توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک )
ملکوت* گامی تارهایی *
26-12-2010, 18:33
ساواك ، يك سازمان جهنمي
در 28 شهريور 1335 لايحه تاسيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور كه در شوراي وزيران تصويب شده بود جهت بحث و بررسي به مجلس شوراي ملي ارائه شد. بههمين منظور مقاله حاضر به بررسي عملكرد ساواك در تاريخ سياسي ايران ميپردازد.
24 ساعت پس از بازداشت سروان عبدالحسن عباسي، افسر مظنون به داشتن تمايلات كمونيستي در تابستان سال 1333، مقامهاي نظامي ـ امنيتي ارتش ايران به وحشت افتادند. با اطلاعاتي كه سروان عباسي در اختيار آنان قرار داده بود، 600 نفر از جمله 400 افسر در نيروهاي سهگانه ارتش، ژاندارمري و شهرباني بازداشت شدند. در ميان دستگيرشدگان، افسران بلندپايهاي مانند معاون دادستان كل ارتش، معاون رياست شهرباني، رئيس دايره رمز ارتش در تبريز و مامور محافظ شخص شاه و مهمانان برجسته خارجي ديده ميشدند. دادگاه نظامي 100 نفر از اين افسران را به مرگ محكوم كرد كه 27 افسر ارشد نيروي زميني و 3 افسر نيروي دريايي در بين آنان قرار داشتند. ماموران حكومت نظامي طي 3 سال بعد از آن حدود 3000 نفر از اعضاي حزب كمونيستي توده را دستگير كردند. 14 نفر از اعضاي حزب از جمله يك عضو كميته مركزي زير شكنجه جان باختند و رهبران آنها به شوروي گريختند. به اين ترتيب عمدهترين و سازماندهيشدهترين تشكيلات مخفي نظامي مخالفان متلاشي شد. سال 1336، سال پايان حكومت نظامي بود. ديگر هيچ گونه تحرك سياسي مخاطرهآميز از هيچ يك از احزاب مخالف مشاهده نميشد. دكتر محمد مصدق بعد از آزادي از زندان 3 ساله به باغش در احمدآباد مستوفي تبعيد شد و در بازداشت خانگي تحت نظر قرار گرفت. ديگر رهبران جبهه ملي يا در زندان يا تحتنظر بودند. افسران وفادار به مصدق نيز از ارتش و ديگر قواي نظامي پاكسازي شده بودند. با تمام موفقيتهايي كه حكومت نظامي در ساكت كردن و متلاشي ساختن و آرام كردن فضاي سياسي كشور انجام داده بود، آمريكاييها نميتوانستند نسبت به نبود يك نظام امنيتي در كشوري كه طولانيترين مرز مشترك را با عمدهترين دشمن آنها يعني اتحاد جماهير شوروي داشت، بيتفاوت بمانند. بقاياي حزب توده هنوز وجود داشتند و مخالفان سنتي شاه نيز هنوز با تمام سركوبها در جامعه زندگي ميكردند. به همين علت آنها ضرورت تاسيس يك سازمان امنيتي را به شاه توصيه كردند. شاه در يك سخنراني در سال 1336 اعلام كرد: «... امروز در همه كشورهاي آزاد به اداره امنيت سياسي نياز است كه با همكاري با ساير وزارتخانهها، ميتواند توطئههايي از اين قبيل را كشف و خنثي كند. در وضعيت كنوني هر اقدامي جز اين بياحتياطي خواهد بود.»
ملکوت* گامی تارهایی *
26-12-2010, 18:35
در اسفند 1336 ساواك تاسيس شد. اهداف ساواك كه مخفف «سازمان اطلاعات و امنيت كشور» بود در مواد اول و دوم قانون تاسيس آن، چنين اعلام شده بود:
1ـ گردآوري اطلاعات براي امنيت كشور .
2ـ تعقيب عمليات جاسوسي از هر نوع.
