PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سفير عشق ۩ ۞ ۩ ويژه نامه شهادت مسلم بن عقيل۩ ۞ ۩



فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
13-11-2010, 02:46
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_b_054_1.pnghttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_qv0hr575dvpmujzlm58o.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_f_5yvvgnm_c970d6f.gif
ويژه نامه شهادت مسلم بن عقيل
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_f_5yvvgnm_c970d6f.gif

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/48740420245502549293.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
13-11-2010, 02:47
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/39213262318212028103.jpg

مرحبا مسلم كه هست از رفعت آن گردون جناب
خسرو لب تشنگان را ابن عم و نايب مناب




گر چه در ملك شهادت نيست شاهى جز حسين
ليك شد حصن شهادت را ز مسلم فتح باب

سعى مسلم داد بر اسلام رونق تا به حشر
بر روان او سلام مسلمين از شيخ و شاب

صورت او چون حسين و سيرت او چون حسن
در مروت مصطفى و در فتوت بوتراب

روز هيجا چون كشيدى تيغ بران از غلاف
گفتى از ابر سيه گشتى درخشان آفتاب

كوفيان كردند از وى دورى و نبود عجب
روبهان را باشد اندر دل ز شيران اضطراب

ميهمان خويش را كشتند بى جرم و گناه
باد بر آن ميزبانان لعنت حق بى حساب

داشت جاى آن كه از بهر پسر عمش حسين
با زبان حال بنويسد كه اى عالى جناب

سوى اين بى آبرو مردم ميا ترسم ز كين
بر تو و بر اهل بيت مضطرت بندند آب

زين سفر بگذر كه ترسم اكبرت گردد شهيد
وز غم گيسوى او ليلا شود بى صبر و تاب

زين سفر بگذر كه ترسم دست و پاى قاسمت
گاه دامادى شود در كربلا از خون خضاب

زين سفر بگذر كه ترسم حنجر اصغر شود
پر ز خون از تير اعدا چون دل زار رباب

زين سفر بگذر كه مى ترسم شوند از كين اسير
آل پيغمبر به دست فرقه دور از ثواب

زين سفر بگذر كه ترسم عابدينت را برند
با غل و زنجير نالان جانب شام خراب

زين سفر بگذر كه مى ترسم يزيد دون زند
چوب خيزران بر لب لعل تو در بزم شراب

از جفاى كوفى و شامى مگو ديگر صغير
ز آتش نظم تو جان خلق عالم شد كباب

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/15349747587719585400.gif
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/15349747587719585400.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
14-11-2010, 15:31
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_71645489545152666095.jpghttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_01226247421219907923.jpg


مرا خون جگر از دیده مانند سحاب آید
بیادم هر زمان از مسلم عالی جناب آید


ندیده کس غریبی همچو مسلم بی کس و یاور
به حال غربتش از دیده خون همچون سحاب آید


شنیدم نامه ها از کوفه شد سوی حسین ارسال
که مارا کس نشاید غیر تو مالک رقاب آید


همه اشجار سبز خرم وانهارها جاری
بیا کز مقدمت رحمت به ما هر شیخ و شاب آید


حسین بن علی بر کوفیان بنوشت منشوری
که اینک سویتان مسلم مرا تایب متاب آید


به امیدی به سوی کوفه مسلم رهسپر گردید
ولی غافل که اورا درد و رنج بی حساب آید


به او دادند اول کوفیان دست وفاداری
که یاری تو مارا فرض از راه صواب آید


رقم بنمود مسلم نامه ای بر سبط پیغمبر
که اکنون سی هزارت جان نثاران در رکاب آید


بگو باد صبا بر زاده ی زهرا میا کوفه
که از هر سو به سویت محنت و رنج و مصاب آید


به من عهد و وفا بستند و بشکستند در آخر
مرا زین بی وفایی شکوه در روز حساب آید


خدا را ای پسر عم کن حذر از حیله ی کوفی
مبادا موکبت را سوی این شهر خراب آید


میاور همرهت اهل و عیال دل فکارت را
که آنها را یکایک بسته بر باز و طناب آید


میاور نوجوانان و عزیزان را در این کشور
که شیران وغا در پنجه ی مشتی کلاب آید


بود(ثابت)به هر صبح و مساء مدحت سرای تو
بیاد غربتت گاهی درآتش گه در آب آید



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_75309250581225698486.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
14-11-2010, 21:03
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/3_moslem.jpg

نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*
14-11-2010, 23:24
http://aftabir.com/articles/religion/religion/images/814035a4b100fb477d4feaa7335ae4ab.jpg

شهادت عبدالله بن مسلم بن عقيل

محمد بن ابوطالب فرموده اول كسي كه از اهل بيت امام حسين عليه السلام به مبارزت بيرون شد عبدالله بن مسلم بود و رجز مي‌خواند و مي‌فرمود:

وَفِقْيَه بادُوا عَلي دين النَّبِيّ
لكِنْ خِيارٌ وَ كِرامُ النَّسَبِ
اَلْيَوْمَ اَلْثي مُسْلِماً وَ هُوَاَبي
لَيْسُوا بِقَوْمٍ عُرِفُوا بِالْكَذِبِ
مِنْ هاشِمِ السّاداتِ اَهْل النَّسَب.

پس كارزار كرد و نود و هشت نفر را در سه حمله به درك فرستاد، پس عمرو بن صبي او را شهيد كرد. رحمه الله عليه.
ابوالفرج گفته كه مادرش رقيه دختر اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام بوده، و شيخ مفيد و طبري روايت كرده‌اند كه عمرو بن صبيح تيري به جانب عبدالله انداخت و عبدالله دست خود را سپر پيشاني خود كرد آن تير آمد و كف او را بر پيشاني او اندوخت، عبدالله نتوانست دست خود را حركت دهد پس ملعوني ديگر نيزه بر قلب مباركش زد و او را شهيد كرد.
ابن اثير گفته كه فرستاد مختار جمعي را براي گرفتن زيد بن رقاد، و ابن زيد مي‌گفت كه من جواني از اهل بيت امام حسين عليه السلام را كه نامش عبدالله بن مسلم را تيري زدم در حاليكه دستش بر پيشانيش بود وقتي او را تير زدم شنيدم كه گفت خدايا اين جماعت ما را قليل و ذليل شمردند خدايا بكش ايشان را همچنان كه كشتند ايشان ما را، پس تير ديگري به او زده شد پس من رفتم نزد او ديدم او را كه مرده است تير خود را بر دل او زده بودم از دل او بيرون كشيدم و خواستم آن تير را كه بر پيشانيش جاي كرده بود بيرون آورم. بيرون نمي‌آمد. وَلَمْ اَزَلْ اَتَضَنَّضُ الأخَر عَنْ جَبْهَتِهِ حَتّي اَخَذْتُهُ وَ بَقِيَ النَّصْل پس پيوسته او را حركت دادم تا بيرون آوردم چون نگاه كردم ديدم پيكان تير در پيشانيش مانده و تير از ميان پيكان بيرون آمده. بالجمله اصحاب مختار به جهت گرفتن او آمدند، زيد بن رقاد با شمشير به سوي ايشان بيرون آمد، ابن كامل كه رئيس لشكر مختار بود لشكر را گفت كه او را نيزه و شمشير نزنيد بلكه او را تيرباران و سنگ باران نمائيد، پس چندان تير و سنگ بر او زدند كه بر زمين افتاد پس بدن نحسش را آتش زدند در حالي كه زنده بود و نمرده بود.
و بعضي از مورخين گفته‌اند كه بعد از شهادت عبدالله بن مسلم آل ابوطالب جملگي به لشكر حمله آوردند، جناب سيدالشهداء عليه السلام كه چنين ديد ايشان را صيحه زد و فرمود: صَبْراً عَلَي الْمَوتِ يابَني عمومتي.
هنوز از ميدان برنگشته بودند كه از بين ايشان محمد بن مسلم به زمين افتاد و كشته شد. رضوان الله عليه، و قاتل او ابومرهم ازدي و لقيط بن اياس جهني بود.

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_2057398jhl6f0a9fq1.gif

خادمه زینب کبری(س)
14-11-2010, 23:56
http://www.shiaupload.ir/images/14284311353232607029.jpg



خاندان مسلم بن عقیل از دیدگاه پیامبر علیه السلام
سیدتقی قاضوی

عقیل پدر بزرگوار مسلم و برادر حضرت علی علیه السلام بود. روزی امیرالمؤمنین علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: «یا رسول اللّه ! آیا عقیل را دوست داری؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به خدا قسم آری، او را دو چندان دوست دارم؛ خودش را و پدرش ابی طالب را و فرزندش (مسلم) که در راه محبت فرزندت (امام حسین علیه السلام ) شهید می شود. مؤمنین برای او می گریند و ملائکه مقرب برای او صلوات می فرستند.

مسلم در جنگ صفین

مسلم بن عقیل از یاران حضرت علی علیه السلام و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام بود و با رقیه دختر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ازدواج کرد. وی فردی شجاع، متواضع و عاشق خاندان اهل بیت علیهماالسلام بود و در جنگ صفین، حضوری فعال داشت؛ به طوری که یکی از بزرگان می نویسد: شأن و عظمت مسلم بن عقیل قابل توصیف نیست. او در یکی از مهمترین جنگ ها در سمت راست سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داشت.

مسلم از اهل بیت علیه السلام است

روزها یکی پس از دیگری سپری می شد. مردم کوفه با اشتیاق، هر روز نامه های فراوانی برای امام حسین علیه السلام می نوشتند و اعلام می کردند که ما آماده حکومت عدل شما هستیم. امام در پاسخ به نامه های آنان چنین نوشتند: «برادرم، پسرعمویم و مورد اعتمادم از اهل بیتم را به سوی شما می فرستم تا راستی سخن شما آشکار شود و...». امام حسین علیه السلام با این سخن، مسلم را در زمره اهل بیتِ خود قرار داد و با انتخاب او برای سفر به کوفه، سعادت ابدی و بهشت خداوندی را نصیب او گردانید.

پیک امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام در پاسخ کوفیان در دعوت از آن حضرت نامه ای نوشت و به مسلم داد. وی نامه را گرفت و به کوفه آمد. اهل کوفه از نامه امام علیه السلام و آمدن مسلم شاد شدند و او را در خانه مختاربن ابن عبیدهِ ثقفی جای دادند. مردم به دیدن مسلم می آمدند و هنگامی که وارد می شدند، مسلم نامه امام را می خواند و آن ها اشک شوق می ریختند و با او بیعت می کردند.

