PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ###حق و باطل###



عهد آسمانى
13-10-2010, 13:38
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/58963490100979890162.gif





حق و باطل (به ضميمه احيای تفكر اسلامی)
اثر متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
http://www.ghadeer.org/author/motaha...s/fehrest.html (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/fehrest.html)


https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/06873750264667491223.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:39
مقدمه (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/1.html#link5)
حق و باطل (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/1.html#link7)
حق و باطل در جهان هستی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/1.html#link9)
حق و باطل در جامعه و تاريخ (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/1.html#link13)
اصول فلسفه تاريخ ماركس :
1 - نفی فطرت و غريزه (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/1.html#link20)
2 - اصالت اقتصاد (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/1.html#link21)
تز اصلاحی و علمی بودن ماركسيسم (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/1.html#link27)
چرا ماركسيستها تاريخ را تاريك معرفی می‏كنند ؟ (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/1.html#link31)
نظريه اسلام (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/1.html#link34)
نگاهی به قرآن (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/2.html#link37)
نمود داشتن باطل و اصيل بودن حق (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/2.html#link49)
طفيلی بودن باطل و استقلال حق (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/2.html#link52)
غلبه ظاهری باطل و پيروزی نهايی حق (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/2.html#link61)
احياء تفكر اسلامی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/3.html#link65)
اقبال و احياء فكر دينی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/3.html#link67)
روح اسلامی در مسلمين مرده است (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/3.html#link76)
منطق ماشين دودی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/3.html#link81)
همبستگی ، يكی از علائم حيات (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/3.html#link82)
تفكر ديروز و امروز مسلمين درباره ميزان تأثير عمل در سعادت انسان (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/3.html#link95)
آسيب شناسی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/3.html#link96)
ريشه‏های آسيب ديدگی طرز تفكر اسلامی ما (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/3.html#link96)
عمل ، تكيه گاه تعليم و تربيت اسلامی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/3.html#link97)
نقش امويها در پيدايش اين آسيب (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link98)
چرا فكر تحقير عمل پيدا شد (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link99)
ايمان چيست ؟ (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link100)
فكر مسخ شده (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link109)
مسئله بست (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link110)
تفكر زنده و تفكر مرده (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link117)
حيات بدن و حيات روح (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link118)
فطرت يا هسته حيات انسانی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link119)
زندگی يعنی بينايی و توانايی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link120)
خود زندگی غير از شرايط زندگی است (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link121)
حس اعتماد به نفس (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link122)
توكل ، مفهومی زنده كننده و حماسی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link125)
توكل مسخ شده و وارونه (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link125)
زهد در اسلام (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link126)
زهد منفی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link126)
زاهد به كم قناعت می‏كند ولی هر كم قناعتی زاهد نيست (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link127)

http://www.askquran.ir/attachment.php?attachmentid=9187&d=1233493612

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:40
مسئله ولايت از قبل جائر (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link129)
زهد ، قدرت روحی است نه ضعف اقتصادی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link129)
زاهدهای ما ، هم ضعف اخلاقی دارند و هم ضعف اقتصادی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link130)
حضرت علی ( ع ) و كارهای توليدی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/4.html#link131)
تفكر اسلامی درباره زهد و ترك دنيا (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link137)
زهد و ترك دنيا (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link138)
آيا زهد يعنی بی‏رغبتی طبيعی ؟ (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link139)
برداشت غلط ديگر از زهد (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link145)
مفهوم واقعی زهد (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link148)
هدفهای زهد اسلامی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link149)
حديث حضرت علی ( ع ) در فلسفه زهد (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link152)
فلسفه زهد در تفكر اسلامی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link157)
داستان امام صادق ( ع ) در خصوص همدردی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link162)
زهد به خاطر آزادی و آزادگی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link163)
شرايط ضروری طبيعی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link163)
شرايطی كه در اختيار انسان است (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link164)
عادت ، دلبستگی می‏آورد و دلبستگی ، اسارت (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link164)
آزادگان ، همواره می‏خواهند ساده زندگی كنند (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link165)
فلسفه سبكبالی و سادگی در زندگی رهبران (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link165)
تعينات يا قيد و بندها و اسارتها (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link166)
زهد و مقتضيات زمان (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link169)
زهد برای درك لذتهای معنوی (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link173)
زهد عارف از نظر بوعلی‏سينا (http://www.ghadeer.org/author/motahary/37/pages/5.html#link175)

http://shiaupload.ir/images/p17mfuq0olsmflhbas2a.gif

http://shiaupload.com/images/dunugabdehdk7vwi6506.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:40
http://shiaupload.ir/images/63981198376016675592.gif

«مقدمه»


كتاب حاضر از دو بخش تشكيل شده است بخش اول آن تحت عنوان " حق و باطل " است كه تلفيق شده پنج گفتار استاد شهيد مرتضی مطهری در همين‏ زمينه می‏باشد كه سه گفتار آن در يك مدرسه دينی واقع در دماوند ايراد شده‏ و دوتای ديگر ، قسمتی از بحثهای آن شهيد سعيد تحت عنوان " فلسفه تاريخ‏ " است كه در منزل ايشان تدريس می‏شد تاريخ ايراد اين پنج گفتار به سال‏ 56 باز می‏گردد
بخش دوم اين كتاب ، " احياء تفكر اسلامی " نام دارد كه مجموع پنج‏ سخنرانی استاد تحت همين عنوان در حسينيه ارشاد می‏باشد گفتار اول اين‏ بخش در تاريخ 1349 / 2 / 7 به مناسبت يادبود اقبال لاهوری و چهار گفتار ديگر هر يك به فاصله يك هفته از گفتار قبلی ايراد شده‏اند
در تنظيم اين كتاب ، هيچ دخل و تصرفی از سوی ويراستار در اصل مطلب‏ نشده و تنها در برخی موارد ، اصلاحات اندك عبارتی صورت گرفته است به‏ طوری كه حالت گفتاری مطالب بخصوص در بخش دوم كتاب كه احتياج به‏ تلفيق نداشته ، حفظ گرديده و شيرينی كلام استاد محفوظ مانده است اميد است كه اين اثر نيز همچون ديگر آثار آن متفكر شهيد در اشاعه معارف‏ اسلامی و استحكام پشتوانه فرهنگی انقلاب اسلامی مفيد افتد
انتشارات صدرا

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:40
حق و باطل



بسم الله الرحمن الرحيم از مباحث مهم جهان بينی ، بحث حق و باطل است . اين بحث كه در قرآن‏ نيز به كرات از آن سخن به ميان آمده است ، در دو قلمرو مورد توجه و بررسی قرار می‏گيرد : . 1 در جهان هستی . 2 در جامعه و تاريخ اين مقاله بيشتر به قسمت دوم‏ توجه دارد ، هر چند كه خلاصه ای از بحث حق و باطل در جهان هستی نيز در آن‏ مطرح می‏شود


حق و باطل در جهان هستی
آيا نظام عالم نظام حق است ؟ نظام راستين است ؟ نظامی است آنچنان كه‏ بايد باشد ؟ آيا هر چيزی در اين نظام كلی در جای خود قرار دارد ؟ يا نه ، نظام باطل است ؟ در عالم هستی باطل راه دارد ؟ چيزهائی هست كه نبايد باشد ؟ كل نظام پوچ و بی‏هدف و بی‏غايت است ؟


در برابر اين پرسشها و نظاير آن انديشمندان و متفكران چند دسته شده اند : عده ای نظر اول را برگزيده اند و برخی نظر دوم را ، و گروهی ديگر به نظری متفاوت با هر دو دسته قبلی معتقد شده اند بعضی‏ فيلسوفان و از آن جمله اكثر ماديين نسبت به جهان ( و نيز نسبت به انسان‏ ) بدبين بوده اند و جهان را در مجموع خود يك امر نبايستی و نامطلوب و كور و كر و بی‏هدف می‏دانسته اند در مقابل ، الهيون و مكاتب الهی و خصوصا اسلام بطور قاطع و صريح خلقت عالم را بر حق می‏دانند و آن را عين خير و نيكی و حسن می‏شمارند و برآنند كه هيچ كاستی و زيادتی در آن راه ندارد و باطل و لغو و بازيچه نيست ، و هيچ امر نبايستی در نظام جهان هستی وجود ندارد : « الذی احسن كل شی‏ء خلقه (1) ، ربنا الذی اعطی كل شی‏ء خلقه »(2) : پروردگار ما خلقت هر چيز را نيكو ساخت ، و هر آنچه لازمه خلقتش بود به او عطا كرد
نظريه سومين گروه اين است كه جهان ( و انسان ) تركيبی است از خير و شر ، نيمی مطلوب و نيمی نامطلوب است ، نيمی بايستنی و نيمی نبايستنی‏ است ما دوگانگی را در جهان می‏بينيم در اين عالم ، خير و شر ، حق و باطل‏ ، نقص و كمال ، مرض و سلامت ، مرگ و حيات ، بی‏نظمی و نظم ، ظلم و عدل‏ ، فساد و صلاح ، خرابی و آبادانی زياد به چشم می‏خورد اين دوگانگی نشانه‏ اين است كه در مبدأ و منشأ هستی دوگانگی وجود دارد ، زيرا امكان ندارد كه در آن واحد همه عالم از يك مبدأ و يك اصل ريشه گرفته باشد ، و در عين حال اختلاف و دوگانگی در آن وجود داشته باشد فكر ثنويت و دوگانگی‏ پرستی كه در ايران باستان رواج داشته ، از اينجا ناشی شده است كه برای جهان دو مبدأ قائل شده اند : مبدأ خير و نور و خوبی ، و مبدأ شر و ظلمت و بدی ، و معتقد شدند كه سپاهيان و نيروهای اين دو مبدأ يعنی سپاهيان يزدان و سپاهيان اهريمن همواره با يكديگر در نبرد و ستيزند گرچه نويد دادند كه‏ بالاخره در پايان جهان سپاهيان خير و نور بر سپاهيان شر و ظلمت پيروز خواهند شد ، سپاه شر و ظلمت شكست خواهد خورد و سپاه خير و نور باقی‏ خواهد ماند


پاورقی :
1 - سوره سجده ، آيه . 7

2 - سوره طه ، آيه . 50

http://shiaupload.ir/images/bet35ywltj755noywxso.gifhttp://shiaupload.ir/images/bet35ywltj755noywxso.gifhttp://shiaupload.ir/images/bet35ywltj755noywxso.gifhttp://shiaupload.ir/images/bet35ywltj755noywxso.gifhttp://shiaupload.ir/images/bet35ywltj755noywxso.gifhttp://shiaupload.ir/images/bet35ywltj755noywxso.gifhttp://shiaupload.ir/images/bet35ywltj755noywxso.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:40
گرچه بحث خير و شر را در كتاب " عدل الهی " به تفصيل شرح داده ايم‏ ، اما در اينجا نيز به مناسبت اشاره ای به آن می‏كنيم
در حكمت الهی اصالت در هستی با حق است ، با خير است ، با حسن و كمال و زيبائی است ، باطلها ، شرور ، نقصها و زشتيها در نهايت امر و در تحليل نهائی به نيستی‏ها منتهی می‏شوند ، نه به هستی‏ها شر از آن جهت كه‏ هست شر نيست ، بلكه از آن جهت كه منشأ نيستی در شی‏ء ديگری می‏شود شر است شرور ، ضرورتهائی هستند كه لازمه هستی خيرها و حق ها و به صورت يك‏ سلسله لوازم ذاتی لاينفك می‏باشند كه اصالت ندارند و در مقام مقايسه با حق ها و خيرها به منزله " نمود " هايی در مقابل " بود " ها هستند كه‏ اگر آن بودها بخواهند باشند اين نمودها هم قهرا بايد باشند



مسئله اصلی ، مسئله پيدايش ماهيت است كه به تبع وجود پديد می‏آيد هستی مطلق ، خير محض است كه هيچ شر و نقص و زشتی در آن راه ندارد در اين مرتبه از هستی كه مرتبه ذات حق است ، نه ماهيت در كار است و نه‏ نيستی اما مخلوقات الهی كه از او وجود يافته اند ضعف وجودی دارند ، چرا كه لازمه فعل بودن يك فعل ، تاخير از فاعل است و جز خدا كه فاعل عالی الاطلاق است ، همه مخلوقات فعل او محسوب می‏شوند و لذا ضعف و نقص دارند لازمه فعل بودن ، ماهيت داشتن‏ است و همين طور فعل فعل يك درجه از او نازل تر است به اين ترتيب‏ نيستی در عين اينكه اصالت ندارد در هستی راه پيدا می‏كند تا می‏رسيم به‏ عالم طبيعت يا ناسوت كه از نظر حكمای الهی ضعيف ترين و ناقص ترين‏ عوالم وجود است ، در اينجا نشانه های ضعف وجود كه به يك اعتبار نشانه‏ های ماهيت و نيستی است ، بيشتر پديدار می‏شود پس شر و باطل در عين حال‏ كه اصالت ندارد و از سنخ وجود نيست ، از لوازم لاينفك درجات پائين‏ هستی است
به اين ترتيب نظام هستی را اگر از آن جهت كه هستی است نظر كنيم ، باطل و ماهيت و نيستی در آن راه ندارد ، از بالا كه نگاه كنيم نور است ، اما از پائين كه نگاه كنيم سايه می‏بينيم ، سايه يك جسم لازمه جسم است كه‏ در عين اينكه اصالت ندارد ( و هر چه هست نور است ) ، اما به واسطه آن‏ جسم برای ذهن ما نمود پيدا می‏كند ، سايه چيزی نيست جز نبودن نور در يك‏ محدوده ، و بودن نور در اطراف آن
حكمت الهی همه چيز را در بسم الله الرحمن الرحيم خلاصه می‏كند ، می‏گويد ظهرالوجود بسم الله الرحمن الرحيم يعنی هستی به نام الله رحمان و رحيم به‏ ظهور می‏رسد و از يك ديد خيلی عالی ، عالم جز الله و رحمانيت الله و رحيميت الله چيز ديگری نيست تصور اين معنا مشكل است اما خيلی عالی و لطيف است و اگر انسان اين نكته را درك كرد بسياری از مسائل برای او حل‏ می‏شود در اين بينش ، عالم دو چهره دارد : چهره از اوئی و چهره به سوی اوئی ، چهره از اوئی‏ رحمانيت خداست و چهره به سوی اوئی رحيميت خدا ساير اسماء الهی ، اسمهای تبعی هستند ، درجه دوم و سوم اند خداوند ، جبار و منتقم هم هست ، اما اصالت از رحمانيت و رحيميت خداست صفات ديگر در واقع از اين‏ اسماء ناشی می‏شوند حتی قهر هم از لطف ناشی می‏شود ، آن اصالتی كه لطف‏ دارد ، قهر ندارد ديد توحيدی نمی‏تواند غير از اين باشد ، ديد واقعی فلسفی‏ هم همين است و هستی شناسی واقعی غير از اين نيست

http://shiaupload.ir/images/ceu5y2wrjh60g430r1r.gifhttp://shiaupload.ir/images/ceu5y2wrjh60g430r1r.gifhttp://shiaupload.ir/images/ceu5y2wrjh60g430r1r.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:41
http://i667.photobucket.com/albums/vv36/trixie122355/DIVIDERS/Animation9.gif



حق و باطل در جامعه و تاريخ



قسمت دوم بحث حق و باطل مربوط می‏شود به بشر و جامعه و تاريخ در اين‏ قلمرو كاری نداريم به كل عالم هستی كه آيا نظامش خير است ، كامل است ، احسن است يا نيست ، بلكه سؤال در خلقت خود بشر است كه اين چه موجودی‏ است ؟ يك موجود حق جو ، عدالت خواه ، ارزش خواه و نور طلب است يا برعكس يك موجود شرير ، مفسد ، خونريز ، ظالم و ؟ و يا آنكه انسانها برخی طرفدار حقند و برخی طرفدار باطل و اينها با هم در ستيزند ؟ در اينجا هم چند نظريه وجود دارد : يك نظر اين است كه انسان بحسب‏ جنس ، موجودی است شرور و بدخواه و ظالم كه جز قتل و غارت و دزدی و حيله و دروغ از او سر نمی‏زند ، طبيعت او شرارت است و فساد ، استثمار است و ظلم اگر هم در تاريخ بشر خير و اخلاق و ارزشهای انسانی ديده می‏شود ، اينها اموری جبری است كه طبيعت او را وادار می‏كند كه قدری چنين باشد درون انسان ، انسان را به بدی‏ می‏كشاند و گاهی جبر ، انسان را به خوبی دعوت می‏كند مثلا وقتی كه انسانها در مقابل طبيعت و حيوانات درنده قرار گرفتند متوجه شدند اگر با هم‏ قرارداد صلح اجباری نبندند نمی‏توانند از خودشان دفاع كنند ، لذا اجبارا بر خودشان تحميل كردند كه يك زندگی اجتماعی داشته باشند و با هم براساس‏ عدالت رفتار كنند چون نفع همه در آن است پس جبر بيرونی انسان را وادار كرد كه خوب باشد ، مثل دولتهای ضعيفی كه در مقابل يك دولت قوی ، پيمان‏ صلح و دوستی می‏بندند تا از شر او محفوظ بمانند و اگر روزی دشمن مشترك از بين رفت بين خودشان جنگ در می‏گيرد هر جمعی به آن دليل جمع است كه‏ مقابل يك ضد قرار گرفته ، يعنی اگر او نباشد اينها با هم خوب و متحد نيستند و اگر جمعی دشمنش را از دست بدهد به تفرقه بدل می‏شود ، دو گروه‏ می‏شوند و باز اگر يكی از اين دو گروه از بين رفت آن يكی دو دسته می‏شود و همين طور اگر ادامه پيدا كرد و دو نفر ماندند باز با يكديگر می‏جنگند و قوی تر می‏ماند ( اين مسئله همان داروينيسم اجتماعی است كه از نظريه‏ تنازع بقاء داروين ، وقتی كه آن را به غلط در مورد جامعه بشری تعميم‏ دادند ، حاصل شد )
بسياری از فيلسوفان ماترياليست دنيای قديم و شمار كمتری از ماترياليستهای دنيای جديد چنين نظريه ای داشته اند ، و با بدبينی كامل به‏ طبيعت بشر می‏نگريسته اند اينها بشر را قابل اصلاح نمی‏دانند و به تز اصلاحی‏ قائل نيستند و ارائه تز اصلاحی از نظر آنان معنا ندارد و مثل اين است كه‏ كسی برای عقرب قانون وضع كند تا خوب شود و كسی را نگزد ، حال آنكه :
نيش عقرب نه از ره كين است
اقتضای طبيعتش اين است
وقتی طبيعت عقرب گزندگی باشد ، قانون و تز وضع كردن معنا ندارد بشر هم همين طور ، تا وقتی روی زمين است شرارت خواهد داشت و اصلاح پذير نخواهد بود



اين متفكرين عموما به همين دليل خودكشی را تجويز می‏كنند ، می‏گويند چون‏ زندگی شر است و انسان هم شر است يك كار خير بيشتر در جهان نيست و آن‏ پايان دادن به شر زندگی است ، تا انسان از اين جهان پر شر و شور و دنيای‏ شر وجود خودش خلاص شود

http://www.askquran.ir/attachment.php?attachmentid=6252&stc=1&d=1224430040

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:41
http://shiaupload.ir/images/0hspiey1bc1qvhto9i6b.gif

اين تفكر انحرافی كه از فرنگی‏ها گرفته شده بود توسط صادق هدايت در ميان ايرانيان مطرح شد او هميشه در نوشته هايش چهره های زشت زندگی را مجسم می‏كرد ، مثل لجنزاری كه جز لجن و گنديدگی چيزی در آن نيست و كرمهائی در اين لجنزار ، زندگی كثيفشان را ادامه می‏دهند عاقبت هم تحت‏ تأثير حرفهای خودش خودكشی كرد در سالهائی كه كتابهای او طرفدار داشت ، غالب جوان های ايرانی كه خودكشی كردند تحت تأثير كتابهای او قرار داشتند مانی هم فلسفه اش در همين جهت بود كه زندگی شر است ، منتها به‏ ثنويت ميان روح و بدن قائل بود و می‏گفت بدن شر است ، زندگی مادی شر است ، روح در اين بدن حبس است پس هر كس بميرد يا خودكشی كند از شر زندگی رها خواهد شد ، مثل مرغی كه از قفس آزاد شده باشد پس هر چند او به زندگی ديگری قائل بود ولی اين زندگی را صد درصد شر می‏دانست ( 1 )
براساس اين بينش ، بشر به حسب غريزه موجود شريری است و شرارت جزء ذات و سرشت اوست ، از اول كه در اين دنيا آمده همين جور بوده ، الان هم‏ هست ، در آينده هم هر چه بماند همين است و غير از اين نيست ، اميد بهبود و آينده خوب برای بشريت خيال است
قرآن در مسئله آفرينش انسان در اين زمينه مطالبی دارد ، خداوند وقتی‏ اعلام كرد : « انی جاعل فی الارض خليفة »( 2 ) من خليفه و جانشينی در زمين قرار می‏دهم ، ملائكه با بدبينی نسبت به سرشت انسان ، اظهار داشتند : « ا تجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء »( 3 ) می‏خواهی در روی‏ زمين كسی را قرار دهی كه فساد می‏كند و خون می‏ريزد ؟ يعنی در سرشت اين‏ موجود جز فساد و خون ريزی چيزی نيست خداوند در جواب آنها فرمود ، « انی‏ اعلم مالا تعلمون » من چيزی می‏دانم كه شما نمی‏دانيد . يعنی آنها را تخطئه نكرد و نگفت كه دروغ می‏گوئيد ، بلكه گفت ورای آنچه شما می‏دانيد من چيزها می‏دانم ، شما يك طرف سكه را خوانده ايد ، شما عارف به حقيقت‏ موجودی كه من می‏خواهم بيافرينم نيستيد ، حد شما كمتر از آن است كه او را بشناسيد ، او برتر و بالاتر است به اين ترتيب ملائكه ، كه قسمتی از كتاب‏ وجودی انسان را شناخته و خوانده بودند و نيمی از آن را نخوانده بودند ، اظهار بدبينی كامل كردند حال اگر عده ای از متفكرين‏ جنبه های سياه و تاريك زندگی بشر را ببينند و اين طور اظهار نظر بكنند خيلی عجيب به نظر نمی‏آيد
پاورقی :

1 - می‏گويند پادشاه معاصرش به او گفت می‏خواهم مطابق فلسفه خودت‏ بهترين خدمت را به تو بكنم و ترا از شر اين زندگی خلاص كنم ، و او را كشت
4 - 2 - سوره بقره ، آيه . 30

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:41
نظريه ديگری كه عكس نظريه قبل است می‏گويد : طبيعت و سرشت بشر بر خير است ، بر حق است ، بر درستی و راستی است انسان موجودی اخلاقی و صلح‏ جو و خيرخواه است اصل در طبيعت بشر ، نور و عدالت و امانت و تقواست‏ پس چه چيز انسان را فاسد می‏كند ؟ می‏گويند انحراف بشر علت خارجی دارد ، از بيرون به بشر تحميل می‏شود ، جامعه انسان را فاسد می‏كند ژان ژاك روسو چنين عقيده ای دارد و در كتاب معروف خود " اميل " می‏خواهد نشان دهد كه انسان طبيعی ، انسان خارج از جامعه ، انسان در طبيعت ، موجودی است‏ سالم و درست و پاك ، و همه نادرستی‏ها ، فسادها و ناپاكيها از جامعه به‏ او تحميل می‏شود لذا روسو به اجتماع و زندگی اجتماعی بدبين است و تز اصلاحی او اين است كه بشر بايد تا حد ممكن به طبيعت برگردد روسو به تمدن‏ جديد خوش بين نيست چون معتقد است كه تمدن جديد انسان را از طبيعت دور می‏كند



هر چه انسان از طبيعت دورتر شود فاسدتر می‏شود و هر چه به طبيعت اوليه‏ نزديكتر باشد ، به انسانيت و درستی و پاكی نزديكتر است نظريه روسو كه‏ فردی مذهبی است از يك نظر شبيه نظريه فطرت است كه در اسلام مطرح شده ، و شبيه است به جمله معروف پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله وسلم كه‏ فرمود : « كل مولود يولد علی الفطرش حتی يكون » « ابواه هما اللذان يهودانه و ينصرانه و يمجسانه » (1) هر بچه ای از مادر بر فطرت پاك اسلاميت متولد می‏شود ، بعد پدر و مادر او را يهودی يا نصرانی يا مجوسی می‏كنند انحراف يهودی گری ، نصرانی گری ، مجوسی گری مثل‏ است و پدر و مادر به عنوان نمونه دو عامل اجتماعی ذكر شده اند ، يعنی‏ فطرت انسان سالم است ، جامعه آن را منحرف می‏كند در يكی از تعبيرات‏ اين احاديث پيامبر مثالی می‏زند ، می‏فرمايد : اينكه گوش حيوانات خود را می‏بريد هيچوقت شده كه اين حيوانات وقتی از مادر متولد می‏شوند گوششان‏ بريده باشد ؟ نه ، هميشه سالم از مادر متولد می‏شوند و بعد انسانها گوششان‏ را می‏برند از نظر روحی هم همين طور است ، همه انسانها سالم ، درست و حق‏ گرا و خيرخواه متولد می‏شوند ، انحرافها ، كجرويها ، دروغگوئيها ، ظلمها ، خيانتها ، شرارتها و فسادها بعد به انسان تحميل می‏گردد پس اين نظريه‏ براساس خوش بينی به طبيعت بشريت ، به جنس بشريت و سرشت و ساختمان‏ بشريت استوار است و اصل را درستی و حقانيت و راستی می‏داند ، و انحراف‏ را معلول علل خارجی و عرضی و به اصطلاح فلاسفه علل اتفاقی می‏داند يعنی بر مبنای علل طبيعی ، درونی و ديناميكی ، حركت انسان بر راه راست و صراط مستقيم است و بر اثر تغييرات عرضی ، اتفاقی ، مكانيكی و بيرونی‏ انحرافات و بديها و شرور به انسان تحميل می‏شود
پاورقی :
1 - مجمع البيان‏ج 8 ص 303 بحارالانوار جلد 3 صفحه 281 به نقل از غوالی‏ اللئالی بدون لفظ ( و يمجسانه ) تفسير برهان جلد 4 - صفحه 263 حديث 29 به نقل از شيخ طبرسی در جامع الجوامع

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_pichak.net-60.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:42
نظريه ديگری به اين شكل مطرح شده كه انسانها در صحنه جامعه ، برخی‏ طرفدار حق و عده ای به دنبال باطل هستند فرشته ، بر خير الهام و شيطان به‏ شر وسوسه می‏كند
پس انسانها دو گونه می‏شوند : عده ای كه راه حق و خير را می‏روند ، راه‏ ايمان و انبياء را می‏روند و بعضی ديگر كه راه شيطان را می‏پيمايند و به‏ دعوت انبياء كفر و نفاق می‏ورزند . به قول مولوی :
دو علم افراشت : اسپيد و سياه
آن يكی آدم ،دگر ابليس راه
يك پرچم سپيد و يك پرچم سياه ، يك پرچم هدايت و يك پرچم ضلالت ، يك پرچم نور و يك پرچم ظلمت در نتيجه جامعه ممزوجی است از خير و شر و حق و باطل ، چون انسان ممزوجی است از خير و شر اين نزاع و درگيری حق و باطل هميشه در صحنه وجود فرد و در صحنه اجتماع حكمفرماست حال غلبه با كدام است ، بحث ديگری است البته ما معتقديم كه غلبه نهائی با حق و حقيقت است ، عدل بر ظلم غلبه خواهد كرد و خير بر شر پيروز خواهد شد ، نور بر ظلمت غلبه خواهد كرد و دين بر كفر پيروز خواهد شد « هو الذی ارسل‏ رسوله بالهدی و دين الحق ليظهره علی الدين كله و لو كره المشركون ( 1 )
وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فی الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذی ارتضی لهم و ليبدلنهم من‏ بعد خوفهم امنا يعبدوننی لا يشركون بی‏شيئا »( 2 ) . نظريه ديگر ماترياليسم تاريخی است در قرن نوزدهم يك مكتب مادی ظهور كرد كه ادعای خوش بينی به تاريخ آينده و جامعه را داشت ، اين مكتب‏ ماركسيسم بود
پاورقی :

1 - سوره توبه ، آيه . 33

2 - سوره نور ، آيه . 55


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_i49981673_59726_4a.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:42
هگل منطق و فلسفه‏ای بنياد گزارد كه اعتقاد به تكامل و رشد و توسعه ، اساس آن بود هر چند هگل مادی نبود ، اما ماركس با استفاده از منطق‏ ديالكتيك او بينش مادی خود را بنا نهاد ( ماترياليسم ديالكتيك ) او هويت تاريخ را هم مادی معرفی كرد ( ماترياليسم تاريخی ) ( 1 ) فلسفه‏ تاريخ ماركس بر چند اصل مبتنی است :

1-نفی فطرت و غریزه

انسان در ذات خودش نه خوب است و نه بد ماركسيسم در انسان شناسی‏اش‏ فطرت و غريزه برای انسان نمی‏شناسد و هرگونه ذات و سرشت درونی را نفی‏ می‏كند ، چون قبلا در جامعه شناسی قرن نوزدهم اين مسئله مطرح شده بود كه‏ جامعه شناسی انسان بر روانشناسی او تقدم دارد ، چيزهائی كه می‏پنداريم‏ برای انسان غريزی و فطرت است ، در واقع جامعه به او عطا كرده و اصولا هر چه انسان دارد جامعه به او داده است اين جامعه است كه به همه جهازات‏ روحی و روانی انسان شكل می‏بخشد ، جامعه است كه غريزه اخلاقی را به فرد تحميل می‏كند و او خيال می‏كند كه آن را از خودش دارد انسان مثل يك ماده خام است كه تحويل‏ كارخانه داده می‏شود و خودش هيچ اقتضائی ندارد ، كارخانه آن را به هر شكلی خواست در می‏آورد ، يا مثل نوار خالی ضبط صوت است كه هر چه بگوئيد همان را به شما تحويل می‏دهد قرآن بخوانيد قرآن ، شعر بخوانيد شعر ، نثر بخوانيد نثر تحويل می‏دهد
پاورقی :
1 - تعبير ماترياليسم تاريخی در هيچ يك از آثار ماركس بكار نرفته ، اين تعبير سالها بعد از مرگ ماركس ، توسط " ميخانف " بكار گرفته شد و از آن پس رايج گشت آنچه در اين مورد در آثار ماركس مشاهده می‏شود ، " تلقی مادی از تاريخ " است به معنای تلقی معيشتی


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1252935932_1520086jp0bkx29vy.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:42
پس انسان در ذات خودش نه غريزه خوبی دارد نه غريزه بدی اينها مربوط به عوامل اجتماعی است ، عواملی پيچيده كه ممكن است افراد را خوب بسازد يا بد

2-اصالت اقتصاد

از نظر جامعه شناسی ماركسيسم ، سازمانها و بنيادهای جامعه همه در يك‏ سطح نيستند ، جامعه مانند ساختمانی است كه يك پايه و زيربنا دارد و بقيه قسمتهای آن بر روی آن پايه بنا می‏شوند و تابه آن هستند پايه و زيربنای جامعه اقتصاد است و تغيير اوضاع و احوال اقتصادی باعث تغيير نهادهای اجتماعی خواهد شد و تغيير عوامل اجتماعی باعث تغيير رفتار انسانها می‏گردد
پس انسان از جامعه شكل می‏گيرد و جامعه از اقتصاد ، و اقتصاد هم ساخته‏ روابط توليد و در نهايت ابزار توليد است شكل ابزار توليد است كه جامعه‏ را می‏سازد ، و جامعه است كه انسان را می‏سازد اگر خواستيد انسانها را در طول تاريخ بشناسيد وضع اقتصادی و ابزار توليد اجتماعی آنها را بشناسيد خوبی و بدی انسان تابع وضع خاص ابزار توليد است . خير و نور و عدل از يك طرف و شر و ظلمت و ظلم از طرف ديگر به‏ انسانها مربوط نيست ، اينها همه تابع نظام توليد است ، نظام توليدی‏ گاهی جبرا ايجاب می‏كند عدل را و گاهی جبرا ايجاب می‏كند نقطه مقابلش را
براين اساس ماركسيسم برای تاريخ جوامع سير واحدی را بيان می‏كند كه همه‏ جوامع ضرورتا بايد آن را طی كنند اين مراحل عبارتند از دوره اشتراك‏ اوليه ، دوره برده داری ، دوره فئوداليسم يا ارباب و رعيتی ، دوره‏ بورژوازی و سرمايه داری ، دوره سوسياليسم و كمونيسم در دوره اشتراك‏ اوليه ، از آغاز پيدايش انسان ، بشر مراحل اول زندگی اجتماعی را طی‏ می‏كرد و هنوز موفق به كشف كشاورزی نشده بود ، هنوز موفق به كشف‏ دامپروری نشده بود ، هنوز صنعتش پيشرفت نكرده بود ، ابزار توليدش‏ بسيار ابتدائی بود تنها سنگهای تيزی پيدا كرده بود كه حيوانات را شكار كند ، او با اين ابزارهای ساده و معمولی فقط می‏توانست به اندازه خودش‏ توليد كند زندگيش مثل پرندگان بود كه صبح گرسنه از آشيانه بيرون می‏آيند و تا غروب دنبال غذا می‏روند و وقتی سير شدند به آشيانه برمی‏گردند و دوباره صبح گرسنه می‏روند و عصر سير برمی‏گردند قهرا اين وضع توليد اقتضا می‏كرد كه انسانها با هم خوب باشند ، روابط اجتماعی برادرانه داشته باشند ، مثل يك گله آهو كه با هم دعوا ندارند ، صبح می‏روند چرا و عصر برمی‏گردند و برادروار زندگی می‏كنند دشمنی با طبيعت و حيوانات درنده هم‏ باعث اتحاد و دوستی آنها می‏شد ، چيزی هم كه باعث جنگ و نزاع باشد در بين نبود ثروت و مالی نبود تا بر سر آن دعوا و نزاع كنند پس وضع توليد دوره اشتراكی ايجاب می‏كرد عدالت و مساوات و برادری را.اما كم كم وضع بشر پيشرفت كرد انسان ، كشاورزی آموخت ، دامداری را فرا گرفت ، ابزارهای جديد و كاملتری ساخت بطوری كه توانست اضافه بر نيازش توليد كند مثلا گندم و دانه های ديگر را كشف كرده بود ، آنها را در زمين می‏كاشت و هفتاد من برمی‏داشت و خودش و ده نفر ديگر را می‏توانست سير كند از اينجا بود كه استثمار پيدا شد يعنی افرادی كار كنند و توليد كنند و عده ای از محصول كار آنها بدون كار و تلاش استفاده نمايند قبلا هر كس اجبارا می‏بايست برای خودش كار كند ، اما حالا اين امكان پيدا شده بود كه يك نفر با استفاده از كار ديگری زندگی كند به اين ترتيب‏ مالكيت خصوصی پيدا شد مالكيت زمين و مالكيت برده عده ای برده های جنگی‏ را بكار می‏گرفتند و خود می‏خوردند و می‏خوابيدند و برده ها را استثمار می‏كردند
بنابراين از وقتی كه ابزار توليد رشد كرد ، مالكيت خصوصی به وجود آمد و وقتی مالكيت خصوصی پيدا شد استثمار و ظلم به وجود آمد زيربنای اقتصادی‏ كه خراب شد ، بشر هم فاسد شد ، يا استثمارگر شد و يا استثمار شده به‏ تعبير ماركس اين هر دو به نحوی از خود بيگانه شدند ، از انسانيت خود خارج شدند ، چون اساس انسانيت " ما " بودن بود ، قبلا مالكيت عمومی و اشتراكی بود ، با آمدن مالكيت خصوصی " ما " به " من " ها تبديل شد كه در مقابل يكديگر قرار گرفتند ، از اينجا فساد و شرارت و ظلم و تباهی‏ شروع شد . در دوره اشتراكيت هر چه بود خوبی بود و خير و صلاح و برادری و عدالت چون ثروتی‏ در كار نبود در دوره های بعد چون مالكيت پيدا شد هر چه آمد ، بدی بود و ظلم و فساد و نابرابری
پس تنها در دوره اشتراك ، حق بر جامعه حكومت داشته و بعد از آن دوره‏ ، حق و عدالتی وجود نداشته و نمی‏توانسته هم وجود داشته باشد چون مطابق‏ اصل اول انسان اصالت ندارد ، فطرت ندارد ، وجدان و اختيار ندارد ، فكرش ، روحش ، ذوقش ، وجدانش و همه چيزش تابع جامعه است و جامعه هم‏ اساسش سازمان توليدی است ، و وضع توليدی و جبر تاريخ هر جور ايجاب كند انسان به همانگونه ساخته می‏شود ، نور بدهد نور می‏گيرد ، ظلمت بدهد ظلمت‏ می‏گيرد
در پس آينه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو می‏گويم
اينجا ، آينه ابزار توليد است اين شر و فساد و باطل از ابزار توليد پيدا شده و جبرا هم پيدا شده ، و هست و هست تا وقتی كه باز دوباره‏ ابزار توليد آنقدر رشد كند كه مالكيت خصوصی امكان نداشته باشد و مالكيت‏ ، اشتراكی و عمومی گردد در اين صورت باز انسانها جبرا خوب می‏شوند ، حق‏ ، سايه گستر می‏شود ، همه برادر می‏شوند ، " من " ها " ما " می‏شوند ، نور و خير و عدالت پيدا می‏شود در اين بينش ، انسان ، محكوم جبر تاريخ‏ است و ابزار بر انسان تقدم دارد يك روزی ابزار اقتضا می‏كرد كه انسان‏ خوب باشد ، خوب بود ، يك روز اقتضا می‏كرد بد باشد بد بود ، الان دوره‏ بدی انسان است . يك روز هم آينده ابزار توليد اقتضا می‏كند كه انسان خوب شود ، باز انسان خوب می‏شود به‏ اين حساب نه بايد به بشر خوش بين بود و نه بدبين

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1252935932_1520086jp0bkx29vy.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:42
تز اصلاحی



گفتيم كسانی كه انسان را ذاتا بد و شرور ميدانستند و به طبيعت او بدبين بودند ، تز اصلاحی نداشتند و انسان را قابل اصلاح نمی‏دانستند و طرح‏ مدينه فاضله برای او نمی‏ريختند حالا می‏گوئيم ماركسيسم هم قائل به تز اصلاحی‏ نيست و هر تز اصلاحی را در دوره مالكيت ، تخيل می‏شمارد و توصيه های‏ اخلاقی به عدالت و جامعه بی‏طبقه را سوسياليسم تخيلی قلمداد می‏كند ، چرا كه ماركسيسم برای بشر اختيار نمی‏شناسد ، او را تابع جامعه و ابزار توليد اقتصادی می‏داند كه محكوم به جبر تاريخ است ماركس می‏گويد تحول جامعه مثل‏ تولد نوزاد است كه تا موقعش نرسد ، زايمان امكان پذير نيست ، بايد صبر كرد تا ابزار توليد به آن مرحله از رشد برسد كه اقتضانمايد مالكيت خصوصی‏ از بين برود تاريخ مثل زن حامله است كه نمی‏شود بچه اش را در سه ماهگی‏ سالم بزايد ، سقط جنين می‏شود ، بايد صبر كرد تا زمانش برسد ، حداكثر كاری كه می‏توان كرد اين است كه درد را تخفيف دهيم و زايمان را راحت تر كنيم همه كسانی كه به " اصالت اجتماع " معتقدند ، يعنی انسان را فاقد سرشت ، و تمام ابعاد وجودی او را ساخته جامعه می‏دانند جبری فكر می‏كنند و تز اصلاحی را قبول ندارند چون قبول تز اصلاحی براساس اين است كه انسان‏ بتواند خودش را اصلاح كند و حق و عدل و راستی را بر پا دارد



مثلا دوركهيم جامعه شناس معروف فرانسوی شديدا به اصالت اجتماع معتقد است ، او در كمال صراحت می‏گويد : جبر بر انسان حاكم است و اختيار و آزادی خيال محض است از نظر اينها انسان حالت نوار خالی ضبط صوت را دارد كه هر صدائی روی آن ضبط شود ، جبرا عين همان را پس می‏دهد نوار ، ديگر نمی‏تواند عكس العمل مخالف نشان دهد و بگويد روی من اين مطلب را ضبط كرده اند اما من عكسش را می‏گويم يا اصلاحش می‏كنم انسان هم در هر موقعيت اجتماعی كه قرار بگيرد جامعه او را به آن گونه پر می‏كند و هر جور هم پر كرد ، او همان را پس می‏دهد نتيجه اين اصالت اجتماعی بودن ، نفی‏ هرگونه اختيار و آزادی از بشر است اختيار و آزادی جز با قبول آنچه در اسلام به نام فطرت ناميده می‏شود و قبل از اجتماع در متن خلقت به انسان‏ داده شده است معنی پيدا نمی‏كند بنابراين مسئله تز اصلاحی بر دو پايه‏ استوار است : يكی اينكه طبيعت بشر را شرير ندانيم ، ديگر اينكه برای‏ بشر آزادی و اختياری قائل شويم كه بتواند بر اوضاع اجتماعی خويش مسلط شود و خود و جامعه خود را هر طور كه می‏خواهد بسازد

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_42jnbgpl0sav643bwnha.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:43
تز اصلاحی و علمی بودن ماركسيسم



