.
شعری از محمد حسین جعفریان
golgolgolgolgolgolgol
فصل های پیش از این هم ابر داشت
بر کویرم بارشی بی صبر داشت
پیش از اینها آسمان گلپوش بود
پیش از اینها یار در آغوش بود
اینک اما عدهای آتش شدند
بعد کوچ کوه ها آرش شدند
از بلند از حلق آویزها
قلبهای مانده در دهلیزها
بذرهایی ناشناس و گول و گند
از میان خاک و خون قد میکشند
بعضی از آنها که خون نوشیدهاند
ارث جنگ عشق را پوشیدهاند
عدهای حسن القضاء را دیده اند
عدهای را بنزها بلعیده اند
بزدلانی کز هراس ابتر شدند
از بسیجیها بسیجی تر شدند
ای بی جان ها! دلم را بشنوید
اندکی از حاصلم را بشنوید
توچه میدانی تگرگ و برگ را
غرق خون خویش، رقص مرگ را
تو چه میدانی که رمل و ماسه چیست
بین ابروها رد قناسه چیست
تو چه میدانی سقوط "پاوه" را
"عاصمی" را "باکری" را "کاوه" را
هیچ می دانی"مریوان" چیست؟ هان!
هیچ میدانی که "چمران" کیست؟ هان!
هیچ میدانی بسیجی سر جداست؟
هیچ میدانی "دو عیجی" در کجاست؟
این صدای بوستانی پرپر است
این زبان سرخ نسلی بی سر است
با همانهایم که در دین غش زدند
ریشه اسلام را آتش زدند
پای خندقها احد را ساختند
خون فروشی کرده خود را ساختند
زندههای کمتر از مردارها
با شما هستم، غنیمت خوارها
بذر هفتاد و دو آفت در شما
بردگان سکه! لعنت بر شما
باز دنیا کاسه خمر شماست
باز هم شیطان اولی الامر شماست
با همانهایم که بعد از آن ولی
شوکران کردند در کام علی
باز آیا استخوانی در گلوست؟
باز آیا خار در چشمان اوست؟
ای شکوه رفته امشب بازگرد!
این سکوت مرده را درهم نورد
از نسیم شادی یاران بگو
از "شکست حصر آبادان" بگو!
از شکستن از گسستن از یقین
از شکوه فتح در "فتح المبین"
از "شلمچه"، "فاو" از "بستان" بگو!
از شکوه رفته! از "مهران" بگو!
از همانهایی که سر بر در زدند
روی فرش خون خود پرپر زدند
شب شکاران سحر اندوخته
از پرستوهای در خود سوخته
زان همه گلها که می بردی بگو!
از "بقایی" از "بروجردی" بگو!
پهلوانانی که سهرابی شدند
از پلنگانی که مهتابی شدند
عشق بود و داغ بود و سوز بود
آه! گویی این همه دیروز بود
اینک اما در نگاهی راز نیست
تیردان پرتیر و تیرانداز نیست
نسل های جاودان فانی شدند
شعرها هم آنچه می دانی شدند
روزگاران عجیبی آمدند
نسل های نانجیبی آمدند
ابتدا احساس هامان ترد بود
ابتدا اندوهامان خرد بود
رفته رفته خنده ها زاری شدند
زخم هامان کم کمک کاری شدند
خواب دیدم دیو بیعار کبود
در مسیل آرزوها خفته بود
خواب دیدم برفها باقی شدند
لحظههای مرده ام ساقی شدند
ای شهیدان! دردها برگشته اند
روزهامان را به شب آغشتهاند
فصل هامان گونهای دیگر شدند
چشمهامان مست و جادوگر شدند
روحهامان سخت و تن آلودهاند
آسمانهامان لجن آلودهاند
هفته ها در هفته ها گم میشوند
وهمها فردای مردم میشوند
فانیان وادی بی سنگری!
تیغ ها مانده در آهنگری
حاصل آغازها پایان شده است؟
میوه فرهنگ جبهه نان شده است؟
شعله ها! سردیم ما، سردیم ما
رخصتی، شاید که برگردیم ما
"یسطرون" هم رفت و ما نون ماندهایم
بعد لیلا باز مجنون ماندهایم
بحر مرداب است بی امواج،آی !
عشق یک شوخی است بی حلاج، آی!
یک نفر از خویش دلگیر است باز
یک نفر بغضش گلوگیر است باز
زخمیام، اما نمک... بی فایده است
درد دارم، نی لبک... بی فایده است
عاقبت آب از سر نوحم گذشت
لشگر چنگیز از روحم گذشت
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/08221083962264823594.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/08221083962264823594.gif)
عده ای را بنزها بلعیده اند
بجـای لعن تـاریکی ........ بیا شمعی برافروزیم
شمع 2شمع 1
http://img.tebyan.net/big/1389/04/25020920169155155246168817396917321493217.jpg
نمی دانم قصد شاعر از سرودن این شعر چه بوده ولی می دانم که مفاهیمش به امروز ما بسیار شبیه است.