سفارش امام به مسلم

امام حسین علیه السلام هنگامی که مسلم را مأمور کرد تا به کوفه برود، به او سفارش کرد که در کوفه، به خانه معتمد و موثق ترین شخص برود. او نیز وقتی وارد کوفه شد، به خانه مختاربن ابی عبیدثقفی رفت. مختار فردی شجاع، با تقوا، خردمند و سخاوتمند بود؛ از این رو ارتباط و نفوذ مسلم بن عقیل با مردم آسانتر گردید.

رسالت پنهان

هنگامی که مسلم بن عقیل وارد کوفه شد. مردم مطلع گردیدند و مخفیانه با او رابطه برقرار نمودند. هرروز بر شمار بیعت کنندگان افزوده می شد تا آنجا که در مدت چند روز، تعداد آن ها بالغ بر چندین هزار نفر گردید. پس از آن، تبلیغ مخفیانه، خود به خود آشکار شد و مسلم زمینه را برای حضور امام علیه السلام آماده دید و برای امام نوشت که به کوفه بیاید.

عبیداللّه بن زیاد و فرمانداری کوفه

کوفه از شهرهای مهم آن زمان بود که برای نظام حکومتی، اهمیت فراوانی داشت. بر همین اساس، وقتی خبر ورود و تبلیغ مسلم بن عقیل منتشر و به گوش یزید رسید، چاره ای اندیشید تا شعله های قیام مردم کوفه را خاموش نماید. از این رو، فردی بی رحم و جنایتکار چون عبیداللّه بن زیاد را برای این کار شایسته دید و او را به فرمانداری کوفه گمارد.

نیرنگ عبیداللّه بن زیاد

یزیدبن معاویه، حکم فرمانداری کوفه را به ابن زیاد داد و او را به کوفه فرستاد. ابن زیاد با حیله ای که به کار برد، مردم کوفه را غافلگیر کرد و شب هنگام وارد کوفه شد؛ در حالی که چهره خود را پوشانده بود. مردم گمان کردند حسین بن علی علیه السلام است و اطراف او را احاطه کرده و به او خوش آمد گفتند؛ اما زمانی که فهمیدند عبیداللّه بن زیاد است، متفرق شدند. عبیداللّه با استفاده از این حربه، به راحتی وارد شهر و قصر حکومتی شد.

مردمان سست پیمان

عبیداللّه بن زیاد والی جدید کوفه به منبر رفت و از فرجام مخالفت با یزید سخن گفت. اهل کوفه از تهدید ابن زیاد بر جان خود ترسیدند و ارتباط خود با مسلم را کم و یا به کلی قطع کردند. سست ایمانی مردمان کوفه و بی وفایی آنان، به عهد و پیمانشان، تا ابد در ذهن بیدار تاریخ به یادگار خواهد ماند.

میهمان هانی

وقتی خبر ورود عبیداللّه بن زیاد و سخنرانی او به گوش مسلم رسید، از خانه مختاربن ابی عبیدثقفی خارج شد و به خانه هانی بن عروه رفت. تا این زمان، نزدیک هجده هزار نفر با او بیعت کرده بودند. از این رو، برای امام چنین نوشت: همانا فرستاده به خانواده اش دروغ نمی گوید، هجده هزار نفر از اهالی کوفه با من بیعت کرده اند. وقتی نامه ام به دستت رسید، با عجله به سوی ما بیا. مردم همگی با شمایند و میلی به فرزندان معاویه ندارند.
ارسال این نامه، بیست وهفت شب، قبل از شهادت مسلم بوده است.

http://www.shiaupload.ir/images/55902883899655688336.gif

خادمه زینب کبری(س)
15-11-2010, 00:02
http://www.shiaupload.ir/images/51307604837761739781.jpg





از کوفه پیک‌ها می‌رسد، نامه‌نگاران دعوت نامه می‌نویسند و هر روز خورجین‌هایی تازه می‌آورند.


می‌نویسند: بیا که شمشیرهای قیام از نیام برآوریم ودر رکاب تو جان‌فشانی کنیم. طومارهایی رسیده است که امضای خون دارد. بعید است در کوفه کسی باشد که نامه ننگاشته باشد. دهمین روز ماه رمضان و انبوهی از نامه‌ها که همه نوشته‌اند: العجل، ثُم العجل و السلام. امام تو را خوانده است، مسلم. می‌گویند سفیر کوفه باید باشی. مسلم، چه عزیزی که امین حسین می‌شوی. امین پسر امین الله.
پانزده رمضان است امام نامه را به دستت می‌سپارد. دستانت را می‌فشارد و می‌گوید: ای پسر عمو، صلاح همین است که رهسپار کوفه شوی و ببینی رأی و اندیشه‌ی مردم چگونه است. به دستور امام نامه را می‌خوانی، اینک برادرم و پسر عمویم مسلم بن عقیل را که درستی و راستی و صداقت با اوست رهسپار کوفه کرده‌ام. اگر بنویسد آماده‌اید به زودی آهنگ دیارتان خواهم کرد.
امروز اول ذی‌القعده است. به کوفه رسیده‌ای. انبوه انبوه مردم به استقبالت آمده‌اند. خوش آمدی مسلم، خوش آمدی پیک خجسته و سفیر پسر پیامبر! منزل مختار ثقفی پایگاه و محل استقرار توست. مردم دسته دسته با تو بیعت می کنند.
جاسوسان کوفه برای یزید نامه می نویسند که: اگر به کوفه نیازت هست مردی نیرومند فرست که فرمان تو را به انجام رساند زیراحاکم کوفه، نعمان بن بشیر، مردی ناتوان است.
یزید خشمگین و آشفته با مشورت سرجون غلام و کاتب معاویه، عبیدالله زیاد را که حاکم بصره است به حکمرانی کوفه برمی‌گزیند.
عبیدالله پس ازورود به کوفه در مسجد خطبه می‌خواند ترس و وحشت بر قلب‌ها نشسته است سران قبایل را جمع می‌کند و می‌گوید سرِ هر سر دسته‌ای که سرکشان را در قبیله‌ی خود نگه دارد بر در خانه‌اش آویخته می‌شود.
شهر مشوش است. چشم ها را اعتمادی نیست در خانه‌ی مختار نباید ماند؛ شب هنگام به خانه‌ی هانی بن عروه می‌روی.
بیست هزار تن دیگر بار با تو بیعت می‌کنند. نگران غدر و فریبی. پیمان می‌گیری که خیانت نکنند.
عبیدالله برای عیادت شریک بن اعور، همراه مورد اعتمادش، به منزل هانی می‌آید. شریک به تو توصیه می‌کند که در گوشه‌ای پنهان شوی و عبیدالله را از پای درآوری. می‌پذیری، اما در هنگام عمل به این دلیل که صاحب خانه خوش ندارد در خانه‌اش خونی ریخته شود و پیامبر فرموده است مؤمن کسی را غافلگیر نمی‌کند از کشتن عبیدالله سرباز می‌زنی.
چهاردهم ذی القعده است که نامه می‌نویسی و حسین را به کوفه می‌خوانی و امروز نخستین روز ماه ذی الحجه است و تو از حسین بی خبری.
عبیدالله، هانی را به دارالاماره خوانده است. خبر می‌آوردند که عبیدالله فهمیده است که تو در خانه‌ی هانی پنهان شده‌ای و از هانی خواسته است تا تو راتحویل او دهد.
عبیدالله در مسجد کوفه سخن می‌گوید و مردم را تهدید می‌کند و تو قیام می‌کنی و شعار می‌دهی، یا منصور امِت امِت و عبیدالله فریاد می زند: یا خیل الله اِرکبی
هیچ کس پاسخش نمی‌گوید. عبیدالله است و سی نگهبان و بیست تن از اشراف و تو هستی با چهار هزار تن گرد آمده در مسجد و بازار.
باب نیرنگ باز می‌شود، و همه تهدید می‌شوند که از تیغ لشکر شام در امان نخواهند بود مگر این‌که زیر پرچم امان قرار گیرند.
مسلم، تا فتح دارالاماره چیزی نمانده است اما چه سود که تهدیدها کارگر می‌افتد. زنان به هراس و گریه‌کنان می‌آیند و همسرانشان را می‌خوانند که برویم.
اینک دوشنبه هفتم ذی‌الحجه است. فردا یوم الترویه است و تو در جمعی کم‌تر از پانصد تن در خشک‌سالی ایمان ایستاده‌ای.
صداها هولناک‌تر برمی‌خیزند که امیرعبیدالله گفته است هر کس تا شب بماند بهره‌ی فرزندانش از بیت‌المال قطع خواهد شد. به مسجد می‌روی. هیچ کس نیست. برمی‌گردی همراهانت را شماره می‌کنی. کم از صد نفرند. شگفتا چه شده است. اذان می‌گویی. تنها سی تن مانده‌اند. نماز مغرب تمام می‌شود به سجده می‌روی و برمی‌خیزی و واپس می‌نگری ده تن مانده‌اند. از مسجد بیرون می‌روی هنوز ده تن با تواند. به خم کوچه می‌رسی، دیگر بار می‌نگری. ده تن رفته‌اند. تنهای تنها گام می‌زنی. هیچ کس نیست تا حتی راه را به تو نشان دهد، حتی سایه‌ای به همسایگی تو در کوچه همپا و همراه نیست. کنار دیوار بر سکویی می‌نشینی. دری گشوده می‌شود. زنی نگران سر می کشد.
-کیستی غریبه؟
-سلام مادر آبی هست تا رمقی بیابم.
زن برایت آب می‌آورد و از تو می‌خواهد بروی و تو خود را معرفی می‌کنی و می‌گویی که من مسلمم. طوعه تو را به اندرون خانه‌اش می‌برد و تو غریبانه مشغول نماز عشا می‌شوی و انبوه نمازگزارانی که به امامت تو مغرب به پا کرده بودند، فریضه‌ی عشا را به امامت عبیدالله بر پا می‌کنند.
بلال، فرزند طوعه از مسجد کوفه برمی‌گردد و پی به حضور تو در خانه می‌برد. مسلم، این آخرین شب حضور تو در کوفه مکر و خدعه است. به صبح می‌رسی. از نماز صبح فارغ می‌شوی کوچه پر است از مأموران عبیدالله و بلال در خانه نیست. زره می‌پوشی و شمشیر به کف از خانه بیرون می‌زنی، سه بار می جنگی و انبوه حمله‌وران را عقب می‌رانی.
زیر باران سنگ و چوب و آتش ایستاده‌ای. ناگهان، سنگینی تیغ را بر لبانت حس می‌کنی. نیزه‌ای از پشت بر کمرت می‌نشیند. می‌افتی و برمی‌خیزی. محمد اشعث امان می‌دهد و تو می‌پذیری. دستگیرت می‌کنند و به دارالاماره‌ات می‌برند. چهارشنبه نهم ذی‌الحجه است. حسین تو در راه است و تو بر پشت بام قصر کوفه، دو رکعت نماز می‌خوانی. فردا عید قربان است و تو پیشاهنگ قربانیان، شمشیر بکر بالا می‌رود. ضربه را می‌نوازد. انالله و انا الیه راجعون
سرت، نخستین هدیه کوفه به شام است و تنت از پشت بام در میان بازار کفّاشان رها می‌شود. فردا پیکر تو را وارونه بر دار خواهند کرد.