بيترديد از نظر شاه بهترين فرد براي رياست سازمان تازهتاسيس كسي جز سرتيپ تيمور بختيار، فرماندار نظامي تهران نبود. اين فارغالتحصيل دانشگاه نظامي سنسير فرانسه پيش از تصدي مقام فرمانداري نظامي، اقتدار خود را در سركوب پيشهوري در آذربايجان نشان داده و بزرگترين تشكيلات مخفي مخالفان دولت را در ارتش متلاشي كرده بود. به همين دليل شاه، تيمور بختيار را به عنوان اولين رئيس ساواك منصوب كرد. ساواك ابتدا 9 اداره كل داشت كه هركدام مسوول كنترل حوزهاي خاص بودند. اداره اول 3 دايره داشت كه مستقيما زير نظر رئيس ساواك عمل ميكردند. يكي از دواير مسوول در رابطه با سازمانهاي اطلاعاتي مانند سيا و انتليجنت سرويس بود. دايره ديگر مسوول جاسوسي درباره ايرانيان خارج از كشور بود و دايره آخر مسووليت نظرسنجي درباره ايرانيان ناراضي و حدود نارضايتي آنها را به عهده داشت. اداره دوم، اطلاعاتي را كه جمعآوري ميكرد براي اداره هفتم و هشتم ارسال ميكرد. اداره سوم، 6 دايره سياسي داشت كه هر يك مسووليت برخورد با طيفي خاص از مخالفان سياسي را به عهده داشتند.
1 ـ دايره ماركسيستها كه از تودهاي تا چپ افراطي را در برميگرفت.
2 ـ دايره غيرماركسيستها كه مسوول كنترل جبهه ملي بود و بر سازمانهايي مانند سازمان كارگران ايران، سازمان زنان و امثال آن نظارت ميكرد. اين دايره بعد از تاسيس حزب رستاخيز، فعاليتهاي تبليغاتي و تعيين صلاحيت نامزدهاي انتخاباتي مجلس را زير نظر داشت.
3 ـ دايره احزاب و گروههاي جداييطلب. وظيفه اين دايره كنترل مناطق حساسي مانند كردستان، خوزستان، آذربايجان و نفوذ در ايلات و عشاير بود.
4 ـ دايره احزاب سياسي كرد و اقوام ديگر. كنترل اقليتهاي ملي گوناگون و رسيدگي به فعاليت سياسي آذربايجان ليبرال در حوزه وظايف اين دايره بود نه دايره دوم (دايره غيرماركسيستها)
5 ـ دايره احزاب جديد. وظيفه كشف هر گونه اقدام ساختارشكنانهاي را به عهده داشت.
6 ـ اين دايره، پروندهها و اطلاعات مربوط به مخالفان رژيم را بايگاني ميكرد.
ملکوت* گامی تارهایی *
26-12-2010, 18:38
اداره چهارم، فعاليتهاي هنري و ادبي را زير نظر داشت. سانسور و مميزي توسط اين اداره انجام ميشد. قضات دادگاههاي نظامي نيز از اين دايره بودند. ادارات پنجم و ششم، كار كارگزيني و بودجه را رتق و فتق ميكردند. اداره هفتم، مسوول بررسي و تحليل كشورهاي ديگر بالاخص كشورهاي حوزه خاورميانه بود. اطلاعات و تحليلهاي اين اداره در اختيار كشورهاي همپيمان قرار ميگرفت. اداره هشتم، مسوول فعاليتهاي ضدجاسوسي بود. كنترل خارجيان، سفارتخانهها و كارمندان آنها در حوزه فعاليت اين اداره بود. اداره نهم، مسوول صدور ويزا يا ممانعت از آن و استخدام در وزارتخانهها بود. بعدها اداره دهم كه اداره بهداري كارمندان بود ايجاد شد، اما در بين تمام ادارات ساواك، تنها يك اداره بود كه آن شهرت مخوف را براي ساواك به وجود آورد. اداره سوم، مسووليت شناسايي، تعقيب و مراقبت، دستگيري، بازجويي، شكنجه و كشتن مخالفان را به عهده داشت و آنچه كه درباره وحشيگريهاي ساواك شنيده ميشود، مربوط به اين اداره است كه در ادامه به آن خواهيم پرداخت. اولين بودجه ساواك 2ميليون و 700 هزار تومان بود. البته بخشي از بودجه ساواك از محل اعتبارات سرّي شاهنشاهي پرداخت ميشد. طبق قانون، رئيس ساواك در حكم معاون وزير محسوب ميشد و از نظر سلسلهمراتب اداري مستقيما زير نظر نخستوزير عمل ميكرد، اما حساسيت شاه سبب شد تا رئيس ساواك تنها در قبال او پاسخگو باشد. رئيس ساواك روزهاي دوشنبه و چهارشنبه نزد شاه ميرفت و گزارش كار ميداد. حسين فردوست، دوست و همكلاسي شاه كه رياست اداره ويژه را به عهده داشت، غير از طبقهبندي اطلاعات ساواك كه بايد به نظر شاه ميرساند، مسوول كنترل روساي ساواك هم بود.
