PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آنچه میتوانیم از پینوکیو بیاموزیم . . .



ملکوت* گامی تارهایی *
27-10-2010, 14:17
انچه مي‌توانيم از پينوكيو بياموزيم




http://www.niksalehi.com/soc/khabar/100869765117.jpg
















آدم شدن با اكسير پاكي و كودكي
داستان «پينوكيو» نوشته كارلو كولودي، اگر نگوييم بهترين، دست‌كم يكي از بهترين داستان‌هاي كودك جهان است و اگر نگوييم مناسب‌ترين، دست‌كم يكي از مناسب‌ترين داستان‌هايي است كه قابليت تبديل‌شدن به انيميشن براي مخاطب خردسال را داراست. ماندگاري اين داستان را در توجه زيادي كه به آن شده و مي‌شود و با نسخه‌هاي مختلفي كه براساس آن ساخته شده و هنوز هم ساخته مي‌شود مي‌توان دريافت. كمپاني والت ديسني هم كه پيشتاز ساخت انيميشن براي كودكان است اين داستان را در قالب يك فيلم سينمايي پويانمايي به كارگرداني هاميلتون لاسكي و بن شارپستين در سال 1940 ارائه كرده كه شايد به لحاظ ساختاري از بهترين‌هاي اين شركت نباشد اما به لحاظ مضموني بي‌شك از معدود انيميشن‌هاي ساخته شده در اين شركت معتبر است كه به‌طور كامل در راستاي ارتقاء تربيتي مخاطب خردسال نقش ايفا مي‌كند.
در سال 2002 هم روايتي غيرانيميشن از اين داستان ماندگار توسط كمپاني ميراماكس عرضه شده كه محصول مشترك ايتاليا، فرانسه، آمريكا و آلمان است و بازيگر و كارگردان آن سازنده فيلم تحسين شده «زندگي زيباست» يعني روبرتو بنيني است. اما آن پينوكيوي كارتوني كه سابقه ذهني ما از شخصيت پينوكيو، پدر ژپتو، پري مهربان، گربه‌نره، روباه مكار و... بيشتر با آن مناسبت دارد و شكل و شمايل بهتري هم نسبت به پينوكيوي والت ديسني داراست سريالي است 52 قسمتي محصول 1976 ژاپن، آلمان غربي، استراليا و سوئيس به كارگرداني شيجيو كوشي و هيروشي سايتو كه به‌طور مفصل داستان مولودي را به تصوير كشيده است. پينوكيو داستاني براي هميشه و همه‌جاست و نه فقط نوشتن درباره آن كاري تكراري و بي‌مناسبت نيست بلكه دوباره‌سازي آن نيز با وجود نسخه‌هاي مختلف موجود از آن در تاريخ سينماي انيميشن و غيرانيميشن جهان خالي از لطف و فايده نيست. مواردي هم كه فيلمسازي قصد داشته به مضمون اين داستان بپردازد اما مستقيما به بازسازي اين اثر اقدام ننمايد در قالب آرايه هنري «تضيمن» كه ما در سينما آن را با نام «ارجاع» مي‌شناسيم به مضمون اين داستان پرداخته است. از جمله فيلم «هوش مصنوعي» اسپيلبرگ كه مضمون كلي آن همان ايده «آدم شدن يك عروسك» است كه در همين راستا اسپيلبرگ در فيلم خود صراحتاً به داستان پينوكيو و شخصيت پري مهربان اشاره مستقيم مي‌نمايد.
از آنجا كه نسخه سريالي انيميشن پينوكيو، هم كامل‌تر از ديگر نمونه‌هاست و هم از جوانب بسياري خوش‌ساخت‌تر، هنرمندانه‌تر و ارزشمندتر از آنها؛ و نيز از آنجا كه اين نمونه بخصوص با سابقه ذهني مخاطب ايراني بيشتر همخواني دارد، ما در اينجا اگرچه مركز توجهمان اساساً محتواي داستان پينوكيو است نه ساختار آن، اما وقتي از داستان، موقعيت‌ها و شخصيت‌هايش ذكري مي‌كنيم همين انيميشن بخصوص را مدنظر داريم و همان چهره‌هاي كارتوني آشنايي را كه نه فقط در رسانه ملي بلكه در كتاب‌هاي داستاني تصويرمحور كودكان هم به وفور آن را ديده‌ايم و از كودكي با آن انس گرفته‌ايم.
