PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آشنایی و تعریف اصطلاحات تجوید



حور العین
06-10-2010, 23:35
هو الحق

آشنایی و تعریف اصطلاحات تجوید

فهرست :

ابدال
اثبات
اختلاس
اخفا
ادغام كبیر
ادغام صغیر
ادغام اذلاق
استعاذه
استعلاء
استفال
اسكان
استطاله
اشباع
اشمام
اصمات
اطباق
اظهار
الحاق
الف
اماله انحراف
انفتاح
بُحّه
بسمله
بینیّه
تجوید
تحقیق
تحدیر
تدویر
ترتیل
ترقیق
ترتیب مخارج حروف
تسهیل
تشدید
تغلیظ
تفشّی
تفخیم
تكریر
تنوین
تهلیل
جهر
حذف
حروف شمسی و قمری
حروف تهجّی
حروف «لام»
حرف ردع
حركت حروف حلق
حروف دهان
حرف «راء»
حروف لبها
خَروَرَه
خفاء
خلط و مزج
دندانها رخوت
ركوع
رَوْم
سبب مدّ
سجده های قرآن
سكون (از صفات عارضی حروف) سكون
شدّت
صفیر
صفات حروف(اصلی)
صفات حروف(عارضی)
صله میمی
صوت
ضمیر
علم قرائت
علائم وقف
غنّه
قرّاء سبعه
قصر
قلقله
قلب
كسره لازم و عارضی
ك***ه
كشكشه
لام جلاله
لین
متقارب
متجانس
متماثل
مخارج حروف
مدّ
مدّ منفصل(جایز)
مدّ تعظیم
مدّ عارضی
مدّ لازم
مدّ متصل یا واجب
مقادیر مدّ منقوطه و غیر منقوطه
میم ساكن
نَبر
نفخ، نفث
نقل
نون ساكن
نون وقایه
وصل به سكون
وقف
وقف حسن
وقف كافی
وقف غفران
وقف اَقبح
وقف معانقه یا مراقبه
وقف نبی
وقف اضطراری یا قبیح
وقف مُنزل
وقف تامّ
وقف به ادغام
وقف به حركت
هاء جوهری
هاء سَكت
هاء ضمیر(اشباع)
هاوی
همزه
همس

حور العین
06-10-2010, 23:38
اِبدال

به كسر همزه به معنای عوض كردن است، و در اصطلاح علم تجوید، بدل كردن تاء تأنیث به «هاء» و كلمات منصوب به الف است.

تاء تأنیث مانند: صلوةَ ـ زكوةَ ـ فَاكِهَةَ ـ مَرَّةَ ـ حُمْرَةَ كه در حال وقف به جای تاء (ةَ) هاء (ه) تلفظ میشود مثلاً صَلوةَ میشود صَلوه.

در كلماتی كه در رسم الخط قرآن با تاء مبسوطه (یعنی كشیده) نوشته شده اند به همان تاء وقف میگردند. مانند: جَنّاتٌ ـ اَلبَیّناتُ ـ بِالْآیاتِ ـ ثَمَراتِ ـ سُنّت. مثلاً جَنّاتٌ میشود جنَّاتْ.

و كلمات منصوب مثل: رَحِیماً ـ شَكُوراً ـ مَاءً ـ مُسَمّیً ـ بَیَاتاً به هنگام وقف، تنوین به الف بدل میگردد رَحیماً میشود رَحِیماً. إبدال یكی از اقسام وقف است.setareh

حور العین
06-10-2010, 23:40
اِثْبات


به معنی باقی گذاردن حرف آخر كلمه ای كه میخواهند بر آن وقف كنند (موقوفٌ علیها) میباشد. مانند: وَاقٍ ـ هَادٍ كه در اصل وَاقِیٌ و هَادِیٌ بوده و حرف یاء به سبب اعلال، حذف شده است.

ابن كثیر به این شیوه وقف كرده، گر چه وقف به اسكان و حفظ رسم الخط قرآن بهتر است. یعنی وقف به صورت وَاقِیْ و هَادِیْ. اثبات از اقسام وقف میباشد.

حور العین
06-10-2010, 23:42
اختِلاس


«اختلاس» به معنی ربودن با شتاب و عجله است و آن ضد اشباع میباشد. و در اصطلاح علم تجوید، ربودن و طلب شتاب در حركت هنگام تلفظ حرف است. به طوری كه نه متحرك و نه ساكن گفته شود. بدین معنی كه ربودن یك سوم حركت ضمه و كسره و باقی گذاردن دو سوم دیگر را در حال وصل، اختلاس میگویند. و در این حالت آن كلمه با صوت و صدای خفی و پنهان ادا میشود كه در اختلاف قرائات بكار میرود.

مانند: فَسَیَكْفیكَهُمُ اللهُ كه ضمه هاء كلمه آخر اختلاس میشود و نِعِمّا كه در اصل «نِعْمَ ما» است، كه میم اول ساكن بوده و در میم دوم ادغام شده و با اختلاس خوانده می شود.

حور العین
06-10-2010, 23:43
اخفاء



هر گاه بعد از تنوین یا نون ساكنه یكی از حروف پانزده گانه زیر قرار گیرد، چه در یك كلمه یا دو كلمه باشند، تنوین و نون ساكنه، اخفاء شده و با غُنّه طبیعی (خفیف) ادا میگردد. زیرا مخرج نون با مخارج حروف مزبور نه چندان فاصله دارد، كه مانند حروف حلقی اظهار شود، و نه آن قدر نزدیك است، تا مثل حروف یرملون ادغام گردد، بلكه میان اظهار و ادغام كه همان «اخفاء» است ادا میشود. در این حالت زبان به مخرج نون گذارده نمیشود و باید صدا را اندكی كشید، تا اخفاء حاصل گردد، و قرّاء ترك غُنّه را در حال اخفاء جایز نمیدانند.

علامت اخفاء حرف «ف» یا یك نقطه است كه در بعضی قرآنها بالای آن حرف میگذارند.

حروف پانزده گانه عبارتند از:

1. تاء مانند: اَنْتُم ـ جَنّاتٍ تَجری
2. ثاء مانند: اُنْثی ـ صَبّاً ثُمَّ
3. جیم مانند: یُنجی ـ غَسّاقاً جزاءً
4. دال مانند: اَنْداداً ـ كَأساً دِهَاقاً
5. ذال مانند: اَنذِرْهُم ـ حكیمٌ ذلِكَ
6. زاء مانند: مَنْزِلاً ـ مُبارَكَهٍ زَیتُونَهٍ
7. سین مانند: مِنْسأتِهِ ـ خَالِصاً سَابِغاً
8. شین مانند: أنْشأنَا ـ صَبّارٍ شكُور
9. صاد مانند: یَنصُرُ ـ رِیحاً صَرْصَراً
10. ضاد مانند: مَنْضُود ـ مُسْفِرهٌ ضَاحِكَهٌ
11. طاء مانند: فَانْطَلَقَ ـ صَعیداً طَیّباً
12. ظاء مانند: اُنْظُرْ ـ ظِلّاً ظَلِیلاً
13. فاء مانند: اَنفُسَهُمْ ـ خَالِداً فِیهَا
14. قاف مانند: یُنقذونَ ـ سَمِیعٌ قَرِیبٌ
15. كاف مانند: مِنكُم ـ كِتابٌ كَریمٌ.

حور العین
06-10-2010, 23:44
ادغام كبیر

ادغام بر دو نوع است: ادغام كبیر و ادغام صغیر

ادغام كبیر آن است كه «مُدغم» و «مدغمٌ فیه» متحرك باشند كه در این صورت اولی را ساكن و در دوم ادغام میكنند.

و چون در این نوع ادغام یك عمل بیشتر از ادغام صغیر انجام میگیرد (یعنی ساكن كردن مُدغم) بدین سبب آن را اذغام كبیر نامیده اند.
ادغام كبیر بر دو نوع است:

1. هر گاه مُدغم و مُدغمٌ فیه متماثل و در یك كلمه قرار داشته باشند، و مطابق قواعد صرفی ادغام شده باشند، ادغام آن لازم است مانند: مَدَّ (گسترد) ضَالّینَ (گمراهان) كه در اصل مَدَدَ و ضالِلینَ بوده است.

2. چنانچه مُدغم و مدغمٌ فیه در دو كلمه قرار داشته باشند، خواه متماثل یا متجانس یا متقارب باشند، بعضی قرّاء ادغام را جایز دانسته اند، مانند: سَیَقُولُ لَكَ ـ یَعْلَمُ ما ـ ذَلِكَ كَتَبْنَا.

حور العین
06-10-2010, 23:44
ادغام صغیر


آن است كه مُدغم ساكن و مدغمٌ فیه متحرك باشد كه در این صورت اولی را در دومی ادغام مینمایند مانند: فَاضْرِبْ بِهِ كه به صورت فَاضْرِبِّهِ تلفظ میشود.

ادغام صغیر بر سه قسم است: متماثل ـ متجانس ـ متقارب.

حور العین
09-10-2010, 22:48
ادغام حروف متماثل:

هر گاه دو حرف مانند هم پهلوی یكدیگر قرار گیرند اعم از آن كه در یك یا دو كلمه قرار داشته باشند، ادغام آنها لازم است و آن را ادغام متماثلین مینامند مانند: قُلْ لَهُم ـ مِنْ نارِهِ.

ادغام حروف متجانس :

هر گاه دو حرف متجانس:یعنی حرفی كه از جهت مخرج حروف یكی باشند، ولی در صفات (مانند شجری ـ نطعی ـ ذولقی و اَسَلی) متغایر باشند، پهلوی هم قرار گیرند، اعم از آن كه در یك یا دو كلمه باشند، ادغام آنها لازم است، و آن را ادغام متجانسین میگویند مانند: وَجَدْتُ (یافتم) ـ حَصَدْتُمْ(درو كردید).

ادغام حروف متقارب: چنانچه دو حرف متقارب یعنی دو حرفی كه مخرجشان نزدیك هم است پهلوی هم واقع شوند، چه در یك كلمه باشد یا در دو كلمه، ادغام آنها جایز است و آن را ادغام متقاربین میگویند. مگر در مواردی كه در اثر ادغام، تغییری در معنا عارض شود، و یا كلام ثقیل و از فصاحت خارج گردد مانند: اِذْتَأذّنَ (هنگامی كه اعلام نمود) ـ اِذْزَیَّنَ (وقتی كه زینت داد) ـ قَدْ جاءَ (به تحقیق آمد).
قابل ذكر است كه ادغام متجانسین و متقاربین در حروف حلقی و شفهی ثقیل و از فصاحت بدور است مانند: فَاصْفَح‏ْ عَنْهُمْ(پس از كافران اعراض كن).
و نیز همزه و الف در هیچ حرفی ادغام نمیشود و هیچ حرفی هم در آنها ادغام نمیگردد.

اِدْغام

ادغام مصدر باب افعال است و به معنای داخل كردن حرفی در حرف دیگر میباشد. به طوری كه اثری از حرف اول باقی نماند و زبان فقط یك مرتبه در ادای آن برداشته شود و یك حرف مشدّد تلفظ گردد.
حرف اول را «مُدغم» ادغام شده و حرف دوم را «مُدغَمٌ فِیهِ» ادغام شده در آن مینامند.

حالت اول: آن است كه حرف اول و دوم متماثل باشند مانند:
قدْ دَخَلوا كه دال اول در دوم ادغام و یك دال مشدد تلفظ میشود مانند: قَدَّخَلُوا.

حالت دوم: آن است كه حرف اول و دوم مانند هم نباشند كه، در این صورت باید ابتدا حرف اول، را لفظاً از جنس حرف دوم نمود، و سپس مانند حالت اول دو حرف را در یكدیگر ادغام كرد مانند: مِنْ لَدُن كه نون ساكن كلمه اول لفظاً به لام كلمه دوم تبدیل میگردد و دو حرف «لام» در هم ادغام و یك لام مشدّد ادا میشود مانند: مِلّدُنْ
فایده و منظور از ادغام تسهیل و روانی در تكلّم است. علامت ادغام تشدید (ـّ) است كه در بعضی از قرآنها بالای «مدغمٌ فیه» گذاشته میشود.

حور العین
09-10-2010, 22:49
اِذْلاق

مصدر باب اِفعال است و به معنی تندی و تیزی و روانی زبان میباشد. شش حرف از حروف الفبا دارای این صفت هستند كه عبارتند از: (ل ـ ن ـ ز ـ ف ـ ب ـ م) و جهت سهولت یادگیری و به خاطر سپردن، آنها را در كلمات زیر جمع كرده اند: فَرَّ مِنْ لُبٍّ (از عقل فرار كرد).
این حروف را كه به تندی و سرعت اداء میشوند حروف مُذْلِقَه میگویند. به اعتبار آن كه سه حرف اول (لِثوی) از كنار و تیزی سر زبان و سه حرف آخر (شفهی) از كنار لبها خارج میشوند.

حور العین
09-10-2010, 22:50
اِسْتِعَاذه



در حقیقت پناه بردن به خداوند از شر و نقشه‎های شیطان است، مستحبّ است پیش از آغاز قرائت قرآن، قاری به خداوند پناه ببرد، چنانكه قرآن مجید می‎فرماید: فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ(یعنی هنگامیكه اراده خواندن قرآن نمائی از شیطان رانده شده به خدا پناه ببر).

اهل معنا مقدم داشتن استعاذه را بر بِسْمِله و خواندن قرآن، تخلية قبل از تَحليه (زينت دادن) دانسته‎اند. يعني ابتدا شيطان و هواهاي نفساني را از درون زدودن و سپس آماده پذيرفتن نور هدايت الهي شدن است.
استعاذه به طريق مختلف نقل شده كه به چند مورد اشاره مي‎شود:
ـ اَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ.
ـ اَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ اِنَّ اللهَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ.
ـ اَعُوذُ بِالسَّمِيعِ الْعَلِيمِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ
ـ نَسْتَعِيذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ.
صحيح‎ترين استعاذات فوق استعاذه اوّل است كه مشهور نيز مي‎باشد.

mahdy30na
11-03-2013, 15:28
اِسْتِعْلاءاين كلمه مصدر باب استفعال مي‎باشد و به معناي طلب بلند كردن است. هفت حرف از حروف الفبا داراي اين صفت هستند كه عبارتند از: (خ ـ ص ـ ض ـ ط ـ ظ ـ غ ـ ق). اين حروف را مُسْتَعْلِيَه مي‎گويند زيرا هنگام اداي آنها دهان پر از صدا مي‎شود، و صوت و زبان ميل به كام بالا پيدا مي‎كنند و با تفخيم و غلظت تلفظ مي‎شوند.بعضي اين حروف را «مُفَخَّمَه» نيز ناميده‎اند. ولي مشهور آن است كه اين حروف را مُستعلية مي‎نامند.

mahdy30na
11-03-2013, 15:32
اِسْتِفالاين كلمه مصدر باب افتعال مي‎باشد، و به معني پست شدن است. اِستفال ضد استعلاء است. بغير از هفت حرف كه صفت استعلاء دارند. 21 حرف بقيه را حروف مُسْتَفِلَه مي‎گويند، چون هنگام تلفظ آنها صوت و زبان به طرف پائين ميل مي‎كند و به پستي و نازكي ادا مي‎شوند.[به صفت استعلا و صفات حروف مراجعه شود.]بعضي اين حروف را حروف مُنْخَفِضَه نيز گفته‎اند، زيرا انخفاض يعني پست شدن، ولي مشهور مستفله است.إسْكان به معني ساكن نمودن حرف آخر كلمه مي‎باشد، در صورتي كه آن حرف متحرك باشد. مانند مِنْ قَبْلِكَ[ سورة بقره، آية 4.]، كه هنگام وقف، فتحه كاف حذف شده و كاف ساكن مي‎شود.البته به سكون عارضي، زيرا فتحه جزو كاف ضمير است و براي وقف ساكن مي‎شود. اِسكان يكي از اقسام وقف است. وقف به اسكان مهمترين و بهترين شيوه وقف است بنابراين كلماتي كه حرف آخر آنها مفتوح، مكسور، مضموم و مجرور و مرفوع باشند به طريق اسكان وقف مي‎شوند و كلماتي كه حرف آخر آنها تاء تأنيث و يا منصوب باشند به قاعدة ابدال وقف مي‎گردند. و شيوه‎هاي ديگر وقف چندان معمول و مشهور نيست و بيشتر در اختلاف قرائات ذكر مي‎شوند.

mahdy30na
11-03-2013, 15:33
اِسْتِطالَة

اين كلمه مصدر باب استفعال بوده و به معناي طلب كشيدن است.

حرف «ضاد» داراي اين صفت است لذا به آن حرف مُسْتَطالَه مي‎گويند، زيرا در حال سكون تا مخرج و جايگاه اداي حرف «لام» كشيده مي‎شود و در اثر اين كشش، صوت هم كشيده مي‎شود. و نيز به اين علت كه تلفظ حرف مذكور به آساني ممكن نيست و مدتي بايد تمرين نمود تا بطور صحيح تلفظ شود، آنرا حرف مُسْتَطالَه ناميده‎اند.

مانند: اَرْض ـ قَاضٍ (قضاوت كننده)استطاله از صفات عارضي حروف شمرده مي‎شود.اِشْباع به معني سير كردن است و در اصطلاح تجويد، سير كردن حركت مي‎باشد به گونه‎اي كه در ضمّه به صورت «واو» و در كسره به صورت «ياء» و در فتحه به صورت «الف» ادا شود
مانند: مَالُهُ ـ سَمْعِهِ به صورت مَالُهُو و سَمْعِهِي خوانده مي‎شود.
اشباع را «صله» نيز مي‎نامند.
خواندن بدون اشباع يعني خواندن با همان حركت اصلي مانند: مِنْهُ.

mahdy30na
12-03-2013, 22:29
اِشمام

به معني بويانيدن است ودر اصطلاح تجويد اشاره كردن به حركت حرف آخر كلمه با لبها بدون صوت است.

اين عمل به صورت غنچه كردن دو لب ايجاد مي‎شود.

بنابراين اشمام همان وقف به اِسكان است، با اين تفاوت كه بعد از وقف، لبها منضّم و غنچه مي‎شود. به عبارت ديگر پس از وقف به اسكان بدون آنكه در تلفظ اثري از حركت حرف آخر ظاهر گردد، بلافاصله لبها به يكديگر منضّم شده، و اشاره به حركت موقوفٌ عليها مي‎شود.

اِشمام از اقسام وقف بوده، و شيوه قاريان كوفه است.

mahdy30na
12-03-2013, 22:33
فايده وقف اشمام را اين گفته‎اند كه :
بيننده و اشخاصي كه قدرت شنوايي ندارند مي‎توانند كلمة موقوفٌ عليها را در اثر اشاره لبهاي قاري تشخيص دهند، بنابراين اشمام با چشم درك مي‎شود ولي با گوش شنيده نمي‎شود.

اِشمام فقط در ضمّه و رفع (كلمه مرفوع) جايز است مانند: فَيَكُونُ ـ رَحيِمٌ

در مواردي كه «رَوْم» و «اِشْمام» جايز است، اِسكان نيز جايز است مانند: اَلْحَكِيمُ ـ مَتيِنٌ،
ولي عكس آن جايز نيست يعني هر جا كه اسكان جايز است روم و اشمام جايز نيست مانند كلمات مفتوح و منصوب و كلماتي كه آخر آنها مجزوم باشد مثل: لا رَيْبَ ـ رَحيماً ـ لَمْ يَلِدْ ـ لَمْ يُولَدْ.

mahdy30na
26-04-2013, 19:58
بسم الله الرحمن الرحیم

رَوْم و اِشمام در سه مورد زير جايز نيست.