می‏گويند ماركسيسم علم است اين سخن به معنی آن است كه ماركسيسم يك تز اصلاحی نيست يك باغبان ، قوانين گياه شناسی ، قوانين رشد و نمو گياهان ، قوانين تغذيه و توليد مثل گياهان ، قوانين بيماری و سلامت گياهان را می‏شناسد ، بعد ، از اين دانسته ها استفاده‏ می‏كند ، جريان طبيعت را كشف می‏كند و خود را با آن وفق می‏دهد بر طبيعت‏ آن مقدار می‏توان مسلط شد كه بتوان آن را شناخت ولی باغبان نمی‏تواند درختی را كه به صورت نهال است يك روزه بارور كند ، اين ديگر در اختيار او نيست سير طبيعت خارج از اختيار انسان است و انسان حداكثر می‏تواند آن را بشناسد و خودش را با آن تطبيق دهد
ماركسيستها مدعی شدند كه ماركسيسم علم است ، يعنی سير جبری جامعه را كشف می‏كند همان طور كه درخت يك سير طبيعی و جبری لايتغير دارد ، جامعه‏ هم يك سير جبری لايتخلف دارد ، همان طور كه طبيعت اگر بخواهد به منزل‏ پنجم برسد بايد از منزل اول و دوم و سوم و چهارم بگذرد و نمی‏تواند دو منزل يكی كند و مثل جنين بايد مراحل را در رحم مادر پشت سر يكديگر به‏ ترتيب طی كند ، جامعه نيز در سير تكاملی خود بايد طی مراحل كند ، و همان‏ طور كه انسان در حد يك پزشك و يك ماما تنها می‏تواند سلامت جنين را بهتر حفظ كند ، اگر كج بود راستش كند ، درد زايمان را كم كند ، نگذارد مادر زياد استراحت كند ، تا بچه درشت نشود و احتياج به سزارين پيدا نشود و دخالت پزشك تا اين حدود است اما در جريان طبيعی نمی‏تواند دخالت داشته باشد ، جريان جبری جامعه هم يك چنين جريانی است
جامعه بايد مراحلی را جبرا طی كند ، از دوره اشتراك اوليه به برده‏ داری و از آن به فئوداليسم و از آن به بورژوازی و كاپيتاليسم برسد و از اين مراحل بگذرد تا به سوسياليسم و كمونيسم نهائی برسد
اگر شما بخواهيد جامعه ای را از فئوداليسم به سوسياليسم ببريد مثل اين‏ است كه نطفه ای را بخواهيد به مرحله تولد برسانيد ، اين ، عملی نيست‏ جامعه هم ره صد ساله را يك شبه طی نمی‏كند تزی عملی نيست جامعه هم ره صد ساله را يك شبه طی نمی‏كند تزی كه می‏خواهد با آزادی دادن ، با ايمان‏ بخشيدن ، با علم و ايمان ، بشر را به صلاح و كمال و رفاه برساند درست‏ نيست ، عملی نيست
تز اصلاحی يعنی اينكه طرحی به بشر بدهيم كه بشر خودش را بر آن مبنا بسازد ماركسيسم می‏گويد من چنين تز اصلاحيی ندارم ، يك فكر علمی و حكمت‏ علمی ندارم می‏گويد در دوره فئوداليسم دست و پای بيخودی نزن ، يك كاری‏ بكن فئوداليسم دوره اش را طی كند بيايد به دوره بورژوازی ، و اگر جامعه‏ در دوره كاپيتاليسم است كاری بكن كه تضادهايش شديد بشود و انقلاب صورت‏ گيرد معنی اينكه اينها تز اصلاحی ندارند همين است چون تز اصلاحی ، يعنی‏ اصلاح بشر به دست بشر كه بر دو فكر اساسی متوقف است : يكی اينكه در طبيعت بشر حقگرائی وجود داشته باشد ، ديگر اينكه بشر آزاد و مختار باشد و بتواند خود انتخاب كند
وقتی كه در طبيعت بشر جز شرارت چيزی نيست ، بشر را بدست بشر نمی‏شود اصلاح كرد پيامبران آمده اند بشر را بدست بشر اصلاح كنند نيامده اند بشر را بدست فرشتگان اصلاح كنند قرآن می‏گويد : « لقد ارسلنا رسلنا بالبينات‏ و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط »( 1 ) پيامبران‏ را با دلائل روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان فرستاديم تا مردم‏ عدالت را بر پا دارند نمی‏گويد تا پيامبران مردم را به عدالت وادار كنند می‏گويد تا مردم ، خود عدالت را بپا دارند يعنی پيامبران می‏خواهند به دست مردم ، جامعه را اصلاح كنند ، تز اصلاحی‏ اين است
پاورقی : 1 - سوره حديد ، آيه . 25


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_nn.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:43
علمی بودن ماركسيسم به ادعای خودشان رد داشتن تز اصلاحی است ، اما اين‏ به اصطلاح فرضيه علمی ، حتی با تجربيات زمان خود بنيان گذاران آن نيز مطبق نبود ، آنها اين فرضيه را در زمان خودشان هم نتوانستند تأييد تجربی‏ كنند و خودشان ديدند كه خلاف آن درآمد نه تنها تاريخ جوامع به آن گواهی‏ نداد بلكه برعكس ، مورخين ثابت كردند كه اوضاع جهان باين ترتيب كه‏ اينها گفته اند نبوده است به علاوه ماركس و انگلس در اواخر عمرشان‏ تحولات و انقلابات اروپا را به گونه ای تجزيه و تحليل كردند كه نظريه اول‏ خود را نقض نمودند بالاتر اينكه لنين در روسيه خلاف اين نظريه را ثابت‏ كرد ، او ثابت كرد كه در ميان نهادهای اجتماعی ، اساس سياست است نه‏ اقتصاد ، و لهذا سوسياليسم ماركس را در جامعه ای برقرار كرد كه هنوز زيربنای اقتصادی آن اقتضا نمی‏كرد ارتش تشكيل داد يعنی زور دولت تشكيل‏ داد يعنی سياست حزب تشكيل داد يعنی سياست
اينها به مغز ماركس خطور نكرده بود ماركس اولويت را برای طبقه قائل‏ بود نه برای حزب او می‏گفت حزب به آن اندازه كمونيستی است كه به طبقه‏ كارگر نزديكتر باشد لنين گفت آن وقت طبقه را طبقه می‏دانيم كه خودش را به حزب نزديك كند ، ما می‏توانيم از افراد غير طبقه كارگر هم عضو بگيريم‏ مائو بيشتر از او اين اصول را نقض كرد مائو در چين نشان داد يك طفل يك‏ شبه ره صد ساله می‏رود
ماركس منتظر نشسته بود تا حامله های زمان خودش بچه را بزايند حامله‏ هايی كه او پيش بينی می‏كرد يكی انگلستان بود ، يكی آلمان ، يكی امريكا ، يكی فرانسه ، چون كاپيتاليسم در آنها به عالی‏ترين مراحل رشد و تكامل‏ رسيده بود و آنها نه ماهه بودند و بايد بزودی بچه های سوسياليسم يكی از انگلستان ، يكی از فرانسه ، يكی از امريكا متولد می‏شدند اين نه ماهه ها ، نه ساله شدند و نزائيدند ، نود ساله شدند هنوز هم نزائيده اند ! ديگر اميدی هم به زائيدن اينها نيست ، برعكس كشورهايی سوسياليسم زائيدند كه‏ روز اولی بود كه نطفه در رحمشان منعقد شده بود الان عقب مانده ترين‏ كشورها ، كشورهائی هستند كه به سوسياليسم گرايش دارند
مائو در " چهار رساله فلسفی " در كمال صراحت ، بدون اينكه اسم‏ ماركس را بياورد ، می‏گويد : اينكه تضاد عمده را تضاد اقتصادی بدانيم در همه جا درست نيست ، در يك جا تضاد عمده تضاد فكری است ، يك جا با اقتصاد می‏توان رو بناها را درست كرد و يك جا هم اول بايد نظام اجتماعی‏ را تغيير داد بعد نظام اقتصادی عوض می‏شود ، و اين يعنی پوچ
امروزه حرفی پوچ تر از حرف زيربنا و روبنا نيست و با كمال تأسف بعضی‏ از جوانهای ما هنوز اين حرف را يك حرف علمی تلقی می‏كنند ، و عجيب تر اين است كه عده ای می‏خواهند اسلام را هم با اين حرفها تطبيق بدهند ، می‏گويند اسلام هم اقتصاد را زيربنا می‏داند ! اينها نه اسلام را می‏شناسند نه‏ ماركسيسم را اين حرف در ميان خودشان و در دنيا پنبه اش زده شده است و تنها جنبه تبليغی آن باقی مانده است
چون حرف رهبر و ايدئولوگ اصلی آنها است نمی‏خواهند آن را رد كنند و بروی خودشان بياورند و ناچارند در تبليغات خود از آن ياد كنند

http://shiaupload.ir/images/b4ur8ow14e01159owwis.gifhttp://shiaupload.ir/images/b4ur8ow14e01159owwis.gifhttp://shiaupload.ir/images/b4ur8ow14e01159owwis.gifhttp://shiaupload.ir/images/b4ur8ow14e01159owwis.gifhttp://shiaupload.ir/images/b4ur8ow14e01159owwis.gifhttp://shiaupload.ir/images/b4ur8ow14e01159owwis.gifhttp://shiaupload.ir/images/b4ur8ow14e01159owwis.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:43
چرا ماركسيستها تاريخ را تاريك معرفی می‏كنند ؟



ماركسيستها كوشش دارند تاريخ بشريت را سياه و ظلمانی جلوه دهند ، تاريخ را تاريك معرفی كنند ، آنها فقط فجر تاريخ ، يعنی دوره اشتراك‏ اوليه را نورانی به حساب می‏آورند و همچنين نهايت تاريخ يا دوره كمون‏ ثانويه را ! و تمام تاريخ بشريت را از بدو پيدايش مالكيت خصوصی ، دوره‏ حكومت باطل و ظلم و فساد و شرارت و خونريزی و خدعه و نيرنگ و دروغ‏ می‏پندارند ، و جريانهای حقيقی را كه در تاريخ بشريت پيدا شده چنين توجيه‏ می‏كنند : اين جريانها نيرنگ بوده است ، ظلمتی بوده است بر روی ظلمتها ، حتی اديان و پيامبران نقشی نداشته اند ، اينها بشر را نساخته اند ، بشر اينها را ساخته و اينها وسيله ای بوده اند در دست بشر برای ظلمها ، تحميق ها ، ترياك توده ها اگر كسی دم از عدالت و حق زده حتما كاسه ای‏ زير نيم كاسه اش بوده است مگر چنين چيزی امكان دارد كه در دوره مالكيت‏ خصوصی كسی واقعا طرفدار حق و حقيقت و عدالت باشد ؟ البته گاهی‏ ماركسيستها قبول می‏كنند كه در تاريخ نهضتهائی از طرف محرومان می‏شده ( هر چند محرومان طرفدار حقوق خودشان بوده اند نه طرفدار عدالت ، منتهی اگر عدالت اجرا شود با حقوق آنها تطبيق می‏كند ) ولی اين نهضتها در دوره ای‏ كه توليد ، مالكيت خصوصی يا برده داری و يا فئوداليسم و بورژوازی را ايجاب می‏كرده ، نمی‏توانسته به‏ نتيجه برسد ، مانند حركت برخلاف مسير آب كه نمی‏تواند نتيجه بدهد
روبنا بطور موقت و قشری می‏تواند برخلاف زيربنا حركت كند اما نه برای‏ هميشه اگر هم احيانا برقی در تاريخ به سود بشريت جهيده خيلی موقتی بوده‏ و بعد خاموش شده و ظلمت دوباره حاكم شده ، و آنچه آمده بوده تا قاتق‏ نان بشر باشد ، بلای جان او شده است
مذاهب هر چند توانستند تأثيرات محدودی داشته باشند اما هيچ گره كوری‏ را از زندگی بشر باز نكردند شبيه مدينه فاضله افلاطون كه چون طرحی ايده آل‏ و ذهنی و غير عملی بود هيچكس و حتی خود افلاطون ( 1 ) آن را پياده نكرد پس اين جريانها حكم لحظه را دارد اگر اميرالمؤمنين پنج سال خلافت كرد و عدالت گستری نمود ، اين پنج سال حكومت علی ( ع ) در مقايسه با تاريخ‏ بشريت حكم يك ثانيه را دارد و به حساب نمی‏آيد آنچه بر كل تاريخ حاكم‏ بوده ظلمها و تاريكی‏ها بوده است
اين يك نوع مبارزه زيركانه ماركسيستهاست كه گاهی مذهبی‏ها هم از روی‏ نادانی گول آن را می‏خورند اين يكی از آن نقشه ها و طرحهای طرارانه‏ آنهاست برای بی‏اعتبار جلوه دادن مذهب چون آنكه در تمام طول تاريخ منادی‏ حق و عدالت بوده ، آنكه به حمايت مظلومين و اهل حق برخاسته ، فقط مذهب‏ بوده ، حتی فيلسوفان قديم هم به اين قبيل مسائل فكر نمی‏كردند در مذهب بوده كه‏ عدالت مطرح شده ، مبارزه با ظلم مطرح شده ، راستی و درستی مطرح شده ، برابری و برادری مطرح شده ، و اين بزرگترين دروغ و تهمت به تاريخ است
پاورقی :
1 - افلاطون نتوانست حتی يك دهكده را براساس طرح خودش بسازد و خودش‏ آخر عمر دست از تزش برداشت

http://shiaupload.ir/images/6e7vbkx1httbhf15t0v5.gifhttp://shiaupload.ir/images/6e7vbkx1httbhf15t0v5.gifhttp://shiaupload.ir/images/6e7vbkx1httbhf15t0v5.gifhttp://shiaupload.ir/images/6e7vbkx1httbhf15t0v5.gifhttp://shiaupload.ir/images/6e7vbkx1httbhf15t0v5.gifhttp://shiaupload.ir/images/6e7vbkx1httbhf15t0v5.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:43
من در يك سخنرانی تحت عنوان " حماسه حسينی " از بعضی روضه خوانها و منبری ها انتقاد كردم ، گفتم اين حادثه عاشورا دارای دو صفحه است ، دو چهره دارد : يك صفحه سياه و يك صفحه سفيد سكه ای است كه دورو دارد در يك طرف ظلم و جنايت و بی‏رحمی و نامردمی و قساوت است قهرمان اين صفحه‏ ابن زياد است و عمر سعد و شمر و سنان بن انس و حرمله كوفی و همين طور كه اين صفحه از سياه ترين صفحات تاريخ است ، طرف ديگر آن از درخشان‏ ترين صفحات تاريخ است در آن صفحه ، ما ايمان می‏بينيم و حقيقت و توكل و مجاهدت و صبر و رضا
قهرمانان اين صفحه خود امام حسين ، برادران امام حسين ، فرزندان امام‏ حسين ، برادرزادگان امام حسين و اصحاب امام حسين هستند اگر قسمتهای‏ زيبای اين صفحه را در مقابل قسمتهای زشت آن صفحه قرار دهيم ، نه تنها كمتر نيست بلكه بر آن می‏چربد ولی بعضی منبريها مثل اينكه عادت دارند صفحه سياه تاريخ عاشورا را برای مردم بازگو كنند گوئی اين تاريخ اساسا صفحه سفيد ندارد ، مثل اينكه امام حسين و اصحاب و ياران او مردمی بودند كه فقط نفله شدند ، افرادی بودند كه مظلوم واقع شدند و هيچ قهرمانی‏ نداشتند در حالی كه همان طور كه گفتيم قضيه دو طرف دارد و طرف زيبای آن‏ بر طرف زشت آن می‏چربد
اين ايراد ، عين ايرادی است كه به تاريخ نويسهای ماترياليست وارد است كه كوشش می‏كنند صفحات تاريخ بشريت را سياه سياه جلوه دهند ، چون‏ برخلاف فلسفه آنهاست كه زيبائی‏ها را نشان دهند اگر زيبائی‏ها را نشان‏ دهند ماترياليستها تاريخی باطل می‏شود آنها می‏گويند انسان ، از زمانی كه‏ مالكيت پيدا شد از انسانيت خودش خارج شد و به اصطلاح ماركس از خود بيگانه و مسخ شد ! استثمارگر به شكلی از انسانيت خارج شد و استثمار شده‏ به شكل ديگر انسان آن وقت انسان بود كه در دوره اشتراك اوليه بود و آن‏ وقت به انسانيت خودش بازگشت می‏كند كه به اشتراك ثانوی برسد در بين‏ اين دو دوره انسان از انسانيت بيرون رفته و تاريخ او نمی‏تواند نقطه‏ درخشانی داشته باشد
پس چه بايد كرد ؟ بايد صبر كرد تا اتوبوس تاريخ ، مراحل خود را بگذراند و به مقصد خودش برسد و آن ، وقتی است كه ابزار توليد جبرا سوسياليسم و اشتراكيت را ايجاب كند پس در ايجاد سوسياليسم و حق و عدالت ، بشر نقشی ندارد و نمی‏تواند آن را جلو يا عقب ببرد ، بايد خود به خود مانند يك جريان خود كار طبيعی پيش برود و زمانش برسد وقتی زمان‏ و دوره و تاريخش رسيد خودش به وجود می‏آيد

http://shiaupload.ir/images/64567865451103852089.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 13:44
نظريه اسلام



نظر اسلام درست برخلاف نظر ماركسيسم است . قرآن همانگونه كه در آغاز اين بحث اشاره كرديم جريان هستی را براساس حق می‏داند و حق‏ را اصيل معرفی می‏كند و در مقابل ، هر چند باطل را نفی نمی‏كند اما آن را اصيل نمی‏داند از اين رو قرآن به تاريخ خوشبين است و برای انسان اصالت‏ قائل است قرآن نمی‏گويد انسان فقط يك ابزار است و در مسير يك جبر كور واقع شده است ، چون برای ايمان اصالت قائل است اسلام برای انسان يك‏ گرايش ذاتی به صداقت و امانت و عدالت معتقد است به تعبير قرآن انسان‏ حنيف است ، حقگراست ، يعنی ميل به كمال و خير و حق بالفطره در او وجود دارد در عين حال از آزادی و اختيار برخوردار است و لذا ممكن است از مسير خودش منحرف شود و حق كشی كند ، ظلم كند ، دروغ بگويد ، قرآن اينها را به صورت يك جريانهای موقت می‏پذيرد
پس در اين بينش ، باطل به عنوان يك امر نسبی و تبعی و به عنوان يك‏ نمود و يك امر طفيلی مطرح می‏شود ظلم كه پيدا می‏شود از كجا پيدا می‏شود ؟ از اينجا پيدا می‏شود كه ستمگر ، آن حس ملكوتی و خدائی خودش را به جای‏ آنكه در مسير خدائی ارضاء كند در مسير غير خدائی و شيطانی ارضاء می‏كند
بطلان و شر از يك نوع تغيير مسير پيدا می‏شود كه لازمه مرتبه وجودی انسان‏ يعنی مختار و آزاد بودن انسان است حق اصيل است و باطل غير اصيل ، و هميشه بين امر اصيل و غير اصيل اختلاف و جنگ است ، ولی اين طور نيست‏ كه حق هميشه مغلوب باشد و باطل هميشه غالب آن چيزی كه استمرار داشته و زندگی و تمدن را ادامه داده حق بوده است ، و باطل نمايشی بوده كه جرقه‏ ای زده ، بعد خاموش شده و از بين رفته است فطرت بشر در همه جا حتی در شوروی همين جور است‏ از آن ده ميليون كمونيستش كه بگذريد كه آنها هم شايد پنج ميليونشان‏ اغفال شده اند ، اگر شما سراغ صد و نودميليون ديگر برويد يك عده‏ انسانهای فطری می‏بينيد ، يعنی مسلمان فطری ، مسلمان بالفطره ، يعنی يك‏ انسان سالم اگر جامعه ای جوری كه ماركسيستها می‏گويند باشد ، ظلمت بر نور بچربد ، شر بر خير بچربد ، همه به همديگر دروغ بگويند ، همه به يكديگر خيانت كنند ، يك نفر تقوی نداشته باشد ، يك نفر ايمان و حقيقت نداشته‏ باشد ، محال است اصلا اين جامعه سر پای خودش بايستد
فرق است بين جامعه بيمار و جامعه ای كه شر درآن غالب شده باشد شما آن‏ قله های شامخ را در نظر نگيريد ، آنها مقياس جامعه نيستند ، جامعه مثل‏ يك فرد است حكما می‏گويند حالتی كه حيات بدن را حفظ می‏كند بين دو حد است و به تعبير آنها مزاج نوسان دارد ، مثلا فشار خون انسان بين دو حد بايد باشد ، از يك حد كمتر باشد می‏ميرد و از يك حد بيشتر هم باشد می‏ميرد ، يك حد تعادل دارد انسان كوشش می‏كند كه مزاج را در اين حد تعادل نگه دارد او ره اگر از يك حد كمتر باشد خوب نيست ، بيشتر هم‏ باشد خوب نيست سلولهای سفيد يا قرمز از يك حد نبايد كمتر باشند ، از يك حد هم نبايد بيشتر باشند قند از يك حد كمتر نبايد باشد ، از يك حد هم نبايد بيشتر باشد جامعه هم همين طور است حق و حقيقت در جامعه اگر از يك حد كمتر باشد آن جامعه می‏ميرد اگر جامعه ای باقی باشد معلوم می‏شود در ميان دو حد باطل افراط و تفريط نوسان دارد حالا اگر در آن حد معتدل‏ باشد ، جامعه ای مترقی است و در مقابل ، ممكن است در مرز از هم گسيختگی‏ باشد از اين طرف يا در مرز از هم گسيختگی باشد از آن طرف جامعه هائی كه‏ قرآن می‏گويد آنها هلاك شدند كدام جامعه ها است ؟ جامعه هائی كه باطل بر آنها غلبه كرده است
تأكيدی كه قرآن می‏كند اين است كه جامعه بايد در حال تعادل واقعی باشد پس مريض بودن جامعه غير از اين است كه بر جامعه ، باطل غلبه داشته‏ باشد اين دو نبايد با يكديگر اشتباه شود جنگ ميان حق و باطل هميشه وجود داشته است انسان می‏بيند باطل بطور موقت می‏آيد روی حق را می‏پوشاند ولی‏ آن نيرو را ندارد كه بتواند به صورت دائم باقی بماند و عاقبت كنار می‏رود
باطل وجود تبعی و طفيلی دارد ، وجود موقت دارد ، آن چيزی كه استمرار دارد حق است هر وقت جامعه ای در مجموع به باطل گرائيد ، محكوم به فنا شده است يعنی به باطل گرائيدن بطور كامل ، و از حق بريدن همان و فانی‏ شدن همان باطل ، يك شی‏ء مردنی است ، محكوم به مرگ است ، از درون‏ خودش دارد می‏ميرد نظير اينكه امروزه می‏گويند فلان تمدن محكوم به مرگ‏ است ، رو به زوال است ، يعنی از درون خودش دارد می‏ميرد ، در حال مردن‏ است ، چون بعضی مرگها تدريجی است و ضرورت ندارد دفعی باشد

http://shiaupload.ir/images/dofjtk413p99x4g2fcqe.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 23:55
نگاهی به قرآن
در اينجا لازم است بعضی آيات قرآنی در زمينه حق و باطل مورد دقت و تفسير و توجه قرار گيرد :

در نظام هستی ، خير غالب است ، حق اصيل است و باطل هم اگر پيدا شد محكوم و غير اصيل و نابود شدنی است ، و آنچه پايدار می‏ماند حق است : « كل شی‏ء هالك الا وجهه (1) ، و يبقی وجه ربك ذو الجلال و الاكرام »(2)
در تاريخ بشر هم اين بينش حكم می‏كند كه حق پيروز و نظام حق بر نظامهای‏ باطل چيره خواهد شد : « هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دين الحق ليظهره علی‏ الدين كله و لو كره المشركون »( 3 )

1 - در آغاز بحث مطالبی درباره « بسم الله الرحمن الرحيم »بيان شد كه‏ رحمانيت خدا اصالت دارد قهر و غضب و جباريت و انتقام هم كه از صفات‏ الهی است ، اسماء تبعی هستند و از لطف او ناشی می‏شوند در اين ديد عالی‏ جز الله و رحمانيت و رحيميت او چيزی وجود ندارد ، هر چه هست خير است‏ ، كمال است ، جود است ، شر و نقص و عدم ، اموری اعتباری و تبعی و نسبی‏ هستند
2 - آيات سوره بقره : در اوائل اين سوره سه گروه در مقابل يكديگر مطرح‏ شده‏اند : گروه مؤمنين ، گروه كافرين ، و گروه منافقين
پاورقی :

1 - سوره قصص ، آيه . 88 2 - سوره الرحمن ، آيه . 27 3 - سوره توبه ، آيه . 33

http://shiaupload.ir/images/17143948872162924498.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 23:56
گروه مؤمنين ايمان به غيب دارند ، نماز واقعی و حسابی و كامل به پا می‏دارند ، انفاق می‏كنند ، به مكتبشان كه مكتب الهی است ايمان دارند ، به عالم آخرت يقين دارند ، اين گروه موفق اند و در مسير هدايت پروردگار رستگارانند به گروه كافرين كه می‏رسد آنها را مثل شاگردی معرفی می‏كند كه معلم هر كاری كرده با هيچ نصيحتی و با هيچ تنبيهی نتوانسته او را براه بياورد و آموزش بدهد ، بعد پدرش كه می‏آيد معلم به او می‏گويد : آقا ولش كن ديگر فائده ای ندارد ، اين يك موجود اصلاح نشدنی است كفر بعد از عرضه است‏ اينهائی كه به آنچه به آنها عرضه شد كفر ورزيدند ، نصيحت ديگر فايده ای‏ به حالشان ندارد : « ان الذين كفروا سواء عليهم‏ء انذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤمنون 0 ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوش و لهم‏ عذاب عظيم »( 1 )
به گروه منافقين كه می‏رسد اهميت بيشتری می‏دهد ، بدليل اينكه آيات‏ بيشتری درباره آنها آمده است منافقين كسانی هستند كه از مذهب عليه‏ مذهب استفاده می‏كنند ، يعنی تظاهر به مذهب می‏كنند و حال آنكه در باطن‏ ضد مذهب هستند : « و من الناس من يقول آمنا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمؤمنين 0 يخادعون الله و الذين آمنوا و ما يخدعون الا انفسهم و ما يشعرون »( 2 )
اينها در مقام فريب دادن خدا بر می‏آيند ، حقيقت را می‏خواهند فريب‏ بدهند ، مؤمنين را می‏خواهند فريب بدهند اما قرآن می‏گويد اينها موفق‏ نيستند ، اينها به خيال خودشان مردم را می‏فريبند و نمی‏فهمند و شعور ندارند
پاورقی :


1 - سوره بقره ، آيات 6 و . 7

2 - سوره بقره ، آيات 8 و . 9


http://shiaupload.ir/images/88377022835508004169.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 23:56
http://smiles.al-wed.com/smiles/65/1636.gif

صوفی نهاد دام و سر حقه باز كرد
بنياد مكر با فلك حقه باز كرد
بازی چرخ بشكندش بيضه در كلاه
زيرا كه عرض شعبده با اهل راز كرد
قرآن نقش خدعه را بيان می‏كند و می‏گويد خدعه با اهل حق چنين است : « و اذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الی شياطينهم قالوا انا معكم انما نحن مستهزؤن »( 1 )
به خيال خودشان خيلی زرنگی می‏كنند ، به اهل ايمان كه می‏رسند می‏گويند بله ما از شما هستيم ولی وقتی با برادران واقعيشان ، با شيطانهائی مثل‏ خودشان خلوت می‏كنند ، می‏گويند ايمان ما ظاهری و صوری است و ما باطنا با شما هستيم ، ما مسخره شان می‏كنيم ! بعد قرآن می‏گويد : « الله يستهزی بهم و يمدهم فی طغيانهم يعمهون »(2)
اين مسخره كردن ها به ضرر خودشان است ، خدا آنها را مسخره خواهد كرد ، يعنی اين جريان و سنت عالم است كه آنها را مضحكه قرار خواهد داد و در كوری و حيرت گرفتار خواهد كرد
بعد بيان عجيبی دارد : « مثلهم كمثل الذی استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و تركهم فی ظلمات لا يبصرون » ( 3 ) . اينها از نقشه های نكرشان ( 4 ) استفاده می‏كردند و عقل خود را در خدمت هوای نفس‏ و شيطنت خود قرار داده بودند ( بالاخره عقل هم برای انسان يك نوری است ، همان طور كه حس و غريزه برای انسان نور است و راهنما )
پاورقی :
1 - سوره بقره ، آيه . 14
2 - سوره بقره ، آيه . 15

3 - سوره بقره ، آيه . 17

4 - نكری = شيطنت

عهد آسمانى
13-10-2010, 23:56
http://shiaupload.ir/images/tzr7ib5wctseeqsifx3.gif

كسی كه عقل خودش را در خدمت نكری و عليه هدايت دين قرار دهد ، مثل كسی‏ است كه در تاريكی آتش روشن كند تا در ظلمت بيابان از نور آن استفاده‏ نمايد و راه پيدا كند وقتی آتش را روشن می‏كند اول استفاده هم می‏برد و اطرافش روشن می‏شود ولی خدا زود اين نور را می‏برد و او را در تاريكی‏ می‏گذارد « صم بكم عمی فهم لا يرجعون »( 1 ) ، نه تنها آنها را در تاريكی‏ باقی می‏گذارد بلكه چشم و گوش و زبانشان را هم می‏گيرد ، چون اگر چشم باز باشد ، اگر چراغی از دور پيدا شود آدم می‏بيند و راه را پيدا می‏كند ، يا اگر گوشش باز باشد ، در تاريكی صدای زنگ شتری يا بوق ماشينی را می‏شنود و متوجه می‏شود راه از آن طرف است ، يا اگر زبان آدم باز باشد فرياد می‏كشد تا اگر كسی آن نزديكيهاست ، بشنود و او را هدايت كند ولی همه‏ اينها از او گرفته می‏شود
« او كصيب من السماء فيه ظلمات و رعد و برق يجعلون اصابعهم فی آذانهم‏ من الصواعق حذر الموت و الله محيط بالكافرين »( 2 ) . اين مثل شديدتری‏ است كه قرآن بيان می‏كند : برقی در آسمان می‏جهد ، يك لحظه هست و بعد خاموش می‏شود و چون همراه با رعد است اينها انگشتان خود را در گوشهای‏ خود می‏گذارند و در نتيجه از راهيابی و رسيدن به مقصد دور می‏مانند
پس قرآن برای خدعه هيچگونه موفقيتی قائل نيست نمی‏گويد عالم را خدعه‏ اداره كرده است قرآن اين منطق را قبول ندارد كه جريان تاريخ را زور گردانده و خدعه حركت داده و ظلمت چرخانده است اصلا از نظر منطق قرآن امكان ندارد كه در مجموع جامعه بشريت غلبه با شر و فساد و ظلم باشد و در عين حال جامعه باقی باشد اينكه پيامبر فرمود : « الملك يبقی مع الكفر و لا يبقی مع الظلم » معنايش اين است كه ما گاهی وقتها ظلم را در سطح بالا نگاه می‏كنيم ، مثلا نادر شاه را می‏بينيم كه‏ همه اش ظلم است ، اما جامعه كه نادرشاه نيست همان زمان كه نادرشاه از كله ها مناره می‏سازد اگر شما ميان توده مردم برويد و يك آمارگيری بكنيد می‏بينيد در مجموع ، صداقت غلبه دارد بر كذب ، امانت غلبه دارد بر خيانت ، عفت غلبه دارد بر بی‏تقوائی ، جامعه را در مجموعش بايد در نظر گرفت خصوصا در آن استخوان بندی اصلی‏اش


پاورقی :

1 - سوره بقره ، آيه . 18

2 - سوره بقره ، آيه . 19

عهد آسمانى
13-10-2010, 23:56
3 - آيات سوره صافات : در اواخر سوره صافات حاكميت و منصور بودن‏ انبياء و پيام انبياء آمده است ( اين مطلب با بيانهای مختلفی در قرآن‏ گفته شده است ) : « و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين 0 انهم لهم المنصورون 0 و ان‏ جندنا لهم الغالبون »( 1 ) . سخن ما ، در علم ما گذشته است ، سخن ما كه‏ تخلف ناپذير است ، اين است كه بندگان پيام آور ما و فرستادگان ما تحقيقا و فقط و فقط آنها منصور و پيروز هستند ، و همانا سپاه ما حتما آنها غالب و پيروزند آيا مقصود قرآن در اينجا غلبه نظامی است ؟
پاورقی :
1 - سوره صافات ، آيات 171 و 172 و . 173


http://shiaupload.ir/images/93327921522125052643.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 23:57
يعنی هر گاه ميان يك پيامبر يا پيروان يك پيامبر ، يك مرد حق ، يك ولی خدا ، يك امام با كسی يا كسانی جنگی در بگيرد هميشه طرف مقابل اهميت سوق الجيشی دارند چرا ابرقدرتها نسبت به عدن كه يك جای نسبتا كوچكی است يا يمن جنوبی كه از نظر خودش اهميت زيادی ندارد ، اين همه‏ حساسيت دارند ؟ آن جاهائی كه منابع ثروت هست ، نفت هست ، حساسيت هم‏ بيشتر است خيلی از جنگها ماهيت اقتصادی دارد ، يعنی برای به دست آوردن‏ منابع اقتصادی است نه به منظور گسترش قلمرو انگلستان اگر در هندوستان‏ می‏جنگد برای وسعت دادن به خاك خود نيست بلكه می‏خواهد از هندوستان به‏ عنوان بازار مصرفی برای كالاهای خود استفاده كند و منابع زيرزمينی آنها را به‏ يغما برد پاورقی :

1 - سوره آل عمران ، آيه . 21


http://shiaupload.ir/images/42291933994716334719.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 23:57
بعضی از جنگها و مبارزه ها هم جنبه اعتقادی و ايدئولوژيكی دارد و چون‏ حامل يك فكر و عقيده و ايدئولوژی است می‏خواهد مانع را از سر راه عقيده‏ اش بردارد ، يا اينكه می‏خواهد راهی پيدا كند تا عقيده اش را در دنيا تبليغ كند علی عليه السلام تصريح می‏كند كه جنگهای صدر اسلام ماهيت‏ ايدئولوژيكی داشت : « و حملوا بصائرهم علی اسيافهم » ( 1 ) ، آنها بصيرتها و دركها و آگاهيهای خود را روی شمشيرهای خودشان حمل می‏كردند ، يعنی می‏خواستند با اين شمشيرها به مردم آگاهی بدهند نه چيز ديگری از مردم‏ چيزی نمی‏خواستند بگيرند ، می‏خواستند بدهند آنچه را هم می‏خواستند بدهند بصيرت و آگاهی بود اگر می‏گوئيم پيامبران پيروز هستند مقصود پيروزی نظامی‏ نيست ما اگر مبارزه حسين بن علی عليه السلام را با لشكريان يزيد و ابن‏ زياد از جنبه نظامی يعنی از نظر ظاهری و صوری در نظر بگيريم امام حسين‏ شكست خورد و آنها پيروز شدند اما اگر ماهيت قضيه را در نظر بگيريم فكری‏ و اعتقادی است يعنی حكومت يزيد سمبل جريانی بود كه می‏خواست فكر اسلامی‏ را از بين ببرد و امام حسين برای احياء فكر اسلامی جنگيد ، در اين صورت‏ بايد ببينيم آيا امام حسين به مقصودش رسيد يا نرسيد ؟

پاورقی :

1 - نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 150 ، صفحه . 460


http://shiaupload.ir/images/07266899750878302420.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 23:57
آيا توانست يك فكر را در دنيا زنده كند يا نتوانست ؟ می‏بينيم كه‏ توانست هزار و سيصد سال است كه اين نهضت هر سال يك پيروزی جديد به دست می‏آورد ، يعنی هر سال عاشورا ، عاشوراست و معنی كل يوم‏ عاشورا اين است كه هر روز به نام امام حسين با ظلم و باطلی مبارزه می‏شود و حق و عدالتی احياء می‏شود ، اين پيروزی است و پيروزی بالاتر از اين‏ چيست ؟ يزيدها و ابن زيادها می‏روند ولی حسين ها و عباس ها و زينب ها باقی می‏مانند البته به عنوان يك ايده نه به عنوان يك شخص ، بلكه به‏ عنوان يك صاحب اختيار و حاكم بر جامعه خويش آری آنها می‏ميرند ، اما اينها زنده و جاويد باقی می‏مانند

4 - آيات سوره انبياء : در آيات 16 و 17 و 18 اين سوره ، خداوند خلقت آسمان و زمين را مطرح می‏كند كه در مقياس جهانی ، نظام هستی به حق‏ برپاست نه بر باطل و پوچی « و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعبين 0 لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا ان كنا فاعلين »، بعد می‏فرمايد : « بل نقذف بالحق علی الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق و لكم الويل‏ مما تصفون ». اين آيه ، قدرت حق و ناچيزی و ناتوانی باطل را بيان می‏كند باطل ممكن است غلبه ظاهری و موقت داشته باشد اما حق يكدفعه از كمين‏ بيرون می‏آيد و آن را نابود می‏كند قذف يعنی پرتاب كردن ، دماغ يعنی‏ جايگاه مغز ، مثل اينكه از حق گلوله ای می‏سازيم و به شدت به باطل پرتاب‏ می‏كنيم كه مغزش را به اصطلاح خرد می‏كند ، بعد يك وقت می‏بينيد باطل از بين رفتنی بوده است ، چيزی نبوده است ، زاهق بوده است
عده ای از اين آيه استفاده ای كرده اند كه بد هم نيست و آن اينكه حق‏ بعد از آنكه مدتی به وسيله باطل پوشانده شد ، وقتی به جنگ باطل می‏آيد كوبنده و بنيان كن می‏آيد خدا به وسيله خود بشر اين كار را می‏كند يك مرتبه و ناگهان می‏بينيد كه حق همچون طوفان می‏آيد و باطل را خرد و خمير می‏كند و به دور می‏افكند ببينيد قرآن در جنگ حق و باطل چقدر خوش بينانه نگاه می‏كند ، می‏گويد : اين نمود باطل شما را نترساند ، اين فراگيری باطل شما را مأيوس نكند ، زيرا سرانجام حق پيروز است ! حق هميشه پيروز بوده است : « وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم فی‏الارض »(1)
در طول تاريخ هميشه حق و باطل با يكديگر در حال جنگ بوده اند ولی قرآن‏ وعده پيروزی نهائی حق بر باطل را می‏دهد ، آن چنان كه هميشه نشانه ای از باطل باقی نماند و اين را سرنوشت نهائی تاريخ می‏داند لذا توصيه می‏كند ايمان داشته باشيد و غصه هيچ چيز را نخوريد ، « و لا تهنوا و لا تحزنوا »( 2 ) ، ايمان داشته باشيد كه برتری مال شماست ، از كمی خودتان و از زيادی‏ آنها بيم نداشته باشيد ، از اسلحه و زور فراوانشان نترسيد ، فقط مجهز به‏ ايمان و حقيقت باشيد ، مؤمن واقعی باشيد ، انسان واقعی باشيد ، اگر چنين‏ شديد ، پيروزی از آن شماست نكته ديگری كه از اين آيه استفاده می‏شود اين است كه اين حركت انقلابی‏ برپايه نيروی حق و حق پرستی است ، انقلابی است كه از نيروی حق برپا می‏شود نه انقلابی كه بر پايه شكم باشد حق - پرستان را به دليل حق پرستی نه شكم پرستی برمی‏انگيزيم يك عده خيال كرده‏ اند كه چون قرآن حامی مستضعفين است ، تزش اين است كه ما هميشه از گرسنه ها لشكر درست می‏كنيم برای اينكه فقط شكمشان را سير كنيم ، چنين‏ نيست
پاورقی :
1 - سوره نور ، آيه . 55

2 - سوره آل عمران آيه . 139


http://www.cultura.ufpa.br/dicas/arq/ima/flor/flor167.gifhttp://www.cultura.ufpa.br/dicas/arq/ima/flor/flor167.gifhttp://www.cultura.ufpa.br/dicas/arq/ima/flor/flor167.gifhttp://www.cultura.ufpa.br/dicas/arq/ima/flor/flor167.gifhttp://www.cultura.ufpa.br/dicas/arq/ima/flor/flor167.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 23:58
قرآن می‏گويد نهضت ما به سود مستضعفين است ، حالا ممكن است قيام‏ كنندگان از خود مستضعفين باشند يا از غير مستضعفين اتفاقا اگر مستضعف‏ برای شكم مبارزه كند قرآن نمی‏پذيرد ، اسلام چنين شخصی را رد می‏كند : ²من‏كانت هجرته الی مال يصيبه او امرأش يصيبها فهجرته الی ما يهاجر اليه‏» 1 ) . پيامبر می‏گويد هر كس هجرت كند به طمع اينكه مالی به دست آورد يا زنی را اسير كند و بعد با او ازدواج نمايد ، اسلام چنين هجرتی را قبول‏ ندارد هر كس به سوی خدا و رسول هجرت می‏كند بايد منتظر اجر و پاداش‏ الهی باشد اسلام می‏گويد ما می‏رويم تا مستضعفين را نجات بدهيم نه اينكه‏ فقط برويم كه شكمشان را سير كنيم
ما فوجی از ايمان و حق پرستی به حركت در می‏آوريم ، « بل نقذف بالحق‏ علی الباطل »( 2 ) ، يعنی از حق يك نيروی انقلابی می‏سازيم ، آن را بر باطل می‏افكنيم .