http://www.shiaupload.ir/images/24587639749973084869.gif

شكوه انتظار
15-11-2010, 02:22
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_68252944863236484556.jpg

چگونگی شهادت حضرت مسلم

کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری‏» سپردند، کسی که در درگیریها از ناحیه سر و شانه با شمشیر مسلم‏ بن عقیل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره‏» ببرد و گردنش را بزند و پیکرش را بر زمین اندازد.
مسلم را به بالای دارالاماره می ‏بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می ‏گفت، خدا را تسبیح می ‏کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود می ‏فرستاد و می ‏گفت: خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ‏ باز که دست از یاری ما کشیدند، حکم کن!
جمعیتی فراوان، بیرون کاخ، در انتظار فرجام این برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت‏ شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و... پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سروصدای زیادی به پا کردند.
http://www.shiaupload.ir/images/24587639749973084869.gif

شكوه انتظار
15-11-2010, 09:25
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_60915703934378800522.jpg
15رمضان:حركت مسلم بن عقیل(ع) به سوی كوفه

http://img.tebyan.net/big/1386/07/16485622681731337471127163214391227204.jpg
سال 60 هجری قمری: حركت مسلم بن عقیل(ع) به سوی كوفه

پس از آن كه اهالی كوفه، به ویژه شیعیان این شهر از حضور امام حسین(ع) در مكه معظمه و امتناع وی از بیعت با یزید بن معاویه باخبر شده و جنبش بزرگی در كوفه ایجاد نمودند و آن حضرت را با ارسال نامه های بی شمار به سوی خود دعوت كردند، امام حسین(ع) تصمیم گرفت دعوتشان را پذیرفته و با فرستادن نخستین نماینده خویش به سوی آنان، عملاً رهبری قیام بر ضد دستگاه جبار بنی امیه را بر عهده گیرد و از آن پس حكومت سراسر تباهی یزید را با یك جنبش بزرگ مردمی و مذهبی روبرو كند.
آن حضرت وضو گرفت و میان ركن و مقام در مسجدالحرام، دو ركعت نماز به جای آورد و پس از نیایش و راز و نیاز در درگاه احدیت، پسرعمویش مسلم بن عقیل را به حضور طلبید و او را از وضعیت كوفه باخبر گردانید و به وی فرمود كه می خواهد او را به عنوان نماینده خویش به كوفه بفرستد، تا قیام اهالی این شهر را سامان بخشد.(1)
مسلم بن عقیل(ع) با روحیه باز و نشاط بالا، درخواست امام(ع) را پذیرفت و برای این مأموریت خطیر اعلان آمادگی نمود.
آن گاه امام حسین(ع) نامه ای برای مردم كوفه نوشت و به مسلم بن عقیل(ع) سپرد تا برای اهالی كوفه قرائت كند. نامه امام(ع) به این قرار است: به نام خداوند بخشایندهّ مهربان. از حسین بن علی(ع) به جامعه مؤمنین و مسلمین. اما بعد، هانی و سعید آخرین فرستادگانتان، نامه های شما را به من تسلیم نمودند. من از مضمون نامه های شما آگاه شدم. نوشته اید: ما امامی نداریم، به سوی ما بیا شاید خداوند به وسیله تو ما را هدایت فرماید.
من برادرم و پسرعمویم و شخصیت مورد وثوق و مورد اعتماد از میان خاندانم، یعنی مسلم بن عقیل را به سوی شما می فرستم. اگر او برای من بنویسد كه نظر اكثریت شما، به ویژه فرزانگان و مردان شایسته و شاخص شما مطابق با نامه هایی است كه به من نوشته اید، به سوی شما خواهم آمد، انشاءالله. به جان خودم سوگند یاد می كنم كه امام بر حق تنها كسی است كه بر اساس كتاب خدا حكومت كند و در جامعه به داد رفتار نماید و حق را پذیرا باشد و خود را بر انجام دستورات دین ملزم و متعهد بداند. والسلام.(2)
امام حسین(ع) به مسلم بن عقیل(ع) سفارش های لازم را نمود و وی را با آخرین نامه رسانان؛ یعین قیس بن مسهر صیداوی، عماره بن عبدالله سلولی، عبدالله بن شداد و عبدالرحمن شداد، در تاریخ 15 رمضان سال 60 قمری به سوی كوفه اعزام نمود.(3)
گفتنی است كه مسلم بن عقیل، برادرزاده و داماد امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) است و با دخترش رقیه ازدواج كرد. وی از مردان دلیر بنی هاشم، اهل علم و دارای بینش وسیع سیاسی و مذهبی و پیرو خالص ولایت و امامت بود.
مسلم بن عقیل(ع) از مكه معظمه به مدینه منوره رفت و در آن جا با خانواده اش خداحافظی نمود و به همراه دو فرزندش و دو راهنما از طایفه بنی قیس، از بی راهه حركت كرد تا هم زودتر به مقصد برسد و هم از چشم نگهبانان حكومتی و راهبان ها در امان بماند.(4)
http://www.shiaupload.ir/images/24587639749973084869.gif


پی نوشت ها:
1- وقایع عاشورا (سید محمد تقی مقدم)، ص 199
2- الارشاد (شیخ مفید)، ص 380؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج1، ص 303
3- الارشاد، ص 381؛ منتهی الآمال، ج1، ص 303 و ص 306؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 35؛ وقایع عاشوار، ص 201
4- الارشاد، ص 381؛ منتهی الآمال، ج1، ص 306؛ وقایع عاشوار، ص 201

خادمه زینب کبری(س)
15-11-2010, 15:02
http://www.shiaupload.ir/images/39523804428152606919.jpg


قهرمان‌ عشق‌ در چاه‌ بلا افتاده‌ است‌
كار مسلم‌ وای‌ دست‌ اشقیا افتاده‌ است.


اشك‌ جاری‌ بر رخش‌ شرح‌ غمی‌ پنهان‌ دهد
گوشة‌ غربت‌ به‌ یاد كربلا افتاده‌ است‌.


باغ‌ شد مرداب‌ و گلها نیزه‌ و شمشیر شد
قاصد كرب‌ و بلایی‌ از نوا افتاده‌ است‌.


سر، سر پیمان‌ گذارش‌ روی‌ دار افتاده‌ است‌
دل‌ سر و كارش‌ به‌ خلقی‌ بی‌ وفا افتاده‌ است‌.


آه‌ گلچینان‌ كه‌ از هر بام‌ با سنگش‌ زنند
این‌ گل‌ طوباست‌ از شاخه‌ جدا افتاده‌ است.‌


دست‌ مهمان‌ بستن‌ و با كام‌ عطشان‌ كشتنش
‌ از كجا در كوفه‌ این‌ رسم‌ خطا افتاده‌ است.


نامه‌های‌ دعوت‌ كوفه‌ بجز نیرنگ‌ نیست‌
بد مرامی‌، بد دلی‌ در كوفه‌ جا افتاده‌ است‌.


كار دلهاشان‌ به‌ نیرنگ‌ و نفاق افتاده‌ است‌
كار لبهاشان‌ به‌ لعن‌ و ناسزا افتاده‌ است‌.


چشم‌هاشان‌ خائن‌ و آئینه‌ ناپاكی‌ است‌
وای‌ از چشمی‌ كه‌ از شرم‌ و حیا افتاده‌ است‌.


بگذر از كوفه‌ نبینی‌ تا به‌ روی‌ غنچه‌ها
رد پا از پنجه‌ نا آشنا افتاده‌ است‌.





http://www.shiaupload.ir/images/17416109634446975830.gif
http://sheikhshaban.mihanblog.com/extrapage/4

شكوه انتظار
15-11-2010, 17:15
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_96462991325288142880.jpg
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
سر مسلم را از تن جدا كردند؛
آن هم پيش چشم انبوه مسلمانان! اسلامشان را چه سود؟!
بردگان در شكل مالك، نه رنج بردگى مى‏فهمند و نه شيرينى مالكيت. نه از اين گريزانند و نه به آن راغب. از دست پيكرهاى بى روح و ارواح بى پيكر چه كارى ساخته بود؟! براى بيداران خفته و حاضران غايب از صحنه، چه عذرها كه متصور نيست؟!
پيكر پاك مسلم را از بالاى قصر ستم، به زير انداختند؛ اما قرن‏هاست كه چون پرچمى سرخ، بر بام آزادگى در اهتزاز است. مسلم سند مظلوميتى است كه هميشه معتبر است.
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
15-11-2010, 18:44
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:jvbe1lov71nkVM:http://www.saffinatulnajat.org/images/1.jpg&t=1

آنان که به مسلم اقتدا می کردند
آنان که حسین را صدا می کردند
من در عجبم ،چرا سر مسلم را
از پیکر، بی رمق جدا می کردند

http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
15-11-2010, 18:45
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_78989718388743134827.jpg

نرگس منتظر
15-11-2010, 22:13
parandehparandeh2
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_60915703934378800522.jpg


http://www.shiaupload.ir/images/24587639749973084869.gif



شهید تشنه

هنگامی که مسلم را اسیر و وارد قصر دارالاماره کردند، تشنگی بر او غلبه کرده و توان ایستادن نداشت.
اشاره ای کرد و آب طلبید. ابتدا ممانعت کردند، ولی بعد ظرفی آب به او دادند.
هنگامی که خواست، آب بنوشد، ظرف از خون چهره او پر شد.
آن گاه فرمود: «اگر مقدور بود، از این آب می نوشیدم. معلوم است که این آب قسمت من نیست ».
سپس تشنه به بالای قصر برده شد و گردن بر لب تیغ جلاد نهاد.
مسلم بن عقیل سفیر امام حسین علیه السلام چون مولای خود، با لب تشنه شهید شد.