1. در تاء تأنيث، كه علامت مؤنث بودن كلمه است زيرا طبق قاعده اِبدال به هاء (ه) وقف مي‎شود مانند اِلْجَنَّه

2. در ميم جمع، زيرا ميم جمع مبني بر سكون است و حركتي ندارد كه شنونده يا بيننده هنگام وقف آنرا تشخيص دهد مانند:
اِنَّهُمْ ـ رَبُّكُمْ ـ بِهِمْ ـ جَائَكُمْ ـ اَبْصارُهُمْ

3. در حركت عارضي جايز نيست زيرا در حال وقف، ساكن هستند مانند: قُلِ ادْعُوا ـ قُمِ اللَّيْلَ ـ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ[سورة جمعه، آية 6.]، كه كسره لام (قُلْ) و ميم (قُمْ) و ضمّه واو (فَتَمَنَّوُا) براي رفع التقاء دو ساكن بوده و عارضي است.
و نيز در لا تَأْمَنّا[سورة يوسف، آية 11.] نون مشدّد به اشمام خوانده مي‎شود چون در اصل لاتَأْمَنَنا بوده است.

mahdy30na
14-05-2013, 14:58
اِصْمات
مصدر باب إفعال است و به معناي سكوت و خاموش شدن و به سنگيني ادا كردن مي‎باشد. اِصمات ضد اذلاق مي‎باشد.

به جز حروف اِذلاق كه عبارت بودند از (ل ـ ن ـ ر ـ ق ـ ب ـ م) بقيه 22 حرف الفباي زبان عرب را مُصْمِتَة مي‎گويند، زيرا به سنگيني و تأنّي از محل خود تلفظ مي‎شوند.

mahdy30na
14-05-2013, 14:59
اِطْباق
اِطباق مصدر باب افعال است، و به معني پوشانيدن و طَبَق بر سرچيزي گذاردن مي‎باشد.

چهار حرف داراي اين صفت هستند كه عبارتند از: (ص ـ ض ـ ط ـ ظ). اين حروف را حروف «مُطْبِقَة» مي‎نامند، زيرا هنگام اداي آنها پاره‎اي از زبان جمع مي‎شود، و قسمتي از كام بالا كه مقابل آن قرار دارد را مي‎پوشاند.

اين حروف با غلظت و تفخيم تلفظ مي‎شوند. در صورت عدم رعايت اطباق (ص به س) ـ (ض به ز) ـ (ط به ت) و (ظ به ذ) شباهت لفظي پيدا مي‎كنند.

greenisland2
11-06-2013, 17:15
foz3foz3
parvaneh

mahdy30na
13-07-2013, 17:50
سلام
دوستان ماه رمضونتون مبارک
ما رو هم یاد کنین لطفا
اِلْحاق
به معني پيوستن و پيوست كردن چيزي به چيز ديگر است. و در اصطلاح تجويد الحاق و پيوستن هاء سَكْت در آخِر كلمه‎اي است، كه بر آن وقف مي‎كنند (موقوفٌ عليها)، تا حركت حروف آخر و همچنين حركت بنائي محفوظ مانده، و وقف به سكون هم شده باشد. اين نوع وقف شيوه قرّاءِ درجه اول نيست.
نمونه‎هاي وقف الحاق عبارتند از:
1. در «ماء» استفهامي كه درحالت مجرور بودن، الف آن حذف مي‎شود مانند: مِمَّ (مِمَّه ـ عَمَّ[ سورة نبأ، آية 2.] (عَمَّهْ).
2. در ضمير مفرد مذكر و مؤنّث غائب منفصل كه مبني بر فتح هستند مانند: هُوَ (هُوَه) ـ هِيَ (هِيَة).
3. در نون مشدّد جمع مؤنّث مانند: (مِثْلَهُنَّهْ)
كلمات درون پرانتز نشان دهنده وقف به شيوه الحاق است.
4. ياء مشدّد كه مبني بر فتح هستند مانند: عَلَيَّ (عَلَيَّهْ) ـ اِلَيَّ (اِلَيَّهْ) ـ بِيَدَيَّ (بِيَدَيَّهْ) ـ لَدَيَّ (لَدَيَّهْ).
«الف»
حرف الف طبيعتاً ترقيق و تفخيم نمي‎شود، زيرا از حروف هوائي يا جوفي است و وجودش قائم و بستگي به غير دارد، و تكيه‎گاهي ندارد و مجرد صوت است. لذا ترقيق و تفخيم آن بستگي به حروف مستفلة و مستعلية دارد.[به عنوان استفال و استعلاء مراجعه شود.]
ترقيق الف: هر گاه الف بعد از يكي از حروف مستفِله واقع شود ترقيق مي‎گردد. مانند: سَاءَ ـ مَالِكِ ـ اِيَّاكَ. منظور از ترقيق. الف، اشباع ننمودن فتحة ماقبل آن است.
تفخيم الف: چنانچه الف بعد از يكي از حروف مستعلية يا مُفَخَّمه قرار گيرد، تفخيم مي‎شود مانند: خَالِص ـ صَالِح ـ ضَامِر[سورة حج، آية 27.] ـ طَالَ ـ ظَاهِر ـ تَغابُن ـ قَالَ ـ اَرادَ.
منظور از تفخيم الف، اشباع فتحة ماقبل آن است.

mahdy30na
01-11-2013, 20:53
سلام
کم کم صدای کاروان محرم می آید، در چه حالی؟
اِمالة
«اِمالة» بر وزن اِقالة مصدر باب اِفعال است، اصل آن «اِميال» بوده است كه ياء آن بواسطة سنگيني تلفظ حذف شده و درعوض به آخرش تاء اضافه شده است.
اِمالة به معناي ميل كردن است، و در اصطلاح تجويد، ميل دادن فتحه به طرف كسره و الف به طرف ياء است.
سبب اماله كسره و ياء مي‎باشد، يعني چنانچه كلمه‎اي داراي كسره يا حرف (ي) باشد، فتحه يا الف ماقبل يا ما بعد آنها اِمالة مي‎شود، و در جاهايي بدون سبب هم اماله مي‎گردد.

mahdy30na
19-12-2013, 19:04
اماله بر دو قسم است: اماله صغري و اماله كبري
اماله صغري: آن است كه فتحه و الف اندكي به سمت كسره و ياء ميل داده شوند، يعني بين فتحه و كسره يا بين الف و ياء مانند: اِنَّا ـ اِيَّاكَ ـ كِتَاب، كه فتحة ما بعد كسره در هر سه كلمه مذكور اماله مي‎شوند.
ـ حَيات ـ كه الف مقصوره مابعد ياء در آن اماله مي‎شود.
الِ ـ عَالِم، كه الف ماقبل كسره در هر دو كلمه اماله مي‎شوند.
ـ جَاءَ ـ شَاءَ، كه بدون داشتن سبب اماله مي‎شود.
منظور از امالة صغري در مثالهاي بالا عدم اشباع فتحة ماقبل الف است كه همان ترقيق الف مي‎باشد. اماله صغري را اماله بين بين هم مي‎گويند.
اماله كبري: عبارت است از ميل دادن بسيار فتحه به طرف كسره و الف به جانب ياء مي‎باشد مانند: مَجْرَيهَا[1]، كه فتحه راء به كسره ادا مي‎شود و براي اينكه اماله شود، بايد حرف مزبور اندكي كشيده شود.
بطور خلاصه مي‎توان گفت: اماله ميل دادن فتحه به كسره و الف به ياء و ياء به طرف الف و كسره به ياء است.
اماله ضد استعلاء مي‎باشد.
فايده و هدف از اماله كردن، آسان گردانيدن لفظ است. زيرا صوت به سبب فتحه ميل به بالا دارد، و به جهت كسره ميل به پائين دارد، و براي سهولت تلفظ و اينكه فرود، ساده‎تر از صعود است، فتحه و الف را به طرف كسره و ياء ميل مي‎دهند.

mahdy30na
19-12-2013, 19:05
اِنْحِراف
مصدر باب انفعال مي‎باشد، و به معناي قبول ميل كردن است. دو حرف (لام ـ راء) داراي اين صفت مي‎باشند. و به همين مناسبت آنها را حروف «مُنْحَرِفَه» مي‎نامند، زيرا هنگام تلفظ «لام»، زبان از محل مخرج مربوط به طرف لثِه و دندانها ميل مي‎كند و موقع اداي «راء» زبان اندكي به طرف درون كامل بالا منحرف مي‎شود. حرف راء را مفخمه نيز مي‎گويند.
البته بعضي از قرّاء چون «راء» انحرافش نسبت به «لام» كمتر است، تنها «لام» را از حروف مُنْحَرِفَه مي‎دانند.

mahdy30na
19-12-2013, 19:05
اِنْفِتاح
مصدر باب انفعال است، و به معني قبول باز شدن و گشودن مي‎باشد. انفتاح ضد اطباق است. به استثناي چهار حرف كه مُطبقه هستند بيست و چهار حرف از حروف الفبا داراي صفت انفتاح مي‎باشند، كه به آنها حروف مُنْفَتِحَه مي‎گويند، چون هنگام تلفظ آنها زبان از كام بالا جدا و گشوده مي‎شود و آنرا نمي‎پوشاند، و اين حروف به نازكي ادا مي‎شوند.

mahdy30na
21-12-2013, 11:22
بُحَّة
بُحَّهَ بر وزن غُدَّه به معناي خشونت و غلظت صدا مي‎باشد. از حروف الفبا حرف «حاء» داراي اين صفت است، و آن را «مَبْحُوحَه» مي‎نامند. زيرا در اداي آن، غلظت و فشردگي در حلق بوجود مي‎آيد، و در صورت عدم رعايت اين صفت، شبيه (هـ) مي‎گردد، و به همين سبب برخي آنرا حرف مضغوطه نيز گفته‎اند مانند: اَلْحَمْدُ ـ اَحَدٌ. بُحّه از صفات عارضي حروف است.

mahdy30na
21-12-2013, 11:24
بسْمِلَه
«بسمله» مخفّف بسم الله الرحمان الرحيم است كه در ابتداي سوره‎هاي قرآن مجيد به جز سوره توبه مي‎باشد. بسم الله، آيه مستقلي مي‎باشد، و براي هر سوره جداگانه نازل شده است،‌ و خواندن آن در اول هر سوره لازم است. آنچه مربوط به تجويد مي‎باشد اين است كه: قطع و وصل بسم الله الرحمن الرحيم به سوره ماقبل يا مابعد آن به چهار شيوه زير مي‎باشد:
1. وصل به طرفين آن، يعني وصل از آخر سورة سابق به اول سوره لاحق (بعدي)
2. قطع از طرفين، يعني جدا كردن آن از آخر سورة قبل و اول سوره بعد.
3. قطع از آخر سوره قبل و وصل به اول سوره بعد.
4. وصل به آخر سوره قبل و قطع از اول سورة بعد.
سه شيوه اول و دوم و سوم جايز است و شيوه چهارم ممنوع و مردود مي‎باشد زيرا بسم الله براي افتتاح سوره است.
البته شيوه سوم بهتر و اولي‎تر مي‎باشد. قرّاءِ سبعه وصل بسم الله الرحمن الرحيم را به اول ده سوره مستحب و از محسّنات قرائت شمرده‎اند، سوره‎هاي مذكور عبارتند از:
1. سوره حمد 2. انعام 3. كهف 4. انبياء 5. سباء 6. فاطر 7. قمر 8. الرحمان 9. الحاقة 10. القارعة
و نيز وصل بسم الله... را به 9 سوره زير مكروه دانسته و قطع نموده‎اند:
1. سوره محمّد 2. سوره قيامه 3. سوره عَبس 4. سوره مطفّفين 5. سوره بلد 6. سوره بينه 7. سوره تكاثر 8. هُمزه 9. كهف
و در بقيه سوره‎هاي قرآن كريم، قطع و يا وصل بسمله به اول سوره اختياري است.

كسي كه از قسمتهاي ديگر سوره‎ها شروع مي‎كند، مثلاً از وسط سوره بقره شروع به قرائت مي‎كند، اگر آيه‎اي را كه شروع مي‎كند، ‌با نام خداوند شروع مي‎شود، چه اسم ظاهر يا ضمير باشد، گفتن بسم الله الرحمن الرحيم مستحب است و چنانچه اسم شيطان باشد چه اسم ظاهر يا ضمير، نخواندن بسم الله... بهتر است.
و نيز اگر آيه در مورد نعمتهاي الهي و ذكر بهشت يا اوصاف مؤمنان و نظائر آن است، خواندن بسمله در آغاز نيكوتر است، و اگر آيه‎اي را كه شروع مي‎كند درباره دوزخ و اوصاف كافران و منافقان و نظائر آن است،‌ نخواندن بسمله بهتر است، و نيز گفته شده از آنجا كه سوره توبه با بسم الله الرحمن الرحيم شروع نمي‎شود، از هر كجاي اين سوره نيز قاري شروع به خواندن نمايد، نخواندن بسمله بهتر است.

mahdy30na
21-01-2014, 15:57
بَيْنِيَّه
بَيْنِيَّه به حروف كلمات «نور علمي»‌كه حد فاصل و ميان شدت و رخوت هستند، حروف بَيْنِيَّة مي‎گويند.
اين حروف را جهت سهولت حفظ كردن در دو كلمه (نور علمي) جمع كرده‎اند.
زيرا نه چندان با شدت تلفظ مي‎شوند كه صدا بكلي راكد و مانع جريان صوت گردد، و نه چنان با سستي گفته مي‎شوند كه مانند حروف رخوت محتاج كشش زياد باشند.
آنها چنانكه گفتيم عبارتند از (ن ـ و ـ ر ـ ع ـ ل ـ م ـ ي) البته بعضي (و ـ ي) را جزو حروف بَيْنِيَّه به حساب نياورده، و آنها را پنج حرف ذكر كرده‎اند.

mahdy30na
14-09-2014, 17:30
سلام
ببخشین این پست رو نشد بروز کنم
یه مدتی که نبودیم ، مدتیم هست دنبالشم ولی پیدا نکردم
امدیم که با شما این اموزش رو ختم کنیم
تجويد
تجويد مصدر باب «تفعيل» به معناي نيكو كردن و در اصطلاح، به علمي كه در آن از شناسايي مخارج و صفات حروف تهجّي، و محل وقف و وصل، و قواعد و دستورهاي قرائت قرآن مجيد، و نيكو خواندن بحث است، گفته مي‎شود.
تجويد راهنماي صحيح خواندن قرآن مجيد است. زيرا قرآن در سوره مزّمّل در اين باره به ما دستور داده كه آنرا صحيح و با تأنّي و شمرده بخوانيم، آنجا كه مي‎فرمايد:
وَ رَتِّلِ الْقُرآنَ تَرْتِيلا( سورة مزّمّل، آية 4. ) يعني قرآن را با تأنّي و شمرده بخوان، و حروف آنرا آشكار كن.
و در مورد «تَرْتِيل» از علي ـ عليه السّلام ـ آمده است كه فرمود:
اَلتَّرْتيلُ حِفْظُ الوُقُوفِ وَ بَيانُ الْحُرُوفِ،
ترتيل يعني محافظت وقف‎ها و بيان حروف است. (منظور از بيان حروف احتمالاً رعايت مخارج و صفات آن است.)
لذا علم تجويد به دو قسم تقسيم مي‎شود:
1. شناسائي مخارج و صفات حروف، و ساير دستور‎هاي قرائت.
2. شناختن محل‎هاي وقف، يعني جاهايي از قرآن كه بايد در آنجا وقف كرد. تلفظ حروف در زبان عرب اهميّت زيادي دارد، زيرا گاهي اوقات معناي كلمه و جمله با تغيير تلفّظ حروف عوض مي‎شود، مثلاً: سَئَلَ يعني پرسش كرد در حاليكه، سَعَلَ با (ع) يعني سرفه كرد. يا صَمَد يعني بي‎نياز، از صفات خداوند است و ثَمَد با «ث» سه نقطه به معني آب كم و حفره‎اي است كه آب باران در آن جمع مي‎شود. يا «صَلِّ» يعني درود بفرست، درحاليكه سَلِّ يعني تسليت بده.
با توجه به مثالهاي فوق به اهميت تلفظ صحيح كلمات پي مي‎بريم. به اين نكته مخصوصاً در خواندن دعا بسيار بايد توجه كرد، زيرا در دعا ما با خداوند سخن مي‎گوئيم، پس بايد صحيح، و با كلمات درست منظور و مقصود خودمان را چه از زبان پيشوايان دين و چه از زبان خودمان بيان كنيم.
نقل شده اولين كسي كه به علم تجويد پرداخت ابومزاحم موسي بن عبيدالله بود، كه در قرن چهارم هجري مي‎زيسته است.

mahdy30na
14-09-2014, 17:31
تَحقيق
عبارت از ادا كردن حق هر يك از حروف از حيث مخرج، و رعايت صفات ويژه، و حركات، و تشديد، و تحقق همزه، و تفكيك حروف و كلمات از يكديگر است، با ملاحظه محل وقف و با تأنّي و شمرده خواندن، اين روش، طريقه همزه و كسائي و وَرش و هشام و ابن ذكوان و حفص راوي عاصم واعشي است. و براي نو آموزان مناسب نمي‎باشد. و از جهت تدبّر و انديشيدن در آيات نيز مفيد است.
چنانچه سيوطي در الاتقان تحقيق را براي تعليم و تمرين تلاوت دانسته و آنرا نوعي از ترتيل شمرده است.
به عبارت ديگر تحقيق به معني رسيدگي و اطلاع يافتن بر حقيقت چيزي است و در اصطلاح تجويد عبارت از ادا كردن حق حرف از مخرج مربوطه با رعايت صفات آن است. مانند تلفظ همزه از مخرج خود با رعايت صفات جهر، شدّت و نَبر و غيره مي‎باشد.
به عبارت ديگر چون بعضي حروف از نظر مخرج متحد هستند، امّا صفات آنها متفاوت است مانند: (تاء ـ طاء) و يا در صفات مشترك هستند و از جهت مخرج متفاوت مي‎باشند مانند: (تاء و كاف) يا (جيم و دال) يا (ميم و نون) بنابراين بايد حق هر يك از حروف و صفات مربوطه آنها را ادا نمود تا خللي در قرائت بوجود نيايد.
حتما ادامه دارد...