پاورقی :

1 - اين حديث در جامع الصغير جلد 1 ، صفحه 1 و منيةالمريد صفحه 27 به‏ اين صورت آمده است : انما الاعمال بالنيات لكل امری ما نوی فمن كانت‏ هجرته الی الله و رسوله فهجرته الی الله و رسوله و من كانت هجرته الی‏ دنيا يصيبها او امراه ينكحها فهجرته الی ما هاجر اليه »
2 - سوره انبياء آيه . 18

http://sl.glitter-graphics.net/pub/1097/1097016nhde6cshft.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 23:58
اين نيروی انقلابی است كه خودش را مثل گلوله به قلب دشمن می‏زند " بالحق " يعنی با نيروی حق ، با اهل حق ، از حق گلوله ای می‏سازيم و اين گلوله را محكم به مغز باطل می‏زنيم تا مغزش‏ متلاشی شود ، پس ناگهان می‏بينی كه باطل بر افتاد و چيزی هم نبود ، فقط هيكلی بود كه از او می‏ترسيدی « فاذا هو زاهق »( 1 ) قرآن نمی‏گويد كه باطل بعدا زهوق پيدا می‏كند ، می‏گويد باطل چيز زاهقی است ، باطل اصلا رفتنی است
اين چنين خدا حق و باطل را می‏زند
5 - آيات سوره رعد : قرآن در آيه 17 اين سوره ، حق و باطل را به صورت‏ مثلی بسيار جالب و پرمعنی بيان داشته است : « انزل من السماء ماء فسالت اودية بقدرها »، خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد ، يعنی آب صاف‏ و پر بركتی ، در اثر ريزش اين باران بر كوهها و بلنديها ، سيلی در واديها و رودخانه ها به اندازه ظرفيتشان به راه افتاد « فاحتمل السيل‏ زبدا رابيا »( 2 ) ، پس اين سيل ، كفی را روی خود حمل كرد « و مما يوقدون عليه فی النار ابتغاء حلية او متاع زبد مثله »( 3 ) ، همانگونه‏ كه وقتی فلزی را روی آتش می‏گدازند تا از آن زيور يا وسيله ای بسازند چنين كفی در سطح آن آشكار می‏شود ، مواد اصلی ته نشين شده و مواد زائد و بدرد نخور روی آن را می‏گيرد « كذلك يضرب الله الحق والباطل »( 4 )

پاورقی :

1 - سوره انبياء ، آيه . 18

2 - سوره رعد ، آيه 17 زبد يعنی كف رابی يعنی مرتفع ، بالا آمده زبدا رابيا يعنی كفی كه روی آب را فرا گرفته است
4- 3 - سوره رعد ، آيه . 17

http://shiaupload.ir/images/7xvacrzwfdr8bdyt0y04.gif http://shiaupload.ir/images/hov3w4yrxqup1pc0ex.gif http://shiaupload.ir/images/hov3w4yrxqup1pc0ex.gif http://shiaupload.ir/images/hov3w4yrxqup1pc0ex.gifhttp://shiaupload.ir/images/jt7xu3pqwjs73lhfne0.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 23:58
http://shiaupload.ir/images/fb4d1t3591ozntzsusu3.gifhttp://shiaupload.ir/images/viht07846adcq9889u1f.gifhttp://shiaupload.ir/images/fb8q3dorscp43ijcx5.gif


در اينجا بعضی از مفسرين گفته اند كه يعنی اين چنين خداوند حق و باطل‏ را مثال می‏زند ، بعضی ديگر گفته اند اين چنين خداوند حق و باطل را به‏ يكديگر می‏زند ، يعنی اين چنين ميان حق و باطل تصادم و برخورد واقع می‏شود برخورد حق و باطل چيزی است نظير برخورد آب و كف
« فاما الربد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث فی الارض »(1)
و اما كف می‏رود و نيست و نابود می‏شود و اما آنچه به مردم سود می‏رساند در زمين باقی می‏ماند به اصطلاح ادبی اينجا حكمی را معلق به صفتی كرده است‏ ، يعنی اين صفت علت آن حكم است نفرموده آب باقی می‏ماند ، فلز باقی‏ می‏ماند ، بلكه می‏فرمايد آنچه برای مردم نافع است از آن آب و فلز ، به‏ اعتبار نافع بودن باقی می‏ماند ، به دليل اينكه نافع است ، خير است ، سودمند است باقی می‏ماند يعنی بقا ، از آن نافع بودن و سودمندی است ، بی‏سودها ، بی‏خاصيتها ، بی‏فايده ها حذف شدنی و از بين رفتنی و محكوم‏اند « كذلك يضرب الله الامثال »( 2 ) ، خدا مثلها را اين چنين بيان می‏كند از اين مثال چند نكته جالب استفاده می‏شود :

پاورقی :2 - 1 - سوره رعد ، آيه . 17

عهد آسمانى
13-10-2010, 23:59
الف : نمود داشتن باطل و اصيل بودن حق


« فاحتمل السيل زبدا رابيا » يعنی كف روی آب را می‏گيرد و می‏پوشاند ، به طوری كه اگر آدم جاهلی بيايد نگاه كند و از ماهيت قضيه‏ خبر نداشته باشد ، كف خروشانی را می‏بيند كه در حركت است ، و توجهی به آب باران كه زير اين كفهاست نمی‏كند ، در حالی كه اين‏ آب است كه چنين خروشان حركت می‏كند نه كف ، ولی چون كفها روی آب را گرفته اند چشم ظاهربين كه به اعماق واقعيات نفوذ نداشته باشد فقط كف را می‏بيند


باطل هم چنين است كه بر نيروی حق سوار می‏شود و روی آن را می‏پوشاند ، بطوری كه اگر كسی ظاهر جامعه را ببيند و به اعماق آن نظر نيندازد همان‏ قله های شامخ و افراد چشم پر كن را می‏بيند مثلا اگر برگرديم به قرن سيزدهم‏ در ايران ، اول كسی كه چشممان به او می‏افتد ناصرالدين شاه است و ممكن‏ است فكر كنيم كه همه مردم همان طور بوده اند ، در صورتی كه اگر همه مردم‏ مثل ناصرالدين شاه بودند ، اصلا امروز ايرانی وجود نداشت اگر همه مردم‏ هارون الرشيد بودند و ماهيت هارون الرشيدی داشتند ، محال بود جامعه‏ اسلامی باقی بماند چون هارون الرشيد مظهر ظلم و تجاوز و دروغ و خدعه و شهوترانی و بی عفتی و ناپاكی بود آيا اگر همان وقت ما می‏رفتيم به تمام‏ روستاهای كشور اسلامی ، هر چه می‏ديديم هارون الرشيد بود ؟ يعنی همه مردم‏ را با روحيه و صفات هارون الرشيد می‏ديديم ؟ هر كارگر و كشاورز صاحب‏ حرفه و فن و بازرگان ، يك هارون الرشيد بود ؟ يعنی همه به همديگر دروغ‏ می‏گفتند ؟ همه به همديگر خيانت می‏كردند ؟ همه بی‏عفتی می‏كردند ، بی‏تقوا بودند ؟ هرگز اين طور نبوده است هارون الرشيد از صدقه سر آن اشخاص ، از صداقت ، امانت ، درستی و حقيقت آنها زندگی می‏كرد ، حالا اگر هزار نفر هم هارون الرشيد و اطرافيانش بوده اند ، اين نبايد معيار ما باشد كه شر بر خير غلبه داشته است

http://shiaupload.ir/images/7rmt80tco9arvd5jz312.gifhttp://shiaupload.ir/images/7rmt80tco9arvd5jz312.gif



http://shiaupload.ir/images/7rmt80tco9arvd5jz312.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 23:59
شما اگر به همين مسيحيت تحريف شده نگاه كنيد و برويد در دهات و شهرها ، آيا هر كشيشی را كه می‏بينيد ، آدم فاسد و كثيفی است ؟ والله‏ ميان همين ها صدی هفتاد هشتادشان مردمی هستند با يك احساس ايمانی و تقوا و خلوص كه به نام مسيح و مريم چقدر راستی و تقوا و پاكی به مردم‏ داده اند ، تقصيری هم ندارند ، آنها به بهشت می‏روند ، كشيش آنها هم به‏ بهشت می‏رود ، پس حساب روحانيت حاكم فاسد مسيحی و پاپها را بايد از اكثريت مبلغين و پيروان مسيح جدا كرد
آن چيزی كه ما می‏بينيم همان زبدا رابيا و كف های روی آب است كه به‏ چشم می‏آيد ولی وقتی انسان وارد متن جامعه می‏شود و كسانی را كه اساسا به‏ چشم نمی‏آيند و در واقع جامعه را آنها می‏چرخانند می‏بيند ، آنها را منطبق‏ بر حق و همراه با راستی و صداقت می‏يابد آن راننده ای كه با زحمت دائما از اين شهر به آن شهر می‏رود و جان خودش را می‏گذارد در اين راه تا روزی‏ 150 يا 200 تومان بگيرد ، يا آن كشاورزی كه دائما تلاش می‏كند و زحمت‏ می‏كشد ، آيا در وجود اينها شر بر خير غلبه دارد ؟ هرگز ، اغلب اينها بر آن فطرت پاك اسلامی و انسانی خودشان باقی هستند اينهمه كارگرانی كه در كارخانه ها كار می‏كنند وقتی آدم می‏رود سراغ اينها اصلا تعجب می‏كند كه با آن وضع چطور اينها به جامعه و دين خوشبين هستند و دغدغه دين و ايمانشان‏ را دارند
پس اكثريت جامعه را انسانهائی تشكيل می‏دهند كه صلاح آنها بر فسادشان‏ غلبه دارد ، اگر هم احيانا فسادی در آنها هست ، فساد ناشی از جهل است ، از قصور است ، نمی‏داند ، تقصير هم ندارد ، نادان‏ است ، اين را نمی‏شود آدم مقصر حساب كرد و جزء مفسدين و خراب كاران و منحرفين دانست به اين ترتيب حق و نظام حق اصيل است و مثل آب در زير جريان دارد و جامعه را به جلو می‏برد ، اما باطلها بر روی آن قرار می‏گيرند و نمود پيدا می‏كنند

http://shiaupload.ir/images/4zvz2lix8b4dj4zgw3c.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 23:59
ب : طفيلی بودن باطل و استقلال حق
نكته ديگری كه از اين مثال قرآنی استفاده می‏شود اين است كه باطل به‏ طفيل حق پيدا می‏شود و با نيروی حق حركت می‏كند ، يعنی نيرو مال خودش‏ نيست ، نيرو اصالتا مال حق است و باطل با نيروی حق حركت می‏كند
كفی كه روی آب هست ، نيروی كف نيست كه او را حركت می‏دهد اين نيروی‏ آب است كه او را حركت می‏دهد معاويه اگر پيدا می‏شود و آن همه كارهای‏ باطل می‏كند ، آن نيروی اجتماعی را معاويه به وجود نياورده و ماهيت واقعی‏ آن نيرو ، معاويه ای نيست و جامعه در بطن خودش ماهيت معاويه‏ای ندارد ! باز هم پيغمبر است ، باز هم ايمان است ، باز هم معنويت است ، ولی‏ معاويه بر روی اين نيرو سوار شده است
يزيد هم كه امام حسين را كشت گفت : قتل الحسين بسيف جده ( 1 ) ،
پاورقی : 1 - بحارالانوار ، جلد 44 صفحه . 298


http://shiaupload.ir/images/so4urkmxkcfmplklh8x7.gif

عهد آسمانى
13-10-2010, 23:59
يعنی حسين با شمشير جدش پيامبر كشته شد ! اين يك معنای درستی دارد يعنی‏ از نيروی پيامبر استفاده كردند و او را كشتند ، چون برای تحريك مردم می‏گفتند : يا خيل الله اركبی و بالجنة ابشری ( 1 ) ای سواران‏ الهی سوار شويد و بهشت بر شما بشارت باد
امام باقر عليه السلام فرمودند كه سی‏هزار نفر جمع شده بودند كه جد ما حضرت حسين عليه السلام را بكشند « و كل يتقرب الی الله بدمه » ( 2 ) و هر يك با كشتن او به خدا تقرب می‏جستند ، چون می‏گفتند يزيد خليفه پيامبر است و حسين بن علی بر او خروج كرده است ، بايد با او جنگيد
باطل حق را با شمشير خود حق می‏زند ، پس باطل نيروی حق را به خدمت‏ گرفته است اين همان نيروی حق است كه او از آن استفاده می‏كند ، مانند انگل كه از بدن و خون انسان تغذيه می‏كند ، ممكن است خيلی هم تغذيه بكند و خيلی هم چاق بشود ، ولی انسان روز به روز لاغرتر و رنگش زردتر می‏شود ، حالت چشمهايش عوض می‏گردد و كم قوه می‏شود
قرآن می‏گويد : وقتی كه سيل جريان پيدا كرد ، آنكه حركت می‏كند و نيرو دارد و هر چه را در برابرش قرار گيرد می‏برد ، آب است اما شما كف را می‏بينيد كه حركت می‏كند اگر آب نبود كف يك قدم هم نمی‏توانست برود ، ولی به علت اينكه آب هست روی آب سوار می‏شود و از نيروی آب استفاده‏ می‏كند هميشه در دنيا باطل از نيروی حق استفاده می‏كند ، مثلا راستی حق ، و دروغ باطل است
پاورقی :

1 - ارشاد شيخ مفيد جلد 2 ، صفحه 92 چاپ علمية اسلامية - بحارالانوار جلد 45 صفحه . 391
2 - مقتل الحسين مقرم صفحه 6 به نقل از ابی‏بكر ابن العربی الاندلسی در عواصم صفحه . 232


http://sl.glitter-graphics.net/pub/1835/1835436tsh6z5cov5.gif

عهد آسمانى
14-10-2010, 00:00
اگر در عالم راستی وجود نداشته باشد دروغ نمی‏تواند وجود داشته باشد ، يعنی اگر در دنيا يك نفر وجود نداشته باشد كه راست بگويد و همه مردم‏ دروغ بگويند ( پدر به پسر ، پسر به پدر ، زن به شوهر ، شوهر به زن ، رفيق‏ به رفيق ، شريك به شريك ) ، دروغ نمی‏تواند كار خود را انجام دهد ، زيرا هيچكس باور نمی‏كند امروز چرا دروغ مفيد است و گاه يك جائی بدرد آدم‏ می‏خورد ؟ چون در دنيا راستگو زياد است چون از خودش و از ديگران راست‏ می‏شنود و اگر دروغ بگويد طرف مقابل خيال می‏كند راست است و فريب‏ می‏خورد يعنی اين دروغ نيروی خود را از راستی گرفته است ، اگر راستی نبود كسی دنبال دروغ نمی‏رفت چون اين دروغ را راست می‏پندارد ، گولش را می‏خورد والا اگر دروغ را دروغ بداند هيچ دنبالش نمی‏رود ، ظلم هم همين‏ است
اگر عدلی در دنيا وجود نداشته باشد امكان ندارد ظلم وجود داشته باشد اگر هيچكس به ديگری اعتماد نكند و همه بخواهند از يكديگر بدزدند آن وقت‏ ظالم ترين اشخاص هم نمی‏تواند چيزی بدزدد ، زيرا او هم از وجدان ، شرف ، اعتماد و اطمينانی كه مردم به يكديگر دارند و رعايت انصاف و برادری و برابری را می‏كنند سوء استفاده می‏كند ، چون اينها هستند كه اساس جامعه را حفظ می‏كنند ، او در كنار اينها می‏تواند دزديش را بكند



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_3257BLUEDIV.gif

عهد آسمانى
14-10-2010, 00:00
اگر شما راديوهای مختلف دنيا را گوش كنيد از هيچيك از اين راديوها نمی‏شنويد كه اسم زورگوئی را ببرد يا بگويد ما می‏خواهيم ظلم كنيم يا منافع‏ كشورهای ديگر را بدزديم و غارت كنيم ، بلكه همه دم از صلح می‏زنند ، دم از آزادی می‏زنند ، دم از حقوق بشر می‏زنند ، در صورتی كه اكثر و شايد همه آنها دروغ می‏گويند ، يعنی آنها می‏خواهند در پناه اين الفاظ زندگی كنند ، در پناه آزادی ، آزادی را می‏كشند چنانكه‏ گفته اند : " ای آزادی بنام تو در دنيا چه جنايتها كه نشد " اين معنای‏ تغذيه باطل از حق است ناصرالدين شاه يا هارون الرشيد يا معاويه هم نيروی‏ باطل خود را از نيروی حق مردم گرفته بودند وگرنه از خودشان نيروئی‏ نداشتند
داستانی شنيدم كه ذكرش در اينجا مناسب است ، يكی از علمای فارس‏ آمده بود تهران ، در مسافرخانه پولهايش را می‏دزدند ، او هم هيچكس را نمی‏شناخته و مانده بوده كه چه بكند ، بفكرش می‏رسد كه برای تهيه پول ، فرمان اميرالمؤمنين به مالك اشتر را روی يك كاغذ اعلا با يك خط عالی‏ بنويسد و به صدراعظم وقت هديه كند تا هم او را ارشاد كرده باشد و هم خود از گرفتاری رها شود

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_18.gif

عهد آسمانى
14-10-2010, 00:00
اين عالم محترم خيلی زحمت می‏كشد و فرمان را می‏نويسد و وقت می‏گيرد و می‏رود صدراعظم می‏پرسد اين چيست ؟ می‏گويد فرمان اميرالمؤمنين به مالك‏ اشتر است صدراعظم تأملی می‏كند و بعد مشغول كارهای خودش می‏شود ، اين آقا مدتی می‏نشيند و بعد می‏خواهد برود ، صدراعظم می‏گويد نه ، شما بنشينيد ، اين مرد محترم باز می‏نشيند مردم می‏آيند و می‏روندآخر وقت می‏شود ، بلند می‏شود برود ، می‏گويد نه آقا شما بفرمائيد همه می‏روند غير از نوكرها ، باز می‏خواهد برود می‏گويد نه شما بنشينيد من با شما كار دارم به فراش می‏گويد درب را ببند هيچكس نيايد به اين عالم می‏گويد بيا جلو ، وقتی پهلوی او نشست می‏گويد اين را برای چه نوشتی ؟ می‏گويد چون شما صدراعظم هستيد فكر كردم اگر بخواهم به شما خدمتی بكنم هيچ چيز بهتر از اين نمی‏شود كه فرمان اميرالمؤمنين را كه دستور حكومت است و موازين‏ اسلامی حكومت است برای شما بنويسم صدراعظم می‏گويد بيا جلو و يواشكی از او می‏پرسد آيا خود علی به اين عمل كرد يا نه ؟ عالم می‏گويد بله عمل كرد می‏گويد خودش كه عمل كرد جز شكست چه نتيجه ای گرفت ؟ چه چيزی نصيبش شد كه حالا تو اين را آورده ای كه من عمل كنم ؟ آن مرد عالم گفت تو چرا اين‏ سؤال را جلوی مردم از من نپرسيدی و صبر كردی تا همه مردم رفتند ؟ حتی‏ نوكرها را بيرون كردی و من را آوردی نزديك و يواشكی پرسيدی ؟ از چه كسی‏ می‏ترسی ؟ از اين مردم می‏ترسی ؟ تو از چه چيز مردم می‏ترسی ؟ غير از همين‏ علی است كه در فكر مردم تأثير كرده ، الان معاويه كجاست ؟ معاويه ای كه‏ مثل تو عمل می‏كرد كجاست ، تو خودت هم مجبوری به معاويه لعنت كنی پس‏ علی شكست نخورده ، باز هم امروز منطق علی است كه طرفدار دارد ، باز هم‏ حق پيروز است . اين يك مثل بود ولی بيانگر واقعيت است
خطبه 51 " نهج البلاغه " استفاده باطل از حق را به خوبی نشان می‏دهد حضرت علی عليه السلام در اين خطبه می‏فرمايد : « انما بدء وقوع الفتن‏ اهواء تتبع » ( 1 ) همانا آغاز فتنه ها و نابسامانيها هواهای نفسانی است‏ كه متتبع واقع می‏شوند يعنی انسانهائی تحت تأثير هواهای نفسانی خودشان‏ قرار می‏گيرند و بعد به جای اينكه خدا را پرستش وقتی پهلوی او نشست می‏گويد اين را برای چه نوشتی ؟

پاورقی :

1 - نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 50 صفحه . 137


http://dl.glitter-graphics.net/pub/484/484791yp3aoianxa.gifhttp://dl.glitter-graphics.net/pub/484/484791yp3aoianxa.gifhttp://dl.glitter-graphics.net/pub/484/484791yp3aoianxa.gif

عهد آسمانى
14-10-2010, 00:01
خطبه 51 " نهج البلاغه " استفاده باطل از حق را به خوبی نشان می‏دهد حضرت علی عليه السلام در اين خطبه می‏فرمايد : « انما بدء وقوع الفتن‏ اهواء تتبع » ( 1 ) همانا آغاز فتنه ها و نابسامانيها هواهای نفسانی است‏ كه متتبع واقع می‏شوند يعنی انسانهائی تحت تأثير هواهای نفسانی خودشان‏ قرار می‏گيرند و بعد به جای اينكه خدا را پرستش كنند هواهای نفسانی را پرستش می‏كنند و دنبال خواسته هايشان می‏روند ! « و احكام تبتدع » و بعد احكامی است كه بدعت گزارده می‏شوند ، يعنی‏ كسی كه می‏خواهد دنبال هوای نفسش برود از چه استفاده می‏كند ؟ از نيروی حق‏ ، بدعتی را در لباس دين وارد می‏كند ، چون می‏داند نيرو از آن دين و مذهب‏ است اگر بگويد من چنين حرفی می‏زنم كسی حرفش را قبول نمی‏كند ، لذا شروع‏ می‏كند چيزی را بنام دين بيان كردن و می‏گويد فلان آيه قرآن اين مطلب را بيان كرده است و مقصودش اين است ، يا حديثی جعل می‏كند كه پيامبر چنين‏ فرمود ، امام جعفر صادق چنين فرمود ، يعنی از نيروی قرآن و پيغمبر و امام‏ استفاده می‏كند و روی چيزی كه حقيقت نيست مارك حقيقت می‏زند . « يخالف‏ فيها كتاب الله » و كتاب خدا در آن احكام مورد مخالفت قرار می‏گيرد
« و يتولی عليها رجال رجالا علی غير دين الله » ( 2 ) آن وقت افرادی با هم متحد و متفق می‏شوند و حزب و جمعيتی تشكيل می‏دهند ولی به غير دين خدا ، براساس همان بدعت ( 3 ) ، و به عنوان دفاع از اين بدعت آن را به صورت دين بين مردم تبليغ می‏كنند
پاورقی :
2 - 1 - نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 50 صفحه . 137

3 - در اينجا بدعت ، بدعت در دين است نه مطلق نوآوری بدعت در دين ، يعنی چيزی را كه جزء سنت نيست ، جزء سنت وانمود كردن و چيزهائی را كه‏ جزء دين نيست ، جزء دين و سنت قلمداد كردن اين بدعت و نوآوری در دين‏ حرام و محكوم است ، مثل عمل ابوهريره كه وقتی حاكم مكه بود ، مرد بيچاره‏ ای پياز از عكه آورده بود كه در مكه بفروشد اما كسی از او نخريده بود و نزديك بود خراب شود ، دست به دامان ابوهريره شد كه‏ چكار كنم ، ورشكست می‏شوم ابوهريره روز جمعه بالای منبر رفت و گفت : سعت من حبيبی رسول الله من اكل بصل عكة بمكة و جبت له الجنة ، يعنی‏ هر كس پياز عكه را در مكه بخورد بهشت بر او واجب می‏شود ! مردم هم مثل‏ مور و ملخ ريختند و تمام پيازهايش را خريدند كسی حق اين طور نوآوری را ندارد

http://www.askquran.ir/gallery/images/55195/1_35384498796672455329.gif

عهد آسمانى
14-10-2010, 00:01
بعد حضرت فلسفه مطلب را ذكر می‏كند و چه عالی می‏فرمايد : « فلو ان‏ الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف علی المرتادين » ( 1 ) ، پس اگر باطل‏ از امتزاج و آميختگی با حق جدا باشد و با حق مخلوط نباشد ، مردم حقجو منحرف نمی‏شوند ، چون اغلب مردم ، " مرتاد " ياحق گرا هستند ( 2 ) ، ولی می‏آيند حق را با باطل مخلوط و ممزوج می‏كنند و امر بر مردم مشتبه‏ می‏شود ، يعنی مردم حق را با باطل اشتباه می‏گيرند و باطل را با مارك حق‏ می‏خرند اگر باطل از حق جدا شود و با آن در نياميزد بر مرتادان و طالبان‏ حق مخفی نمی‏ماند ، چون اكثريت مردم طالب حق هستند نه طالب باطل « و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين » ( 3 ) ، و اگر حق از پوشش باطل جدا شد و آزاد گرديد زبان بدخواهان از آن قطع می‏گردد ، چون اگر حق و باطل مخلوط شوند عده ای آن را حق محض می‏بينند بعد به‏ آثارش نگاه می‏كنند می‏بينند آثار بد دارد معاندها زبانشان دراز می‏شود كه‏ اين دين و مذهب شما هم خراب از آب درآمد ، ديگر نمی‏دانند كه اين‏ خرابيها و آثار سوء مال باطل است نه مال حق ! حق هرگز طوری رفتار نمی‏كند كه زبان معاندين بر او دراز شود
پاورقی :
1 - نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 50 صفحه . 137
2 - مرتاد ، به همان معنی حنيف است كه در قرآن آمده است

3 - نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 50 صفحه . 1376

http://shiaupload.ir/images/snxo2xi5gp2x40y6ut.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:23
سرگذشت معاويه بيانگر اين حقيقت است چه شد كه معاويه توانست پست‏ خلافت را اشغال كند ؟ با نيروی حق ، با نيروی مردم مرتاد ، حق طلب ، حنيف و حقيقتجو كه تازه با اسلام آشنا شده بودند و دلشان برای اسلام می‏طپد وقتی عثمان بر اثر انحرافهايش در خطر كشته شدن بود ، معاويه هيچ كمكی‏ برای او نفرستاد برای اينكه او با عثمان كار نداشت ، او دنبال رياست‏ خودش بود فكرهايش را كرد ، ديد اگر عثمان كشته بشود مرده عثمان بيشتر به نفع اوست تا زنده او ، لذا جاسوسهايش را فرستاد تا لباس خون آلودی‏ ، انگشت بريده ای از عثمان برای او ببرند وقتی اينها را آوردند فورا پيرامن عثمان را بر سر دروازه شام يا مسجد جامع دمشق آويزان كرد و رفت‏ بالای منبر شروع كرد به اشك تمساح ريختن كه ايهاالناس خليفه مظلوم‏ پيامبر را كشتند ، اين هم پيراهن خون آلود او ، صدای غريو گريه مردم بلند شد . معاويه روزها از اين مردم اشك گرفت و از مظلوميت خليفه پيامبر سخن‏ گفت و اين آيه را می‏خواند : « و من قتل مظلوما فقد لوليه سلطانا فلا يسرف فی القتل انه كان منصورا »( 1 ) ، و كسی كه مظلوم كشته شود ما برای ولی او حق قصاص قرار داديم ، اما نبايد در كشتار زياده روی كند و همانا او پيروز است حال ای مردم شما می‏گوئيد ما در مقابل اين جنايت بزرگ كه بر اسلام وارد شد ، سكوت كنيم ؟ پاورقی :
1 - سوره اسراء ، آيه . 33


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_20t.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:23
مردم هم‏ گفتند نه ، نه ، ما با جان و دل حاضريم جهاد كنيم آن وقت مردم را جمع‏ كرد و به جنگ با علی عليه السلام آمد پس معاويه از خودش نيروئی نداشت‏ ، از نيروی پيغمبر استفاده كرد ، از نيروی قرآن استفاده كرد بعد معاويه ، زيادبن ابيه ، يك جلاد خونريز را برای مردم می‏فرستد ، آن وقت مردم چه‏ می‏گويند ؟ می‏گويند اينهم اسلام ، اينهم دين ، ببين حاكم اسلامی چه می‏كند ؟ آن وقت زبان معاندين دراز می‏شود سپس امام عليه السلام می‏فرمايد : « و لكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان ! » (1)و ليكن از حق قسمتی و از باطل قسمتی گرفته می‏شود و مخلوط می‏شوند يعنی يك مشت از حق و يك مشت از باطل را با يكديگر مخلوط می‏كنند و به خورد مردم می‏دهند مانند كسی كه در گندم مقداری ارزن قاطی‏ می‏كند و به نام گندم به مردم می‏فروشد ! مردم وقتی شب آن را خوردند فردا اثرش را می‏بينند و می‏فهمند آنچه ديشب خورده اند نان گندم نبوده است‏ « فهنا لك يستولی الشيطان علی اوليائه و ينجوا الذين سبقت لهم من الله‏ الحسنی » ( 2 ) ، در اينجاست كه شيطان بر دوستان خودش مسلط می‏شود يعنی‏ ابزار شيطان هم حق است ، حق مخلوط شده با باطل ، حقی كه لباس باطل‏ پوشيده است اين همان معنائی است كه از آيه استفاده می‏شود كه باطل از حق‏ تغذيه می‏كند ، خودش نيرو ندارد ، از آن نيرو می‏گيرد . آب اگر وجود نداشت كف دو قدم هم نمی‏توانست برود اينكه‏ می‏بينيد باطل حركتی دارد از اينجاست كه بر دوش حق سوار می‏شود ببينيد قرآن چگونه باطل را پوچ و بی‏ارزش نشان می‏دهد !
پاورقی :
1 و 2 - نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 50 ، صفحه . 137


http://sl.glitter-graphics.net/pub/1064/1064985s2i0jx8x2c.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/1064/1064985s2i0jx8x2c.gif
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1064/1064985s2i0jx8x2c.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:23
غلبه ظاهری باطل و پيروزی نهائی حق
باطل از ديد سطحی و حسی نه ديد تحليلی و تعقلی ، حركت و جولان دارد مثلا يك بچه را در نظر بگيريد كه در عمرش سيل نديده و نمی‏داند سيل چيست و از كجا پيدا می‏شود و چگونه می‏آيد اين بچه وقتی سيل را می‏بيند ، دريای كف‏ را می‏بيند كه در حركت است ، اصلا او خيال نمی‏كند كه جز كف هم چيزی وجود دارد ! يعنی غلبه ظاهری گسترده و فراگيرنده از باطل است ، اما در نهايت‏ به مغلوبيت آن می‏انجامد
قرآن می‏گويد ديدتان را وسيع كنيد ، در شناخت جامعه اين قدر به ظاهر حكم نكنيد اگر تاريخ صدسال پيش را خواستيد بررسی كنيد نرويد سراغ‏ ناصرالدين شاه با آن عشق بازيها و عياشيها و ظلم ها و بگوئيد يك قرن قبل‏ اوضاع آنطور بوده است اين را شما سمبل شناخت همه مردم نگيريد ، ناصرالدين شاه را شما آئينه تمام نمای مردم ندانيد

http://sl.glitter-graphics.net/pub/1475/1475611m70h6wwb4w.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:24
اگر اين طور باشد ، فتوای ميرزای شيرازی در تحريم تنباكو و آثار عظيم‏ آن را چگونه توجيه می‏كنيد ؟ وقتی كه ناصرالدين شاه با آن صدر اعظمش از غفلت و بی‏خبری مردم استفاده می‏كنند و امتيازاتی به خارجيان می‏دهند ، يك‏ عده روحانيون آگاه در پايتخت و شهرهای ديگر متوجه می‏شوند و داد و فرياد راه می‏اندازند و مردم را متوجه می‏كنند تا از سامرا فتوای معروف ميرزای شيرازی يك مرتبه به ايران می‏رسد و همچون بمبی منفجر می‏شود و مردم بر عليه ناصرالدين شاه و دادن امتياز تنباكو به شركتهای خارجی قيام می‏كنند اين نشان می‏دهد كه در عمق باطل‏ ايمانی حكمفرما بوده است يك حقيقتی حكمفرما بوده است زنهای آن زمان كه‏ با پوشيه بودند و به زحمت بيرون می‏آمدند ، مثل جنگهای صدر اسلام آمدند و مردها را تشويق كردند كه بجنگيد وگرنه حق نداريد به خانه بيائيد و ما شما را در بستر نمی‏پذيريم اين حكايت می‏كند كه ناصرالدين شاه سمبل زمان خويش‏ نيست درست است كه مردم ناآگاه بودند ولی ناآگاه بودن غير از شرير بودن‏ است ، مردم را ناآگاه نگه می‏داشتند ، نه آنكه انسانها همه شرير و فاسد بودند حالا برويم صد سال جلوتر ، نادر شاه را می‏بينيم كه از كله ها مناره‏ می‏ساخت آيا می‏شود نادر شاه را معيار آن زمان قرار دهيم ؟ از نظر قرآن ، نه ، اينگونه شخصيتها كه در تاريخ نمود دارند ، كف های روی آب هستند ، آنها را معيار قضاوت قرار ندهيد اگر همه مردم شرارت نادر شاه را داشتند اصلا آن جامعه متلاشی می‏شد
قرآن می‏گويد : اگر همه مردم اين قدر شرير و فاسد و ظالم و دروغگو بودند آن جامعه را هلاك می‏كرديم ، چنين جامعه ای محال است وجود داشته باشد ، اصلا قابل دوام نيست و فورا هلاك می‏شود اينكه قرآن هلاك اقوام گذشته را بيان می‏كند برای چيست ؟ می‏گويد : قبل از شما اقوامی بودند كه وقتی‏ اكثريت مردم آن اقوام بد شدند ، ريشه آنها را كنديم پس اگر جامعه دوام دارد بدانيد كه اكثريت مردم فاسد نيستند ، بلكه اقليتی فاسدند كه آنها هم كفهای روی آب‏اند

http://shiaupload.ir/images/kh9ys7v2bab407ye9z0r.gifhttp://shiaupload.ir/images/kh9ys7v2bab407ye9z0r.gifhttp://shiaupload.ir/images/kh9ys7v2bab407ye9z0r.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:24
باطل به صورت موقت ، به صورت يك جولان و به صورت يك نمود است و زود هم از بين می‏رود احاديثی داريم كه حكم ضرب المثل را پيدا كرده ، می‏گويد : « للحق دولة و للباطل جولة » حق دولت باقی دارد ، اما باطل را جولانی است و يك نمود است و زود تمام می‏شود يا : « للباطل جولة ثم‏ يضمحل » ، باطل را جولانی است و بعد مضمحل و نابود می‏شود ! ولی حق جريان‏ دارد و ادامه و بقا دارد ضمنا در اينجا معلوم شد كه باطل از حق پيدا می‏شود ، همين طور كه كف از آب پيدا می‏شود و همان طور كه سايه از شخص‏ پديد می‏آيد معلوم است كه اگر حقی نبود باطلی هم نبود ، چرا كه باطل‏ می‏خواهد با نام حق و در سايه حق و در پرتو حق زندگی كند
حق مانند آبی است كه وقتی مسير خودش را طی می‏كند ، در بستر خويش با يك آلودگيهائی روبرو می‏شود و زباله هائی را هم با خود می‏برد ، بعد ، اين‏ زباله ها را به اين طرف و آن طرف می‏زند و در نتيجه كفهای كثيفی به وجود می‏آيد اين ، لازمه طبيعی حركت و جريان آب است

http://sl.glitter-graphics.net/pub/154/154599z8x8jetuf7.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:24
http://www.askquran.ir/gallery/images/55195/2_varias04.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/55195/2_varias04.gifاحيای تفكر اسلامیhttp://www.askquran.ir/gallery/images/55195/2_varias04.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/55195/2_varias04.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:24
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين باری الخلائق اجمعين و الصلواش والسلام علی‏ عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه و حافظ سره و مبلغ رسالاته سيدنا و نبينا و مولانا ابی‏القاسم محمد ( ص ) اعوذبالله من الشيطان الرجيم :
اقبال و احيای فكر دينی



« يا ايهاالذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم‏غ (1)
پاورقی :
1 - سوره انفال آيه 24 ( ای اهل ايمان چون خدا و رسول شما را به ايمان‏ دعوت كنند اجابت كنيد تا به حيات ابدی رسيد )

http://sl.glitter-graphics.net/pub/2700/2700331ee7v91qahx.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:24
بحثی كه قبلا پيش خودم در نظر گرفته بودم برای امروز كه روز اربعين‏ حسينی است در اينجا عنوان كنم ، " پيوند با شهيدان " بود به مناسبت‏ اينكه امروز روزی است كه دو حادثه رخ داده است و اين دو حادثه سبب شده است كه اربعين ، اربعين باشد : يكی داستان ورود اولين زائر رسمی به زيارت اباعبدالله عليه السلام يعنی‏ روز ورود جابربن عبدالله انصاری از مدينه به كربلا برای زيارت ، و ديگر اينكه بطور كلی زيارت حسين بن علی عليه السلام در اين روز مأثور است‏ يعنی اين روز ، روز زيارت مخصوص اباعبدالله است آمدن جابر به زيارت‏ تربت مقدس اباعبدالله و همچنين سنت زيارت كردن اباعبدالله از دور و نزديك با زيارات مأثوره ای كه وارد شده است ، همه به منظور پيوند با شهيدان است
اول می‏خواستم درباره اين مطلب بحث كنم و فلسفه زيارت رفتنها و زيارت كردنهای ا تحت همين عنوان بيان كنم ، ولی اين موكول شد به وقت‏ ديگر چون در اين چند روز گذشته در سه جلسه ای كه به مناسبت يادبود مصلح‏ بزرگ اسلامی ، اقبال پاكستانی در اينجا تأسيس شد ، قرار بر اين بود كه‏ يك بحث نيم ساعته ای تحت عنوان " اقبال و احياء فكری دينی " در همين‏ جلسه ايراد كنم كه نظر به اينكه وقت گذشت ، خودم تقاضا كردم كه موكول‏ به وقت ديگر باشد
از طرفی ديگر ديدم بحث " اقبال و احياء فكر دينی " بحثی است كه با نيم ساعت نمی‏توان آن را پايان داد ، و تجربه نشان داده است كه هر وقت‏ صحبت كوتاهی درباره اينگونه بحثها می‏شود ، به كلی مبهم و ناقص و نامفهوم می‏شود لذا گفتيم پس باشد برای مجالهای بيشتر كه بايد در جلسات‏ متعدد در اين باره صحبت كرد ، تحت عنوان احياء تفكر اسلامی ، همان‏ موضوعی كه خود اقبال كنفرانس هايی تحت همين عنوان در پاكستان داده است‏ ، كنفرانس های بسيار علمی و اجتماعی ، و من هم بنا بود در اطراف همين موضوع صحبت كنم

http://shiaupload.ir/images/tabqkzxmnt8l2khay5.gifhttp://shiaupload.ir/images/tabqkzxmnt8l2khay5.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:25
از اين مرد كتابی چاپ شده است كه مجموعه ای است از هفت كنفرانس او در پاكستان كه ظاهرا در محيطهای دانشگاهی ايراد شده است ، چون سطح اين‏ كنفرانس ها آنقدر عالی است كه بعيد به نظر می‏رسد كه در مجامع عمومی‏ ايراد شده باشد قطعا اينها در مجامع علمی ايراد شده است همه اينها تحت‏ همين عنوان است
البته هر كنفرانسی خودش يك عنوان مستقل دارد ، يكی تحت عنوان " تجربه دينی " ، ديگری تحت عنوان " محكهای فلسفی در تجربه دينی " ، ديگری تحت عنوان " آزادی و جاودانی من بشری " و يكی تحت عنوان " روح‏ فرهنگ و تمدن اسلامی " و يكی تحت عنوان " اصل حركت در اسلام " و يكی‏ ديگر در موضوع " آيا دين ممكن است " كه اين تيتر را می‏گويند اقتباسی‏ است كه از كانت كرده است ، و بالاخره يك كنفرانس تحت عنوان " تصور خدا و معنی نيايش " به هر حال همه اينها را اين مرد تحت عنوان احياء فكر دينی ايراد كرده است
من نمی‏خواهم ادعا كنم تمام حرفهايی كه او در اين موضوع بسيار بزرگ‏ گفته است بی‏انتقاد است ، و يا تمام حرفها همان است كه اين مرد آنها را ايراد كرده است ، ولی از باب اينكه اين موضوع را او عنوان كرده و در حدودی كه يك نفر مفكر می‏تواند در اين موضوعات بحث كند ، بحث كرده‏ است ، بسيار بسيار شايسته تقدير و تمجيد و تبجيل است من امروز بايد قسمت بيشتر حرف خودم را در اطراف حرفهای او قرار بدهم گو اينكه اين‏ بحث دامنه وسيعی دارد و شايد توفيقی پيدا شد و در جلسات ديگری موفق شدم‏ درباره احيای تفكر اسلامی بحث كنم ، ولی ابتداء می‏خواهم آن نقاط برجسته افكار او را به اطلاع شما برسانم

http://sl.glitter-graphics.net/pub/1527/1527894gvxcsdbcpz.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:25
اقبال مردی است اروپا رفته و اروپا شناخته ، مردی است كه از تحصيلات‏ جديد بهره بسيار عالی داشته است ، مردی است كه دنيای اروپا او را به‏ عنوان يك تفكر و دانشمند و صاحبنظر می‏شناسد ، او كسی نيست كه در گوشه‏ هند منزوی شده و از دور شبحی از اروپا در نظرش مجسم شده باشد و بعد بخواهد انتقاداتی بكند ، او اروپا را از نزديك ديده و شناخته و تجزيه و تحليل كرده است به علم جديد هم بسيار علاقه مند است و جوانان مسلمان را تشويق می‏كند كه علوم جديد را بياموزند او كسی نيست كه با علوم جديد مخالف باشد يا مسلمين را پرهيز بدهد كه علوم جديد را نياموزيد
با همه اين حرفها كه مردی است كه تحصيلات عاليه خودش را در اروپا كرده و اروپا را شناخته است و به ارزش علم جديد فوق العاده واقف و معترف است ، در عين حال اولين چيزی كه در گفتار اين مرد جلب توجه‏ می‏كند و آن را در اشعار خودش به صورت منظوم بيان كرده است ، اين است‏ كه آن چيزی كه امروز آن را " تمدن اروپائی " می‏گويند ، يعنی مجموع شئون‏ زندگی اروپائی ، ايده آل هائی كه تمدن امروز اروپائی به بشر می‏دهد ، راه‏ و رسمی كه به بشر می‏آموزد ، اخلاق و عادات و بالاخره مسيری كه اروپای‏ امروز دارد را نه تنها يك چيز خوبی نمی‏داند بلكه يك امر بسيار بسيار خطرناكی ، هم برای بشريت و هم برای خود مردم اروپا می‏داند


http://sl.glitter-graphics.net/pub/1628/1628666hhetv7rlrg.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:25
يعنی اقبال اروپا رفته و اروپا شناخته ، آينده تمدن اروپا را بسيار شوم و خطرناك می‏داند و اين قسمتها را در كلمات خودش زياد گنجانده است‏ و من مايل هستم آن قسمتها را كه از نوشته های خود اقبال يادداشت كرده ام‏ برای شما بخوانم تا ببينيد اين مرد چه نظری راجع به تمدن امروز اروپا دارد و با اينكه به علم اروپائی خوشبين است ، به تمدن اروپائی تا چه‏ حدود بدبين و تا چه اندازه مشرق زمينی‏ها و مخصوصا مسلمين را پرهيز می‏دهد كه تحت تأثير تمدن اروپا قرار نگيرند
از جمله در كلمات خودش چنين می‏گويد : " آنها كه چشمشان از تقليد و بردگی كور شده است نمی‏توانند حقايق بی‏پرده را درك كنند ، اين فرهنگ و تمدن نيم مرده اروپائی چگونه می‏تواند كشورهای ايران و عرب را حيات نوين‏ بخشد هنگامی كه خود به لب گور رسيده است "
باز می‏گويد : " تاريخ جديد ، سرعت عظيمی است كه جهان اسلام با آن سرعت از لحاظ روحی در حال حركت به طرف مغرب زمين است "
می‏گويد : تاريخ جديد اين كشورها اين است كه به سرعت به سوی مغرب‏ زمين حركت می‏كنند بعد برای اينكه ميان علم و تمدن مغرب زمين تفكيك كند می‏گويد : " و در اين حركت هيچ چيز باطل و نادرست نيست ، چه ، فرهنگ‏ اروپائی از جنبه عقلانی آن " يعنی فقط از جنبه علمی و فكری " ، گسترشی‏ از بعضی مراحل فرهنگ اسلامی است "
يعنی اگر ما تنها جنبه فكری و علمی اروپا را در نظر بگيريم هر چه به آن‏ سو برويم برای ما خطر ندارد چون علم ، علم است و علم اروپا دنباله و امتداد علوم اسلامی است فرهنگ اروپا به معنی علم اروپا دنباله فرهنگ اسلامی است