http://www.shiaupload.ir/images/24587639749973084869.gif


parandehparandeh2

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
16-11-2010, 00:51
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

مظلومى آل مرتضى پيدا شد



در كوفه دوباره محشرى بر پا شد



مهمان غريب كوفه را دريابيد



زيرا كه اسير فتنه اعدا شد

http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

شكوه انتظار
16-11-2010, 01:41
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_36106373448201043535.jpg
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_2660570e7kxuo5fe0.gif
http://www.aviny.com/Voice/images/ejra_01.gif (http://www.aviny.com/Voice/Marsieh/hazrat_moslem/karimi_04.mp3)

http://www.aviny.com/Voice/images/ejra_01.gif (http://www.aviny.com/Voice/Marsieh/hazrat_moslem/karimi_03.mp3)

http://www.aviny.com/Voice/images/ejra_01.gif (http://www.aviny.com/Voice/Marsieh/hazrat_moslem/karimi_02.mp3)

http://www.aviny.com/Voice/images/ejra_01.gif (http://www.aviny.com/Voice/Marsieh/hazrat_moslem/taheri_01.mp3)
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_2660570e7kxuo5fe0.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
16-11-2010, 02:15
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_68252944863236484556.jpg

شكوه انتظار
16-11-2010, 09:37
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_79585418761528427218.jpg
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_82484044896797310392.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
16-11-2010, 14:36
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_50141284102203902362.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-11-2011, 13:28
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_50141284102203902362.jpg

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-11-2011, 14:06
http://www.askdin.com/gallery/images/514/1_L_c40a9e7f-c23c-444b-bfad-6428aed3b340.jpg



قهرمان‌ عشق‌ در چاه‌ بلا افتاده‌ است‌
كار مسلم‌ وای‌ دست‌ اشقیا افتاده‌ است.

اشك‌ جاری‌ بر رخش‌ شرح‌ غمی‌ پنهان‌ دهد
گوشة‌ غربت‌ به‌ یاد كربلا افتاده‌ است‌.

خادمه زینب کبری(س)
05-11-2011, 14:08
مسلم بن عقیل؛ یار وفادار حسین علیه السلام
http://img.tebyan.net/big/1385/10/1831402541272461821431402181273818749144167102.jpg



از صداى سخن عشق، ندیدم خوشتر یادگارى که در این گنبد دوار بماند



وصال مسلم به ملکوت، او که در عرفه شهید شد تا دعاى عرفه مولى الکونین را تفسیر کند و حماسه مسلم بودن و تسلیم نشدن را بیافریند.
در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى علیه السلام که از سخت‌ترین دوره‌‏هاى تاریخ اسلام نسبت‏ به پیروان اهل‏بیت و طرفداران حق بود، «مسلم بن عقیل‏» با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مى‏شد. پس از شهادت امام مجتبى علیه السلام که امامت ‏به حسین ‏بن على علیهماالسلام رسید تا مرگ معاویه که یک دوره ده ساله بود؛ باز «مسلم بن عقیل‏» را در کنار امام حسین علیه السلام مى‏بینیم.


به یاد روح بزرگ انسان‌هاى خودساخته و پاکی که ایثارشان در راه خدا الهام بخش تعهد و فداکارى است. عظمت انسانى چهره‌‏هاى پرفروغ تاریخ خونبار ما چون «مسلم بن عقیل‏» و «هانی بن عروه»، اسوه همه کسانى است که در زندگى به هدف‌هایى والاتر از دنیا اعتقاد دارند و ارزش‌هاى متعالى را مى‏جویند. انسان‌هاى نمونه از نظر ایمان، اخلاق، شهامت، جوانمردى و استقامت، همیشه زینت تاریخ بوده و هستند.
«مسلم بن عقیل‏» یکى از این چهره‏‌هاست. شنیدن نام این انسان والا و سرباز فداکار راه حق، یاد آور همه خوبی‌ها، رشادت‌ها و جوانمردی‌هاست؛ و خواندن زندگینامه این سردار رشید اسلام، درس‌آموز و الهام‌بخش و سازنده است. حماسه مسلم‏ بن عقیل در کوفه، پیش درآمدى بر نهضت عظیم عاشورا بود؛ و خود مسلم، پیشاهنگ نهضت‏ سیدالشهدا علیه ‏السلام و سفیر انقلاب کربلا و پیش‌مرگ حماسه تاریخ‌ساز و جاویدان عاشورا بود.
درباره «مسلم بن عقیل‏» ، چه مى‏‌توان گفت، جز بیان صداقت و رشادت و ایمانش؟ و چه مى‌‏توان نوشت، جز فداکارى و حماسه و آزادگى‌‏اش، و چه مى‌‏توان شنید جز عمل به وظیفه و اطاعت از امام و جهاد در راه حق تا مرز شهادت. و «مسلم بن عقیل‏» کیست؟ تجسمى از ارزش‌هاى والاى مکتب؛ الگو و اسوه‌‏اى از یک جوانمرد سلحشور و انقلابى پاکباخته و دل به راه خدا داده و سر به راه دوست ‏سپرده و قدم در راه‏ حق نهاده و با شهادت به معراج قرب پروردگار رسیده است.


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_2660570e7kxuo5fe0.gif

خادمه زینب کبری(س)
05-11-2011, 14:14
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_36106373448201043535.jpg

مسلم‏ بن عقیل کیست؟
در میان جوانان برومند «بنى‌هاشم‏»، «مسلم بن عقیل‏»، فرزند عقیل یکى از چهره‌‏هاى تابناک و شخصیت‌هاى بارز، به شمار مى‏رفت. «عقیل‏» برادر حضرت على علیه السلام و دومین فرزند ابوطالب بود.
معاویه، پس از بیست ‏سال سلطنت استبدادى مُرد. یزید، پس از معاویه بر سر کار آمد و با تهدید و تطمیع بر اوضاع مسلط شد. مى‏خواست اباعبدالله الحسین علیه السلام را هم به بیعت وادار کند، که سیدالشهدا نپذیرفت و به طور مخفیانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدینه بیرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ایام حج در جهت آگاهانیدن مردم، بهره‌بردارى کند.

«مسلم بن عقیل‏»، برادرزاده امیرالمؤمنین و پسر عموى حسین‏ بن على بود. دودمانى که مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود و خاندانى که شخصیت انسانى و اسلامى «مسلم بن عقیل‏» در آن شکل گرفت، بهترین زمینه را براى تربیت و تکامل معنوى و حماسى مسلم فراهم کرد.
از آغاز کودکى، در میان جوانان بنى‏هاشم به خصوص در کنار امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) بزرگ شد و کمالات اخلاقى و بنیان ولایت و درس‌هاى حماسه و ایثار و شجاعت را به خوبى فرا گرفت. اجداد «مسلم بن عقیل‏» کسانى، چون «ابوطالب‏» و «فاطمه بنت اسد» بودند که در فرزندان خویش، شجاعت و ایمان و دلاورى را به ارث مى‏گذاشتند و «مسلم بن عقیل‏»، شاخه‏اى پربار از این اصل و تبار بود؛ و بنا به اصل وراثت، خصلت‌هاى برجسته را از نیاکان خود به ارث برده بود. به نقل مورخان، در زمان حکومت آن حضرت (بین سال‌هاى 36 تا 40 هجرى) از جانب آن امام، متصدى برخى از منصب‌هاى نظامى در لشگر بوده است، از جمله در جنگ صفین، وقتى که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) لشگر خود را صف آرایى مى‏کرد، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و عبدالله‏ بن جعفر و «مسلم بن عقیل‏» را بر جناح راست ‏سپاه، مامور کرد.

شناسنامه «مسلم بن عقیل‏» را، پیش از آن که از نیاکان و سرزمین و قبیله جستجو کنیم، باید در فکر، عمل و زندگانى‏اش بیابیم؛ این بهترین معرف «مسلم بن عقیل‏» است. «مسلم بن عقیل‏»، در دوران خلافت على علیه السلام در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس ‏از شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامت‏ دو فرزندش، حسنین (علیهماالسلام) تجسم پیدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را بر این آستان فدا کرد.
یزید براى حفظ سلطه و حاکمیت‏ بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن‏ زیاد» با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد. ماموریت ابن‏ زیاد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بن عقیل‏» را دستگیر کند و سپس او را محبوس یا تبعید کند، یا به قتل برساند.

در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى (علیه السلام) که از سخت‌ترین دوره‌‏هاى تاریخ اسلام نسبت‏ به پیروان اهل‏بیت و طرفداران حق بود، «مسلم بن عقیل‏» با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مى‏شد. پس از شهادت امام مجتبى (علیه السلام) که امامت ‏به حسین ‏بن على (علیهماالسلام) رسید تا مرگ معاویه که یک دوره ده ساله بود؛ باز «مسلم بن عقیل‏» را در کنار امام حسین (علیه‌السلام) مى‏بینیم. در این دوره بیست‏ ساله، یعنى از شهادت على علیه السلام تا حادثه کربلا بسیارى از کسان، یا مرعوب تهدیدها شدند یا مجذوب زر و سیم و فریفته دنیا و صحنه حق را رها کردند و یا به معاویه پیوستند و یا انزواى بى‏دردسر را برگزیدند، ولى آنان که قلبى سرشار از ایمان و دلى سوخته در راه حق داشتند و مسلمانى را در صبر و مقاومت و مبارزه در شرایط دشوار مى‏دانستند، امامان حق را تنها نگذاشتند و با زبان و مال و جان و فرزند، به فداکارى در راه خدا و جهاد فى سبیل الله پرداختند.



