PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ناگفته های ترور شهید صیاد شیرازی



نرگس منتظر
06-08-2010, 21:52
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_b_92.png



شمع 1ناگفته های ترور شهید صیاد شیرازیشمع 2



http://img.tebyan.net/icon/False2.gif با سلام
فرزند شهید سپهبد صیاد شیرازی در گفتگویی مشروح كه با هدف بررسی زاویه‌ دیگر از ترور وی و همچنین ویژگی‌های برجسته شخصیتی این شهید صورت گرفت، موضوعات مختلفی را مورد توجه قرار داد.

* شب قبل از ترور چه مسائلی بین شهید صیاد شیرازی و خانواده گذشت؟

در آن سال من سوم دبیرستان بودم و شب شهادت ایشان شب امتحان درسی بنده هم بود و برای استفاده از محضر ایشان و طرح مسائل درسی خود به ایشان مراجعه کردم چراکه ایشان بر ریاضیات و زبان انگلیسی تسلط کاملی را داشتند.

ایشان هم تازه از سفر مشهد مقدس و زیارت امام رضا (ع) و دیدار با والده برگشته بودند و روحیه معنوی قوی هم در وجودشان بود و این روحیه معنوی را به فضای خانواده نیز انتقال داده بودند و نه تنها در شب شهادتشان بلکه همیشه با خانواده مهربان و با محبت بودند.

* صحبت خاصی در آن شب با خانواده نداشتند؟

به خود بنده بیشتر توصیه ایشان پرداختن به درس و علم بود تا مسائل علمی خود را با توجه بیشتری پیگیری کنم و حتما با دیگر اعضای خانواده نیز به طور حتم مباحثی را مطرح کرده‌اند.

* در صبح روز ترور شما در اون صحنه حاضر بودید، واقعه ترور ایشان چگونه بود؟

در روز ترور من و برادرم برای رفتن به مدرسه آماده شده بودیم و قرار بود که پدرم ما را به مدرسه برسانند. بنده کمی زودتر وارد حیاط شدم و پدرم از حسینیه‌ای که در طبقه پایین منزل ما بود با دو کیفی که در دست داشتند خارج شدند و آن دو کیف را در صندق عقب ماشین تویوتایی که داشتند قرار دادند و بنده هم کیف مدرسه خودم را در ماشین گذاشتم و درب پارکینگ را باز کردم و ایشان ماشین را ساعت شش و 30 دقیقه بود كه از پاركینگ منزل خارج كردند و چند دقیقه‌ای برای اینکه برادرم هم به ما ملحق بشوند در مقابل درب منزل توقف کردند.

در این لحظه من مشغول بستن درب پارکینگ بودم و شخصی را دیدم كه با لباس نارنجی رنگ شهرداری در حالی که ماسک به صورت و یک خارو در دست داشت، و در حالی که مشغول جارو زدن زمین بود به ماشین نزدیک شد و نامه‌ای را به پدرم داد و در حالی که پدرم مشغول مطالعه این نامه بودند، این فرد اسلحه‌ای را از لباس خودش خارج کرد و چهار گلوله به سر ایشان شلیک کرد و به سرعت به سمت کوچه پایینی منزل ما فرار کرد و در همان لحظه صدای موتوری را شنیدم؛ لذا به احتمال زیاد این فرد تنها نبود.

وقتی بنده صدای تیر را شنیدم به سمت ماشین حرکت کردم و پدرم را غرق در خون دیدم و دیگر اعضای خانواده نیز که صدای شلیک را شنیده بودند به سمت درب منزل آمدند و ما به سرعت ایشان را به بیمارستان رساندیم ولی به دلیل اینکه گلوله‌ها به نقطه حساس بدن ایشان یعنی سر، مغز و جمجمه اصابت کرده بود به فیض شهادت نائل شدند.

...
یا علی

http://www.askquran.ir/gallery/images/15525/1_pink_flowers.gif