mahdy30na
17-09-2014, 00:11
تَحْدِیر
حَدْر یعنی سرعت شتافتن و قرائت به شیوه «تحدیر» عبارت از سرعت در قرائت و ادراج (یعنی داخل کردن کلمه در کلمه مابعد) با تخفیف و تسهیل همزه و ادغام کبیره و اختلاس و قصر مد منفصل، این شیوه خواندن قرآن، روش ابن کثیر و ابوعمرو و قالون و هشام و ابوجعفر و یعقوب است

mahdy30na
17-09-2014, 00:12
تَدْویر
تدویر حد فاصل میان قرائت با تحدیر و تحقیق است که مورد توجه اکثر قرّاء می‎باشد. زیرا قرائت قرآن به سه طریق انجام می‎شود که عبارتند از: تحدیر ـ تحقیق ـ تدویر

mahdy30na
17-09-2014, 00:20
تَرْتیل
تَرْتیل عبارت از خواندن قرآن بطور منظم و با تأنّی و حوصله، و شمرده و همراه با تدبیر در معانی آیات است، بطوریکه تمامی قواعد تجوید رعایت شود.
قرآن مجید در سوره مُزَّمّل آیه چهار می‎فرماید: وَ رَتِّلِ الْقُرآنَ تَرْتِیلاً( سوره مزّمّل، آیه ۴. ) (قرآن را با تأنی و شمرده بخوان و حروف آنرا آشکار کن). و از علی ـ علیه السّلام ـ نقل شده که فرمودند:
اَلتَّرْتِیلُ حِفْظُ الْوُقُوفِ وَ بَیانُ الْحُرُوفِ (ترتیل، محافظت بر محل وقف‎ها و بیان حروف است) و احتمال دارد مراد از بیان حروف رعایت مخارج و صفات آن باشد.
ترتیل یکی از شیوه‎های قرائت قرآن مجید می‎باشد.

mahdy30na
17-09-2014, 00:21
تَرْقِیق
تَرْقِیق به معنی ضعیف و نازک ادا کردن حروف است. و در این حالت زبان میل به پائین پیدا می‎کند مانند حروف منفتحه و مستفله.
و یا ترقیق حرف «راء» در کلمات رِجالُ،‌ اَرِنا، رِیحٌ…

mahdy30na
17-09-2014, 00:24
ترتیب مخارج حروف
مخارج حروف از ابتدای حلق به سوی دهان و لبها عبارتند از:
۱. حروف حَلْقی (همزه ـ هـ ـ ع ـ ح ـ غ ـ خ)
۲. حروف لَهَوی (ق ـ ک)
۳. حروف ضِرْسی (ض)
۴. حروف شَجْری (ج ـ ش ـ ی)
۵. حروف لِثَوی (ل ـ ن ـ ر)
۶. حروف نِطْعی (ط ـ د ـ ت)
۷. حروف اَسَلی (ص ـ س ـ ز)
۸. حروف ذَوْلَقی (ظ ـ ذ ـ ث)
۹. حروف شَفَهی (ف ـ ب ـ م ـ و)(یا شَفَوی.)

mahdy30na
18-09-2014, 03:06
تَسْهِیل
به معنی به سهولت ادا کردن است که، اغلب در قرائت الف و همزه می‎باشد. تسهیلِ الف همان ترقیق و اماله صغری یعنی (عدم اشباع فتحه ماقبل الف) می‎باشد که قبلاً بیان شد. و در مورد همزه چون مخرج آن ابتدای حلق و دورترین مخارج حروف الفبا است، و به سنگینی ادا می‎شود، بیان آن دشوارتر از سایر حروف است. لذا به آن «اثقل الحروف» می‎گویند. تسهیل در اختلاف قرائات بکار می‎رود. مثلاً هر گاه دو همزه در یک کلمه پهلوی هم واقع شوند، و اولی مفتوح و دومی ساکن باشد، همزه دوم به جهت تسهیل، قلب به الف می‎شود. مانند: اَئْمَنَ و اَئْمَرَکه امَنَ و امَرَ نوشته و خوانده می‎شوند.
و چنانچه همزه اول مضموم باشد، همزه دوم قلب به واو می‎گردد مانند: اُئمِنَ که اُومِنَ نوشته و خوانده می‎شود. و اگر همزه اول مکسور باشد همزه دوم قلب به یاء می‎شود مانند: إئْمان ـ اِئْتُونی که اِیمَان و اِیتُونِی نوشته و خوانده می‎شود.
موارد دیگری نیز وجود دارد که مربوط به اختلاف قرائات است.
مانند: أأسْلَمْتُمْ که بعضی آسْلَمْتُمْ خوانده‎اند. (آل عمران، ۲۰)
و یا: أألذَّکَرَیْنِ که آلذَّکَرَیْن خوانده می‎شود. (انعام، ۱۴۳)
و یا: اَرَأیْتَ که اَرَیْتَ خوانده‎اند. (آل عمران، ۹۹)
و یا: مَنْ آمَنَ که به صورت مَنامَنَ خوانده شده.
و یا: مُؤَجَّلاً که مُوَجَّلاً خوانده‎اند. (آل عمران، ۱۴۵)
و یا: نُنْشِئَکُمْ که نُنْشِیَکُمْ بعضی خوانده‎اند. (واقعه، ۶۱)
و مُسْتَهْزِؤُنَ که مُسْتَهْزِیُونَ خوانده شده. (بقره، ۱۴)
و لا یَطَؤُونَ که لایَطَوُنَ خوانده شده. (توبه، ۱۲۰)
و مُتَّکِئِینَ که به صورت مُتَّکِینَ خوانده‎اند. (کهف، ۳۱)
و اَلْاَرْضَ که به صورت اَلَرضَ و اَلْاَمْرُ که بصورت اَلَمْرُ خوانده‎اند.
و یا: کَدَأْبِ که به صورت کَدَابِ خوانده شده. (آل عمران، ۱۱)
و یا بِئْسَ که به صورت بیسَ و جِئْتَ به صورت جیتَ و ذِئْب به صورت ذِیب و جِئْنَا به صورت جینًا خوانده شده است.
و کلمه یُؤْلُونَ به صورت یُولُونَ و رُؤْیا( سوره اسراء، آیه ۶۰. ) به صورت رُویا خوانده‎اند.
و نیز بعضی قُرْان را به صورت قُرَان و مَسْئُولاً( سوره فرقان، آیه ۱۶) را به صورت مَسُولاً و سَوْءِ را به صورت سَوٍ خوانده‎اند.
و بعضی از قرّاء خَطِیئَهٍ را خَطِیَّهٍ و هَنِیئاً را به صورت هَنِیّاً و بَرِیئُونَ(ونس، ۴۱.)را به صورت بَرِیُّونَ خوانده‎اند.
قابل ذکر است که شیوه قرائت قرّاء در مورد همزه یکسان نیست، و بهتر است با تحقیق قرائت شود.
لذا پاره‎ای از قرّاء هنگامی که همزه مفرد متحرک در اول یا وسط یا آخر کلمه‎ای که ماقبلش ساکن باشد و در یک یا دو کلمه واقع شود را بطریق سکته خوانده‎اند، یعنی بین حرف ساکن و همزه صدا را قطع می‎کنند تا حرف ساکنی که سکته بر آن می‎شود، بیان گردد و قدرت بر تکلّم همزه نیز بیشتر شود مانند:
شَیْئاً ـ قُرْان ـ قَدْاَفْلَحَ ـ خَلَوْا اِلی ـ وَ الاَرْضِ.

mahdy30na
18-09-2014, 03:07
تشدید
هر گاه دو حرف مانند هم (متمائل) در یک کلمه پهلوی هم قرار گیرند، یک حرف را می‎نویسند و روی آن تشدید می‎گذارند.
مانند مَرَّ ـ حَقّ حرفی که دارای تشدید باشد را «مشدّد» می‎نامند.
مشدّد کردن حروف را «ادغام» می‎گویند
(به قسمت ادغام و اقسام آن مراجعه شود.مصطفی اسرار ـ فرهنگ اصطلاحات تجوید)

mahdy30na
18-09-2014, 03:08
تغلیظ
عبارت از تفخیم و غلیظ ادا کردن حروف است.
و تفاوتی که تفخیم با تغلیظ دارد آن است که اصطلاحاً، تفخیم درحرف «راء» و تغلیظ در حرف «لام» بکار می‎رود
مانند: تغلیظ لام جلاله «الله»

mahdy30na
18-09-2014, 03:08
تَفَشِّی
این کلمه مصدر باب تفعیل است و به معنای از هم پاشیدن و پهن شدن و پراکندگی و انتشار می‎باشد.
حرف «شین» دارای این صفت است.
زیرا هنگام ادای آن، ‌صوت از مخرج مربوطه در دهان منتشر شده، و تا جایگاه و مخرج «لام» و «طاء» می‎رسد.
تَفَشِّی از صفات عارضی حروف است.

mahdy30na
05-10-2014, 11:00
سلام
عیدتون مبارک

تَفْخِیم
به معنای درشت گفتن و فربه نمودن حروف و برخلاف ترقیق است. و در این حالت زبان به طرف کام بالا متمایل می‎شود مانند: حروف مطبقه و مستعلیه و مفخّمه، مثل تفخیم «راء» مفتوح و مضموم، در کلمات، رَبّ و رُحَماء.
تَکْرِیر مصدر باب تفعیل است، و به معنای دوباره گفتن می‎باشد.
از حروف الفبا، حرف «راء» دارای این صفت است، زیرا هنگام ادای آن به نظر می‎رسد که دوبار گفته می‎شود، ولی در واقع چنین نیست، بلکه اندکی لرزش در مخرج حرف پدید می‎آید، و بدون رعایت این صفت ادای آن امکان ندارد. حرف راء را مکرّر می‎گویند. تکریر، لرزش قسمتی از سطح سر زبان است. تکریر از صفات عارضی حروف است. مانند: اَکْبَرُ ـ بِرَّ البته بعضی معتقدند که صفت تکریر از صفات اصلی حروف بوده، و حرف راء دارای تکرّر ذاتی می‎باشد.
قابل ذکر است که در حرف «زاء» نیز کمی تکریر وجود دارد، تکریر آن در پهنای زبان و تکریر راء در درازای زبان است. مانند: تَنَزَّلَ.

mahdy30na
05-10-2014, 11:01
تنوین
تنوین نون ساکنه‎ای است که به تلفظ در می‎آید، ولی نوشته نمی‎شود. و ویژه و خاص اسم است. زیرا فعل و حرف تنوین نمی‎گیرند و آنرا با تکرار شکلِ حرکت نشان می‎دهند مانند (ـًـٍـٌـ) و در فارسی دو زبر ـ دو زیر و دو پیش خوانده می‎شوند. مانند: مُحَمَّداً ـ عَلِّیاً ـ خَیْرٌ قَوْمٍ.

mahdy30na
05-10-2014, 11:03
تَهْلِیل
عبارت از گفتن لااله الا الله است، ‌علمای علم قرائت در آغاز یا پایان یازده سوره قرآن تهلیل می‎گویند.
سوره‎های مذکور عبارتند از:
۱. زلزال ۲. قارعه ۳. عصر ۴. همزه ۵. فیل ۶. قریش ۷. ماعون ۸. کوثر ۹. لهب ۱۰. فلق ۱۱. ناس.
بعضی نیز از سوره اَلضُّحی تا آخر قرآن (۲۲ سوره می‎شود) تهلیل و تکبیر (الله اکبر گفتن) و تحمید (الحمدلله گفتن) را نقل کرده‎اند که به شیوه زیر گفته می‎شود.
لااِلهَ اِلَّا اللهُ وَ اللهُ اَکْبَرُ وَ لِلّهِ الْحَمْدُ و سپس گفته می‎شود بسم الله الرحمن الرحیم…
ـ وصل آخر سوره به تکبیر و پیوستن آن به بِسمله و قطع بسمله از ابتدای سوره، جایز نیست زیرا بسمله اولین آیه هر سوره و برای افتتاح آن است.
چنانچه حرف آخر هر یک از ۲۲ سوره مذکور (سوره اَلضُّحی تا آخر قرآن) ساکن یا تنوین باشد، در حال وصل به تکبیر (الله اکبر) از جهت رفع التقاء دوساکن بایدحرف ساکن یا تنوین با کسره خوانده شود زیرا همزه «الله» همزه وصل است. و اگر حرف آخر سوره مفتوح یا مضموم یا مکسور باشد، در حال وصل به تکبیر با همان حرکات خود به لفظ جلاله الله پیوسته می‎شود.
جَهْر یکی از صفات اصلی و ذاتی حروف و به معنی بلندی آواز و صوت قوی است.
هجده حرف از حروف الفبا دارای این صفت هستند که عبارتند از: (همزه ـ ب ـ ج ـ د ـ ذ ـ ر ـ ز ـ ض ـ ط ـ ظ ـ ع ـ غ ـ ق ـ ل ـ م ـ ن ـ و ـ ی).
این حروف را حروف مَجْهُورَه می‎نامند. زیرا به سبب قوّت به بلندی و آشکارا ادا شده و مانع جریان نفس می‎گردند.
جهت سهولت در حفظ این حروف آنها را در چند کلمه جمع کرده‎اند که عبارتند از (نغز ـ قطع ـ ابیض ـ ظل ـ جذر و مد).

mahdy30na
05-10-2014, 11:03
حَذف
به معنی انداختن حرف آخر کلمه‎ای که بر آن وقف می‎کنند (موقوفٌ علیها) است.
توضیح اینکه به شیوه قرائت حمزه کوفی، همزه آخر کلمه هنگام وقف لفظاً حذف می‎شود مانند: سَوْء ـ شَیْئ ـ شاءَ ـ یَشاءُ ـ بَرِیءٌ که می‎شود: سُوْ ـ شیْ ـ شَا ـ یَشا ـ بَرِی.
حذف از اقسام وقف می‎باشد.

mahdy30na
11-10-2014, 01:50
حروف شمسی و قمری
حروف الفبا بر دو قسم است: شمسی و قمری
حروف شمسی: حروفی است که هرگاه بعد از الف و لام (حرف تعریف) واقع شوند لام حرف تعریف در حروف مذکور به سبب نزدیکی مخرج ادغام می‎گردد و آنرا ادغام شمسیّه می‎نامند.
حروف شمسی عبارتند از: تاء ـ ثاء ـ دال ـ ذال ـ راء ـ زاء ـ سین ‍ـ شین ـ صاد ـ ضاد ـ طاء ـ ظاء ـ لام ـ نون.
حروف قمری: آنست که هر گاه بعد الف و لام تعریف (اَلْ) قرار گیرند، حرف لام به دلیل دوری مخرج اظهار می‎شود.
حروف قمری عبارتند از: همزه ـ باء ـ جیم ـ حاء ـ خاء ـ عین ـ غین ـ فاء ـ قاف ـ کاف ‍ـ میم ـ هاء ـ واو ـ یاء.

mahdy30na
19-10-2014, 01:44
حروف تهجّی
«هِجاء» یعنی شمردن حروف با اسامی آنها، و مجموع حروف از «الف» تا «یاء» را حروف تهجّی می‎نامند.
حروف تهجّی یا الفبای زبان عرب را بعضی بیست و هشت حرف و بعضی «الف» را هم اضافه کرده و بیست و نه حرف گفته‎اند.
آنهایی که الف را به حساب حروف تهجّی نمی‎آورند، دلیلشان این است که چون الف از فضای دهان خارج می‎شود، و تکیه گاهی ندارد، و قائم به غیر است.
و همیشه ساکن بوده و به تنهائی ادا نمی‎شود، و از حروف شمسی و قمری هم نیست. لذا آنرا در شمار حروف قرار نمی‎دهند.
و آنهایی که الف را جزو حروف الفبا شمرده‎اند، معتقدند که «الف» هم مانند سایر حروف دارای مخرج است، و مخرج الف همان فضای دهان است. و از حروف جوفی یا هوائی است.
حروف الفبا یا حروف تهجّی عبارتند از:
همزه ـ باء ـ تاء ـ ثاء ـ جیم ـ حاء ـ خاء ـ دال ـ ذال ـ راء ـ زاء ـ سین ـ شین ـ صاد ـ ضاد ـ طاء ـ ظاء ـ عین ـ غین ـ فاء ـ قاف ـ کاف ـ لام ـ میم ـ نون ـ هاء ـ واو ـ الف ـ یاء.
تمام حروف الفبا در آی ۱۵۴ سوره آل عمران و نیز در آخرین آیه سوره فتح آمده است.
این نکته نیز قابل ذکر است که «الف» با همزه فرقهایی دارد که عبارتند از: همزه قبول حرکت می‎کند، و در اول و وسط و آخر کلمات واقع می‎شود. و به صورت‎های مختلف نوشته می‎شود مانند: اَللهُ ـ أنْبِئْهُمْ ـ یُؤْمِنُ ـ ساءَ، ولی «الف»، قبول حرکت نمی‎کند، و همیشه ساکن و ماقبل از آن مفتوح است (فتحه دارد). و هیچ گاه در اول کلمه قرار نمی‎گیرد. و فقط در وسط و آخر کلمه می‎آید، و همواره به شکل الف نوشته می‎شود مانند: عَلامَات ـ نَار ـ مِمَّا ـ دَعا.
و چون الف همیشه ماقبلش فتحه است، در رسم الخط قرآن‎های بعضی کشورها قبل از الف فتحه می‎گذارند مانند: مَا ـ کَانَ ـ اَبْوَاب ـ اَلنَّاس ـ قَالَ… ولی در بعضی قرآنها الف کوتاه گذاشته می‎شود مانند: ما ـ کانَ ـ اَبْواب ـ النّاس و قالَ.

mahdy30na
19-10-2014, 01:45
حرف «لام»
«لام» از حروف مُستفله است، و اصل در تلفظ آن ترقیق می‎باشد. و هنگام تلفظ، صوت و زبان به طرف پائین میل کرده و به نازکی ادا می‎شود، و تغلیظ آن به تبعیت از حروف مستعلیه صورت می‎گیرد.
یعنی اگر ماقبل یا مابعد و یا طرفین لام یکی از حروف مستعلیه قرار گیرد، تغلیظ می‎شود.
و در غیر این صورت ترقیق می‎گردد، مانند: قُلْ ـ اَلصَّلوه ـ سُلْطَان ـ وَلْیَتَلَطَّف ـ خَلَقْنَا ـ وَاغْلُظ ـ صَلْصَال ـ قابل ذکر می‎باشد که در هر صورت بطور کلی ترقیق «لام» اولی‎تر است.

mahdy30na
19-10-2014, 01:46
حرف رَدْع
رَدْع به معنی رد کردن، و انکار مطلب ماقبل، و اثبات جمله ما بعد می‎باشد.
و «کَلّا» را که به معنی (چنین نیست) می‎باشد، حرف ردع می‎گویند.
در قرآن مجید حرف رَدْع سی و سه بار و در ۱۵ سوره آمده است، که به اتفاق علمای علم قرائت و تفسیر در ۷ جای آن برای رد کردن مطلب ماقبل و اثبات جمله مابعد است.
و باید بر «کَلّا» وقف شود.
مواضع مذکور در قرآن عبارتند از:
۱. آیات ۷۸ و ۷۹ سوره مریم
۲. آیات ۸۱ و ۸۲ سوره مریم
۳. آیات ۱۴ و ۱۵ سوره شعراءِ
۴. آیات ۶۱ و ۶۲ سوره شعراء
۵. آیه ۲۷ سوره نساء
۶. آیات ۱۵ و ۱۶ سوره مدّثّر
۷. آیات ۱۰ و ۱۱ سوره قیامه
مثلاً در آیه ۱۵ و ۱۶ سوره مدّثّر می‎فرماید: ثُمَّ یَطْمَعُ اَنْ أزِیدَ کَلّا (یعنی پس طمع دارد که مال و اولاد، بیشترش دهم ـ نچنان است. احتمالاً در مورد ولید بن مغیره می‎باشد.)

mahdy30na
14-01-2015, 03:20
سلام و عرض ادب
روم نمیشه بگم بابت تاخیر در ب.ز اوری...

