PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ۞۩۞ پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا...(محرمنامه - دهه سوم ) ۞۩۞



صفحه ها : [1] 2

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
26-12-2010, 23:44
http://www.shiaupload.ir/images/24941990827015082230.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/47743945455805370261.png)http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/47743945455805370261.pnghttp://www.shiaupload.ir/images/05903541806543338680.jpg
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_44332177615258292230.gif
پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا.... (محرمنامه 21)
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_44332177615258292230.gif
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/65653047523884139449.gif (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/65653047523884139449.gif)

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_44332177615258292230.gif
قالَ الام حسين عليه السّلام :

وَاعْلَمُوا إ نَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اللّه عَلَيْكُمْ،
فَلا تَميلُوا النِّعَمَ فَتَحَوَّلَ نَقِما.

توجّه داشته باشيد كه احتياج و مراجعه مردم به شما
از نعمت هاى الهى است ، پس نسبت به نعمت ها روى بر نگردانيد؛
وگرنه به نقمت و بلا گرفتار خواهد شد

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_44332177615258292230.gif
http://upload.tazkereh.ir/images/40035153615283982117.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 03:41
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/7_Untitled-13.png

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاینده شد ، از تو دین خدا

از کعبه شد جدا سیدالشهداء

به قربانگاه عشق، می‌رود از منا

حسین فاطمه ، عزیز مصطفی

نور چشم علی ، همتای مجتبی

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاینده شد ، از تو دین خدا

پیوسته بر لبش ، لبیک و یاربش

یار همراز او ، قهرمان زینبش

همگامی با وفا ، در نماز شبش

همناله ، همنوا ، در هنگام دعا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاینده شد ، از تو دین خدا

آماده کن بستر ، بر سبط پیغمبر

راهت گل افشان کن ، در مقدم اکبر

ای آغوش مهرت ، مهد علی اصغر

رقیه مهمان است ، منزل کن مهیا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاینده شد ، از تو دین خدا

خون مبارزین ، رویت کند رنگین

ای خاک تو مهر ، نماز مصلین

داری عجب آبی ، آب حیات است این

آید لب فرات ، یک تشنه لب سقا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاینده شد ، از تو دین خدا

ای ماه محرم ، ماه خون و شمشیر

ای روز عاشورا ،تو روز عشق و تکبیر

انقلاب ایران ، دارد ز تو تأثیر

گلگون ز شهیدان ، شد بهشت زهرا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاینده شد ، از تو دین خدا

هر مکان کربلاست ، هر زمان عاشوراست

رشته مهر او ، رمز وحدت ماست

ماتمش جاویدان ، پرچم او بر پاست

«حجت بن الحسن» ، گرید در این عزا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاینده شد ، از تو دین خدا




http://www.askquran.ir/gallery/images/4260/1_Ashura_Muharram_emza__6_.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 03:46
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam__47_.jpg


انبیاء و زمین کربلا:

1-خواب امیر المؤمنین(ع) دربارهء کربلا

2-فرود آمدن حضرت آدم (ع) بر زمین

3-رسیدن کشتی حضرت نوح(ع) به کربلا

4-عبور حضرت ابراهیم(ع) از کربلا

5-آب نخوردن گوسفندان اسماعیل(ع) به کنار فرات

6-فرود سلیمان(ع) بر سرزمین کربلا

7-سیر حضرت موسی(ع) با یوشع و رسیدن به کربلا

8-گذر حضرت عیسی(ع) با حواریون از کربلا

9-امّ سلمه و خاکی سرخ که رسول الله به وی داد به روایت شیخ صدوق

10-منزل کردن در نینوا هنگام رفتن به جنگ صفّین

11-روایت هرثمه بن ابی مسلم و حضور در کربلا


مرحوم شوشتري مي نويسد : ورود به زمين كربلا باعث حزن و رقت است چنانكه نسبت به جميع انبياء واقع شد چون روايت شده كه همه پيامبران به زيارت كربلا توفيق يافته اند: (همه انبياء زيارت نمودند آن مقام شريف را و در آن توقف كرده گفتند: اي زمين تو مكاني پر خير هستي در تو دفن خواهد شد ماه تابان امامت)

هر يك از پيامبران كه وارد كربلا مي شدند صدمه اي بر ايشان وارد مي شد دلتنگ مهموم گشته از خداوند سبب آن را سؤال مي نمودند خداوند وحي مي فرمود كه اين زمين كربلاست و در آن حضرت حسين عليه السلام شهيد خواهد شد .



http://www.shiaupload.ir/images/23460710375352463401.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 03:49
http://publicrelations.tums.ac.ir/images/news/002-Muharram1.jpg



1- چون اهل بيت وارد كربلا شدند ام كلثوم عرض كرد : اي برادر اين باديه هولناكي است كه از آن خوف عظيم بر دلم جا گرفته ؟!

حضرت امام حسين عليه السلام فرمودند: بدانيد كه من در وقت عزيمت از صفين با پدرم امير المومنين عليه السلام وارد اين زمين شديم . پدرم فرود آمده سر دركنار برادرم گذارده ساعتي در خواب رفت و من بر بالين او نشسته بودم ناگاه پدرم مشوش از خواب بيدار شد و زار زار مي گريست .

برادرم سبب آنرا پرسيد فرمودند :‌در خواب ديدم كه اين صحرا دريايي پر از خون بود و حسين من در ميان آن دريا افتاده دست و پا مي زند و كسي به فرياد او نمي رسيد .

پس رو به من كرده فرمود:‌( اي حسين چگونه خواهي بود هرگاه براي تو در اين زمين چنين واقعه اي رو دهد ؟)

گفتم : صبر مي كنم و بجز صبر چاره اي ندارم



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_2b5ca6d2-e8a5-4012-8572-7cce694d645f2.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 03:52
http://rhajian.persiangig.com/image/karbala.jpg


2- هنگامي كه حضرت آدم به زمين فرود آمد حوا را نديد دنبال او مي گشت تا كربلا گذر نمود بدون سبب غمگين شده سينه اش تنگ گرديد و چون به محل شهادت حسين عليه السلام رسيد پايش لغزيد و بر زمين افتاد و خون از پايش جاري شد .

سربه آسمان بلند كرد و عرض نمود : خداوندا آيا گناهي از من صادر شد كه مرا به آن معاقب فرمودي ؟ من همه زمين را گشتم و مثل اين زمين به من بدي نرسيد . خداوندا به او وحي نمود كه اي آدم گناه نكردي ولكن فرزندت حسين عليه السلام در اين مكان از روي ستم كشته مي شود خون تو به موافقت خون او جاري شد.




http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/41962903573292781830.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 03:55
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/39205028306549830691.jpg

3- حضرت ابراهيم چون از كربلا عبور كرد اسبش لغزيد و از اسب افتاد سرش شكسته خون جاري شد پس شروع به استغار نمود و عرض كرد :

خدايا چه گناهي از من صادر شد ؟

جبرئيل نازل شد و گفت :

اي ابراهيم گناهي از تو سر نزده لكن در اين زمين فرزند زاده خاتم پيامبران و فرزند ( علي عليه السلام ) خاتم اوصياء كشته مي شود از اين جهت خون تو جاري شد تا موافق با خون آن جناب گردد...




http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_48b.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 03:58
http://img.tebyan.net/big/1389/09/20101213165525781_ashoora-89-main04.jpg



4- هنگاميكه اسماعيل گوسفندان خود را براي چرا به كنار فرات فرستاد چوپان به او خبر داد چند روز گوسفندان آب نمي آشامند! اسماعيل از خداوند سبب آن را پرسيد جبرئيل نازل شد و گفت :‌اي اسماعيل از گوسفندانت سؤال كن سبب آن را مي گويند .

به آنها فرمود: چرا از اين آب نمي آشاميد؟ به زبان فصيح گفتند:‌

( به ما خبر رسيد ه كه فرزندت حسين عليه السلام فرزند زاده حضرت محمد (ص) در اينجا با لب تشنه كشته مي شود و ما به جهت حزن بر او ازاين شريعه آب نمي نوشيم ) اسماعيل در باره قاتل آن جناب سؤال كرد گفتند : آن حضرت را ملعون اهل آسمانها و زمين و تمام خلائق مي كشد پس اسماعيل قاتل آن بزرگوار را لعنت كرد.

عرض كرد : قاتل او كيست ؟‌
وحي آمد :‌قاتلش يزيد ملعون اهل آسمانها و زمين است .
آدم گفت :‌اي جبرئيل ( درباره قاتل آن حضرت ) چه كنم ؟‌

گفت : او را لعن كن . پس آدم چهار بار او را لعن كرد و به سوي عرفات روانه شد پس در آنجا حوا را يافت .



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_49b.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 04:02
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam__4_.jpg


5- هنگاميكه حضرت نوح سوار كشتي شد تمام جهان را سير نمود چون به كربلا رسيد طوفاني شد ( و آن كشتي به تلاطم افتاد ) و نوح از غرق شدن ترسيد به پروردگار خود عرض كرد : خدايا همه دنيا را گشتم چنين حالتي مثل اين زمين به من دست نداد !

جبرئيل نازل شد و فرمود : اي نوح در اين محل حضرت حسين فرزند زاده محمد (ص ) خاتم انبياء و فرزند علي عليه السلام خاتم اوصياء كشته مي شود

پرسيد : اي جبرئيل قاتل او كيست ؟ پاسخ داد : قاتل او ملعون هفت آسمان و زمين مي باشد . پس نوح چهار مرتبه او را لعن كرد سپس كشتي سير نمود تا به جودي رسيد و در آنجا مستقر شد .



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_51907091120651407560.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 04:07
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_ra96qa8lb0ercy98lfja.jpg


6- روايت شده كه سليمان به فرش خود مي نشست و در هوا سير مي كرد . روزي هنگاميكه در حركت بود به زمين كربلا رسيد . باد بساط او را سه دور بهم پيچانيد بطوريكه سليمان ترسيد سقوط كند پس باد آرام شد و فرش در زمين كربلا فرود آمد.

سليمان به باد گفت : براي چه ( اين كار را كردي و ) فرود آمدي‌ ؟‌ گفت: در اين موضع حسين عليه السلام كشته مي شود .

پرسيد : حسين كيست ؟‌ باد گفت :‌حسين فرزند زاده محمد مختار (‌ص) و فرزند علي حيدر كرار مي باشد .

سؤال كرد: قاتل او كيست؟‌گفت : ملعون اهل آسمانها و زمين يزيد مي باشد . سليمان دست برداشت و يزيد را لعن و نفرين نمود و جن و انس آمين گفتند.
پس باد وزيد و بساط سير خود ادامه داد.



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_65008368027343840044.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 04:08
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam-aashoora__44_.jpg


7- روزي حضرت موسي عليه السلام با يوشعه بن نون سير مي كرد چون به زمين كربلا رسيد كفش آن جناب پاره و بند آن باز شد و خار به پاي او نشست و خون جاري گشت . عرض كرد: خدايا چه گناهي از من سر زد كه ( مبتلا شدم ) ؟

به او وحي شد كه در اين موضع حسين عليه السلام كشته و خون او ريخته مي شود و لذا خون تو به موافقت خون وي جاري گرديد عرض كرد: پروردگارا حسين كيست ؟‌

خطاب آمد :‌او فرزند زاده محمد مصطفي و پسر علي مرتضي است . پرسيد قاتل او كيست ؟‌

گفته شد : او ملعون ماهيان دريا و وحشيان صحرا و پرندگان هواست . موسي عليه السلام دست برداشت و بر يزيد لعن و نفرين كرد و يوشع آمين گفت آنگاه به دنبال كار خود روان گشت.



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_84905574133960527554.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 04:13
http://www.hajnews.ir/images/b/P_904.gif


8- روزي كه حضرت عيسي عليه السلام با حواريون در بيابان سياحت مي كردند گذرشان به كربلا افتاد . شيري غران را ديدند كه راه را بر ايشان بسته است . حضرت عيسي پيش آمد و فرمود :‌

اي شير چرا در اين جاده نشسته اي و نمي گذاري عبور كنيم ؟ آن شير به زبان فصيح گفت :‌ (من راه را براي شما باز نمي كنم تا اينكه بر يزيد كشنده حسين عليه السلام لعن كنيد. )‌

حضرت عيسي فرمود : حسين كيست ؟

شير گفت : او فرزند زداده محمد پيامبر امي و پسر علي ولي خداست .

فرمود :‌قاتل او كيست؟

گفت : قاتل وي ملعون تمام حيوانات وحشي و گرگان و درندگان خصوصا در روزهاي عاشورا است.

پس حضرت عيسي دست برداشت و بر يزيد لعن و نفرين كرد و حواريين آمين گفتند . پس شير از راه دور شد و ايشان گذشتند .

مرحوم مازندراني حايري ذيل اين قضيه مي نويسد : حضرت عيسي و حواريون گريستند و برقاتل آن حضرت لعن كردند.حضرت عيسي فرمود:‌يا بني اسرائيل برقاتل حسين عليه السلام لعن كنيد و اگر زمانش را درك كرديد از پاي ننشينيد ( همراه او جهاد كنيد ) چون شهيد شدن با او مانند شهادت با انبياء است

زيارت كردن ساير انبياء عظام كربلاي مقدسه را بر همين منوال بوده است.



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/56117348841367845267.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 04:20
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam-aashoora__42_.jpg



9-ام سلمه رضي الله عنها گويد :‌شبي رسول خدا (ص) از پيش ما بيرون رفت و مدتي دراز از چشم ما ناپديد شد پس آشفته حال و غبار آلود به خانه آمد در حالي كه دست شريفش را بسته بود. عرض كردم يا رسول الله چه شده است كه شما را پريشان و گرد آلود مي بينم ‌؟‌

فرمود: در اين زمان به موضعي از عراق كه كربلا گويند مرا سير دادند محل كشته شدن فرزندم حسين و گروهي از فرزندان و اهل بيتم به من نشان داده شد من پيوسته خون ايشان را از آنجا بر مي گرفتم و آن خونها در دست من است سپس حضرت دست خود را به طرف من گشود و فرمود :‌ آن را بگير و حفظ كن .

پس آن را كه شبيه خاك سرخ بود گرفتم و در شيشه اي نهادم و سر آن را بستم و از آن نگهداري مي كردم .

چون حسين عليه السلام از مكه به سمت عراق رهسپار شد هر روز و شب آن شيشه را در آورده مي بوئيدم و به آن نگاه مي كردم و براي مصيبتهاي حضرتش مي گريستم .

چون روز دهم محرم رسيد همان روزي كه در آن روز حضرت شهيد شد- آن را در اول روز بيرون آوردم به همان حال بود چون در آخر روز به نزد آن رفتم آن را خوني تازه يافتم . پس در خانه خود فرياد كشيدم و گريستم ولكن از ترس اينكه دشمنان در مدينه صدايم را بشنوند و در شماتت ما شتاب كنند اندوه خود را فرونشاندم و پيوسته آن روز و ساعت را در نظر داشتم تا خبر شهادت آن جناب به مدينه رسيد و حقيقت آنچه ديده بودم آشكار گرديد.





http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_34104475546943573528.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 04:26
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam-aashoora__41_.jpg



10- شيخ صدوق رحمه الله به سند معتبر از ابن عباس روايت كرده كه گفت :‌ در خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام بودم هنگاميكه به جنگ صفين مي رفت چون در نينوا كه د ركنار فرات است منزل كرد با صداي بلند فرمود :‌

ابن عباس آيا اين موضع را مي شناسي ؟‌

گفتم :‌ نه يا اميرالمؤمنين .

فرمود : اگر اين موضع را همچون من شناختي از آن گذر نمي كردي تا همانند من گريه كني.

آن بزرگوار بسيار گريست تا آنكه ريش مباركش تر شد و اشك بر سينه اش جاري گشت و ما نيز گريان شديم و حضرت فرمود :‌

آه آه مرا با آل ابي سفيان چكار ؟ مرا با آل حرب چه مي شود ؟‌ كه حزب شيطان و اولياء كفرند؟ صبر كن يا اباعبدالله كه به پدرت رسيد از آنها مثل آنچه به تو خواهد رسيد . پس آب طلب نمود و وضو گرفت و مقداري نماز خواند . بعد از نماز نيز همان سخنان را مي فرمود و مي گريست تا اينكه ساعتي به خواب رفت چون از خواب بيدار شد فرمود: يابن عباس عرض كردم :‌در خدمتم .

فرمود : آيا خبر دهم به تو آنچه اكنون در خواب ديدم؟‌عرض كردم : پيوسته ديده شما در استراحت باد و آنچه ديدي خير است يا اميرالمومنين .
فرمود ديدم گويا مرداني چند از آسمان به زير آمدند كه پرچمهاي سفيد در دست و شمشير هاي براق و درخشند حمايل نموده گرد اين زمين خطي كشيدند سپس ديدم گويا اين درختان خرما شاخه هايشان را به زمين مي زنند و خون تازه از آنها مي چكد و حسين فرزند و پاره تن و نور ديده ام در ميان آن خونها غرق شده و فرياد و استغاثه مي كند و كسي بداد او نمي رسد و گويا آن مردان نوراني كه از آسمان آمده بودند او را صدا مي كردند و مي گفتند : ( اي آل رسول صبر كنيد كه شما بدست بدترين مردم كشته مي شويد و اينك بهشت مشتاق تست اي اباعبدالله )

سپس مراتعزيت دادند و گفتند : اي اباالحسن بشارت باد تو را كه خداوند ديده ات را در روز قيامت به او روشن خواهد نمود پس بيدار شدم .

سوگند به خدايي كه جان علي در دست اوست مرا خبر داد پيامبر راستگو حضرت ابوالقاسم (ص) كه من اين زمين را خواهم ديد هنگاميكه براي جنگ با اهل بغي مي روم و اين زمين كرب و بلاست در اينجا دفن دفن مي شود حسين با هفده نفر از اولاد من و فاطمه . اين زمين در آسمانها معروف است و از آن به عنوان زمين كرب و بلا ياد مي كنند چنانكه زمين حرمين ( مكه و مدينه ) و بيت المقدس را ياد مي كنند.

آنگاه به من فرمود : ابن عباس در اين حوالي پشكل آهو جستجو كن بخدا دروغ نگويم و به من دروغ نگفته اند آنها مثل زعفران زرد رنگند.
ابن عباس گويد : تفحص كردم و آنها را گرد هم يافتند پس ندا كردم يا اميرالمؤمنين همانطور كه فرموده بوديد آنها رايافتم . حضرت فرمود: خدا و رسولش راست گفتند. حضرت برخاست و به سرعت به سوي آنها آمد . آنها را برداشت و بوئيد و فرمود: اين عينا همان است (‌كه مرا خبر داده اند) ابن عباس آيا داستان آنها را مي داني ؟




http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_emza_22.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 04:34
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_62688198271548201702.jpg

اينها را حضرت عيسي بن مريم بوئيده است ! هنگاميكه از اين صحرا عبور مي كرد و حواريين در خدمت او بودند آهواني را ديد كه دراين موضع جمع شده و مي گريند پس حضرت عيسي با حواريين نشستند و مشغول گريه شدند و حواريين سبب نشستن و گريه آن حضرت را نمي دانستند .

گفتند : يا روح الله سبب گريه شما چيست‌؟‌

حضرت فرمود: آيا مي دانيد اين چه زميني است ؟‌

گفتند : نه

فرمود: اين زميني است كه فرزند پيامبر خدا احمد (ص) و جگر گوشه طاهره بتول كه شبيه مادر من ( مريم ) است در آن كشته و در اينجا دفن خواهد شد طينتي كه از مشك خوشبوتر است زيرا كه طينت آن فرزند شهيد است طينت انبياء و اولاد انبياء اين چنين است .

اين آهوان با من سخن گفتند كه در اين زمين به اشتياق تربت آن فرزند مبارك چرا مي كنيم در اينجا از شر جانوران و درندگان در امان هستيم.

پس حضرت عيسي دست برد و اين پشكل ها را برداشت و بوئيد و فرمود بخاطر گياهش چنين خوشبو است . خداوندا اينها را باقي بدار تا پدرش ببويد كه موجب تسلي او گردد.

سپس فرمود: ‌اين است اين است كه تا حال مانده و به سبب طول زمان زرد شده است . و اين كشندگان حسين و ياري دهندگان دشمنان او و آنانكه او را كمك نكنند بركت مده . پس بسيار گريست و ما نيز با او گريستيم تا آنكه از بسياري گريه برو در افتاد و مدت زيادي غش كرد. چون بهوش آمد چند پشكل برداشت و در گوشه رداي خود بست و به من دستور داد كه قدري از آنها را بردارم و فرمود: اي پسر عباس هرگاه ديدي از اين پشكلها خون تازه روان مي شود بدانكه اباعبدالله در اين زمين شهيد گشته و دفن شده است. ابن عباس گويد:‌بخدا من آنها را بيشتر از بعضي واجبات خداي عزوجل محافظت مي كردم و آنها را از جيب خود باز نمي كردم .

تا اينكه در خانه خوابيدم به ناگاه بيدار شدم ديدم از آن خون تازه روان است و جيبم پر از خون شده است .

من نشستم و گريه كردم و گفتم :‌ بخداحسين عليه السلام شهيد شده است بخدا سوگند كه علي عليه السلام در هيچ سخني به من دروغ نگفت . و هيچ خبري به من نداد مگر اينكه واقع شد چون رسول خدا (‌ص) به او چيزهايي خبر ميداد كه به غير او نمي فرمود .

ترسيدم و سپيده دم از خانه خارج شدم و ديدم شهر مدينه را غباري چون ابر نازك فرا گرفته كه يكديگر را نمي توان ديد. سپس آفتاب برآمد گويا منكسف است و گويا بر ديوارهاي مدينه خون تازه ريخته اند .پس (به خانه برگشتم )‌ نشستم و گريستم .

بخدا حضرت حسين عليه السلام شهيد شده است . و صداي از گوشه خانه شنيدم كه مي گفت :
اي آل پيغمبر صبر كنيد كه فرزند زهراي بتول كشته شد و روح الامين با گريه و ناله و فغان نازل گرديد.

با صداي بلند گريست و من هم گريه كردم و آن تاريخ را ياداشت نمودم روز عاشورا بود چون خبر به مدينه رسيد معلوم شد درهمان روز آن حضرت شهيد شده است . اين خبر را به كساني كه همراه آن حضرت بودند گفتم آنها گفتند : بخدا سوگند كه ما نيز صداي آن نوحه گر را در جبهه شنيدم و ندانستيم كه چه كسي بود و به نظر ما حضرت خضر عليه السلام بود .


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_49967726217609826074.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 04:39
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam-aashoora.jpg


11-به سند معتبر از هرثمه بن ابي مسلم روايت شده كه گفت : درخدمت اميرالمؤمنين عليه السلام به جنگ صفين رفتيم هنگام مراجعت در زمين كربلا فرود آمدند و نماز صبح را در آنجا خواندند. پس مشتي از آن خاك را برداشته بوئيدند و فرمودند: خوشا بحال تو اي خاك گروهي از تو محشور مي شوند كه بدون حساب وارد بهشت خواهند شد.

هرثمه پس از مراجعت به خانه به همسرش كه از شيعيان علي عليه السلام بود جريان را گفت . زوجه اش گفت اي مرد اميرالمؤمنين جز حق نمي گويد. چون امام حسين به جانب عراق آمد هرثمه گويد من در لشگر عبيدالله بن زياد بودم هنگامي كه زمين كربلا را ديدم بياد سخنان علي عليه السلام افتادم بر شتر خود سوار شدم و به نزد حسين عليه السلام آمده سلام كردم و آنچه از پدرش در اين منزل شنيده بودم به عرض رسانيدم .

حضرت فرمودند : آيا تو با مائي يا بر عليه ما مي باشي ‌؟

گفتم :‌نه با توام و نه بر عليه تو دختراني چند در كوفه گذاشته ام كه از عبيدالله بن زياد بر آنها مي ترسم .

آن حضرت فرمودند :‌ برو به مكاني كه كشته شدن ما را نبيني و صداي دادخواهي ما را نشنوي سوگند به خدائيكه جان حسين دردست اوست هركس استغاثه ما را بشنود و ما را ياري نكند خداوند او را بروي در آتش جهنم مي افكند .

منابع
1- بحارالانوار 44/301ح 10
2- بحارالانوار44/242تا 244
3- مهيج الاحزان / 65 معالي السبطين 1/175 اشك روان /210
4- بحارالانوار44/242ح37 اشك روان 217
5- بحارالانوار : 44 / 243 ح 38 اشك روان / 217
6- بحارالانوار : 44 / 243 ح 39
7- بحارالانوار : 44 / 243 ح 40 اشك روان / 220
8- بحارالانوار : 44 / 244 ح 42
9- بحارالانوار : 44 / 244 ح 41
10- بحارالانوار : 44 /244 ح43
11- معالي السبطين 1/ 176




http://www.shiaupload.ir/images/23460710375352463401.jpg

خادمه زینب کبری(س)
27-12-2010, 08:56
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/72724567979252712840.jpg




parandehکربلاparandeh2


کربلا، ام القرای عشق و دیار خونبار یار است.
هر کس در سینه‌اش قلبی کربلایی نتپد و شریانش با شریان بریده عاشورا پیوند نخورد از طواف کعبه عشق بازمانده و از قافله بریده است.
کربلا، قتل‌گاه سروهای باغ نبوت است، اما خون سبز رستن از رگ سروها در جویبار رگ‌های تاریخ جریان یافته است.
از کربلا تا امروز کدام شکفتن را می‌شناسیم که از ساحل کربلا سیراب نشده باشد، کدام قیام را می‌شناسیم که بی‌پیوند با عاشورا بماند و بی‌اتصال به کربلا به ربایش دل‌ها و باروری اندیشه‌ها توفیق یابد؟
کربلا، یک آسمان ستاره به افق تاریک خاک بارید.
اگر کربلا نبود امروز در ظلمت دیرپای ستم، یزید قهرمان بود و معاویه اسطوره عدالت و سیاست و جوانمردی!
اگر کربلا نبود حق برای همیشه در محاق بود و امپراطوری بیداد همه مرزهای خاک را در می‌نوردید و تمامی ارزش‌های اصیل را در صرصر نحس خویش به کام می‌کشید و بر باد می‌داد.
اگر کربلا نبود، طوفان انقلاب، شالوده شرارت و شقاوت را فرو نمی‌شکست و عزت امروز رقم نمی‌خورد اگر کربلا نبود، امروز مکه و مدینه و جغرافیای پهناور اسلام ناشناخته و گمنام می‌ماند.
کربلا همه چیز ماست و این کوثر جوشنده پوینده، در بستر زمان، تا خیزش آخرش سفیر، بذرها را به رستن و شکفتن خواهد خواند.


منبع:
سنگری، محمد رضا، سوگ سرخ



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_82198335226363589268.jpg

خادمه زینب کبری(س)
27-12-2010, 14:42
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/77882357455254396101.jpg

گل رزچهل حديث با موضوع کربلاگل رز2


حريم پاك.
عن النبى (ص) قال:
... و هى اطهر بقاع الارض واعظمها حرمة و إنها لمن بطحاء الجنة.
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) در ضمن حديث بلندى مى‏فرمايد:
كربلا پاكترين بقعه روى زمين و از نظر احترام بزرگترين بقعه ‏ها است
و الحق كه كربلا از بساطهاى بهشت است.
بحار الانوار، ج 98، ص 115 و نيز كامل الزيارات، ص 264


سرزمين نجات
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله):
يقبر ابنى بأرض يقال لها كربلا هى البقعة التى كانت فيها قبة الاسلام نجا الله التى عليها المؤمنين الذين امنوا مع نوح فى الطوفان.
پيامبر خدا (ص) فرمود:
پسرم حسين در سرزمينى به خاك سپرده مى‏شود كه به آن كربلا گويند،
زمين ممتازى كه همواره گنبد اسلام بوده است،
چنانكه خدا ياران مومن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد .
كامل الزيارات، ص،269، باب 88، ح 8


مسلخ عشق‏
قال على (عليه السلام):
هذا... مصارع عشاق شهداء لا يسبقهم من كان قبلهم و لا يلحقهم من كان بعدهم.
حضرت على (عليه السلام) روزى گذرش از كربلا افتاد و فرمود:
اينجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهيدان است
شهيدانى كه نه شهداى گذشته و نه شهداى آينده به پاى آنها نمى‏رسند.
تهذيب، ج 6، ص،73 و بحار، ج 98، ص .116


عطر عشق‏
قال على (عليه السلام)
واها لك ايتها التربة ليحشرن منك قوم يدخلون الجنة بغير حساب‏
امير المومنين (عليه السلام) خطاب به خاك كربلا فرمود:
چه خوشبويى اى خاك! در روز قيامت قومى از تو بپا خيزند
كه بدون حساب و بى درنگ به بهشت روند.
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 4، ص 169


ستاره سرخ محشر
قال على بن الحسين (عليه السلام):
تزهر أرض كربلا يوم القيامة كالكوكب الدرى وتنادى انا ارض الله المقدسة الطيبة المباركة التى تضمنت سيد الشهداء و سيد شباب اهل الجنة.
امام سجاد (عليه السلام) فرمود:
زمين كربلا، در روز رستاخيز، چون ستاره مرواريدى مى‏درخشد
و ندا مى‏دهد كه من زمين مقدس خدايم،
زمين پاك و مباركى كه پيشواى شهيدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است .
ادب الطف، ج 1، ص 236، به نقل از كامل الزيارات، ص 268.


كربلا وبيت المقدس‏
قال ابوعبدالله (عليه السلام)
الغاضرية من تربة بيت المقدس.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
كربلا از خاك بيت المقدس است.
كامل الزيارات، ص 269، باب 88 ح،.7


فرات و كربلا
قال ابو عبد الله:
اءن أرض كربلا وماء الفرات اول ارض و اول ماء قدس الله تبارك و تعالى...
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
سرزمين كربلا و آب فرات، اولين زمين و نخستين آبى بودند
كه خداوند متعال به آنها قداست وشرافت بخشيد.
بحار الانوار، ج،98، ص 109 و نيز كامل الزيارات، ص .269


كربلا كعبه انبياء
قال ابو عبدالله (عليه السلام):
ليس نبى فى السموات و الارض و اءلا يسألون الله تبارك و تعالى ان يوذن لهم فى زيارة الحسين (عليه السلام) ففوج ينزل و فوج يعرج.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
هيچ پيامبرى در آسمانها و زمين نيست مگر اين كه مى‏خواهند
خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زيارت امام حسين (عليه السلام) مشرف شوند، چنين است كه گروهى به كربلا فرود آيند
و گروهى از آنجا عروج كنند.
مستدرك الوسائل، ج 10، ص 244 به نقل از كامل الزيارات، ص 111


كربلا، مطاف فرشتگان‏
قال ابو عبدالله (عليه السلام):
ليس من ملك فى السموات و الارض إلا يسألون الله تبارك و تعالى ان يوذن لهم فى زيارة الحسين (عليه السلام) ففوج ينزل و فوج يعرج.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
هيچ فرشته‏اى در آسمانها و زمين نيست
مگر اين كه مى‏خواهد خداوند متعال به او رخصت ده
د تا به زيارت امام حسين (عليه السلام) مشرف شود،
چنين است كه همواره فوجى از فرشتگان به كربلا فرود آيند
و فوجى ديگر عروج كنند و از آنجا اوج گيرند.
مستدرك الوسائل، ج 10، ص 244 به نقل از كامل الزيارات، ص 111


راه بهشت‏
قال ابو عبدالله (عليه السلام):
موضع قبر الحسين (عليه السلام) ترعة من ترع الجنة.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
جايگاه قبر امام حسين (عليه السلام) درى از درهاى بهشت است.
كامل الزيارات، ص 271، باب 89، ح 1


http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/80579027306687544403.jpg

خادمه زینب کبری(س)
27-12-2010, 14:48
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_14673306280566610638.jpg


كربلا حرم امن‏
قال ابو عبدالله (عليه السلام):
ان الله اتخذ كربلا حرما آمنا مباركا قبل ان يتخذ مكة حرم
امام صادق (ع) فرمود:
به راستى كه خدا كربلا را حرم امن و با بركت قرار داد
پيش از آنكه مكه را حرم قرار دهد
كامل الزيارات، ص 267 بحار، ج،98، ص .110

زيارت مداوم‏
قال الصادق (عليه السلام):
زوروا كربلا و لا تقطعوه فاءن خير أولاد الانبياء ضمنته...
امام صادق (ع) فرمود:
كربلا را زيارت كنيد و اين كار را ادامه دهيد،

چرا كه كربلا بهترين فرزندان پيامبران را در آغوش خويش گرفته است.
كامل الزيارات، ص 269

بارگاه مبارك‏
قال الصادق (عليه السلام)
«شاطى‏ء الوادى الايمن» الذى ذكره الله فى القرآن،(*) هو الفرات و «البقعة المباركة» هى كربلا.
امام صادق (ع) فرمود:
آن «ساحل وادى ايمن» كه خدا در قرآن يادكرده فرات است

و با «بارگاه با بركت» نيز كربلا است.
*. قرآن مجيد، سوره قصص آيه 30
بحار الانوار، ج 57، ص 203؛ به نقل از تهذيب‏

شوق زيارت‏
قال الامام باقر (عليه السلام):
لو يعلم الناس ما فى زيارة قبر الحسين (عليه السلام) من الفضل، لماتوا شوق
امام باقر (عليه السلام) فرمود:
اگر مردم مى‏دانستند كه چه فضيلتى در زيارت
مرقد امام حسين (عليه السلام) است از شوق زيارت مى‏مردند.
ثواب الاعمال، ص 319؛ به نقل از كامل الزيارات.

حج مقبول و ممتاز
قال ابوجعفر (عليه السلام):
زيارة قبر رسول الله صلى الله عليه و آله و زيارة قبور الشهداء، و زيارة قبر الحسين بن على عليهما السلام تعدل حجة مبرورة مع رسول الله صلى الله عليه و آله.
امام باقر عليه السلام فرمودند:
زيارت قبر رسول خدا «ص» و زيارت مزار شهيدان، و زيارت مرقد امام حسين عليه السلام

معادل است با حج مقبولى كه همراه رسول خدا «ص» بجا آورده شود
مستدرك الوسائل، ج 1 ص، 266 و نيزكامل الزيارات، ص 156

تولدى تازه‏
عن حمران قال: زرت قبر الحسين (عليه السلام) فلما قدمت جاءنى ابو جعفر محمد بن على (عليه السلام).... فقال (عليه السلام)
ابشر يا حمران فمن زار قبور شهداء آل محمد (ص) يريد الله بذلك وصلة نبية حرج من ذنوبه كيوم ولدته امه.
حمران مى‏گويد هنگامى كه از سفر زيارت امام حسين (ع) برگشتم، امام باقر (عليه السلام) به ديدارم آمد و فرمود:
اى حمران! به تو مژده مى‏دهم كه هر كس قبور شهيدان آل محمد (ص) را زيارت كند
مرادش از اين كار رضايت خدا و تقرب به پيامبر (ص) باشد،
از گناهانش بيرون مى‏آيد چون روزى كه مادرش او را زاد.
امالى شيخ طوسى، ج 2، ص 28، چاپ نجف بحار، ج 98، ص 20

زيارت مظلوم‏
عن ابى جعفر و ابى عبد الله (عليهما السلام) يقولان:
من احب أن يكون مسكنه و مأواه الجنة، فلا يدع زيارة المظلوم.
از امام باقر و امام صادق (ع) نقل شده كه فرمودند:
هر كس كه مى‏خواهد مسكن و مأوايش بهشت باشد،
زيارت مظلوم (عليه السلام) را ترك نكند.
مستدرك الوسائل، ج 10، ص .253

شهادت و زيارت‏
قال الامام الصادق (عليه السلام):
زوروا قبر الحسين (عليه السلام) و لا تجفوه فاءنه سيد شباب أهل الجنة من الخلق وسيد شباب الشهداء
امام صادق (ع) فرمود:
مرقد امام حسين (عليه السلام) را زيارت كنيد
و با ترك زيارتش به او ستم نورزيد

چرا كه او سيد جوانان بهشت از مردم و سالار جوانان شهيد است.
مستدرك الوسائل ج 10 ص 256 و كامل ، ص 109

زيارت،بهترين كار
قال ابو عبدالله (عليه السلام):
زيارة قبر الحسين بن على عليهما السلام من أفضل ما يكون من الأعمال.
امام صادق (ع) فرمود:
زيارت قبر امام حسين (عليه السلام) از بهترين كارهاست

كه مى‏تواندانجام يابد.
مستدرك الوسائل، ج 10، ص .311

سفره‏ هاى نور
قال الامام الصادق (عليه السلام)
من سره ان يكون على موائد النور يوم القيامة فليكن
من زوار الحسين بن على (عليهما السلام)
امام صادق (ع) فرمود:
هر كس دوست دارد روز قيامت، بر سر سفره‏هاى نور بنشيند
بايد از زائران امام حسين (عليه السلام) باشد.
وسائل الشيعه، ج 10، ص 330، بحار الانوار، ج 98، ص 72.


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_42a.jpg

خادمه زینب کبری(س)
27-12-2010, 17:09
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/07430532791253796560.jpg


شرط شرافت
قال الصادق عليه السلام:
من اراد أن يکون فى جوار نبيه و جوار على و فاطمة
فلا يدع زيارة الحسين عليهم السلام
امام صادق عليه السلام فرمود:
کسى که مي‏خواهد در همسايگى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
و در کنار على (عليه السلام) و فاطمه (س) باشد،
زيارت امام حسين (عليه السلام) را ترک نکند.
وسائل الشيعه، ج 10، ص 331، ح .39


زيارت، فريضه الهي
قال ابو عبد الله عليه السلام:
لو أن احدکم حج دهره ثم لم يزر الحسين بن على عليه السلام
لکان تارکا حقا من حقوق رسول الله (ص) لأن حق الحسين
فريضة من الله تعالي، واجبة على کل مسلم.
امام صادق عليه السلام فرمود:
اگر يکى از شما تمام عمرش را احرام حج بندد،
اما امام حسين عليه السلام را زيارت نکند،
حقي‏از حقوق رسول خدا (ص) را ترک کرده است
چرا که حق حسين عليه السلام فريضه الهى و بر هر مسلماني واجب و لازم است.
وسائل الشيعه، ج 10، ص .333


کربلا، کعبه کمال
قال ابو عبد الله عليه السلام:
من لم يأت قبر الحسين عليه السلام حتى يموت کان منتقص الاءيمان، منتقص الدين، اءن ادخل الجنة کان دون المؤمنين فيها.
امام صادق عليه السلام فرمود:
هر کس به زيارت قبر امام حسين عليه السلام نرود تا بميرد،
ايمانش ناتمام و دينش ناقص خواهد بود، به بهشت هم که برود
پايين تر از مؤمنان در آنجا خواهد بود.
وسائل الشيعه، ج 10، ص .335


از زيارت تا شهادت
قال ابو عبد الله عليه السلام:
لا تدع زيارة الحسين بن على عليهما السلام و مر أصحابک
بذلک يمد الله فى عمرک و يزيد فى رزقک و يحييک‏ء الله سعيدا
و لا تموت الا شهيدا.
امام صادق عليه السلام فرمود:
زيارت امام حسين عليه السلام را ترک نکن و به دوستان
و يارانت نيز همين را سفارش کن! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زياد کند و خدا تو را با سعادت زنده دارد و نميرى مگر شهيد.
وسائل الشيعه، ج 10، ص 335


حديث محبت
عن ابى عبد الله عليه السلام قال:
من اراد الله به الخير قذف في قلبه حب الحسين عليه السلام و زيارته،
و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسين عليه السلام
و بغض زيارته.
از امام صادق عليه السلام نقل شده که فرمود:
هر کس که خدا خير خواه او باشد، محبت حسين (عليه السلام)
و زيارتش را در دل او مي‏اندازد و هر کس که خدا بدخواه او باشد،
کينه و خشم حسين (عليه السلام) و خشم زيارتش را در دل او مي‏اندازد.
وسائل الشيعه، ج 10، ص 388، بحار الانوار، ج 98، ص 76


نشان شيعه بودن
قال الصادق عليه السلام:
من لم يأت قبر الحسين عليه السلام و هو يزعم انه لنا شيعة
حتى يموت فليس هو لنا شيعة،
و ان کان من اهل الجنة فهو من ضيفان اهل الجنة.
امام صادق عليه السلام فرمود:
کسى که به زيارت قبر امام حسين نرود و خيال کند که شيعه ما است و با اين حال و خيال بميرد، او شيعه ما نيست،
اگر هم از اهل بهشت باشد، از ميهمانان اهل بهشت خواهد بود.
کامل الزيارات، ص 193، بحار الانوار، ج 98، ص .4


سکوى معراج
قال الصادق عليه السلام:
من اتى قبر الحسين عليه السلام
عارفا بحقه کتبه الله عز و جل فى اعلى عليين.
امام صادق عليه السلام فرمود:
هر کس که به زيارت قبر حسين عليه السلام نايل شود
و به حق آن حضرت معرفت داشته باشد،
خداى متعال او را در بلندترين درجه عالي مقامان ثبت مي‏کند .
من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص .581


مکتب معرفت
قال ابو الحسن موسى بن جعفر عليه السلام:
أدنى ما يثاب به زائر أبي عبد الله (عليه السلام) بشط فرات،
اذا عرف حقه و حرمته و ولايته، أن يغفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر.
حضرت امام موسى کاظم عليه السلام فرمود:
کمترين ثوابى که به زائر امام حسين عليه السلام در کرانه فرات، داده مي‏شود اين است که تمام گناهان، مقدم و مؤخرش بخشوده مي‏شود.
بشرط اين که حق و حرمت و ولايت آن حضرت را شناخته باشد.
مستدرک الوسائل، ج 10، ص 236، به نقل از کامل الزيارات، ص .138


همچون زيارت خدا
قال الامام الرضا عليه السلام:
من زار قبر الحسين (عليه السلام) بشط الفرات کان کمن زار الله.
امام رضا عليه السلام فرمود:
کسى که قبر امام حسين عليه السلام را در کرانه فرات زيارت کند،
مثل کسى است که خدا را زيارت کرده است.
مستدرک الوسائل، ج 10، ص 250، به نقل از کامل

زيارت روز عاشورا
قال الصادق عليه السلام:
من زار الحسين عليه السلام يوم عاشورا وجبت له الجنة.
امام صادق عليه السلام فرمود:
هر کس که امام حسين عليه السلام را در روز عاشورا زيارت کند،
بهشت بر او واجب مي‏شود.
اقبال الاعمال، ص 568

http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/20528052713098830268.jpg

خادمه زینب کبری(س)
27-12-2010, 17:18
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam-aashoora__103_.jpg

بالاتر از روسپيدي
قال ابو عبد الله عليه السلام:
من بات عند قبر الحسين عليه السلام ليلة عاشورا لقى الله يوم القيامة ملطخا بدمه، کانما قتل معه فى عرصة کربلا.
امام صادق عليه السلام فرمود:
کسى که شب عاشورا را در کنار مرقد امام حسين عليه السلام سحر کند،
روز قيامت در حالى به پيشگاه خدا خواهد شتافت
که به خونش آغشته باشد، مثل کسى که در ميدان کربلا
و در کنار امام حسين عليه السلام کشته شده باشد.
وسائل الشيعه، ج 10، ص .372

نشانه ‏هاى ايمان
قال ابو محمد الحسن العسکرى عليه السلام:
علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسين، و زيارة الاربعين، و التختم، فى اليمين، و تعفير الجبين و الجهر ببسم الله الرحمن الرحيم.
امام حسن عسگرى عليه السلام فرمود:
نشانه ‏هاى مؤمن پنج چيز است:
1 ـ نمازهاي پنجاهگانه (3)
2 ـ زيارت اربعين
2 ـ انگشتر به دست راست کردن
4 ـ بر خاک سجده کردن
5 ـ بسم الله الرحمن الرحيم را بلند گفتن.
وسائل الشيعه، ج 10، ص 373، و نيز التهذيب، ج 6، ص 52

رواق منظر يار
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:
الا و ان الاجابة تحت قبته، و الشفاء فى تربته،
و الأئمة (عليهم السلام) من ولده
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
بدانيد که اجابت دعا،
زير گنبد حرم او و شفاء در تربت او،
و امامان عليهم السلام از فرزندان اوست.
مستدرک الوسائل، ج 10، ص .335

تربت و تربيت
قال الصادق عليه السلام:
حنکوا أولادکم بتربة الحسين (عليه السلام) فانها امان.
امام صادق عليه السلام فرمود:
کام کودکانتان را با تربت حسين (عليه السلام) برداريد،
چرا که خاک کربلا، فرزندانتان را بيمه مي‏کند.
وسائل الشيعه، ج 10، ص .410

بزرگترين دارو
قال ابو عبد الله عليه السلام:
فى طين قبر الحسين (عليه السلام)، الشفاء من کل داء،
و هو الدواء الاکبر.
امام صادق عليه السلام فرمود:
شفاى هر دردى در تربت قبر حسين عليه السلام است
و همان است که بزرگترين داروست.
کامل الزيارات، ص 275 و وسائل الشيعه، ج 10، ص .410

تربت و هفت حجاب
قال الصادق عليه السلام:
السجود على تربة الحسين عليه السلام يخرق الحجب السبع.
امام صادق عليه السلام فرمود:
سجده بر تربت حسين عليه السلام
حجابهاى هفتگانه را پاره مي‏کند.
مصباح المتهجد، ص 511، و بحار الانوار، ج 98، ص .135

سجده بر تربت عشق
کان الصادق عليه السلام
لا يسجد الا على تربة الحسين عليه السلام
تذللا لله و استکانة اليه.
رسم حضرت امام صادق عليه السلام چنين بود که:
جز بر تربت حسين عليه السلام به خاک ديگري سجده نمي‏کرد
و اين کار را از سر خشوع و خضوع براى خدا مي‏کرد.
وسائل الشيعه، ج 3، ص .608

تسبيح تربت
قال الصادق عليه السلام:
السجود على طين قبر الحسين عليه السلام
ينور الي الارض السابعة و من کان معه سبحة
من طين قبر الحسين عليه السلام کتب مسبحا و ان لم يسبح بها...
امام صادق عليه السلام فرمود:
سجده بر تربت قبر حسين عليه السلام تا زمين هفتم را نور باران مي‏کند
و کسى که تسبيحي‏از خاک مرقد حسين عليه السلام را با خود داشته باشد، تسبيح گوى حق محسوب مي‏شود،
اگر چه با آن تسبيح هم نگويد.
من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 268، وسائل الشيعه، ج 3، ص .608

تربت شفابخش
عن موسى بن جعفر عليه السلام قال:
و لا تأخذوا من تربتى شيئا لتبرکوا به فان کل تربة لنا محرمة الا تربة جدى الحسين بن على عليهما السلام فان الله عز و جل جعلها شفاء لشيعتنا و أوليائنا.
حضرت امام کاظم عليه السلام در ضمن حديثى که از رحلت خويش خبرى مي‏داد، فرمود:
چيزي از خاک قبر من بر نداريد تا به آن‏تبرک جوييد چرا که خوردن هر خاکى جز تربت جدم حسين عليه السلام، بر ما حرام است،
خداي متعال تنها تربت کربلا را، براى شيعيان و دوستان ما شفا قرار داده است.
جامع احاديث الشيعه، ج 12، ص .533

يکى از چهار نياز
قال الامام موسى الکاظم عليه السلام:
لا تستغنى شيعتنا عن أربع: خمرة يصلى عليها، و خاتم يتختم به، و سواک يستاک به، و سبحة من طين قبر أبي عبد الله عليه السلام...
حضرت امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمود:
پيروان ما از چهار چيز بى نياز نيستند:
1 ـ سجاده‏اى که بر روى آن نماز خوانده شود.
2 ـ انگشترى که در انگشت باشد.
3 ـ مسواکى که با آن دندانها را مسواک کنند.
4 ـ و تسبيحي از خاک مرقد امام حسين عليه السلام...
تهذيب الاحکام، ج 6، ص 75


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_70062205115376782494.jpg


منابع مقاله:
چهل حديث کربلا ، صحتى سردرودي، محمد

پي‏نوشت‏ها:
1.قرآن مجيد، سوره قصص، آيه 30
2.بحار الانوار، ج 57، ص 203، به نقل از تهذيب
3.منظور نمازهاى روزانه و نوافل آنهاست که پنجاه رکعت مي‏شود.

خادمه زینب کبری(س)
27-12-2010, 21:05
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/40651779164084791496.jpg

gol2وجه تسمیه کربلاgol2


بعضى گفته اند: كربلا مشتق از كَربَله ، بفتح كاف و باء موحده بر وزن عنفله ،بمعنى رخوت و نرمى است ، یقال به كربله (اى رخوة فى قدمیه ) بخاطر آنكه خاك كربلا نرم بود و یا از كربلا است بمعنى ((الخالص الزّكى یقال كَربَل الحِنطَة اِذا انفّاها فسمیت بذلك لان ارضها خالصة طیَّبة )) و یا از كربل بر وزن جعفر است . و كربل نام علفى است كه بسیار سرخ و برّاق مى باشد زیرا كه از آن علف در آن سرزمین بسیار بود.

البته كربلا مركب است از دو كلمه كرب و بلا و بخاطر كثرت استعمال كربلا شده است . زیرا كه روایت مى باشد كه بهترین اولاد پیغمبران در آنجا به شهادت میرسند و سر انور اكثر ایشان را در آن زمین با لب تشنه بریدند و ملائكه ها هزار سال قبل از شهادت سیّدالشهداء - علیه آلاف التحیّة و الثناء - آن مكان شریف را زیارت میكردند.

و قد قتل فیها قبل الحسین علیه السلام ماءئة نبىّ و ماءئة سبط و انّها تزفّ الى الجنة بطینها و شجرها و جمیع ما فیها كما تزفّ العروس ‍ الى ازواجها
ترجمه : و قبل از امام حسین علیه السلام صد پیغمبر و صد نفر فرزند پیغمبر كشته شدند، در آنجا و آنها میروند بسوى بهشت و آنچه در بهشت است مانند آنكه عروس بسوى زوجش میرود و جمعى از پیامبران به آنمكان عبور نمودند و متذكّر مصیبت فرزند پیامبر آخرالزمان شده و بر هر یكى از آنها در قسمتى كرب وبلا وارد شده است .

بحرالمصائب ص 351.


http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/01251138426849734559.jpg

خادمه زینب کبری(س)
27-12-2010, 21:14
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_Untitled-26.png


کربلا یعنی اطاعت از امام
گه به حکم او نشستن گه قیام

کربلا یعنی که یار رهبری
از حسین عصر خود فرمان بری

کربلا یعنی تحول در وجود
جامه ی زهد و حیا را تار و پود

کربلا یعنی به حق واصل شدن
یار حق دشمن باطل شدن

کربلا یعنی بیا جانانه شو
گرد شمع عشق حق پروانه شو

کربلا یعنی کتاب عشق حق
از الف تا یای او سر مش حق

کربلا یعنی که انسی با نماز
روی بر درگاه رب بی نیاز

کربلا یعنی که خون آب وضو
با خدا بی واسطه در گفتگو

کربلا یعنی همیشه مکتبی
تو حسینی خواهر تو زینبی

کربلا یعنی سرا پا جان شدن
در منای عاشقی قربان شدن

کربلا یعنی سر وجان باختن
پل به معراج شرافت ساختن

کربلا یعنی که عاشورای خون
موسم انا الیه راجعون

کربلا یعنی گل احمر شدن
روی دست باغبان پر پر شدن

کربلا یعنی هم آغوش اجل
تلخی مرگش نکو تر از عسل

کربلا یعنی بهار تشنگی
شعله بر دل از شرار تشنگی

کربلا یعنی چو گل افروختن
پیش آب از تشنه کامی سوختن

کربلا یعنی که در دریای آب
تشنه اما آب کردن را جواب

کربلا یعنی فغان و زمزمه
خنجر و هنجر نگاه فاطمه

کربلا یعنی قلم یعنی کتاب
پیکر قرآن و زخم بی حساب

کربلا یعنی عطش یعنی شراب
خیمه و طفلان در حال فرار

کربلا یعنی سر و پا عشق و شور
گه به نیزه گاه در کنج تنور

کربلا یعنی که نیلی روی ماه
صورت طفلان و سیلی آه آه

کربلا یعنی که حق در سلسله
پاسخ اشک غریبان هلهله

کربلا یعنی که در بازارها
کعبه اما کعبه ی آزارها

کربلا یعنی که آیات حکیم
یک زن و هفتاد و دو داغ عظیم

زن مگو زهرای ثانی بود او
در حسین خویش فانی بود او

یک شب بی نافله زینب نداشت
غیر ذکر یا حسین بر لب نداشت

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_301b1.jpg

خادمه زینب کبری(س)
27-12-2010, 21:16
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/7_Untitled-24.png

آرزويم كربلا ست...

زندگي ام كربلا ست...

روح وجانم كربلا ست...

چشم و گوشم كربلا ست...

من نديدم كربلا را...

ليك من عاشق كرببلايم...

shivan

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_166b.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 22:48
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/39737499300066914923.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/39737499300066914923.jpg)http://www.eteghadat.com/Files/Images/besm/01.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/39737499300066914923.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/39737499300066914923.jpg)
http://smiles.al-wed.com/smiles/13/769.gif
پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا...(محرمنامه 22)
http://smiles.al-wed.com/smiles/13/769.gif
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/10463645837433847185.gif (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/10463645837433847185.gif)
http://smiles.al-wed.com/smiles/13/769.gif

قيلَ: مَا الْفَضْلُ؟ قالَ الامام حسين عَلَيْهِ السَّلامَ:

مُلْكُ اللِّسانِ، وَ بَذْلُ الاْ حْسانِ،
قيلَ: فَمَا النَّقْصُ؟ قالَ: التَّكَلُّفُ لِما لا يُعنيكَ

از حضرت سؤ ال شد كرامت و فضيلت در چيست ؟
در پاسخ فرمود: كنترل و در اختيار داشتن زبان و سخاوت داشتن ،
سؤ ال شد نقص انسان در چيست ؟
فرمود: خود را وا داشتن بر آنچه كه مفيد و سودمند نباشد.

http://smiles.al-wed.com/smiles/13/769.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 23:21
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_Untitled-36.png



ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام
آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام

در میکده بودم ولی بیرون شدم چون غافلین
ای وای ازین بی حاصلی عمر جوان گم کرده ام

پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره
اما خدا حالم ببین من مهربان گم کرده ام

ای وای ازین غوغای دل از دلبرم هستم خجل
وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کرده ام

نعمت فراوان دادی ام منت به سر بنهادی ام
اما ببین نامردی ام صاحب زمان گم کرده ام

من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده ام
آقا تو را گم کرده ام مولا تو را گم کرده ام

بنوشتم این نامه چنین با خون دل ای مه جبین
اما ببین بخت مرا نامه رسان گم کرده ام


http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/56016408056955967490.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 23:25
http://img.tebyan.net/big/1389/09/20101205154339735_moharram-02.jpg


روز 22 محرم - سال 37 هجرى قمرى


ورود اميرمؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام به سرزمين صفين جهت نبرد با معاويه .

پس از آن كه امام اميرمؤ منان عليه السلام در مدينه با اصرار و تاكيدروز افزون امت اسلام و درخواست مهاجران و انصار، خلافت اسلامى را پذيرفت ، براىاصلاح جامعه بيمار و برداشتن تبعيض ها و بى عدالتى هاى موجود اقدام بايسته اى به عمل آورد.

نخستين اقدام آن حضرت براى استقرا عدالت اجتماعى ، بركنارى استانداران و فرماندهان نالايق و انتصاب افراد صالح و شايسته به جاى آنان بود.

معاويةبن ابى سفيان كه از زمان عمر بن خطاب و پس از او در تمام دوازده سال خلافت عثمان بنعفان بر منطقه شامات ، امارت داشت از جمله استان داران نالايق و ستم پيشه اى بود كهبنا به نظر مبارك اميرمؤ منان عليه السلام مى بايست از كار بركنار شده و امارت شامبه شخص صالحى سپرده شود.

ولى او كه همانند پدرش ابوسفيان با دين اسلام و خلافت اسلامى اساسا مخالف بود و پيروى اش از خلفاى پيشين ، تنها پوشش براى دست يابى بهرياست و حكومت بود، مسئله كشتن عثمان بن عفان در مدينه را بهانه قرار داد و اهالىشام را بر ضد اميرمؤمنان عليه السلام تحريك كرد و نه تنها از فرمان آن حضرت سرپيچىو نافرمانى نمود، بلكه براى استمرار حكومت و امارت خويش ، مردم شام آماده مبارزه وجنگ با حضرت على عليه السلام كرد.

ارسال نامه هاى هشدار دهنده و اندرزهاى اميرمؤمنان عليه السلام در معاويه تاءثير مطلوبى بر جا نگذاشت. معاويه با استقبال ازشكست خوردگان جنگ جمل و پذيرايى از مخالفان اميرمومنان عليه السلام ، سپاهى سنگيناز شام تجهيز كرد و به سوى عراق هجوم آورد. وى از همراهى و مشورت هاى عمرو بن عاص - كه يكى از معروف ترين حيله گران عرب است - برخوردار بود در اكثر موارد كه با مشكلىخاص روبرو مى شد، از نظرهاى كارساز وى استفاده مى كرد.

از آن سو، امام على عليه السلام كه به تازگى از فتنه ناكثان و برپاكنندگان نبرد جمل فراغت حاصل كرده و مقرحكومت خويش را در شهر ))كوفه ((قرار داده بود، اعلام بسيج عمومى كرد و مردم را براىسركوبى فتنه هاى معاويه و سپاهيان شام ترغيب و تجهيز نمود.

طلايه داد سپاه امام على عليه السلام ، مالك اشتر بود كه با سپاهى ظفرمند و مبارز به سوى دشمن شتافت . طلايه دار سپاه معاويه ))ابوالاءعور سلمى((بود كه زودتر از مالك اشتر به رود فرات در سرزمين صفين رسيد. به همين جهت ، حاشيه هموار و راه هاى آسان برداشت آب از رود فرات را تصاحبنمود و از استفاده سپاهيان امام على عليه السلام ممانعت به عمل آور د.

مالك اشترنخعى كه از جانب امام على عليه السلام دستور داشت كه در برابر شاميان ، آغاز نبردنكند و پيش از جنگ ، آنان را به صلح و عدم خون ريزى مسلمانان دعوت نمايد، در آغازكار با رفتار غير انسانى ابوالاء عورسلمى روبروشد وبراى اجراى فرمان مولايش امام على عليه السلام سپاهيان خويش را امربه شكيبايى و خويشتن دارى نمود و در حالى كه همه آنان تشنه و نيازمند آب بودند، صبر را پيشه كرده و ناظر عملكردهاى ناجوانمردانه دشمن بودند، تا اين كه در غروب هان روز، دشمن شكيبايى سپاهيان مالك اشتر را حمل برترس و ضعف آنان نمود و بى مهابا بر آنان حمله آورد.





http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_70062205115376782494.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 23:37
http://myup.ir/images/68784040674381580654.jpg (http://myup.ir/)



در اين هنگام كه مالك اشتر،حجت را تمام شده يافته بود و چاره اى جز نبرد نمى ديد، دستور دفاع و نبرد را به سپاهيان خويش صادر كرد.
سپاهيان مالك اشتر در همان ساعات نخست چنان ضرباتى برسپاهيان معاويه وارد آوردند كه آنان را نه تنها از پيش روى بازداشته ، بلكه ازحاشيه رود فرات نيز به عقب راندند و آنان را از دسترسى به آب فرات محروم كردند.

در اين نبرد تعداد زيادى از سپاهيان شام ، كشته و زخمى گرديدند و در ميان كشته شدگان جنازه عبدالله بن منذر تنوخى پيدا شده بود كه از دلاوران و ناموران رزمى شاميان بود وبه دست جوان نورسى از سپاه مالك اشتر به نام ظبيان بنعماره تميمى به هلاكت رسيده بود.

اين شكست ، مايه ننگ و عار شاميان گرديد و بارها براى جبران آن اقدام كردند ولى با هشيارى و مديريترزمى مالك اشترى و ديگر فرماندهان حضرت على عليه السلام جز شكست چيز ديگرى نصيب آنان نگرديد.
پس از ورود طلايه داران و پيش مبارزان به فرماندهى مالك اشتر، حضرت على عليه السلام در راس سپاهى به استعداد يكصد هزار نفر عازم صفين گرديد و در 22 محرم سال 37 قمرى وارد اين سرزمين شد و در همين ماه ، معاويه نيز با سپاهيان خود به صفين وارد شد و به طلايه داران سپاه خود به فرماندهى ابوالاءعور سلمى پيوست.

امام على بن ابى طالب عليه السلام به حرمت ماه محرم ، در اين مبارزه و نبرد با شاميان امتناع نمود حتى براى رعايت حال سپاه دشمن ، دستور داد آب فرات را بر روى آنان بازگذاشته و طرفين به طور آزاد از اين آب استفاده كنند.
پس از پايان يافتن ماه محرم ، نبرد ميان طرفين آغاز گرديد و مدت زيادى ادامه يافت و بنا به روايت تاريخ نگاران ، هيجده ماه استمرار يافت .

اين نبرد، بزرگترين و طولانى ترين جنگى بود كه تا آن روز در ميان عرب ها به وقوع پيوسته بود. در اين جنگ از دو طرف تعداد زيادى كشته و زخمى گرديدند ولى تلفات شاميان چندبرابر شهدا و زخميان شهدا حضرت على عليه السلام بود.

در صفين با اين كه برخى ازصحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله و ياران ويژه امير مومنان عليه السلام ، مانندعمار ياسر و اويس قرنى به شهادت رسيدند، ولى در اكثر عمليات ، پيروزى با ياران امامعلى عليه السلام بود. به ويژه عمليات هايى كه فرماندهى آنها را خود اميرمومنان عليهالسلام و يا مالك اشتر نخعى و يا امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام برعهده داشتند.
سرانجام سپاه دشمن با دسيسه هاى معاويه و عمرو بن عاص در واپسين مراحل جنگ ، قرآنها را بر روز نيزه كرده و خواستار صلح و حكميت شدند. با اين كه حضرت على عليه السلام و مالك اشتر و ديگر ياران فداكار آن حضرت ، اصرار بر ادام هجنگ و پايان دادن فتنه قاسطين داشتند، گروهى از فريب خوردگان سپاه آن حضرت ، دست ازجنگ برداشته و خواستار آتش ‍ بس و حكميت قران گرديدند!

به هر حال ، اين نبردبزرگ كه مى رفت به نتيجه شيرين و مطلوبى دست يابد، با مكر و حيله هاى دشمن و حماقت و كج فهمى هاى خود بدون اين كه پيروزمندى داشته باشد، پايان يافت . سرنوشت نهايى آنبه حكميت واگذار گرديد.



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_032.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 23:41
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__5_.jpg


سخنى پيرامون عزادارى و گريه بر سيدالشهدا (ع)

«گريه» مظهر شديدترين حالات احساسى انسان است، و علتها و انگيزه‏هاى مختلفى دارد كه هر يك از آنها نشان دهنده حالتى خاص است . در روايات ، بعضى از انواع گريه تحسين شده و از صفات پسنديده بندگان پاكدل خداوند به حساب آمده است ، و بعضى از انواع گريه مذموم شمرده شده است .

گريه ، از حالات و انفعالات انسانى است كه با مقدمه‏اى از اندوه و ناراحتى روانى به طور طبيعى به ظهور مى‏رسد، و گاه ممكن است انگيزه‏اش هيجانات تند روانى باشد . مثل شوق و ذوقى كه از ديدار محبوب پس از زمانى طولانى ناشى مى شود. همچنين گاهى هم گريه كردن حاكى از عقايد مذهبى انسان است با اين توصيف، از آنجايى كه گريه عملى طبيعى و اى بسا غير ارادى است؛ لذا نمى شود مورد امر و نهى و حسن و قبح قرار گيرد، بلكه آنچه كه مورد حسن و قبح است، مقدمات و انگيزه‏هاى گريه مى‏باشد . چنانكه گفته‏ اند: «تو آنى كه در بند آنى».

در اينجا براى اينكه بدانيم گريه بر سيدالشهدا (ع) چگونه گريه‏اى است و چه تأثيرات و بركاتى مى‏تواند داشته باشد، بهتر آن است كه اشاره‏اى به انواع گريه كنيم تا بعد از آن، نوع گريه بر آن حضرت برايمان معلوم گردد.
1- گريه طفوليت : زندگانى انسان با گريه شروع مى شود كه همان گريه، نشانه سلامت و تندرستى نوزاد است، و در واقع گريه در آن زمان ، زبان طفل است .

2- گريه شوق: مانند گريه مادرى كه از ديدن فرزند گمشده خويش پس از چندين سال سرداده مى‏شود . و اين گريه‏اى است كه از روى هيجان و احياناً جهت سرور و شادى به انسان دست مى‏دهد.

3- گريه عاطفى و محبت : محبت از عواطف اصيل انسانى است كه با گريه انس ديرينه دارد . مثلاً محبت حقيقى به خداوند حسن آفرين است و براى قرب به او بايد اشك محبت ريخت.


صنما با غم عشق تو چه تدبير كنم‏
تا به كى در غم تو ناله شبگير كنم‏

4- گريه معرفت و خشيت: انجام عبادات خالصانه و تفكر در عظمت آفرينش و كبريايى خداوند ، و همچنين اهميت تكاليف و مسئوليتهاى انسانى باعث مى‏گردد كه نوع خاصى از خوف، در درون انسان ايجاد شود و اين خوف، خوفى است كه از روى معرفت به خداوند و تهذيب نفس به دست مى‏آيد كه «خشيت » ناميده مى شود.

5- گريه ندامت: از عوامل اندوه زدايى كه منجر به گريه مى‏گردد، محاسبه نفس و حسابرسى شخصى است ، و همين حسابرسى باعث مى‏شود كه انسان به گذشته خود فكر كند و با حسابرسى ، جبران كوتاهى و خطاها را بكند و اشك حسرت و ندامت از چشمانش جارى نمايد، اين گريه، نتيجه توبه و بازگشت به خداست.

اشك ميغلتد به مژگانم به جرم رو سياهى‏
اى پناه بى پناهان، مو سپيد روسياهم‏
روز و شب از ديدگان اشك پشيمانى فشانم‏
تا بشويم شايد از اشك پشيمانى گناهم‏




http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_09214444546482333176.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
27-12-2010, 23:44
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/06717558081630144043.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/06717558081630144043.jpg)


6- گريه پيوند با هدف : گاهى قطره‏هاى اشك انسان، پيام آور هدفهاست . گريه بر شهيد از اين نوع گريه است . گريه بر شهيد خوى حماسه را در انسان زنده مى‏كند و گريستن بر سيدالشهدا (ع) خوى حسينى را در انسان احيا مى‏كند ، و خوى حسينى چنان است كه نه ستم مى‏كند و نه ستم مى‏پذيرد. آن كسى كه با شنيدن حادثه كربلا قطره اشكى از درون دل بيرون مى‏فرستد، صادقانه اين پيوند با هدف والاى سيدالشهدا (ع) را بيان مى‏كند.

7- گريه ذلت و شكست : گريه افراد ضعيف و ناتوانى كه از رسيدن به اهداف خود مانده‏اند و روح و شهامتى براى پيشرفت در خود نمى‏بينند.
با ذكر اين مطلب، حال بايد بررسى كرد كه گريه بر حسين (ع) از چه نوع گريه است . هر كس با اندك توجهى خواهد دانست كه گريه بر حسين (ع) گريه محبت است ، آن محبتى كه در دلهاى عاشقانش به ثبت رسيده است . گريه بر او ، گريه شوق است ، زيرا قسمت زيادى از حماسه‏هاى كربلا، شوق آفرين و شورانگيز است و به دنبال آن سيلاب اشك شوق به خاطر آن همه رشادت، فداكارى ، شجاعت و سخنرانيهاى آتشين مردان و زنان به ظاهر اسير ، از ديدگان شنونده سرازير مى‏گردد و نيز گريه معرفت و پيوند با هدف متعالى و انسان ساز او است؛ و به تعبير امام خمينى (ره) گريه سياسى است كه فرمود: «ما ملت گريه سياسى هستيم ، ما ملتى هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مى‏دهيم و سدهايى را كه در مقابل اسلام ايستاده است خرد مى‏كنيم ».

هزار سال فزون شد ز واقعه عاشورا
ولى ز تعزيه هر روز، روز عاشور است‏

هيهات كه گريه بر حسين (ع) گريه ذلت و شكست باشد، بلكه گريه پيوند با سرچشمه عزت است، گريه امت نيست، كه گويا است ، گريه سرد كننده نيست ، كه حرارت بخش است، گريه بزدلان نيست، كه گريه شجاعان است ، گريه يأس و نااميدى نيست كه گريه اميد است، و بالاخره گريه معرفت است و گريه معرفت در عزاى حسين (ع) از انحراف و تحريف در قيام آن حضرت جلوگيرى مى كند و شايد به همين جهت باشد كه در فضيلت گريه بر سيدالشهدا (ع) روايات متعددى وارد شده است . از آن جمله، روايتى است كه امام صادق (ع) فرمود: «گريه و بى تابى در هر مصيبت براى بنده مكروه است، مگر گريه بر حسين بن على (ع) كه اجر و ثواب نيز دارد» . 85

گريه و عزادارى براى سيدالشهدا(ع) داراى آثار و بركات مهمى است كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_33429820876404720852.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
28-12-2010, 02:24
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__9_.jpg



1- حفظ رمز نهضت حسينى
از ارزنده‏ترين آثار و بركات مجالس عزادارى و گريه بر ابى عبدالله حسين (ع) حفظ رمز نهضت حسينى است .
براستى ؛ چرا در دوران منحوص سلاطين و پادشاهان جور از برپايى مجالس عزاى اهل بيت (ع) به خصوص سالار شهيدان جلوگيرى مى شد؟ آيا نه اين است كه عزاى حسينى و امامان شيعه، سبب مى شود كه سخنوران و دانشمندان متعهد و انقلابى، مردم را از ظلم‏هاى حكومتها آگاهى دهند و انگيزه قيام آن حضرت كه امر به معروف و نهى از منكر است به اطلاع مردم برسد؟

آرى، اينگونه مجالس، آموزشگاهها و دانشگاههايى است كه به بهترين روش و زيباترين اسلوب مردم را به سوى دين خوانده و عواطف را آماده مى‏كند و جاهلان و بى‏خبران را از خواب سنگين غفلت بيدار مى‏سازد و نيز در اين مجالس است كه مردم ، ديانت را همراه با سياست، از مكتب حسين بن على (ع) مى‏آموزند.

گريه بر سيد الشهدا (ع) و تشكيل مجالس عزاى حسينى نه تنها اساس مكتب را حفظ مى‏كند، بلكه باعث مى‏گردد شيعيان با حضور در اين مجالس از والاترين تربيت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسينى شدن رشد و پرورش يابند.

كدام اجتماعى است كه در عالم چنين اثرى را از خود بروز داده باشد؟ كدام حادثه‏اى است مانند حادثه جانسوز كربلا كه از دوره وقوع تاكنون و بعدها بدينسان اثر خود را در جامعه بشريت گذارده ، و روز به روز دامنه آن وسيعتر و پيروى و تبعيت از آن بيشتر گردد؟ از اين رو بايد گفت كه در حقيقت مراسم عزادارى حافظ و زنده نگهدارنده نهضت مقدس امام حسين (ع) و در نتيجه حافظ اسلام وضامن بقاى آن است .

تشكيل مجالس عزادارى حسين، نه تنها اساس مكتب را حفظ كرده و مى‏كند بلكه به علاوه سبب آن گرديد كه شيعيان با حضور در اين مجالس از والاترين تربيت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسينى شدن رشد و پرورش يابند.
«موريس دوكبرى» مى‏نويسد: «اگر مورخين ما، حقيقت اين روز را مى‏دانستند و درك مى‏كردند كه عاشورا چه روزى است ، اين عزادارى را مجنونانه نمى پنداشتند . زيرا پيروان حسين به واسطه عزادارى حسين مى‏دانند كه پستى و زير دستى و استعمار را نبايد قبول كنند . زيرا شعار پيشرو و آقاى آنان تن به زير بار ظلم و ستم ندادن است.

قدرى تعمق و بررسى در مجالس عزادارى حسين نشان مى‏دهد كه چه نكات دقيق و حيات بخشى مطرح مى شود ،در مجالس عزادارى حسين گفته مى شود كه حسين (ع) براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زير بار استعمار و ماجراجويى يزيد نرفت؛ پس بياييد ،ما هم شيوه او را سرمشق قرار داده از زير دستى استعمار گرايان خلاصى يابيم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجيح دهيم...» 86.




http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/95916187391151461331.jpg

شكوه انتظار
28-12-2010, 02:27
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif


http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
سلام بر چهره به خاک و خون آلوده‏ات .
سلام بر سر مقدست که بر فراز نیزه عدوان زده شد
سلام بر دشت تفتیده عشق
سلام بر میدان عشق بازى یاران عاشق دلباخته کوى معشوق .
سلام بر تشنگى کشیده در کنار نهر آب .
سلام بر تو اى کربلا
سلام بر تو اى دشت پر بلا

http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

سلامم را با گلوى بغض فرو خورده‏ات و چشمان مواج از دریاچه اشک دلتنگى‏ات و با جگر سوخته‏ات و قلب پاره‏پاره‏ات پاسخ گو .
کربــلا ! !
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
مى‏خواهم که با تو سخن بگویم
مى‏خواهم بقچه حرفهاى بردوش مانده‏ام را براى تو پهن کنم نمى‏دانم، نمى‏دانم تاب شنیدن حرفهایم را دارى یا نه؟

کربلا از غروب عاشورا بگو؟
شنیدم که غروب روز عاشورا سخت التهاب آور بود براى تو؟


کربلا، بگو که آن سه روز و دو شبى که پیکرهاى شقایق رنگ قافله عشق بر پیشانى پینه بسته‏ات میهمان بودند تا با آنان چه رازها گفتى؟


کربلا بگو: «سقاى تشنه لب‏» آیا عجیب نیست؟
مى‏دانم که در حافظه‏ات این تصویر مانده است آنجا که سقایى تشنه لب بر لب آب جان به جانان تقدیم کند .

کربلا بگو آیا یادت هست که خیل خصم سر کبوتر قافله سالار عشق را بر سر نیزه کردند و با خود بردند ولى هنوز دشت (دشت کربلا) پر از نور و صفا بود؟
خیمه‏هاى اهل حرم را به آتش کشیدند تا شاید خشم و غضبشان فرونشیند . و غافل از اینکه آه طفلان حرم باز آنان را به آتش خواهد کشانید .


کربلا از دل حضرت زینب علیها السلام بگو،
بگو که چگونه آتش گرفته بود و زبانه‏هاى جانسوز غم سنگین دل حضرت زینب علیها السلام هنوز پس از سالها گذر از آن واقعه دل اهل ولاى على (ع) را به درد مى‏آورد یا مى‏خواهى بگویى که نه چنین نیست؟ نه کربلا تو دیگر بر زخم دلم نمک نپاش .


کربلا زمزمه نام تو تسکین هر چه درد است نمى‏دانم نزنم چه نامى هم دردهاى تو را قدرى مرحم مى‏نهد کربلا نامت را که برزبان جارى مى‏کنم سیل اشک از دیدگانم جارى مى‏شود نمى‏دانم و واقعا هم نمى‏دانم چه سرى در میان نهفته است در حیرتم که کام جان تو از فرط تشنگى خشک خشک است ولى دل من از دورى روى تو و از زمزمه نام تو به دیدگانم فرمان سیل اشک مى‏دهد و . . .
تو خود بگو چه رازى در این میان نهفته است .

کربلا مدتهاست در آرزوى دیدار تو مى‏سوزم و مى‏سازم

کربلا تو خود عنایتى کن و مرا به آستانت‏بخوان
کربلا جواب سلامم را بده با هر زبانى که تو را بیشتر رضاست .
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_65008368027343840044.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
28-12-2010, 02:40
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__12_.jpg
(http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam-aashoora__104_.jpg)




2-ازدياد محبت به امام، و تنفر از دشمنان آن حضرت

سوزى كه از دل سوخته عاشقان سيدالشهدا (ع) به چشم سرايت كرده و از مجارى دو چشم آنها به صفحه رخسار وارد مى شود، مراتب علاقه و اخلاص و دلبستگى به خاندان وحى و رسالت را مى‏رساند و اين عمل اثرى مخصوص در ابقاى مودت و ازدياد محبت دارد.

گريه بر حضرت سيدالشهدا (ع) از مواردى است كه هيچ انسانى از فرط دلسوزى و انقلاب، طاقت بردبارى و تحمل در برابر استماع مصائب او را ندارد، و اين گريه و بيقرارى ، علاوه بر ازدياد محبت و مهر و مودت، موجب كثرت تنفر و بى‏زارى از دشمنان و قاتلان آن حضرت شده و موجب برائت دوستداران اين خانواده از دشمنان ايشان مى ‏گردد.

بارى، گريه با آگاهى و معرفت بر امام حسين (ع) ، در واقع، اعلام انزجار از قاتلان اوست و اين تبرى از آثار برجسته گريه بر امام حسين (ع) است زيرا مردم به ويژه افرادى كه داراى شخصيت هستند از گريه كردن در برابر حوادث تا سر حد امكان امتناع مى‏ ورزند ، و تا شعله درونى آنان به مرتبه انفجار نرسد حاضر به گريه كردن مخصوصاً در برابر چشم ديگران نيستند، اين گريه و عزادارى ابراز كمال تنفر در برابر تعدى و تجاوز و ستمگرى و پايمال نمودن حقوق جامعه و به ناحق تكيه زدن بر مسند حكومت آنان مى‏باشد




http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/27774292531101841454.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
28-12-2010, 02:55
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__21_.jpg


3- آشنايى با حقيقت دين و نشر آن
يكى ديگر از آثار و بركات مجالس عزادارى سيدالشهدا (ع) اين است كه مردم در سايه مراسم عزادارى به حقيقت اسلام آشنا شده و بر اثر تبليغات وسيع و گسترده‏اى كه همراه با اين مراسم انجام مى‏گيرد، آگاهى توده مردم بيشتر شده و ارتباطشان با دين حنيف محكمتر و قويتر مى‏گردد . چه اينكه قرآن و عترت دو وزنه نفيسى هستند كه هرگز از يكديگر جدا نمى‏شوند و اين آگاهى در اقامه ماتم و مراسم سوگوارى عترت رسول اكرم (ص) به خصوص امام حسين (ع) به آحاد مردم داده خواهد شد.

4- آمرزش گناهان
ريان بن شبيب از امام رضا (ع) روايت كرده كه فرمود: «اى پسر شبيب ، اگر بر حسين (ع) گريه كنى تا آنكه اشك چشمت بر صورتت جارى شود، خداوند گناهان كوچك و بزرگ، و كم يا زياد تو را مى آمرزد» 87
و نيز فرمود: «گريه كنندگان بايد بر كسى همچون حسين (ع) گريه كنند ، زيرا گريستن براى او گناهان بزرگ را فرو مى‏ريزد» 89.

5- سكونت در بهشت
امام باقر (ع) فرمود: «هر مؤمنى كه در سوگ حسين (ع) اشك ديده ريزد، به حدى كه بر گونه‏اش جارى گردد، خداوند او را ساليان سال در غرفه‏هاى بهشت مسكن مى‏دهد» . 90

و نيز امام صادق (ع) فرمود: «هر كس درباره حسين (ع) شعرى بخواند و گريه نمايد و يك نفر را بگرياند، بهشت براى هر دوى آنها نوشته مى‏شود . كسى كه حسين (ع) نزد او ذكر شود و از چشمش به مقدار بال مگسى اشك آيد، اجر او نزد خداست و براى او جز به بهشت راضى نخواهد شد» .91
و نيز فرمود: «هر كس كه در عزاى حسين (ع) بگريد يا ديگرى را بگرياند و يا آنكه خود را به حالت گريه و عزا درآورد ، بهشت بر او واجب مى‏شود» 92. 6- شفا يافتن

يكى ديگر از آثار و بركات مجالس عزادارى حضرت سيد الشهدا (ع) شفا گرفتن است . به طورى كه بارها ديده‏ايم و شنيده‏ايم كه بعضى از عزاداران و گريه كنندگان بر حسين (ع) شفا گرفته‏اند.

نقل است كه مرجع بزرگ شيعه مرحوم آية الله العظمى بروجردى در سن نود سالگى داراى چشمانى سالم بودند كه بدون عينك خطوط ريز را هم مى‏خواندند و مى‏فرمودند: اين نعمت را مرهون وجود مبارك حضرت ابى عبدالله الحسين (ع) هستم : و قضيه را چنين نقل مى‏فرمودند:

در يكى از سالها در بروجرد بودم، به چشم درد عجيبى مبتلا شدم كه بسيار مرا نگران ساخته بود . معالجه پزشكان فايده‏اى نكرد و درد چشم هر روز بيشتر و ناراحتى من افزونتر مى‏گرديد، تااينكه ايام محرم شد. در ايام محرم آية الله فقيد ، دهه اول را روضه داشتند و دسته‏هاى مختلف هم در اين عزادارى شركت مى‏كردند . يكى از دسته‏هايى كه روز عاشورا به خانه آقا وارد شده بود، «هيئت گِلگيرها» است كه نوعاً سادات و اهل علم و محترمين هستند، در حالى كه هر يك حوله سفيدى به كمر بسته‏اند، سر و سينه خود را گل آلود كرده و بطور بسيار رقت بار و مهيج و در عين حال با سوز و گداز فراوان و ذكرى جانسوز آن روز را تا ظهر عزادارى مى كنند . آقا فرمودند:

«هنگامى كه اين دسته به خانه من آمدند و وضع مجلس با ورود اين هيئت هيجان عجيبى به خود گرفته بود من هم در گوشه‏اى نشسته و آهسته آهسته اشك مى‏ريختم و در اين بين هم مقدارى گل از روى پاى يكى از همين افراد گلگير برداشته و بر روى چشمهاى ملتهب و ناراحتم كشيدم، و به بركت همين توسل، چشمانم خوب شد و امروز علاوه بر اينكه متبلا به درد چشم نشدم، از نعمت بينايى كامل برخوردارم، و به بركت حضرت امام حسين (ع) احتياج به عينك هم ندارم». با اينكه همه قواى جسمانى ايشان تحليل رفته بود با اين وجود تا آخرين ساعات زندگانى از بينايى كامل برخوردار بودند.




http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/01874392287831472329.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
28-12-2010, 02:59
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam__83_.jpg


6- گريه كننده بر حسين، در قيامت گريان نيست

رسول اكرم (ص) به فاطمه زهرا (س) فرمود: «هر چشمى در روز قيامت گريان است مگر چشمى كه براى مصائب حسين (ع) گريه كرده باشد، چنين كسى در قيامت خندان و شادان به نعمت‏هاى بهشتى است». 93

آن روز ديده‏ها همه گريان شود ز هول‏
جز چشم گريه كرده بسوگ و عزاى او


7- امان از سكرات موت و آتش دوزخ

مسمع گويد: حضرت امام صادق (ع) فرمود: آيا متذكر مى شوى با حسين چه كردند؟ عرض كردم : آرى ، فرمود: آيا جزع و گريه مى‏كنى؟ گفتم : آرى ، به خدا سوگند گريه مى‏كنم و آثار غم و اندوه در صورتم ظاهر مى‏شود حضرت فرمود: «خدا اشك چشمت را رحمت كند . آگاه باش كه تو از آن اشخاصى هستى كه از اهل جزع براى ما شمرده مى‏شوند، به شادى ما شاد و به حزن ما محزون و اندوهناك مى‏گردند. آگاه باش كه بزودى هنگام مرگ، پدرانم را بر بالين خود حاضر مى‏بينى ، در حالى كه به تو توجه كرده و ملك الموت را درباره تو بشارت مى دهند، و خواهى ديد كه ملك الموت در آن هنگام از هر مادر مهربان به فرزندش ، مهربانتر است» سپس فرمود: «كسى كه بر ما اهل بيت به خاطر رحمت و مصائب وارده بر ما گريه كند، رحمت خدا شامل او مى‏شود قبل از اينكه اشكى از چشمش خارج گردد؛ پس زمانى كه اشك چشمش بر صورت جارى شود اگر قطره‏اى از آن در جهنم بريزد، حرارت آن را خاموش كند، و هيچ چشمى نيست كه گريه كند بر ما مگر آنكه با نظر كردن به كوثر و سيراب شدن با دوستان، خوشوقت مى‏گردد» . 94

با توجه به اين روايت شريف بايد گفت:جايى كه آتش جهنم كه قابل مقايسه با آتش دنيا نيست و به وسيله گريه بر حسين (ع) خاموش و برد و سلام گردد ، پس اگر در موردى، آتش ضعيف دنيا عزادار حسينى را نسوزاند جاى تعجب نيست .

سيد جليل مرحوم دكتر اسماعيل مجاب (داندانساز) عجايبى از ايام مجاورت در هندوستان كه مشاهده كرده بود نقل مى‏كرد، از آن جمله مى‏گفت : عده‏اى از بازرگانان هندو (بت پرست) به حضرت سيدالشهدا (ع) معتقد و علاقه مندند و براى بركت مالشان با آن حضرت شركت مى‏كنند، يعنى در سال مقدارى از سود خود را در راه آن حضرت صرف مى‏كنند. بعضى از آنها روز عاشورا به وسيله شيعيان ، شربت و پالوده و بستنى درست كرده و خود به حال عزا ايستاده و به عزاداران مى‏دهند، و بعضى آن مبلغى كه راجع به آن حضرت است را به شيعيان مى‏ دهند تا در مراكز عزادارى صرف نمايند.

يكى از آنان را عادت چنين بود كه همراه سينه زنها حركت مى‏كرد و با آنها به سينه زدن مشغول مى شد. وقتى از دنيا رفت، بنا به مرسوم مذهبى خودشان، بدنش را با آتش سوزانيدند تا تمام بدنش خاكستر شد جز دست راست و قطعه‏اى از سينه‏اش كه آتش، آن دو عضو را نسوزانيده بود.
بستگان آن دو عضو را آوردند نزد قبرستان شيعيان و گفتند: «اين دو عضو راجع به حسين شماست» 95.





http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_38935753868823685489.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
28-12-2010, 03:11
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__20_.jpg


8- تأثير شعر سرودن در عزاى حسينى

امام صادق (ع) فرمود: «كسى نيست كه براى حسين (ع) شعرى بسرايد و گريه كند يا بگرياند مگر اينكه خداوند بهشت را بر او واجب كرده و گناهانش را مى‏آمرزد» .96

سخنى با حسين (ع)
«حسين ! اى پرچم خونين حق بر دوش،
حسين ! اى انقلابى مرد
حسين ! اى رايت آزادگى در دست،
در آن صحراى سرخ و روز آتشگون‏
قيام قامتت در خون نشست، اما
پيام نهضتت برخاست‏
از آن طوفان «طف» در روز عاشورا،
به دشت «نينوا» ناى حقيقت از «نوا» افتاد
ولى ...
مرغ شباهنگ حقيقت ، از نواى ناله «حق ، حق » نمى ‏افتد».


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_301b1.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
28-12-2010, 03:21
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/5_Untitled-29.gif




بر تو ، اى حسين !

سلام بر خط شفقگون كربلا،
كه خون تو را، اى خون خدا
همواره بر چهره افق مى ‏پاشد
و غروب هنگام، سرخى آسمان
مغرب را به شهادت مى‏گيرد ،
تا آن جنايت هولناك را هر چه آشكارتر بنماياند
و چشم تاريخ را بر اين صحنه هميشه خونين بدو زد
و گوش زمان را از آن فريادها تندر گونه
آن عاشوراى دوران ساز، پر كند.

اى حسين ... اى عارف مسلّح !
كربلاى تو، عشق را معنى كر د
و انقلاب تو اسلام را زنده ساخت
و شهادت تو، حضور هميشگى در همه زمان‏ها و زمين‏ها بود.

اى حسين ... اى شراره ايمان !
اى حسين ... اى در سكوت سرخ ستم، شهر آشوب!
در بهت خاموشى و ترس، تلخابه فرياد را
در حلقوم شب ريختى و با نامردان تبهكار ، مردانه در آويختى.
عاشوراى تو، انفجارى از نور و تابشى از حق بود
كه بر «طور» انديشه‏ها تجلى كرد
و «موسى خواهان» گرفتار در «تپه» ظلمت ظلم را
از سرگردانى نجات بخشيد.

چه مى ‏گويم؟ ...
تو تاريخ را به حركت آوردى
و زبان زمان را به سرودن حماسه‏هاى زيباى
ايثار و جهاد و شهادت گشودى .
لحظه لحظه تاريخ را عاشورا ساختى
و جاى جاى سرزمين‏ها را كربلا...

