PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ╫❀.❀.❀╫ در منقبت علی (علیه ‏السلام) ╫❀.❀.❀╫



نرگس منتظر
24-11-2010, 22:57
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/00843817146733086560.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/00843817146733086560.gif)


در منقبت علی (علیه‏ السلام)

دومین نمازگزار
یحیی‏بن عفیف از پدرش روایت کرده، پیش از آنکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله امر نبوت را اظهار کند من با عباس‏بن عبدالمطلب نشسته بودیم. اول ظهر جوانی آمد رو به کعبه ایستاده به نماز مشغول شد. فاصله[ای] نشد، جوان دیگری آمد و به طرف راست او ایستاد و زنی هم آمد و پشت سر آن‏ها به نماز مشغول شد. من به عباس گفتم: امر عظیمی مشاهده می‏کنم. گفت: آری. می‏دانی این جوان کیست؟ [او] پسر برادر من محمد بن عبداللّه و این جوان دیگر نیز پسر برادر من علی‏بن ابی طالب است و این زن خدیجه دختر خویلد است. پسر برادر من می‏گوید: پروردگارش او را به این دینی که هم اکنون به آن توجه دارد مأمور داشته و سوگند به خدا، به جز این سه نفر، متدین به این دین نمی‏باشند.

محک ایمان
ابوسخیله گفته: من و عمار به عزم حج بیت اللّه [حرکت کرده و در راه] بر ابوذر غفاری وارد گردیدیم، و سه روز از حضور آن مرد نورانی استفاده می‏کردیم. چون هنگام مراجعتمان نزدیک شد به او گفتیم: ما امروز از اسلام جز اختلاف و تفرقه میان مسلمانان اثر دیگری نمی‏بینیم. عقیده شما چیست؟ پاسخ داد: در چنین وقتی باید به کتاب خدا و علی توجه کرد. زیرا گواهی می‏دهم رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: علی نخستین کسی است که به من ایمان آورد و اولین کسی است که فردای قیامت با من مصافحه می‏کند. او صدیق اکبر و فاروق میان حق و باطل و او رهبر مؤمنان است.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/94464608078400258343.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/94464608078400258343.gif)

نرگس منتظر
24-11-2010, 22:57
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/94464608078400258343.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/94464608078400258343.gif)



برگزیده‏ای پس از پیامبر
[ابوسعید خدری چنین نقل می‏کند که] روزی فاطمه سلام الله علیها با چشم گریان حضور پیامبر آمد و گفت: زن‏های قریش مرا از ناداری علی سرزنش می‏کنند. پیغمبر فرمود: اعتنا نکن. زیرا تو را همسری بزرگوار داده‏ام که پیش از همه ایمان آورده و علمش از همه زیادتر است. خدای متعال به همه اهل زمین توجه کرد و پدرت را از میان آن‏ها برگزید... و بار دیگر بدان‏ها توجهی کرد و... شوهرت را برگزید و او را جانشین من قرار داد و وحی کرد تا تو را به ازدواج او درآورم.
ای فاطمه مگر نمی‏دانی بر اثر اهمیتی که در پیشگاه خدا داری، او تو را به همسری مردی درآورده که از همه بردبارتر و داناتر و پیشقدم‏تر به اسلام. [پس] فاطمه خندید و خوشحال شد.

علم اولین و آخرین
پیامبر فرمود: ای فاطمه! علی در دنیا و آخرت برادر من است و هیچ یک از افراد بشر چنین برادری ندارد. و تو ای فاطمه که سیده زن‏های آخرتی همسر او هستی و دو فرزندت که نشانه رحمت خدایند، دو یادگار اویند. برادر او جعفر که دو بال به او اعطا شده و با فرشتگان در هر کجای بهشت که بخواهد پرواز می‏کند. و علم اولین و آخرین در اوست و او نخستین کسی است که به من ایمان آورده و آخرین کسی است که به پیمان من وفا نموده و او جانشین من و وارث وصیین است.



https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/94464608078400258343.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/94464608078400258343.gif)

نرگس منتظر
24-11-2010, 22:57
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/94464608078400258343.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/94464608078400258343.gif)
(https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/00843817146733086560.gif)

(https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/00843817146733086560.gif)

دریای کرم
معلی‏بن زیاد گفته: پسر ملجم حضور امیرالمؤمنین رسید. عرض کرد: به مرکب سواری محتاجم. حضرت نگاهی به او کرده فرمود: تو عبدالرحمن‏بن ملجم مرادی هستی؟ گفت: آری. باز هم همین پرسش را [تکرار] کرده و همان پاسخ را شنید. آن‏گاه به غزوان فرمود: اسب اشقری در دست اختیار نامبرده قرار بده. چون ابن ملجم سوار بر آن شده و دهانه‏اش را به دست گرفت و رفت، حضرت به این شعر مترنم شد:

اریدُ حیاتهُ و یریدُ قَتلی
عذیرک من خلیلک من مراد

یعنی من می‏خواهم به او بخشش کنم و او عازم کشتن من است. با این تفاوت، در مرام هیچ کس او را بی‏گناه نخواهند شناخت. [پس از دستگیری ابن ملجم، حضرت به او فرمود:] سوگند به خدا آن همه احسانی که نسبت به تو انجام می‏دادم، [می‏خواستم] موقعیت خود و بیچارگی تو را در پیشگاه خدا ثابت کنم.

شیفته وصال
عثمان ابن مغیره گفت: ماه رمضان که فرا رسیده بود، امیرالمؤمنین علیه‏السلام یک شب را در خانه حضرت امام حسن و یک شب را در منزل امام حسین و شبی در خانه عبداللّه‏بن عباس یا عبدالله‏بن جعفر به سر می‏برد و همانجا افطار می‏کرد. و افطار او بیش از سه لقمه نبود. چون سببش را می‏پرسیدند؛ می‏فرمود: بزودی باید به ملاقات خدا برسم و می‏خواهم برای ادراک چنین سعادتی گرسنه باشم. و یک یا دو شب فاصله نشد که ثلث آخر آن به مطلوب خود رسید.

بهار بی‏گُل
اصبغ‏بن نباته گوید: در ماهی که [حضرت در آن به شهادت رسید] علی علیه‏السلام بر فراز منبر آمد و خطبه خواند و فرمود: ماه رمضان در رسیده و شما را در سایه رحمت خود قرار داده و آن سیّد ماه‏ها و آغاز سال [تازی] است. و آسیای سلطنت در این ماه به چرخ درمی‏آید و همه‏تان امسال را به اتفاق به عزم حضور حج خانه خدا آماده خواهید شد.
و نشانه آن، این است که من از میان شما می‏روم. اصبغ گوید: منظور حضرت، اطلاع از شهادتش بود و ما نمی‏دانستیم.

پدیدآورنده:شیخ مفید




https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/94464608078400258343.gif (https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/94464608078400258343.gif)