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_2660570e7kxuo5fe0.gif

خادمه زینب کبری(س)
05-11-2011, 14:16
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_60915703934378800522.jpg


ارزش و فضیلت پیروان حق در آن دوره، به خصوص وقتى آشکارتر مى‏شود که به شرایط دشوار دیندارى و حق‌‏پرستى در روزگار سلطه امویان آگاه باشیم. حضرت على علیه السلام از پیامبر اسلام حدیثى را در مدح «عقیل‏» نقل مى‏کند که آن حضرت فرمودند: «من او را (عقیل‏) به دو جهت دوست دارم: یکى، به خاطر خودش، و یکى هم به خاطر این که پدرش ابوطالب او را دوست مى‏داشت.» و در آخر، خطاب به على علیه السلام فرمود:
«فرزند او «مسلم بن عقیل‏» کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک مى‏ریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مى‏فرستند.»
معاویه، پس از بیست ‏سال سلطنت استبدادى مُرد. یزید، پس از معاویه بر سر کار آمد و با تهدید و تطمیع بر اوضاع مسلط شد. مى‏خواست اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را هم به بیعت وادار کند، که سیدالشهدا نپذیرفت و به طور مخفیانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدینه بیرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ایام حج در جهت آگاهانیدن مردم، بهره‌بردارى کند. سال شصت هجرى بود. اقامت چهار ماهه امام حسین علیه السلام در مکه و برخورد با مردم و تشکیل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگیزه و اهداف امام، از امتناع از بیعت‏ با یزید، آشنا کرد؛ به خصوص مردم کوفه از اقدام انقلابى امام حسین علیه السلام خوشحال و امیدوار شدند. مردم کوفه، خاطره حکومت چهار ساله علوى را به یاد داشتند و در این شهر، شخصیت‌هاى برجسته و چهره‌‏هاى درخشانى از مسلمانان متعهد و یاران اهل‌بیت ‏بودند. از این رو نامه‌ها و طومارهاى مفصلى با امضاى چهره‌هاى معروف شیعه در کوفه و بصره به امام حسین علیه السلام نوشتند، که تعداد این نامه‌ها به هزاران مى‏رسید. کوفیان، گروهى را هم به نمایندگى از طرف خود به سرکردگى «ابوعبدالله جدلى‏» به نزد آن حضرت فرستادند و نامه‌‏هایى همراه آنان ارسال کردند. در میان نامه‏ها و امضاها، نام شخصیت‌هاى بزرگى از کوفه همچون «شبث‏ بن ربعى‏» و «سلیمان‏ بن صرد» و «مسیب‏ بن نجبه‏» و ... به چشم مى‏خورد که از آن حضرت مى‏خواستند مردم را به بیعت‏ با خود دعوت کند و به کوفه بیاید و یزید را از خلافت‏ خلع کند.
امام، تصمیم گرفت در مقابل اصرار و دعوت‌هاى مکرر مردم کوفه، عکس ‏العمل نشان داده و اقدامى کند. براى ارزیابى دقیق اوضاع کوفه و میزان علاقه و استقبال مردم و تهیه مقدمات لازم و شناسایى و سازماندهى و تشکل نیروهاى انقلابى، ضرورى بود که کسى قبلا به کوفه رفته و این ماموریت را انجام دهد و گزارشى دقیق از وضعیت‏ شهر و مردم، به او بدهد.

حسین ‏بن على علیهماالسلام در یکى از منازل میان راه، خبر شهادت این سه یار وفادار خویش را شنید. شهادت «مسلم بن عقیل‏»، «هانى»‏ بن عروه و عبدالله یقطر، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون‏» و اشک در چشمانش حلقه زد. چندین بار، براى «مسلم بن عقیل‏» و «هانى» از خداوند رحمت طلبید و گفت: «خدایا براى ما و پیروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت ‏خویش جمع گردان، که تو بر هر چیز، توانایى!»

حضرت حسین‏ بن على (علیهماالسلام) مناسب‌ترین فرد براى این ماموریت محرمانه را «مسلم بن عقیل‏» دید، که هم آگاهى سیاسى و درایت کافى داشت، و هم تقوا و دیانت، و هم خویشاوند نزدیک امام بود. به نمایندگانى که از کوفه آمده بودند، فرمود: من، برادر و پسر عمویم «مسلم بن عقیل‏» را با شما به کوفه مى‏فرستم، اگر مردم با او بیعت کردند؛ من نیز خواهم آمد. این که امام از «مسلم بن عقیل‏» به عنوان «برادرم‏» و «فرد مورد اعتمادم‏» نام مى‏برد، میزان اعتبار و لیاقت و کفایت مسلم‏ بن عقیل را مى‏رساند. آنگاه «مسلم بن عقیل‏» را طلبید و به او فرمود: به کوفه مى‏روى، اگر دیدى که دل و زبان مردم یکى است و آنچنان که در این نامه‌ها نوشته‌اند متحدند و مى‏توان به وسیله آنان اقدامى کرد، نظر خودت را بر من بنویس و «مسلم بن عقیل‏» را وصیت و سفارش کرد، به این که:
پرهیزکار و با تقوا باش؛ نرمش و مهربانى به کار ببر؛ فعالیت‌هاى خود را پوشیده ‏دار؛ اگر مردم، یکدل و یک جان بودند و در میانشان اختلافى نبود، مرا خبر کن.

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_2660570e7kxuo5fe0.gif

خادمه زینب کبری(س)
05-11-2011, 14:19
http://img.tebyan.net/big/1385/10/221052318093143179234228151231913739127228.jpg


اعزام «مسلم بن عقیل‏» و فرستادن این پیام به کوفه، پاسخى به همه نامه‌ها و دعوت‌ها و طومارها بود. محتواى پیام امام، در این چند محور، خلاصه مى‏شود:
1 - تایید کامل از «مسلم بن عقیل‏» به عنوان برادر، پسر عمو و نماینده‏اى مورد اطمینان.
2 - محدوده مسؤولیت «مسلم بن عقیل‏» در کوفه نسبت‏ به ارزیابى وحدت کلمه و صداقت مردم.
3 - پاسخى به دعوت‌هاى مکرر، به عنوان اتمام حجت.
4 - درخواست از مردم براى حمایت و اطاعت از «مسلم بن عقیل.‏»
«مسلم بن عقیل‏» با گرفتن دو راهنما از مکه به سوى کوفه حرکت کرد. و اینک، «مسلم بن عقیل‏»، با شهرى رو به روست، حادثه‏ خیز و پر ماجرا و با گرایش‌هاى مختلف؛ شهرى با افکار گوناگون که اگر چه به ظاهر آرام است، اما آرامش قبل از طوفان را مى‏گذراند.
شیعیان، دسته دسته به خانه مختار مى‏آمدند و با «مسلم بن عقیل‏» دیدار و بیعت مى‏کردند و «مسلم بن عقیل‏» هم نامه امام حسین علیه السلام را خطاب به مؤمنان و مسلمانان کوفه براى هر جماعتى از آنان مى‏خواند.
روز به روز بر تعداد هواداران امام حسین علیه السلام که با نماینده‏اش «مسلم بن عقیل‏»، بیعت مى‏کردند افزوده مى‏شد تا این که پس از چند روز، به هزاران نفر مى‏رسید.
با وجود این همه بیعت‌گران‏ جان بر کف و انقلابی‌هاى آماده براى هرگونه فداکارى در راه حمایت ‏حسین (علیه السلام) و بر انداختن حکومت‏ یزید، «مسلم بن عقیل‏»، طى نامه‏اى اوضاع را به امام گزارش داد و با بیان شرایط و زمینه مساعد براى نهضت از امام خواست که به سوى کوفه بشتابد. اکنون «مسلم بن عقیل‏»، نگینى در میان حلقه انبوه یاران است حضورش مایه دلگرمى امیدواران است شکوه و هیبتى دارد، میان کوفیان جایى و محبوبیتى دارد، و هر شب، صحبت از جنگ است، سخن از شستشوى لکه‏‌هاى ذلت و ننگ است کلام از شور جانسوز حقیقت‌هاست، ز «رفتن‏»ها و «ماندن‏»‌هاست. ولى دوران آن کم بود و کم پایید، تمام شعله‌ها ناگه فرو خوابید ...
یزید براى حفظ سلطه و حاکمیت‏ بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن‏ زیاد» با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد. ماموریت ابن‏ زیاد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بن عقیل‏» را دستگیر کند و سپس او را محبوس یا تبعید کند، یا به قتل برساند.
مردمى که با «مسلم بن عقیل‏» بیعت کرده و در انتظار آمدن حسین بن على (علیهماالسلام) به کوفه بودند، با ورود ابن‏ زیاد به کوفه، وضعى دیگر پیدا کردند. فردا صبح که مردم براى نماز جماعت‏ به مسجد آمدند، ابن زیاد از دارالاماره بیرون آمد و در سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «... امیرالمؤمنین یزید، مرا فرمانرواى شهر و این مرز و بوم و حاکم بر شما و بیت‏‌المال قرار داده است و به من دستور داده که با ستمدیدگان، انصاف و با محرومان بخشش داشته باشم و به فرمانبرداران نیکى کنم و با متهمان به مخالفت و نافرمانى با شدت و با شمشیر و تازیانه رفتار کنم. پس هر کس باید بر خویش بترسد. راستى گفتارم هنگام عمل ‏روشن مى‏شود؛ به آن مرد هاشمى «مسلم بن عقیل‏» هم برسانید که از خشم و غضب من بترسد.»
از این پس، مجراى بسیارى از حوادث، دگرگون شد و اوضاع برگشت. ابن‏ زیاد، رؤساى قبایل و محله‌ها را طلبید و برایشان صحبت‌هاى تهدیدآمیز کرد و از آنان خواست که نام مخالفان یزید را به او گزارش دهند، وگرنه خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت.
حزب اموى، که مى‏رفت‏ بساطش نابود و برچیده گردد، دیگر بار جان گرفت و آن تهدیدها و تطمیع‏ها و فریبکاری‌ها و تبلیغ‌هاى دامنه‏دار، تاثیر خود را بخشید و والى جدید، توانست‏ با قدرت و قوت و با تمام امکانات جاسوسى و خبرگیرى و خبررسانى، جوى از وحشت و ارعاب را فراهم آورد. با دستگیری‌ها و خشونت‌ها و برخوردهاى تندى که انجام داد، بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت.

«مسلم بن عقیل‏»، در خانه «مختار» بود که صحنه حوادث به صورتى که یاد شد، پیش آمد. از آن جا که ابن ‏زیاد، براى سرکوبى انقلابی‌ها به دنبال رهبر این نهضت؛ یعنى «مسلم بن عقیل‏» مى‏گشت، «مسلم بن عقیل‏» مى‏بایست جاى امن‌تر و مطمئن‌ترى انتخاب کند. این بود که مقر و مخفیگاه خود را تغییر داد و به خانه «هانى‏» رفت. «هانى ‏بن عروه»، از بزرگان کوفه و چهره‌هاى معروف و پر نفوذ شیعه در این شهر بود که هواداران و نیروهاى مسلح و سواره‏اى که تعدادشان به هزاران نفر می‏رسید در اختیار داشت. «هانى»، در آن هنگام حدود نود سال داشت و افتخار حضور پیامبر را هم درک کرده بود و در زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم در جنگ‌هاى جمل و صفین و نهروان ملازم رکاب آن حضرت بود و از اخلاصى والا و وفایى شایسته در حق اهل‏‌بیت پیامبر برخوردار بود.
اینک، بار دیگر موقعیتى پیش آمده بود که «هانى»، صداقت و ایمان و تعهد خویش را نسبت‏ به حق نشان دهد و در این شرایط خطرناک و اوضاع بحرانى، پذیراى «مسلم بن عقیل‏» گردد که در راس نیروهاى شیعى است و تحت تعقیب از سوى حاکم کوفه.



