PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فرزدق صحابه حماسه ساز امام سجاد



ملکوت* گامی تارهایی *
08-11-2010, 19:40
يكى از گوياترين نشانه هاى عظمت اجتماعى امام سجاد (عليه السلام ) قصيده معروف فرزدق ((متولد 110 هجرى )) مى باشد.
در روزگارى كه شعر از قوي ترين ابزارها تبليغى به شمار مى آمد و ستايشى در قالب شعر مى توانست شخصيتى را به دورترين قبايل ، به نيكى و ارزش ‍ بشناساند و هجوى مى توانست قبيله اى را به بدنامى و بى آبرويى بكشاند و ايشان را وادار به مهاجرت سازد، فرزدق با سرودن قصيده اش ، حماسه اى جاودان پديد آورد.
آنچه شعر فرزدق را از مرز مديحه سرايى تا اوج حماسه اى انقلابى پيش ‍ برده ، شرايطى است كه فرزدق ، شعر خود را در آن شرايط انشاد كرده است .
در روزگارى كه شاعران به ندرت مى توانستند از خشم دستگاه اموى بيمناك نباشند و كم بودند كسانى كه بتوانند دل از عطاها و هداياى خليفه بپوشند، فرزدق از خطرها نهراسيد و دل از عطاى خليفه بريد تا رضاى خداوند را در اظهار محبت و ارادت به خاندان رسالت جستجو كند و به دست آورد.
فرزدق شعرش را در پستوى خانه اش نسرود و در گمنامى و بى نشانى آن را منتشر نساخت ! بلكه در برابر چشمان خشم آلود هشام - كه در آن روز برادر خليفه و از مقرّبترين عناصر حكومتى و نزديكترين شخص به وليدبن عبدالملك به شمار مى آمد - و در منظر انبوه حج گزارانى كه از جاى جاى خطه اسلام گرد آمده بودند، به ستايش از امام سجاد (عليه السلام ) پرداخت .
فرزق كه از نزديك ناظر اين گفتگوها بود، دانست هشام از سر حسادت و حق پوشى ، اظهار ناآشنايى مى كند و با خود گفت اكنون ، لحظه ايفاى رسالت و گاهِ حق گويى است .

ستايش فرزدق از امام سجاد (عليه السلام ) در آن شرايط و در آن محيط كه بزرگترين مجتمع اسلامى و مهم ترين پايگاه دينى به شمار مى آمد، ستايشى ساده و بى پيامد نبود، زيرا مدح على (عليه السلام ) و خاندان وى در ذهن مردم ارتباطى ناگسستنى با رد و طرد غاصبان خلافت داشت .
ستودن بارزترين چهره علوى - امام سجاد (عليه السلام ) - به معناى رويارويى صريح با تمامى امويان و مروانيان شناخته مى شد، چرا كه اين دو جريان هميشه ستيزى بى امان داشته اند و ناهمسازى آنان بركسى مخفى نبود.
فرزدق زمانى شعر خود را با طنين گرمش انشاد كرده كه هشام با تكبر و غرور در حلقه ياران و هوادارانش گام در خانه خدا نهاده تا طواف كند. حج گزاران انبوه بودند و بى توجه به حضور هشام ! هشام خواست ((استلام حجر)) كند اما ازدهام جمعيت مانع شد و او باناكامى به كنارى رفت و با همراهانش به نظاره طواف كنندگان خانه خدا نشست .
در اين هنگام شخصى با جامه ها و هيئتى مردمى اما با چهره اى جذاب و هيبتى معنوى به جمع طواف گزاران پيوست و چون به حجر نزديك شد و خواست استلام حجر كند، مردم احترامش كردند، راه گشودند و او بآسانى استلام حجر كرد.
همراهان هشام با ديدن آن منظره به شگفت آمدند و از هشام پرسيدند: آن شخصى كه مردم برايش راه گشودند و احترامش كردند كيست ؟ هشام كه احساس حقارت و كوچكى مى كرد، چنين وانمود كه او را نمى شناسد!
فرزق كه از نزديك ناظر اين گفتگوها بود، دانست هشام از سر حسادت و حق پوشى ، اظهار ناآشنايى مى كند و با خود گفت اكنون ، لحظه ايفاى رسالت و گاهِ حق گويى است .
فرزدق قدم پيش نهاد و جايى ايستاد كه صدايش را هر چه بيشتر بشنوند و گفت : اى هشام - اى فرزند عبدالملك و اى برادر خليفه -! اگر تو آن شخص را نمى شناسى ، من او را خوب مى شناسم . گوش فرا ده تا وى را به تو معرفى كنم.
درياى عطوفت و احساسات فرزدق به جوش آمده بود. واژه هاى عشق و محبتش به خاندان على چونان امواج دريا به حركت در آمده و به شيوه شاعرانِ پرتوان عرب ، شعرى بالبداهه در وصف امام سجاد انشاد كرد.
امواج صدايش در مسجد الحرام پيچيد و تاءثيرى عميق بر روح و جان مردمان نهاد. جان مردم را پروريد و روح هشام را چون خرقه اى پوسيده دريد!
واژه هاى عشق و محبتش به خاندان على چونان امواج دريا به حركت در آمده و به شيوه شاعرانِ پرتوان عرب ، شعرى بالبداهه در وصف امام سجاد انشاد كرد.

