خادمه زینب کبری(س)
07-08-2010, 08:19
فعاليتهاي قرآني رهبر انقلاب
http://img.tebyan.net/big/1388/03/513521823160226261242568127245209184207149.jpg
هادي سجاديپور
«دورى ما از قرآن را رژيم كافر ملحد معاند پهلوى بهوجود آورد. لذا وقتى كه من مىگويم اگر ما پنجاه ميليون نفر هستيم، غير از چند ميليون بچههاى كوچكِ زير پنج سال، بقيه بايد بتوانند قرآن را از رو تلاوت كنند، شما تعجب مىكنيد؛ در حالى كه تعجب ندارد. مگر اين طورى نبود؟ قبل از دوران رژيم گذشته، تقريباً اينگونه بود. بىسوادها اكثريت قاطع بودند، اما غالب آنها قرآن را بلد بودند. شما جوانان نديدهايد، ولى من و كسانى كه در سنين من هستند، به تكرار و تكرار كسانى را ديدهايم كه سواد روخوانى نداشتند و حروف فارسى را نمىشناختند، ليكن مىتوانستند قرآن را از رو بخوانند.»1
در مطالعات مستند تاريخ معاصر ايران در دورهي پهلوي، كمرنگ كردن رابطهي مردم با نمادها و باورهاي ديني و مذهبي يكي از برنامههاي آن رژيم براي شكستن سد فرهنگ ديني جامعهي ايران در برابر برنامههاي غارتگرانه و سوء استفادههاي سياسي و اقتصادي به شمار ميرود.
سياستهاي آموزشي و فرهنگي پهلويها بهگونهاي بود كه بچههاي مدرسهاي با نتهاي موسيقي بيشتر آشنا باشند تا آواي قرآن و جوانان بيشتر اوقات خود را در كاخهاي جوانان بگذرانند تا در مساجد و محفلهاي مذهبي و قرآني.
«مكتبهاى قرآن، بچههاى چهار ساله و پنج ساله را قرآن درس مىداد. من خودم در سن پنج سالگى به مكتب رفتم و قرآن ياد گرفتم. امثال من، در همان مكتبى كه ما مىرفتيم، زياد بودند و اصلاً مكتبخانهها همين طور بود. اين مكتبخانههايى كه رژيم منحوس پهلوى، شجاعت و شهامت به خرج داد! و رعد و برق كرد و آنها را برچيد، خانههايى براى تعليم قرآن بودند. يك زن يا مردى مىنشست، بچههاى مردم را قرآن ياد مىداد، بعد اين بچهها در جامعهاى مىافتادند كه در آن، سواد و علم و فرهنگ، متعلق به عدهى خاصى بود، اما قرآن را بلد بودند.»2
سياستهاي پهلويها تا اندازهاي در سطح جامعهي ايران كه به تدريج بيشتر جمعيت آن سر و شكل فرهنگ شهري به خود ميگرفت، كارگر افتاد و بهويژه در سالهاي پيش از دههي 40 جوانان مملكت را يا به اعتياد و بيبند و باري و يا به انديشههاي شرقي و غربي سوق داد.