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_2660570e7kxuo5fe0.gif

خادمه زینب کبری(س)
05-11-2011, 14:21
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_68252944863236484556.jpg


نهضت «مسلم بن عقیل‏» و هوادارانش، صورت مخفی‌ترى گرفت و ارتباط ها پنهان‌تر انجام مى‏شد. با تغییر شرایط، کوفه به کانون خطرى براى انقلابی‌هاى شیعه تبدیل شده بود که با کمترین غفلتى ممکن بود خطرات بزرگى پیش بیاید. سیاست کلى «ابن ‏زیاد» نابودى «مسلم بن عقیل‏» و شکست این نهضت‏ بود و براى این کار، دو نقشه کلى را در دست اجرا داشت:

1- جستجو و تعقیب «مسلم بن عقیل‏» و طرفدارانش.

2 - خریدن سران شهر و چهره‏هاى با نفوذ.
براى پی ‏بردن به مخفیگاه «مسلم بن عقیل‏» و اطلاع از قرارها و برنامه‏ها و شناختن عوامل مؤثر در نهضت «مسلم بن عقیل‏»، راهى که از سوى ابن‏زیاد پیش گرفته شد، استفاده از یک عامل نفوذى بود که با جاسوسى، اخبار نهضت مسلم را به حکومت ‏برساند. این عامل نفوذى ابن‏ زیاد کسى جز «معقل‏» نبود. معقل که از سرسپردگان‏ حکومت ‏بود، با دریافت‏ سه‏ هزار درهم، مأموریت‏ یافت که به عنوان یک هوادار «مسلم بن عقیل‏» و طرفدار نهضت‏ با طرفداران «مسلم بن عقیل‏» تماس بگیرد و به عنوان یک انقلابى، که می‏خواهد این پول‌ها را براى صرف در راه ‏انقلاب و تهیه سلاح و امکانات مبارزه به «مسلم بن عقیل‏» تحویل دهد، کم‏ کم به پیش «مسلم بن عقیل‏» راه یافته و از خانه او و تشکیلات و افراد مؤثر، گزارش تهیه کرده و به ابن ‏زیاد خبر دهد. به این صورت، کم ‏کم این جاسوس ابن‏ زیاد، به خانه هانى هم که پناهگاه «مسلم بن عقیل‏» بود راه پیدا کرد و با مسلم ملاقات نمود و پول‌ها را به او تحویل داد و به تدریج‏ خود را یکى از طرفداران نهضت، جا زد. صبح‌ها زودتر از همه می‏آمد و دیرتر از همه می‏رفت و اخبار درونى نهضت را به عبیدالله زیاد، گزارش می‏داد.
با پى بردن به مخفیگاه «مسلم بن عقیل‏» و مرکزیت نهضت و افراد مؤثر در جریان مبارزه، ابن زیاد، بیشتر احساس خطر کرد و تصمیم گرفت که هر چه زودتر دست ‏به کار شود و انقلاب را قبل از آن که به مرحله غیر قابل کنترلى برسد، در هم شکسته و سران نهضت و مقاومت انقلابی‌ها را در هم شکند. این بود که نقشه حمله گسترده به نهضت و پیشگامان آن و چهره‌هاى سرشناس تشکیلات «مسلم بن عقیل‏» کشیده شد و اولین گام، دستگیرى «هانى‏» بود.

نقش «هانى‏» در نهضت، بسیار بود؛ از این رو والى کوفه به فکر دستگیرى «هانى» افتاد تا از این طریق به «مسلم بن عقیل‏» هم دسترسى پیدا کند، زیرا می‏دانست تا وقتى که «هانى»، در محل خود مستقر باشد، بازداشت «مسلم بن عقیل‏» عملى نیست و نیروهاى زیادى که در اختیار و در فرمان «هانى» هستند، مقاومت و دفاع خواهند کرد. پس باید با نقشه‌ای پاى هانى را به «دارالاماره‏» بکشد و او را در همان جا زندانى کند تا بین او و «مسلم بن عقیل‏» جدایى بیفتد. «هانى» به بهانه مریضى پیش «عبیدالله زیاد» نمی‏رفت، تا این که ابن‏ زیاد، چند نفر را در پى او فرستاد و با این بهانه که والى کوفه می‏خواهد تو را ببیند، او را به دارالاماره بردند.
ابن ‏زیاد، با جوش و خروش، براى مردم، سخنانى تهدیدآمیز، همراه با تطمیع، بیان می‌کرد. قساوت و خشونت از گفتارش می‏بارید. بیشترین تهدید، نسبت ‏به کسانى بود که به «مسلم بن عقیل‏» پناه دهند و مژده جایزه به کسى داد که «مسلم بن عقیل‏» را یا خبرى از او را نزد او بیاورد. «مسلم بن عقیل‏» نایب و نماینده حسین بود. نسخه‌‏اى برابر با اصل. تصمیم گرفته بود کربلایى در کوفه بر پا سازد، و حماسه‌‏اى به یاد ماندنى و درسى عظیم از قدرت رزمى و روحى یک «مؤمن‏» در تاریخ، بر جاى بگذارد. و این چنین کوفه که به خاطر نهضت ‏براى «مسلم بن عقیل‏» «وطن‏» شده بود، اینک به غربت تبدیل شده است. «مسلم بن عقیل‏» بی‌یاوری چون «هانی».
و «مسلم بن عقیل‏»، غریبى در وطن! «مسلم بن عقیل‏» براى یافتن خانه‌اى که شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در کوچه‏ها غریبانه می‌گشت و نمی‏دانست‏ به کجا می‌رود.
و اما در کوفه، همه درها به روی «مسلم بن عقیل‏» بسته بود و هر کس، سوداى سلامت و آسایش خویش را در سر داشت. تا این که پس از چند روز آوارگی در محله «بنى ‏بجیله‏» زنى به نام «طوعه‏» به مسلم پناه داد. پسر طوعه، بر خلاف مادرش از هواداران «ابن ‏زیاد» بود. شب که به خانه آمد، از حرکات و رفتار مادر، متوجه اوضاع غیرعادى شد. با کنجکاوى فراوان بالأخره فهمید که مهمانِ خانه‌شان کسى جز «مسلم بن عقیل‏» نیست. بسیار خوشحال شد، که اگر به والى شهر خبر دهد، جایزه خواهد گرفت. گرچه به مادرش قول داد و تعهد سپرد که به کسى نگوید.
سلام خدا و فرشتگان و پاکان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقیل‏» و «هانی بن عروه» باد، که شرط وفا و جوانمردى را ادا نمودند و جان خویش را فداى رهبر و مولایشان سیدالشهدا علیه السلام کردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، که راه «حق‏» و «آزادى‏» است.


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_2660570e7kxuo5fe0.gif

خادمه زینب کبری(س)
05-11-2011, 14:26
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_79585418761528427218.jpg


و سپاهیان ابن زیاد شبانه به قصد جان «مسلم بن عقیل‏» به خانه طوعه یورش بردند. حضرت «مسلم بن عقیل‏» یک تنه در برابر انبوهى از سپاهیان ابن ‏زیاد ایستاده بود و دلیرانه مقاومت و جنگ می‏کرد. هر هجومى را با شمشیر دفع می‏کرد و هر مهاجمى را ضربتى کارى میزد. «مسلم بن عقیل‏»، تصمیم داشت که تا آخرین قطره خون و تا واپسین دم و تا شهادت بجنگد، اما اطرافش را گرفتند و در یک حلقه محاصره از پشت‏ سر، نیزه‏اى بر او زده و او را به زمین افکندند و بدین گونه، اسیرش کردند. طبق برخى از نقل‌ها سر راهش گودالى کندند و «مسلم بن عقیل‏» در آن افتاد و اسیر شد. «مسلم بن عقیل‏» را گرفتند؛ آزاده‏اى که در اندیشه نجات آن اسیران بود، خود، در دست آنان گرفتار شد. او را به سوى دارالاماره بردند و ورقى دیگر از حماسه در پیش دیدگان تاریخ، نمودار شد.
حضرت «مسلم بن عقیل‏» با خرسندی از تقرب به مقام والای شهادت خود، دشمنان را ندا داد:
من امروز، از خُم خون، می‏چشم شهد شهادت را ولى خرسند و خشنودم که مرگم جز به راه حق و قرآن نیست.
از این مردن سرافرازم که پیش باطل و بیداد نیاوردم فرود، این سر نکردم سجده بر دینار، نسودم لحظه‌اى پیشانی‏ام بر زر، کنون در چنگ این دشمن، شرافتمند می‏میرم که من، مردانه جنگیدم و بر مرگ دلیران و جوانمردان نمی‏بایست گرییدن.
ولى ناگاه «مسلم بن عقیل‏» را گریه فرا گرفت، و گفت: «انا لله و انا الیه راجعون‏» یکى از سران سپاه ابن‏ زیاد، از روى طعنه، گفت: کسى که در پى این کارها باشد، بر این پیشامدها نباید گریه کند. «مسلم بن عقیل‏» گفت:
«به خدا سوگند! گریه‌ام براى خویش و به خاطر ترس از مرگ نیست، بلکه گریه من براى خانواده‏ام و براى حسین بن على و خانواده اوست، که به سوى شما می‌آیند.»
در زیر برق سرنیزه‌ها، آن اسیر آزاده تشنه لب، و آن آزاده گرفتار را نگهداشته بودند. هم به سرنوشت افتخارآمیز خویش می‏اندیشید و هم به فکر کاروانى بود که به سوى همین کوفه در حرکت ‏بود و سالار آن قافله، کسى جز اباعبدالله الحسین (علیه السلام) نبود. «مسلم بن عقیل‏» را به بالاى دارالاماره می‌بردند، در حالى که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می‏گفت، خدا را تسبیح می‏کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهى درود می‏فرستاد و می‏گفت:
خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ‏ باز که دست از یارى ما کشیدند، حکم کن!
شکوه و عظمت «مسلم بن عقیل‏» در آن اوج و بر فراز آن سکوى شهادت و معراج، دیدنى بود. گرچه آنان، این قهرمان اسیر و دست ‏بسته را با تحقیر و توهین براى کشتن به آن بالا برده بودند، لیکن عزت مرگ شرافتمندانه در راه حق، چیز دیگرى است که دیده‏هاى بصیر و دل‌هاى آگاه، شکوهش را می‏یابند. با ضربت‏ شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و ... پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سر و صداى زیادى به پا کردند. پس از شهادت «مسلم بن عقیل‏»، به سراغ «هانى‏» رفتند و با دو ضربت، سر این انسان والا و حامى بزرگ «مسلم بن عقیل‏» را از بدن جدا کردند. در حالی که این چنین با خدای خود می‌گفت: «بازگشت‏ به سوى خداست. خدایا مرا به سوى رحمت و رضوان خویش ببر!»
آن فرومایگان، بدن هانى را هم به طنابى بستند و در کوچه‏ها و گذرها بر خاک کشیدند. خبر این بی‌حرمتى به همه رسید. اسب سوارانشان حمله کردند و پس از درگیرى با نیروهاى ابن‏ زیاد بدن «هانى» و «مسلم بن عقیل‏» را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن کردند، در حالى که جسد «مسلم بن عقیل‏»، بی‏سر بود. آن روز، تنى چند از سرداران اسلام هم دستگیر شده و به شهادت رسیدند و اجساد مطهرشان در کنار آن دو قهرمان رشید به خاک سپرده شد و در روز نهم ذیحجه، کربلاى کوچکى در کوفه بر پا شد و یادشان به جاودانگى پیوست.
در پى این شهادت‌ها که وضع کوفه اینگونه بحرانى و اوضاع نامساعد بود، کاروان امام حسین (علیه‌‌السلام) هم که از مکه به سوى کوفه حرکت کرده بود به سوى این شهر می‏آمد.
حسین ‏بن على (علیهماالسلام) در یکى از منازل میان راه، خبر شهادت این سه یار وفادار خویش را شنید. شهادت «مسلم بن عقیل‏»، «هانى‏ بن عروه» و «عبدالله یقطر»، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون‏» و اشک در چشمانش حلقه زد. چندین بار، براى «مسلم بن عقیل‏» و «هانى» از خداوند رحمت طلبید و گفت: «خدایا براى ما و پیروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت ‏خویش جمع گردان، که تو بر هر چیز، توانایى!» آنگاه نامه‌اى را که محتوایش گزارش شهادت آنان و دگرگونى اوضاع کوفه بود بیرون آورد و براى همراهان خود، خواند و گفت: هر کس از شما می‏خواهد برگردد، برگردد، از جانب ما بر عهده او پیمان و عهدى نیست...