اداره چهارم كه مسوول كنترل فعاليتهاي هنري و ادبي بود، اعضاي ساواك را هم كنترل ميكرد. ساواك در طول حيات 20 ساله خود، 4 رئيس داشت. اولين رئيس آن، همان طور كه پيشتر ذكر شد سرتيپ تيمور بختيار بود كه در سال 1340 به بهانهاي نظير عدم پيشبيني وقايع و آشوبها و كنترل اوضاع از كار بركنار شد، اما حقيقت آن بود كه شاه نميتوانست آدم مقتدري مانند تيمور بختيار را در كنار خود تحمل كند. بختيار بعد از كنار گذاشته شدن به آمريكا رفت. او در ملاقاتي كه با كنِدي داشت، پيشنهاد براندازي شاه را مطرح كرد؛ موضوعي كه از طرف مترجم بختيار به اطلاع ساواك رسيد و سبب احضار او از طرف شاه شد. شاه به بختيار گفت كه بايد بلافاصله ايران را ترك كند. او به سوئيس رفت و آرامآرام تحركاتش را عليه شاه افزايش داد. در داخل، شاه تمامي افسران وفادار به بختيار را به عناوين مختلف بركنار كرد. بختيار به عراق رفت و مهمان صدام حسين شد. تحركات او در عراق سبب شد تا ساواك، جوخه مرگي را به عنوان دوستان وفادار به سراغش بفرستد؛ جوخهاي كه بختيار را در شكارگاهي در 20 كيلومتري مرز ايران از پاي درآوردند و تمام آنها غير از يك نفر توسط ماموران صدام از پاي درآمدند.
ملکوت* گامی تارهایی *
26-12-2010, 18:40
روساي ساواك بعد از بختيار
بهمن 1357، مردي زشترو بر صفحه تلويزيون ايران ظاهر شد و در حالي كه هراس به وضوح در چهرهاش ديده ميشد و به سختي صحبت ميكرد، از سازمان تحت رياستش سخن گفت. او نعمتالله نصيري، سومين رئيس ساواك بود كه بيش از دوسوم عمر اين سازمان بر آن سلطه رانده بود. فردا روز اين شايعه در همه جا منتشر شد كه نصيري با حركات دست و چشم خود داشت به اعضاي باقيمانده ساواك علامت رمزي ميداد تا عمليات ايذايي انجام دهند؛ تصوري كاملا غلط و عوامانه كه به خاطر سوابق منفي ساواك و ترس از آن در اذهان شكل گرفته بود. در حالي كه در آن لحظات چنان ياس و اضطرابي نصيري را فراگرفته بود كه نميتوانست جز جانش به چيز ديگري فكر كند. همچنانكه اعضاي ساواك نيز دربهدر به دنبال جانپناهي براي حفظ حيات خود بودند، نصيري بعد از محاكمهاي كوتاه همان شب بر بام مدرسه رفاه، تيرباران شد. سرلشكر حسن پاكروان كه در بازنشستگي بهسر ميبرد با سپهبد ناصر مقدم، آخرين رئيس ساواك كه 8 ماه پيش از آن به رياست اين سازمان مخوف رسيده بود نيز توسط دادگاهي كه صادق خلخالي رياست آن را به عهده داشت، در يك محاكمه سريع به مرگ محكوم و تيرباران شدند.
