PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : *^★^*عنايات معصوميه*^★^*



شكوه انتظار
11-10-2010, 09:32
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_298.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_b_93.pnghttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_298.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_260.gifعنايات معصوميهhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_260.gif
متن كامل كتاب عنايات معصوميه (http://www.masoumeh.com/far/html/19/5/index.html)
(محمد على زينى وند)

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_259.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_259.gif

شكوه انتظار
11-10-2010, 09:34
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_59931400741489398061a.gif
فهرست

فاطمه معصومه (س)كيست

تفاوت اعجاز و كرامات

شفا يافتن پاي همسر خادم

قو ري آب جو ش

افطاري حضرت معصومه (س)

دعوت از سوي خانمهاي نقابدار

سقوط از چهار پايه

شفاي لال

زيارت خانه خدا

عنايت حضرت به خادمين کفشدار

نجات يافتن از زندان

شف يافتن پاي خادم

محفوظ ماندن مصالح ساختماني

حيات دوباره

کريمه اهلبيت (ع) مشکل گشاست

موعد ديدار

زايمان طبيعي و آسان

حواله بي کم و زياد

برکت هزار تومان

خادمين بهشتي

هديه از طرف بي بي

شفاي دست خادم

شفاي بيماري کليه

خادم حرم

نتيجه اخراج خادم حضرت معصومه (ع)

کمک مادي حضرت

زيارت خانه خدا

شفاي کامل

دريافت هدايا هنگام تنگدستي

معرفي فرد خيّر

شفاي فرزند خادم

شفاي چشم برادر جانباز

تذکري به حضرت آيت ا... العظمي مرعشي نجفي (ره )

مقايسه حضرت فاطمه زهرا (ع) با حضرت فاطمه معصومه (ع)

عزت و آبروي خادم نزد بي بي

عفو و بخشش خادم و متنبه شدن زوار

گم شدن اثاثيه و عنايت بي بي

هديه آيت ا... العظمي گلپايگاني

ماجراي کفش مرد پاکستاني

خدمت در حرم کريمه اهلبيت (ع)

شفاي دست دختر خادم

ارزش يک خادم

بي حرمتي به زوّار

نتيجه بي اعتنايي به حضرت معصومه (ع)

شفا يافتن زن مفلوجه

افزايش حقو ق

شفاي بيمار

مداواي زخم معد ه

جايگاه خدام در حرم اهلبيت (ع)

کمک غيبي به خادم

تهيه منزل براي خادم

زايمان در حرم مطهر حضرت معصومه (ع)

شرکت در روضه حضرت زهرا (ع)

استمداد آيت ا... مرعشي نجفي (ره) از حضرت معصومه (ع)

بيمه حضرت معصومه (ع)

تنبيه زن بي حجاب

آمدن حضرت علي بن موسي الرضا (ع) کنار ضريح خواهرش

رضايت شهيدان از خادم بي بي

شفاي دختر لال

زيارت حضرت رضا (ع)

درخواست وام

مقام خادم از زبان آيت ا... بهجت

خدمتگزاري درحرم مطهر

شفاي بيمار

درخواست زيارت مشهد مقدس

شفاي قلبي

درخواست عنوان خادم افتخاري

شغل آبرومند

شفاي خادم

شفاي چشم

رسوايي مخالفين يک خادم

قبول نکردن پول تقلبي

توسل خادم و عنايت بي بي

توجه و عنايت بي بي به امامزاده ها

دادن پول توسط بي بي

انتخاب همسري مهربان

معافيت از سربازي

اهدايي لباس به خدام

نجات ازحبس نفس

عنايت آيت ا... مرعشي به خادمين

شفاي خادم از بيماري قلبي

28 گرم طلا به واسطه تو لد فرزند

نقش صلوات

آوردن بزغاله پاي ضريح مطهر

يک ساعت تأخير و نجات از مرگ

شفاي زخم معده خادم افتخاري

ديدن شرح حال واقعي قبر حضرت

شفاي همسر خدام

نتيجه يک بي احتياطي

خادمي که سختگير بود

بهبودي پارگي عصب سياتيک

شفاي فرزند خادم

شما خادم نيستيد !
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_59931400741489398061a.gif

شكوه انتظار
11-10-2010, 09:40
(http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif)
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifفاطمه معصو مه (س) کيست ؟ http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

نام شريف آن بزرگوار ، فاطمه و القاب ايشان معصومه ، ستّي و فاطمه کبري است . پدرش حضرت موسي بن جعفر و مادرش نجمه خاتون ، مادر حضرت رضا است. آن حضرت در اول ذي القعده سال 173 هـ . ق در مدينه منوره به دنيا آمدند و در سن 28 سالگي در روز دهم يا دوازدهم ربيع الثاني سال 201 هـ . ق در شهر قم از دنيا رفتند . فاطمه معصومه (ع) که خود پرورش يافته مکتب ائمه طاهرين و يادگار صاحبان آيه تطهير است نمونه عاليه از طهارت و پاکي است به حدي که خاص و عام او را به عنوان معصومه لقب داده اند . حضرت رضا (ع) مي فرمايند :
کسي که فاطمه معصومه را رد قم زيارت کند مثل آن است که مرا زيارت کرده باشد . در يکي از فرازهاي زيارت دوم حضرت آمده است.
اَلسَّلام عَليکَ اَيتَّهَا الطّاهرَة الحَميدَة البَرَّة الرَّشيدَةالتَّقيَّة النَّقيَّة الرَّضيَّة المَرضيَّة
سلام بر تو اي پاک سرشت و پاک روش ، اي ستوده نيکوکار ، و اي بانوي رشد يافته و پاک و پاکيزه و شايسته و پسنديده چنانکه ملاحظه مي کنيد ، در اين فراز ، هشت لقب براي حضرت معصومه (ع) ذکر شده که هر کدام به يکي از ابعاد ملکوتي آن حضرت اشاره مي کند و بيانگر اجتماع همه ارزشهاي کمال در وجود پربرکت آن خاتون دو سراست . در واقع هر يک از اين اوصاف ، مانند آيينه صاف ، نشان دهنده ويژگي هاي گوناگون کمال و جمال معنوي آن حضرت مي باشد .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
11-10-2010, 13:08
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifتفاوت اعجاز و کرامات http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

طبع انسان به گو نه اي است که هيج سخن و ادعايي را بدون دليل و برهان نمي پذيرد . سر سخت ترين و دير باورترين انسان ها در مقابل حجّت و برهان نرم و تسليم مي شوند .
انبياء و معصومين (ع) به عنوان مدعيان نبوت و ارتباط با خالق جهان ، از قاعده فو ق مستثني نبوده اند . آنها نيز براي اثبات ادعا و پيام خود بايد براهيني را اقامه مي کردند .
قاطع ترين و عالي ترين برهاني که پيامبران ارا ئه مي کردند ، معجزه بود . معجزه همانطور که از اسمش پيداست بايستي خارق العاده و بيرون از توان بشري باشد . معجزه بايد براي ديگران ، ناشدني و ناممکن باشد تا بتواند صدق صاحبانش و نيز عجز مردم را از آوردن مثل آن ثابت کند . ناگفته نماند که مراد از ناشدني و ناممکن ، امکان عادي و عرفي است ، نه اينکه انبيا و اوليا امري را که عقلاً ناممکن باشد ، تحقق بخشند . لذ ا تعبير ديگر معجزه ، خرق عادت است يعني محال عادي و نه عقلي را ممکن ساختن . معجزه ، تحدي يعني مبارزه طلبي است . معجزه مطمئن ترين استو ارترين و روشن ترين دليل صدق گفتار پيامبران استفاده مي شود که هر معجزه اي ، منوط به اذن خداوند است . عنايات و معجزاتي که در حرم مطهر انبياء و اولياء به وقوع مي پيوندد ، کرامت ناميده مي شود . تفاوتي که ميان معجزه و کرامت است ، اين است که در معجزه ، تحدي ( يعني ، دعوت به مبارزه و معارضه ) و هدايت خلق مطرح است ولي در کرامت هاي صادره از اوليا، تحدي در کار نيست .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 00:25
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفا يافتن پاي همسر خادم http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي شريفي مسئول دفتر کفشداري حرم حضرت معصومه مي گويد : يکي از کفشداران افتخاري و عزيز ما مي گفتند : ماهها بود که همسرم به درد پاي عجيبي دچار شده بود هر چه براي معالجه به پزشک مراجعه کرديم ، نتيجه نگرفتيم . اکثر دکترها راجع به علت درد پاي ايشان ، اظهار بي اطلاعي مي کردند . يکي از روزها که همه درها را به روي خود بسته ديدم ، سراغ روپوش خود رفتم تا براي آمدن به حرم آماده شوم . ديدم روپوشم کثيف است . به همسرم گفتم : چرا رو پو ش مرا نشسته اي ؟ گريه اش گرفت و گفت : ديگر توان ايستادن ندارم . چندين سال است شما در خدمت حضرت معصومه (ع) در کفشداري خدمت مي کنيد . از حضرت بخواهيد که درد پايم را شفا دهد . حرف همسرم ، انقلابي در من به وجود آورد . از خودم سؤال کردم که چرا از اول سراغ حضرت نيامدم ؟ در اين حال از خودم خجالت کشيدم . به حرم رفتم . در کفشداري که بودم ، چند دقيقه با خود خلوت کردم . در آن حال گريه ام گرفت با زبان عاميانه گفتم : اگر همسرم را شفا ندهي ، ديگر به اينجا نمي آيم چون مجبورم در خانه بمانم و از همسرم پرستاري کنم . بعد از چهار ساعت که در کفشداري مشغول بودم ، به منزل بازگشتم . ناگهان همسرم گريه کنان به استقبالم آمد . خيلي تعجب کردم . مدتها بود حتي نمي توانست قدمي بردارد . تعجبم وقتي بيشتر شد که ديدم تمام منزل را تميز و مرتب کرده است . پرسيدم : چه اتفاقي افتاده ؟ گفت : بعد از اينکه شمارفتيد،ساعتي خوابيدم . در عالم خواب ، خانم بزرگواري را ديدم که نزد من آمدند و دستي به پاهايم کشيدند و فرمودند : فلاني کفشدار ما دارد مي آيد . او شفاي شما را از ما گرفت . بلند شو و خانه را مرتب کن و لباس هايش را بشوي و به او بگو که ما از احوالات شما لحظه اي غافل نمي شويم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 00:32
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifقو ري آب جو شhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي محمد رضا پولادرگ از خادمين کفشدار حضرت معصومه نقل مي کرد : در ايام ماه مبارک رمضان در کفشداري شماره هفت مشغول کار بوديم . در اين کفشداري يک زير پله وجود دارد يك سماور برقي براي تهيه افطاري در اين زير پله بود . وقتي آن را روشن کردم و آب ، جوش آمد ، خواستم چاي را دم کنم مقداري آب جوش در قوري استيل ريختم . وقتي که قوري را روي سماور گذاشتم ، ناگهان در اثر اتصال برق قوري مانند يک موشک به طرف بالا پرت شد و به زير پله برخورد کرد و مچاله شد . با اين حال هيچ آب جوشي به دست و صورت ما اصابت نکرد . فقط مقداري تفاله چاي به ديوار و زير پله چسبيده بود که من و همکارم آقاي حسيني فراهاني که نظاره گر اين ماجرا بوديم ، آن را لطف و عنايت بي بي به خادمين خود مي دانيم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 00:35
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifافطاري حضرت معصومه سلام ا... عليهاhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

جناب آقاي شريفي مسؤل کفشداري افتخاري مي گويد : يکي ا زکفشداران بزرگوار نقل مي کرد : مدتهاست در کفشداري حضرت معصومه (ع) خدمت مي کنم . در يکي از روزهاي ماه مبارک رمضان ، در کفشداري شماره هشت که مخصوص خانمهاست ، با تني چند از کفشداران رسمي مشغو ل کار بودم . هنگام اذان مغرب ، خادمين رسمي براي افطاري به مهمانسرا رفتند ، و من به تنهايي مشغول کار بودم . دقايق متمادي از وقت افطاري گذشت و من هنوز افطار نکرده بودم ، بغض گلويم را فشرد ،با خودم گفتم : اي حضرت معصومه! خدا را خوش نمي آيد که مرا تنها بگذارند و من در اينجا تشنه و گرسنه بمانم . در همين افکار بودم که ناگهان خانم بزرگواري ، در حاليکه يک سيني محتوي خرما و آب جوش در دست داشتند ، از داخل رواق زنانه بيرون آمدند و گفتند : بگير و اينها را ميل کن . پس از افطار کردن ، سيني را روي ميز گذاشتم . در اين هنگام ، زائري آمد و کفش او ر ا گرفتم .وقتي نگاه کردم ديگر از سيني و آن خانم اثري نبود . به ياد ندارم که در عمر پنجاه ساله خود چنين آب و خرمايي خورده باشم شروع کردم به اشک ريختن ، و با خود مي گفتم : من گدايم ، گد اي معصومه (س) شرمسار از عطاي معصومه (س) داده حق در جوار او جانم شاکرم از خداي معصومه (س)
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 00:37
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifدعوت از سوي خانمهاي نقابدارhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي بهرام قلي پور ، از کفشداران حضرت معصومه (س) نقل مي کردند : من در يکي از روستاهاي تبريز زندگي مي کردم ، شرايط زندگي برايم خيلي سخت بود . در آنجا مشغول کارگري بودم . يک شب از فرط خستگي خوابيدم ، در حال خواب ، چند خانم نقابدار را ديدم که به من فرمودند : ما تو را مي پذيريم . ناگهان از خواب بيدار شدم ، هر چه فکر کردم که تعبير خواب من چيست ، به نتيجه اي نرسيدم . بعد از مدتي تصميم گفتيم که براي زندگي راحت تر به شهر برويم . هرکدام از اعضاي خانواده ، شهري را پيشنهاد کردند ، من ناخودآگاه گفتم : قم چطور است ؟ بدين ترتيب و با پذيرفتن اعضاي خانواده ، به قم آمديم . بدون اينکه خودمان خواسته باشيم شرايط خود به خود فراهم شد . چند روز در قم دنبال کار مي گشتم ، تا اينکه روزي به دفتر تو ليت مراجعه کردم ، و گفتم : مي خواهم در حرم مشغول به کار شوم ، آيا شما مرا قبول مي کنيد ؟ آنها هم پذيرفتند . از فرداي آن روز کار در حرم را شروع کردم . بعد از مدت دو ماه خدمت افتخاري ، خادم رسمي شدم و الان حدود 25 سال است که در آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) کار مي کنم ، مي دانم که يکي از خانمهاي نقابدار ، کسي جز حضرت معصومه (س) نبوده است .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 17:27
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifسقوط از چهار پايهhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يک شب مثل همه شب ها براي سپري کردن شيفت خود به حرم آمدم . در اواخر ساعات کار در حرم ، از طرف مسؤولين حرم اطلاع يافتم که براي غبارروبي در حرم بمانم . بعد از بيرون رفتن زوار ، به همراه عده ديگري از خادمين ، اقدام به نظافت و غبارروبي ضريح مطهر کرديم . ناگهان ! يکي از خادمين که روي چهارپايه بلندي رفته بود به پايين سقوط کرد . چون کف حرم مطهر سنگفرش است،هيچ اميدي به زنده ماندن او نداشتيم . سراسيمه براي کمک و اقدامات اوليه به طرف او رفتيم . در اين حال به صحنه عجيبي برخورد کرديم . آن خادم مشغول خنديدن بود ! چند لحظه بعد برخاست و کار نظافت را ادامه داد ! اين کرامت يکي از جلوه هاي عنايت حضرت معصومه (س) به خادمان خويش است .

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 17:28
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفاي لالhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي حسين فراهاني يکي از خادمين کفشدار ، که ساليان زيادي است در کفشداري حضرت معصومه (س) خدمت مي کند ، نقل مي کردند : زني از کشور ترکيه که قادر به تکلم نبود ، وارد کفشداري شد : کفش هايش را تحويل داد و وارد حرم شد . ساعتي بعد ديدم همان زن با خوشحالي و در حالي که به لهجه ترکي صحبت مي کرد مي خواهد از حرم خارج شود . او شفايافته بود .