آرامگاه حضرت «مسلم بن عقیل‏»، این شخصیت والا مقام در بیرون باروى - دیوار - مسجد کوفه و در سمت جنوب شرقى آن قرار دارد که به وسیله راهرو کوتاهى از مسجد می‏توان به درون صحن آن قدم نهاد. حرم حضرت «مسلم بن عقیل‏» علیه السلام فضاى وسیعى در شرق مسجد کوفه را در برگرفته و از گنبد طلایى بزرگ و چندین رواق و شبستان و ایوان تشکیل شده است و در برابر حرم حضرت «مسلم بن عقیل‏» و در سمت‏ شمالى‏ صحن او آرامگاه هانى بن عروه قرار دارد.

سلام خدا و فرشتگان و پاکان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقیل‏» و «هانی بن عروه» باد، که شرط وفا و جوانمردى را ادا نمودند و جان خویش را فداى رهبر و مولایشان سیدالشهدا (علیه السلام) کردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، که راه «حق‏» و «آزادى‏» است.

مأخذ:تاریخ طبرى
نفس المهموم شیخ عباس قمى (رحمت الله علیه)
ارشاد شیخ مفید (رحمت الله علیه)


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_2660570e7kxuo5fe0.gif

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
05-11-2011, 14:41
http://www.askquran.ir/gallery/images/62818/1_Picture68327.jpg


قاصد كرب‌ و بلایی‌ از نوا افتاده‌ است‌.

سر، سر پیمان‌ گذارش‌ روی‌ دار افتاده‌ است

دل‌ سر و كارش‌ به‌ خلقی‌ بی‌ وفا افتاده‌ است‌.

آه‌ گلچینان‌ كه‌ از هر بام‌ با سنگش‌ زنند

این‌ گل‌ طوباست‌ از شاخه‌ جدا افتاده‌ است.

دست‌ مهمان‌ بستن‌ و با كام‌ عطشان‌ كشتنش

از كجا در كوفه‌ این‌ رسم‌ خطا افتاده‌ است.

نامه‌های‌ دعوت‌ كوفه‌ بجز نیرنگ‌ نیست

بد مرامی‌، بد دلی‌ در كوفه‌ جا افتاده‌ است‌.

كار دلهاشان‌ به‌ نیرنگ‌ و نفاق افتاده‌ است

كار لبهاشان‌ به‌ لعن‌ و ناسزا افتاده‌ است‌.

چشم‌هاشان‌ خائن‌ و آئینه‌ ناپاكی‌ است

وای‌ از چشمی‌ كه‌ از شرم‌ و حیا افتاده‌ است‌.

بگذر از كوفه‌ نبینی‌ تا به‌ روی‌ غنچه‌ها

رد پا از پنجه‌ نا آشنا افتاده‌ است‌.


foz3

نرگس منتظر
05-11-2011, 15:08
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_60915703934378800522.jpg



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1814855liulrjey1h.gif


حضرت على (ع) از پيامبر اسلام حديثى را در مدح «عقيل‏» نقل مى‏كند كه آن حضرت فرمودند:

«من او را (عقيل را) به دو جهت دوست دارم:
يكى، به خاطر خودش، و يكى هم به خاطر اين كه پدرش ابوطالب او را دوست مى‏داشت.»

و در آخر، خطاب به على(ع) فرمود:
«فرزند او ، مسلم ، كشته راه محبت فرزند تو خواهد شد.
چشم مؤمنان بر او اشك مى‏ريزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مى‏فرستند.»


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1814855liulrjey1h.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-11-2011, 17:58
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_60915703934378800522.jpg

نرگس منتظر
05-11-2011, 18:43
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_f_5yvvgnm_c970d6f.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_73711006782171403235.jpg
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_f_5yvvgnm_c970d6f.gif



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/81354554039236528810.gif

شهادت سفیر با وفای حضرت امام حسین علیه السلام
اولین شهید قیام امام حسین (ع) حضرت مسلم بن عقیل
را برای شیعیان تسلیت عرض میکنم

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/81354554039236528810.gif

نرگس منتظر
05-11-2011, 18:46
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_68252944863236484556.jpg

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_2660570e7kxuo5fe0.gif
شجاعت و شهامت
علامه مجلسي در مورد شجاعت مسلم بن عقيل مي نويسد:
“مسلم بن عقيل در ميان هم سن و سالان خويش به شجاعت و سخاوت مشهور
و به کثرت دانش و خرد شناخته شده بود.

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_2660570e7kxuo5fe0.gif

عهد آسمانى
05-11-2011, 20:15
http://www.masjed-alkufa.net/fa/alkufa_1_197_t2.jpg

http://www.askdin.com/images/smilies/Small/Sham.gifغربت سفيرhttp://www.askdin.com/images/smilies/Small/Sham.gif

هنوز تنم از بوى سيب سرشار است. هنوز زمزمه روشن تو در جانم طنين دارد.
لحظه وداع، چنان اشك بر افق ديدگانم شتافت كه سيماى مهربانت، در پرده خيس چشمانم شناور ماند. وعده دادى كه سرانجام كارم، رستگارى همراه با شهادت است و آرزو كردى كه من و تو به درجه شهيدان نائل شويم. آن لحظه دانستم كه ديگر روى گشاده و صورت دوست‏داشتنى تو را نخواهم ديد و وعده ديدارمان به بهشت خدا موكول شده است. اما مولاى من!
اكنون بر بالاى دارالاماره كوفه، تمام دل نگرانى مسلم، براى توست؛ براى تو كه نكند همراه خانواده و اهلت، به دعوت اين نامردمان، به سمت بى‏وفايى كوفه حركت كرده باشى!

عهد آسمانى
05-11-2011, 20:15
گر بيايي کوفه يار و ياورت را مي کشند
در گلو فرياد انسان پرورت را مي کشند

اي عزيز فاطمه از کوفه بگذر کز ستم
اين علي کش ها علي اکبرت را مي کشند

آري اين نامرد مردم تشنه خون تواند
بعد اکبر قاسم فرخ فَرَت را مي کشند

از براي جرعه آبي کنار علقمه
مردم بي آبرو آب آورت را مي کشند

تا به ياد آرند قتل محسن شش ماهه
تشنه با تير سه شعبه اصغرت را مي کشند

پا منه در شهر کوفه ور نه بعد کشتنت
زير ضرب تازيانه دخترت را مي کشند

http://www.askdin.com/images/smilies/Small/Sham.gif

نرگس منتظر
06-11-2011, 11:48
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_82484044896797310392.jpg

https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/81354554039236528810.gif


«اَلسَّلاَمُ عَلَيکَ يَامُسلِمِ بنِ عَقِيل»


مسلم بن عقيل در دوران امامان(عليهم السلام)


دوران امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام)
دوران امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام) دوران درخشاني براي مسلم بن عقيل(عليه السلام) به شمار مي آيد.
در دوران امامت امام، جنگ هاي بزرگ و خونيني چون «جمل»، «صفين» و «نهروان» درگرفت. آن چه از حضور چشم گير مسلم بن عقيل(عليه السلام) در تاريخ ذكر شده است، مربوط به جنگ صفين مي باشد.
اين جنگ در ذي الحجة سال 37 هجري روي داد و ماه ها به طول انجاميد.1
امام جنگ را در ماه محرم متوقف كرد و در شب اول ماه صفر، لشكر خود را با آرايشي جديد آماده نمود.
پيش از آغاز نبرد، امام طبق سنت رسول خدا(صلّي الله عليه و آله)، ابتدا لشكر معاويه را به پيروي از حق دعوت نمودند و حجت را بر آنان تمام كرد، اما همان گونه كه پيش بيني مي كردند، سخنانشان در آنها هيچ اثري نگذاشت.
در اين هنگام، امام به سوي سپاه خود برگشتند و آرايش نظامي جديد خود را در دور دوم جنگ پياده نمودند.
در اين چينش نظامي، امام فرزندان برومند خود، حسن(عليه السلام) و حسين(عليه السلام)، عبدالله بن جعفر و مسلم بن عقيل(عليه السلام)، دو داماد خويش را بر فرمان دهي ميمنه(جناح راست سپاه) گمارد.2
حضور مسلم بن عقيل(عليه السلام) در اين جنگ و فرمان دهي جناح راست لشكر، آن هم دوشادوش دو امام معصوم، حسن(عليه السلام) و حسين(عليه السلام) نمايان گر شخصيت ممتاز اوست.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/81354554039236528810.gif

نرگس منتظر
06-11-2011, 11:51
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_82484044896797310392.jpg

مسلم بن عقيل در دوران امامان(عليهم السلام)




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/81354554039236528810.gif



دوران امامت امام مجتبي(عليه السلام)
دوران امامت امام مجتبي(عليه السلام) بسيار كوتاه بود .
برخي آن را دو ماه3 و برخي ديگر آن را شش ماه4 دانسته اند.
اين دوران ، با صلح امام با معاويه به پايان رسيد و امام براي حفظ مصالح مسلمانان به طور رسمي از حكومت كناره گرفت و معاويه به خلافت رسيد.
مسلم(عليه السلام) در اين دوران نيز از ياران و نزديكان امام مجتبي(عليه السلام) محسوب مي شد.5
مسلم(عليه السلام) در اين دوران به دليل پيروي از امام و سكوت امام مجتبي(عليه السلام) و انزواي سياسي ايشان حركتي ننمود و سكوت اختيار كرد.
ازاين رو، در فاصله سال هاي چهل تا شصت هجري؛ يعني از شهادت اميرالمؤمنين(عليه السلام) تا آستانه قيام حسيني(عليه السلام)، آگاهي زيادي از او نداريم.