بعد از بختيار، شاه سرلشكر حسن پاكروان را به رياست ساواك برگزيد. مردي كه به هيچ وجه جاهطلبي بختيار را نداشت و از هر گونه آلودگي مادي و اخلاقي دور بود. پاكروان كه به شاه بسيار وفادار بود در خانوادهاي ديپلمات زاده شده و تمام دوران كودكي و نوجوانياش را در بلژيك و فرانسه گذرانده بود. او فارغالتحصيل دانشكده توپخانه فونتن بلو بود و روحيه نرمخويانهاي در برابر مخالفان داشت. او در صدد استخدام ماموران باسواد و كاردان براي ساواك برآمد. ترور شاه در كاخ مرمر و وقايع خرداد 42 سبب شد تا شاه او را بركنار كند و يكي از سرسپردهترين عناصرش را به رياست ساواك بگمارد. جانشين پاكروان، نعمتالله نصيري بود؛ همدوره شاه در دانشكده افسري، جاهطلب، فرمانبردار محض، حقير و كاملا فاسد. او از جمله نوكراني بود كه حاضر بود با هر دستور به جاي كلاه، سر بياورد تا اطاعت بيچون و چرايش را نسبت به اربابش ثابت كند. ساواك در دوران 14 ساله استيلاي او بر اين سازمان جهنمي به يكي از منفورترين سازمانهاي دولتي در كشور تبديل شد. نصيري هر كس را كه با او مخالفت ميكرد با انواع اتهامات از ميدان بهدر ميكرد. تنها نيروي كارآمد او پرويز ثابتي بود كه به عنوان رئيس اداره سوم، عمل ميكرد؛ مردي تحصيلكرده و شيكپوش. با آغاز تظاهرات مردم در سال 56، شاه سعي كرد با ايجاد فضاي باز و تغيير بعضي از مواد در قوانين جو را آرام كند، اما بالاخره ناچار شد تا در خرداد 1357، نصيري را از كار بركنار كند. سپهبد ناصر مقدم، چهارمين و آخرين رئيس ساواك بود. افسر برجسته اطلاعاتي كه سالها در مقام رياست ركن دوم ارتش عمل كرده بود. اولين اقدام مقدم بركناري 34 نفر از مقامات ارتش امنيتي از جمله پرويز ثابتي بود كه از او ميخواستند در مقابل مخالفان، شدت عمل به خرج دهد. او براي آرام كردن جو، اقدام به ايجاد ارتباط با بعضي از رهبران انقلاب در داخل كشور كرد. به پيشنهاد او بود كه شاه، شاپور بختيار را به نخستوزيري برگزيد؛ شاپور بختياري كه چندماه پيش از آن در حمله ساواكيهاي چماقدار در تظاهراتي در اطراف تهران دستش شكسته بود. مقدم خود بختيار را به حضور شاه برد و براي اينكه حسننيتش را به مسوولي دولت انقلابي نشان دهد، بايگاني ساواك را در اختيار آنان قرار داد، اما همان طور كه پيشتر ذكر شد، صادق خلخالي در يك دادگاه كوتاه او را محاكمه و بالافاصله اعدام كرد تا پرونده زندگي آخرين رئيس ساواك هم بسته شود.
ملکوت* گامی تارهایی *
26-12-2010, 18:41
زماني كه شاه رسما شكنجه را تاييد كرد
زماني كه در اسفند 1355، شاه به ويليام باتلر، رئيس كميسيون بينالمللي حقوقدانان گفت همه تلاشش را براي خاتمه دادن به شكنجه در ايران به كار ميبندد، رسما اعمال شكنجه زندانيان سياسي را توسط پليس امنيتي خود مورد تاييد قرار داد. او كه همواره سعي داشت چهرهاي موجه و دموكرات از خود براي جهان غرب ترسيم كند، بر اثر فشار افكار جهاني، افشاگري مخالفان و وجود شواهد عيني ناچار به اين موضوع اعتراف كرد و از رئيس ساواك خواست از نيمه دوم سال 55 شكنجه را متوقف كند؛ امري كه كمرنگ شد، اما متوقف نشد.
موضوع شكنجه در زندانهاي شاه، همواره يكي از عمدهترين موارد نقض حقوق بشر توسط حكومت شاه بود كه مخالفان سياسي و خانوادههاي آنها خواستار توقف آن بودند.
موضوع شكنجه به معنا و مفهوم رفتار غيرمدني و غيرقانوني با فرد دستگير شده در ايران قرن بيستم با تاسيس ركن دوم ارتش و اداره تامينات شهرباني و وضع قوانيني كه به سركوب مخالفان شكل قانوني ميداد، آغاز شد. قانون سال 1311 به مسوولان نهادهاي امنيتي، انتظامي امكان ميداد تا دشمنان سياسي حكومت را با استناد به اين قانون كه تحت عنوان «اقدام عليه امنيت كشور» ناميده ميشد، دستگير و به جرم تبليغ مرام سوسياليستي و كمونيستي زنداني كنند. اتهامي كه 3 تا 10 سال حبس براي محكوم به همراه داشت. به استناد همين قانون، دكتر تقي اراني و 52 نفر از همفكرانش كه به گروه 53 نفر معروف بودند، دستگير و زنداني شدند.