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 17:30
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifزيارت خانه خدا http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي ناصر اصغر زاده موحد ، خادم رسمي و از کفشداران حرم ، نقل مي کردند : علاقه زيادي به زيارت خانه خدا داشتم و از حضرت معصومه (س) خواستم که شرايط حج مرا فراهم کند . مدتي گذشت . از فروش خانه پدري که به ارث بردم ، در حج ثبت نام کردم و در همان سال نيز به حج مشرف شدم . اين در حالي بود که خيلي ها به مدت 10 سال در نوبت بودند .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 17:32
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifعنايت حضرت به خادمين کفشدار http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي حسين فراهاني از خادمين بزرگوار نقل مي کردند : در کفشداري شماره دو - درب ورودي صحن عتيق - مشغول کار بودم ، که به لحاظ خستگي خوابم برد . در عالم رؤيا ديدم سه سيد عَلَم به دست ، وارد کفشداري شدند . جلوي پاي آنها بلند شدم و صورت يکي از آنها را بوسيدم . ناگهان از خواب بيدار شدم ، با خود گفتم : اين سه سيد که به حرم مشرف شدند و اين حقير را مورد لطف قرر دادند ، توجه و عنايت بي بي به خادمين خويش را نشان مي دهد .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 17:34
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifنجات يافتن از زندانhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي شريفي مسئول کفشداري خدمين افتخاري نقل مي کردند . يکي از خادمين و محبين اهلبيت (ع) نقل مي کرد . در سال 1371 در حال بازگشت از مأموريت ، موجب بروز تصافي شدم که به مرگ پيرزني انجاميد . چون ماه محرم الحرام بود ، دادسرا مرا به پرداخت 350 هزار تومان ديه محکوم کرد و دو سال به من فرصت دادند تا وجه ديه را تهيه کنم . اين مبلغ ، بعد از دو سال به 950 هزار تومان افزايش يافت . چون نتوانستم اين مبلغ را تهيه کنم ،به يک ميليون و دويست هزار تومان افزايش يافت ! هيچ چاره اي نداشتم و به هر کس مشکلم را مطرح کردم ، نتيجه نگرفتم . خلاصه ، چون بستگان فرد متوفي افراد سختگيري بودند ، تنها مطالبه ديه مي کردند و رضايت نمي دادند . مقرر شد اگر اين مبلغ را پرداخت نکنم به زندان بروم . در يکي از شب ها مسؤلين حرم مطهر اعلام کردند : امشب ، موعد غبارروبي حرم است . بنده هم توفيق شرکت در اين مراسم ملکوتي را يافتم و در داخل ضريح مطهر ، سرم را روي قبر گذاشتم و گريه زيادي کردم . با حضرت با زبان عاميانه صحبت کردم و درد دلم را گفتم که اگر نتوانم اين مبلغ را تهيه کنم بايد به زندان بروم و ديگر جاي من اينجا نيست و به درد شما نخواهم خورد . پس از اتمام کار به منز نرفتم . در عالم رؤيا ديدم ، در حرم مطهر هستم و از طرف خانم به من برگ سبزي داده شد . گفتند : غم مخور و اندوهگين مباش ! چند روز بعد از اين ماجرا ، مقداري اثاثيه منزل را که حدود 200 هزار تومان ارزش داشت فروختم . تا اينکه يکي از دوستان را ديدم که به من گفت : در منزل نشسته بوديم که ناگهان ياد شما پيش آمد . مشکل شما حل شد يا خير ؟ گفتم : اگر نتوانم يک ميليون تومان را تهيه کنم ، بايد به زندان بروم . دوستم فرد خيري را معرفي کرد و گفت : خوب است شرح حال خود را بنويسي تا براي آن فرد ببرم . من هم اين کار را انجام دادم . مدتي گذشت تا اينکه به موعد دادگاه نزديک شديم . دقيقاً دو روز مانده به دادگاه ، پستچي درب منزلمان را زد و گفت : يک فقره چک به اسم شما از تهران آمده است . از فرط خوشحالي در پوست خود نمي گنجيدم . وقتي چک را گرفتم ، ديدم به مبلغ هشتصد هزار تومان است . بسيار متعجب شدم . دقيقاً مبلغي را که کم داشتم حواله کرده بودند . به هر حال مشکل من که هيچ کس قادر به حل آن نبود ، با دست هاي با کفايت شفيعه کريمه اهلبيت (ع) حضرت فاطمه معصومه (ع) حل شد .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 17:36
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفا يافتن پاي خادم http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي شريفي يکي از خدمتگزاران و مسؤول دفتر کفشداري آستانه مقدسه نقل مي کند : يکي از خادمين حرم حضرت ، مي گفت : به خاطر درد زانو ، دچار مشکل بودم و درد زيادي مي کشيدم . به چند دکتر مراجعه و داروهاي زيادي مصرف کردم ولي اثر نکرد . يکي از روزها که به محل کارم در کفشداري شماره سيزده ( بين مسجد اعظم و مسجد بالاسر ) رفتم ، در فرصت فراغتي که پيش آمد ، شروع کردم با خانم صحبت کردن . به خانم گفتم : اي بي بي ! دوست ندارم که در محضر شما نتوانم خم و راست شوم . دوست دارم در کفشداري خدمت کنم حتي اگر نيم ساعت باشد . بعد از اين گفتگو ، از کفشداري خارج شدم و پس ا زتجديد وضو دو رکعت نماز خواندم و بعد به نزديک ضريح مطهر رفتم ، سرم را گذاشتم به ضريح و اشک ريختم . حال خاصي داشتم . دوباره به کفشداري باز گشتم و پس از پايان کار ، در ساعت 11 شب به منزل رفتم . وقتي به خواب رفتم ، در عالم رؤيا ديدم که در حرم مطهر هستم و خدمت حضرت امام رضا (ع) رسيده ام.خيلي خوشحال بودم . به اتفاق رفتيم و در جايي نشستيم . ايشان دست بر پاي من گذاشتند و کمي با من صحبت کردند . حس کردم که ديگر پايم درد نمي کند ، صبح که براي نماز برخاستم ،اثري از درد پا نديدم . حالتهاي مختلف را امتحان کردم و ديدم اصلاً پايم درد ندارد . گريه ام گرفت . ناخودآگاه با خودم اين بيت را زمزمه کردم :
از کعبه ، صفاي اين حرم بيشتر است هر کس که شکسته دل بود ، پيشتر است

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 17:37
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifمحفوظ ماندن مصالح ساختماني http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يکي از خادمين و محبين اهلبيت (ع) به نام آقاي سبحاني که کفشدار افتخاري حضرت معصومه (ع) هم هست ، نقل مي کرد : باران شديدي مي باريد و من در کفشداري در حال انجام وظيفه بودم . در آن ايام ساختمان نيمه کاره اي در اختيارم بود که هنوز سقفش را آسفالت نکرده بودم و مقادير زيادي گچ که براي سفيد کاري ، به طبقه دوم برده بودم ، در معرض اصابت باران بود . باخود گفتم : اگر اين باران شديد ده دقيقه ادامه پيدا کند ، تمام سرمايه زندگيم که از طريق قرض فراهم شده ، يک ساعته خراب مي شود . در همان حا ل، يکي از دوستان هم که از بنايي ساختمان من اطلاع داشت ، گفت : به خانه برو و مصالح خودت را از زير باران بردار ! من به حرفهاي او اعتنايي نکردم و گفتم : حضرت معصومه (ع) خودش محافظ و نگهبان نوکران و خادمان خويش هست . بعد از پايان کار به منزل رفتم . از پسرم پرسيدم : روي گچ و سيمان را پلاستيک کشيديد تا باران خيسشان نکند ؟ گفت : اينجا اصلاً باران نيامد ، فقط نم مختصري روي گچ ها نشست . اينجا بود که فهميدم حضرت هرگز لحظه اي ا زخادمين و نوکران خود غافل نيست .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 17:38
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifحيات دوباره http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي ناصر اصغر زاده موحد ، از خدام حرم مطهر مي گويد : دريکي از روزها در کفشداري حرم مطهر حضرت معصومه در شيفت کاري خود مشغول کار بودم . بعد از اتمام كار که به منزل رفتم ، ديدم درب منزلمان خيلي شلوغ است . پرسيدم : چه اتفاقي افتاده ؟ گفتند : پسر شما از بالاي پشت بام همسايه - که يک ساختمان سه طبقه بود - به پايين افتاده است ! شوکه شدم و گفتم : بچه مرده است . در کمال نا اميدي ، به سرعت خودم را به بيمارستان رساندم و سراغ پزشک معالج پسرم رفتم و به او گفتم : من خادم حضرت معصومه (س) هستم . در حق بچه ام کوتاهي نکن ! به خاطر بي بي بچه ام را نجات بده . دکتر گفت : هر کاري از دستم مي آمد برايش انجام دادم . او مثل يک مرده افتاده است و از دست من کاري ساخته نيست . در همان حال ، رو به حرم مطهر حضرت معصومه (ع) کردم و از خانم خواستم که پسرم را نجات دهد . ناگهان ! بچه چشمهايش را باز کرد و دوباره بست . او به زندگي بازگشته بود . پسرم مدتي بعد از بيمارستان مرخص شد . امروز که حدود 16 سال از آن ماجرا مي گذرد پسرم صحيح و سالم است . من حيات دوباره او را از اربابم حضرت فاطمه معصومه (س) دارم .

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 17:54
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifکريمه اهلبيت (ع) مشکل گشاست http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يکي از خادمين حضرت معصومه (ع) نقل مي کند : روزي شخصي که اهل اصفهان بود ، مقداري روغن و برنج براي آشپزخانه حرم مطهر حضرت معصو مه (ع) آورد . پرسيديم : آيا تاکنون کرامتي از حضرت ، ديده ايد ؟ گفت : آري ! من مرتب در حال مسافرت در مسير اصفهان و تهران هستم . يک بار در مسير رفتن به اصفهان در قم توقف کرديم . راننده اتوبوس گفت : هر کس که مي خواهد به حرم مشرف شود ، فرصت هست . همه مسافران رفتند به غير از من ! به خودم گفتم اين طور که مشکلات مرا احاطه کرده حرم رفتنم بي فايده است . بعد به خودم نهيب زدم که از هر دري نو ميد شدن رواست ، ولي از اين خاندان ، هرگز نبايد نااميد
شد . سراسيمه برخاستم و به سو ي حرم شتافتم و به برکت بي بي ، مشکلاتم حل شد . لذ ا براي تشکر و قدرداني امروز به آستان مقدسش شرفياب شدم .

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 17:56
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifموعد ديدارhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

محمد علي زيني وند - گرد آورنده اين مجموعه - نقل مي کند : هز ماه يکي دو بار در حرم مطهر ، اقدام به غبار روبي ضريح و جمع آوري پولهاي داخل آن توسط معاونت مالي توليت حرم مطهر مي كنند . مدتي بود دوستان کفشدار و خادمين افتخاري شرکت مي کردند ، ولي اين توفيق نصيب من نمي شد . دوستان همکار بعد از جمع آوري پولها در داخل ضريح ، نماز و دعا و نيايش مي کردند و حتي از ضريح مطهر عکس مي گرفتند . خودم را از اينکه مورد قبول بي بي نيستم ، سرزنش مي کردم . يک روز که در کفشداري مشغول کار بودم ، اطلاع دادند که امشب (( فوق ضريح )) است . از من هم دعوت کردند تا در اين مراسم شرکت کنم . برايم آن لحظه ، لحظه تولد بود . خيلي خوشحال شدم . دقيقه شماري مي کردم تا وقت قرار فرا برسد . ساعت يازده شب انتظار به سر آمد . بعد از بيرون رفتن زوار ، به همراه ديگر برادران مشغول جمع آوري پولهاي داخل ضريح شديم . در داخل مرقد مطهر سر به روي قبرش گذاشتم و با چشمان گنهکار خود اشک ريختم و نماز خواندم ، در حالي که دلم آرام گرفته بود ، گفتم : بي بي جان از اينکه مرا قابل دانستيد ، سپاسگزارم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 17:58
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifزايمان طبيعي و آسانhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي ناصر اصغرزاده موحد ، خادم کريمه اهلبيت (س) نقل مي کرد : براي من جاي سؤ ال بود که هر وقت متوسل به حضرت معصومه (ع) مي شدم ، امد اد غيبي او ، من و خانواده ام را ياري مي کرد . در يکي از زايمانهاي همسرم ، پرستارها و ماماها از هيچ تلاشي فروگذار نمي کردند گويي سفارش شده از سوي کسي بودند . خلاصه با بدني ضعيف و لاغر به صورت طبيعي زايمان کرد . به نظر مي رسد حضرت معصومه (ع) عنايت خاصي به نوکرانش دارند .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 17:59
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifحواله بي کم و زيادhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي حسين سالاري ، خادم رسمي آستانه مقدسه حضرت معصومه (ع) است . ايشان نقل مي کردند : از بابت بدهکاري ، سخت در مضيقه بودم و بدهکاران هر روز به سراغم مي آمدند . تا اينکه يکي از آنها که آدم سختگيري بود يک روز مهلت داد تا پولش را حاضر کنم . و گفت : فردا غروب براي گرفتن پولم به منزلت مي آيم : بايد به هر نحوي شده آنرا تهيه کني . صبح روز بعد به حرم رفتم و در مراسم خطبه شرکت کردم بعد به پاي ضريح حضرت رفتم و عرض کردم بي بي جان ! از هر کجا برايم حواله مي کني ، من امروز 20 هزار تومان پول نياز دارم ، بايد برايم فراهم کني . بعد از اينکه حرفهايم را با حضرت زدم ، به سر کارم باز گشتم . تقريباً نزديک اذان ظهر بود که آقاي عدالت ، مسئو ل دفتر کفشداري ، مرا صدا زد و گفت تلفن با شما کار دارد. وقتي گوشي را برداشتم ، شنيدم که همسرم گفت : آقايي به نام حامدي ، مبلغ 20 هزارتومان پول آورده و به من دادند . و گفتند : نذر کرده بودم که اگر بتوانم به مکه مکرمه مشرف شوم ، مبلغ 20 هزارتومان به عنوان هديه به يکي از خادمين حضرت معصومه (ع) بدهم . خوشبختانه امروز نذرم ادا شد . چون شما را مي شناختم ، پول را به شما تقديم مي کنم . در حالي که خيلي خوشحال بودم ، سريع به بالاي سر حضرت و کنار ضريح مطهر رفتم و از خانم تشکر کردم که اين مبلغ را بدون ريالي کم و زياد حواله کردند .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 18:01
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifبرکت هزار تومان http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي علي جلالي ، از خادمين حرم مطهر نقل مي کند : شب بيست و يکم ماه مبارک رمضان بود در کفشداري شماره دو خدمت زوار بودم . از فکر بدهکاري لحظه اي آرامش نداشتم . مبلغ بدهکاريم 950 هزار تومان بود . خيلي به بي بي التماس کردم . تا اينکه يک شب حدود ساعت ده ، سيدي نوراني وارد کفشداري شد و کفشهايش را تحويل داد . در اين حال به نحوي که کسي متوجه نشود . مبلغ هزار تومان به من دادند . عرض کردم : جناب حاج آقا اگر نذري داريد لطفاً داخل صندوقهاي نذورات بيندازيد . ولي ايشان ابراز کردند اين پول را به تو داده ام . آن سيد رفت . از آن تاريخ به بعد اين مبلغ را براي تبرک نزد خودم نگه داشتم و از برکت آن تا الان ، تمام قرض خود را داده و بيش از پنج ميليون تصميم شده است. وقتي اين جريان را براي يکي از همسايگان خود تعريف کردم ،ايشان مايل بودند که هزار تومان مرا به ده هزار تومان از من بخرند . اما ايشان از يک راز بي خبر بودند . آن اينکه ،آن پول عنايت بي بي به نوکران و خادمين خويش است و براي من صرفاً جنبه مادي ندارد .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 18:02
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifخادمين بهشتي http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي سيد حسين فروغي از خادمين کريمه اهلبيت (ع) نقل مي کرد : در خواب ديدم که به من اعلام کردند حضرت معصومه (ع) خادمين خويش را دعوت کرده است . گفتم : از طرف توليت يا از طرف بي بي ؟ گفتند : از طرف خود بي بي ! مجلس مزبور در مسجد بالاسر و در يک باغ انگور و سر سبز و با صفا و خرم برگزار بود و تمام خادمين حاضر بودن ولي من هر چه نگاه کردم ، کسي را نشناختم سؤال کردم : مگر اينها خادم حضرت نيستند ؟ پاسخ دادند . آري ، همه شرکت کنندگان ، خادم هستند و شما بهترين آنها هستيد .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 18:04
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifهديه از طرف بي بيhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي حسين سالاري از خادمين زحمتکش حرم کريمه اهلبيت (ع) نقل مي کرد : با چند تن از خادمين از جمله آقاي شريفي ( مسؤول دفتر کفشداري ) رو بروي درب عتيق نشسته بوديم من گفتم : بي بي جان ! هر روز حداقل 200 تومان به من هديه مي رسيد : ولي امروز براي من حواله نکردي . به محض تمام شدن حرفم ، خانم زائري مراصدا زد . بلند شدم و پيش او رفتم . گفت : اين 200 تومان هديه به شماست و قابل شما را ندارد . پيش دوستان برگشتم و گفتم : دويست توماني که گفتم و از حضرت خواستم ، الحمدلله امروز هم رسيد .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 18:05
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفاي دست خادم http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي اصغر خادم نقل مي کردند : از ناحيه دست ، درد شديدي مرا رنج مي داد : به طوري که در کفشداري قادر به گرفتن کفش هاي زائران نبودم . يکي از روزها به يکي از همکاران خادم گفتم دستم خيلي درد مي کند . گفت : خجالت نمي کشي در حضور بي بي مي گويي دستم درد مي کند ؟ در جواب گفتم : شايد ايشان نمي خواهد مرا شفا دهد ! دوست خادمم گفت : اينها مثل من و شما نيستند . خيلي ناراحت شدم . مستقيماً به خدمت خانم ، حضرت معصومه (ع) رفتم و عرض کردم : بي بي جان ! ديديد همکارم به من چه گفت ؟ خيلي دلم شکسته است . ساعت 11 شب بود که ديدم يکي ديگر از دوستان همکارم در حال خوردن قرص است . گفتم : چه قرصي مي خوري ؟ گفت : قرص اعصاب . گفتم : دست من هم خيلي درد مي کند . يک قرص اعصاب به من داد و گفت : بخور ! ان شاالله خوب مي شوي . من هم قرص را از ايشان گرفتم و خوردم . از آن شب تا کنون ، دستم هيچگونه ناراحتي ندارد و شفاي کامل حاصل شده است .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 18:06
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifخادم حرم http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي بافراني کفشدار بي بي دوعالم (ع) نقل مي کند : زماني که از شهر نايين به قم آمدم ، شغلي نداشتم . نزد يکي از دوستان رنگ کار رفتم و به اتفاق او به گازران رفتيم . چون دست دوستم ، شکسته بود و قادر به کار نبود ، خودم به تنهايي تا غروب رنگ کاري کردم . در حالي که سخت خسته بودم ، وجودم را غم گرفته بود . حدود يک کيلومتر از سر کار تا ايستگاه ماشيني که قرار بود مرا به قم براساند ، پياده آمدم . در همان حال از خانم معصومه (ع) خواستم کاري دائمي براي من فراهم کند : تا با آن مخارج زندگي خود را تامين نمايم . هر روز نماز مغرب و عشا را پشت سر حضرت آيت ا... مرعشي نجفي (ره ) مي خواندم . تا اينکه يک روز يکي از دوستانم را ديدم که به من گفت : فلاني ! مايلي در حرم کار کني ؟ گفتم : بله ! چه کاري بهتر از خدمت به حضرت معصومه (ع) ؟ خلاصه رفتيم به کارگزيني . گفتند : نيرو احتياج نداريم . مايوس نشدم و به همراه دوستم ، نزد مديريت حرم رفتيم . قول داد براي من در حرم کار جور کند و قرار شد با کارگزيني هماهنگ کند . شرايط کار در حرم فراهم شد و از آن سال ، به کار دائمي خدمت به زوار حضرت معصومه (ع) مشغول هستم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
12-10-2010, 18:07
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifنتيجه اخراج خادم حضرت معصومه (ع) http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي اصغر خادم ، که از کفشداران با سابقه و در حال حاضر از نيروهاي انتظامات حرم مطهر هستند ، نقل مي کند : تعدادي از کارکنان حرم از جمله بنده را اخراج کردند . من به مسئول ذي ربط گفتم : اگر ممکن است ، از بين کارگراني که اخراج کرده ايد ، آقاي رضا جانلو را مجدداً به کار دعوت کنيد : چون نيروي فعال و زحمتکشي است و عيالوار است . مسئول ما گفت : متأسفانه امکانش وجود ندارد . اين صحبتها در ايوان اتابکي ( زير ساعت ) مطرح شد . در اين حال ، من رو به حضرت کرده ، عرض کردم ( من به خاطر اينکه يکي از خادمين مظلوم و مؤمن شما به ناحق اخراج شده است ، از حرم شما مي روم : مگر اينکه ايشان هم به سر کار برگردند . بعد رو به مسئول مربوطه کرده ، گفتم : اگر ما مقصر هستيم ، حواله ما به خدا و اين بي بي : و اگر شما مقصريد ، حواله شما به خدا و اين بي بي ! طولي نکشيد من و آقاي رضا جانلو به سر کار برگشتيم ، و آن مسئول را به واسطه مسائلي اخراج کردند .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 02:41
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifکمک مادي حضرت http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي اصغر خادم نقل مي کردند : در جلوي درب ساحلي مسجد اعظم ( در مسجد آيت ا... بروجردي ) نشسته بودم . نگاهم به گنبد طلايي خانم حضرت معصومه (ع) بود . گفتم : خانم ! عنايتي کن ! خودت مي داني که دستم خيلي خالي است . در همين لحظات که غرق افکار خودم بودم ، سيدي نوراني دستم را گرفت . من برخاستم و عرض ادب کردم . سيد ، صورت مرا بوسيد و مبلغ قابل توجهي در دست من قرار داد و رفت . وقتي به خود آمدم گفتم : هنوز حرفم بي بي تمام نشده بود . که اين سيد را براي من حواله کردند . به دنبال سيد راه افتادم . در راهرو نبودند . دو طرف خيابان ساحلي را نگاه کردم و به حرم بازگشتم : ولي اثري از ايشان نبود .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 02:42
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifزيارت خانه خداhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي محمد جواد ابوالقاسمي از ذاکرين اهلبيت (ع) نقل مي کردند : طي عمري که از خداوند گرفتم ، حدود هفت بار به حج واجب مشرف شدم . سال 1372 شمسي ، در فاطميه اول يا دوم ( دقيقاً يادم نيست ) براي حج عمره ثبت نام مي کردند . خيلي دوست داشتم من هم به حج ، مشرف شوم : به خصوص که در هيچيک از دفعات پيشين ، همسرم همراهم نبود و قصد داشتم اين بار او را هم با خودم همراه کنم . يکي از شبها در سال 76 ، از مجلس روضه در منزل دوستي به نام حاج آقا خلج ، باز مي گشتم . هنگامي که روي پل صفاييه رسيدم و حرم مطهر حضرت معصومه (ع) را ديدم ، از همانجا خطاب به حضرت ، عرض کردم : بي بي جان ! وسيله سفر حج را براي من و همسرم فراهم کن . قول مي دهم يک زيارت مختص شما در مدينه انجام دهم . بعد به حرم مطهر رفتم و زيارتنامه حضرت معصومه (ع) و زيارت حضرت زهرا (ع) را خواندم و کنار ضريح ، مجدداً خواسته ام را با حضرت در ميان نهادم . وقتي به منزل بازگشتم ، همسرم گفت : " برادرت با تو کار دارد . با منزلشان تماس بگير. " وقتي به برادم تلفن کردم ، معلوم شد شرايط ثبت نام من و همسرم و نيز ديگر برادارن و خواهران و دامادهايمان از طرف پدرم فراهم شده است. پس از ثبت نام ، در همان سال به اتفاق همسرم ، به مدينه منوره و مکه مکرمه رهسپار شديم . اين سفر ، بيشتر از تمام سفرها به من چسبيد . وقتي به مدينه منوره رسيديم همانجا از بي بي تشکر کردم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 02:44
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفاي کاملhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