حرکت
برای خواندن کلمات عربی روی حروف، علائم و نشانه‎هایی قرار می‎دهند که به آنها حرکات می‎گویند. برای تلفظ حروف سه حرکت بکار می‎برند که عبارتند از: ضمّه یا پیش (ـُ) فتحه یا زِبر (ـَ) و کسره یا زیر (ـِ) حرف فتحه‎دار را «مَفتوح» و حرف ضمّه‎دار را «مَضموم» و حروف کسره‎دار را «مَکسور» می‎گویند. مانند کُتِبَ که کاف مضموم و ت مکسور و ب مفتوح است.
حروف حلق از حلق یا گلو شش حرف خارج می‎شود که، به حروف حلقی معروف‎اند آنها عبارتند از: ۱. همزه ۲. هاء ۳. عین ۴. حاء ۵. غین ۶. خاء.
همزه و هاء از ابتدای حلق و عین و حاء از وسط حلق و غین و خاء از آخر حلق ادا می‎شوند.
پس مخارج حروف حلقی از ابتدای حنجره به سمت دهان به ترتیب عبارتند از: همزه ـ هاء ـ عین ـ حاء ـ غین ـ خاء.

mahdy30na
14-01-2015, 03:23
حروف دهان
دهان دارای ده مخرج است، و هجده حرف از حروف الفبا از آن خارج می‎شود که عبارتند از:
تاء ـ ثاء ـ جیم ـ دال ـ ذال ـ راء ـ زاء ـ سین ـ شین ـ صاد ـ ضاد ـ طاء ـ ظاء ـ قاف ـ کاف ـ لام ـ نون ـ یاء
از آنجا که ادای بیشتر حروف دهان به دندانها بستگی دارد، معمولاً در بیان حروف دهان به تقسیمات دندانها و اقسام آن اشاره می‎کنند

mahdy30na
14-01-2015, 03:24
مخارج ده گانه حروف که از دهان ادا می‎شوند عبارتند از:
۱. مخرج قاف:
انتهای زبان با آنچه مقابل آن است از کام، و ابتدای زبان کوچک که، آزاد و سمت حلق قرار گرفته، و با نگه داشتن هوا، و رها کردن یک دفعه آن، پدید می‎آید. حرف قاف را غَلْصَمی می‎نامند.
زیرا از محل غَلْصَمَه، یعنی ابتدای زبان کوچک که آزاد است بیان می‎شود.

mahdy30na
14-01-2015, 03:27
۲. مخرج کاف:
انتهای زبان با آنچه برابر آن است. از کام بالا، و آخر زبان کوچک که، به سقف دهان متصل است. مخرج کاف کمی بیرون‎تر از مخرج قاف، و به فضای دهان نزدیک‎تر است. و مانند قاف با نگه داشتن کامل هوا، و رها کردن یک دفعه آن ادا می‎شود.
حرف کاف را عَکْدی می‎نامند، زیرا از انتهای زبان کوچک که به سقف دهان متصل است ادا می‎شود. و چون زبان کوچک را به عربی لَهات می‎گویند، دو حرف (ق و ک) را که زبان کوچک در ادا آنها دخالت دارد لَهَوی می‎گویند.
عمری باقی موند حتما در نشر این مطلب همراه شما خواهم بود

mahdy30na
14-01-2015, 14:36
۳. مخرج ضاد:
اتصال کنار بُن زبان از طرف راست یا چپ، به پهلوی دندانهای کرسی بزرگ بالا است.
حرف ضاد را حرف ضِرْسی می‎نامند. که منسوب به اَضْراس (از دندانها) است. و نیز «حافی» نیز می‎گویند به معنی جانب و طرف، منظور کنار زبان است.

mahdy30na
14-01-2015, 14:38
۴. مخرج جیم ـ شین ـ یاء غیر مدّی:
میان جزء پیشین زبان به سطح کام بالا که پست و بلند است می‎باشد.
با این فرق که در اداء جیم، زبان به کام متصل می‎شود، ولی در تلفظ شین و یاء، زبان کاملاً نمی‎چسبد و هوا حبس نمی‎شود.
این سه حرف را «شَجَری» می‎گویند. شجر شکاف دهان و گشادگی آن است که در ادای این حروف دخالت دارد.

mahdy30na
15-01-2015, 16:17
۵. مخرج لام:
چسباندن کنار زبان از آخر مخرج ضاد تا سر زبان به لثه و کام بالا است، به قسمتی که روبروی هشت دندان ضَواحک و اَنیاب و رَباعیات و ثَنایای بالا از دو طرف قرار می‎گیرد.

mahdy30na
15-01-2015, 16:18
۶. مخرج نون:
اتصال کنار زبان تا سر زبان به لثه و کام بالا، به مقداری که برابر چهار دندان رباعیات و ثنایای بالا از دو طرف است، ‌واقع می‎شود. (کمی پائین‎تر از مخرج لام)

mahdy30na
16-01-2015, 02:23
۷. مخرج راء:

سر زبان مایل به پشت آن به لثه و کام بالا است.
چنانکه برابر دو دندان ثنایای بالا قرار گیرد و کاملاً به سقف دهان چسبیده نشود بلکه مماس با آن باشد.
البته برای حروف لام ـ نون و راء به سبب شدت نزدیکی یک مخرج قائل هستند. به این حروف، حروف لِثَوی هم می‎گویند، زیرا لثه در ادای آنها دخالت دارد و بعضی به خاطر اینکه تیزی کنار زبان نیز در تلفظ آنها نقش دارد به آنها حروف ذَوْلَقی نیز گفته‎اند.

mahdy30na
21-01-2015, 02:36
۸. مخرج حروف طاء ـ دال و تاء:
انطباق روی سر زبان است تا کناره‎های آن، به بُن دندانهای ثنایای بالا، و لثه و ناهمواریهای سقف دهان، که از نگهداری کامل هوا و بیرون دادن ناگهانی آن پدید می‎آیند.
این حروف را به لحاظ اینکه ناهمواریهای سقف دهان در تلفظ آنها بکار می‎رود، حروف نِطْعی می‎گویند، زیرا «نِطْع» ناهمواریهای سقف دهان است. حروف مذکور به ترتیب از سقف دهان به جانب بن دندان عبارتند از: طاء ـ دال ـ تاء.



[*=center]قابل ذکر است که «طاء» دارای صفات «اِطباق و اِستعلاء» است، و اگر رعایت صفات آن نشود، با «ت» اشتباه می‎شود.

mahdy30na
21-01-2015, 02:38
۹. مخرج ص ـ سین ـ زاء:
سر زبان است، به قسمت فوقانی پشت دندانهای ثنایای زیرین، به گونه‎ای که کمی فاصله و گشادگی میان سر زبان و دندان پدید آید.
مخرج این حروف به ترتیب از داخل دهان به طرف خارج عبارت است از صاد ـ سین ـ زاء
قابل ذکر است که صاد دارای صفات اطباق و استعلاء است و در صورت عدم رعایت آنها به شین شباهت پیدا می‎کند.
این حروف به حروف «اَسَلی» نیز معروفند زیرا اَسَله به معنی سرزبان است.

mahdy30na
23-01-2015, 02:35
۱۰. مخرج ظاء ـ ذال و تاء:
اتصال روی سرزبان است، به تیزی سر دندانهای ثنایای بالا، و آنها را حروف ذَوْلَقی نامند. زیرا تیزی هر چیزی و طرفی از زبان را ذَولق نامند. که در ادای این سه حرف دخالت دارد. مخرج این حروف به ترتیب عبارت است از: ظاء ـ ذال ـ ثاء.
ظاء دارای صفات اطباق و استعلاء است. (به عنوان اطباق و استعلاء مراجعه کنید. )
و باید طوری ادا شود که، از دو حرف دیگر مشخص گردد.

mahdy30na
25-01-2015, 06:34
حرکات، مهمترین و اصیل‌ترین نقش را در تلفّظ حروف و کلمات قرآن کریم دارند.

حرکات در زبان عرب عبارتند از: فتحه، کسره و ضمّه «ـَـِـُـ» که به ترتیب درباره شکل، اسم و تلفّظ آن‌ها شرح می‌دهیم.
فَتْحَهْ از فَتْحْ (به معنی گشودن) گرفته شده است و در اصل فَتْحَهٌ بوده (با تاء وحدت)[تاء وحدت، تائی است که در آخر کلمه می‌آید و دلالت بر انجام گرفتن کار در «یک مرتبه» می‌کند.]، یعنی یک بار گشودن، (در هنگام تلفّظ چون بر آخر آن توقّف می‌کنیم طبق قواعد وقف «ـه» تبدیل به هاء ساکن «ـه» می‌شود).
علّت نام‌گذاری آن این است که در هنگام اَدای حروف با علامت فتحه، لب‌ها یک بار گشوده و باز می‌گردد.
برای نشان دادن شکل فتحه از حرف الف کمک گرفته‌اند زیرا صدای فتحه متمایل به حرف الف می‌باشد، و برای این که با الف اصلی کلمه (صدای «آ» دوّم) اشتباه نشود به شکل الف کوچک و خوابیده روی حرف قرار داده‌اند: «ا ا ـَـ».

mahdy30na
28-01-2015, 02:22
کَسْرَهْ از کَسْرْ (به معنی شکستن) گرفته شده است و در اصل کَسْرَهٌ بوده (با تاء وحدت)، یعنی یک بار شکسته شدن، (در هنگام تلفّظ چون بر آخر آن توقّف می‌کنیم طبق قواعد وقف «ـه» تبدیل به هاء ساکن «ـه» می‌گردد).
علّت نام‌گذاری آن این است که در هنگام اَدای حروف با علامت کسره، لب‌ها حالت شکستگی به خود می‌گیرد.

mahdy30na
09-02-2015, 23:27
۳. مخرج ضاد
اتصال کنار بُن زبان از طرف راست یا چپ، به پهلوی دندانهای کرسی بزرگ بالا است.
حرف ضاد را حرف ضِرْسی می‎نامند. که منسوب به اَضْراس (از دندانها) است.
نیز «حافی» نیز می‎گویند به معنی جانب و طرف، منظور کنار زبان است.

mahdy30na
12-02-2015, 22:45
۴. مخرج جیم ـ شین ـ یاء غیر مدّی
میان جزء پیشین زبان به سطح کام بالا که پست و بلند است می‎باشد.
با این فرق که در اداء جیم، زبان به کام متصل می‎شود، ولی در تلفظ شین و یاء، زبان کاملاً نمی‎چسبد و هوا حبس نمی‎شود.
این سه حرف را «شَجَری» می‎گویند. شجر شکاف دهان و گشادگی آن است که در ادای این حروف دخالت دارد.

mahdy30na
15-02-2015, 21:13
سلام
این تابلو رو باید زودتر قرار میدادم تا دوستان بهتر با این بخش ارتباط برقرار کنن.
ان شالله در پست های بعدی فایل صوتی ( تلفظ صحیح حروف) رو هم قرار میدم
http://dl.p313.ir/up/do.php?img=2384

mahdy30na
16-02-2015, 23:54
۵. مخرج لام:
چسباندن کنار زبان از آخر مخرج ضاد تا سر زبان به لثه و کام بالا است، به قسمتی که روبروی هشت دندان ضَواحک و اَنیاب و رَباعیات و ثَنایای بالا از دو طرف قرار می‎گیرد.

mahdy30na
16-02-2015, 23:56
http://www.ayehayeentezar.com/attachment.php?attachmentid=7046&stc=1

mahdy30na
20-02-2015, 00:20
۶. مخرج نون:
اتصال کنار زبان تا سر زبان به لثه و کام بالا، به مقداری که برابر چهار دندان رباعیات و ثنایای بالا از دو طرف است، ‌واقع می‎شود. (کمی پائین‎تر از مخرج لام)

mahdy30na
20-02-2015, 00:20
۷. مخرج راء:
سر زبان مایل به پشت آن به لثه و کام بالا است. چنانکه برابر دو دندان ثنایای بالا قرار گیرد و کاملاً به سقف دهان چسبیده نشود بلکه مماس با آن باشد.


البته برای حروف لام ـ نون و راء به سبب شدت نزدیکی یک مخرج قائل هستند. به این حروف، حروف لِثَوی هم می‎گویند، زیرا لثه در ادای آنها دخالت دارد و بعضی به خاطر اینکه تیزی کنار زبان نیز در تلفظ آنها نقش دارد به آنها حروف ذَوْلَقی نیز گفته‎اند.

mahdy30na
20-02-2015, 00:23
۸. مخرج حروف طاء ـ دال و تاء:
انطباق روی سر زبان است تا کناره‎های آن، به بُن دندانهای ثنایای بالا، و لثه و ناهمواریهای سقف دهان، که از نگهداری کامل هوا و بیرون دادن ناگهانی آن پدید می‎آیند.
این حروف را به لحاظ اینکه ناهمواریهای سقف دهان در تلفظ آنها بکار می‎رود، حروف نِطْعی می‎گویند، زیرا «نِطْع» ناهمواریهای سقف دهان است. حروف مذکور به ترتیب از سقف دهان به جانب بن دندان عبارتند از: طاء ـ دال ـ تاء.



[*=center]قابل ذکر است که «طاء» دارای صفات «اِطباق و اِستعلاء» است، و اگر رعایت صفات آن نشود، با «ت» اشتباه می‎شود.

mahdy30na
20-02-2015, 00:23
۹. مخرج ص ـ سین ـ زاء:
سر زبان است، به قسمت فوقانی پشت دندانهای ثنایای زیرین، به گونه‎ای که کمی فاصله و گشادگی میان سر زبان و دندان پدید آید.
مخرج این حروف به ترتیب از داخل دهان به طرف خارج عبارت است از صاد ـ سین ـ زاء
قابل ذکر است که صاد دارای صفات اطباق و استعلاء است و در صورت عدم رعایت آنها به شین شباهت پیدا می‎کند. این حروف به حروف «اَسَلی» نیز معروفند زیرا اَسَله به معنی سرزبان است.

mahdy30na
20-02-2015, 00:24
۱۰. مخرج ظاء ـ ذال و تاء:
اتصال روی سرزبان است، به تیزی سر دندانهای ثنایای بالا، و آنها را حروف ذَوْلَقی نامند. زیرا تیزی هر چیزی و طرفی از زبان را ذَولق نامند. که در ادای این سه حرف دخالت دارد.
مخرج این حروف به ترتیب عبارت است از: ظاء ـ ذال ـ ثاء.
ظاء دارای صفات اطباق و استعلاء است.( به عنوان اطباق و استعلاء مراجعه کنید)و باید طوری ادا شود که، از دو حرف دیگر مشخص گردد.

mahdy30na
20-02-2015, 00:25
تعدادی از حروف : و - ک - ح - ع - -غ- ذ- ث -ظ - ط - ص - ض -
http://haghollah.ir/res1/icons/download_square.png (http://haghollah.ir/res1/mp3/3-harfe-vaav_81199.mp3) 798 KB آموزش «تلفظ حرف "واو" در زبان عربی»

mahdy30na
20-02-2015, 00:26
http://haghollah.ir/res1/icons/download_square.png (http://haghollah.ir/res1/mp3/4-harfe-kaaf_81198.mp3) 1.33 MB آموزش «تلفظ حرف "کاف" در زبان عربی»

mahdy30na
20-02-2015, 00:27
http://haghollah.ir/res1/icons/download_square.png (http://haghollah.ir/res1/mp3/5-harfe-haa_81197.mp3) 1.08 MBآموزش «تلفظ حرف "حاء" در زبان عربی»

mahdy30na
20-02-2015, 00:29
http://haghollah.ir/res1/icons/download_square.png (http://haghollah.ir/res1/mp3/6-harfe-eyn_81196.mp3) 1.72 MB آموزش «تلفظ حرف "عین" در زبان عربی»

mahdy30na
20-02-2015, 00:29
http://haghollah.ir/res1/icons/download_square.png (http://haghollah.ir/res1/mp3/07%20harfe-gheyn_81195.mp3) 1.36 MB آموزش «تلفظ حرف "غین" در زبان عربی»

mahdy30na
20-02-2015, 00:30
http://haghollah.ir/res1/icons/download_square.png (http://haghollah.ir/res1/mp3/08%20harfe-zaal_81194.mp3) 1.04 MB آموزش «تلفظ حرف "ذال" در زبان عربی»

mahdy30na
20-02-2015, 00:32
http://haghollah.ir/res1/icons/download_square.png (http://haghollah.ir/res1/mp3/10%20harfe-zaa_81192.mp3) 922 KBآموزش «تلفظ حرف "ظاء" در زبان عربی»

mahdy30na
20-02-2015, 00:32
http://haghollah.ir/res1/icons/download_square.png (http://haghollah.ir/res1/mp3/11%20harfe-taa_81191.mp3) 1.25 MB آموزش «تلفظ حرف "طاء" در زبان عربی»

mahdy30na
20-02-2015, 00:33
http://haghollah.ir/res1/icons/download_square.png (http://haghollah.ir/res1/mp3/13%20harfe-zaad_81189.mp3) 1.99 MB آموزش «تلفظ حرف "ضاد" در زبان عربی»

mahdy30na
28-02-2015, 01:27
حرف «راء»
حرف «راء» نزديكترين حرف به كام بالا مي‎باشد، لذا اصل در آن «تفخيم» است. حرف راء را مُفَخَّمَه نيز مي‎گويند.

و امّا ترقيق راء به عللي صورت مي‎گيرد كه عبارتند از:

1. وقتي كه «راء» مكسور باشد چه به كسره لازم و يا به كسره عارض، ترقيق مي‎شود، زيرا تابع حركت خود مي‎باشد
مانند: كَريم ـ رِزْق ـ رِجَال ـ وَاضْرِبُوا ـ وَ ذَرِالَّذِينَ.
2. راء ساكن ماقبل مكسور كه كسره آن لازم باشد، ترقيق مي‎شود. زيرا خود حركتي ندارد و تابع حركت ماقبل است
مانند: مِرْيَه ـ اُحْصِرْتُمْ ـ مُسْتَقِر ـ مُصَيْطِر.
3. راء ساكني كه ماقبلش حرف مستفلة ساكن و حرف ماقبل هر دو ساكن، مكسور باشد ترقيق مي‎شود، زيرا خود و ماقبلش حركتي ندارد و تابع حركت ما قبلِ ماقبل است
مانند: سِحْر ـ شِعْر ـ ذِكْر ـ خَبِير ـ بَصِير.

mahdy30na
28-02-2015, 01:27
تفخيم راء: راء در موارد زير تفخيم مي‎شود:
1. راء مفتوح يا مضموم تفخيم مي‎شود، زيرا تابع حركت خود مي‎باشد
مانند: رَبِّ ـ صَدْرُكَ.
2. راء ساكن ماقبل مفتوح يا مضموم تفخيم مي‎شود مانند: قَمَر ـ مَرْيَمْ ـ نُذُر ـ مُرْدِفِين.[سورة انفال، آية 9. ]
3. راء ساكني كه ماقبل آن نيز ساكن و حرف پيش از اين دو ساكن، مفتوح يا مضموم باشد تفخيم مي‎گردد
مانند: فَجْر ـ نَصْر ـ يُسْر ـ شَكُور.
4. راء ساكني كه ماقبلش حرف مُستعلية ساكن و حرف ماقبل هر دو ساكن، مكسور باشد تفخيم مي‎شود
مانند: مِصْر ـ قِطْر.
5. راء ساكن ماقبل مكسور كه كسرة آن عارضي باشد، براي متمايز شدن از كسرة لازم، تفخيم مي‎شود
مانند: اِرْحَمْ ـ اِرْجِعُوا ـ رَبِّ ارْجِعُونِ ـ أمِ ارْتَابُوا[سورة نور، آيه 50. ]ـ اِنِ ارْتَبْتُمْ[سورة مائده، آية 106. ]
6. راء ساكن ماقبل مكسور كه بعد از آن، يكي از حروف مستعلية قرار گيرد. تفخيم مي‎شود. زيرا كسرة ماقبل، مقتضي ترقيق و حرف مُستعليه، موجب تفخيم است، و به علت تعارض بين ترقيق و تفخيم، هر دو ساقط و اصل تلفظ حرف راء كه تفخيم است، انجام مي‎شود
مانند: اِرْصَاد ـ مِرْصَاد ـ قِرْطَاس[سورة‌انعام، آية 7. ]ـ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ.