خفته بوديم و بى خبر ... اما تو،
اين «مصباح هدايت» و اى «كشتى نجات»
گام خسته ما را به تلاش كشاندى
و افسردگى يأسمان را به شور اميد مبدل ساختى
و از سكوت و درنگ و وحشت ،
به فرياد و هجوم و شجاعتمان رساندى
و پاى كوفته و پر آبله ما را،
تابام آگاهى و تا برج بيدارى فرا بردى. 97

«اى حسين » ...
تو كلاس فشرده تاريخى .
كربلاى تو، مصاف نيست‏
منظومه بزرگ هستى است ،
طواف است.
پايان سخن
پايان من است
تو انتهاى ندارى ...98



پى نوشتها:

85 وسائل الشيعه , شيخ حر عاملى , ج 10 ص 393
86 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 284
87 منتخب كامل الزيارات , ابن قولويه , ص 165
88 منتخب كامل الزيارات , ابن قولويه , ص 168
89 جلاء العيون , علامهء مجلسى , ص 462
90 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 293
91 وسائل الشيعه , شيخ حر عاملى , ج 10 ص 397
92 داستانهاى شگفت , آيت الله شهيد دستغيب , ص 9
93 اختيار معرفة الرجال , شيخ طوسى , 89
94 خلاصه اى از مقالهء عاشورا نوشتهء جواد محدثى .
95 خط خون موسوى گرمارودى .



http://www.askquran.ir/gallery/images/29868/1_qqq.jpg

شكوه انتظار
28-12-2010, 11:46
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

خون حسين نه بر خاک که برآسمان پاشيده شد مگر سرخي شفق گواه اين حقيقت نيست؟
عاشورا حرکتي آگاهانه در راه رهايي است.
تنها راه نپوسيدن،
فوران فريادهاي فروخفته نفس هايي است که در گلو خفه شده اند.
کربلا،
آزمون دادخواهي و عدالت گستري است واين حسين است که در برابر دنياي همه يزيدها ايستاده است.
مردمي که همه چيز را در دنيا مي بينند.
وبه آب و ناني، ايمان مي فروشند،
برايشان چه تفاوت مي کند که حسين برمسند حکومت باشد يايزيد؟
که يزيد حتي بيشتر به کار اينان مي آيد.
حسين آمده تا زمينه حيات طيبه را در زمين خشکيده انسانيت فراهم آورد و باراني باشد برکوير دل هاي سوخته .
حسين آمده؛
با مرگي زندگي آفرين،
تا آدمي امکان پاک زيستن را بيابد.
حسين آمده تا ديوارهاي بردگي يزيد را فرو ريزد و پنجره اي بگشايد به آسمان بندگي خدا تا پلي بزند به آبي بي کران عشق.
کربلا را با غبار کهنگي چه کار؟
که عاشورا آيينه زار جلوه جلال و جمال خداست.
حاصل هرچار فصل سرو،بهار است
نشئه آزادگي خمار ندارد
کربلا،
يک تکه از جغرافياي زمين،
عاشورا،
يک گوشه از گذشت زمان نيست تا در اوراق تاريخ گم شود و هر از چند گاهي دستي آن را ورق بزند يا شاعري آن را بسرايد يا مرثيه خواني آن را به عزا بنشيند ؛
کربلا،
نماد همه تاريخ،
وعاشورا، آرزوي همه زمان هاست.
نمي دانم چرا محرم مرا به خود مي خواند؟!
گويا فريادي که حسين برسر همه تاريخ کشيده است،
درگوشم طنين انداز مي شود و چونان زلزله اي ، زير و رويم مي کند.
نه تنها من که همه هستي،
مخاطب فرياد خاموش شدني اوست؛
فريادي که هنوز گوش ها را مي نوازد و دل ها را مي لرزاند.
محرم، ماه عزا نيست؛
ماه حماسه است؛
ماه فرياد و اعتراض است واينک همان پرچم سرخي که ازآدم،
دست به دست به حسين سپرده شده است،
مي رود تا در سرزمين طف به خون بنشيند،
ثمر دهد وعالمي ديگر بسازد.
نمي دانم چرا هرچه ازکربلا و حسين مي گويم و مي نويسم و مي خوانم،
تازگي دارد وغبار زمان بر آن نمي نشيند.
چه رازي در اين خون نهفته است که از تپش نمي افتد؟
يک قصه بيش نيست غم عشق وين عجب
کز هر زبان که مي شنوم نا مکرر است
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_80826305366861292081.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_80826305366861292081.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_80826305366861292081.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

خادمه زینب کبری(س)
28-12-2010, 12:29
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/86366440902227227361.jpg

روايت جالبي از ثـواب گـريه بر حسين عـليه السلام



يكى از رواياتـى كه در زمـينه ثـواب گـريه بر حسين عـليه السلام نقـل شده روايت ريان بن شبيب از حضرت ثامن الائمه امام رضا عليه السلام است و چون سند روايت بسيار جالب است زيرا بيست و نه نفر روات حديث همگى از محدثين بزرگ و دانشمـندان عـالى مـقـامـند لذا سند و مـتـن آنرا بتـمـامـه نقل مى كنيم :

ثـقـة المـحدثـين مـرحوم حاج شيخ عباس قمى از استادش ، علامه نورى ، از استادش شيخ مـرتـضى انصارى ، از مـلا احمـد نراقى ، از علامه بحر العلوم ، از وحيد بهبهانى ، از استـادش مـولى محمد اكمل ، از علامه محمد باقر مجلسى ، از پدرش محمد تقى مجلسى ، از شيخ بهائى ، از پدرش شيخ حسين بن عبدالصمد عاملى حارثى ، از شيخ زين الدين شهيد ثـانى ، از استـادش عـلامه ميسى ، از علامه محمد بن داود عاملى ، از على بن محمد مكى ، از پـدرش شهيد اول ، از فخرالمحققين محمد بن علامه حلى ، از پدرش جمال دين حسن بن مطهر عـلامـه حلى ، از مـحقـق صاحب شرايع ، از فقيه نسابه فخار بن معد موسوى حائرى ، از مـحدث جليل شادان بن جبرائيل ، از شيخ المحدثين عمادالدين ابو جعفر طبرى آملى ، از ابوعلى حسن ملقب به مفيد ثانى فرزند شيخ طوسى ، از پدر بزرگوارش محمد بن حسن طوسى ، از شيخ مفيد محمد بن نعمان ، از شيخ صدوق محمد بن على بن بابويه قمى ، از عـلى بن ابراهيم قـمـى ، از پـدرش ابراهيم بن هاشم ، از ريان بن شبيب ، روايت مى كنند :

« روز اول مـحرم خـدمـت امـام رضا عليه السلام رسيدم فـرمـود:
يا ابن شبيب ا صائم انت پـسر شبيب ، ( روزه دارى ؟ )

عرض كردم نه پس فرمود: «بدرستيكه اين روز روزى است كه زكريا پروردگارش را خواند و گفت : «پروردگارا فرزند پاكيزه اى به من عطا كن كه تو شنونده دعايى».1

« پـس خدا دعايش را اجابت فرمود و به امر پروردگار فرشته ها زكريا را كه در محراب عبادت ايستاده بود مخاطب قرار داده و گفتند كه خدا ترا مژده مى دهد به يحيى .

پس كسى كه روزه بدارد در اين روز او سپس دعا كند خدا دعايش را مستجاب مى فرمايد چنانكه دعاى زكريا عليه السلام را مستجاب فرمود. »

« سپـس فـرمود: پسر شبيب ، بدرستيكه محرم ماهى است كه اعراب جاهليت بخاطر احترامش ظلم و ستم و كشت و كشتار را در آن ماه حرام كرده بودند و اين امت با اينكه به حرمت اين ماه آشنائى و شناخت داشت مع هذا احترام پيامبر خود را رعايت نكردند و در اين ماه فرزندان پيامبر خود را كشتند و زنانشان را اسير نمودند و اموالشان را غارت كردند پس خدا هرگز آنها را نيامرزد. »

پـسر شبيب ، اگر مى خواهى ثواب شهداى كربلا نصيبت شود هنگامى كه ياد شهداى كربلا را مى كنى بگو: كاش من هم با آنها بودم و از فوز و سعادت بزرگ بهره مند مى گشتم

« پـسر شبيب ، اگـر مـى خـواهى براى چيزى گريه كنى پس براى حسين بن على بن ابيطالب عليه السلام گريه كن كه او را ذبح كردند همانطور كه گوسفند را ذبح مى كنند و از اهلبيت او هم هيجده نفـر را با او به شهادت رساندند كه در روى زمـين مثل و مانند نداشتند، و به تحقيق هفت آسمان و زمين براى شهادت آن حضرت گريه كردند، و چـهار هزار فرشته براى يارى او از آسمان فرود آمدند، اما وقتى رسيدند كه حسين كشته شده بود لذا اين فرشتگان پريشان مو و گرد آلود اطراف قبر حسين معتكفند تا قائم ما قـيام كند آنگـاه او را يارى خـواهند كرد و شعـار آنها يا لثارات الحسين است اى انتقام گيرندگان خون حسين .»

«پسر شبيب ، پدرم برايم حديث فرمود از پدرش ، از جدش كه وقتى جدم حسين به شهادت رسيد از آسمان خون و خاك سرخ باريد. »

« پسر شبيب : اگر براى حسين چنان گريه كنى كه اشكهايت بر گونه هايت جارى شود خداوند همه گناهان كوچك و بزرگ ترا مى آمرزد اندك باشد يا بسيار. »
« پـسر شبيب ، اگـر تـرا خـوشحال مى كند كه بهنگام ملاقات با خدا گناهى نداشته باشى پـس حسين عليه السلام را زيارت كن ، پسر شبيب ، اگر مى خواهى در غرفه هاى بهشتى با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم باشى بر قاتلان حسين لعنت فرست .»

« پـسر شبيب ، اگر مى خواهى ثواب شهداى كربلا نصيبت شود هنگامى كه ياد شهداى كربلا را مى كنى بگو: كاش من هم با آنها بودم و از فوز و سعادت بزرگ بهره مند مى گشتم .»

« پـسر شبيب ، اگر مى خواهى كه در بهشت با ما باشى در بالاترين درجه ها و مرتبه ها پـس به حزن و اندوه مـا مـحزون و اندوهناك باش و به خوشحالى و شادى ما شاد و خـوشحال ، و ولايت و دوستى ما را بپذير، كه اگر مردى سنگى را دوست خود گيرد و به او تولى جويد خدا در روز قيامت او را با سنگ محشور فرمايد.»2

پي نوشت ها:
1. آيه 38، سوره آل عمران .
2. بحارج 44 / ص 285 نفس المهموم ص 26.
منبع: آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/36346455358955819072.jpg

خادمه زینب کبری(س)
28-12-2010, 12:41
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/56615386089609522031.jpg

ثواب گریه بر امام حسین علیه السلام



در باب ثواب گریه بر مصائبى كه بر ائمه معصومین علیهم السلام عموما و بر حسین علیه السلام خصوصا وارد شده روایات زیاد است كه براى نمونه به چند حدیث و روایت اشاره مى شود:

1 ـ حسن بن فضال روایت مى كند كه حضرت رضا علیه السلام فرمود: « كسى كه مـتذكر مصائب ما شود و بخاطر ستمهایى كه بر ما وارد شده گریه كند در روز قـیامت با ما خواهد بود و مقام و درجه ما را خواهد داشت و كسى كه مصیبت هاى ما را بیان كند و خـود بگـرید و دیگران را بگریاند در روزى كه همه چشمها گریان است چشم او نگـرید و هر كس ‍ در مـجلسى بنشیند كه در آن مجلس امر ما را زنده مى نمایند روزى كه قلبها مى میرند قلب او نخواهد مرد.»1

2 ـ حسن بن محبوب از امام باقر علیه السلام روایت مى كند كه حضرت زین العابدین علیه السلام مـى فـرمـود: «اگـر مـؤمـنى براى شهادت امام حسین علیه السلام گریه كند كه اشكهایش بر گونه اش جارى شود خداوند متعال او را در غرفه هاى بهشتى جاى مى دهد و هر مـؤمـنى بخـاطر صدمـه و اذیتى كه از دشمنان به ما رسیده بگرید، كه اشكش بر گـونه اش جارى شود خدا او را در بهشت در مقام صدیقین جاى دهد و هر مؤمنى به خاطر ما، اذیت و آزارى به او برسد كه اشكش به گونه هایش سرازیر شود خدا اذیت و آزار را از او دور گرداند و در روز قیامت از سخط و عذاب دوزخ ایمن باشد.»2

3 ـ ابو عـمـاره شاعـر مى گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: درباره امام حسین علیه السلام شعرى بگو، من شروع كردم به خواندن شعر و حضرت مى گریست و آنقدر خـواندم كه صداى گریه از بیرون خانه شنیده مى شد سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: « اى ابا عـماره كسى كه درباره حسین بن على علیهماالسلام شعرى بخـواند و پـنجاه نفـر را بگریاند جاى او بهشت است ، و كسى كه شعرى درباره حسین بخـواند و سى نفـر را بگریاند جایگاه او بهشت است ، و كسى كه شعرى درباره حسین بخـواند و بیست نفر را بگریاند جایش در بهشت است ، و كسى كه شعرى درباره حسین بسراید و ده نفر را بگریاند بهشت جاى او است و كسى كه شعرى درباره حسین بخواند و یك نفـر را بگـریاند جاى او بهشت است و اگر شعرى بخواند و خود بگرید در بهشت مـنزل خواهد كرد، و اگر شعرى بخواند و تباكى كند (حالت گریه را بخود بگرید) او هم به بهشت خواهد رفت .»3

4 ـ زید شحام مى گوید: ما گروهى از اهل كوفه خدمت امام صادق علیه السلام بودیم كه جعفر بن عفان وارد شد، امام صادق علیه السلام او را نزدیك خود نشانید.
و سپس فرمود: جعفر!
جعفر گفت : لبیك ، خدا مرا فداى تو گرداند.
امام : بمن رسیده كه درباره امام حسین علیه السلام اشعار خوبى مى سرائى .
جعفر: آرى قربانت گردم .
امام : بخوان .
جعفر اشعارى خواند، امام و كسانى كه اطرافش بودند گریستند و امام صادق علیه السلام آنقـدر گـریه كرد كه اشگش صورت و محاسن شریفش را فرا گرفت آنگاه فرمود: «جعـفـر! بخدا سوگند فرشتگان مقرب خدا در اینجا حضور یافتند و گفتار تو را درباره حسین عـلیه السلام شنیدند و گریستند چنانكه ما گریستیم بلكه بیشتر. سپس فرمود: جعـفر! خدا بهشت را در همین ساعت بر تو واجب گردانید. سپس فرمود: جعفر آیا بیش از این برایت بگویم ؟
جعفر: آرى آقاى من .

حضرت رضا علیه السلام فرمود: « كسى كه مـتذكر مصائب ما شود و بخاطر ستمهایى كه بر ما وارد شده گریه كند در روز قـیامت با ما خواهد بود و مقام و درجه ما را خواهد داشت و كسى كه مصیبت هاى ما را بیان كند و خـود بگـرید و دیگران را بگریاند در روزى كه همه چشمها گریان است چشم او نگـرید و هر كس ‍ در مـجلسى بنشیند كه در آن مجلس امر ما را زنده مى نمایند روزى كه قلبها مى میرند قلب او نخواهد مرد.»

امـام هر كه شعرى درباره حسین بخواند كه خود بگرید یا دیگرى را بگریاند بهشت را بر او واجب گرداند و او را بیامرزد .»4

ـ صالح بن عقبه از امام صادق علیه السلام روایت مى كند كه فرمود: اگر كسى درباره حسین علیه السلام یك بیت شعر بخواند و خود بگرید و ده نفر را هم بگریاند براى او و گـریه كنندگان بهشت است و اگر بیتى بگوید كه خود بگرید و نه نفر را بگریاند جاى او و گـریه كنندگان در بهشت خواهد بود و پیوسته تعداد نفرات را پائین مى آورد تـا جائیكه فرمود: اگر كسى بیتى درباره حسین بگوید و خود گریه كند ـ و گمان مى كنم فرمود یا تباكى كند ـ جاى او در بهشت خواهد بود.5

6 ـ ابو هارون مـكفوف (نابینا) روایت مى كند كه امام صادق علیه السلام در حدیث طویلى فـرمود: « اگـر نزد كسى از حسین علیه السلام یادى به میان آید و اشك از چشمان او باندازه بال مـگـسى جارى شود ثـوابش بر خـداى عـزوجل است كه كمـتـرین آن دخول در بهشت است » .6

7 ـ مـرحوم عـلامه مجلسى مى فرماید: در بعضى از تالیفات معاصرین مورد وثوق دیدم كه روایت شده وقـتـى پـیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم فاطمه زهرا سلام الله علیها را از شهادت امام حسین و مصائب آن حضرت با خبر ساخت فاطمه شدیدا گریه كرد و گـفـت : پـدر در چـه زمـانى این اتـفـاق مـى افـتـد؟ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: در زمانى كه نه من باشم و نه تو و نه على .

زهرا كه این سخـن شنید گـریه اش شدیدتر شد و عرض كرد: پدر پس كى ؟ براى فرزندم اقامه عزا مى نماید و گریه مى كند؟
رسول خـدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: زنان امتم بر زنان اهلبیت من و مردان آنها بر مـردان اهلبیت من مى گریند و هر سال اقامه عزا خواهند نمود و چون قیامت بر پا شود تـو شفـیع زنان خـواهى شد و من شفیع مردان و هر یك از آنها كه بر مصیبت حسین گریه كرده باشند دستشان را مى گیریم و وارد بهشت مى كنیم .
« فاطمه ، هر چشمى در روز قیامت گریان است به جز چشمى كه بر حسین بگرید كه آن خندان است و او را به نعمتهاى بهشتى بشارت مى دهند. »


http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/01251138426849734559.jpg


پی نوشت ها:
1. بحار ج 44 / ص 278 - نفس المهموم ص 39.
2. بحار ج 44، ص 281. ینابیع الموده ص 375. نفس المهموم ص 42.
3. بحارج 44/ ص 282
4. بحارج 44/ص 282- قاموس الرجال ج 2/ص 392.
5. بحارج 44/ص 289 و 291 و 293.
6. بحارج 44 ص 289 و 291 و 293.
منبع: آنچه در كربلا گذشت، آیت الله محمد على عالمى

خادمه زینب کبری(س)
28-12-2010, 12:49
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/58737292412718608949.jpg

تشكيل مجالس عزا مورد علاقه امامان است



عـزادارى براى ابا عـبدالله الحسين عليه السلام خصوصا، و براى ساير ائمه عليهم السلام كه گرفتار مصائب گرديده و با شمشير يا بوسيله زهر به شهادت رسيده اند عـموما مورد توجه امامان بوده است ، چنانكه ازرى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه به فضيل فرمود:
« آيا مـجالس عـزا بر پا مى كنيد و از اهل بيت و آنچـه بر آنان گـذشتـه است صحبت مـى داريد؟ فـضيل گفت : آرى قربانت گردم ، امام فرمود: اينگونه مجالس را دوست دارم پس امر ما را زنده گـردانيد كه هر كس امـر مـا را زنده كند مـورد لطف و مـرحمت خدا قرار مى گيرد فـضيل ، هر كس از مـا ياد كند يا نزد او از مـا ياد كنند و به اندازه بال مگس اشك بريزد، خدا گناهانش را مى آمرزد اگر چه بيش از كف دريا باشد.» 1


عزاداران حسين عليه السلام مورد توجه فرشتگان و ائمه اند


مـَسْمـَع كُردين از امـام صادق عـليه السلام روايت مـى كند كه فـرمـود: مـسمـع ، تـو اهل عـراقـى آيا به زيارت قـبر حسين مى روى ؟ عرض كردم : نه من مرد مشهورى هستم از اهل بصره كه در نزد مـا طرفـداران خـليفـه زيادند و دشمـنان مـا از نواصب از اهل قبائل و غيره بسيارند و من ايمن نيستم كه به خليفه برسانند و مزاحم ما بشوند.
فرمود: آيا متذكر مصائب او مى شويد؟ عرض كردم : آرى .
فرمود: آيا از ذكر مصائب حسين ناراحتى به شما دست مى دهد؟
عـرض كردم : آرى به خـدا چـشمـانم پـر از اشك مـى شود كه اهل خانه مى بينند و از غذا باز مى مانم .

حضرت فرمود: خدا اشكت را مورد توجه قرار دهد كه تو از جمله كسانى به حساب مى آيى كه در مصائب ما جزع مى كنند و به خوشحالى ما شاد و به حزن ما اندوهناكند، و بدان كه به هنگـام مـرگ پـدرانم نزد تو حضور يابند و سفارش ترا به ملك الموت مى كنند و فـرشتگان قبل از مردن آنچنان بشارتى به تو حضور مى دهند كه چشمانت روشن گردد و عـلاقـه و مـحبت فـرشتـه مـرگ بر تو بيش از علاقه مادر به فرزند است سپس اشك در چشمان مبارك امام حلقه زد و چشمان من هم اشكبار شد.

چنانكه ازرى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه به فضيل فرمود:
« آيا مـجالس عـزا بر پا مى كنيد و از اهل بيت و آنچـه بر آنان گـذشتـه است صحبت مـى داريد؟ فـضيل گفت : آرى قربانت گردم ، امام فرمود: اينگونه مجالس را دوست دارم پس امر ما را زنده گـردانيد كه هر كس امـر مـا را زنده كند مـورد لطف و مـرحمت خدا قرار مى گيرد فـضيل ، هر كس از مـا ياد كند يا نزد او از مـا ياد كنند و به اندازه بال مگس اشك بريزد، خدا گناهانش را مى آمرزد اگر چه بيش از كف دريا باشد.»

آنگـاه امـام صادق عليه السلام فرمود: مسمع ، زمين و آسمان در موقع شهادت اميرالمؤمنين بر ما ترحم نموده و گريستند، و فرشتگان از زمين و آسمان بيشتر بر ما گريستند و از هنگام كشته شدن ما اشكهاى فرشتگان قطع نشده و كسى بر ما گريه نمى كند مگر آنكه قـبل از خارج شدن اشك از چشمش مورد لطف و رحمت خدا قرار مى گيرد، اگر يك قطره از آن اشكها در دوزخ افـتـد شعله هاى آتش دوزخ خاموش گردد و از حرارت و سوزندگى باز ايستد.

سپـس فـرمـود: كسى كه قـلبش براى مـا به درد آيد در وقـت مـردن با ديدن مـا خوشحال و فرحناك گردد و خوشحالى او ادامه خواهد داشت تا در نزد حوض كوثر به ما مـلحق شود، و حوض كوثـر هم با ورود دوستـان مـا خوشحال خواهد شد...2


محرم ماه عزا است


1 ـ ابراهيم بن ابى محمود از حضرت ثامن الحجج على بن موسى الرضا عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:
امام رضا فرمود: « محرم ماهى است كه اعراب زمان جاهليت آنرا محترم شمرده و جنگ و كشتار را در آن مـاه حرام مـى دانستـند ولى مـسلمـان نمـاها در اين مـاه خـون مـا را حلال شمردند و ريختند و هتك حرمت ما نمودند و زنان و كودكان ما را در اين ماه اسير كردند و آتـش به خـيمـه هاى مـا زدند و امـوال مـا را غـارت نمـودند و احتـرام رسول خـدا را در حق مـا رعـايت نكردند همانا روز عاشوراى حسينى پلكهاى چشم ما را ( از شدت گريه ) مجروح و سراشك ما را چون سيل روان ساخت ، عزيزان ما را در سرزمين محنت و بلا خوار و ذليل كرد، همانا غم و اندوه ما تا قيامت ادامه دارد. پس بر حسين گريه كنندگان بگريند كه گريه بر او گناهان بزرگ را محو مى كند » .

سپـس فرمود: چون ماه محرم فرا مى رسيد، كسى پدرم را خندان نمى ديد و اين وضع ادامه داشت تـا روز عـاشورا، در اين روز پـدرم را اندوه و حزن و مـصيبت فرا مى گرفت و مى گريست و مى گفت : در چنين روزى حسين را كه درود خدا بر او باد، كشتند.

2 ـ حسن بن فضّال از امام رضا عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: هر كسى از سعى و تـلاش براى تـهيه و تـامـين حوائج و نيازمندى خود در روز عاشورا خوددارى نمايد خدا حوائج دنيا و آخـرت او را برآورده سازد و كسى كه روز عاشورا را روز مصيبت و اندوه بداند و گريه كند خدا روز قيامت را روز فرح و شادى او قرار دهد و چشمش را در بهشت با ديدن مـا روشن سازد و كسى كه روز عاشورا را روز بركت نام نهد و چيزى را در اين روز ذخـيره مـنزل خود سازد خدا بركت را از آن بردارد و در روز قيامت او را با يزيد و عبيدالله بن زياد و عـمـر بن سعد كه لعنت خدا بر آنها باد محشور گرداند و آنها را طبقات پائين دوزخ جاى دهد.3

پي نوشت ها:
1. بحارج 44/ص 282 و 289.
2. بحارج 44 / ص 289.
3. بحارج 44 / ص 283.
منبع: آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_166b.jpg

خادمه زینب کبری(س)
28-12-2010, 18:07
http://smiles.al-wed.com/smiles/13/i106004545_62478.gif



امام مهدى عليه‏ السلام در زيارت ناحيه مقدّسه :
لأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ؛ ‏

هر صبح و شام بر تو گريه و شيون مى‏كنم
و در مصيبت تو به جاى اشك ، خون مى‏گريم .
. بحار الأنوار ، ج 101 ، ص 238 .





http://smiles.al-wed.com/smiles/13/i106004545_62478.gif


الإمامُ زینُ العابدینَ علیه ‏السلام :
أیُّما مُؤمِنٍ دَمِعَت عَیناهُ لِقَتلِ الحُسَینِ علیه‏السلام حَتّى تَسیلَ عَلى خَدِّهِ ،
بَوَّأهُ اللّه‏ُ بِها فی الجَنّةِ غُرَفا یَسكُنُها أحقابا .

هر مؤمنى كـه چشمانش براى كشته شدن حسین علیه‏السلام گریان شود
به طورى كه اشك بر گونه‏ هایش سرازیر گردد ،
خداوند به سبب آن ، او را در غرفه‏ هاى بهشتى جاى دهد
كه روزگاران درازى را در آنها به سر برد .
ثواب الأعمال : 108 / 1 منتخب میزان الحكمة : 380

http://smiles.al-wed.com/smiles/13/i106004545_62478.gif

امام صادق علیه السّلام فرمود:

امام زین العابدین علیه السّلام بیست ساله (به یاد عاشورا) گریست
و هرگز طعامى پیش روى او نمى گذاشتند مگر اینكه گریه مى كرد.
بحارالانوار، ج 46، ص 108




http://smiles.al-wed.com/smiles/13/i106004545_62478.gif

شكوه انتظار
28-12-2010, 20:05
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_80826305366861292081.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_80826305366861292081.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_80826305366861292081.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست

مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین


می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم

بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین



پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست

اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین


بسکه محمل ها رود منزل به منزل با شتاب

کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین

رخت و تاراج حرم چون گل به تاراجش برند

تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین


بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب

ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین


سروران، پرانگان شمع رخسارش ولی

چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق

می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین


او وفای عهد را با سر کند سودا ولی

خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین


دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا

با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین


سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلاست

هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند

عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت

داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین

بعد ازینش صحنه ها و پرده ها اشک است و خون

دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین


ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای

گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز

با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا

جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار

کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین

http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_80826305366861292081.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_80826305366861292081.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_80826305366861292081.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

شكوه انتظار
28-12-2010, 21:02
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_80826305366861292081.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_80826305366861292081.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif


هفتاد و دو گل صحرای کربلا

مقام قرب خدا یا بهشت اهل ولاست
بهشت اهل ولا یا زمین کرب و بلاست
ورق ورق شده هفتاد و دو کتاب خدا
به هر ورق که زدم تیغ آیه ها پیداست
بنی اسد متحیر اِستاده اند همه
سکوت کرده ولی در سکوتشان غوغاست
نه سر بُوَد به تن کشتگان، نه تن سالم
نه ازغلام، نه مولا، نشان در آن صحراست
زکوفه اشک فشان یک سوار می آید
به نینوای وجودش نوای یا ابتاست
گشوده لب که الا ای موالیان حسین
مرا شناخت بر این لاله های باغ خداست
کنار هم بدن قطعه قطعه ی انصار
حبیب و مسلم و جون و بریر و عابس ماست
کنار علقمه افتاده پیکری بی دست
که چشم تشنه لبان از خجالتش دریاست
به اشک دیده بشویید زخم هایش را
که حافظ حرم و میر لشکر و سقاست
به قلب معرکه خون می دمد زگودالی
که در میانه ی آن جسم یوسف زهراست
به زیر خنجر و شمشیر و تیر و نیزه و سنگ
برهنه پیکر صد چاک سید الشهداست
میان این شهدا گشته قطعه قطعه تنی
که یاس سرخ حسین است و لاله ی لیلاست
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_80826305366861292081.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_80826305366861292081.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
28-12-2010, 23:26
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/48073298326753473039.pnghttp://shiaupload.ir/images/n8kfhdiano5qxu7v6lb1.png http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/13722652050544791227.png

http://smiles.al-wed.com/smiles/13/i106004545_62478.gif




پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا ... (محرمنام 23)


http://smiles.al-wed.com/smiles/13/i106004545_62478.gif

http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/59806155121707154884.gif (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/59806155121707154884.gif)


http://smiles.al-wed.com/smiles/13/i106004545_62478.gif

قالَ الامام حسين عليه السّلام :

إ نَّ اللّهَ خَلَقَ الدُّنْيا لِلْبَلاءِ، وَ خَلَقَ اءهْلَها لِلْفَناءِ.

فرمود: به درستى كه خداوند متعال دنيا و اموال آن را
براى آزمايش افراد آفريده است .و همچنين موجودات دنيا را
جهت فناء و انتقال از اين دنيا به جهانى ديگر آفريده است .

http://smiles.al-wed.com/smiles/13/i106004545_62478.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
29-12-2010, 01:29
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/10_Untitled-8.png

عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضت‌ات مایه الهام جهان است هنوز

بهر ویرانی و نابودی بنیان ستم
خون جوشان تو چون سیل، دمان است هنوز

در فداکاری مردانه‌ات ای رهبر عشق
چشم ایام به حیرت نگران است هنوز

کربلای تو پیام آور خون است و خروش
مکتب‌ات راهنمای همگان است هنوز

تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست
از قیام تو پیام تو عیان است هنوز

همه ماه است محرم، همه جا کرب و بلاست
در جهان موج جهاد تو روان است هنوز

جاودان بینمت استاده به پیکار، دلیر
«لا اری الموت» تو را ورد زبان است هنوز

باغ خشکیده ی دین را تو ز خون دادی آب
نه عجب گر که شکوفا و جوان است هنوز

تربت پاک تو ای اسوه آزادی و عشق
سرمه دیده صاحب نظران است هنوز

خون گرمت زند آتش به سیه خرمن ظلم
که به خون تو دو صد شعله نهان است هنوز

انقلاب تو به ما درس فضیلت آموخت
نقش اخلاص تو سرمشق جهان است هنوز

بر جبین «شفق» این لوحه گلرنگ غروب
هر شب از خون تو صد گونه نشان است هنوز


http://shiaupload.ir/images/qm2oqdyrcyzozujikfj0.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
29-12-2010, 01:29
http://www.shiaupload.ir/images/39272651948347049446.jpg




نقش زنان در نهضت حسيني



ابلاغ پيام جز با فداکارى‏ها و زحمات طاقت‏فرسا ممکن نبود. جايگاه و نقش اصلى زنان در عمل به وظيفه دوم، تبلور يافت. گرچه زنان در تربيت رزمندگان، تهييج آنان و ساير اقدامات پشتيبانى نقش ايفاء کردند اما وظيفه اصلى آنان، «پيام‏رسانى» بود.




براى بحث راجع به نقش زنان در تبليغ نهضت حسينى و اسلام، ابتدا دو مقدمه را بايد بيان کرد. يکى اينکه طبق روايات، تمام کارهاى سيدالشهدا (ع) روى حساب بوده است و علت اينکه به رغم آگاهى از خطرات سفر، اهل بيت را همراه خود به سوى کوفه برد، اين بود که به واسطه الهامى که از عالم معنا به اباعبدالله (ع) شد و پيامبر (ص) در عالم رؤيا به ايشان فرمود: «ان الله شاء ان يراهنّ سبايا«(1) حضرت فهميد که اسارت اينها مورد رضاى حق است يعنى، حضرت مصلحت تشخيص داد که اهل بيت خود را همراه ببرد. در حقيقت امام (ع) با اين کار، مبلغان خود را به شهرهاى مختلف و حتى به قلب حکومت دشمن فرستاد و پيام خود را به گوش همگان رساند.




مطلب دوّم بحثى درباره نقش زن در تاريخ است، هيچ کس منکر نقش زن در طول تاريخ نيست و لااقل نقش غيرمستقيم زن را همه قبول دارند بدين صورت که زن، مرد را مى‏سازد و مرد تاريخ را و نقشى که زن در ساختن مرد دارد، بيشتر از نقشى است که مرد در ساختن تاريخ دارد.






http://www.shiaupload.ir/images/76404161983845677545.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
29-12-2010, 01:39
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_3ashoraa226nm.jpg

به طور کلى، زنان، از نظر نقش داشتن يا نداشتن در طول تاريخ، به سه دسته تقسيم مى‏شوند:

الف. زنانى که مثل شى‏ء گران‏بها، اما بدون نقش بودند مثل بسيارى که زن براى آنها يک شى‏ء- نه شخص- گران‏بها بوده که بايد در حريم خود محفوظ بماند و به دليل همان گران‏بهايى‏اش بر مرد اثر مى‏گذاشت. مى‏توان گفت: سازنده چنين جوامعى تنها جنس مذکر بوده است.

ب. در بعضى از جوامع، زن از حالت شى‏ء بودن خارج شده، وارد اجتماع مى‏شود اما حريم خود را گم مى‏کند و چون در همه جا حضور مى‏يابد، ارزش خود را از دست مى‏دهد و بى‏ارزش مى‏شود زن در اين جوامع «شخص» است اما شخصى بى‏ارزش. از نظر رشد برخى استعدادهاى انسانى از قبيل علم، اراده، شخصيت اجتماعى، حضور در مشاغل مختلف و- به او شخصيت مى‏دهند و از شى‏ء بودن خارجش مى‏سازند ولى از طرف ديگر، ارزش او را براى مرد از بين مى‏برند. از طبيعت زن اين است که براى مرد گران‏بها باشد وا گر اين را از او بگيرند، روحيه او متلاشى مى‏شود. سازنده اين جوامع گرچه مذکر- مؤنث است، اما زن، کالاى ارزان است بدون اينکه در نظر هيچ مردى عزت و احترام لايق يک زن را داشته باشد

ج. از نظر اسلام، زن بايد ارزشمند باشد يعنى، از طرفى شخصيت روحى و معنوى و کمالات انسانى،- مثل علم، هنر، اراده قوى، شجاعت، خلاقيت و حتى فضايل معنوى- را در سطح عالى داشته باشد و از طرف ديگر مبتذل نباشد. قرآن کريم نيز به زنان چنين ارزشى داده است مثلًا حوا را در کنار آدم مخاطب قرار داده، از هر دو مى‏خواهد که به آن درخت نزديک نشوند.(2) ساره نيز مانند ابراهيم خليل (ع) فرشته‏ها را مى‏بيند و با آنان صحبت مى‏کند. مريم (س) از خداوند رزق و روزى‏هايى مى‏گيرد که زکريا در تعجب فرو مى‏رود و فاطمه زهرا (س) کوثر (خيرکثير) خوانده مى‏شود.



http://www.askquran.ir/gallery/images/2716/1_1_3569905-b.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
29-12-2010, 01:43
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1_4vhj5ky.gif

در تاريخ اسلام، بهترين نمونه چنين زنى حضرت زهرا (س) است. او که خوشحال مى‏شود تنها کارهاى داخل منزل از سوى پيامبر (ص) به او واگذار شده، در مسجد، چنان خطبه‏اى مى‏خواند که امثال بوعلى نيز قادر به چنين انشايى در مسائل توحيدى نمى‏باشند. اما در عين حال، آن حضرت خطبه خويش را از پشت پرده مى‏خواند يعنى، در عين حفظ حريم خود با مردان، نشان مى‏دهد که يک زن چقدر مى‏تواند مؤثر در جامعه باشد.

با اين دو مقدمه بايد گفت: که تاريخ کربلا، يک تاريخ مذکر- مؤنث است يعنى، زن و مرد هر دو در آن نقش دارند ولى هر يک در مدار خودش و بدون خارج شدن از حريم خود.

نقش مردان در حادثه عاشورا روشن است اما نقش زنان به خصوص با حضرت زينب (س) از عصر عاشورا به بعد تجلّى پيدا مى‏کند و تمام کارها

از اين پس به او واگذار مى‏شود. او در مقابل پيکر مطهر امام، کارى مى‏کند که دوست و دشمن به گريه در مى‏آيند و در واقع اولين مجلس عزادارى امام حسين (ع) را برپا مى‏کند. از امام سجاد (ع) و ديگر زنان و کودکان، پرستارى مى‏کند و در مقابل دروازه کوفه با خطبه خود، شجاعت على (ع) و حياى فاطمه (س) را در هم مى‏آميزد و خطابه‏هاى عالى علوى را به ياد مردم مى‏آورد و مردم کوفه را نسبت به کارى که انجام داده بودند، متنبه مى‏سازد. اين است زنى که اسلام مى‏خواهد. شخصيت رشد يافته اجتماعى در عين حيا و عفت و رعايت حريم.(3)

با توجه به آنچه گفته شد، همراهى خانواده امام حسين (ع) در نهضت عاشورا از چند جهت حائز اهميت است

1. زنان و کودکان توانايى تبليغ و پيام‏رسانى را دارند.

2. علاوه بر توانايى تبليغ، دشمنان نيز از مقابله با آنان عاجزند زيرا بايد حريم آنان را حفظ کنند و در صورت آسيب‏رسانى به زنان و کودکان، عواطف همگان جريحه‏دار مى‏شود و نزد افکار عمومى در طول تاريخ محکوم خواهند شد




http://www.askquran.ir/gallery/images/2716/1_1_emza15.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
29-12-2010, 01:49
http://www.shiaupload.ir/images/08377123200060068120.jpg


زنان عاشورايي

شرکت زنان در جبهه پيکار وهمدلي وهمراهي با نهضت امام حسين و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه هاي حضور زنان در عرصه اجتماعي فرهنگي مي باشد.

زنان عاشواريي گاه در جبهه مبارزه بوده اند وگاه در کسوت پرستاري وغمخواري وگاه در نقش پيام رساني و...در هر موقعيت مناسب مسئوليت ادامه رسالت را با ابزار متناسب با آن شرايط را عهده دار بوده اند .

همکاري زناني مانند طوعه در کوفه با نهضت مسلم بن عقيل، همراهي با همسرانشان مثل ام خلف ، ام وهب ، ام عمر و بن جناده وحتي شهادت ام وهب و همچنين تشويق اطرافيان به ادامه مبارزه وجهاد وشهادت و روحيه بخشي به اطرافيان توسط اين زنان ونيز اعتراض وانتقاد برخي از همسران سپاه کوفه به جنايتهاي شوهرانشان همگي از مصاديق حضور ونقش موثر زنان در کربلا مي باشد.

همچنين مصاديق اين مبارزه را نيز در پناه دادن دو طفلان مسلم توسط همسر حارث ، قيام در الصدف ، صفيه بنت عبدالله بن عفيف ازدي و ... را مي توان يافت.





http://www.askquran.ir/gallery/images/4260/1_Ashura_Muharram_emza__2_.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
29-12-2010, 01:50
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_2-37.jpeg.jpg

زنان همراه کاروان عاشورا چه کساني بودند؟

زينب کبري (س) دختر امير المومنين علي بن ابيطالب و مادرش فاطمه زهرا دختر رسول اکرم

ام کلثوم صغرا (ع) ( نفيسه )دختر امير المومنين و مادرش ام ولد همسر عبد الله اکبر بن عقيل

رقيه پدرش اميرالمومنين و مادرش صهبا ، همسر مسلم بن عقيل و مادر عبدالله و محمد که در نينوا به شهادت رسيدند.

فاطمه دختر اميرالمومنين علي بن ابيطالب و مادرش ام ولد که با ابي سعيد بن عقيل بن ابيطالب ازدواج کرد

فاطمه صغرا دختر امام حسين و مادرش ام اسحق بود همسرش حسن بن علي ( حسن مثني )

سکينه دختر امام حسين و مادرش رباب بنت امري القيس ( نامش آمنه که به سکينه مشهور است) همسرش عبدالله بن حسن (ع)
رقيه دختر سه ساله امام حسين که در سفر کربلا همراه اسراي اهل بيت بود

فاطمه (ع) دختر امام حسن مجتبي وهمسر امام زين العابدين (ع) و مادر امام محمد باقر (ع)

زينب صغرا دختر اميرالمومنين و همسر محمد بن عقيل

رباب همسر امام حسين (ع) دختر امري القيس بن عدي و مادرس ميسور مادر علي اصغر

عاتکه همسر امام حسين (ع) دختر زيد بن عمر از شاعره هاي عرب که زني عاقله باکمل وزيبا بود.

کبشه يا ام سليمان کنيز امام حسين (ع) همسرش پيک امام حسين به سوي روساو اشراف بصره بود زني عالم ، فاضل و نيکوکار بود

فکيهه که در خانه رباب همسر امام حسين خدمت مي کرد و فرزندش قارب در کربلا به شهادت رسيد

رمله همسر امام حسن (ع) ومادر حضرت قاسم

حميده دختر مسلم بن عقيل که دختري سيزده ساله بود و در زماني که حضرت سيد الشهدا خبر شهادت پدرش را شنيد او مورد نوازش و ملاطفت خود قرار داد

فضه النوبيه خدمتکار حضرت زهرا فضه از نظر ايمان وتقوا و زهد در درجه عالي قرار داشت

شهربانو مادر محمد بن ابي سعيد

ليلي التميميه دختر مسعود بن خالد بن ربعي و مادرش عميره



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam-aashoora__88_.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
29-12-2010, 01:54
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_3xbonkky0mz96lkdqb.jpg

زنان و نهضت‏ حسینى

مقدمه

كوثر زلال «عاشورا» در متن زندگى شیعه و در عمق باورهاى پاك او جریان داشته و در طول چهارده قرن سیراب كننده جانها بوده است.

اینك نیز عاشورا پرگارى است كه عشق را ترسیم مى‏كند و كانونى است كه ارزشها، احساسها، عاطفه‏ها، خردها و اراده‏ها برگردش مى‏چرخند.

بى‏شك، محتوا، انگیزه‏ها، اهداف و درسهاى آن، حماسه عظیم فرهنگى ناب و الهام بخش را تشكیل مى‏دهد. از اینرو در حوزه وسیع تشییع و دلباختگان اهل بیت، پیروان عترت همه با «فرهنگ عاشورا» زیسته‏اند و براى آن جان باخته‏اند.

آنان در آغاز تولد كام نوزاد را با تربت‏ سیدالشهدا(ع) و آب فرات بر مى‏دارند و هنگام خاكسپارى، تربت كربلا را با میت همراه مى‏كنند. آنان از روز ولادت تا هنگامه مرگ به حسین بن‏ على(ع) عشق مى‏ورزند و براى شهادتش اشك مى‏ریزند و این مهر مقدس، با شیر وارد جان مى‏شود و از جان به در نمى‏رود.

عاشورا از دیرباز تجلى‏گر روز درگیرى حق و باطل و روز فداكارى و جانبازى در راه دین و عقیده، شناخته شده است.

حسین(ع) در این روز با یارانى اندك ولى با ایمان و صلابت و عزتى بزرگ و شكوهمند، با سپاه سنگدل و بى‏دین كومت‏ستم یزیدى به مقابله برخاست و كربلا را به صحنه همیشه زنده عشق خدایى و آزادگى مبدل ساخت.





http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam-aashoora__63_.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
29-12-2010, 01:55
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/7_4.jpg




عاشورا اگر چه یك روز بود، اما دامنه تاثیر آن تا ابدیت كشیده شد و چنان در عمق دلها اثر گذاشته است كه همه ساله دهه محرم و به ویژه روز عاشورا، اوج عشق و اخلاص نسبت‏ به معلم حریت و اسوه جهاد و شهادت، حسین بن‏على(ع) مى‏گردد و حتى غیر شیعیان نیز در مقابل عظمت آن آزاد مردان سر تعظیم فرود مى‏آورند.

عاشورا نشان دهنده معناى «حسین منى و انا من حسین‏» بود كه دین رسول خدا با خون سید الشهدا آبیارى شد و به تعبیر امام خمینى(ره) عاشورا، قیام عدالت‏خواهان با عددى قلیل و ایمان و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران كاخ‏نشین و مستكبران غارتگر بود.(1)و اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیت ابوسفیانیان كه مى‏خواستند قلم سرخ بر وحى و كتاب بكشند و یزید، یادگار عصر تاریك بت‏پرستى كه به گمان خود با كشتن و به شهادت كشیدن فرزندان وحى امید داشت اساس اسلام را بر چیند و با صراحت و اعلام «لا خبر جاء و لا وحى نزل‏» بنیاد حكومت الهى را بر كند نمى‏دانستیم بر سر قرآن كریم و اسلام عزیز چه مى‏آمد. (2)

حماسه عاشورا را زنان و مردانى ساختند كه مرگ سرخ و شهادت را بر زندگى ذلت‏بار ترجیح دادند تا گلواژه آزادى و آزادگى همواره در تاریخ سبز بماند.
در این حماسه خونین بیشتر به نقش آفرین مردان و یارانى كه در ركاب حضرت به فوز عظیم شهادت نایل شدند توجه شده است و نقش زنان كمتر مورد توجه بوده است. تنها در حماسه عاشورا از اسوه صبر و مقاومت زینب كبرى (س) و نقش وى در پیام رسانى صحبت‏شده است و نقش دیگر زنان حماسه شعور و شرف و آزادگى مورد غفلت واقع شده است، از این رو در این مقاله به معرفى اجمالى زنان حماسه‏ساز در نهضت عاشورا مى‏پردازیم.
بدون تردید در طول تاریخ اسلام و به ویژه تشییع زنان از سهم بسزایى برخوردار بوده‏اند و عاشورا نیز برهه‏اى از همین تاریخ سراسر صبر و ایثار و مقاومت و خودآگاهى است. زنان مسلمانان از بدو تولد اسلام به جهانیان نشان دادند كه از آگاهى و شناخت و شعور برخوردارند و بر خلاف آنچه سردمداران دفاع حقوق زن مى‏پندارند، زن مسلمان نه عروسك حرمسرا و نه موجودى به دور از واقعیتها و مسایل اجتماعى و سیاسى و نظامى است و تاریخ عاشورا بیانگر این واقعیت است، چنانكه زمانى كه افرادى چون عمر سعد در انتخاب صراط مستقیم راه را گم كردند و افرادى چون زهیر بن قین كه در یارى امام دچار تردید شده بودند، زنانى چون دلهم ( همسر زهیر ) شوهرش را به یارى امامش دعوت كرد و او را از تنگناى امتحان سرفراز بیرون آورد. نیز زنانى چون ام وهب و بانوى غیریه قاسطیه كه شجاعت در ركابشان مردانگى آموخت.

در حقیقت نقش زنان در حماسه عاشورا همچون خود عاشورا جاوید خواهد ماند و آنان براى همیشه تاریخ بر بار شیعه بهترین الگوى ایمان و ایثار و اخلاص و فداكارى خواهند بود.




http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_Pars20Graphic20233a.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
29-12-2010, 02:02
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_5_8511070502_L600.jpg


. زنان در عاشورا

نقش زنان در حادثه خونبار عاشورا از ابعاد گوناگونى برخوردار است كه به بعضى از آنها اشاره مى‏شود:

1- مشاركت در جهاد

شركت در جبهه پیكار و همدلى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشاركت در ابعاد مختلف آن، از جلوه‏هاى این حضور است. از همكارى طوعه در كوفه با نهضت مسلم و همراهى همسران برخى از شهداى كربلا گرفته تا اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه كوفه به جنایتهاى شوهرانشان مثل خولى نمونه‏هایى از این دست است.

2- آموزش صبر

روحیه مقاومت و تحمل زنان در مقابل شهادت مردان اسلام در كربلا از درسهاى نهضت عاشورا بود كه اوج این صبورى در رفتار زینب كبرى(س) جلوه‏گر شد. آموزش صبر و مقاومت‏ حماسه عاشورا در زنان آگاه و مبارز متجلى شده و در طول جنگ تحمیلى زنان مبارز و فداكار انقلاب اسلامى ایران نشان دادند كه آموزش صبر و مقاومت را از شیر زنان كربلا به خوبى آموخته‏اند.

3- پیام رسانى

افشاگرى جنایات یزیدیان چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت‏به مدینه، به معناى پاسدارى از خون شهدا بود. افشاگرى بانوان به دو صورت، خطبه و گفتگوهاى پراكنده صورت پذیرفت، و اگر پیام رسانى زینب كبرى(س) و بقیه زنان نبود، امروز حماسه عاشورا به این روشنى براى شیعه تجلى نمى‏كرد و چه بسا آن واقعه عظیم عقیم مى‏ماند.





http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharramz.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
29-12-2010, 02:08
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_30b.jpg


4- روحیه بخشى

یكى از مسایل مهمى كه در هر جنگى مورد توجه بوده است، روحیه جنگاوران است و زنان این مهم را بر عهده داشتند چه در جنگهاى صدر اسلام و چه در جنگهاى دیگر.

در كربلا نیز حضور تشویق‏آمیز زنان در جبهه به رزمندگان روحیه مى‏بخشید و همسران و مادران شهدا آنها راتشویق به یارى امام معصوم مى‏كردند، مانند ام وهب كه خودش وارد میدان شد و با سر جگرگوشه‏اش یكى از یزیدیان را به هلاكت رساند و این روحیه بخشى بعد از چهارده قرن در هشت‏سال مقاومت جنگ ایران علیه كفر باعث‏شد كه زنان ایرانى درسى را كه از زینب(س) و زنان عاشورا گرفته بودند، به نحو احسن باز پس دهند.

5- پرستارى

رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از دیگر نقشهاى زنان در جبهه‏ها، از جمله در حماسه عاشورا است.نقش پرستارى و مراقبت‏حضرت زینب (س) از امام سجاد(ع) یكى از این نمونه‏هاست.

6- مدیریت

بروز صحنه‏هاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شكوفا مى ‏سازد. نقش حضرت زینب (س) در نهضت عاشورا و سرپرستى كاروان اسرا، درس مدیریت در شرایط بحران را مى‏آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت كرد و با هر اقدام، خنثى كننده نتایج عاشورا از سوى دشمن مقابله كرد و نقشه‏هاى آنان را خنثى ساخت.




http://www.shiaupload.ir/images/76404161983845677545.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
29-12-2010, 02:45
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_30xgzl4.jpg

7- حفظ ارزشها

درس دیگر زنان قهرمان در كربلا، حفظ ارزشهاى دینى و اعتراض به هتك حرمت‏خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهاى آلوده بود.

زنان اهل بیت، با آنكه اسیر بودند و لباسها و خیمه‏هایشان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض‏كنان، بر حفظ عفاف تاكید مى‏ورزیدند.

ام‌كلثوم در كوفه فریاد كشید كه آیا شرم نمى‏كنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شده‏اید؟ وقتى هم در كوفه در خانه‏اى بازداشت ‏بودند، زینب اجازه نداد جز كنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در كاخ یزید نیز به گرداندن، شهر به شهربانوان، اعتراض كرد و فرمود:

«آمن العدل یابن الطلقاء تخد یرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله سبایا قد هتكت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدوبهن الاعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المكاتل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید»

اى پسر آزاد شده، آیا در پشت پرده قرار دادن زنان و كنیزان خود و جلو انداختن دختران رسول خدا به صورت اسیر از عدل است.

تو پرده آنان را دریدى، چهره‏هایشان را آشكار ساختى، از شهرى به شهرى مى‏رانى، رهگذران و بام‏نشینهابه تماشایشان مى‏ایستند و آشنا و بیگانه و حاضر و غایب به سیماى آنان خیره مى‏شوند.

8- تغییر ماهیت اسارت

آنان اسارت را به آزادى تبدیل كردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند و مفهوم اسیر در اذهان را به گونه‏اى دیگر تغییر دادند.

9- عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیك كربلا

گریه‏ها، شیونها، عزادارى بر شهدا و تحریك عواطف مردم به ماجراى كربلا عمق بخشید و بر احساسات تاثیر گذاشت و از این رهگذار ماندگارتر شد.

پي نوشت :
1- صحیفه نور. ج‏9. ص‏57
2- همان. ج 14. ص 265 ، عوالم (امام حسین) ص‏3 و 4 ، حیاة الامام الحسین، ج‏3، ص 378. مرضیه مشكورى



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_174b1.jpg

عهد آسمانى
29-12-2010, 03:01
چرا عزاداری امام حسین(ع) با بقیه تفاوت دارد؟

توجه بیشتر به عزاداری امام حسین میان شیعیان می‏تواند به جهت عوامل زیر باشد:

1- اوج مظلومیت:


همه امامان مظلوم بودند و دشمنان به آنان ستم‏ها روا داشته و ایشان را به شهادت ‏رساندند؛ از این رو شیعیان برای آنان عزاداری می‏كنند؛ ولی جنایاتی كه در حادثه كربلا شكل گرفت سابقه ندارد،(1) و مظلومیت امام حسین(ع) و خیانت مخالفان، در اوج قرار دارد، زیرا كسانی كه سال‏ها از یاران امیرمؤمنان بودند و در ركاب او با دشمنان جنگیدند، با دعوت فرزندش حسین، اعلام وفاداری نموده و سپس آنان در كربلا او و یارانش را با فجیع‏ترین وضع به شهادت رساندند. نیز خاندان امام حسین(ع) را به اسارت برده و نسبت به آن‏ها، اهانت‏های بی شماری انجام دادند؛ از این رو در زیارت عاشورا از شهادت امام حسین(ع) به عنوان مصیبت بزرگ یاد شده است.(2)

از نظر اوج خباثت دشمنان، هیچ گاه این مسئله سابقه نداشته و جنایت هایی كه در كربلا انجام شده، در مورد هیچ یك از امامان دیگر و شاید در تاریخ اسلامی انجام نشده بود.


2- نقش امام حسین(ع) در احیای دین:


همه امامان(ع) حاملان و پاسداران دین بودند و نقش محوری در احیاء گسترش آن داشته و فعالیّت‏های آنان (صلح و قیام و...) در راستای حفظ دین و ارزش‏های آن صورت می‏گرفت، ولی فداكاری و شهادت امام حسین(ع) نقش بیشتری در حفظ دین و ارزش‏های آن داشت.

نقش امام حسین(ع) در برهه و مقطعی كه زندگی می‏كند، در حفظ و احیای دین آن قدر اهمیّت دارد كه جز با كشته شدن و ریخته شدن خون امام حسین(ع)، دین نمی‏توانست زنده بماند.

از این رو امام حسین(ع) یكی از اهداف قیام خویش را حفظ دین دانست.(3) نقش امام حسین(ع) در حفظ دین به حدّی است كه گفته شده است: "إنّ الاسلام محمدی الحدوث، حسینی البقاء؛(4) اسلام با پیامبر(ص) به وجود آمد و با حسین باقی ماند".


3- سفارش و سیره معصومان(ع):


یكی از عوامل مهم عزاداری بیشتر برای امام حسین(ع) گفتار و رفتار معصومان(ع) می‏باشد.
معصومان(ع) به جهت نقشی كه احیا و زنده نگهداشتن نام و یاد و قیام حسین در حفظ دین و ارزش‏های دین داشت، هم خود عزاداری می‏كردند و هم دیگران را به برگزاری عزاداری سفارش می‏نمودند.


چون زنده نگهداشتن یاد امام بسیار دارای اهمیّت است، برای ترغیب و روی آوری مردم به سوی آن، روایات بسیاری در بیان ثواب و پاداش عزاداری و گریه بر امام حسین(ع) از طرف امامان معصوم نقل شده است. طبیعی است سفارش معصومان(ع) به عزاداری امام حسین(ع) و بیان فضایل و ثواب بسیار در عزاداری، روند عزاداری مردم را بیشتر نموده و در نهادینه شدن آن نقش محوری دارد.


4- درس آزادی:


آزادی و عدالت را همگان دوست دارند و كسانی را كه پیام آور و فرهنگ ساز آزادی و عدالت هستند، نیز دوست می‏دارند. بی تردید امام حسین(ع) پرچمدار عدالت و آزادی بود. او با روحیه ستم ستیزی و رفتار خود به همگان درس آزادی داده و فرهنگ حق گرایی و عدالت مداری را نهادینه نمود.

گریه و عزاداری برای امام حسین، شركت در حماسه او و نزدیك‏تر شدن به اوج حماسه و عدالت خواهی حضرت است.


امام حسین(ع) در میدان آزادی و عدالت و مبارزه با ستم، نه تنها امام شیعیان، بلكه سرود و پیشوای تمام آزادمردان جهان است، همان گونه كه "گاندی" رهبر مردم هند در مبارزه با استعمار انگلیس، رهبر خود را امام حسین(ع) دانسته است.


قیام و مبارزه امام حسین(ع)، قیام حق در مقابل باطل است و این جنگ و مبارزه، همیشه و همه جا جریان دارد، پس امام حسین، همیشه و برای همه، پیشوا و رهبر است.
برای حفظ این پیشوایی و زنده بودن آن برای همیشه، باید یاد و خاطره او هر چه بیشتر و بهتر زنده نگه داشته شود.
اشك ریزی و عزاداری در سوگ امام حسین(ع)، عامل تقویت عدالت خواهی و انتقامجویی از ستمگران و انتقال فرهنگ شهادت به نسل‏های آینده است.(5)


به قول استاد شهید مطهری گریه برای امام حسین(ع) نوعی اعلام وابسته بودن به اهل حق و عدالت و جنگ با گروه باطل است،(6) از این رو مردم برای امام حسین(ع) بیشتر عزاداری می‏كنند.

پی‌نوشت‌ها:


1. محمد ابراهیم آیتی، برّرسی تاریخ عاشورا، ص 152.
2. علی اصغر عزیزی، شرح زیارت عاشورا، ص 42.
3. حیاة الامام الحسین(ع)، ج 2، ص 264؛ بحارالانوار، ج 45، ص 6.
4. فرهنگ عاشورا، ص 149.
5. همان، ص 313.
6. نهضت‏های اسلامی در صد سال اخیر، ص 89؛ قیام و انقلاب مهدی (ضمیمه شهید)، ص 101.

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_untitled2a.jpg

عهد آسمانى
29-12-2010, 03:06
اگر امام حسین (ع) شهید نمی شد چه می شد؟


واقعیت آن است که در حوزة تفکر شیعی حفظ دین و اجرای قوانین اسلامی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. زحمات طاقت فرسای پیامبر در مدت 23 سال نیز در راستای حاکمیت قوانین الهی صورت گرفت. یکی از علل اهمیت رهبری نیز در راستای اجرای قوانین الهی است. بی تردید بعد از پیامبر اسلام، ائمة پاسداران و سنگربانان دین و ارزش های آن بودند. آنان سعی داشتند با تشکیل حوزه های تعلیماتی و با بیان احکام الهی و با تربیت شاگردان و فعالیت های فرهنگی به پاسداری از دین بپردازند؛ از این رو قیام، صلح، سکوت و تشکیل حکومت برای حفظ دین بود؛ چنان چه امام علی(ع) یکی از علل 25 سال سکوت خود در برابر خلفا را حفظ دین دانست.[10]
امام حسن(ع) نیز یکی از علل صلح خویش را حفظ دین بیان نمود.[11] و امام حسین(ع) یکی از علل قیام خویش را حفظ دین و ارزش های آن دانست.[12]
بعد از رحلت پیامبر و کنار گذاشتن امام علی(ع) از صحنة سیاست، جامعة اسلامی افول نمود؛ که سقوط آن ریشه در انحراف از امامت و فاصله گیری مسلمانان از دین و دین زدایی خلفای غاصب دارد. دنیا گرایی مسلمانان از یک سو و دین زدایی خلفا مانند معاویه و یزید، موجب شد که بدعت ها ظهور نموده و دین و ارزش های آن از بین برود. از این رو امام حسین(ع) در نامه ای که به مردم بصره نوشت یادآور شد:"...وأنا أدعوکم إلی کتاب الله و سنّة نبیه(ص) فإنّ السنّة قد امتیت و أنّ البدعة قد احییت...".[13]
همچنین امام حسین(ع) در وصیت نامة خود اصلاح امت اسلامی را یکی از اهداف قیام خود بیان نمود.[14] تا جایی که مرگ در راه دین را زینت خواند[15] و از عدم حاکمیت حق و دین شکایت نمود:"ألا ترون إلی الحق لا یُعمل به و إلی الباطل لا یتناهی عنه".[16]
شهادت امام حسین(ع) مهم ترین نقش را در حفظ دین داشت؛ از این رو گفته شده است:"إنّ الاسلام محمّدی الحدوث، حسینی البقاء".[17]
اگر دین مصطفی هنوز در جهان به پاست
از آنِ سر بریدة تو هست و از نوای تو
اگر شهادت امام حسین(ع) نبود امویانِ دین ستیز بیشتر با دین مبارزه می کردند، ولی شهادت و قیام امام حسین(ع) ابر پرسش را در فضای جامعة اسلامی به وجود آورد که چرا نوة پیامبر، یعنی امام حسین(ع) کشته شد و چرا خاندان پیامبر را از این شهر به آن شهر به اسارت برده و آنان زحمات طاقت فرسایی را متحمل شدند؟!
شهادت امام حسین(ع) و یاران او موجب شد که مردم با چهرة ضد دینی امویان، بیشتر آشنا شوند و مردم کوفه و مدینه بعد از خطبه ها و عزاداری ، اهل بیت امام حسین(ع) آمادة قیام شده و انزجار عمومی علیه خاندان امیه به وجود آید. مردم فهمیدند که دین و ارزش های آن مقدس ترین و ارزش مند ترین عناصر هستند که حفظ آن ها ضرورت دارد. شاید بر اساس نقش شهادت امام حسین(ع) در حفظ دین باشد که امام یکی از محبوب ترین انسان ها نزد همة‌دین مداران به حساب آمده و پیامبر اسلام دربارة او فرمود:"حسین منّی و أنا من حسین".
حیات امام حسین(ع) می توانست نقش بنیادی در حفظ دین و باورهای دینی ایفا کند، زیرا حیات طیبه و مقدس ائمه و شهادت و مرگ سرخ آن ها عامل تعیین کننده در حفظ اسلام بوده و هست. امروزه بعد از قرن ها هنگام برگزاری مراسم عزاداری برای ائمه(ع) به ویژه امام حسین(ع) افکار عمومی را به دو خط باطل و حق و حق گرایی و باطل گرایی جلب نموده و شعار "کل یوم عاشورا و کل أرض کربلا" را طنین انداز می کند. گرچه شهادت امام حسین(ع) برای جهان اسلام فاجعه بود، زیرا محرومیت جهان اسلام از وجود چنین رهبری ضایعه بود، ولی قیام و شهادت اما اسلام کمتر از حیات او در احیای دین نقش نداشته و عامل مهم بقای دین گردید. بی تردید اگر قیام آن امام همام نبود دین این گونه - که الان هست - حفظ نمی شد.
[10] نهج البلاغة صبحی صالح، نامة 62.
[11] حیاه الامام الحسین بن علی، ج 2، ص 269.
[12] بحارالانوار، ج 44، ص 340.
[13] موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 316 ؛ مقرم مقتل الحسین، ص 141- 142.

[14] مقرم، مقتل الحسین، ص 139.
[15] همان، ص 169.
[16] اعیان الشیعه، ج 2، ص 417.
[17] جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص 149 - 150.

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_80826305366861292081.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_80826305366861292081.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_80826305366861292081.gif

شكوه انتظار
29-12-2010, 09:41
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
مسئوليت ديني اجتماعي در قيام امام حسين (عليه السلام)
http://img.tebyan.net/big/1386/04/1119838221167181012232091045046188241138179.jpg

اين سؤال در ذهن بسيارى از كسانى كه از مقررات و وظائف اسلامى و حقايق تاريخى بى اطلاعـند، به وجود مي آيد: كه با توجه به اينكه حسين عليه السلام از قدرت بنى اميه و از ضعـف و زبونى مـردم زمـان مـطلع و آگـاه بود و با شناختى كه از مردم كوفه داشت و تـجربه كرده و ديده بود كوفـيان با پدرش على عليه السلام و برادرش امام مجتبى چـگـونه رفـتار كردند و اين شناخت و آگاهى از گفته هايش كاملا آشكار مى گردد چنانكه فـرمـود :« مردم برده و بنده دنيايند، دين چرخش زبان آنها است به هر سو كه نفعشان ايجاب كند مى چرخد، هنگام گرفتارى دينداران اندك ميشوند.»
پس چرا قيام كرد و مانند برادرش حضرت امام حسن عليه السلام با حكومت وقت كنار نيامد؟
1 ـ مسئوليت دينى حسين عليه السلام
اسلام عزيز هر فرد مسلمان را در برابر حوادثى كه براى مردم و جامعه اش ‍ پيش مى آيد كه با دين آنها ضديت دارد، يا مخالف مصالح اقتصادى ، اجتماعى و... مى باشد وظيفه دار و مـسئول مـى داند، چـنانكه رسول گـرامـى اسلام فـرمـود : كلّكم راع و كلّكم مـسئول عـن رعـيّتـه «همـه شمـا سلطانيد و همـه تـان در رابطه با رعيت مواخذه مي شويد.» همه شما نسبت به هم مسئوليد.و حسين عـليه السلام كه مى داند مسلمانان در فقر و سختى بسر مى برند اما يزيد كه خود را حاكم بر مردم و خليفه مسلمين قلمداد مى كند محرمات الهى را مرتكب مى شود، شراب مـى خـورد و قـمـار مـى بازد و بر سگـها و مـيمـونها خلخال طلا ميپوشد و با سنت پيامبر مخالفت مى ورزد، وظيفه و مسئوليت دينى اش او را وادار به قـيام عـليه چنين حكومت طاغى و ياغى و جبارى نمود، چنان كه حضرت در برابر حر و لشكريانش به سخنرانى پرداخت و فرمود:
«اى مردم ! همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه سلطان ستمكارى را ببيند كه مـحرمات الهى را حلال مى شمارد و با خدا پيمان شكنى مى كند و با سنت و روش رسول خـدا مـخـالفـت مى ورزد، در ميان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار مى كند، قولا يا عملا بر او ايراد نگيرد بر خدا است كه او را با همان سلطان محشور گرداند و در جايگاه ستمكاران جاى دهد! »
از اين رو و به ويژه با آن همه نامه ها كه به حسين عليه السلام نوشتند و بيعت مردم با او، عذرى براى حسين باقى نمى گذاشت و در تاريخ مورد انتقاد قرار مى گرفت .
ممكن است گفته شود كه چرا امام حسن عليه السلام قيام نكرد؟
مـا در شرح امـام مجتبى علل كنار آمدن وى را با معاويه نگاشته ايم و در اينجا به اختصار مـى گـوييم عـلاوه بر آنكه اكثـر فرماندهان سپاه امام حسن به معاويه پيوستند و حتى برخـى از اطرافـيان امـام مـجتـبى به مـعـاويه نوشتند كه حاضرند امام را دست بسته تحويل وى دهند، و از طرفى معاويه با سياست مكارانه اش ظاهر اسلام را رعايت مى كرد و مـانند پـسرش نبود كه عـلنا به فـسق و فـجور اشتـغـال ورزد، و شرابخـورى و قـمـاربازى و ساير اعـمـال مـنافـى اسلام به ظاهر از او ديده نمى شد از اينرو امام مجتبى براى حفظ دين و جلوگيرى از سفك دماء مسلمين با وى كنار آمد.
2 ـ مسئوليت اجتماعى امام حسين عليه السلام
حسين عـليه السلام به لحاظ مـوقـعـيت اجتـمـاعـيش خـود را در برابر امـت اسلامـى مـسئول مـى بيند تا در مقابل ظلم و بيدادگرى كه از ناحيه حكومت اموى وارد مى شود به دفـاع برخيزد، گرچه اين مسئله هر فرد مسلمانى است ولى بطور طبيعى در مورد امام حسين عـليه السلام با توجه به امامت او از يكسو و انتسابش به پيامبر از سوى ديگر تاكيد بيشترى پيدا مى كند و توقع جامعه اسلامى را بيشتر برمى انگيزد، و امام عليه السلام اين مـسئوليت را احساس مى كرد و سكوت در برابر جنايات يزيد را جايز نمى شمرد، از اين رو براى ايفاء اين مسئوليت بزرگ و خطير به پاخاست تا آنكه شخص شخيص خود و همـه اهل بيتش را در اين راه فدا كرد و عدالت اسلامى و حكم قرآن را در ميان مردم به اجرا در آورد.
3 ـ اقامه حجت بر امام عليه السلام
با توجه به اينكه نامه هاى بسيارى تا حدود دوازده هزار نامه براى حسين عليه السلام نوشتـند و آمـادگـى خود را براى كمك با لشكر صدهزار نفرى اعلان نمودند، آنهم از شهر كوفـه كه بزرگـتـرين شهر نيرو خـيز اسلامـى است ، تـا آنجا كه او را مـسئول به حساب آوردند كه اگـر امامت و خلافت را نپذيرد در پيشگاه خدا با او احتجاج خـواهند كرد، و معلوم است كه اگر حسين عليه السلام اجابت نمى كرد در برابر خدا و امت اسلامـى مـسئول و مـؤاخـذ بود و تـاريخ هم حسين عـليه السلام را مـسئول مـى شمـرد و او را مـؤاخـذه مـى نمـودند، بنابراين حجت بر امام تمام شد و عذرى برايش باقى نگذاشت .
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

منبع:آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى

عهد آسمانى
29-12-2010, 11:21
ماهیّت قیام حسینی

یکی از مسائل در مورد نهضت امام حسین(ع) این است که ماهیّت این نهضت چه بوده است؟ چون نهضتها هم مانند پدیده های طبیعی ماهیِتهای مختلفی دارند. یک شیء را اگر بخواهیم بشناسیم؛ یا به علل فاعلی آن می شناسیم، یا به علل غائی آن (که امروزه شناخت علل غائی را چندان قبول ندارند.)، یا به علل مادّی آن یعنی اجزاء و عناصر تشکیل دهنده ء آن، و یا به علّتصوری آن، یعنی به وضع و شکل و خصوصیّتی که در مجموع پیدا کرده است.
اگر نهضتی را هم بخواهیم بشناسیم، ماهیّتش را بخواهیم بدست آوریم؛ ابتدا باید علل و موجباتی را که به این نهضت منتهی شده است بشناسیم تا آنها را نشناسیم ماهیّت این نهضت را نمی شناسیم (شناخت علل فاعلی). بعد باید علل غائی آن را بشناسیم، یعنی این نهضت چه هدفی دارد؟ سوم باید عناصر و محتوای این نهضت را بشناسیم که در این نهضت چه کارهائی، چه عملیّاتی صورت گرفته است؟ و چهارم باید ببینیم این عملیّاتی که صورت گرفته است، مجموعاً چه شکلی پیدا کرده است؟




نهضت امام حسین(ع) یک انقلاب بود و نه انفجار

یکی از مسائلی که در مورد نهضت امام حسین(ع) مطرح است این است که آیا این قیام و نهضت از نوع یک انفجار (یک عمل ناآگاهانه و حساب ـ نظیر انفجارهائی که برای برخی از انسانها پیدا می شود بطوریکه در شرایطی قرار می کیرد که در حالی که هرگز نمی خواهد فلان حرف را بزند، ولا یکمرتبه می بیند ناراحت و عصبانی می شود و از دهانش هر چه که حتّی دلش هم نمی خواهد بیرون بیاید، بیرون می آید) بود؟ اسلام، به انقلاب انفجاری ذرّه ای معتقد نیست. اسلام، انقلابش هم انقلاب صددرصد آگاهانه و از روی تصمیم و کمال آگاهی و انتخاب است. جریان امام حسین(ع) نیز یک کار ناآگاهانه و یا یک انقلاب انفجاری نبود! گفته های خود امام حسین(ع) ـ که نه تنها از آغاز این نهضت بلکه از بعد از مرگ معاویه شروع می شود ـ، نامه هایی که میان او و معاویه مبادله شده است و .... نشان می دهد که این نهضت در کمال آگاهی بوده، انقلاب است امّا نه انفجار. انقلاب هست ولی انقلاب اسلامی نه انفجاری.



(http://www.emamhossein.com/mahiate%20ghiame%20ashoora%27.htm#%D8%A8%D8%A7%D9% 84%D8%A7%DB%8C%20%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87)
انتخاب و آزادی
از جمله خصوصیّات امام حسین(ع) این است که در مورد فرد فرد اصحابش اجازه نمی دهد که قیامشان حالت انفجاری داشته باشد؟ چرا که امام (ع) در هر فرصتی می خواهداصحابش را به بهانه ای مرخّص بکند. هی به آنها می گوید :آگاه باشید که اینجا آب و نانی نیست، قضیّه خطر دارد. حتّی در شب عاشورا نیز با زبان خاصّی با آنها صحبت می کند:

" من اصابی از اصحاب خودم بهتر و اهل بیتی از اهل بیت خودم فاضلتر سراغ ندارم. از همهء شما تشکّر می کنم ، از همه تانممنونم. اینها جز با من با کسی از شما کاری ندارند. شما اگر بخواهید بروید و...."

امام (ع) همه راه ها را نیز نشان می دهد؛ تاریکی شب، برداشتن بیعت از دوش اصحابشان و ... ، یعنی فقط آ زادی و انتخاب. باید در نهایت آگاهی و آزادی و بدون اینکه کوچکترین احساس اجباری از ناحیهء دشمن یا دوست بکند، امام(ع) را انتخاب کنید. این است که به شهدای کربلا ارزش می دهد. (http://www.emamhossein.com/mahiate%20ghiame%20ashoora%27.htm#%D8%A8%D8%A7%D9% 84%D8%A7%DB%8C%20%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87)



(http://www.emamhossein.com/mahiate%20ghiame%20ashoora%27.htm#%D8%A8%D8%A7%D9% 84%D8%A7%DB%8C%20%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87)
ماهیّت عکس العملی منفی ِ نهضت
قیام امام حسین(ع) از آن پدیده های چند ماهیّتی است، چون عوامل مختلفی در آن تأثیر داشته است. مثلاً یک نهضت می تواند ماهیّت عکس العملی داشته باشد، یهنی صرفاً عکس العمل باشد؛ می تواند ماهیّت آغازگری داشته باشد. اگر یک نهضت ماهیّت عکس العملی داشته باشد، می تواند یک عکس العمل منفی باشد در مقابل یک جریان.
یکی از عواملی که به یک اعتبار (از نظر زمانی) اوّلین عامل است: عامل تقاضای بیعت(با یزید) است، این بیعت تنها امضا کردن خلافت آدم ننگینی مانند یزید نیست، امضا کردن سنّتی است که برا ی اوّلین بار به وسیلهء معاویه می خواست پایه گذاری شود. در اینجا آنها از امام حسین(ع) بیعت می خواهند، یعنی از ناحیه شان یک تقاضا ابراز شده است؛ امام حسین(ع) نیز عکس العمل نشان می دهد، یک عکس العمل منفی. بیعت می خواهید؟ نمی کنم.
عمل امام حسین (ع) عملی منفی، امّا از سنخ تقواست، از سنخ این است که هر انسانی در جامعهء خویش مواجه می شود با تقاضاهائی که به شکلهای مختلف، به صورت شهوت، به صورت مقام، به صورت ترس و ارعاب از او می شود و باید در مقابل آنها بگوید: نه، یعنی "تقوا".



http://www.emamhossein.com/images/up-page2.jpg (http://www.emamhossein.com/mahiate%20ghiame%20ashoora%27.htm#%D8%A8%D8%A7%D9% 84%D8%A7%DB%8C%20%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87)




ماهیّت عکس العملی مثبتِ نهضت
عامل دیگری هم در اینجا وجود داشت که باز ماهیّت نهضت حسینی از آن نظر، ماهیّت عکس العملی است ولی عکس العمل مثبت نه منفی.

معاویه از دنیا می رود. مردم کوفه ای که در بیست سال قبل از این حادثه، لااقل پنج سال علی(ع) در این شهر زندگی کرده است و هنوز آثار تعالیم و تربیت علی(ع) به کلی از میان نرفته است ( البتّه خیلی تصفیه شده اند، بسیاری از سران، بزرگان و مردان اینها: حُجر بن عُدی ها، عَمرو بن حمق خُزاعی ها، رُشَید هَجَری ها و میثم تَمّارها ار از میان برده اند برای اینکه این شهر را از اندیشه و فکر علی، از احساسات به نفع علی خالی بکنند؛ ولی باز هنوز اثر این تعلیمات هست) تا معاویه می میرد، به خود می آیند، دور همدیگر جمع می شوند که اکنون از فرصت باید استفاده کرد، نباید گذاشت فرصت به پسرش یزید برسد، ما حسین بن علی داریم، امام بر حقّ ما حسین بن علی است، ما الآن باید آماده باشیم و او را دعوت کنیم که به کوفه بیاید و او را کمک بدهیم و لااقل قطبی در اینجا در ابتدا به وجود آوریم، بعد هم خلافت را خلافت اسلامی بکنیم.

"کوفه" اصلاً اردوگاه بوده است، از اوّل هم به عنوان یک اردوگاه تأسیس شد. این شهر در زمان خلیفه عمر بن الخطّاب ساخته شد، قبلاً "حیره" بود. این شهر را سعد وقّاص ساخت. همان مسلمانانی که سرباز بودند و در واقع همان اردو، در آنجا برای خود خانه ساختند و لهذا از یک نظر قویترین شهرهای عالم بود.
مردم این شهر از امام حسین(ع) دعوت می کنند، نه یک نفر، نه دو نفر، نه هزار نفر، نه پنجهزار نفر و نه ده هزار نفر بلکه حدود هجده هزار نامه می رسدکه بعضی از این نامه ها راچند نفر و بعضی دیگر را شاید صد نفر امضا کرده بودند که در جمع شاید حدود صدهزار نفر به او نامه نوشته اند.
اینجا عکس العمل امام چه باید باشد؟ حجّت بر او تمام شده است. عکس العمل، مثبت و ماهیّت عملش، ماهیّت تعاون. یهنی مسلمانانی قیام کرده اند، امام باید به کمک آنها بشتابد. اگر هجده هزار نامهء مردم کوفه رفته بود به مدینه و مکّه ( و بخصوص به مکّه) نزد امام حسین(ع) و ایشان جواب مثبت نمی داد، تاریخ، امام حسین(ع) را ملامت می کرد که اگر رفته بود، ریشهء یزید و یزیدیها کنده شده بود و از بین رفته بود؛ کوفه اردوگاه مسلمین با مردم شجاع، کوفه ای که پنج سال علی (ع) در آن زندگی کرده است و هنوز تعلیمات علی و یتیمهائی که علی بزرگ کرده و بیوه هائی که علی از آنها سرپرستی کرده است زنده هستند و هنوز صدای علی در گوش مردم این شهر است، امام حسین(ع) جبن به خرج داد و ترسید که به آنجا نرفت، اگر می رفت در دنیای اسلام انقلاب می شد و ...، اینست که اینجا تکلیف اینگونه ایجاب می کتد که همینکه آنها می کویند ما آماده ایم، امام می گوید من آماده هستم.

برگرفته از کتاب حماسهء حسینی، اثر: متفکّر شهید استاد مطهّری


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_tasliat_2a.jpg

عهد آسمانى
29-12-2010, 11:24
اهميت تبليغ و احياي امور ديني


اهميت احياي مكتب اهل بيت عليهم السلام مسأله اي بسيار مهم است و در سخنان بزرگان دين و روايات و احاديث ائمه معصومين (ع) نيز بر اين امر تاكيد شده است.
همچنانكه درحديثي امام صادق (ع) فرمودند:«فاحيوا امرنا فرحم الله من احيي امرنا.»
«پس امر (امامت) ما را زنده بداريد. خداوند رحمت كند كسي را كه امر و راه ما را احيا كند.» (1)
از امام رضا(ع) نيز حديث ديگري در اين باب وارد شده كه مي فرمايند:«خدا رحمت كند بنده اي را كه امر ولايت ما را زنده بدارد.» (2)
علاوه بر اينكه احياي مكتب و خط فكري تشيع همواره مورد توجه ائمه معصومين(ع) بوده نهضت پر عظمت امام حسين (ع) نيز به عنوان نقطه عطفي در تاريخ شيعه در اين ميان جايگاهي بس پر اهميت و ويژه داشته است.
به طوري كه توجه به زنده نگه داشتن و رساندن پيام قيام عاشورا در گفتار و سيره عملي ائمه اطهار (ع)، علما و بزرگان مشهود و آشكار است.
تأكيد بر عزاداري سيدالشهدا(ع)، زيارت آن حضرت، التزام عملي معصومين (ع) در سوگواري برامام حسين (ع) و رواياتي كه در اين خصوص نقل شده همگي نشان از اهميت اين مقوله دارند.
امام رضا(ع) در حديثي مي فرمايند:«كسي كه ياد كند مصيبت هاي ما را و بگريد و بگرياند براي آنچه كه بر ما وارد شده، روز قيامت در درجه ما خواهد بود... وكسي كه بنشيند در مجلسي كه درآن امر ما زنده مي شود، نمي ميرد دل او در روزي كه دل ها مي ميرد» (3)
همچنين درجايي ديگر از حضرت صادق (ع) نقل شده كه فرمودند:«نفس كشيدن كسي كه براي ظلم وارد شده بر ما غمگين باشد، تسبيح است و مهموم بودن او براي ما عبادت است.» (4)
در روايتي از امام رضا(ع) نيز اينچنين آمده است»... اگر مي خواهي براي چيزي گريه كني، بر حسين بن علي گريه كن... و اگر دوست داري كه در درجات بهشت با ما اهل بيت باشي، براي حزن و اندوه ما غمگين باش و در شادي و فرح ما خوشحال و فرحناك باش.» (5)
احاديث و رواياتي كه ذكر شد، به همراه بسياري از سخنان معصومين عليهم السلام كه در كتب متعدد و معتبر روايي آمده است. همگي بر مسأله جايگاه نهضت و شهادت امام حسين(ع) نگاهي ويژه دارند و به واقع اين تأكيدات نشان از لزوم احياء و تبليغ پيام هاي قيام عاشورا دارد. در اين بين برپايي و اقامه عزاي سيد الشهدا(ع) ابزار تبليغاتي قدرتمندي است و در قالب آن مي توان حقايق و معارف حسيني را بازگو نمود.
جايگاه تبليغ در قرآن تبليغ معارف و رسالت هاي الهي در قرآن نيز مورد توجه قرار گرفته است، خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: «الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لايخشون احداً الا الله و كفي بالله حسيبا»
« (پيامبران پيشين) كساني بودند كه تبليغ رسالت هاي الهي مي كردند و تنها از او مي ترسيدند و از هيچ كس جز خدا واهمه نداشتند و همين بس كه خداوند حسابگر است.» (6)
در آيه نهم سوره اعلي نيز خداي متعال مي فرمايد: «فذكر ان نفعت الذكري»
«پس به آيات الهي خلق را اگر سودمند باشد متذكر ساز» (7)
آيه 54 سوره نور نيز بر اين موضوع تأكيد دارد آنجا كه مي فرمايد: «و ما علي الرسول الا البلاغ المبين» «بر رسول (وظيفه اي ) جز ابلاغ رسالت نيست» (8)
قرآن كريم در جايگاه هاي ديگر نيز مسأله تبليغ را بيان كرده و آن را از مهمترين وظايف انبياء الهي ذكر مي كند. در حقيقت ترويج و گسترش معارف الهي تنها با بهره گيري از ابزارها و شيوه هاي تبليغاتي صحيح امكان پذير است و به همين دليل است كه در قرآن و روايات و احاديث اين مقوله جايگاه خاصي دارد.

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_301b1.jpg

خادمه زینب کبری(س)
29-12-2010, 11:41
http://www.aviny.com/Occasion/ahlebeit/imamhosein/moharram/87/11/Yadegari/ya_hussain_0022.jpg



زنان در عرصه سیاسی کربلاو حضور زینب ، بزگ بانوی کربلا


علاوه بر حضور مستمر و سازنده زنان در جامعه در مقاطع خاصی از تاریخ، شرایط ویژه و استثنایی رخ می دهد که حضور آنان در صحنه های سیاسی – اجتماعی، ضروری می گردد. و نقش حیاتی می یابد.
یکی از حوادث مهم و منحصر به فرد تاریخ اسلام، قیام امام حسین(ع) است که محصول مشترک ایثار و فدارکاری زنان و مردان می باشد.
بانوان از جهات گوناگون در قیام عاشورا نقش داشتند که به طور فشرده به آنها اشاره می کنیم:

1- نقش ناپیدا و غیر مستقیم

مردانی که در قیام عاشورا حماسه آفریدند. هر کدام دست پرورده و تربیت شده دامن زنان شجاع، فداکار و مومنی بودند.
و این ام البنین(1) آن بانوی فداکار و با ایمان بود که فرزندی همچون عباس به اسلام تحویل داد. این ماجرا به خوبی نشان می دهد که بهره مندی جامعه از انسانهای بزرگ، تاریخ ساز و فداکار نیازمند آن است که در درجه نخست باید از وجود زنان شجاع، با ایمان، عفیف و فداکار و ... بهره مند باشد.

2- ترغیب و تشویق شوهران و فرزندان خود به حضور در صحنه

زنان علاوه بر آنکه از جهت تربیت حماسه سازان کربلا، در قیام عاشورا نقش مهمی را ایفا کردند از جهت ترغیب و تشویق شوهران و فرزندان خویش چه پیش از عاشورا و چه در روز عاشورا سهم بسزایی داشتند.
یکی از یاران فداکار و با وفای امام حسین(ع) زهیربن قین است. زهیربن قین از چنان شایستگی و لیاقتی در صحنه کربلا برخوردار بود که از سوی امام حسین(ع) به فرماندهی جناح راست سپاه منصوب گردید. (2) چنین شخصیتی با این همه عظمت و بزرگواری در آغاز در یاری کردن امام(ع) مردد بود و بر اثر تشویق و هشدار همسرش – دیم دختر عمرو - در راه حسین(ع) گام نهاد. شاید اگر زهیر از همراهی چنین همسری برخوردار نبود. به آن همه افتخار و ایثار دست نمی یافت.
یکی از زنان فداکار و نمونه مادر وهب بن عبدالله کلبی است. او همراه فرزند و عروس خود در صحنه کربلا حضور یافتند. در روز عاشورا مادر وهب به فرزندش گفت:
فرزندم بر خیز فرزند رسول خدا(ص) را یاری کن. (3)

3- حضور در نبرد

در اسلام جنگیدن و شرکت در صحنه های پیکار و جهاد ابتدایی بر زنان واجب نگردیده است. حتی در صحنه کربلا نیز یک امر دفاعی بود. بنابرصلاح دید اندیشه امام حسین(ع) که کاملاً نیز طبیعی است به زنان اجازه نبرد کارزار نداد. از این رو زنان در نبرد عاشورا حضور نظامی نداشتند. در روز عاشورا تنها دو زن به میدان نبرد رفتند که امام حسین(ع) آنان را بازگرداند. (4)
شاید دلیل آنکه در روز عاشورا امام حسین(ع) به زنان اجازه نبرد نداد با اینکه رسول خدا(ص) در شرایط اضطرار ی همانند جنگ احد و حنین به آنان اجازه نبرد می داد، این باشد که از یک سو جنگیدن زنان، در حفظ جان مقدس امام حسین(ع) بی تأثیر بود. و از سوی دیگر بر اثر کشته شدن زنان، معلوم نبود امام سجاد(ع) به چه سرنوشتی گرفتار می گردد. از سوی دیگر چنانچه می دانیم در قیام امام حسین(ع) مسئولیت پیام رسانی نهضت عاشورا بر عهده زنان نهاده شد و در صورتی که زنان کشته می شدند نهضت امام حسین(ع) ناتمام می ماند به احتمال مجموعه عوامل گذشته دلیل عدم اجازه امام(ع) به زنان برای حضور در نبرد بود.

4-مسئولیت زنان پس از عاشورا

گفتیم که هدف نهضت و قیام حسینی بر انگیختن حساسیت دینی و مذهبی مسلمانان و بیدار کردن وجدان های خفته آنان بود.
امام صادق(ع) در زیارت اربعین می فرمایند: خون پاکش را در راه تو بخشید تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهی نجات بخشد.(5)
هنگامی که می خواستند کاروان اسیران را از کربلا به کوفه حرمت دهند، آنان را از کنار کشته های شهدا حرکت دادند. وقتی زنان بر بالین عزیزان خود رسیدند، چنان منظره دلخراشی آفریدند که مشاهده آن سنگدل ترین اشخاص را متأثر و ناراحت کرد و در آن صحنه، زینب کبری (س) با بدن برادر خود سخن گفت. سخنان حضرت زینب کبری (س) در آن موقعیت، دوست و دشمن را به گریه واداشت. (6)
در طول سفر کاروان اسیران، هر یک از زنان اهل بیت در موقعیت مناسب برای مردم به سخنرانی می پرداختند.