http://shiaupload.ir/images/o1s4p3cl0ou1591zx62n.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:26
" ترس ما تنها از اين است كه ظاهر خيره كننده فرهنگ اروپائی از حركت ما جلوگيری كند و از رسيدن به ماهيت واقعی آن فرهنگ عاجز بمانيم‏ " . می‏گويد : آنچه من می‏ترسم اين است كه ما اين ظاهر را ببينيم ، صنعت و علوم طبيعی را ببينيم ، اما آن باطنی كه بشر را به سوی آن سوق می‏دهد را نبينيم ، نتوانيم تجزيه و تحليل كنيم در جای ديگر كتاب خودش می‏گويد : " عقل به تنهائی قادر نيست كه بشر رانجات بدهد و بزرگترين عيب‏ فرهنگ اروپا اين است كه می‏خواهد با عقل به تنهائی بدون اينكه با روح ، با وجدان ، با ايمان پيوندی داشته باشد ، فقط با نيروی عقل ، كشتی بشريت‏ را از مهلكه نجات بدهد "
می‏گويد : " مثاليگری اروپا هرگز به صورت عامل زنده ای در حيات آن در نيامده است "
مثالی‏گری اروپا يعنی ايده آليسم اروپا ، كمال مطلوبهائی كه فرهنگ‏ اروپائی به بشر می‏دهد ، مسلكهائی كه به وجود می‏آورد ، ايسم هائی كه به‏ وجود می‏آورد و خيال می‏كند ملحق شدن به اين ايسم ها بشر را می‏تواند نجات‏ بدهد

http://bahar-20-10.persiangig.com/26.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:26
می‏گويد : اين ايسم ها واقعا نتوانسته است ماهيت اروپائی را عوض كند ، انسانيش كند ، و از مرحله لفظ و زبان جلو نيامده است به عبارت ساده‏ تر ، اروپائی و اروپا زياد از احسان و انساندوستی در كلام خودش ، در نوشته خودش ، در اعلاميه های خودش دم می‏زند ولی چون اينها فقط از فكر و عقلش سرچشمه می‏گيرد و نه از روحش ، لذا در وجدان‏ خودش اثر نگذاشته است اروپائی می‏گويد انسان ، ولی عملا انسان دوست‏ نيست ، اروپائی می‏گويد حقوق بشر ولی عملا و واقعا احترامی برای بشر و حقوق بشر قائل نيست ، اروپائی روی فرهنگ ايسم های خودش می‏گويد آزادی ، ولی واقعا در عمق روح خودش به آزادی ايمان ندارد ، می‏گويد مساوات و عدالت ولی در عمق وجدان خودش به عدالت و مساوات پای بند نيست
اقبال می‏گويد : " نتيجه آن ، " من " سرگردانی است ( يعنی روح سرگردانی است ) كه‏ در ميان دموكراسی‏های ناسازگار با يكديگر به جستجوی خود می‏پردازد " من " سرگردانی است كه كار آنها منحصرا بهره كشی از درويشان به سود توانگران‏ است "
اين همه كه دم از عدالت زده است ، تمام ايسم های ضد و نقيض كه در اروپا پيدا شده ، نتيجه نهائی آنها چيست ؟ بهره كشی از درويشان به سود توانگران چه می‏خواهد آن ايسمش باشد چه می‏خواهد اين ايسم ديگرش باشد
بعد می‏گويد : سخن مرا باور كنيد كه اروپای امروز بزرگترين مانع در راه‏ پيشرفت اخلاق بشريت است "
اين يك نكته در روح آقای اقبال كه اين را زياد تبليغ می‏كند و علاقه مند است مسلمانان ، مخصوصا جوانان مسلمان ، آن كسانی كه كم و بيش با ظاهر فرهنگ غربی آشنا هستند به اين نكته از اين مرد خبير آگاه مطلع ، آگاه‏ شوند

http://sl.glitter-graphics.net/pub/2268/2268940pd15lmn4mw.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:26
نكته دومی كه اين مرد روی آن باز بسيار اصرار دارد ، اين است‏ كه آن نقصی كه در فرهنگ و تمدن اروپائی امروز وجود دارد ، در فرهنگ و تمدن اصيل اسلامی وجود ندارد ، آن انتقادهای اصيل و اساسی كه بر فرهنگ‏ اروپا كه فرهنگ مادی محض است وارد است ، بر فرهنگ اسلامی وارد نيست‏ لهذا باز در قسمت ديگر كلام خودش كوشش می‏كند كه پايه های اساسی فرهنگ‏ اسلامی و مزايای فرهنگ و تمدن اسلامی را معرفی كند كه من باز قسمتی از آنها را برای شما می‏خوانم تا بعد وارد مسئله احياء فكر دينی شوم در آن‏ قسمت از سخنان خودش اينجور می‏گويد : " مسلمانان ، مالك انديشه‏ها و كمال مطلوبهای نهائی مطلق مبتنی بر وحيی می‏باشند كه چون از درونی‏ترين ژرفنای زندگی بيان می‏شود ، به ظاهری‏ بودن آن رنگ باطنی می‏دهد برای فرد مسلمان شالوده روحانی زندگی امری‏ اعتقادی است ، و برای دفاع از اين اعتقاد به آسانی جان خود را فدا می‏كند " . خلاصه حرفش را برايتان توضيح بدهم ، می‏گويد : اسلام آنچه را كه برای بشر پيشنهاد می‏كند چون پشتوانه اش ايمان مذهبی است ، چون از وحی سرچشمه‏ گرفته است ، می‏تواند تا اعماق روح بشر نفوذ بدهد همين طوری كه نشان داده‏ است و نشان می‏دهد كه حتی در عصر حاضر ، چنين قدرتی را دارد
پس اگر اسلام مثلا حريت را پيشنهاد می‏كند ، آزادی را پيشنهاد می‏كند ، اگر عدالت يا انسان دوستی را پيشنهاد می‏كند ، اگر حقوق بشر را پيشنهاد می‏كند ، پيشنهادهائی است كه در روح بشر ضمانت اجرائی دارد ولی آنچه‏ اروپا می‏گويد ، پيشنهادهائی است

http://www.shiaupload.ir/images/89164432766375147049.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:26
كه ضمانت اجرائی ندارد می‏گويد بشريت امروز به سه چيز نيازمند است : 1 - تعبيری روحانی از جهان
يعنی اولين چيزی كه بشر به آن نيازمند است اين است كه جهان تفسيری‏ روحانی و معنوی بشود نه تفسيری مادی يعنی اولين چيزی كه بشر را سرگردان‏ كرده است و به موجب آن هيچ فكر و عقيده ای به صورت ايمان واقعی در بشر به وجود نمی‏آيد ، ماترياليسم است ، ماديگری است ، تفسير جهان است به‏ صورت مادی يعنی به صورت اينكه جهان هر چه هست ماديات است ، جهان كور است ، جهان كر است ، جهان بيشعور است ، احمق و ابله است ، جهان هدف‏ سرش نمی‏شود ، جهان حق و باطل نمی‏فهمد ، جهان درست و نادرست نمی‏فهمد ، در جهان حق و باطل با يك مقياس سنجيده می‏شود ، هيچ چيز در دنيا هدف‏ ندارد و ما به عبث آفريده شده ايم می‏گويد اين فكر است كه روح تمدن بشر را ضايع كرده و می‏كند ، اولين چيزی كه بشر به آن محتاج و نيازمند است‏ تعبيری روحانی از اين جهان است ، « افحسبتم انما خلقناكم عبثا »( 1 )
بيهودگی در كار نيست ، جهان را صاحبی باشد خدا نام جهان بحق برپاست ، جهان به عدالت برپاست ، نيكی و بدی گم نمی‏شود ، جهان سميع و بصير است: « لا تأخذه سنة و لا نوم »(2) . آگاه و عاقل است ولی تنها اين ( تعبيری‏ روحانی از جهان ) كافی نيست

2 - آزادی روحانی فرد

پاورقی :
1 - سوره مؤمنون ، آيه . 115 2 - سوره بقره ، آيه . 255


http://shiaupload.ir/images/3ivfxux1p9m8wjw2mtej.jpg

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:26
اين ، در مقابل مسيحيت است آزادی فردی يعنی برای فرد شخصيت قائل شدن‏ اگر انسان از جهان تعبيری روحانی كند و برای فرد شخصيت قائل نباشد ، استعدادها بروز نمی‏كند
3 - اصولی اساسی و دارای تأثير جهانی كه تكامل اجتماع بشری را بر مبنای‏ روحانی توجيه كند كه مقصودش باز مقررات اساسی اسلامی است بيش از اين‏ من در اين دو زمينه از اقبال عبارت خوانی نمی‏كنم . خوب ، آيا اقبال مثل بسياری از ما ، در همين حد متوقف می‏شود ، يعنی‏ نواقص و معايب تمدن اروپائی را می‏بيند و بعد اسلام را در صورت اساسی و زنده خودش می‏بيند و بعد می‏گويد : مطلب تمام شد ؟ نه يك مطلب كه اقبال‏ رسالت خودش و رسالت هر مسلمان روشنفكر مؤمنی را در آن می‏داند ، در اين‏ قسمت سوم است اين هفت خطابه ای كه اين مرد تحت عنوان احياء فكر دينی‏ در اسلام ايراد كرده است ، برای اين منظور سوم است ، حتی در اشعار خودش‏ كم و بيش همين منظور سوم را دارد ، البته منظور اول را هم دارد
روح اسلامی در مسلمين مرده است



در اشعاری كه در همين جلسات خوانده شد شما ديديد كه اقبال چقدر از تقليد كور كورانه ای كه مسلمانان از تمدن غربی دارند انتقاد می‏كند و باز درباره اسلام كه اسلام چنين و چنان است در اشعار خودش آنچه را كه بايد و می‏توانسته است بگويد گفته است قسمت سوم است : آيا اسلام واقعی امروز در ميان مسلمين وجود دارد يا وجود ندارد ؟

http://shiaupload.ir/images/76gkvr3nvyljsmqt28.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:26
اقبال متوجه اين نكته شده كه اسلام هم در ميان مسلمين وجود دارد و هم‏ وجود ندارد اسلام وجود دارد به صورت اينكه ما می‏بينيم شعائر اسلام در ميان‏ مسلمين هست ، بانگ اذان در ميان مردم شنيده می‏شود ، موقع نماز كه می‏شود رو به مساجد می‏آورند ، مرده‏هاشان را به رسم اسلام دفن می‏كنند ، برای‏ نوزادهايشان به رسم اسلام تشريفاتی قائل می‏شوند ، اسمهايشان غالبا اسمهای‏ اسلامی است ، محمد است ، حسن است ، حسين است ، عبدالرحيم و عبدالرحمن‏ است ولی آنچه كه روح اسلام است در اين مردم وجود ندارد روح اسلام در جامعه اسلامی مرده است اين است كه معتقد می‏شود به تجديد حيات اسلامی ، و اينكه حيات اسلامی را بايد تجديد كرد و امكان تجديدش هست چون اسلام‏ نمرده است ، مسلمين مرده اند اسلام نمرده است ، چرا ؟ چون كتاب‏ آسمانيش هست ، سنت پيغمبرش هست ، و اينها به صورت زنده ای هستند ، يعنی دنيا نتوانسته بهتر از آنها بياورد آنچه قرآن آورده هيئت بطليموس‏ نيست كه بگوئيم نظريه ديگری آمد و آن نظريه را نسخ كرد ، نظريه طبيعيات‏ مبتنی بر عناصر چهارگانه نيست كه بگوئيم علم امروز آمد و گفت آن عناصر چهارگانه شما همه مركبند و عنصر نيستند و عناصر بيش از اين حرفهاست نه‏ ، خود اسلام زنده است با تكيه گاه و مبنای زنده ، پس نقص كار در كجاست‏ ؟ نقص كار در تفكر مسلمين است يعنی فكر مسلمين ، طرز تلقی مسلمين از اسلام به صورت زنده ای نيست ، به صورت مرده است مثل اين است كه شما بذر زنده ای را به شكلی بر خلاف اصول كشاورزی زير خاك كنيد كه اين بذر در زير خاك بماند ولی جوانه نزند ، ريشه هايش در زير زمين ندود ، عصاره خاك را نمكد ، يا به صورت نهالی كه شما می‏خواهيد از جائی در جای ديگر بكاريد اين نهال الان زنده است ، ولی اگر شما اين را وارونه‏ بكاريد يعنی ريشه اين نهال را بياوريد بالا و سر آن را كه بايد در هوا باشد زير خاك بكنيد ، اين ، هم هست و هم نيست

http://img28.picoodle.com/img/img28/5/11/24/f_flower479m_34d8e55.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:27
تعبير لطيفی دارد اميرالمؤمنين علی عليه السلام ، آينده اسلام و مسلمين‏ را ذكر می‏فرمايد : « و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا » ( 1 ) . يعنی مردم‏ جامه اسلام را به تن می‏كنند ولی آنچنانكه پوستين را وارونه به تن كنند
پوستين در زمستان برای دفع سرماست ، يك وقت هست پوستين را می‏اندازند دور ، لخت و عور در مقابل سرما ظاهر می‏شوند يك وقت هم هست‏ پوستين را می‏پوشند اما نه آنطور كه بايد بپوشند ، يعنی قسمت پشم دار را بيرون می‏گذارند و قسمت پوست را می‏پوشند در اين صورت نه تنها گرما ندارد و بدن را گرم نمی‏كند ، بلكه به يك صورت مضحك و وحشتناك و مسخره‏ ای هم در می‏آيد
می‏فرمايد : اسلام را مردم چنين خواهند كرد ، هم دارند و هم ندارند دارند ولی چون آن را وارونه كرده اند ، آنچه بايد رو باشد زير است و آنچه بايد در زير قرار بگيرد ، در رو قرار گرفته است نتيجه اين است كه اسلام هست‏ اما اسلام بی‏خاصيت و بی‏اثر ، اسلامی كه ديگر نمی‏تواند حرارت بدهد ، نمی‏تواند حركت و جنبش بدهد ، نمی‏تواند نيرو بدهد ، نمی‏تواند بصيرت‏ بدهد ، بلكه مثل يك درخت پژمرده آفت زده ای می‏شود كه سر پا هست اما پژمرده و افسرده ، برگ هم اگر دارد برگهای پژمرده با حالت زار و نزار است اين از كجاست ؟

پاورقی :

1 - نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 170 ، صفحه . 324


http://smiles.al-wed.com/smiles/13/or32.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:27
بستگی دارد بطرز تلقی مسلمين از اسلام كه چه جور اسلام را می‏گيرند و چه جور تلقی می‏كنند ، آن را از سر می‏گيرند ، از پا می‏گيرند ، از ته می‏گيرند ، آن‏ را تجزيه می‏كنند ، قسمتی از آن را می‏گيرند و قسمتی را نمی‏گيرند ، قشرش‏ را می‏گيرند و لبش را نمی‏گيرند ، يا می‏خواهند لبش را بگيرند و قشرش را رها كنند ، بالاخره به صورتی درمی‏آيد كه : « لا يموت فيها و لا يحيی »( 1 ) . نه مرده است و نه زنده نه می‏شود گفت هست و نه می‏شود گفت نيست‏ اين ، نكته اساسی است ، والا تنها ما بنشينيم از تمدن و فرهنگ اروپائی‏ انتقاد بكنيم ، از فرهنگ اسلامی هم تمجيد بكنيم و بعد هم بنشينيم و خيال‏ بكنيم كه فرهنگ اسلامی و روح اسلام همان است كه ما امروز داريم ، پس‏ مردم دنيا بيايند از ما پيروی كنند ، كاری از پيش نمی‏رود خوب اگر مردم‏ دنيا بيايند از ما پيروی كنند ، مثل ما می‏شوند يعنی به صورت نيمه مرده‏ ای در می‏آيند حالا خود قرآن را ببينيد : اساسا همه اين تعبيرات : حيات اسلامی ، حيات تفكر اسلامی ، همه اينها ، اساسی است كه طرحش را خود قرآن ريخته است و تعبيرها از خود قرآن‏ است می‏گويد : « يا ايهاالذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم »( 2 ) . ای مردم ! ندای اين پيغمبر را بپذيريد ، اين پيغمبری كه‏ شما را دعوت می‏كند به آن حقيقتی كه شما را زنده می‏كند اين پيغمبر برای‏ شما يك اسرافيل است ، يك محيی است ، تعليمات او زندگی بخش است ، حياتبخش است

پاورقی :
1 - سوره طه ، آيه 74 - سوره اعلی ، آيه . 13
2 - سوره انفال ، آيه . 24

http://shiaupload.ir/images/41832317524348810367.gif

عهد آسمانى
16-10-2010, 16:27
از شما می‏پرسم خاصيت حيات چيست ؟ اصلا حيات يعنی چه ؟ قرآن مردم‏ جاهليت را می‏گويد اينها امواتند . « انك لا تسمع الموتی ( 1 ) ، و ما انت بمسمع من فی القبور »( 2 ) . می‏گويد : اين مردمی كه می‏بينی ، مرده‏ هائی هستند متحرك ، مرده هائی هستند كه به جای اينكه زير خاك باشند ، دارند روی زمين راه می‏روند مرده متحرك هستند ، به اينها زنده نمی‏شود گفت ، ولی به مسلمين می‏گويد بيائيد اين تعليمات را بپذيريد خاصيت اين‏ تعليمات اين است كه به شما جان و نيرو می‏دهد و حيات می‏بخشد خاصيت‏ حيات چيست ؟ شما از هر عالمی ، از هر فيلسوفی كه حيات را تعريف می‏كند ، بپرسيد به چه چيز می‏شود گفت حيات و زندگی ؟ اصلا معنی حيات و زندگی‏ چيست ؟ البته كسی مدعی نمی‏شود كه حقيقت و ماهيت حيات را تعريف كند ولی حيات را از روی آثارش می‏شناسند و اين جور به شما خواهند گفت : حيات يعنی حقيقت مجهول الكنهی كه دو خاصيت دارد ، يكی آگاهی و ديگری‏ جنبش
انسان بهر نسبت كه آگاهی بيشتری دارد ، حيات بيشتری دارد به هر نسبت‏ كه تحرك و جنبش بيشتری دارد حيات بيشتری دارد ، و بهر نسبت كه آگاهی‏ كمتری دارد و بی‏خبرتر است ، مرده تر است به هر نسبت كه ساكن تر است ، مرده تر است و بهر نسبت كه بی‏خبری را بيشتر می‏پسندد ، مردگی در مردگی‏ دارد و بهر نسبت كه سكون را بيشتر می‏پسندد ، مردگی در مردگی دارد حالا شما ببينيد ما مردم مرده ای هستيم يا نه ؟

پاورقی :

1- سوره نمل ، آيه . 80

2 - سوره فاطر آيه . 22


http://shiaupload.ir/images/wki8p2mleip4p8p750wh.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:17
در نظر ما سكون احترامش بيشتر است يا تحرك ؟ يعنی جامعه ما برای يك آدم جنبنده بيشتر احترام قائل است يا برای يك آدمی كه با كمال سكون و وقار سر جای خودش نشسته و تكان نمی‏خورد و می‏گويد : گر به مغزم زنی وگر دمبم كه من از جای خود نمی‏جنبم می‏بينيد جامعه ما برای اين بيشتر احترام قائل است اين ، علامت كمال‏ مردگی يك اجتماع است ، كه هر انسانی هر اندازه بی‏خبرتر و ناآگاهتر باشد او را بيشتر می‏پسندد و با ذائقه او بيشتر جور در می‏آيد



منطق ماشين دودی



يكی از دوستان ما كه مرد نكته سنجی است ، يك تعبير بسيار لطيف داشت‏ ، اسمش را گذاشته بود منطق ماشين دودی ، می‏گفتيم منطق ماشين دودی چيست‏ ؟ می‏گفت من يك درسی را از قديم آموخته ام و جامعه را روی منطق ماشين‏ دودی می‏شناسم
وقتی بچه بودم منزلمان در حضرت عبدالعظيم بود و آن وقتها قطار راه آهن‏ به صورت امروز نبود و فقط همين قطار تهران - شاه عبدالعظيم بود من‏ می‏ديدم كه قطار وقتی در ايستگاه ايستاده بچه ها دورش جمع می‏شوند و آن را تماشا می‏كنند و به زبان حال می‏گويند ببين چه موجود عجيبی است معلوم بود كه يك احترام و عظمتی برای آن قاسل هستند تا قطار ايستاده بود با يك‏ نظر تعظيم و تكريم و احترام و اعجاب به آن نگاه می‏كردند تا كم كم ساعت‏ حركت قطار می‏رسيد و قطار راه می‏افتاد همين كه راه می‏افتاد بچه ها می‏دويدند ، سنگ بر می‏داشتند و قطار را مورد حمله قرار می‏دادند من تعجب‏ می‏كردم كه اگر به اين قطار بايد سنگ زد چرا وقتی كه ايستاده يك يگ كوچك هم‏ به آن نمی‏زنند ، و اگر بايد برايش اعجاب قائل بود ، اعجاب بيشتر در وقتی است كه حركت می‏كند

http://sl.glitter-graphics.net/pub/2447/2447651rigbek2nkt.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:17
اين معما برايم بود تا وقتی كه بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم ديدم اين‏ قانون كلی زندگی ما ايرانيان است كه هر كسی و هر چيزی تا وقتی كه ساكن‏ است مورد احترام است تا ساكت است مورد تعظيم و تبجيل است ، اما همينكه به راه افتاد و يك قدم برداشت نه تنها كسی كمكش نمی‏كند ، بلكه‏ سنگ است كه بطرف او پرتاب می‏شود و اين نشانه يك جامعه مرده است ، ولی يك جامعه زنده فقط برای كسانی احترام قائل است كه متكلم هستند نه‏ ساكت ، متحركند نه ساكن ، باخبرترند نه بی‏خبرتر
پس اينها علائم حيات و موت است البته اينها ، دو علامت بارزتر و مشخص تر حيات بودند كه عرض كردم والا علائم ديگر هم زياد دارد


همبستگی ، يكی از علائم حيات



يكی از علائم حيات يك جامعه اين است كه همبستگی ميان افرادش بيشتر است خاصيت مردگی ، متلاشی شدن و متفرق شدن و جددا شدن اعضا از يكديگر است ، خاصيت زندگی يك اجتماع به همبستگی و پيوستگی بيشتر اعضاء و جوارح آن اجتماع است آيا جامعه اسلامی امروز يك جامعه زنده است يا يك‏ جامعه مرده ؟ به اين دليل كه مسلمين بيشتر به جان يكديگر می‏افتند و بيشتر مساعيشان صرف جنگ و دعوا با خودشان و اختلاف داخلی خودشان می‏شود ، و در نتيجه دشمن زيرك استفاده‏ می‏كند ، آنها مرده هستند

http://sl.glitter-graphics.net/pub/2536/2536700aiklq2mm8p.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:18
چه تعبير رسائی وجود مبارك رسول اكرم صلی الله عليه وآله وسلم دارد ، می‏فرمايد : « مثل المؤمنين فی تواددهم و تراحمهم و تعاطفهم مثل الجسد اذا اشتكی منه عضو تداعی له ساير الجسد بالسهر و الحمی » ( 1 ) ، مثل مردم با ايمان ، آنهايی كه زنده به ايمانند ، آنهائی كه مصداق « يا ايها الذين‏ آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم »( 2 ) هستند ، مثل‏ مؤمنين در همدلی ، در دوست داشتن يكديگر ، در عاطفه داشتن نسبت به‏ يكديگر ، در همدردی نسبت به يكديگر ، در علاقه مند بودن به سرنوشت‏ يكديگر ، مثل پيكر زنده است كه اگر عضوی از آن بدرد آيد ساير اعضا با اين عضو همدردی می‏كنند
اولش تب است يك كانون چرك كه در يك نقطه از بدن پيدا می‏شود ، فورا يك حرارت غير عادی در تمام بدن ايجاد می‏گردد مثلا يك ضايعه در گوشه ای از كبد يا روده پيدا شده كه طبيب تشخيص نمی‏دهد ، بسا هست كه‏ اگر عكسبرداری هم بكنند تشخيص داده نمی‏شود كه چيست ، اما اين قدر معلوم‏ می‏شود كه تمام بدن از نوك سر گرفته تا ناخن پا غرق در تب می‏شود ، درجه‏ حرارتش بالا می‏رود ، گلبولهای خون به فعاليت می‏افتند ، تمام بدن به‏ فعاليت می‏افتد كه چرا در فلان جای بدن فلان ضايعه پيدا شده ، اين علامت‏ حيات است آيا ما مسلمين امروز همين جور هستيم ؟ آيا اگر ضايعه ای ، گرفتاری ای در نقطه ای از نقاط اسلامی رخ بدهد ، ما اينجور هستيم ؟ پاورقی :
1 - جامع الصغيرج 2 صفحه . 155
2 - سوره انفال ، آيه . 24

http://smiles.al-wed.com/smiles/72/mo57.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:18
حدود پانصد سال پيش وقتی كه اندلس را كه يكی از شريفترين اعضای پيكر اسلامی بود از مسلمانان گرفتند كه اينهم تاريخچه ( 1 ) عجيبی دارد ، اساسا مسلمين ديگر ، هيچ متوجه نشدند و گويا اصلا خبردار نشدند كه عضو شريفی را ، يكی از مهدهای بزرگ تمدن اسلامی و جهانی را از آنها گرفتند در آن وقت‏ گرفتار جنگ شيعه و سنی بودند ، اصلا فكر نمی‏كردند كه چنين موضوعی هم در دنيا مطرح است ، و چنين فاجعه ای هم برای دنيای اسلام رخ داده است
اقبال مدعی است كه از تاريخ مردن تفكر اسلامی پانصد سال می‏گذرد او مدعی‏ است كه پانصد سال است كه طرز تفكر مسلمين درباره اسلام به صورت مرده ای‏ درآمده و صورت زندگی خودش را از دست داده است . در گرفتاريهائی كه امروز برای اسلام هست ، مثلا در همين گرفتاری فلسطين‏ ، ما و شما چقدر همدردی داريم ؟ واقعا احساس همدردی ما چيست ؟ اگر نباشد ، به قول پيغمبر اكرم ما مسلمان نيستيم . « مثل المؤمنين فی‏ تواددهم و تراحمهم و تعاطفهم مثل الجسد اذا اشتكی منه عضو تداعی له ساير الجسد بالسهر و الحمی » ( 2 ) ، می‏فرمايد : تمام اين پيكر بی‏خوابی بسرش‏ می‏زند ، استراحت و آسايش از او گرفته می‏شود يعنی آنقدر به تكاپو می‏افتد كه ديگر خوابش نمی‏برد
پاورقی :
1 - كتاب تاريخ اندلس مرحوم دكتر آيتی رضوان الله عليه را حتما بگيريد و بخوانيد ، دانشگاه تهران چاپ كرده است .
2 - جامع الصغير جلد 2 صفحه . 155

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_anyaflower199a.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:18
اين جمله از پيغمبر اكرم بود كه نشانه ای از حيات را به دست می‏دهد ، و باز پيغمبر اكرم فرمود : « من سمع رجلا ينادی يا للمسلمين فلم يجبه‏ فليس بمسلم » ( 1 ) . هر كسی كه بشنود مردی استغاثه می‏كند و مسلمانان را به كمك می‏طلبد و او را اجابت نكند و جواب ندهد ، در منطق من او مسلمان‏ نيست كسی هم كه بستگی و پيوستگی او با برادران مسلمانش اين قدر نباشد ، او مسلمان نيست ، اينهم يك علامت ديگر
اگر بخواهم همه اينها را برای شما عرض كنم طول می‏كشد ، ولی بهر حال‏ برای ما لازم است و ضروری است كه تفكر اسلامی خودمان را به شكل زنده ای‏ درآوريم تلقی خودمان را از اسلام عوض كنيم ، نگاهی كنيم شايد مثل كشی كه‏ قبائی يا كتی را وارونه پوشيده ، ما هم لباس اسلام را وارونه پوشيده ايم‏ بسياری وقتها برای خود ما اتفاق افتاده كه عبا را پوشيده ايم ، آمده ايم‏ بيرون يك ساعت هم در ميان مردم راه رفته ايم ، متوجه نشده ايم ، ديگران‏ هم ديده اند به ما چيزی نگفته اند تا بالاخره دوستی رسيده و گفته آقا امروز پول گيرتان می‏آيد ، عبايتان را وارونه پوشيده ايد واقعا ما بايد تجديد نظری در مسلمانی خودمان بكنيم شايد ما لباس مسلمانی را به تعبير اميرالمؤمنين وارونه پوشيده ايم
يكی از رفقا انتقاد لطيفی می‏كرد ، می‏گفت آيا اين تجليل از اقبال نشانه‏ ای از مرده پرستی نيست كه هر مرد بزرگی پس از آنكه مرد ، ما او را تجليل می‏كنيم ؟ البته اين به تنهائی نه ، بزرگان مرده و زنده ندارند ، اما منظور او اين بود كه چرا از بعضی زنده هائی كه كمتر از اقبال نيستند و در بسياری از قسمتها بالاتر از اقبالند ، تجليل نمی‏شود ؟ علامه طباطبائی سلمه الله تعالی ، اين مرد بسيار بسيار بزرگ و ارزنده كه‏ البته مجلس امروز مجلسی نيست كه اين مقدار شايستگی داشته باشد كه حق‏ ايشان را ادا كند ، ولی چون اين شخص اين حرف را زد ، اين را عرض می‏كنم‏
پاورقی :
1 - وسائل الشيعه جلد 11 صفحه 108 و 560 ، اصول كافی جلد 3 صفحه 239


http://shiaupload.ir/images/096lwon7617fn8l72j8x.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:19
مردی است كه صد سال ديگر بايد بنشينند و آثار او را تجزيه و تحليل‏ كنند و به ارزش او پی ببرند چرا ما از حالا به اين فكر نيفتيم ؟ اين مرد واقعا يكی از خدمتگزاران بسيار بسيار بزرگ اسلام است ، اولا مجسمه تقوی و مجسمه معنويت است ، در تهذيب نفس و تقوی ، مقامات بسيار عالی را طی‏ كرده است من ساليان دراز از فيض محضر اين مرد بزرگ بهره مند بوده ام و الان هم هستم
كتاب تفسيرالميزان ايشان يكی از بهترين تفاسيری است كه برای قرآن‏ مجيد نوشته شده است البته قرآن مجيد مقامی دارد كه نمی‏شود هيچ تفسيری را گفت و ادعا كرد كه حق قرآن را ادا كرده است ولی مفسرين هر كدام از يك‏ جنبه بالخصوص خدمتی به قرآن كرده اند ، من می‏توانم ادعا كنم كه اين‏ تفسير از جنبه های خاصی كه الان وقت آن نيست كه برايتان عرض كنم ، بهترين تفسيری است كه در ميان شيعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته‏ شده است بسيار بسيار مرد عظيم و جليل القدری است

http://shiaupload.ir/images/096lwon7617fn8l72j8x.gif

http://i10.tinypic.com/2zxnk9x.gifhttp://i10.tinypic.com/2zxnk9x.gifhttp://i10.tinypic.com/2zxnk9x.gifhttp://i10.tinypic.com/2zxnk9x.gifhttp://i10.tinypic.com/2zxnk9x.gifhttp://i10.tinypic.com/2zxnk9x.gifhttp://i10.tinypic.com/2zxnk9x.gifhttp://i10.tinypic.com/2zxnk9x.gifhttp://i10.tinypic.com/2zxnk9x.gifhttp://i10.tinypic.com/2zxnk9x.gifhttp://i10.tinypic.com/2zxnk9x.gifhttp://i10.tinypic.com/2zxnk9x.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:19
اين وظيفه حوزه قم و وظيفه همه است و شايد وظيفه ما هم باشد كه هفتاد سالگی اين مرد را ( كه الان در حد هفتاد سالگی است ) تجليل كنيم ديگران‏ چطور يك هفتاد ساله كه پيدا می‏كنند به اعتبار اينكه مردی است كه در طول عمرش به ادب و فرهنگ و ادبيات خدمت كرده ، از او تجليل می‏كنند ، آنهائی كه يك صدم علامه بزرگ طباطبائی شمرده نمی‏شوند ! چرا از اين مرد بزرگ به اين عنوان در زندگيش تجليل نشود ؟ ! تجليل از اينها تجليل از علم است ، تجليل از اجتماع است ، يعنی اقل فايده ای كه‏ دارد اين است كه مردم صبر نمی‏كنند كه صد سال بگذرد ، بعد از فيض اين‏ مرد بهره‏مند شوند . هر چه زودتر از فيض وجود اين مرد بهره‏مند می‏شوند
و تفاوتی كه زمان ما با زمانهای قبل دارد ، اين است كه افراد را زودتر می‏تواند بشناساند ( به وسيله چاپ كتابها و اين جور چيزها ) البته ايشان‏ تنها در ايران شناخته نيستند بلكه در دنيای اسلام شناخته هستند ، تفسيرالميزان را در بيروت همين جور بدون اطلاع چندين بار تجديد چاپ كرده‏ اند و اين خودش نشان می‏دهد كه افكار و كتابهای ايشان در دنيای اسلام چقدر برای خودش جا باز كرده است نه تنها در دنيای اسلام ، در دنيای غير اسلام‏ هم مستشرقينی كه با معارف اسلامی آشنا هستند ، در اروپا يا امريكا ، يكی‏ از كسانی كه در دنيای اسلام او را به صورت يك مفكر بزرگ می‏شناسند ، و می‏آيند سراغش ، ايشان هستند علال الفاسی كه البته در دنيای اسلام مرد دانشمندی هم هست ، وقتی كه آمد ايران مخصوصا رفت قم ، و رفت در خانه‏ ايشان برای اينكه يك ساعت از محضر اين مرد بزرگ بهره مند شود و شنيده‏ ام كه وقتی از منزل ايشان بيرون آمد ، خيلی معجب بود به مقام اين شخص‏ بزرگ ، اين كسی كه هم شخصيت اسلامی دارد ( تنها شخصيتش ، شخصيت شيعی‏ نيست ) و هم شخصيت علمی جهانی با كمال تأسف بايد عرض كنم كه يك سالی است كه ايشان فی‏الجمله يك ناراحتی قلبی پيدا كرده اند و از خداوند تبارك و تعالی مسئلت می‏كنم كه اين مرد بزرگ را برای ما نگهداری بفرمايد اين مرد ، بسيار مرد جليل القدر و عظيم المنزله ای است‏ و يكی از كارهائی كه اخيرا ايشان اقدام فرموده اند موضوع همدردی با برادران اسلامی است

http://shiaupload.ir/images/zk5w4vsqx20hqop9a1k.gifhttp://shiaupload.ir/images/zk5w4vsqx20hqop9a1k.gifhttp://shiaupload.ir/images/zk5w4vsqx20hqop9a1k.gifhttp://shiaupload.ir/images/zk5w4vsqx20hqop9a1k.gifhttp://shiaupload.ir/images/zk5w4vsqx20hqop9a1k.gifhttp://shiaupload.ir/images/zk5w4vsqx20hqop9a1k.gifhttp://shiaupload.ir/images/zk5w4vsqx20hqop9a1k.gifhttp://shiaupload.ir/images/zk5w4vsqx20hqop9a1k.gifhttp://shiaupload.ir/images/zk5w4vsqx20hqop9a1k.gifhttp://shiaupload.ir/images/zk5w4vsqx20hqop9a1k.gifhttp://shiaupload.ir/images/zk5w4vsqx20hqop9a1k.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:19
اين برادران فلسطينی ما كه بهر منطقی حتی امريكائی‏ها نمی‏توانند به حق‏ آنها اعتراف نكنند ايشان دو سه حساب اخيرا باز كرده اند در بانك ملی‏ ايران شعبه مركزی و بانك بازرگانی شعبه مركزی و بانك صادرات شعبه‏ بازار ، آقايان اگر ميل داشته باشند شماره ها را يادداشت كنند البته‏ ايشان هستند در درجه اول و بعد ، اين مرد بزرگی كه در همين يادبود اقبال‏ اين جلسه را افتتاح كرد ، آيت الله سيد ابوالفضل موسوی زنجانی ، ايشان‏ هم مرد بسيار جليل القدر و مجهول القدری است ، مجتهدی مسلم العداله و عادلی مسلم الاجتهاد است و البته برای اينكه پادويی هم داشته باشند ، بنده سومشان هستم اين حساب به نام سه نفر باز شده است
توجه داشته باشيد اين حسابها و كمك كردن ها و حساب بازكردنها به اين‏ نظر نيست كه پول چقدر جمع می‏شود ، مسلم است همه ما ايرانيها اگر بخواهيم همه پولهايمان را روی هم بريزيم ، شايد بقدر پول دو تا يهودی كه‏ در امريكا نشسته اند و پول دنيا را از راه ربا و دزدی ثروت دنيا می‏برند نشود ، ولی حساب اين است كه مسلمان ، شرط مسلمانيش همدردی است ، شرط مسلمانيش همدلی است

http://shiaupload.ir/images/i5y8l8z5jogn4wg28ug.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:19
تمثيلی ذكر می‏كنند كه : در وقتی كه ابراهيم عليه السلام را به آتش‏ انداختند ، يكی از مرغان هوا ، بلبل يا مرغ ديگری ، آمده بود در صحرای‏ آتشی كه ابراهيم را در آن انداخته بودند می‏رفت و دهانش را پر از آب‏ می‏كرد و می‏ريخت برای اينكه آتش را به نفع ابراهيم سرد كند به او گفتند ای حيوان ! اين آب دهان تو در مقابل اين همه آتش چه ارزشی دارد ؟ گفت‏ من فقط به اين وسيله می‏توانم عقيده و ايمان و علاقه و وابستگی خودم را به‏ ابراهيم ابراز كنم
شما اگر يك تومان در اين راه بدهيد ، آن كه ارزش دارد احساسات‏ شماست ، نماينده مسلمانی شماست ، پيوند خودتان را به اين پيوند با شهيدان است اگر بنا شود ما در موقعش كه می‏شود از شهيدان بگسليم ، ولی‏ بعد هميشه بنشينيم و امری را كه نشدنی است بگوئيم : « السلام عليك يا اباعبدالله ، يا ليتنا كنا معك فنفوز فوزا عظيما » ای كاش ما می‏بوديم‏ با تو حسين بن علی عليه السلام می‏گويد كربلا كه يك روز نيست ، هميشه است‏
يكی از دلائلی كه جامعه ما جامعه مرده است ، همين جريانی است كه ما فعلا در روز اربعين داريم ببينيد ، در اين روز واقعا دو موضوع مهم داريم‏ كه بسيار شايسته اهميت است يكی آمدن جابر كه آمدنش يك تابلو بزرگ‏ است و ديگر زيارت اربعين كه الان فرصت شرح آن نيست و بايد در وقت‏ ديگری مضمونهای آن زيارت را برای شما بخوانم ، و اين سنتی كه از دور ، از هر جا كه هستيد حسين بن علی عليه السلام را در اين روز زيارت كنيد اينها دو جريان واقعی است

http://shiaupload.ir/images/325sw31dg9qaclunf2z.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:20
يك جريان ساختگی كه در هيچ كتاب معتبری وجود ندارد و تنها در يك كتاب وجود دارد كه آن كتاب به اتفاق تمام ارباب مقاتل معتبر نيست ( البته صاحبش مرد بزرگواری است كه در جوانی اين كتاب را نوشته‏ و اين كتاب مشتمل است بر بسياری از مسائل كه تاريخ آنها را تكذيب‏ می‏كند ، ولی هيچكدام از مورخين و محدثين و مقتل نويسان اسلام اين را ننوشته اند بلكه تكذيب كرده اند و عقل هم آن را تكذيب می‏كند ) ، اين‏ است كه در روز بيستم ماه صفر ، اسراء ، اهل بيت پيغمبر اكرم صلی الله‏ عليه وآله وسلم ، اهل بيت امام حسين عليه السلام از شام می‏آيند به كربلا
ما آن دو جريان اصيل را به كلی فراموش كرديم ، شايد در ميان همه ما دو نفر نباشند كه زيارت اربعين را به قصد پيوند با حسين بن علی عليه السلام‏ خوانده باشند يا داستان جابر را از روی تدبر گوش كرده باشند ، هر جا كه‏ می‏رويم صحبت از اين است كه اهل بيت امام حسين عليه السلام آمدند كربلا سر قبر امام حسين عليه السلام ، بعد چه شعرها ، چه مرثيه ها ، چه سينه‏ زنی‏ها ، همه براساس دروغ ! اين ، علامت جامعه مرده است دروغ را می‏پذيرد اما راست را هرگز حاضر نيست بپذيرد ! جابربن عبدالله انصاری از صحابه پيغمبر اكرم و از جوانان‏ اصحاب پيامبر صلی الله عليه وآله وسلم است و در جنگ خندق جوانی بوده‏ در حدود 16 سالگی ، تازه بالغ شده بود ، در وقت وفات رسول اكرم صلی‏ الله عليه وآله وسلم تقريبا بيست و دو سه ساله بوده و بنابراين در سنه‏ 61 هجری ، اين مرد هفتاد و چند ساله بوده است در آخر عمر كور شده بود ، چشمهايش نمی‏ديد با يك مرد محدث بزرگواری به نام عطيه عوفی آمد و قبل‏ از آنكه به سراغ تربت حسين عليه‏السلام برود ، رفت سراغ فرات ، غسل‏ زيارت كرد و از سعد كه گياهی خوشبو بوده و آن را خشك می‏كردند و بعد می‏سائيدند و پودر می‏كردند و از آن به عنوان يك عطر و بوی خوش استفاده‏ می‏كردند ، خودش را خوشبو كرد عطيه می‏گويد وقتی كه جابر از فرات بيرون‏ آمد گامها را آهسته برمی‏داشت و در هر گامی ذكری از اذكار الهی بر زبانش‏ بود

http://shiaupload.ir/images/325sw31dg9qaclunf2z.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:20
جابر از دوستان اميرالمؤمنين و از دوستان خاندان پيغمبر صلی الله عليه‏ وآله وسلم و در حدود 12 سال از اباعبدالله بزرگتر است و با اباعبدالله‏ خيلی محشور بوده است گفت با همين حال گامها را آهسته برداشت و آمد و ذكر گفت تا به نزديكی قبر مقدس حسين بن علی عليه السلام رسيد وقتی كه‏ رسيد دوبار يا سه بار فرياد كشيد : حبيبی يا حسين ! دوستم ، حسين جان ! بعد گفت حبيب لايجيب حبيبه ؟ دوستی جواب دوستش را چرا نمی‏دهد ؟ من‏ جابر ، دوست تو هستم ، رفيق ديرين توام ، پير غلام تو هستم ، چرا جواب‏ مرا نمی‏دهی ؟ بعد گفت عزيزم ، حسينم حق داری جواب دوستت را ندهی ، جواب پير غلامت را ندهی ، من می‏دانم با رگهای گردن تو چه كردند ، من‏ می‏دانم سر مقدس تو از بدن مقدست جداست ، گفت و گفت تا افتاد و بيهوش شد وقتی كه به هوش آمد سرش را برگرداند به اين طرف و آن طرف و مثل كسی كه با چشم باطن می‏بيند گفت : السلام عليكم ايتها الارواح التی‏ حلت بفناء الحسين سلام من بر شما مردانی كه روح خودتان را فدای حسين‏ كرديد

http://shiaupload.ir/images/71234179988799529316.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:20
بعد از اينكه گفت من چنين و چنان شهادت می‏دهم ، گفت : و من شهادت‏ می‏دهم كه ما هم با شما در اين كار شريك هستيم عطيه تعجب كرد كه يعنی چه‏ ؟ ما با اينها در اينكار شريك باشيم ؟ به جابر گفت معنی جمله ات را نفهميدم ، ما كه جهاد نكرديم ؟ ما كه قبضه شمشير به دست نگرفتيم ، چرا شريك باشيم ؟ ! گفت اصلی در اسلام هست كه من از پيغمبر صلی الله عليه وآله وسلم شنيدم فرمود هر كسی كه واقعا از ته دل دوست‏ داشته باشد ، روحش هم آهنگ باشد ، در اين عمل شريك است من اگر شركت‏ نكردم نمی‏توانستم شركت كنم ، از من جهاد برداشته شده بود ولی روح من‏ پرواز می‏كرد كه در ركاب حسين عليه السلام باشد چون روح ما با روح حسين‏ بود ، من حق دارم ادعا كنم كه ما با آنها در اين عمل شريك هستيم

http://thumbsnap.com/i/dse3cRv2.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:20
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين باری الخلائق اجمعين والصلوش والسلام علی عبدالله‏ ورسوله و حبيبه و صفيه و حافظ سره و مبلغ رسالاته سيدنا و نبينا و مولانا ابی‏القاسم محمد ( ص ) اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : « يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم»(1)


