مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
01-10-2009, 09:49
http://i31.tinypic.com/3346bky.gifزندگینامه استاد عبد الباسط محمد عبد الصمدhttp://i31.tinypic.com/3346bky.gif
ولادت و نسب:
استاد عبدالباسط محمد عبد الصمد در سال 1927 در روستاىالمزاعزه يكى از توابع شهر اَرمنت در استان قنا در جنوب مصر متولد شد، او در مكانىپاك كه به امر قرآن كريم از حيث حفظ و تجويد اهتمام مىشد متولد شد،جدّ او استادعبدالصمد از مردان با تقوا و از حافظان قرآن كه از نظر حفظ قرآن كريم و تجويد واحكام آن مردى متمكّن بود،و پدر بزرگِ مادرى او عارف بالله استادِ جليل ابو داودصاحب مقام مشهور و معروف در شهر ارمنت، مى باشد ، اما پدرش استادعبدالصمد يكى ازمدرّسين حفظ و تجويد قرآن كريم بود، 2 برادر او محمود و عبدالحميد در آموزشگاه (مكتب) قرآن را حفظ مى كردند و برادر كوچك آنها عبدالباسط هم در سن 6 سالگى بهايشان ملحق گرديد.
اين كودك با استعداد به مكتب استاد امير در ارمنت ملحق شد واستاد به بهترين وجه از او استقبال كرد چرا كه آثار مهارتهاى قرآنى را (كه باشنيدنِ تلاوت قرآن در شب و روز و صبح وشام براى او حاصل شده بود) دراو ديده بود،استاد امير جمله اى از امتيازات و استعدادها را در شاگرد مستعدّش مى ديد كه او رااز سايرين ممتاز مى ساخت مانند سرعت فراگيرى ، هوش و ولع شديد در تبعيّت از استاد ،و دقت در خوب اداء كردن مَخارج الفاظ و وقف و ابتداء و صوت زيبائى كه گوشها را باشنيدن و يا گوش دادن به آن مى نواخت…
استاد عبدالباسط در گفتگوهاى خود گفته است: (( سنّم 10 سال بود كه حفظ قرآن كريم را در خلال اين مدّت به پايان بردم و مانندنهرى روان از زبانم جارى مى شد، پدرم كارمندى در وزارت نقل و انتقال وپدر بزرگم ازعلماء بود … من از ايشان راهنمائى خواستم كه قرائتها راچگونه فرا گيرم و آنها مرابهشهر طنطا درشمال مصررا هنمائى كردند تا به دست استاد محمد سليم علوم قرآن و قرائاترا فرا گيرم اما مسافت ميان ارمنت كه يكى از شهرهاى جنوب مصر است تا طنطا درشمالبسيار دور بود ولى موضوع ، موضوع آينده و برنامه ريزى براى آن بود، اين بود كه براىسفر آماده شدم اما يك روز مانده به رفتنم به سوى طنطا از آمدن استاد محمد سليم بهارمنت مطلع شديم، او آمده بود تاكلاسى براى آموزش قرائات در مدرسه دينى ارمنت بر پاكند اهالى ارمنت استقبال شايسته اى از او كردند و پيرامونش حلقه زدند چرا كه ايشانمى دانستند اين مرد كيست و قدرت او در علم و قرآن را مى دانستند و گوئى قضا و قدراو را در زمان مناسب به سوى ما روانه كرده بود اهل بلاد گروهى را با عنوان (اصفونالمطاعنه) براى حفظ قرآن، تشكيل دادند بنابراين استاد ، علو م قرآن و قرائات راآموزش مى داد و قرآن كريم را تحفيظ مى نمود ، من به آنجارفته و قرآن را نزد اودوباره مُرور كردم و متن شاطبيه كه متنى مخصوص به علم قرائات هفتگانه است را حفظكردم.))