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_33410791007233830065.jpg

خادمه زینب کبری(س)
29-12-2010, 11:47
http://hasti-vast.persiangig.com/image/12150737311310928191263916883051139118.jpg

حضرت زینب کبری(س)


یکی از سخنرانی ها، سخنرانی زینب کبری(س) در کوفه بود. سخنان حضرت زینب(س) در کوفه تأثیری در مردم گذاشت که راوی می گوید: پس از خطبه زینب (س) مردم را دیدم که از شدت پشیمانی حیرت زده دستان خود را به دندان می گزند و در آن میان پیرمرد سالخورده ای را در کنار خود مشاهده کردم که چنان می گریست که محاسن سپیدش از اشک تر شده بود. (7)

از سخنرانی دیگری که در کوفه ایراد شد، سخنرانی فاطمه دختر امام حسین(ع) بود .او نیز با سخنان کوبنده و آتشین خود، مردم کوفه را زیر باران نکوهش و ملامت قرار داد. سخنان او نیز آن چنان در مردم اثر کرد که همه به گریه افتادند و گفتند:
ای دختر پاکان، بس است! دل های ما را سوزاندی، سینه های ما را تنگ کردی و اندرون ما را آتش زدی.(8)

پس از او ،ام کلثوم دختر امیرمؤمنان برای مردم به ایراد سخن پرداخت. پس از سخنان او آن چنان مردم منقلب شدند که راوی می گوید پس از سخنان ام کلثوم صدای ضجه و گریه و زاری مردم بلند شد. زنان موی خود را پریشان کردند و خاک بر سر خود می ریختند. صورت های خود را خدشه می زدند و سیلی به صورت خود می نواختند و مرگ و نابودی خود را درخواست می کردند و مردان نیز می گریستند.دیده نشده که هیچ زن و مردی مثل آن روز گریه کنند. (9)

در تمام این سخنرانی ها تلاش اهل بیت بر بازگو کردن جزئیات حوادث کربلا به چشم می خورد و این مطلب علاوه بر آنکه سبب برانگیختن احساسات مردم می گردید. حادثه کربلا را از خطر تحریف و دستبرد حفظ می کرد و مجال هر گونه شایعه پراکنی و شایعه سازی را از حکومت امویان می گرفت.

علاوه بر اهل بیت که مسئولیت اصلی پیام رسانی نهضت امام حسین(ع) را به عهده داشتند، زنان در شهرهای دیگر با عزاداری و گریه های خود پیام نهضت حسینی را به مردم می رساندند و به این وسیله وجدانهای مردم را از خواب گرانی که در آن فرو رفته بودند بیدار می کردند.

وقتی خبر شهادت امام حسین(ع) به مدینه رسید. اسماء دختر عقیل با گروهی بر سر قبر پیامبر(ص) رفتند و در آنجا ناله سر دادند و انصار را این گونه مخاطب قرار دادند:

چه خواهید گفت در پاسخ پیامبر اکرم(ص) در روز قیامت که فقط سخن صدق پذیرفته می شود؟ وقتی آن حضرت از شما پرسید: چرا عترت مرا یاری نکردید و شما آنان را در مقابل ستمگران تنها گذاردید و تسلیم ظالمان کردید.

امروز نیز در پیشگاه خدا کسی را شفاعت نمی کند. (10)
امروز نیز بر زنان مسلمان و فداکار لازم است تا با حفظ عفت و پاکدامنی خود، پیام آزادی خواهی، عدالت خواهی و ظلم ستیزی نهضت حسینی را به همه انسانها برسانند و با حفظ یاد و خاطره شهیدان کربلا در جامعه و حضور در صحنه های سیاسی در مواقع مناسب و لازم روحیه ظلم ستیزی و مبارزه با بی عدالتی و فحشاء و منکرات را در جامعه زنده نگهدارند.

پی نوشتها:

1- سید محسن الامین، اعیان الشیعه ج 7 ص 429.
2- عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسین(ع)، دارالثقافه للطباغة و النشر، الطبعه الثانی 1411 ق ص 255.
3- سید بن طاووس، ص 45 و 46 / مقتل الحسین، منشورات مکتبه المفید ج 2 ص 12.
4- جهت اطلاع رجوع شود به:
- سید بن طاووس، اللهوف المطبعه الحیدریه.
- ابن نما الحلی، مثیر الاحزان، مدرسه الامام المهدی، ص 25.
- محمد الحسون، ام علی مشکور، اعلام النساء المؤمنات، انتشارات اسو – چاپ اول 1411- 373.
5- مفاتیح الجنان، زیارت اربعین امام حسین
6- سیدبن طاووس، اللهوف ص 58.
7- علی نظری منفرد، قصه کربلا، انتشارات سرور ص 430.
8- عبدالرزاق مقرم ص 315.
9- علامه مجلسی، بحار الانوار ج 45/ ص 11
10- شیخ طوسی، الامالی، داراثقافه، چاپ اول 414 ص 89 و 90.


http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/33413137481306703413.jpg

شكوه انتظار
29-12-2010, 13:51
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
دیوار غصه

http://img.tebyan.net/big/1387/10/6037191101471121761221431281861599513918967.jpg
دیوار غصه بر سرم آوار شد
حسین
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
تاریخ رنج فاطمه تکرار شد
حسین
آییـنه صــداقت قلب تمام شهر
مجروح تازیانه زنــگار شد
حسین
دیدم که دست بیعتشان بین آستین
باسحرسکه های طلا مار شد
حسین
درسبزه ها به جای طراوت تنفراست
هربره ای که خوردازآن هارشد
حسین
اینجا برای کشتن تان نقشه میکشند
زیر گـلوت مرکز پرگار شد
حسین
مسلم نخورد لقمه ای از سفره کسی
اما به کل کوفه بدهــکار شد
حسین
حتی به جسم بی سرمن سنگ میزنند
مسلم به جرم عشق توبردارشد
حسین
راس بریده ام سر یک میخ آهنین
سر گرمی جماعت بازار شد
حسین
دیدم بر اشــتران سپاه حرامیان
چندین هزار نیزه فقط بارشد
حسین
سنگ و کلوخ بر همه پشت بام ها
قدر ســپاه ابرهه انبــار شد
حسین
آب از سرمن و تو واکبر گذشته است
زینب به بند غصه گرفتار شد
حسین
راه اسیر کردن اهـل و عیال تان
با خنده های حرمله هموارشد
حسین
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

saleh
29-12-2010, 15:31
سخنرانى حضرت زينب عليه السّلام در كوفه
بشير بن حذلم اسدى مى گويد: در آن روز به سوى زينب دختر امير المومنين عليه السّلام متوجه شدم ، به خدا سوگند! در عين حال كه سخنورى توانا و بى نظيرى بود، حيا و متانت سراپاى او را فرا گرفته بود و گويا سخنان گهربار على عليه السّلام از زبان رساى او فرو مى ريخت و او على وار سخن مى راند به مردم اشاره نمود سكوت را مراعات نمايند در اين هنگام نفسها در سينه ها حبس گشت و زنگهاى شتران از صدا افتاد پس ‍ زينب كبرى عليه السّلام شروع به سخنرانى نمود:
((الحمدالله ....)) اما بعد، اى مردم كوفه ! اى اهل خدعه و غدر! آيا براى گرفتارى ما گريه مى كنيد؛ پس اشك چشمانتان خشك مباد!
متن عربى :
اءَتَبْكُونَ؟! فَلا رَقَاءَتِ الدَّمْعَةُ، وَ لا هَدَاءَتِ الرَّنَّةُ، اِنَّمَا مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اءَنْكاثا، تَتَّخِذونَ اءَيْمانَكُمْ دَخَلا بَيْنَكُمْ.
اءَلا وَ هْلْ فيكُمْ الا الصَّلَفُ وَ النَّطَفُ، وَالصَّدْرُ الشَّنِفُ، وَ مَلَقُ الاماءِ، وَ غَمْزُ الاعْداءِ؟!
اءَوْ كَمَرْعى عَلى دِمْنَةٍ.
اءَوْ كَفِضَّةٍ عَلى مَلْحُودَةٍ، اءَلا ساءَ ما قَدَّمْتُمْ لِاءَنْفُسِكُمْ اءَنْ سَخِطَ اللّهُ عَلَيْكُمْ وَ فى الْعَذابِ اءَنْتُمْ خالِدوُنَ.
اءَتَبْكُونَ وَ تَنْتَحِبونَ؟!
ايْ وَ اللّهِ فَابْكُوا كَثيرا، وَاضْحَكُوا قَليلا.
فَلَقَدْ ذَهَبْتُمْ بِعارِها وَ شَنارِها، وَ لَنْ تَرْحَضُوها بِغَسْلٍ بَعْدَها اءَبدا.
وَ اءَنّى تَرْحَضُونَ قَتْلَ سَليلِ خاتَمِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنِ الرِّسالَةِ، وَ سَيِّدِ شَبابِ اءَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ مَلاذِ خِيَرَتِكُمْ، وَ مَفْزَعِ نازِلَتِكُمْ، وَ مَنارِ حُجَّتِكُمْ، وَ مِدْرَةِ سُنَّتِكُمْ.
اءَلا ساءَ ما تَزِرونَ، وَ بُعْدا لَكُمْ وَ سُحْقا، فَلَقَدْ ترجمه :
و ناله هايتان فرو منشيناد! جز اين نيست كه مثل شما مردم مثل آن زن است كه رشته خود را بعد از آنكه محكم تابيده شده باشد تاب آن را باز گرداند شما ايمان خود را مايه دغلى و مكر و خيانت در ميان خود مى گيريد؛ ايا در شما صفتى هست الا به خود بستن بى حقيقت و لاف و گزاف زدن و به جز الايش به آنچه موجب عيب و عار است و مگر سينه ها مملو از كينه و زبان چاپلوسى مانند كنيزكان و چشمك زدن مانند كفار و دشمنان دين .(1) (http://ayehayeentezar.com/footnt01.htm#link26)
يا گياهى را مانيد كه در منجلابها مى رويد كه قابل خوردن نيست يا به نقره اى مانيد كه گور مرده را به آن آرايش دهند.
ظاهرت چون گور كافر پر حلل
باطنت قهر خدا عزوجل (2) (http://ayehayeentezar.com/footnt01.htm#link27)
آگاه باشيد كه بد كارى بوده آنچه را كه نفس هاى
شما براى شما پيش فرستاد كه موجب سخط الهى بود و شما در عذاب آخرت ، جاويدان و مخلد خواهيد بود.
ايا گريه و ناله مى نماييد، بلى به خدا كه گريه بسيار و خنده كم بايد بكنيد؛ زيرا به حقيقت كه به ننگ و عار روزگار آلوده شديد كه اين پليد را به هيچ آبى نتوان شست ؛ لوث گناه كشتن سليل خاتم نبوت و سيد شباب اهل جنت را چگونه توان شست ؟! كشتن همان كسى كه در اختيار نمودن امور، او پناه شما بود و در هنگام نزول بلا، فرياد رس شما و در مقام حجت با خصم ، رهنماى شما و در آموختن سنت رسول الله صل الله عليه و اله را، بزرگ شما بود.(3) (http://ayehayeentezar.com/footnt01.htm#link28)
متن عربى :
خَابَ السَّعْيُّ، وَ تَبَّتِ، الايْدي ، وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ، وَ بُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ، وَ ضُرِبَتْ عَلَيْكُمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ.
وَيْلَكُمْ يا اءَهْلَ الْكُوفَةِ، اءَتَدْرُونَ اءَيَّ كَبِدٍ لِرَسُولِ اللّه فَرَيْتُمْ؟!
وَ اءَيَّ كَريمَةٍ لَهُ اءَبْرَزْتُمْ؟! وَ اءَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ؟!
وَ اءَيَّ حُرْمَةٍ لَهُ انْتَهَكْتُمْ؟! لَقَدْ جِئْتُمْ بِها صَلْعاءَ عَنْقاءَ سَوْداءَ فَقُماءَ.
وَ فى بَعْضِها: خَرْقاءَ شَوْهاءَ، كَطِلاعِ الارْضِ وَ مِلاءِ السَّماءِ.
اءَفَعَجِبْتُمْ اءَنْ مَطَرَتِ السَّماءُ دَما، وَ لَعَذَابُ الاخِرَةِ اءَخْزى وَ اءَنْتُمْ لا تُنْصَرُونَ، فَلا يَسْتَخِفَّنَّكُمْ الْمَهْلُ، فَاءنَّهُ لا يَحْفُزُهُ البِدارُ وَ لا يَخافُ فَوْتَ الثّارِ، وَ انَّ رَبَّكُمْ لَبِالْمَرْصادِ.
قَالَ الرّاوى :
فَوَ اللّهِ لَقَدْ رَاءَيْتُ النّاسَ يَوْمَئِذٍ حِيارى يَبْكُونَ، وَ قَدْ وَضَعُوا اءَيْديهُمْ فى اءَفْواهِهِمْ.
ترجمه :
آگاه باشيد كه بد گناهى بود كه به جا آورديد، هلاكت و دروى از رحمت الهى بر شما باد و به تحقيق كه به نوميدى كشيد كوشش شما و زيانكار شد دستهاى شما و خسارت و ضرر گرديد اين معامله شما؛ به غضب خداى عزوجل برگشتيد و زود شد بر شما داغ ذلت و مسكنت ؛ واى بر شما باد، اى اهل كوفه !
آيا مى دانيد كدام جگر رسول خدا صلى الله عليه و آله را پاره پاره نموديد و چه بانوان محترمه ، معززه چو در گوهر را آشكار ساختيد كدام خون رسول خدا را ريختيد و كدام حرم او را ضايع ساختيد؟ به تحقيق كه كارى قبيح و داهيه اى ناخوش به جا آورديد كه موجب سرزنش است و ظلمى به اندازه و مقدار زمين و آسمان نموديد.
آيا شما را شگفت مى آيد كه اگر آسمان خون بر سرتان باريده است و البته عذاب روز باز پسين خوار كننده تر است و در آن روز شما را ياورى نخواهد بود؛ پس به واسطه آنكه خدايتان مهلت داد سبك نشويد و از حد خويش ‍ خارج نگرديد؛ زيرا عجله در انتقام ، خداى را به شتاب نمى آورد و او با بى تاب نمى كند كه ببر خلاف حكمت كارى كند و نمى ترسد كه خونخواهى كردن از دست او برود.
به درستى كه پروردگار به انتظار بر سر راه است (تا داد مظلوم از ظالم ستاند).
راوى گويد: به خدا سوگند! مردم كوفه را در آن روز ديدم همه حران ، دستها بر دهان گرفته و گريه مى كردند.
متن عربى :
وَ رَاءَيْتُ شَيْخا واقِفا الى جَنْبى يَبْكى حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ:
بِاءَبى اءَنْتُمْ وَ اءُمّى كُهُولُكُمْ خَيْرُ الْكُهُولِ، وَ شَبابُكُمْ خَيْرُ الشَّبابِ وَ نِساؤ كُمْ خَيْرُ النِّساءِ، وَ نَسْلُكُمْ خَيْرُ نَسْلٍ، لا يُخزى وَ لا يَبْزى .
وَ رَوى زَيْدُ بْنُ مُوسى قالَ:
حَدَّثَنى اءَبى ، عَنْ جَدى ع قالَ:
خَطَبَتْ فاطِمَةُ الصُّغْرى بَعْدَ اءَنْ وَرَدَتْ مِنْ كَرْبَلاءَ، فَقالَتْ:
ژاءَلْحَمْدُ لِلِّه عَدَدَ الرَّمْلِ وَالْحَصى ، وَزِنَةَ الْعَرْشِ الَى الثَّرى ، اءَحْمَدُهُ وَ اءَوْمِنُ بِهِ وَ اءَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ.
وَ اءَشْهَدُ اءَنْ لا الهَ الا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وَ اءَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَ اءَنَّ ذُرِّيَّتَهُ ذُبِحُوا بِشَطِّ الفُراتِ بِغَيْرِ ذَحْلٍ وَ لا تِراتٍ.
اَللّهُمَّ اِنى اءعُوذُ بِكَ اءَنْ اءَفْتَرِىَ عَلَيْكَ الْكَذِبَ، وَ اءَنْ اءَقُولَ عَلَيْكَ خِلافَ ما اءَنْزَلَتْ مِنْ اءَخْذِ الْعُهُودِ لِوَصِيَّةِ عَلِي بْنِ اءَبى طالِبٍ ع ، الْمَسْلُوبِ حَقُهُ، اَلْمَقْتُولِ بِغْيِرْ
ترجمه :
پير مردى را ديدم در پهلويم ايستاده چنان گريه مى كرد كه ريشش از اشك چشمانش تر شده بود و همى گفت : پدر و مادرم به فداى شما باد؛ پيران شما از بهترين پيران عالمند و جوانان شما بهترين جوانان و زنانتان بهترين زنان و نسل شما بهترين نسلهاست و اين نسل خوار و مغلوب ناكسان نمى گردد.
پاورقی:
1- (javascript:history.go(-1))مترجم گويد: عليا مكرمه به ذكر اين صفات ، كفر باطنى اهل كوفه را اثبات نموده و بيان فرموده كه اسلام ايشان فقط به زبان است و حقيقتى ندارد بلكه از صفات انسانيت هم متخلع اند؛ زيرا ((صلف )) ابر پررعد و كم باران را گويند و در حديث است ((المومن لا عنف و لا صلف )) و در مثل است ((رب صلف تحت رعدة )) و ((غمز الاعداء)) اشاره به آيه شريفه است و اذا مروا بهم يتغامرون سوره مطففين (83)، آيه 30؛ يعنى حال اهل كوفه مانند حال كفار است كه چون به اهل ايمان مى رسند به ايشان چشمك مى زنند.
2- (javascript:history.go(-1))عبارت اولى مى توان اشاره باشد به آنكه اگر احيانا عمل خبرى از ايشان صادر گردد، چون ريشه ايمان ايشلان مستحكم نيست آن عمل نتيجه و ثمرى نخواهد بخشيد؛ زيرا سبززار بر روى منجلاب ثمر نمى بخشد.
عبارت دومى : اشاره باشد كه آن عمل محض صورت است و چون روح ايمان ندارند و چشم دل كور است ، آن عمل خير را در غير محل خود واقع مى سازند.
3- (javascript:history.go(-1))مترجم گويد: حاصل مضامين اين بيان آن است كه حضرت سيد الشهداء عدم امام مفترض الطاعه بوده ؛ زيرا اين مقامات كه عليا مكرمه ذكر فرموده منصب امامت است ؛ پس در اين حال هم به ذكر صفات امامت ، هدايت خلق مى فرمود.

نام كتاب : سوگنامه كربلا

مؤ لف : سيّد بن طاوس

مترجم :محمّدطاهر دزفولى



http://i.picasion.com/pic36/4bfde2a261797985f841b2fc3c2b31fe.gif



با سلام
خدمت شما کاربر محترم لطفا نظر در مورد مطلب یادتون نره.
اگر خواستید به من سر بزنید لینک من حتما به من یه سر بزنید (http://www.ayehayeentezar.com/member.php?u=947)
انشاالله هر جا هستید سالم وسلامت باشید (http://www.ayehayeentezar.com/member.php?u=947).
التماس دعا

عهد آسمانى
29-12-2010, 17:06
نقش زينب (س) در ابلاغ پيام عاشورا

حال كه تا حدودي جايگاه تبليغ در اسلام و مكتب تشيع روشن شد مي توان به بررسي ابزارهاي تبليغاتي قيام عاشورا پرداخت. به تحقيق مي توان گفت روش هاي احياء و تبليغ نهضت امام حسين (ع) بسيار كارآمد و مؤثر بوده اند و گواه ما بر اين مدعا تأثيراتي است كه اين قيام بر جامعه آن روز گذارده است. بهره گيري از اين شيوه ها و ابزارهاي پيام رساني و تبليغ نيازمند انسانهايي توانمند و آشناي به معارف الهي و مكتب اسلام است كه حضرت زينب كبري (س) از جمله اين افراد است. البته به رغم اينكه نقش حضرت امام زين العابدين (ع) در اين زمينه به عنوان امام معصوم در جايگاه نخست قرار دارد اما رويكرد نوشتار حاضر توجه به ابزارهاي تبليغاتي حضرت زينب كبري (س) است.
زينب كبري (س) در مقاطع زماني و مكاني مختلف با خطابه هاي آتشين و خارق العاده خود، آنچنان در راستاي ابلاغ پيام عاشورا گام نهاد كه همگان را به حيرت واداشت. سخنان اين بانوي باعظمت در مواجهه با عبيدالله ابن زياد و يزيد ابن معاويه و در دفاع از حرم رسول خدا كم نظير و بلكه در نوع خود بي نظير است. اين بانوي برگزيده اسلام توانست با ابزارها و شيوه هاي گوناگون و علم و شناخت بي كران خود به بهترين نحو از حركت برادر خود امام حسين (ع) دفاع كند. تا آنجا كه حضرت سجاد (ع) زبان به مدح عقيله بني هاشم گشوده و مي فرمايد: «انت بحمدالله عالمه غير معلمه، فهمه غير مفهمه...»
«اي عمه تو به حمد الهي دانشمندي هستي كه نزد كسي تعليم نديده اي و دانايي هستي كه نزد كسي نياموختي» (9)

ابزارهاي تبليغ
حال با اين اوصاف به بررسي ابزارهاي تبليغاتي زينب كبري در اين نهضت بزرگ مي پردازيم.
1- خطابه يا سخنراني
مهمترين سخنرانيهاي حضرت زينب (س) در كوفه و در شام با حضور عبيدالله ابن زياد و يزيد ابن معاويه ايراد شده است. اين خطبه ها داراي ابعاد مختلفي هستند كه هر يك از اين ها راهكاري جداگانه براي پيام آور نهضت كربلا در تبليغ بوده است.
فصاحت و بلاغت
از جمله القاب آن حضرت «الفصيحه و البليغه» بوده است. از بشير بن خذيم اسدي در كتاب لهوف درباره خطبه زينب كبري (س) دركوفه نقل شده است. «نظرت الي زينب بنت علي.. كانها تفرغ من لسان امير المومنين....» «در آن روز به زينب دختر علي عليه السلام نگريستم، زيرا هرگز زني را سخنگوتر و زبان آور تر و ناطق تر از او نديدم،گويا به زبان پدرش امير مومنان سخن مي گفت همانا او همراه با اشاره دست به مردم فرمود: ساكت شويد! ناگاه نفس ها در سينه حبس شد و زنگ هاي كاروان از حركت ايستادند... (10)
سخنان زينب (س) به قدري محكم و بليغ و شيوا بود كه تعجب همه حاضران را بر انگيخت، لذا در روايت آمده هنگاميكه مردم از استماع سخنان آن حضرت منقلب شدند. پيرمردي را ديدند كه گريه مي كرد و مكرر مي گفت: «پدر و مادرم به فدايتان، پيران شما بهترين سالخوردگان و بانوان شما بهترين زنان هستند» (11)
از همين رو بسياري از علما و بزرگان، كلام زينب كبري را شبيه ترين سخنان به منطق علي (ع) مي دانند، و اين در حالي است كه امير مومنان علي (ع) خود فرمود: «انا لامراء الكلام.»
«ما (اهل بيت) اميران سخن و گفتار هستيم.» (12)
كلام اعجاز انگيز و سراسر فصاحت و بلاغت زينب كبري (س) نشان از عظمت اين بانوي بزرگ اسلام دارد و در حقيقت كلام وي همچون كلام ديگر معصومين در جانها اثر مي كرد و دل ها را شيفته خود مي ساخت همچنانكه سخنان حماسي حضرت زينب (س) در حضور ابن زياد وي را چنان به خشم آورد كه گفت: «اين زن سجع گوي و شاعر است و پدرش هم شاعر و سجع باف بود. زينب (س) فرمود: اي پسر زياد! زن را با شعر و سجع چه كار است، من از اين كار رويگردانم ولي اين سخن از سينه پرآشوبم برخاست. (13)
تبيين مظلوميت امام حسين (ع) و ياران
زينب كبري (س) در بسياري از سخنان خود با بيان روشن و واضح، مظلوميت اهل بيت (ع) را در واقعه كربلا بازگو نمود. حضرت در جمع مردم كوفه اينگونه مي فرمايد: «واي بر شما اي مردم كوفه! آيا مي دانيد چه دلي از رسول خدا خراشيديد و چه جگري از او شكافتيد و كدام پرده نشينان عصمت را از پرده بيرون افكنديد؟ آيا مي دانيد چه خوني از پيامبر بر زمين ريختيد و چه حرمتي از او هتك نموديد؟ (14)
و در جاي ديگر مي فرمايد: «چگونه لكه ننگ ريخته شدن خون پسر خاتم پيامبران و معدن رسالت و سيد جوانان اهل بهشت را پاك خواهيد كرد (15)
اين سخنان حضرت در حقيقت داراي دو جنبه است، ابتدا اينكه شايستگي و جايگاه آل الله را در ميان مسلمين ياد آوري مي كند و اين تأكيد در جنبه اي ديگر مي تواند ابعاد ظلم و ستمي را كه بر آنان وارد شده مشخص سازد. اين بانوي نمونه در ابتداي خطابه خود در بين مردم كوفه نيز مي فرمايد: «اي مردم كوفه ! اي اهل فريب و خدعه، آيا بر ما مي گرييد؟ هنوز چشم هاي ما گريان است و ناله هاي ما خاموش نگرديده است... شما با اين گناه عظيم، عهد و پيمانتان را با پيامبر از بين برديد» (16)
در مجلس يزيد حضرت باز هم به اين مسأله مي پردازد و به يزيد ملعون چنين خطاب مي كند: «اي پسر آزادشدگان! آيا از عدل است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده جاي دهي ولي دختران رسول خدا(ص) را اسير نموده و حرمت آنها را از بين ببري؟(17)
افشاي ماهيت حكومت بني اميه
يكي ديگر از موضوعاتي كه در سخنان حضرت زينب(س) به خوبي مشاهده مي شود، افشاي فساد و اعمال ستمكارانه و استبداد حكومت يزيد و دستگاه خلافت است.
حضرت در اين راستا خطاب به يزيد مي فرمايد: «اي يزيد، آرام باش! مگر فراموش كرده اي كه خداوند مي فرمايد: آنان كه به راه كفر رفتند، گمان نكنند مهلتي اگر به آنان دهيم به حال آنها بهتر خواهد بود، بلكه مهلت براي امتحان است تا به سركشي خود بيفزايند و آنان را عذابي خواركننده است.»(18)
حضرت با استناد به اين آيه قرآن، حركت در جهت كفر را مسير اصلي حكومت بني اميه ذكر كرده است، همانگونه كه تاريخ نشان مي دهد بني اميه و به ويژه يزيد بن معاويه به صورت علني احكام اسلام را زيرپا مي نهادند و به راحتي ظلم و ستم مي كردند. زينب(س) در ادامه سخنانش بدين شكل يزيد را مورد خطاب قرار مي دهد: «شگفتا كه حزب خدا و بزرگان دين به دست حزب شيطان و آزادشدگان كشته شوند و دست نحس آنان به خون پاك ما آلوده شود.»(19)
اين كلام حضرت نيز روشن كننده جايگاه و شأن بني اميه درنظر اهل بيت است، آنچنانكه در اين بخش از خطبه، دستگاه حكومت يزيد حزب شيطان ناميده شده است. علاوه بر اين، استنادهاي زينب كبري(س) در اثناي سخنراني و خطابه، طعنه هاي هنرمندانه و عالمانه اي بر حكومت مي زند، آنچنانكه ابتدا به آيه اي استناد كرده و سپس با شيوه اي زيبا دستگاه حاكميت را در زمره مصاديق آيات مي آورد كه نمونه آن ذكر شد.
افشاگري و معرفي ماهيت حقيقي حكمرانان دستگاه اموي، تنها شخص يزيد را دربرنمي گيرد، بلكه ابن زياد نيز هنگاميكه به حضرت مي گويد خداوند شما را رسوا كرد و دروغتان را آشكار نمود، اين گونه پاسخ مي شنود كه: «انما يفتضح الفاسق و يكذب الفاجر و هو غيرنا».
«جز اين نيست كه فاسق و زشتكار رسوا مي شود و نابكار و فاجر دروغ مي گويد و او غير از ماست»(20)
بنابراين علاوه بر استفاده از قرآن، سخنان خود حضرت نيز در آشكارسازي چهره واقعي حكومت نقشي مهم داشت.
استناد به قرآن
همانطور كه گفته شد بهره گيري از آيات قرآن يكي از روش هاي تبليغاتي زينب كبري(س) است كه در ضمن خطبه هاي خود از آن استفاده مي كند. اين روش در سيره حضرت سجاد(ع) نيز به خوبي مشاهده مي شود، زيرا آن حضرت در مقاطع مختلف حقايق آيات قرآن را تبيين مي كرد و از آن در راستاي تبليغ اهداف نهضت امام حسين(ع) بهره مي گرفت.
حضرت زينب(س) در مجلس يزيد پس از حمد و ثناي الهي سخن خود را با آيه اي از قرآن آغاز مي كند كه ناظر بر همين مسأله است و به واقع با اشاره به اين آيه اوج زشتي و وقاحت رفتار بني اميه با فرزندان رسول خدا را نشان مي دهد. حضرت به اين آيه اشاره مي نمايد: «ثم كان عاقبه الذين أساؤا السؤي أن كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزؤن»
«عاقبت آنان كه كار زشت كردند اين بود كه آيات خدا را تكذيب نمودند و آن را به مسخره گرفتند.»(21)
مقام و جايگاه شهداي قيام عاشورا نيز با اشاره به آيه10 سوره روم به وسيله زينب(س) معرفي مي شود، آنجا كه به اين آيه استناد مي كند: «هرگز مپنداريد آنان كه در راه خدا كشته شده اند، مرده اند، بلكه زنده اند و نزد خدا روزي مي خورند.»(22)


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam__16_.jpg

عهد آسمانى
29-12-2010, 17:07
2- تحقير دشمن و حفظ كرامت اهل بيت(ع)

از جمله روش هاي زينب كبري(س) در نهضت عاشورا حفظ كرامت نفس در برابر دشمن به ظاهر پيروز و تحقير دشمنان اهل بيت در پيشگاه مردم است.
حضرت در مجلس يزيد در اثناي خطبه اي مفصل خطاب به يزيد مي فرمايد:
«اني لاستصغر قدرك و استعظم تقريعك»
«من تو را كوچك مي شمارم و بسيار سرزنش و توبيخ مي نمايم.»(23)
حضرت بار ديگر يزيد را اينگونه مورد خطاب قرار مي دهد:
«أمن العدل يابن الطلقاء تحذيرك اماءك و نسائك و سوقك بنات رسول الله سبايا.»
«اي پسر آزاد شدگان آيا از عدل است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده جاي دهي ولي دختران رسول خدا را اسير نموده و آبرو و حرمت آنها را از بين ببري.»(24)
اصطلاح «يابن الطلقاء» در اينجا اشاره دارد به ماجراي فتح مكه، در اين واقعه پس از اينكه معاويه و ديگران به خانه ابوسفيان پناه بردند، رسول خدا فرمود: اينها را آزاد كنيد اينها برده هايي اند كه ما آزاد كرديم. بنابراين حضرت مي خواهد يزيد را متوجه اين مسأله كند كه پدر و پدربزرگ و خاندان يزيد، آزاد شده دست رسول خدا هستند و جايگاه آنان با شأن والاي فرزندان رسول خدا قابل مقايسه نيست. به خاطر همين ماجراي مكه بود كه ابوسفيان و خاندانش «طلقاء» به معني آزاد شدگان نام گرفتند و حضرت زينب با اين كلام حقارت دشمن را نشان مي دهد چراكه اين موضوع در كلام حضرت اميرالمؤمنين نيز سابقه داشته است.(25)
سراسر خطبه هاي زينب(س) پس از واقعه كربلا كرامت و بزرگواري است و اين حفظ كرامت است كه به رسوايي دشمن مي انجامد. همچنانكه حضرت، انتظار دلسوزي و رحمت از فرزند مادري ناپاك را بيهوده مي داند و مي فرمايد: «چگونه مي توان به دلسوزي و مهرباني كسي كه مادرش جگر پاكان را دريده و گوشتش از خون شهيدان روييده است، چشم اميد داشت.»(26)

3- صبر و استقامت در مسير الهي

استقامت و صبر همواره يكي از راه هاي نيل به اهداف بزرگ بوده است و در آيات و روايات مختلف اين مسأله يادآوري شده است.
صبر بر سختي ها و پيش آمدها در مسير يك هدف الهي، تضمين كننده تحقق اهداف متعالي است و انبياء و اولياي الهي براي اداي رسالت خود از اين ابزار به خوبي بهره جسته اند. در حديثي آمده است كه امام صادق(ع) فرمود: «هر مؤمني كه گرفتار گردد و صبر كند بر آن، براي او مانند اجر هزار شهيد است.» (27)
و در جايي ديگر از رسول خدا نقل شده است كه فرمودند: «صبر 3دسته است: صبر بر مصيبت، صبر بر طاعت و صبر در برابر گناه كردن.»(28)
قرآن مجيد نيز استقامت در راه خدا را شايسته بشارت فرشتگان خدا دانسته و مي فرمايد: «ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه...» «آنان كه گفتند پروردگار ما الله است و در اين راه استقامت كردند فرشتگان بر آنان نازل مي شوند كه نترسيد و غمگين نباشيد و بشارت باد بر شما آن بهشتي كه به شما وعده داده شده است» (29)
و يا اينكه مي فرمايد: «استعينوا بالصبر و الصلوه...»
«از صبر و نماز ياري جوييد...» (30)
بنابراين صبر پيشه كردن و استقامت ورزيدن، عبادتي ارزشمند و موجب پيروزي انسان در ابتلائات و مصايب و امتحانات است.
حضرت زينب كبري(س) نيز در زمره بزرگترين صابران به شمار مي رود و با بهره گيري از اين فضيلت اخلاقي توانست در آزمون هاي الهي پيروز و موفق باشد. صبر در برابر مصيبت هاي وارد شده بر امام حسين(ع) و يارانش در روز عاشورا و پس از آن استقامت كردن در برابر ظلم و جور دشمن و تحمل اسارت و اتفاقاتي كه در كوفه و شام رخ داد از جمله ويژگي هاي بارز اين بانوي نمونه خاندان عصمت وطهارت است. از همين روست كه زينب(س) را شريك برادر در جميع مصايب دانسته اند و از قول آن بانوي صابره گفته اند:
«ساصبر حتي يعجز الصبر عن صبري».
«تا آنجا صبر مي كنم كه خود صبر نيز از نوع صبر من درماند» (31)
در حقيقت صبر در برابر ناملايمات و مصايب را شايد بتوان بارزترين ويژگي حضرت زينب(س) در قيام حسيني دانست كه همگان بر آن اقرار كرده اند و نگاهي بر اتفاقات رخ داده گوياي اين مطلب است.

4-عواطف انساني

در طول تاريخ و بعد از واقعه عاشورا، يكي از مهمترين ابزارهاي موجود براي ابلاغ پيام هاي اين نهضت استفاده از عواطف انساني و عزاداري و سوگواري در مصيبت هاي سالار شهيدان بوده است. به گونه اي كه معارف و آموزه هاي بلند ديني از مجراي اين سوگواري ها در عمق جان مردم نفوذ كرده است و شيوه اي متعالي براي زنده نگه داشتن ياد و نام و آرمان هاي نهضت حسيني بوده است. تاكيد ائمه معصومين بر سوگواري و گريه بر سيدالشهدا(ع) نيز گواهي بر اين مدعاست و به واقع گريه و ماتم براي حسين(ع) فرياد مظلوميت حق و عدالت است. همچنان كه بسياري از انقلاب ها و نهضت هاي ديني نيز از دل همين عزاداري ها شكل گرفته است.
در حديثي از امام صادق(ع) نقل شده است:«هر جزع و گريه اي مكروه است مگر جزع و اشك ريختن بر حسين(ع)» (32)
حضرت در حديث ديگري مي فرمايند: «كسي گريه نمي كند بر حسين مگر اينكه خدا رحمت كند او را پيش از آن كه اشك از چشم او جاري گردد» (33)
«باكيه» به معني بسيار گريه كننده يكي از القاب زينب كبري(س) است. گريه ها و ندبه هاي زينب(س) علاوه بر اينكه امري عاطفي بود در جايگاهي بالاتر ماهيت سياسي داشت و بدينوسيله است كه او در جايگاه هاي متعدد ياد و نام حسين(ع) و مكتب الهي اش را زنده مي كند. به طور كلي معصومين(ع) بر اين مساله اهتمام داشته اند و حزن و اندوه خود را در ماتم سيد و سالار شهيدان به طرق مختلف نشان مي دادند.
بينش سياسي آن حضرت در مساله سوگواري بر سيدالشهدا(ع) آنجا مشخص مي شود كه زينب(س) در آستانه ورود به مدينه دستور مي دهد: «محمل ها را سياه پوش كنيد تا مردم بدانند ما در مصيبت و عزاداري فرزندان فاطمه زهرا(س) به سر مي بريم.» (34)
همين كار باعث مي شود اهل مدينه مراسم سوگواري پرسوز و گدازي در هنگام ورود اهل بيت به اين شهر برگزار كنند كه در تاريخ از آن ياد شده است.
ناله هاي جان گداز زينب كبري(س) در قتلگاه در تاريخ به عنوان فرياد مظلوميت اهل بيت ثبت شده است و دل هر انساني را به درد مي آورد. محدث قمي در نفس المهموم مي گويد: «زينب(س) از يزيد خواست تا بگذارد براي حسين(ع) مجلس ماتم برپا كنند، اهل بيت(ع) در منزلي به نام دارالحجاره هفت روز مجلس سوگواري برپا كردند و هر روز جمع بي شماري از زن هاي شام با آن ها در سوگواري شركت مي كردند و (آثار اين عزاداري ها چنان بود كه)مردم قصد مي كردند به قصر يزيد هجوم برند و او را بكشند و مروان از اين قصد آگاه شد و به يزيد گفت: مصلحت تو نيست كه اهل بيت حسين(ع) را در شام نگهداري، آن ها را به حجاز بفرست، از همين رو يزيد وسايل سفر آن ها را آماده كرد و آنان را به مدينه فرستاد.» (35)
سند تاريخي مذكور نشان از تاثير اين سوگواري ها در جامعه آن روز دارد و در نگاهي كلي مي توان ادعا كرد اثرات و نتايج قيام عاشورا ريشه در ابلاغ پيام ها و احياي صحيح اين نهضت از سوي زينب كبري(س) و ديگر اهل بيت(ع) دارد، چرا كه اگر اين تبليغ ها و يادآوري ها نبود حقايق عاشورا در سرزمين كربلا باقي مي ماند و پيغام هاي الهي و معنوي آن در دل مكر و فريب و نيرنگ بني اميه دفن مي شد. بخش عظيمي از تاريخ نهضت امام حسين(ع) از طريق اهل بيت(ع) حفظ و ثبت شده و اگر تلاش و فداكاري آنان نبود خون شهداي كربلا ثمر نمي داد.
شجاعت زينب(س) بود كه دشمنان را به زانو درآورد و كلام رسا و اشك هاي پرمعرفت او كشتي نهضت حسيني را به ساحل مقصود نشاند.
جايگاه زينب كبري(س) را چگونه مي توان شناخت، او كه در عظمت و بزرگواريش ائمه معصومين و جانشينان خداوند بر روي زمين زبان به سخن گشودند و هرگاه يادي از حسين(ع) شده نام او نيز درخشيده است. زينب(س) پيام آور بزرگ عاشورا بود و آنچه امروز از حسين(ع) در قلب هاي انسان ها ثبت شده، حاصل تحمل رنج ها و مصايب و مبارزات اين بانوي بزرگوار اسلام است.

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam__9_.jpg

شكوه انتظار
29-12-2010, 18:01
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif


زنان در حادثه کربلا

زنانی که در کربلا حضور داشتند
زنانی که از خیام حسینی به طرف دشمن بیرون آمدند و جنگیدند

پیرامون زنان در حادثه کربلا در دو محور سخن میتوان گفت: یکى آن که آنان چندنفر و چه کسانى بودند، دیگر آن که چه نقشى داشتند.
زنانى که در کربلا حضور داشتند،برخى از اولاد على(ع) بودند و برخى جز آنان، چه از بنى هاشم یا دیگران. زینب، امکلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه و ام هانى، از اولاد(ع) بودند، فاطمه و سکینه، دختران سیدالشهدا (ع) بودند، رباب، عاتکه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه،کنیز خاص امام حسین(ع) و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند (1)

پنج زن که از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمدند، عبارت بودند از: کنیز مسلم بنعوسجه، ام وهب زن عبد الله کلبى، مادر عبد الله کلبى، مادر عمر بن جناده، زینبکبرى(س). زنى که در عاشورا شهید شد، مادر وهب بود، بانوى نمیریه قاسطیه، زن عبدالله بن عمیر کلبى که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوى شهادت کرد و همان جا باعمود غلام شمر(ل) که بر سرش فرود آورد، کشته شد.

در عاشورا دو زن از فرط عصبیت واحساس، به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند

:

یکى مادر عبد الله بن عمر که پس ازشهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روى کرد و امام او را برگرداند. دیگرى مادرعمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت و مردى را به وسیله آن کشت، سپسشمشیرى گرفت و با رجزخوانى به میدان رفت، که امام حسین(ع) او را به خیمه ‏هابرگرداند(2)
دختر عمر (همسر زهیر بن قین) نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش بهکاروان حسینى پیوست. زهیر بیشتر تحت تأثیر سخنان همسرش حسینى شد و به امام پیوست .رباب، دختر امرء القیس کلبى، همسر امام حسین(ع) نیز در کربلا حضور داشت، مادر سکینهو عبد الله.
زنى از قبیله بکر بن وائل نیز حضور داشت، که ابتدا با شوهرش در سپاهابن سعد بود، ولى هنگام حمله سپاهیان کوفه به خیمه‏ هاى اهل بیت، شمشیرى برداشت و روبه خیمه ‏ها آمد و آل بکر بن وائل را به یارى طلبید
.

زینب کبرى و امّ کلثوم (س)، دخترانامیر المؤمنین(ع)، همچنین فاطمه دختر امام حسین (ع) نیز جزو اسیران بودند و درکوفه و... سخنرانی هاى افشاگرانه داشتند. مجموعه این بانوان، همراه کودکان خردسال،کاروان اسراى اهل بیت را تشکیل مى‏ دادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه بهخیمه ‏ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهى و اسیر به کوفه و از آنجا بهشام فرستاده شدند.
پی ‏نوشتها
1ـ زندگانى سید الشهدا، عمادزاده، ج2،ص 124، به نقل از لهوف، کبریت احمر و انساب الأشراف .
2ـ همان،ص 236
جواد محدّثی
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

شكوه انتظار
29-12-2010, 22:11
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

حضور زنان در عاشورا و پیام رسانی
اما درباره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور "پیام رسانى" باید اشاره کرد . البته جهات دیگرىنیز وجود داشت که فهرست وار به آنها اشاره مى ‏شود که هر کدام مى ‏تواند به عنوان"درس عبرت" مورد توجه باشد:
ـ مشارکت زنان در جهاد: شرکت در جبهه پیکار و همدلىو همراهى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه‏هاى اینحضور است. چه همکارى طوعه در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهى همسران برخى از شهداىکربلا، چه حتّى اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه کوفه به جنایت هاى شوهران شان مثلزن خولى.
- آموزشصبر: روحیه مقاومت و تحمل زنان به شهادت ها در کربلا درس دیگرنهضت بود. اوج این صبورى و پایدارى در رفتار و روحیات زینب کبرى(ع) جلوه ‏گربود.
ـ پیام رسانى: افشاگری هاى زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چهپس از بازگشت به مدینه پاسدارى از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبهجلوه داشت، هم گفتگوهاى پراکنده به تناسب زمان و مکان.
http://www.emamhossein.com/images/up-page2.jpg

ـ روحیه بخش: در بسیارىاز جنگ ها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه مى ‏بخشید. در کربلا نیزمادران و همسران بعضى از شهدا این نقش را داشتند.
ـ پرستارى: رسیدگى به بیمارانو مداواى مجروحان از نقش هاى دیگر زنان در جبهه‏ ها، از جمله در عاشوراست. نقشپرستارى و مراقبت حضرت زینب(س) از امام سجاد(ع) یکى از این نمونه ‏هاست. (1)
ـمدیریت: بروز صحنه ‏هاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شکوفا مى‏سازد.
نقشحضرت زینب(ع) در نهضت عاشورا و سرپرستى کاروان اسرا، درس«مدیریت در شرایط بحران»رامی ‏آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدامخنثى کننده نتایج عاشورا از سوى دشمن، مقابله نمود و نقشه‏ هاى دشمن را خنثىساخت.


ـ حفظ ارزش ها: درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزش هاى دینى واعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشم هاى آلوده است. زنان اهل بیت، با آن که اسیر بودند و لباس ها و خیمه‏های شان غارت شده بود و با وضعنامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض کنان، بر حفظ عفاف تأکیدمى ‏ورزیدند. امّ کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمى ‏کنید براى تماشاى اهل بیتپیامبر جمع شده ‏اید؟
وقتى هم در کوفه در خانه‏ اى بازداشت بودند، زینب اجازه ندادجز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در کاخ یزید نیز بر این گونه گرداندنبانوان شهر به شهر، اعتراض کرد: «امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک وسوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الأعداء من بلدالى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائبو الشهید...» (2) و نمونه‏ هاى دیگرى از سخنان و کارها که همه درس ‏آموز عفت و دفاعاز ارزش هاست.
ـ تغییر ماهیت اسارت: اسارت را به آزادى بخشى تبدیل کردند و درقالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند.
ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیک کربلا: گریه ‏ها، شیون ها، عزادارى بر شهدا و تحریک عواطف مردم، بهماجراى کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت و از این رهگذر، ماندگارترشد.


پی ‏نوشتها
1ـ دراین زمینه ر.ک: مقاله "درسهاى امدادگرى در نهضت عاشورا" از مؤلف ِمجله پیام هلال،شماره 26،شهریور1369
2ـ عوالم(امام حسین)،ص 403،حیاة الامام الحسین،ج 3،ص 378
فرهنگ عاشورا صفحه 195

http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
29-12-2010, 23:11
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/62217624249476773200.jpg
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/98588996761761946726.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/98588996761761946726.jpg)http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_b_97.pnghttp://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/98588996761761946726.jpg
(http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/98588996761761946726.jpg)
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/62217624249476773200.jpg
پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا ....(محرمنامه 24)
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/62217624249476773200.jpg

http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/65653047523884139449.gif (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/65653047523884139449.gif)

http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/62217624249476773200.jpg

قالَ الامام حسين عليه السّلام :

مَنْ قَرَءَ آيَةً مِنْ كِتابِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ فى صَلاتِهِ قائِما،
يُكْتَبُ لَهُ بِكُلِّ حَرْفٍ مِاءةُ حَسَنَة .

هركس آيه اى از قرآن را در نمازش تلاوت نمايد، خداوند متعال
در مقابل هر حرفى از آن يكصد حسنه در نامه اعمالش ثبت مى نمايد.

http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/62217624249476773200.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
30-12-2010, 02:59
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/38683547052027322641.gif

ای پیامت انتشار کربلا
خطبه‌ات آیینه‌دار کربلا

خطبه تو کرده ویران شام را
زنده کرده مکتب اسلام را

ای که صوتت هست چون صوت على
گشته از نور تو دل‌ها منجلى

شام شد از خطبه تو غرق درد
خون به رگ‌های ستمگر گشت سرد

یادگار حضرت زهرا تویى
اسوه دین‌، زینب کبری تویی

آسمان مأنوس شد با چشم تو
واژگون شد کاخ شام از خشم تو

کربلا زان خطبه در بزم یزید
جاودان گشت و حقیقت شد پدید

زاده آزاده زهرا تویى
حامیِ بر حقّ عاشورا تویى

وارث خون دل حیدر تویى
منتهای صبر پیغمبر تویی

منیره سادات هاشمى

http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/08752477182787837155.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
30-12-2010, 03:10
http://www.shiaupload.ir/images/70424115036391906913.jpg

نقش زنان در واقعه عاشورا

خون حسین(ع) و پیام زینب(س)

مرگ جوینده ای است شتابان، هر که «بماند» به او می رسد و هر که «بگریزد» ناتوانش نتواند ساخت، شرافتمندترین مرگ کشته شدن است. (1) علی(ع) من امشب را به عزایی دوباره می نشینیم، و دامن را به این شط خون می شویم، امروز نیز خود را به دیروز برمی گردانم، هر چند هر روزمان دیروزی در خود دارد.

دست تو را می گیرم و به طواف کعبه ای می خوانم که خونین مردی طوافش را ناتمام گذاشت و از آنجا نهیبی بلند بر خلوت آرام خیالت می زنم تا بدانی چه شد و چگونه و چرا!

و این راه را از طواف نیمه تمام حسین(ع) تا دروازه های کوفه، و پیمانهای شکسته و قلبهای همراه و شمشیرهایی که به مصلحتها و اجبارهای اجتماعی علیه حسین(ع) آخته شد ادامه می دهم.

من دیگر یقه قابیل را نمی چسبم، من دیگر همه چیز را به او بر نمی گردانم من آنجا که قابیل، خون هابیل را می ریزد اینگونه به ماتم نمی نشینم، او «دیگری » بود، او هابیل را نمی شناخت، او به آنچه هابیل اعتقاد داشت دل نسپرده بود و به زبان نیاورده بود، او «آشنایی » «بیگانه » بود، یا بهتر بگویم «برادری » «بیگانه »!

قابیل «تظاهر» نکرد، قابیل هابیل را نپذیرفت، قابیل دامن به خون برادری شست که «بیگانه »اش بود، و منی که بر قتلگاه هابیل گذر کردم بر مرگ ایده آلها گریستم، اما دیگر جور قابیل را خارج از انتظار ندانستم.

و از آن هنگام در این کویر کور پیکر ناتوان و فرتوت آمال خود را به هزاران راه کشاندم تا شاید آن ایده و ایده آل را جایی بیابم. من آن تجلی را در جسمی نمی خواستم و به مرز و دیار و قومی محدودش نکرده بودم، همه جا را گشتم و از آن روز قابیلی، هر جا و هر زمان که سر زدم خون هابیلی را ریخته دیدم.

«من اینجا دیگر اسم هابیل را مظهر خون و قیام و مظلومیت می دانم »که هابیل پیشتاز این قبیله بود.

هر جا رفتم دیدم «قابیلی » بر جسد «هابیلی » قهقهه مستی می زند و گرمای آن خون را در جانم حس کردم و از آن روز اول پیام آن خون را تا به امروز کشاندم.

تاریخ گویا همین است; هماره فوران آتش عقده های دل هابیل و آخر هم قابیلی بر سینه اش، و دوباره همین تکرار مکرر.
هابیل پایمردی پایبند به ارزشها بود و هیچگاه قدمی واپس نگذاشت و این بود راز اولین خونی که در تاریخ به خاطر حفظ آرمانی بر خاک ریخت.




http://shiaupload.ir/images/zsf6e9omcvkycw5jji03.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
30-12-2010, 03:27
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/44802679306761722826.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/44802679306761722826.jpg)


از آغاز این دفتر خونین تا کنون هابیلهایی قیام گر بپاخاستند و هیچگاه سرچشمه این خون خشکیده نشد و دامن هیچ قابیلی بی لکه خون هابیل نبود.

و من آخرین خون را بیش از هر خونی سرخ می بینم، من بر این خون تا ابد می نالم، و تاریخ تا ابد شرمنده این مظلومیت است.

ایل و تباری عزم کعبه کرده اند، همه داد برادری دارند، همگان پای در راهی نهاده اند که چون پروانه بر گرد شمع میعادگاهشان بگردند، آنجا که هیچ سویی نیست و جهتی نمود ندارد، گردابی است که مرکزش تجلی خداوند است و همگان بسان پرگار می گردند، اینان مهمان خدایند و به آن میزبان بزرگ لبیک گفته اند و دعوتش را پذیرفته اند.

اینان همه یک راه می روند و فریادشان یکی است، رو به یک سو دارند و با یک حلقوم «الله اکبر» می گویند و داعی اجرای یک حکمند.

آه ای حسین(ع)! اگر فریاد برآوری ضد دینت می خوانند، اگر زندگی را بخواهی دینت مرده، اگر دین را زنده بخواهی ترا خواهند میراند. و تو هابیلی می شوی...

اینجاست که باید مرد قبل از آنکه ترا بمیرانند، و باید این گونه زندگی یافت!
من دیگر گرد کعبه ای که تخته هایی سنگ است نمی گردم، من به طواف یادگار هبل نمی روم، من آن خانه که عزت عزی را بازمی گرداند عظیم نمی انگارم و خانه های خالی از خدا را خرابه ای بیش نمی بینم، من امروز ترا ای کعبه! تا آن هنگام که خالی از هر بت نشوی طواف نخواهم کرد و از تو می گریزم و به آنجایی می روم که همه بتواره ها را به جنگ طلبم و آنجا کعبه ای از ایده آلها برپا می کنم.

و این گونه است که حسین(ع) طوافش را نیمه تمام می گذارد و با آنچه دارد به سوی مقتل هابیل.

و می فرماید:
به خدا بهترین سعادتها، استقامت و پایداری در راه دین است.
حسین به اصلاح امور امت و رسول الله(ص) می پردازد و اصلاح «اسلامی » که از راهش منحرف شده.

حسین «امر به معروف و نهی از منکر» را فرا راه خویش نهاده و امروز در مقابل راهش لشکری از تبار قابیل ایستاده!

حسین قابیلیان را می شناسد، و می داند جز مردن راهی نیست، و باید تن خویش و خویشان را به تیغ و سنان بسپارد و از این تکلیف بزرگ گریزی نمی بیند، و هر گونه گریز را گناه می شمارد و همانجاست که به طوافی سرخ می اندیشد و خدا را در کعبه ای دیگر می جوید.

او در آغاز به «آنچه باید باشد» اندیشیده بود و از «آنچه که بود» بیزاری جست و در این راه مصمم گام نهاد و «بودن » خود را فراموش کرد.

حسین روی در روی آشنایانی داشت که «بیگانه اش » بودند، بیگانه تر از هر بیگانه، همانانی که دیروز برای مقابله با پدرش قرآن بر نیزه کردند و برادرش را آنگونه مطیع مصلحت کردند، هر چند مصلحتی بود ارزنده تر از حقیقت، اما امروز موقعیت حسین به گونه ای دگر است، حسین باید «فریاد سرخ » تاریخ شود!

حسین خود و یارانش «خود»ی را از میان برداشته اند، اینان دیگر «خود حجاب خود» نیستند و امروز باید سر به تیغ اسلام مجعول ببازد.



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/48391095277948927178.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/48391095277948927178.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
30-12-2010, 03:28
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/48341361001365510646.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/48341361001365510646.jpg)



(http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/48341361001365510646.jpg)



از آن کودک مظلوم تا آن جوان پاک و پیراسته و آن ساقی تشنه لب و آن پیر فرزانه، همه و همه باید به اندازه هابیلان تاریخ، خون گرم خود را به تن رنجور و ناتوان ایده آلهای انسانی تزریق کنند تا زنده بمانند. و اینگونه است که با زنده بودن ارزشها، حسین زنده خواهد ماند، «هر چند که سر آن یادگار رسول الله(ص) بر نیزه می رود».

«روزی که در جام شفق مل کرد خورشید بر خشک چوب نیزه ها گل کرد خورشید» «شید و شفق را چون صدف در آب دیدم خورشید را بر نیزه گویی خواب دیدم » «خورشید را بر نیزه؟! آری این چنین است خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است » (2)

حسین حجله سرخ شهادت را تا ابد با خونش آذین بست، و این خون طغیانگرانی ساخته که این:

«اسیری است آزاد» و «سلسله بر دست و پایی رهیده » «در زندان مانده ای بی حصار» «مجبوری فریادگر» «فریادگری بیدار» «سوخته ای به درد ساخته »

و اسیری قافله سالار، که زمام قافله اسیران خدا را در دست داشت و در حصار پولادین حجاب خود، حجابهای سیاه بی شرمی را بر تن بنی امیه می درید

«زینب » رزم خداباوران را دیده بود در پیکر خونین حسین، و فریاد بلند خون برادر بود از بام بلند عاشورا بر گنبد مینای تاریخ که هنوز هم موج صدایش را گوش دلها می شنود.

زینب اسیر است و لازمه اسارت سکوت، اما او از بلندای مناره دستان بریده آن ساقی تشنه لب فریاد برمی آورد تا بشنوند آنانی که فردا گوش فرا می دهند که به خاطر اصلاح امور جامعه رو به انحراف و نجات امت رسول الله، بر حسین و آن شقایقهای پاک چه گذشت و باز گوید:

«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم »

و زینب زمام ذوالجناح برادر را می کشد تا بر منبر بنی امیه با اشکی آغشته به خون باز گوید که به جرم خدا جستن و خدا خواستن بر آنها چه گذشت.

«زینب » درد کشیده ای راضی شده به رضای خداست، که او تنوره گودالهای گر گرفته آتش ظلم را با چشم خویش دیده، و همراه برادر در آتش بیداد سوخته.

اینجا فقط زبان سرخ خون و اشک حکایت کننده درد است و این زینب است که به اشک چشم خون برادر را می شوید و با درد می گوید: که تاریخ را ساخته اند!



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/31510406329577550278.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
30-12-2010, 03:28
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/03828922062915160495.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/48341361001365510646.jpg)


زینب «شاهد» است و شاید بتوان گفت «شهید» و این از فرط با خبری اوست، از آنچه که باید بداند. و «زینب » آنکه بزرگترین قیام اصلاح اجتماعی را در بیابانی ساکت و سوزان و خموش شهادت می دهد، قیامی که اگر نبود شاید در همان گودالهای مرگ دفن می گشت و هیچگاه از لبان کوفیان حکایت نمی شد. پیامی که از حلقوم علی اصغرش نیز هراس داشتند و به تیر خیزرانی دریدنش. این پرستار پاک دردمند، زخمهای قیام را می بندد و پیام پیکرهای شهادت و قیام را چون تابوتی از صحرای کربلا تا بازارهای شام و بیدادگاه بنی امیه به فریاد می کشد. تا برادر خفته در خاک و خونش دریابد.
ا انت اخی؟!
ا انت ابن امی؟!
تو، ای بی سر! تو برادر منی؟!
تو فرزند مادر منی؟!
آه کدامین خواهر را این تحمل است که جسد بی جان برادر را بردارد و با درد بگوید: خدایا این قربانی را از ما بپذیر!

زینب، یادگار سیلی های سرخ، خیمه های سوخته، پیکانهای در گلو، دستان بریده، و بی مهریهای اسلام بی عترت(ع) است.
زینب آنگاه که می گوید: «مهلا مهلا یا ابن الزهرا» وجود انسان می سوزد. او درمی یابد رسالت بزرگ حسین را که رسول الله بر گلویش بوسه زده، که این گلو فردا در کشاکش دنیای زر و زور، تیغ تیز شمشیر می شکافدش.

و زهرا زینب را امین ترین کسی می داند که گلوی فرزندش را آنگاه که به قتلگاه می رود و باید ذبیح عظیم اسلام باشد ببوسد. و این پیام آور بزرگ عاشورا سالهاست که به این رسالت بزرگ برگزیده شده است.

زینب این درد را سالهاست با خود دارد، از آن زمانی که رسول الله(ص) گلوی حسین را می بوسید و زهرا را مکلف به بوسیدن گلوی حسینش می نمود.

کدامین کوه این استقامت را دارد که در کویری از همه کس و همه چیز و در آن قلزم خون و آنجا که شلاق زر و زور و تزویر خط کبود بیداد را بر پشت و پهلویش نقش می بندد، به رسالت عظیم خویش بیندیشد و پیام سرخ برادر را به نسلهای دگر رساند تا مرگ سرخ را بیاموزند.

و بیاموزند که چون حسین هر چه به مرگ نزدیکتر می شوند برافروخته تر گردند و اسلام «نه » را بر اسلام «آری »های ننگین ترجیح دهند و بدانند که نباید تسبیح مصلحت چرخاند و بر بالشهای ربفت بنی امیه ای تکیه زد.



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/38692472810589802777.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
30-12-2010, 03:29
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/18804528161457126302.jpg




زینب، سفیر امین برادر است و یادگار خوب مادر و نشانه صلابت پدر و گوهر مستور تشیع.

او قاصد کربلا است و پیامبر عاشورا.
او سنگر صبر و ثبات است.
او اولین زائر ضریح شهادت کربلا است.
او حامل همت برادر است.
او زنی است که مردی در رکابش مردانگی می آموزد و کوه استقامت.
او زنی است که الفبای چگونه «زیستن » را می آموزد و چگونه «طغیان » کردن و «فریاد» برآوردن را.

او خون خدیجه پاک را در پیکر دارد و زهد زهرای اطهر را آموخته. این زن ظاهر و ضمیر زمانه را مبهوت کرده که چگونه توان تحمل این مصیبت طاقت فرسا را داشته است.
زینب، اسلام نهفته در امانت برادر را بدانسوی دیوارهای تاریخ می فرستد.


زینب ظهور زنی است ساخته به درد بی چشمداشت درمان، عالمی بی معلم، جنگجویی در سنگر حجاب، دین و دنیا به هم آمیخته ای توانمند، الگوی ایمان و عمل و اسوه زهد و پارسایی.

دردمندی درد آشنا که باید سرمشق معلم نوشته دانش آموزان تنبل قرن بیستم باشد، تا این ناشناخته تاریخ را در برگ برگ دیوان وجودش تفسیر کنند و این چراغ هدایت حیات زن را فرا راه زن و مرد گیتی قرار دهند.

زنان تا دامنه قیامت به این رسالت بر دوش و آموزگار «خود آگاهی » افتخار می کنند.

من این رسولان بزرگ را که در حوادث عظیم تاریخ و در شکل گرفتن نقاط حیات بشری و در وقوع تغییرات اساسی اجتماعی همپای و همراه بزرگ مردان تاریخ بوده اند و هماره محکم و مقاوم و پای بر جا علم های «قیام » و «پیام » را بر دوش کشیده اند و مامن مهر و زخم بند جور جنگ مردان بوده اند می ستایم.

و اینان را بسیار بزرگتر و شریفتر از این می دانم که در خاکبازیها و رنگ ورزیهای دنیایی امروز عمر را به بطالت روزمرگی بگذرانند و دلمشغولیهای زندگی آنگونه از خود براندشان که در کسوت کالایی درآیند که هر روز به شکلی فریبنده به بازار عرضه شوند.

و می دانم هیچ بزرگمردی در تاریخ، حیات نمی یابد مگر آنسوی بار سفرش بر شانه توانمند زنی پاک و پیراسته باشد که در صورت از پای افتادن این مسافر و افتادن بار، پیامش را به فردای پیروانش برساند.

و چه بسا پیراسته زنانی که مردان را به اوج عزت رهنمون شدند و از چوب خشک وجود مردی اژدهایی از عصیان مقدس ساختند. و در این خودباوریهاست که زن هم، ستون متین و محکم امیدی می شود، و هم کانون گرم عاطفه ای که لحظه های سبز زندگی را زینت می دهد.

خدایا! ای معلم همه دانشها، به زنان ما خدیجه گونه ایمان آوردن، زهرا گونه زیستن،زینب گونه عمل کردن، و سمیه گونه مردن را بیاموز!


پی نوشتها:
1- نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 380، خطبه 122.
2- علی معلم.



http://www.askquran.ir/gallery/images/29868/1_RR.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
30-12-2010, 03:58
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_Pars20Graphic20233.jpg


نقش زنان در روز عاشورا در حفظ حجاب خویش

در کربلا و کوفه اهل حرم یعنی مجموعه زنانی که همراه امام حسین(ع) در کربلا شرکت داشتند. اصرار زیادی بر حفظ حجاب خویش در برابر نامحرمان می ورزیدند و در آن هوای گرم و سوزان، و آن تشنگی و گرسنگی طاقت فرسا، هیچ گاه از پوشش و حجاب غافل نمی شدند که گوشه ای از تلاش آن پاسداران حجاب به عنوان نمونه ذکر می شود.

الف: فاطمه صغرا و مسأله حجاب

علامه مجلسی در بحارالانوار، حادثه ای را از زبان فاطمه صغرا دختر امام حسین(ع) به این مضمون نقل می کند:

«جلوی خیمه ایستاده بودم و بر بدن پدر و اصحابش که قطعه قطعه شده بودند و مانند گوشتهای قربانی بر زمین ریخته بودند و اسبها بر بدنهای آنان می تاختند، نظر می کردم و فکر می کردم که بنی امیه بعد از کشته شدن پدرم با ما چگونه رفتار می کنند؟ آیا ما را می کشند؟ اسیر می کنند؟ ...

ناگهان مردی را دیدم بر اسبی سوار است و با ته نیزه، زنان را می راند و آنان به یکدیگر پناه می برند، و چادرها، مقنعه ها و ... آنها گرفته شده است و فریاد وا محمداه، وا علیاه، وا جداه، وا ابتاه و ... بلند است.

قلبم فرو ریخت و بدنم به لرزه افتاد. از ترس او شروع کردم به این طرف و آن طرف به دنبال عمه ام ام کلثوم دویدن. در همین حال ناگهان دیدم که آن سوار به طرف من آمد. با سرعت تمام پا به فرار گذاشتم. فکر می کردم از دست او نجات می یابم.. دیدم به طرف من می آید. از خود بی خود شدم.

ناگهان ته نیزه او به کتفم خورد. با صورت به زمین خوردم. مقنعه ام را کشید، پرّه گوشم را پاره کرد و گوشواره هایم را برد و خون بر گونه هایم جاری شد و آفتاب بر سرم می تابید. او به طرف خیمه ها برگشت و من بی هوش شدم.

ناگهان عمه ام را دیدم که در کنار من قرار گرفته و گریه می کند و می گوید: بلند شو برویم ببینیم بر سر خواهران و برادر بیمارت چه آمده است! بلند شدم و گفتم: «یا عمتاه! هل من خرقة استربها رأسی عن اعین النظّار؟ فقالت: یا بنتاه و عمتکِ مثلکِ، فرأیتُ رأسها مکشوفة و متنها قد اسود من الضرب».(5)

«ای عمه! آیا پارچه ای هست که سرم را از دید تماشاچیان با آن بپوشانم؟ فرمود: عزیزم عمه تو نیز همانند توست. نگاه کردم دیدم سرش برهنه است و دستش از کتک سیاه شده است. وقتی به خیمه برگشتیم دیدم خیمه و آنچه در آن بوده غارت شده و برادرم علی بن الحسین با صورت روی زمین افتاده و از شدت گرسنگی، تشنگی و مرض، طاقت نشستن ندارد. با مشاهده حال او، ما بر او می گریستیم و او بر حال ما می گریست.

آری، فاطمه صغرا که تا آن لحظه گرسنه و تشنه بود و پس از شهادت امام حسین(ع) کسی به او و دیگر بازماندگان، آب و غذا نداد بلکه خیمه های آنان را آتش زدند و آنان با حالت تشنگی فرار می نمودند، برخی نیز زخمی شده بودند ولی با این حال فاطمه صغرا(س) با عمه اش شکوه از تشنگی و گرسنگی نکرد بلکه در اولین لحظه که به هوش آمد درخواست پارچه ای برای پوشش خود نمود.



http://shiaupload.ir/images/dg5n9jf0jmce383suhl.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
30-12-2010, 04:11
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1541592421299953515910320523212680175278.jpg



ب: اهل بیت و درخواست بازگشت

حجابها و پوششها

مرحوم مفید از حمید بن مسلم نقل می کند که گفت:

«به خدا سوگند مکرر می دیدم زنی از زنان یا دختران یا اهل بیت امام حسین(ع) را که چادرش از پشت سر گرفته می شد و کشیده می شد تا بالاخره زن مغلوب می شد و چادر یا لباسش به غارت می رفت؛ تا سرانجام به علی بن الحسین که بسیار مریض بود و در میان رختخواب خفته بود رسیدیم ... و عمر بن سعد آمد.

زنان در مقابل او فریاد کشیدند و گریه کردند. لذا او به یارانش گفت:

هیچ کدام حق ندارید بر خانه های این زنان وارد شوید و متعرّض این جوان مریض علی بن الحسین نشوید.

«زنان از او درخواست کردند که لباسهای غارت شده آنان برگشت داده شود تا خودشان را بپوشانند. و عمرسعد دستور داد که هر کس از وسایل اینان چیزی برده برگرداند. ولی به خدا سوگند هیچ کس چیزی برنگرداند.»(6)

باز روشن است که زنان اهل بیت تقاضای آب، نان و هیچ چیز مادی ندارند و تنها حجابهای خود را می خواهند تا خود را بپوشانند و عمر سعد دستوری می دهد ولی یا دستور جدی نبوده و یا آنان دستور را جدّی تلقی نمی کنند و به هر حال حجاب اهل بیت به آنان برگردانده نمی شود و آنان را مانند اسرای کافر، بدون حجاب وارد کوفه می کنند که داستان ورود اسرا به کوفه را از زبان مسلم جصاص (گچ کار) پی می گیریم:






http://www.shiaupload.ir/images/76404161983845677545.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
30-12-2010, 04:17
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_moharam6.jpg



ج: ورود اسرا به کوفه و نخوردن نان وخرماهای صدقه

مسلم جصاص می گوید: به تعمیر فرمانداری کوفه اشتغال داشتم که ناگهان صدای فریادهای فراوانی از اطراف کوفه به گوشم رسید. از مستخدمی که به خدمت مشغول بود پرسیدم: چه خبر است و این صداها و فریادها برای چیست؟!

گفت: همین الآن سر طغیانگری را که بر یزید خروج کرده است وارد کوفه کرده اند. گفتم آن خروج کننده اسمش چیست؟ گفت: حسین بن علی!!

هنگامی که مستخدم بیرون رفت، بر سر و صورت زنان، دستهایم را شستم و از درب پشت فرمانداری خارج شدم و خود را به کُناس دروازه ورودی کوفه رساندم.

در آن حال که آنجا ایستاده بودم و مردم در انتظار آمدن اسرا بودند، چهل شتر که زنان اهل بیت و اولاد فاطمه بر آنها سوار بودند وارد شدند ... و اهل کوفه شروع کردند به کودکانی که بر محملها سوار بودند تکه هایی از نان، خرما و گردو بدهند. ام کلثوم فریاد زد:

«یا اهل الکوفة! ان الصدقة علینا حرام» ای اهل کوفه صدقه بر ما حرام است.

و شروع کرد نان و خرماها را از دست و دهان اطفال برگیرد و به زمین بیندازد.»(7)

اگر این حادثه و گرسنگی بچه ها و خوردن نان و خرما و عمل حضرت ام کلثوم را کنار عمل دیگری که باز در کوفه اتفاق افتاد و اسرا چادر و مقنعه های اعطایی را قبول کردند بگذاریم، شاید حقیقت بیشتر روشن شود، داستان از این قرار است:



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_49912498947243962776a.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
30-12-2010, 04:56
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_22739242250121126427.jpg


د: اسرای اهل بیت و قبول کردن چادرها و مقنعه های اعطایی

سید بن طاووس نقل می کند که عمر بن سعد اسرای اهل بیت را به کوفه برد. هنگامی که نزدیک کوفه رسیدند، اهل کوفه برای تماشای اسرا اجتماع کردند. یکی از زنان کوفی که بر سطحی ایستاده و بر آنان مشرف بود، پرسید:

«مِنْ أیِّ الأساری اَنْتُنَّ؟»

شماها از کدامین اسرا هستید؟

جواب دادند: «نحن اساری آل محمد»

ما اسرای آل محمد هستیم.

زن از سطح پایین آمد و هر چه چادر، مقنعه، روسری و پارچه ای که داشت جمع کرد و به آنان داد و آنان خود را پوشانیدند.»(8)

سؤال مهم و قابل تأملی که در اینجا مطرح می شود این است که چرا اهل بیت با آنکه گرسنه بودند نان و خرما را قبول نکردند و حتی از دهان اطفالی که تکلیف هم ندارند، آنها را بیرون کشیدند و بر زمین انداختند ولی چادر و مقنعه ها را قبول کردند؟ آیا نمی خواهند بفهمانند که حجاب اهمیتش بسیار زیاد است و حتی می توان عطیّه ها، بخششها و یا حتی صدقه های دیگران را قبول کرد و با آن خود را از دید نامحرم حفظ کرد؟!

آیا اینها زنان ما را به رعایت حجاب در هر حال و هر موقعیت و با هر وسیله دعوت نمی کند؟!

پرواضح است که حجاب نشانه کرامت و ارجمندی زن مسلمان است و زنان عاشورایی و زینب گونه که پیامبران حریت و آزادگی و آیات عصمت و عفت بوده و هستند حفظ کرامت و شخصیت خود را بر همه چیز مقدم می دارند.

ادامه دارد ....


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_2_bigharar_ir-112a4.jpg

شكوه انتظار
30-12-2010, 10:49
http://www.askquran.ir/gallery/images/29868/1_RR.jpg


زینب (س) ، ترجمان حقیقت ها

تاريخ مرهون شخصيت های بزرگی است كه در هنگامه ی نياز، توانسته اند نظام تغيير (1) را به دست گرفته و حيات اجتماعی را به پويايی و حركت واداشته و در واقع آن را بازسازی نمايند.
يكی از مهم ترين اين برهه ها؛ سال 61 هجری است كه تاريخ بانويی را در می يابد و يك سال صفحات خود را به سر انگشتان ماهر او می سپارد تا به هر صورت كه می خواهد سطورش را پر كند و آنچه او نگاشت همانا بهترين و بی نظير بود. هيچ مورخ انديشه ورز و اسلام شناس خردمندی پای بر صفحه ی هستی نگذارد، كه به گمانه زنی او بهتر از انديشه، گفتار و رفتار آن بانو خطور كرده باشد.
او كيست؟!
آری او زينب همان خاتون دو سراست. همان كه زنان كوفه صف اندر صف منتظر لقايش می نشستند تا در درس تفسيرش شركت نمايند.(2)
او شيرازه ی قرآن ورق ورق شده در كربلاست كه تاريخ در مقابلش زانو زد و خود را به دست آن بانو سپرد تا آن را، شريعت محمدی را، همه و همه را از نو بسازد ...

زینب(س) و برجسته ترین صفات (http://www.emamhossein.com/zanan%20&%20ashoora%20_%20sefate%20zeinab%20(bpuh).htm)
ساغر محبّت
نوافل و مقام ولایت
امانت های خداوند در دست زینب
ودیعه ای دیگر
زینب(س) و صبر (http://www.emamhossein.com/zanan%20&%20ashoora%20_%20zeinab%20(bpuh)%20&%20sabr.htm)
http://shiaupload.ir/images/dg5n9jf0jmce383suhl.jpg
پی نوشت ها:
1ـ اشاره به آيهء شريفهء ) ان الله لا يغير مابقوم حتي يغيروا ما بانفسهم (.
2 ـ ر.ك؛ سيد نعمت الله جزايری, الخصايص الزينبيه، ص 82 .
نامه جامعه حوزه ـ شماره هشتم ـ ص 49 ـ فریبا علاسوند

saleh
30-12-2010, 11:44
http://www.google.com/url?source=imgres&ct=img&q=http://dle.shiaha.com/images/oq7jv5r56kca912udgru.jpg&sa=X&ei=6zAcTbyXN4S0tAa-s63nDA&ved=0CAQQ8wc&usg=AFQjCNFb_ugILTIbb8c2YyfzebELcJzduQ

سفارش امام حسين عليه السلام به خواهرش حضرت زينب عليهاالسلام


از امام زين العابدين عليه السلام روايت شده است كه در شب عاشورا، من در خيمه خود بسترى بودم عمه ام زينب عليهاالسلام از من پرستارى مى كرد و پدرم امام حسين عليه السلام پس از گفت و گو با اصحاب و ياران خود، به خيمه اش رفت . در آن هنگام ((جوين )) غلام ابوذر، شمشير آن حضرت را اصلاح مى كرد. آن حضرت در بى وفايى دنيا و دل نبستن به آن ، شعرى را زمزمه كرد كه مضمونش اين است : اى روزگار، تفو بر تو باد كه در هر بامداد و شبانگاه بسيارى از ياران و دوستان را نابود مى سازى و به عوض ، هم اكتفا نمى كنى . آرى سر رشته همه در دست خداست و هر جان دارى به راهى مى رود كه من مى روم .
آن حضرت ، اين شعر را دو سه بار تكرار كرد، من از شنيدن آن متوجه شدم كه پدرم از دنيا قطع اميد كرده و مشتاق لقاى الهى است . بسيار نگران و ناراحت شدم و گريه گلوى مرا گرفته بود ولى خوددارى كرده و خود را آرام نمودم . اما عمه ام زينب عليهاالسلام به مجرد شنيدن اين ابيات غم انگيز، سراسيمه شد و يكراست به خيمه پدرم رفت و گفت : اى كاش مرگ مرا در مى يافت و به زندگى ام پايان مى داد و من شاهد چنين روزى نبودم . امروز، گويا مادرم فاطمه زهرا عليهاالسلام ، پدرم على عليه السلام و برادرم حسن مجتبى عليه السلام از دنيا رفته اند. اى يادگار گذشتگان و سرپرست بازماندگان ، تو چرا؟
امام حسين عليه السلام خواهرش زينب عليهاالسلام را دلدارى داد و به وى فرمود: خواهرم ، كارى نما كه شيطان ، حلم و بردبارى را از تو نگيرد.
آن حضرت ، اشك هاى خواهرش را كه چون باران از چشمش سرازير بود با دست مبارك خود پاك كرد و به وى فرمود: خواهرم ، اگر پرنده قطا را به حال خود وا مى گذاشتند، در لانه اش آسوده مى خوابيد.
در اين هنگام ، بى تابى زينب عليهاالسلام بيشتر شد و عرض كرد: برادر جان ، معلوم است كه تو خود را براى مرگ آماده كرده اى و با اين كار، قلبم را مجروح و طاقتم را طاق كردى !
زينب عليه السلام از شدت ناراحتى و گريه ، به زمين افتاد و بيهوش شد. امام حسين عليه السلام كه تلاش زيادى به عمل مى آورد تا خواهرش را آرام كرده و به وى تسلى دهد، با بيهوشى خواهرش زينب عليهاالسلام مواجه گرديد. آن حضرت بر صورت خواهرش آب پاشيد و او را به هوش آورد و سپس به آرامى گفت : خواهرم ، آرام باش و از خدا بپرهيز و به اراده او خشنود باش و بدان كه اهل زمين مى ميرند و آسمانى باقى نمى ماند و غير خدا هر چه است ، نابود مى شوند جز ذات پاك خداى متعال كه موجودات را آفريده و مردم را مبعوث مى سازد و يكتاى بى همتا است ، هيچ چيز ديگرى برقرار نخواهد ماند. جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و پدر، مادر و برادرم از من بهتر بودند، همگى رفتند. بر من و هر مسلمانى لازم است از آنان پيروى كرده و به راه آنان برويم .
آن حضرت ، با بيانى شيوا و آرام بخش ، خواهرش را تسلى داد و وى را براى هميشه آرام نمود و به وى سفارش كرد كه در شهادت آن حضرت و ساير جوانان بنى هاشم ، گريبان ندرد و صورت خود را نخراشد و بى تابى ننمايد. آن گاه ، آن حضرت خواهرش را به خيمه من (امام زين العابدين عليه السلام ) آورد و خود به جانب يارانش رهسپار گرديد.(*) (http://www.ayehayeentezar.com/footnt01.htm#link219)
*- (javascript:history.go(-1)) الارشاد، ص 444.


**************************************************
انشاالله هر جا هستید سالم وسلامت باشید.
التماس دعا

شكوه انتظار
30-12-2010, 17:08
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif


حضور زنان در عاشورا و پیام رسانی


اما درباره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور "پیام رسانى" باید اشاره کرد . البته جهات دیگرىنیز وجود داشت که فهرست وار به آنها اشاره مى ‏شود که هر کدام مى ‏تواند به عنوان" درس عبرت" مورد توجه باشد:

ـ مشارکت زنان در جهاد: شرکت در جبهه پیکار و همدلىو همراهى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه‏هاى اینحضور است. چه همکارى طوعه در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهى همسران برخى از شهداىکربلا، چه حتّى اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه کوفه به جنایت هاى شوهران شان مثلزن خولى

.

- آموزشصبر: روحیه مقاومت و تحمل زنان به شهادت ها در کربلا درس دیگرنهضت بود. اوج این صبورى و پایدارى در رفتار و روحیات زینب کبرى(ع) جلوه ‏گربود

.

ـ پیام رسانى: افشاگری هاى زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چهپس از بازگشت به مدینه پاسدارى از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبهجلوه داشت، هم گفتگوهاى پراکنده به تناسب زمان و مکان.



ـ روحیه بخش: در بسیارىاز جنگ ها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه مى ‏بخشید. در کربلا نیزمادران و همسران بعضى از شهدا این نقش را داشتند.
ـ پرستارى: رسیدگى به بیمارانو مداواى مجروحان از نقش هاى دیگر زنان در جبهه‏ ها، از جمله در عاشوراست. نقشپرستارى و مراقبت حضرت زینب(س) از امام سجاد(ع) یکى از این نمونه ‏هاست. (1)
ـمدیریت: بروز صحنه ‏هاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شکوفا مى‏سازد.
نقشحضرت زینب(ع) در نهضت عاشورا و سرپرستى کاروان اسرا، درس«مدیریت در شرایط بحران»رامی ‏آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدامخنثى کننده نتایج عاشورا از سوى دشمن، مقابله نمود و نقشه‏ هاى دشمن را خنثىساخت.



ـ حفظ ارزش ها: درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزش هاى دینى واعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشم هاى آلوده است. زنان اهل بیت، با آن که اسیر بودند و لباس ها و خیمه‏های شان غارت شده بود و با وضعنامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض کنان، بر حفظ عفاف تأکیدمى ‏ورزیدند. امّ کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمى ‏کنید براى تماشاى اهل بیتپیامبر جمع شده ‏اید؟
وقتى هم در کوفه در خانه‏ اى بازداشت بودند، زینب اجازه ندادجز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در کاخ یزید نیز بر این گونه گرداندنبانوان شهر به شهر، اعتراض کرد: «امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک وسوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الأعداء من بلدالى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائبو الشهید...» (2) و نمونه‏ هاى دیگرى از سخنان و کارها که همه درس ‏آموز عفت و دفاعاز ارزش هاست.
ـ تغییر ماهیت اسارت: اسارت را به آزادى بخشى تبدیل کردند و درقالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند

.

ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیک کربلا: گریه ‏ها، شیون ها، عزادارى بر شهدا و تحریک عواطف مردم، بهماجراى کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت و از این رهگذر، ماندگارترشد.


http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

پی ‏نوشتها
1ـ دراین زمینه ر.ک: مقاله "درسهاى امدادگرى در نهضت عاشورا" از مؤلف ِمجله پیام هلال،شماره 26،شهریور1369
2ـ عوالم(امام حسین)،ص 403،حیاة الامام الحسین،ج 3،ص 378
فرهنگ عاشورا صفحه 195

خادمه زینب کبری(س)
30-12-2010, 17:59
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_96163494521610126367.jpg

زنان در نهضت عاشورا



زنان در نهضت عاشورا /محمد مهدی ابراهیمی نصر امام حسين (ع) | زن در اسلام(حقوق زنان) پیرامون زنان در حادثه کربلا در دو محور سخن مى‏توان گفت: یکى آن که آنان چند نفر و چه کسانى بودند، دیگر آن که چه نقشى داشتند.

زنانى که در کربلا حضور داشتند، برخى از اولاد على(ع) بودند و برخى جز آنان، چه از بنى هاشم یا دیگران. زینب، ام کلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه و ام هانى، از اولاد(ع) بودند، فاطمه و سکینه، دختران سید الشهدا (ع) بودند، رباب، عاتکه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه، کنیز خاص امام حسین(ع) و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند (1) پنج زن که از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمدند، عبارت بودند از: کنیز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبد الله کلبى، مادر عبد الله کلبى، مادر عمر بن جناده، زینب کبرى(ع). زنى که در عاشورا شهید شد، مادر وهب بود، بانوى نمیریه قاسطیه، زن عبد الله بن عمیر کلبى که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوى شهادت کرد و همان جا با عمود غلام شمر که بر سرش فرود آورد، کشته شد. در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس، به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند: یکى مادر عبد الله بن عمر که پس از شهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روى کرد و امام او را برگرداند.

دیگرى مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت ومردى را به وسیله آن کشت، سپس شمشیرى گرفت و با رجزخوانى به میدان رفت، که امام حسین(ع) او را به خیمه‏ها برگرداند (2) دختر عمر (همسر زهیر بن قین) نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش به کاروان حسینى پیوست. زهیر بیشتر تحت تأثیر سخنان همسرش حسینى شد و به امام پیوست. رباب، دختر امرء القیس کلبى، همسر امام حسین(ع) نیز در کربلا حضور داشت، مادر سکینه و عبد الله. زنى از قبیله بکر بن وائل نیز حضور داشت، که ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود، ولى هنگام حمله سپاهیان کوفه به خیمه‏هاى اهل بیت، شمشیرى برداشت و رو به خیمه‏ها آمد و آل بکر بن وائل را به یارى طلبید. زینب کبرى وام کلثوم، دختران امیر المؤمنین(ع)، همچنین فاطمه دختر امام حسین(ع) نیز جزو اسیران بودند و در کوفه و... سخنرانی هاى افشاگرانه داشتند. مجموعه این بانوان، همراه کودکان خردسال، کاروان اسراى اهل بیت را تشکیل مى‏دادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه به خیمه‏ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهى و اسیر به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.

اما درباره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور «پیام رسانى» باید اشاره کرد (آن گونه که در بحث «اسارت» گذشت). البته جهات دیگرى نیز وجود داشت که فهرست وار به آنها اشاره مى‏شود که هر کدام مى‏تواند به عنوان «درس عبرت» مورد توجه باشد: ـ مشارکت زنان در جهاد. شرکت در جبهه پیکار و همدلى و همراهى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه‏هاى این حضور است. چه همکارى طوعه در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهى همسران برخى از شهداى کربلا، چه حتى اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه کوفه به جنایت هاى شوهران شان مثل زن خولى. آموزش صبر.

روحیه مقاومت و تحمل زنان به شهادت ها در کربلا درس دیگر نهضت بود. اوج این صبورى و پایدارى در رفتار و روحیات زینب کبرى(ع) جلوه‏گر بود. ـ پیام رسانى.افشاگری هاى زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه. پاسدارى از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت، هم گفتگوهاى پراکنده به تناسب زمان و مکان. ـ روحیه بخشى. در بسیارى از جنگ ها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه مى‏بخشید. در کربلا نیز مادران و همسران بعضى از شهدا این نقش را داشتند. ـ پرستارى. رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از نقش هاى دیگر زنان در جبهه ‏ها، از جمله در عاشوراست. نقش پرستارى و مراقبت حضرت زینب(س) از امام سجاد(ع) یکى از این نمونه‏هاست. (3) ـ
مدیریت. بروز صحنه‏هاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شکوفا مى‏سازد. نقش حضرت زینب(ع) در نهضت عاشورا و سرپرستى کاروان اسرا، درس«مدیریت در شرایط بحران»را مى‏آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدام خنثى کننده نتایج عاشورا از سوى دشمن، مقابله نمود و نقشه‏هاى دشمن را خنثى ساخت. ـ حفظ ارزش ها. درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزش هاى دینى و اعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشم هاى آلوده است. زنان اهل بیت، با آن که اسیر بودند و لباس ها و خیمه‏های شان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض کنان، بر حفظ عفاف تأکید مى‏ورزیدند.ام کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمى‏کنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شده‏اید؟

وقتى هم در کوفه در خانه‏اى بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در کاخ یزید نیز بر این گونه گرداندن بانوان شهر به شهر، اعتراض کرد: «امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الأعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید...» (4)
و نمونه‏هاى دیگرى از سخنان و کارها که همه درس‏آموز عفت و دفاع از ارزش هاست. ـ تغییر ماهیت اسارت. اسارت را به آزادى بخشى تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند. ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیک کربلا. گریه‏ها، شیون ها، عزادارى بر شهدا و تحریک عواطف مردم، به ماجراى کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت و از این رهگذر، ماندگارتر شد.


http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/33413137481306703413.jpg


پى‏نوشتها 1ـ زندگانى سید الشهدا، عمادزاده،ج 2،ص 124،به نقل از لهوف،کبریت احمر و انساب الأشراف . 2ـ همان،ص .236 3ـ در این زمینه ر.ک:مقاله«درسهاى امدادگرى در نهضت عاشورا»از مؤلف(مجله پیام هلال،شماره 26،شهریور1369). 4ـ عوالم(امام حسین)،ص 403،حیاة الامام الحسین،ج 3،ص .378 فرهنگ عاشورا صفحه 195

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
30-12-2010, 18:48
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/13267507755151449374.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/13267507755151449374.jpg)



نحوه ی تدفین امام حسین (ع) ، گفتاری تازه از حضرت آیت الله جوادی آملی ؛

...جریان سیّدالشهداء نه تنها در قبر بی‌نظیر بود، در حال جان دادن هم بی‌نظیر بود. در حال جان دادن هم که شنیده‌اید؛ چون آنجا هم مستحب است، یا جزء آداب احتضار است که اگر کسی مُحتضر است، در حال جان دادن است؛ کسی دست به سینه‌اش نگذارد. این محتضر است، بالأخره در کشاکش مرگ است؛ گفتند: دست به سینه‌اش نگذارید، بگذارید آسان جان بدهد. خانواده‌های شاهد، بدانند فرزندان‌شان برای یک همچنین امامی رفتند؛ با او محشورند!