ذاکر اهلبيت (ع) آقاي قسمت شريفي نيا ، که پيرمردي افتاده حال و زحمتکش است نقل مي کردند : يک بار در اثر حادثه اي در حرم مطهر ، پايم لغزيد و به شدت ضرب ديد : طوري که وقتي مي نشستم ، قادر به بلند شدن نبودم و موقع راه رفتن ، دست به ديوار مي گرفتم . حدود چهل شبانه روز خواب و خوراک من گريه و زاري بود : تا اينکه روزي به حرم مطهر حضرت معصومه (ع) مشرف شدم و در بالاي سر حضرت ، گريه زيادي کردم و به خانم گفتم : يا بايد مرا شفا بدهي ، يا مرگ مرا از خدا بخواهي . چون من در خانه تو زمين خوردم و خودت هم بايد عنايتي کني. همين که از حرم بيرون آمدم ، هيچگونه ناراحتي در پايم احساس نکردم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 02:45
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifدريافت هدايا هنگام تنگدستيhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي رضا خادم کفشدار آستانه حضرت معصومه (ع) نقل مي کردند : در گذشته ، درب کفشداريها را من باز مي کردم . يک روز در خلال اين کار ، به خانم حضرت معصومه (ع) عرض کردم : من با آنکه خادم و خدمتگزار شما هستم ، در بين اعضاي فاميل مانند متکديان هستم و در جيبم فقط چهل تومان پول دارم . در همين احوال ، يک خانم بحريني را ديدم که کنار صندوق هدايا ايستاد و بيست تومان به صندوق انداخت و چهل تومان هم به من هديه داد که به اصرار ايشان گرفتم . در آن لحظه فکر اين بودم که مبادا کسي مرا ديده باشد و برايم مشکلات درست کند . چون به دستور مديريت حرم ، هيچ خادمي حق گرفتن پول از زوار را حتي به عنوان هديه نداشت . در آن روز افراد متعددي به من هديه دادند که بدون نگاه کردن به آن ، در جيبم مي گذاشتم و از خانم بابت کراماتش تشکر مي کردم . تا پايان روز مبلغ نهصد تومان به من هديه داده بودند ، در حاليکه حقوق ماهيانه من در آن زمان ، دو هزار و يکصد تومان بود .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 02:46
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifمعرفي فرد خيّر http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي ناصر اصغر زاده موحّد که از خدام حرم مطهر مي باشند ، نقل مي کردند : در اوايل خدمتم ، خيلي بدهکار بودم و سخت در مضيقه بسر مي بردم . بارها در مورد مشکلات مادي ، به حضرت التماس مي کردم که قرض مرا ادا کند . در شهر قم خانمي به نام حاجيه طوبي بود که زني خير و متمکن بود . ايشان با بودجه خود مسجدي در بلوار امين نيز ساخته است . نزد ايشان رفتم ، عرض کردم : اگر مبلغي را به عنوان قرض الحسنه به من بدهيد ، در اسرع وقت آن را به شما باز مي گردانم . حاجيه طو بي گفت : شما که خادم حضرت معصومه (ع) هستيد ، چرا از خود حضرت نمي گيريد ؟ گفتم : حضرت به شما حواله کرد و من خدمت شما رسيدم . ايشان به زير تشک خود ، دست کرد و مبلغ پانزده هزارتومان به من داد . تشکر کردم و در حالي که خوشحال بودم ، بلند شدم که از منزل خارج شوم . لحظه اي با خود گفتم : شايد اين مبلغ جوابگوي قرض من نباشد . اگر به او بگويم کم است شايد بيشتر بدهد . خلاصه دوباره بازگشتم و گفتم : هر چه فکر مي کنم اين مبلغ دردي از من دو ا نمي کند . اگر ممکن است ، بيشترش کنيد ! ايشان پانزده هزار تومان ديگر به آن افزودند و گفتند : اگر وضع مالي ات خوب شد و من زنده بودم ، آن را پس بده و اگر مردم ، آن را به تو بخشيدم و حلالت باشد . بعد از مدتي کم کم قرض ايشان را برگردانم . ايشان مبلغي را هم به من بخشيدند .

