توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گفتگوي كودك با خدا(خیلی زیباست)
گفتگوي كودك با خدا
http://amolife.com/image/images/stories/People/Kids/kathleen_connally_children_6.jpg (http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm)
کودک گفت:خدايا با من حرف بزن
مرغ دريايي آواز خواند ولي کودک نشنيد
http://amolife.com/image/images/stories/People/Kids/kathleen_connally_children_8.jpg (http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm)
سپس کودک فرياد زد :خدايا با من حرف بزن
رعدي در آسمان پيچيد اما کودک گوش نداد
http://amolife.com/image/images/stories/People/Kids/kathleen_connally_children_1.jpg (http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm)
کودک نگاهي به اطراف انداخت و گفت: خدايا بگذار ببينمت
ستاره اي درخشيد و لي کودک توجهي نکرد
http://amolife.com/image/images/stories/People/Kids/kathleen_connally_children_9.jpg (http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm)
کودک فرياد زد: خدايا به من معجزه اي نشان بده
و يک زندگي متولد شد اما کودک نفهميد
http://amolife.com/image/images/stories/People/Kids/kathleen_connally_children_23.jpg (http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm)
کودک با نااميدي گريست
خدايا با من در ارتباط باش بگذار بدانم اينجايي
http://amolife.com/image/images/stories/People/Kids/kathleen_connally_children_10.jpg (http://shervin8060.persiangig.com/DARHAM.htm)
بنابراين خدا پايين آمد و کودک را لمس کرد
ولي کودک پروانه را کنار زد
**************
با سلام
خدمت شما کاربر محترم لطفا نظر در مورد مطلب یادتون نره.
اگر خواستید به من سر بزنید لینک من حتما به من یه سر بزنید (http://www.ayehayeentezar.com/member.php?u=947)
انشاالله هر جا هستید سالم وسلامت باشید saleh (http://www.ayehayeentezar.com/member.php?u=947)
عهد آسمانى
25-12-2010, 18:07
واقعاً عالی بود
خدا همیشه و همه جا در کنارمونه و هوامونو داره ولی ما......
بلاغ مبین
26-12-2010, 09:15
عالی بود
آری خداوند ناظر اعمال ماست و ما رو در لحظات حساس و خطرناک یاری می کنه و می فرماید: قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِی مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى؛ «نترسید! من با شما هستم؛ (همه چیز را) میشنوم و میبینم! «طه/46»
بلاغ مبین
26-12-2010, 21:34
کودکی که خدا را می جوید!
در سالی كه مقدرات الهی بر این بود او پا به عرصه وجود بگذارد ، دلهره و آشوب عجیبی در دل منجمان به وجود آمد و پیش پادشاه وقت رفته و در مورد به دنیا آمدن او هشدار دادند و گفتند امسال پسر بچه ای بدنیا خواهد آمد كه خطر بزرگی برای حكومت تو بوده و پایه های حكومت تو را خواهد لرزاند. پادشاه دستور داد هر پسر بچه ای كه در محل حكمرانی اش به دنیا می آید او را بكشند تا خطری حكومت اش را تهدید نكند.
اما با وجود این همه مراقبت ها او با عنایات الهی پا به عرصه وجود می گذارد و زمینه ریشه كنی ظلمی دیگر فراهم می شود.
این وجود پر خیر و بركت و ریشه كن كننده ظلم كسی نیست، جر وجود فرستاده خدا ، ابراهیم خلیل«علیه السلام» كه از مشرق سعادت، طلوع كرد و با عنایت الهی، مادر ش او را دور از دسترس سربازان، پنهانی به غارى برده و در آنجا گذاشت و در غار را محكم كرد.
روز دیگر كه فرصت پیدا كرد به غار رود تا از حال فرزند خود خبر دار شود دید حضرت ابراهیم علیه السلام طبق عادت نوزادان و كودكان انگشت سبابه را بر دهن گرفته و مى مكد و بوسیله آن نیاز غذایی خود را برطرف می كند او را شیر داد و بازگشت، و هر وقت فرصت مى كرد به غار رفته او را شیر مى داد و از حالش مطلع می شد تا هفت سال به این صورت سپری شد و آثار عقل و نشانه هاى فراست از پیشانى مبارك ایشان ظاهر گشت.