وجود مبارک أبی عبدالله(ع) که در قتلگاه تمام قسمت‌های چشمان مطهرش را خون گرفت، چشمان مطهرش بسته بود؛ دید این سینه سنگین شده؛ فرمود: کیستی؟ هر که هستی بدان، جای بلندی نشسته‌ای.

«لَقَدِ ارْتَقَیتَ مُرتَقاً عَظیماً طالَما قَبَّلَهُ رَسُول الله...» (ناسخ التواریخ / ج2 / ص 390) هر که هستی، بدان اینجا خیلی بلند است. اینجا را پیغمبر مکرر می‌بوسید. دیگران می‌دیدند وجود مبارک پیغمبر این دکمه‌ها را باز می‌کند، از یقه تا این قسمت سینه را مکرر می‌بوسد. نمی‌دانستند رازش چیست! چه اینکه لبان مطهر أبی عبدالله را هم می‌بوسد، نمی‌دانستند که رازش چیست!

وجود مبارک امام سجاد (ع) شبی که آمدند تا بدن شهدای کربلا را دفن کنند، همه را معرفی کرد، دستور داد همه آن ابدان را بیاورند پائین پای وجود مبارک سیّدالشهداء(ع)؛ با کمک‌ بنی اسد آن ابدان دفن می‌شدند.
نوبت به 2 تا بدن که رسید،‌ شخصاً این بدن‌ها را دفن کرد و به اینها اجازه نداد. یکی بدن مبارک قمر بنی هاشم بود، چون به عمویش خیلی اظهار ارادت می‌کرد. در «الأمالی لِلصدوق» صفحه 463 آمده است «إنَّ لِعَمِیَّ العَباسْ دَرَجَهً یَغبِطُهُ بِهَا جَمیعُ الشُّهَداء یُومَ القِیامَه ...» خیلی به عمویش احترام می‌کرد.

حالا از مقامات قمر بنی هاشم چه خبر داشت، ما اطلاعی نداریم. خُب او کسی است که بالأخره هم وجود مبارک سیّدالشهداء به قمر بنی هاشم فرمود: من به فدای تو، اِرکَبْ بِنَفسِی اَنتْ ... هم امام صادق(ع) درباره او یک زیارت عظیمی دارد، هم امام سجاد این حرف را زد. با این 2 تا بدن یک کار اختصاصی کرد؛ که شخصاً وارد قبر شد، این بدن‌ها را شخصاً به قبر برد و شخصاً دفن کرد. و اگر می‌گفتند‌:‌ شما به تنهائی چگونه این بدن را دفن می کنید، می فرمود: إنَّ مَعِیَ مَنْ یُعینُنِی؛ با من کسانی هستند که من را کمک کنند.

جزء آداب دفن این است که وقتی مرده را در قبر گذاشتند، این کفن را از صورتش باز می‌کنند، این صورت را روی خاک می‌گذارند، 2 ـ 3 بار این جمله را با خدای سبحان می‌گویند: عَفوَکَ، عَفوَکَ، عَفوَکْ. حالا وجود مبارک امام سجاد(ع) بدن مطهر سیّدالشهداء(ع) را به قبر سپرد. می‌خواهد کفن از صورتش بردارد، صورت مطهرش را روی خاک بگذارد، بگوید: عَفوَکَ، عَفوَکَ! هیچ مصیبتی به اندازه مصیبت امام سجاد(ع) نیست؛ با این بدن چه کرد...

در شام وقتی از امام سجاد(ع) سئوال کردند در این جریان و در این جنگ چه کسی پیروز شد، فرمود: ما. با اینکه حضرت را با زنجیر اسارت وارد شام کرده‌اند، فرمود: «ما رفتیم، و دین را آزاد کردیم. مردم فهمیدند اسلام یعنی چه، قرآن یعنی چه، سنّت یعنی چه؛‌ و ... همه این امور را آزاد کردیم و برگشتیم؛ إذا اَرَدْتَ اَنْ تَعرِ‏فَ مَنْ غَلَبْ فَإذا دَخَلَ وَقتُ الصَّلاه فَاَذِّنْ وَ اَقِمْ.»

جریان کربلا سالیان متمادی ذکرش،‌ روضه خوانی‌اش، عرض ادب به پیشگاه سالار شهیدان قَدغن بود، تا عصر عباسی‌ها هم همین طور بود؛ بعدها کم کم رواج پیدا کرد. آنوقت همین امام سجاد(ع) برای اینکه این نام را حفظ بکند؛ از هر فرصتی برای احیای نام کربلا استفاده می‌کرد. آب می‌آوردند برای وضو، حضرت متأثر می‌شد؛ گاهی هم اشک می‌ریخت. گوسفند ذبح شده‌ای را می‌دید، متأثر می‌شد. نام غریب یا مظلومی را می‌شنید، متأثر می‌شد؛ در بسیاری از موارد اشک می‌ریخت و با این اشک کربلا را نگه داشت. با این مرثیه خوانی و نوحه خوانی و عزاداری بسیاری از ائمه (ع) جریان کربلا را زنده نگه داشتند.

وجود مبارک امام پنجم، امام باقر (ع) وصیت کرده بود که بخشی از مال مرا وقف کنید، لِنَوادِبَ تَندُبُنِی بِمِنَی عَشرْ سِنینْ فرمود: زائران، حاجیان؛ وقتی اعمالشان را انجام دادند، در منا یک فراغتی دارند. یک دو یا سه شبی که آنجا هستند؛ شب یازدهم و شب دوازدهم را هستند، برخی‌ها هم ممکن است تا شب سیزدهم باشند. این دو شب را یک فراغتی دارند، برنامه‌ای ندارند، فقط بیتوته است. اینها آماده‌اند برای شنیدن؛ قبلاً در جاهلیّت وقتی کارهایشان تمام می‌شد در مِنا، به مفاخر قوم و تبار و نِیای خودشان می‌پرداختند، اسلام که آمد، گفت: این حرف‌ها را بردارید، مفاخر قرآن و انبیاء و اولیاء را بازگو کنید، آنها فخر نیست.

وجود مبارک امام باقر (ع) فرمود: مالی را من وقف کردم، 10 سال در منا برای من عزاداری کنید... یعنی نام خاندان عصمت و طهارت را، هدف، برنامه و انگیزه و هدایت های ائمه(ع) را، علوم و معارف دین را 10 سال برای مردم منتقل بکنید که کم کم این آثار بماند.
برای همین ائمه (ع) اصرار داشتند که اگر کسی این نام را احیاء کند، قدمی که به طرف مراسم عزای سالار شهیدان می‌رود، مخصوصاً آن وقت؛ و در همه اعصار، این برکت را دارد که این نام زنده می‌شود. انسان با حضور در محافل حسینی (ع) معنای اسلام را، معنای قرآن را، معنای سنّت را، معنای اسیر و امیر را، معنای مصادره شدن دین را کاملاً می‌فهمد. آن وقت وظیفة خود را در برابر این امور کاملاً می شناسد.

منبع :http://noorportal.net/News/ShowNews.aspx?ID=30044 (http://noorportal.net/News/ShowNews.aspx?ID=30044)




http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_30xgzl4a.jpg

شكوه انتظار
30-12-2010, 21:07
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifبه روی نیزه مثل آفتابیhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

http://img.tebyan.net/big/1386/04/856382139911713475820216429210955068.jpg
به روی نیزه مثل آفتابی
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
نمی شد باورم دیگر نتابی
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
نمی دانم چرا از روز اول
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
به روی نیزه ها در اضطرابی
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
اگرچه مصحف بی رنگ و رویی
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بخوان از نی، كه خود قرآن نابی
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
میان مجلس قوم ستمگر
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
سرت را دیدم و ظرف شرابی
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
برای خلوت طفل یتیمت
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
تو تفسیر دعای مستجابی
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
خجالت می كشد وقتی رقیه
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
تو را خواند ولی ناید جوابی
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
الهی كاش در كنج خرابه
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
سرت پوشیده آید با نقابی
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
31-12-2010, 03:14
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/49427813104480554988.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/49427813104480554988.jpg)http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_b_177_2.png (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/47913311771907254053.gif)http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/49427813104480554988.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/49427813104480554988.jpg)

http://smiles.al-wed.com/smiles/13/i106004545_62478.gif
پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا .... (محرمنامه 25)
http://smiles.al-wed.com/smiles/13/i106004545_62478.gif

http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/13932473845602797511.gif (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/13932473845602797511.gif)

http://smiles.al-wed.com/smiles/13/i106004545_62478.gif

قالَ الامام حسين عليه السّلام :

الرّكْنُ الْيَمانى بابٌ مِنْ اءبْوابِ الْجَنَّةِ، لَمْ يَمْنَعْهُ مُنْذُ فَتَحَهُ،
وَإ نَّ ما بَيْنَ الرُّكْنَيْنِ الا سْوَد وَالْيَمانى مَلَكٌ يُدْعى هُجَيْرٌ،
يُؤَمِّنُ عَلى دُع اءِالْمُؤْمِنينَ.

رُكن يَمانىِ كعبه الهى ، دربى از درب هاى بهشت است
و مابين ركن يمانى و حجرالا سود ملك و فرشته اى است
كه براى استجابت دعاى مؤ منين آمّين مى گويد.
http://smiles.al-wed.com/smiles/13/i106004545_62478.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
31-12-2010, 03:22
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/6_Untitled-16.png

عرش می لرزید وقتی خاک می شد بسترت

آسمان واکرد چتری از محبت بر سرت

حنجر جبریل هم با نام تو تطهیر شد

تا رسید آن تیغ بی شرم و حیا بر حنجرت

نخلهای تشنه از تنهایی ات خم می شدند

تا شنیدند از لبانت ربنای آخرت

ای همه مظلومیت ، سیمرغ قاف عاشقی!

رنگ غربت داشت از روز ازل بال و پرت

در دل رود فرات از ماهیان باید شنید

مرثیه بر آن گلوی تشنه ی از خون ترت

ای خدای زخمهای آشنا و ناگزیر

وحی تو شد "هل من ..." و یک قافله پیغمبرت

کوفه کوفه شرمساری مانده در تاریخ و باز

کربلا در کربلا ماییم و زخم پیکرت!

http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/09551130765892740938.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/09551130765892740938.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
31-12-2010, 03:27
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/71763928628029057884.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/71763928628029057884.jpg)




روز 25 محرم - سال 198هجرى قمرى

كشته شدن امين به دست ماءمون عباسى

هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى ) پيش از مرگ خويش ، براى سه فرزندش ولايت عهدى را سفارش كرد و پيمان نامه اى نوشت و آن را در خانه خدا قرار داد تا پس از او، ابتدا محمد امين سپس عبدالله ماءمون آن گاه قاسم مؤتنم كه ازپسران ديگر وى بزرگتر بودند، يكى پس از ديگرى بر تخت خلافت تكيه زنند.

هارون در سال 193 قمرى در خراسان به هلاكت رسيد. در آن هنگام خراسان در شرق عالم اسلام در اختيار فرزندش مامون بود، ولى فرزند ديگرش امين ، در غياب پدرش در بغداد به سر مى برد. به همين جهت پس ‍ از هلاكت هارون ، طبق وصيتش با امين به عنوان ششمين خليفه عباسى در بغداد بيعت شد.

زبيد مادر امين از نژاد عرب ومراجل باد غيسى مادر مامون از نژاد عجم و خراسانى بودند. به همين سبب سپاهيان و فرماندهان ايرانى و عجم نژاد از لشكر هارون ، رابطه و علاقه بيشترى با مامون داشته و به همراه وى در خراسان بودند.

مامون در خراسان و شرق عالم اسلام كه پدرش هارون در سال 182 قمرى از همدان تا سرحدات شرقى عالم اسلام را در اختيارش گذاشته بود، حكومت مى كرد و پس از مرگ پدرش با اين كه به طور رسمى برادرش امين ، خليفه بود، توجه چندانى به وى نداشت و خودسرانه در اين منطقه بزرگ به رتق و فتق امور مى پرداخت .

از آن سو، عراق ، شام ، حجاز و يمن و آفريقا و سراسر عالم اسلام غير از خراسان و شرق ايران كه در استيلاى مامون بود و كشور اندلس در اروپا كه در استيلاى امويان بود

در اختيار خليفه وقت،امين عباسى قرار داشت و مسلمانان از اوبه عنوان خليفه، اطاعت مى كردند. امين به تحريك فضل بن ربيع از حاجيان و نزديكان هارون و امين، پيمان نامه پدر را از كعبه گرفت و آن را سوزانيد و از سفارش پدر سرباز زد و پسر خردسالش موسى را وليعهد خود نمود. وى دستور داد در خطبه هاى نماز جمعه ، پس از نام او، ابتدا نام موسى و آن گاه نام مامون و مؤ تمن را بخوانند.

هم چنين به مامون در خراسان نامه اى نوشت و او را به بغداد فرا خواند و برادر ديگرش مؤ تمن را از حكومت منطقه جزيره عزل و به امارت قنسرين وعواصم منصوب كرد. وى بان اين گونه رفتارها و كردارها خويش در صدد تضعيف موقعيت برادرانش برآمد، تا از جانب آنها خطرى براى فرزندش موسى ، پديد نيايد.

اين كارها و عوامل پنهان و آشكار ديگرى كه در ميان دو برادر از پيش وجود داشت و پس از مرگ پدرشان، تشديد شده بود، موجب بروز اختلافات و صف آرايى دو برادر، يعنى امين و مامون گرديد.



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/32968322381864458814.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
31-12-2010, 03:31
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/44420350990134324961.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/44420350990134324961.jpg)



سرانجام، كاسه صبر مامون لبريز شد و با گردآورى نيروهاى رزمى و جنگى آماده نبرد با امين گرديد.

مامون سپاهى سنگين از ايرانيان و مسلمانان عجم تبار به فرماندهى فضل بن سهل جهت نبرد با سپاهيان برادرش امين به سوى غرب ايران گسيل داشت. از آن سو، امين به تكاپو افتاد و براى از بين بردن شورش هاى مامون و سركوبى لشكريانش، سپاهى عظيم به فرماندهى على بن عيسى بن ماهان به سوى ايران عازم كرد.
دو سپاه در پنج فرسنگى رى به هم رسيدند و نبردى سخت ميانشان درافتاد.

تعدادى بى شمار از طرفين كشته و زخمى گرديدند و در اين ميان، على بن عيسى بن ماهان به دست نيروهاى مامون كشته شد و خبر كشته شدنش به اطلاع همگان رسيد. اين امر، موجب تقويت روحيه رزمى سپاهيان مامون و تضعيف و سستى امين گرديد. بدين جهت سپاهيان امين با سرافكندگى و خوارى ناچار به عقب نشينى شدند ولى فضل بن سهل با تعقيب آنان ، درصدد نابودى كامل آنها برآمد.

بدين طريق نخستين شكست بزرگ سپاهيان امين را به ارمغان آورد.

امين براى جبران شكست سپاه خويش و جلوگيرى از پيش روى فضل بن سهل ، چند بار ديگر نيز عازم نيروهاى تازه نفس به جنگ فضل بن سهل پرداخت ولى در تمام آنها شكست خورد و مناطق ديگرى را از دست داد.

از جانب ديگر برخى از عاملان و حاكمان امين در شهرهاى عرب نشين، از جمله داوود بن عيسى، حاكم مكه و مدينه از ضعف امين استفاده كرده و به مامون اعلان وفادارى و پيروى كردند.

فضل بن سهل كه هم در دانش و هم در رزم و كارزار، مرد كارايى بود و به همين جهت مامون وى را لقب ذوالرياستين اعطا كرده بود، وضعيت را چنان بر امين تنگ گرفت كه از سوى وى را تحت فشار قرار داد و مستاءصل نمود.

به تحريك جاسوسان و نفوذيان فضل بن سهل، سپاهيان امين از نبرد امتناع كرده و خواهان مواجب خويش مى شدند و در برخى از مناطق سر به شورش زدند و اوباش بغداد از اين وضعيت بهره جسته و به قتل و غارت و ناامنى در بغداد، پايتخت امين پرداختند.

در بغداد نيز بسيارى از صاحب منصبان كشورى و لشكرى در پناهان با فضل بن سهل رابطه برقرار كرده و با وى اعلان وفادارى نمودند و در كار امين، اختلال به وجود مى آوردند.






http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/74935038974768906638.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/74935038974768906638.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
31-12-2010, 03:34
http://www.shiaupload.ir/images/67745722012832825278.jpg


امين براى بقاى خود تلاش فراوانى نمود. از اين جمله اين كه دو فرزند مامون را كه در بغداد زندگى مى كردند به گروگان گرفت و مال هاى فراوانى ميان سپاهيان خويش بذل و بخشش كرد و هيچ يك از اين كارها نتوانست او را در برابر سپاه بنيان كن و سيل آساى فضل بن سهل رهايى بخشد.

فضل بن سهل به بغداد نزديك شد و شهر را از چند سو در محاصره خويش ‍ گرفت و با مدافعان شهر وهواداران امين به شدت نبرد مى كرد و تسليم شدگان را مى پذيرفت .
سرانجام در شب 25 محرم سال 198 قمرى ، سپاهيانش دژها را يكى پس از ديگرى گشودند و وارد شهر بغداد گرديدند و اين شهر را به تصرف خويش ‍ درآوردند.

امين، در اين واقعه به دست نيروهاى فضل كشته شد و سربازان، سرش را از بدن جدا كرده و در منظر مردم نصب نمودند و پس از مدتى سرش را براى برادرش مامون در خراسان ارسال كردند.

ازآن تاريخ براى مامون درسراسر مناطق تحت نفوذ خلافت، بيعت گرفتند وبه نام اوخطبه خواندند.

مامون، پس از كشت برادر خود امين، بر اوضاع سياسى، نظامى و اجتماعى مسلمانان استيلاى كامل يافت و مخالفان خود را با ترفندهاى گوناگون از سر راه خويش برداشت و همانند پدرش هارون، حكومت مقتدرانه اى بوجود آورد.

وى پس از كشتن امين ، به مدت20سال و هفت ماه خلافت كرد و سرانجام در 48سالگى در شهر طرسوس در غرب شام، كه هم اكنون طرطوس ناميده مى شود، در رجب سال 218 قمرى وفات يافت




http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/41219674334234287851.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/41219674334234287851.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
31-12-2010, 03:42
http://www.shiaupload.ir/images/63298331340474490206.jpg



خطبه سيدالشهداء راجع به اصلاح مردم

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم

و صلي الله علي سيدنا محمد و ءاله الطيبين الطاهرين و لعنة الله علي أعدآئهم أجمعين من الأن الي قيام يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم

از جمله فرمايشات حضرت سيدالشهداء أباعبدالله الحسين بن علي بن أبي‏طالب عليهم ‏السلام است که روزي به عنوان خطبه براي اصحاب خود ايراد نمودند:

أيها الناس! ان الله ما خلق خلق الله الا ليعرفوه؛ فاذا عرفوه عبدوه، و استغنوا بعبادته عن عبادة ما سواه.

فقال رجل: يابن رسول‏الله! ما معرفة الله عزوجل؟

فقال: معرفة أهل کل زمان، امامه الذي يجب عليهم طاعته.

«اي مردم! بدرستيکه خداوند خلق خود را نيافريده است، مگر از براي آنکه به او معرفت و شناسائي پيدا کنند.

پس زمانيکه او را بشناسند، در مقام بندگي و عبوديت او برمي‏آيند؛ و به واسطه‏ي عبادت و بندگي او از عبادت و بندگي غير او از جميع ماسوي مستغني مي‏گردند.

در اينحال مردي گفت: اي پسر رسول خدا! معرفت خداوند عزوجل چيست؟

حضرت فرمود: معرفت و شناخت اهل هر زمان، امام خود را که واجب است از او اطاعت و پيروي نمايند.»




http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/85535471524356254072.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/85535471524356254072.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
31-12-2010, 03:44
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/20553177033105241607.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/20553177033105241607.jpg)




در علت قيام حضرت سيدالشهداء

و در آخر خطبه ‏اي که درباره ترک امر به معروف و نهي از منکر، و قيام ظلمه و حکام جائر ايراد نموده‏اند، و مفصلا از محروميت مظلومان و تفرق از حق بيان مي‏فرمايند، و در ضمن گوشزد مي‏کنند که: مجاري الأمور و الأحکام علي أيدي العلمآء بالله، الأمناء علي حلاله و حرامه؛

چنين مي‏گويند که:

اللهم انک تعلم أنه لم يکن ما کان منا تنافسا في سلطان، و لا التماسا من فضول الحطام؛ ولکن لنري المعالم من دينک، و نظهر الاصلاح في بلادک، و يأمن المظلومون من عبادک، و يعمل بفرآئضک و سننک و أحکامک. فان لم تنصرونا و تنصفونا قوي الظلمة عليکم،و عملوا في اطفآء نور نبيکم؛ و حسبنا الله، و عليه توکلنا، و اليه أنبنا، و اليه المصير.

«بار پروردگارا! حقا تو مي‏داني که آنچه از ما تحقق يافته (از ميل به قيام و اقدام و امر به معروف و نهي از منکر و نصرت مظلومان و سرکوبي ظالمان) بجهت ميل و رغبت رسيدن به سلطنت و قدرت مفاخرت انگيز و مبارات آميز نبوده است؛ و نه از جهت درخواست زياديهاي اموال و حطام دنيا! بلکه به علت آنست که نشانه ‏ها و علامت‏هاي دين تو را ببينيم، و در بلاد و شهرهاي تو صلاح و اصلاح ظاهر سازيم؛ و تا اينکه ستمديدگان از بندگانت در امن و امان بسر برند، و به واجبات تو و سنت‏هاي تو و احکام تو رفتار گردد.

پس هان اي مردم! اگر شما ما را ياري ندهيد و از در انصاف با ما در نيائيد؛ اين حاکمان جائر و ستمکار بر شما چيره مي‏گردند، و قواي خود را عليه شما بکار مي‏بندند، و در خاموش نمودن نور پيغمبرتان مي‏کوشند. و خدا براي ما کافي است، و بر او توکل مي‏ نمائيم، و به سوي او باز مي‏گرديم، و به سوي اوست همه‏ي بازگشت‏ها.»




http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/20923888077385631062.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/20923888077385631062.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
31-12-2010, 03:56
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/36404462497934929783.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/36404462497934929783.jpg)


نامه حضرت درباره خير دنيا و آخرت

و نيز از حضرت صادق عليه‏السلام وارد است که فرمود:

حدثني أبي عن أبيه عليهماالسلام أن رجلا من أهل الکوفة کتب الي الحسين بن علي عليهماالسلام:
يا سيدي! أخبرني بخير الدنيا و الأخرة!
فتکب عليه‏السلام:
بسم الله الرحمن الرحيم. أما بعد، فان من طلب رضا الله بسخط الناس کفاه الله أمور الناس؛ و من طلب رضا الناس بسخط الله و کله الله الي الناس؛ و السلام.

«روايت کرد براي من پدرم، از پدرش - که بر آن دو سلام باد - که مردي از اهل کوفه، نامه‏اي به محضر حضرت حسين بن علي نوشت بدين مضمون:

اي سيد من و آقاي من! مرا خبر ده که خير دنيا و آخرت چيست؟

حضرت براي او چنين نوشتند: بسم الله الرحمن الرحيم. اما بعد، کسيکه رضاي خدا را طلب کند، گرچه همراه با ناراحتي و غضب مردم باشد، خداوند او را از امور مردم کفايت مي‏کند.

و کسيکه رضا و پسند مردم را طلب کند به غضب و سخط خداوند، خداوند امور او رابه مردم مي‏سپارد؛ والسلام.»



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/33901191859080492604.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/33901191859080492604.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
31-12-2010, 03:57
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/33363987086565347643.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/33363987086565347643.jpg)




(http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/33363987086565347643.jpg)


پند و اندرزهاي حضرت امام حسين

و نيز از کتاب «أعلام الدين» روايتست که:

قال عليه ‏السلام: دراسة العلم لقاح المعرفة. و طول التجارب زيادة في العقل. و الشرف التقوي. و القنوع راحة الأبدان. و من أحبک نهاک؛ و من أبغضک أغراک.

«حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام چنين فرمود: تدريس و تدرس علم، پيوند معرفت است، و درازاي مدت تجربه موجب زيادي عقل است. و شرف انسان تقواي اوست. و قناعت پيشگي، راحت بدن است.

و کسيکه تو را دوست دارد از ناشايستگي تو را منع مي‏کند؛ و کسيکه تو را دشمن دارد تو را بکار زشت ترغيب مي‏نمايد.»

و نيز از مواعظ آن حضرت است که:

و قال عليه ‏السلام: اياک و ما تعتذر منه؛ فان المؤمن لا يسي‏ء و لايتعذر، و المنافق کل يوم يسي‏ء و يعتذر.

«و حضرت فرمودند: بپرهيز از انجام کاري که موجب پوزش و عذرخواهي تو گردد؛ مؤمن کسي است که بدي نمي‏کند و عذرخواهي نيز نمي‏نمايد، و اما مناق کسي است که هر روز بدي مي‏کند و سپس پوزش مي‏طلبد.»

و نيز از مواعظ آن حضرت است که:
و قال لابنه علي بن الحسين عليهم االسلام:

أي بني! اياک و ظلم من لا يجد عليک ناصرا الا الله جل و عز.

«و به فرزندش حضرت سجاد، علي بن الحسين عليهماالسلام چنين پند مي‏دهد:

اي نور ديده‏ي من! بپرهيز از ستم بر کسيکه غير از خداوند جل و عز يار و ياوري ندارد.»




http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/18319586621165924071.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/18319586621165924071.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
31-12-2010, 04:02
http://www.shiaupload.ir/images/19614282384511759010.jpg


اوضاع سیاسی مدینه بعد از شهادت امام حسين عليه السلام


بعد از شهادت امام حسین علیه‏السلام ـ که امامت و سرپرستی امور شیعیان به عهده امام سجاد علیه‏ السلام قرار گرفت.

برای اعتراض به وضع موجود و مبارزه با فساد دستگاه اموی، قیامهایی از سوی شیعیان و دیگران صورت گرفت که عبارتند از:

قیام مدینه، قیام توّابین، قیام مختار، قیام عبداللّه بن زبیر و...

آنچه کنجکاوی مسلمانان، بویژه شیعیان، را بر می‏انگیزد این پرسش است که: نقش و موضع امام سجاد علیه‏السلام در این قیامها چه بود و آیا در شکل‏گیری و بالندگی آنها دخالت داشت، یانه؟

در این پژوهش، قصد داریم به یاری خداوند به پرسشهای فوق پاسخی مناسب دهیم تا با اطلاع از مواضع آن حضرت، بتوانیم در تصمیم گیریهای فردی، گروهی، اجتماعی و جهانی شیوه او را الگو و راهگشای زندگی خود قرار دهیم.




http://www.shiaupload.ir/images/17064907970555314385.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
31-12-2010, 04:05
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/23190571407557125987.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/23190571407557125987.jpg)


اوضاع سیاسی مدینه بعد از واقعه کربلا

پس از واقعه عاشورا، بازگشت کاروان اهل‏بیت علیهم‏السلام به مدینه و آگاهی مسلمانان از وقایع کربلا و کوفه و شام، این شهر آرامش نسبی‏اش را از دست داد و دستگاه خلافت در نظر مسلمانان به شدّت بی‏اعتبار و منفور گردید.(1)

مدینه شهر انصار، شهر استقبال از پیامبر صلی‏ الله‏علیه‏و‏آله در دوران سختی اسلام، پایگاه نخستین حکومت اسلامی به رهبری رسول اکرم صلی‏ الله‏علیه‏و‏آله بود و پس از مکه که سرزمین وحی و رسالت و زادگاه توحید بود.

از قداست و منزلت ویژه‏ای در نظر مسلمانان برخوردار بود. مدینه بعد از پیامبراکرم صلی‏ الله‏علیه‏و‏آله ، به خاطر اختلافات و دسته بندی‏های سیاسی، نتوانست شکوه و عظمت پیشین خود را حفظ کند؛ اما با گذشت بیش از شصت سال از هجرت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هنوز مدینه مرکزعلم و فقاهت و پایتخت اسلام و پایگاه اصلی صحابه پیامبر و قاریان قرآن و حافظان حدیث به شمار می‏رفت.

مردم مدینه که بازماندگان انصار و مهاجر و شاهد انحرافی بزرگ در خلافت اسلامی بودند سکوت در برابر منکرات را روا نمی‏دانستند. به همین دلیل، حرکتهایی علیه حکومت انجام دادند که بعد از سال 61 هجری به عزل و نصب سه حاکم در طول دو سال منحر گردید.

این خود بهترین دلیل براوضاع متشنّج و جوّ ناآرام سیاسی مدینه است؛ یعنی در سال 61 هجری ولید بن عتبه حاکم مدینه بود؛ با کمی فاصله عمروبن سعید فرماندار شد و بعد از مدتی کوتاه، عثمان بن محمدبن ابی ‏سفیان پسرعموی یزید، والی مدینه گردید.(2)




http://ayehayeentezar.com/image.php?u=207&type=sigpic&dateline=1292574999

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
31-12-2010, 04:12
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/37794899760966477160.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/37794899760966477160.jpg)


عوامل شتاب‏زا در قیام مدینه

عثمان، پسرعموی یزید، برای فرونشاندن ناآرامی سیاسی مدینه تدبیری اندیشید و برای فریب عناصر پرشور نهضت، عده‏ای از سران آنها را برای دیدار یزید رهسپار دمشق کرد تا هم شوکت و قدرت او را ببینند و هم از بخششهای او برخوردار شوند و دست از شورش بردارند.

این افراد پرشورکه از فرزندان مهاجر و انصار بودند با رفتن به دمشق توانستند سبکسری‏ها و کارهای ناشایست و خلاف شرع یزید را از نزدیک مشاهده کنند، چون در این مدت از خواصّ یزید به شمار می‏رفتند و در کاخ او بودند.

آنها، به رغم هدایایی که از یزید دریافت کردند، پس از بازگشت، در مسجد رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سخنرانی کردند.(3) و فریاد کشیدند:

ای مردم! ما از دربار خلیفه‏ ای می‏آییم که شراب می‏نوشد، طنبور می‏نوازد، سگ‏بازی می‏کند و شب را با کنیزکان پست و آوازه خوان به صبح می‏رساند. از شما می‏خواهیم او را از خلافت عزل کنید.»(4)



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_banner_moharram2.png

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
31-12-2010, 04:18
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/59625489336365650017.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/59625489336365650017.jpg)


عوامل اصلی قیام

1 ـ نارضایی قاطع مردم مدینه ـ که سالها کینه بنی امیه را در دل داشتند و بیشترین مردم مدینه را انصار تشکیل می‏دادند.ـ اولین عامل قیام بود. آنها از مخالفان سرسخت بنی امیه بودند و سابقه شورش علیه عثمان را در پرونده داشتند. گروههای دیگر مردم مدینه که مخالف بنی امیه بودند، عبارتند از: (5)

الف) خاندان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله
ب) خاندان زبیر
ج) خاندان ابوبکر
د) خاندان عمر

2 ـ کشتار، سرکوب و اسارت خاندان رسالت که احساسات و عواطف همه را جریحه دار ساخت و مردم را به انتقام گرفتن از حکومت واداشت. علاوه بر این، چیزی که در برانگیختن مردم مؤثر بود، شیون بانوان بنی‏هاشم بود که سبب بیداری گروههای مردم مدینه شد.

3 ـ تظاهر یزید به فسق و فجور و علنی شدن جنایات و تبهکاری‏های او(6) نیکان و غیرتمندان متدین را برآن داشت تا قیام در برابر حکومت یزید را یک واجب شرعی بدانند و به خاطر سکوتشان در پیشگاه خداوند متعال احساس مسؤولیت کنند. به طوری که یکی از شورشیان ـ که عبداللّه بن حنظله نام داشت.ـ می‏گوید: «به خدا سوگند، ما در برابر یزید قیام نکردیم مگر آن که ترسیدیم از آسمان برما سنگ ببارد....»



http://www.askquran.ir/gallery/images/29868/1_sss.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
31-12-2010, 04:42
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/03962722289575837596.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/03962722289575837596.jpg)


رهبری قیام

به دنبال گزارشی که نمایندگان مردم مدینه از شام ارائه دادند، انقلابیان پرشور با عبداللّه بن حنظله ـ که یکی از نمایندگان بود.ـ بیعت کردند و او را به رهبری پذیرفتند. آن‏ها یزید را غیاباً از خلافت برکنار ساخته، بنی امیه را ـ که شمارشان در مدینه به هزارتن می‏رسید.ـ در خانه مروان بن حکم محاصره و از شهر بیرون کردند.(7)

انگیزه قیام

انگیزه قیام، مقدس بود؛ چون برای مبارزه و ریشه‏کن ساختن فساد و فحشا تحقق یافت. مردم مدینه ازنزدیک شاهد اعمال و رفتار افراد و حکّام بنی امیه بودند. این نظارت سبب نفرت آنها شد و توانست با گزارشی که امام سجاد علیه‏السلام از کربلا و کوفه و شام، بیان کرد و نیز سخنان نمایندگان اعزامی به شام سبب قیام همگانی شود.(8)



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/41155073926984055619.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
31-12-2010, 04:45
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/13267507755151449374.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/13267507755151449374.jpg)


نتیجه قیام

وقتی خبر شورش اهل مدینه به شام رسید، یزید ـ که پس از آن همه عطایا انتظار چنین واکنشی نداشت.ـ به شدّت خشمگین شد و لشکری دوازده هزارنفری به فرماندهی مسلم بن عقبه ـ که سنگدلی و قساوتش در میان فرماندهان سپاه معاویه معروف و یک چشمش را در صفین از دست داده بود.ـ برای سرکوبی مردم مدینه فرستاد.(9)

این پلنگ زخم دیده یک چشم ـ که بیش از نود سال از عمرش می‏گذشت.ـ ابتدا شهر را محاصره کرد و برای مردم پیام فرستاد(10) که تا سه روز مهلت دارند تا تسلیم شوند. مردم زیر بار نرفتند و به جنگ با او برخاستند. ابتدا پیروزی با مردم بود ولی در نهایت مسلم پیروز شد؛ شهر را به تصرف درآورد و به سربازان خود اجازه داد تا سه روز هر کاری که بخواهند با جان و مال و ناموس مردم انجام دهند.

تعداد کشته شدگان مدینه را تا ده هزار(11) نفر نیز ذکر کرده‏اند. سیصد پستان از زنان بریدند و به 800 دختر تجاوز کردند. به طوری که تا سالها والدین در ازدواج دخترانشان سالم بودن آنها را تضمین نمی‏کردند.(12)

سپس مسلم مردم مدینه را وادار ساخت به بندگی یزید اقرار کنند و امتناع کنندگان را از دم تیغ گذراند.(13)



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/35074827358055761954.jpg

negin_javdan
31-12-2010, 10:00
http://aghmoallem.persiangig.com/image/imam-hussein16-001.jpg

شكوه انتظار
31-12-2010, 11:18
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/35074827358055761954.jpg

مسئوليت ديني اجتماعي در قيام امام حسين (عليه السلام)

http://img.tebyan.net/big/1386/04/1119838221167181012232091045046188241138179.jpg

اين سؤال در ذهن بسيارى از كسانى كه از مقررات و وظائف اسلامى و حقايق تاريخى بى اطلاعـند، به وجود مي آيد: كه با توجه به اينكه حسين عليه السلام از قدرت بنى اميه و از ضعـف و زبونى مـردم زمـان مـطلع و آگـاه بود و با شناختى كه از مردم كوفه داشت و تـجربه كرده و ديده بود كوفـيان با پدرش على عليه السلام و برادرش امام مجتبى چـگـونه رفـتار كردند و اين شناخت و آگاهى از گفته هايش كاملا آشكار مى گردد چنانكه فـرمـود :« مردم برده و بنده دنيايند، دين چرخش زبان آنها است به هر سو كه نفعشان ايجاب كند مى چرخد، هنگام گرفتارى دينداران اندك ميشوند.»
پس چرا قيام كرد و مانند برادرش حضرت امام حسن عليه السلام با حكومت وقت كنار نيامد؟
1 ـ مسئوليت دينى حسين عليه السلام


اسلام عزيز هر فرد مسلمان را در برابر حوادثى كه براى مردم و جامعه اش ‍ پيش مى آيد كه با دين آنها ضديت دارد، يا مخالف مصالح اقتصادى ، اجتماعى و... مى باشد وظيفه دار و مـسئول مـى داند، چـنانكه رسول گـرامـى اسلام فـرمـود : كلّكم راع و كلّكم مـسئول عـن رعـيّتـه «همـه شمـا سلطانيد و همـه تـان در رابطه با رعيت مواخذه مي شويد.»
همه شما نسبت به هم مسئوليد.و حسين عـليه السلام كه مى داند مسلمانان در فقر و سختى بسر مى برند اما يزيد كه خود را حاكم بر مردم و خليفه مسلمين قلمداد مى كند محرمات الهى را مرتكب مى شود، شراب مـى خـورد و قـمـار مـى بازد و بر سگـها و مـيمـونها خلخال طلا ميپوشد و با سنت پيامبر مخالفت مى ورزد، وظيفه و مسئوليت دينى اش او را وادار به قـيام عـليه چنين حكومت طاغى و ياغى و جبارى نمود، چنان كه حضرت در برابر حر و لشكريانش به سخنرانى پرداخت و فرمود:
«اى مردم ! همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه سلطان ستمكارى را ببيند كه مـحرمات الهى را حلال مى شمارد و با خدا پيمان شكنى مى كند و با سنت و روش رسول خـدا مـخـالفـت مى ورزد، در ميان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار مى كند، قولا يا عملا بر او ايراد نگيرد بر خدا است كه او را با همان سلطان محشور گرداند و در جايگاه ستمكاران جاى دهد! »
از اين رو و به ويژه با آن همه نامه ها كه به حسين عليه السلام نوشتند و بيعت مردم با او، عذرى براى حسين باقى نمى گذاشت و در تاريخ مورد انتقاد قرار مى گرفت .

http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

شكوه انتظار
31-12-2010, 11:19
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
ممكن است گفته شود كه چرا امام حسن عليه السلام قيام نكرد؟
مـا در شرح امـام مجتبى علل كنار آمدن وى را با معاويه نگاشته ايم و در اينجا به اختصار مـى گـوييم عـلاوه بر آنكه اكثـر فرماندهان سپاه امام حسن به معاويه پيوستند و حتى برخـى از اطرافـيان امـام مـجتـبى به مـعـاويه نوشتند كه حاضرند امام را دست بسته تحويل وى دهند، و از طرفى معاويه با سياست مكارانه اش ظاهر اسلام را رعايت مى كرد و مـانند پـسرش نبود كه عـلنا به فـسق و فـجور اشتـغـال ورزد، و شرابخـورى و قـمـاربازى و ساير اعـمـال مـنافـى اسلام به ظاهر از او ديده نمى شد از اينرو امام مجتبى براى حفظ دين و جلوگيرى از سفك دماء مسلمين با وى كنار آمد.

2 ـ مسئوليت اجتماعى امام حسين عليه السلام



حسين عـليه السلام به لحاظ مـوقـعـيت اجتـمـاعـيش خـود را در برابر امـت اسلامـى مـسئول مـى بيند تا در مقابل ظلم و بيدادگرى كه از ناحيه حكومت اموى وارد مى شود به دفـاع برخيزد، گرچه اين مسئله هر فرد مسلمانى است ولى بطور طبيعى در مورد امام حسين عـليه السلام با توجه به امامت او از يكسو و انتسابش به پيامبر از سوى ديگر تاكيد بيشترى پيدا مى كند و توقع جامعه اسلامى را بيشتر برمى انگيزد، و امام عليه السلام اين مـسئوليت را احساس مى كرد و سكوت در برابر جنايات يزيد را جايز نمى شمرد، از اين رو براى ايفاء اين مسئوليت بزرگ و خطير به پاخاست تا آنكه شخص شخيص خود و همـه اهل بيتش را در اين راه فدا كرد و عدالت اسلامى و حكم قرآن را در ميان مردم به اجرا در آورد.

3 ـ اقامه حجت بر امام عليه السلام



با توجه به اينكه نامه هاى بسيارى تا حدود دوازده هزار نامه براى حسين عليه السلام نوشتـند و آمـادگـى خود را براى كمك با لشكر صدهزار نفرى اعلان نمودند، آنهم از شهر كوفـه كه بزرگـتـرين شهر نيرو خـيز اسلامـى است ، تـا آنجا كه او را مـسئول به حساب آوردند كه اگـر امامت و خلافت را نپذيرد در پيشگاه خدا با او احتجاج خـواهند كرد، و معلوم است كه اگر حسين عليه السلام اجابت نمى كرد در برابر خدا و امت اسلامـى مـسئول و مـؤاخـذ بود و تـاريخ هم حسين عـليه السلام را مـسئول مـى شمـرد و او را مـؤاخـذه مـى نمـودند، بنابراين حجت بر امام تمام شد و عذرى برايش باقى نگذاشت .
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif






منبع:آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى

خادمه زینب کبری(س)
31-12-2010, 16:16
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/49669040066421978388.jpg



علت جراحت پشت امام حسین علیه السلام


روایت شده است:

روز عاشورا بر پشت شریف آن حضرت اثری مشاهده كردند، از حضرت زین العابدین علیه‌السلام علت آن را پرسیدند فرمود:

"هذا مما كان ینقل الجراب علی ظهره إلی مناز الأرامل و الیتامی و المساكین؛
این اثر انبان‌هائی(کیسه) است كه بر پشت خود می‌گذارده و به خانه‌های بیوه زنان و یتیمان و تهیدستان آذوقه می‌برده است.
منبع:مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 66.




http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/76281943705258737314.jpg

خادمه زینب کبری(س)
31-12-2010, 16:20
http://img.tebyan.net/Big/1389/09/2401512071872401149193153130217229110123181.jpg

خادمه زینب کبری(س)
31-12-2010, 16:21
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_yaseyedolshohada1.jpg




سخنرانی امام حسین (ع ) در عاشورا


خوارزمی می گوید: دومین سخنرانی امام(ع) در روز عاشورا بدین صورت بود: پس از آن که هر دو سپاه کاملاً آماده گردید و پرچم های لشکر عمر سعد برافراشته شد و صدای طبل وشیپورشان طنین افکند و سپاه دشمن از هر طرف خیمه های حسین بن علی را احاطه کردند و مانند حلقه انگشتری در میان خود گرفتند، آن حضرت از میان لشکر خویش بیرون آمد و در برابر صفوف دشمن قرار گرفت و از آنان خواست تا سکوت کنند و به سخنان وی گوش فرا دهند؛ ولی آن ها همچنان سر و صدا و هلهله می نمودند که حسین بن علی(علیهما السلام ) با این جملات به آرامش و سکوتشان دعوت نمود:" ویلکم ما علیکم أن تنصتوا إلی فتسمعوا قولی...؛ وای بر شما! چرا گوش فرا نمی دهید تا گفتارم را- که شما را به رشد و سعادت فرا می خوانم- بشنوید که هر کس از من پیروی کند خوشبخت و سعادتمند است و هر کس عصیان و مخالفت ورزد از هلاک شدگان است و همه شما سرکشی هستید، و با دستور من مخالفت می کنید که به گفتارم گوش فرا نمی دهید. آری، در اثر هدایای حرامی که به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمه های غیرمشروعی که شکم های شما از آنها انباشته شده، خدا این چنین بر دل های شما مهر زده است. وای بر شما! آیا ساکت نمی شوید؟"

چون سخن امام(ع) بدین جا رسید لشکریان عمرسعد همدیگر را نگاه نمودند که چرا سکوت نمی کنند و همدیگر را وادار به استماع سخنان آن حضرت نمودند. چون سکوت بر صفوف دشمن حاکم گردید امام(ع) در ادامه سخنانش چنین فرمود:" تباً لکم أیتها الجماعة و ترحاً!...؛ ای مردم! ننگ و ذلت و حزن و حسرت بر شما باد که با اشتیاق فراوان ما را به یاری خود خواندید و آن گاه که به فریاد شما جواب مثبت دادیم و به سرعت به سوی شما شتافتیم، شمشیرهایی را که از خود ما بود علیه ما به کار گرفتید و آتش فتنه ای را که دشمن مشترک برافروخته بود، علیه ما شعله ور ساختید، به حمایت و پشتیبانی دشمنانتان و علیه پیشوایانتان به پا خاستید، بدون این که این دشمنان قدم عدل و دادی به نفع شما بردارند یا امید خیری از آنان داشته باشید مگر طعمه حرامی از دنیا به شما رسانیده اند و مختصر عیش و زندگی ذلت باری که چشم طمع به آن دوخته اید.

قدری آرام! وای بر شما! که روی از ما برتافتید و از یاری ما سرباز زدید بدون این که خطایی از ما سرزده باشد یا رأی و عقیده نادرستی از ما مشاهده کرده باشید. آن گاه که تیغ ها در غلاف و دل ها آرام و رأی ها استوار بود، مانند ملخ از هر طرف به سوی ما روی آوردید و چون پروانه از هر سو فرو ریختید. رویتان سیاه که شما از سرکشان امت و از ته ماندگان احزاب فاسد هستید که قرآن را پشت سرانداخته اید، از دماغ شیطان درافتاده اید و ازگروه جنایتکاران و تحریف کنندگان کتاب و خاموش کنندگان سنن می باشید که فرزندان پیامبران را می کشید و نسل اوصیا را از بین می برید. شما از لاحق کنندگان زنا زادگان به نسب و اذیت کنندگان مؤمنان و فریادرس پیشوای استهزا گرانید که به استهزای قرآن می پردازند."


http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/75405420426233864099.jpg

خادمه زینب کبری(س)
31-12-2010, 16:21
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/67549615597728644012.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/67549615597728644012.jpg)

" شما اکنون به ابن حرب و پیروانش اتکا و اعتماد نموده و دست از یاری ما برمی دارید. آری، به خدا سوگند! خذل و غدر از صفات بارز شماست که رگ و ریشه شما بر آن استوار، تنه و شاخه شما آن را به ارث برده و دل هایتان با این عادت نکوهیده رشد نموده و سینه هایتان با آن مملو گردیده است. شما به آن میوه نامبارکی می مانید که در گلوی باغبان رنج دیده اش گیر کند و در کام سارق ستمگرش شیرین و لذت بخش باشد. لعنت خدا بر پیمان شکنان! که پیمان خویش را پس از تأکید و محکم ساختن آن می شکنند و شما خدا را بر پیمان های خود کفیل و ضامن قرار داده بودید و به خدا سوگند! که همان پیمان شکنان هستید. آگاه باشید که این فرومایه( ابن زیاد) و فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی شمشیر و ذلت قرار داده است و هیهات که ما به زیر بار ذلت برویم؛ زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما ذلت را بپذیریم ابا دارند و دامن های پاک مادران ما و مغزهای باغیرت و نفوس با شرافت پدران ما روا نمی دارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کرام و نیک منشان مقدم بداریم. آگاه باشید که من وظیفه نصحیت و موعظه خود را انجام دادم و آگاه باشید که من با این گروه کم و با قلت یاران و پشت کردن کمک دهندگان، بر جهاد آماده ام".
آن گاه امام (ع) این اشعار را خواند.
" اگر ما بر دشمن پیروز گردیم در گذشته هم پیروزمند بوده ایم و اگر شکست بخوریم باز هم شکست از آن ما و ترس از شؤون ما نیست؛ ولی اینک حوادثی برای ما رخ داده و ظاهراً سودی به دیگران رسیده است.
شماتت کنندگان ما را بگو بیدار باشید که آنان نیز مثل ما با شماتت کنندگان مواجه خواهند گردید که مرگ هر وقت شتر خویش را از کنار دری بلند کرد، در کنار در دیگری خواهد خوابانید".
آن گاه فرمود:" آگاه باشید! به خدا سوگند! پس از این جنگ به شما مهلت داده نمی شود که سوار بر مرکب مراد خویش گردید مگر همان اندازه که سوارکار بر اسب خود سوار است تا این که آسیاب حوادث شما را بچرخاند و مانند مدار سنگ آسیاب مضطربتان گرداند و این ، عهد و پیمانی است که پدرم علی(ع) از جدم رسول خدا(ص) بازگو نموده است. پس با هم فکران خود دست به هم بدهید و تصمیم باطل خود را، پس از آن که امر بر شما روشن گردید، درباره من اجرا کنید و مهلتم ندهید، من به خدا که پروردگار من و شماست توکل می کنم که اختیار هر جنبنده ای در ید قدرت او، و خدای من بر صراط مستقیم است".
سپس آن حضرت دست های خود را به سوی آسمان برداشت و لشکریان عمر سعد را این چنین نفرین نمود:" خدایا! قطرات باران را از آنان قطع کن وسال هایی (سخت) مانند سال های یوسف بر آنان بفرست و غلام ثقفی را بر آنان مسلط کن تا با کاسه تلخ ذلت، سیرابشان سازد و کسی را در میانشان بدون مجازات نگذارد: در مقابل قتل، به قتلشان برساند و در مقابل ضرب، آنان را بزند و از آنان انتقام من و انتقام خاندان و پیروانم را بگیرد؛ زیرا اینان ما را تکذیب نمودند و در مقابل دشمن، دست از یاری ما برداشتند و تویی پروردگار ما، به تو توکل می کنیم و بازگشت ما به سوی توست."

نکات مهم در این سخنرانی

هر یک از جملات این خطبه امام حسین علیهما السلام همانند خطبه ها و سخنان دیگر آن حضرت، نیازمند شرح و تفسیر است و حاوی نتیجه های مهم و درس های آموزنده و مستلزم کتابی مستقل و بزرگ؛ زیرا به طوری که ملاحظه نمودید، امام (ع) در بخش مهمی از این خطبه مردم کوفه را ملامت می کند و پیمان شکنی آن ها را تذکر می دهد که چگونه یک روز در اثر جنایت های بنی امیه پروانه وار به سوی شمع وجود آن حضرت هجوم بردند و به یک باره 180 درجه تغییر موضع دادند و او را رها ساختند و از همان بنی امیه جنایتکار حمایت و پشتیبانی نمودند و شمشیری را که از خاندان پیامبر در دست داشتند علیه فرزند پیامبر به کار بردند و آتشی را که دشمن بر ضد فرزند پیامبر برافروخته بود، آنان مشتعل و شعله ور ساختند.امام(ع) مردم کوفه را این چنین نکوهش می کند تا بدین جا می رسد که " شما فرونشاندگان سنن و خاموش کنندگان چراغ هدایت هستید و به میوه نامبارکی می مانید که در گلوی باغبانش، که ما خاندان هستیم، گیر کند و برای پرورش دهنده اش موجب درد و الم شود؛ ولی برای سارقان و غاصبان بنی امیه، که از هدف های خائنانه بهره برداری می کنند، لقمه ای بس گوارا و لذت بخش باشد."
در مقدمه این خطبه، علت انحراف آن ها را، که دست از یاری امام و رهبر خویش برداشته و به پشتیبانی دشمن دیرینه اسلام( بنی امیه) شتافته اند، را غذاهای حرام می داند که شکم های خود را با آن انباشته اند. امام در مورد خودش، در آن جا که در سر دو راهی زندگی ذلت بار و مرگ افتخارآمیز قرار می گیرد، مسیر خود را تعیین می کند و مرگ را بر زندگی ننگین برمی گزیند و می گوید:" هیهات منا الذلة".
سرانجام از آینده نکبت بار مردم کوفه خبر می دهد و آنان را نفرین می کند: خدایا! غلام ثقفی را بر آن ها مسلط گردان.
در این خطبه مطالب و نکات دیگری هست که ما تنها به توضیح چند نکته از این خطبه اکتفا می کنیم:



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_51907091120651407560.jpg

خادمه زینب کبری(س)
31-12-2010, 16:22
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/59616096422643801981.jpg

1- اثر تغذیه حرام در انحراف از حق

آنچه مسلم است هر یک از گناهان در صورتی که توأم با توبه و برگشت نباشد، می تواند در انحرافات و در شکل گرفتن اعوجاج ها و کجی های فکری مؤثر باشد؛ ولی در میان همه گناهان، تغذیه حرام بیش از هر گناه دیگر در اعوجاج فکری و انحراف از حق، نقش مؤثر و اثر عمیق دارد و از این جاست که اسلام دستور داده است این اصل نه تنها در افراد مکلف، بلکه در تغذیه اطفال و در تغذیه مادران آن گاه که طفل در دوران جنینی و شیرخوارگی است دقیقاً مراعات شود؛ زیرا گرچه اطفال تکلیفی ندارند، اثر وضعی غذا درساختمان فکری و روحی آینده آنان تأثیر اساسی دارد. از این رو امام حسین علیه السلام در قسمت اول این خطبه علت مخالفت مردم کوفه و عناد آنان را، که حتی حاضر نیستند به سخن حق گوش فرا دهند، این چنین فرموده است:" و ملئت بطونکم من الحرام فطبع الله علی قلوبکم" در طول سالیان گذشته برای شکست دادن پدرم علی و به انزوا کشاندن برادرم حسن مجتبی از صحنه سیاست و خلافت، پول های حرام فراوانی از طرف معاویه به نام تحفه و هدیه به شما، مردم کوفه داده شده و شکم هایتان از غذای حرام پرگشته و بر اثر این غذاهای حرام است که قلب های شما سیاه و چشم حق بین شما کور و گوش شما از شنیدن نصیحت و موعظه امام و پیشوایتان کر شده است.

2- نیروی اسلام علیه اسلام

دومین نکته جالب و حایز اهمیت در خطبه امام، جلب توجه مردم کوفه به این حقیقت است که شما با شمشیری که به خاندان پیامبر تعلق دارد علیه این خاندان قیام کرده اید و نیرویی را که اسلام به شما ارزانی داشته است بر ضد خود اسلام به کار می برید.این نکته و هم چنین نکته اول که امام(ع) در صحنه کربلا و در رویارویی حق و باطل در روز عاشورا تذکر می دهد به آن برهه از زمان و محل خاصی از مکان اختصاص ندارد؛ بلکه حقیقتی است که انسان ها در طول تاریخ و در صحنه های رویارویی حق و باطل برای همیشه با آن مواجه اند .
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/81104413200072105063.jpg

خادمه زینب کبری(س)
31-12-2010, 16:22
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/74168629974254499119.jpg


3- اراده شکست ناپذیر

سومین نکته جالب در این خطبه، تعیین موضع قاطع و بیان اراده شکست ناپذیر و تن به ذلت ندادن است. حسین بن علی(علیهما السلام ) آن گاه که در زیر شمشیرها و نیزه ها و در زیر سم اسب های دشمن قرار گرفت با قاطعیت تزلزل ناپذیر و آن جا که در سر دو راهی مرگ و ذلت واقع شد، گفتار او این است:" هیهات منا الذلة"به عقیده نگارنده مناسب است به جای پرچم سرخ رنگی که در بالای گنبد مطهر حضرت امام حسین علیه السلام به اهتزاز است همین جمله را به صورت تابلوی نئون قرمز رنگی نصب کنند که بیش از هر پرچمی نشان استقلال و استقامت و برای دوستان از هر شعاری روح افزاتر و نیروبخش تر و برای دشمنان از هر نیرو و قدرتی شکننده تر است؛ زیرا حسین بن علی(علیهما السلام ) با دشمنی بس قوی، خونخوار و بی رحم روبه رو بود که هر چه توانست به او و یاران و خاندانش بی شرمانه تاخت و بی رحمانه یورش برد و از ظلم و ستم آنچه به تصور نگنجد انجام داد؛ ولی تنها نیرویی که خود را در برابر آن ناتوان و زبون یافت، اراده قوی و شکست ناپذیر و به زیر بار ذلت نرو آن حضرت بود که در برابر تیرها و شمشیرها و نیزه های دشمن قوی و جرار می فرمود: فإن نهزم فهزامون قدماً و أن نهزم فغیر مهزمینا...؛ ما با این نیروی کم در مقابل این دشمن قوی اقدام به جنگ می کنیم اگر پیروز شویم تازگی ندارد و اگر کشته شویم، دنیا می داند که ما مغلوب نشده ایم، بدن های ما در زیر سم اسب ها پاره پاره می شود؛ ولی در اراده ما خللی وارد نمی گردد.

شیخ کاظم ازری می گوید: قد غیر الطعن منهم کل جارحة إلا المکارم فی أمن من الغیر او وقتی این شعر را گفت، صدیقه طاهره (علیها السلام) به یکی از آشنایان وی در عالم خواب فرمود: برو این شعر را از شیخ کاظم بگیر. او در عین حال که با شیخ کاظم میانه خوبی نداشت، به در خانه وی آمد و گفت: شیخ! تو این شعر را سروده ای که قد غیر الطعن... گفت: آری ولی من تا حال آن را برای کسی نخوانده ام تو از کجا یاد گرفتی؟ گفت: الان فاطمه زهرا(علیها السلام ) در عالم رؤیا همین شعر را برای من خواند و به در خانه تو رهسپارم ساخت: قد غیر الطعن منهم کل جارحة إلا المکارم فی أمن من الغیر؛ نیزه ها تمام اعضا و جوارح آن ها را تغییر داد مگر مکارم و اراده و شخصیتشان را، که این صفات آنان از هر تغییر و تحولی در امان است.

منبع : کتاب سخنان حسین بن علی علیهما السلام ،از مدینه تا کربلا ، محمد صادق نجمی ، ص 232.




http://www.askquran.ir/gallery/images/4260/1_Ashura_Muharram_emza__7_.jpg

شكوه انتظار
31-12-2010, 18:18
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifبزرگترين فلسفه قيام حسينى http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

http://img.tebyan.net/big/1388/04/17476178607417213781897722989103216116.jpg
با توجه به اينكه حسين عليه السلام از قدرت بنى اميه و از ضعـف و زبونى مـردم زمـان مـطلع و آگـاه بود و رفتاركوفـيان را با پدرش على عليه السلام و برادرش امام مجتبى ديده بود، پس چرا قيام كرد و مانند برادرش حضرت امام حسن عليه السلام با حكومت وقت كنار نيامد؟
1 ـ ريشه كن كردن مظالم حكومت اموى

يكى از بزرگترين فلسفه قيام حسينى ايستادگى در برابر ظلم و ستم بى حساب حكومت اموى مخصوصا نسبت به شيعيان و تصفيه حساب حكومت با شيعه بود .
مـظالم حكومت اموى بى حد و حصر و در شمار نمى آيد كه ما فقط به چند نمونه آن اشاره مى كنيم :
الف ـ سلب امنيت :
حكام امـوى براى آنكه بيشتر بر مردم مسلط گردند و حق نفس كشيدن را حتى از مردم سلب كنند در سراسر كشور اسلامـى چنان ترس و وحشتى به وجود آورده بودند كه فوق آن مـتـصور نبود، افـراد بى گناه را به جاى گناهكار و مطيع را به جاى مخالف مجازات مى كردند، با ظن و گـمـان و تـهمت افراد را تحت فشار قرار مى دادند، نيكان و خوبان را بدون مـحاكمه به زندان مى انداختند.
هيچـكس بر مـال و جان خود ايمن نبود و لذا حسين عليه السلام قيام كرد تا اين ستمها و ظلم ها را ريشه كن نمايد.

ب ـ تحقير امت اسلامى :
يكى از كارهاى خطرناك حكومت اموى تحقير و اذلال و خوار ساختن مؤمنان مخصوصا شيعيان امـيرالمؤمنين حضرت على بن ابيطالب عليه السلام بوده است ، و يكى از نشانه هاى اين تحقير داغ نهادن بر صورت و گردن برخى از شيعيان يعنى همان طورى كه دامها را به مـنظور شناسائى بر گونه و سر و گوش آنها داغ مى نهند و يا غلامان زر خريد حبشى را عـلامـت بردگى با داغى نشان مى گذاشتند، با شيعيان و مؤمنين راستين و دوستان على عليه السلام چنين مى كردند حسين عليه السلام قيام كرد تـا باب عـزت و آزادى را بر روى آنان بگشايد و از اين كابوس خـطرناكى كه حيات و زندگـى آنان را در گرداب عميقى قرار داده است نجات بخشد، چـنانكه در تـاريخ ثـبت است حجاج بن يوسف ثـقـفـى، گـردن انس بن مـالك و سهل بن سعد و دست جابر بن عبدالله انصارى را به جرم دوستى با على عليه السلام داغ نهاد.1
2ـ دفع ظلم از شيعه

حسين عـليه السلام از مـشاهده ظلم هايى كه از ناحيه معاويه بر شيعيانش مي گذشت در رنج بود كه ستـم بر آنان را به حد اعـلا رسانيدند، خـونهايشان را بدون دليل مـى ريخـتـند، حتى بزرگانى را كه نمى توانستند مستقيما با آنها مواجه گردند و عـلنا آنها را بكشند ترور مى كردند، و در اين زمينه بى شرمى را بجايى رسانيدند كه مـعـاويه به كشتن ياران على افتخار مى كرد، چنانچه به حسين عليه السلام اظهار داشت : يا ابا عبدالله مى دانى كه ياران پدرت را كشتيم و آنان را حنوط كرديم و كفن نموديم و بر آنها نماز خوانديم و دفن كرديم ، حسين در جواب معاويه فرمود: ليكن، اگر دوستان شمـا را بكشم نه آنها را غسل مى دهيم و نه كفن مى كنيم و نه دفن خواهيم كرد (حسين عليه السلام با اين جمـله مـعاويه را محكوم كرد يعنى معاويه دوستان على را مؤمن و مسلمان مى داند كه احكام اسلامـى را درباره شان اجرا مى كند و با اين عقيده آنها را بدون جرم به قـتـل مى رساند) معاويه منتهى درجه كوشش خود را در دشمنى با دوستان على بكار برد و به هر نحو ممكن با آنها تصفيه حساب كرد كه ما به چند نمونه از آنها اشاره مى كنيم :
http://img.tebyan.net/big/1387/12/1342525224319513086806424712183772413391.jpg
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

شكوه انتظار
31-12-2010, 18:18
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
1 ـ بزرگـان آنان را مـانند حجربن عـدى و عـمـرو بن حمـق خـزاعـى و صيفـى بن فسيل را اعدام كرد.
2 ـ عده اى را مانند ميثم تمار به دار آويخت و مثله كرد.
3 ـ عده اى را زنده بگور كرد.
4 ـ خانه افرادى از شيعيان على عليه السلام را خراب كرد.
5 ـ براى زنان شيعه ايجاد ترس و رعب مى نمود مخصوصا زنانى كه در جنگ صفين با على عليه السلام بودند مانند: زرقاء دختر عدى بن حاتم و ام الخير با رقيه و سوده بنت عـمـاره و ام البراء و بكاره هلاليه ، اروى بنت حارث و دارميه حجونيه ، به فرماندارانش نوشت كه زنان را جلب كرده به شام بفرستد، معلوم است براى يك زن چقدر سخت مى گـذرد كه او را از شهرى به شهرى آنهم با وسائل آن روز جلب كنند به ويژه آنكه وسيله مامورين مرد انجام گيرد.
6 ـ به استانداران و فرمانداران اعلان كرد: گواهى دوستان على را در محاكم نپذيرند.
7 ـ همـچـنين طى بخـشنامـه اى دستـور داد حقـوق ياران عـلى را از بيت المال قطع كنند.
8 ـ حدود پنجاه هزار نفر از شيعيان را به خراسان يعنى ايران امروز تبعيد نمود.
چون حسين عليه السلام از رفتار معاويه احساس خطر بيش از حد را نمود آن نامه تاريخى را براى معاويه نگاشت كه در آن اعمال و خلافكاري هايش را يادآور شد و او را به اعمالش توبيخ كرد. 2
3 ـ احياى اهل بيت

يكى از كارهاى مـعـاويه اين بود كه به هر طريق مـمـكن مـى كوشيد تـا نام و ياد اهل بيت رسول اللّه را مـحو و نابود كند و آثـار و فضايل و مناقب آنان را ريشه كن نمايد، از جمله راه هايى كه معاويه براى رسيدن به اين هدف در پيش گرفته بود اينهاست :
http://img.tebyan.net/big/1387/10/2475132123217570206208851191481234395150.jpg
1 ـ وضع و جعل اخبار و احاديث از زبان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در پائين نشان دادن مقام آنان .
2 ـ مى كوشيد تا جامعه مخصوصا نسل نو را دشمن خاندان پيغمبر تربيت كند.
3 ـ هر كه فـضائل على عليه السلام و خاندانش را ذكر مى كرد با سخت ترين عقوبات كيفر مى داد!
4 ـ به استـانداران و فـرمـانداران دستور داده بود تا بر منابر و خطبه هاى نماز جمعه اهل بيت را لعن و سبّ (دشنام ) نمايند!
حسين عـليه السلام در كنفـرانس سياسى بزرگـى كه در مـكه مـكرمـه تـشكيل داد و مـسلمـانان سراسر كشور اسلامى آن روز شركت داشتند مردم را از هدف شوم معاويه كه مى خواهد موقعيت اسلامى اهل بيت را ساقط نمايد آگاه ساخت .
حسين عـليه السلام كه شنيدن سبّ پدر بزرگوارش در منابر از هزار بار مردن برايش دشوارتـر بود براى رسيدن به مـيدان جهاد و شهادت در راه خدا پر ميكشيد و لحظه شمارى ميكرد، پس حسين عليه السلام قيام كرد تا آثار نبوت و خاندان پيامبر را احيا كند و موقعيت اسلامى آنان را بازگرداند. 3

4 ـ از بين بردن بدعت

يكى ديگـر از كارهاى حكومت اموى در برابر اسلام ايجاد بدعت و نشر آن بود تا بدين وسيله اسلام را تـحريف و از مـسير صحيح منحرف نمايد و روش حكومت اموى در اين مسير بدعـت هاى جاهلى را زنده مى كرد تا در مقابل ، سنت هاى اسلام را از بين ببرد چنانكه امام عليه السلام در نامه اى كه براى مردم بصره نگاشت به اين حقيقت اشاره كرد:
فـانّ السنة قـد امـيت و البدعـة قـد احييت همـانا سنت رسول خـدا را بدست فـرامـوشى سپـردند و بدعـت ها را زنده كردند، يا در نقـل ديگـرى است ؛ فانى ادعوكم الى احياء معالم الحق و اماتة البدع ; شما را به زنده كردن مـعـارف اسلامـى و از بين بردن بدعـتـها دعـوت مـى كنم .4 و بهمين دليل حسين عـليه السلام قـيام كرد تـا رسوم جاهليت را ريشه كن ساخته و سنت جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله را احيا نموده و در ميان جامعه اسلامى رواج دهد.
http://www.askquran.ir/gallery/images/4260/1_Ashura_Muharram_emza__7_.jpg
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

پى‏نوشت‏ها:
1. پيامبر و ياران ج 2 ص 135.
2. تـاريخ يعـقـوبى ج 2 ص 206 - حياه الحسين ج 2 ص 176 و 178 - شرح ابن ابى الحديد ج 3 ص ‍ 16.
3. ابن ابى الحديد ج 3 ص 15.
4. حيات الحسين ج 2 ص 264 - بلاغة الحسين ص 64.
منبع: آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
31-12-2010, 22:37
http://shiaupload.ir/images/97346137778003402429.pnghttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_b_184.gifhttp://shiaupload.ir/images/32482058587151108193.png
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/00914999663061554252.gif

پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا ... (محرمنامه 26)

http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/00914999663061554252.gif

http://www.askquran.ir/upload/files/p55l427i18k482x60ce_askquran.ir.swf

http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/00914999663061554252.gif

قالَ الامام حسين عليه السّلام :

إ نَّ الْغِنى وَاْلِعزَّ خَرَجا يَجُولانِ، فَلَقيا التَّوَكُلَّ فَاسْتَوْطَنا.

عزّت و بى نيازى هر دو شتاب زده به دنبال پناهگاهى مى دويدند،
چون به توكّل برخورد كردند، آرامش پيدا نموده و آن را پناهگاه
خود قرار دادند.

http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/00914999663061554252.gif

شكوه انتظار
31-12-2010, 22:47
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif


دلی که سوخت زغم شمع محفلش سازند
به هم نشینی پروانه نائلش سازند


دل شکسته بباید که ظرف غم گردد
کسی که درد ندارد چه با دلش سازند




کسی که شکر کند در مسیر سختی ها
رسد به آنچه که حلال مشکل اش سازند




خوشا حیای جئانی که چشم می بندد
اگر به آینه رویان مقابلش سازند




حسین ای که به کوی تو عرش سجده برد
خوشا کسی که در این کوچه سائلش سازند




گدائی سر کوی تو کار هر کس نیست
مگر کسی که بسوزند و قابلش سازند




مس وجود محبت همین نه زر نشود
که در شراره عشق تو کاملش سازند




ولایت تو امان نامه همیشگی است
نه صفحه ایست که با مرگ باطلش سازند




هنوز خاک مؤید زاشک نمناک است
زبعد مرگ اگر کوزه از گلش سازند


http://www.askquran.ir/gallery/images/4260/1_Ashura_Muharram_emza__7_.jpg
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
01-01-2011, 01:46
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_Untitled-36.png


مقام قرب خدا یا بهشت اهل
بهشت اهل ولا یا زمین کرب و بلاست

ورق ورق شده هفتاد و دو کتاب خدا
به هر ورق که زدم تیغ آیه ها پیداست

بنی اسد متحیر اِستاده اند همه
سکوت کرده ولی در سکوتشان غوغاست

نه سر بُوَد به تن کشتگان، نه تن سالم
نه ازغلام، نه مولا، نشان در آن صحراست

زکوفه اشک فشان یک سوار می آید
به نینوای وجودش نوای یا ابتاست

گشوده لب که الا ای موالیان حسین
مرا شناخت بر این لاله های باغ خداست

کنار هم بدن قطعه قطعه ی انصار
حبیب و مسلم و جون و بریر و عابس ماست

کنار علقمه افتاده پیکری بی دست
که چشم تشنه لبان از خجالتش دریاست

به اشک دیده بشویید زخم هایش را
که حافظ حرم و میر لشکر و سقاست

به قلب معرکه خون می دمد
که در میانه ی آن جسم یوسف زهراست

به زیر خنجر و شمشیر و تیر و نیزه و سنگ
برهنه پیکر صد چاک سید الشهداست

میان این شهدا گشته قطعه قطعه تنی
که یاس سرخ حسین است و لاله ی لیلاست



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/41219674334234287851.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/41219674334234287851.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
01-01-2011, 03:29
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/85624157966180937362.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/85624157966180937362.jpg)


روز 26 محرم - سال 64 هجرى قمرى

محاصره مكه وسنگ باران كعبه از سوى سپاهيان يزيد

يزيد بن معاويه پس از شهادت اباعبدالله الحسين عليه السلام و يارانش در كربلا و اسير نمودن اهل بيت و بازماندگان آنان ، خود را در نزد مسلمانان بى مقدار و بى اعتبار كرد.

از سوى ديگر، افشاگرهاى خاندان عصمت و طهارت و طرفداران اهل بيت عليه السلام ، مردم را بر ضد حكومت يزيد وادار به قيام نمود. به همين جهت در سال 63 قمرى شورش ها و جنبش هايى بر ضد يزيد در حجاز به وجود آمد.

سرانجام اهالى مكه و مدينه اقدام به مخالفتهاى علنى و درگيرى مسلحانه با سپاهيان و عاملان يزيد نمودند. در مدينه به رهبرى عبدالله بن حنظله و در مكه به رهبرى عبدالله بن زبير آتش قيام شعله ور گرديد. يزيد براى خاموش كردن قيام هاى مردمى حجاز، سپاهى گران به فرماندهى مسلم بن عقبه مرى از شام به سوى حجاز گسيل داشت .

سپاهيان يزيد در آغاز با مبارزان مدينه به نبرد برخاسته و آنان را در سرزمين حره با شكست مواجه نمودند و آن گاه شهر مدينه را مجددا به تصرف خويش درآورده و جنايت هاى غير قابل توصيفى در اين شهر مرتكب گرديدند.

مسلم بن عقبه ، سه روز شهر مدينه را بر سپاهيان خويش مباح كرد و سپاهيان بى نزاكت شامى دست به هر اقدام ناشايستى زدند و از جمله بيش از چهار هزار نفر از مردم را قتل عام كردند.

سپس براى از بردن شورشهاى عبدالله بن زبير و هواداران او، عازم مكه گرديدند. اما پيش از رسيدن به مكه معظمه ، در مكانى به نام قديه مسلم بن عقبه در چنگال مرگ گرفتار آمد و به عذاب الهى دچار شد.

پس از هلاكت مسلم بن عقبه ، بنا به سفارش وى، حصين بن نمير كه از عاملان جنايت در واقعه كربلا و واقعه حره بود به فرماندهى سپاه شام رسيد.عبدالله بن زبير در مكه معظمه خود را به العائذ بالبيت ملقب ساخته و ملتزم خانه خدا بود و با پرداختن به عبادت و مخالفت با يزيد بن معاويه ، مردم را به گرد خود جمع كرد و به تدريج قوت يافته بود و توانست شهر مكه را از دست عامل يزيد بيرون آورد و خود بر آن استيلا يابد.

سپاهيان شام به مكه هجوم آورده و آن را در محاصره خويش قرار دادند و بر اهالى آن بسيار سخت گرفتند.


آنان بر بلندى هاى اطراف مكه، منجنيق ها و سنگ اندازهاى بزرگى نصب كرده و به وسيله آنها شهر را سنگ باران كردند.
عبدالله بن زبير و بسيارى از مردم به مسجدالحرام پناه آورده تا از شدت سنگ باران دشمن در امان باشند، ولى حصين بن نمير دستور داد كه مسجدالحرام و كعبه را نشانه گرفته و زير ضربات خويش قرار دهند.

علاوه بر سنگ اندازى، گروهى از لشكريان حصين بن نمير ماموريت يافتند كه نفت اندازى كنند و با پرتاب بسته هاى نفت به داخل شهر، بسيارى از خانه هاى مردم و اماكن مذهبى را دچار آتش سوزى نمايند.

اين واقعه تاسف بار، بنا به روايت طبرى و برخى از مورخان ديگر از 26 محرم و بنا به روايت صاحب وقايع الاءيام از 27 محرم تا سوم ربيع الاول سال 64 قمرى ادامه يافت . ولى سپاهيان يزيد با اين اعمال ننگين خود كارى از پيش نبرده و متقابلا موجب تقويت عبدالله بن زبير و قيام او گرديدند. سرانجام يزيد در ربيع الاول همان سال به هلاكت رسيد و نيروهاى شامى به شام بازگشت نمودند و عبدالله بن زبير زمام امور حجاز را به دست گرفت .





http://www.shiaupload.ir/images/09695587646987229189.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
01-01-2011, 03:32
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/77120257242784599581.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/77120257242784599581.jpg)


روز 26 محرم - سال 146 هجرى قمرى

شهادت على بن الحسن مثلث در زندان منصور دوانقى .

على فرزند حسن مثلث ، فرزند حسن مثنى فرزند امام حسن مجتبى عليه السلام از عابدان و زاهدان علوى در عصر خويش بود. وى كه به على الخير وعلى العابد معروف بود، در عبادت و بندگى ، به ويژه در نماز، حالت خشوع و حضور قلب كامل داشت .

روايت شده است : هنگامى كه در راه مكه ، در جايى مشغول نماز بود، يك افعى ، داخل لباس او شد. اطرافيان ، بهت زده بانگ برداشتند كه : اى على ، خودت را درياب ، افعى در ميان جامه هايت قرا گرفته است .

على اعتنايى به اضطراب و بانگ اطرافيان نداشت و بدون هيچ گونه ترس و واهمه اى به نمازش ادامه داد، تا اين كه افعى بدون زيان رساندن به وى ، از جامه اش خارج گرديد.

على بن حسن ، بسان ساير بنى الحسن عليه السلام مورد خشم منصور دوانقى دومين خليفه عباسى قرار گرفت و به دستور وى به شهادت رسيد.

در اواخر حكومت مروانيان ، جنبش هاى مردمى بر ضد بنى اميه و حكومت طاغوتى آنان در سراسر جهان اسلام بالا گرفت . در بيشتر اين حركتها، دو گروه بنى عباس و بنى الحسن عليه السلام كه هر دو از طايفه بنى هاشم بودند، رهبرى قيام ها را بر عهده داشتند.

سرانجام ، حكومت مروانيان سرنگون شد و بنى عباس ، قدرت را به دست گرفته و خلافت عباسيان را پايه گذارى كردند و با بنى الحسن عليه السلام كه رقيب سياسى آنان بودند، به تدريج بناى بدرفتارى در پيش گرفتند.

بنى الحسن عليه السلام از خود واكنش نشان داده و بناى مبارزات خويش را استمرار بخشيدند و به فروپاشى حكومت بنى اميه قانع نشدند بلكه خواستار برگشت حكومت به خاندان خويش بودند. به همين جهت، محمد معروف به نفس ذكيه و ابراهيم فرزندان عبدالله بن الحسن مثنى، در مدينه ، بصره و برخى از مناطق ديگر اسلامى دست به قيام خونين بر ضد خلفاى عباسى زدند.

برادران و عموزادگان آنان و بسيارى از نوادگان امام حسن مجتبى عليه السلام همراه آن دو بوده و قيام آن ها را تاييد مى كردند.

ولى در برابر عاملان خليفه در مدينه و بصره ، متحمل شكست شده و در اين راه ، آن دو و برخى از بنى الحسن عليه السلام و بسيارى از ياران آنان جان باختند و ساير مبارزان دستگير و يا به شهرها و مناطق ديگر اسلامى متوارى و پراكنده شدند.

منصور دوانقى ، از آن پس نسبت به نوادگان امام حسن عليه السلام سخت گيرهاى شديدى اعمال نمود و بسيارى از آنان را دستگير و در سياه چال هاى مخوف زندانى نمود.



http://www.askquran.ir/gallery/images/29868/1_FFF.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
01-01-2011, 03:37
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/06384239615504915968.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/06384239615504915968.jpg)

منصور در سال 140 قمرى وارد مدينه شد و عبدالله بن الحسن مثنى را دستگير و او را مجبور به آشكار ساختن پنهان گاه فرزندانش محمد و ابراهيم نمود. چون عبدالله بن الحسن مثنى ، سرسختى و مقاومت كرد، او را در خانه مروان بن حكم در مدينه زندانى نمود و پس از او، بسيارى از نوادگان امام حسن مجتبى عليه السلام را كه مظنون به همكارى و تاييد قيام بودند، جهت تحت فشار دادن آنان براى معرفى محمد و ابراهيم دستگير و زندانى كردند
اسامى برخى از دستگير شدگان عبارت است از: حسن ، ابراهيم و ابوبكر برادران عبدالله بن الحسن مثنى حسن بن جعفر بن الحسن مثنى ، عبدالله ، على و عباس پسران داوود بن الحسن مثنى، محمد و اسحاق پسران ابراهيم بن الحسن مثنى، عباس و على عابد پسران حسن مثلث و على فرزند محمد نفس ذكيه .

دستگير شدگان به مدت سه سال در مدينه زندانى بودند. در سال 144 قمرى ، محمد ديباج برادر مادرى عبدالله بن الحسن مثنى را بر آنان افزوده و بر بدنش تازيانه زدند كه لباسش با پوست بدنش درهم آميخت .

در اين سال ، همه آنان را در بندهاى آهنين كرده و با وضعيت رقت بارى به سوى عراق حركت دادند. به دستور منصور، آنان را در زندان هاشميه (در حوالى كوفه) در سردابى تاريك زندانى نمودند و بر آنان بسيار سخت گرفتند.

آن سرداب تاريك و مخوف ، بلاى جان نوادگان امام حسن عليه السلام گرديد، به طورى كه آنان از شدت تاريكى ، شب و روز را تشخيص ‍ نمى دادند و اوقات نماز پنج گانه را با تقسيم قرائت قرآن ، تعيين مى كردند و يا با ذكر تسبيح و اوراد على عابد، اوقات نماز را به دست مى آوردند.




http://www.eteghadat.com/Files/user1/image/emza/emza8.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
01-01-2011, 03:45
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/30292436324864495280.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/30292436324864495280.jpg)


على بن حسن در شكيبايى و بردبارى ، مقام تام داشت و براى ساير بنى الحسن عليه السلام اسوه و الگو بود. روزى عبدالله بن الحسن مثنى به على بن حسن گفت : اى برادرزاده ، ابتلا و گرفتارى ما را مى بينى ، آيا از خدا نمى خواهى كه ما را از زندان رهايى بخشد؟

على بن حسن ، زمانى دراز پاسخ عمويش را نداد، تا اين كه در وقت مناسب ، به وى گفت :
اى عمو جان ، همانا براى ما در بهشت درجه اى است كه به آن نمى رسيم مگر با تحمل اين بلاها و يا بزرگتر از اين بلاها.


در مقابل براى منصور در جهنم ، مرتبه اى است كه به آن نمى رسد مگر آن چه را كه مى بينى و بر ما روا داشته است . اگر مى خواهى بر اين شدايد، صبر كنيم ، صبر مى كنيم ، زيرا به همين زودى راحت مى شويم چه اين كه مرگ به ما نزديك شده است . و اگر خواسته باشى دعا كنم ، دعا مى كنم تا همگى رهايى يابيم ، وليكن منصور به آن مرتبه از جهنم نخواهد رسيد.

بنى الحسن عليه السلام گفتند: ما تا كنون تحمل كرديم ، از اين پس نيز صبر خواهيم كرد. از آن روز، سه روز بيشتر فاصله نشد كه على بن حسن از شدت درد و رنج زندان ، جان سپرد و روحش به جنان پرواز كرد.

وى در حالى از دنيا رفت كه سرش بر سجده عبادت بود. على بن حسن ، در هنگام شهادتش ، چهل و پنج سال سن داشت و داراى پنج پسر و چهار دختر به اين نام ها بود: محمد، عبدالله ، عبدالرحمن ، حسن ، حسين ، رقيه ، فاطمه ، ام كلثوم و ام الحسن . مادر همه آنان ، زينب دختر عبدالله بن الحسن مثنى بود.

پنجمين فرزندش حسين ، همان شخصيتى است كه دليرانه بر ضد بنى عباس قيام كرد و رهبرى واقعه فخ را بر عهده داشت و در ميدان نبرد همانند امام حسين عليه السلام مظلومانه به شهادت رسيد و اهل بيتش به اسارت درآمدند.



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/76281943705258737314.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
01-01-2011, 03:48
http://shiaupload.ir/images/01757842115939796570.jpg (http://shiaupload.ir/images/01757842115939796570.jpg)


خون خواهی از خون امام حسین علیه‌السلام

چکیده:
یکی از سؤالاتی که در زمینه‌ی شهادت امام حسین علیه‌السلام از گذشته مطرح بوده، آن است که اگر حادثه‌ی شهادت ایشان چنین پر اهمیت بوده است، چرا خداوند در برابر آن عکس‌العمل نشان نداده و عقوبت ظالمان را به تأخیر انداخته است.

در این مقاله، با بررسی این موضوع در سه محور اصلی، به پاسخگویی این سؤال برآمده ایم. این سه محور عبارت‌اند از:

1. سنت الاهی در مهلت دادن به کافران،

2. بد سرانجامی اشقیای کربلا در همین دنیا از سه طریق گرفتار شدن به نفرین امام حسین و امام زین العابدین علیهما‌السلام و قیام مهدی آل محمد علیهم السلام و انتقام گیری او از قاتلان و راضیان به قتل امام حسین علیه‌السلام و 3

. فراهم آمدن عذاب اصلی برای ایشان در قیامت)



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/80579027306687544403.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
01-01-2011, 04:00
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/30292436324864495280.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/30292436324864495280.jpg)


قطعاً یکی از بزرگ‌ترین فجایع و بلکه بزرگ‌ترین فاجعه‌ در تاریخ بشریت، ماجرای شهادت امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا و در سرزمین کربلا است؛ ماجرایی که در یک سوی آن حق به طور تمام قد، در مقابل باطل در سوی دیگر ایستاد. خداوند عادل و دادگر در عقوبت بانیان این ماجرای شوم تعجیل نفرمود.

هر چند که اعمال خداوند، پرسش پذیر نیست(1)، اما در طول تاریخ، سؤالاتی در این زمینه مطرح شده که اگر امام حسین علیه‌السلام، حجت بر حقّ خداوند بود، چرا خداوند انتقام خون او را از قاتلانش نگرفت و عذاب خود را بر ایشان فرو نفرستاد؟

چگونه است که با وقوع چنین حادثه‌ای تلخ و سنگین آسمان به زمین نیامد و خشم عقوبت الهی جهان را فرا نگرفت؟

خداوندی که هنگام لجاجت اقوام گذشته در برابر پیامبران خود، عذاب بر ایشان نازل می‌نمود و حتی گروهی از بنی اسرائیل را به دلیل تخلف از «عدم جواز ماهی‌گیری در روز شنبه» مسخ و به بوزینه تبدیل کرد(2)، چگونه در برابر این حادثه‌ی شوم عکس العملی نشان نداد؟

آیا این خود به منزله‌ی آن نیست که شیعیان ماجرای عاشورا را بیش از اهمیت واقعی اش بزرگ کرده‌اند؟

آیا اهمیت ماجرای عاشورا از ماهی‌گیری بنی اسرائیل در روز شنبه کمتر است؟!

در پاسخ به این پرسش، چند نکته‌ی مهم قابل توجه است:

1) سنت الهی در مهلت دادن به بندگان

سنت الهی آن است که به مخلوقات خود فرصت می‌دهد تا با استفاده از امکاناتی که در اختیارشان است، به آن چه که دوست می‌دارند، عمل کنند و تا آن جا که اقتضا می‌کند، از اعمال آنان جلوگیری نمی‌کند.

هم به دوستان خود فرصت می‌دهد تا با عبادت او، به هدف خلقت خویش برسند و تکامل یابند و هم به دشمنان خود فرصت می‌دهد، تا با اعمال زشتشان- با آن که راه حق را پیش از آن شناخته‌اند- مشمول غضب خداوندی شوند.

مثلا خداوند به بزرگترین دشمن خود که شیطان ملعون است، تا «وقت معلوم» فرصت داده تا به مبارزه با انبیای الاهی بپردازد و مردم را از «صراط مستقیم» منحرف سازد(3).

پس سنت الهی در آن است که به بندگان خویش فرصت دهد تا با اعمال خود در آزمون های الهی موفق یا مردود شوند. لذا مهلت دادن به اشقیاء، دلیل بر عدم شقاوت آنان نیست. خداوند متعال در قرآن کریم، با صراحت به این سنت خویش اشاره می‌فرماید. آن جا که می‌خوانیم:

«آنان که کفر ورزیده‌اند، گمان نکنند که مهلت الاهی به ایشان به سودشان است. مهلتی که به ایشان داده‌ایم، تنها برای آن است که بر گناهانشان افزوده شود و برای آنان عذابی دردناک مهیا شده است(4).»



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/75405420426233864099.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
01-01-2011, 04:04
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/67944998190208244695.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/67944998190208244695.jpg)


2) سر نوشت شوم قاتلان امام حسین در همین دنیا

قبل از هر چیز باید بدانیم که دنیا و عقوبت دنیوی ملاک خوبی یا بدی انسان‌ها نیست. دنیا به اندازه‌ی بال مگسی نزد خدا ارزش ندارد.

آن چه برای مؤمنین ملاک عمل بوده، آخرت است.با این حال باید گفت که آن گونه نبود که قاتلان امام حسین علیه‌السلام در این سرا هیچ عقوبتی نبینند و با ناز و نعمت، زندگی گوارایی را تا پایان عمرشان بگذرانند.

خون سیدالشهدا علیه السلام دامان ننگین ایشان را گرفت و سه عقوبت در همین جهان، آنان و طرز تفکر پلیدشان را به سختی کیفر نمود.