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 02:47
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفاي فرزند خادمhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي مختار شعباني ، از خادمين و ذاکرين اهلبيت (ع) نقل مي کردند : بچه اي دو ساله داشتم که به شدت مريض بود . يک شب قرار شد او را نزد دکتر ببريم . چون شب بود و بي موقع ، مطب ها بسته بود . با اين حال به همسرم گفتم : شما نياز نيست بياييد : خودم او را به بيمارستان مي برم . شما فقط يک چادر يا پتو به او بپيچيد ، تا سرما نخورد . بچه را به جاي بردن به دکتر مستقيماً به حرم مطهر حضرت معصومه (ع) آوردم و در بالاي سر حضرت ، روي زمين گذاشتم و خودم کنار بچه خوابيدم . به حضرت عرض کردم : دکتر اصلي خودت هستي . بچه مرا شفا بده ! اگر شفا نمي دهي ، تو را به پدرت موسي بن جعفر (ع) و به دل پر درد جواد الائمه (ع) ، از خدا بخواه جنازه من و بچه ام را از اين حرم بيرون ببرند . لحظه اي بعد ديدم بچه بلند شد و شروع به راه رفتن و من بدون اينکه در اين باره به کسي چيزي بگويم ، او را برداشتم و به منزل آوردم به همسرم گفتم : او را به دکتر بردم ! گفت : پس داروهايش کو ؟ حرفي براي گفتن نداشتم . براي اينکه دروغي نگفته باشم ، حقيقت را گفتم : بچه را نزد حضرت بردم و ايشان هم عنايت کردند و شفا دادند . همسرم در حالي که گريه مي کرد ، گفت : در همين ساعات که شما رفتيد ، خوابيدم و خانمي را در عالم خواب ديدم که به من فرمود : بلند شو ! همسرت آمد و ما بچه ات را شفا داديم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 02:49
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفاي چشم برادر جانبازhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي سيد حسين فروغي از خادمان حرم مطهر ، نقل مي کردند : در کفشداري مشغول کار بودم . برادر جانبازي را آوردند : در حالي که دو چشمش را بسته بودند . کفشهايش را به من دادند و به داخل حرم مشرف شدند . بعد از دقايقي متوجه شدم سر و صداي زيادي از اطراف ضريح مطهر مي آيد کنجکاو شدم و جلو رفتم و ديدم جانباز نابينا ، با چهره اي نوراني و چشماني باز به اطراف نگاه مي کنند و مردم او را احاطه کرده اند .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 02:50
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifتذکري به حضرت آيت ا... العظمي مرعشي نجفي (ره )http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي اصغر خادم ، از خادمين کريمه اهلبيت (ع) نقل مي کردند : در زمان حيات حضرت آيت ا... مرعشي نجفي (ره ) ، هر وقت که ايشان به حرم مشرف مي شدند ، به خادمين امر و نهي مي کردند و مي گفتند : کار کنيد ! نظافت کنيد ! بيکار نباشيد ! شبي مرحوم آقاي نجفي خانم حضرت فاطمه معصومه (ع) را به خواب مي بينند که به ايشان مي فرمايند : شهاب ! اينقدر به خادمين ما ايراد نگير ! آنها در حال کار هستند . از بين دو انگشت من نگاه کن و ببين ! آقاي نجفي نقل کردند : وقتي نگاه کردم ، ديدم تمام خدام در حال کار هستند . پس از آن زمان ديگر آيت ا ... مرعشي نجفي (ره ) به خادمين چيزي نمي گفت .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 02:51
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifمقايسه حضرت فاطمه زهرا (ع) با حضرت فاطمه معصومه (ع) http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي مختار شعباني خادم کفشدار و اهل و لا نقل مي کند : حضرت آيت ا... العظمي مرعشي نجفي (ره ) مي فرمودند : پدر بزرگوارشان در زماني که ثروتمند بوده به مکه مشرف مي شود و در آنجا شروع به گريه و زاري مي کند و از رسول خدا (ص) مي خواهد که قبر مادرش فاطمه زهرا (ع) را ببيند و آن را زيارت کند و آشکارا ببيند . خواب مي بيند که حضرت مي فرمايد : فرزندم ! خدا خواسته است که قبر مادرت پنهان باشد . شما برويد قم ، حضرت فاطمه معصومه (ع) را زيارت کنيد ، که همان زيارت حضرت فاطمه زهرا (ع) است .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 02:53
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifعزت و آبروي خادم نزد بي بيhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي عليرضا خادم ، از ذاکرين و خدمتگزاران کفشدار آستانه مقدسه اهلبيت (ع) حضرت معصومه(ع) نقل مي کردند : در سال 1363 شمسي که مشغول کار شدم ، نحوه کار در کفشداري را بلد نبودم . بعد از توضيحات مسؤولين شروع به کار کردم و قرار شد هر كفشي را که مي گيرم ، اگر رنگ مشکي داشت ، در کنار يک رنگ قهوه اي قرار دهم ، تا از لحاظ رنگ تداخل نداشته باشند . و موقع مراجعه زوار هم براي تحويل گرفتن کفش ، نوع و رنگ کفش از آنها سؤال شده ، سپس تحويل داده شود . يک روز فردي روحاني به کفشداري رجوع کرد . من نوع کفش ايشان را اشتباه کردم و کفش ديگري را در اختيار ايشان قرار دادم . طرف ، شروع به سر و صدا کرد و گفت : تو مرا مسخره کرده اي و دوست داري مردم آزاري کني . گفتم : مرا ببخشيد ! متوجه نشدم . قصدم آزار و اذيت نبود . روحاني مزبور بدون توجه به عذر خواهي و پوزش ، به اعتراض خود ادامه مي داد . مردم زيادي دور ما جمع شده بودند . بحث و گفتگو ادامه يافت و در آخر به ايشان گفتم : اگر من قصد توهين و مسخره کردن شما را داشتم ، حواله ام به خدا و اين بي بي ! و اگر شما چنين قصدي داشتيد ،همينطور ! آن روز سپري شد . روز بعد موقع اذان ظهر بود که ديدم همان روحاني مجدداً آمدند و تا مرا ديدند ، شروع به سرو صدا کردند ! گفتم : ديروز آبرو و حيثيت مرا در مقابل مردم برديد . امروز براي چه آمده ايد ؟ در حالي که گريه مي کرد ، گفت : ديشب در عالم خواب خانمي را ديدم که به من فرمود : از خانه من برو بيرون ! چرا آبروي خادم مرا بردم ؟ او که تقصيري نداشت . در حالي که از شما عذر خواهي کرده بود ، باز هم به او تندي کردي . از خواب که بيدار شدم توبه کردم . امروز آمدم تا در حضور مردم ، از پشت ميز کفشداري بيرون بيايي و پايت را روي صورتم بگذاري و مرا ببخشي . گفتم : شما را بخشيدم ، انشاءا... بي بي هم شما را مي بخشد .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 02:55
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifعفو و بخشش خادم و متنبه شدن زوار http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي مختار شعباني ، از خادمين و ذاکرين اهلبيت (ع) نقل مي کردند : ساعت حدود يازده و سي دقيقه شب بود که چند نفر براي زيارت به حرم آمدند . به آنها گفتم : حرم ساعت يازده به بعد بسته مي شود و به ما گفته شده از ساعت يازده به بعد کفش تحويل نگيريم . لذا برويد و ساعت سه و سي دقيقه بامداد که حرم باز مي شود تشريف بياوريد . آنها حرفم را نمي پذيرفتند و شروع کردند به پرخاش و بد و بياه گفتن ، و من فقط به آنها گفتم : شما براي زيارت حضرت معصومه (ع) آمده ايد ، در حالي که به خادم او هر چه خواستيد گفتيد . برويد از جلوي ايوان آيينه به حضرت سلام بدهيد و مطمئن باشيد خانم جواب سلام شما را مي دهد . اگر جواب شما را نداد ، مرا لعنت کنيد . يکي از آنها به ديگر دوستانش گفت : اين خادم با رفتار و کردارش ما را متنبه کرد . آنها رفتند . اين ماجرا در فصل بهار اتفاق افتاده بود . چند ماهي گذشت . در فصل پاييز بود که ديدم سه نفر آمدند . يکي از آنها گفت : خودش است ، زيارت کردند و بازگشتند . يکي از آنها که مسن تر بود ، گفت : آقاي کفشدار ! مرا ببخشيد ! گفتم : مگر چه کار کرده ايد ؟ گفت : من پدر همان فردي هستم که چند ماه پيش به شما اهانت کرده بود . پسرم خواب ديده که حضرت معصومه (ع) به او گفته : شما که آمديد و سلام داديد ، جواب شما را دادم . پس چرا به خادم من بي احترامي و پرخاش کرديد ؟ برويد قم ، از او حلاليت بطلبيد . در غير اين صورت شيعه پدرم موسي بن جعفر (ع) نيستيد . به آن پيرمرد عرض کردم : به جان همين خانم که در آستانش خدمت مي کنم ، او را بخشيده بودم و هيچ کينه اي از او ندارم ، اما بدانيد حضرت معصومه (ع) لحظه اي از ياد خادمين خويش غافل نيستند .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 02:56
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifگم شدن اثاثيه و عنايت بي بي http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي سيد حسين فروغي از کرامات حضرت معصومه (ع) مي گويد : حدود ساعت 10شب بود که شخصي نزد من آمد که از شدت ناراحتي گريه مي کرد ، به او گفتم : چي شده ؟ خيلي نگران و مضطرب هستي ؟ گفت : من شاگرد يک مغازه عينک فروشي هستم . براي خريد عينک به تهران رفته بودم . تعداد زيادي عينک به قيمت ششصد تومان خريداري کرده بودم . وقتي که از تهران به قم مي آمدم آنها را در ماشين سواري جا گذاشتم . وقتي که ماشين رفت ، بعد از لحظه اي متوجه اثاثيه ام شده ام ، اما ديگر خيلي دير شده بود . اين بود که به اينجا آمدم و متوسل به حضرت معصومه (ع) شدم . مي توانيد به من کمک کنيد . به او گفتم : به شرکت تاکسيراني برو و اطلاع بده شايد پيدا شود . او رفت و بعد از ساعتي بدون نتيجه برگشت. دلم برايش سوخت در زير ايوان ساعت رو به حضرت کردم و گفتم : خانم ! تو را به جان موسي بن جعفر (ع) به اين جوان کمک کن . او از من خواحافظي کرد و رفت . حدود يک ساعت بعد با هيجان و شادماني و شوق زيادي آمد و گفت : مجدداً به واحد تاکسيراني مراجعه کردم . به من گفتند : يک ماشين سواري آمد و راننده اش گفت : در ماشين من مقدار زيادي عينک در يک جعبه بزرگ جا مانده است . اگر شخصي مراجعه کرد و آدرس داد ، با من تماس بگيريد . با وي تماس گرفتند و من هم آدرس دقيق اجناس را دادم و قرار شد که بروم و آنها را تحويل بگيرم . خدمت رسيدم تا از شما و حضرت (ع) تشکر کنم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 02:57
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifهديه آيت ا... العظمي گلپايگانيhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يکي از ذاکرين و خادمين کريمه اهلبيت (ع) نقل مي کرد : وضعيت مالي ام خوب نبود و دو هزار تومان به کسي بدهکار بودم . در حرم مطهر در مسجد بالاسر ، دو رکعت نماز خواندم و به زبان ساده حاجتم را عرض کردم و گفتم : بي بي جان ! من بدهکارم و به طرفم گفته ام فردا پولش را مي دهم . تو خودت مي داني . ساعت پنج بعد از ظهر بود که حضرت آيت ا... العظمي گلپايگاني (ره) به حرم مشرف شدند . وقتي که آقا به من نگاه کردند ، احساس کردم اشتباهي از من سر زده که به حالت غضبناکي به من نگريستند . خيلي نگران شدم . با خودم فکر کردم ، ولي به نتيجه اي نرسيدم . تا اينکه آيت ا... گلپايگاني از حرم بازگشتند . هنگامي که کفش هاي ايشان را تحويل دادم ، چند قدمي رفتند و دوباره بازگشتند . رو به من کردند و گفتند : اسمت چيست ؟ گفتم : عليرضا خادم ! فرمايشي داشتيد ؟ فرمودند : بيا جلو ! مي خواهم صورتت را ببوسم . من خم شدم که دست ايشان را ببوسم ، ايشان عباي خود را طوري روي سر من انداخت که هر دو در زير عبا قرار گرفتيم . بعد آيه اي طولاني در گوش من خواندند که ازخاطرم رفت . فرمودند : جيب لباست را نشان بده ! گفتم : کار خاصي داريد ؟ فرمود : کار دارم ! وقتي نشان دادم ، مبلغ قابل توجهي در جيبم گذاشتند و رفتند . مسؤولين آستانه از من سؤال کردند : آيت ا... گلپايگاني در گوش شما چه گفتند ؟ گفتم : آيه اي در گوش من خواندند که در گوش هيچ خادمي خوانده نشده است. وقتي دست در جيبم کردم ، ديدم مبلغ دو هزار تومان يعني همان مبلغي که از خانم فاطمه معصومه (ع) خواسته بودم ، در جيبم قرار داده شده است .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 02:58
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifماجراي کفش مرد پاکستاني http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي علي مرداني يکي از خادمين کفشدار نقل مي کرد : در کفشداري شماره 3 مشغول کار بودم ، جواني آمد و گفت : شماره کفشم را گم کرده ام ، بعد از اينکه نشاني کفش را داد ، به او گفتم : برو دفتر کفشداري نامه بگير ، تا کفشت را بدهم . رفت و نامه اي آورد که کفشش را بگيرد ، اما به او گفتم : برو شايد شماره کفشت را پيدا کني . رفت و مجدداً برگشت ، در نهايت کفش ها را به او دادم . اندازه پايش بود ، پوشيد و رفت . ساعتي گذشت ، شخصي که تبعه پاکستان بود ، مراجعه کرد و شماره کفش را داد. وقتي شماره را نگاه کردم ، متوجه شدم همان کفشي است که به آن جوان تحويل داده ام . جريان را به ايشان گفتم ، ولي قانع نشد و گفت : قيمت کفش من هشت هزار تومان است . يا بايد پول کفشم را بدهي يا کفشم را پيدا کني . يک جفت دمپايي به او دادم و گفتم : شما برويد ، اگر کفشتان پيدا نشد ، پولش را به شما مي دهم . جريان را به مسؤولين کفشداري اطلاع دادم . آنها با آنکه نامه داده بودند که اگر کفشها اندازه پاي آن جوان بود و نشاني دقيق داد ، تحويلش دهم ، مسؤوليت آن را عهده دار نشدند و گفتند : خودت بايد خسارت آن را بپردازي . حقوق ماهيانه من شش هزار تومان بود و اگر مي خواستم پول کفش را بپردازم بايستي مبلغ دو هزار تومان ديگر قرض مي کردم . دلم شکست و خيلي گريه کردم . نزد ضريح مطهر رفتم و عرض کردم : بي بي جان ! خدا را خوش مي آيد که من ، هم خدمت کنم ، هم در اثر بي توجهي مسؤولين ديگر خسارت بدهم ، بدون اينکه تقصيري از من سرزده باشد . فرداي آن روز ، به هر حال به هر زحمتي بود ، مبلغ هشت هزار تومان تهيه کردم و کار در کفشداري را شروع کردم . قدري بعد ، جواني که کفشها را از من تحويل گرفته بود ، آمد کفشهايش را در حالي که داخل يک پلاستيک مشکي ، محکم بسته بود ، به من تحويل داد و شماره گرفت و به حرم داخل شد . وقتي نگاه کردم ، متوجه شدم کفشهاي آن مرد پاکستاني است. چند دقيقه بعد ، جوان مراجعه کرد ، شماره اش را گرفتم ، ولي کفش او را تحويل ندادم . هر چه سر و صدا و پرخاش کرد ، توجه نکردم . مسؤولين دفتر کفشداري آمدند و و قتي متوجه جريان شدند ، جوان را دستگير کردند و کفشهاي زائر پاکستاني ، صحيح و سالم به او برگردانده شد .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 02:59
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifخدمت در حرم کريمه اهلبيت (ع) http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي حسين کريمي از خادمين حضرت معصومه (ع) نقل مي کردند : يکي دو سال که از خدمتم گذشته بود ، در خواب ديدم که در ساحل دريايي که ماهي هاي زيادي در آن شناور بودند ، نشسته ام و به آب دست مي زنم . يک مرتبه صدايي را شنيدم که مي گفت : شما هم جزو اين ماهي ها هستيد . نگران نباش ! اينجا که آمدي ، خوب خدمت کن ! در ادامه گفت : برو داخل و شنا کن ! گفتم : نمي توانم ، بدنم کثيف است و عرق دارم . مجدداً ندا آمد : برو با اين ماهي ها شنا کن ! بدنت پاک مي شود . از خواب بيدار شدم و پي بردم که دريا همان حرم کريمه اهلبيت (ع) حضرت معصومه (ع) است که بايد در آن خوب خدمت کنم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 03:00
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفاي دست دختر خادم http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي اصغر نقوي خادم افتخاري کفشداري حضرت معصومه (ع) نقل مي کردند : دست بچه ام به علت دررفتگي درد شديدي داشت . به دکتر مراجعه کردم ، احتمال شکستگي دادند و گفتند : آن را مي بنديم و دو هفته ديگر بياور تا بازش کنيم . اگر خوب شده بود که مشکلي نيست و اگر هنوز جا نيافته بود ، بايد عمل شود . بعد از سپري شدن دو هفته ، بچه را به مطب دکتر آوردم ،وقتي بچه را مورد معاينه قرار داد گفت : سريعاً بايد بستري شود تا عملش کنيم . نزديک اذان صبح بود که به من زنگ زده شد که براي بچه لباس ببرم . دکتر گفت : ممکن است يک بار ديگر احتياج به عمل باشد . من که از بيمه درماني برخوردار نبودم ، به حرم رفتم و متوسل به حضرت معصومه (ع) شدم عرض کردم : من خادم شما هستم و غير از شما کسي را ندارم . از خدا بخواه که بچه ام خوب شود چون نام مادرت بتول را به عنوان اسم دخترم انتخاب کرده ام و خودت هم بايد از مادرت بخواهي تا شفاي کامل او را بدهد . آقاي يوسفي يکي از مسؤولين انتظامات حرم مطهر ، تکه اي پارچه سبز و مقداري نبات به من داد و گفت : اين پارچه را به دست بچه ات ببند ، اين نبات را هم در آب حل کن و به بچه بخوران ! اين کار را انجام داديم . روز بعد که دکتر بچه را ويزيت کرد ، گفت : ديگر نيازي به عمل جراحي ندارد . دخترم بتول با عنايت حضرت معصومه (ع) و مادرش حضرت زهرا (ع) کاملاً شفا يافته بود .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 03:01
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifارزش يک خادمhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي عليرضا خادم يکي از خادمين حضرت معصومه (ع) نقل مي کرد : در اوايل کارم ، دو سيد روحاني وارد کفشداري شدند و گفتند : آفرين بر شما که در جواني به اينجا آمديد و خدمت مي کنيد ، گفتم : جناب حاج آقا ! من از اين بي بي خواستم مرا سگ دربارش حساب کند و يک استخواني را هم جلوي ما بيندازد تا صدا نکنيم . بعد از چند روز ، که روز جمعه فرا رسيد ، سيدي نوراني و روحاني نزد من آمد و گفت : آقاي خادم ! شما چه کرده ايد که اينقدر مقام والايي پيدا کرده ايد ؟ گفتم : من کاري نکرده ام . هر کاري که کرده ام از روي اخلاص نيت و پاکي بوده است . ايشان گفتند : در عالم رؤيا خواب ديدم حضرت فاطمه معصومه (ع) را که به من فرمودند : آقا سيد محمد ! برو به آقاي خادم بگو که جلوي مردم نگويد : سگ درگاه ، بلکه بگويد : خادم درگاه حضرت معصومه (ع) هستم . آقاي خادم در ادامه اضافه مي کند : وقتي اين مطالب را از آن سيد شنيدم ، در دل از خانم معصومه (ع) تشکر کردم که مرا به عنوان خادم خود قبول کرده است .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 03:02
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifبي حرمتي به زوّارhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي ناصر اصغر زاده موحد از کفشداران با سابقه و ذاکرين اهلبيت (ع) نقل مي کردند : زائري وارد کفشداري شد و يک جفت کفش لاستيکي بسيار بدبو و کثيف را به من تحويل داد . به محض ديدن کفش به او گفتم : حيفت آمد کمي آب به پاهايت بزني ؟ آخر مردم روي اين فرشها نماز مي خوانند . خدا را خوش نمي آيد و بي بي هم راضي نيست که شما با اين پاها به حرم بيايي . اين زائر هيچ عکس العملي نشان نداد و داخل حرم شد ، فهميدم که ناراحت شد ولي به خود نياورد . شب هنگام که به منزل رفتم ، همسرم سفره غذا را پهن کرد تا شام بخوريم . اولين لقمه غذا در گلوي همسرم گير کرد و نزديک بود در اين حادثه خفه شود با خودم گفتم : امروز احتمالاً کاري از من سرزده که اين مشکل برايم پيش آمده است . اينجا بود که برخورد تند و بي احترامي ام را نسبت به زائر حضرت معصومه (ع) به ياد آوردم و به خود گفتم : شايد بي بي از دستم ناراحت شده است . در همان حال ، از حضرت معذرت خواهي کردم و گفتم : بي بي ! مرا ببخشيد ! اشتباه کردم ! ناگهان ، لقمه غذ ا خود به خود از گلوي همسرم پايين رفت و نفس راحتي کشيد . از آن لحظه تصميم گرفتم که هرگز به زائران و مهمانان حضرت بي احترامي نکنم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 03:03
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifنتيجه بي اعتنايي به حضرت معصومه (ع) http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي سيد ابوالفضل رضوي زاده خادم حضرت معصومه (ع) نقل مي کرد : چهل سال پيش فردي به نام حاج محمد علي که بنا و آينه کار بود ، در حرم مطهر کار مي کرد . اين فرد يک بار تعريف مي کرد : با چشمان خود ديدم که خانمي در حال زيارت ، دو دستش به ضريح چسبيده بود ، مثل اينکه برق 220 ولت او را خشک کرده بود . با آنکه بسيار جيغ مي کشيد ، دستهايش از پنجره هاي ضريح مطهر جدا نمي شد . از طرف آستانه به منزل آيت ا... العظمي مرعشي نجفي (ره) رفتند و جريان را به ايشان اطلاع دادند . مرحوم آقاي نجفي (ره) به حرم مشرف شدند و دو رکعت نماز خواندند و دستهاي خود را به سوي آسمان بلند کردند و با التماس گفتند : اي خانم ! شما را به خدا و به خاطر جدم عنايتي کن ، دستهاي اين زائر رها شود . طولي نکشيد که دستهاي آن زن از ضريح جدا شد . آيت ا... العظمي مرعشي نجفي (ره) به زن گفتند : چه بي اعتنايي نسبت به فاطمه معصومه (ع) مرتکب شده اي ؟ هر چه زودتر استغفار کن تا بي بي از شما راضي شود .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 03:04
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفا يافتن زن مفلوجه http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي ميرزا موسي فراهاني سرکشيک حرم مطهر حضرت معصومه (ع) نقل مي کند : يکي از شبها که نوبت کشيک من بود ، زن مفلوجه اي را از کاشان به قم آورده و براي شفا به ضريح بسته بودند . درهاي حرم در ساعت مقرر بسته شد و اين زن در حرم باقي ماند . من در بيرون حرم کشيک مي دادم . بعد از نيمه شب صداي زن را شنيدم که مي گفت : مرا شفا دادند ! درب حرم را گشودم و ديدم اين بانوي سعادتمند شفا يافته است . کيفيت شفا يافتنش را پرسيدم . گفت : عطش بر من غلبه کرد . خجالت کشيدم که در را بکوبم و از شما آب مطالبه کنم ، لذا به حال عطش خوابيدم . در عالم رؤيا کاسه آبي به من دادند و گفتند : اين آب را بخور که شفا مي يابي . آبي را خوردم و از خواب بيدار شدم . نه از عطش خبري بود و نه از فلج ، اثري !
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 03:05
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifافزايش حقو ق http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي احمد رجبي از خادمين حضرت معصومه (ع) و کارمندان شهرداري منطقه چهار نقل مي کند : با آنکه پنجاه و دو سال داشتم ، حقوق ماهيانه ام سي و پنج هزار تومان بود . طبق حکم استخدامي ، جزو کارمندان سازمان استخدامي کشور محسوب مي شدم . در حالي که اگر با سمت کارمندي باز نشسته مي شدم ، همين حقوق به من تعلق مي گرفت . تقاضاي بازنشستگي کردم و گفتم : چون حقوقم کم است ، مي خواهم در جاي ديگري مشغول کار شوم . پرونده ام براي بازنشستگي به تهران رفت . در اين حال ، متوسل به حضرت معصومه (ع) شدم و عرض کردم : خانم !با اين شرايط سني ديگر قادر به کار نيستم و سي و پنج هزار تومان ، حتي براي هزينه دو هفته دو خانواده ام کافي نيست . و با داشتن دختر و پسر دانشگاهي زندگي برايم بسيار مشکل است . خلاصه ، با بي بي با زبان ساده درد دل کردم . مدتي بعد ، پرونده ام از تهران آمد و معلوم شد در کميسيون تهران تصميم گرفته شده که سمت من از کارمندي به کارگري تغيير يابد . اين نقطه اميدي در من ايجاد کرد و باعث شد به عنايت بي بي اميدوارتر باشم . در قم با اين پرونده مخالفت کردند ، ولي در پايان توافق صورت گرفت که حقوق من از سي و پنج هزار تومان به هشتاد و پنج هزار تومان افزايش پيدا کند . براي تشکر و قدرداني از عنايت و کرامات بي بي تصميم گرفتم تا زنده هستم به عنوان خادم افتخاري ايشان و به عنوان غلام دربارشان خدمت کنم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 03:07
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفاي بيمارhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي رمضان ترابي ، از خدام حرم مطهر مي گويد : در يکي از شبهاي جمعه ، حدود ساعت هفت مردي را ديدم دختري را بر دوش گرفته به سمت ايوان آيينه مي آمد . چون حرم شلوغ بود به او نزديک شدم و گفتم : پدر جان ، دخترت را بر زمين بگذار تا خودش داخل حرم شود . مرد با حالت گريه گفت : دخترم همه بدنش فلج است . در عالم رؤيا به من گفتند : او را به قم بياور ، حضرت معصومه (ع) شفايش مي دهد . مرا راهنمايي کنيد که اين دختر را در جايي بگذارم و مشغول زيارت شوم . او را کمک کردم . دختر را در پايين پاي حضرت که در آن موقع جاي باريکي بود ، بر زمين نهاد . پاي او را به ضريح بستم و پدرش مشغول زيارت شد . ساعت يک و نيم بعد از نيمه شب بود که با عده اي از خدام در رواق نشسته بودم . ناگهان صداي شيوني به گوشمان رسيد . با عجله به کنار ضريح آمديم و ديديم که دخترک شفا يافته و از شدت خوشحالي گريه مي کند و نمي داند که چه کار کند . مردم دورش را گرفته بودند و بر دست و پايش بوسه مي زدند . عده اي مي خواستند لباسهايش را براي تبرک پاره کنند ، ولي ما جلوي آنها را گرفتيم . از دخترک پرسيدم : چگونه شفا يافتي ؟ گفت : خواب بودم . ديدم دو خانم آمدند . يکي بلند قد بود و ديگري با قد نه چندان بلند ، خانمي که قد کوتاهتري داشت به من گفت : خدا شفايت داده ، بلند شو ! تو خوب شده اي گفتم : نمي توانم ، قدرت ندارم . اصرار کرد و من گفتم : نمي توانم . با اصرار آن خانم ، از جاي برخاستم ، ديدم خوب شده ام . آن دو خانم از درب مقابل بيرون رفتند و از برابر ديدگانم ناپديد شدند .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 10:50
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifمداواي زخم معده http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي حاج عباس خوش قامت از خادمين آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) نقل مي کردند : مادرم ، زخم معده داشت . او را پيش دکتر فاطمي در بيمارستان کامکار قم بردم . دکتر گفت : عمل سختي در پيش دارد ، فقط دعا کنيد . همان روز به حرم مطهر حضرت معصومه (س) آمدم . در کنار ضريح ، در گوشه اي نشسته به شدت گريه مي کردم ، طوريکه از خود بي خود شدم . عرض کردم : بي بي جان ! مادرم را از شما مي خواهم . فرداي آن روز ، عمل انجام شد . مادرم تا ساعت پنج بعد از ظهر بيهوش بود . بعد از چند روز که تحت مراقبت بود ، در حاليكه بهبودي اش را باز يافته بود ، از بيمارستان مرخص شد . من مستقيماً به حرم رفتم و از عنايت بي بي در حق مادرم تشکر کردم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 10:52
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifجايگاه خدام در حرم اهلبيت (ع)http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي سيد ابوالفضل رضوي زاده نقل مي کردند : حضرت آيت ا... العظمي مرعشي نجفي (ره) به خادمين آستانه مقدسه سفارش مي کردند : قدر خودتان را بدانيد ! نکند زائري از دست شما ناراحت و دلخور شود . سعي کنيد در کفشداري يا در هر قسمتي از حرم که کار مي کنيد ، خدمت کنيد . زحمات و فعاليتهاي خود را صرف زائرين کنيد که روز قيامت حضرت معصومه (س) از شما شفاعت مي کند . جمعي از دوستان و خادمين نقل مي کردند که حضرت آيت ا... العظمي مرعشي نجفي (ره ) زمستانها مو قعي که برف مي آمد ، در برف روبي به خادمين کمک مي کردند .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 10:53
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifکمک غيبي به خادم http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يکي از خدمتگزاران آستانه مبارکه حضرت معصومه به نام رمضان ترابي مي گويد : بيست و هشت سال پيش ، افتخار خدمتگزاري آستانه بي بي را پيدا کردم . به روستا رفتم تعدادي گوسفند داشتم ، آنها را فروختم و خانه کوچکي در قم تهيه کردم . يک بار ، تعدادي از خويشان به ديدن ما آمدند . چيزي در خانه نداشتيم و کسي را هم نمي شناختيم که از او وام بگيرم . با کاسب محل هم آشنايي نداشتم تا از او جنس نسيه بياورم . از خانه بيرون آمدم راه حرم را در پيش گرفتم و خود را به ايوان طلا رساندم . رو به قبله نشستم . حضرت معصومه (ع) را به پدر و مادرش قسم دادم و گفتم : خانم جان ! آبرويم در خطر است . کلي مهمان برايم آمده و چيزي در خانه نداريم . پس از گفتن اين جملات بلند شدم و به سوي ضريح حرکت کردم . در دلم گفتم : خدايا ! به اميد تو ! ناگاه سيد قد بلندي با محاسن انبوه به من نزديک شد . بي اختيار سلام کردم . جوابم را داد . دستم را در دستش فشرد و مقداري پول در دستم گذاشت و به سرعت دور شد . به سمت ضريح رفتم و آن را غرق بوسه کردم و از حضرت معصومه (ع) تشکر نمودم و با عجله به خانه بازگشتم . دوچرخه ام را برداشتم و خود را به يکي از مغازه هاي محل رسانيدم . همه وسايل مورد نياز را تهيه کردم . خورجين پر شده بود ، ولي هنوز پول زيادي در دستم باقي بود . اين پول خيلي برکت داشت . هنگامي که خورجين را در آشپزخانه خالي مي کردم ، همسرم شگفت زده شد . به من نگريست و گفت : شما که پول نداشتيد ، اينها را از کجا آورديد ؟ نکند ضريح را زده باشي ؟! گفتم : به خدا قسم اينها را حضرت معصومه (س) عطا فرموده . بعد تمام ماجرا را براي همسرم بازگو کردم . آن رو ز با عنايت بي بي در مقابل مهمانها سرافراز شديم و مدتها هم با آن پول ، در رفاه بوديم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 10:54
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifزايمان در حرم مطهر حضرت معصومه (ع) http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي محمد فرخي از خادمان آستانه که سي سال افتخار خدمتگزاري بي بي را داشته است ، مي گويد : شبي در صحن اتابکي بودم . خانمي را ديدم که جلوي کفشداري مردانه - که حالا به مسجد طباطبايي وصل شده است - نشسته است . زير پاي آن خانم احتياج به تطهير داشت . نزديک رفتم و گفتم : خانم ! لطفاً از اينجا بلند شويد تا زمين را بشوييم . خانم خجالت زده سرش را پايين انداخت و چيزي نگفت . در اين موقع خانمي چادري نزديک شد و به من گفت : آقاي خادم ! اين خانم مي خواهد وضع حمل کند . لطفاً يک قيچي و مقداري نخ بياوريد . من فوراً رفتم و وسايل خواسته شده را آوردم . چند خانم چادرهايشان را در اطراف آن خانم گرفتند و خانم قابله ، بچه را به دنيا آورد . با اورژانس تماس گرفتيم . سريعاً آمبولانس آمد و آن زن و نوزاد او را برد . خانم قابله به همراه شوهرش کنار دفتر انتظامات بودند . من و آقاي سيد عباس فتحي نزديک رفتيم و به خانم قابله گفتيم : ما به عنوان خادمان حضرت معصومه (ع) از شما تشکر مي کنيم که جان زائرش را نجات داديد . خانم گفت : من قابله بيمارستان شهر کرد هستم . امروز عازم رفتن به شهرمان بوديم . به شوهرم گفتم : بيا يک بار ديگر به حرم برويم . گفت : امکانش نيست ، چون بليت گرفته ايم . تو هم مرخصي ات تمام شده است . شوهرم وقتي با اصرار من مواجه شد ، پذيرفت که به حرم برويم . وقتي وارد شديم ، ديديم جلوي ضريح شلو غ است . به ناچار از حرم دور شديم و به صحن آمديم و ديديم که اين خانم در حال وضع حمل است . اين بود که به کمکش شتافتيم . خانم قابله بعد از اين صحبتها به همراه شو هر ش خداحافظي کردند و رفتند . من و آقاي سيد عباس فتحي هرگز کودکي را که در حرم حضرت معصومه (ع) به دنيا آمد و بي بي براي وضع حملش ، قابله اي را فرستاد ، فراموش نمي كنيم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 10:55
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشرکت در روضه حضرت زهرا (ع) http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