قوانين جزايي سال 1313 نيز تاميني براي متهم بالاخص اگر داراي جرايم سياسي بود، ايجاد نميكرد اما شكنجهها در حكومت پهلوي اول، شكنجههاي غيرسيستماتيك و وحشيانه بود. مخالفان كه بايد به شكلي از ميان برداشته ميشدند، عمدتا با تزريق آمپول هوا كه توسط دژخيمي به نام پزشك احمدي انجام ميشد، به قتل ميرسيدند، عملي كه ميتوانست شائبه سكته قلبي را ايجاد كند، اما كشتار مخالفان به وسيله تزريق هوا به قدري زياد شده بود كه حتي اگر زنداني به مرگ طبيعي ميمرد، همه گمان ميكردند كه با تزريق آمپول هوا به قتل رسيده است. از همين طريق بود كه بسياري از سردمداران حكومت مانند تيمورتاش، وزير دربار مقتدر رضاشاه به قتل رسيدند. وحشيگري شكنجهها را ميتوان در دوختن لبهاي فرخي يزدي، شاعر ايراني ديد.
ملکوت* گامی تارهایی *
26-12-2010, 18:42
پهلوي دوم و آينده پيشرو
خروج اجباري پهلوي اول، اشغال كشور توسط قواي بيگانه، وضعيت نابسامان ايران، فقر، گرسنگي و خشم مردم از رنجهايي كه متحمل شده بودند، امكاني را براي شاه جوان بدون قدرت ايجاد نميكرد تا با خشونت عمل كند. عمدهترين گروه مخالف يعني تنها حزب كمونيستي موجود تحت حمايت قواي اشغالگر شوروي قرار داشت. در مقابل شاه براي آرام كردن جو ملتهبي كه وجود داشت، سرپاس مختار، رئيس شهرباني رضاشاه را به دادگستري سپرد كه بعد از يك محاكمه به حبس ابد محكوم شد و دژخيم پزشك احمدي نيز به مرگ محكوم گرديد. دستگيري سروان عباسي و همفكرانش در سازمان مخفي حزب توده در سال 1333 آغاز دور جديد شكنجهها بود كه توسط ماموران حكومت نظامي صورت جديدتري به خود گرفت. بالاخص پس از اعترافات سروان عباسي و مشخص شدن حد نفوذ حزب توده در سازمانهاي نظامي، اين حساسيت دوچندان شد اما هنوز سيستم سركوب، مدرن نشده بود. تيمور بختيار كه در دوره فرمانداري نظامي از وجود افسران اطلاعاتي ركن دوم ارتش بهره ميبرد، غير از سركوب مخالفان حكومت كودتا، موفقيت ديگري كسب كرد و آن جذب بعضي از تودهايها به تشكيلات جديدالتاسيس امنيتي بود؛ تودهايهايي كه داراي پشتوانه تئوريك بوده و تجربه كارهاي تشكيلاتي را داشتند، غير از قدرت مجاب كردن زندانيان ضعيف و نادم ساختن آنها به لحاظ آشنايي با كارهاي حزبي و روشهاي تبليغي، عناصر كارآمدي به حساب ميآمدند.