در ذیل به بررسی این سه عقوبت دنیوی خواهیم پرداخت:



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/82562758155180136969.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
01-01-2011, 04:12
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/02140462375443168085.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/02140462375443168085.jpg)


1)2- عقوبت عاجل: ابتلا به نفرین امام حسین و امام سجاد علیهما السلام

اولین عقوبت و کیفری که دشمنان امام حسین علیه‌السلام را در این دنیا خیلی زود گرفتار خود کرد آن بود که اغلب آنان به فاصله‌ی کوتاهی پس از واقعه‌ی کربلا به دلیل نفرین امام حسین علیه السلام بر ایشان، به نکبت و بدبختی گرفتار شدند.

مثلا در روز عاشورا امام حسین علیه‌السلام به عمر سعد فرمودند:گمان مبر به آن چه که تو را به آن وعده کرده‌اند، خواهی رسید! تو پس از من، اندکی از غذای عراق را خواهی خورد (و هرگز به عمارت ری که آن را در قبال کشتن من به تو وعده کرده‌اند، نخواهی رسید). هر چند عمر سعد با پوزخندی به این پیش گویی امام پاسخ داد، اما این پیش گویی خیلی زود به حقیقت پیوست و او توسط مختار کشته شد و هرگز به عمارت ری نرسید(5).

در ماجرایی دیگر، هنگامی که امام حسین علیه السلام از شدت تشنگی به سمت فرات رفت تا آبی بیاشامد، یکی از اشقیای کربلا که او را «زُرعَه» می‌نامیدند، تیری به سمت آن بزرگوار روانه ساخت. آن تیر بر گلوی نازنین امام نشست و از محل برخورد آن خون جاری شد.

این کار او باعث شد که امام نتوانند حتی یک جرعه‌ از آن آب بنوشند. امام او را نفرین فرمود و به پیشگاه الهی عرضه داشت: «خدایا تشنگی را بر او بچشان!» آنان که مرگ او را گزارش کرده‌اند، گفته‌اند که او به مرضی دچار شده بود که روی شکمش آب سرد می‌ریختند و در عین حال، پشت او را با آتش گرم نگه‌ می‌داشتند. چرا که او از پشت در بدن خود احساس سرما می‌کرد و از جلو، گرما او را می‌آزرد. در همین حال چنان عطش بر او مستولی می‌شد که از آب و شیر آن مقدار می‌خورد که با خوردن آن مقدار، پنج نفر سیراب می‌شدند. اما پس از اتمام فریاد می‌زد: از شدت تشنگی هلاک شدم. بلای دیگری که بر سر او آمد، آن بود که شکمش هم‌چون شکم شتر، تکه تکه شده بود و از آن حالت، رنج فراوان می‌برد(6).

حرملة بن کاهل نیز سرنوشتی عجیب یافت. منهال بن عمرو می‌گوید: بر امام علی بن حسین علیه‌السلام وارد شدم. امام از حال حرمله از من پرسید. به ایشان عرض کردم: هنگامی که از کوفه خارج می‌شدم، زنده بود و به مقام بالایی دست یافته بود.

امام زین العابدین علیه‌السلام سه مرتبه فرمودند: «خدایا بر او گرمای شمشیر را بچشان.» منهال پس از مدت زمانی به کوفه باز می‌گردد و این درست زمانی است که مختار ثقفی قیام کرده است.

مختار حرمله را می‌یابد و دستور می‌دهد دستان و پاهای او را با شمشیر قطع کنند و بعد او را بسوزانند. منهال که شاهد این ماجراست، مختار را از نفرین امام سجاد علیه‌السلام آگاه می‌کند و مختار به شکرانه‌ی انجام میل باطنی آن حضرت، دو رکعت نماز می‌گزارد(7).

آری چنین مرگ سختی، تنها بخشی از عقوبت ظالمان بر امام حسین علیه السلام بوده است.



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/41962903573292781830.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
01-01-2011, 04:16
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam-aashoora__100_.jpg


2)2- بیزاری تمام آزادگان جهان از این عمل ننگین

آزادگان و احرار عالم نیز اشقیای کربلا را در عمق جان و فطرت پاکشان محکوم کردند و از آنان و عمل ننگینشان بیزاری جستند. میلیون ها شیعه و عاشق حسین بن علی علیه‌السلام، با نفرین بر ظالمان بر آن حضرت، به خدای خویش تقرب جستند و در سوگ آن حضرت، اشک ماتم ریختند.

هر چند که این بیزاری جویی در طول تاریخ، تنها منحصر به شیعیان و پیروان راستین اهل بیت علیهم السلام نبوده است. حتی گروه هایی از اهل سنت نیز، این جریان و این عمل ننگین را محکوم می‌کنند و از عاملانش بیزاری می‌جویند. حضور چنین گروه هایی در مزار امام حسین علیه‌السلام در کربلای معلی و زیارت شهدای کربلا توسط این افراد، گواهی بر این مدعا است.

جالب این جا است که دایره‌ی این بیزاری جویی، از مرزهای اسلام نیز گذشته است. حتی هندوان در هند، همه ساله روز عاشورا را تعطیل نموده به سب یزیدیان همت می‌کنند. از سوی دیگر، نهضت امام حسین علیه‌السلام به بسیاری از انسان‌ها در طول تاریخ، درس آزادگی و عزت داده است. شیعه عزت و آبرویش را در مکتب امام حسین علیه‌السلام آموخته است و دینداری اش را مرهون و مدیون به آن بزرگوار است.

درس آموزی نهضت حسینی نیز تنها به شیعیان محدود نمی‌شود؛ آن چنان که مهماتما گاندی هندو نیز از مرام حسین درس آموخته و نهضت خویش را بر گرفته از حسین بن علی علیه آلاف التحیه و الثناء می شمرد و امثال او در طول تاریخ فراوان اند.

آری! آن چه که زنده می‌ماند و تا ابد مظهر عزت و آزادگی است، حق است که در کلام و رفتار و وجود حسین علیه‌السلام تجلی یافت و آن چه از بین می‌رود تا ابد محکوم و منفور و نماد ستم و ظلم است، باطل است که در کلام و رفتار و وجود امویان تجلی کامل یافته است.

عاشورا صحنه‌ای است که بین حق و باطل مرزبندی می‌کند و تکلیف پیروان هر یک را تا ابد روشن می‌سازد؛ هر چند که در ظاهر، حق در آن مظلوم بوده و باطل بر حق پیروز شده باشد.




http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_yahosein2a.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
01-01-2011, 04:21
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam-aashoora__107_.jpg


3)2- عقوبت عاجل: قیام قائم آل محمد علیهم السلام و انتقام از قاتلان امام حسین

سومین عقوبتی که (البته قدری از نظر زمانی دیرتر ولی در همین عالم) در جهت خون‌خواهی امام حسین علیه‌السلام، بر دشمنان و قاتلان آن حضرت وارد خواهد شد، قیام مهدی آل محمد علیهم السلام و بازخواست او از فرزندان اشقیای کربلا، بابت رفتار ننگین پدران ایشان است! در توضیح باید گفت که هر چند که فرزندان آن گمراهان در قتل امام حسین علیه‌السلام دخالت مستقیم نداشتند، اما به رفتار پدران خود در طول تاریخ افتخار می‌کردند و می‌کنند و در روز عاشورا شادمان اند. در زیارت عاشورا، اشارتی بر همین موضوع رفته است؛ آن جا که می گوییم:

«و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان، بقتلهم الحسین صلوات الله علیه»
« و روز عاشورا روزی است که فرزندان زیاد و فرزندان مروان بابت شهادت امام حسین علیه‌السلام خشنودند.»
در کنار این موضوع باید دانست که کسی که راضی به عمل گروهی باشد، در اعمال آنان شریک است؛ چه آن عمل، عملی پسندیده‌ باشد و چه عملی نکوهیده. حتی گاهی او را به خاطر رضایتش از آن عمل، جزئی از آن گروه دانسته‌اند.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این باره فرمودند:
«کسی که راضی به رفتار گروهی باشد، همانند آن است که در میان ایشان باشد و اگر رفتار آن قوم رفتار باطلی باشد، دو عقاب برای او است! عقابی برای انجام فعل و عقابی برای رضایت داشتن به انجام آن!»(9)

لذاست که فرزندان قاتلان سیدالشهدا علیه‌السلام -که به فعل پدران خویش راضی‌اند- در عقاب این جنایت با پدرانشان شریک اند. آنان که به ظلمی که پدرانشان بر امام حسین علیه‌السلام روا داشتند افتخار می‌کنند، مستحقّ عقوبت اند و شایسته است که فرزند حسین علیه‌السلام، انتقام خون جدّ خویش را از آنان بستاند. یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام، از آن حضرت در مورد صحت این ادعا- که ظاهراً در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است- پرسش نمود و گفت: اگر این حدیث درست باشد، کلام الاهی چه می‌شود که فرمود:

«و لا تزر وازرة وزر أخری»(10)

امام رضا علیه‌السلام فرمودند: کلام خداوند بر حقّ است؛ اما باید بدانی که فرزندان ایشان، بر فعل پدران خود راضی‌اند و به آن افتخار می‌کنند... بدان که اگر فردی در مشرق زمین کشته شود و فردی در مغرب زمین به قتل او راضی باشد، فرد دوم نزد خداوند در عمل فرد نخست شریک است. لذا قائم عجّل الله تعالی فرجه الشّریف ایشان را به عمل پدرانشان عقوبت خواهد فرمود(11).

به همین جهت است که یکی از شعارهای امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف به هنگام ظهور، خون خواهی امام حسین علیه‌السلام است. آن حضرت انتقام خون جدّ مظلوم خود را از راضیان به قتل وی خواهد ستاند.

امام رضا علیه‌السلام فرمودند: لشکری از فرشتگان برای یاری امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا به کربلا آمد که تعدادشان 4000 نفر بود. آنان هنگامی به کربلا رسیدند که امام حسین علیه‌السلام به شهادت رسیده بود. آن فرشتگان در عزای سیدالشهدا علیه‌السلام در آن مکان مقدس باقی ماندند و پیوسته در حالت اندوه و پریشانی‌اند تا آن هنگام که قائم ما عجّل الله تعالی فرجه الشّریف قیام نماید. در آن روز آنان از یاوران قائم عجّل الله تعالی فرجه الشّریف خواهند بود و شعارشان خون خواهی برای امام حسین علیه‌السلام است(12).

بنابر این یکی از علل تأخیر در عقوبت ظالمان کربلا و راضیان به فعل آنان، انجام این خون خواهی در زمان ظهور حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف است؛ روزی که شیعیان بی‌صبرانه منتظر رسیدن آن هستند و برای تعجیل در فرا رسیدنش دعا می‌کنند؛ روزی که انتقام مصائب سختی که بر اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایشان در طول این سالیان دراز رفته، ستانده خواهد شد؛ روزی که شیعه در رثای سالار شهیدان، بر سر دشمنان اهل بیت علیهم السلام فریاد خواهد کشید:
«بأیّ ذنب قتلت»

باشد که بدین وسیله، مرهمی بر دل غمگین و زخم خورده‌ی آل رسول علیهم السلام نهاده شود و اندکی از آلام و دردهای آنان کاهش یابد. ان شاء الله.





http://www.shiaupload.ir/images/09695587646987229189.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
01-01-2011, 04:28
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam-aashoora__47_.jpg



3) قیامت: جایگاه خون خواهی از خون حسین علیه السلام:

سومین نکته‌ای که در این بحث باید مورد توجه قرار گیرد آن است که خداوند متعال قیامت را برای عقوبت دشمنان خود برگزیده است.

در طول تاریخ، بسیاری از جنایت‌کاران در این دنیا در قبال کردار خود پاسخ گو نبوده‌اند و در روز حساب، باید در پیشگاه عدل الاهی حاضر شوند و جزای اعمال خویش را ببینند.

هنگامی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، گروهی از اشقیای کربلا نزد سر آن بزرگوار شراب نوشیدند و به رقص و پایکوبی پرداختند.

در برابر این هتاکی بی شرمانه به اذن خداوند متعال، قلمی از جنس آهن بر آنان فرود آمد و با خطی از خون بر دیوار نوشت:

آیا گمان کرده اند که حسین علیه السلام را می‌کشند و در قیامت، از شفاعت جدش بهره مند می‌شوند؟ آن ظالمان چون چنین دیدند، مستی از سرشان پرید و از شدت ترس پراکنده شدند(9).

آری! عذاب الاهی برای آنان که با فرزند رسول خدا صلّی الله علیه و آله چنین جنایتی را روا داشتند، مهیا شده است.

قیامت سرایی است که بر تمام اعمال انسان‌ها رسیدگی خواهد شد و هیچ عملی هر چند که به اندازه‌ی ذره‌ای کوچک باشد، از این محاسبه مستثنی نخواهد بود و در آن روز، هر کس جزای خود را خواهد دید.

از امام رضا علیه‌السلام نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: برای قاتل حسین علیه‌السلام در جهنم تابوتی مهیا می‌شود. او در آن تابوت عذابی می‌بیند که معادل نصف عذاب کلّ اهل دنیاست.

او پیوسته در آن تابوت خواهد بود تا خداوند او را در جهنم پایین برد. از تابوت او بوی تعفنی برخواهد خواست که اهل جهنم از آن به حضرت حق پناه می‌برند. او و آنان که او را در قتل حسین یاری کردند، پیوسته در جهنم خواهند بود و هنگامی که پوست آنان [از شدت عذاب] از بین برود، پوستی دیگر بر تنشان خواهد رویید [تا بار دیگر عذاب الهی و کیفر کار زشت خود را ببینند].

عذاب لحظه‌ای بر ایشان فروکش نخواهد کرد و از بدترین نوشیدنی‌های جهنم به ایشان خواهند نوشانید. وای بر آنان و بر عذاب سختشان در آتش!(14)

در پایان باید گفت که خداوند متعال در عقوبت کردن بندگان کافر و گناه کار خویش آزاد است که بنا بر حکمت خویش، در این دنیا و یا در سرای باقی و یا در هر دو سرا، آنان را به جزای اعمالشان برساند. بندگان را نسزد که در مورد فعل خداوند چون و چرا کنند.




http://www.askquran.ir/gallery/images/4260/1_Ashura_Muharram_emza__4_.jpg




http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam-aashoora__27_.jpg


اما در مورد دشمنان امام حسین علیه‌السلام و قاتلان آن حضرت، که در کمال شقاوت، دست به چنین جنایتی زدند، هر سه نوع عقوبت را در نظر گرفته است.

اول آن که آنان را در همین دنیا عقوبت فرمود و از سه طریق گرفتار شدن به نفرین امام حسین و حضرت زین العابدین علیهماالسلام، بیزاری جویی تمام آزادگان جهان از آنان تا روز قیامت و روشن شدن بطلان عقیده و اندیشه‌ی ایشان و هم چنین بازخواست امام زمان علیه‌السلام از فرزندان ایشان به دلیل رضایت بر این عمل ننگین، ایشان را کیفر کرد.

دوم آن که به برخی از آنان مهلت داد تا بر گناهان خود بیفزایند و پس از پایان عمر و مرگ ایشان، طعم عذاب خود را بر آنان بچشاند.

سوم آن که به بعضی دیگر از این ظالمان طعم هر دو عذاب دنیوی و اخروی را چشاند و انتقام خون حجت خود را از ایشان ستاند.

لذا این که گفته شود، قاتلان امام حسین علیه‌السلام به غضب و خشم الهی گرفتار نشدند و از همین جا می‌توان فهمید که ماجرای کربلا آن چنان که برخی می‌گویند، اهمیت چندانی نزد خداوند متعال ندارد، به نظر نادرست است و هرگز نمی‌توان با طرح چنین پرسش‌هایی، از دامان بنی امیه و غاصبان خلافت نبوی، این ننگ بزرگ را پاک کرد.


1) سوره‌ی انبیاء آیه‌ی 23
2) سوره‌ی اعراف آیات 163 تا 166
3) سوره‌ی ص آیات 80 تا 83
4) سوره‌ی آل عمران آیه‌ی 178
5) مناقب ابن شهر آشوب ج4 ص55
6) بحار الانوار ج 45 ص 311
7) امالی شیخ طوسی مجلس نهم ص238
8)بحارالانوار ج 98 ص 293
9) نهج البلاغه حکمت 154
10) سوره‌ی انعام آیه‌ی 164
11) علل الشرایع ج1 ص 229
12) امالی شیخ صدوق ص 129
13) بحارالانوار ج 45 ص 305
14) عیون اخبار الرضا ج2 ص 47 باب 31





http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_299b.jpg

شكوه انتظار
01-01-2011, 10:28
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifکربلای آزمایشhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

http://img.tebyan.net/big/1385/12/22978176361411461791591822351521386310620612.jpg
عزاداری، احیاء خط خون و شهادت،
و رساندن صدای مظلومیت آل علی به گوش تاریخ است.
«اشك»،
زبانِ دل است و
«گریه»،
فریاد عصر مظلومیّت.
رسالت «اشك»،
پاسداری از
«خون شهید»
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
است.
عزاداران حسینی،
پروانگانی شیفته نورند كه شمع محفل آرای خویش را یافته و از شعله شمع،
پیراهنِ عشق پوشیده اند و آماده جان باختن و پرسوختن و فدا شدن اند.
عزاداری برای شهید كربلا،
انتقال «فرهنگ شهادت» به نسلهای آینده است.
عزاداری،
شور و عاطفه را از شعور و شناخت،
بر خوردار می سازد و ایمان را در ذهن جامعه هوادار،
زنده نگه می دارد.
عمیقترین پیوندها میان عقل و عشق و عاطفه و برهان،
در سایه عزاداری برای عاشورا شكل می گیرد.
«منا» یك قربانگاه بود، و...
«كربلا»
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
قربانگاهی دیگر تنها هاجر و ابراهیم نبودند كه «اسماعیل» را به «مذبح» آوردند،
محمد و علی و فاطمه(ع) نیز «حسین» را به قربانگاه عشق فرستادند.
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
برای رسیدن به كربلا،
باید اراده ای آهنین،
قلبی شجاع و عشقی سوزان داشت و در این سفر،
باید رهتوشه ای از صبر و یقین،
پاپوشی از توكّل،
سلاحی از «ایمان» و مَركبی از «جان» داشت،
تا به منزل رسید،
چرا كه راه كربلا،
از «صحرای عشق» و «میدان فداكاری» و پیچ و خم خوف و خطر می گذرد.
زائر حسین(ع) باید تمثیلی از شداید و رنجها و سوز و گدازها و خوف و عطشها را در خویش پدید آورد و كربلایش «كرب» و «بلا» باشد.
دانشگاه كربلا باز است و شاگرد می پذیرد،
از هر جا كه باشد،
هركه باشد...
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_299b.jpg

درگاه محبوب
01-01-2011, 11:08
مناسبت ها کربلا، (کعبه عشق )

http://www.ido.ir/myhtml/article/1385/m12/13851213141.jpg


معشوق جان ها

ای حسین! ای فرزند شریف ترین انسان، ای معشوق جان های شیفته حق و حقیقت و ای امید حیات پاکان اولاد آدم. داستان خونین تو در دشت سوزان نینوا، قرن ها پیش از آنکه چشم به این دنیا باز کنیم، به وقوع پیوست و ما و گروهی از کاروانیان گذرگاه حیات پرمعنا، به حکم جریانِ منظمِ زندگی در جویبار زمان، از دیدار جمالِ زیبایِ ربّانیِ تو و یاران بی نظیرت محروم گشتیم؛ یاران باوفایی که با شکوفایی درخشان ترین سعادت و فضیلت انسانی در دل، چره برافروختند و با بال و پری که از اعماق جانشان روییده بود، در چند لحظه از تنگنای عالم خاک، در اوج عالم پاک به پرواز درآمدند. افسوس که ما از تقدیم جانمان در آن طَبَق اخلاص ـ که در آن روز خونبار، جان هفتاد و دو تن انسان کامل را به پیشگاه الهی عرضه کرد ـ محروم ماندیم!

جمال ابدیّت نمای حسین علیه السلام

ای حسین! سپاس بیکران خدای را که ما از آن گروه های نابخرد نبودیم که عهدها بستند و تو را برای اقامه حکومت حق و عدالت، به سرزمین خود فرا خواندند، و در آن هنگام که گام بر سرزمین آنان نهادی، آن نابخردانِ ضدانسانیت، عهدها را شکستند و صدها نامه ای که شخصیت خود را در گرو آن گذاشته بودند، انکار کردند و آن گاه با شمشیرهای بُرّان خود، بر تو و یارانت تاختند و در آن روز، پیش از آنکه خورشیدِ سپهر لاجَوَردین از دیدگان زمینیان ناپدید گردد، خورشید عالَم افروزِ وجود تو را از دیدگان مردم دنیا پوشاندند. غافل از آنکه، اگر جمال ابدیّت نمای تو از دیدگاه فضای عالَم طبیعت غروب کند، در دلِ پاکانِ فرزندان آدمی، طلوعی جاودانه خواهد داشت [؛ طلوعی بس درخشنده تر].

با عظمت ترین شهادت

انسان در حال زندگی از عقل و وجدان استفاده می کند، محبت و عشق می ورزد، می تواند جهانی را آباد کند، از علم و معرفت و جهان بینی، روشنایی کسب می کند و هزاران امتیاز دیگر. هر اندازه شهید از مزایا و عظمت های حیات، آگاه تر باشد و هرچه بیشتر توانایی استفاده از آنها را داشته باشد، شهادت او از عظمت بالاتری برخوردار می گردد. انسان آگاه با از دست دادن هر یک از امتیازها و عظمت ها در حقیقت جهانی را از دست می دهد؛ زیرا هر یک از آنها به تنهایی می تواند هدفی برای زندگی و توجیه کننده آن باشد. حال، می توانیم این معنا را به خوبی درک کنیم که چرا شهادت امام حسین علیه السلام با عظمت ترین شهادتی است که در تاریخ بشر روی داده است؛ زیرا او با شناخت همه ابعاد و امتیازهای زندگی و توانایی برخورداری از آنها، دست از زندگی شسته است.

کنیه اباعبداللّه

شاید علت اعطای کنیه «ابا عبداللّه » به امام حسین علیه السلام از سوی پیامبر گرامی اسلام و بی تردید از ناحیه خداوند متعالی، خلوص او در برابر حضرت حق بود. کسی که در روز عاشورا کمال بندگی و عبودیت را در عرصه گیتی به نمایش گذاشت و با انجام برترین عبادت قهرمان میدان عبودیّت ذات اقدس الهی شد. همچنین از آنجا که «اب» در لغت به معنای معلم و مربی نیز استعمال شده است، سیّدالشهدا علیه السلام پدر و مربی تمام بندگان خداست و در حقیقت، جاودانگی پرستش خدای سبحان در زمین، از آثار وجودی اوست؛ همان گونه که امام رضا علیه السلام درباره کنیه «ابوالقاسم» برای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «از سویی علی علیه السلام تقسیم کننده بهشت و جهنم است و از سوی دیگر، وی از اوان کودکی دست پرورده رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بود. پس او «ابوالقاسم» است».

سوگواری پیامبران بر امام حسین علیه السلام

اشک رهایی

عزاداری برای سالار شهیدان و گریه بر آن حضرت، پیشینه ای طولانی و افقی بلند دارد. زمانی که حضرت آدم علیه السلام به زمین آمده تا مدتی در تب و تاب بود که چگونه گذشته اش را جبران کند و به ساحت قدس الهی بار یابد. پس جناب جبرئیل به سوی او فرود آمد و این کلمات را به وی القا کرد تا با توسل به آنها اذن وصال یابد: «یا حمیدُ بحقِّ مُحمّدٍ، یا عالی بحقِّ علیٍّ، یا فاطِرُ بحقِّ فاطمةَ یا مُحْسِنُ بحقِّ الحَسَن و الْحُسَین و مِنْکَ الاحسان». وقتی حضرت آدم علیه السلام نام های یاد شده را بر زبان آورد، خطاب به جبرئیل گفت: «چرا هنگامی که نام حسین علیه السلام را بر زبان می رانم، قلبم می شکند و اندوه بر دلم چیره می گردد و اشکم جاری می شود؟» جبرئیل در پاسخ وی، به مقام و منزلت آن حضرت اشاره کرد و مصایب و گرفتاری هایش را برشمرد و بیش از همه به موضوع تشنگی و عطش او و یارانش پرداخت.
لعن ابراهیم خلیل بر یزید

لعن بر قاتلان امام حسین علیه السلام و یارانش تنها به زمان پس از شهادت آنان اختصاص نداشته، بلکه حضرت ابراهیم علیه السلام نیز از لعن کنندگان یزید بوده است. روزی حضرت ابراهیم علیه السلام هنگام گذر از سرزمین کربلا، از اسب به زمین افتاد و سرش زخمی گشت و خون از آن جاری شد. حضرت استغفار کرد و فرمود: «بار خدایا! چه گناهی از من سر زده است؟» جبرئیل به سوی او فرود آمد و گفت: «هیچ گناهی از تو سر نزده است. این جا فرزند آخرین پیامبر و جانشین بلافصل او کشته می شود و خون تو برای هم دردی با او ریخته شد». حضرت پرسید: «قاتل او کیست؟» وی گفت: «شخصی است که اهل آسمان ها و زمین بر او لعنت می فرستند». پس آن حضرت نیز دست هایش را بلند کرد و بر یزید بسیار لعنت فرستاد.

محبت حضرت ابراهیم به حسین علیه السلام

امام رضا علیه السلام در حدیثی می فرماید: «وقتی که خداوند به ابراهیم فرمان قربانی کردن فرزندش را داد، او آرزو کرد ای کاش قوچ نمی آمد تا وی شایسته عالی ترین درجات «صاحبان پاداش بر مصایب» می شد. در این هنگام، خدا وحی کرد: «ای ابراهیم! محبوب ترین خلق نزد تو کیست؟» ابراهیم پاسخ داد: «پروردگارا! خلقی را نیافریدی که در نزد من محبوب تر از حبیب تو، محمد صلی الله علیه و آله وسلم باشد. خدا فرمود: «محمد یا فرزند محمد صلی الله علیه و آله وسلم را بیشتر دوست داری یا خود و فرزندت را؟» ابراهیم پاسخ داد: «محمد و فرزند او را». خدا فرمود: «ذبح و کشته شدن فرزند محمد صلی الله علیه و آله وسلم به دست دشمنانش از روی ظلم دردناک تر است، یا قربانی کردن فرزندت به دست خود برای اطاعت از فرمان من؟» ابراهیم پاسخ داد: «ذبح فرزند محمد صلی الله علیه و آله وسلم دردناک تر است». خداوند فرمود: «ای ابراهیم! به زودی جمعیتی از روی ظلم فرزند آن حضرت را ذبح می کنند و در نتیجه، آن جمعیت مورد غضب من واقع می شوند». پس ابراهیم گریه کرد و خداوند به او فرمود: «ای ابراهیم! گریه تو برای فرزند محمد صلی الله علیه و آله وسلم (امام حسین علیه السلام ) را به جای گریه تو بر فرزندت ـ به فرض قربانی کردن و گریه کردن بر او ـ قرار دادم و عالی ترین درجات پاداش «صاحبان پاداش برای مصایب» را به تو عنایت کردم».

درگاه محبوب
01-01-2011, 11:11
http://seraat.persiangig.com/image/koshteyeashk/h1.jpg


نفرین حضرت موسی علیه السلام

حضرت موسی علیه السلام از دیگر کسانی است که قاتلان امام حسین علیه السلام را لعن و نفرین کرده است. روزی او همراه یوشع بن نون، در سفرشان به سرزمین کربلا رسیدند. ناگهان بند کفش حضرت پاره شد و کفش از پایش بیرون آمد. در این هنگام، خاری در پایش فرو رفت و خون جاری شد. حضرت به خدا فرمود: «خداوندا! چه گناهی از من سر زد؟» به او وحی شد: «این جا جایگاه شهادت حسین علیه السلام است و خون تو برای همگونی با خون وی جاری شد». موسی پرسید: «حسین کیست؟» پاسخ شنید: «وی نوه محمد مصطفی و فرزند علی مرتضی است». موسی پرسید: «قاتل حسین کیست؟» گفته شد: «کسی است که ماهیان دریاها و حیوانات وحشی بیابان ها و پرندگان هوا او را لعنت می کنند». در این هنگام حضرت موسی علیه السلام دستانش را به دعا برداشت و یزید را لعنت کرد و یوشع نیز به دعای حضرت آمین گفت.

تأویل کهیعص

سعد بن عبداللّه اشعری می گوید: از محضر ولی عصر علیه السلام پرسیدم: «تأویل کهیعص چیست؟» حضرت فرمود: «این حروف راز و رمزی است که خداوند آن را به حضرت زکریا علیه السلام یادآور شد. وی می خواست با پنج تن آل عبا آشنا شود که جبرئیل آنها را به او آموخت. هنگامی که زکریّا نام های آنها را بر زبان جاری می کرد، حزن و اندوهش برطرف می شد، ولی هنگام بردن نام حسین علیه السلام اشک هایش جاری می گشت و غم بر او چیره می شد. روزی به خدا عرضه داشت. «علت این تسکین دل و ریزش اشک چیست؟» خداوند فرمود: «کاف» اشاره به سرزمین کربلاست و «هاء» نشانه شهادت خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. «یاء» به قاتل حسین اشاره دارد، نام او یزید است و «عین» ناظر به عطش و تشنگی و «صاد» علامت صبر و پایداری اوست» هنگامی که زکریا از این مطلب آگاه شد، سه روز در مسجد ماند و هیچ گونه دیداری با مردم نداشت و تنها به گریه و ناله و مرثیه خوانی برای آن حضرت پرداخت. سپس به خداوند عرضه داشت: «خدایا! فرزندی به من بده تا داغ او را تحمل کرده، با پیامبر آخر الزمان هم دردی کنم». به همین دلیل، خداوند حضرت یحیی علیه السلام را به او عطا کرد که به دست طاغوت زمانش با فجیع ترین وضع به شهادت رسید.

سوگواری پیامبر و امامان بر امام حسین علیه السلام

اشک پیغمبر

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بارها به مناسبت هایی مصایب امام حسین علیه السلام را بیان می کردند و می گریستند، هنگامی که حسین علیه السلام به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می رسید، آن حضرت او را در آغوش می گرفت و به علی علیه السلام می گفت که وی را نگاه دارد. سپس او را می بوسید و گریه می کرد. چون امام حسین علیه السلام علت گریه آن حضرت را جویا شد، فرمود: «محل ضربه های شمشیر را می بوسم و می گریم». امام حسین علیه السلام عرضه داشت: «آیا من کشته می شوم؟» پیامبر فرمود: «آری. به خدا سوگند! تو و پدرت و برادرت کشته می شوید». امام حسین علیه السلام گفت: «محل کشته شدن و مدفن ما متعدّد است؟» حضرت پاسخ داد: «آری، فرزندم». پس امام حسین علیه السلام پرسید: «چه کسی به زیارت ما می آید؟» پیامبر فرمود: «زائران من، پدر، برادرت و تو، راست گویان و حق جویان امت من هستند».

نفرین پیغمبر

دو سال از ولادت حسین علیه السلام می گذشت که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عزم سفر کرد. پس در نقطه ای از مسیرش ایستاد و همچنان که می فرمود: «اناللّه و اناالیه راجعون»، اشک از دیدگانش سرازیر شد. هنگامی که مردم از علت این حال پرسیدند؛ حضرت فرمود: «اکنون جبرئیل مرا از منطقه ای خبر داد که در کنار شطّ فرات واقع شده و کربلا نام دارد و فرزند من حسین ـ پسر فاطمه ـ در آن سرزمین کشته می شود». عرض شد: «یا رسول اللّه ! چه کسی او را می کشد؟» فرمود: «مردی به نام یزید که خدایش لعنت کند! گویا می بینم جایی را که حسین در آن جان می دهد و محلی که در آن دفن می شود».

خبر جبرئیل

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پس از بازگشت از سفری، بر بالای منبر رفت و مردم را پند داد. در پایان دست راستش را بر سر حسن علیه السلام و دست چپش را بر سر حسین علیه السلام نهاد و سر به سوی آسمان برداشت و فرمود: «پروردگارا! به یقین، محمد بنده تو و پیغمبر توست و این دو پاک ترین افراد خاندان من و برگزیده فرزندان و خانواده من هستند که پس از خود، این دو را در میان امّتم به جای می گذارم. جبرئیل مرا خبر داد که این پسرم (با اشاره به امام حسین علیه السلام ) غریبانه و مظلومانه کشته خواهد شد. بارالها! شهادت را بر او مبارک فرما و او را از سروران شهیدان قرار بده. خداوندا! آنان که او را تنها می گذارند و کسانی که به کشتن او اقدام می کنند، از برکات دنیا و آخرت محروم گردان».

میوه دل پیغمبر

زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم مصایب امام حسین علیه السلام را برای مردم نقل می کرد، آنان می گریستند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به آنان فرمود: «آیا بر حسینم گریه می کنید و او را یاری نمی کنید؟» سپس با رنگی برافروخته و چهره ای سرخ، در حالی که به شدت از چشمانش اشک فرو می ریخت، خطبه کوتاه دیگری خواند. سپس فرمود: «ای مردم! من دو یادگار نفیس را در میان شما به جای گذاشتم و آن دو کتاب خدا و عترت و خاندان من است و آنان با آب و گل من آمیخته اند و میوه دل من و جگر گوشه من هستند. این دو هرگز از هم جدا نگردند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. هان که من در انتظار دیدار با آنان هستم و من درباره این دو، از شما چیزی نمی خواهم، جز آنچه پروردگارم به من دستور داده است. پروردگارم به من امر فرموده که من دوستیِ خویشان و نزدیکان خود را از شما بخواهم. مبادا فردای قیامت که در کنار حوض با من دیدار می کنید، خاندانم را دشمن داشته و بر آنان ستم نموده باشید!»

اشک امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام در واپسین ساعت های عمر امام حسن علیه السلام به حضورش شرفیاب شد و بسیار گریست. امام حسن علیه السلام فرمود: «چرا گریه می کنی؟» حضرت پاسخ داد: «به دلیل حال شما». امام حسن علیه السلام فرمود: «من به وسیله زهر کشته می شوم، ولی روزی مانند روز تو نیست که سی هزار نفر به ظاهر مسلمان ـ و در باطن کافر ـ گرد تو جمع می شوند تا خون تو را ریخته، به حرم و خاندانت بی احترامی کنند. سپس آنان را به اسارت برده، لوازم خیمه های تو را غارت کنند. در این هنگام، خداوند لعنتش را بر بنی امیه فرو می فرستد و آسمان به سبب این مصیبت هولناک خون می گرید. نه تنها آسمان، بلکه همه زمین و زمان بر تو می گریند؛ حتی حیوانات وحشی و ماهیان دریا».

آگاهی بخشی امام سجاد علیه السلام به مردم

روزی امام سجاد علیه السلام از بازار عبور می کرد. قصابی را دید که قصد ذبح گوسفندی را دارد، ایستاد و گریست. قصّاب و مردم کوچه و بازار گرد او جمع شدند. قصاب که بیم آن داشت از او خطایی سر زده باشد، از حضرت پوزش طلبید. امام سجاد علیه السلام پس از آن که همه دیدگان مردم را به سوی خود جلب کرد، فرمود: «آیا به این حیوان که قصد سر بریدنش را داری، آب داده ای؟» وی گفت: «یابن رسول اللّه ! روش مسلمانی چنین است». آن گاه حضرت فرمود: «من به چشمان خود دیدم که پدر و برادرانم و یارانش را در کنار آب گوارای فرات، با لب تشنه شهید کردند». بدین ترتیب، آن حضرت در میان بازار، مجلس عزاداری برای سالار شهیدان تشکیل داده، مصایب او را یادآور شد.

سوز امام سجاد علیه السلام

امام صادق علیه السلام می فرماید: پس از حادثه عاشورا، امام سجاد علیه السلام بیست سال پیوسته گریست. هنگامی که غذا پیش او می آوردند، گریه می کرد؛ تا اینکه یکی از غلامان عرض کرد: «فدایت گردم! می ترسم که بر اثر این رفتار، جانتان به خطر افتد». حضرت فرمود: «من غم و غصه خودم را به خدا عرضه می کنم (یعنی شما توان ادراک واقعیت را ندارید تا بازگو کنم) و چیزی می دانم که شما بدان آگاه نیستید. هنگامی که به یاد قتلگاه فرزندان فاطمه علیهاالسلام می افتم، ناخودآگاه چشمانم پر از اشک می شود».

روزی پر از غم

روزی امام سجاد علیه السلام به عبیداللّه ـ فرزند عمویش عباس ـ نگریست و چشمانش اشک آلود شد. سپس فرمود: «روزی سخت تر از روز جنگ احد برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نبود؛ زیرا در آن روز عمویش که شیر خدا و رسولش بود، به شهادت رسید. پس از آن، روز نبرد موته بود که پسرعمویش جعفر طیار شهید شد، ولی برای ما روزی به سختی روز عاشورا نیست که سی هزار نفر گرد هم آمدند تا پدرم، سیدالشهدا علیه السلام را به شهادت برسانند و با این عمل ننگین خویش به خدا تقرب جویند؛ در حالی که آن حضرت ایشان را نصیحت و موعظه کرد و خدا را بر آنان یادآور شد، ولی آنان از روی ستم و عدوان پدرم را کشتند».

زائر حسین علیه السلام ، همنشین اهل بیت علیهم السلام

امام باقر علیه السلام فرمود: «چنان چه کسی دوست دارد که جایگاهش بهشت برین باشد، زیارت مظلوم را ترک نکند». از آن حضرت پرسیده شد: «مظلوم چه کسی است؟» فرمود: «حسین پسر علی علیهماالسلام است که آفریننده حماسه پرشور کربلاست. هر آنکه با عشق او و محبت به خاندان رسالت به زیارتش بشتابد، پیش از دیگر مردم در بهشت وارد شده، همنشین اهل بیت نبوی خواهد شد».

روز عاشورا

عبداللّه بن سنان، یکی از یاران امام صادق علیه السلام می گوید: «روز عاشورا به محضر امام صادق علیه السلام مشرف شدم. اشک های امام چون دانه های مروارید از چشمانش سرازیر بود. عرض کردم: «چرا گریه می کنید؟» آن حضرت فرمودند: «چگونه غافلی؟ آیا نمی دانی که در چنین روزی جنایت بی نظیر کربلا اتفاق افتاد؟» عرضه داشتم: «نظر شما درباره روزه گرفتن در این روز چیست؟» در پاسخ فرمودند: «روزه کامل نگیر و از شب پیش نیّت روزه مکن و هنگام عصر با مقداری آب افطار کن؛ زیرا در چنین ساعتی بود که جنگی سخت و نابرابر که بر خاندان رسالت تحمیل شده بود، پایان یافت، در حالی که سی نفر از آنان بر زمین افتاده بودند. بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بسیار سخت بود که آنان را در آن حالت ببیند و اگر در آن روز، حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم زنده بود، به یقین ایشان صاحب عزا بود و باید که به ایشان تسلیت گفته می شد».

درگاه محبوب
01-01-2011, 11:13
http://www.madomeh.com/wp-content/uploads/n00024266-b.jpg


تشویق شاعر

امام صادق علیه السلام به جعفر پسر عفّان طایی فرمود: «شنیده ام درباره حسین بن علی علیهماالسلام شعر و مرثیه می گویی و خوب هم می سرایی». او گفت: «آری» و سپس برخی از اشعارش را در محضر امام صادق علیه السلام خواند. آن حضرت و حاضران به شدت گریستند و اشک هایشان بر صورت ها جاری شد. امام فرمود: «ای جعفر! سوگند به خدا در این لحظه که مرثیه حسین علیه السلام را می خواندی، فرشتگان خدا شاهد و شنوای سخن تو بودند. آنان نیز همچون ما گریستند. خداوند بهشت را بر تو لازم کرد و تو را آمرزید».

تدبیر امام کاظم علیه السلام برای یادآوری عاشور

امام کاظم علیه السلام در شرایطی می زیست که هرگونه امکان برگزاری مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام از او سلب شده بود. ولی حضرت در موقعیت مناسبی دیده ها را به سوی کربلا جلب کرد. در نوروز یکی از سال ها، هارون الرشید به حضرت پیشنهاد داد که سران کشوری و لشکری به دیدن امام بیایند. آن حضرت خواسته هارون را نپذیرفت، ولی مخالفت ایشان سودی نبخشید و ناگزیر به دستور هارون تن داد. همه شخصیت های سیاسی و نظامی به دیدار امام شرفیاب شدند و هر کدام هدیه ای تقدیم کردند. در این میان، پیرمردی حاضر شد و گفت: «من مالی ندارم که اهدا کنم، ولی اشعاری را که پدرم در رثای جدت سیدالشهدا علیه السلام سروده است، به شما تقدیم می کنم». حضرت وی را بسیار گرامی داشت و در کنارش نشانید. پس از پایان مراسم، امام علیه السلام به مأموری که هارون برای کنترل اوضاع گماشته بود، فرمود: «نزد هارون برو و درباره این هدیه ها کسب تکلیف کن». وی پس از مراجعت از نزد هارون، گفت: «شما در تصرف این هدیه ها مختارید». بدین ترتیب، حضرت، تمام هدایا را به شاعر مرثیه سرای حسینی هدیه کرد و در پاسداری حماسه حسینی نقش آفرینی فرمود.

امام رضا علیه السلام در رثای حسین علیه السلام

امام رضا علیه السلام در موقعیت های مناسب، مصایب امام حسین علیه السلام را یادآور می شد و در رثای سالار شهیدان می گریست. آن حضرت خطاب به پسر شبیب می فرماید: «ای پسر شبیب! اگر بر چیزی گریه می کنی، بر حسین پسر علی گریه کن؛ زیرا او را مثل گوسفند سر بریدند و هجده نفر از مردان خاندانش را که مردان بی مانند عصر خویش بودند، شهید کردند و در سوگ شهادت او، آسمان ها و زمین ها گریستند».

حرم حسینی

امام هادی علیه السلام در اوضاع خفقان بار زمان خویش، آشکارا نمی توانست به عزاداری جد بزرگوارش، امام حسین علیه السلام بپردازد، ولی از هر فرصتی برای تبلیغ و نشر فرهنگ عاشورا بهره می برد. ایشان به شخصی که به زیارت سیدالشهداء مشرف می شد، فرمود: «برای من در آن مکان شریف دعا کن؛ زیرا من دوست دارم در مکانی برای من دعا کنی که خداوند دعا کردن در آن را دوست دارد، و حرم حسینی از آن مکان هاست»
.
نجوای امام زمان(عج)

امام زمان(عج) در رثای سالار شهیدان می فرماید: «اگر روزگاران مرا به تأخیر انداخت و تقدیر الهی مرا از یاری تو باز داشت و نتوانستم در رکاب تو با دشمنانت بجنگم، همواره در این مصیبت ناله می کنم و به جای اشک چشم، خون دل می گریم، تا از سوزش این مصیبت و غصه رنج و محنت آن جانْ به جان بخش تسلیم کنم».


مهدی(عج)، منتقم خون حسین علیه السلام

جرم رضایت به گناه نیاکان

در روایات آمده است که امام زمان(عج) از نسل قاتلان حسین علیه السلام انتقام می گیرد. شخصی از امام رضا علیه السلام پرسید: از امام صادق علیه السلام رسیده است که قائم(عج) هنگام خروج از نسل قاتلان سیّدالشهدا انتقام خواهد گرفت؛ در حالی که قرآن کریم می فرماید: «هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد»، پس چگونه این عمل توجیه می شود؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «همه سخنان خداوند راست است، اما از آنجا که فرزندان کشندگان امام حسین علیه السلام از کار نیاکان خویش راضی بوده، بدان افتخار می کنند، امام مهدی(عج) آنان را نیز می کشد؛ زیرا کسی که از کار دیگری راضی باشد، مانند همان کسی است که بدان کار اقدام کرده است. اگر کسی در مشرق زمین کشته شود و فردی در مغرب زمین از آن باخبر شده، بدان راضی باشد، او نیز شریک جرم قاتل است، آری! سبب انتقام گیری از فرزندان قاتلان سیدالشهداء این است که آنان کار پدرانشان را تأیید می کنند...».

حسین علیه السلام ، منصور خد

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «... و آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولی اش سلطه و حق قصاص قرار دادیم، اما در قتل اسراف نکند؛ چرا که مورد حمایت است»، فرموده است: «مراد از «سلطان منصور» مهدی آل محمد(عج) است که برای گرفتن انتقام خون سالار شهیدان قیام می کند و فرزندان و نسل قاتلان آن حضرت را به کیفر اعمال ننگین پدرانشان می رساند؛ زیرا آنان از کار نیاکانشان راضی بوده، آن را تأیید می کنند».

کیفر قاتل امام حسین علیه السلام

کیفر و عذاب اخروی قاتلان سیدالشهداء، بسیار شدیدتر و دردناک تر از کیفر دنیوی آنان است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: «قاتل امام حسین علیه السلام در تابوتی از آتش به سر می برد و به اندازه نیمی از جهنمیان عذاب خواهد شد. دست ها و پاهای او را با زنجیرهای آتشین می بندند و در قعر جهنم می افکنند. او دارای بوی بسیار متعفّنی است که جهنمیان از آن به تنگ آمده، به خدا پناه می برند. آری! او جاودانه در آتش می سوزد و در عذاب سخت و دردناک به حیات ننگین خویش ادامه می دهد. هنگامی که همه بدنش سوخت، دوباره پوست و گوشت جدیدی پیدا می کند و سوخت و سوز او همیشگی است. وای بر او! وای بر او!»

قائم (عج)، منتقم حسین علیه السلام

ابوحمزه ثمالی می گوید که از امام باقر علیه السلام پرسیدم: «آیا شما خاندان پیامبر، همگی به حق قیام نمی کنید و قائم به حق نیستید؟» فرمود: «آری». عرض کردم: «پس چرا لقب «قائم» تنها به یکی از شما گفته می شود؟» حضرت فرمود: «هنگام شهادت امام حسین علیه السلام فرشتگان بی تابی کرده، به خدای سبحان عرض کردند: ای مولای ما! آیا قاتلانِ بهترین انسان های روی زمین را به حال خودشان رها می کنی و آنها را کیفر نمی دهی؟ خداوند فرمود: آرام باشید! به عزت و جلالم سوگند که بی شک از آنان انتقام می گیرم. سپس امامانی را از نسل سیّدالشهدا علیه السلام ، به فرشتگان نشان داد و آنان شادمان شدند. خداوند یکی از آنان را که در حال قیام به نماز بود نشان داد و فرمود: با این مرد ایستاده ـ قائم ـ از آنها انتقام خواهم گرفت».

عاشورا و عزاداری آن از نگاه معصومان

امام صادق علیه السلام : «عاشورا روزی است که حسین میان یارانش کشته شد و بر زمین افتاد».

امام رضا علیه السلام : «هر کس عاشورا روز مصیبت و اندوه و گریه اش باشد، خداوند روز قیامت را روز شادی و سرورش می گرداند».

امام صادق علیه السلام : «روز شهادت امام حسین علیه السلام ، سوگناک ترین روزهاست».

امام رضا علیه السلام : «هر کس در روز عاشورا کار و کسب خود را فرو گذارد، خداوند حاجت های دنیا و آخرت او را برآورده می سازد».

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم : «ای فاطمه! همه چشم ها در روز قیامت گریان است، جز چشمی که بر مصیبت های حسین علیه السلام بگرید».

امام حسین علیه السلام : «من کشته اشکم. هر مؤمنی که مرا یاد کند، اشکش روان می شود».

امام سجاد علیه السلام : «من پسر کسی هستم که فرشتگان آسمان بر او گریستند. من پسر کسی هستم که جنیّان در زمین و پرندگان در هوا برای او نوحه سرایی کردند».

امام رضا علیه السلام : «اگر بر حسین بگریی، چندان که اشک هایت بر گونه ات جاری شود، خداوند گناهانت را می آمرزد».

امام رضا علیه السلام : «چون ماه محرم می رسید، کسی پدرم را خندان نمی دید و چون روز عاشورا فرا می رسید، آن روز، روز سوگواری و اندوه و گریه او بود و می فرمود: در چنین روزی بود که حسین علیه السلام کشته شد».

زیارت امام حسین علیه السلام از نگاه معصومان

امام باقر علیه السلام : «اگر مردم می دانستند در زیارت مزار امام حسین علیه السلام چه فضیلتی است، از شوق آن می مردند».

امام صادق علیه السلام : «هر کس دوست دارد روز قیامت، بر سر سفره های نور بنشیند، باید از زائران امام حسین علیه السلام باشد».

امام صادق علیه السلام : «زیارت امام حسین علیه السلام را فرو نگذار که خدا عمرت را طولانی و روزی ات را زیاد می کند و زندگی باسعادت و مرگ با شهادت به تو خواهد بخشید».

امام صادق علیه السلام : «زیارت قبر امام حسین علیه السلام ، از برترین اعمال است».

امام صادق علیه السلام : «کسی که خدا خیرخواه او باشد، محبت حسین و شوق زیارتش را در دل او می اندازد».

امام رضا علیه السلام : «روز شهادت حسین علیه السلام دیدگان ما را مجروح و اشک ما را روان ساخت».

درگاه محبوب
01-01-2011, 11:16
http://tarigh.ir/fa/uploads/posts/1293020876.jpg



کرامات امام حسین علیه السلام

نفس مسیحایی امام حسین علیه السلام

یکی از یاران امام حسین علیه السلام به نام یحیی می گوید: خدمت آن حضرت بودیم. جوانی گریان وارد شد. حضرت فرمود: «چرا گریه می کنی؟» جوان گفت: «اکنون مادرم بدون وصیت از دنیا رفت. او مالی دارد و به من گفته بود که درباره آن اقدامی نکنم تا خبر دهد». حضرت فرمود: «به سوی او برویم» جنازه در اتاق بود. حضرت دعا کرد که او زنده شود و وصیت کند. پس خداوند او را زنده کرد و زن شهادت گویان برخاست و نشست. چون نگاهش به امام حسین علیه السلام افتاد گفت: «مولای من! داخل شو و هر دستوری داری بفرما». حضرت داخل شد و فرمود: «رحمت خدا بر تو باد! وصیت کن». زن گفت: یک سوم اموالم را برای شما قرار دادم تا به هر یک از دوستانت که خواستی بدهی و دو سوم دیگر ـ اگر پسرم از دوستان شما است ـ برای او باشد و گرنه از او باز پس گیر». سپس آن زن از امام حسین علیه السلام درخواست کرد تا بر جنازه او نماز بخواند. و بدین ترتیب، امام حسین علیه السلام اعجازی مسیح گونه از خود به یادگار گذاشت.

خاطره کودکی امام باقر علیه السلام

زُراره، از یاران امام پنجم می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: «آیا شما امام حسین علیه السلام را درک کرده اید؟» حضرت فرمود: «آری، به یاد دارم در مسجد الحرام با او بودم که ناگهان در مسجد سیل آمد. مردم روی مقام ابراهیم می ایستادند. برخی از مردم نیز از مسجد بیرون می رفتند و می گفتند: «مقام را آب برد» و بعضی می گفتند: «مقام، به جای خود است» امام حسین علیه السلام به من فرمود: «اینها چه می کنند؟» گفتم: «می ترسند سیل مقام را ببرد». فرمود: با صدای بلند بگو: خداوند، مقام را نشانه قرار داده است و از بین نخواهد رفت». پس مردم آرام شدند.

شفای بیمار

اولیای خدا، در پیشگاه او کمال احترام و آبرو را دارند؛ تا آنجا که اگر از خدا چیزی را بخواهند، برآورده می شود. امام حسین علیه السلام نیز که در پیشگاه خدای سبحان جایگاه ویژه ای دارد و به برکت وجود آن حضرت و قدم های ایشان بسیاری از حاجت های مردم برآورده می شد. آورده اند، یکی از مسلمانان به سختی در آتش تب می سوخت. امام حسین علیه السلام به عیادت او رفت. همین که از در خانه وارد شد، بیمار از تب رهایی یافت. آن حضرت کنار بستر بیمار نشست و احوال او را پرسید. بیمار عرض کرد: «از قدم مبارک شما بسیار خشنودم که آمدید و به برکت قدم شما، تب من برطرف شد». امام حسین علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند! پروردگار چیزی را نیافریده، مگر این که او را به پیروی از ما فرمان داده است».

نفرین امام حسین علیه السلام

روز عاشورا، هنگامی که سراسر بدن امام حسین علیه السلام مجروح شده بود و امام واپسین لحظات زندگی را می گذراندند، فرد ناپاکی از لشگر یزید با گستاخی صدا زد: «ای حسین! آیا نمی بینی که آب فرات چنان موج می زند؟ از آن نخواهی آشامید تا مرگ را با لب تشنه بچشی». این گفتار جسورانه، امام را سخت ناراحت کرد؛ تا آنجا که از خداوند درخواست کرد: «خدایا! این شخص را در شدت تشنگی بمیران». پس از مدتی، همین شخص ناپاک، بیماری تشنگی گرفت؛ به گونه ای که هر چه آب می آشامید، سیراب نمی شد. روزی آن قدر آب خورد که از دهانش بیرون آمد و وضع او به همین حال بود تا در شدت تشنگی و خواری مُرد و با ذلت و بیچارگی به جهنم رفت.

حجّتی دیگر برای دشمنان

پس از عاشورا، هنگامی که لشگر یزید سر مطهر امام حسین علیه السلام و یارانش را به سوی شام می بردند، شبی به خوردن غذا سرگرم شدند. ناگهان دیدند قلمی از آهن در دیوار دیده شد که با خون نوشت: «آیا کسانی که در قتل حسین علیه السلام شرکت داشتند، امید دارند که در روز قیامت مشمول شفاعت جدش، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شوند؟». این واقعه، به جز کتاب های شیعه، در چند منبع اهل سنت نیز آمده است.

تربت امام حسین علیه السلام

احترام تربت حسینی

تربت قبر مطهر امام حسین علیه السلام نشانی از خود امام است؛ از این رو، احترام به آن ضرورت دارد. شهید محراب، آیت اللّه دستغیب در کتاب شریف گناهان کبیره، هتک حرمت به تربت حسینی را از جمله گناهان کبیره می شمارد و چنین می نویسد: «آنچه از خاک اطراف قبر شریف حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السلام تا چهار فرسنگ، به عنوان تبرک یعنی به قصد استشفاء به آن یا سجده کردن بر آن و غیر این از دیگر خواص و آثار آن، برداشته می شود، لزوم احترام به آن و حرام بودن هتک آن نزد همه شیعیان از بدیهیات است و بزرگ بودن گناه اهانت و هتک آن، مورد اتفاق همه است؛ به طوری که یقین می شود از زمان حضرت سجاد علیه السلام تاکنون چنین بوده است. و نیز هتک تربت، هتک صاحب قبر است و کبیره بودن گناه هتک امام علیه السلام ضروری است. بنابراین، انداختن تربت از روی اهانت به آن یا لگدمال کردن یا نجس کردن آن و مانند اینها گناه کبیره است».

سجده بر تربت

چند روایت از امامان معصوم درباره فضیلت سجده بر تربت امام حسین علیه السلام نقل شده است. امام صادق علیه السلام تنها بر تربت جدش امام حسین علیه السلام سجده می کرد و می فرمود: «سجده کردن بر تربت امام حسین علیه السلام حجاب های هفت گانه را از بین می برد». شاید یکی از اهداف بلند سجده بر تربت این باشد که نمازگزار هنگام سجده بر آن به یاد فداکاری های امام حسین علیه السلام و دریغ نورزیدن آن حضرت از تقدیم جان خود و عزیزانش در راه خدا، افتد.

هدیه امام رضا علیه السلام

یکی از یاران امام رضا علیه السلام می گوید: آن حضرت برای من از خراسان متاعی فرستاد. هنگامی که آن را باز کردم، در میان آن خاکی بود. از مردی که آن را آورده بود، پرسیدم: «این خاک چیست؟» گفت: «خاک قبر امام حسین علیه السلام است و آن حضرت هر گاه لباس یا هر چیز دیگر را برای هدیه به جایی بفرستد، از آن خاک نیز در میانش قرار می دهد و می فرماید: «این خاک به اذن و اراده خدا از بلاها ایمنی می بخشد».

معجون شفابخش

محمد بن مسلم می گوید: به مدینه رفتم و در آنجا بیمار شدم. امام باقر علیه السلام به وسیله غلام خود، مقداری آشامیدنی برایم فرستاد. غلام گفت: «امام امر فرموده برنگردم تا این دارو را بیاشامی». آن شربت گوارا را نوشیدم. سپس برخاستم و به در خانه آن حضرت رفتم و اجازه خواستم. حضرت پرسید: «بدنت سالم شده، داخل شو»... سپس فرمود: «آن شربت را چگونه یافتی؟» گفتم: «گواهی می دهم که شما اهل بیت رحمتید و تو وصیّ اوصیایی. هنگامی که غلام شربت را آورد توانایی نداشتم که بایستم و چون آن را نوشیدم، چیزی را از آن خوش بوتر، خوشمزه تر و خنک تر نیافتم. هنگامی که غلام گفت: «مولایم فرموده بیا، گفتم با این حال می روم، هر چند جانم برود، ولی چون به راه افتادم، گویا از بندی رها شدم». امام فرمود: «آن شربت از خاک قبر حسین علیه السلام بود و بهترین چیزی است که من به آن شفا می جویم و هیچ چیز را با آن برابر مکن که ما به کودکان و زنان خود می خورانیم و از آن بسیار خیر می بینیم».

هدایت معنوی

شیخ طوسی نقل می کند که موسی بن عبدالعزیز گفت: روزی یوحنا، پزشک نصرانی به من گفت: «آن کسی که مردم در کربلا به زیارتش می روند کیست؟». گفتم: «او امام حسین علیه السلام ، پسر دختر پیغمبر ماست». سپس گفتم: «به من بگو چرا این پرسش را کردی؟» گفت: «شاپور، خادم هارون الرشید شبی مرا خواست و به خانه موسی، یکی از خویشان خلیفه برد. او بی هوش در رختخواب افتاده بود و در پیش رویش طشتی بود که لخته های خون در آن ریخته بود. شاپور از خادم مخصوص موسی حال او را پرسید. خادم گفت: «یک ساعت پیش با ندیمان خود صحبت می کرد. شخصی از بنی هاشم به او گفت: من بیماری شدیدی داشتم که با تربت امام حسین علیه السلام شفا یافتم. موسی گفت: از آن تربت پیش تو مانده است؟ گفت: بلی. پس قدری از آن تربت آوردند و موسی از آن استفاده کرد و بهبود یافت. یوحنا پس از دیدن این کرامات، تا مدتی به زیارت قبر امام حسین علیه السلام می رفت، تا آنکه مسلمان شد.

شفای درده

شیخ طوسی، دانشمند بزرگ قرن پنجم در کتاب امالی از استادان خود روایت می کند که شخصی می گفت: در مسجد جامع مدینه نماز می گزاردم و دو نفر کنار من بودند. یکی از آنها به دیگری گفت: «تربت حسین علیه السلام شفای هر دردی است. من بیماری ای داشتم که با هیچ دارویی معالجه نمی شد، تا اینکه ناامید شدم. ناگاه پیرزنی از اهل کوفه نزد من آمد و گفت: می خواهی تو را معالجه کنم؟ گفتم: بلی. پس آبی در کاسه ای ریخت و نزد من آورد. وقتی آب را نوشیدم، بهتر شدم؛ گویا که هرگز بیماری ای نداشتم. پس از چند ماه آن زن که سلمه نام داشت، نزد من آمد. گفتم: تو را به خدا قسم! آن دارو چه بود که من با آن بهتر شدم؟ گفت: با یک دانه تسبیح تو را درمان کردم. گفتم: این تسبیح چیست؟ گفت: خاک قبر امام حسین علیه السلام . با بی ادبی به او گفتم: مرا با خاک قبر حسین مداوا می کنی؟ آن زن خشمناک شد و رفت و در همان ساعت بیماری من بازگشت».

قوت چشم

مرحوم آیت اللّه سید نعمت اللّه جزائری، از عالمان بزرگ شیعه می گوید: «وقتی که به زیارت عتبات مقدسه عراق مشرف شدم، از بالای سر هر امام مشتی خاک برداشتم. از پایین پای امام حسین علیه السلام نیز مشتی از تربت آن حضرت برداشتم و آن را بالای همه خاک ها قرار داده، مقداری از آن را به چشم خود کشیدم. پس از آن روز ضعف چشمم برطرف شد و چشمم قوّت گرفت و توانستم مطالعه کنم. پیش از آن بر مقداری از صحیفه سجادیه شرح نوشته بودم که با خوب شدن چشمم آن را تمام کردم و تاکنون هرگاه درد چشم بر من عارض شده، مقداری از آن خاک به چشمم مالیده ام و این دوای من است».

درمان برتر

یکی از شاگردان حضرت آیت اللّه العظمی بهجت، از مراجع تقلید، می گوید: «یکی از دوستانم چند سال پیش مریض شد؛ به گونه ای که در ایران از معالجه او عاجز شدند. وی پیش از آنکه به سوی خارج از کشور حرکت کند، به حضور آیت اللّه بهجت رفت و بیماری اش را برای معظم له مطرح کرد. آیت اللّه بهجت مقداری از تربت امام حسین علیه السلام را برای شفا به او دادند. دوست ما آن را خورد و چند روز بعد به خارج سفر کرد، ولی وقتی پزشکان او را معاینه کردند، دیدند هیچ گونه بیماری ندارد، بنابراین، او را روانه ایران کردند».

آخرین توشه

مرحوم آیت اللّه العظمی حجت رحمه الله یکی از مراجع تقلید پیشین است که در اخلاص، تواضع و ساده زیستی کم نظیر بود. او هنگامی که در آستانه مرگ قرار گرفت، به حاضران گفت: «برای من مقداری تربت سیدالشهدا بیاورید». مقداری تربت را در آب حل کردند و لیوان را به ایشان دادند.آیت اللّه حجت لیوان را نزدیک لب آورد و گفت: «آخرین توشه من از دنیا تربت حسین علیه السلام است». آن گاه آب را نوشید. سپس شهادتین را بر زبان جاری کرد و در حالی که رو به قبله بود، به جوار رحمت حق تعالی پیوست.

تربت حسینی از نگاه معصومان علیه السلام

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم : «بدانید که اجابت دعا در زیر گنبد حرم او و شفا در تربتش است».

امام صادق علیه السلام : «کام کودکانتان را با تربت حسین بردارید؛ زیرا موجب امنیت آنان است».

امام صادق علیه السلام : «شفای هر دردی در تربت مزار حسین است، و آن بزرگ ترین درمان است».

امام رضا علیه السلام : «[خوردن] هر خاکی، حرام است، غیر از تربت مزار امام حسین علیه السلام که دوای هر دردی است».

امام کاظم علیه السلام : «پیروان ما به چهار چیز نیازمندند و یکی از آنها تسبیحی از تربت مزار امام حسین علیه السلام است».

زیارت عاشورا

زیارت عاشورا، پاداش بزرگ

صالح پسر عُقْبه، از یاران امام پنجم علیه السلام به نقل از پدرش می گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: «کسی که در روز عاشورا، از نزدیک امام حسین علیه السلام را با چشم گریان زیارت کند، خداوند پاداش بزرگی به او می دهد». عُقبه به حضرت عرض کرد: «جانم به قربانت! اگر کسی امکان حضور در کربلا و حرم مطهّر آن حضرت را در روز عاشورا نداشته باشد و بخواهد از راه دور او را زیارت کند، تکلیف او چیست؟» حضرت فرمود: «پیش از ظهر در جای بلندی بایست و پس از اشاره به سوی مرقد آن حضرت بر او سلام کن و بر ستمگران و قاتلان او لعن و نفرین کن. سپس دو رکعت نماز زیارت بخوان و هر چه می توانی بر مصیبت امام گریه کن. خاندانت را نیز بر این عمل ترغیب کن». آن گاه در پایان افزودند: «من ضمانت می کنم هر کسی این کار را انجام دهد، خداوند پاداش یاد شده را به او بدهد».

زیارت پیغمبران

فردی به نام عَلْقَمه می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: «اگر قصد زیارت امام حسین علیه السلام را از دور یا نزدیک داشتم، چگونه زیارت کنم؟» حضرت فرمودند: «مانند کسی که سلام می دهد، به سوی آن حضرت روی کن و با توجه و حضور قلب به آن سوی نگاه کن و پس از گفتن اللّه اکبر این گونه بخوان: السلام علیک یا ابا عبداللّه ... (و متن زیارت عاشورا را به وی می آموزد) و پس از آن دو رکعت نماز بگزار». آن گاه فرمودند: «فرشتگان نیز آن حضرت را این گونه زیارت می کنند و پاداش چنین زائری بسیار بزرگ است. خداوند درجات او را بالا می برد و نام او را در زمره همراهان امام حسین علیه السلام و شهیدان کربلا نگاشته، ثواب زیارت رسولان و پیامبران الهی را برای وی ثبت می کند».

درگاه محبوب
01-01-2011, 11:19
http://highschool.helli3.ir/files/Content101/Webpanel_thumbnail_1285763128.jpg


وعده خدا و پیغمبر

صفوان از یاران امام ششم می گوید: امام صادق علیه السلام با اشاره به سوی قبر امام حسین علیه السلام ، این زیارت ـ زیارت عاشورا ـ را خواند و پس از آن دو رکعت نماز گزارد. آن گاه فرمود: «هرگاه حاجت و گرفتاری ای داشتی، در هر جا که هستی، این زیارت و دعای پس از آن را بخوان و از خدا حاجتت را بخواه. بی تردید خدا و پیامبر به وعده خویش عمل می کنند و نیازمندی تو را برمی آورند».

زیارت عاشورا، حدیث قدسی

محدّث نوری، از استادان مرحوم شیخ عباس قمی می گوید: «در فضل و مقام زیارت عاشورا همین بس که از سِنخ دیگر زیارت ها نیست که به ظاهر از انشا و املای معصومی باشد. هر چند از قلوب پاک ایشان چیزی جز آنچه از عالَم بالا به آنجا برسد، بیرون نمی آید، ولی این زیارت از سنخ احادیث قُدسیّه است که به همین ترتیب زیارت و لعن و سلام و دعا از خدای متعالی به جبرئیل امین و از او به خاتم النبیین صلی الله علیه و آله وسلم رسیده است و به حسب تجربه، مداومت به آن در چهل روز یا کمتر، در برآوردن حاجات و رسیدن به مقاصد و دفع دشمنان بی نظیر است».

مداومت بر زیارت عاشورا

آیت اللّه شبیری زنجانی، از مراجع تقلید می گوید: «یکی از چشم های فرزند آقای حاج سید محمد بجنوردی بر اثر عارضه ای نابینا شده بود و به نظر پزشکان ـ حتی پزشکان خارج از کشور ـ به علت رشد آن عارضه، چشم دیگرش نیز نابینا می شد. ولی آن شخص شفا یافت. یکی از بستگان وی، سیدالشهداء را در عالم رؤیا دید که به وی فرمود: «ما به جهت اینکه او به زیارت عاشورا مداومت داشت، سلامتی چشم دیگرش را از خدا گرفتیم».

تنها زیارت عاشورا

یکی از بزرگان حوزه می فرماید: امام جماعت مسجد محمدیّه قم، جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین برقعی به من گفتند: «پس از سانحه ای که برای من روی داد، به فراموشی شگفت آوری دچار شدم؛ به گونه ای که تمامی اعضای خانواده و فرزندان خویش را می دیدم، ولی هیچ کدام از آنها را نمی شناختم. تنها چیزی را که فراموش نکرده بودم، زیارت عاشورا بود که آن را از حفظ می خواندم».

ادای دِین

عالم متقی، مرحوم آیت اللّه نجفی قوچانی (نویسنده کتاب سیاحت غرب)، در زندگی نامه خود می نویسد: «پدرم بسیار مقروض بود و بدهی اش پیوسته بیشتر می شد. من بنا گذاشتم که چهل روز زیارت عاشورا بخوانم. بدین ترتیب، هر روز دو ساعت پیش از ظهر خواندن دعا را آغاز می کردم و هنوز ظهر نشده بود که زیارت تمام می شد. پس از چهل روز، نامه ای از پدرم دریافت کردم که خبر مسرت بخش ادای دِین خودش را برای من نگاشته بود. از آن پس، دل قوی داشتم و هر حاجت مهمی که برایم پیش می آمد، به آستان مقدس حسینی علیه السلام روی می آوردم و با قرائت چهل بار زیارت عاشورا نیازم برآورده می شد».

آخرین ذکر، زیارت عاشورا

مرجع بزرگ، آیت اللّه العظمی بهجت درباره زیارت عاشورا می گوید: «مضمون زیارت عاشورا گواه و روشن کننده عظمت آن است... در سندها آمده است که زیارت عاشورا از حدیث های قُدسی است. برای همین، با وجود فراوانی کارهای علمی موجود نزد علما و اساتیدمان، آنان همیشه مراقب خواندن زیارت عاشورا بودند. مرحوم آیت اللّه شیخ محمدحسین اصفهانی از خداوند متعالی می خواست کلمات پایانی عمرش، زیارت عاشورا باشد، و پس از آن به سوی باری تعالی بشتابد. خداوند نیز دعای وی را اجابت کرد و پس از اتمام خواندن زیارت عاشورا روحش به ملکوت اعلی شتافت و قرین رحمت گردید».

همیشه با زیارت عاشورا

صاحبان بصیرت، همیشه به خواندن زیارت عاشورا توجه داشتند و آن را به دیگران نیز سفارش می کردند. مرحوم شیخ رجبعلی خیاط که حالات معنوی او مشهور خاص و عام است، در توسل به اهل بیت علیه السلام به زیارت عاشورا تأکید فراوانی داشت و می فرمود: «در عالم معنا به من توصیه کرده اند که زیارت عاشورا بخوان». وی به دیگران نیز سفارش می کرد: «تا زنده اید زیارت عاشورا را از دست ندهید».

درس هایی از امام حسین علیه السلام و عاشورایش

دنیا خواب است و آخرت بیداری

معیار سعادت و خوشبختی در آخرت است و حیات واقعی آنجاست؛ نه در دنیا که به خواب شبیه تر است. امام حسین علیه السلام آخرت گرفتار آید».

شهادت طلبی

در شرایطی که اغلب انسان ها برای بیشتر زنده ماندن تلاش می کنند، کسانی نیز هستند که به خاطر درکِ متعالی تری از فلسفه حیات و مقام والایی که شهیدان راه خدا دارند، حاضرند جان خود را فدا کنند و به پیشواز شهادت در راه مکتب و دین خود بروند. به چنین روحیه ای که با رهایی از تعلقات دنیوی همراه است، شهادت طلبی گفته می شود. مرگ در راه خدا، معامله ای پرسود با آفریدگار است: جان فدا کردن و به بهشت جاوید رسیدن. امام حسین علیه السلام در یکی از نیایش های خود در روز عاشورا چنین می گوید: «خدایا! دوست دارم در راه طاعت و محبت تو، هفتاد هزار بار کشته شوم و زنده گردم؛ به ویژه اگر در کشته شدنم یاری دین تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شریعت تو نهفته باشد».

گوهر حجاب

از جلوه های بارز حضور زنان در حماسه عاشورا، تعهد و پای بندی آنان به احکام خدا و مراعات حجاب و عفاف است. چنین حضوری نشان می دهد که مشارکت زن در عرصه های مبارزه و دفاع از حق، با فعالیت های بیرون از خانه ضدیتی ندارد؛ به شرط آنکه حدود الهی رعایت شود. اهل بیت امام حسین علیه السلام در سفر کربلا، منادی این متانت و عفاف بودند. هر چند سپاه کوفه و شام به آنان بی احترامی کردند و در دوران اسارت، وسایلِ پوشش را از آنان دریغ کردند، ولی همین که آن آزاد زنان به این بی حرمتی با سرسختی اعتراض می کردند، دلیل دیگری بر اهمیت و قداست حفظ حجاب و عفاف، حتی در بدترین شرایط اجتماعی و مضیقه های تحمیلی است.

مرقد امام حسین علیه السلام در گذر تاریخ

تعدی ناپاکان به قبر امام حسین علیه السلام

در زمان هارون الرشید، زیارت امام حسین علیه السلام چنان رایج بود که حرم ایشان از جمعیت موج می زد و در آن مکان پیوسته ازدحام عجیبی بود. این موضوع، باعث ترس هارون الرشید شد. ترس وی از آن بود که مبادا مردم در اثر این اجتماع و ازدحام و زیارت، به اولاد امیرالمؤمنین علیه السلام رغبت و علاقه نشان دهند و بدین ترتیب، حکومت و خلافت از عباسیان به علویان منتقل شود. از این رو، به والی کوفه فرمانی فرستاد. والی کوفه نیز پیرو نامه هارون، قبر امام حسین علیه السلام را خراب کرد و اطراف آن ساختمان ساخت و بر زمین های آن مزارعی راه اندازی کرد.

حسین علیه السلام ، آرام جان

با تخریب مرقد مطهر امام حسین علیه السلام در زمان هارون الرشید، علاقه مردم از زیارت آن امام هرگز بریده نشد. بی توجهی خلفای پس از هارون الرشید نیز این امر را تشدید کرد؛ تا اینکه در زمان متوکل، به او خبر دادند که مردم به زیارت قبر حسین بن علی علیه السلام می آیند و اجتماع می کنند. متوکل لشگری فرستاد و آنجا را خراب کردند، ولی مردم در موسم زیارت، باز هم جمع می شدند و حتی از کشته شدن باکی نداشتند. آنان می گفتند: «اگر همه ما کشته شویم باز هم بازماندگان و نسل های پس از ما به زیارت خواهند آمد».

نشانه قبر حضرت

در کنار قبر نورانی امام حسین علیه السلام ، درخت سِدری بود که علامت و نشانه قبر بود و مردم به وسیله آن قبر را می شناختند. ناپاکان دولت عباسی هنگام تخریب مرقد امام حسین علیه السلام آن درخت را نیز از ریشه درآورند. وقتی این خبر به گوش جریر یکی از صحابه پیامبر رسید، تکبیر گفت و شگفت زده شد؛ زیرا در حدیث معروفی از روسل خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیده بود که آن حضرت سه مرتبه فرموده بودند: «خدا، قطع کننده درخت سِدر را لعنت کند». جریر پس از شنیدن آن خبر گفت: «الان معنای حدیث را فهمیدم».

جنایت عباسیان

متوکل، خلیفه عباسیان، پس از تخریب مرقد مطهر امام حسین علیه السلام ، دستور داد بر سر راه ها افراد مسلحی را بگمارند تا هر کس به زیارت امام حسین علیه السلام برود او را بکشند یا آن قدر شکنجه دهند تا بمیرد. آنان آن قدر جنایت کردند که شاعر عرب زبان درباره آنان گفت: «به خدا سوگند! اگر بنی امیه فرزند دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را مظلومانه کشتند، پس پسرعموهای ایشان (یعنی بنی عباس) همانند آنان جنایت کردند. آنان قبر او را ویران ساختند. بنی عباس افسوس خوردند که نتوانستند در قتل حسین بن علی علیه السلام شرکت کنند. از این رو، به قبر پاکش یورش آوردند و او را در آرامگاهش دنبال کردند».

عطر تربت حسینی

متوکل، خلیفه عباسیان، پس از تخریب مرقد امام حسین علیه السلام به هیچ کس اجازه زیارت آن حضرت را نمی داد و با زائران به شدت برخورد می کرد. یکی از عاشقان حسینی که در آن زمانه می زیست، چنین می گوید: مدتی طولانی بود که به زیارت نرفته بودم. تصمیم گرفتم خود را به خطر اندازم و به زیارت روم. مرد عطر فروشی نیز با من همراه شد. روزها پنهان بودیم و شب ها راه می رفتیم. نیمه شبی از میان دو پاسگاه که در خواب بودند عبور کردیم و خود را به سر قبر امام حسین علیه السلام رساندیم. هنگامی که خود را به روی آن انداختیم، بوی خوشی از آن به مشام ما رسید که هرگز مانند آن را در عطرها ندیده بودیم. من به آن عطر فروش که همراهم بود، گفتم: «این بوی چیست؟» او گفت: «به خدا من عطری مانند آن نبوییده ام».

کرامت قبر حسین علیه السلام

کرامات امام حسین علیه السلام تنها به زمان حیات آن حضرت محدود نمی شود، بلکه پس از شهادت ایشان نیز، افزون بر شفای بیماران و برآورده شدن حاجات، کراماتی از قبر مطهر و نورانی آن حضرت آشکار شده است. یکی از کسانی که از سوی متوکل، مأمور ویران سازی مرقد امام حسین علیه السلام بود، می گوید: «هنگامی که متوکل مرا برای ویران کردن قبر حسین علیه السلام فرستاد، به آن ناحیه رفتم، و دستور دادم گاوها را بر قبرها براندند، ولی وقتی به قبر حسین رسیدند، بر آن عبور نکردند. من با عصا به آنها زدم تا اینکه عصا در دستم شکست، ولی به خدا از قبرش نگذشتند و بر آن گام ننهادند».

درگاه محبوب
01-01-2011, 11:23
http://tarigh.ir/fa/uploads/posts/1292324227.jpg



دانشمندان دینی و توسل به امام حسین علیه السلام

کرامت علمی

مرحوم آیت اللّه سیدعلی طباطبایی، از دانشمندان بزرگ شیعه، هنگام نوشتن کتاب ریاض المسائل برای نگارش احکام قبله با مشکل روبه رو شد؛ زیرا با علم هیئت و نجوم آشنایی نداشت. ایشان از یک استاد علم هیئت خواست برخی از مسائل آن علم را که با مبحث قبله ارتباط داشت به او بیاموزد. آن شخص نیز بدون در نظر گرفتن شأن و احترام آن عالم بزرگ، همراه با غرور و منّت درخواست ایشان را پذیرفت. آن عالم شریف از برخورد متکبّرانه وی دلگیر شد و شب را تا صبح در حرم امام حسین علیه السلام به عبادت و راز و نیاز گذراند و از خدا خواست تا به برکت وجود حضرت سیدالشهدا مطالب ضروری علم هیئت را به او افاضه کند. چنین نیز شد و ایشان بدون آنکه علم هیئت را نزد کسی بیاموزد، مباحث قبله را بدون مشکل نوشت.

الهام مرثیه

محدّث بزرگ مرحوم میرزا حسین نوری رحمه الله ، نویسنده کتاب شریف مُستدرَک الوسائل می گوید که مرحوم شیخ جعفر شوشتری برای من نقل کرد: در اوایل تحصیل علوم دینی به کتاب های مواعظ و مصائب اهل بیت علیهم السلام تسلط کافی نداشتم. به همین دلیل، در ماه رمضان بر روی منبر از کتاب تفسیر صافی و در ایام محرم از یک کتاب مرثیه، استفاده می کردم و از روی آن می خواندم. شبی با خود گفتم: «تا کی من باید از روی کتاب بخوانم». در همان لحظات به خواب رفتم. در عالم رؤیا به خیمه امام حسین علیه السلام وارد شدم و به آن حضرت سلام کردم. حضرت مرا نزدیک خود نشاند و به حبیب بن مظاهر فرمود: «این مهمان ماست». ما که آب نداریم از او پذیرایی کنیم. غذایی آماده ساز ونزد میهمانمان بیاور». حبیب غذایی نزد من گذاشت. از آن چند لقمه ای خوردم و از خواب بیدار شدم. در آن هنگام قدرت سخنوری و اشاره به مصیبت های امام حسین علیه السلام را بیش از گذشته در خود احساس می کردم و حس کردم این امور به من الهام شده است.

طول عمر در سایه توسل

آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری، موسس حوزه علمیه قم می گوید: هنگامی که در کربلا بودم، شبی در خواب دیدم که شخصی به من گفت: «کارهایت را انجام بده، سه روز دیگر خواهی مرد» پس از بیدار شدن گفتم، البته خواب است. شاید تعبیر نداشته باشد. روز سه شنبه و چهارشنبه به درس مشغول بودم و خواب از خاطرم رفت. روز پنج شنبه به باغ مرحوم سیدجواد رفتیم. آنجا لرز شدیدی مرا گرفت. هر چه روانداز بود روی من انداختند، ولی من در میان آتش تب می سوختم. گفتم: «زودتر مرا به منزل برسانید». به یاد خواب سه شب پیش افتادم و نشانه های مرگ را در خود دیدم. ناگهان دو نفر بر من آشکار شدند و دو طرفم نشستند و گفتند: «اَجَل این مرد رسیده است، مشغول قبض روح او شویم». در این هنگام، با توجه عمیق قلبی به امام حسین علیه السلام متوسل شدم و گفتم: «ای حسین عزیز! دستم خالی است. زاد و توشه ای برای آخرت تهیه نکرده ام». ناگهان شخصی نزد آن دو آمد و گفت: «سیدالشهدا فرمودند: شیخ عبدالکریم به ما توسل کرد و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم که مرگش را به تأخیر اندازد».

شفای چشم با تربت

آیة اللّه العظمی بروجردی، از مراجع بزرگ تا پایان عمر (88 سالگی)، چشمانش خوب می دید و به عینک نیاز نداشت. آن بزرگوار روزی راز این امر را چنین بیان فرمودند: «من در بروجرد چشم درد سختی داشتم که از معالجه آن نتیجه ای نگرفتم. همه پزشکان بروجرد از مداوای آن مأیوس شده بودند. روز عاشورا، دستجات سینه زنی، طبق معمول به منزل ما می آمدند. من در حالی که هیئت عزادار را می نگریستم و اشک می ریختم و از ناحیه درد چشم نیز ناراحت بودم، گویا به دلم الهام شد که کمی از گِلی را که عزاداران به مناسبت عاشورای حسینی به سر و صورت مالیده اند، بردارم و به چشم بمالم. در همان لحظه ای که این کار را کردم احساس آرامش نمودم و به طور کلی درد چشمم، رفع شد و دیگر به عینک محتاج نشدم. بعدها در چشم خود نور و جلایی یافتم که خطوط بسیار ریز را نیز می دیدم».

اشک خالص

عشق به ساحت مقدس حسینی، در میان دانشمندان دینی جلوه بیشتری دارد. آنان توانسته اند عقل را با عشق سازگار سازند. آیت اللّه العظمی گلپایگانی، از مراجع بزرگ تقلید، که ولادت وی در سایه توسل پدرش به آستان اهل بیت صورت گرفت، همواره برای امامان معصوم مجالس سوگواری برپا می کرد. حاج آقا باقر گلپایگانی می گوید: «یکی از روزهای دهه اول محرم بود که یکی از خطیبان بر روی منبر مصیبت می خواند و اشک از چشمان آیت اللّه گلپایگانی جاری بود. پس از پایان جلسه، خواستم قطره چشمی را که در ساعت مقرر باید در چشم ایشان می چکاندم، بریزم. ولی فرمودند: گرچه من به طهارت همه داروها قائل هستم، اما نمی خواهم اشک چشمانم با چیز دیگری مخلوط شود».

راز آن پارچه سبز

فرزند فیلسوف بزرگ معاصر، علامه محمد تقی جعفری رحمه الله می گوید: «پدرم سه ساعت پیش از رحلت، با اشاره از من چیزی درخواست می کرد، ولی من متوجه درخواست او نمی شدم. سرانجام پس از حدود 2 ساعت، منظور پدر را فهمیدم. ایشان پلاکی داشت که نام خدا و امامان روی آن حک شده بود و دور آن پارچه سبزی پیچیده شده بود. این پارچه را یکی از دوستانش از کربلا آورده بود. منظور پدر همان پارچه سبز بود. من به سرعت به محلی که آن پارچه سبز بود رفتم. زمان رفت و برگشت من یک ساعت به طول انجامید. همین که وارد بیمارستان شدم، پرستار خبر رحلت پدر را داد. پارچه سفید روی استاد را کنار زدم و در حالی که به شدت متأثر بودم و می گریستم و خود را به خاطر دیر رسیدن سرزنش می کردم، پارچه سبز را روی صورت استاد گذاشتم. دیدم ایشان چشم هایش را باز کرد و لبخند زد و سپس آنها را بست».

راه کمال از منظر علامه طباطبایی

توسل به حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السلام یکی از راه های سلوک معنوی است و حضرت به آرزومندان راه خدا عنایتی خاص دارد. فیلسوف بزرگ و مفسر قرآن، علامه طباطبایی، یکی از راه های پیشرفت در مسیر سلوک به سوی خدا را توسل به امام حسین علیه السلام می دانند. یکی از شاگردان علامه می گوید: «شنیدم وقتی که علامه در عتبات عالیات بودند، به توسل و اشک بر امام حسین علیه السلام و شرکت در مجالس عزاداری مراقبت داشتند و در دستورات اخلاقی خود به نقل از اساتیدشان می فرمودند: هیچ کس به هیچ مرتبه ای از معنویت نرسید و گشایش و فتح بابی [از ابواب معارف] نکرد، مگر در حرم مطهر امام حسین علیه السلام یا در توسل به آن حضرت».

شفاعت کتیبه

آستان مقدس امام حسین علیه السلام و محفل سوگواری آن حضرت، تنها مکانی است که همه، بدون توجه به رتبه و شخصیت، سر خضوع فرود می آورند و اشک می ریزند. عالمان و دانشمندان، چون به مقام آن حضرت آشنایی عمیق تری دارند، بیشتر فروتنی می کنند. آورده اند، با اینکه حضور مفسر بزرگ علامه طباطبایی در هر مجلسی به آن عظمت می بخشید، ولی ایشان در سوگواری برای سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام همچون مردم عادی شرکت می کرد و عقیده اش به اندازه ای بود که می گفت: «این کتیبه های سیاه که بر در و دیوار حسینیه و محل عزاداری نصب کرده اند، ما را شفاعت می کنند».

موفقیت، مرهون محبت و اشک

توسل به امام حسین علیه السلام و شرکت در مجالس عزاداری، مایه پیشرفت علمی و کسب موفقیت های عالی است. یکی از شاگردان علامه طباطبایی می گوید: «علامه طباطبایی در بیشتر مجالس روضه و مرثیه های روز جمعه شرکت می کرد و گاه چنان از شنیدن مصایب کربلا و امامان منقلب می شد که زار زار می گریست و تمام بدنش می لرزید. بی گمان بسیاری از موفقیت های او مولود همین خصلت بود. دلباختگی و شیفتگی وی به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تا حدی بود که وقتی مجالس مصیبت برپا می شد، کتاب و تحقیق و علم را به کناری می نهاد».

می گویند: «علامه طباطبایی در هیچ روزی از ایام سال، درس و بحث خود را تعطیل نمی کرد مگر در روز عاشورا که کارهای علمی خود را ترک می کرد». ایشان در ایام محرم و صفر به خواندن زیارت عاشورا اهتمام داشتند و بر آن تأکید می کردند.

پیاده تا کربلا

مهم ترین ویژگی علامه امینی، نویسنده توانای کتاب گران سنگ الغدیر را باید عشق و محبت کامل وی به خاندان عصمت و طهارت دانست؛ چنان که هنوز صدای گریه ها و توسل ایشان در حرم امیرالمؤمنین، طنین انداز است. او به امامان معصوم بسیار متوسل می شد و هیچ گاه زیارت عتبات عالیات را ترک نمی کرد. هنگام ورود به حرم امامان علیهم السلام با صدای بلند می گریست؛ به گونه ای که گریه ها و ناله هایش در رثای اهل بیت، همگان را دگرگون می کرد. می گویند: «در ایام عاشورا و فاطمیه حالش متغیر می شد و با صدای بلند می گریست. زیارت کربلا را در شب های جمعه ترک نمی کرد. گاه مسافت 78 کیلومتری نجف ـ کربلا را به همراه دوستانش در مدت سه روز یا بیش تر با پای پیاده می پیمود و در طول راه، مردم روستاهای اطراف را ارشاد می کرد».

خونی با رنگ خدایی

انس و الفت با تربت شهید کربلا، احیاگر حماسه های عاشوراست. علامه امینی می گوید: «آیا بهتر نیست، محل سجود از خاک و تربتی باشد که در آن، چشمه های خونی جوشیده است که رنگ خدایی داشته است؟ تربتی آمیخته با خون کسی که خداوند، او را پاک قرار داده و محبت او را اجر رسالت محمد صلی الله علیه و آله وسلم شمرده؛ خاکی که با خون سرور جوانان بهشت و ودیعه محبوب پیامبر و خدا عجین گشته است».

محبت به امام حسین علیه السلام در رفتار حضرت امام خمینی رحمه الله

اول، زیارت کربلا

امام خمینی رحمه الله عاشق واقعی امام حسین علیه السلام بودند. ایشان در جوانی برای تأمین هزینه زیارت خانه خدا و کربلای معلی کتاب های خود را فروختند. پس از آزادی و پایان دوران تبعید در ترکیه به امام گفتند: «به ایران می روی یا عراق؟» اما نگذاشتند خودشان تصمیم بگیرند و گفتند باید به عراق بروید. ایشان نیز هنگامی که وارد عراق شدند، گفتند: «اول به زیارت کربلا می روم و بعد می روم نجف».