روزى از مادر خود سؤ ال كرد آفریدگار من كیست مادر جواب داد نمرود. پرسید كه آفریدگار نمرود كیست مادر از جواب او باز ماند و دانست كه این پسر همانست كه بواسطه وجود مبارك او بناء ملك نمرود خراب خواهد شد.(نقل ازداستان ها وپند ها، مصطفی زمانی، ج1)
ملکوت* گامی تارهایی *
09-01-2011, 13:14
گفتم: چقدر احساس تنهايي ميكنم
گفتي: فاني قريب
من كه نزديكم (بقره)
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
گفتم: تو هميشه نزديكي؛ من دورم... كاش ميشد بهت نزديك شم
گفتي: و اذكر ربك في نفسك تضرعا و خيفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
هر صبح و عصر، پروردگارت رو پيش خودت، با خوف و تضرع، و با صداي آهسته ياد كن (اعراف)
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
گفتم: اين هم توفيق ميخواهد!
گفتي: ألا تحبون ان يغفرالله لكم
دوست نداريد خدا ببخشدتون؟! (نور)
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
گفتم: معلومه كه دوست دارم منو ببخشي
گفتي: و استغفروا ربكم ثم توبوا اليه
پس از خدا بخوايد ببخشدتون و بعد توبه كنيد (هود)
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
گفتم: با اين همه گناه... آخه چيكار ميتونم بكنم؟
گفتي: الم يعلموا ان الله هو يقبل التوبة عن عباده
مگه نميدونيد خداست كه توبه رو از بندههاش قبول ميكنه؟! (توبه )
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
گفتم: ديگه روي توبه ندارم
گفتي: الله العزيز العليم غافر الذنب و قابل التوب
خدا عزيزه و دانا، او آمرزندهي گناه هست و پذيرندهي توبه (غافر)
گفتم: با اين همه گناه، براي كدوم گناهم توبه كنم؟
گفتي: ان الله يغفر الذنوب جميعا
خدا همهي گناهها رو ميبخشه (زمر)
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
گفتم: يعني بازم بيام؟ بازم منو ميبخشي؟
گفتي: و من يغفر الذنوب الا الله
به جز خدا كيه كه گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران )
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
گفتم: نميدونم چرا هميشه در مقابل اين كلامت كم ميارم! آتيشم ميزنه؛ ذوبم ميكنه؛ عاشق ميشم! ... توبه ميكنم
گفتي: ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين
خدا هم توبهكنندهها و هم اونايي كه پاك هستند رو دوست داره (بقره)
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
ناخواسته گفتم: الهي و ربي من لي غيرك
گفتي: اليس الله بكاف عبده
خدا براي بندهاش كافي نيست؟ (زمر)
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
گفتم: در برابر اين همه مهربونيت چيكار ميتونم بكنم؟
گفتي:
يا ايها الذين آمنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا و سبحوه بكرة و اصيلا هو الذي يصلي عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمت الي النور و كان بالمؤمنين رحيما
اي مؤمنين! خدا رو زياد ياد كنيد و صبح و شب تسبيحش كنيد. او كسي هست كه خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت ميفرستن تا شما رو از تاريكيها به سوي روشنايي بيرون بيارن. خدا نسبت به مؤمنين مهربونه (احزاب )
ملکوت* گامی تارهایی *
09-01-2011, 13:27
خواب ديدم .در خواب با خدا گفتگويي داشتم.
خدا گفت:پس مي خواهي با من گفتگو كني؟
گفتم اگر وقت داشته باشيد؟
خدا لبخند زد.
"وقت من ابدي است."
چه سوالاتي در ذهن داري كه مي خواهي از من بپرسي؟
"چه چيز بيش از همه شما را در مورد انسان متعجب مي كند؟"
خدا پاسخ داد:
اينكه انها از بودن در دوران كودكي ملول مي شوند عجله دارند كه زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران كودكي را مي خورند.