نگاهى اجمالى به شخصيت فرزدق

فرزدق ، كنيه اش ((ابوفراس )) و پدرش ((غالب صمصعه مجاشعى )) و مادر وى لبنه ، دختر قرظة ين ظبية است . در سال 38 هجرى تولد يافت و به سال 100 هجرى در بصره چشم از جهان فرو بست .
متن قصيده فرزدق


هذا الذى تعرف البطحاء وطاءته***والبيت يعرفه والحل والحرم


هذا ابن خير عباد الله كلهم *** هذا التقى النقى الطاهر العلم


هذا ابن فاطمة ان كنت جاهله***بجده اءنبياء الله قد ختموا


وليس قولك من هذا بضائره***العرب تعرف من اءنكرت والعجم


كلتايديه غياث عم نفعهما***تستو كفان و لا يعروهما عدم


سهل الخليقة لاتخشى بوادره***يزينه اثنان حسن الخلق والشيم


حمال انفال اءقوام اذا افتدحوا***حلو الشمائل تحلو عنده نعم


ما قال لاقط الا فى تشهده***لولا التشهد كانت لاءه نعم


عم البرية بالاحسان فانقشعت***عنها الغياهب والاملاق والعدم


اذا راءته قريش قال قائلها***الى مكارم هذا ينتهى الكرم


يغضى حياء و يغضى من مهابته***فمايكلم الا حين يبتسم


بكفه خيزران ريحه عبق***من كف اءروع فى عرنينه شمم


يكاد يمسكه عرفان راحتة***ركن الحطيم اذا ماجاء يستلم


الله شرفه قدما و عظمه***جرى بذاك له فى لوحه القلم


اى الخلائق ليست فى رقابهم***لاولية هذا اءوله نعم


من يشكرالله يشكر اءولية ذا***فالدين من بيت هذا ناله الامم


يتمى الى ذروة الدين التى فصرت***عنها الاكف و عن ادركها القد


من جده دان فضل الانبياء له***وفضل اءمته دانت له الامم


مشتقه من رسول الله نبعته***طابت مغارسه و الخيم والشيم


ينشق ثوب الدجى عن نور غرته*** كالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم


من معضر حبهم دين و بعضعهم***كفر و قربهم منجى و معتصم


مقدم بعد ذكرالله ذكرهم***فى كل بدء و مختوم به الكلم


ان عد اءهل التقى كانوا اءئمتهم***اءوقيل من خير اءهل الارض قيل هم


لا يستطيع جواد بعد جودهم ***ولا يدانيهم قوم و ان كرموا


هم الغيوث اذاما اءزمة اءزمت***والاسد اءسد الشرى والباءس محتدم


لاينقص العسر بسطا من اءكفهم***سيان ذلك ان اثرواءوان عدموا


يستدفع الشرو البلوى بحبهم***ويسترب به الاحسان والنعم
پيامد هاى قصيده فرزدق

با آنچه تاريخ از روش و منش خلفا ثبت كرده ، بديهى است كه فرزدق با بيان اين سخنان كوبنده و صريح ، خويش را براى رويارويى با هر شكنجه و آزار و انتقال از سوى هشام بن عبدالملك آماده كرده بود!
مامقانى به نقل از كتاب خرائج و جرائح مى نويسد:
فرزدق پس از انشاد اين قصيده ، مدت ها زندانى شده و به فرمان هشام محكوم به مرگ گرديد.
فرزدق شرايط دشوار خود را به امام على الحسين (عليه السلام ) رسانيد و آن حضرت براى نجات و رهايى او دعاكرد.
فرزدق پس از آزادى به حضور امام سجاد (عليه السلام ) رسيد و از وضع نابسامان اقتصادى خود شكايت كرد و گفت : خليفه تمام حقوق پيشين او را قطع كرده است . حضرت پرسيد: حقوق دريافتى تو در سال چه اندازه اى بوده است ؟ فرزدق ، مقدارى را اظهار داشت . امام (عليه السلام ) به اندازه چهل سال او، هزينه زندگيش را تاءمين كرد و فرمود: اگر مى دانستم كه به بيش از اين نيازدارى به تو مى بخشيدم . فرزدق ، هديه امام را دريافت كرد و پس از همان مدت ، بدرود حيات گفت .
انگيزه فرزدق