محرم در کربلا

امام خمینی رحمه الله همیشه تا هفتم محرم در نجف بودند، و پس از آن به کربلا مشرف می شدند. ایشان پیش از ظهر یا عصر روز هفتم، از نجف به کربلا می رفتند و زیارت عاشورا را در این روزها ترک نمی کردند. در ایام دهه محرم در نجف نیز، امام دو بار به حرم مشرف می شدند. روزها برای خواندن زیارت عاشورا و شب ها نیز پیرو برنامه همیشگی شان به حرم می رفتند. سپس به کربلا می رفتند و تا سیزدهم محرم در کربلا بودند و بعد دوباره به نجف باز می گشتند. امام در کربلا نیز با وجود جمعیت زیادی که به عزاداری می پرداختند، هر روز دو بار به حرم می رفتند و زیارت امام حسین علیه السلام ایشان ترک نمی شد.

دل عاشورایی

حضرت امام خمینی رحمه الله هنگام اقامت در عراق، همچون مردم عادی به زیارت کربلا می رفتند و ازدحام زائران، ایشان را از زیارت جدش امام حسین علیه السلام باز نمی داشت. یکی از همراهان ایشان می گفت: «یک بار امام چنان در میان جمعیت گیر کردند که من برای نجات جان ایشان به امام حسین علیه السلام متوسل شدم. بعد که بیرون آمدیم، دیدم چنان عرق کرده اند که گفتنی نیست و عبایشان هم نیست. من هم وضع بهتری نداشتم. به هر حال نمی شد به ایشان گفت که آقا! جمعیت خیلی زیاد آمده و نمی شود به حرم رفت؛ چون اعتنا نمی کردند».

هفت زیارت مخصوصه

یکی از شاگردان حضرت امام خمینی رحمه الله می گوید: «روزی در کربلا در حرم امام حسین علیه السلام بودم که امام به حرم تشریف آوردند. کربلا در سال هفت زیارت مخصوصه دارد. ایشان مقید بودند که برای هفت زیارت به کربلا مشرف بشوند. در حرم نیز مانند دیگر مردم، دعا و نماز می خواندند. دیگر علما این گونه نبودند. زیارت آنها ده دقیقه و فوقش یک ربع طول می کشید و دعا را نیز از حفظ می خواندند و دو رکعت نماز می خواندند و می رفتند، ولی امام مثل مردم می نشستند و از روی مفاتیح دعا و زیارت می خواندند».

صبر ممتاز، اشک ممتاز

یکی از شاگردان حضرت امام رحمه الله می گوید: «من بارها امام را در مجالس روضه ای که در خانه بعضی از آقایان عالِم و یا در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه علیهاالسلام تشکیل می شد، می دیدم. تمام حاضران در مجلس، به گفته های واعظ، چه شیرین و چه تلخ، واکنش نشان می دادند، ولی امام همواره آرام می نشستند و تنها گوش می دادند؛ چنان که باعث شگفتی هر بیننده ای می شد. اما همین که لحظه ذکر مصیبت اهل بیت علیه السلام فرا می رسید، امام بی اختیار می گریستند. می توان گفت، همان طور که طاقت و تحمل امام نسبت به دیگر مطالب و حوادث بیش از همه بود، گریستن و اشک ریختن ایشان برای مصیبت های امام حسین علیه السلام نیز بیش از دیگران بود».

حضور کامل

حضرت امام خمینی رحمه الله در روزهای تاسوعا و عاشورا، در کربلا مجلس عزاداری برگزار می کردند و از آغاز تا پایان در مجلس حضور داشتند. معمولاً همان روضه خوان های سنتی خدمت امام می آمدند و می نشستند و روضه می خواندند و امام گریه می کردند. آنان اشعار سنتی می خواندند و برای رعایت حال امام زیاد مصیبت نمی خواندند؛ زیرا امام آن قدر شیفته اهل بیت بودند که ممکن بود در اثر گریه زیاد دچار ناراحتی شوند. امام در این زمان، با صدای بلند گریه می کردند.

درگاه محبوب
01-01-2011, 11:26
http://noshkhar.ir/wp-content/uploads/%D8%B9%D8%B5%D8%B1-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7.gif



عشق حسینی

یکی از یاران امام می گوید: «در نوفل لوشاتو جمعیت بسیاری در منزل امام گرد آمده بودند، از مناطق مختلف اروپا و از کشورهای گوناگون، دکترها، مهندسان و دانشجویان که نزدیک به پانصد نفر می شدند و برای دیدن امام به نوفل لوشاتو آمده بودند. در کنار این جمعیت، سیل خبرنگاران کشورهای مختلف از روزنامه ها و شبکه های گوناگون آمده بودند و همه دوربین ها روی این صحنه متمرکز شده بودند. امام باوقار همیشگی خود از منزل خارج شدند و وارد خیمه شده، نشستند. جمعیت گرد امام حلقه زدند. پس از چند لحظه به من فرمودند: «روضه بخوان». وقتی من به مناسبت روز تاسوعا روضه حضرت عباس را خواندم، امام دستمال سفید رنگ خود را درآوردند و گریه کردند. از گریه امام جمعیت حاضر نیز بسیار منقلب شد و مرا هم تحت تأثیر خود قرار داد. این گریه ها از عشق امام به امام حسین علیه السلام سرچشمه می گرفت».

احیای سنت

یکی از یاران امام می گوید: «در شب عاشورا در نوفل لوشاتو پس از اینکه نماز تمام شد، امام به یکی از برادرها امر فرمودند که روضه بخواند. همه ناظر بودند، هنگامی که ذاکر مصیبت را آغاز کرد، امام دستمالشان را درآوردند و گریستند. این عمل امام به ما آموخت که در حادترین جریان های سیاسی و اجتماعی، هدف و مقصد ما که احیای سنت رسول اللّه است، نباید فراموش شود. ایشان در نوفل لوشاتو روز عاشورا که فرا می رسید، می فرمودند که تمام احضار را در منزل ایشان به مناسبت این روز اطعام کنند.

احترام عزاداری

امام در روز عاشورا هنگام برپایی مراسم عزاداری برای سیدالشهدا در حسینیه جماران، به جای نشستن بر روی صندلی به احترام آن حضرت بر روی زمین می نشستند. ایشان تربت امام حسین علیه السلام را برای شفا می خوردند و زیارت عاشورایشان ترک نمی شد و آن را با صد لعن و صد سلام، و معمولاً یک اربعین (چهل روز) می خواندند.

توجه خاص

یکی از همراهان امام در خارج از کشور می گوید: «روز اول محرم در نوفل لوشاتو با نخستین شبی که مردم ایران در پشت بام ها تکبیر می گفتند، مصادف بود. همان شب شخصی از تهران تلفن زد و گفت: گوشی را می گذارم کنار پنجره تا صدای تکبیر مردم را که با گلوله مخلوط شده است، بشنوید. صدا را ضبط کرده، خدمت امام بردم. امام داخل اتاق تسبیح به دست در حال ایستاده مشغول ذکر بودند و زیارت عاشورا می خواندند؛ در حالی که ما متوجه مسائل ماه محرم نبودیم».

ناله حسینی

مشهدی جعفر، خادم امام خمینی رحمه الله می گفت: یکی از برادران تعریف می کرد: «روزی نزدیک ظهر احساس کردم که صدای ضجه و ناله می آید. کمی که جست و جو کردم، دیدم امام به پشت بام منزلشان رفته اند و زیارت عاشورا می خوانند و اشک می ریزند».

برنامه همیشگی

حضرت امام خمینی رحمه الله همیشه در دهه اول محرم زیارت عاشورا می خواندند. ایشان هر سال از آغاز دهه، ساعت نه صبح به حرم حضرت علی علیه السلام مشرف می شدند و زیارت امین اللّه و زیارت عاشورا می خواندند. این کار تا هشتم محرم ادامه داشت. سپس با تشرف امام به کربلا این برنامه در حرم امام حسین علیه السلام انجام می شد. این برنامه چهارده ساله امام در نجف و عراق بود. سال 57 در پاریس هر روز ساعت 9 صبح یکی از برادران مأموریت داشت اخبار و گزارشات را خدمت امام تقدیم کند. در آستانه محرم امام پس از اینکه اخبار را دریافت کردند، فرمودند: «از فردا برنامه را تغییر می دهیم و ساعت 9 کسی برای من خبر نیاورد. قبل یا بعد از زیارت عاشورا اخبار را بیاورید».

با کسی ملاقات نمی کردند

حضرت امام خمینی رحمه الله به خواندن زیارت عاشورا بسیار اهمیت می دادند و هنگام خواندن زیارت عاشورا کسی را برای ملاقات نمی پذیرفتند. روزی شهید قدوسی، دادستان کل انقلاب، صبحگاه برای اینکه با امام دیدار کند، زمانی که امام با هیچ کس ملاقات نداشت، به منزل ایشان رفته بود. مسئول ملاقات های امام به وی گفته بود «فعلاً قدم بزنید؛ امام گرفتاری دارد». او در پاسخ به شهید قدوسی که پرسیده بود: «امام چه کار می کنند؟» گفته بود: «زیارت عاشورا می خوانند».

همین که نام علی اکبر را بردم...

امام خمینی رحمه الله همیشه در برابر کوران حوادث، همچون کوهی استوار بودند، ولی هنگامی که برای شهدای کربلا مصیبت می خواندند، بی اختیار می گریستند. آقای کوثری که سال ها در قم روضه خوان خاص امام بود، نقل می کرد: پس از شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی وارد نجف شدم. دوستان گفتند: «خوب به موقع آمدی! امام را دریاب که هر چه ما کردیم در مصیبت حاج آقا مصطفی گریه کند، کاری از پیش نبردیم؛ مگر تو کاری بکنی». خدمت امام عرض کردم: «اجازه می دهید ذکر مصیبتی بکنم؟» اجازه فرمودند. هر چه نام مرحوم آقا مصطفی را بردم تا با آهنگ حزین امام را منقلب کنم که در عزای پسر اشک بریزند، امام تغییر حالی پیدا نکردند و همچنان ساکت و آرام بودند، ولی همین که نام علی اکبر علیه السلام را بردم، حالش دگرگون شد. امام چنان گریستند که وصف شدنی نیست.

گریه فقط برای حسین علیه السلام

امام خمینی رحمه الله با اینکه استاد مطهری را پاره تن خود می دانستند، در شهادت آن بزرگوار در کمال وقار رفتار کردند، اما هنگام ذکر مصایب اهل بیت حالش منقلب می شدند و می گریستند. در مجلس ختم شهید مطهری، در تمام مدتی که سخنران کنارشان ایستاده بود و درباره شخصیت استاد مطهری، شاگرد برجسته و پاره تن امام و نیز شهادت او سخن می گفت امام در کمال آرامش گوش می دادند. همین که گوینده به ذکر مصیبت اهل بیت رسید، امام منقلب شدند و دستمال خود را مقابل صورت گرفته، گریستند.

عاشورا و محرم از منظر امام خمینی رحمه الله

محرم چه ماه مصیبت زا و چه ماه سازنده و کوبنده ای است. محرم ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیای خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد و راه فنای ظلم و شکستن ستمکار را به خدایی دادن و خدایی شدن دانست و این، خود سرلوحه تعلیمات اسلام است برای ملت ما تا آخر دهر.

محرم ماهی است که به وسیله سید مجاهدان و مظلومان اسلام، زنده شده و از توطئه عناصر فاسد و رژیم بنی امیه که اسلام را تا لب پرتگاه برده بودند، رهایی بخشید. اسلام از اول پیدایش، با خون شهیدان و مجاهدان آبیاری شد و به ثمر رسید.

محرم ماهی است که عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل باطل قیام کرده و به اثبات رسانده است که در طول تاریخ، همیشه حق بر باطل پیروز شده است.

ماه محرم برای مذهب تشیع، ماهی است که پیروزی در متن فداکاری و خون به دست آمده است.

در صدر اسلام، پس از رحلت پیغمبر ختمی مرتبت ـ پایه گذار عدالت و آزادی ـ می رفت که با کج روی های بنی امیه، اسلام در حلقوم ستمکاران فرو رود و عدالت در زیر پای تبهکاران نابود شود که سیدالشهداء علیه السلام نهضت عظیم عاشورا را برپا کرد.

تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمده اند... سیدالشهدا روی همین میزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد... جامعه باید اصلاح بشود. باید عدالت در جامعه تحقق پیدا بکند... برای این بود شهادتش، برای این بود که اقامه بشود عدل الهی.

سید الشهدا هم کشته شد، نه اینکه رفتند یک ثوابی ببرند. ثواب برای او خیلی مطرح نبود، آن طور رفت که این مکتب را نجاتش بدهد. اسلام را پیشرفت بدهد، اسلام را زنده کند.

زندگی سیدالشهدا، زندگی حضرت صاحب (سلام اللّه علیه)، زندگی همه انبیای عالم همه شان این معنا بوده است که در مقابل جور، می خواستند حکومت عدل را درست کنند.

سیدالشهداء دیدند که مکتب دارد از بین می رود. قضیه قیام سیدالشهداء و قیام امیرالمؤمنین در مقابل معاویه، مسئله ای نیست که بخواهند یک مملکت بگیرند. همه عالم پیش آنها هیچ است... مقصد آنها این نیست که کشورگشایی بکنند.

آن حضرت (سیدالشهداء) در فکر آینده اسلام و مسلمین بود. به خاطر اینکه اسلام در آینده و در نتیجه جهاد مقدس و فداکاری او در میان انسان ها نشر پیدا کند و نظام سیاسی و نظام اجتماعی آن در جامعه ما برقرار شود. او مبارزه کرد و فداکاری کرد.

هر چه روز عاشورا، سیدالشهدا علیه السلام به شهادت نزدیک تر می شد، افروخته تر می شد و جوانان او مسابقه می دادند برای اینکه شهید بشوند. همه هم می دانستند که بعد از چند ساعت دیگر شهیدند... برای اینکه آنها می دانستند کجا می روند. آنها می فهمیدند برای چه آمدند، آگاه بودند که ما آمدیم ادای وظیفه خدایی را بکنیم؛ آمدیم اسلام را حفظ کنیم.

(سیدالشهداء) برای اینکه می دید جهاد در راه خداست و برای خداست و چون جهاد برای خداست، عزیزانی که از دست می دهد، از دست نداده است. اینها ذخایری هستند برای عالم بقا.

شهادت سید مظلومان و هواخواهان قرآن در عاشورا، سرآغاز زندگی جاوید اسلام و حیات ابدی قرآن کریم بود. آن شهادت مظلومانه و اسارت آل اللّه ، تخت یزیدیان را که با اسم اسلام، می خواستند اساس وحی را به خیال خامِ خود محو کنند، برای همیشه به باد فنا سپرد و آن جریان، سُفیانیان را از صحنه تاریخ به کنار زد.

شخصیت عظیمی که از عصاره وحی الهی تغذیه کرده و در خاندان سید رسل، محمد مصطفی و سیّد اولیا، علی مرتضی تربیت و در دامن صدیقه طاهره بزرگ شده بود، قیام کرد و با فداکاری بی نظیر و نهضت الهی خود واقعه بزرگی را به وجود آورد که کاخ ستمکاران را فرو ریخت و مکتب اسلام را نجات بخشید.

سیدالشهداء علیه السلام ، نهضت عظیم عاشورا را برپا کرد و با فداکاری و خون خود و عزیزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنی امیه را محکوم و پایه های آن را فرو ریخت.

سیدالشهداء علیه السلام با همه اصحاب و عشیره اش قتل عام شدند، لکن مکتبشان را جلو بردند. شکست در مکتب نبود، پیشروی بود، یعنی بنی امیه را تا ابد شکست داد. سیدالشهدا علیه السلام با نثار خون خودشان آن رژیم را، رژیم فاسد را شکست داد.

شهادت حضرت سیدالشهدا مکتب را زنده کرد. خودش شهید [شد، ولی] مکتب اسلام زنده شد.

امام حسین علیه السلام خود و تمام فرزندان و اقربای خودش را فدا کرد و پس از شهادت او اسلام قوی تر شد.

درگاه محبوب
01-01-2011, 11:29
http://saeedbizar.persiangig.com/image/Moharam-News.jpg



نهضت عاشورا و انقلاب اسلامی ایران از نگاه امام خمینی رحمه الله

اگر قیام حضرت سیدالشهداء علیه السلام نبود، امروز ما همه نمی توانستیم پیروز شویم.

انقلاب اسلامی ایران، پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است.

کربلا کاخ ستمگری را با خون درهم کوبید. کربلای ما کاخ سلطنت شیطانی را فرو ریخت.

تمام این وحدت کلمه ای که مبدأ پیروزی ما شد، برای خاطر این مجالس عزا و این مجالس سوگواری بود.

حضرت سیدالشهداء علیه السلام در طول تاریخ به همه آموخت که راه همین است. از قلت عدد نترسید، عدد کار پیش نمی برد، کیفیت اِعداد و کیفیت جهاد است که کار را پیش می برد. افراد ممکن است خیلی زیاد باشند، لکن در کیفیت ناقص باشند یا پوچ و افراد ممکن است کم باشند، لکن در کیفیت توانا باشند و سرافراز.

سیدالشهدا و اصحاب و اهل بیت او آموختند تکلیف را، فداکاری در میدان را و تبلیغ در خارج میدان را. همان مقداری که فداکاری حضرت، پیش خدای تبارک و تعالی ارزش دارد و در پیشبرد نهضت حسین علیه السلام کمک کرده است، خطبه های حضرت سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیهاالسلام هم به همان مقدار یا قریب آن مقدار تأثیر داشته است. تکلیف ماها را حضرت سیدالشهدا معلوم کرده است. در میدان جنگ از قلّت عدد نترسید، از شهادت نترسید. هر مقدار که عظمت داشته باشد مقصود و ایده انسان، به همان مقدار باید تحمل زحمت بکند.

برای همه «ما کُلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ أرضٍ کربلا» دستور است به اینکه هر روز و در هر جا باید همان نهضت را ادامه بدهید؛ همان برنامه را. امام حسین علیه السلام با عدّه کم همه چیزش را فدای اسلام کرد. مقابل یک امپراطوری بزرگ ایستاد و گفت: هر روز باید در هر جا این محفوظ بماند.

ما که از سیدالشهداء بالاتر نیستیم. آن وظیفه اش را عمل کرد، کشته هم شد.

واقعه عظیم عاشورا از 61 هجری تا خرداد 61 شمسی و از آن تا قیام بقیة اللّه ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ در هر مقطع انقلاب ساز است.

[مردم ایران] بدانند! آنچه دستور ائمه علیهم السلام برای بزرگداشت این حماسه تاریخی اسلام است و آنچه لعن و نفرین بر ستمگران آل بیت است، تمام فریاد قهرمانانه ملت هاست بر سردمداران ستم پیشه در طول تاریخ، الی الابد. و می دانید که لعن و نفرین و فریاد از بیداد بنی امیه ـ لعنت اللّه علیهم ـ با آنکه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شده اند، فریاد بر ستمگران جهان و زنده نگه داشتن این فریاد ستم شکن است.

ما تا ابد هم اگر برای سیدالشهدا گریه بکنیم، برای سیدالشهدا نفعی ندارد؛ برای ما نفع دارد. همین نفع دنیایی اش را شما حساب کنید، آخرتش سرجای خودش. همین نفع دنیایی اش را حساب کنید و همین جهت روایی مطلب را که قلوب را چطور به هم متصل می کند.

مجلس عزا نه برای این است که گریه بکنند برای سیدالشهدا، و اجر ببرند؛ البته این هم هست، بلکه مهم آن جنبه سیاسی است که ائمه ما در صدر اسلام نقشه اش را کشیده اند که تا آخر باشد، و آن، اجتماع تحت یک بیرق، اجتماع تحت یک ایده [است].

همه باید بدانیم که آنچه موجب وحدت بین مسلمین است، این مراسم سیاسی، مراسم عزاداری ائمه اطهار، به ویژه سید مظلومان و سرور شهیدان، حضرت ابی عبداللّه الحسین علیه السلام است که حافظ ملیت مسلمین، به ویژه شیعیان ائمه اثنی عشر علیهم صلوات اللّه و سلم می باشد.

حق پیروز است؛ منتها ما رمز پیروزی را باید پیدا بکنیم که رمز پیروزی ما چه بوده است و رمز بقای شیعه در این طول زمان، از زمان امیرالمؤمنین علیه السلام تا حالا. در زمان هایی که شیعه جمعیتش کم بوده است، باید ببینیم رمز بقای این مذهب و بقای ممالک اسلامی، ممالک شیعی چه بوده است. ما آن رمز را باید حفظش بکنیم. یکی از رمزهای بزرگی که بالاترین رمز است، قضیه سیدالشهداء است... باید این رمز را حفظ بکنیم. این مجالسی که در طول تاریخ برپا بوده است و با دستور ائمه علیه السلام این مجالس بوده است.

روضه سید الشهدا برای حفظ مکتب سید الشهداست. آن کسانی که می گویند روضه سید الشهدا را نخوانید، اصلاً نمی فهمند مکتب سید الشهدا چه بوده و نمی دانند یعنی چه. عده ای خیال می کنند ما حالا باید حرف روز بزنیم، حرف سید الشهدا حرف روز است، همیشه حرف روز است. اصلاً حرف روز را سیدالشهدا آورده است دست ماها داده [است]. همه محراب ها از سید الشهداست... امام حسین علیه السلام نجات داد اسلام را. ما برای یک آدمی که نجات داده اسلام را و رفته کشته شده، سکوت کنیم؟ ما هر روز باید گریه کنیم. ما هر روز باید منبر برویم برای حفظ این مکتب؛ برای حفظ این نهضت ها این نهضت ها. مرهون امام حسین علیه السلام است.

در این مجالس عزا و سوگواری و نوحه سرایی برای سید مظلومان و اظهار مظلومیت، یک کسی که برای خدا و برای رضای او جان خودش و دوستان و اولاد خودش را فدا کرده است، اینطور ساخت جوانانی را که می روند در جبهه ها و شهادت را می خواهند و به شهادت افتخار می کنند و اگر شهادت نصیبشان نشود متأثر می شوند، و آن طور مادران را می سازد که جوان های خودشان را از دست می دهند و می گویند باز هم یکی دو تا داریم. این مجالس عزای سیدالشهداست.

عاشورا را زنده نگه دارید که با نگه داشتن عاشورا، کشور شما آسیب نخواهد برد.

تمام این وحدت کلمه ای که مبدأ پیروزی ما شد، برای خاطر این مجالس عزا و این مجالس سوگواری و این مجالس تبلیغ و ترویج اسلام بود. سید مظلومان یک وسیله ای فراهم کرد برای ملت که بدون اینکه زحمت باشد برای ملت، مردم مجتمع اند.

این هماهنگی که در تمام ملت ما در قصه کربلا هست، این بزرگ ترین امر سیاسی است در دنیا، و بزرگ ترین امر روانی است در دنیا. تمام قلوب با هم متحد می شوند. ما برای این هماهنگی پیروز هستیم و قدر این را باید بدانیم و جوان های ما توجه به این مسائل داشته باشند.

همین مساجد و همین روضه ها و همین روضه های هفتگی، همین ها توجه مردم را و همان هماهنگی را ایجاد می کند، اگر دولت های دیگر بخواهند یک هماهنگی بین تمام قشرها پیدا کنند میسر است برایشان؟ با صدها میلیارد تومان هم برایشان میسر نیست. ما را سیدالشهداء این طور هماهنگ کرده [است]. همین هاست که مملکت ما را حفظ کرده [است].

ملت ما را این مجالس حفظ کرده. بی خود نبود که رضاخان، مأمورین ساواک رضاخان، تمام مجالس عزا را قدغن کردند. این همین طوری نبود. رضاخان همچو نبود که [بی جهت[ مخالف با این مسائل بشود. رضاخان مأمور بود به اینکه آنهایی که کارشناس بودند، در حال ملت ها مطالعه کرده بودند، می دیدند که تا این مجالس هست و تا این نوحه سرایی های بر مظلوم هست و تا آن افشاگری ظالم هست، نمی توانند به مقاصد خودشان برسند. زمان رضاخان قدغن کردند؛ به طوری که تمام مجالس در ایران قدغن شد، در زمان محمدرضا هم به همین معنا، منتها با فرم دیگر.

شما گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستجاب سینه زنی و نوحه سرایی نبود، 15 خرداد پیش می آمد. هیچ قدرتی نمی توانست 15 خرداد را آن طور کند، مگر قدرت خون سیدالشهدا و هیچ قدرتی نمی تواند این ملتی که از همه جوانب به او هجوم شده است و از همه قدرت های بزرگ برای او توطئه چیده اند، این توطئه ها را خنثی کند، الا همین مجالس عزا.

عزاداری کنید و با عزاداری راه بروید. همه با هم مجتمع بشوید به عزاداری. وقتی کلمه راهپیمایی پیش می آید خیال نکنید که معنایش این است که عزاداری نمی خواهیم. ما از همین اسلام و مظاهر اسلام و شهدای اسلام می توانیم کارهایمان را انجام دهیم.

مجالس بزرگداشت سید مظلومان و سرور آزادگان که مجالس غلبه سپاه عقل بر جهل و عدل بر ظلم و امانت بر خیانت و حکومت اسلامی بر حکومت طاغوت است، هر چه باشکوه تر و فشرده تر برپا شود و بیرق های خونین عاشورا به علامت طول روز انتقام مظلوم از ظالم، هر چه بیشتر افراشته شود.

ان شاء اللّه روز عاشورا که جمعیت بیرون بیاید، مراسم تعزیه حسین علیه السلام باید باقوت خودش باشد و در راهپیمایی ها همه اش مراسم امام حسین علیه السلام باشد.

مجالس سوگواری ائمه اطهار علیه السلام شعائر مذهبی ماست که باید حفظ شود.

لازم است در نوحه ها و اشعار مرثیه و اشعار ثنای از ائمه حق علیه السلام ، به طور کوبنده فجایع و ستمگری های ستمگران هر عصر یادآوری شود، و در این عصر که عصر مظلومیت جهان اسلام به دست آمریکا و سایر وابستگان به آنان است، به طور کوبنده یادآوری و لعن و نفرین شود.

پدیدآورنده: حسین جعفری

خادمه زینب کبری(س)
01-01-2011, 16:48
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/07448111122256095462.gif




عاقبت قاتلان امام حسین علیه السلام


مـخـتار زمانی كه تصمیم بر نابودى قاتلان امام حسین(علیه السلام) گرفت، گفت: «دین ما به ما اجازه نمى‌دهد كه بگذاریم كسانى كه حسین(علیه السلام) را كشته‌اند در این دنیا، با امنیت و آسایش زندگى كـنـنـد، آنگـاه در حقیقت، من ناصر و خونخواه آل محمد(صلی الله علیه و آله) نیستم، بلكه كذّاب خواهم بود. براى دستیابى بر آن جانیان، از خدا كمك مى‌طلبم و خداى را سپاسگـزارم كـه مـرا شـمـشیرى بر سر آنان قرار داده و نیزه‌اى كه بر آنان وارد خواهد شد و انتقام گیرنده آنان كه حق اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را بگیرم و بر خداوند حق است كه آنان را كه دستشان به خـون اهـل بـیـت پیامبر آغشته شده به قتل برساند و آنان كه حق خاندان پیامبر را نادیده گـرفته‌اند خوار و ذلیل كند. پس آنان را به من معرفى كنید تا تعقیبشان كنم و ریشه آنان را بركنم.

مختار همه همت خود را براى این هدف مقدّس، كـه هـدف اصـلى قـیـام او بـود، بـه كـار برد.(1) موسى بن عامر مى‌گوید: «مختار فرمان داد كه قاتلان امام حسین(علیه السلام) را تعقیب كنید و مى‌گفت: بـه خدا قسم، آب و خوراك بر من ناگوار است تا این كه زمین را از لوث وجود آن ناپاكان پاك سـازم.»(2) بـنـابراین، عده‌اى به صورت گروهى و عده‌اى نیز فرد فرد به دست انتقام و عدالت سپرده شدند و به جزاى اعمال ننگین خود رسیدند.

نحوه كشته شدن یزید

یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام می‌کنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر می‌برد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.

اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت كه بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت می‌گرفت و یزید را بر زمین می‌کشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.
یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب می‌کشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام می‌کنی! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.

اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت كه بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت می‌گرفت و یزید را بر زمین می‌کشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.(3)


http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/79668108675348435071.jpg

خادمه زینب کبری(س)
01-01-2011, 16:49
http://sites.google.com/site/atyabisite/file-manager/AssalamuAlaik2.jpg



الف ـ اعدام‌هاى دسته جمعى

مختار تمام كسانى را كـه در روز عاشورا، با اسب بر بدن مقدس امام حسین(علیه السلام) و شهدا تاخته بودند و تـعـدادشان ده نفر بود، را دستگیر كردند، دست و پایشان را بستند، از پشت بر زمین خواباندند و به زمین میخ كردند و اسب‌ها را با نعل تازه، بر بدن‌هاى آنان تاختند تا پیكر آنان در هم شكـسته شد و به هلاكت رسیدند.(4) سپس بدن‌هاى آنان را به آتش سوزاندند. ایـنـان عـبـارت بـودنـد از: اسـحـاق بـن حـوبـه، اخـنـس بـن مـرثـد، حـكـیـم بـن طفیل، عمرو بن صبیح، رجاء بن منقذ عبدى، سالم بن خیثمه، واحظبن ناعم، صالح بن وهب، هانى بن ثبیت و اسید بن مالك .
ابو عمرو گوید: مـا بعدها در مورد سابقه این ده نفر بررسى كردیم. به این نتیجه رسیدیم كه همه آنان زنازاده و فرزندان نامشروع بودند.(5)

دویـسـت و چهل و هشت نفر از عاملان اساسی واقعه كربلا كه در شورش كوفه دستگیر شده‌ بودند، همه یكى پس از دیگرى گردن زده شدند. آنان در میان پانصد نفرى بودند كه در شورش كوفه بر ضدّ مختار دستگیر شدند. شمر بن ذى الجوشن در روز عاشورا شترى را كه مخصوص سوار شدن امام حسین(علیه السلام) بود، را به عنوان غنیمت گرفـت و به كوفه آورد و بـه شكرانه قتل فرزند پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن شتر را نحر كرد و گوشتش را بین دشمنان اهل بیت در كوفه تقسیم نمود. مختار دستور داد تمام خانه‌هایى را كه آن گوشت وارد آن شده بـود و افرادى را كه دانسته از آن گوشت خورده‌اند، شناسایى كنند. همه آن خانه‌ها را ویران كرد و كسانى را كه از آن گوشت خورده بودند اعدام نمود.(6)
مختار تمام كسانى را كـه در روز عاشورا، با اسب بر بدن مقدس امام حسین(علیه السلام) و شهدا تاخته بودند و تـعـدادشان ده نفر بود، را دستگیر كردند، دست و پایشان را بستند، از پشت بر زمین خواباندند و به زمین میخ كردند و اسب‌ها را با نعل تازه، بر بدن‌هاى آنان تاختند تا پیكر آنان در هم شكـسته شد و به هلاكت رسیدند. سپس بدن‌هاى آنان را به آتش سوزاندند.

ب ـ اعدام سران كوفه

سران كوفه كه در قیام خونخواهى عاشورا كشته شدند عبارت بودند از:

1ـ عـمـر بـن سـعد:

او فرمانده كل نیروهاى یزید در كربلا و از جمله كسانى بود كه نامش در سـیـاهـه قـصـاص شـونـدگـان قـرار داشت. او پیش از دستگیرى به سراغ مختار آمد و خود را معرفى كرد و با شروطى، امان‌نامه گرفت. اما پس از كشتار قاتلان امام حسین(علیه السلام) در كوفه، نامه‌اى از محمد حنفیه به مختار رسید مبنى بر این كه جزای عمر بن سعد را بدهد. مختار دید بـعـضـى از شـروط امـان‌نامه توسط عمرسعد نقض شده است. به همین بهانه، او را احضار كرد. او ابتدا قصد فرار داشت اما برایش میسر نشد. همین بهانه مختار را در كشتن او مصمّم ساخت .
او در مـقـابـل ابـو عـمـرو، رئیس شهربانى مختار مقاومت كرد تا امان بگیرد اما او را امان نداد. آنقدر بر پیكر او شمشیر زدند تا كشته شد و سر بریده‌اش را نزد مختار آوردند.
مختار از حفض فرزند عمر سعد پرسید: آیا او را مى‌شناسى؟ حفض گفت: در زندگى پس از او خیرى نیست .
مختار گفت: پس از او زندگى نخواهى كرد. سپس دستور داد او را نیز گردن بزنند، پس از آن كه پـسر عـمـر سعد هم كشتـه شد اظهار داشت: یكى در مـقـابل خـون حسین(علیه السلام) و دیگرى در قبال على اكبر حسین ولى یكسان نیستند، به خدا قـسم اگـر سه چهارم قریش را بكشم تلافى یك بند انگشت حسین(علیه السلام) نشده است.(7) مختار سر بریده عمرسعد را به حجاز، نزد محمد حنفیه فرستاد. وقتى چشم فرزند امیرمؤمنان به سر بریده ابن سعد افتاد، فرمود:
«اَللّهـُمَّ لا تَنْسِ هذَا الْیَوْمَ لِلْمُخْتارِ وَاجْزِهِ عَنْ اهل بیت نَبِیِّكَ محمّدٍ(صلی الله علیه و آله) خَیْرَ الجَزاءِ. فَوَاللهِ ما عَلَى الُْمخْتارِ بَعْدَ هذا مِنْ عُتْبٍ» (8)؛ خدایا این روز مختار را داشته باش و او را از جانب خاندان پیامبرت محمد(صلی الله علیه و آله)، بهترین پاداش را عنایت فرما. به خدا سوگند، پس از این عتابى بر مختار نیست .


http://www.eteghadat.com/Files/user1/image/emza/emza19.jpg

خادمه زینب کبری(س)
01-01-2011, 16:49
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/95172270577325130968.jpg



2ـ شـمـر بـن ذى الجـوشن؛

این فرد جنایتكار شماره یك كربلا، توانست از چنگ مختار بگریزد اما مختار دسـتـور داد كـه او را هـر كجا رفته اسـت پـیـدا كـنـنـد و بـه سـزاى اعمال ننگینش برسانند. شمر در ماجراى شورش كوفه بر ضدّ مختار از عاملان اصلى بود.
شیـخ طوسى(ره) مى‌نویسد: «شمر را دستگیر كردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در دیگ روغن جوشیده افكندند و یكى از یاران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مى‌كرد.»

مـسـلم ضـبـائى، كه هم قبیله شمر بود، مى‌گوید: «ما فرار كردیم و خود را به محلى در مسیر كـوفـه و بصره به نام ساتیدما رساندیم و در نزدیكى آن محل، دهكده كوچكى به نام كلتانیّه در حوالى سواحل فرات قرار داشت. ما در كنار تپّه‌اى مخفى شدیم كه توسط یك روستایی جای ما لو رفت. شب هنگام بود كه ماموران مختار ما را محاصره كردند. شمر را دیدم كه جامه‌اى خوش‌بافت به تن داشت و بدنش پیس(بیماری برص) بود. ما حتى فرصت سوارشدن بر اسب را نیافتیم. درگیرى شدیدى رخ داد. ساعتى بعد صداى الله اكبر شنیدم و كسى فریاد زد خداوند، خبیثى را كشت.(9)
شیـخ طوسى(ره) مى‌نویسد: «شمر را دستگیر كردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در دیگ روغن جوشیده افكندند و یكى از یاران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مى‌كرد.»(10)

عبدالرحمن بن عبد مى‌گوید: من شمر را به هلاكت رساندم. مختار تا نگاهش به سر بریده شمر افتاد، سجده شكر به جاى آورد و دستـور داد آن سـر را بـالاى نـیـزه كـنـنـد و مقابل مسجد جامع شهر در معرض دید مردم قرار دهند تا موجب عبرت همگان باشد.(11)

3ـ بـجـدل بن سلیم:

وی در روز عاشورا، براى غارت انگشتر امام حسین(علیه السلام)، انگشتان حـضـرت را قـطـع كـرد. مـخـتـار دسـتـور داد انـگـشـتان آن خبیث را قطع كردند، سپس دو پایش را بریدند و آنقدر در خون غلتید تا به هلاكت رسید.(12)

4 ـ خـولى بـن یـزیـد اصـبـحـى:

وی از چـهـره‌هـاى كـثـیـف حـادثـه عـاشـورا بـود. او مـامـور حـمـل سـر بـریـده امـام حـسـیـن(علیه السلام) و قـاتـل عـثـمـان بـن عـلى، بـرادر امـام حـسین(علیه السلام)، بوده است.(13)
عصر روز عاشورا عمر سعد سر امام را به خولى سپرد تا نزد عبیدالله ببرد، چون خـولى وارد شهر شد و جلو قصر آمد در قصر بسته شده بود، لذا به خانه خود رفت و سر را زیر طشت نهاد. زنش پرسید چه خبر آوردى؟ خولى گفت: ثروت روزگار را برایت آورده‌ام، این سر حسین بن على است كه در خانه ما است. زن گفت: واى بر تو، مردم با طلا و نقره از سفر مى‌آیند و تو سر پسر پیغمبر را به خانه مى‌آورى؟ به خدا قسم من دیگر با تو زندگی نخواهم كرد. زن هنگام خارج شدن از خانه، مـشاهده كرد كه نور از زیر طشت تـا آسمـان مـتـصل است. مى‌گوید به خدا قسم مرغان سفیدى را دیدم كه اطراف طشت در پروازند. وقتی صبح شد خولى سر امام را نزد ابن زیاد برد.(14)
مـخـتـار، ابو عـمره رئیس گارد خود را با جمعیتى مامور كرد تا خولى را دستگیر كنند. ایشان خـانه خـولى را مـحاصره كردند، ابوعمره وارد خانه شد و خانه را بازرسى كردند. از زنش سراغ خولی را گرفتند. او گـفـت نمـى‌دانم ولی با دست و سر به طرف مستراح اشاره نمود، وارد مستراح شدند و او را بیرون كشیدند در حالی كه زنبیلى به جاى كلاه بر سر نهاده بود، ابوعمره به سراغ مختار فـرستـاد و درباره وى كسب تكلیفى نمود، مختار خود آمد و دستور داد جلو خانه‌اش او را بكشند و سپـس جسدش را آتـش زدند، مـخـتـار ایستـاد تـا تـمـام جسد به خـاكستـر تبدیل شد.(15)
ابراهیم، چون عقابى شكارى به ابن زیاد حمله برد و شمشیر خود را آنچنان محكم بر كمر او فرود آورد كه تاریخ مى‌نویسد: ابن زیاد جلوى دست و پاى اسبش، غلتید و همانند گاوى كه سرش را بریده باشند، صدا مى‌كرد. بدن او به دو نیم شـد؛ قـسـمـت بـالاى بـدن او بـه یـك طـرف و قسمت پایین بدنش به طرف دیگر پرتاب شد و ابراهیم فریاد زد: «ابن زیاد را كشتم.» نكته قابل توجه اینجاست كه این واقعه در روز عاشوراى سال 67 ه‍ . ق واقع شد و او در آن هنگام سى و نه ساله بود. ابراهیم دستـور داد سر ابن زیاد را از بـدنـش جـدا كـرده و جـسـدش را بـه آتـش كشیدند.

5ـ سنان بن انس:

وی از چهره‌هاى جنایتكار كربلا و كسى است كه به خیمه‌هاى امام حسین (علیه‌السلام) یـورش بـرد و در آخـرین لحظات عمر امام، نـیـزه‌اش را به سینه حضرت فرو برد. در بـعـضـى مـقـاتـل نـیـز نـقـل شـده كـه او سـر مـقـدس امـام حـسـیـن(علیه السلام) را از بـدن جـدا كـرده اسـت.(16) پـس از دستگیرى او، به دستور مختار، دست و پایش را بریدند و هنوز جان داشـت كـه او را در دیـگ روغـن جـوشـان افـكـنـدنـد و اینگونه به نتیجه اعمال زشت خود رسید.(17)


http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/42272134015496456753.jpg

خادمه زینب کبری(س)
01-01-2011, 16:50
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_52846497290880969197.jpg

6- حكیم بن طفیل قاتل حضرت اباالفضل علیه السلام

حكیم بن طفیل از سران حادثه عاشورا بود، كه امام حسین(علیه السلام) را تیرباران نمود و حضرت اباالفـضل(علیه‌السلام) را شهید كرد و لباس و اسلحه او را غـارت نمـود. عـبدالله بن كامـل به دستور مختار، او را دستگیر كرد. عدى بن حاتم، كه هم قبیله او بود، از او شـفـاعـت كرد، اما مؤثر واقع نشد و به دستور ابن كامل، كه از فرماندهان مختار بود، او را تیرباران كردند.
حكیم را كه شانه‌هایش بسته بود در كنارى نگه داشتند و به او گفتند: تو بودى كه لباس‌هاى عـباس بن على(علیهماالسلام) را غارت كردى؟ اكنون لباس‌هاى تو را در زنده بودنت بیرون مى‌آوریم. پس او را برهنه كردند و آنگاه گفتند: تو بودى كه تیر به طرف حسین(علیه السلام) پـرتـاب نمودى و مى‌گویى كه تیر من به جامه امام رسید و او را آزار نرسانید؟ به خدا قسم تو را تیرباران مى‌كنیم چنان كه امام را هدف تیر قرار دادى. پس از سه طرف تیرها به سویش پرتاب گردید و او را بر زمین افكند، آنقدر تیر بر بدنش زدند كه مانند خارپشت گردید.(18)

7- عبیدالله بن زیاد:

پـس از آن كه مـخـتـار از طرف شورشیان كوفه آسوده خاطر شد و آنان را سر جاى خود نشانید ابراهیم پسر مالك اشتر را مامور جنگ با ابن زیاد نمود.
در حین جنگ ابراهیم شخصاً ابـن زیـاد را از نـظر دور نمى‌داشت و صف‌ها را مى‌شكافت تا خود را به او برساند. ابن زیاد غرق در سلاح، با نیزه‌اش به هر طرف حمله مى‌كرد. ناگهان ابراهیم، خـود را در مقابل ابن زیاد دید و چون عقابى شكارى به او حمله برد و شمشیر خود را آنچنان محكم بر كمر او فرود آورد كه تاریخ مى‌نویسد: ابن زیاد جلوى دست و پاى اسبش، غلتید و همانند گاوى كه سرش را بریده باشند، صدا مى‌كرد.(19) بدن او به دو نیم شـد؛ قـسـمـت بـالاى بـدن او بـه یـك طـرف و قسمت پایین بدنش به طرف دیگر پرتاب شد و ابراهیم فریاد زد: «ابن زیاد را كشتم.»(20) نكته قابل توجه اینجاست كه این واقعه در روز عاشوراى سال 67 ه‍ . ق واقع شد و او در آن هنگام سى و نه ساله بود.(21)
ابراهیم دستـور داد سر ابن زیاد را از بـدنـش جـدا كـرده و جـسـدش را بـه آتـش كشیدند.(22) سپس گفت: «خدا را شكر مى‌كنم كه ابن زیاد به دست من كشته شد.»
سر ابن زیاد را براى مختار آوردند و مختار برخاست و پایش را روى سر او نهاد و سپس دستور داد كفش او را آب بكشند و طاهر كنند، آن را بر دروازه شهر كوفه نصب نمود و سپس دستور داد آن سـر را بـا تعدادى از سرهاى بریده سران شام بـه مدینه نزد امام سجاد(علیه السلام) و محمد حنفیه بفرستند.(23) مختار دستور داد: اول دو دست حرمله را قطع كنید.(همان دو دستى كه با یكى كمان را مى‌گرفت و با دیگرى تیر را رها مى‌كرد؛ یك بار گلوى على اصغر را نشانه گرفت، یك بار چشم اباالفضل (علیه السلام) را نشانه رفت و یك بار هم قلب حسین(علیه السلام) را شكافت.) سپس فریاد زد: دو پایش را هم قطع كنید!
ماموران اجرا كردند. آنگاه صدا زد: آتش، آتش . فوراً چوب‌هاى خشك و نازكى را روى بدن نیمه جان او ریختند و آن را به آتش كشیدند.

هنگامى كه سر ابن زیاد را نزد امام سجاد(علیه السلام) آوردند، امام با جمعى بر سفره غذا نشسته بودند. وقـتـى چـشـم امـام بـه سـر بـریـده قـاتل پدرش و شهداى كربلا افتاد، دست‌ها را به دعا برداشتند و فرمودند:
«اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذی اَدْرَكَ لی ثاری مِن عَدُوّی وَ جَزَا اللهُ الُْمختارَ خَیْراً؛ خـدا را شـكـر كـه انـتـقـام خـون مـرا از دشمنم گرفت و خداوند به مختار جزاى خیر دهد.(24)
آنگاه امام با شادمانى، رو به حاضران كردند و فرمودند:
«وقـتـى مـرا نـزد ابـن زیاد بردند، او سر سفره غذا بود. من در آن هنگام از خدا خواستم كه زنده بمانم و سر ابن زیاد را ببینم.»(25)

داستان سر ابن زیاد

ابراهیم سر ابن زیاد را به كوفه نزد مختار فرستاد، سر ابن زیاد را در گوشه قصر نهادند. مارى باریك پیدا شد و میان سرها گردش مى‌كرد تا به سر عبیدالله رسید وارد دهان او شد و از بینی‌اش خارج گردید، و از بینى وارد مى‌شد و از دهنش خارج مى‌گردید، و مكرر این عمل را انجام مى‌داد.
مرجانه مادر عـبیدالله پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) به او گفت: اى خبیث، فرزند پیامبر را كشتى؟ هرگز روى بهشت را نخواهى دید.(26)


http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/taranombaran/18m.jpg

خادمه زینب کبری(س)
01-01-2011, 16:51
http://img.tebyan.net/Image/Big/1388/10/24123115690229961171471711562221551324154211.jpg


8ـ حـرمـله:

شیخ طوسى(ره) در امالى مى‌نـویـسـد: منهال بن عمرو از شیعیان و یاران امام سجاد (علیه السلام) مى‌گوید: پس از زیارت خانه كعبه، به مدینه رفتم و خدمت امام سجاد(علیه‌السلام) شرفیاب شدم. امام از من پرسید: اى منهال، از حرمله چه خبر؟ گفتم: هنگامى كه از كوفه خارج شدم، زنده بود. امام هر دو دستش را به دعا بلند كرد و چنین فرمود:
«اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ الْحَدیدِ. اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ الْحَدیدِ. اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ النَّارِ؛ خدایا، سوزش شمشیر را بـه او بـچـشان. خدایا، سوزش شمشیر را به او بچشان. خدایا، سوزش آتش را به او بچشان.»
از نفرین امام سجاد(علیه السلام)، كه مظهر عفو و گذشت از خطاكاران بود، معلوم مى‌شود كه حرمله چقدر دل اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) را به درد آورده است.
ابو مخنف از امام باقر(علیه السلام) نقل مى‌كند: هنگامى كه على اصغر در آغوش پدر هدف تیر حرمله واقع شد، امام حسین(علیه السلام) آنان را نفرین كرد و فرمود:
«وَانْتَقِمْ لَنا مِنْ هؤُلاءِ الظَّالِمینَ؛ خدایا، انتقام ما را از این ستمگران بستان.»(27) منهال گفت: پس از زیارت مدینه، عازم كوفه شدم. وقتى به كوفه رسیدم، مختار به قلع و قـمـع عـاملان حادثه كربلا مشغول بود. من با مختار رفاقت قدیمى داشتم. به قصد دیدار مختار از خانه خارج شدم. وقتى چشم مختار به من افتاد، گفت: هان منهال، كجا بودى تا حالا به دیدن ما نیامدى و در قیام با ما همراه نبودى؟ گفتم: امیر، من به سفر حج رفته بودم . با هم مشغول صحبت شدیم تا به محله كناسه رسیدیم. خبر دادند كه حرمله در این محله مخفى شده است. مـامـوران به سرعت، به جست و جو پرداختند و زمانی نگذشت كه فردى را كشان كشان به نزد مختار آوردند. آرى، او حرمله بود. تا چشم مختار به او افتاد، با لحن تندى فریاد زد: خدا را شكر كه به چنگم افتادى! و بى درنگ، فریاد زد: جلاّد، جلاّد .
جـلاّدان جلو آمدند.مختار دستور داد: اول دو دست او را قطع كنید. (همان دو دستى كه با یكى كمان را مى‌گرفت و با دیگرى تیر را رها مى‌كرد؛ یك بار گلوى على اصغر را نشانه گرفت، یك بار چشم اباالفضل (علیه السلام) را نشانه رفت و یك بار هم قلب حسین(علیه السلام) را شكافت.) سپس فریاد زد: دو پایش را هم قطع كنید!
ماموران اجرا كردند. آنگاه صدا زد: آتش، آتش .
فوراً چوب‌هاى خشك و نازكى را روى بدن نیمه جان او ریختند و آن را به آتش كشیدند.
منهال مى‌گوید: از تعجّب بلند گفتم: سبحان الله !
مختار گفت: علت این جمله‌اى را كه گفتى چه بود؟!
گفتم: گوش كن تا برایت بگویم و ماجراى نفرین امام سجاد(علیه السلام) را برایش تعریف كردم.
مختار با تعجب پرسید: خودت از امام این نفرین را شنیدى؟!
گفتم: بله. مختار از اسبش پیاده شد و دو ركعت نماز خواند و سجده‌اش را طولانى كرد، سپس برخاسـت و سوار شد و تا آن وقـت جسد حرمله به زغال تبدیل شده بود.(28)

یكى از كسانى كه مانع آب خوردن امام حسین(علیه السلام) گردید، به مرض استسقا مبتلا گردید و هر چـه آب مـى‌نـوشـیـد بـاز هـم مـى‌گـفـت: تـشنه‌ام، و این به سبب دعاى امام حسین (علیه‌السلام) بود كه دوبار فرمود: خدایا او را تشنه گردان . یكى از كسانى كه هنگام مرگ او را دیده است مى‌گوید: در مقابلش یخ گذاشته بودند و او را بـاد مـى‌زدنـد و پشت سرش آتشدان قرار داشت، با وجود این از گرماى شكم و سرماى پشت مى‌نـالیـد و مى‌گفت: آبم بدهید كه از تشنگى مُردم. وقتى كاسه بزرگى را كه اگر پنج نفر مـى‌نـوشـید سیراب مى‌شدند؛ مى‌آوردند، همه را سر مى‌كشید و باز هم مى‌گفت: آبم بدهید كه تشنگى مرا كشت، و سرانجام شكم او مانند شكم شتر پاره شد.

9ـ زیـد بـن رقـاد:

او از تـك تـیراندازان لشكر عمر سعد بود كه در روز عاشورا، تیرى به طـرف عبدالله، فرزند امام حسن(علیه السلام) افكند. آن تیر، دست عبدالله را به پیشانیش دوخت. تیرى دیگر نـیـز بـه قلب او افكند و او را بـه شهادت رساند. زید پس از كمى مقاومت، به وسیله افراد عبدالله شاكرى یكى از فرماندهان لشكر مختار، تیرباران شد و سپس او را در آتش سوزاندند.(29)

10- عـمرو بن حجّاج زیدى:

وی از سران كوفه و از كسانى بود كه نامه دعوت براى امام حسین (علیه‌السلام) فرستاد. وى با پانصد نفر، مامور بستن آب بـر روى امـام و اهل بیت(علیهم السلام) بود. او پس از شكست شورشیان كوفه از ترس به سوى شراف و واقصه فرار كرد و دیگر اثرى از او مشاهده نشد.(30)

11ـ عبدالله دبّاس:

وی قاتل محمد، فرزند عمار یاسر، بود. او دستگیر و سپس كشته شد، اما پیش از آن، سه نفر از حامیان عمرسعد را بـه مختار معرفى كـرد: عبدالله بن اسید؛ مالك نُمیر؛ حمل بن مالك .


http://www.hodablog.net/files/image/moharram89.jpg

خادمه زینب کبری(س)
01-01-2011, 16:51
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/43858856713277610126.jpg


12- منقذ بن مره عبدى:

مختار، عبدالله بن كامـل را به سراغ مـنقـذ بن مـره عـبدى، قـاتل حضرت عـلى اكبر(علیه السلام) فرستاد، خانه‌اش را محاصره كردند. او كه مردى شجاع و دلیر بود مسلح و سوار بر اسب از خانه بیرون آمد، با نیزه به یكى از سربازان مختار حمله كرد و او را از اسب انداخت ولى آسیبى به وى نرسید، ابن كامـل با شمشیر بر او حمله كرد و چند ضربه شمشیر بر او وارد ساخت ولى چـون زره‌اش قـوى بود در او اثـر نكرد جز آن كه بعدها آن دست شل شد. بالاخره نهیب سختى بر اسب زد كه از چنگ سربازان فرار كرده و در بصره به مصعب بن عمیر پیوست.(31)

13- زید بن رقاده قاتل عبدالله فرزند مسلم بن عقیل:

از تـواریخ بر مـى‌آید كه فـرزندانى از مـسلم بن عقیل در كربلا بودند غیر از دو طفلان معروف كه در زندان ابن زیاد بوده‌اند، و ایشان در كربلا جنگیده‌اند از جمله عبدالله است كه زید بن رقاده ملعون با دو تیر او را شهید كرد. تـیر اول به سویش پـرتـاب نمـود و عـبدالله دست خـود را حمـایل قرار داد كه تیر دست را به صورتش دوخت و هنگامی كه این تیر به او اصابت كرد چنین گفت: بار خدایا اینان ما را كم شمردند و خوار ساختند خداوندا اینها را بكش چنانكه ما را كشتند، و آنان را خوار كن چنانكه ما را خوار كردند؟

همین ملعون تیر دیگرى بر او زد كه او را شهید كرد، سپس به بالین جوان آمد و با حركت دادن، تیر را از پیشانى او بیرون كشید ولى پیكان تیر كه از آهن بود در پیشانیش باقى ماند و نتوانست آن را بیرون بكشد.

مختار، عبدالله كامل را براى دستگیریش مامور ساخت، خانه‌اش را محاصره كردند، زید با شمشیر كشیده بیرون آمـد، و چون مرد شجاعى بود ابن كامل دستور داد هیچ كس با نیزه و شمشیر كشیده به او نزدیك نشود بلكه او را تیرباران و سنگباران كنید، به این وسیله او را كشتند، چون احساس كردند هنوز رمقى در بدن دارد؛ فرمان داد تا آتش آورند و او را كه هنوز زنده بود آتش زدند.(32)

ج ـ اعدام سایر جنایتكاران

1- مختـار، ابو نمران مالك بن عمرو نهدى، از فرماندهان انقلاب را با گروهى، مامور دستگیرى عبدالله بن اسید جُهمنی، مالك بن نسیر و حمل بن مالك نمود ابو نمران آنها را دستگیر كرد و نزد مختار آورد.

مختار بـه شدت به آنان پرخاش كرد و گفت، «اى دشمنان خدا و اى دشمنان كتاب خدا، و اى دشمنان رسول خدا و اى دشمنان خاندان پیامبر خدا، حسین چه شد؟! حسین را بـه من تحویل دهید، اى نامردان! كسى را كشتید كه شما را به اقامه نماز امر مى‌كرد!»
لعنت بر یزید

آنان گفتند: اى امیر، مجبور بودیم. منّت بگذار و ما را نكش!

مختار فریاد زد، «منّت بر شما بگذارم؟! آیا شما بر حسین، فرزند دختر پیامبرتان، منّت گذاشتید و او را رها كردید و به او آب دادید؟!»

سپس به مالك بن نسیر گفت: تو همان كسى نیستى كه كلاه امام را به غارت برد؟ عبدالله بن كامل گفت: آرى همین او است .

فرمان داد: دست و پایش را قطع كنید و بگذارید آنقدر دست و پا بزند تا بمیرد، دست و پـایش را بریدند، و در خونش غلطید تا جان داد، سپس دو نفر دیگر را گردن زدند.

مـالك بن نسیر به اندازه‌اى پست بود كه وقتی امام آخرین لحظات حیات را مى‌گذرانید هر كس نزدیك حضرت مى‌آمد تا او را شهید كند دلش راضى نمى‌شد و برمى‌گشت، تا این كه مالك آمد و شمشیر بر سر امام وارد ساخت كه كلاه را شكافت و سر حضرت را زخمى كرد و خـون جارى گـردید. امـام كلاه را از سر برداشت و انداخت و فرمود: «لا اكلت بها و لا شربت حشرك الله مع الظّالمین؛ با این دست نخورى و نیاشامى و خداوند تو را با ستمكاران محشور فرماید.»(33)

چون كلاه امـام از خز بود، مالك آن را برداشت و به كوفه برد و چون خواست آن را بشوید همسرش گفت: واى بر تو لباس پسر پیغمبر را غارت كرده و به خانه من آوردى آن را از خـانه بیرون ببر؟ در اثـر نفرین امام، این مرد تا آخر عمر فقیر و بدبخت بود.(34)

2. ابـو سعید صیقل نقل مى‌كند: «مختار از مخفیگاه چهار تن از عاملان حادثه عاشورا كه پیراهن امام حسین(علیه السلام) را غارت كرده بودند؛ مطلع شد. یكى از فرماندهان انقـلاب به نام عبدالله بـن كامل و همراهان، آنان را دستگیر كردند و نزد مختار آوردند. وقـتـى مـخـتار چشمش ‍ به آن جنایتكاران افتاد، فریاد زد: «اى قاتلان سرور جوانان بهشت! دیدید خداوند چگونه شما را به دست انتقام سپرد؟ دیـدیـد آن پـیـراهـن براى شما چه سرنوشتى را رقم زد؟ سپس دستور داد گردن آنان را زدند.»(35)

3. عبداللّه بن صخلب و برادرش، عبدالرحمن، و فردى دیگر به نام عبدالله بن وهب از جمله دستگیر شدگان بودند كه در بازار اعدام شدند.(36)

4. یاران مختار عثمان بن خالد و ابى اسماء بشر بـن شـوط، كه از قاتلان عبدالرحمن بن عقیل بودند را دستگیر و در كنار چاه جعد گردن زد و چون خبرشان را به مـخـتـار رساندند، مـخـتـار دستـور داد برگـردید و بدنشان را آتـش بزنید تـا خـاكستر شوند.(37)

یكى از كسانى كه مانع آب خوردن امام حسین(علیه السلام) گردید، به مرض استسقا مبتلا گردید و هر چـه آب مـى‌نـوشـیـد بـاز هـم مـى‌گـفـت: تـشنه‌ام، و این به سبب دعاى امام حسین (علیه‌السلام) بود كه دوبار فرمود: خدایا او را تشنه گردان . یكى از كسانى كه هنگام مرگ او را دیده است مى‌گوید: در مقابلش یخ گذاشته بودند و او را بـاد مـى‌زدنـد و پشت سرش آتشدان قرار داشت، با وجود این از گرماى شكم و سرماى پشت مى‌نـالیـد و مى‌گفت: آبم بدهید كه از تشنگى مُردم. وقتى كاسه بزرگى را كه اگر پنج نفر مـى‌نـوشـید سیراب مى‌شدند؛ مى‌آوردند، همه را سر مى‌كشید و باز هم مى‌گفت: آبم بدهید كه تشنگى مرا كشت، و سرانجام شكم او مانند شكم شتر پاره شد.(38) مختار، نامه‌اى مفصل براى محمد حنفیّه نوشت و به او اطمینان داد كه همه قاتلان امام حسین (علیه‌السلام) را به سزاى اعمالشان خواهد رساند.(39)

جمعى از عاملان حادثه كربلا از جمله محمّد بن اشعث موفق شدند از دست مختار بگریزند و در بصره، نزد مـصـعـب بـن زبـیـر پـناه بگیرند. اما سپس در جنگ مصعب بر ضد مختار، وارد نبرد گردیدند كه جمعى از آنان كشته شدند.(40)

بردگان و موالى و مستـضـعفان، كه در قیام مختار جان تازه‌اى گرفته بودند و پشتوانه اصـلى قـیـام بـودنـد، بـر اشـراف كـوفه چیره شدند و بعضى از آنان اربابانشان را، كه در فاجعه كربلا دست داشتند، به قتل رساندند و یا به مختار معرّفى كردند.(41)

و اینگونه شد كه قاتلان امام حسین(علیه اسلام) و فرزندان و یاران ایشان و مسببان واقعه دلخراش كربلا به سزای اعمال خود رسیدند.




اللهمَ العَنْ اولَ ظالمٍ ظلمَ حَقَ محمدِ و آل محمد
و آخرَ تابعٍ لهُ عَلی ذلك
اللهمَ العَنْ العِصابَةَ التی جاهدتِ الحسین
و شایَعت و بایَعت و تابَعت عَلی قَتلهِ
اللهمَ العَن جَمیعا.

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_35443275306200206357.gif


پی‌نوشت‌ها:
1- بحارالانوار، ج 45، ص 374.
2- بحارالانوار، ج 45، ص 374.
3- لهوف، سید بن طاووس .
4- بحار الانوار، ج 45، ص 374؛ لهوف، سیدبن طاووس، ص 183.
5- بحار الانوار، ج 45، ص 59،60؛ لهوف، ص 183.
6- بحارالانوار، ج 45، ص 377.
7- طبرى، ج 8، ص671/ بحارالانوار، ج 45، ص377/ كامل، ج 4، ص241.)
8- بحارالانوار، ج 45، ص 379.
9- تاریخ طبرى، ج 6، ص 53.
10- تاریخ طبری، ج 6، ص 338.
11- تاریخ طبری، ج 6، ص 374.
12- تاریخ طبری، ج 6، ص 376.
13- تاریخ طبری، ج 6، صص67 و 337.
14- طبرى، ج 7، ص369.
15- طبرى، ج 8، ص671/ كامل ابن اثیر، ج 4، ص240.
16- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 78.
17- بحارالانوار، ج 45، ص 375.
18- طبرى، ج 8، ص657/ كامل ابن اثیر، ج 4، ص242.
19- انساب الاشراف، ج 6، ص 426 ـ 427/ تاریخ طبرى، ج 6، ص 90/ بحارالانوار، ج 45، ص 383؛ اخبارالطوال، ص 295.
20- انساب الاشراف، ج 6، ص 426 ـ 427/ تاریخ طبرى، ج 6، ص 90/ بحارالانوار، ج 45، ص 383؛ اخبار الطوال، ص 295.
21- انساب الاشراف، ج 6، ص 426 ـ 427/ تاریخ طبرى، ج 6، ص 90/ بحارالانوار، ج 45، ص 383؛ اخبار الطوال، ص 295.
22- انساب الاشراف، ج 6، ص 426.
23- شذرات الذهب، ابن عمار، ج 1، ص 74.
24- بحارالانوار، ج 45، ص 386.
25- بحارالانوار، ج 45، ص 386.
26-كامل ابن اثیر، ج 3، ص516.
27- تاریخ طبرى، ج 5، ص 448.
28- بحارالانوار، ج 45، ص 3 ـ 332/ محجّة البیضاء، مولا محسن فیض كاشانى، ج 4، ص 241.
29- تاریخ طبرى، ج 6، ص 64 ـ 65/ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 243.
30- تاریخ طبرى، ج 6، ص 52.
31- طبرى، ج 8، ص677/ كامل ابن اثیر، ج4، ص243.
32- طبرى، ج8، ص677 .
33- بحارالانوار، ج45، ص302/ كامل، ج4، 239.
34- طبرى، ج7، ص359.
35- تاریخ طبرى، ج 6، ص 58.
36- تاریخ طبرى، ج 6، ص 58.
37- طبرى، ج 8، ص670.
38- المعجم الكبیر، ج 1، صص 227 و 237؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 449.
39- تاریخ طبرى، ج 6، ص 62.
40- تاریخ طبری، ج 6، صص 66 و 94.
41- بحارالانوار، ج 45، ص 377.

خادمه زینب کبری(س)
01-01-2011, 17:12
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/48101110644628379142.jpg

خادمه زینب کبری(س)
01-01-2011, 17:21
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/44250959378855819549.jpg

شكوه انتظار
01-01-2011, 17:39
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

محرّم،
فروردین جانهاست و بهار ایمانهای سست شده و طراوت اندیشه های مرده و افسرده و خوابیده،
و شكوفایی غنچه های بسته بیداری و آگاهی و ایثار و فداكاری است.
محرّم،
وجدان همیشه بیدار تاریخ،
و گلوی هماره فریادگر زمان است.
محرّم،
ماه پاسداری از حرمت انسان است.
محرّم،
حریم ایمان و حصار قرآن است.
محرّم،
اهرم حركت دهنده انسانها و پدیدآورنده شورشهای شیعی و نهضتهای علوی و قیامهای مكتبی است.
حسین(ع) پیامهای شفابخشش را،
همه ساله بر بالهای سرخ شهادت می نویسد و پیكهای رهایی را بر موجهای محرّم و عاشورا سوار می كند.
كلاسهای كربلا كه در همه جاست حتی بدون یك روز تعطیلی،
به من و تو و به همه آنانكه به نجات «انسان» می اندیشند،
می آموزد. چرا كه :
هر روز عاشوراست و هر جا كربلاا
«غدیر علی»،
«حرای محمّد» است،
در جلوه ای پس از بیست و سه سال.
http://img.tebyan.net/big/1389/03/22512098104138321182526348202831823296126.jpg
«عاشورای حسین»،
دادخواهی غدیر علی(ع) است،
پس از نیم قرن مظلومیّتِ حقّ.
«عاشورا»،
سقّای تشنه كامانِ عزّت است
،عاشورا، انفجاری از نور و تابشی از حق بود كه بر «طور» اندیشه ها تجلی كرد و «موسی خواهان» گرفتار در «تیهِ» ظلمت را از سرگردانی نجات بخشید.
عاشورا درخششی بود كه در دل دشمن،
ترس ریخت و در دل دوست، امید آفرید و مردگان را بیدار ساخت و غافلان را به هوش آورد و «شب» را تا پشت دروازه های شهر شرك و قلعه نفاق، تاراند.
گرچه در آن نمیروز سرخ، در آن صحرای آتشگون، در آن كربلای «آزمایش»، قیام قیامت در خون نشست،
ولی فریاد رسایت در عمق زمان برخاست.
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

seyed yasin
01-01-2011, 19:00
عاشورا، نماد رويارويي حق و باطل

بي گمان اهدافي را كه پيامبران تعقيب مي كردند، ازسوي جانشينان برحق ايشان پي گيري شده و مي شود. امامان معصوم (ع) به عنوان ادامه دهندگان، رسالت پيامبران، نه تنها همانند آنان به اين وظيفه عمل كرده و در راستاي آن تلاش كردند بلكه همانند پيامبران اولوالعزم از همه توش و توان خويش بهره گرفتند و با صبر و شكيبايي بي مانند خويش كوشيدند تا اين خط تفكري كه از آدم تا خاتم ادامه داشت، تا خاتم ولايت صديقان هم چنان مستمر بماند و پرچم سرافراز آن برافراشته بماند.
در برابر اين خط نيز همواره خط و جريان فكري و عملي ديگري نيز وجود داشته و دارد كه مي كوشد تا اين اهداف آرماني تحقق نيابد و اين پرچم آزادگي و عدالت خواهي فرو افتد. قرآن مي فرمايد كه گروهي مي خواهند اين دين خاموش شود. به كاربردن واژه يريدون كه دلالت بر استمرار دارد نمايانگر آن است كه در برابرجريان حق و عدالت، جرياني است كه مي كوشد تا چراغ اين دين را خاموش كند و نگذارد تا به اهداف خويش برسد
رخداد عظيم عاشورا قرار گرفتن اين دو جريان در برابر يكديگر بود. آناني كه نتوانسته بودند پيامبر را شكست دهند و نورش را خاموش كنند آن روز در برابر امام حسين (ع) صف بندي مي كنند. پيش از آن به پيامبر طعنه مي زدند و اميد آن داشتند كه با ابتر بودنش اين آتش علم و دانشي را كه افروخته خاموش شود. وقتي از ابتر بودن وي سخن مي گفتند به اين معنا بود كه وي نه فرزندي دارد كه راهش را ادامه دهد و نه پيرواني خواهد داشت كه اين تفكر خدايي را زنده نگه دارند و در نهايت به خاموشي و سردي مي گرايد. اين اميد را داشتند و تلاش بسياري نيز كردند. گاه به صراحت مي گفتند كه روزگار محمد(ص) سر آمد وحكومت و دين وي از ميان رفت. خواستند تا نامش را از ماذنه ها بردارند و صداي اذاني را كه نامش را زنده نگه مي داشت وراندازند.

عهد آسمانى
01-01-2011, 19:06
همسويي اهداف امام حسين (ع) وپيامبران


رخداد عاشورا به سبب اهدافي كه داشت و نيز مسائل و جهاتي كه براي خود تعريف كرده بود از پيچيدگي خاصي برخوردار است. تحليل اين پديده نشان مي دهد كه ميان آن و مساله انتظار و مهدويت ارتباط تنگاتنگي است. دراين جا بر اين نكته تاكيد مي شود كه مي توان ميان اهدافي كه امام حسين (ع) در عاشورا مي جست و ميان اهداف پيامبران پيوندي محكم و استوار يافت.
در تحليلي مي توان اين اهداف را درآگاهي و روشنگري، آزادي و عدالت خلاصه كرد. به نظر مي رسد كه در تمام انقلاب ها و نهضت هاي بشري اين امور كه فطري انسان هستند مورد نظر و توجه بوده است. انسان به طور طبيعي جست وجوگر حقيقت است و مي خواهد به شناخت و آگاهي درست دست يابد. از اين رو روشنگري و آگاهي يافتن به حقايق به عنوان خواسته نخستين انسان مطرح است.
قرآن تبيين مي كند كه پيامبران براي اين هدف برانگيخته شده اند و مساله تعليم و آموزش كتاب وحكمت مسأله اي است كه همه پيامبران بر آن تاكيد داشته اند. انسان با آموزش و تعليم افزون بر اين كه مي تواند بر حقايق هستي دست يابد و موقعيت خود و جهان را تفسير كند مي تواند از راه آن با حقوق خود آشنا شود و ازآن درزندگي اش بهره گيرد.
بعثت پيامبر اكرم اين گونه بود كه ملتي بي قانون و بي سواد و ناآگاه را به شناخت و آگاهي رساند و حقوق و تكليف خود را شناخت. انقلاب عاشورا به جهت بازگرداندن به اين مساله آغاز مي شود و هدف حضرت حسين (ع) اصلاح امتي بود كه به ناآگاهي و تحميق دچار شده و گروهي با انواع روش ها آنان را درجهل و ناداني نگهداشته بودند. مردم در طول نيم قرن پس از پيامبر (ص) از آگاهي و شناخت و حقيقت دور و به نوعي جهالت گرفتار شده بودند. باورهاي پيشين آنان كم كم و در طول زمان از ميان رفته و تاريكي جهالت نسبت به خود و ارزش ها و حقايق اسلام بر آنان چيره شده بود. نسبت به محتواي اصلي و اساسي اسلام ناآگاه شده و حق و باطل در هم آميخته بود. پوستين اسلام را وارونه به تن آن كرده و برتن باطل جامه اي از حق پوشانده بودند.
امام حسين(ع) با قيام خويش كوشيد تا مردمان را به آگاهي مجدد رساند و به نحوي تجديد دين كند. همان كاري را كه امام زمان بر پايه روايات انجام خواهد داد. اين گونه است كه ميان هدف قيام عاشورايي و نهضت مهدوي يگانگي و وحدت وجود دارد و چنان كه امام صادق مي فرمايد امام حسين(ع) نهضت خويش را به خاطر آگاهي بخشي به مردم و جامعه آغاز كرد و مردم را به شناخت و آگاهي نسبت به دين رساند. آن حضرت تجديد دين را هدف خويش قرار داد چنان كه حضرت مهدي(عج) نيز آن را پي مي گيرد.

http://www.askquran.ir/gallery/images/29868/1_FFF.jpg

عهد آسمانى
01-01-2011, 19:07
آزادي، گمشده انسان


آزادي دومين گم شده انسان است و به معني رهايي از هرگونه قيد و بندهايي است كه وي را از دست يابي به حق و هدف خويش بازمي دارد. وقتي انسان به شناخت درست و راستيني از حق و حقيقت دست يافت، مي كوشد تا از حق خود و شناختي كه به دست آورده است بهره مند شود. اگر چيزي در درون و يا بيرون سد راه وي شود با آن به مبارزه برمي خيزد.
آن چه سد راه انسان مي شود قيد و بندهايي است كه از درون و يا بيرون برگردن و دست و پاي وي آويخته مي شود و نمي گذارد تا آزادانه به سوي اهداف خويش حركت كند. اسارت دروني، همان اسيري در دست تمايلات سيري ناپذير نفساني است. البته اين اسارت دروني دو ظهور متفاوت پيدا مي كند. گاه زندگي فردي و گاه زندگي اجتماعي او را تهديد مي كند. خواسته هاي دروني، وي را برده خواسته هاي ديگران نيز مي كند و اين گونه است كه بر پايه خواسته هاي ديگران حركت مي كند تا به خواسته هاي دروني خويش پاسخ دهد.
اما اسارت بيروني، اسارتي است كه از سوي جامعه بر وي تحميل مي شود. انساني كه اهل تكبر است و خود را برتر از ديگران مي يابد، در جامعه انساني، مستكبر مي شود و اين استكبار است كه عصيان و طغيان را دامن مي زند و طغيان نيز سبب مي شود تا او به انسان فاسدي به عنوان طاغوت تبديل شود. اين گونه است كه اسارت دروني وي را به انسان فاسدي تبديل مي كند كه استكبار بورزد و آن گاه عصيان و گناه كند و در دام طغيان افتد و در نهايت به انسان طاغوتي تبديل شود كه مي خواهد جامعه را به اسارت كشد. از اين رو گفته اند آزادي از اسارت باطني ريشه رهايي از اسارت ظاهري است.
دعوت پيامبر براي رهايي بشر از اسارت هاي باطني و ظاهري بود. انقلاب حسيني نيز همين هدف را داشت و تداوم حركت پيامبر(ص) بود. حركتي كه امام حسين(ع) آغاز كرده بود به اين هدف بود كه مردم را از اسارت طاغوت رهايي بخشد، طاغوتي كه خود در بند و اسير شهوات دروني بود و استكبار و طغيان مي ورزيد. آن حضرت خواست تا مردم را از شر طاغوت آزاد كند و دولتي براساس آزادي و آزادگي برپا نمايد. امام زمان نيز در اين راستا حركت مي كند و نهضت وي اين گونه است.


http://www.eteghadat.com/Files/user1/image/emza/emza8.jpg

عهد آسمانى
01-01-2011, 19:07
عدالت، هدف نهضت حسيني


عدالت سومين هدفي است كه مي توان در نهضت حسيني از آن سخن گفت. آن حضرت افزون بر آگاهي بخشي به مردم و رهايي از طاغوت مي خواست دولت و حكومتي را بنياد نهد كه بر پايه عدالت باشد. از اين رو سخن از سيره جد و پدرش به ميان مي آورد كه بر پايه عدالت بود و حتي حضرت امير مومنان(ع) جانش را بر سر عدالت خواهي خويش گذاشت.
حسين بن علي(ع) مظهر عدالت خواهي بود. او در برابر ظلم و بيداد ايستاد تا دادگري را به جامعه بازگرداند. پيامبران و امامان معصوم(ع) مظهر خداوندي هستند كه همه چيز هستي را بر پايه عدالت بنياد نهاده است. بنابراين اگر به قدرت و حكومتي دست مي يافتند مظهر و محل تجلي عدالت خداوندي بودند. آنان بر اين پايه تلاش مي كردند تا هر حقي به صاحب آن بازگردانده شود حتي اگر كابين و مهر زنان شده باشد. انقلاب حسيني با اين هدف شكل گرفت و انقلاب مهدوي نيز با اين هدف شكل مي گيرد تا عدالت در گستره جهاني برپا شود و حكومت عدالت محور در سطح جهان تشكيل گردد.
آگاهي اي كه نهضت پيامبران و انقلاب عاشورا و نهضت مهدوي در پي آن است، اوج معرفت و آگاهي است كه همان شناخت توحيد است؛ زيرا مقصد نهايي آفرينش خدا و عبوديت بر پايه شناخت است. از اين رو شناخت و آگاهي واقعي به شكل عبوديت خدا ظاهر مي شود كه اين خود به معناي آزادي از هر قيد و بند سياسي و اجتماعي و دروني و بيروني است.
اگر بخواهيم حقيقت قيام عاشورايي را كه همان حقيقت قيام مهدوي است بشناسيم در وهله نخست بايد آگاهي را براساس معرفت ديني تبيين و تفسير كنيم. آگاهي در اين تفسير در سرآغازش همان معرفت و شناخت خدا قرار دارد و اين كه انسان به فطرت الهي بازگردد و حق را ببيند و جز تحقق حق، اراده اي نداشته باشد. آزادي در اين تفسير همان رهايي از قيد و زنجيرهاي دروني در وهله نخست و بازكردن قيد و بندهاي حاكميت بيروني طاغوت است كه ضدالهي است؛ زيرا طاغوت كسي است كه گرفتار نفس خويش است و طغيان خدا را در پيش گرفته و بر پايه آن مردم را به اسارت خويش درآورده است. اين گونه است كه در مكتب اسلام، معرفت الهي به آزادي و آزادي به اخلاق مي انجامد كه به معناي بيرنگي مطلق و رنگ مطلق توحيد گرفتن است. اين انسان موحد و مخلص است كه از همه قيد و بندها آزاد است و در بند ماده و نام و نشان آن نيست.
چنين انساني پس از آن و در پي توحيد محض در زندگي عملي خويش، عدالت را پيشه خود مي گيرد؛ زيرا انسان كامل، مظهر حق است. خداوند هم مظهر عدالت است و همه جهان را برپايه عدالت سامان داده است. اين گونه است كه ولايت بر پايه عدالت شكل مي گيرد. عدالت به عنوان هدف، مورد توجه پيامبران و معصومان و كساني است كه ولايت امور مردم و جامعه در دست ايشان است.

http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/76281943705258737314.jpg

عهد آسمانى
01-01-2011, 19:08
هدف از عزاداري و ياد كرد عاشورا


آيات بسياري به انسان وعده داده است كه روزي زمين در دست صالحان قرار مي گيرد و صالحان، حاكمان زمين خواهند شد. اين وعده با مقدماتي تحقق خواهد يافت كه ما از آن به فرآيند ياد كرده ايم. برنامه اي مشخص وجود دارد تا زمينه براي بروز و ظهور وعده و ايجاد حكومت صالحان بر تمامي زمين ايجاد شود.
اذيت و آزارهايي كه پيامبر در مدت بيست وسه سال تحمل كرد، در راستاي اين هدف بوده است. البته شرايطي پس از رسول(ص) ايجاد شد كه مردم را به عقب بازگرداند و نهضت امام حسين(ع) براي بازگشت به راه درست بود كه از آن به اصلاح در امت جدش ياد مي كند. در اين دوره ارتدادي پيش آمد كه البته ارتداد فقهي نبود ولي جامعه را از مسير تكاملي خويش دور ساخت و نهضت حسيني تلاش كرد تا مردم را به راه بازگرداند. برنامه امام حسين(ع) بر روشنگري استوار بود از اين رو در مدت كوتاه روز عاشورا ايشان بيش از هفت سخنراني روشنگرانه انجام مي دهد؛ اهداف نهضت را بيان مي كند و به روشني، طاغوت و اهدافش را افشا مي نمايد. هرچند كساني كه در آن جا بودند همان زمان آگاه نشدند و به خود نيامدند ولي وقتي با خود خلوت كردند حقيقت را چون آفتاب ظهر روشن ديدند و راه را از چاه شناختند. آن روشنگري امام حسين(ع) و ديگر پيام آوران نهضت موجب شد تا جريان به مسير ديگري برود و نوعي آگاهي پديدار شود. هرچند كه آن خط انحرافي به ظاهر ادامه داشت ولي ديگر چون پيش از نهضت حسيني كارآيي نداشت و نمي توانست خط اسلام را از صحنه به كلي بيرون برد و نابود سازد.
نهضت حسيني مقدماتي چون مسأله ولايت و غدير داشت و عاشورا خود حلقه اي ديگر براي اجراي وعده حق براي به سامان رساندن زمين و تحقق حكومت جهاني عدالت محور مهدوي است. تكرار عاشورا به معناي تكرار اهداف و زنده نگه داشتن آن است تا مردم را براي حكومت مهدوي آماده كند. هدف از يادكرد عاشورا به معناي يادكرد اهداف قيام است تا فراموش نشود و اين كه هدف آن بوده است تا حكومت عدالت محور در زمين بر پا شود.
عزاداري به معناي آن است كه امت همواره بداند كه دو خط، مقابل يك ديگر در طول تاريخ بوده است. خطي كه پيامبران در آن قرار داشتند و خطي كه فرعون و يزيد و مانند آن قرار دارند و مي خواهند نور حق و حق طلبي و عدالت خواهي از ميان برود و نگذارند تا حكومت صالحان برروي زمين تشكيل شود. مسأله انتظار به معناي انتظار پيروزي خط صالحان است كه نمونه روشن آن امام حسين و نهضت وي بود.


http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/75405420426233864099.jpg

شكوه انتظار
01-01-2011, 21:44
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_emza4.jpghttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
ای حسین!...
گرچه در آن «نینوا» نای حقیقت گوی تو را بریدند، امّا ... نوای «حق، حقِ» تو در تاریخ، همچنان ماندگار شد و جاودانه ماند.
ای حسین!
كربلای تو،
انقلاب آموز و انسان ساز نسلها و قرنها و سرزمینها بود و عاشورای تو،
بارور سازنده لحظه ها و روزها و سالها.
حسین(ع)
مرگ را «پل عبور» به آخرت می دانست و «بقا» را در «فنا» می جست و «پیروزی» را در «شكست»! «زندگی» را در «مرگ» می دید و «ماندن» را در «رفتن» و «حضور» را در «غیبت» می شناخت و «شهادت» را حضور جاودانه در تاریخ می دانست و مرگ را برای فرزندان آدم، همچون گلوبندی زیبا برسینه دختری جوان، شایسته می دید.
حسین(ع)
شناگر دریای خون بود و رهپوی وادی عشق. و در قربانگاه خود، در آخرین لحظات نیز، سرود توحید و رضا خواند.
حسین(ع)،
كربلایی نیست، جهانی است.
حسین(ع)،
هم «راه» است و هم «راهنما». هم كاروان است و هم قافله سالار.
حسین(ع)،
كشتی نجات و مشعل هدایت است.
هنوز هم بشریّت، تشنه درسهای «مكتب عاشورا»ست،
مكتبی كه الفبای آن، فداكاری، جانبازی، خلوص و خدامحوری است.
حسین(ع)،
چشمه ای از حقیقت و حرّیت است كه تا ابد كام تشنگان آزادی را سیراب می سازد.
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_85983662496996504662.jpg

خادمه زینب کبری(س)
02-01-2011, 01:43
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/36658652617189643748.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
02-01-2011, 03:05
http://shiaupload.ir/images/50275114355034029048.pnghttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_b_056.pnghttp://shiaupload.ir/images/50275114355034029048.png

http://smiles.al-wed.com/smiles/13/174942sre7rjd4k4.gif

پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا.....(محرم نامه 27)

http://smiles.al-wed.com/smiles/13/174942sre7rjd4k4.gif
http://www.askquran.ir/upload/files/53vxtznuhq4knc6aih2_askquran.ir.swf
http://smiles.al-wed.com/smiles/13/174942sre7rjd4k4.gif

قالَ الامام حسين عليه السّلام :

يَابْنَ آدَمَ، اءُذْكُرْ مَصارِعَ آبائِكَ وَ اءبْنائِكَ، كَيْفَ كانُوا، وَ حَيْثُ حَلّوُا،
وَ كَاءَنَّكَ عَنْ قَليلٍ قَدْ حَلَلْتَ مَحَلَّهُمْ.

اى فرزند آدم ، بياد آور آن لحظاتى را كه پدران و فرزندان و دوستان تو چگونه در چنگال مرگ قرار گرفتند، آن ها در چه وضعيّت و موقعيّتى بودند و سرانجام به كجا منتهى شدند و كجا رفتند.و بينديش كه تو نيز همانند آن ها به ايشان خواهى پيوست پس مواظب اعمال و رفتار خود باش .

http://smiles.al-wed.com/smiles/13/174942sre7rjd4k4.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
02-01-2011, 03:14
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_Untitled-26.png

بخوان با آتش و با زمزمه عشق
محرم، دفتری از علقمه: عشق

دوبیتی آمده الحمدلله
سراپا نی، تماماً غم، همه عشق

دوبیتی، سوز عاشورا، دل من
پیام آموز عاشورا: دل من

چه توفیقی! که می­افتد به پایِ
دو دست روز عاشورا، دل من!

کسی از خود ندارد چیزی ای شعر
تو هم در معرض پاییزی ای شعر

تمام بودنت را گفته باشم
به پای کربلا می­ریزی ای شعر

تو ای دل در هبوط خود اسیری
برای لذتِ پرواز، پیری

تو امسال از محرم بی ­نصیبی
اگر رنگ غزل گریه نگیری

محرم چون دلی پرشور پیداست
سیاهِ جامه­ها با نور پیداست

نگاه زائرم تا شهر غم رفت
جمال کربلا از دور پیداست

بهار پر ثمر: ماه محرم
امید سبز در ماه محرم

دوبیتی­ زار چشمم خشک می­ماندْ
نمی­بارید اگر ماه محرم

ز گردش چرخ گردون چون نیفتد؟
به جز آتش به پیرامون نیفتد

دلم طاقت ندارد، کاش می­شد
به عاشورا گذار خون نیفتد

شریعه ضجه زد بر حال دستت
خدا آمد به استقبال دستت

شبی گفتم دو قطره نی بنالم
... و این هم یک دوبیتی مالِ دستت

غزل آمد به غمخواری احساس
موازی با فضای روشنِ یاس

غزل آمد بگویید: هرچه دارم
فدای جان­نثاری­های عباس!

سرانجام خوشی تصویر کرده است
کسی که دل به می تطهیر کرده است

به تقدیر خداوندی خلل نیست
که «حُر» با ساعت ما دیر کرده است

دلت را مِهر درگاهی کشیده است
به آن راهی که می­خواهی کشیده است

دوبیتی می ­طپد، شاید که زینب
به یاد کربلا آهی کشیده است

اگر غم اعتنایی کرد، کافی است
برای درک عاشق، درد کافی است

به تلّ زینبیه رفت، زینب
همین روضه برای مرد کافی است

مقام پُر چراغ یاس، عباس
مقیم آبیِ احساس، عباس

بگو با ذره­های تشنه جان
به عشق حضرت عباس، «عباس»

گل مهتاب، بوی تب گرفته است
ز حجم غم، فضای شب گرفته است

ببین دستان عجز استقامت
چگونه دامن زینب گرفته است

چه دارد این قلم در سر؟ چه جز عشق
نمی­یابی در این دفترچه جز عشق

نباید لحظه­ ای باقی بماند
به دستور محرم، هرچه جز عشق

محمد کاظم بدرالدین


http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/32968322381864458814.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/32968322381864458814.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
02-01-2011, 03:19
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_mokhtar__10_.jpg (http://shiaupload.ir/images/79896815765827695708.jpg)


قيام توابين

جنبش توابين در سال شصت و پنج عليه حاكميت امويها و براى از بين بردن قاتلين حسين بن على(ع)، برپا گرديد. هر چند شروع آن در حد يك احساس، پس از واقعه كربلا در قلوب بسيارى از شيعيان پديد آمده بود.

بعد از واقعه كربلا، شيعيان كوفه كه از عدم مايت‏خود نسبت‏به امام حسين(ع)شرمنده شده بودند، تصميم گرفتند تا به گونه‏اى اين شرمندگى را از چهره خويش بزدايند. آنها عدم حمايت از امام حسين(ع)را گناهى نابخشودنى مى‏دانستند كه مى‏بايد با كشتن قاتلين حسين يا كشته شدن خود، گناه خويش را جبران كرده و تطهير شوند.

مدتى پس از واقعه كربلا، كوفه تحت‏حاكميت‏شوم امويها و عامل آنها عبيد الله بن زياد بود. در آن موقع گرچه شيعيان سركوب شده بودند، اما با وجود سر و صدايى كه از ابن زبير در شرق كشور اسلامى پيچيده بود، هنوز خطر عمده همان شيعيان بودند. اشاره به يك نمونه از جسارت شيعيان در برابر عبيد الله بن زياد مناسب است.

پس از واقعه كربلا، عبيد الله در مسجد به منبر رفت و گفت: سپاس خداى را كه حق را غلبه بخشيد و امير المؤمنين يزيد بن معاويه و حزب او را نصرت داد.