مجموعه اين تواناييها با قدرت نظامي ساواك، مجموعهاي را ايجاد ميكرد كه بتواند برنامههايش را محقق كند. بعضي از اين تودهايهاي نادم، بعدها به مديران ارشد دستگاههاي تبليغي و فرهنگي حكومت شاه تبديل شدند كه در راديو و تلويزيون، نخستوزيري و در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان سيستم را هدايت ميكردند. در دوره رياست سرلشكر پاكروان، براساس برنامهريزي دومين رئيس ساواك استخدام عناصر تحصيلكرده و روشنفكر در دستور كار ساواك قرار گرفت. او كه پيرو روش برخورد مسالمتآميز با مخالفان بود، نتوانست مدت زيادي در ساواك بماند و بعد از 3 سال كنار گذاشته شد. ورود نعمتالله نصيري به ساواك، آغاز شكلگيري فضايي بود كه تا چندماه پيش از پيروزي انقلاب تداوم يافت. نصيري بهعنوان يك نظامي خشن، معتقد به سياست سركوب، ارعاب و وحشت بود. به همين دليل 3 روش را براي نيل به اهدافش در پيش گرفت:
1 ـ گسترش و افزايش جو بياعتمادي در جامعه
با اين كه هيچ گاه رقم دقيقي از كارمندان ساواك منتشر نشد، چنان جوي بر جامعه ايران مستولي شد كه بيشتر مردم در سوءظن به يكديگر بهسرميبردند و ضربالمثل «ديوار موش دارد، موش هم گوش دارد» كاربرد بيشتري پيدا كرده بود. بعدها شاه رقم كارمندان ساواك را رقمي بين 3000 تا 4000 نفر اعلام كرد، در حالي كه آمار واقعي ميبايستي حدود 7000 نفر باشد. تعداد خبرچينها هرگز مشخص نشد، اما آنچه كه حضور و قدرت ساواك را قابل باور ميكرد، حضور خبرچيناني در تمامي سطوح اجتماع بود. اين خبرچينان يا افرادي بودند كه به خاطر حفظ موقعيت خود و به دست آوردن امتيازاتي با ساواك همكاري ميكردند يا گروهي كه از سر ترس و اجبار، اخبار را در اختيار ساواك ميگذاشتند و جمعي نيز كه به صورت دلخواه با اين سازمان همكاري داشتند. دانشجويان، نويسندگان، استادان دانشگاه، وكلا، هنرمندان، كارگران و ورزشكاران از جمله اقشاري بودند كه ساواك با حساسيت بيشتري تحركات آنها را زيرنظرداشت.
2 ـ كنترل بر مراكز دولتي و حساس
اين مورد از طريق نظارت و كنترل بر استخدامها اعمال ميشد. پرسشنامههايي كه افراد پر ميكردند به ساواك ميرسيد تا درباره آنها اظهارنظر كند. هيچ كس بدون نظر ساواك به مشاغل حساس گمارده نميشد. از طرف ساواك در هر وزارتخانه، نمايندهاي حضور داشت كه مراقب اوضاع بود. ساواك براي تمام مقامات، پرونده تشكيل داده بود و نقاط ضعف و قدرت آنها را بخوبي ميشناخت.
به همين دليل كمتر مسوولي جرات مخالفت با ساواك را كه روز به روز بر قدرت جهنمي آن افزوده ميشد، داشت. نصيري از طريق همين ارعاب و وحشت توانسته بود مانند تيمور بختيار امتيازات مادي فراواني براي خود كسب كند.
ملکوت* گامی تارهایی *
26-12-2010, 18:43
3 ـ اعمال شكنجههاي وحشتناك
مخالفان حكومت بخوبي ميدانستند كه در صورت دستگيري چه سرنوشتي انتظار آنها را ميكشد. كشيدن ناخنهاي دست و پا، سوزاندن بدن با اتو براي زندانياني كه مقاومت بيشتري به خرج ميدادند، بيدار نگه داشتن طولاني مدت زنداني، تجاوز به زنان زنداني، شلاق بر كف پا و موارد ديگري كه ايرانيها بسيار درباره آن شنيدهاند، تهديد به كشتن يا تجاوز به همسر و فرزندان زنداني از جمله شكنجههايي بود كه روح و روان زنداني را مورد حمله قرار ميداد. بازتابي كه از انتشار اين شكنجهها منتشر ميشد، بيشتر براي ايجاد رعب و وحشت در افرادي بود كه به زعم ساواك ميتوانستند به صف مخالفان حكومت بپيوندند. بعد از سال 48 و شكلگيري گروههاي چريكي در كشور، حكومت و ساواك احساس خطر بيشتري كردند. جواناني كه از مبارزات سياسي پيشكسوتان خود سرخورده شده بودند، اقدام به تشكيل گروههاي مسلحي براي نبرد مسلحانه كردند. پيروزي گروههاي چريكي مسلح در كوبا و اقدامات ديگر گروهها بالاخص در آمريكاي جنوبي سبب شد تا اين جوانان از آنان الگوبرداري كنند. از اين زمان ساواك دچار مشكلات اساسيتري شد. دانشگاهها مراكز عمده جذب نيروي اين سازمانها بودند. پس حساسيت ساواك روي دانشگاهها بيش از پيش افزايش يافت. دستگيري رهبران 2 گروه عمده چريكي در آغاز دهه 50 و ضربات مهلكي كه بر آنها وارد آورد و تحركات عملي بقاياي اين دو سازمان در سطح كشور سبب شد تا ساواك وحشيگري خود را دوچندان كند. ترور دادستان ارتش، دادستان دادگاههاي نظامي، يكي از فرماندهان كميته مشترك و مستشاران آمريكايي موقعيت ساواك را بشدت در معرض خطر قرار داد. اعدام اعضاي گروههاي چريكي و شكنجه آنها، بازتابهاي خوبي براي رژيم و شاه در پي نداشت. فشار افكار جهان سبب بيآبرويي شاه شد كه همواره ميخواست تصوير خوبي از خود در ذهن آنها ترسيم كند. همانطور كه پيشتر ذكر شد، كار به جايي رسيد كه شاه در سال 55 رسما وجود شكنجه را در زندانهاي خود عليه زندانيان سياسي تاييد كرد و قول متوقف كردن آنها را داد.