در انيميشن «پينوكيو» ما هيچ جا عشقي كه شائبه جنسي در آن وجود داشته باشد يا به عبارت ديگر عشقي كه بزرگسالانه باشد نه كودكانه، نمي‌بينيم. مثل انيميشن‌هاي «آناستازيا»، «سيندرلا» و غيره رقص و آواز و بوسه عاشقانه هم نداريم. تمركز اثر بر زيبايي‌هاي ظاهري دخترانه يا پسرانه و زرق و برق‌هاي اشرافي و شاهزادگي هم نيست. قرار هم نيست شخصيتي اگر فقير است آخرش با شاهزاده‌اي ازدواج كند و از اين راه به اصطلاح خوشبخت شود. در پينوكيو همه‌چيز بدون استثنا كودكانه است و پاك و روحاني و بخصوص ساده و بي‌آلايش. در پينوكيو فقر مادي ريشه در بداقبالي ذاتي و به دنبالش بي‌عدالتي حاكم بر نظام هستي و دورافتادگي از چشم مبدأ وجود و در نتيجه فراموش‌شدگي ندارد. بلكه مستقيما ريشه در فقر فرهنگي دارد و فقر اخلاقي و تربيتي. از اين گذشته در داستان پينوكيو فقر به خودي خود مذموم شمرده نمي‌شود بلكه آن فقري كه ريشه‌اش لذت‌طلبي، عدم قناعت، فرار از كار و تلاش و زحمت و همچنين فرار از درس و مدرسه و دانش و به طور كلي رذايل اخلاقي و شخصيتي باشد تنها آن فقر است كه ملازم با تيره‌بختي است و الا پينوكيو همين‌كه تغيير كند، مدرسه برود و براي كمك به پدر ژپتو زحمت بكشد و كار كند و از تن‌آسايي دست بردارد و در يك كلمه «خطا نكند» شايسته انسان واقعي شدن است و مي‌تواند به معناي واقعي خوشبخت باشد. نيازي نيست از آسمان برايش پول نازل شود يا ثروتمندي سر راهش قرار گيرد و به زندگي او و پدرش سر و سامان اقتصادي بدهد يا اين‌كه وقتي بزرگ شد شاهزاده‌اي پيدا شود و با او ازدواج كند تا او از اين طريق مثلاً خوشبخت و سعادتمند شود. اگرچه تغيير وجودي او به‌خودي خود شرايط زندگي او و پدر ژپتو را عوض مي‌كند و آن‌ها را از فقر مادي مي‌رهاند اما اين تنها پاداشي است براي او و زحماتش نه اين‌كه هدف و غايت كار و تلاش پينوكيو بوده باشد.