تفكر ديروز و امروز مسلمين درباره ميزان تاثير عمل در سعادت انسان


بحث ما درباره احياء تفكر اسلامی است مصلحين اسلامی ، متفكران بزرگ‏ اسلامی مخصوصا آنانكه در قرون متأخر پيدا شده اند به اين مطلب كاملا توجه‏ كرده اند كه طرز تفكر مسلمانان درباره اسلام آسيب ديده است در هفته‏ گذشته عرض كردم فرق است بين اينكه يك آئين ، يك مكتب ، خودش در ذات خود زنده باشد و اينكه‏ طرز تلقی مردمی كه آن را پذيرفته اند ، به صورت زنده ای باشد ممكن است‏ خود آئين ، جوهر حياتی داشته باشد ولی آن طرز تفكری كه مردم درباره آن‏ دارند ، طرز تفكر صحيحی نباشد
پاورقی :
1 - سوره انفال ، آيه . 24


http://www.askquran.ir/gallery/images/499/1_Hashieh__37_.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/499/1_Hashieh__37_.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/499/1_Hashieh__37_.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/499/1_Hashieh__37_.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/499/1_Hashieh__37_.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/499/1_Hashieh__37_.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/499/1_Hashieh__37_.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:21
آسيب شناسی
بنابراين وقتی عرض می‏كنم كه طرز تفكر مسلمين در عصر حاضر درباره اسلام‏ آسيب ديده است ، مربوط به تلقی ما مسلمانان از اسلام است ما اگر بخواهيم اين طرز تفكر را بررسی كنيم بايد مثل طبيبی كه بيماری را بررسی‏ می‏كند ، بررسی كنيم اولين كار طبيب اين است كه او را تحت معاينه قرار می‏دهد ، می‏خواهد بيماريش را تشخيص بدهد ، از او سؤالاتی می‏كند ، سوابقش‏ را می‏پرسد ، عوارضی را كه الان دچارش هست ، می‏پرسد ، گذشته اش را از او می‏پرسد و همه كوشش اين است كه در درجه اول بيماريش را تشخيص بدهد ، پس از آن در مقام معالجه برمی‏آيد

ريشه های آسيب ديدگی طرز تفكر اسلامی ما
ما مسلمانان اگر بخواهيم طرز تفكر خودمان را تصحيح كنيم بايد به سوابق‏ و گذشته و تاريخ خودمان مراجعه كنيم ، چرا كه ريشه های اين آسيب بسا هست كه از زمانهای خيلی دور باشد البته مختلف است ، بعضی دو قرن و بعضی سه يا چهار يا پنج قرن و بعضی از آنها ممكن است سيزده قرن سابقه‏ داشته باشند ، يعنی از قرن دوم اسلام پيدا شده باشند . من امشب به يكی دو مطلب اشاره می‏كنم كه اينها مربوط به قرون اول اسلامی است ، گواينكه در قرن ما هم ريشه های جديدی پيدا كرده‏ است

http://img01.picoodle.com/img/img01/4/3/20/f_image325m_87ee0d1.gifhttp://img01.picoodle.com/img/img01/4/3/20/f_image325m_87ee0d1.gifhttp://img01.picoodle.com/img/img01/4/3/20/f_image325m_87ee0d1.gifhttp://img01.picoodle.com/img/img01/4/3/20/f_image325m_87ee0d1.gifhttp://img01.picoodle.com/img/img01/4/3/20/f_image325m_87ee0d1.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:21
از جمله آسيبهای قرون اوليه اسلامی خوار شمردن تأثير عمل در سعادت‏ انسان است به عبارت ديگر رجوع از طرز تفكر واقع بينانه به خيالبافانه‏ انسان اگر به قرآن كه سند و مرجع اول ماست مراجعه كند و بعد از قرآن اگر به سنت قطعی نبوی و هم چنين سنن قطعی‏ای كه از ناحيه ائمه اطهار رسيده‏ است ( مثل رواياتی كه از ناحيه آنها رسيده است ) مراجعه كند كاملا به‏ اين اصل پی می‏برد كه اسلام دين عمل است



عمل ، تكيه گاه تعليم و تربيت اسلامی



تكيه گاه تعليم و تربيت اسلامی عمل است اسلام بشر را متوجه اين نكته‏ می‏كند كه هر چه هست عمل است سرنوشت انسان را عمل او تشكيل می‏دهد اين‏ يك طرز تفكر واقع بينانه و منطقی و منطبق با ناموس خلقت است قرآن‏ كريم راجع به عمل چقدر صحبت كرده باشد خوبست ؟ و چقدر تعبيرات رسا و زيبايی در اين زمينه دارد مثلا « و ان ليس لللانسان الا ما سعی »( 1 ) ، برای بشر جز آنچه كه كوشش كرده است نيست يعنی سعادت بشر در گرو عمل‏ اوست « فمن يعمل مثقال ذرش خيرا يره و من يعمل مثقال ذرش شرا يره »( 2 ) .
پاورقی :

1 - سوره نجم ، آيه . 39
2 - سوره زلزله ، آيه 8 - . 7


http://img27.picoodle.com/img/img27/5/11/25/f_flower558m_5ac0e8a.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:21
http://shiaupload.ir/images/ky38tcjhxxd9o2vy0kio.gif

هر كسی به اندازه وزن يك ذره اگر كار خير بكند ، آن كار خير او از بين نخواهد رفت ، به او خواهد رسيد ، و اگر به اندازه وزن يك ذره‏ كار بد كند ، از ميان نخواهد رفت و به او خواهد رسيد اين تعليم يكی از بزرگترين تعليمات برای حيات يك ملت است وقتی يك ملت فهميد كه‏ سرنوشتش به دست خودش است ، سرنوشت او را عمل خودش تعيين می‏كند ، آن‏ وقت متوجه عمل و نيروی خودش می‏شود ، متوجه اينكه هيچ چيز به درد من‏ نمی‏خورد مگر عمل و نيروی من كه صرف فعاليت و سعی می‏شود اين خودش عامل‏ بزرگی است برای حيات
شما اگر می‏بينيد در صدر اسلام مسلمين آنقدر جنبش و جوشش داشتند ، چون‏ يكی از اصول افكارشان همين بود آنها اين تعليم را كه از سرچشمه گرفته‏ بودند ، هنوز منحرف نكرده بودند فكرشان اين بود كه هر چه من عمل و سعی‏ می‏كنم و هر چه كه می‏جنبم ( البته عمل يك مسلمان اختصاص به عمل جوارح‏ ندارد بلكه نيت او هم بايد صحيح باشد ، ايمانش هم بايد صحيح باشد ) ، فقط همين است كه به درد من می‏خورد و جز اين ، چيز ديگری نيست اين چقدر به انسان اعتماد به نفس می‏دهد ، چقدر انسان را متكی به نيروی خودش‏ می‏كند ؟ ! از جمله تعليمات اسلام كه در همان صدر اسلام كم و بيش آسيب‏ ديد و هر چه گذشت اين آسيب زيادتر شد ( نه تنها اصلاح نشد بلكه زيادتر شد ) همين مسئله است



نقش امويها در پيدايش اين آسيب


كم كم افكاری پيدا شد كه عمل را تحقير و آن را بی‏ارزش تلقی می‏كرد به عبارت ديگر طرز تفكر مسلمين در مسئله مبنای سعادت انسان‏ از طرز واقع بينانه به طرز خيالبافانه گرايش يافت ، و به طوری كه تاريخ‏ نشان می‏دهد ريشه اين فكر را امويها ايجاد كردند

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:21
مسئله ای است كه از قديم در بين علماء كلام مطرح بوده و آن اين است كه‏ آيا اساس ، ايمان است ، و اصلا ايمان چيست ؟ تاريخ نشان می‏دهد كه خلفای‏ بنی‏اميه از نظر اينكه خودشان در عمل فاسق و فاسد بودند و اين را هم‏ نمی‏توانستند از مردم كتمان كنند و مردم هم می‏دانستند كه اينها از نظر عمل‏ فاسدند ، اين فكر را ترويج می‏كردند كه اساس اين است كه ما ايمان داشته‏ باشيم ، اگر ايمان درست باشد عمل اهميتی ندارد

چرا فكر تحقير عمل پيدا شد ؟
چون اينها حكومت داشتند و قدرت و ثروت در اختيارشان بود ، قهرا می‏توانستند تبليغات وسيعی در اين زمينه بكنند ، مزدورهائی هم از آن عالم‏ نماها درست كنند و آنها هم مرتب بگويند اساس ، ايمان است ، و ايمان‏ كه درست شد عمل هر چه بود ، بود ، برای اينكه خلفای بنی‏اميه را تبرئه‏ كنند كه مردم خيلی حساسيت نشان ندهند و نگويند كه اينها چه جور خلفائی‏ هستند كه عملشان اين چنين فاسد است ! علم كلام نشان می‏دهد كه فرقه ای در قرن دوم اسلامی پيدا شد كه آنها را مرجئه می‏گفتند مرجئه يكی از اصول‏ عقايدشان همين مطلب بود و خلفای اموی هم از اينها حمايت می‏كردند

http://sl.glitter-graphics.net/pub/2217/2217810zig10pmzls.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:21
http://sl.glitter-graphics.net/pub/1834/1834033gm21pnlhfj.gif



ايمان چيست ؟
در آن وقت ما شيعيان چه فكر می‏كرديم ، يعنی ائمه ما چه دستور می‏دادند ؟ ما از علی بن ابيطالب چه الهام می‏گرفتيم ؟ وقتی كه از ائمه ما سؤال‏ می‏كنند كه ايمان چيست ؟ می‏فرمايند : « الايمان ، معرفة بالجنان و اقرار باللسان و عمل بالاركان » ( 1 )
ايمان با سه چيز محقق می‏شود : اعتقاد قلبی ، اقرار به زبان ، و عمل با اعضا و جوارح اصلا ائمه ما عمل را جزو ايمان شمرده اند ، يعنی كسی كه عمل‏ ندارد ايمان ندارد دلش را خوش نكند بگويد ايمان مجزای از عمل می‏تواند وجود داشته باشد اگر در قرآن می‏بينيد مؤمنين تمجيد شده اند ، خيال نكنيد مقصود كسانی است كه يك گرايش اعتقادی دارند ولی در برنامه عملی شركت‏ ندارند خير در قرآن هر جا كه مؤمنين تمجيد شده اند ، يعنی كسانی كه‏ شهادتين را می‏گويند و در دل اعتقاد دارند و با جوارح و اعضای خودشان عمل‏ می‏كنند

پاورقی :
1 - جامع الاخبار ، فصل هجدهم ، صفحه 42 و نظير اين روايت است رواياتی‏ كه شيخ صدوق ( ره ) در خصال صفحه 178 - 179 و مرحوم مجلسی در بحارالانوار جلد 69 صفحه 64 الی 73 نقل كرده‏ا

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:22
شيعه و مرجئه گری



در آن وقت ، اين آسيب اختصاص به جناحی از اهل تسنن كه آنها را مرجئه‏ می‏گفتند داشت ، ولی امروز اگر نگاه كنيد می‏بينيد همان دنيای تشيع كه در آن زمان در پرتو تعليمات ائمه خودش ، صد درصد با اين فكر مرجئه مخالف بود ، خودش الان فكر مرجئه را پيدا كرده‏ است در ميان تعليماتی كه ما از پيش خودمان به خودمان می‏دهيم ، عمل را تحقير می‏كنيم مثلا می‏گوئيم انتسابت را به علی بن ابيطالب درست كن ، يا علی بگو ، اسمت شيعه باشد و در ديوان عزاداران حسينی ثبت بشود ، همين‏ كافی است جزو حزب باش ، خيال كرديم العياذ بالله حسين بن علی عليه‏ السلام يك آدم حزب باز است می‏گويد : هر كس كه كارت عضويت در اينجا صادر كرد همان كافی است و مصونيت پيدا می‏كند ! اساسا فلسفه شهادت حسين‏ بن علی عليه السلام اين بود كه می‏خواست اسلام را در مرحله عمل زنده كند
« اشهد انك قد اقمت الصلوش و آتيت الزكاش و امرت بالمعروف و نهيت‏ عن المنكر و جاهدت فی الله حق جهاده » ( 1 ) . يعنی تو كشته شدی كه اسلام‏ را در عمل زنده كنی
ولی ما می‏گوئيم ، نه او كشته شد برای اينكه عمل را در اسلام بميراند ، انتساب و وابستگی ظاهری را درست كند اين داستان را يادم هست در ده سال‏ پيش در انجمن ماهانه نقل كردم : ابوالفرج اصفهانی كتابی دارد كه معروف است ، بنام آغانی يعنی اغنيه‏ ها ، آهنگهای موسيقی يكی از جرياناتی كه در دنيای اسلام رخ داد اين بود كه‏ خلفا تدريجا به يك شكل عجيبی به لهو و غنا رو آوردند ، يعنی همان حالتی‏ كه اگر در هر ملتی رسوخ بكند ، آن را به سوی فساد می‏كشاند دربارهای آنها شده بود دربار عياشی ، شرابخواری ، رقص ، موسيقی و انواع آهنگها ، بعد چه جناح عظيمی به نام‏ موسيقيدانها و به قول امروز هنرمندان و هنرپيشگان در دنيای اسلام به وجود آمد

پاورقی :
1 - مفاتيح الجنان - زيارت امام حسين عليه السلام در روز عيد فطر و قربان در روزه مطهره

http://sl.glitter-graphics.net/pub/2243/2243697gzgipvxz8d.gif

عهد آسمانى
18-10-2010, 13:22
ابوالفرج اصفهانی خودش اموی و از مورخين بسيار زبردست است و اتفاقا عالم با انصافی است و كتابی نوشته به نام مقاتل الطالبين مقتلهای آل‏ ابی‏طالب را ذكر كرده و كتاب معتبری است و علمای شيعه هم به كتاب او اعتماد می‏كنند و انصافا می‏شود گفت اين كتاب را بی‏طرفانه نوشته است‏ كتاب اغانی هجده جلد و بيشتر مربوط به سرگذشت هنرمندان و هنرپيشگان و موسيقيدانهای دنيای اسلام است
او در اين كتابش چيزهای خيلی عجيبی نقل كرده است ، از جمله می‏گويد : يك وقت يك شيعی با يك مرجی‏ء با يكديگر سخت بر سر همين مسئله عمل‏ مباحثه می‏كردند ، مرجی‏ء می‏گفت اساس ، اين است كه آدم ايمان داشته باشد ، عمل بود ، بود نبود ، نبود شيعه می‏گفت ايمان از عمل انفكاك ندارد ، اگر عمل نباشد ، ايمان نيست مباحثه آنها شديد شد ، نه اين قانع می‏شد ، و نه آن
برای فيصله دادن به نزاع گفتند اولين كسی كه از سر كوچه پيدا شد ، از او می‏پرسيم كه حق با كداميك از ماست ، اتفاقا اولين كسی كه آمد يك نفر موسيقيدان بود ( و به همين تناسب اين داستان را در كتاب آغانی نقل كرده‏ است ) چون آن دو قبول كرده بودند كه از اولين كسی كه می‏آيد بپرسند مرجی‏ء خيلی خوشحال شد كه عجب آدم مناسبی پيدا شد و الان طرف مرا خواهد گرفت‏ به او گفتند ما چنين مباحثه‏ای داريم ، شيعی گفت عقيده من اين است كه عمل از ايمان انفكاك‏ ندارد و سعادت انسان در گرو عملش است مرجی‏ء گفت من می‏گويم عمل ارزشی‏ ندارد ، سعادت انسان در گروه ايمان و عقيده اوست عقيده تو چيست ؟ موسيقيدان قدری فكر كرد و گفت اعلای شيعی و اسفلی مرجی‏ء از سر تا كمرم‏ شيعه و از كمر به پائين مرجی‏ء هستم می‏خواست بگويد من فكرم شيعی است اما در عمل مرجی‏ء هستم

http://sl.glitter-graphics.net/pub/741/741256wlsf1owzak.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:37
ما امروز وقتی وارد دنيای شيعه می‏شويم و به خودمان نگاه می‏كنيم می‏بينيم‏ خودمان از سر تا قدم مرجی‏ء هستيم هی دنبال بهانه هائی هستيم بلكه بهشت‏ را با يك بهانه درست بكنيم می‏گوئيم بهشت را به " بها " نمی‏دهند ، به‏ " بهانه " می‏دهند اين را كه گفته است ؟ علی بن ابيطالب عليه السلام از بهشت به " بها " تعبير می‏كند و می‏گويد " ثمن " ، ثمن اعمال شما ، ولی ما می‏گوئيم نه ، بهشت را به " بها " نمی‏دهند ، يعنی بهشت را نمی‏شود با عمل تهيه كرد و خريد ، بهانه ای بايد درست كرد اين نوعی گريز از واقعيت به خيال است
وای به حال ملتی كه اينجور فكر كند و بگويد بهشت را به " بها " نمی‏دهند ولی به يك بهانه دروغين می‏دهند وای به حال ملتی كه پايه سعادت‏ خود را بر وهم و خيال بگذارد

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_7.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/18106907866842789177.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_7z.gif http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_7.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/18106907866842789177.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_7z.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:37
در اين زمينه مطلب بسيار زياد است و اگر به قرآن كريم مراجعه كنيم‏ می‏بينيم مطلب كاملا مشخص است قرآن ، يهوديان را كه آن وقت اينچنين‏ فكری داشتند كه حالا چنين فكری ندارند سخت می‏كوبد اين فكر كه ملتی برای‏ خودش امتيازی در نزد پروردگار قائل ، و معتقد باشد كه اگر من كار بد بكنم ، خدا به كار بد من كار ندارد ولی اگر كار خوب بكنم چند برابر جزای خوب می‏دهد ، اساسا مال يهوديها بود ، و قرآن‏ زياد اين را نقل می‏كند اينها می‏گفتند ما هر چه گناه بكنيم ، هر چه كار بد بكنيم ، به جهنم نمی‏رويم ما نژاد ممتاز هستيم فرضا اگر به جهنم برويم ، يك تشريفاتی است و بعد از چند روزی خلاص می‏شويم ، بهشت مال ماست « و قالوا لن تمسنا النار الا اياما معدودش » ( 1 ) ببينيد قرآن در اينجا چگونه بحث می‏كند
در تفاسير وارد شده است كه در مدينه ، هم يهودی بود ، هم مسيحی و هم‏ مسلمان در ميان عده ای از مسلمانان و مسيحيان و يهوديان اختلاف می‏شود ، مسلمانها می‏گويند ما حالا كه مسلمان شديم ملت ممتاز هستيم و خدا برای ما امتياز قائل است و هر كار بدی بكنيم خدا از ما می‏گذرد ، مسيحی‏ها هم‏ می‏گويند خير ، ما چنين هستيم و يهوديها هم همين را می‏گويند ببينيد قرآن‏ چه جور جواب می‏دهد : « ليس بأمانيكم و لا امانی اهل الكتاب من يعمل سوء يجز به »( 2 ) . نه مطلب آنطوری است كه شما مسلمان ها آرزو كرديد ( مخاطبش مسلمانهاست ) و آرزويش را در دلتان پرورانديد ، و نه آنطور است كه اهل كتاب خيال كردند و آرزويش را در دلشان پروراندند خدا با هيچكس خويش و قومی ندارد ، « من يعمل سوء يجز به »( 3 ) ، هر كسی كار بد بكند خداوند به او كيفر خواهد داد ببينيد قرآن چگونه و با چه صراحتی‏ اين خيال را كه مقدمه انحطاط مسلمانان بود از سرشان بيرون آورد فرمود برويد عمل خودتان را تصحيح كنيد

پاورقی :

1 - سوره بقره ، آيه . 80
3 - 2 - سوره نساء ، آيه . 123
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_53a.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:37
ما در عصر ائمه هم می‏بينيم كه اين فكر می‏خواسته در ميان شيعيان رواج‏ پيدا كند و ائمه ما چقدر با آن مبارزه می‏كردند ، دو داستان در اين زمينه‏ برای شما نقل می‏كنم ، يكی اين است : در زمانی كه حضرت رضا عليه السلام در مرو بودند ، همان وقتی كه مأمون‏ حضرت را احضار كرده و می‏خواست ولايتعهدی را به ايشان واگذارد و حضرت‏ نمی‏پذيرفتند ، و بالاخره بالاجبار يك قبول ظاهری كردند كه هر كس دقت‏ می‏كرد ، می‏فهميد كه در واقع قبول نكرده اند و مثل يك آدم معترض بودند و اصلا در هيچ كاری تصرف نمی‏كردند ، جلسه ای بود كه افراد زيادی حاضر بودند و حضرت صحبت می‏كردند
حضرت رضا عليه السلام برادری دارد به نام زيدبن موسی بن جعفر كه به او زيدالنار هم می‏گويند كه در مدينه قيام كرد و قيامش سركوب شد و مأمون به‏ خاطر حضرت رضا او را بخشيد ، او هم در اين جلسه حاضر بود
ما دو زيد امامزاده داريم ، يكی زيدبن علی بن الحسين برادر حضرت باقر عليه السلام و يكی هم زيدبن موسی بن جعفر برادر حضرت رضا عليه السلام از اين دو تا زيد ، زيدبن علی بن الحسين عليه السلام جليل القدر است ، اوست‏ كه پيشوای زيديه است شيعيان يمن بعد از حضرت امام زين العابدين عليه‏ السلام زيد را پيشوا می‏دانند
زيد به حسب اعتقاد ما شيعيان يعنی به حسب آنچه كه از ائمه رسيده است‏ بسيار مرد جليل القدری بوده و هيچ مدعی امامت نبوده است و اين ادعا را بعد به او نسبت داده اند ولی زيدالنار اينجور نيست

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_53.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:38
حضرت رضا عليه السلام همين طور كه با مردم صحبت می‏كردند يك وقت متوجه‏ شدند كه زيد در كناری نشسته و عده ای را مخاطب خودش قرار داده و بطور خصوصی با آنها حرف می‏زند حضرت گوش كردند ديدند مرتب نحن ، نحن ، می‏گويد يعنی ما اهل بيت چنينيم ، ما خاندان پيغمبر چنان هستيم ، خدا با ما چنين رفتار خواهد كرد ، اين امتيازها را ذكر می‏كند
نوشته اند حضرت همين جور كه با مردم صحبت می‏كردند يك مرتبه سخن‏ خودشان را قطع كردند و رو كردند به زيد و فرمودند : ای زيد ! اين مهملات‏ چيست كه به مردم می‏گوئی ؟ اين امتيازات چيست كه تو فرض كردی كه ما با خدا قوم و خويشی داريم ؟ آيا ما چون اهل بيت پيغمبر هستيم با خدا قوم و خويشی داريم ؟ بعد فرمود : ای زيد اگر اين جور باشد كه تو می‏گوئی ، كه ما چون اهل بيت پيغمبر هستيم اگر لغزشی هم بكنيم خدا ما را می‏بخشد ، ما تضمين شده و تأمين شده‏ هستيم ، اگر اين مهملاتی كه می‏بافی درست باشد ، تو از پدرت موسی بن جعفر افضل هستی برای اينكه تو هم تضمين شده ای ، تو هم می‏روی بهشت ، پدرت‏ موسی بن جعفر هم می‏رود بهشت ، اما پدرت يك عمر در دنيا عمل و كوشش‏ كرد و اجتهاد و عبادت نمود و تو يك عمر به بطالت گذراندی
آنجور كه تو می‏گوئی لازمه اش اين است كه تو و پدرت موسی بن جعفر عليه‏ السلام هر دو در نزد خدا مقرب باشيد ، پس تو از پدرت خيلی افضل هستی‏ چون او يك عمر عبادت كرد و تو بی‏عبادت به آنجا می‏رسی كه پدرت رسيده‏ است

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_4907.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:38
بعد حضرت برای اينكه اين خيال را از دماغ اين آدم بيرون كند رو كرد به‏ " وشاء " كه از روات و اهل كوفه بود و آمده بود خدمت امام رضا عليه‏ السلام ، او از علما و محدثين كوفه بود ( يك فكر غلطی آن وقت در كوفه‏ وجود داشته و حضرت هم آگاه بود و اشاره به آن می‏كند ) فرمود " وشاء " ! در كوفه مردم اين آيه قرآن را كه راجع به نوح عليه السلام و پسرش است‏ چگونه می‏خوانند ، آنجا كه نوح به خدا خطاب می‏كند « رب ان ابنی من اهلی‏ و ان وعدك الحق »( 1 ) ، بعد دنبالش خدا چه خطاب كرد ؟ " وشاء " فهميد ، گفت آقا بعضی در كوفه پيدا شده اند می‏گويند آيه را اينجور بايد خواند : انه ليس من اهلك ، انه عمل غير صالح وقتی كه نوح به خدا عرض‏ كرد خدايا اين پسرم جزء خاندان من است ، او را ببخش ( دلش به حال‏ پسرش سوخت ، اما پسر ، گنهكار است ) و اجازه بده من او را با خودم‏ سوار كشتی كنم تا غرق نشود ، آيه آمد : « انه ليس من اهلك »اين جزو خاندان تو نيست « انه عمل غير صالح »( 2 ) ولی وشاء گفت بعضی از مردم‏ كوفه اينجور می‏خوانند انه عمل غير صالح ، آيه را اين جور معنی كردند كه‏ نوح عليه السلام گفت خدايا اين پسر من است ، او را بر من ببخش ، بعد آيه را به گونه ای مسخ كردند كه معنايش اين می‏شود كه خدا گفت : ای نوح‏ ! تو اشتباه می‏كنی ، اين پسر تو نيست ، اگر از نسل تو می‏بود ، به خاطر تو او را می‏بخشيدم ، من يك پيغمبر را به خاطر بچه اش از خودم نمی‏رنجانم‏ ولی تو اشتباه می‏كنی ، او از نسل تو نيست ، عمل تو نيست ، فرزند تو نيست ، فرزند يك آدم نابكار و فاسق است . حالا اين چقدر اهانت به مقام يك پيغمبر است كه به او بگويند آقا زنی كه در خانه‏ توست بدكاره است و بچه ای را كه از تو نيست به ريش تو بسته است ! گفت بله ، بعضی از مردم كوفه آيه را چنين می‏خوانند حضرت فرمود : دروغ‏ می‏گويند اينها آيه قرآن را تحريف می‏كنند آيه اين است : « انه عمل غير صالح »اين مجسمه عمل فساد است ، باشد پسر تو اين ، پسر تو از نظر نسلی‏ است ولی واقعا جزء خاندان معنوی تو نيست ، جزء خاندان مادی توست ای‏ نوح چرا از چنين پسر فاسد و فاسقی شفاعت می‏كنی ؟ ! بنابراين تقاضای يك‏ پيغمبر بزرگ ، پيغمبری كه اولوالعزم است ، مبنی بر اينكه خدايا اين پسر را به من ببخش پذيرفته نشد و رد شد به طوری كه در روايات وارد است نوح‏ ساليان دراز گريه می‏كرد و از اين خواهش نابجائی كه كرده بود ، استغفار می‏نمود

پاورقی :
1 - سوره هود ، آيه . 45
2 - سوره هود ، آيه . 46

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_09z.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:38
بعد حضرت رضا فرمود مگر پسر نوح پيغمبرزاده نبوده ؟ ای زيد ! پس چرا خدای تبارك و تعالی حاضر نشد خواهش يك پيغمبر را درباره يك پيغمبرزاده بپذيرد ، و گفت او فاسق و فاسد و مجسمه عمل غير صالح است‏ شما از اين بهتر چه می‏توانيد پيدا كنيد ؟ روايت ديگری برايتان بخوانم كه‏ در كافی است معلوم می‏شود از همان زمانها معمول بوده است كه حديث و روايت را مسخ و تحريف می‏كرده‏ اند

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_513057dl929azcqx1.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:38
شخصی آمد خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كرد حديثی از شما روايت‏ كرده اند ، می‏خواهم بدانم درست است يا نادرست راجع به ولايت و مسئله‏ عمل است آيا راست است كه شما فرموده ايد : « اذا عرفت فاعمل ما شئت » ( 1 ) يعنی هر وقت معرفت به امامت درست‏ شد هر اندازه و هر چه می‏خواهی عمل كن حضرت فرمود : بلی من اين جمله را گفته ام عرض كرد : و ان زنا و ان سرق ( 2 ) ؟ آيا معنی حرف شما اين‏ است كه اگر كسی معرفت به امام پيدا كرد هر كاری كه دلش می‏خواهد ولو زنا و يا دزدی بكند ؟ تا اين جمله را گفت امام بر آشفت و گفت : وای بر شما ، شما اينجور معنی كلام ما را می‏فهميد ؟ معنی اين جمله ای كه من گفتم‏ ، اين نيست كه شما فهميده ايد ، مقصود من اين است كه وقتی امام را شناختيد و معرفت به امام پيدا كرديد ، آنگاه هر چه دلتان می‏خواهد عمل‏ صالح انجام دهيد ، برای اينكه امام را شناخته ای و می‏فهمی چه جور عمل‏ صالح انجام دهی ، شرط قبول عمل را پيدا كرده ای حالا كه امام شناس شده ای‏ ، حالا كه علی شناس شده ای ، حالا كه حسين شناس شده ای ، هر چه می‏خواهی‏ عمل خير كن من كی گفتم وقتی امام را شناختی هر فسق و فجوری را كه خواستی‏ انجام بده
ببينيد وقتی كه ما به قرآن كريم مراجعه می‏كنيم ، وقتی كه به سنت‏ پيغمبر و به روايات ائمه خودمان مراجعه می‏كنيم ، می‏بينيم عمل ، اصالت‏ دارد می‏بينيم آنها سعادت بشر را در گرو عمل بشر می‏دانند يعنی در گروه آن‏ كاری كه با نيروی خود بشر بايد به وجود بيايد می‏بينيم بشر را متوجه نيروی‏ خودش می‏كنند و تمام اتكاء ها و اتكالهای موهوم را از او می‏گيرند



فكر مسخ شده



اما به فكر امروز خودمان كه نگاه می‏كنيم می‏بينيم عمل به عناوين و اسامی مختلف تحقير می‏شود می‏بينيم ملت ما به چيزی كه اعتنا ندارد عمل است مثلا پيش خودش خيال می‏كند كه اگر بتوانم در حرم حضرت‏ رضا عليه السلام يا در حرم امام حسين عليه السلام يك جا قبری پيدا كنم ، اين جانشين همه چيز حساب می‏شود اين كجا و فكر اسلام كجا ! آيا مردمی كه‏ فكر می‏كنند كه اگر در عمرشان هر كار كردند ، كردند ، ولی بعد از فوتشان‏ در پائين پای حضرت رضا عليه السلام دفن شدند ، همه كارها يكجا ناديده‏ گرفته خواهد شد ، روی سعادت را می‏بينند ؟

پاورقی :
2 - 1 - اصول كافی جلد 4 ، صفحه . 207


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_79d.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:39
فكر نمی‏كند كه اگر تو در پائين‏ پای حضرت رضا عليه السلام می‏خواهی دفن شوی هارون الرشيد هم در پائين پای‏ حضرت رضا عليه السلام مدفون است ، پس يكی از كسانی كه بايد از مجازات‏ الهی مصون بماند هارون الرشيد است پس چرا وقتی كه از بالای سر حضرت‏ می‏خواهی رد شوی می‏گوئی بر هارون و مأمون لعنت اين را می‏گويند يك فكر مسخ شده و مرده اينكه می‏گوئيم احياء تفكر اسلامی ، يكی از مواردش اين‏ است كه در مسئله عمل ، فكر ما بايد زنده بشود ، بايد بفهميم اسلام دين‏ عمل است ، دين وابستگی‏های خيالی نيست



مسئله بست



اسلام بست ندارد . در قديم بست بود و خوب شد آن بستها ور افتاد كسی‏ كه جرمی مرتكب می‏شد و مأمورين می‏خواستند او را بگيرند ، می‏رفت به خانه‏ يك مرد متنفذ ، يك عالم روحانی و آنجا می‏نشست و هيچ قدرتی نمی‏توانست‏ او را از بست خارج كند جرم مرتكب شده بود و به حكم قانون عرفی و قانون‏ شرعی بايد محاكمه و مجازات شود ، ولی نه ، آقا رفته در فلان خانه بست نشسته ، و چه كسی‏ جرئت می‏كند او را از بست بيرون بياورد ؟ ما خيال می‏كنيم در دستگاه الهی‏ هم از اين بستهای موهوم وجود دارد ! نه ، اينجور نيست

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_i49981673_59726_4.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:39
قسم به خود حسين بن علی عليه السلام اينجور نيست . قسم به خود حضرت‏ رضا عليه السلام اينجور نيست اصلا اين خلاف فكر حسين بن علی عليه السلام‏ است ، خلاف فكر علی بن ابيطالب عليه السلام است خلاف فكر حضرت رضا عليه السلام است آنها در همه عمرشان ، در زندگی خودشان اين حرفها را نپذيرفتند ، آيا در مماتشان می‏پذيرند ؟ ! شما وقتی " نهج البلاغه " را مطالعه می‏كنيد می‏بينيد در اين كتاب دو مطلب است كه هی تكرار می‏شود : " تقوی " و " عمل " ما چشمهايمان را می‏بنديم و می‏گوئيم اينها را قبول‏ نداريم ما نه به " تقوی " اعتقاد داريم و نه به " عمل " ، يك عمر زندگی می‏كنيم بدون تقوی و عمل ، بعد وصيت می‏كنيم كه ما را ببرند در نجف‏ دفن كنند ، كارمان درست می‏شود ! دو حديث در همين زمينه از رسول اكرم صلی الله عليه وآله وسلم بخوانم ، رسول اكرم صلی الله عليه وآله وسلم در روزهای اول بعثتشان كه آيه نازل شد : « و انذر عشيرتك الاقربين »( 1 ) . بنی‏هاشم را جمع كرد و فرمود : بنی‏هاشم ! بنی‏عبدالمطلب ! نبينم كه در روز قيامت مردم ديگر بيايند در محضر عدل پروردگار با توشه عمل صالح ولی شما بيائيد و اتكالتان به من‏ باشد و بگوئيد پيغمبر از ما است كه اين به حالتان فايده نخواهد بخشيد ، و از اين بالاتر در روايت است كه پيغمبر اكرم صلی الله عليه وآله وسلم‏ رو می‏كند به يگانه فرزند عزيزش وجود مقدس صديقه طاهره سلام الله عليها آن كسی كه درباره اش می‏گويد « بضعة منی » ، او پاره جگر من است و می‏گويد : « يا فاطمة اعملی بنفسك »، دختركم خودت برای خودت عمل كن « انی لا اغنی‏ عنك شيئا » من به درد تو نمی‏خورم ، از انتسابت با من كاری ساخته نيست‏ ، تعليمات مرا بپذير و دستورات مرا عمل كن ، مگو پدرم پيغمبر است پدرم‏ پيغمبر است ، به دردت نمی‏خورد ، به دستور پدرت عمل كردن به دردت‏ می‏خورد

پاورقی :

1 - سوره شعرا ، آيه . 214


http://tehranpic.net/images/xdtlrwdvqeklv5ozp.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:39
آن وقت شما زندگی همين حضرت زهرا عليه السلام را مطالعه كنيد ، وقتی‏ مطالعه می‏كنيد ، می‏بينيد در فكر اين انسان كأنه وجود ندارد كه من دختر پيغمبر آخرالزمان هستم حديث است كه وقتی به محراب عبادت می‏ايستاد ، بدنش به لرزه درمی‏آمد ماهيچه های بدنش می‏لرزيد ، از خوف خدا گريه‏ می‏كرد ، شبهای جمعه را تا صبح نمی‏خوابيد و می‏گريست زندگی علی بن‏ ابيطالب عليه السلام را ببينيد ، من نمی‏دانم چرا ما اينجور شديم ؟ اگر بناست اين نسبتها منهای عمل به درد بخورد ، اگر عمل در كار اثری نداشته‏ باشد ، حضرت زهرا عليه السلام كه از همه شايسته تر بود و همچنين امام زين‏ العابدين عليه السلام و همچنين امام حسن عليه السلام ، همچنين امام حسين‏ عليه السلام و خود علی‏بن ابيطالب عليه السلام كه گاهی از اوقات می‏ديدند در دل شب از خوف خدا غش كرده است ، چه علتی داشت ؟ آيا او فكر نمی‏كرد كه من اولين مؤمن به اسلام هستم ؟ من داماد پيغمبر هستم و پيغمبر شخصا به من علاقه دارد ؟ اين تعليم اسلام بود ، اسلام وقتی صحيح تعليم داده‏ می‏شد ، نتيجه اش اين بود كه پسر پيغمبر روی انتسابش به پيغمبر هرگز حساب نمی‏كرد ، روی عمل‏ خودش حساب می‏كرد حسابش فقط روی اين بود كه برنامه پيغمبر را اجرا كند

پاورقی :
1 - بحارالانوار جلد 43 ، اين حديث با عبارات مختلفی از پيغمبر اكرم ( ص ) نقل شده صفحه 38 - 54 - 76 - . 80


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_flower__550_.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:39
http://sl.glitter-graphics.net/pub/2630/2630685t4o212gltq.gif


اين يكی از آسيبهائی است كه بر تفكر اسلامی از صدر اسلام وارد شد ، اما اين آسيب در صدر اسلام ضعيف بود و عرض كردم كه شيعيان و اكثريت اهل‏ تسنن در مقابل اين فكر بودند ، اما به علل مختلفی اين فكر توسعه پيدا كرد و مثل يك خوره كه ما را بخورد ، خورد بعد ببينيد در اين زمينه چه خوابها و چه قضيه ها نقل می‏كنند موضوعی است كه من چند بار در مجامع عرض كرده‏ ام ، البته خواب است ، اساسی ندارد ولی از نظر سوء تربيت و بدآموزی‏ خيلی اثر دارد مقدس اردبيلی در ميان علمای شيعه معروف به زهد و تقواست‏ و واقعا هم اينجور بوده ، مرد ملا و فقيه محققی است و شيخ انصاری از ايشان به محقق اردبيلی تعبير می‏كند مرد بسيار بسيار متقی و زاهدی است و برای او حتی كرامتها هم نقل می‏كنند ، در اينكه مرد عمل بوده است و آنجوری كه خودش فكر می‏كرده و تشخيص می‏داده ، اهل عمل بوده است ، شكی‏ نيست
اين مردی كه مجسمه عمل بود ، بعد از مردنش كسی می‏گويد كه من او را در خواب ديدم ، از او پرسيدم خدا با تو چه كرد ؟ گفت خدا به من محبت كرد ، عنايت كرد گفتم چه چيز ترا نجات داد ؟ گفت : ديدم بازار عمل كساد است ، تعبير اين است : " ديديم بازار عمل كساد است " يعنی چه ؟ ! قرآن می‏گويد : بازار عمل رواج است آن وقت يك خواب به ما می‏گويد بازار عمل كساد است ؟ اگر بازار عمل كساد است پس بازار چه چيز رواج است ؟ ! اينهاست كه مثل خوره تا مغز استخوان ما را می‏خورد و ما را فاسد می‏كند روايتی هم از حضرت باقر عليه‏ السلام برايتان می‏خوانم البته روايات زيادی است كه در كتاب " كافی " هست

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:40
حضرت باقر عليه السلام پيغامی دارند برای شيعيان تحت عنوان « ابلغ‏ شيعتنا يا : ابلغوا شيعتنا » ( 1 ) معلوم می‏شود حضرت احساس می‏كرده اند كه همين فكر غلط كه طبيعت تنبل پرور انسان آن را می‏پذيرد ، در بين‏ شيعيان هم دارد رواج پيدا می‏كند فرمودند : از طرف ما به شيعيان ما ابلاغ‏ كنيد كه شيعه ما نيست مگر كسی كه اهل ورع و پارسائی و تقوی و اهل اجتهاد باشد ( اجتهاد در اينجا يعنی كوشش ) ، اهل كوشش و فعاليت و عمل باشد غير از اين ما شيعه ای را هرگز نمی‏پذيريم در " نهج البلاغه " است كه‏ كسی آمد خدمت اميرالمؤمنين علی عليه السلام ، عرض كرد مرا نصيحتی‏ بفرمائيد حضرت در مقام نصيحت او چند جمله فرمودند كه اولين جمله اش‏ اين است : « لا تكن ممن يرجوا الاخرش بغير عمل ، و يرجی التوبة بطول الامل ، يقول فی‏ الدنيا بقول الزاهدين ، و يعمل فيها بعمل الراغبين » ( 2 ) . ما اگر امروز به علی عليه السلام عرض كنيم آقا ما را نصيحتی كنيد ، قطعا از همين‏ رديف با ما صحبت خواهد كرد فرمود : " از كسانی مباش كه اميد به آخرت‏ می‏بندند ولی بدون عمل "
پاورقی :
1 - بحارالانوار جلد 71 ، صفحه 179 امالی طوسی جلد 1 صفحه 302 و 380
2 - نهج البلاغه فيض الاسلام حكمت 142 صفحه . 1160


http://shiaupload.ir/images/zu4s9ewfupalz3zjwt3f.gifhttp://shiaupload.ir/images/zu4s9ewfupalz3zjwt3f.gifhttp://shiaupload.ir/images/zu4s9ewfupalz3zjwt3f.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:41
( اين ، اميد و رجاء كاذب است ) و " از آن كسان مباش كه توبه را دوست دارد و دلش می‏خواهد توبه‏ كند ولی با طول امل و آرزوهای دراز " ، يعنی توبه را تأخير می‏اندازد و با خود می‏گويد دير نمی‏شود ، وقت هنوز باقی است می‏فرمايد : ای مرد از آن‏ كسان مباش كه آخرت را دوست می‏دارد ولی نمی‏خواهد عمل كند معنی جمله بعد اين است : " از آن كسانی مباش كه وقتی سخن می‏گويد سخن كسی است كه به‏ ماديات دنيايی اعتناست ولی وقتی پای عمل به ميان می‏آيد ، آدم اسير و بيچاره ای است ، عملش ، عمل شيفتگان و مغرورين به دنياست "

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_miscellaneous_301a.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:41
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين باری الخلائق اجمعين والصلواش والسلام علی عبدالله‏ ورسوله و حبيبه و صفيه و حافظ سره و مبلغ رسالاته سيدنا و نبينا و مولانا ابی‏القاسم محمد ( ص ) اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : ²يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم غ (1)


تفكر زنده و تفكر مرده



از جمله مسائل و مطالبی كه در قرآن كريم عنوان شده است ، مسئله موت و حيات است اين مسئله در جميع مراتبش ، برای منظورها و هدفهای مختلف در قرآن مطرح است ، حيات نباتات ، حيات حيوانات و حيات انسانها و چون‏ بحث ما درباره مطلق حيات نيست بلكه درباره نوعی خاص از حيات است كه‏ آن را حيات انسانی می‏ناميم ، درباره ساير اقسام حيات بحثی نمی‏كنيم و مخصوصا به عنايت و توجهی كه قرآن به‏ اين نوع از حيات دارد توجه می‏كنيم

پاورقی :

1 - سوره انفال ، آيه . 24


http://images.bigoo.ws/content/glitter/dividers/dividers_108.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:41
حيات بدن و حيات روح



همه ما اين طور خيال می‏كنيم كه يك نفر انسان تا وقتی كه قلبش كار می‏كند ، و تا وقتی كه اعصابش فعاليت دارند و نبضش می‏زند ، و تا وقتی‏ كه در روی زمين راه می‏رود ، زنده است چه موقع می‏شود گفت كه يك انسان‏ مرده است ؟ آن وقتی كه طبيب گوشی را روی قلبش می‏گذارد و بعد اعلام‏ می‏كند كه قلب به كلی از حركت ايستاده است البته از يك جهت همين طور است ، ولی اين زندگی انسان ، زندگی انسانی انسان نيست ، زندگی حيوانی‏ انسان است انسان بايد اين زندگی را داشته باشد ولی اين ، زندگی مشترك‏ او با همه حيوانهاست يعنی يك سگ هم كه زنده است همين نوع زندگی را دارد ، سگ هم قلبی دارد ، اعصابی دارد ، رگهائی دارد ، خونی در جريان‏ دارد ، اعضاء و جوارحی دارد ولی در قرآن يك نوع حيات ديگر غير از اين‏ حيات برای انسان اعلام شده است يعنی انسان از نظر منطق قرآن كريم ممكن‏ است زنده باشد ، يعنی در ميان مردم راه برود ، قلبش ضربان داشته باشد ، اعصابش كار بكنند ، خون در بدنش در جريان باشد ولی در عين حال مرده‏ باشد اين تعبير اساسا مال خود قرآن است ، مثلا در يكجا قرآن می‏گويد : « لينذر من كان حيا »( 1 ) مردم را به دو دسته تقسيم می‏كند : مردم‏ زنده و مردم مرده ، و بعد می‏گويد اين قرآن روی افرادی اثر دارد كه شائبه‏ ای از حيات در آنها باشد اما آن كسانی كه مرده اند قرآن هم روی آنها اثر نمی‏گذارد

پاورقی :

1 - سوره يس آيه . 70



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1133697s4vy20n8ea.jpg

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:41
فطرت يا هسته حيات انسانی



مقصود از مردگی و زندگی چيست ؟ باز اين مطلب را قرآن در جای ديگری‏ بيان كرده است كه هر كسی كه به اين دنيا می‏آيد با يك فطرت خدادادی به‏ اين دنيا می‏آيد ، با يك فطرت حق جوئی و حقيقت طلبی به اين دنيا می‏آيد ، با يك فطرت كاوشگری به اين دنيا می‏آيد ، ولی همين نور فطرت در بعضی‏ از اشخاص خاموش می‏شود وقتی كه اين نور فطرت خاموش شد ، او تبديل‏ می‏شود به يك موجود مرده ، به ظاهر زنده است ولی در باطن مرده است
و باز تعبير ديگری قرآن كريم دارد كه همين اشخاص كه شائبه ای از حيات‏ در اينها هست وقتی كه قرآن در زمين روحشان بذر می‏افشاند ، مثل يك‏ سرزمين سبز و خرم می‏شوند ، يعنی قبلا مثل يك زمين مستعد بودند بعد مثل‏ يك باغ و كشتزار می‏شوند كه درختها و گياهها و گلها و انواعی از روئيدنی‏ها در آن پيدا می‏شود مثلا اين تعبير در قرآن است : « او من كان‏ ميتا فأحييناه »( 1 ) ؟ آيا آن كسی كه مرده ای بود ولی ما او را به‏ وسيله قرآن زنده كرديم « و جعلنا له نورا يمشی به فی الناس »( 2 ) .