لازم به ذكر است كه تفخيم و ترقيق راء مشدّد، بيشتر تابع حركت آن است، زيرا اولي ساكن و دومي متحرك است مانند: اَلرَّسُولُ ـ اَلرِّبَا.

mahdy30na
28-02-2015, 01:28
حروف لبها
لب داراي دو قسمت است.
قسمت بيرون آن خشك و قسمت داخلي آن به لحاظ وجود بُزاق دهان مرطوب است.
و چهار حرف (فاء ـ باء ـ ميم ـ واو) محل اداء آنها لبهاست. به همين دليل اين حروف را حروف «شَفَهي» يا «شَفَوي» مي‎نامند، زيرا «شفه» به معني لب است و اين حروف از محل لبها ادا مي‎شوند.

مخارج اين حروف عبارت است از:

1. مخرج فاء: از طريق روانه كردن داخل لبِ پائين به سر دندانهاي ثناياي بالا است، به شكلي كه به يكديگر متصل شوند مانند: وقتي كه مي‎گوئيم: اُف.
2. مخرج باء: در نتيجه بهم رسيدن درون دو لب، و جدا شدن آن دو از يكديگر پديد مي‎آيند مانند: وقتي كه مي‎گوئيم: آب.
3. مخرج ميم: بيرون دو لب است بطوريكه بهم بچسبند، و هوا در لبها و ناحية خَيْشوم (بيني) نگه داشته شود مانند وقتي كه مي‎گوئيم: اَم.
4. مخرج واو غير مدّي: ميان دو لب است به قِسمي كه لبها بدون برخورد و اتصال به هم مانند غنچه جمع شود، و از هواي ميان دو لب خارج گردد. مانند وقتي كه مي‎گوئيم: اَوْ يا اَوّل البته بعضي حرف واو را از حروف جوفي يا هوايي مي‎دانند.

mahdy30na
28-02-2015, 01:28
خَرْوَرَه
به معني گرفتگي صوت است.
از حروف الفبا، حرف «خاء» داراي اين صفت مي‎باشد. خاء را «مَخْرُورَه» مي‎گويند.
زيرا هنگام تلفظ آن، صدايي شبيه صداي كسي كه حلقش گرفته باشد شنيده مي‎شود، و صداي خُرخُر كردن گربه را خُرور مي‎گويند مانند: اَخْ و خَالِق.
خَروره از صفات عارضي حروف است. گرچه كاربرد عملي ندارد، امّا از آنجا كه در بعضي كتب تجويد مطرح شده، جهت اطلاع آورده مي‎شود.

mahdy30na
28-02-2015, 01:29
خَفَاء
به معناي پنهان شدن است و از ميان حروف، حرف (هـ) و حروف مد را «خَفِيَّة» مي‎نامند.
زيرا «هاء» داراي صفات همس، رخوت، استفال و سكون بوده، و حروف مد نيز داراي صفات استفال و سكون مي‎باشند، و هنگام اداي اين حروف از شدّتِ سبكي به نظر مي‎رسد كه مخفي مي‎گردد. بدين سبب در مواضعي كه ماقبل و مابعد هاء ضمير متحرك باشد، آنرا با اشباع و حروف مدّ را نيز به مدّ مي‎خوانند تا اين صفت از حروف مزبور سلب نگردد، و مخفي نشوند مانند: بِهِ ـ اِنَّهُ ـ قَالَ ـ سُوُء
خَفَاء از صفات عارضي حروف است

mahdy30na
28-02-2015, 01:31
خَلْط و مَزْج
خَلْط و مَزْج هر يك از حروف و كلمات قرآن بصورت مستقل خوانده مي‎شوند. و وصل حرف آخر كلمه به حرف اول كلمة بعد جايز نيست، و از نظر علم قرائت نهي شده است.
چه در صورت وصل، دو كلمه، با هم مخلوط و ممزوج شده، و ممكن است فاقد معنا گرديده، و يا معناي ديگري از آن فهميده شود،


در اصطلاح تجويد به وصل حرف آخر كلمه به حرف اول كلمه بعد (خَلْط و مَزج) مي‎گويند

مانند: سِيرُوا فِي الْاَرْض كه خوانده مي‎شود: سيـ ـ رُوفِلْ ـ اَرْض.

رعايت اين نكته، بويژه هنگام قرائت اذكار نماز ضروري مي‎باشد.

دندانها چون اداي بيشتر حروف دهان به دندانها بستگي دارد، معمولاً در كتب تجويد، بحثي نيز در مورد اقسام دندانها مي‎شود. دندانهاي انسان غالباً 32 عدد است كه 16 عدد آن در فك بالا و 16 عدد ديگر در فك پائين قرار دارند.
دندانها به چهار دسته تقسيم مي‎شوند:


http://dl.p313.ir/up/do.php?img=2456

1. ثنايا 2. رَباعيات 3. اَنياب 4. اَضراس.


ـ ثَنايا يا پيشين: در جلو و مقابل لبها و بيني قرار دارند و چهار عدد مي‎باشند، دو عدد در فك بالا و دو عدد در فك پائين هستند.
ـ رَباعيات يا چهارگانه: اين دندانها چهار عدد هستند، دو عدد در فك بالا و دو عدد در فك پائين، كه يكي سمت راست و ديگري سمت چپ دندان ثنايا قرار دارند.
ـ انياب يا نيش: چهار عدد هستند كه در دو طرف رَباعيات قرار دارند.
اَضراس: كه به دندانهاي كرسي مشهورند و بعد از انياب قرار گرفته‎اند و تعداد آنها بيست عدد است. و بر سه قسم هستند.

1. ضواحك يا كرسيهاي كوچك: كه تعداد آنها چهار عدد است، به اين نام خوانده شده‎اند، زيرا به هنگام خنده نمايان مي‎شوند. ضحك به معني خنده است. ضواحك در طرفين انياب قرار دارند.
2. طواحن يا كرسيهاي بزرگ: كه دوازده عدد هستند. منظور دندانهاي آسيا مي‎باشند و در دو طرف ضواحك قرار دارند.
3. نَواجذ يا دندان عقل: كه چهار عدد هستند و بعد از طواحن قرار گرفته‎اند و آخرين دندانها هستند.
رِخْوَت به معني سهولت و سستي و ضد شدّت است. و به حروفي گفته مي‎‎شود كه به سستي و آساني تلفظ شوند و صدا در آنها كشيده شود. و آنها عبارتند از: (ث ـ ح ـ خ ـ ذ ـ ز ـ ـ س ـ ش ـ ص ـ ض ـ غ ـ ف).
به اين حروف حروف رِخوت يا «رَخاوَه» مي‎گويند.

mahdy30na
28-02-2015, 01:31
رُكوع
رُكوع اهل سنت سي جزء قرآن را به هزار قسمت تقسيم كرده‎اند و در هر جا قصه و يا موضوعي تمام مي‎شود روي آخرين آيه آن حرف (علیه السلام) مي‎نويسند، كه نشانه ركوعات است و در هر ركعت از هزار ركعت نمازهاي نافله ماه مبارك رمضان كه به نماز «تَراويح» ‌معروف است يك ركوع به جاي يك سوره مي‎خوانند

mahdy30na
09-03-2015, 01:37
رَوْم
رَوْم به معناي اراده كردن و طلب نمودن و جُستن مي‎باشد، و در اصطلاح تجويد، ضعيف گردانيدن حركت است.

به عبارت ديگر انداختن دو سوم از حركت حرف، و باقي گذاشتن يك سوم ديگر را «رَوْم» مي‎گويند.

بنابراين وقف به رَوْم در حكم وصل است. و به همين سبب هنگام وقف به رَوْم، بدون مدّ خوانده مي‎شود.

«رَوْم» يكي از اقسام وقف است. البته اين نوع وقف شيوه قاريان كوفه است. اختلاس ضد رَوْم مي‎باشد. گفته شده فايده وقف به «رَوْم» آن است كه شنونده و اشخاص نابينا كه نزديك قاري باشند مي‎توانند حركت كلمة‌ موقوفٌ عليها را در نتيجه اظهار يك سوم حركت آن درك نمايند.
«رَوْم» در ضمّه و كسره و رفع و جرّ جايز مي‎باشد مانند: نَسْتَعِينُ ـ مِنْ قَبْلِ ـ عَلِيمٌ ـ مِنْ نَصِيرٍ.
ولي در فتحه ونصب جايز نيست مانند: صَادِقينَ ـ قَلِيلاً، گرچه بعضي جايز شمرده‎اند.

mahdy30na
09-03-2015, 01:38
سبب مدّ
سبب مدّ دو تاست 1. لفظي 2. معنوي
سبب لفظي آن است كه در خود لفظ ديده مي‎شود، و در تلفظ ظاهر مي‎گردد و آن همزه يا سكون است كه بعد از حرف مَدّ قرار مي‎گيرد.
سبب معنوي، آن است كه در لفظ مشهود نيست، و معناً موجب مدّ مي‎گردد و عبارتست از ازدياد و مبالغه و زياده روي در نفي، در ما، نافيه ـ لا، نافيه ـ لا، ناهيه و به آن مد مبالغه نيز مي‎گويند. مانند: لا رَيْبَ فيهِ (در قرآن شكي نيست) لا جَرَمَ (چاره‎اي نيست) ـ و ما يَنْبَغي لَهُ (براي او سزاوار نيست) كه الف «ما» و «لا» نافيه و ناهيه حرف مدّ است، و به اندازه دو تا سه الف به لحاظ مبالغه در نفي، كه سبب معنوي است كشيده مي‎شود.
سبب معنوي چندان كاربرد عملي ندارد. و به عنوان تقسيماتي كه در بخش مدّ در كتب تجويد شده جهت اطلاع آورده مي‎شود.

mahdy30na
09-03-2015, 01:38
سجده‎هاي قرآن
در قرآن مجيد پانزده آيه سجده دار وجود دارد كه بعد از شنيدن يا خواندن چهار آيه آن سجده واجب مي‎گردد، و بر يازده آية ديگر سجده مستحب است.

mahdy30na
09-03-2015, 01:38
سجده‎هاي واجب

1. آيه 15 سوره سجده.
إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّدًا وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ
2. آيه 37 سوره سجده (فصلت)
وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ
3. آخرين آيه سوره نَجم
فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَاعْبُدُوا
4. آخرين آيه سوره عَلَق
كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ

mahdy30na
09-03-2015, 01:38
سجده‎هاي مستحب

1. آخرين سوره اعراف
إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ
2. آيه 48 سوره نحل
أَوَ لَمْ يَرَوْاْ إِلَى مَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلاَلُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالْشَّمَآئِلِ سُجَّدًا لِلّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ
3. آيه 58 سوره مريم
أُوْلَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا
4. آيه 77 سوره حجّ
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
5. آيه 25 سوره نمل
أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ
6. آيه 21 سوره انشقاق
وَإِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لَا يَسْجُدُونَ
7. آيه 15 سوره رَعد
وَلِلّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ
8. آيه 107 سوره اَسري
قُلْ آمِنُواْ بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُواْ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ سُجَّدًا
9. آيه 18 سوره حجّ
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ
10. آيه 60 سوره فُرقان
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا
11. آيه 24 سوره (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم)
قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ

mahdy30na
09-03-2015, 01:38
سُكُون (از صفات عارضي حروف)
در لغت ضد حركت است. به غير از حروف قلقله كه عبارت بودند از: (ب ـ ج ـ د ـ ط ـ ق) بقيه حروف الفبا را «حروف ساكنه» مي‎گويند. زيرا نياز به حركت و جنبش در محل و جايگاه خود براي تلفظ ندارند، و هنگام اداي آنهاسكون و آرامشي در اصل مخرج حرف، بوجود آمده و به آساني تلفظ مي‎شوند.


سكون از صفات عارضي حروف مي‎باشد.

mahdy30na
09-03-2015, 01:38
سُكون
وقتي كه حرفي هيچ حركت نداشته باشد، ساكن است، علامت سكون حرف به صورت دايره كوچك نشان داده مي‎شود (ه) مانند: هَلْ، امِنْ، اَرْسِلْهُ
سكون بر دو قسم است: سكون لازم و سكون عارض


سكون لازم ـ آن است كه سكون جزو شكل حرف و ساختمان آن است، مانند سكون در كلمه هَلْ و مِنْ و كمْ، كه سكون در اين كلمات سكون لازم است.



سكون عارضي ـ آن است كه جزو كلمه و ساختمان آن نمي‎باشد،‌ و بنا بر ضرورت و هنگام وقف و ادغام كبير بوجود مي‎آيد، مانند: مِنَ اللهِ كه هنگام وقف مِنَ الله خوانده مي‎شود، و حركت حرف آخر حذف مي‎شود، و در هنگام ادغام كبير مانند: قالَ لَهُمْ كه فتحه لام كلمة اول لفظاً حذف و ساكن مي‎شود و سپس دو حرف لام در يكديگر ادغام شده، و بصورت مشدّد به اين شكل خوانده مي‎شود قَالَّهُمْ

mahdy30na
09-03-2015, 01:39
شدّت
يعني قوّت صدا و سخن گفتن، شدّت از صفات اصلي و ذاتي حروف است.
هشت حرف از حروف الفبا داراي اين صفت هستند كه عبارتند از: (همزه ـ ب ـ ت ـ ج ـ د ـ ط ـ ق ـ ك).
جهت سهولت در يادگيري و حفظ، آنها را در كلمات زير جمع نموده‎اند: اَجَدْتَ طَبَقَكَ (حالت را نيكو كردي يا طبق خود را بخشيدي).


اين حروف را حروف شَدِيدَه مي‎نامند. زيرا با شدت تلفظ مي‎شوند
بويژه اگر ساكن باشند، صدا از شدت قوّت به كلي متوقف مي‎شود و كشيده نمي‎گردد، و مانند كلمات مشدّد (تشديد دار) ادا مي‎شوند.

mahdy30na
09-03-2015, 01:39
صَفِير
صوتي ممتد است بدون حرف، كه از سر زبان و ميان دندانهاي ثناياي بالا و پائين خارج مي‎شود.


صفير از صفات عارضي حروف است، و حروف (ص ـ س ـ ز) داراي صفت صفير مي‎باشند.

زيرا هنگام اداي حروف مذكور، صوتي شبيه به صداي گنجشك پديد مي‎آيد.


صفير «صاد» شديدتر از سين و زاء خفيف‎تر از آن دو مي‎باشد.

mahdy30na
09-03-2015, 01:39
صفات حروف (اصلي)
صفات حروف بر دو قسم هستند: صفات اصلي و صفات عارضي. صفات اصلي يا ذاتي صفاتي هستند كه لازمه حروف بوده، و از آنها جدا شدني نيستند. و آنها ده صفت به شرح زير مي‎باشند.


1. جهر 2. هَمس 3. شدّت 4. رِخوت 5. اِطباق 6. اِنفتاح 7. استعلاء 8. استفال 9. اذلاق 10. اِصمات
صفات هريك از حروف براساس حروف الفبا بيان خواهد شد.




لازم به تذكراست، كه هر يك از حروف تهجّي، پنج صفت از صفات اصلي را داراست ولي هيچگاه دو صفت اصلي ضد يكديگر مثل (شدت و رخوت) در يك حرف جمع نمي‎شود،
ولي ممكن است چند صفت غيرمتضاد اعم از اصلي و يا عارضي مانند جهر، شدت، انفتاح و قلقله و غيره در يك حرف جمع گردد. بنابراين هر يك از حروف الفبا داراي چندين صفت اصلي و عارضي مي‎باشند.

mahdy30na
09-03-2015, 01:39
صفات حروف (عارضي)
صفاتي كه لازمه حروف نمي‎باشند، بلكه براي حسن قرائت و زيبايي آن بر آن عارض مي‎شوند. صفات عارضي زينت تلاوت هستند. فرق اين صفات با صفات اصلي اين است كه، صفات عارضي برخلاف صفات اصلي با هم ضديّت نداشته، و حتي با صفات اصلي نيز ضديتي ندارند. اين صفات عبارتند از:


1. صفير 2. قلقله 3. سكون 4. تفشّي 5. اِنحراف 6. تكرير 7. اِستطاله 8. لين 9. غُنّه 10. بُحَّه 11. خَرورَه 12. نَبر 13. نفخ و نَفث 14. خفاء 15. هاوي(توضيح اين صفات براساس حروف الفبا در جاي خود آمده است. )

mahdy30na
09-03-2015, 01:40
صِلة ميمي
هرگاه ماقبل ميم جمع، مضموم و مابعدش متحرك باشد در حال وصل، حرف «واو» و اگر ماقبلش مكسور باشد، حرف «ياء» به آن متصل مي‎شود، و آنرا «صلة ميمي» مي‎گويند كه، در اختلاف قرائات بكار مي‎رود مانند: عَلَيْكُم و عَلَيْهِمْ كه بصورت عَلَيْكُمُو و عَلَيْهِمِي خوانده مي‎شوند.
حفص راوي عاصم، فقط در كلماتي كه بعد از ميم جمع، «هاء ضمير» باشد صله داده يعني با اشباع خوانده است مانند: أَسْقَيْناكُمُهُ ـ قَدَّمْتُمُهُ ـ سَمِعْتُمُهُ ـ رَأَيْتُمُهُ كه بصورت أَسْقَيْناكُمُوهُ ـ قَدَّمْتُمُوهُ ـ سَمِعْتُمُوهُ ـ رَأَيْتُمُوهُ خوانده است و در رسم الخط نيز با «واو» نوشته شده است

mahdy30na
09-03-2015, 01:40
صوت
صوت بر اثر لرزش شديد اجسام ايجاد مي‎شود، و صداي انسان نيز نتيجه ارتعاش و لرزه تارهاي حنجره است كه بوسيله هوا صورت مي‎گيرد.
حنجره در ابتداي ناي قرار دارد، و جايگاه پديد آمدن صداست، و داراي سه غضروف است، و چنانچه غضروفها از هم جدا و دور شوند، صداي بَم و در صورتي كه بهم نزديك شوند، حنجره تنگ شده و صداي زير بوجود مي‎آيد.
صوت شناسي يا (فُنتيك ـ phonetic) علمي است كه درباره حروف تهجّي، اصوات هم مخرج، كلماتي كه از جهت حروف يكسان و با تغيير حركات، معاني مختلف دارند، كشش صوت و آهنگ و جملات استفهامي و غيره و خيشومي (از درون بيني) بودن بعضي اصوات، آموزش تلفظ صحيح كلمه و جمله، و همچنين مطالعة حركات و اعضاء گفتار (لبها ـ دهان ـ زبان ـ دندان ـ كام ـ حلق) و تازه كردن نفس و تغييرات دستگاه تكلّم از جهت نظري و عملي آنها، بحث مي‎كند.

mahdy30na
17-03-2015, 22:27
ضَمِير
ضمير اسم معرفه‎اي است كه، جانشين اسم ديگر مي‎گردد، و براي رفع تكرار آن مي‎آيد. و بر متكلّم يا مخاطب و يا غائب دلالت مي‎كند و بر دو قسم است: ضمير متصل و ضمير منفصل


ضمير متصل مانند: مِنْهُ ـ اِنَّهُ كه ضمير «هُ» به مِنْ و اِنَّ متصل شده است.

mahdy30na
17-03-2015, 22:30
ضمير منفصل مانند: هُوَ و هِيَ، هُوَ مَعَكُمْ اَيْنَ ما كُنْتُمْ،
( سورة‌ حديد، آية 4)
هاء ضمير را هنگاميكه ماقبل و مابعدش داراي حركت باشد با اشباع مي‎خوانند و در غير اين صورت بدون اشباع خوانده مي‎شود. به اشباع ضمير و نيز اشباع مراجعه شود.

mahdy30na
17-03-2015, 22:30
علم قرائت
قرائت قرآن عبارت است از: اداي كلمات به گونه‎اي كه بر پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل گرديده است. و فلسفه آن نگهداري و حفظ الفاظ قرآني از تحريف و تبديل مي‎باشد. و يا به عبارت ديگر علم قرائت عبارت از طريقة خواندن قرآن مجيد، مطابق قرائت قُرّايي كه سند قرائت آنان حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ منتهي مي‎شود، و هدف و فايده آن نيكو خواندن قرآن كريم است.

mahdy30na
17-03-2015, 22:32
علائم وقف
از آنجا كه رعايت موارد وقف و وصل ازمهم‎ترين قسمت‎هاي علم قرائت و تجويد به شمار مي‎رود، لذا براي وقف‎هاي مختلف، نشانه‎هائي وضع و تعيين نموده‎اند كه در بالاي كلمات قرآني نوشته شده است. و آنها عبارتند از:

م ـ علامت وقف لازم است، يعني وقف بر آن كلمه لازم مي‎باشد و اعاده و دوباره خواندن موقوف‏ٌ عليها جايز نيست.