پدر ژپتو ژاكتش را مي‌فروشد و تن خود را با سوز و سرماي زمستان در رنج و تعب مي‌اندازد تا براي پينوكيو كتاب بخرد و او بتواند درس بخواند و سواد بياموزد يعني اين‌كه فقر فرهنگي در نظر او بدتر از فقر و نداري مادي است اما پينوكيو اين كتاب را به قيمت ارزاني مي‌فروشد تا با پول آن بليت بخرد و تئاتر عروسكي ببيند. يعني درست در مقابل موضع پدر، او خوشگذراني را به دارايي فرهنگي ترجيح مي‌دهد. وقتي هم كه چند سكه طلا به صورت بادآورده نصيبش شده باز در راستاي همان خوشگذراني و تن‌آسايي طمع مي‌كند و مي‌خواهد از سكه‌هايش درخت طلا بروياند. بعد از آشنايي با آن دوست ناباب هم وسوسه سرزمين جادويي -كه در آن جز تفريح و لذت چيزي نيست او را مي‌فريبد و از درس و مدرسه و كار و تلاش بازش مي‌دارد. جايي كه در آن نه درس و مشق است نه كار و زحمت و رنج بلكه فقط لذت و سرگرمي و بازي است. جايي كه بچه‌ها در آنجا «خر» مي‌شوند! همين‌ خطاهاست كه پينوكيو را دم به دم وادار به تحمل تاوان‌هاي سختي مي‌كند كه در واقع آثار وضعي همان اعمال نادرست است. بدين‌سان داستان پينوكيو داستان حركت دائم در مسير كمال فرهنگي و تربيتي است كه البته اين مسير آكنده‌ است از موانع بازدارنده و وساوس شيطاني كه رهايي از آنها نيازمند عزم و اراده جدي و تلاش و تكاپوي درخور است.
پينوكيو دروغ مي‌گويد حال آن‌كه نبايد بگويد. بايد درس بخواند اما از مدرسه گريزان است چون به قول خودش كاري كه سختي در آن باشد را دوست ندارد براي همين هم از خوردن داروي تلخ پري مهربان سر?باز مي‌زند تا اين‌كه نتيجه اين نافرماني كه مرگ است را پيش چشم مي‌بيند و تنها آن موقع از لجبازي دست مي‌كشد. پينوكيو گوش به حرف بزرگ‌ترش نمي‌دهد و هر طور خودش مي‌خواهد رفتار مي‌كند حال آن‌كه اين همان ويژگي رفتاري دوست ناباب‌اش لئوناردو است كه سرانجام به هلاكت او مي‌انجامد. در يك كلام، پينوكيو گرايش به تنبلي و تن‌آسايي و خوشگذراني دارد و از تحمل سختي و رنج فراري است در حالي كه هيچ‌وقت نابرده رنج گنج ميسر نمي‌شود. اينها همه موانع رشد و تكامل شخصيتي پينوكيو است كه براي آدم واقعي شدن بايد با آنها مقابله كند و با غلبه بر آنها بتواند همان بچه خوبي بشود كه پري مهربان مي‌گفت. او اگرچه فعلا بچه بدي است، بازيگوش و لجباز و نافرمان است و دائماً اشتباه مي‌كند اما به گفته پري، قلب پاك و مهرباني دارد و همين ويژگي اصلي است كه باعث شده پري به سر به راه شدن او اميدوار باشد و از او مأيوس نشود.
پينوكيو نمادي است از همه بچه‌هايي كه به اقتضاي كودكي، هم ارزش‌هاي بي‌بديل سازنده در وجودشان است و هم گرايش‌هاي نادرست ويرانگر. همه‌ چيز بستگي دارد به اين‌كه در اين مواجهه كدام‌يك از اين دو وجه دروني بر ديگري غلبه پيدا مي‌كند. اگر بدي‌ها غلبه كند در نتيجه‌اش كودكي انساني و واقعي مثل لئوناردو خر مي‌شود و به شكل دردناكي در اوج پشيماني و حسرت مي‌ميرد؛ و اگر خوبي‌ها غلبه كند عروسكي چوبي مثل پينوكيو يك انسان واقعي مي‌شود و به پاداش زحماتش، تولدي دوباره مي‌يابد.
و بالاخره اين‌كه پينوكيو داستاني است يكسره در اثبات اين مهم كه كودكان بيشتر از همه در معرض تغيير و تبديل‌اند. اگر درست هدايت نشوند هم به خود آسيب مي‌رسانند هم به ديگران و اگر رشد يابند و وجودشان با نيكي‌ها عجين شود قادرند جهاني را دگرگون كنند. به قول پدر ژپتو بچه‌ها كه تغيير كنند و خوب بشوند اين قدرت را دارند كه همه چيز را تغيير بدهند.





گردآوری : گروه اینترنتی نیک صالحی (http://www.niksalehi.com/)