به روزگاری که دروغ و ریا با حقیقت آمیخته شده است. بارها دلاورمردی حسین (ع) و یارانش را در عرصه کربلا شنیده ایم. از حسین (ع) پرسیدند برای شهادت می روی یا خلافت؟
فرمود برای هیچ یک برای امر به معروف و نهی از منکر می روم. در آن زمان ظالمی بود و الان نیز هست در آن زمان ظلمی بود و الان نیز هست در آن زمان حسین (ع) و یارانش بودند و امروز هم میلیونها ایرانی هستند که دوست ندارند مظلوم باشند و مورد ظلم قرار بگیرند و می خواهند برای حفظ کشور، شرف و دینشان مبارزه کنند
. وقتی می شنویم کل الیوم عاشورا و کل الارض کربلا یعنی که در هر زمان و هر مکان باید هدف سالار شهیدان را که همانا امر به معروف و نهی از منکر بود را دنبال کرد.
شعری از محمد حسین جعفریان
golgolgolgolgolgolgol
فصل های پیش از این هم ابر داشت
بر کویرم بارشی بی صبر داشت
پیش از اینها آسمان گلپوش بود
پیش از اینها یار در آغوش بود
اینک اما عدهای آتش شدند
بعد کوچ کوه ها آرش شدند
از بلند از حلق آویزها
قلبهای مانده در دهلیزها
بذرهایی ناشناس و گول و گند
از میان خاک و خون قد میکشند
بعضی از آنها که خون نوشیدهاند
ارث جنگ عشق را پوشیدهاند
عدهای حسن القضاء را دیده اند
عدهای را بنزها بلعیده اند
بزدلانی کز هراس ابتر شدند
از بسیجیها بسیجی تر شدند
ای بی جان ها! دلم را بشنوید
اندکی از حاصلم را بشنوید
توچه میدانی تگرگ و برگ را
غرق خون خویش، رقص مرگ را
تو چه میدانی که رمل و ماسه چیست
بین ابروها رد قناسه چیست
تو چه میدانی سقوط "پاوه" را
"عاصمی" را "باکری" را "کاوه" را
هیچ می دانی"مریوان" چیست؟ هان!
هیچ میدانی که "چمران" کیست؟ هان!
هیچ میدانی بسیجی سر جداست؟
هیچ میدانی "دو عیجی" در کجاست؟
این صدای بوستانی پرپر است
این زبان سرخ نسلی بی سر است
با همانهایم که در دین غش زدند
ریشه اسلام را آتش زدند
پای خندقها احد را ساختند
خون فروشی کرده خود را ساختند
زندههای کمتر از مردارها
با شما هستم، غنیمت خوارها
بذر هفتاد و دو آفت در شما
بردگان سکه! لعنت بر شما
باز دنیا کاسه خمر شماست
باز هم شیطان اولی الامر شماست
با همانهایم که بعد از آن ولی
شوکران کردند در کام علی
باز آیا استخوانی در گلوست؟
باز آیا خار در چشمان اوست؟
ای شکوه رفته امشب بازگرد!
این سکوت مرده را درهم نورد
از نسیم شادی یاران بگو
از "شکست حصر آبادان" بگو!
از شکستن از گسستن از یقین
از شکوه فتح در "فتح المبین"
از "شلمچه"، "فاو" از "بستان" بگو!
از شکوه رفته! از "مهران" بگو!
از همانهایی که سر بر در زدند
روی فرش خون خود پرپر زدند
شب شکاران سحر اندوخته
از پرستوهای در خود سوخته
زان همه گلها که می بردی بگو!
از "بقایی" از "بروجردی" بگو!
پهلوانانی که سهرابی شدند
از پلنگانی که مهتابی شدند
عشق بود و داغ بود و سوز بود
آه! گویی این همه دیروز بود
اینک اما در نگاهی راز نیست
تیردان پرتیر و تیرانداز نیست
نسل های جاودان فانی شدند
شعرها هم آنچه می دانی شدند
روزگاران عجیبی آمدند
نسل های نانجیبی آمدند
ابتدا احساس هامان ترد بود
ابتدا اندوهامان خرد بود
رفته رفته خنده ها زاری شدند
زخم هامان کم کمک کاری شدند
خواب دیدم دیو بیعار کبود
در مسیل آرزوها خفته بود
خواب دیدم برفها باقی شدند
لحظههای مرده ام ساقی شدند
ای شهیدان! دردها برگشته اند
روزهامان را به شب آغشتهاند
فصل هامان گونهای دیگر شدند
چشمهامان مست و جادوگر شدند
روحهامان سخت و تن آلودهاند
آسمانهامان لجن آلودهاند
هفته ها در هفته ها گم میشوند
وهمها فردای مردم میشوند
فانیان وادی بی سنگری!
تیغ ها مانده در آهنگری
حاصل آغازها پایان شده است؟
میوه فرهنگ جبهه نان شده است؟
شعله ها! سردیم ما، سردیم ما
رخصتی، شاید که برگردیم ما
"یسطرون" هم رفت و ما نون ماندهایم
بعد لیلا باز مجنون ماندهایم
بحر مرداب است بی امواج،آی !
عشق یک شوخی است بی حلاج، آی!
یک نفر از خویش دلگیر است باز
یک نفر بغضش گلوگیر است باز
زخمیام، اما نمک... بی فایده است
درد دارم، نی لبک... بی فایده است
عاقبت آب از سر نوحم گذشت
لشگر چنگیز از روحم گذشت
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/08221083962264823594.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/08221083962264823594.gif)