ط ـ نشانه وقف مطلق است، يعني وقف بر آن كلمه و شروع از مابعد در تمام صورو نزد همه قرّاء خوب مي‎باشد.



ج ـ علامت وقف جايز است، يعني وقف بر آن كلمه پسنديده و جايز است، و وصل به مابعد نيز مانعي ندارد، ولي وقف بر آن بهتر است.



ز ـ نشانه وقف مجوّز است، يعني وقف بر آن كلمه تجويز شده و شروع از مابعد هم، بدون اعاده و دوباره خواندن موقوف عليها مانعي ندارد، ولي وصل كردن آن بهتر است. و در صورت وقف، بهتر است از جاي مناسب آيه قبلي دوباره خوانده شود.



ص ـ علامت وقف مرخّص است، يعني به ضرورت طول آيه و كمي نفس براي رسيدن به محل وقف و يا خواندن تمام آيه، چنانچه معناي آن نيكو فهميده شود، رخصت واجازه وقف داده شده. كه در اين صورت دوباره خواندن از جاي مناسب آيه خوانده شده لازم نيست، و در غير اينصورت و در حال اختيار به وصل خوانده شود.



لا ـ نشانه نفي و عدم جواز وقف است، و چنانچه در اثر كمي نفس و غيره پيش از اتمام مطلب و كلام، اضطراراً وقف شود، اعاده و دوباره خواندن آيه خوانده شده از جاي مناسب آن لازم است، مگر آنكه علامت مذكور در آخر آيه باشد. در اين صورت وقف بر انتهاي آيات روا مي‎باشد. البته در بعضي موارد كه ارتباط تام بين آخر آيه و اول آيه بعد وجود دارد، وصل نمودن، مناسب بلكه بهتر است. اين شش علامت وقف به رموز سجاوندي مشهورند و واضع آنها شيخ عبدالله سجاوند از قاريان اهل سنت مي‎باشد.

علاوه بر علائم سجاوندي، شيخ مُصدّر بخاري علائمي را تعيين نموده كه بالاي بعضي قرآنهاي قديمي نوشته شده و آنها عبارتند از:

قِف: فعل امر است، يعني وقف كن، كه متأخرين به جاي (ط) نوشته‎اند و وقف بر آن مطلقاً خوب است.



س ـ علامت سكته است. قِفْهُ ـ يعني آنرا وقف كن كه، نشانه وقف به طريق سكته است ليكن سكته آن طولاني و دوبرابر (سلام الله علیها) است و به وقف نزديكتر است.



ق ـ علامت قِيلَ عَلَيْهِ الْوَقْفُ (گفته شده بر آن وقف است) مي‎باشد كه وقف بر آن به قول ضعيف جايز است، و وصل بهتر مي‎باشد.



قِلا ـ نشانه قِيلَ لا وَقْفَ عَلَيْهِ (گفته شده بر آن وقف نيست) مي‎باشد كه وقف بر آن به قول ضعيف جايز نيست، بنابراين وقف بر آن بهتر است.



صِل ـ فعل امر و علامت وصل است، كه متأخرين به جاي (لا) مي‎نويسند.



صَلي ـ نشانه اَلْوَصْلُ اَوْلي مِنَ الْوَقْفِ، كه اولويت در وصل است، و متأخرين به جاي (ز) وضع نموده‎اند.



صِق ـ علامت وصل به ماقبل است، يعني از آنجا شروع نشود بلكه مانند (لا) به ماقبل وصل گردد، و غالباً در وقف‎هاي معانقه بكار مي‎رود.



صِب ـ نشانه وصل به مابعد است، برخلاف (صق) و غالباً در وقف‎هاي معانقه نوشته مي‎شود.



جِه ـ علامت وَجْهٌ لَهُ فِي الْوَقْفِ است كه، مانند (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) علامت وقف مرخّص است.



ك ـ نشانه كَذلِكَ يعني با وقف قبلي يكسان است و غالباً‌ بعد از وقف جايز نوشته مي‎شود.



مُقِرّاً ـ در بعضي قرآنهاي قديمي روي برخي آيات نوشته شده، كه به معني اقرار به مضمون و محتواي آيه است.

اين نكته قابل ذكر است كه در بعضي از قرآنهاي قديمي در مواردي علامت متقدّمين و متأخّرين، يعني قديم و جديد با هم نوشته مي‎شود مانند: (ط، قف) ـ (لا، صل) ـ (ز، صلي)

mahdy30na
17-03-2015, 22:32
غُنَّه
عبارت از صدائي است كه از زبان كوچك و بيني خارج مي‎شود، و به عبارتي انداختن صدا در بيني را «غُنَّه» مي‎گويند.
حروف غُنَّوي عبارتند از:1. ميم ساكن 2. نون ساكن 3. تنوين كه در حال اخفاء يا ادغام و انتهاي خيشوم (يعني درون بيني) ادا مي‎شود، و در اين حالت مخرج حروف مزبور از مخرج اصلي آنها تحول و حركتي پيدا مي‎كند، مانند: لَكُمْ بِهَا ـ لَمَّا ـ مَنْ جَاءَ.

mahdy30na
17-03-2015, 22:32
قُرَّاء
سبعه قراِ سبعه كساني بودند كه بين سالهاي 50 تا 190 هجري، ميان مسلمانان، تعليم قرائت قرآن را رياست مي‎كردند، و معلّمين قرآن بودند.
آنان عبارتند از: 1. نافع 2. ابن كثير 3. ابوعمرو 4. عاصم 5. حمزه 6. كسائي 7. ابن عامر.
هر يك از قرّاء سبعه راوياني داشتند كه به ترتيب عبارتند از:
1. راويان نافع (ورش و قالون) 2. راويان عاصم (حفص و ابوبكر عياش) 3. راويان حمزه (خلّاد ـ خلف) 4. راويان كسائي (حفص دوري و ابوالحارث) 5. راويان ابوعمرو (دَوري وسوسي) 6. راويان ابن عامر (هشام و ابن ذكوان) 7. راويان ابن كثير (بَزِّي و قنبل)
قرائت قرّاء سبعه مورد تأييد مسلمين بوده، و داراي اعتبار است. البته قاريان ديگري نيز بوده‎اند، امّا از آنجا كه نسبت به قرّاء سبعه در درجه دوم اعتبار قرار داشته‎اند مطرح نگرديده‎اند. در ميان قرّاء سبعه قرائت حفص از عاصم فصيح‎ترين قرائت‎هاست، و با يك واسطه به علي ـ عليه السّلام ـ مي‎رسد.

mahdy30na
17-03-2015, 22:32
قَصْر
كلمه «قَصْر» ضد مَدّ است و در لغت به معناي حبس و كوتاهي آمده است، مُقصّر يعني كسي كه در انجام كاري كوتاهي كرده است. قصر در اصطلاح تجويد، يعني اداء حرف به ميزان طبيعي و معمول آن است. مقدار قصر دو حركت است.

mahdy30na
17-03-2015, 22:33
قَلْقَلَه
اين كلمه مصدر باب فَعْلَلَ (رباعي مجرد) بوده، و به معناي حركت و جنبش صدا است. و از اجتماع و جمع شدن صفات جهر و شدت بوجود مي‎آيد. پنج حرف داراي اين صفت مي‎باشند كه عبارتند از: (ب ـ ج ـ د ـ ط ـ ق).
و جهت سهولت در يادگيري و حفظ، آنها در كلمات زير جمع شده‎اند: قُطْبُ جَدٍّ (ستارة بخت و اقبال). اين حروف داراي صفت قلقله هستند زيرا در حال سكون، چه سكون لازم و چه سكون عارض، احتياج به حركت وجنبش در مخرج حروف دارند، وگرنه ظاهر نخواهند شد، و اين حركت كه موجب پيدايش اندكي صداي كسره مي‎شود «قَلْقَلَه» نام دارد.
قلقله از صفات عارضي حروف است. اگر حروف قلقله در ميان كلمه باشد آنرا «قلقله صغري» و اگر در آخر كلمه باشد آنرا «قلقله كبري» مي‎گويند. قلقله صغري مثل بابْ و قلقله كبري مثل حَجّ و صِراط مي‎باشد. حروف قلقله را «مَضغُوطَه» نيز مي‎گويند،‌ «ضَغط» به معناي فشردن است. در حال سكون، فشردن در محل حرف لازم است.

mahdy30na
17-03-2015, 22:33
قلب
هر گاه تنوين يا نون ساكنه قبل از حرف باء قرار گيرد خواه در يك كلمه يا دو كلمه باشند، در تلفظ تبديل به «ميم» مي‎شود و با اخفاء و غُنّه ادا مي‎شود. زيرا «ميم» و «باء» قريب المخرج هستند و همچنين «ميم» و «نْ» در صفت غُنّه و ساير صفات يكسان و متحدند.
«قلب» به معني بدل كردن حرفي به حرف ديگر است.
مانند: مِنْ بَعْدِ ـ اَنْبِئْهُمْ ـ مِنْ بَأْسِ الله ـ سَمِيعٌ بَصيرٌ ـ صُمٌّ بُكْمٌ
در مثالهاي فوق «باء» به «ميم» تبديل مي‎شود. علامت قلب يا ابدال «م» كوچكي است كه در بعضي قرآنها در بالا يا پائين نون ساكنه و تنوين قرار مي‎دهند.

mahdy30na
17-03-2015, 22:36
كسره لازم و عارض
كسره بر دو قسم است: لازم و عارض
كسره لازم ـ آن است كه جزو شكل و ساختمان كلمه است مانند: اَمْسِ (ديروز) ـ بِهِ كه كسره سين و باء هميشه ثابت مي‎باشد. زيرا جزو كلمه است.
كسره عارضي ـ آن است كه كسره جزو كلمه نمي‎باشد، و هنگامي كه دو حرف ساكن در كنار يكديگر قرار بگيرند، براي رفع التقاء دو ساكن و امكان تلفظ كلمه حرف اول را مكسور مي‎كنند، و به آن كسره عارضي مي‎گويند مانند: أمِ ارْتابوا، لِمَنِ ارْتَضي، رَبِّ ارْجِعُوني، كه اولي در اصل أمِ اِرْتابُوا و ميم آن ساكن بود و چون همزه اِرْتابُوا، همزه وصل است و همزه وصل در ميان جمله تلفظ نمي‎شود، و چون راء در اِرْتابُوا نيز ساكن است، براي رفع التقاء دو ساكن يعني (ميم و راء) حرف اول را كسره مي‎دهند، و در نتيجه اَمِ ارْتابُوا خوانده مي‎شود. بنابراين كسره (ميم) كه قبلاً وجود نداشت، بنا به ضرورت بوجود آمد، و به آن كسره عارضي مي‎گويند.

mahdy30na
17-03-2015, 22:38
كَسْكَسَه
«كَسْكَسَه» مصدر است و نوعي وقف مي‎باشد، كه به شيوه وقف الحاق مي‎باشد. و عبارت از الحاق حرف «سين» به حرف كاف خطابِ مؤنث (ضمير مؤنث مخاطب) لفظاً در حال وقف مي‎باشد مانند: وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي مائَكِ (سوره هود آيه 43) كه كلمه آخر آيه هنگام وقف «مَائَكِسْ» خوانده مي‎شود.
و نيز آيه: قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ (سوره مريم آيه 18) كه كلمه آخر آن به صورت «رَبِّكِسْ» خوانده مي‎شود.
گفته شده «ك***ه» لغت قبيله بني بكر مي‎باشد.
ولي بطور كلي وقف به سكونِ كافِ خطاب، چه مذكر و چه مؤنث بنا به رسم الخط قرآن مجيد بهتر است.
اين گونه وقف، كاربرد عملي ندارد،‌ و بيشتر جهت اطلاع خوانندگان نسبت به مسائلي كه در تجويد مطرح شده آورده مي‎شود.

mahdy30na
17-03-2015, 22:40
كَشْكَشَه
نوعي از وقف است كه به شيوه اِبدال انجام مي‎شود، و عبارت از بدل كردن كافِ خطابِ مؤنث (ضمير مؤنث مخاطب) (لفظاً) به شين در حالت وقف مانند:
يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ (سوره يوسف آيه 29) و نيز آيه إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ (سوره قصص آيه 7) كه كلمات آخر هر دو آيه هنگام وقف به صورت لِذَنْبِشْ و اِلَيْشْ، خوانده مي‎شود.
گفته شده «كشكشه» لغت قبيله بني تميم ماست.
ولي طبق رسم الخط قرآن مجيد وقف به سكونِ كافِ خطاب، چه مذكّر و چه مؤنث از هر جهت بهتر است.
اين گونه وقف كاربرد ندارد، و بيشتر جنبه استثنايي داشته و اگر مطرح شده است، جهت اطلاع خوانندگان نسبت به اصطلاحات قديم تجويد است.

mahdy30na
17-03-2015, 22:41
لام جَلاله
كلمه «الله» لفظ جلاله و بزرگ است، و لام آنرا «لام جلاله» مي‎گويند و ترقيق يا تغليظ آن به شرح ذيل است:
1. هرگاه ماقبل لام جلاله مكسور باشد، چه كسرة‌لازم و يا عارض، ترقيق مي‎شود مانند: بِاللهِ ـ بِسْمِ اللهِ ـ بِآياتِ اللهِ ـ سَبِيلِ اللهِ ـ قُلِ اللّهُمَّ
2. و در صورتيكه ماقبل آن مفتوح يا مضموم باشد يا لفظ جلاله به تنهائي تلفظ شود، تغليظ مي‎گردد مانند:
اَللهُ ـ قَالَ اللهُ ـ اِنَّ اللهَ.

mahdy30na
17-03-2015, 22:41
لِين
به معني نرمي مي‎باشد، و از حروف الفبا دو حرف (واو، ياء) ساكن ماقبل مفتوح را كه به نرمي تلفظ مي‎شوند، حروف لِين مي‎گويند. (ـَ و، ـَ ي). هنگام اداي دو حرف مذكور بايد دهان را باز كرد تا فتحة ماقبل آنها واضح و آشكار گفته شود، البته بايد دقت شود كه مشدّد نگردد مانند: لا تَطْغَوْا ـ عَيْن ـ والِدَيْهِ.
چون حرف «واو» از هواي ميان دو لب و «ياء» از ميان فضاي دهان خارج مي‎گردند، و تكيه‎گاهي نداشته و تنها صوت هستند، آنها را حرف جوفي يا هوائي نيز مي‎گويند. لِين از صفات عارضي حروف بشمار مي‎رود.

mahdy30na
17-03-2015, 22:44
متقارب
معني نزديك به هم است و به حروفي متقارب گفته مي‎شود كه، مخارج يا صفات آنها نزديك يكديگر باشند مانند حروف لَهَوي ـ حروف لِثوي ـ حروف شَفَهي و نيز (همزه ـ ع) و (ح ـ غ) و (د ـ ش) و غيره.

mahdy30na
18-03-2015, 15:35
مُتَجانس
به معني هم جنس و هم سنخ است.

و به حروفي متجانس گفته مي‎شود كه داراي يك مخرج، ولي در صفات مختلف باشند مانند: حروف شَجَري ـ نِطعي ـ اَسَلي ـ و نيز مانند (همزه ـ هـ) يا (ع ـ ح) يا (غ ـ خ).

mahdy30na
18-03-2015, 15:36
مُتَماثل
به معني همانند است و به حروفي متماثل گفته مي‎شود كه در مخرج و صفات متحد باشند.

به عبارت ديگر دو حرف مانند هم را متماثل مي‎گويند مانند: حرف دال و سين.

mahdy30na
18-03-2015, 15:44
مّدّ
به معني كشيدن و در اصطلاح تجويد،‌كشش صوت است. و سه حرف الف ـ واو ساكن ماقبل مضموم (ـُ وْ) ـ و ياء ساكن ماقبل مكسور (ـِ يْ) را حروف مدّ مي‎نامند. اين حروف در كلمه «اتُوني» جمع است. زيرا در طبيعت اين سه حرف امتدادي وجود دارد كه در حروف ديگر نيست. و هنگام اداي آنها صدا بدون زحمت كشيده مي‎شود.

قَصْر: يعني كوتاه و برخلاف مَدّ است.
طول و متوسط: حد فاصل ميان مدّ و قصر مي‎باشد.

و ميزان كشش صدا در هر يك بدين گونه است كه: مدّ: كشيدن صدا به اندازه چهار يا پنج الف است، و بصورت متعارف به اندازه مدت بستن يا باز كردن 5 انگشتِ دست مي‎باشد. و طول و متوسط و قصر، كشيدن صدا به ترتيب به اندازه سه و دو و يك انگشت است. گر چه مقدار مدّ را با تعداد فتحه نيز محاسبه مي‎نمايند.

فايده كشيدن مدّ و كشش صوت زيبايي تلاوت است.
چنانكه از عبدالله بن مسعود كه از اصحاب پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و از كاتبان وحي است روايت شده كه: اَلْمَدَّاتُ دَبَابِيجُ الْقُرآنِ (مدّها ديباج‎هاي قرآن هستند.) همانگونه كه پارچه ابريشمي را براي زيبايي و آراستگي به تن مي‎كنند، مدّ و كشش صوت موجب آرايش و زيبايي قرائت قرآن است.