پاورقی :
2 - 1 - سوره انعام ، آيه . 122


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_13.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_13z.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:41
و برای او نوری قرار داديم كه به موجب آن نور در ميان مردم راه می‏رود ، يعنی وقتی در ميان مردم راه می‏رود ، كسی است كه همراه خودش چراغ دارد و در روشنايی حركت می‏كند ، آيا چنين‏ كسی « كمن مثله فی الظلمات ليس بخارج منها »( 1 ) ؟ يكی ديگر از آياتی كه رسما مردم را به دو دسته منقسم كرده است : دسته‏ زندگان و دسته مردگان ، و قرآن را عامل حيات و پيغمبر را محيی يعنی‏ حياتبخش و زنده كننده معرفی كرده است ، آيه ای است كه در ابتدای سخنم‏ قرائت كردم كه شايد صريحترين آيات قرآن در اين مورد است می‏فرمايد : « يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم »(2) . چقدر تعبير زيبا و عالی و صريحی است ! می‏فرمايد : ای مردمی كه ايمان‏ آورده ايد و اجمالا تصديق كرده ايد اين پيغمبر و برنامه او را كه شما را دعوت می‏كند به چيزی كه شما را زنده می‏كند ، اين برنامه را بپذيريد
اسلام همه اش دم از حيات و زندگی می‏زند ، می‏گويد اين پيغمبر برای شما حيات و زندگی آورده است ، شما الان مرده ايد ، خودتان نمی‏فهميد بيائيد تسليم اين طبيب روحانی مسيحادم بشويد تا ببينيد چگونه به شما زندگی‏ می‏دهد



زندگی يعنی بينائی و توانائی



زندگی يعنی چه ؟ زندگی يعنی بينائی و توانائی ، تفاوت زنده با مرده در همين جهات است بهر درجه كه بينائی و توانائی بيشتر شود ، حيات بيشتر است ما چرا به خداوند كلمه " حی " را اطلاق می‏كنيم : « الله لا اله الا هو الحی القيوم »( 3 ) و يا : « هو الحی الذی لا يموت »

پاورقی :

1 - سوره انعام ، آيه . 122
2 - سوره انفال ، آيه . 24
3 - سوره بقره ، آيه . 255

http://shiaupload.ir/images/94834565604347389137.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:42
چرا به خدا می‏گوئيم زنده ؟ آيا معنی زندگی اين است كه قلب و خونی‏ وجود داشته باشد ؟ قلب حركت بكند ؟ به اين معنی كه خدا زنده نيست ، خدا كه قلب ندارد ، خدا كه رگ و خون و بدن ندارد



خود زندگی غير از شرايط زندگی است


آيا زندگی يعنی نفس كشيدن و هوا را فرو بردن و بيرون دادن ؟ نه ، اين‏ معنی زندگی نيست ، اينها برای ما شرايط زندگی است نه خود زندگی خود زندگی ، بينائی به معنی دانائی و توانائی است ما از آن جهت به خدا حی‏ مطلق می‏گوئيم كه دانا و توانای مطلق است ، از آن جهت به خداوند تبارك‏ و تعالی حی می‏گوئيم كه آثار حيات بر وجود مقدس او بار می‏شود رأفت است‏ ، رحمت است ، رحيم و رحمن است ، پس زندگی يعنی دانائی و توانائی و برنامه اسلام برنامه دانائی و توانائی است ، همان برنامه ای كه قرنها اسلام آن را در عمل پياده كرد پس آن طرز تفكری كه نتيجه اش دانايی يا توانائی نباشد ، و نيز طرز تفكری كه نتيجه اش سكون و عدم تحرك و بی‏خبری‏ و بی‏اطلاعی باشد ، از اسلام نيست
اسلام دين حيات است دين حيات ، با بيخبری ناسازگار است ، دين حيات‏ با ناتوانی و عجز ناسازگار است
شما همين را می‏توانيد به عنوان يك مقياس كلی برای شناخت اسلام هميشه‏ در دست داشته باشيد در جلسه پيش يكی از عناصر حيات در تفكر اسلامی يعنی‏ مسئله عمل را برايتان عرض كردم اسلام كوشش و سعی بليغ دارد كه در تعليمات خود سرنوشت انسان را وابسته به عمل او معرفی كند ، يعنی انسان را متكی به اراده خودش بكند

http://www.roozgozar.com/piczibasazi/zibasaz/06/www.roozgozar.com-172.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:42
اسلام می‏گويد ای انسان سعادت تو به عمل تو بستگی دارد ، شقاوت تو هم‏ به عمل تو بستگی دارد آيا عمل انسان به چه چيز بستگی دارد ؟ به خواست و اراده خود انسان در نتيجه ، انسان يك موجود متكی به خود و متكی به كردار و شخصيت خود می‏شود آيا فكر می‏كنيد اين مسئله شوخی است كه به بشر بگويند : « و ان ليس للانسان الا ما سعی »( 1 ) از اين صريحتر ديگر نمی‏شود برای‏ انسان جز آنچه با سعی و كوشش و عمل به دست آورده چيزی نيست با يك حصر عجيبی می‏گويد ، اين خودش عامل تحرك است ، عامل بيداری و بينائی و توانائی است



حس اعتماد به نفس



امروز علماء تعليم و تربيت چقدر كوشش می‏كنند كه به اصطلاح حس اعتماد بنفس را در انسان بيدار كنند و به جا هم هست اعتماد بنفسی كه اسلام در انسان بيدار می‏كند اين است كه اميد انسان را از هر چه غير عمل خودش‏ است ، از بين می‏برد و به هر چه انسان بخواهد اميد ببندد از راه عمل‏ خودش بايد اميد ببندد و همين طور پيوند انسان با هر چيز و هر كس از راه‏ عمل است شما نمی‏توانيد با پيغمبر اسلام مرتبط باشيد جز از راه عمل‏ نمی‏توانيد با علی بن ابيطالب عليه السلام مرتبط باشيد جز از راه عمل ، نمی‏توانيد با صديقه طاهره مرتبط باشيد جز از راه عمل يعنی اسلام برای‏ پيوند و ارتباط با پيامبر و اهل بينش همه راهها جز راه عمل را بسته است

پاورقی :
1 - سوره نجم ، آيه . 39


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_561874hhz1c12ps5.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:42
حديثی از پيغمبر اكرم صلی الله عليه وآله وسلم الان يادم آمد و يادم‏ هست كه در 17 - 18 سال قبل كه اين حديث را خواندم تحت تأثير آن قرار گرفتم و ديدم براستی در زندگی پيغمبر اكرم صلی الله عليه وآله وسلم چه‏ تابلوهای عجيبی پيدا می‏شود كه در تاريخ زندگی احدی چنين تابلوهائی و چنين‏ جنبه های عالی و پرمغزی را نمی‏توانيد پيدا كنيد وقتی انسان فكر می‏كند و می‏بيند كه يك مرد امی در چنان محيطی اين طور جمله ها در زندگی خودش‏ ساخته است ، غرق در حيرت می‏شود و جز اينكه به خارق العاده بودن او اقرار كند ، راه ديگری ندارد

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_50399887295696289076c.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_50399887295696289076c.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:42
اين حديث را در كتاب داستان راستان هم نقل كرده ام ، حديث اين است‏ : پيغمبر اكرم صلی الله عليه وآله وسلم در يكی از مسافرتهائی كه با اصحابشان می‏رفتند ( نقل نشده كه در كدام مسافرت بوده است ) موقع ظهر كه‏ شد دستور دادند قافله پائين بيايند ، هر كسی از مركب خودش پائين آمد ، رسول خدا صلی الله عليه وآله وسلم هم پائين آمدند و جهتی را گرفتند و به‏ آن سو می‏رفتند اصحاب فكر كردند كه لابد حضرت برای قضاء حاجت به آن سو می‏روند ، همه اصحاب پياده شدند و بعد ديدند كه حضرت پس از آنكه مقداری‏ از شتر خودشان دور شده بودند ، برگشتند ، اصحاب خيال كردند كه حضرت اين‏ محل را مناسب فرود آمدن تشخيص نداده‏اند و آمده اند دستور دهند كه برويم‏ در جای ديگر پائين بيائيم حضرت در حالی كه برمی‏گشتند به طرف مركب‏ خودشان ، با احدی حرف نمی‏زدند ، آمدند تا به مركب خودشان رسيدند ، اصحاب ديدند كه حضرت دست بردند در خورجين و توبره ای كه بر شترشان بود و عقال ، يعنی زانوبند شتر را بيرون آوردند و با آن زانوهای شترشان را بستند و بعد دوباره به راه قبلی خودشان رفتند اصحاب فهميدند كه اين راه دور را حضرت‏ برگشتند كه زانوبند شتر را ببندند كار به اين كوچكی ! عرض كردند يا رسول‏ الله اگر شما برای چنين كاری برگشتيد چرا بما فرمان نداديد ؟ ! اين‏ اصحابی كه فدائی هستند و اگر پيغمبر بگويد در دريا يا در آتش برويد فورا می‏روند ، اينها كه جلوی شمشيرها می‏روند و افتخارشان اين است كه فرمان‏ رسول خدا صلی الله عليه وآله وسلم را اجرا كنند ، عرض كردند يا رسول‏ الله چرا از دور فرمان نداديد كه ما اينكار را بكنيم ؟ حضرت فرمودند : ²لا يستعن احدكم من غيره و لو بقضمة من سواك »(1)، يعنی : هرگز از ديگران در كارها كمك نجوئيد ولو برای يك امر كوچكی باشد ، ولو برای اينكه يك‏ مسواك از ديگران بخواهيد يعنی كار خودتان را تا آن حدی كه برای شما ممكن‏ است و خودتان می‏توانيد انجام دهيد ، از ديگری نخواهيد كه برايتان انجام‏ دهد ببينيد چقدر بجا ! حالا اگر همين جمله را پيغمبر يك وقتی بالای منبر گفته بود ، اين قدر اثر نمی‏بخشيد اين جمله را در وقتی می‏گويد كه خودش‏ اول عمل می‏كند غرضم اين جهت است كه يكی از اصول تعليمات اسلامی كه تفكر اسلامی را زنده می‏كند ، عمل و اتكاء به عمل است يكی دو موضوع ديگر از اخلاقيات و اصول تربيتی اسلامی را می‏خواهم برای شما عرض كنم

پاورقی :
1 - كحل البصر ، محدث قمی صفحه . 69


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_171b.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:43
مسائل تربيتی بسيار مسائل حساسی است ، تيغ دو دم است ، يعنی اين‏ مسائل اگر خوب و صحيح آموزش داده شود اثر بسيار عالی دارد ، ولی اگر يك ذره از مسير خودش منحرف شود ، صد درصد اثرش معكوس‏ است ، و من خودم در حدودی كه مطالعه كرده ام و مخصوصا در قرآن كريم در اين زمينه مطالعه دارم ، می‏بينم كه غالب مفاهيم اخلاقی و تربيتی اسلام - اگر نگوئيم تمام آنها - به شكل وارونه ای الان در افكار ما مسلمانها وجود دارد



توكل ، مفهومی زنده كننده و حماسی



مثلا توكل خودش يك مفهوم اخلاقی تربيتی اسلامی است يعنی اسلام می‏خواهد مردم مسلمان متوكل بر خدا باشند اگر شما توكل را در قرآن مطالعه كنيد ( و من در هر جای قرآن توكل آمده است يادداشت كرده ام ) ، می‏بينيد از تمام‏ اينها هماهنگی عجيبی در مفهوم توكل پيدا می‏شود كه انسان می‏فهمد توكل در قرآن يك مفهوم زنده كننده و حماسی است يعنی هر جا كه قرآن می‏خواهد بشر را وادار به عمل كند و ترسها و بيم ها را از انسان بگيرد ، می‏گويد نترس‏ و توكل بخدا كن تكيه ات به خدا باشد و جلو برو ، تكيه ات بخدا باشد و حقيقت را بگو ، بخدا تكيه كن و از كثرت انبوه دشمن نترس



توكل مسخ شده و وارونه



ولی وقتی كه شما همين توكل را در ميان تفكر امروز مسلمين جستجو می‏كنيد ، می‏بينيد يك مفهوم مرده است وقتی می‏خواهيم ساكن بشويم و جنبش نداشته‏ باشيم ، وقتی می‏خواهيم وظيفه را از خودمان دور كنيم و آن را پشت سر بيندازيم آن وقت به توكل می‏چسبيم مفهوم‏ توكل درست وارونه آن چيزی كه قرآن تعليم داده در افكار ما وارد شده است‏ بايد فرصتی باشد تا من آيات توكل را يكی يكی برای شما بخوانم و از روی‏ قرآن ثابت كنم كه توكل در قرآن چه مفهوم عالی حماسی حيات بخشی دارد

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_78124267797223760038.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:43
مصداق همين آيه : « يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم ( 1 ) است
يك مفهوم ديگری داريم كه امشب فی‏الجمله درباره آن برايتان صحبت‏ می‏كنم



زهد در اسلام



كلمه زهد را ما در قرآن به مفهومی كه الان می‏گوئيم كه انسان بايد زاهد باشد ، نداريم ولی اين كلمه مسلما در سنت پيغمبر و اخبار و احاديث ائمه‏ اطهار آمده است در خود كلمه زهد و در مفهوم و معنی آن هيچ نمی‏شود شك‏ كرد كه در قرآن آمده است و مخصوصا در كلمات اميرالمؤمنين عليه السلام‏ زياد است



زهد منفی



در ميان ما كلمه زهد خيلی رايج است ولی ما اگر زاهد را آنطوری كه در اخبار و سنت معرفی كرده اند بخواهيم جستجو كنيم ، می‏بينيم آن زاهد غير از زاهدی است كه ما امروز در جامعه می‏شناسيم

پاورقی :

1 - سوره انفال آيه . 24


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_2t.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:43
لقب زاهد را هم كه می‏بينيد به خيلی از افراد می‏دهند می‏گويند فلان كس آدم‏ بسيار زاهدی است وقتی كه می‏رويم سراغ زهد اين آدم ( البته اينجور آدمها خوبی‏هائی هم دارند ) می‏بينيم زهد اين آدم فقط جنبه منفی دارد و بس ، يعنی آدمی است كه در زندگی به كم قناعت می‏كند می‏گوئيم هر كسی كه در زندگی به كم قناعت كند ، زاهد است ، ولی اينجور نيست



زاهد به كم قناعت می‏كند ولی هر كم قناعتی زاهد نيست



جزء شرايط زاهد يكی همين است كه در زندگی شخصی و فردی خودش طوری باشد كه به كم بتواند قناعت كند و اين فلسفه بسيار بسيار بزرگی دارد اما نه‏ هر كس كه به كم قناعت كرد او زاهد است اين مطلب را مقداری برايتان‏ توضيح می‏دهم ، زهد مربوط به مال و ثروت دنيا و حتی مربوط به مقامات‏ دنيوی است شما اگر بپرسيد كه در اسلام مال و ثروت دنيا خوب است يا بد ؟ جواب اين است كه مال و ثروت دنيا برای چه هدفی ؟ ثروت خودش قدرت‏ است ، پست و مقام هم قدرت است ، اين قدرت را شما برای چه هدف و منظوری می‏خواهيد ؟ يك وقت جنابعالی آدمی هستيد بنده و اسير شهوات‏ خودتان ، می‏خواهيد به وسيله اين مال و ثروت كه قدرت است ، هوسهای فردی‏ و شخصی خودتان را اشباع كنيد ، اگر شما بنده هوای نفس باشيد ، هر چه را در راه هوای نفس مصرف كنيد ، خواه مال و ثروت باشد ، خواه جاه و مقام‏ و خواه علم و يا عبادت و دين باشد ، هر چيزی كه در خدمت هوی و هوس‏ قرار بگيرد ، بد می‏شود . اما شما اگر اول خودتان را اصلاح كرديد ، اگر هوی پرست نبوديد و خودی را از خودتان دور كرديد ، اگر كسی بوديد كه در اجتماع هدف داشتيد ، هدف اجتماعی ، خدايی‏ و الهی داشتيد ، آن وقت مال و ثروت را كه قدرت است در طريق هدف‏ مقدس خودتان بكار برديد ، اين عبادت است جاه و مقام را هم شما اگر برای هدفهای معنوی خودتان بخواهيد ، عبادت است اين را كه من می‏گويم از خودم نمی‏گويم ، تعبير امام صادق عليه السلام است

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_15bbb1.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:43
عده ای از همين زاهدهای احمقی كه در همان زمان تازه پيدا شده بودند ، در مسئله زهد با امام مباحثه می‏كردند ، حضرت به آنها فرمود اگر مطلب‏ اينجوری است كه شما می‏گوئيد پس يوسف پيغمبر كه قرآن او را پيغمبر می‏داند و بنده صالح خداست ، چرا وقتی كه معلوم می‏شود گنهكار نيست و تبرئه می‏شود و از زندان بيرون می‏آيد ، فورا به عزيز مصر می‏گويد : « اجعلنی علی خزائن الارض انی حفيظ عليم »( 1 ) ، يعنی يوسف بزرگترين‏ پستها را می‏خواهد ، می‏گويد : تمام وزارت دارائی را هر چه هست در اختيار من بگذار چرا قرآن اين را از يوسف نقل كرده و بر او عيب نگرفته و يوسف‏ را دنياپرست معرفی نكرده است ؟ چون يوسف دنياپرست نبود و از اول‏ زندگی نشان داد كه خداپرست است نه دنياپرست يوسف آن پست و مقام و هر چه را كه می‏خواست ، برای هدفهای معنوی و الهی می‏خواست ، و چون برای‏ هدفهای معنوی و الهی می‏خواست ، اين ديگر دنيا نيست ، عين آخرت است

پاورقی :

1 - سوره يوسف ، آيه . 55


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_9e5.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:43
مسئله ولايت از قبل جائر


علمای اسلام می‏گويند ولايت از قبل جائر حرام است ، يعنی اگر حكومت‏ ظالمی باشد و كسی بخواهد از ناحيه اين حكومت ظالم پست بگيرد عمل حرامی‏ مرتكب شده و حرام بزرگی هم هست ، ولی اگر كسی بخواهد پست را از ناحيه‏ حكومت ظالم بگيرد اما هدفش از گرفتن اين پست خدمت باشد ، نجات دادن‏ مظلومان باشد ، نه تنها گناه نيست ، به فتوای بعضی از علماء ، مستحب ، و به فتوای بعضی ديگر واجب است قبول پست از ناحيه حكومت ظالم برای‏ كسی كه هدفش از اينكار خدمت و مبارزه با ظلم و نجات مظلوم است ، نه‏ تنها حرام نيست بلكه به قولی واجب و به قولی مستحب است
ثروت هم از همين قبيل است ، شما ثروت را برای چه منظوری جمع می‏كنيد ؟ اين قدرت را برای چه هدفی كسب می‏كنيد ؟ وقتی كه شما اخلاقتان تهذيب‏ شده بود ، وقتی كه اين كار را برای هدف معنوی بزرگی انجام می‏دهی ، بايد اينكار را بكنی ، اگر نكنی گناه است



زهد ، قدرت روحی است نه ضعف اقتصادی



اسلام طرفدار دو قدرت است : يكی قدرت روحی و ديگر قدرت اقتصادی‏ طرفدار قدرت روحی است به اين معنی كه می‏گويد از ناحيه اخلاقی شما بايد اين قدر قوی و نيرومند باشيد كه به دنيا و مافيهايش اعتنا نداشته باشيد ، بنده و اسير دنيا نباشيد چه عالی می‏فرمايد اميرالمؤمنين : « الزهد كله‏ بين كلمتين من القرآن » ( 1 ) ،

پاورقی :
1 - نهج البلاغه فيض الاسلام ، حكمت 431 ، صفحه . 1291


http://aks98.com/images/27amjpyke4fz2ul1x4.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:44
علی عليه السلام كه زهد را از جنبه قوت روحی تفسير می‏كند ، می‏فرمايد : خدا در قرآن بيان كرده « لكيلا تاسوا علی ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتيكم ( 1 ) وقتی از ناحيه روحی به اين مقام رسيديد كه اگر تمام دنيا بشما رو بياورد شادی زده و اسير نمی‏شويد و اگر تمام دنيا را از شما بگيرند روحتان‏ شكست نمی‏خورد ، در اين صورت شما زاهد هستيد اسلام طرفدار دو قوت است ، اين دو قوت مربوط به مسئله زهد و دنياست از ناحيه روحی اينقدر ما بايد قوی و نيرومند باشيم كه مال و ثروت دنيا نتواند ما را بنده خودش قرار بدهد ، و از نظر اقتصادی بايد كوشش كنيم مال و ثروت را از طريق مشروع‏ در اختيار خودمان بگيريم تا بتوانيم از اين قدرت مادی و اقتصادی استفاده‏ كنيم
وقتی كه دانستيد اسلام طرفدار اين دو قدرت است ( قدرت اخلاقی و قدرت‏ اقتصادی ) ، می‏بينيد ما زاهدهائی هستيم كه در هر دو ناحيه طرفدار ضعف‏ هستيم و ضعف داريم



زاهدهای ما ، هم ضعف اخلاقی دارند و هم ضعف اقتصادی



ما زاهدی هستيم كه هميشه از قدرت اقتصادی ، از ثروت دوری گزيده ام ، يعنی ضعف را انتخاب كرده ايم مردمی كه پول و ثروت نداشته باشند ، مسلم‏ است كاری را كه از اقتصاد ساخته است نمی‏توانند انجام بدهند و بايد دست‏ دريوزگی پيش ديگران دراز كنند از ناحيه روحی هم اتفاقا ضعيف هستيم چون‏ وقتی ما خودمان را به اين ترتيب تربيت كرديم كه به وسيله دور نگهداشتن‏ خود از مال دنيا به خيال خودمان زاهد شديم ، يك روز كه دنيا به همان زاهدها روی می‏آورد می‏بينيم‏ اختيار از كفش بيرون رفت می‏بينيم نه از ناحيه روحی قوی هستيم نه از ناحيه اقتصادی پس زهد در اسلام قوت و قدرت روحی است با اين قوت و قدرت روحی ، مال و ثروت دنيا كه قدرت ديگری است نه تنها به شما صدمه‏ نمی‏زند بلكه در خدمت شما قرار می‏گيرد

پاورقی :
1 - سوره حديد ، آيه . 23


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_18.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:44
عده ای كه آمده بودند و به امام صادق عليه السلام اعتراض می‏كردند ، فلسفه زهد را نفهميده بودند ، شنيده بودند علی بن ابيطالب عليه السلام در زمان خودش زاهد بوده و خيال می‏كردند كه علی عليه السلام طرفدار اين بوده‏ كه انسان بايد در همه شرايط با لباس مندرس زندگی كند و نان جو بخورد ، اما اين نان جو خوردن فلسفه اش چيست را نفهميده بودند امام صادق عليه‏ السلام بود كه كه برای اينها تشريح می‏كرد تا فلسفه اش را بفهمند علی عليه‏ السلام چرا زاهد بود ؟ برای اينكه می‏خواست انسان باشد علی عليه السلام‏ زاهدی نبود كه يك گوشه افتاده باشد و اسم انزوا را زهد بگذارد



حضرت علی ( ع ) و كارهای توليدی



علی عليه السلام مردی بود كه بيش از هر كسی وارد اجتماع می‏شد و فعاليت‏ اجتماعی و توليد ثروت می‏كرد ، ولی ثروت در كفش قرار نمی‏گرفت ، ثروت‏ را اندوخته و ذخيره نمی‏كرد كدام كار توليدی مشروع است كه در آن زمان‏ وجود داشته و علی عليه السلام انجام نداده است ؟ اگر تجارت است او عمل‏ كرده ، اگر زراعت و باغداری و درختكاری است ، او انجام داده ، اگر حفر قنوات است ، اگر سربازی كردن است ، او انجام داده است . ولی در عين حال كه همه اينكارها را می‏كرد ، زاهد بود اتفاق می‏افتاد كه می‏رفت در آن باغستانهای مدينه كه مربوط به اهل‏ كتاب و غير مسلمانان بود و برای آنان كار می‏كرد ، خدمت می‏كرد ، مزد می‏گرفت و بعد مزد او بود كه تبديل به نان می‏شد به خانه اش گندم می‏آورد ، جو می‏آورد و صديقه طاهره سلام الله عليها با دست خودش آنها را آرد می‏كرد ، می‏پخت و در عين حال وقتی كه به محتاجی ، به مسكينی ، به يتيمی ، به اسيری برخورد می‏كردند فورا او را بر خودشان مقدم می‏داشتند اين بود معنی زهد علی عليه السلام ، شما اين جور زاهد را پيدا بكنيد

http://shiaupload.ir/images/5o5cep6vnic8e15akxn.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:44
زهد علی عليه السلام همدردی بود همدردی ، انسانيت است او از حق صد درصد مشروع خودش هم استفاده نمی‏كرد برای خودش به اندازه يك سرباز فقط از بيت المال حقوق قائل بود ، ولی در همان هم قناعت می‏كرد ، حاضر نبود با شكم سير بخوابد چرا ؟ چون دل و وجدان و قلب زنده اش به او اجازه‏ نمی‏داد می‏فرمود : « او ابيت مبطانا و حولی بطون قرثی ، و اكباد حری ، او اكون كما قال القائل : »
و حسبك داء ان تبيت ببطنة
و حولك اكباد تحن الی القد (1)
آيا من با شكم سير بخوابم ( از چه غذائی ؟ از غذای مشروع خودش ، باز هم‏ حاضر نبود با شكم سير بخوابد می‏گفت در اطراف من شكمهای گرسنه وجود دارند ) در حالی كه از اطراف من شكم گرسنه هست ؟ من نمی‏توانم با شكم سير بخوابم

پاورقی :
1 - نامه 45 نهج البلاغه فيض الاسلام صفحه 970 [ نامه ای است كه آن‏ حضرت عليه السلام به عثمان بن حنيف انصاری كه از جانب آن بزرگوار حاكم‏ بصره بود نوشته است ]

http://shiaupload.ir/images/tq4td6xroxhlft6j3v7.gifhttp://shiaupload.ir/images/tq4td6xroxhlft6j3v7.gifhttp://shiaupload.ir/images/tq4td6xroxhlft6j3v7.gifhttp://shiaupload.ir/images/tq4td6xroxhlft6j3v7.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:44
نه تنها همسايه ديوار به ديوار را می‏گفت ، بلكه می‏گفت : « و لعل‏ بالحجاز او اليمامة من لا طمع له فی القرص » ( 1 ) . شايد در حجاز گرسنه‏ ای باشد كه اين قرص نان گيرش نيايد ، شايد در يمامه ، كناره های خليج‏ فارس گرسنه ای باشد كه همين قرص نان هم گيرش نيايد ، چطور من با شكم‏ سير بخوابم ؟ اين است معنی زهد كه نظير اين را اگر پيدا كرديد انسانيت‏ به آن افتخار می‏كند ، نه اين مردگی كه ما داريم كه اسم بی‏عرضگی و مردگی و بی‏حركتی خودمان را زهد گذاشته ايم اين زهد نيست زهد ، زهد علی عليه‏ السلام است « او ابيت مبطانا و حولی بطون غرثی ، و اكباد حری ، او اكون‏ كما قال القائل » ( 2 ) آيا من از كسانی باشم كه درباره اش می‏گويند :

و حسبك داء ان تبيت بيطنة ( 3 )
اين درد ترا بس كه با شكم سير بخوابی و در اطرافت افرادی گرسنه بخوابند زهد ، همان زهدی است كه رسول اكرم صلی الله عليه وآله و سلم داشت با اينكه پيغمبر در اواخر عمر فوق العاده قدرت داشت ، ولی اين قدر دلش‏ زنده بود ، اينقدر اهل ايثار و گذشت بود كه آيه نازل شد " ميانه روی را از دست نده "

پاورقی :

3 - 1 - نهج البلاغه فيض الاسلام نامه 45 صفحه . 970


http://img33.picoodle.com/img/img33/5/11/25/f_flower559m_41d7d38.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:45
يك وقت اصحاب ديدند وجود مقدس پيامبر موقع نماز نيامد ، بعدا معلوم‏ شد كه وقت نماز برهنه ای به منزل ايشان آمده و حضرت چيزی نداشته است‏ جز اينكه لباس تنش را بكند و به او بدهد و به اين جهت نتوانسته است‏ به مسجد بيايد به اين می‏گويند زهد و انسانيت « و لا تجعل يدك مغلولة الی‏ عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد » « ملوما محسورا »( 1 )
رسول اكرم صلی الله عليه وآله وسلم يك نفر را می‏فرستد كه برايش‏ پيراهنی بخرد ، او می‏رود يك پيراهن نسبتا عالی می‏خرد به دوازده در هم و می‏آيد حضرت نگاه می‏كنند و می‏گويند من به پيراهنی كمتر از اين هم می‏توانم‏ قناعت كنم دو مرتبه می‏روند و در سر راه كنيزكی را می‏بينند كه گريه می‏كند ، می‏پرسند چرا گريه می‏كنی ؟ دخترك جواب می‏دهد پولی صاحبخانه به من داده‏ و من آن را گم كرده ام حضرت چهار درهم به او می‏دهند و روانه می‏شوند و بعد با هشت درهم ديگر دو پيراهن می‏خرند و يكی از آنها را به عريانی‏ می‏دهند در بازگشت می‏بيند همين كنيز نشسته و گريه می‏كند حضرت سؤال‏ می‏كنند چرا گريه می‏كنی ! می‏گويد : چون خيلی دير شده است می‏ترسم اگر به‏ منزل بروم مرا كتك بزنند می‏فرمايد : بيا با هم برويم تا شفاعت ترا بكنم‏ ، كنيز را با خود می‏برد وقتی كنيز در خانه را به حضرت نشان می‏دهد حضرت‏ از پشت در فرياد می‏كند : « السلام عليكم يا اهل البيت » عادت ايشان بود كه وقتی می‏خواستند وارد خانه كسی شوند سلام می‏كردند ( دستور قرآن است كه‏ بدون اجازه داخل خانه كسی نشويد ) همين كاری كه ما می‏كنيم و يا الله‏ می‏گوئيم البته يا الله ذكر است و چه بهتر كه در اين جور مواقع اعلام مردم‏ با يك يا اللهی باشد

پاورقی :
1 - سوره اسراء ( بنی‏اسرائيل ) آيه . 29


http://shiaupload.ir/images/2q8eb48w3b8fxu1bfskj.gifhttp://shiaupload.ir/images/m97xsyn262ko8sl0bvu.gifhttp://shiaupload.ir/images/8jpxsz02ijqeaipy8f96.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:45
حضرت بلند سلام كرد ، اهل خانه كه صدای پيغمبر را شنيدند قلبشان به‏ طپش افتاد ، می‏دانستند كه پيغمبر تا سه بار سلام نكند بر نمی‏گردد ، حضرت‏ باز سلام كردند ، اهل منزل جواب ندادند ، مرتبه سوم كه حضرت سلام كردند ، اهل خانه فرياد كردند : « السلام عليك يا رسول الله ادخل ادخل » داخل شويد فرمود آيا اول صدای مرا نشنيديد ؟ عرض‏ كردند شنيديم ، ولی خوشمان می‏آمد كه تكرار كنيد ، چون سلام شما برای‏ خانواده ما بركت است ، ما اگر بار اول جواب شما را می‏داديم ، از سلامهای دوم و سوم شما محروم می‏شديم ما چون می‏دانستيم كه شما تا سه بار سلام می‏كنيد ، عمدا جواب سلام شما را نداديم ، حضرت وارد شدند و فرمودند من برای شفاعتی آمده ام اگر اين كنيزك دير آمده است مزاحمش نشويد عرض‏ كردند يا رسول الله ما به خاطر مقدم شما او را آزاد كرديم حضرت فرمودند خدا را شكر كه با دوازده درهم دو برهنه را پوشانيدم و يك برده را آزاد كردم ( 1 ) اين را می‏گويند زاهد اين فلسفه زهد واقعی اسلام است . اين ، زنده دلی است ، انسانيت و همدردی است

پاورقی :
1 - بحارالانوار جلد 16 ، صفحه 214 " باب مكارم اخلاقه و سيره و سنته‏ صلی الله عليه و آله "

http://shiaupload.ir/images/du3x5ztdhx4uf5lsoz5d.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/2551/2551343vpg3qae4r9.gifhttp://shiaupload.ir/images/du3x5ztdhx4uf5lsoz5d.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:45
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين باری الخلائق اجمعين والصلوش والسلام علی عبدالله‏ ورسوله و حبيبه و صفيه و حافظ سره و مبلغ رسالاته سيدنا و نبينا و مولانا أبی‏القاسم محمد ( ص ) أعوذ بالله من الشيطان الرجيم : « يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم


تفكر اسلامی درباره زهد و ترك دنيا



عرض كرديم از اين آيه كريمه در كمال صراحت استفاده می‏شود كه تعليمات‏ اسلامی بطور كلی در هر شأنی از شؤن زندگی ، تعليماتی حياتبخش و زنده‏ كننده است يعنی تعليماتی است كه وقتی در جان انسان قرار بگيرد به انسان‏ روح و حيات و بينش و جنبش می‏دهد بنابراين تعليماتی كه اثر حيات بخشی‏ ندارد و برعكس ، مردگی و سكون ايجاد می‏كند و بشر را از جنبش و حركت‏ باز می‏دارد و او را جامد و افسرده می‏كند ، نمی‏تواند با اين مقياسی كه اين آيه كريمه به دست می‏دهد سازگار باشد و از اسلام نيست علاوه بر اينكه قرآن بالصراحه ادعا می‏كند كه‏ تعليمات اسلامی حيات بخش است ، تاريخ اسلام هم همين گواهی را می‏دهد تاريخ اسلام تا چند قرن نشان داد كه اين تعليمات آنچنان كه قرآن كريم‏ می‏گويد ، حيات بخش است

http://img33.picoodle.com/img/img33/5/11/25/f_faselem_8f717e6.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:45
امروز غالبا می‏بينيم معانی و مفاهيمی كه ما از اسلام داريم خاصيت حيات‏ بخشی و ايجاد زندگی ندارد ، پس ناچار بايد تجديد نظری در اين معانی و مفاهيم بكنيم ، شايد مفهوم و تصور ما درباره اين معانی و مفاهيم اشتباه‏ باشد ، ما بايد تصور خودمان را تصحيح كنيم و اين است معنی احياء تفكر اسلامی يعنی ما بايد طرز تفكر و طرز بينش خودمان را درباره اسلام اصلاح‏ كنيم آن عينكی كه ما چشم زده ايم و با آن اسلام را می‏بينيم ، عينك‏ نادرستی است ، پس عينك و زاويه ديد خودمان را اصلاح كنيم
در جلسه گذشته بعضی از مفاهيم و معانی اخلاقی اسلام از قبيل زهد و توكل‏ را مطرح كردم و مقداری مخصوصا درباره زهد بحث كردم البته خودم متوجه‏ بودم كه بحثم كامل نيست ، يعنی جميع جوانب مطلب را بحث نكرده ام‏ بنابراين بحث زهد را عجالتا امشب در نظر دارم به صورت مستوفی تری‏ ايراد كنم چون اين ، جزء مفاهيم و تصورات بسيار بسيار اساسی ما درباره‏ اسلام است



زهد و ترك دنيا



تصور درباره زهد همان تصور درباره دنياپرستی و ترك دنيا و اينجور معانی و مفاهيم است اگر چه اين كلمه به اين معنا در قرآن كريم‏ نيامده است ولی اين قدر در سنت اسلامی ، در كلمات پيغمبر اكرم صلی الله‏ عليه وآله وسلم و در كلمات اميرالمؤمنين عليه السلام و ساير أئمه آمده‏ است كه نمی‏شود ترديد كرد كه يك معنی و مفهومی در اسلام مقدس شمرده شده‏ است و مردم به سوی آن دعوت شده اند كه آن معنی و مفهوم با لفظ زهد تعبير شده است

http://shiaupload.ir/images/096lwon7617fn8l72j8x.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:45
در ادبيات اسلامی يعنی در نظم و نثر اسلامی خواه در مظهر عربی و خواه در مظهر فارسی آن مسئله زهد زياد مطرح شده است حالا بايد ببينيم تصور و به‏ عبارت ديگر طرز تفكر ما درباره زهد از نظر اسلام با توجه به شواهد و دلائل‏ و تعليماتی كه قرآن كريم در اين زمينه دارد ، چگونه بايد باشد
كلمه زهد در اصل معنی لغوی يعنی " بی ميلی " ، " بی رغبتی " اگر عرب كلمه زهد را در مورد بالخصوصی بكار ببرد معنی آن اين است كه فلان‏ شخص به فلان شی‏ء رغبتی ندارد زهد فيه ، يعنی طبعا رغبت ندارد ولی قدر مسلم اين است كه زهدی كه در تعاليم اسلام و در تعليمات مسيحی و غير مسيحی در مورد دنيا استعمال می‏كنند ، اصطلاح خاصی است

http://shiaupload.ir/images/ctyokbldvdzzvr6c0jxi.gifhttp://images.bigoo.ws/content/glitter/dividers/dividers_123.gifhttp://shiaupload.ir/images/ctyokbldvdzzvr6c0jxi.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:46
آيا زهد يعنی بی ‏رغبتی طبيعی ؟