پس از اينكه استاد عبد الباسط به سن 12 سالگى رسيد از هر شهر و روستا دراستان قنا و مخصوصاً از جانب اصفون المطاعنه به كمك استاد سليم ـ كه از عبدالباسطبه هر جا كه مى رفت تعريف، مىكرد ـ دعوتهائى به سوى او روانه شد ، چراكه گواهىاستاد سليم نقطه اطمينان همه مردم بود.
زيارت ازمَزار بانوزينب (س):
در سال 1950 به زيارت آل بيت رسول الله (ص) وعترت طاهرينش رفت ،آنچه باعث اين امر شد محفلى بود كه به مناسبت ولادت زينب كبرى (س) بر پا شده بود،بانيان اين محفل جمعى از بزرگانى از مشاهير قاريان مانند استادعبدالفتاح الشعشاعى،استاد مصطفى اسماعيل ،استاد عبدالعظيم زاهر و استاد ابو العينينشُعيشَع و غير ايشان ازنخستين قُرّاء راديو بودند…پس از گذشت نيمى از شب و در حالىكه مسجد زينبيه از گروهِ انبوه محبين آل البيت (ع) كه از هر نقطه آمده بودند موج مىزد،يكىاز نزديكان عبدالباسط از مسئولين مجلس اجازه خواست تا اين جوان با استعداد 10دقيقه اى را به تلاوت بپردازد ، او اجازه داد وقارى جوان از سوره احزاب در ميانجمعيتى با اين كثرت شروع كرد…سكوت همه جاى مسجد را فرا گرفت و همه ديده ها يه اينقارى كوچك جلب شد كه با جرأت در جايگاه قاريان بزرگ نشسته است…اما سكوت دقائقى بيشطول نكشيد و تبديل به فريادهائى شد كه مسجد را مىلرزاند،(الله اكبر) (ربنا يفتحعليك)… الخ كه اين فريادها مستقيماً از دل برمى خواست،و به جاى 10 دقيقه قرائت بهيك ساعت و نيم ادامه پيدا كرد ،حضّار تصور مى كردند كه ستونها و ديوارهاى مسجد همبا آنها هم صدا شده اند و گوئى كه صداى سنگها را مى شنيدند كه تنزيه و تسبيح مىگفتند.
ولادت و نسب:
استاد عبدالباسط محمد عبد الصمد در سال 1927 در روستاىالمزاعزه يكى از توابع شهر اَرمنت در استان قنا در جنوب مصر متولد شد، او در مكانىپاك كه به امر قرآن كريم از حيث حفظ و تجويد اهتمام مىشد متولد شد،جدّ او استادعبدالصمد از مردان با تقوا و از حافظان قرآن كه از نظر حفظ قرآن كريم و تجويد واحكام آن مردى متمكّن بود،و پدر بزرگِ مادرى او عارف بالله استادِ جليل ابو داودصاحب مقام مشهور و معروف در شهر ارمنت، مى باشد ، اما پدرش استادعبدالصمد يكى ازمدرّسين حفظ و تجويد قرآن كريم بود، 2 برادر او محمود و عبدالحميد در آموزشگاه (مكتب) قرآن را حفظ مى كردند و برادر كوچك آنها عبدالباسط هم در سن 6 سالگى بهايشان ملحق گرديد.