عبد الله بن عفيف ازدى، كه يك چشم خود را در جمل و چشم ديگر خود را در صفين از دست داده بود، از جاى برخاست و گفت: اى دروغگو!و فرزند دروغگو!به خدا سوگند تو و پدرت و كسى كه تو را حكومت داده و پدرش، فرزندان پيامبران را مى‏كشيد و چون صديقان سخن مى‏گوييد.

عبيد الله گفت: اى دشمن خدا!درباره عثمان چه مى‏گويى؟عبد الله گفت: او مردى بود كه خوب كرد و بد كرد. اصلاح كرد و افساد كرد و خدا با عدلش با او رفتار خواهد كرد.

اما اگر خواهى درباره خود و پدرت و يزيد و پدرش بپرس.

عبيد الله گفت: نخواهم پرسيد تا طعم مرگ را به تو بچشانم. عبد الله بن عفيف گفت: از خدا خواسته‏ام تا شهادت را روزى من كند، قبل از آن كه مادرت تو را بزايد، وقتى چشمم را از دست دادم نااميد شدم، اما اكنون خداى را سپاس كه دعايم را مستجاب كرد. (1)

هنگامى كه جنجال ابن زبير در مكه بلند شد و احتمال شورشى در كوفه نيز وجود داشت، ابن زياد، عمرو بن حريث(والى خود را در كوفه)خواست و از او درباره صحت و سقم خبر ابن زبير پرسيد و گفت: من از ناحيه ابن زبير بر امير المؤمنين يزيد هراسى ندارم، بلكه‏«انى اخاف عليه من الترابية شيعة ابى تراب على بن ابى طالب(ع)»، وحشت من از شيعيان على (ع) است.

آيا كسى هست كه اين روزها در كوفه اظهار دوستى نسبت‏به او كند؟عمرو بن حريث گفت: به طور قطع كسى نيست كه اظهار دوستى كند، جز آنكه همه با او دشمنى دارند. ابن زياد، مختار را براى نمونه نام برد. پس از آن ابن حريث مختار را زندانى كرد، (2) تا اينكه عبد الله بن عمر به يارى او شتافت.
جريانات بعدى نشان داد كه شمار كسانى كه نسبت‏به دوستى على(ع)و فرزندانش وفا دارند، در كوفه فراوان است.

طبعا در آن روزها به طور پنهانى با يكديگر در رابطه و تماس بودند. مشكل شيعيان اكنون در دو جهت‏بود، يكى از ناحيه امويان و ديگر از سوى اشراف و بسيارى از كوفيان كه در كربلا به جنگ امام حسين(ع)رفته و لزوما موضع ضد شيعى داشتند. اكنون كه گروهى از شيعيان در صدد بودند تا انتقام امام حسين(ع)را بگيرند، لاجرم با خود مردم كوفه نيز درگير بودند، كسانى كه امام حسين(ع)را به شهادت رسانده بودند. (3) با هلاكت‏ يزيد در سال شصت و چهار، شيعيان از سوى سليمان بن صرد خزاعى دعوت شدند.

بسيارى اين دعوت را پذيرفتند، (4) اما از آنجا كه هنوز حاكميت‏ بنى‏اميه در عراق متزلزل نشده بود، امكان بروز و ظهور براى آنها نبود. آنان در شروع كار خود، به كار تبليغ مشغول شده و مبلغين خود را براى جمع آورى شيعيان و آماده ساختن آنها به اطراف پراكندند. (5)

بتدريج وضع بنى ‏اميه رو به وخامت گذاشت. معاويه دوم فرزند يزيد از خلافت كناره‏گيرى كرد و يا به دست ديگران از بين رفت. شام براى آينده حكومت دچار درگيرى و آشفتگى شد، اين درگيرى بين طرفداران عبد الله بن زبير از يك طرف و حاميان مروان بن حكم از طرف ديگر بود. پيامد چنين مساله‏اى ضعف حاكميت‏ بنى‏اميه در عراق بود كه پس از مدتى به برچيده شدن حاكميت آنها انجاميد، تا اينكه عبد الملك در آغاز دهه هفتاد باز عراق را به زير سلطه امويها درآورد.





http://www.shiaupload.ir/images/09695587646987229189.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
02-01-2011, 03:28
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_mokhtar__7_.jpg


شيعيان از اين فرصت استفاده كردند و در ادامه تلاشهايى كه از سال شصت و يك به بعد براى آماده ساختن نيروها و تهيه سلاح صورت داده بودند، (6) شروع به جمع آورى جدى نيرو كردند. چهار نفر از شيعيان معروف كوفه، مسيب بن نجبه، عبد الله بن سعد بن نفيل، رفاعة بن شداد و عبد الله بن وال، در كنار سليمان كار سازماندهى مردم را به عهده گرفتند.

در جلسه‏اى كه تشكيل شد، بسيارى از شيعيان معروف كوفه در آن شركت كردند. (7) رهبران شيعه در اين گردهمايى به سخنرانى پرداخته و تكيه كلام آنها جبران ظلمى بود كه در حق اهل بيت پيامبر(ص)كرده و او را تنها گذاشته بودند. آنها با استناد به آيه شريفه

يا قوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم (8)
در پى توبه و كشته شدن خويش بودند تا خطاى خود را جبران كنند. (9) در اين مجلس همه بر سر همكارى و همراهى توافق و تعهد كردند. كسانى كه خواستار كمك مالى به جنبش بودند، قرار شد تا به عبد الله بن وال مراجعه كنند. (10)
سليمان، كه پير مردى از صحابه پيامبر(ص)و از ياران امام على(ع)بود، به رهبرى جنبش برگزيده شد. او در اولين اقدام خود نامه‏اى به سعد بن حذيفة بن اليمان كه از جمله شيعيان و ساكن مدائن بود نوشت و از او خواست تا در صورت تمايل همراه ديگر شيعيان مدائن - كه از جمله شهرهاى شيعه‏نشين معروف است - به يارى آنها بشتابند.

او گفت كه آنها زمان و مكان خروج را معين كرده - اول ربيع الاول سال 65 - و آنها نيز افراد و تجهيزات لازم را فراهم كنند و محل آن‏«نخيله‏»لشكرگاه معروف كوفه خواهد بود. (11)

نكته اساسى درباره محتواى اين جنبش، در كلماتى كه به يكى از خطباى‏«توابين‏»نسبت داده شده آمده است، عبيد الله بن عبد الله در اجتماعى از توابين، ضمن برشمردن عظمت ذريه رسول خدا(ص)و با اشاره به اهانتى كه در حق ايشان در جريان كربلا اعمال شد، راه توبه را براى آنها مطرح كرده و مى‏گويد:

«انا ادعوكم الى كتاب الله و سنة نبيه و الطلب بدماء اهل بيته و الى جهاد المحلين و المارقين فان قتلنا فما عند الله خير للابرار و ان ظهرنا، رددنا هذا الامر الى اهل بيت نبينا» (12) من شما را به كتاب خدا، سنت پيامبر و انتقام خون اهل بيت و جهاد با منكران دين و مارقين دعوت مى‏كنم. اگر كشته شديم آنچه نزد خداوند براى نيكان است، بهترين است. اگر هم پيروز شديم، حكومت را بدست اهل بيت‏ خواهيم سپرد.



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/76281943705258737314.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
02-01-2011, 03:29
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_mokhtar__4_.jpg




زمانى كه توابين، جنبش خود را آغاز كردند، شهر كوفه و بصره در دست عمال عبد الله بن زبير بود. عبيد الله بن زياد با شنيدن اخبار شام، از عراق فرار كرد و به علت اين كه تشكيلات ديگرى براى جايگزينى وجود نداشت، عبد الله بن زبير كه از سال شصت و يك به بعد در مكه قدرت را به دست گرفته بود، عمال خود را روانه عراق كرد و بدين صورت‏«شرق اسلامى‏»به دست زبيرى‏ها افتاد. در اين زمان شخصى به نام عبد الله بن يزيد انصارى در مقام حاكم و ابراهيم بن محمد بن طلحه مسئول امور خراج در اين شهر بودند.
اشراف كوفه كه هميشه در باطن و ظاهر، به حمايت از بنى‏اميه مى‏پرداختند، با شنيدن ظهور احتمالى يك حركت‏شيعى، دست‏به دامن آل زبير شده و پيرامون او را گرفتند.
جمعيت‏شيعيان و نيز كسانى كه متمايل به آن بودند، گرد سليمان مجتمع شده يا همان گونه كه خواهيم ديد، به مختار پيوستند.
مساله مهم براى توابين عكس العملى بود كه مى‏بايد در قبال اشراف و نيز حاكميت كوفه داشته باشند. اين دو مساله در ارتباط با يكديگر بود، هم بدان دليل كه شهر در دست‏حاكم زبيرى آن بود و هم اينكه اشراف جزو حاميان اين حكومت‏بودند و طبعا شيعيان نمى‏توانستند با آنها وارد درگيرى شوند.

عبد الله بن يزيد والى زبيرى شهر در آغاز با اتخاذ يك موضع فريبكارانه كوشيد، تا توجه شيعيان را به سوى شام جلب كرده و آنها را به سوى سپاه اعزامى شام كه عبيد الله بن زياد فرماندهى آن را بر عهده داشت‏بفرستد.

او گفت كه اگر آنها به دنبال قاتلين حسين بن على(ع)هستند، طبعا مورد حمايت نيز قرار خواهند گرفت. اما روشن است كه قاتل حسين بن على ابن زياد است، در اين صورت توابين نمى‏بايست در داخل شهر كشت و كشتارى به راه بيندازند. (13) اين موضعگيرى از سويى موجب مى‏شد تا امنيت‏شهر حفظ شود و از سوى ديگر دشمنان آل زبير، به جان يكديگر بيفتند، در اين ميان زبيريها به راحتى از شر آنها در امان باشند.

هر چند به ظاهر چنين موضع از طرف افرادى چون ابراهيم بن محمد بن طلحه بعنوان يك موضع سازشكارانه مطرح شد، اما در واقع، حتى اگر عبد الله بن يزيد قصد فريبكارى نداشت، اين حركت‏سبب شد تا توابين از كوفه خارج شده و با عده قليل خود در برابر سپاه فراوان شام قرار گيرند.
در هر صورت چنين رفتارى موجب شد تا شيعيان به صورت علنى فعاليت‏خود را آغاز كنند و براى رفتن به سمت‏شام خود را تجهيز نمايند.

(14) رفتن به سمت ‏شام، مورد ضايت‏خود سليمان نيز بود و با اين كه افرادى به او گفتند كه قاتلان امام حسين(ع)در كوفه هستند، سليمان، اظهار مى‏كرد كه مسبب اصلى ماجرا عبيد الله بن زياد است، (15) لذا مقاومتى در برابر اين تصميم و تمايل از سوى شيعيان صورت نگرفت.

همچنين سليمان گفت كه جنگ در داخل كوفه سبب خواهد شد كه ما برادر كشى به راه بيندازيم و طبعا دشمنان ما زيادتر خواهند شد. اضافه بر آنكه عبيد الله قاتل اصلى است، افرادى چون عمر بن سعد قدرت چندانى ندارند. (16) شايد مقصود سليمان اين بود كه بعدا نيز مى‏توان به سراغ آنها رفت.




http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/09551130765892740938.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/09551130765892740938.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
02-01-2011, 03:55
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_mokhtar__9_.jpg

در همين گير و دار، مختار كه از شيعيان معروف بود، به كوفه آمد. از اخبارى كه نقل شده چنين بر مى‏آيد كه او از قبل در ذهن خود طرحهايى براى بسيج و قيام شيعيان آماده كرده بود، اما در كوفه مواجه با جنبش توابين شد.

از نظر او اين جنبش نمى‏توانست قدمى اساسى براى دستيابى به هدفى كه در نظر گرفته شود. او معتقد بود كه چنين كارى تنها سبب كشته شدن شيعيان خواهد شد. اين تبليغات سبب شد كه عده‏اى از شيعيان گرد او جمع شوند. (17) چنان كه نقل شده، با اين گفته‏ ها، حدود يك چهارم كسانى كه با سليمان بيعت كردند، به هواخواهى از مختار پرداختند. (18)

با اينكه نزديك به شانزده يا دوازده هزار نفر با سليمان بيعت كرده بودند، حدود چهار هزار نفر آماده رفتن به سمت‏شام شدند و پس از آنكه سليمان در پى آنها فرستاد، حدود هزار نفر ديگر نيز به آنها ملحق شدند. (19)

وقتى كه سليمان و ساير توابين از كوفه خارج شدند، قاتلين حسين(مثل شبث‏بن ربعى و ديگر بزرگان كوفه)نفس راحتى كشيدند. تنها نگرانى آنها از ناحيه مختار بود. آنان با توطئه‏اى كه سامان دادند، حاكم كوفه را وادار كردند تا او را به زندان افكند. (20)

تنها بعد از واقعه توابين بود كه بار ديگر با وساطت عبد الله بن عمر، شوهر خواهر خويش، خلاصى يافت.

جو حاكم بر سپاه توابين، اخلاصى آميخته با عزم بر توبه بود. «فتنادى الناس من كل جانب: انا لا نطلب الدنيا و ليس لها خرجنا» (21) ، اين صدا در هر گوشه‏اى از سپاه بلند شد كه ما طالب دنيا نبوده و براى آن خروج نمى ‏كنيم.



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/41219674334234287851.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/41219674334234287851.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
02-01-2011, 03:56
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_mokhtar__8_.jpg



در اين زمان مروان در شام بر ضحاك بن قيس غلبه يافته و سپاهى را به سمت عراق اعزام كرد. روشن بود كه توابين نمى‏توانستند در برابر آنها ايستادگى كنند. حاكم زبيرى كوفه نيز از موضع اولى خود برگشته و پيامى نزد سليمان فرستاد تا اندكى صبر كند كه او نيز سپاهى آماده نمايد تا با هم در مقابل عبيد الله بن زياد ايستادگى كنند. (22) دليل اين موضع جديد آن بود كه به هر روى حجاز در معرض خطر جدى از ناحيه شام قرار داشت. بويژه كه اگر توابين شكست مى‏خوردند، شاميان در حمله به عراق جدى‏تر مى‏شد. سليمان در آن زمان اين پيشنهاد را نپذيرفت. بعد از آنكه آنها از كوفه بيرون رفتند و در نيمه راه، نامه‏اى از حاكم كوفه به دست او رسيد كه همان درخواست را كرده بود، اما سليمان باز هم نپذيرفت. او مى‏گفت كه در صورت پذيرش اين همكارى، تعدادى از نيروها متفرق خواهند شد و ما ديگر نمى‏توانيم چنين سپاهى را فراهم آوريم. او مى‏گفت: علاوه بر اين، حاكميت‏به دست زبيريها خواهد افتاد و پس از پيروزى ما بايد براى عبد الله بن زبير بجنگيم و اين چيزى جز گمراهى نخواهد بود. در واقع سليمان و ياران او چندان به شكست، كه آن را شهادت مى‏دانستند، نمى‏انديشيدند. آنها شهادت را پذيرا بودند و گفتند كه اگر پيروز شديم حكومت را به اهلش مى‏سپاريم. (23) با اين استدلال جايى براى اتحاد با ابن زبير و نيروهاى او وجود نداشت.
توابين در آغاز به سمت كربلا رفتند و در طول راه عده‏اى از آنها جدا شدند. (24) در كربلا كنار مزار حسين بن على(ع)آمده و پس از گريه و زارى فراوان از خدا خواستند تا توبه آنها را بپذيرد. پس از آن يكايك با امام شهيد وداع كرده، (25) به سمت جصاصه و از آنجا به انبار و منطقه صدور رهسپار شدند. مسير حركت آنها به سوى شام بود و لذا به سوى نقطه هيت و بعد از آن به قرقيساء رفتند. در آنجا زفر بن حارث، كه جزو مخالفين حكومت مروان پس از درگيريهاى داخلى شام بود، از توابين استقبال كرد و با تجهيز آنها، آگاهي هايى نسبت‏به منطقه درگيرى در اختيار آنها نهاد. بعد از آن به سمت‏سپاه شام حركت كردند.

سليمان بن صرد بار ديگر براى توابين سخن گفت و تاكيد كرد كه تنها با سيره على(ع)در ميان مجروحان و اسراى شام برخورد كنند. او مجددا بر مساله توبه تكيه كرد.



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/18319586621165924071.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/18319586621165924071.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
02-01-2011, 04:12
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_mokhtar__3_.jpg

هنگامى كه فاصله چندانى با دشمن نداشتند مسيب بن نجبه با شمارى از توابين به عنوان نيروهاى مقدم به سوى دشمن رفت و با يك حمله سپاه مقدم آنها را فرارى داده و غنائمى نيز از آنها گرفت.

پس از آن دو سپاه به يكديگر رسيدند. دشمن اموى پيشنهاد كرد اكنون پس از مردن مروان، حكومت فرزند او عبد الملك را بپذيرند. در مقابل، توابين چون شيعه بودند، گفتند: آنها عبد الملك را به خاطر قتلها و كشتارهايى كه كرده تحويل آنها دهند.

پس از آن به همراهى يكديگر سراغ عبد الله بن زبير رفته او را خلع كنند و آنگاه‏«نرد الامر الى اهل بيت نبينا الذين اتانا الله من قبلهم بالنعمه و الكرامة‏ » (26) ، حكومت را به دست اهل بيت پيامبر(ع)، كسانى كه خداوند از ناحيه آنها نعمت و كرامت نصيب ما كرده، واگذار كنيم‏». طبيعى بود كه هيچكدام زير بار يكديگر نروند.

درگيرى آغاز شد. روز اول دشمن شكست‏خورد، اما از آنجا كه در روز هاى بعد همواره نيروهاى تازه نفس دشمن بدانها ملحق مى‏شد و تعدادشان افزايش مى‏يافت، بتدريج فشار بر توابين شديدتر شد.

به سپاه دوازده هزار نفرى كه همراه حصين بن نمير بود، روز دوم هشت هزار نفر ديگر به فرماندهى شرحبيل بن ذى الكلاع اضافه شدند. (27) روز سوم جنگ، سليمان و پس از آن مسيب بن نجبه به شهادت رسيدند.

مدتى بعد عبد الله بن وال كه قرار بود پس از آن دو، فرماندهى را بپذيرد، به شهادت رسيد. قاتل او بعدها ضمن تعريف اينكه چه كسى را كشت، گفت: بعدها به من گفتند: او از فقهاى عراق بوده كه‏«كانوا يكثرون الصوم و الصلاة و يفتون الناس‏». (28) نماز و روزه فراوان به جاى مى‏ آورند و مفتى مردم مى‏باشند.

فرمانده ديگر توابين، عبد الله بن سعد، نيز به شهادت رسيد. هنگامى كه نوبت‏به رفاعة بن شداد رسيد، بقاياى سپاه را جمع آورى كرده و شبانه به سمت عراق بازگرداند.

قرار بود شيعيان مدائن و بصره بدانها ملحق شوند، اما آنها نتوانستند به موقع خود را به توابين برسانند. حدود يكصد و هفتاد نفر از شيعيان مدائن و سيصد نفر از شيعيان بصره به رهبرى مثنى بن مخربة در حالى كه به سوى توابين مى‏آمدند، با بقاياى توابين، كه به عراق باز مى‏گشتند، برخورد كرده و آنها نيز برگشتند. (29) بلاذرى گفته است‏شيعيان بصره در سر قبر حسين(ع)به توابين ملحق شده بودند، (30) كه ظاهرا صحيح نيست. بدين صورت جنبش توابين بدون نتيجه ملموسى خاتمه يافت.



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/85535471524356254072.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/85535471524356254072.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
02-01-2011, 04:14
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_mokhtar__5_.jpg


در اينجا به بيان چند نكته درباره توابين مى‏پردازيم:

الف: با توجه به شواهدى كه گذشت، مى‏توان به خوبى در مورد عقيده دينى توابين قضاوت نمود. اين عقيده بر مبناى يك‏«تشيع اعتقادى‏»بنا شده كه اصليترين ركن آن، اعتقاد به امامت است. واگذارى امامت جامعه به اهل بيت(ع)به طور مكرر در كلمات توابين به چشم مى‏خورد. علاوه بر آن، عمل به سيره امام على(ع)نيز مؤيد همين‏«تشيع اعتقادى‏»است.

ب: نكته ديگر وجود نوعى حالت روحى خاصى است كه در ميان توابين وجود داشته است. آنها كسانى بودند كه به هر دليل در واقعه كربلا شركت نكردند و زمانى به خود آمدند كه ذريه پيامبر(ع)فجيع ترين صورتى به شهادت رسيده و خانواده آنها به حال اسارت در كوفه عبور داده شدند.

كوفيها بشدت مورد نكوهش قرار گرفته و افرادى چون زينب، ام كلثوم و امام سجاد(ع)آنها را سخت ملامت كردند. نتيجه اين واقعه و چنان برخوردى از سوى اهل بيت(ع)با آنها، ايجاد احساس گناه شديد در مردم كوفه بود كه به دنبال آن عذابى سخت وجدان دينى آنها را آزار داد. اين بيشتر بدان دليل بود كه آنها خود را مقصر مى‏دانستند، زيرا آنان امام را به كوفه دعوت كرده بودند.

تنها چيزى كه مى‏توانست آنها را تسكين دهد، از بين بردن آثار روحى اين گناه بود.
اگر چه آنها يكى از طرق اين تطهير را كشتن قاتلين امام حسين (ع) مى ‏دانستند، اما گويا شهادت براى آنها گواراتر بود، چون احساس مى‏كردند كه در برابر اين كوتاهى، حتى با كشتن قاتلان امام حسين(ع) نمى‏توانند وجدان خود را آرامش و آسودگى بخشند.

آنها با علم به وجود سپاه انبوهى كه از شام به همراهى ابن زياد مى‏آمدند، كمترين ترديدى در جنگ با آنان به خود راه ندادند.



http://www.eteghadat.com/Files/user1/image/emza/emza19.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
02-01-2011, 04:18
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_mokhtar__6_.jpg



توابين از نظر سياسى ارزيابى درستى از وقايع و جريانات در كوفه نداشتند. فكر تسخير كوفه و كشتن قاتلان حسين بن على(ع)و تجهيز عراق در برابر شام، كمتر براى آنها مطرح بود. افكارى كه بعدها مختار آنها را دنبال كرد.
براى آنها يك چيز اهميت داشت و آن‏«توبه‏»بود. توبه‏اى كه با«شهادت‏»به دست مى‏آمد. هنگامى كه در آخرين لحظات جنگ، رفاعة بن شداد مى‏خواست‏بقاياى توابين را از صحنه دور كند و به عراق بازگردد، افرادى از«توابين‏»اعتراض كردند. كنانى نامى گفت: «انى لا اريد ما تريد، اريد لقاء ربى و اللحاق باخوانى و الخروج من الدنيا الى الاخرة‏»، آنچه را من مى‏خواهم، جز چيزى است كه تو در پى آنى. من ملاقات با پروردگارم، ملحق شدن به برادرانم و خارج شدن از دنيا را خواهانم. پس از آن در حمله‏اى به شهادت رسيد. (31) عبد الله بن عزيز كندى در آخرين لحظات، فرزند خويش را به كنديان شام سپرد و از نقطه‏اى ديگر به سپاه شام حمله كرد تا به شهادت رسيد. (32) كريب بن زيد حميرى، با تعدادى حدود صد نفر، فرمان برگشت رفاعه را اجرا نكرد. او گفت: شنيده‏ام گروهى قصد بازگشت دارند، اما«لا اولى هذا العدو ظهرى حتى ارد موارد اخوانى‏»، من به اين دشمن پشت نخواهم كرد تا اينكه به برادرانم ملحق شوم. ذى الكلاع، از فرماندهان شام، به او امان داد. چون هر دو در اصل‏«حميرى‏»بودند، اما كريب گفت: «انا قد كنا امنين من الدنيا انما خرجنا نطلب امان الاخرة‏»، ما در دنيا در سلامت و آرامش بوديم، آمدن ما به خاطر كسب آرامش و امنيت در آخرت بود. (33) جملات و اشعارى كه از توابين در جريان حملات به سپاه شام روايت‏شده، همگى متضمن مفهوم توبه و تجلى آن در رفتن از اين دنيا و كسب فيض شهادت است.

سليمان بن صرد در آغاز جنگ فرياد مى‏زد: «يا شيعة آل محمد!فو الله ما بينكم و بين الشهادة و دخول الجنة و الراحة من هذا الدنيا الا فراق الانفس و التوبة و الوفاء بالعهد»، اى شيعيان آل محمد!بين شما و شهادت، و ورودتان به بهشت و احت‏شدن از اين دنيا، جز پرواز كردن روحتان، توبه و وفاى به عهد فاصله‏اى نيست و در شعرى مى ‏گفت:
اليك ربى تبت عن ذوبى
و قد علانى فى الورى مشيبى
فارحم عبيدا غير ما تكذيبى
و اغفر ذنوبى سيدى وحوبى
پروردگارا به سوى تو از گناهانم توبه كردم و در ميان مردم پيرى مرا مشخص مى‏كند. خدايا بر بنده خود، بدون اينكه او را تكذيب كنى، رحم نما و گناهانم را اى مولاى من ببخشاى. »
عبد الله بن سعد مى ‏گفت:
ارحم الهى عبدك التوابا
و لا تؤاخذه فقد انابا
لا كوفة يبقى و لا عراقا
لا بل يريد الموت و العتاقا (34)
خدايا بر بنده تائب خود رحم كن. او را مؤاخذه مفرما، او توبه كرده است. ديگر به دنبال كوفه و عراق نيست، بلكه تنها به دنبال مرگ و رهايى يافتن است.
همچنين رفاعة بن شداد مى ‏گفت:
يا رب انى تائب اليكا
قد اتكلت‏شدتى عليكا (35)
خدايا من به سوى تو توبه كرده و به تو توكل كرده‏ام.
صخر بن حذيفه با سى نفر از پسر عموهاى خويش مى‏ جنگيد، گفت:
الى الله من الذنب افر
انوى ثواب الله فيما قد اسر (36)
من از گناه به سمت‏خدا فرار مى ‏كنم. نيت من در قلبم ثواب الهى است.



http://www.hodablog.net/files/image/moharram89.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
02-01-2011, 04:20
http://www.askquran.ir/gallery/images/29868/1_qqq.jpg


پى‏ نوشت‏ها:
1. المحبر، صص 481 - 480
2. الفتوح، ج 5، صص 268، 269
3. همان، ج 6، ص 47
4. تجارب الامم، ج 2، صص 97، 98
5. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 432، نك: تجارب الامم، ج 2، ص 97
6. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 432، نك: تجارب الامم، ج 2، ص 97
7. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 428
8. بقره، 54
9. انساب الاشراف، ج 5، ص 206، تجارب الامم، ج 2، ص 96، الفتوح، ج 6، ص 50
10. تجارب الامم، ج 2، ص 96
11. تاريخ الطبرى، ج 4، صص 430، 431، و نك: انساب الاشراف، ج 5، ص 206، تجارب الامم، ج 2، ص 97، الفتوح، ج 6، ص 52 مشابه اين نامه به شيعيان بصره نيز بسرپرستى مخربة بن مثنى نوشته بود.
12. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 433،
13. نك: تاريخ الطبرى، ج 4، ص 435، تجارب الامم، ج 2، ص 99، ج 5، ص 207
14. انساب الاشراف، ج 5، ص 208، تجارب الامم، ج 2، ص 99
15. تاريخ الطبرى، ج 4، صص 454 - 453
16. الفتوح، ج 6، صص 66 - 65
17. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 499، و نك: انساب الاشراف، ج 5، ص 207، تجارب الامم، ج 2، ص 98
18. انساب الاشراف، ج 5، ص 208
19. تاريخ الطبرى، ج 4، صص 453 - 452، و نك: انساب الاشراف، ج 5، ص 208
20. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 450
21. همان، ج 4، ص 22453. همان، ج 3، ص 455
23. همان، ج 3، ص 459، و نك: تجارب الامم، ج 2، ص 103
24. حدود هزار نفر بازگشتند، نك: انساب الاشراف، ج 5، ص 209، ابن اعثم تعداد آنها را در زمان رويارويى 3300 نفر ذكر كرده است، ج 6، ص 81
25. الفتوح، ج 6، ص 89
26. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 464، انساب الاشراف، ج 5، ص 210، تجارب الامم، ج 2، ص 109 و ابن اعثم آورده‏«هلم الى طاعة اهل بيت النبوة‏»، الفتوح، ج 6، ص 82
27. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 465
28. همان، ج 4، ص 468
29. تجارب الامم، ج 2، ص 111، 112، تاريخ الطبرى، ج 4، ص 470
30. انساب الاشراف، ج 5، ص 211
31. تاريخ الطبرى، ج 4، ص 468
32. همان، ج 4، ص 469
33. همان، ج 4، ص 469
34. الفتوح، ج 6، ص 83
35. همان، ج 6، ص 84
36. همان، ج 6، ص 85



http://www.askquran.ir/gallery/images/29868/1_qqq.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
02-01-2011, 10:33
(http://sl.glitter-graphics.net/pub/424/424853j4irirtwxk.jpg)
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/7_Untitled-24.png (http://sl.glitter-graphics.net/pub/424/424853j4irirtwxk.jpg)


زارو گریان حسینم چه بود بهتر از این

سخت حیران حسینم چه بود بهتر از این

من نه خود می روم این ره که کسی می بردم

خار دامان حسینم چه بود بهتر از این

قبلتین دل من زینب و عباس شدند

من مسلمان حسینم چه بود بهتر از این

نوكران را همه با نام پدر بشناسد

مست عرفان حسينم چه بود بهتر از اين
(http://sl.glitter-graphics.net/pub/424/424853j4irirtwxk.jpg)
زارو گریان حسینم چه بود بهتر از این

سخت حیران حسینم چه بود بهتر از این

من نه خود می روم این ره که کسی می بردم

خار دامان حسینم چه بود بهتر از این

قبلتین دل من زینب و عباس شدند

من مسلمان حسینم چه بود بهتر از این

نوكران را همه با نام پدر بشناسد

مست عرفان حسينم چه بود بهتر از اين


http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/32968322381864458814.jpg (http://sl.glitter-graphics.net/pub/424/424853j4irirtwxk.jpg)

شكوه انتظار
02-01-2011, 11:40
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
هدف عالى قيام امام حسين عليه السلام از زبان خود امام (ع)
قيام مقدس و پرشكوه امام حسين(ع)ريشه در انحراف هاى بـنيادى و اساسى در جـامعه اسلامى داشت. اين انحراف ها زائيده انحراف حكومت اسلامى از مسير اصلى خود از سقيفه به بـعد بـود. كه پس از شهادت على(ع)كلا بـه دست سلسله سفيانى و حزب ضد اسلامى اموى افتاد. بـه گواهى اسناد تاريخى، سران اين حزب هيچ اعتقادى بـه اسلام و اصول آن نداشتند(1). و ظهور اسلام و به قدرت رسيدن پيامبر اسلام(ص)ر، جلوه اى از پيروزى تـيره بـنى هاشم بـر تـيره بـنى اميه، در جريان كشمكش قبيلگى در درون طايفه بـزرگ قريش مى دانستند(2).
و بـا يك حـركت خـزنده، بـه تـدريج در پـوشش اسـلام بـه مناصب كليدى دسـت يافتند() و سرانجـام از سال چهلم هجـرى، حكومت اسلامى و سرنوشت و مقدرات امت اسلامى به دست اين حزب افتاد و پس از بيست سال حكومت معاويه، و بـه دنبـال مرگ وى، پـسرش يزيد بـه قدرت رسيد كه اوج انحراف بـنيادى، و جلوه اى آشكار از ظهور ((جاهليت نو)) در پوشش ظاهرى اسلام بود(3).امام حـسـين(ع)نمى تـوانسـت در بـرابـر چـنين فاجـعه اى سكوت كند و احساس وظيفه مى كرد كه در بـرابـر اين وضع، اعتـراض و مخالفت كند. سخنان، نامه ها و ساير اسنادى كه از امام حسين(ع)به دسـت ما رسـيده، بـه روشنى گوياى اين مطلب اسـت. اين اسناد بـيانگر آن است كه از نظر امام، پـيشوا و رهبـر مسلمانان شـرائط و ويژگى هايى دارد كه امويان فـاقـد آنها بـودند و اسـاس انحراف ها و گمراهيها اين بود كه عناصر فاسد و غير لايق، تكيه بر مسند خلافت اسلامى و جايگاه والاى پـيامبـر زده بـودند و حاكميت و زمامدارى آنه، آثار و نتائج بـسيار تلخ و ويرانگرى بـه دنبـال آورده بود.
چـند نمونه از تـاءكيدهاى امام در اين بـاره يادآورى مى شـود:

ويژگى هاى پيشواى مسلمانان


1 - در نخستين روزهايى كه امام حسين(ع)در مدينه، بـراى بـيعت جهت يزيد، در فشار بود، در پاسخ وليد كه پيشنهاد
بيعت بـا يزيد را مطرح كرد، فـرمود: اينك كه مسـلمانان بـه فـرمانروايى مانند يزيد گرفتار شده اند، بايد فاتحه اسلام را خواند(4).
2 - امام ضمن پاسخ نامه هاى كوفيان، نوشت:
... امام و پيشواى مسلمانان كسـى اسـت كه بـه كتـاب خـدا عمل نموده راه قسط و عدل را در پـيش گيرد و از حـق پـيروى كرده بـا تمام وجود خويش مطيع فرمان خدا باشد(5).
3 - امام حـسـين(ع)هنگام عزيمت بـه سـوى عراق در منزلى بـنام ((بيضه)) خطاب به ((حر)) خطبه اى ايراد كرد و طى آن انگيزه قيام خود را چنين شرح داد:
((مردم! پـيامبـر خدا(ص)فرمود: هر مسلمانى بـا حكومت ستـمگرى مواجـه گردد كه حـرام خدا را حـلال شمرده و پـيمان الهى را درهم مى شكند، بـا سنت و قانون پـيامبـر از در مخالفت درآمده در ميان بـندگان خـدا راه گناه و معصـيت و تـجـاوزگرى و دشـمنى در پـيش مى گيرد، ولى او در مقابـل چنين حكومتى، بـا عمل و يا بـا گفتار اظهار مخالفت نكند، بـرخـداوند است كه آن فرد(ساكت)را بـه كيفر همان ستمگر(آتش جهنم)محكوم سازد.
مردم! آگاه باشيد اينان(بنى اميه)اطاعت خدا را ترك و پيروى از شيطان را بـر خود فرض نموده اند، فساد را تـرويج و حدود الهى را تعطيل نموده فى را(كه مخصوص بـه خـاندان پـيامبـر است)بـه خـود اختصاص داده اند و من بـه هدايت و رهبـرى جامعه مسلمانان و قيام بـر ضد اين همه فساد و مفسدين كه دين جدم را تغيير داده اند، از ديگران شايسته ترم ...)) (6).
حاكميت بـنى اميه كه امام در اين سخنان بـه گوشه هايى از آثـار سوء آن اشاره نموده، در شوون مختـلف جامعه اسلامى اثر گذاشتـه و فساد و آلودگى و گمراهى را گستـرده و عمومى ساخـتـه بـود. امام حسين(ع)در موارد متعددى انگشت روى اين عواقب سوء گذاشتـه و بـه مردم هشـدار داده اسـت كـه بـه چـند نمـونه آن اشـاره مـى شـود:
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

شكوه انتظار
02-01-2011, 11:41
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
محو سنتها و رواج بدعتها


آن حـضرت پـس از ورود بـه مكه، نامه اى بـه سران قبـائل بـصره فرستاد و طى آن چنين نوشت:
((...اينك پيك خود را بـا اين نامه بـه سوى شما مى فرستم، شما را به كتاب خدا و سنت پيامبـر دعوت مى كنم، زيرا در شرائطى قرار گرفته ايم كه سنت پيامبر به كلى از بين رفته و بـدعتها زنده شده است، اگر سخـن مرا بـشنويد، شما را بـه راه راسـت هدايت خـواهم كرد...)) (7). ديگر به حق عمل نمى شود.
حسين بـن على(ع)در راه عراق در منزلى بـه نام ((ذى حـسم)) در ميان ياران خود بـه پـا خـاست و خـطبـه اى بـدين شرح ايراد نمود:
پـيشامدها همين است كه مى بـينيد، جـدا اوضاع زمان دگرگون شده زشتيها آشكار و نيكيها و فضيلتها از محيط ما رخت بر بسته است و از فضيلتها جز اندكى مانند قطرات تـه مانده ظرف آب بـاقى نمانده است. مردم در زندگى پست و ذلتبارى به سر مى بـرند و صحنه زندگى، همچون چراگاهى سنگلاخ، و كم علف، به جايگاه سخت و دشوارى تبـديل شده است.
آيا نمى بينيد كه ديگر بـه حق عمل نمى شود، و از بـاطل خوددارى نمى شود؟! در چـنين وضعى جـا دارد كه شخص بـا ايمان(از جـان خود گذشتـه)مشتـاق ديدار پـروردگار بـاشد. در چنين محيط ذلتـبـار و آلوده اى، مرگ را جـز سعادت; و زندگى بـا ستـمگران را جـز رنج و آزردگى و ملال نمى دانم...)) (8).

مسخ هويت دينى مردم


حاكميت زمامداران اموى و اجراى سياست هاى ضد اسلامى توسط آنان، هويت دينى مردم را مسخ كرده ارزشهاى معنوى را در جامعه از بـين برده بود. امام در دنباله سخنان خود در منزل ((ذى حسم)) فرمود:
((...مردم بندگان دنيايند، دين بـه صورت ظاهرى و در حد حرف و سخن در زبـانشان مطرح مى شود، تا زمانى كه معاش و زندگى ماديشان رونق دارد، در اطراف دين گـرد مىآيند، اما زمانى كـه بـا بـلا و گرفتارى آزمايش شوند، دينداران در اقليت هستند.

http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_emza4.jpghttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

پيام جاويد قيام امام حسين(ع)


پيام قيام با شكوه سيدالشهداء(ع)منحصر به آن زمان نيست، بلكه اين پـيام پـيامى جاويد و ابـدى است و فراتـر از محدوده زمان و مكان است، هرجا و در هر جامعه اى كه به حق عمل نشود، و از بـاطل خوددارى نشود، بدعتها زنده، و سنتها نابـود شود، هرجا كه احكام خدا تغيير و تحريف يابد و حاكمان و زمامداران بـا زور و ستمگرى بـا مردم رفتـار كنند، در هر جـامعـه اى كه ويژگى هاى جـاهليت را داشته باشد آن جامعه، جامعه اى يزيدى بـوده، و مبـارزه و مخالفت بـا مفاسد و آلودگى ها و آمران و عاملان آنه، كارى حـسينى خواهد بود.
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif


1 - سـيدعـليخـان مدنى، الدرجـات الرفيعـه، ص 243، ابـن ابـى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج8، ص 257 - مسعودى، مروج الذهب، ج3، ص 454 ضمن شرح حال ماءمون عباسى.
2 - ابن ابى الحديد، همان كتاب، ج9، ص 53(خطبه 139) و نيز ج2، ص 44 - 45 - ابن عبـدالبـر، الاستيعاب فى معرفه الاصحاب(در حاشيه الاصابه)ج4، ص 87.
- اين حركت از اواخر خلافت خليفه دوم آغاز گرديد كه معاويه از طرف وى به حكمرانى شام منصوب شد و مدت پنج سال در اين سمت باقى بـود و در تـمام مدت خلافت عثـمان نيز(12 سال) در اين منصب ابـقا گرديد و از همـان سـالـها روياى خـلافـت آينده خـود را مـى ديد و پايه هاى آن را مى ريخت و در اواخـر خـلافت عثـمان، در واقع وى در مدينه خليفه تشريفاتى بود و تصميم گيرنده اصلى، حاكم مقتدر شام بود.
3 - نگاه كنيد به: امام حسين(ع) و جـاهليت نو، جـواد سليمانى، قم، انتشارات يمين.
4 - سيد بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، ص 11.
5 - طبرى، تاريخ الامـم والـمـلـوك، ج6، ص 196 - شـيخ مـفـيد، الارشاد، ص 204.
6 - طبرى، همان كتاب، ص 229 - ابـن اثير، الكامل فى التاريخ، ج4، ص 48.
7 - طبرى، همان كتاب، ص 200.
8 - حسن بـن على بـن شعبـه، تحف العقول، ص 245 - طبـرى، همان كتاب، ص 239.

شكوه انتظار
02-01-2011, 13:55
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif


http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifاحياي اقامه نماز در عاشوراhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

http://img.tebyan.net/big/1387/10/25516737196159232187583313524211017721421248.jpg

نـهـضـت حـسـينى براى احياء دين در همه مظاهر و جلوه‌هايش از جمله (نماز) بود. بُعد معنوى و عبادى زنـدگـى، بـرتـريـن بـُعد حيات است و نماز، بارزترين نشانه حيات معنوى مسلمانان است. با توجّه به اثرات سازنده و تربيتى و بازدارنده اين ارتباط با خدا از مفاسد و منكرات، در اسلام اهميّت ويژه‌اى دارد.
امـام حـسـيـن (عليه السلام) در نهضت عاشورا اهتمام بسيارى به نماز مى‌داد. مهلت شب عاشورا را آن حضرت و يـارانـش بـه نـمـاز و تـضـرّع بـه درگـاه خداوند گذراندند و از تكيه‌گاه خدايى براى نبرد عـاشـورا، مـدد گـرفـتـنـد. عـشـق بـه نـمـاز و نـيـايـش و تـلاوت قـرآن و اسـتـغـفـار و دعـا در دل امـام آن چـنـان بـود كـه بـه بـرادرش عـباس گفت: "از اين گروه بخواه تا نبرد را به فردا بـيندازند و امشب به تاخير افتد، باشد كه به نماز و دعا و استغفار بپردازيم. خدا مى‌داند كه من پيوسته علاقه به نماز و تلاوت آيات الهى داشته‌ام:
«لَعـَلَّنـا نُصَلّى لِرَبِّنَا اللَّيْلَةَ وَ نَدْعوُهُ و نَسْتَغْفِرُهُ فَهُوَ يَعْلَمُ اَنّى كُنْتُ اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَ تَلاوَةَ كِتابِهِ وَ كَثْرَةَ الدُّعاءِ وَالاِْسْتِغْفارَ.»(1)
بـه نـقـل تاريخ، شب عاشورا از خيمه اصحاب امام حسين (عليه السلام)، آواى مناجات و زمزمه دعا و تلاوت به گوش مى‌رسيد.
امام روز عـاشـورا پـس از نـمـاز صـبـح، بـا يـاران سـخن گفت و آماده نبرد شدند. ظهر عاشورا وقتى ابـوثـمامه صائدى وقت نماز را به ياد او آورد، حضرت فرمود: نماز را به ياد آوردى! خداوند تـو را از نـمـازگـزاران و ذاكـران قـرار دهـد. آرى ايـنـك اوّل وقـت نـمـاز است. سپس فرمود: از اينان بخواهيد تا دست از جنگ بردارند تا نماز بگزاريم.(2)
سـعـيـد بن عبدالله حنفى نيز هنگام نماز امام، جلوى او ايستاد و همه تيرهاى دشمن را كه به سوى امـام مـى‌آمـد بـه جـان خريد تا آنجا كه نماز امام پايان يافت و او غرق در خون شد و اوّلين شهيد نماز در جبهه كربلا شد.(3)
عـشـق بـه نـمـاز، در پـيـروان راستين ابا عبداللّه الحسين (عليه السلام) بود. عبدالله بن عفيف ازدى كه در كوفه مى‌زيست و در مسجد كوفه آن اعتراض تند را عليه ابن زياد، نسبت به كشتن امام حسين (عليه السلام) كـرد و در نـهـايـت هـم در راه ايـن دفـاع، بـه شـهـادت رسـيـد، بـه نقل مورّخان پيوسته در مسجد بزرگ كوفه بود و تا شب نماز مى‌خواند.(4)
http://img.tebyan.net/big/1387/10/126176200153181100168149104325867222556119.jpg
اگـر امـام حـسـيـن (عليه السلام) را احـيـاگر فرهنگ نماز راستين بدانيم ـ آنگونه كه در زيارتنامه‌هاى آن حـضـرت آمـده اسـت ـ سـخـنـى بجاست. امام، هم خودش عبادتى مخلصانه داشت و هم شعائر دين را اقامه مى‌كرد.
در زيارت او مى‌خوانيم:
«اَشـْهـَدُ اَنَّكَ قـَدْ اَقـَمـْتَ الصَّلاةَ و آتـَيـْتَ الزَّكـاةَ ... وَ عـَبـَدْتـَهُ مـُخـْلِصـاً حـَتـّى اَتـاكَ الْيَقينُ.»(5)
در زيـارت مـسـلم بـن عـقـيـل نـيـز ايـن تعبير ديده مى‌شود.(6) همچنين در بسيارى از زيـارت‌هـاى سـيـدالشـهـدا(عليه السلام) بـه ايـن نـكته برمى‌خوريم. اين جايگاه والاى نماز را در نهضت عاشورا و حماسه آفرينان آن نشان مى‌دهد.
پـيـام عـاشـورا، پـيـام اقـامـه نـمـاز و تـربـيـت نـسـلى نـمـاز خـوان و خـدادوسـت و اهـل تـهـجّد و عرفان است. عزاداران حسينى نيز بايد (اقامه نماز) را در درجه نخست اهتمام خويش قرار دهند تا تبعيّت و پيروى خويش را از مولايشان نشان دهند.
امام خمينى(ره) در تاكيد بر همين مساله، از عاشوراى حسينى اينگونه ياد مى‌كند:
«سـيـدالشـهـدا(عليه السلام) در هـمـان ظـهـر عـاشـورا كـه جـنـگ بـود و آن جـنـگ بزرگ بود و همه در معرض خـطـر بـودنـد، وقـتـى يكى از اصحاب گفت كه ظهر شده است، فرمود كه ياد من آورديد نماز را و خـدا تـو را از نمازگزاران حساب كند و ايستاد در همان جا نماز خواند. نگفت كه ما مى‌خواهيم جنگ بكنيم، خير، جنگ را براى نماز كردند.»(7)

http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

پي‌نوشت‌ها:
1- ارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص91 .
2- اعيان الشيعه، ج1، ص 606 .
3- وقعة الطّف، ص 232 .
4- همان، ص 266 .
5- التهذيب، ج 6، ص 67 (زيارت وارث) .
6- مفاتيح الجنان، ص 401 .
7- صحيفه نور، ج 12، ص 148 .
برگرفته از پيام‌هاي عاشورا، جواد محدثي .

خادمه زینب کبری(س)
02-01-2011, 17:13
آثار نهضت عاشورا


قیام توّابین در سال 65 هجری قمری



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam-aashoora__36_.jpg



پس از شهادت اباعبدالله الحسین(ع) و یاران وفادارش در كربلا به دست سپاهیان یزید بن معاویه و عدم یارى آن حضرت از سوى مسلمانان و دوستداران اهل بیت(ع) ، یك حالت سرخوردگى و پشیمانى در مسلمانان پدید آمد. در شهر كوفه كه بزرگترین مركز شیعیان عالم اسلام بود، ندامت و پشیمانى شیعیان، به خاطر عدم نصرت امام حسین(ع) و تنها گذاشتن وى در كربلا، شدت بیشترى داشت و از این بابت، خودشان را سرزنش كرده و خطاكار مى‏دانستند.

آنان، پس از مراسم‏هاى عزادارى امام حسین(ع) و گفت و گوهاى جمعى، به این نتیجه رسیدند كه این ننگ و ندامت را نمى‏توانند از خود دور كنند، مگر با كشته شدن در راه اهداف اباعبدالله الحسین)ع(، و گرفتن انتقام از قاتلان وى.

رهبرى این جنبش را چند تن از سران سالخورده شیعه عراق بر عهده داشتند، كه معروفترین آنان عبارت بودند از: سلیمان بن صرد خزاعى، عبدالله بن وال تمیمى، رفاعة بن شداد بجلى، عبدالله بن سعد ازدى و مسیّب بن نجبه فزارى.

قیام توابین از سال 61 قمرى، پس از شهادت امام حسین)ع(، شكل گرفت و به تدریج فراگیر شد و طرفداران بسیارى پیدا كرد و به مدت چهار سال شكل‏گیرى جنبش، نیرو و امكانات قابل توجهى فراهم گردید. بدین منظور رهبران قیام، نخستین روز ربیع الثانى سال 65 قمرى را آغاز رسمى حركت خود از شهر بزگ كوفه تعیین كردند. در این زمان، "یزید بن معاویه" به هلاكت رسیده بود و "مروان بن حكم" در شام و غرب عالم اسلام و "عبدالله بن زبیر" در مكه و شرق و جنوب عالم اسلام، حكمرانى مى‏كردند و شهر كوفه درسیطره عبدالله بن زبیر و طرفدارانش قرارداشت .
در آغاز، عده‏اى درصدد درگیر كردن توابین با عامل عبدالله بن زبیر در كوفه را داشتند، ولى با زیركى "عبدالله بن زبیر انصارى"، استاندار وقت كوفه و اعلام پشتیبانى وى از توّابین، هیچ گونه جنگى در كوفه به وقوع نپیوست و توّابین كه تعدادشان چهار هزار رزمنده عاشق شهادت بود، از كوفه به "پادگان نخیله" و از نخیله به سوى كربلا حركت كردند و مدتى در آن جا به سوگوارى پرداختند و بسیار گریه و ناله كرده و از خداى سبحان، به خاطر گناه و جرم خویش، طلب غفران نمودند و آن گاه به سوى سرزمین " جزیره (بین النهرین) " رهسپار شدند و در منطقه " عین الوردة " با سپاهیان مروان بن حكم به فرماندهى "عبیدالله بن زیاد" مواجه شدند.
در آغاز، گروهى از توّابین به فرماندهى "مسیب بن نجبه فزارى" با گروهى از سپاه عبیدالله بن زیاد درگیر شدند و با مجاهدت و دلاورى‏هاى توّابین، سپاه عبیدالله متحمل شكست سنگین شد و بسیارى از شامیان كشته و بسیارى زخمى گردیدند و تنها عده‏اى، موفق به فرار از صحنه نبرد شدند.

عبیدالله بن زیاد، كه تعداد سى هزار نفر از شامیان را فرماندهى مى‏كرد، براى بار دوم، سپاهى به استعداد دوازده هزار مرد جنگنده به فرماندهى "حصین بن نمیر" به نبرد توّابین فرستاد و این بار نیز پیروزى با خداجویان توّابین بود ولى تاریكى شب، مانع پیروزى نهایى آنان گردید. امّا بار سوم، عبیدالله بن زیاد در همان شامگاه با تمام نیرو و تجهیزات جنگى به نبرد توّابین شتافت و جنگ خونینى میان طرفین شعله ورگردید. سلیمان بن صرد كه با سپاهى سنگین از دشمن روبرو شده بود، از زین اسب به پایین آمد و شمشیرش را ازغلاف بیرون آورد وغلاف آن را شكست و به یاران خود گفت: عبادالله! من اراد البكور الى ربّه، و التّوبة من ذنبه، و الوفاء بعهده، فالیّ؛ اى بندگان خدا! هر كسى مى‏خواهد كه بامداد فردا در نزد پروردگارش باشد، از گناه و جرمش توبه كند و به پیمان خویش وفا كند، پس با من بیاید.

در این هنگام، تعداد زیادى از یاران او از اسب پیاده شده و بى‏باكانه به صفوف عظیم دشمن زدند.

تعداد اندك شهادت طلبان توّابین، صحنه میدان را بر انبوه جنایتكاران شام، تیره و تنگ كردند و اگر پیروزى‏هاى آنان به همان صورت ادامه مى‏یافت، پیروزى نهایى نصیب آنان مى‏شد، ولى شامیان، به جاى نبرد تن به تن، توّابین را آماج تیرهاى بى‏امان خویش قرار دادند و در این میان فرمانده شجاع توّابین، یعنى "سلیمان بن صرد"، مورد اصابت تیر "یزید بن حصین بن نمیر"، قرار گرفت و دلاورانه به شهادت رسید و پس از او، "مسیّب بن نجبه" فرماندهى توّابین را بر عهده گرفت ولى پس از مبارزاتى، او نیز به شهادت رسید.

از آن پنج فرمانده و امیر توّابین، هر كدام پس از دیگرى، فرماندهى را بر عهده گرفته و با سربازان عبیدالله بن زیاد به نبرد پرداختند، ولى در میان میدان به شهادت رسیدند و تنها "رفاعة بن شداد بجلى"، به همراه عده‏اى اندك از توابین، از تاریكى شب استفاده كرده و خود را از آن واقعه هولناك، نجات داده و به كوفه برگشتند و در قیام مختار بن ابى عبیده ثقفى، كه پس شهادت توابین، به وقوع پیوست، شركت نمودند.


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam-aashoora__54_.jpg

شكوه انتظار
02-01-2011, 21:53
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
زارو گریان حسینم چه بود بهتر از این

سخت حیران حسینم چه بود بهتر از این

من نه خود می روم این ره که کسی می بردم

خار دامان حسینم چه بود بهتر از این

قبلتین دل من زینب و عباس شدند

من مسلمان حسینم چه بود بهتر از این

نوكران را همه با نام پدر بشناسد

مست عرفان حسينم چه بود بهتر از اين

http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

نرگس منتظر
03-01-2011, 01:06
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/18319586621165924071.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/18319586621165924071.jpg)

http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

امام حسین (علیه السلام) می‌فرماید:
خداوند به هر کس راستگویی و نیکخویی و پاکدامنی وپاک‌خوری روزی کند خیر دنیا و آخرت را ویژه او ساخته است.


http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

http://www.eteghadat.com/Files/user1/image/emza/emza19.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 02:09
http://shiaupload.ir/images/ygcjsbr4ccqeq2ytk9hb.jpghttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_b_184.gifhttp://shiaupload.ir/images/ygcjsbr4ccqeq2ytk9hb.jpg
http://smiles.al-wed.com/smiles/13/or45.gif
پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا ... (محرمنامه 28)
http://smiles.al-wed.com/smiles/13/or45.gif
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/21487983601172345493.gif (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/21487983601172345493.gif)
http://smiles.al-wed.com/smiles/13/or45.gif
قالَ الامام حسين عليه السّلام

لاتَقُولَنَّ فى اءخيكَ الْمُؤ مِنِ إ ذا تَوارى عَنْكَ إ لاّ
مِثْلَ ماتُحِبُّ اءنْ يَقُولَ فيكَ إ ذا تَوارَيْتَ عَنْهُ.

سخنى كه ناراحت كننده باشد پشت سر دوست و برادر خود مگو،
مگر آن كه دوست داشته باشى كه همان سخن پشت سر خودت گفته شود.
http://smiles.al-wed.com/smiles/13/or45.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 02:16
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/5_Untitled-29.gif (http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/5_Untitled-29.gif)



لب تشنگان خيمه خورشيد

شوري به اشك مي دهد آواي ياحسين(ع)
امشب شب دعا، شب پرواز تا حسين(ع)
امشب كه ميهمان گل و نور مي كند
لب تشنگان خيمه خورشيد را حسين(ع)
نجواي زينب است در آشوب اشك ها
با پاره هاي آن تن تبدار با حسين(ع)
مي گفت نيزه ها مگر از ياد برده اند
جاري است در وجود تو خون خدا، حسين(ع)
اين سو كبود مي شود از درد، گونه ها
آن سوي دشت زير سم اسب ها حسين(ع)
اين سو كبوتران حرم، تشنه و اسير
آن سو وداع زينب بي يار، با حسين(ع)
فردا، خراب خطبه تقدير كوفه ها
فردا، شكوه جاري فريادها، حسين(ع)
فردا كه روح تازه به پرواز مي دهند
پروانه هاي سوخته در كربلا، حسين(ع)
محبوبه برزم آرا

http://www.eteghadat.com/Files/user1/image/emza/emza3.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 03:11
http://emamjavad.jahanpayam.net/modpub/Gallery/cache/4334a41391a538d12be4ab8c5ba5bfc7.jpg

روز 28 محرم - سال 220 هجرى قمرى

ورود امام محمد تقى عليه السلامبه بغداد بنا به درخواست معتصم عباسى .
امام محمد تقى عليه السلام معروف به جوادالاءئمه در 10 رجب و به روايتى در 19 رمضان سال 195 قمرى در مدينه ديده به جهانگشود و جهان هستى را با نور خويش درخشان كرد.

پدرش ، حضرت امام رضا عليه السلامو مادرش سبيكه عليه السلام است كه امام رضا عليه السلام وى را))خيزران(( ناميده بود. اينبانوى پرهيزكار و زاهد، از اهالى ))نوبه((در سرزمين مصر و از خاندان قبطيه (همسر رسول خدا صلى اللهعليه و آله) بود.

امام محمد تقى عليه السلام كه يگانه فرزند ذكور امام رضا عليهالسلام است ، از دوران طفوليت در مكتب عدالت پرورى و حقيقت جويى پدرش ‍ بهره هاىوافر يافت و از كودكى ، جامع تمام فضايل انسانى و اسلامى بود.

پدرش امام رضاعليه السلام در سال 200 قمرى ، در حالى كه امام محمد تقى عليه السلام تنها شش سالبيشتر نداشت ، به اجبار و اكراه مامون عباسى عازم خراسان گرديد و فرزند خردسال خويشرا در مدينه جانشين خود نمود و همگان را امر به پيروى از او كرد.
امام محمد تقى عليه السلام در هشت سالگى، پس از شهادت پدر مهربانش به دست مامون عباسى، امامت شيعيان را بر عهده گرفت .

آن حضرت در طول عمر با بركت و كوتاه مدت خويش، دوباره به بغداد مسافرت نمود، كه هر دو بار، مصادف با ماه محرم بود.



http://www.shiaupload.ir/images/64685375830489380682.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 03:11
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/48702215419297801659.jpg


ام الفضل ،همسر امام جواد عليه السلام كه در دربار خلافت پرورش يافته و از زندگى اشرافىبرخوردار بود، تحمل زندگى زاهدانه و بى آلايش خاندان عصمت و طهارت را نداشت . بههمين جهت از آغاز ورود به مدينه منوره ، بناى ناسازگارى در پيش گرفت و اصرار بهبازگشت به بغداد را مى نمود.

ام الفضل ، چند بار در نزد پدرش مامون ، از امامجواد شكايت و گلايه نمود كه آن حضرت ، توجه چندانى به وى ندارد و به همسران ديگرخود بهاى بيشترى مى دهد. مامون ، به اظهار نگرانى و شكوائيه هاى دخترش اعتنايى نمىكرد و وى را توصيه به زندگى مسالمت آميز با همسرش امام جواد عليه السلام مى كرد.

مامون تا زنده بود از احترام و تكريم امام جواد عليه السلام كوتاهى نكرد واز اين كه آن حضرت ، دامادى وى را پذيرفته است ، افتخار مى نمود.
سرانجام ،مامون در هفدهم رجب سال 218 قمرى در طرطوس شام بدرود حيات گفته و برادرش (معتصم عباسى) جانشين وى گرديد و زمام امور خلافت را بر عهده گرفت .

معتصم با اين كه در ظاهر براى امام جواداحترام و اكرام قائل بود. ولى در باطن نسبت به مقام و منزلت آن حضرت و شايستگى وىبراى رهبرى مسلمانان ، رشك مى برد و درصدد تحقير و نابودى آن حضرت برآمد.

معتصمبراى كنترل و مراقبت بيشتر آن حضرت ، وى را به بغداد طلبيد. گر چه در ظاهر خواستهاش ، صورت دعوت را داشت ولى در حقيقت ، آن حضرت را به اكراه و اجبار به بغداد طلبيدو وى را در آن جا تبعيد نمود.

امام محمد تقى عليه السلام به ناچار عازم بغدادشد. آن حضرت فرزندش امام على نقى عليه السلام معروف به هادى را در مدينه جانشينخود كرد و به همراه همسرش ام الفضل به بغداد رفت . ورود آن حضرت به بغداد، دو روزمانده به آخر محرم سال 220 قمرى بود.

معتصم در باطن ،نسبت به آن حضرت و تمام خاندان عصمت و اهل بيت عليه السلام و شيعيان آنان دشمنىداشت و با بهانه هايى ، محدوديت هاى تازه اى براى آنان قائل مى شد. امام محمد تق ىعليه السلام در اين سفر، چند ماهى بيشتر در بغداد زندگى نكرد و سرانجام در آخر ذى قعده همين سال (220) به وسيله زهرى كه همسرش ام الفضل به تحريك برادرش جعفر بن مامون و به دستور عمويش معتصم عباسى به آن حضرت خورانيد، مسموم گرديد و پس از چندىب ه شهادت رسيدو در مقابر قريش بغداد، در كنار جدش امام موسى كاظم عليه السلام كه هم اكنون معروف به كاظمين است ، دفع گرديد.

امام جواد عليهالسلام در ميان دوازده امام معصوم (عليهم السلام) از نظر سنى ، زودتر از همه بهامامت نايل گرديد و از نظر سال هاى عمر، از همه كم سن تر بود.

آن حضرت در هشتسالگى به امامت رسيد و در25سالگى به شهادت نايل آمد.




http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_27876236286285953286.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 03:11
http://arabic.bayynat.org.lb/maalem/emam%20reza2.jpg


بار نخست، بنا به دعوت مامون عباسى (پس از شهادت امام رضا عليه السلام در خراسان و بازگشت مامون دربغداد) عازم عراق گرديد و در محرم سال 215 قمرى وارد بغداد شد. در همين هنگام ماموندرصدد تجهيز نيروى نظامى عظيم براى نبرد با روميان بر آمده بود.

مامون ، هنگامى كه به مقام علمى ، حكمت ، ادب و فضايل انسانى امام محمد تقى عليه السلام آگاهى پيدا كرد، از وى به گرمى استقبال نمود و او را بر سايران ، اعم از عباسيان و علويان ترجيح و برترى داد و حتى دخترخود، ام الفضل را به عقد ازدواج آن حضرت درآورد.

عباسيان و درباريان مامون كه ازتصميم وى در ازدواج دخترش با امام محمد تقى عليه السلام آگاهى يافته بودند. جملگى اقدام به سعايت و ايجاد بدگمانى نموده و مامون را از آينده اين امر برحذر داشتند.

آنان به مامون گفتند: پيش از اين ، ولايت عهدى را به پدرش على بن موسى عليه السلام واگذار كردى و اگر عمرش دوام مى يافت ، پس از مرگ تو، خلافت از عباسيان به علويان منتقل مى گرديد. حال كه پدرش از دنيا رفته است و عباسيان از آن دغدغه خاطر رهايى يافته اند، بار ديگر علويان را بر ما مسلط مگردان ! و محمد بن على عليه السلام رابه دامادى خود انتخاب نكن و دامادى ديگر براى خويش برگزين .

مامون كه به گفتار بى اساس آنان اعتقادى نداشت و از سوى ديگر آگاهى كامل به كمالات و فضايل انسانى امام جواد عليه السلام داشت ، در عين مخالفت عباسيان و درباريان خلافت ، دختر خود را به عقد آن حضرت درآورد.

وى براى نشان دادن شايستگى آن حضرت ، جلسه مناظره علمىتشكيل داد و آن حضرت را با عالم ترين و مشهورترين فقيه درباره عباسيان ، يعنى((يحيى بن اكثم))به مناظره ومباحثه علمى وادار كرد و از اين راه ، موقعيت علمى و فضيلت علمى و فضيلت هاى ناشناخته آن حضرت را بر همگان اثبات نمود.

مامون در حد مطلوب از آن حضرت تكريم و احترام نمود ولى آن حضرت ، تمايلى به زندگى اشرافى ومعاشرت با آنان نداشت و به دنبال فرصتى بود كه خود را از آن محيط خارج گرداند.

امام جواد عليه السلام به بهانه زيارت خانه خدا از بغداد عازم مكه معظمه گرديد و پس از مراسم حج ، به مدينه رفت و در همان جا ماندگار شد.




http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_47771748777318482926.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 03:32
(http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_647a.jpg)

http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/13132195674166101666.jpg
(http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_647a.jpg)


قيام مختار ثقفي

وی 5 سال بعد از حادثه خونین کربلا و یکسال بعد از نهضت «توابین» خود را با انتساب با هدف خونخواهی حسین بن علی علیه السلام و انتقام از قاتلان شهدای کربلا قیام کرد.

14 ربیع الاول سال 66 هـ ق، در کوفه به پا خاست و "عبدالله بن مطیع" را که کارگزار "عبدالله بن زبیر" بود بیرون کرد.

قیام و جهت گیری اصلی جنبش مختار با شعار «یا منصور امت» و «یا لثارات الحسین» بود.

درگیری های سختی در محله ها و میدان های کوفه شد، گروههایی کشته و گروههایی تسلیم شدند و مختار وارد قصر کوفه شد.

اشراف کوفه با او بیعت کردند. به نقل از «اخبارالطوال» اغلب سپاه مختار از موالی ایرانی بودند (تاریخ خلفا/522). مختار بعد از تسلط بر حکومت، قاتلان واقعه کربلا را کشت و نیروهایی به اطراف فرستاد تا هم در مناطق دیگر غالب شده و هم جنایتکاران آنجا را به کیفرشان برساند. مدتها این تحرکات و نبرد با طرفداران بنی امیه به طول انجامید.

برخی از سرکردگان که به هلاکت رسیدند

شمار کشته شدگان در قیام مختار را بر 3000 نفر گفته اند از جمله: عمربن سعد و پسرش شمربن ذی الجوش، حکیم بن طفیل، زیادبن مالک، خولی، منقذبن مره، عبدالله بن اسید، سنان، زیدبن رقاد، مالک بن بشر، حرمله، عمروبن حجاج، ربیعة بن مخارق (فرمانده نیروهای ابن زیاد).

اقدامات مختار

مهمترین اقدام مختار، مقابله با سپاه شام بود که درسال 67 هـ ق بین سپاه او به فرماندهی "ابراهیم بن اشتر" و سپاه شام به فرماندهی "عبیدالله بن زیاد" صورت گرفت که در این جریان بعضی از اصلی ترین سرکردگان و رهبران شام که مدتها در جنگهای مختلف عراق، شرکت داشتند، مثل عبیدالله بن زیاد، حصین بن نمیرسکونی، شرجیل بن ذی الکلاع، همگی کشته شدند و بقیه سپاه نیز شکست خورده و فراری و در شهر «موصل» آواره شدند.




http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_647a.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 03:33
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/17148237758007828264.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/17148237758007828264.jpg)



(http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/17148237758007828264.jpg)


سرانجام کار مختار

مختار به سرزمین و مناطقی چون موصل، حلوان (نزدیک سرپل ذهاب)، مدائن، بلاد ارمنیه، اران، آذربایجان، حوران، ماهیان، ری و اصفهان که اینها شمال عراق بود، مسلط شد و فقط شهر بصره به دست آل زبیر و زبیریان بود.

زبیریان از نیروهای مختار خواستند که با عبدالله بن زبیر، به عنوان امیرالمومنین بیعت و دست از جنگ بردارند، و یاران مختار خواستند تا آنها با مختار بیعت و خلافت را به «آل رسول» واگذارند که در این میان جنگی صورت گرفت و مصعب بن زبیر حاکم بصره و برادر عبدالله بن زبیر که از شقی ترین افراد روی زمین بود سپاه مختار را شکست داد و مختار و بسیاری را کشت و یاران او را اسیر کرد و به بغض اینکه بیشتر آنها از «عجم» بودند آنها را از دم تیغ گذراند.

مدت حکومت مختار، یکسال و نیم (18 ماه ) بود و در 14 رمضان سال 67 هجری قمری در سن 67 سالگی از دنیا رفت. قبر او، در رواق راهرو مرقد حضرت مسلم بن عقیل در کوفه است.



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_4-1a.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 03:33
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/12848817794256026796.jpg





احوالات مختار ثقفی

مختار را به مدح و ذم توصیف کرده اند. به علت خونخواهی حسین بن علی و یارانش بسیار او را ستوده اند، آن چنانکه از امام باقر علیه السلام: مختار را دشنام ندهید، او قاتلان ما را کشت و خونخواهی ما نمود و....،

و از طرفی، بعضی آن را «کذاب» گویند و اتهاماتی چون ادعای «نبوت» برای خودش و ادعای «مهدویت» برای محمدبن حنفیه و تاسیس فرقه کیسانیه به او زده اند که اغلب این نسبت ها، بعد از مرگ مختار بوده و همانگونه که در تاریخ نقل شده مهم ترین عامل این اتهامات، ضرباتی است که او بر پیکر امویان و زبیریان وارد کرده است.

عبدالله ابن زبیر که به گفته خود از چهل سال قبل دشمنی اهل بیت پیامبر را بر دل داشت، نمی توانست نسبت به مختار که برای حاکم کردن اهل بیت علیهم السلام، اینهمه کوشید بی تفاوت بماند.

تکلیف بنی امیه که روشن است (برای آگاهی کامل مراجعه به کتب مربوطه شود). مختار مردی باهوش و آگاه و خردمند بود. او تعبد زیاد داشت و به گفته همسرش او از بندگان صالح خدا بود. همسر او بعد از این توصیف به دستور "مصعب بن زبیر" زندانی و بعد به قتل رسید.




http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_568a.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 03:34
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/13763688212396902218.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/13763688212396902218.jpg)




(http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/13763688212396902218.jpg)


حمايت غير مستقيم "محمد بن حنيفه " از مختار

ورود مختار به كوفه مصادف با آمادگي توابين براي خروج از شهر بود. طبعاً مختار نمي‌توانست در مقابل سران توابين قد علم كند؛ به همين دليل صبر كرد تا عاقبت كار توابين مشخص شود.
پس از خروج توابين از شهر، قاتلان امام حسين (ع) كه از مختار هراس زيادي داشتند. حاكم زبيري كوفه را وادار كردند تا مختار را زنداني كند. مختار دوباره زنداني شد، اما پس از مدتي با شفاعت عبدالله بن عمر نزد ابن زبير آزاد گرديد.

وي پنهاني مشغول آماده كردن قيام خود گشت و از بازماندگان توابين خواست تا آماده باشند. او آنان را به كتاب خدا، سنت رسول، انتقام خون اهل بيت، دفاع از ضعفاء و جهاد با كساني كه حرام اسلام را حلال كرده‌اند، دعوت مي‌كرد.

مختار شيعيان را در محل‌هاي خاصي گرد هم مي‌آورد و خود را به عنوان نماينده محمد بن حنفيه مطرح مي‌ساخت.

گروهي از شيعيان نزد محمد بن حنيفه در مدينه رفتند و از او در اين باره پرسيدند. محمد بن حنيفه از فرزندان امام علي (ع) و برادر ناتني امام حسين (ع) نيز به صورت سر بسته و مبهم از مختار حمايت كرد، يعني گفت: "من دوست دارم تا خدا به دست هر كسي كه خود از بندگانش مي‌خواهد، انتقام ما را بگيرد ".

اما اين سخنان به صورت حمايت رسمي محمد بن حنفيه از مختار در ميان شيعيان منتشر و موجب شد تا شيعيان زيادي به وي بپيوندند. مختار در پي افراد نيرومند و پر نفوذي بود كه بتواند پايگاه خود را مستحكم نمايد.

از جمله آنان ابراهيم بن اشتر، فرزند مالك‌اشتر بود كه توانست او را به سوي خود جلب كند. بالاخره در شب چهاردهم ربيع الاول سال 66 شورشي آغاز شد.

دسته‌هاي سپاهيان او در شهر مي‌گشتند تا هر كه مي‌خواهد به آنان ملحق شود. در جريان تسخير شهر كوفه توسط نيروهاي مختار، درگيري‌هاي متعددي رخ داد.

ممكن است گفته شود اجازه از محمد حنفيه دليل بر رضايت ائمه از قيام او نمي‌شود، ولي با توجه به اينكه از طرفي، مختار مي‌دانست هر گونه حكومت و سياستي جز به فرمان معصوم صحيح نيست، و از سوي ديگر با توجه به شخصيت و تقواي محمد، او بدون اذن امام زمانش، اجازه چنين كاري را صادر نمي‌كند، و عدم اذن مستقيم از امام (ع) به خاطر رعايت شرايط تقيه بوده است.

مختار براي گرفتن اجازه به سراغ محمد بن حنفيه مي‌رود. در اين ديدار محمد بن حنفيه او را به تقوا سفارش مي‌كند و با رعايت شرايط تقيه، سخناني مي‌گويد كه مختار از آن، اجازه براي قيام مي‌فهمد و با توجه به شخصيت معنوي محمد بن حنفيه، مي‌توان گفت اجازه او با اذن امام سجاد (ع) بوده است.


http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_53a.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 03:34
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/10553305127787454777.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/10553305127787454777.jpg)




(http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/10553305127787454777.jpg)

* كشتار 3 هزار نفر به دست مختار در خونخواهي حسين (ع)

سرانجام كوفه بدست مختار افتاد و "عبدالله بن مطيع " حاكم زبيري مخفيانه از شهر خارج شد. مختار با مردم شهر به عنوان امير آنها بيعت كرد.

اما اشراف كوفه كه از مختار هراس داشتند دست به قيام زدند، كه قيامشان سركوب شد. پس از اين جريان، مختار ماموريت اصلي خود يعني كشتن قاتلان امام حسين (ع) را آغاز كرد.
وي اعلام كرد: هر كس در خانه خويش را به روي خود ببندد، امنيت خواهد داشت، مگر كسي كه در ريختن خون فرزندان پيامبر مشاركت داشته باشد. بسياري از اشراف كه در ماجراي كربلا دست داشتند، به سمت بصره فرار كردند.

اما ياران مختار بسياري از آنان را دستگير كرده و نزد مختار مي‌آوردند؛ او نيز دستور مي‌دهد كه آنان را به قتل برسانند؛ حتي دست و پاي بعضي را كه جرمشان سنگين‌ بوده قطع كرده و به قتل مي‌رساندند. تعداد تخميني كساني كه به جرم شركت در حادثه كربلا كشته شدند، حدود سه هزار نفر ذكر شده است.

از جمله اين افراد "شمر بن ذي الجوشن "، "حرمله " و "عمر بن سعد " را مي‌توان نام برد.
ياران مختار كه عموماً از مواليان و ايرانيان مقيم عراق و شيعيان و دوستداران اهل بيت (ع) بودند، در اندك مدتى بر بخش‌هايى از عراق تسلط پيدا كردند.

مختار پس از پيروزى، به تعقيب جنايتكاران واقعه كربلا پرداخت و بسيارى از آنان را دستگير و به سزاى كردارشان رسانيد و برخى از آنان را در ميدان جنگ به قتل آورد و برخى ديگر را در هنگام شكست، اسير و به وضع فجيعى به هلاكت رسانيد.

بعد از اين وقايع، مختار، سپاهي را به سمت مدينه فرستاد تا مدينه را از تسلط عبدالله بن زبير، خارج ساخته و به اين ترتيب زمينه را براي حاكميت شيعي بر حجاز آماده كند.

انقلابيون كوفه، با شعار "يالثارات الحسين " حركت خويش را گسترش داده و با نيروهاى عبدالله بن مطيع، نماينده عبدالله بن زبير به نبرد برخاستند و با شكست دشمن، حكومت كوفه را به دست گرفته و نماينده عبدالله بن زبير را اخراج كردند.

وى با اين اقدامات خويش، قلب شيعيان و اهل بيت داغدار را شاد كرد و دعاى آنان را بدرقه خويش نمود.

مختار با سه جبهه مهم از دشمنانش روبرو بود، اول "عبدالله بن زبير " كه برادرش مصعب بن زبير را به جنگ مختار فرستاده بود. دوم، امويان شام كه عبيدالله بن زياد را براى سركوبى مختار به سوى عراق گسيل كرده بود. سوم، ضد انقلاب داخلى و گردنكشان مخالف اهل بيت (ع) كه در كوفه و اطراف آن ساكن بوده و با قيام مختار به شدت مخالفت مى ‏ورزيدند.



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_emza8.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 03:38
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/64018639165004350767.jpg

كيفيت شهادت همسر مختار

سال شصت و ششم هجري است. شهر كوفه شاهد قيام‌هايي بوده و هست. قيام عبداللّه ‏بن عفيف اَزْدي به دفاع از حقانيت حسين شهيد و افشاي چهره كريه ابن‏زياد و امام گمراهش يزيد، قيام توّابين به خونخواهي دخترزاده پيامبر (صلي الله عليه و آله) و جبران گناه خويش در ترك ياري وي و اينك قيام مختاربن ابي عبيده ثقفي به خونخواهي حسين‏بن علي(عليهماالسلام).

مردان و زنان بسياري كه بعد از عاشوراي سال شصت و يك هجري سخنان گرم و آتشين امام سجاد(عليه‌السلام)، زينب كبري(سلام الله عليها) و فاطمه دختر امام حسين(عليهما‏السلام) را در كوفه شنيده بودند، به عمق فاجعه پي برده و خويشتن را در گناهي بزرگ و خسراني عظيم مي‏ديدند و از آن روز، بذر خونخواهي امام حسين(عليه‌السلام) پاشيده شد و زدودن لكه ننگي كه بر پيشاني‌ها نقش بسته بود، وجهه همّت قرار گرفت.

سال قبل از آن بيش از چهارهزار نفر مرد جان بر كف به فرماندهي صحابي نامدار، سليمان‏بن صُرَد خُزاعي با سپاهيان بي‏شمار شام درآويختند و جان بر كف جنگيدند و اكثريت قريب به اتفاق آنان با خون خويش توبه‏نامه‏شان را امضا كردند و حالا پس از يك سال با سازماندهي جديد تحت زعامت مختار قيامي ديگر را پي مي‏گيرند.

با آماده شدن مقدمات قيام، حاكم زبيري را از شهر اخراج كرد و به تجهيز سپاه پرداخت و قاتلان امام حسين(عليه‏السلام) را از دم تيغ گذراند. سپاه وي به فرماندهي ابراهيم‏بن مالك ‏اشتر با سپاه شام درگير شد و شكست سختي بر سپاه شام وارد آورد و فرماندهان آن سپاه از جمله عبيدالله‏ بن زياد، حُصَين بن نُمَير، شرحبيل بن ذي‏الكلاع و ... را كشت.

مختار از شيعيان سرشناس كوفه بود و به شجاعت، رشادت و شهامت شهرتي بسزا داشت. مسلم‏بن عقيل در خانه مختار سكني گزيد و هنگام قيام وي، مختار در شهر نبود و وقتي به شهر رسيد كه قيام مسلم شكست خورده بود. مختار نيز بازداشت شد و تا بعد از واقعه كربلا در زندان بود. او در پي زمينه‏سازي قيام بود كه در سال 65 توسط حاكم زبيري(1) كوفه بازداشت شد تا اين كه بعد از قتل‏عام توابين آزاد شد.

حكومت مختار در كوفه قدرت و شوكت گرفت و دامنه آن به ديگر نقاط نيز گسترش يافت و اين بر مذاق عبدالله ‏بن زبير خوش نبود. بالاخره او، برادرش مُصعَب‏ بن زبير را براي سركوبي مختار روانه عراق كرد.

مصعب با مختار درآويخت و سپاه وي را شكست داد و او را تا كوفه عقب راند. مختار در دارالاماره موضع گرفت و سپاهيان مصعب، آنجا را محاصره كرده و راه رسيدن آب و آذوقه را بر آنان بستند. تا مدتي زنان شيعه با روش‌هاي مختلف و با استفاده از حجاب و پوشش خود، به آنان آب و غذا مي‏رساندند. با شدت يافتن محاصره، مختار به يارانش گفت:

«اي ياران من، در محاصره ماندن جز ضعف براي ما ارمغاني ندارد. بياييد از قصر خارج شويم و مردانه بجنگيم و كريمانه بميريم. به خدا قسم اگر صادقانه پا پيش گذاريد نصرت خدا شامل حال شما خواهد شد.»

و در قبال جواب منفي آنان گفت:
«اما من، به خدا قسم دست بيعت و تسليم به آنان نخواهم داد و شما را هم به پيروي از خويش مجبور نخواهم كرد. بدانيد هر گاه من كشته شدم بر ضعف شما افزوده گردد و در آن وقت، حتي اگر تسليم هم شويد، شما را خواهند كشت؛ آنگاه به يكديگر با حسرت نگاه مي‏كنيد و آرزو مي‏كنيد: كاش پيشنهاد مختار را مي‏پذيرفتيم؛ اما اگر حالا براي نبرد از قصر خارج شويد و پيروز نگرديد، كريمانه مرده‏ ايد و بر شما سرزنشي نيست.»



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_34104475546943573528.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 09:15
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/10901031912693240853.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/10901031912693240853.jpg)


مختار با نوزده نفر از يارانش از قصر بيرون آمدند و شجاعانه جنگيدند تا به شهادت رسيدند و بقيه ياران او تسليم شدند و همان‏گونه كه مختار پيش‏بيني كرده بود، دست بسته كشته شدند.

دشمنان مختار، چه اموي‌ها و چه زبيري‌ها از او ضربه‏هاي بسياري خورده بودند، بدين جهت انواع تهمت‌ها را نثار او كرده و وي را كذّاب، مدعي نبوت، مدعي مهدويّت و ... ناميدند و اطرافيان و اهل خانه او را به بيزاري جستن از او واداشتند.

دو تن از همسران مختار به نام‌هاي عُمره، دختر نعمان ‏بن بشير انصاري و ام‏ثابت، دختر سمرة ‏بن جُندَب از لعن او سر باز زده و گفتند:

«چگونه از مردي بيزاري بجوييم كه به ربوبيت خدا معترف، روزها روزه و شب‌ها به نماز مشغول بود. خونش را در راه خدا و رسول و براي كشتن قاتلان فرزند پيامبر و اصحاب و ياران آن بزرگوار، بذل كرد و خداوند وي را بر آن نامردمان مسلّط ساخت و با كشتن آنها دل‌ها را شفا داد.»

به فرمان عبدالله ‏بن زبير آن دو زن، بين لعن مختار يا مرگ مخيّر شدند. ام‏ثابت گفت:
«اگر به زور شمشير از من كفر گفتن هم بخواهي، كفر خواهم گفت. (حالا كه زور است) شهادت مي‏دهم كه مختار كافر بود.»

اما عمره از لعن مختار سرپيچي كرد و حتي به قيمت جانش حاضر نشد او را دشنام دهد.
وي گفت:
«اين مرگ، شهادتي است كه از جانب خدا روزي من شده و هيچ‏گاه آن را از دست نمي‏دهم؛ هرگز؛ (زيرا) اين مرگي است گذرا كه در پي آن بهشت و هم‌نشيني با پيامبر و اهل بيت او است و به خدا قسم هيچ‏گاه با فرزند هند جگرخوار، همراه نخواهم شد و فرزند علي‏بن ابيطالب را وا نخواهم گذارد. خدايا تو شاهد باش كه من پيرو پيامبرت، دخترزاده‏اش، اهل بيتش و شيعيانش هستم.»

مصعب، اين بانوي شجاع و با ايمان را به شهادت رساند و به شوهر شهيدش ملحق نمود. چه زيباست كه بدانيم اين بانوي قهرمان، شجاع، با ايمان و شهيد دختر كسي بود كه متأسفانه از اهل بيت منحرف و در سلك دشمنان آنان بود. پدرش نعمان‏بن بشير انصاري همان كسي بود كه پيراهن عثمان را به شام برد و در جنگ صفين در كنار معاويه و عليه امام شمشير زد و از طرف معاويه و فرزندش يزيد، والي بود. خداوند از چنين پدري منحرف، چنين دختري با ايمان به دنيا آورد تا بنماياند كه:
«يُخْرِجُّ اَلْحَيِّ مِنَ المَيِّتِ» (روم، آيه 19)؛ از مرده، زنده را بيرون مي‏آورد.


پي‌نوشت‌:
1 ـ زبير فرزند صفيه دختر عبدالمطلب و عمه پيامبر و علي (عليهماالسلام بود.).ژ
منابع:
تاريخ طبري، ج 5، ص 569- 570 .
مروج الذهب، مسعودي، ج 2، ص 98- 100 .
تاريخ سياسي اسلام، رسول جعفريان، ج3، ص 211- 230 .
تنقيح‏المقال، مامقاني، ج 3، ص 202- 206 .
الاعلام، زركلي، ج 9، ص 4.
تاريخ طبري، ج 6 .
احمد حيدري.
تنظيم تبيان: هدهدي.




http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_58825149934595614710.jpg

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
03-01-2011, 09:43
خطابه شهادت امام جواد (ع) در ماه ذي القعده





حمد وستایش سزاوار خداوند با کبریا و جبروت و عظیم است،که صاحب گذشت و مهربانی و آمرزشِ بی نظیر می­باشد. پاک و منزه است و مقتدر،قدرتمند است و بی همتا،که شکافنده دانه و آگاه به هر راز پنهان و شنونده­ی هر نجوا،بیننده هر نادیده و عمل کننده­ی به وعده،در گذر کننده­ی از لغزش ها،پوشاننده­ی عیب­ها و برطرف کننده­ی گرفتاری­هاست.


و درود و سلام بی شمار و بی پایان بر خورشید رسالت، ماه هدایت،ستاره­ی نبوت،روشنایی صراط،پایگاه نجات،گرامی کننده­ی حیات، رسول اکرم حضرت محمد(س) و بر خاندانش که همگی ستون­های استوار دین،حبل­های متین،رهبر و پیشوای راستینِ مردم زمین، که مطهر ،پاک ،با تقوا و با یقین­اند.برکات الهی بر جان­هایشان که فرمان قیامت چونان نسیمی بر روح پاکشان و جسم مطهرشان خواهد ورزید و آنگاه که از خاک بر می­خیزند زمین به آنان افتخار خواهد نمود و بخاطراینکه چند صباحی امانتدار جسم پاکشان بوده سپاسگذار پروردگار کریم خواهد بود.


در این شب عزادار یکی از آن و جود­های مقدس،معدن جود وسخا،علم و تقوا،شجاع در میدان علم،نهمین اختر امامت و ولایت امام محمد تقی جواد الائمه(ع) هستیم که در معرفی خود بعد از شهادت پدر بزگوارشان حضرت امام رضا(ع) که شروع امامتشان در هشت سالگی بود چنین فرمودند:من محمد بن علی جوادم.من عالم به نسب­های همه­ی مردم هستم مردمی که به دنیا آمده­اند یا نیامده­­اند.من اعلم از خود شما به ظواهر شما و باطن­های شما هستم.این علم را قبل از خلقت عالم هستی داشته­ایم و بعد از فنای عالم هستی نیز داریم.اگر نبود تظاهرات اهل باطن و دولت­های باطل علیه ما و اگر نبود مردم عوام و شک­های آنان،چیز­هایی می­گفتم که همه تعجب کنند.سپس دست بر دهان خود نهاد و فرمود ساکت باش چنانچه پدرانت ساکت بودند.


این است مقام اهل بیت و علم آنان،این است مقام امام جواد(ع) و علم او،و اینکه واسطه­ی این عالم است.زندگانی و شهادت امام جواد(ع) شباهت زیادی به زندگانی و شهادت پدر بزرگوارشان امام رضا(ع) داشت.همان گونه­ای که می­دانید مأمون عباسی زمانی که در خراسان بود امام رضا(ع) را به اجبار از مدینه به مرو آورد.هم چنین مأمون بعد از اینکه به بغداد رفت امام جواد(ع) را نیز به اجبار از مدینه به بغداد آورد و دخترش ام الفضل را اجباراً به عقد او درآورد همان گونه­ای که امام رضا(ع) را اجباراً ولیعهد کرد تا در بین شیعیان حرمت پیدا کند امام جواد را نیزبه همان منظور داماد خود کرد.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
03-01-2011, 09:49
http://i10.glitter-graphics.org/pub/1269/1269500lteboezixl.gif (http://i10.glitter-graphics.org/pub/1269/1269500lteboezixl.gif)http://i10.glitter-graphics.org/pub/1269/1269500lteboezixl.gif (http://i10.glitter-graphics.org/pub/1269/1269500lteboezixl.gif)

امام رضا(ع) را مأمون در سی­ام ماه صفر که چند روزی با عید بقراط یعنی اولین روز امامت جوهر هستی منجی­عالم امام عصر(عج) است از روی عجز و ناتوانی با زهر به شهادت رسانید و ما شیعیان هر سال بعد از روز شهادت ایشان خود را آماده می­کنیم تا با امام عصرمان تجدید بیعت کنیم و امام جواد نیز در سی­ام ماه ذی­القعده که چند روزی با عید غدیر روز انتخاب حیدر کرار امیر مؤمنان علی(ع) فاصله دارد به شهادت رسیدند و ما شیعیان در این روز خود را آماده می­کنیم تا در عید غدیر با مولایمان علی(ع) تجدید بیعت کنیم. انشا الله.

امام جواد نشان داد و ثابت کرد که علم امامت و رهبری و ولایت به سن وسال نیست چون ایشان در سن هشت سالگی به امامت رسیدند و مأمون و معتصم و دشمنان اهل بیت به باطل خیال کردند که امام کودک هستند و جوان و می­توانند امام را تحت تسلط خود داشته باشند ولی خیلی زود به اشتباه خود پی بردند چون امام جواد چنان با علم و بیان غرا و شیوا رهبری عالمانه شیعیان را به عهده گرفتند که معتصم از ترس رسوایی ام الفضل دختر مأمون را با دسیسه مأمور به شهادت رساندن امام در سن 25 سالگی نمود.