زاهد كسی نيست كه به حسب طبيعت به اشياء بی‏رغبت است ، مثل مريضی‏ كه به غذا ميل ندارد يا آدمی كه از شيرينی بدش می‏آيد ، ميل به شيرينی‏ ندارد ، و يا مثل كسی كه از نظر جنسی ناتوانی خاصی دارد ، ميل به زن ندارد يعنی مقصود از زاهد ، كسی نيست كه طبيعتا به حكم‏ غريزه به امور دنيوی بی‏ميلی دارد ، بلكه زهد به صورت يك مفهوم اخلاقی‏ ذكر می‏شود ، و زاهد يعنی كسی كه به حسب طبيعت و غريزه ، به لذت مادی‏ رغبت دارد ولی به خاطر هدفها و منظورهای بالخصوصی عمل و رفتارش مانند عمل مردم بی‏رغبت است يعنی از چيزی كه به آن ميل و رغبت دارد بخاطر هدفی صرف نظر می‏كند به عبارت ديگر توجه روحی و فكری به چيزی و آن را هدف فعاليت قرار دادن يك مطلب است ، و رغبت طبيعی مطلب ديگری است‏ زهد ، بی‏اعتنائی به امور مورد رغبت طبيعی است ، پس اين را به حسب‏ عرف زهد می‏گويند
زهد يعنی انسان از امور مورد طبع خودش به خاطر هدفی دست بردارد حالا بايد روی آن هدف بحث كرد و نظر اسلام را مشخص نمود اولا ببينيم آيا در اسلام چنين چيزی به صورت يك امر واجب يا مستحب هست ؟ يعنی آيا اسلام‏ به صورت وجوبی يا استحبابی توصيه كرده است كه انسان به خاطر هدفی‏ احيانا از لذات مادی موافق طبيعت خودش در دنيا چشم بپوشد ؟ يا اساسا در اسلام چنين چيزی وجود ندارد و اصلا در اسلام توصيه به ترك لذت مادی‏ برای يك هدف كه آن هدف هر چه می‏خواهد باشد ، نشده است ؟ اگر قبول كرديم كه در اسلام چنين چيزی هست ، مرحله بعدش اين است كه‏ اسلام زهد را به خاطر چه هدفهائی توصيه كرده است ؟

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_separatori_16.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:46
آن هدفهای عالی كه اسلام به خاطر آن بی‏اعتنائی به مشتهيات را لازم و مقدمه و شرط دانسته ، چيست ؟ بطور كلی چه هدفهائی وجود دارد كه راه رسيدن به آن اهداف اين است كه‏ انسان نسبت به لذتهای دنيا حالت اعراض داشته باشد و اسلام هم آن هدفها را می‏پسندد و می‏پذيرد و توصيه می‏كند ؟ بعضی خيال می‏كنند كه فلسفه زهد اين‏ است كه كار دين از كارهائی از قبيل تجارت و زراعت و صنعت جداست و هر كدام از آن به دنيائی جداگانه تعلق دارد كار دين عبادت است و كار دنيا كسب و تجارت و زراعت و صنعت و مديريت و امثال اينها و زهد يعنی رو آوردن از كار دنيا به كار آخرت البته اين غلط است زيرا آن اموری كه به‏ عنوان كار دنيا خوانده شده مورد توصيه اسلام است و زهد شامل آنها به هيچ‏ وجه نمی‏شود دو نوع زهد است كه ما با مراجعه به نصوص قطعی اسلامی‏ می‏توانيم بفهميم كه اين دو نوع زهد در اسلام وجود ندارد ولی در غير اسلام‏ اين دو نوع زهد وجود دارد
يكی از آنها به اين معناست كه كار دنيا و كار آخرت از يكديگر جداست‏ يعنی ما دو نوع كار داريم ، بعضی كارها مربوط به دنياست مانند كسب و تجارت و زراعت و صنعت و دنبال روزی و تحصيل مال رفتن هر چيزی كه مربوط به زندگی دنياست ، مال دنياست و تعلق دارد به اين دنيا و اساسا به‏ دنيای ديگر تعلق و وابستگی ندارد در مقابل ، كارهای ديگری است كه به‏ زندگی دنيا بستگی ندارد و مربوط نيست ، يعنی تأثير مثبت و مفيدی در زندگی دنيا ندارد اگر تأثير مضر نداشته باشد ، اسم آنها عبادت است ، عبادت يعنی مثلا دعا خواندن ، روزه گرفتن ، رياضت كشيدن آن وقت زهد يعنی رها كردن زندگی دنيا برای اينكه انسان فراغت پيدا كند برای كارهای آخرت

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_56769e2b3kmecs1a.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:46
كتاب المنجد ( 1 ) در لغت عربی و به سبك ديكسيونرهای فرنگی است‏ البته قبل از اين ، كتابی نزديك به همين سبك نوشته شده بود بنام اقرب‏ الموارد كه المنجد بيشتر از آن اقتباس كرده است المنجد زهد را بهمين‏ مفهومی كه عرض كردم معنی كرده است كه درست مفهوم مسيحی است در المنجد زهد اينگونه معنی شده است : زهد : ای ترك الدنيا للتخلی للعبادش ، يعنی‏ كار دنيا را رها كرد برای اينكه برای عبادت فراغت پيدا كند روی اين‏ حساب اساسا كار دنيا و آخرت از هم جداست و دو حساب دارد ، كارهائی‏ مربوط و متعلق به زندگی دنياست اينها مال دنياست و ذره ای به درد آخرت‏ انسان نمی‏خورد بلكه شايد صدمه هم بزند و كارهای ديگری مال آخرت است كه‏ اسم آنها عبادت است و آنها بدرد كار دنيا نمی‏خورد و احيانا صدمه هم‏ می‏زند
پس زهد يعنی رها كردن كارهای دنيا برای رسيدن به آن دسته از كارها كه‏ اسمش را می‏گذاريم كار آخرت آن وقت برای اينكه ما بتوانيم زاهد باشيم ، راهی بجز جدا كردن خود از اجتماع نداريم ، راهش عزلت و انزوا و رهبانيت و غارنشينی و ديرنشينی و صومعه نشينی است نتيجه اش همان‏ رهبانيتی است كه می‏دانيم در دنيای مسيحيت چقدر رايج بوده است
آيا اسلام چنين مفهوم و تصوری را برای زهد می‏پذيرد ؟ نه ، دنيا برای اينكه انسان فراغت پيدا كند برای كارهای آخرت

پاورقی :
1 - المنجد كتاب لغت است به زبان عربی كه به وسيله يكی از پدران‏ روحانی مسيحی لبنان كه از آباء يسوعی و عرب است ، نوشته شده است

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_99477188240509473723a.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:47
http://tehranpic.net/images/6pki9xr5uf0s97ftf2.gif


آيا اسلام چنين مفهوم و تصوری را برای زهد می‏پذيرد ؟ نه ، اين از واضحات است و احتياج به استدلال ندارد كه من بخواهم استدلال كنم‏ من در كتاب مسئله حجاب نوشته ام كه بعضی خيال كرده اند فلسفه حجاب‏ تمايل به رياضت و رهبانيت است كه اين را از نظر اسلام رد كرده و بعد مفصل بحث كرده ام كه اصلا اسلام با رياضت و رهبانيت ، يعنی با انعزال از اجتماع صد درصد مخالف است پيغمبر صريحا فرمود : « لا رهبانية فی الاسلام » ( 1 ) . در اسلام رهبانيت يعنی كناره گيری از زندگی برای رسيدن به آخرت‏ اصلا وجود ندارد حتی فرمود : رهبانيت و سياحت امت من جهاد است گذشته‏ از اين ، اسلام صريحا به آن چيزهائی كه مكاتب ديگر آن را دنيا می‏نامند توصيه كرده و آنها را جزء عبادات دانسته است بعضی از مستمعين نوشته اند كه در قرآن كلمه زهد وجود دارد : « و كانوا فيه من الزاهدين »( 2 ) . من‏ به اين آيه توجه داشتم ، عرض كردم يك زهد لغوی است و يك زهد مصطلح
اين ، آن زهد لغوی و شاهد بر مدعای من است كه عرض كردم زهد فيه ، يعنی‏ اعتنا به او نداشت ، بی‏رغبت بود اين آيه درباره حضرت يوسف است كه‏ آنها قدر يوسف را ندانستند و اهميتی به او نمی‏دادند لذا او را به چند درهم معدود فروختند بنابراين زهد به آن معنی اصطلاحی كه مورد بحث است در قرآن نيست به هر حال چيزهايی را كه زهد مسيحيت جزء دنيا می‏داند اسلام‏ آنها را با يك شرط جزء آخرت می‏داند و آن اينكه برای خدا صورت گرفته‏ باشد اسلام فرقی بين دنيا و آخرت به آن شكل كه كارها را دو دسته كند ، قائل نيست


پاورقی :
1 - بحارالانوار جلد 70 صفحه 115 بجای لفظ ( فی‏الاسلام ) ، ( فی امتی ) است
2 - سوره يوسف ، آيه . 20

عهد آسمانى
21-10-2010, 18:47
از نظر اسلام تجارت يا زراعت می‏تواند مال دنيا باشد و می‏تواند مال‏ آخرت باشد يعنی وابستگی دارد به هدف شما ، اگر كار و كسب می‏كنيد ، از راه مشروع آن وارد شويد ، تجارت اگر می‏كنيد نخواهيد ربا بخوريد ، نخواهيد معامله تان غرری باشد ، نخواهيد بی‏انصافی كنيد ، بلكه تجارت‏ می‏كنيد برای اينكه توليد ثروت كنيد و خودتان را از ذلت و تكدی نجات‏ دهيد ، برای اينكه به جامعه خودتان خدمت كنيد ، برای اينكه قدرت‏ اقتصادی جامعه خودتان را افزايش دهيد ، از نظر اسلام اين ، عبادت است‏ زراعت و دامداری نيز اگر چنين باشد عبادت است بنابراين در اسلام اينها از قلمرو آخرت بيرون نيستند ، تمام اينها برای انسانی كه هدفهای اسلامی‏ را می‏شناسد و دنبال هدفهای اسلامی می‏رود داخل در قلمرو عبادت است در مقابل اين امور ، آنچه كه مكاتب ديگر آنها را عبادت می‏دانند نيز از نظر اسلام جزء زندگی دنياست ، يعنی نماز و روزه نه تنها به درد آخرت می‏خورد ، به درد دنيا هم می‏خورد ، دعا نه تنها به درد آخرت می‏خورد ، به درد دنيا هم می‏خورد ، و همچنانكه تجارت و زراعت می‏تواند به آخرت تعلق‏ داشته باشد عبادت هم برای زندگی دنيا مفيد است
بنابراين زهد به اين معنی كه ما دو قلمرو در نظر بگيريم يكی برای دنيا و ديگری برای آخرت ، در اسلام وجود ندارد اسلام گفته چه چيزی حلال است و چه چيزی حرام ، گفته شراب حرام است ، شراب هم برای دنيای تو مضر است‏ و هم برای آخرت تو ، گفته قمار و ربا حرام است ، اينها هم برای دنيای‏ تو مضرند و هم برای آخرت تو ، اگر اسم اينها را دنيا می‏گذاری بگذار اين يك نوع از زهد بود كه زهد مسيحی است و اين را اسلام نمی‏پذيرد ولی متأسفانه تصور بسياری از ما درباره زهد همين شكل مسيحی آن است

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_23933246322182511833.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:05
برداشت غلط ديگر از زهد



زهد مفهوم ديگری دارد كه اين مفهوم را نيز بايد توضيح دهيم و آن اينكه‏ نمی‏گوئيم قلمرو دنيا و قلمرو آخرت ، نه ، همه كارهای دنيا را چون وظيفه‏ است بايد انجام بدهيم ، ولی حساب لذت دنيا از حساب لذت آخرت جداست‏ ، ما يا بايد در دنيا لذت ببريم و از لذت آخرت محروم باشيم يا لذت‏ آخرت را به دست آوريم و خودمان را از لذت دنيا محروم كنيم اينهم خودش‏ يك طرز تفكری است اين اشخاص نمی‏گويند كه بايد كار و كسب و زندگی را رها كرد ، می‏گويند چون وظيفه است انجام می‏دهيم ولی كوشش می‏كنيم در اين‏ دنيا لذت نبريم برای اينكه هر چه در اين دنيا لذت ببريم از لذت آخرت‏ ما كاسته می‏شود
هر چه كه در دنيا خوشی كنيم از خوشی‏های آخرت ما كاسته می‏شود پس در اينجا لذت دنيا را می‏دهيم تا لذت آخرت را بگيريم ابوعلی سينا در نمط نهم " اشارات " می‏گويد : المعرض عن متاع الدنيا و طيباتها يسمی باسم‏ الزاهد يعنی به كسی كه از لذت دنيا اعراض می‏كند برای اينكه به لذت‏ آخرت برسد ، اصطلاحا زاهد می‏گويند اما اين چطور است ؟ آيا اصل معاوضه‏ لذتها صحيح است ؟

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_776.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:05
آيا اسلام برای لذتها دو قلمرو قائل است ، يعنی معتقد است كه اگر انسان دنيا می‏گويند چون لذت دنيا ولو لذت حلال دنيا را برده ايد ، ديگر حق‏ نداريد لذت ببريد ؟ پس بنابراين ، شما يكی از دو بدبختی را بايد تحمل‏ كنيد يا در دنيا محروميت بكشيد يا در آخرت و اين دو با هم جمع نمی‏شوند . اينهم از نظر منطق اسلام مردود است

پاورقی :

1 - سوره احقاف ، آيه . 20


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_322225.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_322225.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_322225.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:05
علی عليه السلام در نهج البلاغه می‏فرمايد : « ان المتقين ذهبوا بعاجل‏ الدنيا و آجل الاخرش ، سكنوا الدنيا بأفضل ماسكنت ، و اكلوها بأفضل ما اكلت » ( 1 ) . متقين و پرهيزكارانی در دنيا هستند كه هم نعمت دنيا را برده‏اند و هم نعمت آخرت را در دنيا در بهترين مسكنها نشسته‏اند و بهترين‏ غذاها را خورده‏اند و در عين حال به نعمت عقبی هم رسيده‏اند
بلی از نظر اسلام در دنيا يك لذتهائی حرام است ، لذت حرام دنيا انسان‏ را از لذت آن دنيا محروم می‏كند بلكه عقاب آن دنيا را می‏آورد لذت زنا مسلما انسان را از لذتهای اخروی محروم می‏كند و بلكه عذاب اخروی می‏آورد لذت شراب قطعا انسان را از لذتهای آن دنيا محروم می‏كند لذت قمار ( اگر لذتی داشته باشد ) همين طور ، لذت ربا همين طور ، لذت غيبت و دروغ‏ گفتن و بطور كلی لذت هر كار حرامی همينگونه است ، اما لذت حلال اينطور نيست ، قرآن تصريح كرده است كه ما خوشيها را در دنيا حلال كرديم ، می‏گويد هر چه خوشی و هر چه پاكيزگی و هر چه كه بدبختی برای بشر نمی‏آورد را حلال كرديم

پاورقی :
1 - نهج البلاغه فيض الاسلام نامه 27 صفحه 886 [ اين نامه از عهد و پيمانهای آن حضرت عليه السلام است به محمدبن ابی‏بكر رضی‏الله عنه ، تحف‏ العقول صفحه 173 ]

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_08499686125632642051a.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:06
http://shiaupload.ir/images/xwidr38yjt2f65hgj5g.gifhttp://shiaupload.ir/images/xwidr38yjt2f65hgj5g.gifhttp://shiaupload.ir/images/xwidr38yjt2f65hgj5g.gif

قرآن می‏گويد ما آن لذتی را حرام كرديم كه واقعا لذت نيست ، بدبختی‏ است شراب را تو خيال می‏كنی لذت و خوشی است اما متوجه عواقب آن برای‏ روحت ، برای بدنت و برای اجتماعت نيستی . تو لذت آنی زنا را می‏بينی ، ولی عواقبش را نمی‏بينی قرآن می‏گويد زنا را چون خبيث و زيان آور است ما حرام كرديم والا هر لذتی را كه‏ عواقب ناگوار نداشته باشد حلال كرده ايم قرآن می‏فرمايد : « يحل لهم‏ الطيبات و يحرم عليهم الخبائث »( 1 ) . چه منطق عالی‏ای ! هر چه كه‏ خوشی است ، نه يك خوشی آنی ، بلكه خوشی‏ای كه برای بدن ، برای روح و جامعه ، عواقب ناگوار ندارد حلال است و هر چه كه پليد می‏باشد ، حرام‏ است « قل من حرم زينة الله التی اخرج لعباده و الطيبات من الرزق »( 2 ) . بگو چه كسی حرام كرده است زيورهای خدا را كه برای بشر آورده است ؟ چه كسی رزقهای پاكيزه را حرام كرده است ؟ « كلوا من طيبات ما رزقناكم »( 3 )
از روزيهای پاك و پاكيزه ای كه ما داده ايم استفاده ببريد پس اين‏ منطق هم در باب زهد ، در اسلام وجود ندارد كه كسی خيال كند من از لذت‏ حلال دنيا چشم می‏پوشم برای اينكه در عوض لذتی در آخرت بمن بدهند و معاوضه كنند چنين معاوضه ای وجود ندارد



مفهوم واقعی زهد



ولی در عين حال در اسلام زهد وجود دارد البته آنچه كه در اسلام به نام‏ زهد ناميده می‏شود ، اولا بدانيد كه واجب نيست ، يك فضيلت و يك كمال‏ است ، اما فضيلت و كمالی كه هدفش نه آن دو هدفی است كه عرض كردم ، بلكه چيز ديگر است بلی در اسلام در مواردی برای هدفها و منظورهائی توصيه شده است كه انسان زهد بورزد يعنی‏ توصيه شده كه انسان لذت پرست نباشد ، خودش را در لذتهای دنيا غرق نكند ، حتی اگر خودش را در لذتهای حلال هم غرق بكند ، كار حرامی نكرده است ، ولی اگر نكند يك كار اخلاقی بزرگ انجام داده است اسلام با لذت پرستی‏ ولو از طريق حلال موافق نيست

پاورقی :

1 - سوره اعراف ، آيه . 157
2 - سوره اعراف ، آيه . 32
3 - سوره طه ، آيه . 81

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:06
هدفهای زهد اسلام



اسلام برای چندين هدف قبول می‏كند كه انسان در دنيا زاهد باشد ، يعنی از لذتهای حلال چشم بپوشد انسان در شرايطی قرار می‏گيرد كه در آن ، انسانهای‏ ديگر مثل او يا بيشتر از او احتياج دارند در اينجا انسان چه می‏كند ؟ ايثار می‏كند ، جود و بخشش می‏كند ، لذتی را كه برای خودش حلال و جايز است به ديگری می‏دهد ، نمی‏خورد تا به ديگران بخوراند نه اينكه نمی‏خورد و دور می‏ريزد تا در آخرت به او بدهند بخورد ! اگر چنين كند آنجا به او می‏گويند كار احمقانه ای كرده ای كه دور ريختی به خيال اينكه اينجا بدهيم‏ به تو بخوری نمی‏پوشد برای اينكه بپوشاند ، نمی‏خورد برای اينكه ديگران‏ استراحت كنند و آرام بگيرند آسايش نمی‏كند برای اينكه بتواند ديگران را در آسايش وارد كند لذت نمی‏برد برای اينكه به ديگران لذت برساند اين ، ايثار است ، يكی از عاليترين و باشكوه ترين شئون و خصائص انسانی است ، يكی از انسانی‏ترين كارهای بشر است ، زهد است ولی زهد انسانی ، زهد صحيح‏ ، زهد عالی اين ، آن زهدی است كه علی بن ابيطالب دارد .

http://img27.picoodle.com/img/img27/5/11/25/f_flower558m_5ac0e8a.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:07
نمی‏خورد ولی دور نمی‏ريزد زحمت‏ می‏كشد ، به دست می‏آورد ، ولی نمی‏خورد برای اينكه بخوراند ، نمی‏پوشد برای‏ اينكه ديگران را بپوشاند : « و يطعمون الطعام علی حبه مسكينا و يتيما و اسيرا ، انما تطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا »( 1 ) . آيا اسلام اين جور زهد و اعراض از لذت دنيا را می‏پذيرد ؟ اين گونه اعراض را كه هدف انسانی دارد ، هدف معقول دارد ، می‏پذيرد ؟ البته می‏پذيرد ، اصلا كدام عقل و دل است كه اينگونه زهد را بفهمد و نپذيرد ؟ اگر دينی چنين‏ زهدی را توصيه نكند ، آن ، دين نيست اگر يك مكتب اخلاقی چنين زهدی را توصيه نكند ، آن مكتب از مفاهيم عالی انسانی با خبر نيست ، از انسانيت‏ چيزی نمی‏فهمد
اين يكی از هدفها و فلسفه های زهد است ، زهدی كه عقل و وجدان آن را می‏پذيرد اسلام به اينگونه زهد توصيه كرده است قرآن درباره عده ای از اصحاب پيغمبر ، انصار و مؤمنينی كه در مدينه بودند می‏فرمايد : « و يؤثرون علی انفسهم و لو كان بهم خصاصه »( 2 ) . ولو اينكه خودشان در سختی به سر می‏برند ، در مشقت به سر می‏برند ، ولی برادران مسلمان خودشان‏ را بر خودشان مقدم می‏دارند ، آنها را بر خودشان ترجيح می‏دهند زين‏ العابدين عليه السلام روزه می‏گرفت و دستور می‏داد غذائی برای خودش آماده‏ می‏كردند و معمولا دستور می‏داد غذائی از گوشت باشد مانند آبگوشتهايی كه ما می‏پزيم می‏پختند وقت افطار كه می‏شد خودش می‏آمد سر ديگ غذا ، دستور می‏داد ببرند برای فقرا و ضعفا و بيچارگان در آخر كار يك كاسه به اندازه خوراك‏ يك نفر برای شخص خودش نگاه می‏داشت ، البته از نظر اسلام عائله را قبل‏ از خود و بيگانگان بايد غذا داد و چه بسيار اتفاق می‏افتاد كه آن آخر كار كه برای خودش يك كاسه باقی مانده بود فقيری می‏رسيد و آن را هم به فقير می‏داد اين را می‏گويند زهد ، اين را می‏گويند يك عمل شكوهمند و انسانی اين‏ ، يك فلسفه زهد است اسلام اين نوع زهد را كه نه معنی آن تحمل محروميت‏ بی‏منطق است كه دور بريزيم تا در آخرت لذت بدهند كه لذت هم نخواهند داد يا قلمرو دنيا را از قلمرو آخرت جدا كنيم ، تأييد می‏كند

پاورقی :
1 - سوره دهر ، آيه 9 - . 8
2 - سوره حشر آيه . 9

http://shiaupload.ir/images/96310090211437468224.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:07
در زهد اسلامی ، زاهد ، زهد می‏ورزد كه ايثار كرده باشد ، زهد می‏ورزد كه‏ همدردی كرده باشد همدردی يكی ديگر از اهداف زهد اسلامی است يعنی يك‏ انسان در مقامی كه برايش مقدور است بايد ايثار كند ، ولی گاهی كار به‏ جائی می‏رسد كه از ايثار هم كاری ساخته نيست در شرايطی زندگی می‏كند كه‏ مردم بينوا آنقدر زياد و فراوانند كه او نمی‏تواند با دادن لباسی كه‏ می‏پوشد ، آنها را بپوشاند ، يا با دادن غذای خود ، آنها را سير كند و يا با بخشيدن پولی كه در جيب خودش دارد ، آنها را متمكن كند از اينها گذشته است جامعه ای است فقير و مفلوك و بيچاره كه در گوشه های مملكت‏ ، مردم نان جو هم گيرشان نمی‏آيد ، يك وقتی می‏گفتند در سيستان بچه ها را روزها مثل حيوان در صحرا رها می‏كنند تا علف بخورند از يك نفر كه در چنين جامعه ای است چه كاری ساخته است ؟ تنها يك كار ساخته است ، همدردی كردن ، فقط می‏تواند بگويد حالا كه برادرانم ندارند بخورند ، من‏ چرا بخورم ؟ حالا كه برادرانم ندارند بپوشند ، من چرا لباس فاخر بپوشم ؟ به عبارت ديگر حالا كه قادر نيست كمك مادی كند و ديگران را از فقر و مسكنت برهاند با همدردی كردن كمك روحی به آنها می‏رساند همين مقدار كه‏ می‏توانم ، به آنها كمك روحی می‏كنم نه كمك جسمی ايثار ، كمك مادی است‏ اينهم خودش فلسفه ای است


http://www.animaatjes.nl/plaatjes/k/kaarsen/blomst114.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:07
باز در كلمات علی عليه السلام كه اول زاهد جهان است اين فلسفه را می‏بينيم كه علی عليه السلام زاهد با هدف است او مخصوصا وظيفه پيشوايان‏ امت می‏داند كه با ديگران حداقل همدردی كنند ، يعنی اگر نمی‏توانند به‏ آنها كمك مادی كنند ، كمك روحی بكنند چون چشم ضعيفان به پيشوايان امت‏ است علی عليه السلام می‏گفت من نمی‏خورم تا همين مقدار بتوانم به روح‏ ضعفای امت خودم كمك كنم و بگويم اگر شما نداريد بخوريد من هم كه دارم‏ نمی‏خورم تا مثل شما باشم



حديث حضرت علی ( ع ) در فلسفه زهد



از كلمات خود آن حضرت است : « ان الله جعلنی اماما لخلقه ، ففرض‏ علی التقدير فی نفسی مطعمی و مشربی و ملبسی كضعفاء الناس ، كی يقتدی‏ الفقير بفقری و لا يطغی الغنی غناه » ( 1 ) . خدا مرا پيشوا قرار داده‏ است و من وظيفه خاصی دارم كه در خوراك و پوشاك و در زندگيم مانند ضعيف ترين افراد امت باشم ، تا فقير به اين وسيله تسكين خاطری پيدا كند و غنی هم كه مرا می‏بيند كه در رأس اجتماع هستم غنايش او را طاغی و ياغی‏ نكند
پاورقی :

1 - اصول كافی جلد 2 صفحه . 227

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:07
برداشت غلط ديگر از زهد



زهد مفهوم ديگری دارد كه اين مفهوم را نيز بايد توضيح دهيم و آن اينكه‏ نمی‏گوئيم قلمرو دنيا و قلمرو آخرت ، نه ، همه كارهای دنيا را چون وظيفه‏ است بايد انجام بدهيم ، ولی حساب لذت دنيا از حساب لذت آخرت جداست‏ ، ما يا بايد در دنيا لذت ببريم و از لذت آخرت محروم باشيم يا لذت‏ آخرت را به دست آوريم و خودمان را از لذت دنيا محروم كنيم اينهم خودش‏ يك طرز تفكری است اين اشخاص نمی‏گويند كه بايد كار و كسب و زندگی را رها كرد ، می‏گويند چون وظيفه است انجام می‏دهيم ولی كوشش می‏كنيم در اين‏ دنيا لذت نبريم برای اينكه هر چه در اين دنيا لذت ببريم از لذت آخرت‏ ما كاسته می‏شود
هر چه كه در دنيا خوشی كنيم از خوشی‏های آخرت ما كاسته می‏شود پس در اينجا لذت دنيا را می‏دهيم تا لذت آخرت را بگيريم ابوعلی سينا در نمط نهم " اشارات " می‏گويد : المعرض عن متاع الدنيا و طيباتها يسمی باسم‏ الزاهد يعنی به كسی كه از لذت دنيا اعراض می‏كند برای اينكه به لذت‏ آخرت برسد ، اصطلاحا زاهد می‏گويند اما اين چطور است ؟ آيا اصل معاوضه‏ لذتها صحيح است ؟

http://shiaupload.ir/images/cspyji1t9pzm5dtaxj6q.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:08
آيا اسلام برای لذتها دو قلمرو قائل است ، يعنی معتقد است كه اگر انسان دنيا می‏گويند چون لذت دنيا ولو لذت حلال دنيا را برده ايد ، ديگر حق‏ نداريد لذت ببريد ؟ پس بنابراين ، شما يكی از دو بدبختی را بايد تحمل‏ كنيد يا در دنيا محروميت بكشيد يا در آخرت و اين دو با هم جمع نمی‏شوند . اينهم از نظر منطق اسلام مردود است


پاورقی :
1 - سوره احقاف ، آيه . 20


http://shiaupload.ir/images/wz5jusah95gr5s5nf0se.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:08
علی عليه السلام در نهج البلاغه می‏فرمايد : « ان المتقين ذهبوا بعاجل‏ الدنيا و آجل الاخرش ، سكنوا الدنيا بأفضل ماسكنت ، و اكلوها بأفضل ما اكلت » ( 1 ) . متقين و پرهيزكارانی در دنيا هستند كه هم نعمت دنيا را برده‏اند و هم نعمت آخرت را در دنيا در بهترين مسكنها نشسته‏اند و بهترين‏ غذاها را خورده‏اند و در عين حال به نعمت عقبی هم رسيده‏اند
بلی از نظر اسلام در دنيا يك لذتهائی حرام است ، لذت حرام دنيا انسان‏ را از لذت آن دنيا محروم می‏كند بلكه عقاب آن دنيا را می‏آورد لذت زنا مسلما انسان را از لذتهای اخروی محروم می‏كند و بلكه عذاب اخروی می‏آورد لذت شراب قطعا انسان را از لذتهای آن دنيا محروم می‏كند لذت قمار ( اگر لذتی داشته باشد ) همين طور ، لذت ربا همين طور ، لذت غيبت و دروغ‏ گفتن و بطور كلی لذت هر كار حرامی همينگونه است ، اما لذت حلال اينطور نيست ، قرآن تصريح كرده است كه ما خوشيها را در دنيا حلال كرديم ، می‏گويد هر چه خوشی و هر چه پاكيزگی و هر چه كه بدبختی برای بشر نمی‏آورد را حلال كرديم

پاورقی :
1 - نهج البلاغه فيض الاسلام نامه 27 صفحه 886 [ اين نامه از عهد و پيمانهای آن حضرت عليه السلام است به محمدبن ابی‏بكر رضی ‏الله عنه ، تحف‏ العقول صفحه 173 ]

http://pics2.persiangig.ir/11wf1jl.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:08
قرآن می‏گويد ما آن لذتی را حرام كرديم كه واقعا لذت نيست ، بدبختی‏ است شراب را تو خيال می‏كنی لذت و خوشی است اما متوجه عواقب آن برای‏ روحت ، برای بدنت و برای اجتماعت نيستی . تو لذت آنی زنا را می‏بينی ، ولی عواقبش را نمی‏بينی قرآن می‏گويد زنا را چون خبيث و زيان آور است ما حرام كرديم والا هر لذتی را كه‏ عواقب ناگوار نداشته باشد حلال كرده ايم قرآن می‏فرمايد : « يحل لهم‏ الطيبات و يحرم عليهم الخبائث »( 1 ) . چه منطق عالی‏ای ! هر چه كه‏ خوشی است ، نه يك خوشی آنی ، بلكه خوشی‏ای كه برای بدن ، برای روح و جامعه ، عواقب ناگوار ندارد حلال است و هر چه كه پليد می‏باشد ، حرام‏ است « قل من حرم زينة الله التی اخرج لعباده و الطيبات من الرزق »( 2 ) . بگو چه كسی حرام كرده است زيورهای خدا را كه برای بشر آورده است ؟ چه كسی رزقهای پاكيزه را حرام كرده است ؟ « كلوا من طيبات ما رزقناكم »( 3 )
از روزيهای پاك و پاكيزه ای كه ما داده ايم استفاده ببريد پس اين‏ منطق هم در باب زهد ، در اسلام وجود ندارد كه كسی خيال كند من از لذت‏ حلال دنيا چشم می‏پوشم برای اينكه در عوض لذتی در آخرت بمن بدهند و معاوضه كنند چنين معاوضه ای وجود ندارد



مفهوم واقعی زهد



ولی در عين حال در اسلام زهد وجود دارد البته آنچه كه در اسلام به نام‏ زهد ناميده می‏شود ، اولا بدانيد كه واجب نيست ، يك فضيلت و يك كمال‏ است ، اما فضيلت و كمالی كه هدفش نه آن دو هدفی است كه عرض كردم ، بلكه چيز ديگر است بلی در اسلام در مواردی برای هدفها و منظورهائی توصيه شده است كه انسان زهد بورزد يعنی‏ توصيه شده كه انسان لذت پرست نباشد ، خودش را در لذتهای دنيا غرق نكند ، حتی اگر خودش را در لذتهای حلال هم غرق بكند ، كار حرامی نكرده است ، ولی اگر نكند يك كار اخلاقی بزرگ انجام داده است اسلام با لذت پرستی‏ ولو از طريق حلال موافق نيست

پاورقی :
1 - سوره اعراف ، آيه . 157
2 - سوره اعراف ، آيه . 32

3 - سوره طه ، آيه . 81

http://shiaupload.ir/images/2atitc7ivoy8oxfwp8jz.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:08
هدفهای زهد اسلام



اسلام برای چندين هدف قبول می‏كند كه انسان در دنيا زاهد باشد ، يعنی از لذتهای حلال چشم بپوشد انسان در شرايطی قرار می‏گيرد كه در آن ، انسانهای‏ ديگر مثل او يا بيشتر از او احتياج دارند در اينجا انسان چه می‏كند ؟ ايثار می‏كند ، جود و بخشش می‏كند ، لذتی را كه برای خودش حلال و جايز است به ديگری می‏دهد ، نمی‏خورد تا به ديگران بخوراند نه اينكه نمی‏خورد و دور می‏ريزد تا در آخرت به او بدهند بخورد ! اگر چنين كند آنجا به او می‏گويند كار احمقانه ای كرده ای كه دور ريختی به خيال اينكه اينجا بدهيم‏ به تو بخوری نمی‏پوشد برای اينكه بپوشاند ، نمی‏خورد برای اينكه ديگران‏ استراحت كنند و آرام بگيرند آسايش نمی‏كند برای اينكه بتواند ديگران را در آسايش وارد كند لذت نمی‏برد برای اينكه به ديگران لذت برساند اين ، ايثار است ، يكی از عاليترين و باشكوه ترين شئون و خصائص انسانی است ، يكی از انسانی‏ترين كارهای بشر است ، زهد است ولی زهد انسانی ، زهد صحيح‏ ، زهد عالی اين ، آن زهدی است كه علی بن ابيطالب دارد .

http://shiaupload.ir/images/91739825182247788813.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:09
می‏خورد ولی دور نمی‏ريزد زحمت‏ می‏كشد ، به دست می‏آورد ، ولی نمی‏خورد برای اينكه بخوراند ، نمی‏پوشد برای‏ اينكه ديگران را بپوشاند : « و يطعمون الطعام علی حبه مسكينا و يتيما و اسيرا ، انما تطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا »( 1 ) . آيا اسلام اين جور زهد و اعراض از لذت دنيا را می‏پذيرد ؟ اين گونه اعراض را كه هدف انسانی دارد ، هدف معقول دارد ، می‏پذيرد ؟ البته می‏پذيرد ، اصلا كدام عقل و دل است كه اينگونه زهد را بفهمد و نپذيرد ؟ اگر دينی چنين‏ زهدی را توصيه نكند ، آن ، دين نيست اگر يك مكتب اخلاقی چنين زهدی را توصيه نكند ، آن مكتب از مفاهيم عالی انسانی با خبر نيست ، از انسانيت‏ چيزی نمی‏فهمد
اين يكی از هدفها و فلسفه های زهد است ، زهدی كه عقل و وجدان آن را می‏پذيرد اسلام به اينگونه زهد توصيه كرده است قرآن درباره عده ای از اصحاب پيغمبر ، انصار و مؤمنينی كه در مدينه بودند می‏فرمايد : « و يؤثرون علی انفسهم و لو كان بهم خصاصه »( 2 ) . ولو اينكه خودشان در سختی به سر می‏برند ، در مشقت به سر می‏برند ، ولی برادران مسلمان خودشان‏ را بر خودشان مقدم می‏دارند ، آنها را بر خودشان ترجيح می‏دهند زين‏ العابدين عليه السلام روزه می‏گرفت و دستور می‏داد غذائی برای خودش آماده‏ می‏كردند و معمولا دستور می‏داد غذائی از گوشت باشد مانند آبگوشتهايی كه ما می‏پزيم می‏پختند وقت افطار كه می‏شد خودش می‏آمد سر ديگ غذا ، دستور می‏داد ببرند برای فقرا و ضعفا و بيچارگان در آخر كار يك كاسه به اندازه خوراك‏ يك نفر برای شخص خودش نگاه می‏داشت ، البته از نظر اسلام عائله را قبل‏ از خود و بيگانگان بايد غذا داد و چه بسيار اتفاق می‏افتاد كه آن آخر كار كه برای خودش يك كاسه باقی مانده بود فقيری می‏رسيد و آن را هم به فقير می‏داد اين را می‏گويند زهد ، اين را می‏گويند يك عمل شكوهمند و انسانی اين‏ ، يك فلسفه زهد است اسلام اين نوع زهد را كه نه معنی آن تحمل محروميت‏ بی‏منطق است كه دور بريزيم تا در آخرت لذت بدهند كه لذت هم نخواهند داد يا قلمرو دنيا را از قلمرو آخرت جدا كنيم ، تأييد می‏كند

پاورقی :
1 - سوره دهر ، آيه 9 - . 8

2 - سوره حشر آيه . 9

http://shiaupload.ir/images/5jqaic51394l2rl6nuh.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:09
در زهد اسلامی ، زاهد ، زهد می‏ورزد كه ايثار كرده باشد ، زهد می‏ورزد كه‏ همدردی كرده باشد همدردی يكی ديگر از اهداف زهد اسلامی است يعنی يك‏ انسان در مقامی كه برايش مقدور است بايد ايثار كند ، ولی گاهی كار به‏ جائی می‏رسد كه از ايثار هم كاری ساخته نيست در شرايطی زندگی می‏كند كه‏ مردم بينوا آنقدر زياد و فراوانند كه او نمی‏تواند با دادن لباسی كه‏ می‏پوشد ، آنها را بپوشاند ، يا با دادن غذای خود ، آنها را سير كند و يا با بخشيدن پولی كه در جيب خودش دارد ، آنها را متمكن كند از اينها گذشته است جامعه ای است فقير و مفلوك و بيچاره كه در گوشه های مملكت‏ ، مردم نان جو هم گيرشان نمی‏آيد ، يك وقتی می‏گفتند در سيستان بچه ها را روزها مثل حيوان در صحرا رها می‏كنند تا علف بخورند از يك نفر كه در چنين جامعه ای است چه كاری ساخته است ؟ تنها يك كار ساخته است ، همدردی كردن ، فقط می‏تواند بگويد حالا كه برادرانم ندارند بخورند ، من‏ چرا بخورم ؟ حالا كه برادرانم ندارند بپوشند ، من چرا لباس فاخر بپوشم ؟ به عبارت ديگر حالا كه قادر نيست كمك مادی كند و ديگران را از فقر و مسكنت برهاند با همدردی كردن كمك روحی به آنها می‏رساند همين مقدار كه‏ می‏توانم ، به آنها كمك روحی می‏كنم نه كمك جسمی ايثار ، كمك مادی است‏ اينهم خودش فلسفه ای است

http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_299.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:10
باز در كلمات علی عليه السلام كه اول زاهد جهان است اين فلسفه را می‏بينيم كه علی عليه السلام زاهد با هدف است او مخصوصا وظيفه پيشوايان‏ امت می‏داند كه با ديگران حداقل همدردی كنند ، يعنی اگر نمی‏توانند به‏ آنها كمك مادی كنند ، كمك روحی بكنند چون چشم ضعيفان به پيشوايان امت‏ است علی عليه السلام می‏گفت من نمی‏خورم تا همين مقدار بتوانم به روح‏ ضعفای امت خودم كمك كنم و بگويم اگر شما نداريد بخوريد من هم كه دارم‏ نمی‏خورم تا مثل شما باشم



حديث حضرت علی ( ع ) در فلسفه زهد



از كلمات خود آن حضرت است : « ان الله جعلنی اماما لخلقه ، ففرض‏ علی التقدير فی نفسی مطعمی و مشربی و ملبسی كضعفاء الناس ، كی يقتدی‏ الفقير بفقری و لا يطغی الغنی غناه » ( 1 ) . خدا مرا پيشوا قرار داده‏ است و من وظيفه خاصی دارم كه در خوراك و پوشاك و در زندگيم مانند ضعيف ترين افراد امت باشم ، تا فقير به اين وسيله تسكين خاطری پيدا كند و غنی هم كه مرا می‏بيند كه در رأس اجتماع هستم غنايش او را طاغی و ياغی‏ نكند

پاورقی :

1 - اصول كافی جلد 2 صفحه . 227


http://shiaupload.ir/images/dfb16acrlpmgdaskcurd.gifhttp://shiaupload.ir/images/dfb16acrlpmgdaskcurd.gifhttp://shiaupload.ir/images/dfb16acrlpmgdaskcurd.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:10
داستانی است از يكی از بزرگان علمای شيعه ، مرحوم وحيد بهبهانی ( محمدبن باقربن محمد اكمل ) از بزرگان علما و استاد بحرالعلوم و ميرزای‏ قمی و كاشف الغطاء و از كسانی است كه حوزه علمی او در كربلا حوزه بسيار پربركتی بوده و در كربلا هم زندگی می‏كرده است ايشان دو پسر دارد يكی به‏ نام آقا محمد علی صاحب كتاب " مقامع " و ديگری به نام آقا محمد اسماعيل در شرح حال اين مرد بزرگ نوشته اند روزی عروسش ( زن آقا محمد اسماعيل ) را ديد كه جامه های عالی و فاخر پوشيده است ، به پسرش‏ اعتراض كرد كه چرا برای زنت اينجور لباس می‏خری ؟ پسرش خيلی جواب‏ روشنی داد ، گفت : « قل من حرم زينة الله التی اخرج لعباده و الطيبات‏ من الرزق »( 1 ) مگر اينها حرام است ؟ لباس فاخر و زيبا را چه كسی حرا كرده است ؟ گفت پسركم نمی‏گويم كه اينها حرام است ، البته حلال است ، من روی حساب ديگری می‏گويم ، من مرجع تقليد و پيشوای اين مردم هستم ، در ميان اين مردم غنی هست ، فقير هست ، متمكن هست ، غير متمكن هست ، افرادی كه از اين لباسهای فاخر و فاخرتر بپوشند هستند ولی طبقات زيادی‏ هم هستند كه نمی‏توانند اينجور لباسها بپوشند ، لباس كرباس می‏پوشند ، ما كه نمی‏توانيم اين لباسی را كه خودمان می‏پوشيم برای مردم هم تهيه كنيم و نمی‏توانيم كه آنها را در اين سطح زندگی بياوريم ولی يك كار از ما ساخته‏ است و آن همدردی كردن با آنهاست آنها چشمشان به ماست ، يك مرد فقير وقتی زنش از او لباس فاخر مطالبه می‏كند ، يك مايه تسكين خاطر دارد ، می‏گويد : گيرم ما مثل ثروتمندها نبوديم ، ما مثل خانه آقای وحيد زندگی‏ می‏كنيم بين زن يا عروس وحيد اينجور می‏پوشد كه تو می‏پوشی ؟ وای به حال آن‏ وقتی كه ما هم زندگيمان را مثل طبقه مرفه و ثروتمند كنيم كه اين يگانه‏ مايه تسلی خاطر و كمك روحی فقرا هم از دست می‏رود ، من به اين منظور می‏گويم ما بايد زاهدانه زندگی كنيم كه زهد ما همدردی با فقرا باشد روزی‏ كه ديگران توانستند لباس فاخر بپوشند ما هم لباس فاخر می‏پوشيم

