عاشورا* خادمه چشم براه گل نرگس*
09-10-2009, 17:16
http://www.eteghadat.com/Files/user1/image/besm_001.gif (http://www.eteghadat.com/Files/user1/image/besm_001.gif)
درباره حجة ابن الحسن
آتش عشق تو تا شعله زد اندر دل ما
داد بر باد فنا يكسره آب و گل ما
تا كه از ما بنهفتى رخ خود را شاها
چون شب هجر شده تار و سيه محفل ما
مشكلى نيست محبان تو را جز غم هجر
عمر بگذشت و نشد حل بجهان مشكل ما
تا كه شد كشتى ما غرقه درياى فراق
بر سر كوى وصال تو بود ساحل ما
باميدى كه ببينيم رخ دوست دمى
ساربان تند مران بهر خدا محمل ما
گر بما گوشه چشمى فكند از ره لطف
بشود خيل سلاطين جهان سائل ما
حجة ابن الحسن اى خسرو خوبان جهان
دارم اميد شود لطف خدا شامل ما
چهره بگشائى و آئى ز پس پرده برون
نور گيرد ز طفيل رخ تو منزل ما
روز پاداش كه پرسند ز اعمال عباد
نيست جز مهر رخت چيز دگر حاصل ما
هديه ماست حكيمى دو سه شعرى كه مگر
بپذيرد كرم هديه ناقابل ما
شعر از محمد رضا حكيمى
مجموعه شعر گلواژه 1 ص 134
شمشير كجت راست كند قامت دين را
افسوس كه عمرى پى اغيار دويديم
از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم
سرمايه ز كف رفت و تجارت ننموديم
جز حسرت و اندوه متاعى نخريديم
بس سعى نموديم كه ببينيم رخ دوست
جان ها به لب آمد رخ دلدار نديديم
ما تشنه لب اندر لب دريا متحير
آبى بجز از خون دل خود نچشيدم
اى بسته به زنجير تو دلهاى محبان
رحمى كه در اين باره بس رنج كشيديم
رخسار تو در پرده نهانست و عيانست
بر هر چه نظر كرديم رخسار تو ديديم
چندانكه بياد تو شب و روز نشستيم
از شام فراقت چو سحرگه ندميديم
تا رشته طاعت به تو پيوسته نموديم
هر رشته كه برغير تو بستيم بريديم
شاها به تولاى تو در مهد غنوديم
بر ياد لب لعل تو ما شير مكيديم
اى حجت حق پرده ز رخسار بر افكن
كز هجر تو ما پيرهن صبر دريديم
ما چشم براهيم به هر شام سحرگه
در راه تو از غير خيال تو رهيديم
اى دست خدا دستبرآور كه ز دشمن
بس ظلم بديديم و بسى طعنه شنيديم
شمشير كجت راست كند قامت دين را
هم قامت ما را كه زهجر تو خميديم
شاها ز فقيران درت روى مگردان
بر درگهت افتاده بصد گونه اميديم.
شعر از مرحوم حاج ميرزا على اكبر نوقانى (فقير)
مجموع شعر گلواژه 1 صفحه 140
http://pics2.persiangig.ir/id4o00.gif (http://bahar-20.com/)
درباره حجة ابن الحسن
آتش عشق تو تا شعله زد اندر دل ما
داد بر باد فنا يكسره آب و گل ما
تا كه از ما بنهفتى رخ خود را شاها
چون شب هجر شده تار و سيه محفل ما
مشكلى نيست محبان تو را جز غم هجر
عمر بگذشت و نشد حل بجهان مشكل ما
تا كه شد كشتى ما غرقه درياى فراق
بر سر كوى وصال تو بود ساحل ما
باميدى كه ببينيم رخ دوست دمى
ساربان تند مران بهر خدا محمل ما
گر بما گوشه چشمى فكند از ره لطف
بشود خيل سلاطين جهان سائل ما
حجة ابن الحسن اى خسرو خوبان جهان
دارم اميد شود لطف خدا شامل ما
چهره بگشائى و آئى ز پس پرده برون
نور گيرد ز طفيل رخ تو منزل ما
روز پاداش كه پرسند ز اعمال عباد
نيست جز مهر رخت چيز دگر حاصل ما
هديه ماست حكيمى دو سه شعرى كه مگر
بپذيرد كرم هديه ناقابل ما
شعر از محمد رضا حكيمى
مجموعه شعر گلواژه 1 ص 134
شمشير كجت راست كند قامت دين را
افسوس كه عمرى پى اغيار دويديم
از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم
سرمايه ز كف رفت و تجارت ننموديم
جز حسرت و اندوه متاعى نخريديم
بس سعى نموديم كه ببينيم رخ دوست
جان ها به لب آمد رخ دلدار نديديم
ما تشنه لب اندر لب دريا متحير
آبى بجز از خون دل خود نچشيدم
اى بسته به زنجير تو دلهاى محبان
رحمى كه در اين باره بس رنج كشيديم
رخسار تو در پرده نهانست و عيانست
بر هر چه نظر كرديم رخسار تو ديديم
چندانكه بياد تو شب و روز نشستيم
از شام فراقت چو سحرگه ندميديم
تا رشته طاعت به تو پيوسته نموديم
هر رشته كه برغير تو بستيم بريديم
شاها به تولاى تو در مهد غنوديم
بر ياد لب لعل تو ما شير مكيديم
اى حجت حق پرده ز رخسار بر افكن
كز هجر تو ما پيرهن صبر دريديم
ما چشم براهيم به هر شام سحرگه
در راه تو از غير خيال تو رهيديم
اى دست خدا دستبرآور كه ز دشمن
بس ظلم بديديم و بسى طعنه شنيديم
شمشير كجت راست كند قامت دين را
هم قامت ما را كه زهجر تو خميديم
شاها ز فقيران درت روى مگردان
بر درگهت افتاده بصد گونه اميديم.
شعر از مرحوم حاج ميرزا على اكبر نوقانى (فقير)
مجموع شعر گلواژه 1 صفحه 140
http://pics2.persiangig.ir/id4o00.gif (http://bahar-20.com/)