«ما بايد قبول كنيم كه ملت ما در نيم قرن پيش از پيروزى انقلاب، كه واقعاً مدت كمى نيست، روزبهروز از قرآن فاصله گرفته و دور شده است. [...] آن سياستى كه رژيم وابستهى فاسد خبيث دشمن را در اين كشور بر سر كار آورد و بيش از پنجاه سال مسلط نگهداشت، يكى از بزرگترين ضربههايى كه زد و ضررهايى كه وارد كرد، همين بود كه قرآن را بهتدريج كنار گذاشت؛ تا آنجا كه از ميان جامعهى ما قرآن بيرون رفت. [...] من پيش از انقلاب، وقتى به وضع قرآن در جامعهى خودمان نگاه مىكردم و جوانهايى با اين استعداد و شوق و علاقه را مىديدم كه از قرآن دور مىماندند، چه خون دلى مىخوردم.»3
http://img.tebyan.net/big/1388/03/513521823160226261242568127245209184207149.jpg
هادي سجاديپور
«دورى ما از قرآن را رژيم كافر ملحد معاند پهلوى بهوجود آورد. لذا وقتى كه من مىگويم اگر ما پنجاه ميليون نفر هستيم، غير از چند ميليون بچههاى كوچكِ زير پنج سال، بقيه بايد بتوانند قرآن را از رو تلاوت كنند، شما تعجب مىكنيد؛ در حالى كه تعجب ندارد. مگر اين طورى نبود؟ قبل از دوران رژيم گذشته، تقريباً اينگونه بود. بىسوادها اكثريت قاطع بودند، اما غالب آنها قرآن را بلد بودند. شما جوانان نديدهايد، ولى من و كسانى كه در سنين من هستند، به تكرار و تكرار كسانى را ديدهايم كه سواد روخوانى نداشتند و حروف فارسى را نمىشناختند، ليكن مىتوانستند قرآن را از رو بخوانند.»1
در مطالعات مستند تاريخ معاصر ايران در دورهي پهلوي، كمرنگ كردن رابطهي مردم با نمادها و باورهاي ديني و مذهبي يكي از برنامههاي آن رژيم براي شكستن سد فرهنگ ديني جامعهي ايران در برابر برنامههاي غارتگرانه و سوء استفادههاي سياسي و اقتصادي به شمار ميرود.
سياستهاي آموزشي و فرهنگي پهلويها بهگونهاي بود كه بچههاي مدرسهاي با نتهاي موسيقي بيشتر آشنا باشند تا آواي قرآن و جوانان بيشتر اوقات خود را در كاخهاي جوانان بگذرانند تا در مساجد و محفلهاي مذهبي و قرآني.
«مكتبهاى قرآن، بچههاى چهار ساله و پنج ساله را قرآن درس مىداد. من خودم در سن پنج سالگى به مكتب رفتم و قرآن ياد گرفتم. امثال من، در همان مكتبى كه ما مىرفتيم، زياد بودند و اصلاً مكتبخانهها همين طور بود. اين مكتبخانههايى كه رژيم منحوس پهلوى، شجاعت و شهامت به خرج داد! و رعد و برق كرد و آنها را برچيد، خانههايى براى تعليم قرآن بودند. يك زن يا مردى مىنشست، بچههاى مردم را قرآن ياد مىداد، بعد اين بچهها در جامعهاى مىافتادند كه در آن، سواد و علم و فرهنگ، متعلق به عدهى خاصى بود، اما قرآن را بلد بودند.»2
سياستهاي پهلويها تا اندازهاي در سطح جامعهي ايران كه به تدريج بيشتر جمعيت آن سر و شكل فرهنگ شهري به خود ميگرفت، كارگر افتاد و بهويژه در سالهاي پيش از دههي 40 جوانان مملكت را يا به اعتياد و بيبند و باري و يا به انديشههاي شرقي و غربي سوق داد.
«ما بايد قبول كنيم كه ملت ما در نيم قرن پيش از پيروزى انقلاب، كه واقعاً مدت كمى نيست، روزبهروز از قرآن فاصله گرفته و دور شده است. [...] آن سياستى كه رژيم وابستهى فاسد خبيث دشمن را در اين كشور بر سر كار آورد و بيش از پنجاه سال مسلط نگهداشت، يكى از بزرگترين ضربههايى كه زد و ضررهايى كه وارد كرد، همين بود كه قرآن را بهتدريج كنار گذاشت؛ تا آنجا كه از ميان جامعهى ما قرآن بيرون رفت. [...] من پيش از انقلاب، وقتى به وضع قرآن در جامعهى خودمان نگاه مىكردم و جوانهايى با اين استعداد و شوق و علاقه را مىديدم كه از قرآن دور مىماندند، چه خون دلى مىخوردم.»3