پاورقی :
1 - سوره اعراف ، آيه . 32


http://zibasazi01.persiangig.com/www.Pichak.net12.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:10
اين وظيفه همدردی برای همه است ولی برای پيشوايان امت خيلی بيشتر و دقيقتر است اين داستان را كه می‏خواهم عرض بكنم در " نهج البلاغه " است و زياد شنيده ايد : علی عليه السلام بعد از جنگ جمل كه در آن فاتح شدند ، وقتی وارد بصره‏ شدند ، وارد بر خانه علاء بن زياد شدند و او خانه بسيار مجللی داشت حضرت‏ ، اول به صورت اعتراض مانندی به او فرمودند اين خانه به اين بزرگی را می‏خواهی چكار كنی ؟ در خانه كوچكتری هم می‏توانی زندگی كنی ، تو در آخرت‏ به خانه بزرگ احتياج داری ، بعد فرمودند بلی می‏توانی همين خانه بزرگ را وسيله خانه بزرگتری در آخرت قرار بدهی به شرط اينكه در اين خانه مهمان‏ بياوری و آن را وسيله قرار دهی برای خدمت كردن به خلق
بعد آن مرد عرض كرد : يا اميرالمؤمنين ! اشكو اليك اخی عاصم بن زياد ( 1 ) من شكايت برادرم عاصم بن زياد را خدمت شما می‏كنم فرمودند چطور شده است ؟ عرض كرد برادرم ، زاهد و راهب و گوشه نشين شده ، حاضر نيست غذای خوب بخورد و اصرار دارد غذای نامطبوع بخورد و لباس خيلی درشت بپوشد و از لذت دنيا كناره گيری كرده است
پاورقی :
1 - نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 200 صفحه . 663


http://yves.marsal.free.fr/atoutgifs/yfleur25.gifhttp://yves.marsal.free.fr/atoutgifs/yfleur25.gifhttp://yves.marsal.free.fr/atoutgifs/yfleur25.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:10
http://sl.glitter-graphics.net/pub/785/785201zc7yz89xyz.gif

حضرت علی عليه السلام فرمودند : « علی به » ( 1 ) . يعنی احضارش كنيد . عاصم را آوردند ، حضرت با بيان عتاب آميزی به او فرمودند : « يا عدی‏ نفسه » ( 2 ) ای ستمگرك بر خود « لقد استهام بك الخبيث » ( 3 ) آيا شيطان تو را گول زده است ؟ شيطان بر تو مسلط شده است ؟ چرا نعمتهای خدا را رها كرده ای ؟ تو كوچكتر از اين هستی كه خدا از تو بازخواست كند كه‏ چرا از نعمتهای من استفاده كردی ، خدا نعمتها را برای استفاده كردن خلق‏ كرده است اين مرد جواب خيلی روشنی داشت ، گفت : « يا اميرالمؤمنين‏ هذا انت » ( 4 ) . شما كه اين حرف را به من می‏زنيد ، خودتان هم كه مثل‏ من زندگی می‏كنيد ، لباس من كه از لباس شما درشتتر نيست ، خوراك من از خوراك شما پائينتر نيست من مثل شما زندگی می‏كنم ، فرمود : اشتباه كرده‏ ای ، من پيشوای خلقم و تو يكی از مأمومين هستی
« ان الله تعالی فرض علی ائمة الحق ان يقدروا انفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيغ بالفقير فقره » ( 5 ) وظيفه پيشوايان و امامان و زمامداران امت‏ وظيفه ديگری است خداوند بر زمامداران حق واجب كرده است كه زندگی‏ خودشان را در سطح پائين ترين افراد قرار بدهند ، چون چشم توده مردم به‏ آنهاست ، برای اينكه با آنها همدردی كرده باشند ، برای اينكه تسكينی‏ برای آنها به وجود آورند و يك كمك روحی به آنها كرده باشند البته در حدی كه می‏توانند بايد كمك مادی بكنند ، ولی در يك حدودی امكان كمك مادی وجود ندارد و بايد كمك روحی كرد
اينهم فلسفه ديگری برای زهد آيا اسلام همان طور كه ايثار و كمك مادی را می‏پذيرد ، همدردی و كمك روحی را هم می‏پذيرد ؟ بلی می‏پذيرد چون اين هم‏ باز يك كار هدفدار است ، هدف معقول و مشروع
پاورقی :
5 - 1 - نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 200 صفحه . 663

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:11
http://www.design-warez.ru/uploads/posts/2009-09/1252911237_6960707_vinflore151.gif


چندين هدف ديگر در زهد اسلامی وجود دارد كه تمام آنها زهد را يك امر معقول و انسانی می‏سازند كه آن هدفها را در جلسه ديگر به عرض شما خواهم‏ رساند



http://www.design-warez.ru/uploads/posts/2009-09/1252911237_6960707_vinflore151.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:11
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين باری الخلائق اجمعين والصولة والسلام علی عبدالله‏ و رسوله و حبيبه و صفيه و حافظ سره و مبلغ رسالاته سيدنا و نبينا و مولانا ابی‏القاسم محمد ( ص ) اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : « يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم


فلسفه زهد در تفكر اسلامی



يكی از موضوعات زنده در تعليمات اسلامی " زهد " است ، ولی می‏توانيم‏ بگوئيم امروز اين مفهوم يك شكل مرده ای پيدا كرده ، يعنی دچار انحراف و تحريف شده است

http://www.design-warez.ru/uploads/posts/2009-09/1252935841_23150070_21228524_20432231_barra25203ik 21.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:11
در جلسه گذشته دو مفهوم و دو تصور از " زهد " را ذكر كردم و عرض‏ كردم اين دو تصور هيچ كدام با تعليمات اسلامی منطبق نيست زهد يعنی انسان‏ به يك زندگی ساده قناعت كند ، در خوراك ، در لباس ، در مسكن و در تمام شئون زندگی ساده باشد و به كم قناعت كند ، اما براساس يك حكمت و فلسفه خاص ، نه براساس اينكه كار دنيا از كار آخرت جداست و نه براساس اينكه ميان لذت دنيا و لذت آخرت تضاد و تعارض است ، بلكه برای ضرورتهايی كه يا عموما و يا در مواقع و ظروف‏ خاصی پيش می‏آيد كه عرض كردم يكی از آنها ايثار است يعنی انسان در شرايطی كه افراد ديگر هم احتياج دارند و فقيرند ، به خاطر اينكه بتواند به آنها خير و كمك برساند ، خودش برای خودش محروميت ايجاد می‏كند اين‏ يك كار فلسفه دار و يكی از شكوهمندترين خصائل انسانی است كه انسان‏ خودش را فدای ديگران بكند ، لذت و آسايش خودش را فدای لذت و آسايش‏ ديگران بكند اين ، آن چيزی است كه قرآن كريم در سوره مباركه ( هل اتی ) با زبان بسيار رسايی آن را ستايش كرده است
در رابطه با آن داستان معروف است كه علی عليه السلام و خاندان پاكش‏ غذای خودشان را يك شب به يك فقير ، يك شب به يك يتيم و شب ديگر به‏ يك اسير ايثار كردند ، آنچنان عظمت و اهميت داشت كه سوره ای در اين‏ باره نازل شد : « و يطعمون الطعام علی حبه مسكينا و يتيما و اسيرا ، انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزآء و لا شكورا »( 1 ) . يعنی غذای خودشان‏ را در حالی كه به آن احتياج داشتند ، وقتی نيازمند ديگری را ديدند ، فقير ، يتيم و اسيری را ديدند ، از خودشان گرفتند و به ديگری دادند برای چه ؟ فقط برای رضای خدا

پاورقی :
1 - سوره دهر ، آيه 9 - . 8


http://www.shiaupload.ir/images/57896238993173952181.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:11
http://shiaupload.ir/images/dhyof3dafpc7soy9396p.gifhttp://shiaupload.ir/images/dhyof3dafpc7soy9396p.gif

اين يك زهد فلسفه دار و علامت زندگی روح بشر است ، اما آن دو تصور ديگری كه برای زهد عرض كردم در تصور مرده است ، يعنی دو تصوری است كه نشان دهنده هيچ نمونه ای از حيات در بشر نيست ، منشأش‏ دو فكر غلط است آدم خيال می‏كند كه حساب دنيا از حساب آخرت و حساب‏ آخرت از حساب دنيا جداست ، و نمی‏داند كه عبادتش همان طور كه برای‏ آخرت او مؤثر است برای دنيای او هم مؤثر است و به طور كلی زندگی‏ دنيايش همين طور كه برای دنيايش مؤثر است ، برای آخرتش مؤثر است يك‏ فكر غلط می‏كند ، به دنبال آن قدم غلط برمی‏دارد ، به صورت يك موجود بی‏حس و مرده درمی‏آيد و نتيجه اين می‏شود كه دنيا و كار دنيا و زندگی دنيا را رها می‏كند ، می‏رود در يك غار يا صومعه می‏نشيند و گوشه عزلت اختيار می‏كند به خيال اينكه از اين راه به آخرت برسد ، در نتيجه هم از دنيا محروم می‏شود و هم از آخرت ، و خودش هم يك موجود بی‏خاصيت و بی‏اثر می‏گردد اين ، تصور مرده ای از زهد است با آن تصور ديگر كه خيال كنيم‏ خداوند بخيل است از اينكه لذت دنيا را به همان كسی بدهد كه لذت آخرت‏ را می‏دهد و لذت آخرت را به همان كسی بدهد كه لذت دنيا را می‏دهد يعنی‏ خيال كنيم كه امكان ندارد انسان هم در دنيا يك زندگی مرفه داشته باشد و هم در آخرت سعادتمند باشد و در نتيجه لذتهای دنيا را بر خودمان تحريم‏ كنيم تا در آخرت به ما لذت بدهند اين يك تصور مرده است و كسی كه چنين‏ تصوری دارد به صورت يك موجود مرده درمی‏آيد

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:12
اما آن كسی كه رضای خدا را در چيز ديگری تشخيص می‏دهد ، رضای خدا را در تراحم و تعاطف و خدمت به خلق تشخيص می‏دهد ، رضای خدا را در اين تشخيص می‏دهد كه : « و يؤثرون علی انفسهم و لو كان‏ بهم خصاصة »( 1 ) . از خود می‏كند و به ديگری می‏دهد ، او به صورت يك‏ موجود زنده درمی‏آيد و حيات عاليتری دارد ، چنين موجودی را بايد گفت‏ انسان زنده و بلكه زنده ترين انسانها
گفتيم فلسفه ديگر زهد ، همدردی و هم سطحی است افراد بشر بايد در زندگی‏ مادی تا حدودی كه ممكن است هم سطح يكديگر زندگی كنند اختلافات طبقاتی كه‏ يكی " كشتی كشتی نعمت " داشته باشد و ديگری " دريا دريا محنت " ، درست نيست البته نمی‏گويم همه افراد بشر بايد در يك سطح زندگی كنند به‏ طوری كه آنكه كار می‏كند و آنكه كار نمی‏كند يك جور نعمت داشته باشند ، نه ، اين حرف درست نيست ، افراد بشر از نظر استعداد و ظرفيت و كار و ابتكار متفاوتند زندگی ميدان مسابقه است و هر كس كه بيشتر فعاليت كند قهرا بايد بهره بيشتر و بهتری داشته باشد ، اما آن تمركز ثروتهائی كه از راه ظلم و تعدی و نه از راه كار و ابتكار و لياقت به دست می‏آيد ، و آن‏ فقرهائی كه نه از ناحيه تنبلی بلكه به واسطه شرايط نامساعد به وجود آوردن‏ ايجاد می‏شود ، نبايد وجود داشته باشد
علی عليه السلام فرمود : « لولا حضور الحاضر ، و قيام الحجة بوجود الناصر ، و ما اخذ الله علی العلماء ان لا يقاروا علی كظه ظالم و لا سغب مظلوم ، لالقيت حبلها علی غاربها ، و لسقيت آخرها بكأس اولها » ( 2 )

پاورقی :
1 - سوره حشر ، آيه . 9
2- نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 3 ( معروف به خطبه سقثقيه ) صفحه 52

http://img33.picoodle.com/img/img33/5/11/25/f_flower559m_41d7d38.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:12
درباره خلافت بحث می‏كند كه چطور شد خلافت را بعد از عثمان پذيرفتم در صورتی كه در چنين شرايطی بعد از اينكه چنين وضعی برای خلافت پيش آمده‏ بود ، يك موی بدنم راضی نبود كه چنين مسئوليتی را بپذيرم ، و لهذا وقتی‏ به او برای قبول خلافت مراجعه كردند ، فرمود : « ادعونی و التمسوا غيری ، فانا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان » ( 1 ) . مرا رها كنيد همانجور كه‏ اول رها كرديد برويد به كس ديگری پيشنهاد كنيد ، شما نمی‏دانيد كه ما روبروی چه حوادثی هستيم ، چه حوادث رنگارنگی در آينده هست
همه را علی عليه السلام پيش بينی می‏كرد و لهذا طبعا راضی نبود كه چنين‏ مسئوليتی را بپذيرد ، ولی فرمود اين وظيفه است و بايد بپذيرد چه وظيفه‏ ای ؟ يكی اين بود : خدا از دانايان امت اسلام پيمان گرفته است ، خدا برای علمای اسلام وظيفه قرار داده است چه وظيفه ای ؟ ! يك وظيفه عالم‏ اسلامی اين است كه وقتی با جامعه ای روبرو می‏شود كه در آن يك عده پر می‏خورند و آن قدر می‏خورند كه از پرخوری ثقل می‏كنند و ديگری آن قدر گيرش‏ نمی‏آيد كه شكمش را سير كند ، در چنين شرايطی بر او واجب است كه قيام‏ كند و اين شكاف را پر نمايد ، اين اختلاف را از بين ببرد
ولی تنها همين است ؟ نه علاوه بر اين ، همدردی لازم است يعنی غير از هم‏ سطحی يا نزديك بودن سطحها ، همدردی لازم است گاهی از اوقات هر كار هم‏ بكنيم كه هم سطحی را به وجود بياوريم امكان ندارد ، ولی از ما اين قدر ساخته است كه با بيچارگان همدردی كنيم

پاورقی :
1 - نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 91 صفحه . 271


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_776.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:12
داستان امام صادق ( ع ) در خصوص همدردی



در زمان امام صادق عليه السلام سالی در مدينه قحطی پيش آمد و اوضاع‏ خيلی سخت شد ، و می‏دانيد در وقتی كه چنين اوضاعی پيش می‏آيد مردم‏ دستپاچه می‏شوند ، و شروع می‏كنند به آذوقه خريدن و ذخيره كردن و احتياطا دو برابر احتياج ذخيره می‏كنند امام صادق عليه السلام از پيشكارشان پرسيدند كه آيا ذخيره ای در خانه داريم يا نه ؟ گفت : بلی ما به اندازه يك سال‏ ذخيره داريم پيشكار شايد پيش خودش خيال كرد كه آقا می‏خواهد دستور بدهد چون سال سختی است برو مقداری ديگر هم ذخيره كن برخلاف انتظار او ، آقا دستور دادند هر چه گندم داريم همه را ببر بازار بفروش گفت : مگر شما خبر نداريد كه اگر بفروشيم دو مرتبه نمی‏توانيم بخريم فرمود : توده مردم‏ چه می‏كنند ؟ عرض كرد : روزانه نان خودشان را از بازار می‏خرند و در بازار جو و گندم را مخلوط می‏كنند و از آن و يا از جو به تنهائی نان درست‏ می‏كنند حضرت فرمود : گندمها را می‏فروشی و از فردا برای ما از بازار نان‏ می‏خری برای اينكه در شرايطی هستيم كه مردم ديگر ندارند و ما نمی‏توانيم‏ كاری كنيم كه مردم ديگر مثل ما نان گندم بخورند ، زيرا شرايطش فراهم‏ نيست ، ولی برای ما مقدور است كه خودمان را در سطح آنها وارد كنيم و لااقل با آنها همدرد باشيم تا همسايه ما بگويد اگر من نان جو می‏خورم امام‏ جعفر صادق عليه السلام هم كه امكان ماديش اجازه می‏دهد نان گندم بخورد ، نان جو می‏خورد حال چرا ما چنين زندگی‏ای را انتخاب می‏كنيم ؟ به خاطر همدردی

http://dl6.glitter-graphics.net/pub/1133/1133416e5e8w8t48u.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:12
زهد به خاطر آزادی و آزادگی



فلسفه سوم " زهد " آزادی و آزادگی است قرآن هرگز لذت حلال را بر بشر حرام نكرده است . « قل من حرم زينة الله التی اخرج لعباده و الطيبات من‏ الرزق »( 1 ) . قرآن هرگز نمی‏گويد از لذتی هم كه از راه مشروع به دست‏ می‏آيد استفاده نكن كه به آخرت برسی ولی در عين حال مطلب ديگری هست و آن اينكه : بشرهائی كه آرزو دارند آزاد زندگی كنند و به آزادی علاقه مندند ، هميشه كوشش می‏كنند زنجيرها را تا حدودی كه ممكن است از دست و پای‏ خودشان برگيرند



شرايط ضروری طبيعی


توجه بفرمائيد ! ما در اين دنيا كه زندگی می‏كنيم يك سلسله احتياجها و نيازمنديها داريم كه به حكم قانون خلقت نمی‏توانيم آنها را نداشته باشيم‏ ما به حكم قانون خلقت احتياج به غذا داريم و نمی‏توانيم تا آن حد خودمان‏ را آزاد كنيم كه احتياج به غذا نداشته باشيم نه ، بايد غذا بخوريم ، بدل‏ ما يتحلل برای بدن ما ضرورت دارد ما از اين هوائی كه تنفس می‏كنيم‏ نمی‏توانيم آزاد باشيم از آب نمی‏توانيم آزاد باشيم از لباس تا حدودی‏ نمی‏توانيم آزاد باشيم اين مقدار قيدها را خلقت و طبيعت بگردن ما نهاده‏ است

پاورقی :
1 - سوره اعراف ، آيه . 32


http://shiaupload.ir/images/gbnffnq85uefj1oc2yx.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:12
شرايطی كه در اختيار انسان است



ولی يك سلسله قيدها هست كه بشر خودش برای خودش به وجود می‏آورد ، و در نتيجه خواه ناخواه دست و پايش بسته می‏شود و به مقدار متناسب با آن‏ قيدها ، آزادی از او سلب می‏شود
مثلا بعضی از افراد بشر هستند كه يك سلسله اعتيادات دارند ، در عصر ما اعتيادات زياد است ، شايد باشند افراد كمی كه هيچ اعتيادی نداشته باشند ، ولی اكثريت ما لااقل يك عادت داريم ، اقلا چای بايد بخوريم آن روزی كه‏ چای نخوريم ، كلافه هستيم خيلی از مردم به سيگار عادت دارند ، اگر نكشند ، حواس ندارند و اقليتی به عادتهای خطرناك واقعا حرامی گرفتار هستند مثلا به ترياك يا بدتر از آن



عادت ، دلبستگی می‏آورد و دلبستگی ، اسارت



به هر اندازه كه انسان بيشتر به اشياء عادت داشته باشد ، بيشتر به‏ آنها بسته است و اسير آنهاست ، و به هر اندازه كه انسان اسير باشد ، آزادی ندارد حالا تنها چای و سيگار نيست ، تنها ترياك نيست ، ممكن است‏ آدمی عادت كرده باشد كه هميشه روی تشك و متكای بسيار نرم بخوابد ، چنين‏ آدمی اگر يك وقت در شرايطی قرار بگيرد كه بخواهد روی فرش يا زمين خالی‏ بخوابد ، ابدا خوابش نمی‏برد او ديگر فلج است ، همين قدر كه از اين‏ شرايط خارج شد ، فلج است

http://shiaupload.ir/images/kh9ys7v2bab407ye9z0r.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:13
آزادگان همواره می‏خواهند ساده زندگی كنند



در مقابل ، افرادی را می‏بينيد كه در دنيا ساده زندگی می‏كنند بدون اينكه‏ لذتهای خدا را بر خودشان حرام كرده باشند و فكر كنند كه اينها حرام است‏ و بدون اينكه از كارهای زندگی دست بكشند اينها در متن زندگی واقع هستند ولی دلشان می‏خواهد ساده زندگی كنند دلش می‏خواهد ساده ترين لباسها را بپوشد ، خوراكش ، ساده ترين خوراكها باشد ، منزل و مركبش ساده ترين‏ منزلها و مركبها باشد ، چرا ؟ می‏گويد برای اينكه من نمی‏خواهم آزاديم را به چيزی بفروشم ، به هر اندازه خودم را به اشياء مقيد كنم اسير آنها هستم‏ و وقتی اسير اشياء باشم ، مثل كسی هستم كه هزار بند به او بسته است چنين‏ آدمی نمی‏تواند راه برود و سبكبار و سبكبال باشد



فلسفه سبكبالی و سادگی در زندگی رهبران



و لهذا زندگی پيامبران عظام و رهبران بزرگ اجتماع ، همواره زندگی ساده‏ ای بوده ، زيرا اگر زندگی پرتجمل می‏داشتند ( همان زندگی حلال و مباح ) ديگر از رهبری می‏بايست دست می‏كشيدند ، زندگی پرتجمل با رهبری كه لازمه‏ آن سبكباری و سبكبالی و جنبش زياد و آزادی و آزادگی است ، نمی‏سازد
ما در شرح حال رسول اكرم صلی الله عليه وآله وسلم می‏خوانيم : « كان‏ رسول الله خفيف المؤونة » ( 1 ) . اولين چيزی كه در سيره پيغمبر اكرم‏ صلی‏الله عليه وآله وسلم به چشم می‏خورد اين است كه مردی بود سبك خرج لباس و خوراكش و همچنين در نشست‏ و برخاست و مسافرت بسيار ساده بود

پاورقی :
1 - ارشاد القلوب ديلمی‏ج 1 صفحه . 115


http://shiaupload.ir/images/wc9eloh5gb7dcfx5hbr.gifhttp://shiaupload.ir/images/3fuxpnzjkvwv3fldbkmz.gifhttp://img27.picoodle.com/img/img27/4/4/19/f_bloss2m_4043a08.pnghttp://shiaupload.ir/images/7s056kha8v5ijpa989l.gifhttp://shiaupload.ir/images/l67c9ruxqrde3qs9iv1.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:13
تعينات يا قيد و بندها و اسارتها



شما حساب كنيد اين قيود و تجملاتی كه انسان خودش برای خودش می‏سازد چقدر مانع پيشرفت اوست آدمی كه برای خودش تعينی قائل است ، چقدر اين‏ تعين او را در زير بار خودش له می‏كند از خودم مثال می‏زنم ، من يك مرد روحانی معروف بزرگی هستم ، من يك حجةالاسلام يا آيةالله هستم من بروم‏ مشهد يا نروم برای زيارت ؟ من فكر كنم كه رفتن من به مشهد به اين سادگی‏ كه نمی‏شود ، مثلا چه جور وارد شوم ؟ كجا وارد شوم ؟ ديد و بازديد مردم از من چه جور باشد ؟ شرايط ديگر چنين و چنان باشد يك وقت می‏بينيد يك عمر می‏گذرد و آن ساده ترين مسافرتها و آن واجب ترين مسافرتها كه مسافرت مكه‏ است نصيب او نمی‏شود ، از بس شرايط و قيود دارد چنين آدمی نمی‏تواند سبكبار و سبكبال حركت كند پيغمبر صلی‏الله عليه وآله وسلم زندگی بسيار مخففی داشت اگر زندگيش مخفف نمی‏بود ، نمی‏توانست اجتماع خودش را رهبری كند روزه می‏گرفت ، آيا وقت افطار مثل ما بود كه بايد سماور يك‏ طرف بجوشد و اگر نباشد درست نيست ؟

http://shiaupload.ir/images/qyx44zr8l3qxw7zqkc9j.gifhttp://shiaupload.ir/images/rwqbnveqan5j0eoyplt1.gifhttp://shiaupload.ir/images/qyx44zr8l3qxw7zqkc9j.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:13
اصلا روزی كه روزه داشت با روزی كه‏ روزه نداشت فرقی نداشت تازه بعد از نماز عشاء و احيانا يك ساعت و نيم‏ از شب گذشته به منزل می‏آمد انس بن مالك خدمتگزار حضرت می‏گويد غذای‏ ايشان غالبا يك كاسه شير و يا يك قرص نان بود وقتی كه آمدند يك چنين‏ غذای ساده ای می‏خوردند ، و بعد بكار خودشان می‏پرداختند كم می‏خورد و چون كم می‏خورد ، دو شناوری در دريای حادثات ، لختی و برهنگی است بلی ، كسی كه نمی‏خواهد در شط حادثات واقع شود بلكه می‏خواهد در كنار اجتماع زندگی كند و نه در متن‏ اجتماع ، نمی‏خواهد اجتماع خودش را اصلاح كند ، اين شخص هر جور دلش‏ می‏خواهد لباس بپوشد ، ولی آنكه می‏خواهد در دريای اجتماع بيفتد ، بايد اول برهنه بشود و بعد بيفتد با تعلقات زياد نمی‏شود به دريای اجتماع وارد شد و اجتماع را رهبری كرد


http://shiaupload.ir/images/ltc0gr574l2m52e33su.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:13
علی‏بن ابيطالب عليه السلام شخصا چگونه زندگی می‏كرد ؟ ايشان در آن خطبه‏ معروف ، پيغمبران عظام را چنين توصيف می‏كنند : زندگی آنها ساده بود ، حتی آن پيغمبرانی كه سلطنت می‏كردند ، مثل داوود پيغمبر عليه السلام و سليمان پيغمبر عليه السلام داوود با آنهمه قدرت و ممكنتی كه داشت زندگی‏ شخصی او ساده بود ، زره می‏بافت و همان زرهی را كه به دست خودش بافته‏ بود در بازار می‏فروخت و از اين طريق زندگی می‏كرد درباره حضرت عيسی مسيح‏ می‏فرمايد : « دابته رجلاه » ( 1 ) . حضرت عيسی آنچنان آزاد و ساده زندگی‏ می‏كرد كه مركب او دو پايش ، و ابزار او دو دستش بود « سراجه بالليل‏ القمر » ( 2 ) ، چراغ شب او ماه بود حضرت عيسی حتی اسير چراغ و مركب‏ هم نبود همه پيغمبران الهی چنين بودند آنها چنين زندگی می‏كردند كه‏ می‏توانستند جامعه خودشان را رهبری كنند

پاورقی :
2 - 1 - نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 159 ، صفحه 507 و 508

http://img29.picoodle.com/img/img29/5/11/25/f_flower289m_e76604b.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:14
پس آن زهدی كه فلسفه دار است ، چنين زهدهائی است نه آن زهدی كه بر مبنای تصور تضاد لذت دنيا و آخرت يا تصور تضاد ميان زندگی دنيا و عبادت خدا باشد آن غلط است ، زهد مرده است ولی‏ اينها زهدهای زنده است



زهد گاندی



گاندی ، اين مرد هندو وقتی می‏خواهد هند را رهبری كند ، وقتی می‏خواهد چهارصد ميليون جمعيت هندوستان را از چنگال استعمار رها كند ، چاره ای‏ ندارد جز اينكه راه پيغمبران را پيش بگيرد ، يك زندگی ساده برای خودش‏ انتخاب كند ، پارچه ساده ای روی دوشش بيندازد و لنگی بكمر بندد و تمام‏ دارائيش يك بز باشد و بگويد من با همين می‏توانم زندگی كنم
فلسفه زهد گاندی چه بود ؟ گاندی از يك طرف در متن اجتماع وارد است ، می‏خواهد جامعه ای را از چنگال استعمار نجات بدهد و از طرف ديگر آنچنان‏ زاهدانه زندگی می‏كند كه با دو پارچه و يك بز بسر می‏برد و به ملت هند هم‏ دستور می‏دهد كه اگر می‏خواهيد از چنگال استعمار رهائی پيدا كنيد بايد زاهد باشيد ، يعنی يك زندگی ساده پيشه كن تا بتوانی آزاد شوی بعد كه آزاد شدی‏ ، اگر می‏خواهی زندگيت را پر تجمل بكنی ، بكن ولی تا خودت را از قيودی‏ كه خودت برای خودت ساخته ای آزاد نكرده ای ، نمی‏توانی آزاد شوی اين نوع‏ ديگر زهد است كه فلسفه آن آزادی و آزادگی است



زهد و مقتضيات زمان



يك مسئله ديگر هست ، اين را هم از نظر اسلامی برايتان تشريح كنم ،

http://shiaupload.ir/images/i4c7usjn05a5yrivuv6.gifhttp://shiaupload.ir/images/i4c7usjn05a5yrivuv6.gifhttp://shiaupload.ir/images/i4c7usjn05a5yrivuv6.gifhttp://shiaupload.ir/images/i4c7usjn05a5yrivuv6.gifhttp://shiaupload.ir/images/i4c7usjn05a5yrivuv6.gifhttp://shiaupload.ir/images/i4c7usjn05a5yrivuv6.gifhttp://shiaupload.ir/images/i4c7usjn05a5yrivuv6.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:14
و آن زهدی است كه به اقتضای زمان است يعنی زمانها فرق می‏كنند ، در يك زمان برای انسان وظيفه است كه زاهدانه زندگی كند و در يك زمان‏ ديگر نه ، مثال : ما اگر در زندگی پيغمبر اكرم صلی الله عليه وآله وسلم و حضرت امير عليه السلام مطالعه كنيم می‏بينيم زندگی آنها با زندگی ائمه بعد مثلا امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام اندكی تفاوت دارد يعنی‏ زندگی پيغمبر اكرم صلی الله عليه وآله وسلم و اميرالمؤمنين عليه السلام‏ ساده تر و زاهدانه تر است از زندگی مثلا امام باقر عليه السلام و امام‏ صادق عليه السلام و امام موسی بن جعفر عليه السلام و امام رضا عليه السلام و و اگر بد است پس چرا تو می‏پوشی ؟

http://img37.picoodle.com/img/img37/5/11/25/f_flower403m_56dceab.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:14
آنها گفتند بلی ما همين را می‏گوئيم ، حضرت فرمودند شما شرايط زمان را درك نمی‏كنيد ، از نظر اسلام لباس فاخر پوشيدن گناه نيست از نظر اسلام خدا نعمتهای دنيا را برای استفاده بشر خلق‏ كرده است ، خدا اين نعمتها را خلق نكرده است كه ما آنها را دور بريزيم‏ خلق كرده كه ما از اين نعمتها استفاده كنيم ، ولی گاهی شرايط ايجاب‏ می‏كند كه ما بخاطر فلسفه خاصی از نعمتهای دنيا صرف نظر كنيم ، يكی از آن‏ فلسفه ها اين است كه در يك زمان ممكن است شرايط زندگی عموم مردم سخت‏ و مشكل باشد ، به اصطلاح در جامعه ای باشيم كه وضع اقتصادی آن خوب نيست‏ ، اگر ما در چنين جامعه ای قرار بگيريم ، اگر امكانات شخصی ما هم اجازه‏ بدهد كه از يك زندگی عالی بهره مند شويم ، نبايد بهره مند شويم برای‏ اينكه اگر بهره مند شويم با برادران خود و انسانها ديگر همدردی و همدلی‏ نكرده ايم ولی يك وقت در شريطی زندگی می‏كنيم كه وضع عموم مردم خوب‏ است در چنين وقتی دليل ندارد كه ما از لباس خوب چشم بپوشيم
بعد فرمود پيغمبر اكرم صلی الله عليه وآله وسلم و علی عليه السلام در شرايط و زمانی زندگی می‏كردند كه وضع اقتصادی مردم بد بود پيغمبر در مدينه‏ ای زندگی می‏كند كه در آن گروهی از مردم ، اصحاب صفه هستند كه بسيار تهيدست و فقيرند و مدينه در حال جنگ است كشوری كه با كشور ديگری يا شهری كه با شهر ديگر می‏جنگد ، خواه ناخواه در مضيقه اقتصادی قرار می‏گيرد خصوصا اگر قحطی و خشكسالی هم پيش آيد ، و مدينه گاهی در چنين شرايطی‏ قرار می‏گرفت ، آن وقت نتيجه اين شده بود كه گاهی اصحاب صفه يعنی عده ای از اصحاب پيغمبر كه از بلاد غربت‏ آمده بودند و پيغمبر اكرم صلی الله عليه وآله وسلم ابتدا آنها را در مسجد و بعد در كنار مسجد جاده ای بود ، آنقدر در سختی و فقر به سر می‏بردند كه‏ لباس نداشتند تا بيايند در مسجد و در جماعت شركت كنند ، و گاهی يك‏ لباس در ميان آنها مبادله می‏شد ، يعنی يكی می‏پوشيد و نماز می‏خواند و بعد ديگری از آن برای نماز خواندن استفاده می‏كرد در چنين شرايطی هيچ وقت‏ برای يك مؤمن صحيح نيست كه ولو از مال خودش ، لباس فاخر بپوشد

http://shiaupload.ir/images/uh1tr84pjq7tloamrh5.gifhttp://shiaupload.ir/images/4208xjvsoawbthfhrvyf.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:14
در چنين شرايطی است كه وقتی پيغمبر اكرم صلی الله عليه وآله وسلم به‏ خانه دخترش زهرا وارد می‏شود و می‏بيند كه او يك دستبند نقره در دست‏ دارد و پرده الوانی را از در آويخته است ، به علامت اعتراض برمی‏گردد حضرت زهرا عليه السلام كه از خلق و خوی پدر بزرگوارش آگاه بود ، فورا دستبند را از دست خود درآورد و پرده ای را هم از در كند و ضمن فرستادن‏ آنها خدمت پدر بزرگوارش ، گفت پدرم را سلام برسانيد و بگوئيد اينها را دخترت فرستاده است ، در هر راه كه خودتان صلاح می‏دانيد مصرف فرمائيد پيغمبر اكرم صلی الله عليه وآله وسلم فورا دستور می‏دهد از همان پارچه‏ پرده چند پيراهن يا شلوار برای اصحاب صفه درست كنند وقتی كه شرايط چنين‏ است وظيفه ، چيز ديگری است

http://i16.tinypic.com/42s8syd.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/48783/1_269.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:15
حضرت صادق عليه السلام به معترضين فرمود : من الان در شرايطی كه پيغمبر صلی الله عليه وآله وسلم زندگی می‏كرد ، زندگی نمی‏كنم من اگر در شرايط جدم‏ پيغمبر صلی الله عليه وآله وسلم زندگی می‏كردم ، مثل او بودم و پيغمبر صلی‏ الله عليه وآله وسلم هم اگر در زمان من زندگی می‏كرد كه وضع عموم مردم‏ خوب شده مؤمن می‏برد و آن لذتی كه از آن يارب يا رب گفتن ها می‏برد را هيچ وقت‏ يك آدم عياش كه در كاباره ها می‏گردد ، احساس نمی‏كند لذت آن نماز شب‏ خوان خيلی عميق تر ، نيرومندتر و نشاط بخش تر است ولی اگر ما خودمان را غرق در لذات مادی دنيا كنيم ، مثلا سر شب بنشينيم دور هم و شروع كنيم به‏ گفتن و خنديدن و فرضا غيبت هم نكنيم كه حرام است ، صرفا شوخيهای مباح‏ بكنيم ، و بعد هم سفره را پهن كنيم و آنقدر بخوريم كه به قول طلبه ها حتی‏ اذا بلغ العمامة به عمامه برسد ، نفس كشيدن بر ايمان دشوار شود ، فكر و مزاج خودمان را خسته كنيم و بعد مثل يك مرده بيفتيم در رختخواب ، آيا در اين صورت توفيق پيدا می‏كنيم كه سحر از دو ساعت مانده به طلوع صبح بلند شويم و بعد ، از عمق روح خودمان‏ يا رب يارب بگوييم ؟ اساسا بيدار نمی‏شويم و اگر هم بيدار شويم درست‏ مثل مستی كه چند جام شراب خورده است ، تلو تلو می‏خوريم

http://images.bigoo.ws/content/glitter/dividers/dividers_89.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:15
پس اگر انسان بخواهد لذتهای معنوی و الهی را در اين دنيا درك كند ، چاره ای ندارد جز اينكه از لذتهای مادی و جسمانی كسر بكند علی عليه السلام‏ ، سحر كه بلند می‏شد ، حال عجيبی داشت ، وقتی نگاهش به آسمان پرستاره‏ خدا می‏افتاد ، چنين می‏خواند : « ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف‏ الليل و النهار لايات لاولی الالباب الذين يذكرون الله قياما و قعودا و علی جنوبهم و يتفكرون فی خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار »( 1 ) . به خدا قسم لذتی كه يك مرد با ايمان‏ در آن وقت شب كه بلند می‏شود و چشمش می‏افتد به آسمان پرستاره و اين چند آيه قرآن را كه صدای هستی است و از قلب وجود برخاسته است ، می‏خواند و با هستی همصدا می‏شود ، احساس می‏كند ، برابر است با يك عمر لذت مادی‏ در اين دنيا يك چنين آدمی نمی‏تواند مثل ما زندگی كند ، نمی‏تواند سر سفره‏ شام بنشيند و در حالی كه ظهر غذاهای سنگين ، انواع گوشتها ، روغنهای‏ حيوانی و نباتی ، انواع شيرينيها و انواع محرك اشتهاها خورده است ، تازه مقداری سوپ بخورد تا اشتهايش تحريك بشود اين روح ، خود به خود می‏ميرد ، اين آدم نمی‏تواند در نيمه های شب بلند شود و اگر هم بلند شود ، نمی‏تواند از عبادت لذت ببرد

پاورقی :

1 - سوره آل عمران آيه . 190


http://pennyparker2.com/image358.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:15
لهذا كسانی كه چنين توفيقاتی داشته اند و ما چنين اشخاصی را ديده ايم ، به لذتهای مادی ای كه ما دل بسته ايم هيچ اعتنا ندارند چه مانعی دارد كه‏ من ذكر خيری از پدر بزرگوار خودم بكنم از وقتی كه يادم می‏آيد ( حداقل از چهل سال پيش ) من می‏ديدم اين مرد بزرگ و شريف هيچ وقت نمی‏گذاشت و نمی‏گذارد كه وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تأخير بيفتد شام را سرشب می‏خورد و سه ساعت از شب گذشته می‏خوابد و حداقل دو ساعت به طلوع‏ صبح مانده و در شبهای جمعه از سه ساعت به طلوع صبح مانده بيدار می‏شود ، و حداقل قرآنی كه تلاوت می‏كند يك جزء است و با چه فراغت و آرامشی نماز شب می‏خواند حالا تقريبا صدسال از عمرش می‏گذرد و هيچ وقت من نمی‏بينم كه‏ يك خواب ناآرام داشته باشد و همان لذت معنوی است كه اين چنين نگهش‏ داشته يك شب نيست كه پدر و مادرش را دعا نكند يك نامادری داشته كه‏ به او خيلی ارادتمند است و ميگويد كه او خيلی به من محبت كرده است ، شبی نيست كه او را دعا نكند يك شب نيست كه تمام خويشاوندان و ذيحقان‏ و بستگان دور و نزديكش را ياد نكند اينها دل را زنده می‏كند آدمی كه‏ بخواهد از چنين لذتی بهره مند شود ، ناچار از لذتهای مادی تخفيف می‏دهد تا به آن لذت عميق تر الهی معنوی برسد



زهد عارف از نظر بوعلی سينا



بوعلی سينا می‏گويد : زهد عارف با زهد غير عارف فرق می‏كند می‏گويد : زهد العارف رياضة لهممه وقواه المتوهمة والمتخيلة ، جمله های بعدش يادم نيست ولی مضمونش اين است : رياضت و زهد يك عارف عبارت است از ورزش دادن و آماده كردن قوای‏ توهم و تخيل و حسی خودش ، برای اينكه آن موقعی كه می‏خواهد آئينه روح‏ خودش را در مقابل ملكوت بگيرد ، آنها ثقيل و مانع نباشند ، تا بتواند رو به خدا بايستد اين هم يك فلسفه زهد است

http://content.sweetim.com/sim/cpie/emoticons/0002025D.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:15
http://pennyparker2.com/image50.gifhttp://shiaupload.ir/images/h61hvi23v0okj8a74m3.gifhttp://pennyparker2.com/image50.gif

حالا زهد با اين فلسفه ها كه ذكر كردم ، آيا زهد زنده است يا زهد مرده‏ ؟ آن كسی كه زاهد است برای اينكه می‏خواهد ايثار بكند ، آن كسی كه زهد می‏ورزد برای اينكه می‏خواهد همدردی كرده باشد ، آن كسی كه زهد می‏ورزد برای‏ اينكه می‏بيند سطح زندگی اجتماعی پائين است يا برای اينكه می‏خواهد سبكبار و سبكبال و آزاد مرد در اجتماع باشد آن كسی كه زهد می‏ورزد برای اينكه‏ می‏خواهد روح انسانيش آزاد باشد و بتواند با خدا خودش مناجات كند آيا چنين زهدی انسان را زنده تر می‏كند يا مرده تر ؟ البته زنده تر می‏كند زهد علی‏بن ابيطالب عليه السلام بر همين اساسها بود و به همين دليل زنده ترين‏ و جنبنده ترين مرد دنيا بود علی عليه السلام زاهد بود و به حكم اينكه زاهد بود شجاع بود ، شجاعت روحی داشت
علی عليه السلام به حكم آنكه زاهد بود ، عادل بود و به حكم اينكه زاهد بود ، عارف بود او زاهدی بود كه در عين اينكه زاهد بود رهبر اجتماع‏ خودش بود

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:16
پس اين زاهدهائی كه می‏بينيم مظهر زهدشان فقط اين است كه با كسی حرف‏ نزنند ، بكار كسی كار نداشته باشند ، سكوت كنند ، از اين كنار بيايند و از آن كنار بروند ، عبايشان را سرشان بكشند و با كسی حرف‏ نزنند ، زهد اينها زهد مرده است و زهد اسلام نيست اسلام از چنين زهدها و چنين زاهدها بيزار است




http://tehranpic.net/images/0gqmprw6gk6n76remvdn.gif

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:16
http://www.eteghadat.com/Files/user2/Mahdi.jpg

عهد آسمانى
21-10-2010, 19:17
http://akhawat.islamway.com/forum/uploads/post-42354-1217688980.jpg