ملکوت* گامی تارهایی *
13-12-2010, 01:08
http://www.shiaupload.ir/images/44575028935043002211.jpg
عاشورا، جلوهای از «عمق حیات» و «جوهر زندگی» است. زندگی تنها نفس کشیدن و زنده بودن نیست و در محدوده «دنیا» هم خلاصه نمیشود.
شناخت جوهر ناب زندگی انسانی در سایه عاشورا است. این که «حیات طیبه» چیست؟ حیات ابدی با چیست؟ گذر از مرحله «مرگ» و رسیدن به «خلود» چگونه به دست میآید؟ سعادت، عزت، شخصیت، حیات، عمر حقیقی، پیروزی در چیست و به چیست؟ حیات و مرگ فردی و اجتماعی را با چه معیاری میتوان شناخت؟
«عقیده» و «ایمان» در جهتگیری و شکلگیری تلاشهای انسان چه نقشی دارد؟ مرز میان «حیات انسانی» و «حیات حیوانی» چیست؟ و امثال اینگونه پرسشها، در «عاشورا» جواب مییابد و پیام عاشورا داشتن و یافتن حیاتی برتر در سایه جهاد و شهادت و فنا در راه خدا و حق و عقیده الهی است، تا زندگیها از پوچی و کم محتوایی نجات یابد.
از مهمترین سوالهای زندگی که انسانهای متعهد و هوشمند را به خود مشغول ساخته است، این است که «چگونه باید زیست؟» جواب این سوال وقتی روشن میگردد که انسان پاسخی برای این سوال که «چرا زندگی میکنیم؟» یافته باشد. در واقع، چرایی زندگی است که به چگونگی آن جهت میبخشد. آنان هم که به یک زندگی حقیر و حیوانی بسنده میکنند و به درکهای متعالیتر از زندگی نمیرسند و افقهای دور دستتری را در نظر ندارند، ریشه این حقارت نفس و زندگیشان در آن است که «فسلفه حیات» را نشناختهاند و آن را در محدوده ولادت تا مرگ، آنها هم تنها از بعد مادی خلاصه میبینند.
عاشورا، جلوهای از «عمق حیات» و «جوهر زندگی» است. زندگی تنها نفس کشیدن و زنده بودن نیست و در محدوده «دنیا» هم خلاصه نمیشود.
شناخت جوهر ناب زندگی انسانی در سایه عاشورا است. این که «حیات طیبه» چیست؟ حیات ابدی با چیست؟ گذر از مرحله «مرگ» و رسیدن به «خلود» چگونه به دست میآید؟ سعادت، عزت، شخصیت، حیات، عمر حقیقی، پیروزی در چیست و به چیست؟ حیات و مرگ فردی و اجتماعی را با چه معیاری میتوان شناخت؟
«عقیده» و «ایمان» در جهتگیری و شکلگیری تلاشهای انسان چه نقشی دارد؟ مرز میان «حیات انسانی» و «حیات حیوانی» چیست؟ و امثال اینگونه پرسشها، در «عاشورا» جواب مییابد و پیام عاشورا داشتن و یافتن حیاتی برتر در سایه جهاد و شهادت و فنا در راه خدا و حق و عقیده الهی است، تا زندگیها از پوچی و کم محتوایی نجات یابد.
از مهمترین سوالهای زندگی که انسانهای متعهد و هوشمند را به خود مشغول ساخته است، این است که «چگونه باید زیست؟» جواب این سوال وقتی روشن میگردد که انسان پاسخی برای این سوال که «چرا زندگی میکنیم؟» یافته باشد. در واقع، چرایی زندگی است که به چگونگی آن جهت میبخشد. آنان هم که به یک زندگی حقیر و حیوانی بسنده میکنند و به درکهای متعالیتر از زندگی نمیرسند و افقهای دور دستتری را در نظر ندارند، ریشه این حقارت نفس و زندگیشان در آن است که «فسلفه حیات» را نشناختهاند و آن را در محدوده ولادت تا مرگ، آنها هم تنها از بعد مادی خلاصه میبینند.