پي نوشت ها:
1 . تاريخ الطبري، ج 4 ، ص 49 .
2. مناقب آل ابي طالب، ج3 ، ص197
3. احمد بن يعقوب، تاريخ اليعقوبي ، ج 2 ، ص 143 .
4. جلال الدين السيوطي، تاريخ الخلفاء ، ص 218 .
5. مناقب آل ابي طالب، ج 4 ، ص 45 .


منبع: سفير سعادت؛ ابوالفضل هادي منش




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/81354554039236528810.gif

نرگس منتظر
06-11-2011, 12:02
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/77079415683198140945.jpg



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1814855liulrjey1h.gif


سلام خدا و فرشتگان و پاکان بر روح بلند «مسلم بن عقیل‏» باد،
که شرط وفا و جوانمردى را ادا نمود و جان خویش را فداى رهبر و مولایش سیدالشهدا«ع‏» کرد.

و... درود بر همه ادامه دهندگان راه او، که راه «حق‏» و «آزادى‏» است.


اگـــر غدیر خم به فراموشی سپرده نمی شد


اگــــر مردم " علــی " را رها نمی کردند

اگـــــــر خلیـفه از < سقیـفه > نمی روئید


فاطمیه و عاشورا

متولد نمی شدند

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1814855liulrjey1h.gif

شهیده
06-11-2011, 14:35
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_73711006782171403235.jpg



غربت مظلومانه سفیر کربلا مسلم بن عقیل

گویی ورق برگشت و زمانه به تلخی گرائید.
کوفه‌ای که برای مسلم وطن شده بود اینک غربت‌سرا گشته است هیچ کسی او را نمی‌شناسد.
نه اینکه نمی‌شناسد که همه خود را به نشناختن زده‌اند.




آه از غریبی در وطن!
مسلم براى یافتن خانه‏اى که شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در کوچه‏ها غریبانه مى‏گشت و نمى‏دانست‏به کجا مى‏رود. سر از محله «بنى‏بجیله‏» درآورد. همه درها بسته بود و هر کس، سوداى سلامت و آسایش خویش را در سر داشت.
زنى به نام «طوعه‏»، جلوى خانه‏اش ایستاده، نگران و منتظر پسرش بود.
طوعه شیعه و هوادار مسلم بود، اما این غریب را نمى‏شناخت. مسلم، جلو رفت و سلام داد و آب خواست.... زن آب آورد. مسلم نوشید و ظرف را به طوعه باز پس داد. زن ظرف را در خانه گذاشت و برگشت.
دید که این مرد،همچنان ایستاده است.
زن پرسید: - مگر آب نخوردى؟ - چرا. - پس به خانه‏ات و نزد خانواده خودت برو! - ... . - گفتم برخیز و به خانه خویش برو! بودن تو در این جا براى من خوب نیست،من راضى نیستم. - من که در این شهر خانه و کسى را ندارم! - مگر تو کیستى و از کجایى و... .؟ - من مسلم‏بن عقیلم... آیا ممکن است نیکى کنى؟
شاید روزى بتوانم جبران کنم! «طوعه‏» وقتى مسلم را شناخت، او را به درون منزل دعوت کرد و با نهایت‏احترام و خضوع،از او پذیرایى کرد. (33) این زن فداکار، که به مردان پیمان‏شکن و سست عنصر و ترسو درس شهامت و وفا مى‏آموزد، دین خویش را به مکتب و راه حسین(ع) ادا کرد و به وظیفه‏اش در قبال سفیر و نماینده آن حضرت در نهضت، عمل نمود و در خدمتگزارى مسلم از هیچ چیز کوتاهى نکرد.
اما مسلم، شورى دیگر در سر داشت.
از سویى به بى‏وفایى مردم مى‏اندیشید و از سویى به نامه و گزارشى فکر مى‏کرد که به حسین‏بن على(ع) فرستاده و از وى خواسته بود که بسرعت،خود را به کوفه برساند که زمینه از هر جهت آماده است، و از دیگر سو سرنوشت‏خویش را در «شهادت‏» مى‏یافت و در اندیشه پایان کار و سرانجام این نهضت و فرداى حوادث بود. و... غذا نخورد.
شب را به عبادت و تهجد پرداخت و نخوابید. فقط سحرگاهان اندکى خواب چشمانش را فرا گرفت و امیرالمؤمنین را دید و خواب شهادت را و مهمان على شدن را. (34) لحظه‏هاى آن شب براى مسلم معناى دیگرى داشت. شب قدر بود. شب آخر بود.
انتظار آن را مى‏کشید که در همان جا به سراغش بیایند تا دستگیرش کنند. پسر طوعه، بر خلاف مادرش از هواداران «ابن‏زیاد» بود. شب که به خانه آمد، از حرکات و رفتار مادر، متوجه اوضاع غیرعادى شد. با کنجکاوى فراوان بالاخره فهمید که مهمان خانه‏شان کسى جز مسلم‏بن عقیل نیست. بسیار خوشحال شد، که اگر به والى شهر خبر دهد، جایزه خواهد گرفت.
گرچه به مادرش قول داد و تعهد سپرد که به کسى نگوید (35) ، ولى صبح زود،خبر را به وابستگان عبیدالله بن زیاد رسانده بود.
این به دنبال حوادث همان شب در کوفه و مسجد بود.
آن شب، خانه گردى وسیع در کوفه شروع شد. راههاى خروجى شهر زیر کنترل قرار گرفت و عده‏اى هم دستگیر شدند. عبیدالله، مطمئن شد که کسى از یاران مسلم نمانده و مراکز مقاومت نهضت،درهم شکسته است. همان شب، اعلام کرد که همه در مسجد جامع، جمع شوند.
مسجد پر از جمعیت‏شد. ابن‏زیاد، با جوش و خروش، براى مردم، سخنانى تهدیدآمیز، همراه با تطمیع، بیان کرد.
قساوت و خشونت از گفتارش مى‏بارید. بیشترین تهدید، نسبت‏به کسانى بود که به مسلم پناه دهند و مژده جایزه به کسى داد که مسلم را -یا خبرى از او را نزد او بیاورد. به «حصین‏بن نمیر»،رئیس پلیس شهر، دستور اکید داد تا شهر را دقیقا زیر نظر و کنترل خود بگیرد و براى یافتن مسلم، خانه‏ها را بگردد.
پس از این سخنان، از منبر به زیر آمد و به قصر بازگشت.
(36) فرداى آن شب، ابن‏زیاد، دیدار عمومى داشت. محمدبن اشعث (37) را هم در مجلس، کنار خود نشانده بود و از خدماتش تعریف مى‏کرد و دیگران هم حاضر بودند. پسر طوعه،که از بودن مسلم در خانه خودشان، خبر داشت، ماجراى شب گذشته را به پسر محمدبن اشعث نقل کرد.
او هم خبر را آهسته در گوش محمدبن اشعث گفت. وقتى ابن‏زیاد،از ماجرا مطلع شد، به او ماموریت داد که مسلم را نزد وى حاضر سازد.
(38) اما دستگیرى مسلم و آوردنش پیش عبیدالله زیاد، کار آسانى نبود. از این رو ابن‏زیاد، شصت، هفتاد نفر از قبیله قیس را، همراه و تحت فرمان محمد اشعث قرارداد تا براى گرفتن و آوردن مسلم به خانه طوعه بروند.

منبع:http://uosefezara.persianblog.ir/post/334/



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/32448428279166373556.gif

ملکوت* گامی تارهایی *
25-10-2012, 01:13
سلام بر حسین
سلام برعلی بن حسین
سلام براولاد حسین
سلام براصحاب حسین
http://www.11moharram.com/portal/images/stories/moslem.jpg

عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
25-10-2012, 10:46
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/69195192576751969192.jpg (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/69195192576751969192.jpg)


غریب کوفه

سیاست فریب و نیرنگ عبیداللّه‏ به بار نشست و مسلم تنها و بی‏ یاور گردید.
شب‏ هنگام تنها سی نفر از آن جمعیت انبوه به مسلم بن عقیل وفادار مانده بودند. مسلم، نماز مغرب را به جای آورد و سپس به سوی منطقه ‏ای که قبیله کَنده در آنجا سکونت داشتند، حرکت کرد.
هنوز به آنجا نرسیده بود که تنها ده نفر او را همراهی می‏کردند و هنگامی که بازگشت، تنهای تنها بود و در میان کوچه ‏های کوفه، بی‏ هدف حرکت می‏کرد.
در این هنگام، خانه زنی نیکوکار به نام طوعه را پناه‏گاه خویش ساخت.
طوعه فرزندی بدکار داشت که با آگاه شدن از وجود مسلم در خانه ‏اش، مزدوران عبیداللّه‏ بن زیاد را آگاه ساخت.
سرانجام پس از به هلاکت رسیدن شماری از کارگزاران عبیداللّه‏ به دست مسلم، این شیر بیشه اسلام را پس از عمری مجاهدت و ایثارگری، مظلومانه و غریبانه همچون سرورش حسین بن علی علیه‏السلام به شهادت رسانیدند و جسم پاکش را از بام دارالاماره به پایین انداختند.