اين كودك با استعداد به مكتب استاد امير در ارمنت ملحق شد واستاد به بهترين وجه از او استقبال كرد چرا كه آثار مهارتهاى قرآنى را (كه باشنيدنِ تلاوت قرآن در شب و روز و صبح وشام براى او حاصل شده بود) دراو ديده بود،استاد امير جمله اى از امتيازات و استعدادها را در شاگرد مستعدّش مى ديد كه او رااز سايرين ممتاز مى ساخت مانند سرعت فراگيرى ، هوش و ولع شديد در تبعيّت از استاد ،و دقت در خوب اداء كردن مَخارج الفاظ و وقف و ابتداء و صوت زيبائى كه گوشها را باشنيدن و يا گوش دادن به آن مى نواخت…
استاد عبدالباسط در گفتگوهاى خود گفته است: (( سنّم 10 سال بود كه حفظ قرآن كريم را در خلال اين مدّت به پايان بردم و مانندنهرى روان از زبانم جارى مى شد، پدرم كارمندى در وزارت نقل و انتقال وپدر بزرگم ازعلماء بود … من از ايشان راهنمائى خواستم كه قرائتها راچگونه فرا گيرم و آنها مرابهشهر طنطا درشمال مصررا هنمائى كردند تا به دست استاد محمد سليم علوم قرآن و قرائاترا فرا گيرم اما مسافت ميان ارمنت كه يكى از شهرهاى جنوب مصر است تا طنطا درشمالبسيار دور بود ولى موضوع ، موضوع آينده و برنامه ريزى براى آن بود، اين بود كه براىسفر آماده شدم اما يك روز مانده به رفتنم به سوى طنطا از آمدن استاد محمد سليم بهارمنت مطلع شديم، او آمده بود تاكلاسى براى آموزش قرائات در مدرسه دينى ارمنت بر پاكند اهالى ارمنت استقبال شايسته اى از او كردند و پيرامونش حلقه زدند چرا كه ايشانمى دانستند اين مرد كيست و قدرت او در علم و قرآن را مى دانستند و گوئى قضا و قدراو را در زمان مناسب به سوى ما روانه كرده بود اهل بلاد گروهى را با عنوان (اصفونالمطاعنه) براى حفظ قرآن، تشكيل دادند بنابراين استاد ، علو م قرآن و قرائات راآموزش مى داد و قرآن كريم را تحفيظ مى نمود ، من به آنجارفته و قرآن را نزد اودوباره مُرور كردم و متن شاطبيه كه متنى مخصوص به علم قرائات هفتگانه است را حفظكردم.))
پس از اينكه استاد عبد الباسط به سن 12 سالگى رسيد از هر شهر و روستا دراستان قنا و مخصوصاً از جانب اصفون المطاعنه به كمك استاد سليم ـ كه از عبدالباسطبه هر جا كه مى رفت تعريف، مىكرد ـ دعوتهائى به سوى او روانه شد ، چراكه گواهىاستاد سليم نقطه اطمينان همه مردم بود.
زيارت ازمَزار بانوزينب (س):
در سال 1950 به زيارت آل بيت رسول الله (ص) وعترت طاهرينش رفت ،آنچه باعث اين امر شد محفلى بود كه به مناسبت ولادت زينب كبرى (س) بر پا شده بود،بانيان اين محفل جمعى از بزرگانى از مشاهير قاريان مانند استادعبدالفتاح الشعشاعى،استاد مصطفى اسماعيل ،استاد عبدالعظيم زاهر و استاد ابو العينينشُعيشَع و غير ايشان ازنخستين قُرّاء راديو بودند…پس از گذشت نيمى از شب و در حالىكه مسجد زينبيه از گروهِ انبوه محبين آل البيت (ع) كه از هر نقطه آمده بودند موج مىزد،يكىاز نزديكان عبدالباسط از مسئولين مجلس اجازه خواست تا اين جوان با استعداد 10دقيقه اى را به تلاوت بپردازد ، او اجازه داد وقارى جوان از سوره احزاب در ميانجمعيتى با اين كثرت شروع كرد…سكوت همه جاى مسجد را فرا گرفت و همه ديده ها يه اينقارى كوچك جلب شد كه با جرأت در جايگاه قاريان بزرگ نشسته است…اما سكوت دقائقى بيشطول نكشيد و تبديل به فريادهائى شد كه مسجد را مىلرزاند،(الله اكبر) (ربنا يفتحعليك)… الخ كه اين فريادها مستقيماً از دل برمى خواست،و به جاى 10 دقيقه قرائت بهيك ساعت و نيم ادامه پيدا كرد ،حضّار تصور مى كردند كه ستونها و ديوارهاى مسجد همبا آنها هم صدا شده اند و گوئى كه صداى سنگها را مى شنيدند كه تنزيه و تسبيح مىگفتند.