اينكه سلامتشان را صرف بدست اوردن پول مي كنند و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتي مي كنند.
اينكه با نگراني نسبت به اينده زمان حال فراموششان مي شود.
انچنان كه ديگر نه در اينده زندگي مي كنند و نه در حال .
اينكه چنان زندگي مي كنند كه گويي هرگز نخواهند مرد و چنان مي ميرند كه گويي هرگز زنده نبوده اند.
خداوند دستهاي مرا در دست گرفت و مدتي هر دو ساكت مانديم.
بعد پرسيدم ....
به عنوان خالق انسانها مي خواهيد انها چه درسهايي از زندگي را ياد بگيرند؟
خدا با لبخند پاسخ داد: ياد بگيرند كه نمي توان ديگران را مجبور به دوست داشتن خود كرد. اما مي توان محبوب ديگران شد.
ياد بگيرند كه ثروتمند كسي نيست كه دارايي بيشتري دارد بلكه كسي است كه نياز كمتري دارد.
ياد بگيرند كه ظرف چند ثانيه مي توانيم زخمي عميق در دل كساني كه دوستشان داريم ايجاد كنيم. وسالها وقت لازم خواهد بود تا ان زخم التيام يابد.
با بخشيدن بخشش ياد بگيرند.
ياد بگيرند كساني هستند كه انها را عميقا دوست دارند.
اما بلد نيستند احساسشان را ابراز كنند يا نشان دهند.
ياد بگيرند كه مي شود دو نفر به يك موضوع واحد نگاه كنند و انرا متفاوت ببينند.
ياد بگيرند كه هميشه كافي نيست ديگران را ببخشند بكه خودشان هم بايد خود را ببخشند. و ياد بگيرند كه من اينجا هستم هميشه...
ملکوت* گامی تارهایی *
09-01-2011, 13:56
بنده ي من ،نماز شب بخوان ،آن يازده رکعت است
خدايا: خسته ام نميتوانم يازده رکعت بخوانم
بنده ي من: دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر بخوان
خدايا خسته ام ،برايم مشکل است نيمه شب بيدار شوم
بنده ي من قبل از خواب اين سه رکعت را بخوان
خدايا سه رکعت زياد است
بنده ي من فقط يک رکعت نماز وتر بخوان
خدايا من امشب خيلي خسته ام ،راه ديگري ندارد
بنده ي من قبل از خواب وضو بگير و بگو يا الله
خدايا من در رختخواب هستم ،اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد
بنده ي من همان جا که دراز کشيده اي تيمم کن و بگو يا الله
خدايا: هوا سرد است نمي توانم دستانم را از زير پتو بيرون بياورم
بنده ي من در دلت بگو يا الله ،ما برايت نماز شب حساب مي کنيم
بنده اعتنائي نمي کند و مي خوابد
ملائکه ي من! ببينيد من چقدر آسان گرفته ام ،اما بنده ي من خوابيده است
،چيزي به نماز صبح نمانده است
ملائکه ي من !او را بيدار کنيد ،دلم برايش تنگ شده است ،امشب او با من حرف نزده
خدايا !دو بار او را بيدار کرديم ،اما او....... باز هم .........خوابيد
ملائکه ي من در گوشش بگوئيد ،پروردگارت منتظر توست .
ملائکه به او ندا مي دهند اي بنده .......بيدار شو ....نماز صبحت قضا ميشود
خورشيد از مشرق سر بر مي آورد ،خداوند رويش را برمي گرداند
ملائکه ي من آيا روا نيست با اين بنده قهر کنم ؟؟؟؟؟؟
ملکوت* گامی تارهایی *
02-02-2011, 09:02
http://www.irannaz.com/user_files/L12591868905.jpg (http://www.irannaz.com/news_detail_5769.html)
الو ... الو... سلام
کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟
پس چرا کسی جواب نمی ده؟
یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس. بله با کی کار داری کوچولو؟
خدا هست؟ باهاش قرار داشتم. قول داده امشب جوابمو بده.
بگو من می شنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...