جناب آقاي حاج عباس خوش قامت نقل مي کردند : شبي در خدمت بي بي بودم و از ايشان شفاي مريضمان و نيز زيارت مدينه و کربلا را خواستم . وقتي به منزل رفتم ، در عالم خواب ديدم در خيابان سالاريه قم در حال قدم زدن هستم . در اين حال پنج خانم چادر مشکي به طرف من آمدند . يکي از خانمها که کاملاً صورتش پوشيده بود و فقط قسمتي از صورت و چشمش پيدا بود ، به من گفت : منزل آقاي نجاتي کجاست ؟ آدرس را به ايشان گفتم : از کنار آن کوه به داخل كوچه مي رويد . به جايي مي رسيد که پرچم سبزي زده شده است منزل آقاي نجاتي آنجاست . آنها رفتند و من از خواب بيدار شدم . دو روز بعد که در محل کارم بودم ، پسر آقاي نجاتي براي خريد کباب به مغازه ما مراجعه کرد . از او سؤال کردم : منزل شما خبري بود ؟ گفت : بلي ! پنج روز روضه زنانه داشتيم . گفتم : روضه شما کي تمام شد ؟ گفت : دو روز پيش . مشخص شد آن پنج خانم را که در خواب ديده بودم ، براي شرکت در روضه به منزل آقاي نجاتي مي رفتند . برايم يقين شد که هر کجا نام فاطمه معصومه (س) و فاطمه زهرا (س) باشد ، آن عزيزان نيز شرکت مي کنند .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 10:56
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifاستمداد آيت ا... مرعشي نجفي (ره) از حضرت معصومه (ع) http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي سيد ابوالفضل رضوي زاده از دوست خادم خود نقل مي کند : حضرت آيت ا... العظمي نجفي مرعشي (ره)در نخستين روزهايي که از نجف به قم مشرف شده بودند ، خيلي نگران بودند ، زيرا خواستگاران زيادي براي دخترشان مي آمد ، ولي مرحوم آقاي نجفي از توان مالي خوبي برخوردار نبودند و نمي تواستند جهيزيه تهيه کنند . روزي در حرم مطهر خدمت حضرت مي رسند و عرض مي کنند : خانم ! چرا به من نظر نمي کني ؟ بعد از اين ماجرا ، شبي در خواب مي بينند که يکي از خادمين حضرت به ايشان مي گويد : حضرت معصومه (س) با شما کار دارند . مرحوم آقاي نجفي ، خود در اين باره مي گويد : درعالم خواب سريع به حرم مطهر مشرف شدم . وقتي مي خواستم از درب ايوان طلا (ايوان عتيق ) وارد شوم ، دو خانم را ديدم که در حال جارو کردن هستند . يکي از آنها حضرت زهرا (س) بود که قبلاً هم ايشان را در خواب ديده بودم ، و ديگري حضرت فاطمه معصومه (س) حضرت معصومه (س) از نظر ظاهر ، از فاطمه زهرا (س) لاغرتر بودند . حضرت معصومه (س) به بنده فرمودند : اي شهاب ! شما چه در زماني که نجف بوديد و چه حالا که در قم هستيد ، تحت نظر ما هستيد . نگران نباشيد ! آقاي نجفي (ره) در انتها فرمودند : از آن روز به بعد زندگي من بهتر و بهتر شد .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 11:04
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifبيمه حضرت معصومه (ع) http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي رضازاده خادم حضرت معصومه (س) مي گويد : به تنگي نفس مبتلا بودم . چندين بار به دکتر مراجعه ، ولي نتيجه نگرفتم . به حضرت معصومه (س) متوسل شدم و شفا يافتم . تا اين لحظه که در آستانه هشتاد سالگي هستم هرگز مريض نشده ام . من بيمه حضرت معصومه (س) هستم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 11:05
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifتنبيه زن بي حجابhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يکي از روزها خادمي به نام آقا علي عبدي ، مشاهده مي کند که خانمي در کنار قبر نشسته است ، ولي مواظب حجاب خود نيست جلو مي رود و مي گويد : خواهر ! حجابت را رعايت کن ! اينجا حرم حضرت معصومه (س) است و حرمت دارد . زن اخم کرده ، نزد شوهرش که سرهنگ نظامي بود ، مي رود . مرد پس از مشاهده حال زنش ، با غرور نظامي به سوي آقاي عبدي آمد و مي پرسد ؟ : قضيه چيست ؟ خادم گفت : به خانمتان گفتم سر و صورتش را بپوشاند . سرهنگ گفت : به تو چه ربطي دارد ؟ مگر تو فضولي ؟ آنگاه دستش را بالا برد و سيلي محکمي به صورت خادم نواخت . اشک در چشمان آقاي عبدي حلقه زد . بدون اينکه با کسي حرف بزند به سوي ضريح رفت و خطاب به کريمه اهلبيت (س) گفت : بي بي ! من به احترام حرم شما امر به معروف کردم و سيلي خوردم . آنگاه بغض گلويش ترکيد و با صداي بلند شروع کرد به گريه کردن . در همين لحظات ، ناگهان فرياد گوشخراشي شنيده شد . عقرب ، پاي زن سرهنگ را نيش زده بود . سرهنگ عقرب را زير چچکمه هايش له کرد و سراسيمه به اين سو و آن سو مي دويد و از مردم کمک مي خواست . خادم سيلي خورده به همراه يکي ديگر از خادمين حرم ، بيرون دويدند ، درشکه اي صدا کردند و داخل صحن آوردند ، زن را با قاليچه سوار درشکه کردند . در حالي که سرهنگ ، گريه کنان به دنبال درشکه مي دويد ، زن را به بيمارستان فاطمي بردند . دکترها پس از ديدن پاي سياه شده زن گفتند : اگر سم به بقيه قسمتهاي بدن سرايت کرده باشد مرگش حتمي است . پزشکان مشغول معالجه شدند و سرهنگ به همراه خادم سيلي خورده به سوي حرم بازگشت . سرهنگ کنار ضريح رفت و در حال گريه و زاري گفت : بي بي ! معذرت مي خواهم ، نفهميدم ، غلط کردم . زنم مرا تحريک کرد . فرداي آن روز ، زن در حالي که بهبودي نسبي يافته بود ، با پاي باندپيچي شده به حرم آمد . از حضرت معصومه (س) پوزش طلبيد و سراغ آقاي عبدي را گرفت و از او معذرت خواست . وقتي قرار شد ، به شهر خودشان تهران بروند ، سرهنگ ، آ درس خادم را گرفت . بعد از آن هر ماه ، 15 تومان به آدرس خادم مي فرستاد . 15 سال بعد ، سرهنگ درگذشت .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 11:06
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif


http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifآمدن حضرت علي بن موسي الرضا (ع) کنار ضريح خواهرش http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif


آقاي سيد ابوالفضل رضوي زاده نقل مي کردند : يک بار در فصل زمستان پايم شکست . خيلي ناراحت و غمگين بودم ، چون به هيچ عنوان نمي توانستم در خدمت بي بي و زائران باشم . خطاب به حضرت گفتم : بي بي جان ! تو را به آن ساعتي که در حرم شما خواب ديدم که در کنار حرم و بارگاه حضرت رضا (ع) هستم ، از خدا بخواه برادرت عنايتي کند و مشکل من برطرف شود . بعد از اين گفتگو ، به خواب رفتم . در عالم رؤيا ديدم که تمام گنبد و بارگاه حضرت علي بن موسي الرضا (ع) سبز شد و نور زيادي محوطه اطرافم را روشن کرد . از خواب بيدار شدم . ديدم در حرم حضرت معصومه (س) هستم گفتم : يا علي ابن موسي الرضا (ع) من به قربان شما !شما به بالين من آمديد ؟ الحمدلله ، پاي شکسته من خيلي سريع خوب شد ، طوري که کسي باورش نمي شد .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 21:51
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifرضايت شهيدان از خادم بي بي http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي سيد ابوالفضل رضوي زاده يکي از خدمتگزاران حرم مطهر مي گويد : در اوايل جنگ که شهدا را براي طواف به حرم مطهر حضرت معصومه (س) مي آوردند مجلس آنها را با سينه زني ، نوحه سرايي ، مداحي و هر کاري که از دست مي آمد ، براي رضاي خدا گرم مي کردم . يکي از شبها ، آقاي اشعري مداح اهلبيت (ع) به من گفت : سيد ابوالفضل ! شب چهارشنبه براي دعاي توسل به گلزار شيخان بيا کارت دارم . وقتي رفتم ، بعد از مراسم دعا به من گفت : مادرم خواب پسر شهيدش را ديده . و او سراغ شما را گرفته و از مادرم پرسيده که آيا سيد ابوالفضل زنده است يا مرده ؟ مادرم به برادر شهيدم گفته :حالا چرا سراغ ايشان را مي گيري؟ و او در جواب گفته : وقتي به شهيدان پيوستم ، همگي آنها سراغ سيد را از من گرفتند و او را دعا کردند و گفتند : سيد آدم خوبي است ، چون در مراسم شهدا خيلي خدمت مي کند . به همين خاطر مورد توجه بي بي حضرت معصومه (س) و امام زمان عجل ا... تعالي فرجه الشريف هستند و ما از او راضي هستيم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 21:51
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفاي دختر لال http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يکي از خادمين حرم مطهر حضرت معصومه (س) به نام آقاي عبدا... افسا مي گويد : يک دختر نه ساله که لال مادرزاد و اهل زنجان بود ، به همراه مادربزرگش به حرم آورده شد . معلوم شد که والدين اين طفل از دنيا رفته اند و مادربزرگش او را از زنجان به قم آورده تا شفايش را از حضرت معصومه (س) بگيرد . مادربزرگ پير ، در کنار ضريح ايستاده ، خطاب به حضرت معصومه (س) مي گفت : اي بي بي ! اين دفعه من به زيارت نيامده ام ، بلکه آمده ام شفاي اين دختر را از شما بگيرم . من ، تنها سرپرست او هستم . نمي دانم اگر بميرم ، سرنوشت اين بچه چه مي شود ؟ شما مي دانيد من با چه سختي او را تا اينجا آورده ام . در همين حال که پيرزن با حضرت درد دل مي کرد ، يک مرتبه دخترک که در کنار ضريح نشسته بود ، بلند شد و با زبان ترکي مادربزرگش را صدا کرد . پيرزن با يک دنيا خوشحالي او را در آغوش کشيد . خادمان پيرزن و دخترک را نزد توليت آستانه بردند . توليت بيست هزار تومان به عنوان کمک هزينه زندگي به آن پيرزن هديه داد و بليت مسافرت براي آنها تهيه کرد و آنها با خوشحالي به زادگاه خود بازگشتند .