بسيارى از شاعرانى كه به ستايش يا مذمت شخصيت هاى اجتماعى - سياسى عصر خود پرداخته اند، انگيزه آنان را يا چشم داشت هاى مادى تشكيل مى داده است و يا نگراني ها و تهديدهايى كه از سوى عوامل قدرتمند، متوجه آنان بوده است . ولى اين موضوع شامل شاعران دربارى و زورپرستان و زرجويان است و نه شاعرانى كه با بيان فكر و عقيده خويش به تبليغ ارزشهاى الهى و حمايت از عدالت اجتماعى و انتقاد از استبداد و جباريت حاكمان و خلفا مى پرداخته اند.
فرزدق چگونه مى تواند به چشم داشت امور مادى و دنيايى ، به توصيف امام سجاد (عليه السلام ) پرداخته باشد، با اين كه خود را رويارويى كينه عميق هشام قرار مى دهد!

هر چند امام سجاد (عليه السلام ) زندگى آينده فرزدق را تاءمين كرد اما نبايد از نظر دور داشت كه فرزدق ، اصولا براى دريافت صله و مزد و پاداش دنيوى قصيده ياد شده را نسروده است .
كشى ((متولد 340 هجرى )) ضمن ستايش از فرزدق و بيان اخلاص وى در مسير اهل بيت (عليه السلام ) مى گويد: دليل اخلاص او همين بس كه امام سجاد (عليه السلام ) دوازده هزار دينار به عنوان صله براى او فرستاد ولى فرزدق قبول نكرد و به امام پيغام داد: من آن قصيده را براى صله نگفته ام و جز رضاى خداوند متعالى ، چيزى نخواسته ام .
امام سجاد (عليه السلام ) براى او دعا كرد و فرمود: عمل تو مورد رضاى خداست ولى ما خاندان وقتى چيزى را به كسى بخشيديم ، از او باز پس ‍ نمى گيريم . فرزدق در پى اين فرمايش ، و به خاطر رعايت اين ادب ، هديه حضرت را پذيرفت .
البته ميان اين نقل - كه فرزدق ابتدا صله را نپذيرفت - و ميان نقلى كه - حاكى از شكايت فرزدق از وضع مالى خويش مى باشد - منافاتى نيست . زيرا ممكن است نقل نخست مربوط به قصيده هايى بوده كه فرزدق قبل از قصيده معروفش براى اهل بيت سروده است ، ولى اظهار نياز زمانى صورت گرفته ، كه فرزدق از سوى هشام در تنگناى زندگى گرفتار آمده است .
احتمال ديگر اين است كه هر دو نقل مربوط به يك مرحله باشد. به اين گونه كه فرزدق مشكل مالى خود را با امام در ميان گذرانده است ، اما نه براى دريافت صله و مالى بدون عوض ، بلكه براى گرفتن راهنمايى و يا مساعده . و زمانى كه امام سجاد (عليه السلام )، آن همه صله را به او مى بخشد، او اظهار داشته كه منظورش از گزارش وضع خود، هرگز دريافت صله نبوده است و آن را نمى پذيرد. اما امام (عليه السلام ) وى را براى پذيرش آن بخشش متقاعد مى سازد.
حماسه فرزدق ، ثبت در ديوان ادب

قصيده فرزدق ، آن چنان در منابع تاريخى و ادبى تثبيت شده است كه جاى هر گونه ابهام را زدوده و آن را از نهان شدن در غبار گمنامى و فراموشى ، ايمن داشته است .
عبدالرحمن جامى از شاعران پارسى گوى قرن هشتم هجرى ((817 - 897 هجرى )) كه در زمره مفسران و فقيهان و عارفان و اديبان عصر خويش جاى داشته است ، قصيده فرزدق و نيز عكس العمل دستگاه خلافت را در برابر وى به نظم در آورده است و اين خود مى نماياند كه بازتاب و تاءثير حماسه فرزدق در محافل علمى و ادبى ، هماره مثبت و نيرومند بوده است .



ملکوت