هر چی می خوای به من بگو قول می دم به خدا بگم .
صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟
فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی می تونه تو رو دوست نداشته باشه؟
بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :
اصلا خدا باهام حرف نزنه گریه می کنما...
بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛
بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی می کند بگو...دیگر بغض امانش را بریده بود
بلند بلند گریه کرد وگفت:
خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم می خواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...
چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟
آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه
فراموشت کنم؟
نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟
مثل خیلی ها که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.
مثل بقیه که بزرگن و فکر می کنن من الکی می گم با تو دوستم.
مگه ما باهم دوست نیستیم؟
پس چرا کسی حرفمو باور نمی کنه ؟
خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه این طوری نمی شه باهات حرف زد...
خدا پس از تمام شدن گریه های کودک گفت:
آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش می کنه...
کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب می کردند
تا تمام دنیا در دستشان جا می گرفت.
کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان می خواستند .دنیا برای تو کوچک است ...
بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...
کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت.
عهد آسمانى
02-05-2012, 13:24
خیلی زیبا بود وای کاش ما انسان ها تا این حد دچار روز مره گی نمی شدیم
تا بیشتر نوازش خدارو احساس میکردیم
عهد آسمانى
02-05-2012, 13:33
زیبا بود وایکاش ..............
عهد آسمانى
02-05-2012, 13:36
خیلی زیبا بود توروخدا برام دعا کن تا از روزمره گی در بیام و نمازم رو همیشه بخونم آخه مطمئنم که هیچی جز با خدا بودن آرامش من نیستashk1
یاس بهشتی* خادمه باب الحوائج جواد الائمه (ع)*
02-07-2012, 20:12
گفتگوی کودک باخدا (http://toofan1325.blogfa.com/post-298.aspx)
http://s1.picofile.com/file/6700114684/mother_child_seward.jpg کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و پرسید: "می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟" خداوند پاسخ داد: "از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام او از تو نگهداری خواهد کرد. اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه: "اما این جا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند." خداوند لبخند زد: "فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود." کودک ادامه داد: "من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آن ها را نمی دانم." خداوند او را نوازش کرد و گفت: "فرشته تو زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی." کودک با ناراحتی گفت: "وقتی می خواهم با شما صحبت کنم چه کنم؟" اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: "فرشته ات دستهایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد خواهد داد که چگونه دعا کنی." کودک سرش را برگرداند و پرسید: " شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟" _ فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد. حتی اگر به قیمت جانش تمام شود. کودک با نگرانی ادامه داد: "اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود." خداوند لبخند زد و گفت: "فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت. گرچه من همیشه در کنار تو خواهم بود." در آن هنگام بهشت آرام بود اما صدایی از زمین شنیده می شد. کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند. او به آرامی یک سوال دیگر از خدا پرسید: "خدایا اگر من باید همین حالا بروم لطفاً نام فرشته ام را به من بگو." خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد:" نام فرشته ات اهمیتی ندارد. به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی."
*~* مهسا *~*
20-07-2012, 21:15
https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/75046743081233609795.gif
خدای عزیز!
به جای این که بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمیکنی؟
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/79.gif
خدای عزیز!
شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمیکشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده.
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/76.gif
خدای عزیز!
اگر یکشنبه، مرا توی کلیسا تماشا کنی، کفشهای جدیدم رو بهت نشون می دم.
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/77.gif
خدای عزیز!
شرط میبندم خیلی برایت سخت است که همه آدمهای روی زمین رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمیتوانم همچین کاری کنم.
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/78.gif
خدای عزیز!
در مدرسه به ما گفتهاند که تو چه کار میکنی، اگر تو بری تعطیلات، چه کسی کارهایت را انجام میدهد؟
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/79.gif
خدای عزیز!
آیا تو واقعاً نامرئی هستی یا این فقط یک کلک است؟
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/76.gif
خدای عزیز!