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 21:52
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifزيارت حضرت رضا (ع)http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي سيد ابوالفضل رضوي زاده از ذاکرين و خادمين کفشدار حرم مطهر مي گويد : بيست و پنج سال پيش که ازدواج کردم ، از خانم حضرت معصومه (س) خواستم هر ساله براي زيارت حضرت امام رضا (ع) مرا ياري کند و زيارت برادرش را نصيبم کند . هر ساله حدود يک هفته يا چند هفته مانده به رفتن به مشهد خواب مي بينم . يکي از اين خوابها که برايم از همه جالبتر بود ، اين بود که در خواب ديدم با حضرت معصومه (س) همراه هيئتي به مشهد مقدس مشرف شدم . وقتي وارد صحن و سراي حضرت رضا (ع) شديم ، در قسمت سقاخانه يکي از دوستانم را ديدم و به او گفتم : صبحانه را مهيا کن تا بعد به زيارت برويم . گفت : صبحانه گرفته ام . از خواب بيدار شدم ، در حاليکه همچنان در قم بودم . از اينکه لياقت زيارت علي بن موسي الرضا (ع) با خواهرش نصيبم شده بود ، خيلي خوشحال بودم . بعد از چند روز همراه هيئتي به حرم مطهر امام رضا (ع) مشرف شديم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 21:53
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifدرخواست وامhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي احمد رجبي از خدمتگزاران حرم مطهر حضرت معصومه (س) که در شهرداري منطقه چهار هم خدمت مي کند ، مي گويد : پسرم در دانشگاه قبول شده بود . نزد من آمد و گفت : اگر بخواهم براي ثبت نام به دانشگاه بروم ، سر و وضع مناسبي ندارم و پيش دوستانم خجالت مي کشم . همان شب خدمت بي بي آمدم و عرض کردم : بي بي جان ! هيچ پولي ندارم و به هيچ جا هم دسترسي ندارم . نمي گويم از آسمان برايم بفرست ، ولي خودت خوب مي داني هر وقت مشکلي داشتم ، خدمت شما رسيدم . حدود 40 الي 50 هزار تومان نياز دارم . چند روز گذشت . هر وقت پسرم مي پرسيد : پول فراهم کردي ؟ مي گفتم : انشاء ا... جور مي کنم . صبح روز شنبه به اداره رفتم . وقتي شهردار مرا ديد . از حالم پرسيد . گفتم : قربان ! دستم خالي است . همين امروز پسرم براي ثبت نام در دانشگاه پيام نور ساوه ، به پنجاه هزار تومان پول نياز دارد . هر جا رفتم جور نشد ، آقاي شهردار گفت : مگر آن پول را نگرفتي ؟ گفتم : کدام پول را ؟ گفت : به حسابداري برو معلو م مي شود . به حسابداري رفتم و ديدم مبلغ پنجاه و دو هزار تومان به حسابم واريز شده است ! از شهردار پرسيدم : اين پول بابت چيست ؟ گفت : براي قدرداني از شما و زحمات شماست . چون آدم فعالي هستيد ، آن را به عنوان پاداش به شما دادم . خلاصه بدون آنکه از کسي قرض کرده باشم ، عنايت حضرت معصومه (س) شامل حالم شد و پسرم بحمدا... با همان پول ، در دانشگاه پيام نور ساوه مشغول به تحصيل گرديد .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 21:55
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifمقام خادم از زبان آيت ا... بهجتhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي سيد علي مير يونسي يکي از خدمتگزاران حرم مطهر مي گويد : آقاي شريفي يکي از مسؤولين دفتر کفشداري نقل مي کردند : حضرت آيت ا... بهجت (حفظه الله ) صبحها به حرم مشرف مي شدند . افرادي به ايشان مراجعه مي کردند و تقاضاي استخاره مي کردند . يک بار به خاطر دارم که ايشان بعد از تضرع و گريه و راز و نياز در حرم مطهر و تلاوت قرآن و زيارت خانم حضرت معصومه (س) به کفشداران فرمودند : قدر خودتان را بدانيد ! خدمت در اين مکان لياقت هر کسي نيست .

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 21:56
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifخدمتگزاري درحرم مطهرhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي جوادي که يکي از خادمين کفشدار ، و در حال حاضر يکي از نيروهاي فعال حرم مطهر مي باشند ، نقل مي کردند : در يکي از کارخانه هاي شخصي کار مي کردم . چون بيمه نبودم و حقوق ماهيانه کمي داشتم ، مرا از کارخانه اخراج کردند . از آنجا مستقيماً به حرم آمدم . در مسير حرکتم روي پل نيروگاه ، نگاهم به گنبد طلايي بي بي افتاد . عرض کردم : يا حضرت معصومه (س) عنايتي کن ما هم جزء خدمتگزاران شما باشيم . وارد حرم شدم و زيارت کردم و دو رکعت نماز خواندم . در همان ايام که مصادف با اربعين امام حسين (ع) بود ، شبي در خواب ديدم سگ درنده اي از پشت سر مرا دنبال مي کند . شروع به دويدن کردم تا به دام او نيفتم . ديدم عبايي روي زمين پهن شده بود که ناگهان بالا رفت و من زير آن پناه گرفتم . در همان حال از خواب بيدار شدم . چند روز گذشت . براي زيارت به حرم مطهر حضرت معصومه (س) آمدم و به مسؤول حرم آقاي کشفي گفتم : شما کارگر احتياج نداريد ؟ گفت : خير ! نياز نداريم . دلم رضايت نداد . دوباره داخل حرم رفتم و خدمت بي بي عرض کردم : خانم جان ! مي خواهم جزء خادمين شما باشم . خودت وسيله ساز باش . دو رکعت نماز توسل خواندم و دوباره نزد آقاي کشفي رفتم . ايشان به محض ديدن من گفت : مي تواني در کفشداري کار کني ؟ با خوشحالي گفتم : البته ! نامه اي تنظيم کرد و به کارگزيني نوشت به همين آساني در شمار خادمان حضرت درآمدم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 21:57
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفاي بيمارhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي محمد قلي فرخي که از خدمتگزاران حرم بي بي مي باشند ، مي گويد : پسرم ابوالفضل با موتور تصادف کرد و حالش بسيار بد بود . از پشت کمر تا جمجمه سر خون لخته شده بود و ممکن بود تا آخر عمر خانه نشين شود . دست به دامن بي بي حضرت معصومه (س) شديم و سلامتي ابوالفضل را از آن حضرت خواستيم . به زودي پسرم بهبود يافت و همه دکترها از اين بهبودي سريع ، دچار شگفتي شدند .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 21:58
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifدرخواست زيارت مشهد مقدسhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي عبدا... افسا يکي از خدمتگزاران حرم مطهر نقل مي کند : علاقه زيادي به زيارت مرقد امام رضا (ع) داشتم ، ولي وسايل سفر برايم مهيا نمي شد . اينجا بود که به حضرت معصومه (س) متوسل شدم و گفتم : بي بي ! مي خواهم به مشهد مقدس مشرف شوم و سلام شما را خدمت برادرتان برسانم . خودتان شرايط اين کار را برايم فراهم کنيد . طولي نمي کشد که يکي از آقايان به دفتر آستانه مراجعه مي کند و ابراز تمايل مي کند که آقاي افسا را به مشهد بفرستد . شناسنامه او را مي گيرد و برايش بليت هواپيما تهيه مي کند . آقاي افسا به جهت اشتياقي که به زيارت امام هشتم (ع) داشته ، از ساعتها قبل به فرودگاه مي رود . نماز ظهر را در آنجا مي خواند و به انتظار فرا رسيدن وقت پرواز مي نشيند . در آنجا حوصله اش تنگ مي شود . همانجا به بي بي متوسل مي شود و عرض مي کند : بي بي جان ! مي خواهم طوري به مشهد برسم که آفتاب ، غروب نکرده ، غسل زيارت کنم و به حرم مشرف شوم . در اين اثنا افسري او را صدا مي زند و مي گويد : اهل قم هستي ؟ پاسخ مي دهد : بلي ! - به کجا مي روي ؟ - مشهد مقدس ! - اثاث داري ؟ - نه. - همين الان يک پرواز هست . برو کارت بگير و سوار شو . افسا ، با شتاب مي رود و کارت مي گيرد و سوار مي شود . ساعت دو بعد ازظهر هواپيما در فرودگاه مشهد به زمين مي نشيند و او پيش از غروب آفتاب غسل کرده ، به حرم مشرف مي شو د .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
13-10-2010, 21:59
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفاي قلبيhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي احمد غفوري از خادمين کفشدار آستانه حضرت معصومه (س) که مدت مديدي است به عنوان خادم افتخاري در خدمت زوار بي بي هستند ، نقل مي کردند : چندين سال بود ناراحتي قلبي و معده مرا بشدت رنج مي داد و مرتب داروهاي قلبي مصرف مي کردم . نذر کردم به عنوان خادم افتخاري در خدمت زائران حضرت معصومه (ع) باشم . بي بي هم عنايتي کرد و ناراحتي قلبي من خوب شد . چند سال است که در حرم خدمت مي کنم و در اين مدت ، هيچگونه داروي قلبي مصرف نمي کنم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
14-10-2010, 10:17
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifدرخواست عنوان خادم افتخاريhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يکي از ذاکرين اهلبيت (ع) جناب آقاي يوسف اسرافيلي نقل مي کردند : روزي با خانواده به زيارت خانم فاطمه معصومه (س) آمديم . لحظه اي به ذهنم خطور کرد چطور مي شود که من هم خادم بي بي باشم و نامم د ردفتر خادمين او ثبت شود ؟ اين صحبت بين خودم و همسرم رد و بدل شد . از سمت مسجد آيت ا... طباطبايي (ره) به حرم داخل شدم . در همين حال فردي که مشغول زيارت بود ، وقتي مرا ديد ، بدون اينکه آشنايي قبلي با هم داشته باشيم ، به من گفت : اگر مي خواهي خادم حرم باشي ، امروز آخرين روزي است که فرم هاي ثبت نام را در اختيار متقاضيان قرار مي دهند . بعد از زيارت ، به محلي که فرم ثبت نام مي دادند ، مراجعه کردم و فرم را تکميل نمودم . چند روز بعد از ارائه مدارک لازم ، به حرم دعوت شدم و در حال حاضر ، روزهاي يکشنبه ، به عنوان خادم بي بي در خدمت زائران آن حضرت هستم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
14-10-2010, 18:11
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشغل آبرومندhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي ابوالفضل کاشف ،خادم آستانه نقل فرمودند : از سال 1371 شمسي ، در حرم مطهر مشغول خدمت شدم . شغل گذشته من توليد فرش و رفوکاري بود . چون پيش پدرم کار مي کردم ، مزد کافي به من نمي داد . تصميم گرفتم از ايشان جدا شوم . مدتي بيکار بودم . خدمت بي بي فاطمه معصومه (س) رسيدم عرض کردم : خانم ! يک شغل آبرومند به من بدهيد ، تا از قبال آن بتوانم زندگي آبرومندي داشته باشم . يک روز برادر همسرم به منزل ما زنگ زد و گفت : دوست داري در حرم خدمت کني ؟ گفتم : چطور ؟ گفت : من با آقاي فقيه ميرزايي دوست هستم و مقدمات استخدام شما را فراهم مي کنم . عکس و فتوکپي تهيه کردم و به برادر خانمم دادم . بعد از مدتي به استخدام حرم در آمدم از برکت پول بي بي ، توانستم يک مغازه لوازم قالي ابريشمي تهيه کنم و چندي بعد هم صاحب خانه شدم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 00:39
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفاي خادمhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يکي از خادمين حرم حضرت معصومه (س) به نام آقاي ميرزا اسد ا... به سبب ابتلا به مرضي ، انگشتان پايش سياه شده بود . جراحان اتفاق نظر داشتند که بايد پاي او قطع شود تا مرض به اعضاي بالاتر سرايت نکند . شب قبل از عمل ، ميرزا اسدا... را مي شنوند که فرياد مي زند : در حرم را باز کنيد ! حضرت مرا شفا داد . در را باز کردند و ديدند ميرزا خوشحال و خندان است و مي گويد : در عالم خواب ديدم خانمي مجلله به نزد من آمد و گفت : چه مي شود تور را ؟ عرض کردم : اين پا مرا عاجز کرده . زا خدا شفاي درد يا مرگم را مي خواهم . آن خانم مجلله گوشه مقنعه اش را چند بار روي پاي من کشيد و فرمود : شفا داديم تو را . عرض کردم : شما کيستيد ؟ فرمودند : مرا نمي شناسي و حال آنکه خادمي ما را مي کني ؟! من فاطمه دختر موسي بن جعفرم .

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 00:42
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفاي چشمhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي رضا حدادي يکي از خدمتگزاران حرم مطهر مي گويد : روزي پسر بچه فلجي را به حرم آوردند که چشمش کاملاً مچاله شده بود . يک ساعت در حرم خوابيد . وقت ظهر بود . در بين نماز صداي فرياد بلندي شنيده شد . بعد از نماز معلوم شد صداي همان بچه است که شفا يافته و در ميان صفوف نمازگزاران به دنبال پدر و مادرش مي گردد . آنها را به هم رسانديم ، بعد به تن آن پسر لباس نو پوشانديم و آنها را از دست جمعيتي که دوره شان کرده بود ، نجات داديم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 00:45
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifرسوايي مخالفين يک خادمhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يکي از خادمين به نام آقاي سعيدي از مسؤولين دفتر نذورات و هدايا نقل مي کردند : در زمان طاغوت ، بدخواهاني داشتم که با من مخالفت مي کردند . اين افراد با کسي که سلامت نفس داشت و درست کار مي کرد ، موافق نبودند . آنان که هويتشان هم معلوم نبود ، نامه اي عليه من نوشتند و به مرحوم توليت دادند . وقتي از دوستان پرسيدم : چه کسي اين نامه را نوشته و عليه من شکايت کرده است ؟ اظهار بي اطلاعي کردند . به کنار ضريح مطهر حضرت معصومه رفتم و گفتم : مي خواهم برايم روشن شود که اين نامه را چه کسي نوشته است ؟ شب خوابيدم و در عالم خواب ، نوي را ديدم . روز بعد وقتي که پاي ضريح در حال زيارت بودم ، همان شخص را مشاهده کردم . بدون هيچ گونه واهمه و دلهره اي به اوسنده نامه گفتم : شما نامه را نوشته ايد ؟ وقتي در پاي ضريح قسمش دادم ، گفت : آري ! کار من است ! و فلاني مرا وادار به اين کار کرد . توطئه فاش شد و من به واسطه بي بي سربلند شدم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 00:46
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifقبول نکردن پول تقلبيhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي ميرزا حبيب ا... خادم نقل کرده است : روزي يکي از زوار يک عدد دو ريالي به داخل ضريح انداخت. آن دو ريالي دو نيم شده و پاي ضريح افتاد . چون تحقيق به عمل آمد ، معلوم شد که جنس آن سکه از سرب بود . و اين نظير ماجراي درهمي سربي بود که به محضر حضرت موسي بن جعفر (ع) آورده بودند . حضرت آن را دو نيم کرد و امر فرمود که به چاه فاضلاب بيندازد .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 00:47
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifتوسل خادم و عنايت بي بيhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي يوسف اسرافيلي ، که يکي از خادمين حرم مطهر است ، مي گويد : جلوي درب ورودي ايوان طلا در صحن عتيق روي صندلي نشسته بودم که ديدم يک روحاني آمد و سلام کرد و گفت : چند سالي است براي زيارت حضرت معصومه (ع) از تهران به قم مي آيم و مشکلي دارم . شما بايد بين من و بي بي واسطه شو ي و مشکل ما را به خانم معصومه (س) بگويي . عرض کردم : من خادم حضرت هستم و شما روحاني . بنابر اين بهتر مي توانيد از بي بي درخواست کنيد . گفت : چند ساعت است در حرم هستم و دنبال خادمي مي گردم که بتوانم با او درد دل کنم . من دست ايشان را گرفتم و کنار ضريح آوردم ، عرض کردم : بي بي جان ! ايشان مشکلي دارند و به من مراجعه کرده اند . من رو سياه که قابل نيستم اما از شما تقاضا دارم که مشکل ايشان را حل کنيد . دو هفته بعد از اين ماجرا ، روحاني مزبور ، به حرم آمد و از چند تن از خادمين سراغ مرا گرفتند . وقتي که او را ديدم ، در آغوشم گرفت و گفت : مشکلي که داشتم و به خاطر آن در نوبت قبل به شما مراجعه کردم ، بحمدا... برطرف شد . پرسيدم : قضيه چه بود ؟ گفت : دختري روي دست ما مانده بود که از کمر فلج بود . تمام دکترها او را جواب کرده بودند . تا اينکه به لطف بي بي شفا يافت و به همراه هيئتي به قم آمده است . خادمين حضرت معصومه (س) از آنها استقبال کردند و آن دختر در کمال صحت و سلامت همراه آنها بود .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 00:49
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifتوجه و عنايت بي بي به امامزاده هاhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي يوسف اسرافيلي مي گويد : خواب ديدم در اطراف قم و در دامنه کوهي ، امامزاده اي قرار دارد و در کنار آن جوبي با آب زلال جاري است و در کنار آن درختاني زيبا وجود دارد . مردم در حال زيارت بودند . من هم زيارت مي کردم و دعا و نماز خواندم . در همين حال به پشت سرم نگاه کردم و ديدم خانمي با نقاب ايستاده ، به کساني که زيارت مي کنند ، نگاه مي کند . در اين حال به من فرمود : آخرين فرزندان ما را تنها نگذاريد و مرتب آنها را زيارت کنيد .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 00:51
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifدادن پول توسط بي بيhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