البته در ميان قرّاء در مورد ميزان كشش صوت در موارد لازم اختلاف وجود دارد، بعضي به اندازه دو الف، بعضي سه الف و پاره‎اي چهار الف گفته‎اند.و تا هفت الف نيز نقل شده است. بهر حال مدِّ مناسب باعث زيبايي كلام و قرائت مي‎شود.

mahdy30na
23-03-2015, 01:01
مدِّ مُنْفَصل (جايز)
وقتي است كه حرف مدّ در آخر كلمه و همزه در ابتداي كلمة بعد باشد كه در اين صورت مدّ به اندازه ( 1 ـ 2 ـ 5/2) الف، كشيده مي‎شود مانند: بِما أَنْزَلَ ـ قالُوا آمَنَّا ـ فِي أَنْفُسِهِمْ.

mahdy30na
23-03-2015, 01:01
مدّ تعظيم
چنانكه گفته شد مدّ منفصل را قرّاء به قصر مي‎خوانند، ولي در برخي موارد مانند: لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ ـ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ و امثال آن كه سبب لفظي و معنوي جمع است، به لحاظ تعظيم و مبالغه در نفي شريك براي خدا، به مدّ مي‎خوانند و آنرا مد تعظيم و مدّ مبالغه مي‎نامند.

mahdy30na
23-03-2015, 01:02
مدّ عارضي
آن است كه بعد از حرف مدّ، حرف ساكني واقع شود كه سكون آن به سبب وقف يا ادغام، عارض شده باشد. كه در اين صورت جايز است به مدّ يا متوسط يا قصر[. در مورد ميزان مدّ توضيح داده شد. ]خوانده شود.


سبب وقف مانند: اَلْبَابُ ـ يُؤْمِنُونَ ـ نَسْتَعينُ كه حركت حروف آخر آنها هنگام وقف، لفظاً حذف و ساكن مي‎شود و الف ـ واو ـ ياء ماقبل آخر كلمات مذكور، حرف مدّ، و سكون عارضي حروف آخر، سبب آنست.



به سبب ادغام مانند: قَالَ لَهُمْ ـ سَيَقُولُ لَكَ، فِيهِ هُديً، كه فتح لام «قَالَ» براي ادغام نمودن در لام «لَهُمْ» لفظاً حذف و ساكن مي‎گردد، و الفِ قَالَ حرف مدّ و سكون عارضي لام، سبب آن است و آنرا ادغام كبير مي‎گويند كه قالَّهُمْ خوانده مي‎شود.[به بخش ادغام مراجعه شود.]علامت مدّ (ـَ) است كه بالاي حروف مدّهاي متصل و منفصل و لازم و عارض گذاشته مي‎شود.

mahdy30na
23-03-2015, 01:02
مَدّ لازم
آن است كه بعد از حرف مدّ، حرف ساكني قرار گيرد،
بر دو نوع است: 1. مدّ لازم مُدْغَم 2. مدّ لازمِ مُظْهَر


مدّي كه سبب آن سكون لازم مُدْغَم باشد مانند: دَابَّةٌ (جنبنده) يُوَادُّونَ[سورة مجادله، آية 22. ](دوست مي‎دارند) ـ الحَاقّة (از نامهاي قيامت) أتُحَاجُّونِّي[سورة انعام،‌آية 80. ](با من مجادله مي‎كنيد).



مدّي كه سبب آن سكون لازم مُظْهَر باشد مانند حروف مقطعه قرآن‌ (س ـ ص ـ ق ـ ك ـ ل ـ م ـ ن) كه هر كدام يك حرف هستند و به حرف تلفظ مي‎شوند (حرف وسط آنها حرف مدّ است) و تمام حروف مذكور مدّ لازم مُظهَر است.

توضيح اينكه مثلاً حرف «ق» بصورت ظاهر يك حرف است، ولي با سه حرف (قاف) ادا مي‎شود و الف آن حرف مدّ و سكون لازم مُظهر (فاء) سبب آن است. يا مانند: آللهُ (آيا خدا) و يا آلذَّكَرَيْنِ (آيا دو نر) كه در اصل أَاَللهُ و اَاَلذَّكَرَيْنِ بوده و «آل» داراي مدّ لازم است. همزه دوم به سبب تخفيف، قلب به الف شده و الف «آل» حرف مدّ و سكون لازم مُدغَم و مظهر «لام» سبب آن است و آنرا مدّ منقلب نيز مي‎گويند.

mahdy30na
23-03-2015, 01:03
مدّ متصل
مدّ متصل يا واجب آن است كه حرف مدّ و همزه در يك كلمه واقع شوند، كه در اين صورت از چهار تا شش حركت كشيده مي‎شود، مانند: جاءَ ـ سُوءٌ ـ در حروف مقطعه اوائل بعضي از سوره‎هاي قرآن، گرچه آخر آنها همزه وجود دارد (هنگام خواندن اسم حروف)، ولي چون يك حرف است نه يك كلمه، مدّ آنها بصورت طبيعي (قصر) و به اندازه يك انگشت يا دو حركت است.

mahdy30na
23-03-2015, 01:03
مقادير مَدّ
مقدار مدّ (كشيدن) از 2 حركت (يك الف) كمتر نبوده، و از 6 حركت (سه الف) نيز بيشتر نيست. بنابراين مقدار حركت انواع مدّ عبارت از:
مقدار قصر (دو حركت) فوق قصر (سه حركت) توسط (چهار حركت) فوق توسط (پنج حركت) طول (شش حركت) مي‎باشد.

mahdy30na
23-03-2015, 01:05
منقوطه و غير منقوطه
حروف را از جهت نقطه‎دار بودن و يا نقطه نداشتن به منقوطه و غيرمنقوطه تقسيم مي‎كنند.

حروف منقوطه را مُعجمه و حروف غير منقوطه را مُهْمَله نيز مي‎نامند، و به حروفي كه داري يك نقطه باشند مُوَحَّده و دو نقطه را مثنّاة و سه نقطه را مُثَلَّثَه مي‎نامند.

mahdy30na
23-03-2015, 01:06
ميم ساكن
ميم ساكنه داراي سه حكم است:
1. ادغام با غُنّه 2. اخفاي با غُنّه 3. اظهار


ادغام با غُنّه: هرگاه بعد از ميم ساكنه، ميم ديگري قرار گيرد چه در يك كلمه يا دو كلمه باشند. دراين صورت اولي در دومي ادغام مي‎شود (ادغام مثلين) و با غُنّه ادا مي‎گردند. مانند: لَمَّا ـ يُعَمِّرَهُ ـ اَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (سورة زخرف، آية 37. /) عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ
اخفاي با غُنّه: هرگاه ميم ساكنه، قبل از حرف «باء» قرار گيرد، اخفاي با غُنّه مي‎گردد. گرچه اظهار آن نيز جايز است مانند: اِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ ـ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِالله ـ قُلُوبِكُمْ بِهِ
( سورة آل عمران، آية 126.)
اظهار: در صورتيكه بعد از ميم ساكنه به استثناي دو حرف (ميم و باء) هر يك از 26 حرف ديگر قرار گيرد، چه در يك كلمه يا دو كلمه باشند، ميم ساكنه اظهار مي‎شود.



مخصوصاً وقتيكه بعد از ميم ساكنه (فاء يا واو) واقع شود و در اين دو مورد گويند اَشَدِّ اظهار است.

زيرا هر سه از حروف شَفَهي هستند، و چنانچه ميم ساكن كاملاً اظهار نشود از ادغام مصون نمي‎ماند. مانند: اَلْحَمْدُ ـ اَنْعَمْتَ ـ لَكُمْ دِينُكُمْ ـ اَمْوالٌ ـ اَمْواتٌ ـ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ
( سورة‌بقره، آية 15. )ـ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالّينَ.( سورة حمد، آية 7. )

mahdy30na
28-03-2015, 02:54
نَبْر
نَبْر به معني بلند كردن صدا پس از كوتاهي و پستي آن است. از حروف الفبا، حرف «همزه» داراي اين صفت مي‎باشد. و از اين جهت همزه را «مَنْبُوَره» مي‎نامند. زيرا بلندترين حرف يعني دورترين آنها از لحاظ جايگاه و مخرج حروف است.

و نيز همزه از حروف مهجوره و شديده و مصمته مي‎باشد، زيرا مانع جريان نفس بوده و با بلندي و شدت و سنگيني ادا مي‎شود، و به همين خاطر آنرا اَثْقَلُ الْحُرُوف مي‎گويند، و اين صفت بيشتر در حال سكون عارض مي‎شود. و بعضي آنرا تسهيل نموده و سهل و آسان ادا مي‎نمايند. و بهتر آن است كه در حال سكون با تحقيق ( در مورد تحقيق به واژه مربوطه مراجعه شود. ) ادا شود، مانند: يَشَاء ـ أنْبَاء ـ أنْبِئْهُم

نَبْر از صفات عارضي حروف است.

mahdy30na
28-03-2015, 02:59
نَفْخ
نَفْخ، نَفْث به معناي دميدن از دهان مي‎باشد.


و از ميان حروف الفبا دو حرف (ف ـ ت) را مَنْفُوخَه و مَنْفُوثَه مي‎گويند، زيرا هنگام تلفظ حروف مزبور، هوا از مخارج آنها دميده شده و بيرون مي‎آيد

مانند:‌ اُفٍّ (اسم فعل است و هنگام كراهت و نفرت گفته مي‎شود). كَهْف (غار) ـ ثَلاث (سه) يَلْهَثْ[سورة اعراف، آية 176. ](سك زبان از دهان بيرون آورد).

نفخ و نفث از صفات عارضي حروف است.

mahdy30na
28-03-2015, 03:03
نَقل
از شيوه‎هاي وقف مي‎باشد،


عبارت است از نقل حركت حرف آخر كلمه‎اي كه بر آن وقف مي‎كنند، (موقوفٌ عليها) بما قبل آن مانند: وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ، كه بنا به شيوه وقف حمزه و هشام، كسره راء به ماقبل منتقل مي‎شود و اينگونه خوانده مي‎گردد: بِالصَّبْر

و كلمات اَلْاَرْضُ ـ اَلْاَمْرُ ـ وَ الْاِنْسُ و نظائر آن كه بنا به شيوه وقف حمزه و ورش، الف حذف شده و حركت آنرا به ماقبل منتقل مي‎كنند و به اين صورت مي‎خوانند و وقف مي‎كنند: اَلَرْص ـ اَلَمْر ـ وَلِنْس.

mahdy30na
28-03-2015, 03:15
نون ساكن
آن است كه داراي حركت نباشد، و در وسط و آخر كلمات اعم از اسم و فعل و حرف واقع مي‎شود مانند: مَن (هركس) ـ كُنْتَ (بودي) ـ مِنْ (از).

mahdy30na
28-03-2015, 03:17
نون وِقَايَه
«وقايه» يعني نگه داشتن و نون وقايه حرفي است كه، نگاهدارنده فعل است كه كسره و جرّ نگيرد،


زيرا اين دو از ويژگيها و خصوصيات اسم مي‎باشند، و هنگامي كه ياء متكلّم (ي) به فعل متصل شود (خَلَقَ + ي) چون آخر فعل كسره پذير نيست، ميان آنها نون مكسوره‎اي (نِ) اضافه مي‎كنند، تا فعل از قبول كسره محفوظ بماند.



و آنرا نون وقايه مي‎نامند. مانند تَبِعَني ـ خَلَقَني ـ فَاتَّبِعُونِي ـ لَيَحْزُنُني ـ لِمَ حَشَرْتَني[سورة طه، آيه 125. ].
البته در بعضي موارد ياء متكلم به جهت تخفيف در رسم الخط قرآن حذف شده، و نون وقايه مكسور باقي مانده كه كسره نون بر حذف ياء متكلم دلالت مي‎كند. مانند: فَاسْمَعُونِ ـ فَاتَّقُونِ ـ يَشْفِينِ[سورة شعراء،‌آية 80.]ـ فَارْهَبُونِي ـ كَذَّبُونِي.

در اين موارد بهتر است به طريق «رَوْم» وقف شود يعني يك سوم كسرة نون وقايه تلفظ شود.

mahdy30na
28-03-2015, 03:19
وَصل به سُكون
وَصل به سُكون آن است كه پس از وقف به اسكان، كلمه‎اي كه بر آن وقف شده (موقوفٌ عليها) بدون تازه كردن نفس، به كلمة بعد وصل شود مانند: اللَّهُ الصَّمَدُ، كه دال مضموم در حال وقف بايد ساكن خوانده شود.


وصل كردن، در حالت سكون به كلمة بعدي جايز نيست، و اين را وصل به سكون مي‎گويند.
رعايت آن در نماز لازم است و احتياط واجب ترك وصل به سكون است.

mahdy30na
28-03-2015, 03:20
وَقْف
به معني درنگ كردن و در اصطلاح تجويد، جدا ساختن كلمه از ما بعدش مي‎باشد، و ضد آن وصل است. و ميان وقف و وصل، سَكته قرار دارد.


هنگام وقف، صوت و نفس هر دو قطع مي‎شود. و نفس تازه مي‎گردد، و در وصل صوت ونفس قطع نمي‎شود، و نفس تازه نمي‎گردد. و قطع صدا و اِعراب (حركات) را بدون قطع نفس سكته مي‎‎گويند، كه پس از قطع صدا، مابعد آن را بدون تازه كردن نفس مي‎خوانند.

از آنجا كه خواندن يك سوره يا آيه بلند با يك نفس دشوار است، براي تازه كردن نفس مي‎توان وقف نمود، و دوباره شروع به خواندن كرد. به شرط آنكه حسن ابتداء بعد از وقف رعايت شود.


زيرا رعايت موارد وقف، در معناي آيات تأثير دارد. و عدم رعايت نكات مربوط به وقف در بعضي مواقع ممكن است معني آيه را تغيير دهد. لذا مبحث وقف از مهمترين موضوعات تجويد قرآن است، كلمه‎اي كه بر آن وقف مي‎شود موقوفٌ عليها (وقف شده بر آن) مي‎نامند.

وقف به 9 طريق ممكن است صورت گيرد كه عبارتند از:
1. اسكان 2. ابدال 3. رَوْم 4. اِشمام 5. اِلحاق 6. حذف 7. اِثبات 8.اِدغام 9. نقل (هر يك از موارد وقف طبق حروف الفبا، در محل خود بيان شده است. مثلاً اسكان در قسمت الف و حذف در قسمت ح و...)

و از جهت اينكه در كجاي آيه وقف شود، با توجه به محتواي آيه و علائم وقف و غيره به دو نوع تقسيم مي‎شود: اختياري و اضطراري و وقف اختياري سه نوع است:
1. وقف تامّ
2. وقف كافي
3. وقف حَسَن
وقف اختياري و اضطراري مربوط به محلهايي است كه قاري در حين خواندن ممكن است بر آن، ‌وقف كند و 9 شيوه وقف مربوط به ساختمان كلمه‎اي است كه روي آن وقف مي‎شود.

mahdy30na
31-03-2015, 18:58
وقف حَسَن
آن است كه كلام از جهت معنا تمام باشد، و از جهت لفظ بستگي به آيه بعد داشته باشد.
اين گونه وقف را به سبب اينكه در معنا تغييري نمي‎دهد، وقف حَسَن ناميده‎اند، ولي وصل كردن آن بهتر و سزاوارتر است.


و در صورتي كه قاري در آن محل وقف كند، شروع از قسمت بعد آيه نيكو نبوده، و بهتر آن است كه كلمه‎اي را كه روي آن وقف كرده، دوباره بخواند. مانند وقف ميان موصوف و صفت و يا معطوفٌ عليه و معطوف. حروف عطف عبارتند از: واو ـ فاء ـ ثُمَّ ـ حتّي ـ اَو ـ اَمْ ـ بَلْ ـ لكِنْ ـ لا

موصوف و صفت مانند: وقف بر اَلْحَمْدُلِلّهِ و شروع از رَبِّ الْعَالَمينَ.
معطوف عليه و معطوف مانند:, وقف بر اِيّاكَ نَعْبُدُ و شروع از وَ اِيّاكَ نَسْتَعِينُ.
البته اگر وقف حسن در انتهاي آيه باشد، در صورت وقف بر آن، اعاده و دوباره خواندن قسمتي از آيه قبل ضرورتي ندارد.

mahdy30na
31-03-2015, 18:59
وقف كافي
آن است كه كلام از جهت لفظ، تمام و از جهت معني، ارتباط به آيه بعد داشته باشد. كه در اين صورت وقف بر آن نيكو و كافي است.

اين نوع وقف نيز در انتها و نيز در ميان آيات يافت مي‎شود.

و غالباً قبل از: اِنَّ ـ سَ و سَوْفَ ـ همزه و هَلْ ـ و يا افعال مدح و ذم (نِعْمَ و بِئْسَ) واقع مي‎شود مانند:
رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا اِنَّكَ اَنْتَ السَّميعُ‌ الْعَلِيمُ (سوره بقره آيه 127)

mahdy30na
31-03-2015, 18:59
وقف غُفران
غفران يعني بخشش و آمرزش، و وقف غفران آن است كه، طبق فرموده رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ هر گاه قاري بر آن كلمه وقف كند، موجب مغفرت و آمرزش اوست وقف غفران در ده جا از قرآن آمده كه عبارتند از:
دقت کنین فقط همیناست
1. آيه 51 سوره مائده در كلمه (اَوْلِيَاء)
2. آيه 36 سوره انعام در كلمه (يَسْمَعُونَ)
3. آيه 18 سوره سجده در كلمه (يَسْتَوُنَ)
4. آيه 18 سوره سجده در كلمه (فَاسِقاً)
5. آيه 12 سوره يس در كلمه (آثَارَهُمْ)
6. آيه 30 سوره يس در كلمه (عَلَي الْعِبَادِ)
7. آيه 52 سوره يس در كلمه (مِنْ مَرْقَدِنَا)
8. آيه 61 سوره يس در كلمه (اَنِ اعْبُدُوني)
9. آيه 81 سوره يس در كلمه (اَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ)
10. آيه 19 سوره مُلك در كلمه (يَقْبِضْنَ)

mahdy30na
31-03-2015, 18:59
وقف اَقْبَح
در قرآن مجيد در هفده مورد و به قولي نوزده محل، نبايد وقف كرد، كه وقف در آنجاها را وقف اقبح، و يا وقف كفران مي‎نامند، و چنانچه با اعتقاد و توجه به مضمون آيه، عمداً وقف شود موجب كفران است، آنها عبارتند از:
1. آيه 10 سوره بقره: وقف بر (فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ) و شروع از فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً.
2. آيه 26 سوره بقره: وقف بر (إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي) و شروع أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها.
3. آيه 55 سوره بقره: وقف بر (وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسي لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ)و شروع از حَتَّي نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً.
4 و 5. آيات 116 سوره بقره و 68 سوره يونس: وقف بر (وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً) و شروع از سُبْحانَهُ.
6. آيه 163 سوره بقره: وقف بر (لا إِلهَ) و شروع از إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ.
7. آيه 181 سوره آل عمران: وقف بر (لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ) و شروع از وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ.
8. آيه 31 سوره مائده: وقف بر (فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً) و شروع از يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ.
9. آيه 64 سوره مائده: وقف بر (وَ قالَتِ الْيَهُودُ) و شروع از يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ.
10. آيه 72 سوره مائده: وقف بر (لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا) و شروع از إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ.
11. آيه 73 سوره مائده: وقف بر (لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا) و شروع از إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ.
12. آيه 84 سوره مائده: وقف بر (وَ ما لَنا) و شروع از نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ.
13. آيه 112 سوره مائده: وقف بر (إِذْ قالَ الْحَوارِيُّونَ يا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ) و شروع از أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ.
14. آيه 77 سوره انعام: وقف بر (فَلَمَّا رَأَي الْقَمَرَ بازِغاً) و شروع از قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ.
15. آيه 78 سوره انعام: وقف بر (فَلَمَّا رَأَي الشَّمْسَ بازِغَةً) و شروع از قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ.
16. آيه 30 سوره توبه: وقف بر (وَ قالَتِ الْيَهُودُ) و شروع از عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ و وقف بر (وَ قالَتِ النَّصاري) و شروع از الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ.
17. آيه 43 سوره رعد: وقف بر (وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا) و شروع از لَسْتَ مُرْسَلاً.
18. آيه 22 سوره فجر: وقف بر (وَ جاءَ رَبُّكَ) و شروع از وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا.
19. آيه 4 و 5 سوره ماعون: وقف بر (فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ) و شروع از الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ.

