PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سحرگاهي كه بوي شهادت ميداد



فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-09-2010, 03:25
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_i23525_talab1.jpg


سحرگاهی که بوی شهادت می داد


خبرگزاری رسا ـ‌ یکی از طلاب جانباز دوران دفاع مقدس گفت: سحرگاهی که فرمانده مان جلوی چشمانم شهید شد و بنده مجروح شدم را هرگز از یاد نمی برم.


رضا اسماعیلی گلی، از طلاب جانباز دوران دفاع مقدس، در گفت‌و‌گو با خبرنگار خبرگزاری رسا، به بیان خاطره ای شنیدنی از دوران دفاع مقدس در جبهه غرب کشور پرداخت.

وی که سابقه 34 ماه حضور در مناطق عملیاتی را در کارنامه خود دارد ، در عملیات های مختلف مجروح شده است.

خاطره کردستان
بنده در چند مرحله به منطقه رفتم که در چهار مرحله آن مجروح شدم.
یکی از خاطرات جالب من که اتفاقا در آن هم به مقام جانبازی نائل شدم، مربوط به منطقه غرب و درگیری های کردستان با افراد ضد انقلاب است.
بنده در یکی از شب ها در این منططقه که هر لحظه آن می توانست با خطر حمله ضد انقلاب باشد ،نگهبانی می دادم.
یکی از دوستان به من گفت که به نگهبان بعدی بگویم که او فرمانده را برای خواندن نماز شب بیدار کند.
ساعت یک نیمه شب نگهبانی من تمام شد اما متاسفانه بنده یادم رفت که این نکته را به نگهبان بعدی بگویم.
داخل سنگر رفتم برای استراحت که یک ساعت مانده به نماز صبح یادم افتاد که باید نگهبان را بیدار می کردم سراسیمه بیرون آمدم که به نگهبان مطلب را بگویم که یک دفعه فرمانده را دیدم.
در همان لحظه به یک باره تیراندازی شدیدی اطراف سنگر صورت گرفت که در همان جا فرمانده مان به شهادت رسید و حقیر هم بر اثر تیر اندازی مجروح شدم.
هیچ گاه آن سحرگاه در کنار آن سنگر از یادم نمی رود./928/پ202/ع





http://smiles.al-wed.com/smiles/13/503.gif