حاج آقا تقي کمالي ، پهلوان نامي و خادم گرامي حضرت معصومه (س) مي گويد : آذر ماه 1302 شمسي ، که در آستانه مقدسه بي بي متحصن و پناهنده بودم . در يکي از حجرات فوقاني صحن نو منزل داشتم . روزگار به تلخي و سختي مي گذشت و من کاملاً تحت فشار بودم و هزيه زندگي خود را با قرض از کسبه اطراف صحن تامين مي کردم . يک روز پس از اداي فريضه صبح ، به محضر بي بي مشرف شدم و وضع ناهنجار خود را به عرض رسانيدم . در همين حال کيسه پولي روي دامانم قرار گرفت . مدتي در همانجا توقف نمودم و در کار خود دچار حيرت شدم . احتمال مي دادم که پول مزبور ، متعلق به يکي از زوار باشد . مدتي گذشت و خبري نشد . دانستم که مرحمتي از حضرت معصومه (س) است . با آن پول قرضهاي خود را پرداخت کردم و از نگراني خارج شدم . چهارماه از آن پول استفاده کردم ، بدون آنکه تمام شود .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 00:53
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifانتخاب همسري مهربانhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يکي از خادمين حرم مطهر ، به نام آقاي احمدي مي گفتند : در سال 1372 شمسي همسرم در اثر زايمان طبيعي ، به علت خونريزي شديد فوت کردند . پنج فرزند پسر ، از او بجا ماند . هر روز غصه مي خوردم و از فراق همسرم سخت رنجور شده بودم . با توجه به شيفت کاري ام در حرم ، نگهداري پسر بچه ها برايم خيلي مشکل بود . به خانم فاطمه معصومه (س) عرض کردم : اي فاطمه معصومه (س) !من با پنج بچه چکار کنم ؟ خودت راهي را برايم نشان بده و مشکل مرا حل کن ! طولي نکشيد که خواهر زاده همسر متوفايم که هنوز ازدواج نکرده بود ، پيشنهاد داد که حاضر است به عقد من در آيد و نگهداري از بچه ها را تقبل کند . اکنون شش سال از آن ماجرا مي گذرد و همسر جديد من ، زحمات زيادي براي بچه ها کشيده است . من اين لطف را که شامل حالم شده است ، عنايت کريمه اهلبيت حضرت معصومه (س) مي دانم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 00:56
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifمعافيت از سربازيhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي علي اکبر اجاقي يکي از خدام آستانه مي گويد : حدود سي سال پيش ، موعد سربازي من فرا رسيد . شنيده بودم که سربازها را مي زنند و فحش مي دهند . خيلي ناراحت بودم . به قم مشرف شدم و ده تومان در ضريح انداختم و از بي بي خواستم که مرا از رفتن به سربازي نجات دهد . چند روز بعد به ساوه برگشتم . معلوم شد که قرعه کشي کرده اند و من معاف شده ام . صد و پنجاه تومان دادم و برگه معافي خود را گرفتم . دوباره به قم آمدم که خبر معافي ام را به برادرم بدهم و براي سپاسگزاري به حرم مطهر مشرف شوم . يکي از خويشاوندانم خادم حرم بود . وقتي مرا ديد ، بعد از احوالپرسي پيشنهاد کرد که در حرم حضرت معصومه (س) استخدام شوم . دست مرا گرفت و به اتاق خدام در مسجد بالاسر برد و مرا به معاون توليت معرفي کرد او اسم مرا نوشت و به من يک ماه مرخصي داد که به روستا بروم و کارهايم را رو به راه کنم . در آن يک ماه پيشنهاد ازدواج شد و مقدماتش فراهم گرديد . همسرم پيشنهاد کرد که در دهات بمانيم و به کار کشاورزي بپردازيم . من به قم آمدم که از بي بي عذر خواهي کنم و بگويم که از کار در حرم ، منصرف شده ام . ولي از آنجا که عنايت بي بي شامل حالم بود ، خجالت کشيدم و به جاي اعلام انصراف گفتم : من آمده ام که مشغول خدمت شوم ! همانجا لباس خدمت دادند و به نگهباني فرستادند . اينک بيست و نه سال است که افتخار خدمتگزاري بي بي را دارم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 00:57
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifاهدايي لباس به خدامhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يکي از خادمين افتخاري به نام آقاي احمد پويان مهر ، نقل مي کردند : شبي در عالم رؤيا ديدم که از يکي از مسئولين کفشداري خواستم که به من لباس خادمي بدهد . اما به گوش خودم شنيدم که حضرت معصومه (س) فرمودند : لباس خادمي توسط يکي از خادمين به شما داده مي شود . از خواب بيدار شدم . اذان صبح را شنيدم . بعد از اينکه نوبت شيفتم فرا رسيد ، آقاي بلوروند ، سر شيفت خادمين کفشدار لباسي به من داد و گفت : اين لباس خادمي حضرت معصومه (س) را بگير و به کفشداري برو و انجام وظيفه کن .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 00:58
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifنجات ازحبس نفسhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي سعيدي خدمتگزار آستانه مبارکه حضرت معصومه (س) و مسؤول صندوق نذورات مي گويد : يک شب دخترم دچار خفگي شديد شد ، طوري که تمام اهل خانه از زنده ماندنش قطع اميد کردند . سراسيمه خودم را به حرم رساندم و عرض کردم : بي بي جان !اين وقت شب کسي را ندارم . خودت عنايتي کن و بچه ام را به من برگردان . وقتي به منزل بازگشتم ، ديدم دخترم صحيح و سالم نشسته ، و حال طبيعي اش را بازيافته است . چندين سال بعد از اين ماجرا همين فرزند دخترم ، از ماشين سقوط کرد و حدود ده متر روي زمين کشيده شد . زخم و جراحت به حدي بود که اميدي به زنده بودنش نبود . از حضرت معصومه (س) خواستم که بچه ام سالم بماند و طوري نشود . به برکت بي بي ، زخمها هر چه سريع تر خوب شد . دخترم در حال حاضر ، صاحب زندگي خوبي است . آقاي سعيدي در ادامه مي گويد : من تمام زندگاني خود را مديون حضرت مي دانم . در يکي از شبها خودم مبتلاي تنگي نفس بودم . لحظه اي در خواب جان به گلويم رسيد و احساس کردم که خواهم مرد . در همان حال عرض کردم : اي فاطمه معصومه (س) ! اگر در اين سي سال ، بدرستي براي شما خدمت کرده ام و از من راضي هستيد ، جانم را نجات دهيد . طولي نکشيد که نفسم آزاد شد و از مرگ نجات يافتم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 01:01
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifعنايت آيت ا... مرعشي به خادمينhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي سعيدي ، از خادمين حرم مطهر مي گفتند : به پول زيادي نياز داشتم . صبح براي اقامه نماز درب حرم را باز کردم . حضرت آيت ا... العظمي مرعشي نجفي (ره) وارد حرم مطهر شدند . وقتي سجاده ايشان را پهن مي کردم آقا مبلغي را دست من گذاشتند . وقتي نگاه کردم ، ديدم همان مبلغ مورد نياز من است . به آقا عرض کردم : از کجا مي دانستيد من به پول احتياج دارم ؟ فرمودند : پنجاه سال است که در اين خانه هستم . حضرت معصومه (ع) غريب است . تا مي تواني خوب خدمت کن .


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 01:04
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفاي خادم از بيماري قلبيhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

جناب آقاي غلامحسين کريمخاني ، نقل مي کرد : از مهرماه سال 1341 شمسي ، که شانزده سال داشتم ، به افتخار خدمتگزاري در دفتر هداياي شماره يک ، واقع در صحن اتابکي نايل شدم و پس از سي و هفت سال بازنشسته شدم . اميدوارم خدمت ناقابل بنده را به لطف و کرم خود قبول کند و در آخرت هم مورد لطف و شفاعت خود قرار دهد . دارم از حضرت معصومه (س) طمع روز جزا که شفيعم شود از لطف کرم نزد خدا آقاي کريمخاني در ادامه نقل مي کند : روز بيست و پنجم دي ماه 1375 شمسي ، مصادف با پنجم ماه مبارک رمضان ، ساعت يازده شب ، دچار سکته قلبي شديد شدم . فوراً مرا به بيمارستان کامکار بردند . چون در اطاق سي . سي . يو تخت خالي نبود ، به من اکسيژن وصل کردند و فوراً مرا به بيمارستان خرمي منتقل کردند . از قرار معلوم ، پسر کوچکم با دوچرخه تا ميدان سعيدي قم دنبال آمبولانس مي آيد و از آنجا به بعد ماشين را پيدا نمي کند . با خود مي گويد : رفتن من به بيمارستان چه سودي دارد ؟ بنابر اين خدمت حضرت معصومه (س) بر مي گردد و در همان لحظاتي که بنده زير دستگاه شوک بود ، متوسل به حضرت معصومه (س) مي شود و عرض مي کند : پدرم متجاوز از سي سال است که افتخار خدمتگزاري شما را دارد . خودت از خدا بخواه که پدرم شفا بگيرد . صبح آن روز آقاي سيد حسن کشفي که در آن زمان رئيس انتظامات حرم بودند ، با بيمارستان تماس گرفتند . و چون بيمارستان هيچ اميدي به زنده ماندن من نداشت ، به او جواب رد داده بود . سرانجام حضرت معصومه (س) مرا مورد لطف خود قرار داد و با اينکه سه مرتبه دچار ايست قلبي شدم ، خوشبختانه حضرت معصومه (س) مرا از مرگ نجات داد .

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 01:05
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif28 گرم طلا به واسطه تو لد فرزندhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي سعيدي ، از مسئولين صندو ق نذورات نقل مي کند : روزي در دفتر نذورات نشسته بودم . خانمي آمدند و سلام کردند . جواب دادم . آن خانم از داخل کيفش بسته اي در آورد که معلوم شد يک گردنبند طلا به وزن 38 گرم است . فکر کردم مي خواهد امانت بگذارد و به حرم مشرف شود ، ولي گفت : از حضرت فاطمه معصومه (س) خواسته بودم که اگر بچه دار شويم ، تمام طلاهاي خود را به حرم حضرت معصومه (س) اهدا کنم . بعد از سالها بچه دار شديم ، اما بچه متولد شده ، از ناحيه سر فلج است . به بي بي دو عالم عرض کردم که من بچه سالم مي خواهم . طولي نکشيد که ناراحتي بچه خوب شد . الان بچه ما صحيح و سالم است و آمده ام تا نذرم را ادا کنم . آقاي سعيدي ادامه مي دهد : وقتي هدايا را به انبار تحويل مي دادم ، مسئولين انبار از اهداي اين همه طلا از سوي زني که ظاهري بسيار ساده و بي آلايش ، ولي قلبي مملو از ايمان و اعتقاد به کريمه اهلبيت (س) داشت ، بسيار متعجب بودند .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 01:08
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifنقش صلواتhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي طاهري ، از خادمين آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) نقل مي کردند : يک روز در مسجد اعظم ، روضه بود . قرار بود به شرکت کنندگان چاي بدهيم . حدود صد و بيست ليتر آب جوش در اختيار داشتيم ، ولي حاصل کار ، چايي کمرنگ و نامناسب با مجلس روضه بود . به همين خاطر مسئولين از دادن چاي منصرف شدند . در اين حال بنده متوسل به حضرت معصومه (س) و امام حسين (ع) شدم و صلوات فرستادم و بعد به مسؤولين گفتم : آب جوش را بياوريد ! انشا ء ا... خود بي بي هم عنايت خواهد کرد . وقتي شير سماور را باز کردم ، چاي پررنگي حاصل شد و ما به تمام مردم حاضر در مسجد چاي داديم و با اين حال مقداري از آن باقي ماند و ما به زوار دور ضريح مطهر هم چاي داديم . من در تمام عمرم ، چايي به آن طعم و بوي خوب نديده بودم ، چايي که بي شک به برکت صلوات حاصل شده بود .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 01:10
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifآوردن بزغاله پاي ضريح مطهرhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي غلامحسين کريمخاني ، از مسؤولين صندوق نذورات ، نقل مي کردند : در سالي که اسيران به وطن بازگشته بودند ، قبل از ظهر در صندوق هدايا مشغو ل کار بودم که مأمور کفشداري صحن عتيق آمدند و به بنده گفتند : شخصي يک رأس بزغاله آورده است و مي خواهد آن را به داخل حرم پاي ضريح مطهر ببرد . اجازه مي دهيد ؟ گفتم : چه اشکالي دارد ؟ حيوان حلال است . مي توانيد ببريد . نزد آورنده بزغاله رفتم و با او صحبت کردم . در خلال صحبتش شروع به گريه کرد و گريه اش حدود ده دقيقه به طول انجاميد . مي گفت : پسرم چند سال بود که در جنگ اسير شده بود و هيچ نامه و خبري از او به دست ما نمي رسيد . چند روز قبل که اسيران آزاد شدند ، به حضرت معصومه (س) عرض کردم : اگر پسر من هم جز ء اين اسيران باشد ، يک رأس بزغاله پاي ضريحت مي آورم ! خوشبختانه فرزندم بازگشت و من طبق نذري که کرده بودم ، بايد بزغاله را به پاي ضريح مي بردم که امروز اين کار را انجام دادم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 01:12
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifيک ساعت تأخير و نجات از مرگhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي غلامحسين کريمخاني ، از مسئولين صندوق نذورات نقل مي کردند : در سال 1357 شمسي ، يک زائر همداني مبلغ چهارهزار تومان به عنوان امانت به دفتر هدايا سپرد . صبح روز جمعه ساعت هشت که به سر کار آمدم ، همکارم آقاي يزداني گفت : زائر همداني ، امانتي خود را مي خواهد ، در حالي که کليد صندوق مفقود شده است ! هر چه جستجو کرديم کليد را پيدا نکرديم . بنده شروع کردم به تجسس . قدري بعد ، در حالي که زير ميز را مي گشتم ، در جايي بالاي صندوق امانت ، سنجاقي يافتم که کليد صندوق به آن آويزان شده بود ، در صورتي که سابقه نداشت کسي از مسئولين ، کليد صندوق را آنجا بگذارد . بالاخره پول زائر همداني را داديم و ايشان گفت : من بليت همدان داشتم و با گم شدن کليد ، بليت من هم باطل شد . ايشان رفتند و بعد از يک هفته آمدند و به من گفتند : مرا مي شناسي ؟ گفتم : نه. گفت : من همان شخص همداني هستم که هفته قبل پولم را به امانت داده بودم و کليد مفقود شد . وقتي به اتوبوسراني رفتم ، اتوبوس رفته بود . به ناچار ، بليت خود را عوض کردم و با ماشين ديگري به همدان رفتم . چند ساعت بعد اين خبر به گوشم رسيد که اتوبوس اول در بين راه تصادف کرده ، تمام سرنشينان آن کشته شده اند ! اين هفته به قم آمدم تا از حضرت معصومه (س) بابت عمر دوباره اي که به من دادند ، تشکر و قدرداني کنم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 01:15
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفاي زخم معده خادم افتخاريhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يکي از خدمتگزاران آستانه مقدسه به نام آقاي براتي نقل مي کردند : در سنوات جنگ تحميلي ، مدتي در منطقه جنوب مشغل انجام وظيفه بودم . در آن مقطع به علت مشخص نبودن وعده هاي غذايي و تغذيه نامناسب ،دچار زخم معده و خونريزي شدم و اين حالت در پشت جبهه هم ادامه يافت ، طوري که قادر به گرفتن روزه نبودم . پزشک معالجم گفت : به هيچ وجه حق روزه گرفتن نداري . حتي بايد بين هر وعده غذا چند بار غذا بخوري . من در کرج ساکن بودم و گهگاه براي ديدن و عيادت از پدر همسرم که در قم زندگي مي کرد به اين شهر مي آمدم . در سال 1374 شمسي ، ايشان فوت کردند و براي تدفين و مراسم ختم او به قم آمديم . در خلال چند روزي که در قم بودم ، به علت ناراحتي معده و عدم برنامه غذايي منظم ، بار ديگر دچار خونريزي شدم ، طوري که فشارم به شش رسيده بود . گلبول هاي قرمزم کم شد و پزشک مرا از خوردن هر نوع ميوه و غذاي مختلف منع کرد . خلاصه ، از اين همه سختي و ناراحتي خسته شده بودم . در روزهاي اقامت در قم ، روزي به همسرم گفتم : مي خواهم به حرم بروم تا شايد شفايم را از خانم فاطمه معصومه (س) بگيرم . در حرم مطهر حدود دو ساعت با خانم درد دل کردم . نماز و زيارت خواندم و عرض کردم : خانم ! امروز که به خانه مي روم هر نوع غذايي که تهيه شده باشد ، مي خورم ! بايد مرا شفا بدهي تا از اين همه سختي نجات يابم . به منزل که آمدم ، ديدم نهار آبگوشت همراه با ترشي است . يک کاسه آبگوشت جلوي خود کشيدم . همسرم و تمام اقوام تعجب کرده بودند و مي گفتند : مگر قصد خودکشي داري ؟ گفتم : ديگر به دکتر مراجعه نمي کنم . اگر مردم خودم باعث مرگم هستم و لزومي ندارد شما نگران باشيد . آبگوشت را خوردم . مقداري ترشي هم خوردم . بعد ا زغذ ا چند تا چاي و در آخر هم چند ميوه به عنوان دسر خوردم . خلاصه ،گذشته ها را هم جبران کردم ! از آن روز به بعد هيچ گونه ناراحتي در ناحيه معده و روده نداشته ام . به پاس شفاعت بي بي از کرج به قم منتقل شدم و در حال حاضر ، در روزهاي يکشنبه افتخار خدمتگزاري او را دارم .