موارد ذكر شده از وقف كفران يا اقبح، نشان مي‎دهد كه اين گونه وقف معاني آيات را عوض كرده، و به غير معناي مورد نظر تبديل مي‎كند.

مثلاً در حاليكه مضموم آيات نفي شرك و فرزند داشتن خداوند است. و در مواردي مثل آيه 4 و 5 سوره ماعون، آيه خطاب به كساني است كه نسبت به نماز سهل انگار هستند، در صورتيكه اگر بر (لِلْمُصَلين) وقف شود، معنا كاملاً عوض مي‎گردد.

mahdy30na
31-03-2015, 18:59
وقف مُعَانَقَه يا مُراقَبَه
«مُعانَقه» به معني دست به گردن يكديگر انداختن، و «مراقبه» به معناي محافظت كردن مي‎باشد.


در اصطلاح تجويد آن است كه، دو وقف كه پهلوي يكديگر قرار گيرند، چه در يك يا دو آيه و يا در دو كلمه باشند، و از جهت معنا به هم مربوط باشند، در صورتيكه در كلمه اول وقف گردد، در دوم به وصل خوانده شود.
همچنين به عكس، و مراقبت شود كه به هر دو وقف نگردد. و در اين گونه موارد با توجه به معناي آيه، معلوم مي‎شود كه وقف در كداميك بهتر و مناسب‎تر است.

واضع اين وقف ابوالفضل عبدالرحمن بن احمد عَجلي رازي است (متولد 371 ـ متوفي 454 قمري)، كه آنرا از مراقبة در عروض گرفته است.


و علامت اين وقف مَعَ يا مَعَاً با هم يا سه نقطه به رنگ قرمز است كه، بالاي كلمات قرآن گذاشته مي‎شود.

وقف‎هاي معانقه در قرآن فراوان است كه به دو مورد از آنها اشاره مي‎شود.
1. آيه دوم سوره بقره: لا رَيْبَ فِيهِ هُدي لِلْمُتَّقِينَ
2. آيه 195 سوره بقره: وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ.

mahdy30na
31-03-2015, 19:00
وقف نَبي
پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در جاهاي بسياري از آيات قرآن مجيد وقف مي‎نمودند، كه به 9 مورد مشهور آن اشاره مي‎شود، مواردي را كه پيامبر وقف فرموده‎اند وَقْفُ النَّبِيّ مي‎گويند


كه عبارتند از:

1. آيه 148 سوره بقره: فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ
2. آيه 197 سوره بقره: وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ
3. آيه 7 سوره آل عمران: وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ
4. آيه 2 سوره يونس: أَنْ أَوْحَيْنا إِلي رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ
5. آيه 52 سوره يونس: ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ
6. آيه 4 سوره نحل: خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ
7. آيه 2 سوره قدر: وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ
8. آيه 4 سوره قدر: مِنْ كُلِّ اَمرٍ سَلامٌ
9. فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ

mahdy30na
31-03-2015, 19:00
وقف اضطراري يا قبيح
آن است كه كلام از حيث لفظ و معنا تمام نشده باشد، و بستگي به ما بعد داشته باشد، و اگر بر اثر تنگي نفس و غيره مانند عطسه و سرفه، پيش از تمام شدن مطلب آيه، و كلام، به ناچار وقف شود، اعاده و دوباره خواندن آيه خوانده شده، از جايي كه مناسب باشد ضروري است. زيرا در صورت وقف كردن، ممكن است منظور و مقصود از جمله يا آيه معلوم نگردد، و يا معنا تغيير پيدا كند.
مانند:
وقف بر الْحَمْدُ و شروع از لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ

و نيز وقف بر إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي و شروع از الْقَوْمَ الْكافِرِينَ موارد وقف اضطراري يا قبيح عبارت از:
1. وقف ميان فعل و فاعل مانند: خَلَقَ اللَّهُ
2. وقف ميان فاعل و مفعول مانند: خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
3. وقف ميان مبتداء و خبر مانند: هذا صِراطِي
4. وقف ميان عامل و معمول مانند: أَرادَ شَيْئاً
5. وقف ميان قول و مَقول (گفته شده) مانند: قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ، كه كلمه اول قول و بقيه جمله مقول آن مي‎باشد.
6. وقف ميان امر و جواب مانند: كُنْ فَيَكُونُ
7. وقف ميان شرط و جزا مانند: فَإِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ
8. وقف ميان موصول و صله مانند: هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ
9.وقف ميان مضاف و مضافٌ اليه مانند: مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
10. وقف ميان مستثني منه و مستثني مانند: فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ اِلَّا اِبْليسَ.[سورة حجر، آية 30. ]
11. وقف ميان مُبدلٌ منه و بَدَل مانند: اِذْ نَادي رَبُّكَ مُوسي اَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ، قَوْمَ فِرْعَوْنَ[سورة‌شعرا، آية 11. ]، در اين آيه (قَوْمَ الظّالِمِينَ) مُبْدِلٌ منه و (قَوْمَ فِرْعَوْنَ) بدل است.
12. وقف ميان حال و ظرف مانند: ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً[سورة كهف، آية 3. ]
13. وقف ميان قسم و جواب مانند: قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِينَ.[سورة ص، آية 83.]
باء حرف قسم است و در (قالَ فَبِعِزَّتِكَ) نبايد وقف شود، و بقيه آيه جواب قسم است.
14. وقف ميان افعال ناقصه و معمول آنها مانند: وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً
15. وقف ميان لاء نفي جنس و حروف مشبّهةٌ بالفعل و معمول آنها مانند: اِنَّ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً.[علائم وقف در بخش مربوطه بيان شده است]

mahdy30na
31-03-2015, 19:00
وقف مُنْزَل ( به ضم میم- )
مُنْزَل به معني فرو فرستاده شده، و وقف منزل آن است كه به مفاد آيه كه مي‎فرمايد: فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ[سورة قيامه، آية 18.](هنگاميكه قرآن را خوانديم، پس خواندن آنرا پيروي كن) حضرت جبرئيل، هنگام تلقين آيات قرآن بر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در آنجاها وقف كرده است، و بدين سبب به وقف مُنزَل يا وقف جبرئيل معروف است و مشهورترين آنها هشت محل در قرآن مي‎باشد:
1. آخر آيه 120 سوره بقره: ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ.
2. آخر آيه 274 سوره بقره: وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ.
3. آخر آيه 7 سوره آل عمران: وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ.
4. ابتداي آيه 95 سوره آل عمران: قُلْ صَدَقَ اللَّهُ.
5. آخر آيه 36 سوره انعام: ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ.
6. وسط آيه 124 سوره انعام: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ.
7. وسط آيه 187 سوره اعراف: لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ.
8. آخر آيه 51 سوره يس: وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلي رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ.

mahdy30na
31-03-2015, 19:01
وقف تامّ
آن است كه كلام از حيث لفظ (تركيب نحوي) و معنا كامل بوده، و بستگي به آيه بعد نداشته باشد.
اين نوع وقف، مورد قبول تمام قرّاء است، زيرا با انجام آن، كلام و سخن تمام شده و براي شنونده انتظاري باقي نمي‎ماند
وقف تام بيشتر در پايان آيه‎ها و انتهاي قصص (داستانهاي قرآن) و كلام و پيش از ياء نداء و فعل امر مي‎باشد مانند: وقف بر مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ، و شروع از إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ.
البته در بين آيات نيز به اعتبار تمام شدن مطلب و كلام نيز آمده است مانند: وقف بر لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي، و شروع كردن از دنبال آيه وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً.[سورة فرقان، آيه 29. ]
معناي آيه اين است كه (هر آينه بتحقيق شيطان پس از آمدن قرآن، مرا از پيروي آن گمراه كرد، و شيطان گمراه كننده انسان است.) چنانكه ملاحظه مي‎شود جمله اول سخن شخص گمراه و جمله دوم بيان خداوند است.

mahdy30na
31-03-2015, 19:01
وَقف به اِدغام
اين شيوه وقف عبارت است از آن كه حرف آخر كلمه‎اي را كه مي‎خواهند بر آن وقف كنند (موقوفٌ عليها) را از جنس حرف ماقبل نموده، و سپس درهم ادغام مي‎نمايند مانند: سَوْءٍ ـ شَيْئٍ ـ بَرِئٌ ـ قُرُوءٍ كه بصورت سُوّْ ـ شَيّْ ـ بَرِيّْ و قُرُوّْ مي‎خوانند و وقف مي‎كنند.


اين شيوه وقف حمزه و هشام مي‎باشد كه همزه را به واو و ياء بدل مي‎كنند.

mahdy30na
31-03-2015, 19:01
وقف به حركت
آن است كه صدا بدون سلب حركت حرف آخر، قطع شود مانند مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ، كه اگر كلمة آخر يعني الدِّينِ با همان حركت كسره «ن» وقف شود آنرا وقف به حركت مي‎گويند.


وقف به حركت جايز نيست.



و نون مكسور در آيه فوق به هنگام وقف بايد ساكن خوانده شود.



وقف به حركت هنگام نماز بايد رعايت شود و احتياط واجب ترك وقف به حركت است.

هاء جَوْهَري (ذاتي) حرفي است كه جزء ذات و جوهر كلمه اس، و از آن جدا مي‎شود مانند: اَللهُ ـ نَفْقَهُ ـ فَواكِهُ ـ يَنْتَهِ ـ تَنْتَهِ ـ اِلهُ
حركت هاء جوهري هر چه باشد، به همان صورت و بدون اشباع اداء مي‎شود، تنها در كلمه «هذِهِ» با وجود اينكه هاء آخر كلمه، هاء جوهري است، با اينحال به «اشباع» خوانده مي‎شود.[حلية‌القرآن ص 105.]

mahdy30na
31-03-2015, 19:01
هاء سَكْت
«سَكْت» يعني سكون. «هاء» در آخر بعضي كلمات به جهت حفظ حركت آخر آنها، متصل مي‎شود. اين «هاء» ضمير نمي‎باشد و جزء مادة كلمه هم نيست. و آنرا «سَكْت» مي‎گويند. و در حال وقف يا وصل همواره ساكن است، و اشباع آن به علت سكون جايز نيست.

در هفت جاي قرآن مجيد، هاء سكت وجود دارد. و براي آنكه با «هاء ضمير» اشتباه نشود، روي آن علامت سكون گذاشته‎اند. آنها عبارتند از:



لَمْ يَتَسَنَّهْ (سوره بقره ايه 259) اقْتَدِهْ (سوره انعام آيه 90) كِتابِيَهْ، حِسابِيَهْ، مالِيَهْ، سُلْطانِيَهْ (هر چهار كلمه در سوره اَلحّاقه قرار دارند)، مَاهِيَهْ (سوره قارعة آيه 10)

چنانكه مشاهده مي‎شود در رسم الخط قرآن روي هاء سكت علامت سكون (ـْ) گذاشته شده است.
«هاء» ضمير (اشباع) هر گاه ماقبل و مابعد «هاء» ضمير هر دو متحرك باشد، ضمّه و يا كسره آن در حال وصل، به صداي واوي و يائي خوانده مي‎شود، يعني هاء ضميرِ مضموم بصورت «واو» و هاء ضميرِ مكسور به صورت «ياء» خوانده مي‎شود، كه آنرا مكسور و مضموم با اشباع مي‎نامند. و در اين حالت اگر ما قبل هاء ضمير، مفتوح يا مضموم باشد، هاء ضمير مضموم است، و اگر مكسور باشد هاء ضمير نيز مكسور است.

هاء مضموم با اشباع مانند: إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ ـ مالُهُ وَ وَلَدُهُ ـ وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الَّثمَراتِ كه به صورت اِنَّهُو ـ مَالُهُو ـ اَهْلَهُو تلفظ مي‎شوند.



هاء مكسور با اشباع مانند: سَمْعِهِ و بَصَرِهِ غِشَاوَه كه به صورت سَمْعِهِي و بَصَرِهِي ادا مي‎گردند.

علامت مضموم با اشباع ضمه معكوس (،) و علامت مكسور با اشباع الف مقصوره (ـ) است كه در بعضي قرآنها زير آنها گذاشته مي‎شود مانند: اِنَّه ـ سَمْعِه.

بدون اشباع ضمير هاء: در صورتيكه ماقبل يا مابعد و يا هر دو طرف هاء ضمير، ساكن باشد در حال وصل با همان حركت ضمه يا كسره خوانده مي‎شود، كه آنرا مضموم و مكسور بدون اشباع مي‎گويند. و در اين حالت اگر ماقبل هاء ضمير، مفتوح يا ساكن باشد. هاء ضمير مضموم مي‎شود، و چنانچه مكسور يا «ياء» ساكن باشد هاء ضمير نيز مكسور است.



هاء مضموم بدون اشباع مانند: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ـ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ ـ آتَيْناهُ حُكْماً ـ لَهُ الْمُلْكُ هاء مكسور بدون اشباع مانند: فِيهِ هُدي لِلْمُتَّقِينَ ـ بِهِ الَّذِينَ ـ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ ـ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ .

mahdy30na
31-03-2015, 19:02
هَاوِي
هَاوِي به معني صاحب هوا و الف را كه وسعت مخرج آن از حيث هواي صوت، بيش از مخارج واو و ياء مي‎باشد هاوي مي‎نامند. هاوي از صفات عارضي حروف است.

mahdy30na
31-03-2015, 19:02
همزه
همزه اولين حرف تهجّي در زبان عربي است، و به صورت شش كوچك (ء) نمايش داده مي‎شود.

همزه اول و وسط و آخر كلمات قرار مي‎گيرد مانند: إمام ـ يُؤْمِنُ ساءَ ـ جئَ ـ جاءَ.



همزه بر دو قسم است:

همزه وصل و همزه قطع همزه وصل آن است كه در ابتداي جمله تلفظ مي‎شود، و در ميان جمله لفظاً مي‎افتد.


و دو حرف قبل و بعد خود را بهم وصل مي‎كند مانند: اُدْخُلُوا كه همزه آن خوانده مي‎شود.
و در ميان جمله مثل: يا قَوْمِ ادْخُلُوا، كه همزه تلفظ نمي‎شود. ويا مانند: قُلِ ادْعُوا و يا قَوْمِ اذْكُرُوا و ما اكْتَسَبَ كه همزه تلفظ نمي‎شود.
همزة وصل با صاد كوچك (صـ) نشان داده مي‎شود.



همزه قطع ـ آن است كه در ابتدا و يا در ميان جمله باقي مانده و نمي‎افتد، و تلفظ مي‎شود مانند: ما أَحْسَنَ زيْداً (چه چيز زيد را نيكو كرده) و يا أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ، قُلْ أَتَّخَذْتُمْ (بگو آيا فراگرفتيد؟) وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي (هارون را در كار من شريك گردان.

mahdy30na
31-03-2015, 19:03
بسم الله الرحمن الرحیم
بخش اخر آخر تقدیم به شما قران اموز گرامیhttp://forum.bidari-andishe.ir/images/smilies/crying.png

هَمْس
يعني صداي غيرآشكار و خفيف. و ده حرف از حروف الفبا داراي اين صفت هستند. كه عبارتند از:
(ت ـ ث ـ ح ـ خ ـ س ـ ش ـ ص ـ ف ـ ك ـ هـ)
هَمس از صفات اصلي و ذاتي حروف است.
جهت سهولت در حفظ اين حروف آنها را در جمله زير جمع كرده‎اند:

سَتَشْحَثُكَ خَصْفَه (خصفه كه نام زني است، در سؤال از تو اصرار خواهد كرد).

اين حروف را حروف «مَهْمُوسَه» مي‎گويند، زيرا هنگام ادا آنها جوهرِ صوت ظاهر نمي‎شود، و نفس از جريان باز نمي‎ماند. بلكه به آهستگي تلفظ مي‎شوند.
هَمْس ضدّ جَهْر است، و هيچگاه دو صفت ضد هم در يك حرف جمع نمي‎شوند.

mahdy30na
31-03-2015, 19:04
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ
و خدايى است که معبودى جز او نيست، حاکم و مالک اصلى اوست، از هر عيب منزّه است، به کسى يتم نمیکند، امنيّت بخش است، مراقب همه چيز است، قدرتمندى شکست‏ ناپذير که با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح می‏کند، و شايسته عظمت است؛ خداوند منزّه است از آنچه شريک براى او قرارمی‏دهند!
سوره حشر ایه 23
عاشق این ایه هستم خواستم شما رو هم به حس خودم دعوت کنم

سلام
دوستان قران آموز
این هم کل مطالب این مبحث تجوید که بصورت فایل اجرایی ( در قالب فشره ) برای شما دوستام تهیه کردم.
امیدوارم استفاده ببرید از این کار

پ.ن : این برنامه فایل رو با کیفیت بالا تا جایی که زوم کنین باهاتون راه میاد و کیفیتش کم نمیشه.
پیشنهادات و انتقاداتتون رو بگید تا در این کار ( تا جایی که راه داشته باشه ) و چه برای کارهای بعدی ترتیب اثر بدم.http://forum.bidari-andishe.ir/images/smilies/blush.png

از سرور مدیافایر : لینک (http://www.mediafire.com/download/2ss5skl48pqfmkb/tajvid-.rar)
از سرور پیروان موعود :لینک (http://dl.p313.ir/up/do.php?down=2527)

mahdy30na
03-04-2015, 20:23
لا تقوم الساعة حتى تمتلا الارض ظلما و عدوانا، قال ثم یخرج رجل من عترتى او من اهل بیتى یملاها قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و عدوانا
حضرت رسول اکرم صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم http://forum.bidari-andishe.ir/images/smilies/heart.png
قیامت بر پا نمی‏شود تا آن زمانى كه زمین پر از ظلم و ستم گردد، سپس مردى از عترت یا اهل بیت من قیام میكند و زمین را پر از قسط و عدل می‏سازد آن گونه كه ظلم و ستم آن را پر كرده بود
مستدرك احمد، جمله 3، ص 36.

Kis1365
18-02-2016, 22:00
سلام ممنون میشم از احکام مطالب بیشتری رو بذارید.