این حقیقت داره اگر بابام از همان حرفهای زشتی را که توی بازی بولینگ میزند، تو خانه هم استفاده کند، به بهشت نمیرود؟
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/77.gif
خدای عزیز!
آیا تو واقعاً میخواستی زرافه این طوری باشه یا اینکه این یک اتفاق بود؟
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/78.gif
خدای عزیز!
چه کسی دور کشورها خط میکشد؟
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/79.gif
خدای عزیز!
من به عروسی رفتم و آنها توی کلیسا همدیگر را بوسیدند. این از نظر تو اشکالی نداره؟
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/76.gif
خدای عزیز!
آیا تو واقعاً منظورت این بوده که "نسبت به دیگران همان طور رفتار کن که آنها نسبت به تو رفتار میکنند؟" اگر این طور باشد، من باید حساب برادرم را برسم.
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/77.gif
خدای عزیز!
به خاطر برادر کوچولویم از تو متشکرم، اما چیزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، یک توله سگ بود.
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/78.gif
خدای عزیز!
وقتی تمام تعطیلات باران بارید، پدرم خیلی عصبانی شد. او چیزهایی دربارهات گفت که از آدمها انتظار نمیرود بگویند. به هر حال، امیدوارم به او صدمهای نزنی.
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/79.gif
خدای عزیز!
لطفاً برام یه اسب کوچولو بفرست. من قبلاً هیچ چیز از تو نخواسته بودم. میتوانی دربارهاش پرس و جو کنی.
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/76.gif
خدای عزیز!
من میخواهم وقتی بزرگ شدم، درست مثل بابام باشم. اما نه با این همه مو در تمام بدنش.
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/77.gif
خدای عزیز!
برادر من یک موش صحرایی است. تو باید به اون دم هم میدادیها!
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/78.gif
خدای عزیز!
فکر میکنم منگنه یکی از بهترین اختراعاتت باشد.
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/79.gif
خدای عزیز!
من دوست دارم شبیه آن مردی که در انجیل بود، 900 سال زندگی کنم.
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/76.gif
خدای عزیز!
فکر نمیکنم هیچ کس میتوانست خدایی بهتر از تو باشد. میخوام اینو بدونی که این حرفو به خاطر این که الان تو خدایی، نمیزنم.
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/77.gif
خدای عزیز!
ما خواندهایم که توماس ادیسون نور را اختراع کرد. اما توی کلاسهای دینی یکشنبهها به ما گفتند تو این کار رو کردی. بنابراین شرط میبندم او فکر تو را دزدیده.
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/78.gif
خدای عزیز!
آدمهای بد به نوح خندیدند و گفتند: "تو احمقی چون روی زمین خشک کشتی میسازی" اما اون زرنگ بود. چون تو رو فراموش نکرد. من هم اگر جای اون بودم همین کار رو میکردم.
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/79.gif
خدای عزیز!
لازم نیست نگران من باشی. من همیشه دو طرف خیابان را نگاه میکنم.
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/76.gif
خدای عزیز!
هیچ فکر نمیکردم نارنجی و بنفش به هم بیان. تا وقتی که غروب خورشیدی رو که روز سهشنبه ساخته بودی دیدم، معرکه بود.
http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/77.gif
اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر*
20-07-2012, 23:38
کاشکی هنوز قلبم به اندازه بچه ها بود
کاشکی بدی رو باور نمیکردم
کاشکی باور داشتم خدا همیشه مواظبمه
کاشگی حس نمیکردم اینقدر تنهام
کاش به اندازه تمام بچگی هام خوب بودن برام راحت بود
اگر دلت را به خدا سپردی دیگر نگران تنگ شدنش نباش ویانگران شور زدنش یا گرفتنش شاید گاهی بشکند که این شکستن هم به خاطر خودت هست وهم خودش.
greenisland2
11-06-2013, 16:21
خیلی قشنگ بود parvaneh2
حسنعلی ابراهیمی سعید
21-03-2018, 20:15
http://static5.cloob.com//public/user_data/gen_thumb/n-18-03-17/8/68aa3ce5de748dad4fb1fdfd02d2db5c-425
vBulletin® v4.2.6 by vBS, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.