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 01:16
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifديدن شرح حال واقعي قبر حضرتhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي احمد پويان مهر يکي از خادمين افتخاري در کفشداري نقل مي کردند : در سال 1376 شمسي ، شبي در خواب ديدم که در حرم مطهر به داخل زيرزميني مي روم که پله هاي متعددي داشت که به قبر مطهر منتهي مي شد . به من گفتند که نيم ساعت فرصت داري که در اينجا باشي . وقتي به قبر نزديک شدم ، خودم را روي آن انداختم و گريه کردم . ديدم افرادي در حال ترميم قبر هستند و دور آن را با سنگ مرمر خالي از نوشته اي مرمت مي کنند . مشغول نماز و عبادت شدم و نيم ساعت بعد هم به من اطلاع دادند که وقتم تمام شده است . از خواب بيدار شدم و به حرم آمدم . آن روز مصادف با شهادت امام رضا (ع) بود . ماجرا را با آقاي عدالت مسؤول کفشداري در ميان گذاشتم . ايشان در حالي که اشک در چشمانشان حلقه زده بود ، خواب من و ماجراي ترميم قبر را تأييد کردند . گفتني است : آقاي پويان مهر از بيماري صرع به سختي رنج مي برد و سلامتي خود را از بي بي خواسته بود . بيماري آقاي پويان مهر به حدي بود که پزشکان وي را جواب کرده بودند . او قادر به حرف زدن نبود و حافظه خود را از دست داده بود . اما به لطف کريمه اهلبيت (س) شفا گرفتند و بحمدالله رو به بهبودي رفتند ، تا آنجا که هم اکنون در کفشداري حرم مطهر حضرت معصومه (س) مشغول خدمت هستند .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 01:17
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفاي همسر خدامhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي کريمخاني نقل مي کردند : در سال 1359 شمسي ، همسرم به ناراحتي اعصاب و عفونتهاي شديد داخلي مبتلا شد . چند ماه مشغول مداوا بوديم . هر چقدر به دکتر مراجعه کرديم ، نتيجه اي نگرفتيم . در روز سي ام شهريور آن سال ، حال ايشان به حدي وخيم شد که در بيمارستان نکويي قم بستري شد . در همان حال ، من خودم را با عجله به حرم مطهر حضرت معصومه (س) رساندم و عرض کردم : بي بي جان ! من داراي چند فرزند خردسال هستم . تو را به پدرت موسي بن جعفر (ع) ا زخدا بخواه که عيال بنده شفا بگيرد و به سر زندگي برگردد . مدتي بعد حال ايشان بهتر شد و در نهايت به کلي کسالتش رفع گرديد .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 01:20
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifنتيجه يک بي احتياطيhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يکي از خادمين افتخاري به نام آقاي غلام عباس صالحي مي گويد : يکي از روزهاي 1374 شمسي بود . داشتم به همراه يکي از خادمين ، موکتهاي داخل صحن بزرگ را براي اقامه نماز پهن مي کردم . فصل تابستان بود و داخل صحن خيلي شلوغ بود . پهن کردن موکتها خيلي مشکل بود و تراکم زوار اجازه اين کار را از ما گرفته بود . لذ ا با يا الله گفتن و سر و صدا و امر و نهي ، اقدام به اين کار مي کرديم . درهمان حال که يک طرف موکتي را گرفته بودم و مي خواستم روي زمين پهن کنم ، يک زوج جوان از روي موکت پريدند . مرد از روي موکت گذشت ،ولي خانم جوان ، با زانو به زمين خورد و شروع به گريه کرد ! او از ناحيه پا به شدت احساس ناراحتي مي کرد . من از لحاظ عاطفي در تنگناي سختي قرار گرفته بودم که تحمل آن برايم خيلي سخت بود . هر چه آن خانم بيشتر گريه ميکرد ، احساسات من بيشتر جريحه دار مي شد . در اصل من هيچ تقصيري نداشتم و کار من عمدي نبود . اضطراب تمام وجودم را فرا گرفته بود . با خودم گفتم : نکند اين خانم مرا نفرين کند ، يا اينکه مشکل خاصي برايش پيش بيايد ، يا حامله باشد ! و هزاران سؤال ديگر. همانجا رو به گنبد حضرت معصومه (س) کردم و گفتم : بي بي جان ! مرا ببخشيد ! خطاي مرا عفو فرماييد . بعد در حالي که بغض گلويم را فشرده بود ، از مرد و زن جوان خواستم که مرا ببخشند . آنها وقتي حالت چهره مرا ديدند و متوجه شدند که قصدي نداشته ام ، با حالتي رضايت بخش گفتند : اشکال ندارد . شما بفرماييد . حدود نيم ساعت بعد از اين ماجرا به دفتر صحن آمدم و کفشهايم را در آوردم تا کمي رفع خستگي کنم . ده دقيقه بعد وقتي نگاه کردم ، کفشهايم نبود هر چه اطراف را جستجو کردم اثري از کفش نبود و به جاي آن يک جفت کفش پاره بود . و پارگي اش در حدي بود که نمي شد حتي چند قدم با آن راه رفت ! متوجه شدم که حضرت در مورد خطايي که چند ساعت پيش اتفاق افتاده بود ، تنبيه ما را به اين صورت تقليل دادند و با خود گفتم : اين يک تنبيه اخلاقي بود که خانم مرا مورد بازخواست قرار دادند . با همان کفشها به منزل رفتم . همسرم گفت : پس کفشهايت کو ؟ جريان را تعريف کردم . مدتها آن کفش را در منزل نگه داشتم ، تا اينکه کفشهاي خودم پيدا شد ، ولي هرگز آنها را قبول نکردم و نپوشيدم . تا اين يک درس و عبرتي باشد ، و بدانم در چه مکان و جايگاهي خدمت مي کنم ،و مراقب اعمال و رفتار خود باشم .

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 01:24
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifخادمي که سختگير بودhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

آقاي غلام عباس صالحي خادم افتخاري حرم مطهر حضرت معصومه (س) مي گو يد : اوايل خدمت من د ر آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) مصادف با ماه محرم بود . در اين ايام ، دسته هاي عزاداري وارد صحن بزرگ مي شدند و به سر و سينه مي زدند . ما از طرف دفتر انتظامات ، مأمور شديم تا در جلو جايگاه ،روبروي ايوان آينه حضور داشته باشيم . هر دسته يا هيئت که وارد صحن مي شدند ، يک نفر مداح مربوط به آنها به همراه سرپرست هيأت ، به بالاي جايگاه مي رفتند . در دسته کربلايي ها ، سيدي بود که به اصرار مي خواست بالاي جايگاه برود . چون دو نفر از آن هيأت بالاي جايگاه بودند ، به سيد مزبور تذکر دادم که بالا نرود ، ولي او توجهي نکرد و به اجبار مي خواست بالا رود . من دست خود را روي شانه او قرار دادم و از بالا رفتنش جلوگيري کردم . درهمين حال يکي از مسئولين انتظامات که بيسيم همراه داشت ، به من اشاره کرد که بگذارم او هم بالا برود . وقتي سيد ، بالا رفت ، نگاه معناداري به من کرد . متوجه شدم که از دست من خيلي ناراحت است ، اما من تقصيري نداشتم : مأمور بودم و معذور ! تا ساعت يازده شب در حرم بوديم و بعد از آن به منزل آمدم . بعد از حدود نيم ساعت خوابيدم . در عالم خواب ديدم بچه ام در استخر بزرگي افتاده و در حال غرق شدن است . خواستم داخل استخر بروم ، اما دستي از غيب پاي مرا در هوا گرفته بود و رها نمي کرد . شاهد غرق شدن فرزندم بودم و از دستم کاري ساخته نبو د . هر چه داد و فرياد زدم ، کسي به کمکم نيامد . هنگامي که آويزان بودم با خودم گفتم : خدايا ! مگر من مرتكب چه خطايي شده ام که بايد شاهد غرق شدن فرزندم باشم ؟ لحظه اي با خود گفتم : شايد مزاحم کسي شده باشم که دستي مانع نجات فرزندم شد ه است در همين حال پايم رها شد . به داخل استخر رفتم و ديدم فرزندم با شنا کردن ، خودش را به آن طرف استخر رسانده است . از آب بيرون آمدم و از خواب بيدار شدم . متوجه شدم که بايد در رفتار و کردار خودم در حرم مطهر و در جوار حضرت معصومه (س) تجديد نظر کنم .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 01:29
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifبهبودي پارگي عصب سياتيکhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يکي از خدمتگزاران حرم مطهر و از کفشداران افتخاري آستانه مقدسه به نام سيد علي مير يونسي نقل مي کردند : چند سالي است که در حرم مطهر حضرت معصومه (س) خدمت مي کنم . در يک حادثه تصادف ، پاي فرزندم از ناحيه استخوان زانو و کشکک ران ، آسيب و مورد عمل جراحي قرار گرفت . بعد از عمل و بازکردن آتل متوجه شديم که عصب پاي پسرم آسيب ديده است . نزد جراح ارتوپد رفتم . وقتي که معاينه کرد ، گفت : بايد نوار عصب گرفته شود . نوار تهيه شد . دکتر معالج گفت : عصب سياتيک او قطع شده و بايد پيوند داده شود . لحظه اي يأس و نااميدي سراپاي وجودم را گرفت . گفتم : يک بچه يازده ، دوازده ساله با قطع شدن عصب سياتيک مشکلات زيادي را براي ما به وجود خواهد آورد . با معرفي دکتر مشيرآبادي (دکتر ارتو پد ) نزد دکتر ستوده ، جراح اعصاب رفتيم . دکتر ستوده با مشاهده نوار عصب و معاينات دقيق گفت : عصب سياتيک آسيب ديده است و بعد از پانزده روز فيزيوتراپي بايد مجدداً نوار عصب گرفته شود . در همين فاصله که دکتر انجام فيزيوتراپي را تجويز کرده بود ، در حرم مطهر حضرت معصومه (س) ، از همکاران کفشدار خواستم که از حضرت بخواهند فرزندم شفا بگيرد . مداح اهلبيت (ع) آقاي عرب نژاد مرتب براي او ختم اَم من يجيب مي گرفت و از خانم شفاي بچه را مي خواست . خودم نيز با زبان قاصر از حضرت کمک مي طلبيدم . به لطف و عنايت بي بي و دعاي خير عزيزان خادم و مداحان اهلبيت (ع)، تا کنون بدون عمل چراحي ، بهبودي نسبي حاصل شده است . اميدوارم تمامي بيماران شيعه ، شفاي کامل يابند .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 01:30
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشفاي فرزند خادمhttp://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يکي از خادمين کفشدار به نام آقاي سيد علي اصغر علوي از اهالي آذر شهر ساکن قم نقل مي کردند : فرزند هشت ساله اي دارم که مدتها قبل ، موهاي سر و ابروهايش مي ريخت و رنگ سر و صورتش زرد مي شد . هر کس او را مي ديد ، اين حالت را به عيب و بيماري خاصي نسبت مي داد . بارها به دکتر مراجعه کردم ، ولي بهبودي حاصل نمي شد . آمپولهاي تجويزي از سوي دکترها ، علاوه بر هزينه مالي ،کمياب بود و به ناچار ، از بازار آزاد تهيه مي کردم . تزريق آمپولها فقط بايد توسط پزشک متخصص انجام مي شد و هزينه هر تزريق ، هفتصد تومان بود که براي من که يک کارگر هستم ، مخارج مالي سنگيني را در پي داشت . روزي يکي از نسخه هاي دارو را به يکي از همکاران خادم به نام آقاي طالبي دادم و از او خواستم که داروها را براي بچه ام تهيه کند . مدتي گذشت . ماه مبارک رمضان فرا رسيد و از طرف حرم مطهر ، خادمين و خانواده هاي آنان را براي افطاري به حرم دعوت کردند . در روز دعوت ، بچه ام را هم با خود بردم . آقاي طالبي وقتي که بچه را ديد گفت : داروها را براي ايشان مي خواستيد ؟ گفتم : بله . گفت : تو که در حرم حضرت معصومه (س) کار مي کني ، برو شفاي او را از حضرت بگير . در آن لحظه دلم به حدي شکست که بغض گلويم را گرفت و احساس خفگي کردم ، وضو گرفتم و دو رکعت نماز در حرم مطهر خواندم و با بي بي صحبت کردم و گفتم : يا از خدا بخواه او را شفا بدهد ، يا مرگش را بخواه ؛ چون از اين ساعت به بعد ديگر او را نزد دکتر نخواهم برد . آن روز سپري شد و تا امروز که فرزندم سيزده سال دارد ، به پزشک مراجعه نکرده ام . در حال حاضر کاملاً موهاي سر و ابرو و مژه هايش طبيعي است و شفاي کامل حاصل شده است.
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 01:33
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gifشما خادم نيستيد !http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_244.gif

يکي از خادمين حضرت ، به نام آقاي حسين کريمي ، اينگونه از کرامات حضرت معصومه (ع) نقل مي کند : دو فرزند دخترم در يکي از مدارس قم درس مي خواندند . مدير آنها خانم مشکاتي بود . من نيز اکثر اوقات در نظافت کلاسها به ايشان کمک مي کردم . يک بار خانم مدير نزد من آمد و ابراز کرد : ديشب خواب ديدم وارد حرم مطهر حضرت معصومه (ع) شده ، به کفشداري رفتم . خانم محجبه اي سمت راست درب طلا ( ايوان عتيق ) ايستاده بود و خدمتگزاران و خادمين خود را که در حال نظافت بودند نظاره مي کرد . آن خانم رو به من کرد و گفت : شما جزو اين خادمين نيستند . برويد بيرون ! من به خود آمدم و گفتم : من جز خدمت به فرزندان مردم در جهت پيشرفت علم و تحصيل و ايجاد زمينه علمي براي آنها ، کار ديگري انجام نداده ام که اين چنين مورد بي اعتنايي اين خانم قرار گرفتم . همين خواب شب بعد هم براي من تکرار شد . هر چه فکر کردم ، عقلم به جايي راه نبرد . به فکر افتادم که نکند شما که خدام فاطمه معصومه (ع) هستيد ، از دست من دلخوريد که چرا علاوه بر نظافت کلاسها که به عهده شماست ، هزينه تحصيل دو فرزند شما را هم گرفته ام . مي خواهم اين هزينه را به شما بازگردانم تا شما از من راضي باشيد و حضرت معصومه (ع) هم ان شاءا... از من راضي شوند . آقاي حسين کريمي در ادامه مي گويد : بنده به خانم مدير گفتم من در نظافت کلاسها با ميل و رغبت خود کار مي کنم و هزينه اي را که به شما پرداخته ام ، از روي ميل خودم بوده است . اميدوارم حضرت معصومه (ع) نيز از شما راضي باشد .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

شكوه انتظار
15-10-2010, 01:36
http://valasr.ir/uploads%5Cpictures%5Clarg%5C399.JPG


http://ayehayeentezar.com/images/icons/goleroz1..gifپایانhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/goleroz1..gif