ساواك، يك سازمان درجه يك جاسوسي
يكي از مهمترين اهدافي كه سبب شد ساواك شكل بگيرد، جاسوسي از تحركات شوروي و وابستگان آن در منطقه و ايران بود. آمريكاييها با نصب دستگاههاي استراق سمع در ايران كارهاي خود را انجام ميدادند.
ساواك براي سازمانهاي جاسوسي عمده دنيا، سازماني درجه يك محسوب نميشد. هرچند آنها عملكرد ساواك را در داخل قابل قبول ميدانستند، اما در عمليات برونمرزي حسابي روي آن باز نميكردند، اما در واقع ساواك در حوزه 2 كشور افغانستان و عراق عملكرد قابل قبولي داشت. هشدار ساواك به سازمان سيا درمورد احتمال اشغال افغانستان توسط ارتش شوروي يكي از اين موارد بود. مسالهاي كه سازمان سيا تا زماني كه اتفاق نيفتاد، هرگز آن را باور نكرد. عراق كه از ديرباز به خاطر اختلافات مرزي و اعمال فشار بر ايرانيان مقيم آنجا با دولت ايران اختلاف داشت همواره مورد توجه ساواك بود. ساواك عملكرد قدرتمندانهاي در حوزه عراق داشت. 1ـ ترور سرتيپ بختيار 2ـ به استخدام درآوردن رئيس اداره ضدجاسوسي عراق توسط لواساني، كاردار سفارت ايران .
ملکوت* گامی تارهایی *
26-12-2010, 18:44
كميته مشترك
در دهه 50، با افزايش چشمگير عمليات چريكي در سطح شهرها و به واسطه نبود هماهنگي بين نيروهاي نظامي، امنيتي و انتظامي بر سر دستگيري نيروهاي مخالف، درگيريهايي بين خود آنها بالاخص بين نيروهاي شهرباني و ساواك پيش ميآمد كه موجب آبروريزي رژيم بود. طرح كميته مشترك ضدخرابكاري به خاطر ايجاد هماهنگي بين اين نيروها ريخته شد؛ كميتهاي متشكل از ادارات امنيتي شهرباني، ارتش، ژاندارمري و ساواك كه مقر آن پشت اداره پست واقع در ميدان امام (توپخانه) و در جوار شهرباني كل كشور بود. تيمسار زنديپور كه از اعضاي ضداطلاعات ارتش بود به رياست آن منصوب شد. تيمسار زنديپور بعدا در يك عمليات چريكي ترور شد. كميته مشترك در طول عمر خود 10 هزار زنداني داشت كه براي حدود 3300 نفر از آنان پرونده تشكيل شد. شكنجهگران عمده ساواك در اين كميته مستقر بودند تا در آن ساختمان دايرهايشكل ـ كه اينك به موزه عبرت تبديل شده ـ عقدههاي شخصيتي و تاريخي خود را روي شجاعترين فرزندان اين كشور خالي كنند.
در 24 دي 1357، بختيار حكم انحلال آن را صادر كرد و درهاي زندان باز و حدود 900 زنداني باقيمانده آزاد شدند. كمتر از يك ماه بعد، 3 نفر از روساي ساواك توسط دادگاه هاي انقلاب به رياست آيت الله صادق خلخالي تيرباران شدند و به اين ترتيب طومار يك سازمان جهنمي و ضد مردمي بسته شد.
vBulletin® v4.2.6 by vBS, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.