PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خدا را کجا میبینی؟؟!!؟!



رایکا
03-10-2009, 17:27
دلم می خواست همه چیز را درباره خدا بدانم ...
در جست و جوی خدا ، به سراغ نشانه های او ،‌در میان آفریده هایش رفتم .
از خودم پرسیدم : « راستی خدا صبح ها چه كار می كند ؟‌»
احساس كردم كه پاسخم در لا به لای بوی شبنم صبحگاهی چمن زار به مشامم می رسد .
به این فكر كردم كه خدا شب ها كجاست ؟
و چیزی كه احساس كردم ، گرما و آرامش رخت خوابم بود .
از خودم پرسیدم : « آیا خدا لطیف است ؟‌»
و پرواز پروانه ای را در آسمان دیدم .
از خودم پرسیدم :‌« آیا خدا قدرتمند است ؟ »
صدای غرش امواج اقیانوس در گوشم پیچید .
به این فكر كردم كه وقتی خدا لبخند می زند ، دنیا چگونه می شود ؟
همان موق چشمم به برف هایی افتاد كه زیر تابش نور خورشید می درخشیدند .
دلم می خواست بدانم آیا خدا موسیقی را دوست دارد ؟
صدایی را شنیدم كه در یك غروب تابستانی از سوی بركه می آمد .
از خودم پرسیدم : « آیا خدا هنر را دوست دارد ؟ »
تارهایی را دیدم كه عنكبوتی در زیر زمین خانه ی عمویم تنیده بود .
دلم می خواست بدانم خدا چه رنگ هایی را دوست دارد ؟
با بچه هایی دوست شدم كه هر كدام از یك نژاد بودند و پوستشان به یك رنگ بود : سفید ، زرد ، سرخ ...
به این فكر كردم كه خدا قد انسانها را در چه اندازه هایی آفریده است ؟
دختر بچه ای كنار من بود ؛ سرش را بالا آورد و به من لبخند زد .
به این فكر كردم كه آیا انسان هایی كه خدا آفریده ، به یكدیگر وفا دارند ؟
دوستم به من اعتماد كرد و رازی را با من در میان گذاشت .
از خودم پرسیدم : « آیا خدا برای ما ارزشی قائل است ؟ »
پسر بچه ای مداد شمعی هایش را با من قسمت كرد .
به این فكر كردم كه عشق خدا ، چه احساسی را در من ایجاد می كند ؟
مادربزرگم ، دست هایش را باز كرد و من را در آغوش گرم خود گرفت .
دلم می خواست بدانم كه خدا دوست دارد به چه جاهایی سر بزند ؟
احساس كردم كسی در خانه ی قلبم را می زند .
حالا هر وقت می خواهم خدا را پیدا كنم ، دقیقا می دانم كجا دنبالشم بگردم .

نویسنده :ویر جینیا . ال . كرول
مترجم : آذر رضایی