پس می­بینیم که در امامت امام بر حق که منتخب خداوند کریم به عنوان ولی است سن کم و زندگانی طولانی تأثیری ندارد.ما منتظران و عاشقانِ وجود مقدس امام زمان باید زندگی امام جواد(ع) را به دشمنان اهل بیت نمونه قرار داده و اعلام کنیم که همان گونه­ای که سن کم درامام ملاک نبوده گذشت زمان طولانی نیز از نظر ما در امامت مدبرانه و حکیمانه و لحظه به لحظه مولایمان نمی­تواند مؤثر باشد.

در این شب دست به دعا برمی­داریم که بار خدایا ولی و امامانِ ما الهم عجل لولیک الفرج را بما آموختن ،پس بواسطه این دعا در عقلمان فرج و گشایش بده تا بتوانیم خطاهای فکرمان را با این دعا به گشایش عقل برطرف نمائیم.

بار خدایا همان گونه­ای که وعده فرموده­ای آنگاه که جامعه انسانی از عقل تهی شود صاحب عقل را برانگیزی تا مردم را از گوهر وجودشان آگاه کند،ظهور عقل کل و امام زمان را نزدیک بفرما.

بار خدایا یاری فرما تا در کنار مولایمان بتوانیم زمانِ فراتر از عقل را درک کنیم و عقلی را پرورش دهیم که در الست به یگانگی تو اعتراف کرد.



http://i10.glitter-graphics.org/pub/1269/1269500lteboezixl.gif (http://i10.glitter-graphics.org/pub/1269/1269500lteboezixl.gif)http://i10.glitter-graphics.org/pub/1269/1269500lteboezixl.gif (http://i10.glitter-graphics.org/pub/1269/1269500lteboezixl.gif)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
03-01-2011, 09:51
http://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727566c66t051cb8.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727566c66t051cb8.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727566c66t051cb8.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727566c66t051cb8.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727566c66t051cb8.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727566c66t051cb8.gif

امام جواد(ع) ـ الگوی دانشمندان جوان



مقام رفیع امامت را عهده دار گردید.
آن گرامی در سال 203 قمری و در سن هفت سالگی بعد از شهادت پدر بزرگوارش این مسؤولیت را پذیرفته و عملاً به هدایت و ارشاد مردم پرداخت.
در آن هنگام برخی این سؤال را مطرح می کردند که آیا می توان رهبری جامعه را به یک کودک هفت ساله سپرد؟ آیا یک کودک هفت ساله مدیریت، دوراندیشی و درایت یک مرد کامل را دارد؟
از منظر باورهای شیعه که موضوع امامت را یک موهبت الهی می داند، پاسخ این پرسش روشن است، چرا که از این دیدگاه خداوند متعال هر کسی را که شایسته این مقام بداند، به منصب پیشوایی امت بر می گزیند؛ حتی اگر در سنین کودکی باشد. مقیاس سن بالا، گرچه در میان مردم مقیاسی برای رسیدن به کمال محسوب می شود، اما در بینش وحیانی قرآن ممکن است یک فرد در سن کودکی فضائل و کمالات و شرائط رهبری جامعه را دارا باشد و امتیازات ویژه ای را که لازمه رهبری و امامت و نبوت است در او موجود باشد و خداوند متعال موهبت رسالت و امامت را به او عنایت کند و اطاعت از وی را بر مردم واجب و لازم گرداند.
البته خداوند متعال از این طریق می خواهد به مردم بفهماند که مقام نبوت و امامت، که تداوم راه نبوت است، همانند منصب های معمولی نیست که با زمینه ها و شرایط عادی انجام پذیرد، بلکه مقام معنوی نبوت و امامت مافوق این مناصب بوده و زمینه ها و شرایط ویژه ای می طلبد.
در عصری که زمینه امامت پیشوای نهم فراهم آمده بود و آن حضرت در دوران کودکی این منصب آسمانی را عهده دار گردید، از این دست سؤالات زیاد مطرح می شد و پاسخهای مناسب نیز ارائه می گردید. به همین دلیل چون مسئله تقریباً در زمان امام جواد(ع) حل شده تلقی شده بود، دیگر در مورد امام هادی(ع) که در سن 8 سالگی و امام زمان (ع) که در 5 سالگی به امامت رسیدند، این پرسشها تکرار نگردید.
نقل یکی از روایاتی که در این زمینه وارد شده است، در اینجا مناسب می نماید:
روزی یکی از شیعیان در محضر امام رضا(ع) پرسید: مولای من! اگر خدای ناکرده برای وجود مقدس شما حادثه ای پیش آید، به چه کسی رجوع کنیم؟ امام رضا(ع) با کمال صراحت فرمودند: به پسرم ابوجعفر (امام جواد(ع)). آن مرد از شنیدن این سخن تعجب کرد، چرا که امام نهم (ع) کودکی بیش نبود و آن مرد وی را کم سن و سال دید. امام رضا(ع) از سیمای متعجب و نگاه های تردیدآمیز او، اندیشه ناباورانه اش را دریافت و به او فرمود: ای مرد! خدای سبحان عیسی بن مریم (ع) را به عنوان پیامبر و فرستاده خود برگزید و او را صاحب شریعت معرفی کرد، در حالی که خیلی کوچکتر از فرزندم ابوجعفر بود.(1)
امام هشتم (ع) برای اثبات امامت حضرت جواد(ع) و پاسخ به شبهات طرح شده، گاه از آیات قرآن و دلایل تاریخی بهره می گرفت و گاهی نیز از تفضلات الهی و تأییدات غیبی استفاده می کرد.
در این رابطه حسن بن جهم می گوید: در حضور امام هشتم(ع) نشسته بودم که فرزند خردسالش را صدا کرد. آن سلاله پاک نبوی نیز در پاسخ به ندای پدر به جمع ما پیوست. امام رضا(ع) لباس آن کودک را کنار زده و به من فرمود: میان دو شانه اش را بنگر! چون به میان دو کتف او نگاه کردم، چشمم به یکی از شانه هایش به مهر امامت افتاد که در میان گوشت بدن قرار داشت. فرمود: آیا این مهر امامت را می بینی؟ شبیه همین در روی شانه پدرم نیز وجود داشت.(2)



http://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727566c66t051cb8.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727566c66t051cb8.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727566c66t051cb8.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727566c66t051cb8.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727566c66t051cb8.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727566c66t051cb8.gif

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
03-01-2011, 09:54
نوجوانی در قلّه رفیع دانش


امام نهم(ع) در مقام رهبری امت اسلام، به عنوان الگوی دانشمندان جوان چنان در عرصه علم و دانش درخشید که دوست و دشمن را به تعجب و شگفتی واداشت. گفتگوها، مناظرات،پاسخ به شبهات عصر، گفتارهای حکیمانه و خطابه های آن گرامی، گواه روشنی بر این مدعاست.
علی بن ابراهیم از پدرش نقل کرده است که: بعد از شهادت امام هشتم(ع) ما به زیارت خانه خدا مشرف شدیم و آنگاه به محضر امام جواد (ع) رفتیم. بسیاری از شیعیان نیز در آنجا گرد آمده بودند تا امام جواد(ع) را زیارت کنند. عبد اللّه بن موسی عموی حضرت جواد(ع) که پیرمرد بزرگواری بود و در پیشانی اش آثار عبادت دیده می شد، به آنجا آمد و به امام (ع) احترام فراوانی کرده و وسط پیشانی حضرت را بوسید.
امام نهم برجایگاه خویش قرار گرفت. همه مردم به علت خردسال بودن حضرت با تعجب به همدیگر نگاه می کردند که آیا این نوجوان می تواند از عهده مشکلات دینی و اجتماعی مردم در جایگاه رهبری و امامت آنان برآید؟! مردی از میان جمع بلند شده از عبداللّه بن موسی، عموی امام جواد(ع) پرسید: حکم مردی که با چهارپایی آمیزش نموده است چیست؟ و او پاسخ داد: بعد از قطع دست راست اش به او حد می زنند.
امام جواد(ع) با شنیدن این پاسخ ناراحت شد و به عبداللّه بن موسی فرمود: عموجان از خدا بترس! از خدا بترس! خیلی کار سخت و بزرگی است که در روز قیامت در برابر خداوند متعال قرار بگیری و پروردگار متعال بفرماید: چرا بدون اطلاع و آگاهی به مردم فتوا دادی؟ عمویش گفت: سرورم! آیا پدرت ـ که درود خدا بر او باد ـ این گونه پاسخ نداده است؟!
امام جواد(ع) فرمود: از پدرم پرسیدند: مردی قبر زنی را نبش کرده و با او درآمیخته است، حکم این مرد فاجر چیست؟ و پدرم در پاسخ فرمود: به خاطر نبش قبر دست راست او را قطع می کنند و حد زنا بر او جاری می گردد، چرا که حرمت مرده مسلمان همانند زنده اوست.
عبداللّه بن موسی گفت: راست گفتی سرورم! من استغفار می کنم.
مردم حاضر، از این گفت و شنود علمی شگفت زده شدند و گفتند: ای آقای ما! آیا اجازه می فرمایی مسائل و مشکلات خودمان را از محضرتان بپرسیم؟
امام جواد(ع) فرمود: بلی. آنان سی هزار مسئله پرسیدند و امام جواد(ع) بدون درنگ و اطمینان کامل همه را پاسخ گفت. این گفتگوی علمی در نه سالگی حضرت رخ داد.(3)
امام جواد(ع) در سنین نوجوانی عالم ترین و آگاه ترین دانشمند عصر خود بود و مردم از دور و نزدیک به حضورش شتافته و پاسخ مشکلات علمی خود را از او دریافت می کردند.
اینک نظر برخی از دانشمندان مخالف و موافق را در این زمینه باهم می خوانیم:
ابن حجر هیثمی در کتاب الصوائق المحرقه می گوید: مأمون او را به دامادی انتخاب کرد، زیرا با وجود کمی سن، از نظر علم و آگاهی و حلم بر همه دانشمندان برتری داشت.
شبلنجی در نورالابصار آورده است: مأمون پیوسته شیفته او بود، زیرا با وجود سن اندک، فضل و علم و کمال خود را نشان داده و برهان عظمت خود را آشکار ساخت.
جاحظ معتزلی که از مخالفان خاندان علی(ع) بود، به این حقیقت اعتراف کرده است که: امام جواد(ع) در شمار ده تن از «طالبیان» است که هر یک از آنان عالم، زاهد، عبادت پیشه، شجاع، بخشنده، پاک و پاک نهادند و هیچ یک از خاندانهای عرب دارای نسب شریفی همانند امامان شیعه نیست.(4)
فتال نیشابوری نیز می گوید: مأمون شیفته او شد، چون مشاهده کرد که آن حضرت با سن کم خود، از نظر علم و حکمت و ادب و کمال عقلی، به چنان رتبه والایی رسیده که هیچ یک از بزرگان علمی آن روزگار بدان پایه نرسیده اند.(5)
امام محمد تقی(ع) خود نیز گاهی به علم و دانشی که خداوند ارزانی اش داشته بود، اشاره کرده و می فرمود: «منم محمد فرزند رضا! منم جواد! منم دانا به نسبهای مردم در صلبها، من داناترین کس هستم که رازهای ظاهری و باطنی شما را می دانم و از آنچه که به سوی اش روانه هستید آگاهم! این علمی است که خداوند متعال قبل از آفرینش تمامی مخلوقات جهان به ما خانواده عنایت کرده است. این دانش سرشار تا پایان جهان و بعد از فانی شدن آسمان ها و زمین ها نیز باقی خواهد ماند.
اگر غلبه اهل باطل و حکومت ناحق گمراهان و هجوم اهل شک و تردید نبود، هر آینه سخنی می گفتم که همه اهل جهان از گذشته گان و آینده گان ناباورانه انگشت حیرت به دهان می گرفتند.»
سپس دست مبارک خود را بر دهان گذاشته و فرمود: «یا محمّد اصمت کما صمت آباؤک من قبل؛ ای محمد خاموش باش! همچنانکه پدرانت قبل از تو سکوت را برگزیده اند.»(6)
امام نهم در سن کودکی به امامت رسید و دانش سرشار آن گرامی دوست و دشمن را به حیرت و شگفتی واداشت. بر جوانان مسلمان و مشتاق اهل بیت (ع) شایسته است که از فرصت جوانی بهره گرفته و در جستجوی دانش با تمام وجود تلاش کنند و رهنمودهای آن امام عزیز در زمینه علم و دانش را چراغ راه خویش قرار دهند. در اینجا به برخی از رهنمودهای آن حضرت در این زمینه می پردازیم:

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
03-01-2011, 09:55
http://shiaupload.ir/images/ypkfemmgefz9w8yl32zd.gif

جوانان در عرصه تفکر و کسب دانش


جوانان بر اساس طبیعتی که دارند، برای آشنایی با افکار و اندیشه های متفاوت علاقه شدیدی از خود نشان می دهند. آنان دوست دارند اندیشه های نو و متفاوت را بشناسند و از میان آنها آنچه را که به نظر خود بهتر و کارآمدتر تشخیص می دهند انتخاب کنند.
امام علی(ع) فرمودند: «انما قلب الحدث کالارض الخالیة ما القی فیها من شی ءٍ قبلته؛(7) دل نوجوان همانند زمین خالی(آماده و مستعد) است و هر اندیشه ای که در آن القاء شود، می پذیرد.»
بذر دانش یکی از مهم ترین سرمایه هایی است که می توان در دل جوان کاشت و آن را بارور نمود. امام جواد(ع) در پیامی اهمیت علم و دانش را این گونه بیان می کند: «علیکم بطلب العلم فانّ طلبه فریضةٌ و البحث عنه نافلةٌ و هو صلةٌ بین الاخوان و دلیلٌ علی المروّة و تحفةٌ فی المجالس و صاحبٌ فی السّقر و انسٌ فی الغربة؛(8) بر شما باد کسب دانش! چرا که آن برای همه لازم است و سخن از علم و بررسی آن امری مطلوب( و دوست داشتنی) است. برادران (دینی) را به هم پیوند می دهد و نشانه (شخصیت والا و) جوانمردی، تحفه مناسبی برای مجالس، دوست و همراه در سفر و مونس غربت و تنهائی است.»
از منظر امام جواد(ع) شایسته است که یک جوان مسلمان به علم و دانش روی آورد و آن را به عنوان مونس و یار مناسب برای خود برگزیند، دوستان خود را بر اساس بینش و دانش انتخاب کند و شخصیت اجتماعی خود را به وسیله دانش و علم مشخص سازد، برای مجالس و دیدار دیگران علم هدیه برد و در تنهایی و غربت و سفر، علم و دانش را بهترین همسفر و مونس خود بداند، چرا که علم و دانش، سرچشمه تمام کمالات و ریشه همه پیشرفتهاست. پیشوای نهم، علم را دو قسمت کرده و می فرمود: علم و دانش دو نوع است: علمی که در وجود خود انسان ریشه دارد و علمی که از دیگران می شنود و یاد می گیرد. اگر علم اکتسابی با علم فطری هماهنگ نباشد، سودی نخواهد داشت. هر کس لذت حکمت را بشناسد و طعم شیرین آن را بچشد، از پی گیری آن آرام نخواهد نشست. زیبایی واقعی در زبان (و گفتار نیک) است و کمال راستین در داشتن عقل.»(9)
امام محمد تقی(ع) علم و دانش را یکی از مهمترین عوامل پیروزی و رسیدن به کمالات معرفی می کرد و به انسان های کمال خواه و حقیقت طلب توصیه می نمود که در راه رسیدن به آرزوهای مشروع و موقعیت های عالی دنیوی و اخروی از این نیروی کارآمد بهره لازم را بگیرند. آن گرامی می فرمود: «أربع خصالٍ تعین المرء علی العمل: الصّحة والغنی و العلم و التّوفیقٌ؛(10)چهار عامل موجب دست یابی انسان به اعمال (صالح و نیک) است: سلامتی، توانگری، دانش و توفیق(خداوندی)».
با توجه به سخنان آموزنده امام جواد(ع) در عرصه علم و دانش بر همگان و از جمله جوانان لازم است از فرصت جوانی بهره گرفته و خود را به این خصلت زیبای انسانی بیارایند و کسب معرفت و علم را سرلوحه برنامه های زندگی خود قرار دهند.


http://shiaupload.ir/images/ypkfemmgefz9w8yl32zd.gif

پی نوشت ها:ــــــــــــــــــــــ


1 کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، مکتبه بنی هاشمی، تبریز، 1381، ج 2، ص 353.
2 ارشاد شیخ مفید، چاپ کنگره، قم، 1413 ق، ص 618.
3 بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج 50، ص 85.
4 سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، 1381 ش، ص 555.
5 روضة الواعظین، محمد فتال نیشابوری، نشر رضی، قم، ج 1، ص 237.
6 بحارالانوار، ج 50، ص 108.
7 وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، 1409 قمری، ج 21، ص 478.
8 بحارالانوار، ج 7، ص 80.
9 کشف الغمه، ج 3، ص 193.
10 معدن الجواهر، ابوالفتح کراجکی، کتابخانه مرتضویه، تهران، 1394 ق، ص 41.
11 سوره انفال، آیه 21.
12 المستطرف، محمد بن احمد ابشیهی، ج 1، ص 107

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
03-01-2011, 09:59
http://img.tebyan.net/big/1387/10/14838249981092024513418233205220241247100190.jpg

دستگیرى مختار توسط ابن زیاد

یكى از دوستان مختار بـه نـام هانى بن جبّه، نزد عمرو بن حریث، نماینده ابن زیاد رفت و ماجراى مخفى شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت: به مختار بگوید مواظب خود باشد كه تحت تعقیب است و در خطر مى‌باشد.
مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت. وقـتـى چـشـم ابـن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: "تو همانى كه به یارى پسر عقیل شتافتى؟ "مختار قسم یاد كرد كه من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حریث به سر بردم."(17)
ابن زیاد كه عصبانى بود، عصاى خود را محكم به صورت مختار كوبید، به طورى كه از نـاحیه یك چشم صدمه دید. عمرو برخاست و از مختار دفاع كرد و شهادت داد كه او در ماجرا نبوده و بـه وى پناهنده شده است. ابن زیاد كمى آرام گرفت و گفت: "اگر شهادت عمرو نبود، گردنت را مى‌زدم." و دستور داد مختار را به زندان افكندند. همچنان در زندان بود تا امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید.(18)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
03-01-2011, 10:00
http://img.tebyan.net/big/1387/10/51816346230195124495816653199234128155100.jpg


آزادى مختار از زندان

مختار، زائدة بن قدامه را محرمانه نزد شوهر خواهرش، عبدالله فرزند عمر بن خطّاب، به مدینه فرستاد و به او گفت: كه ماجرا را به عبدالله بگوید و او از یزید برایش تقاضاى عفو كند.
عبدالله، شوهر صفیه - خواهر مختار - بود. یزیـد و دیگر اموى‌ها برایش احترام قائل بودند. او نامه‌اى براى یزید فرستاد و براى مختار، كه دامادش بود، تقاضاى بخشش كرد. یزید هم بلافاصله، نامه‌اى به ابن زیاد نوشت كه به محض رسیدن این نامه، مختار را از حبس آزاد كند.
مختار، كه در یك قدمى مرگ بود، با نامه یزید نجات یافت و ابن زیاد او را خواست و به او گـوشـزد كـرد: اگر نامه امیرالمؤمنین(یزید)!! نبود، تو را مى‌كشتم. حالا برو و در كوفه نمان. مختار به ابن زیاد گفت: بسیار خوب، من براى انجام عمره به مكه مى‌روم و با این بهانه به نزد ابن زبیر آمد.
مختار به ناچار به حجاز رفت؛ زیرا آنجا از سلطه بنى امیه آزاد بود و به عبدالله بن زبیر، كه خود را حاكم و خلیفه مى‌پنداشت، رفت.
ابن غرق مى‌گوید: در بین راه عراق به طرف حجاز، مختار را دیدم كه یك چشمش ناقص شده بـود. عـلت را از او پـرسـیدم. گفت: "چیزى نیست، این زنازاده (ابن زیاد) با عصایش چشم مرا مـعـیـوب نمود." و تاكید كرد(خداوند مرا بكشد، اگر او را نكشم.) مختار همچنین به ابن غرق گفت: "هرگاه شنیدى كه من قیام كرده‌ام، بـه مردم بگو: مختار به خونخواهى شهید مظلوم و مقتـول سرزمین كربلا و فرزند پیامبر خدا - حسین بن على(علیهماالسلام) - قیام كرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسین را از دم شمشیر خواهم گذراند."(19)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
03-01-2011, 10:00
http://img.tebyan.net/big/1387/10/51816346230195124495816653199234128155100.jpg


بازگشت مختار به كوفه

همزمان با دعوت مختار و تهیه مقدمات قیام، عبدالله بن زبیر، سیاستمدار كاركشته‌اى به نام عبدالله بن مطیع، را كه سابقه دوستى با مختار داشت، به استاندارى كوفه منصوب نمود. تـاریـخ ورود اسـتـانـدار جدید بـه كـوفـه، پنج شنبه بیست و پنجم رمضان سال 65 ه ‍.ق بود.
مختار پـس از بریدن از ابـن زبـیـر و تماس‌هایى كه با اهل بیت پیامبر(علیهم‌السلام) گرفت، مكه را به قصد عراق براى هدفى بزرگ ترك كرد؛ و به كوفه رفت.(20)
بلاذرى نوشته است: مختار با قافله‌اش وارد كوفه شد و پیش از ورود به شهر، كنار رودخانه حیره رفت و غسل كرد، موهاى خود را روغن زد و خود را معطر كرد، لباسى مناسب پوشید و عـمامه‌اى بر سر نهاد، شمشیر را حمایل كرد و سوار بر اسب وارد شهر شد. در ابتداى ورود، بـه مـسـجـد سـكـون - مـركـز تجمع مردم در محله كنده - رسید. مردم از او استقبال گرمى كردند. مختار مرتب به مردم بشارت فتح و پیروزى مى‌داد.(21)

مختار با رهبران شیعیان و یاران امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و كسانى كه در حادثه عاشورا دخالت نداشتند - كه آنان را (حسینیّون) مى‌گفتند - ملاقات نمود و آنان را به بیعت و قیام دعوت كرد.(22)
مردم كوفه همگی به صورت نیمه مخفیانه با مختار بیعت كردند. اساس این بیعت و هدف از آن قیام، خونخواهى شهداى كربلا بود.(23) خبر ورود مختار به كوفه و گرایش عمومى مردم به او بـه گوش ابن مطیع رسید و قاتلان امام حسین(علیه السلام) همچون شمر بن ذى الجوشن و شبث بن ربعى و زید بن حارث، كه از معاونان استاندار ابن زبیر بودند، خطر مختار را به او گوشزد نمودند و پیشنهاد دستگیرى و حتى قتل مختار را به او دادند.
سرانجام عمال ابن زبیر، مختار را دستگیر كردند و به زندان انداختند.(24) مختار بـراى دومـیـن بـار بـه زندان افتاد. گوینـد زندانى شدن مختار همزمان با قیام توّابین بود.(25)
مجددا مختار از زندان براى شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر نامه‌اى نوشت و همانند گذشته، از زندان آزاد شد، اما با قید ضمانت.
مختار پس از چند ماه زندانى شدن توسط عمال ابن زبیر، خلاصى یافت، و با یك حركت حساب شـده مشغول برنامه‌ریزى براى قیام شد و جمعى از سران شیعه و بقایاى توابین از طرف او مامور شدند تا از مردم بیعت بگیرند.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
03-01-2011, 10:01
تصمیم سران كوفه

عـبدالرحمن بن شریح مى‌گوید: جمعى از سران شیعه در خانه سعد بن ابى سعر حنفى، كه از چهره‌هاى برجسته شیعه بود، جلسه‌اى تشكیل دادند.
عبدالرحمن، كه از بزرگان كوفه بود، در آن جلسه چنین گفت: "مختار مى‌خواهد قیام كند. و ما را بـه همكارى و یارى خویش دعوت نموده و ما هم بیعت او را پذیرفته‌ایم، ولى نمى‌‌‌دانیم كه واقعا او از طرف ابن حنفیّه ماموریت دارد یا خودش این چنین تصمیم گرفته است." او پیشنهاد داد جـمـعـى از سـران شـیـعـه به حجاز بروند و با اهل بیت پیامبر و بازماندگان امام حسین(علیه السلام) به ویـژه مـحـمـد حـنـفـیـّه، دیـدار كـنند تا قضیّه روشن شود. آن جمع پیشنهاد را پذیرفتند و به حجاز رفتند و به ملاقات محمد حنفیّه رفتند.http://img.tebyan.net/big/1387/10/913714150252871367024146611431504713069.jpg
مـحـمد عـلت آمـدن آنـان را جویا شد. عبدالرحمن گفت:
مـخـتـار ثقفى به كوفه آمده و مدّعى است كه از طرف شما ماموریت دارد و ما را به كتاب خدا و سـنـّت پـیـامبر و خونخواهى اهل بیت پیامبر و دفاع از مظلومان دعوت كرده است. مى‌خواستیم نظر شما را بدانیم. اگر چنین باشد، با همه وجود، از او حمایت خواهیم كرد و اگر چنین نباشد، او را ترك خواهیم نمود.
محمد، فرزند امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از حمد و ثناى الهى گفت:
گفتید كسى شما را براى خونخواهى ما دعوت كرده است. به خدا سوگند، دوست دارم خـدا بـه وسیله هر یك از بندگان خود كه بخواهد انتقام خون ما را از دشمنانمان بگیرد. این نظر من است. (37)
عـلاّمـه مـجـلسى(ره) به نقل از فقیه بزرگوار علامه ابن نما مى‌نویسد: محمد حنفیّه به سران شـیـعـه گـفـت: "درباره خونخواهى ما، برخیزید همه به نزد امام من و امام شما، على بن الحـسـین (علیهماالسلام) برویم. آنان همراه محمد حنفیّه خدمت امام سجاد(علیه السلام) شرفیاب شدند و محمد ماجرا را بیان كرد. امام در پاسخ آنان فرمود:
عـمـوجـان، اگـر كسی به حمایت ما اهل بیت برخیزد، بر مردم واجب است او را یارى دهند. من تو را در این امر(قیام به خونخواهى) نماینده خود قرار دادم؛ هر طور كه صلاح دیدى، اقدام كن .
پـاسـخ صـریـح و قـاطـع امـام، تـكـلیـف را روشن كرد و سران شیعه شاد شدند و با خود گفتند: امام و محمد حنفیّه به ما اجازه قیام دادند.(38) آنان به كوفه بازگشتند و به مـخـتـار بـشـارت دادنـد و او را از مـاجـرا آگـاه سـاخـتـند و مختار با شادى گفت: " الله اكبر، مرا ابـواسـحـاق گـویـنـد. بـرخـیـزیـد و دسـت بـه كـار شـویـد و شـیـعـیـان را آمـاده قـیـام كنید."(39)

شـعار یاران مختار، شهر كوفه را گرفت: "یا منصورُ اَمِت؛ اى پیروز، بمیران" و با شعار "یا لثارات الحسین" چهره كوفه منقلب گردید.(40)
شعار "یا منصـور امت" شعار یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر بود.(41) و در قیام زید بن على بن الحسین(علیهماالسلام) نیز همین شعار داده شد.(42)
شهر كوفه چهره یك شهر جنگى به خود گرفت و این بار در تب خونخواهى امام حسین(علیه السلام) مى‌سوخت و فریاد "یا لثارات الحسین" در شهر جوش و خروش افكند.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
03-01-2011, 10:02
نـیـروهایى كه با مختار بیعت كرده بودند، فوج فوج وارد كوفه مى‌شدند: ابوعثمان شهدى، از سـران قـبـایـل اطراف كوفه، با شعار گیا لثارات الحسین" وارد شهر شد، نیروهاى مثنّى بـن مـخـربه نیز پس از درگیرى با نیروهاى ابن زبیر در بصره و شكستن محاصره شهر، به كوفه آمدند.
بـیـشتـر سـاكـنان عراق را ایرانیان تشكیل مى‌دادند و جمعیّتى عظیم بودند كه به آنان "جند الحمراء" یا "لشكر سرخ" مى‌گفتند؛ زیرا نسبت به اعراب سیه چهره، گونه‌هایى سرخ و سـفـیـد داشـتـنـد و یـا لبـاس سـرخ مـى‌پـوشـیـدند. عمده لشكر مختار را نیز ایرانیان یا "جند الحـمـراء" تـشـكـیـل مـى‌دادنـد. (43) ایـنـان بـه دلیـل عـدالت گـسترى حكومت حضرت على(علیه السلام) از طرفداران سرسخت خاندان پیامبر و فرزندان حضرت على(علیه السلام) به شمار مى‌آمدند.
قصر ابن زیاد به تصرف مختار در آمد، آنها شب را آنجا ماندند و صبح روز بعد بزرگان و سران قـبایل و مردم در مسجد و مقابل قصر تجمع كردند. مختار خود را براى اداى نماز و سخنرانی در مـسجد و اعلام رسمى پیروزى انقلاب، مهیّا كرد.(44) ظاهرا آن روز، جمعه بوده است. مـخـتـار شـخـصـا نـمـاز را اقـامـه نـمـود و در یك خطبه پرمحتوا و انقلابى، اهداف اصلى قیام را تشریح كرد. فرازی از كلام مختار:
«اى مردم كوفه، من از جانب اهل بیت پیامبر ماموریت یافته‌ام تا به خونخواهى امام مظلوم، حـسـیـن بن على(علیهماالسلام) و شهداى كربلا قیام كنم و انتقام آن عزیزان را بگیرم و تا آخرین نفس، با شدت هر چه بیشتر، این هدف مقدس را تعقیب خواهم كرد.»(45)
مـخـتـار سپس در خطبه دوم نماز، با تاكید و قسم یاد كردن، تصمیم خود را در ریشه‌كن نمودن عمّال ظلم و ستم و قاتلان امام حسین(علیه السلام) اعلام داشت .
در نهایت مختار حكومت خود را تاسیس نمود و قاتلان شهدای كربلا را به سزای عمل خود رساند. كه در مقاله‌ای خاص به نحوه كشته شدن قاتلان امام حسین (علیه السلام) می‌پردازیم.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
03-01-2011, 10:03
http://winbmi.persiangig.com/Hosain/ya%20hosain%28wWw.Juyom.2ir.ir%29.GIF (http://www.juyom.ir/)

مزار و زیارت نامه مختار

مزار مختار در كوفه، از قدیم الایام جزو مشاهد مشرّفه محسوب مى‌شود. قبر مختار در صحن مسلم بـن عـقـیـل، مـتصل به مسجد اعظم كوفه است.(46) گرچه بناى آن مندرس و قدیمى شـده، اما بـزرگـان شـیـعـه و مـردم قـدرشـنـاس از زیـارت او غافل نیستند.
علامه شیخ عبدالحسین طهرانى(ره) از شاگردان برجسته صاحب جواهر و وصى مرحوم امیركبیر، وقـتـى بـراى تـشـرف بـه عتبات عالیات وارد عراق شده بود، نسبت به تعمیر و تجدید بناى مزار شریف مختار همت گماشت .
عـلامـه امـیـنـى بـه نـقـل از كـتـاب مـزار شـهـیـد، زیـارتنـامـه‌اى جـالب بـراى مـخـتـار نـقـل مـى‌كـنـد و از ایـن زیـارتنـامـه، كـه شـهـیـد آن را نـقـل كـرده اسـت، معلوم مى‌شود كه قبر مختار از دیرزمان، مورد علاقه شیعیان و آزادمردان بوده و ابن بطوطه نیز در سفرنامه خود به آن اشاره كرده است.(47)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
03-01-2011, 10:04
سخنى در باب انتقام مختار از دشمنان

مـخـتـار تـصـمـیـم گـرفـت با تمام قوا، همه مسبّبان حادثه عاشورا را مجازات كند و آنان را به سزاى اعمال ننگین خود برساند. این هدف اصلى مختار بود و در این كار، تا حدى موفق گردید. او بـه نـیـروهـایـش دسـتـور داد در هر مكان و هر زمان، عاملان حادثه كربلا را یافتند؛ به جزاى اعـمـالشـان بـرسانند و به هیچ وجه، به آنان رحم نكنند. این دستور اجرا شد و جمع كثیرى از عـامـلان حـادثـه كـربـلا بـه دسـت عـدالت و انـتـقـام سـپـرده شـدنـد و بـه جـزاى اعمال زشت خود رسیدند.
بـر خـلاف شایعات امویان و بعضى گزافه‌گویى‌ها، در نهضت مختار، فقط قاتلان امام حسین (علیه‌السلام) و عاملان حادثه كربلا كیفر دیدند و در تاریخ حتى یك مورد تعرض به زنان، كودكان و افراد بى گناه از سوى او مشاهده نشده است، بلكه آنچه از تاریخ به دست مى‌آید این است كه مختار و نیروهایش اصول انسانى و ارزش‌هاى الهى را رعایت مى‌كردند.
دیـنـورى، مـورخ مـشـهـور، نـقل مى‌كند كه پس از كشته شدن ابن زیاد در جنگ خازر، همسر او به اسـارت سـپـاه مـخـتـار درآمـد. ایـن زن اسـیـر نزد ابـراهـیـم (فـرمـانده لشكر مختار) آمد و گفت: امـوال او را بـه غـارت بـرده‌انـد، ابـراهـیـم گـفـت: چـه مـقـدار از امـوال تـو غارت شده است؟ گفت: پنجاه هزار درهم. دستور داد یكصدهزار درهم به او دادند و و او را همراه صد سوار به بصره نزد پدرش رساندند. (48)
http://img.tebyan.net/big/1387/10/18395183181131177211481789853159711816759.jpg
البـتـه نـمـى‌تـوان گـفت تمام آنچه مختار و نیروهایش انجام دادند دقیقاً منطبق با موازین شرع و اعـتـقادات شیعه بوده است، اما آنچه مختار نسبت به عاملان فاجعه كربلا انجام داد، واكنش قهرى دسـتـگـاه آفـریـنـش بـا سـتمگران، اجابت نفرین دل‌هاى سوخته خاندان ستمدیده پیامبر(صلی الله علیه و آله) و جوشش طبیعى احساسات در جامعه مسلمانان بود.
توفیق اعلم، دانشمند معاصر، درباره انتقام مختار مى‌گوید:
تـنـهـا بـرخـورد قاطع و خونبارى كه در تاریخ از ملامت مصون مانده و عذر آن پذیرفته شده همین كار عادلانه مختار است.(49)

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
03-01-2011, 10:05
استاد سیدجعفر شهیدى(ره) نیز در این باره مى‌گوید:



«... از نو قتلگاه، بلكه قتلگاه‌هاى دیگرى به راه افتاده، اما این بار قربانیان، آن پاكان و عـزیزان خدا نبودند، دژخیم‌هایى بودند كه دست‌هایشان تا مرفق، در خون آزادگان رنگین شده بود.
امروز وقتى ما داستان كشتار مختار، پسر ابى عبیده ثقفى را مى‌خوانیم، اگر سرى به كتاب‌هـاى حـقـوقـى زده بـاشـیـم، مـمكن است چنان انتقامى را تا حدى خشن بدانیم و بگوییم: چرا چنان كردند؟ یكى را چون گوسفند سر بریدند و یكى را شكم پاره كردند و دیگرى كه تیرى به فـرزنـدى از فرزندان حسین(علیه السلام) افكنده و آن جوان كه دست را سپر ساخته و تیر، دست و پیشانى او را شكافته بود، همان كیفر دادند، دیگرى را در دیگ روغن جوشان افكندند و دست و پاى آن یكى را بـه زمـیـن دوخـتـنـد و اسـبـان را روى آن گـذراندند، چنانكه نوشته‌اند، تنها یكجا دویست و چـهـل و هـشـت تن را، كه در قتل حسین و یاران او شریك بودند، طعم اینگونه كیفرها چشاندند؛ ما ایـن داسـتـان‌هـا را مـى‌خـوانیم و در آن نوعى قساوت مى‌بینیم، اما باید دانست كه قضاوت مردم سیزده قرن بعد درباره كردار پیشینیان درست نیست.
شمر، عبیدالله بن زیاد، عمر سعد، حفص ـ پسر او ـ خولى، سنان و دهها تن از سران لشكر كـوفـه كیفرها دیدند، اما تاریخ به همین جا بسنده نكرد و این آخرین انقلاب و آخرین انتقام نبود.»(50)
ایـن، تـازه عذاب دنیوى آن نابكاران از خدا بی خبر بود و عذاب اخروى، كه جلوه‌اى كامل از قهر الهى را به نمایش مى‌گذارد، بسیار افزونتر و كوبنده‌تر از این‌ها است .
«فَسیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»(51)
و به تعبیر امیرالمؤمنین (علیه السلام):
« یَومُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظّالِم اَشَدُّ من یَوْمِ الظّالِم عَلَى الْمَظْلومِ؛ روز ستمدیده بر ستمكار سخت‌تر است از، روز ستمكار بر ستمدیده.(52)



پی‌نوشت‌ها:
1- تـاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، ج 6، ص 7؛ تاریخ یعقوبى، احمد بن ابى یـعـقـوب، ج 2، ص 258؛ كـامـل فـى التـاریـخ، ابـن اثـیـر، ج 4، ص 163؛ بـحـار الانـوار، محمدباقر مجلسى ،ج 45، ص 350.
2- مـعجم قبائل العرب، عمر رضا كحاله، ج 1، ص 148- 149؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید معتزلى، ج 8، ص 303.
3- بحارالانوار، ج 45، ص 350؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 171.
4- بـحـارالانـوار، ج 45، ص 345؛ قاموس، محمد بن یعقوب فیروز آبادى، ج 1، ص 257؛ وفیات الاعیان، ابن خلكان، ج 4، ص 172.
5- بحارالانوار، ج 45، ص 344؛ رجال كشى، ص 127.
6- مروج الذهب، ج 2، ص 315؛ انساب الاشراف، ج 6، ص 375.
7- الغـارات، ابـراهـیـم بـن مـحـمـد ثـقـفـى، ج 2، ص 517؛ كامل ابن اثیر، ج 2، ص 433.
8- انساب الاشراف، ج 6، ص 375؛ بحارالانوار، ج 45، ص 350.
9- همان .
10- مـقـتـل الحـسـیـن، عـبـدالرزاق موسوى مقرم، ص 167؛ حیاة الامام الحسین، باقر شریف القرشى، ج 3، ص ‍ 454.
11- الاعلام، خیرالدین الزركلى، ج 8، ص 70.
12- بحارالانوار، ج 45، ص 352.
13- الارشاد، ص 205؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 355.
14- انساب الاشراف، ج 6، ص 376.
15- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 169.
16- تـاریـخ طـبـرى، ج 5، ص 381؛ كـامـل ابـن اثـیـر، ج 4، ص 36.
17- مقتل الحسین(ع) ، ابى مخنف، ص 268-270.
18- انـسـاب الاشـراف، ج 6، ص 376- 377؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 116؛ مقتل ابى مخنف، ص 271؛ البدایة والنهایة، ج 8، ص 249.
19- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 169-170.
20- بحارالانوار، ج 45، ص 356.
21- انساب الاشراف، ج 6، ص 379.
22- مـروج الذهـب، ج 3، ص 74؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 172؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 579.
23- تاریخ طبرى، ج 5، ص 580؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 172.
24- تـاریـخ طـبـرى، ج 5، ص 581 و ج 5، ص 58؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.
25- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.
26- تاریخ طبرى، ج 5، ص 580؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 172.
27- البدایة و النهایة، ابن كثیر، ج 8، ص 270.
28- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.
29- تاریخ طبرى، ج 6، ص 7؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 211.
30- بحارالانوار، ج 45، ص 365.
31- تاریخ طبرى، ج 6، ص 15؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 215.
32- همان، ج 4، ص 170.
33- تاریخ طبرى، ج 6، ص 15؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 215.
34- انساب الاشراف، ج 6، ص 386؛ تاریخ طبرى، ج 6، ص 16؛ بحارالانوار، ج 45، ص 364- 365.
35- تاریخ طبرى، ج 6، ص 32؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 226.
36- تاریخ طبرى، ج 6، ص 20؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 218-210.
37- تاریخ طبرى، ج 6، ص 13؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 214.
38- تنقیح المقال، مامقانى، ج 3، ص 206؛ بحارالانوار، ج 45، ص 365.
39- تاریخ طبرى، ج 6، ص 14؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 214 .
40- تاریخ طبرى، ج 6، ص 20؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 218.
41- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 265؛ فروع كافى، ج 5، ص 47.
42- مقاتل الطالبیین، ص 93.
43- الاخبار الطّوال، احمد بن داود دینورى، ص 293.
44- تاریخ طبرى، ج 6، ص 32.
45- تاریخ طبرى، ج 6، ص 32، مصر.
46- تنزیه المختار، ص 14 ـ 13.
47- رحله، ابن بطوطه، ص 232.
48- اخبار الطوال، ص 296.
49- اهل بیت، توفیق اعلم، ص 517 .
50- پس از پنجاه سال پژوهشى تازه پیرامون قیام امام حسین(علیه السلام)، سید جعفر شهیدى، ص 193ـ 194.
51- شعراء، آیه 227.
52- نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، ص 401، قصار 241.

مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*
03-01-2011, 10:08
زیارتنامه امام محمد تقى علیه السلام

http://img.tebyan.net/big/1386/04/1321476162502542222072551896312520623615551.jpg


اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وَلِىَّ اللهِ ؛ سلام بر تو اى ولى خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا حُجَّةَ اللهِ ؛ سلام بر تو اى حجت خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا نُورَ اللهِ فى ظُلُماتِ الاَْرْضِ ؛ سلام بر تو اى نور خدا در تاریكی‌هاى زمین

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ ؛ سلام بر تو اى فرزند رسول خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ وَ عَلى آبآئِكَ ؛ سلام بر تو و بر پدران تو

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ وَ عَلى اَبْنآئِكَ ؛ سلام بر تو و بر فرزندانت

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ وَ عَلى اَوْلِیآئِكَ ؛ سلام بر تو و بر دوستانت

اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ وَ آتَیْتَ الزّكوةَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ ؛ گواهى دهم كه به راستى تو برپا داشتى نماز را و بدادى زكات را و امر به معروف و نهى از منكر كردى

وَ تَلَوْتَ الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَ جاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ جِهادِهِ ؛ و تلاوت كردى قرآن را چنانچه باید و جهاد كردى در راه خدا آن طور كه شاید .

وَ صَبَرْتَ عَلَى الاَْذى فى جَنْبِهِ حَتّى اَتیكَ الْیَقینُ ؛ و شكیبا بودى بر آزار مردم در مورد (كار) خدا تا مرگت فرا رسید

اَتَیْتُكَ زآئِراً عارِفاً بِحَقِّكَ مُوالِیاً لاَِوْلِیآئِكَ مُعادِیاً لاَِعْدآئِكَ ؛ آمده‌ام به درگاهت براى زیارت در حالى كه عارفم به حق تو و دوست دارم دوستانت را و دشمنم با دشمنانت

فَاشْفَعْ لى عِنْدَ رَبِّكَ ؛ پس شفاعت مرا بنما در پیشگاه پروردگارت .

شكوه انتظار
03-01-2011, 11:23
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif


بازگشت مختار به كوفه


همزمان با دعوت مختار و تهیه مقدمات قیام، عبدالله بن زبیر، سیاستمدار كاركشته‌اى به نام عبدالله بن مطیع، را كه سابقه دوستى با مختار داشت، به استاندارى كوفه منصوب نمود. تـاریـخ ورود اسـتـانـدار جدید بـه كـوفـه، پنج شنبه بیست و پنجم رمضان سال 65 ه ‍.ق بود.
مختار پـس از بریدن از ابـن زبـیـر و تماس‌هایى كه با اهل بیت پیامبر(علیهم‌السلام) گرفت، مكه را به قصد عراق براى هدفى بزرگ ترك كرد؛ و به كوفه رفت.
بلاذرى نوشته است: مختار با قافله‌اش وارد كوفه شد و پیش از ورود به شهر، كنار رودخانه حیره رفت و غسل كرد، موهاى خود را روغن زد و خود را معطر كرد، لباسى مناسب پوشید و عـمامه‌اى بر سر نهاد، شمشیر را حمایل كرد و سوار بر اسب وارد شهر شد. در ابتداى ورود، بـه مـسـجـد سـكـون - مـركـز تجمع مردم در محله كنده - رسید. مردم از او استقبال گرمى كردند. مختار مرتب به مردم بشارت فتح و پیروزى مى‌داد..
http://img.tebyan.net/big/1387/10/51816346230195124495816653199234128155100.jpg
مختار با رهبران شیعیان و یاران امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و كسانى كه در حادثه عاشورا دخالت نداشتند - كه آنان را (حسینیّون) مى‌گفتند - ملاقات نمود و آنان را به بیعت و قیام دعوت كرد.
مردم كوفه همگی به صورت نیمه مخفیانه با مختار بیعت كردند. اساس این بیعت و هدف از آن قیام، خونخواهى شهداى كربلا بود. خبر ورود مختار به كوفه و گرایش عمومى مردم به او بـه گوش ابن مطیع رسید و قاتلان امام حسین(علیه السلام) همچون شمر بن ذى الجوشن و شبث بن ربعى و زید بن حارث، كه از معاونان استاندار ابن زبیر بودند، خطر مختار را به او گوشزد نمودند و پیشنهاد دستگیرى و حتى قتل مختار را به او دادند.
سرانجام عمال ابن زبیر، مختار را دستگیر كردند و به زندان انداختند.مختار بـراى دومـیـن بـار بـه زندان افتاد. گوینـد زندانى شدن مختار همزمان با قیام توّابین بود.
مجددا مختار از زندان براى شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر نامه‌اى نوشت و همانند گذشته، از زندان آزاد شد، اما با قید ضمانت.
مختار پس از چند ماه زندانى شدن توسط عمال ابن زبیر، خلاصى یافت، و با یك حركت حساب شـده مشغول برنامه‌ریزى براى قیام شد و جمعى از سران شیعه و بقایاى توابین از طرف او مامور شدند تا از مردم بیعت بگیرند.
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

شكوه انتظار
03-01-2011, 20:02
http://sl.glitter-graphics.net/pub/5/5869rboy8ytrb1.gif
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_emza4.jpghttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://sl.glitter-graphics.net/pub/5/5869rboy8ytrb1.gif




ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام
آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
در میکده بودم ولی بیرون شدم چون غافلین
ای وای ازین بی حاصلی عمر جوان گم کرده ام
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره
اما خدا حالم ببین من مهربان گم کرده ام
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
ای وای ازین غوغای دل از دلبرم هستم خجل
وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کرده ام
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
نعمت فراوان دادی ام منت به سر بنهادی ام
اما ببین نامردی ام صاحب زمان گم کرده ام
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده ام
آقا تو را گم کرده ام مولا تو را گم کرده ام
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بنوشتم این نامه چنین با خون دل ای مه جبین
اما ببین بخت مرا نامه رسان گم کرده ام
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/20923888077385631062.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/20923888077385631062.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 20:11
http://shiaupload.ir/images/61749391832302444324.pnghttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_b_0016.pnghttp://shiaupload.ir/images/75510720700125802058.png
http://www.shiaupload.ir/images/20447693933469390889.gif
پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا...(محرمنامه 29)
http://www.shiaupload.ir/images/20447693933469390889.gif
http://www.askquran.ir/upload/files/dj14njp8wzkrttzyyr4_askquran.ir.swf
http://www.shiaupload.ir/images/20447693933469390889.gif
قالَ الامام حسين عليه السّلام :

مَنْ طَلَبَ رِضَى اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ كَفاهُ اللّه اُمُورَ النّاسِ،
وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِاللّهِ وَ كَّلَهُ اللّهُ إ لَى النّاسِ.

هركس رضايت و خوشنودى خداوند را درامور زندگى طلب نمايد
گرچه همه افراد ازاو رنجيده شوند،خداوند مهمّات و مشكلات او را
كفايت خواهد نمود.
و كسى كه رضايت و خوشنودى مردم را طالب گردد
گرچه مورد خشم و غضب پروردگار باشد،
خداوند امور اين شخص را به مردم واگذار مى كند.

http://www.shiaupload.ir/images/20447693933469390889.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 20:20
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/10_Untitled-8.png

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید

شید و شفق را چون صدف در آب دیدم
خورشید را بر نیزه گویی خواب دیدم

خورشید را بر نیزه آری این چنین است
خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است

بر سخره از سیب زنخ بر می‎توان دید
خورشید را بر نیزه کمتر می‌توان دید

در جام من می بیشتر کن ساق امشب
با من مدارا بیشتر کن ساقی امشب

بر آب خورد آخر مقدم تشنگانند
می ده حریفانم صبوری می‎توانند

این تازه رویان کهنه رندان زمینند
با نا شکیبایان صبوری را قرینند

من صحبت شب تا سحوری کی توانم
من زخم دارم من صبوری کی توانم

تسکین ظلمت شهر کوران را مبارک
ساقی سلامت این صبوران را مبارک

من زخم‎های کهنه دارم بی شکیبم
من گرچه اینجا آشیان دارم غریبم

من با صبوری کینه دیرینه دارم
من زخم داغ آدم اندر سینه دارم

من زخمدار تیغ قابلیم برادر
میراث خوار رنج ‌هابیلیم برادر

یوسف مرا فرزند مادر بود در چاه یحیی!
مرا یحیی برادر بود در چاه

از نیل با موسی بیابانگرد بودم
برادر با عیسی شریک درد بودم

من با محمد از یتیمی عهد کردم
با عاشقی میثاق خون در مهد کردم

بر ثور شب با عنکبوتان می‎تنیدم
در چاه کوفه وای حیدر می‎شنیدم

بر ریگ صحرا با اباذر پویه کردم
عمّار وش چون ابر و دریا مویه کردم

تاوان مستی همچون اشتر باز راندم
با میثم از معراج دار آواز خواندم

من تلخی صبر خدا در جام دارم
صفرای رنج مجتبی در کام دارم

من زخم خوردم صبر کردم دیر کردم
من با حسین از کربلا شبگیر کردم

آن روز در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‎ها گل کرد خورشید

فریادهای خسته سر بر اوج می‎زد
وادی به وادی خون پاکان موج می‎زد

بی داد مردم ما خدا، بی درد مردم
نامرد مردم ما خدا، نامرد مردم

از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم
زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم

از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند
دست علمدار خدا را قطع کردند

نو باوه‌گان مصطفی را سر بریدند
مرغان بستان خدا را سر بریدند

در برگ ریز باغ زهرا برگ کردیم
زنجیر خائیدیم و صبر مرگ کردیم

چون بیوه‌گان ننگ سلامت ماند بر ما
تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید

«علی معلم دامغانی»
http://shiaupload.ir/images/uoce0ggxvrmfv6ogchhe.gif

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_L_09.gif
http://shiaupload.ir/images/9x3n5r78w9xrmnylh6wl.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 20:24
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam__78_.jpg

مجالس سوگواري و ذكر مصيبت امام حسين عليه السلام

اول : مجلسى كه قبل از خلق آدم عليه السلام برپا شد.

دوم : مجلسى كه بعد از آن و قبل از ولادت حسين عليه السلام منعقد شد.

سوم : مجلسى كه بعد از ولادت و قبل از شهادت آن بزرگوار برپا شد.

چهارم : مجالسى كه پس از شهادت امام در دنيا برپا مى شود.

پنجم : مجلسى كه بعد از فانى شدن دنيا در روز قيامت منعقد مى گردد.

نوع اول :

شامل دو مجلس است ، هر چند تعبير از مجلس در اينجا مجازى است ، مجلس اول ، محل تقدير آن حضرت است. هنگامى كه خداوند بر اين امر اراده فرمود و قلم بر لوح تقدير كشيد ، قلم و لوح بر آن حضرت اندوهگين شدند.

دوم در اطراف عرش قبل از خلق آدم عليه السلام است. وقتى پروردگار به ملائكه فرمود من در روى زمين براى خود جانشين ، قرار دادم ، آنها گفتند آيا در روى زمين كسى را خليفه مى گردانى كه خونريزى مى كند ؟

در بعضى از تفسيرها آمده است كه آنها در اين مسأله ، قتل حسين عليه السلام را ملاحظه كردند و اين سخن را از باب اندوه و حسرت بيان نمودند ؛ سپس خداوند تعالى فرمود : من به آنچه شما نمى دانيد ، آگاه هستم.

نوع دوم : در اين نوع چهارده مجلس وجود دارد :

اول ؛ عرفات :

وقتى آدم عليه السلام به ساق عرش نگاه كرد و اسماء خمسه را مشاهده نمود و جبرئيل عليه السلام به او ياد داد كه بگويد: يا حميد بحق محمد ، يا عالى بحق على ، يا فاطر بحق فاطمه يا محسن بحق الحسن و الحسين و منك الاحسان ، وقتى نام حسين عليه السلام را به زبان آورد ، اشكش جارى شد و قلبش خاشع گرديد و گفت : اى برادر! ذكر پنجمين اسم ، قلب مرا مى شكند و اشكم را جارى مى سازد. آنگاه جبرئيل عليه السلام با مرثيه سرايى براى حسين عليه السلام ، علت اين امر را توضيح داد ، آدم و ملائكه حاضر در آنجا مى شنيدند و گريه مى كردند.

آنگاه جبرئيل گفت : اين فرزند تو ، به مصيبتى گرفتار مى شود كه در برابر آن تمام مصيبت ها ناچيز مى شود.

پرسيد آن چه مصيبتى است ؟ گفت : لب تشنه و غريب و تنها در حالى كه هيچ يار و ياورى ندارد كشته مى شود. اى آدم ! اى كاش تو مى ديدى كه او واعطشا مى گويد و از كمى يار و ياور ناله و از شدت تشنگى ، دنيا و آسمان جلوى چشمش تيره و تار مى گردد ؛ جواب او را فقط با شمشير مى دهند و او را چون گوسفند از قفا سر مى برند ، خيامش را غارت مى كنند و سرهاى آنها را به همراه زنانش در شهرها مى گردانند.




http://shiaupload.ir/images/90535534687480710307.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 20:28
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__8_.jpg


دوم و سوم بهشت ؛

در بهشت دو مجلس برپا شد. در مجلس اول ، مرثيه سرا حوريه بود و شنونده ، پيامبر صلى الله عليه و آله و جبرئيل عليه السلام.

در مجلس ‍ دوم ، مرثيه سرا جبرئيل و شنونده ، پيامبر صلى الله عليه و آله و حورالعين بودند.
در بحارالانوار از پيامبر صلى الله عليه وآله روايت شده است كه فرمود

در شب معراج وقتى مرا سير دادند ، جبرئيل دست مرا گرفت و مرا كه خوشحال بودم وارد بهشت كرد ، تا اينكه درختى از نور ديدم كه با نور مزين شده بود. در اصل آن درخت در ملك هستند كه تا روز قيامت به زر و زيور آراسته اند. سپس پيش رفتم تا به درخت سيبى رسيدم كه بزرگتر از آن را نديده بودم ، سيبى برداشتم و آن را دو نيم كردم ، از آن براى من حوريه اى خارج شد كه پلك هايش مانند شاه پر بال عقاب بود. از او پرسيدم تو مال كيستى ؟ گريه كرد و گفت : مال فرزند تو ، حسين بن على بن ابى طالب ، كه مظلومانه به شهادت مى رسد.

اما روايت ديگر ؛ روايت شده است كه وقتى وفات امام حسن عليه السلام نزديك شد و سم در بدن ايشان اثر كرد و رنگش سبز شد ، امام حسين عليه السلام گفت : چرا رنگت سبز شده است و بعد گريه كرد. امام حسن گفت :

اى برادر حديث جدم درباره من و تو صدق كرد : سپس امام حسين عليه السلام را در آغوش گرفت و به شدت گريه كرد.

در اين باره از امام حسن عليه السلام سؤال كرد ؛ ايشان گفتند : جدم به من خبر داد كه وقتى شب معراج وارد بهشت شدم دو قصر عالى مجاور هم و شبيه به هم ديدم كه يكى از زبرجد سبز بود و ديگرى از ياقوت سرخ ،

از جبرئيل سؤال كردم ، گفت : يكى از آنها به حسن و ديگرى به حسين تعلق دارد ، زيرا حسن به واسطه سم از دنيا مى رود و رنگش سبز مى شود ، اما آنكه سرخ است ، قصر حسين است ، چون كشته مى شود و چهره اش به خون آغشته مى گردد. در آن هنگام ، پيامبر و جبرئيل گريه كردند و فرشتگان در آنجا به گريه و ناله ضجه زدند.

چهارم ؛ مجلس آدم عليه السلام در كربلا

آدم وقتى در زمين مى گشت ، چون به محل شهادت حسين عليه السلام رسيد ، پايش لغزيد و به زمين افتاد و خون از پايش جارى شد ، آنگاه سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت :

بارالها! آيا خطاى ديگرى از من سر زد و مرا مجازات كردى به او وحى شد ، نه ، اما در اين سرزمين فرزند تو حسين مظلومانه كشته مى شود ، از اين رو خون تو از باب موافقت با خون او جارى شد. پرسيد : قاتل او چه كسى است ؟ به او وحى آمد كه يزيد .آنگاه آدم چهار مرتبه يزيد را لعنت كرد و چند قدمى به سمت كوى عرفات رفت.

پنجم ؛ سفينه نوح عليه السلام

وقتى سفينه بالاى قت حسين عليه السلام و محل طوفان سفينه اهل بيت (حسين عليه السلام) رسيد ، دچار مشكل شد و نوح عليه السلام تسيد كه غرق شود. آنگاه به درگاه الهى عرض كرد : خدايا! دنيا را آب فرا گرفته است ، و در هيچ مكانى ، مانند اين سرزمين دچار وحشت و هراس نشدم.

جبرئيل عليه السلام براى بيان قضيه حسين عليه السلام نازل شد و گفت : او در اينجا كشته مى شود.

آنگاه نوح و اصحاب سفينه گريه كردند و يزيد را لعنت نمودند و از آنجا گذشتند.

ششم : مجمع البحرين

آن طور كه در روايت آمده است ، وقتى موسى عليه السلام با خضر عليه السلام ملاقات كرد ، خضر براى او درباره آل محمد و مصيبت هاى آنها سخن گفت :

وقتى سخن به حسين عليه السلام رسيد ، صداى هر دوى آنها به گريه بلند شد.

هفتم : قاليچه سليمان و لشكريان او ، كه عبارت بودند از انس ، جن و پرندگان ؛

وقتى سليمان عليه السلام در هوا بر روى قاليچه بود ، چون بر فراز قتلگاه حسين عليه السلام قرار گرفت ، باد قاليچه را سه دور چرخاند و بر زمين انداخت.

سليمان باد را مورد سرزنش قرار داد ، اما باد شروع به نوحه سرايى كرد و گفت : اى پيامبر خدا! اينجا محل شهادت حسين عليه السلام است ، تا آخر حديث

هشتم ؛ ساحل حرزان

وقتى به ابراهيم عليه السلام ملكوت آسمان ها و زمين ارائه شد و شبح حسين عليه السلام را ملاحظه كرد ، بر آن حضرت گريه نمود.

نهم ؛ مجلس دوم ابراهيم

آن حضرت وقتى خواست بت ها را بشكند ، گفت : من ناخوش هستم يعنى براى آنچه بر حسين عليه السلام وارد مى شود.




http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_38935753868823685489.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 20:49
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__9_.jpg


دهم ؛ مجلس سوم ابراهيم عليه السلام زمانى كه به جاى فرزندش قوچى را قربانى كرد :

امام رضا عليه السلام فرمود : خداوند عزوجل به ابراهيم عليه السلام دستور داد كه به جاى فرزندش اسماعيل ، قوچى را كه برايش ‍ فرستاده شده بود ، ذبح كند.
ابراهيم مايل بود فرزندش اسماعيل را به دست خودش ذبح كند و به او دستور ذبح گوسفند داده نمى شد تا به قلبش آن چيزى بازگردد كه به قلب پدرى باز مى گردد كه عزيزترين فرزندش را به دست خودش ذبح كند تا از اين طريق سزاوار ارتقاى درجات اهل ثواب بر مصيبت ها شود. آنگاه خداوند عزوجل وحى فرستاد اى ابراهيم ! كدام مخلوق من ، براى تو محبوب تر است ؟

گفت : اى پروردگار! مخلوقى دوست داشتنى تر براى من از حبيب محمد صلى الله عليه و آله خلق نكرده اى.
خداوند وحى كرد : آيا او را بيشتر دوست دارى يا خودت را ؟
عرض كرد : او براى من از خودم محبوب تر است.
خداوند گفت : فرزند او نزد تو محبوب تر است يا فرزند خودت ؟
عرض كرد : فرزند او
خداوند فرمود : ذبح مظلومانه فرزند او به دست دشمنانش قلب تو را بيشتر به درد مى آورد يا ذبح فرزندت به دست خودت در راه اطاعت از من ؟ گفت : اى خداى من ! ذبح او به دست دشمنانش بيشتر قلب مرا به درد مى آورد.
خداوند فرمود : اى ابراهيم ! طائفه اى كه گمان مى كنند از امت محمد هستند ، فرزندش حسين را بعد از او مظلومانه و از روى ستم و عدوان مى كشند ، آنچنان كه گوسفند را مى كشند و به اين خاطر مستوجب خشم و غضب من خواهند شد. آنگاه ابراهيم از اين حكايت بى تاب شد و قلبش به درد آمد و گريه سر داد. سپس ‍ خداوند عز و جل وحى فرستاد كه اى ابراهيم ! بى تابى تو بر حسين و كشتن او را فداى بى تابى تو بر فرزندت اسماعيل - در صورتى كه آن را به دست خودت ذبح مى كردى - نموديم و براى تو درجات اهل ثواب بر مصيبت ها را واجب كرديم. تفسير فرمايش خداوند تعالى كه مى فرمايد : و فديناه بذبح عظيم (38) ما ذبح بزرگى را فداى او كرديم ؛ اين است.

يازدهم ؛ مجلس چهارم ابراهيم خليل الله عليه السلام در كربلا

هنگامى كه ابراهيم عليه السلام سوار بر اسب به اهل بيتش رسيد ، پاى اسبش لغزيد و بر زمين افتاد و سرش شكست.
آنگاه گفت : الهى از من چه سرزده است. اسب شروع به صحبت كرد و گفت : شرمندگى ام از تو عظيم است ، علت ، آن بود كه در اينجا فرزند خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله كشته مى شود ، خون تو از باب موافقت با خون او جارى شد.
بايد بگويم : شايد محل افتادن ابراهيم از اسب ، همان محل افتادن (ع) از اسب باشد ، اما به تفاوت ميان اين دو افتادن توجه كن !

دوازدهم ؛ مجلس اسماعيل ذبيح الله عليه السلام در شريعه فرات

گوسفندان آن حضرت در ساحل فرات مى چريدند ؛ چوپان به ايشان اطلاع داد كه گوسفندان مدت هاست از اين آب نمى نوشند. در اين باره از پروردگارش سؤال كرد، به او وحى شد از گوسفندانت بپرس.
اسماعيل پرسيد : چرا از اين آب نمى نوشيد ؟
به صراحت گفتند : به ما خبر رسيده است كه فرزند تو ، حسين عليه السلام سبط محمد صلى الله عليه وآله در اينجا لب تشنه كشته مى شود ؛ از اين رو ما از غصه و غم از اين رودخانه آب نمى نوشيم.

سيزدهم ؛ مجلس عيسى بن مريم عليهماالسلام در كربلا

بنا به نقل ابن عباس‍ در آنجا مرثيه سرا آهو بود و گريه كننده ، او و حواريون



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_301b1.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 20:50
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__10_.jpg

چهاردهم ؛ طور سينا

چندين بار در اين نقطه مجلس حسين برپا شد و در آن مجلس ذاكر مصيبت ، وحى از جانب خداوند جهانيان ، و شنونده موسى عليه السلام بود. يكى از اين مجالس آن بود كه ؛ يك نفر از بنى اسرائيل موسى عليه السلام را ديد كه با عجله و در حالى كه رنگش زرد شده ، شانه هايش مى لرزد و چشمانش گود افتاده ، مى رود ؛ دانست كه براى مناجات با خدا دعوت شده است.
آن شخص گفت : اى پيغمبر خدا! من گناه بزرگى مرتكب شده ام ، از پروردگارت درخواست كن ، از من در گذرد.
وقتى موسى عليه السلام به مقامش رسيد و با خدا مناجات كرد ؛ گفت : اى خدا! تو ، قبل از اينكه من سخنى بگويم ، آگاه هستى ؛ فلان شخص مرتكب گناهى شده است و از تو درخواست عفو و بخشش دارد.
خداوند فرمود : اى موسى ! هر كس كه از من طلب مغفرت نمايد ، او را مى بخشم ، بجز قاتل حسين را.
موسى پرسيد : اى خدا ، اين حسين كيست ؟ فرمود : همان كسى كه در كنار كوه طور ذكر آن بر تو رفت.

پرسيد : چه كسى او را مى كشد ؟
خداوند فرمود : عده اى باغى و طاغى از امت جدش او را در سرزمين كربلا مى كشند و اسبش مى گريزد و شيهه مى كشد و در شيهه خود مى گويد : وا مصيبت از ظلم امتى كه فرزند دختر پيامبر خود را كشتند. جسد او را بر روى رمل ها رها مى كنند ، بدون اينكه غسل و كفن شده باشد و خيامش را غارت مى نمايند و زنانش را در شهرها به اسارت مى برند و يارانش را مى كشند و سر آنها را به همراه سر او بر نيزه ها مى كنند.
اى موسى ! افراد خردسال او را تشنگى از پا در مى آورد و بزرگسالان او پوست بدنشان چين و چروك بر مى دارد ؛ كمك مى طلبد ، اما ياورى ندارد ، در پى پناهگاهى مى گردد ، اما مأوايى ندارد. آنگاه موسى عليه السلام گريه كرد ؛ و خداوند سبحان فرمود : اى موسى ! آگاه باش كه هر كس بر او گريه كند ، يا بگرياند يا تباكى (تظاهر به گريه كند) ، جسدش بر آتش حرام مى شود.

بايد بگويم كه ؛ خوشا به حال آنان كه ، در ايمان ثابت قدم بودند، با موسى كليم الله سخن مى گفتند و هر گاه حاجتى داشتند يا طلب آمرزش مى كردند ، از موسى مى خواستند كه در مقام مناجات آن را به خدا عرضه بدارد ؛ اما بايد بگويم كه ما هم ، كليم الله داريم ؛ او صاحب يد بيضاء ، عصا و معجزاتى است كه در يمين عرش - نه بر كوه سينا - هميشه در مقام مناجات ايستاده است و بدون اينكه سؤالى از جانب ما مطرح شود ، براى ما طلب آمرزش‍ مى كند ؛ اما كليم الله ما ، رنگ و چهره اش زرد نيست ، بلكه گلگون است و شانه هايش نمى لرزد ، بلكه دست ها و اعضا و جوارحش بريده و پاره پاره است.

پانزدهم ؛ در بيت المقدس ،

اجمالا، كسى كه به مصيبت اشاره مى كند ، خدا و گريه كننده زكريا عليه السلام به مدت سه روز است. اين مطلب در روايتى از امام عصر - عج الله تعالى فرجه - آمده است.

امام فرمودند : زكريا از خدايش خواست كه به او اسماء خمسه را بياموزد ، آنگاه جبرئيل عليه السلام بر او نازل شد و آن اسامى را به او آموخت. وقتى زكريا نام محمد ، على ، فاطمه و حسن عليهم السلام را برد ، غم و غصه اش بر طرف شد ، اما وقتى نام حسين عليه السلام را برد ، اشك به چشمش آمد و مبهوت شد.

آنگاه به درگاه خدايى عرض كرد : اى خدا ، مرا چه شده است ! وقتى نام حسين را به زبان آوردم ، اشك از چشمم جارى شد و آه از نهادم برخاست. آنگاه خداوند زكريا را از ماجراى حسين عليه السلام آگاه كرد و گفت :

كهيعص (39) كاف ، اسم كربلا ، هاء ، هلاكت عترت پاك ، ياء، يزيد لعنت الله (قاتل حسين) ، عين ، عطشان و صاد ، اشاره به صبر آن حضرت دارد.

وقتى زكريا اين مطالب را شنيد ، مدت سه روز از محل عبادتش خارج نشد و مردم را در اين مدت از ورود به آن منع كرد و شروع به گريه و ناله نمود. او با نوحه و زارى مى گفت : مصيبت فرزند بهترين خلق تو قلبم را به درد آورد. سپس گفت : خدايا! به من فرزندى روزى كن كه در پيرى باعث روشنى چشمم بود ، و چون او را روزيم كردى ، مرا ، شيفته او كن ، سپس مرا داغدارش كن ، همان طور كه محمد حبيب تو داغدار فرزندش مى شود. بعدا خداوند يحيى عليه السلام را به او عطا فرمود و زكريا داغدار فرزندش شد. نكته ديگر اينكه ، يحيى و حسين عليهماالسلام هر دو شش ماهه به دنيا آمدند.

شانزدهم ؛ مجلس دوم عيسى بن مريم در كربلا

در اين مجلس ذاكر مصيبت ، حيوان وحشى و شنونده ، عيسى و حواريون بودند. به اين ترتيب كه ، وقتى در ضمن سياحتشان از كربلا مى گذشتند ، شيرى افسرده را ديدند كه راه را بر آنها بسته است.

عيسى عليه السلام پيش رفت و گفت : چرا بر سر راه ما نشسته اى و نمى گذارى ما از آن گذر كنيم ؟ شير گفت : نمى گذارم برويد ، مگر اينكه بر يزيد قاتل حسين عليه السلام سبط محمد پيامبر امى و فرزند على ولى الله سلام الله عليهما، لعنت بفرستيد.




http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_166b.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 22:50
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__17_.jpg


نوع سوم:

مجالس عزاى آن حضرت بعد از ولادت و قبل از شهادت ايشان است كه سى مجلس مى باشد :

مجلس اول ؛ فوق آسمان ها ، نزد سدرة المنتهى ، در شب ولادت آن حضرت برپا شد.

بيان كننده مصيبت ، خود خدا بود و شنونده جبرئيل و هزار صنف از ملائكه كه هر صنفى بالغ بر هزار ، هزار مى شد. خداوند در آن هنگام به آنها دستور داد براى عرض تبريك و تهنيت به پيامبر صلى الله عليه وآله به خاطر ولادت حسين عليه السلام نازل شوند و به جبرئيل فرمود : وقتى به او تهنيت گفتى بگو كه اين فرزند تو مظلومانه كشته مى شود.

مجلس دوم ؛ دامن حضرت فاطمه عليهماالسلام

مجلس سوم ؛ دامن هاى همسران پيامبر صلى الله عليه و آله

مجلس چهارم ؛ مسجدالنبى

در اين مجلس ، گاهى مرثيه سرا پيامبر ، گاهى جبرئيل ملك القطر و گاهى دوازده ملك بود كه براى زيارت او به ك هاى مختلف بودند و ى هم تمام ملائك بودند. در حديث آمده است كه هيچ ملكى باقى نماند ، مگر براى مرثيه سرايى حسين عليه السلام نازل شد و اين مجالس به شمارش نمى آيد و هرگاه در صدد برآمدم تعداد اين مجالس ‍ نبوى را از نظر حالت ، مكان ، زمان ، گريه كنندگان و مرثيه سرايان ، مانند ديگر مجالس ثبت و ضبط كنم ، نتوانستم.

اما از پيگيرى احاديث و جستجو در آنها برايم آشكار شده است كه از زمان ولادت حسين عليه السلام ، بلكه از زمانى كه مادرش به او حامله شد ، مجالس پيامبر صلى الله عليه و آله ، در مسجد ، در خانه ها ، در باغ و بستان ها و در كوچه هاى مدينه ، شبانه روز ، در سفر و حضر ، در خواب و بيدارى ، مجلس رثاى امام حسين عليه السلام بوده است.

گاهى با شنيدن از ملائكه و گاهى به خاطر مى آورند و آه مى كشيدند و گاهى حالت هاى حسين عليه السلام در نظرشان مجسم مى شد و گاهى مى فرمودند :

گويى من با اسيران هستم كه بر شتران سوارند و يكبار مى فرمود : گويى من به همراه سر او هستم كه به يزيد لعنت الله عليه اهداء مى شود ، پس هر كس به سر او بنگرد و به اين خاطر خوشحال شود با خدا در ميان زبان و قلبش مخالفت كرده است ؛ و گاهى مى فرمود : اى ابا عبدالله ! صبر كن ؛ و گاهى قاتل او را مى ديد و رنگ چهره شان تغيير مى كرد و به محض نگاه به استقبال او مى رفت و پوشيدن لباس نو توسط حسين باعث گريه پيامبر مى شد ،

شادى او در عيد ، پيامبر را مى گرياند ، بازيش موجب گريه او مى شد ، خوردن غذاى لذيذ موجب گريه براى او مى شد و گرسنگى اش نيز به همين گونه ، و همچنين گريه حسين عليه السلام باعث گريه آن حضرت مى شد ؛ كما اينكه يك بار از كنار خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها مى گذشت و صداى گريه حسين عليه السلام را شنيد ، آن حضرت به گريه افتاد و به خانه فاطمه آمد و فرمود : او را ساكت كن. آيا نمى دانى كه گريه او مرا آزار مى دهد ؟

همچنين بوييدن تربتش باعث گريه آن حضرت مى شد ، هر ملكى كه براى آن حضرت اين تربت را آورد ، ايشان هر بار گريه كردند و گاهى هم قاتل حسين عليه السلام را به خاطر مى آوردند و گريه مى كردند.
آنچه بيان شد خلاصه كلام درباره مجالس آن حضرت است ، و اما تفصيل موضوع چنين است :


http://www.shiaupload.ir/images/17064907970555314385.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 22:54
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__37_.jpg


حالات ويژه پيامبر با حسين (ع) :

از هنگامى كه فاطمه سلام الله عليها به حسين عليه السلام حامله شد ، مجالس رثاى آن حضرت ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله منعقد مى شد ، به نحوى كه شمارش اين مجالس تا روز وفات پيامبر ، دشوار و غيرممكن است ؛ كه توضيح مطلب به اين شرح است :

وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر رسيد كه حسين عليه السلام از فاطمه عليهاالسلام متولد مى شود ، همزمان خبر شهادت او را هم به آن بزرگوار دادند و آن حضرت گريه كرد. بعد ، وقتى كه مادر به او باردار شد ، باز هم پيامبر گريه كردند ،

زمانى هم كه حسين عليه السلام به دنيا آمد ، در همان ساعت در حالى كه او را در پارچه اى از پشم سفيد پوشانده بودند ، نزد رسول خدا آوردند ، حضرت در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپش اقامه گفتند و او را در دامن خود نهادند و به او نگاه كردند و برايش مرثيه خواندند و گريه كردند.
پيامبر صلى الله عليه و آله در همان حال فرمودند : سخن درباره تو خواهد بود. خدايا! قاتل او را لعنت كن.

بعد از آنكه كودك 7 روزه شد ، پيامبر صلى الله عليه وآله گوسفندى را عقيقه كرد و سرش را تراشيد و هموزن مويش صدقه داد و بعد او را در دامن گرفت و گريه كرد و فرمود : اى ابا عبدالله ! مصيبت تو براى من سخت و دشوار است.

سپس فرمود : خدايا! من از درگاه تو همان خواسته را دارم كه ابراهيم عليه السلام درباره ذريه اش‍ خواست.

خدايا! من او را دوست دارم ، دوست بدار هر كه او را دوست مى دارد. وقتى يك سال كامل گذشت ، ملائكه براى عرض تسليت به پيامبر صلى الله عليه و آله شروع به نازل شدن كردند. و اولين گروهى كه نازل شد ، 12 ملك به شكل هاى مختلف بود كه يكى از آنها به شكل بنى آدم بود. آنها بال هاى خود را گسترده و براى حسين عليه السلام مرثيه مى خواندند و به پيامبر تسليت مى گفتند.

بعد ملك القطر ، نازل شد و به پيامبر تعزيت گفت ؛ بعد از آن ملائكه نازل شدند و هيچ فرشته اى باقى نماند ، مگر اينكه براى تسليت به پيامبر صلى الله عليه و آله و ذكر شهادت حسين عليه السلام نازل شد.

علت نزول همه فرشتگان به خاطر اين بود كه آنها از ثواب تسليت و تعزيت به پيامبر خدا صلى الله عليه وآله بهره مند شوند ، وگرنه ، باخبر كردن حضرت رسول صلى الله عليه و آله همان اولين بار ، اتفاق افتاد.

سپس ملائكه تربت حسين عليه السلام را براى پيامبر مى آوردند. اولين فرشته اى كه اين كار را انجام داد ، جبرئيل عليه السلام بود.

على عليه السلام فرمود : بر پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وارد شدم ، در حالى كه اشك از چشمان آن بزرگوار جارى بود.

گفتم : پدر و مادرم فدايت اى پيامبر خدا! چرا از ديدگان اشك مى باريد ، آيا كسى شما را ناراحت كرده است ؟

فرمود : نه ، جبرئيل به من خبر داد كه فرزندم حسين در سرزمين كربلا كشته مى شود و از تربت او به من داد تا استشمام كنم ، بعد از آن اشكم بى اختيار جارى شد. نام آن سرزمين ، كربلا است.

وقتى دو سال گذشت ، پيامبر صلى الله عليه و آله براى سفر حركت كرد ، در بين راه توقف نمود و خواست مراجعت كند ، در حالى كه چشمانش پر از اشك بود. در اين باره از ايشان سؤال كردند ،

فرمود : جبرئيل از سرزمينى در كنار رود فرات كه به آن كربلا مى گويند ، به من خبر داد كه در آنجا فرزندم حسين را مى كشند و گويى كه من او ، قتلگاه و مدفنش را مى بينم.
مثل اين است كه دارم اسيران را بر پشت شتران مى بينم و مى بينم كه سر فرزندم حسين را به يزيد لعنت الله عليه ، هديه مى كنند. به خدا سوگند هر كس به سر حسين بنگرد و خوشحال شود ، با خدا در ميان قلب و زبانش مخالفت كرده است و خداوند او را دچار عذاب دردناكى مى كند.

سپس پيامبر صلى الله عليه و آله از سفر با حالتى مغموم ، اندوهگين و افسرده بازگشتند و به بالاى منبر رفتند و حسن و حسين عليهماالسلام را با خود بالاى منبر بردند و خطبه خواندند و مردم را موعظه كردند و پس از پايان خطبه ، دست راستش را بر سر حسن و دست چپش را بر سر حسين عليهماالسلام -گذاشت و فرمود :

خدايا! همانا كه محمد بنده و پيامبر تو است ، و اين دو پاكترين عترت من و بهترين تبار من ، و اين دو و كسانى كه در ميان امت من جانشين آنها مى شوند ، برترين ذريه من هستند.

جبرئيل به من خبر داد كه اين فرزندم با سم كشته مى شود و فرزند ديگرم ، شهيد غرقه در خون مى گردد. خدايا! قتل او را مبارك بگردان و او را سرور و سالار شهيدان قرار بده. خدايا! بركت را از قاتل و حاذل او بگير و او را دچار آتش جهنم بگردان و در درك اسفل از جهنم محشور نما.

آنگاه صداى گريه و زارى مردم بلند شد و پيامبر صلى الله عليه وآله به آنها فرمود : اى مردم ! آيا براى او گريه مى كنيد، اما ياريش نمى كنيد ؟ خدايا! تو خود يار و ياور او باش.

سپس ‍ فرمود : اى مردم ! من در ميان شما ثقلين ؛ كتاب خدا و عترتم و تبارم و ثمره قلب و خون قلبم را بر جاى مى گذارم ؛ اين دو از هم جدا نمى شوند تا در حوض بر من وارد شوند.

آگاه باشيد كه من در اين باره از شما چيزى نمى خواهم ، مگر همان را كه خداوند به من دستور داده كه از شما بخواهم ، من از شما مودت به خويشانم را مى خواهم. پس بترسيد از اينكه مرا فردا در كنار حوض ملاقات كنيد ، در حالى كه به عترتم آزار رسانده و اهل بيتم را كشته و به آنها ستم روا داشته باشيد.

آگاه باشيد كه در روز قيامت سه پرچم (گروه) از اين امت بر من وارد مى شوند. دسته اول با پرچمى سياه و تاريك مى آيند ، ملائكه از آنها مى ترسند ، در مقابل من مى ايستند و من به آنها مى گويم : شما چه كسانى هستيد ؟ آنها نام مرا فراموش مى كنند و مى گويند ما اهل توحيد از عرب هستيم.

به آنها مى گويم كه من ، احمد، پيامبر عرب و غيرعرب هستم. آنها مى گويند ما از امت تو هستيم. از آنها مى پرسم : بعد از من با اهل بيتم و كتاب خدا چگونه رفتار كرديد ؟

مى گويند : كتاب را ضايع كرديم و عترت را تحريم نموديم. وقتى اين سخنان را از آنها مى شنوم از آنها روى بر مى گردانم و آنها تشنه و سيه روى ، باز مى گردند.

سپس گروه ديگرى با پرچم سياه ترى بر من وارد مى شوند ؛ از آنها مى پرسم : بعد از من با ثقلين ، كتاب خدا و عترتم چه كرديد ؟

مى گويند : با ثقل اكبر مخالفت كرديم و ثقل اصغر را تكه پاره نموديم. به آنها مى گويم از من دور شويد ؛ آنها هم تشنه و سيه روى باز مى گردند.

بعد گروه ديگرى مى آيند كه چهره هايشان از نور مى درخشد. از آنها مى پرسم شما چه كسانى هستيد ؟

مى گويند : ما از اهل حق هستيم ، كتاب پروردگارمان را با خود داشتيم ، حلال او را حلال نموديم و حرامش را بر خود حرام كرديم ، ذريه پيامبرمان محمد صلى الله عليه و آله را دوست داشتيم و با هر آنچه خود را يارى كرديم ، آنها را يارى نموديم و با كسانى كه با آنان دشمنى كردند ، در كنارشان جنگيديم.

سپس به آنها مى گويم : بشارت باد بر شما! من پيامبر شما ، محمد هستم ؛ شما در دنيا آنچنان بوديد كه گفتيد ؛ سپس از حوضم آنها را سيراب مى كنم و آنها سيراب و شاداب باز مى گردند و بعد وارد بهشت مى شوند و تا ابد در آن جاودان هستند.



http://www.shiaupload.ir/images/76404161983845677545.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 23:09
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__3_.jpg

بعد از همه اينها ، مصيبت پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به حسين عليه السلام ، بسيار بود ، در خانه ، در مسجد ، بر روى منبر ، در سفر و حضر و در قيام و قعودش براى حسين عليه السلام سوگوارى مى كرد. ديدنش براى حضرت موجب گريه مى شد ، در آغوش كشيدنش او را اندوهگين مى كرد ، بوسيدنش موجب جارى شدن اشكش مى شد و اسباب سرور و شادى او ، موجب حزن و اندوه مى شد.

تفصيل آن مطالب چنين است :

وقتى حضرت رسول صلى الله عليه و آله ، حسين عليه السلام را بر دوش و شانه خود حمل مى كرد ، به ياد سر او مى افتاد كه بر روى نيزه است و گريه مى كرد و به اصحاب مى گفت : گويى به اسيران مى نگرم كه بر شتران سوارند و سر فرزندم به يزيد - لعنت الله عليه - هديه داده شده است.

وقتى حسين عليه السلام در دامن آن حضرت مى نشست ، به چهره او نگاه مى كرد و گريه مى نمود و مى فرمود : گويى با حسين هستم ، در حالى كه محاسنش با خونش ‍ خضاب شده است ، ديگران را فرا مى خواند ، اما جوابش نمى دهند ، يارى مى طلبد ، اما يارى نمى شود.

پيامبر خدا در عيد حسين عليه السلام را مى ديد كه لباس نويى پوشيده است ، اما گريه مى كرد ؛ زيرا عزا و مصيبت او در صحراى كربلا به خاطر مى آورد ؛ او را مى ديد كه با پدر ، مادر و برادرش ‍ نشسته و غذا مى خورد ، اين صحنه حضرت رسول را خوشحال مى كرد ، اما بعد شروع به گريه مى نمود ؛ چون به خط مى آورد - يا جبرئيل به خاطر او مى آورد - كه چگونه حسين عليه السلام ، و فرزندانش تشنه مانده اند، به گونه اى كه دنيا در برابر چشمانشان تيره و تار شده است و سپس تعدادى از آنها كشته و برخى به اسارت مى روند.

وقتى زير گلوى حسين عليه السلام را مى بوسيد ، گريه مى كردى و چون مى پرسيد يا جدا چرا گريه مى كنى ؟

مى فرمود : جاى شمشير ها را مى بوسم و گريه مى كنم ؛ يعنى گلوى تو جايى است كه شمشيرها بر آن افزود مى آيند و پيكر تو را شمشير ها قطعه قطعه مى كنند. اين صحنه ها را به خاطر مى آورم و گريه مى كنم.

رسول خدا لب ها و دندان هاى حسين عليه السلام را مى بوسيد و گريه مى كرد ، چون به خاطر مى آورد كه در مجلس ابن زياد و يزيد لعنت الله عليهما با چوب خيزران بر اين لب و دندان مى زنند.

زيدبن ارقم كه در زمان رسول خدا ، شاهد رفتارهاى آن حضرت با امام حسين بود ، در كوفه در مجلس ابن زياد ، زمانى كه آن ملعون با چوب بر لب و دندان امام حسين عليه السلام مى زد ، حاضر بود.

از اين رو برخاست و گفت : بر اين لب ها چوب نزن ، به خدايى كه جز او خدايى نيست ، من خودم ديدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين لب ها را مى بوسيد. روزى پيامبر در مسجد نشسته بود ، گروهى از قريش وارد شدند كه عمربن سعد هم با آنها بود ، رنگ چهره آن حضرت دگرگون شد.

پرسيدند : اى پيامبر خدا چرا ناراحت شديد ؟

فرمود : ضرب و قتل و شتم و آوارگى اهل بيتم را به خاطر مى آوردم ، و اينكه اولين سرى بود كه بر نيزه مى شود ، سر فرزندم حسين (ع) است.

چنين حالتى در طول حيات مبارك پيامبر صلى الله عليه وآله در شب ، روز ، در سفر و حضور و تا زمانى كه در بستر وفات قرار گرفتند ، ادامه داشت. حتى احتضار آن حضرت هم به مجلس عزاى با عبدالله تبديل شد ، به اين گونه كه وقتى زمان رحلت آن حضرت نزديك شد و بيمارى اش شدت يافت.

حسين عليه السلام را به سينه خود چسباند و در حالى كه عرق پيامبر بر او مى ريخت و جان به جان آفرين تسليم مى كرد ، گفت : مرا با يزيد چه كار است ؟ خداوند به يزيد بركت ندهد ، خدا يزيد را لعنت كند. سپس پيامبر از هوش رفتند و دوباره به هوش آمدند و فرمودند : براى من و قاتل تو در پيشگاه خداوند عزوجل مقامى است. تمام اين ماجراها در مدينه اتفاق افتاد.



http://www.shiaupload.ir/images/23527372443120816132.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 23:10
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__4_.jpg


مجلس پنجم ؛ مجلس پيامبر خدا صلى الله عليه وآله در كربلا

آن حضرت فرمودند ، مرا به جايى كه به آن كربلا گفته مى شود ، سير دادند ، در آنجا قتلگاه حسين و اصحابش را ديدم ، سپس در آنجا مجلسى براى عزاى او برپا شد.


مجلس ششم ؛ مجلس آن حضرت در مجمع (محل گردآمدن) مدينه و كربلا ؛

اين مجلس در زمانى بود كه زمين براى آن حضرت رام و مطيع و قتلگاه حسين به ايشان نشان داده شد و از تربت آن برداشتند. شايد اين همان تربتى باشد كه آن را به ام سلمه دادند و فرمودند :

او را نگه دار و هنگامى كه به خون تبديل شد ، بدان كه حسين كشته شده است.
امام حسين عليه السلام نيز مانند همان تربت را و به همان كيفيت ، به ام سلمه داد.

امام على و امام حسين عليهماالسلام :

مجلس هفتم ؛ مجلس على عليه السلام در مدينه ، كوفه و ديگر جاها ؛

حضرت على عليه السلام بر روى منبر و در مسجد تحت عناوين مختلف ، براى حسين عليه السلام سوگوارى و گريه مى نمودند و حالات آن حضرت را به انحاى مختلف به صورت نظم و ايثار يادآور مى شدند كه در يكى از اين موارد فرمودند :

كاءنى بنفسى و اعقابها و بالكربلاء و محرابها ، فتحضب منا اللحى بالدماء خضاب العروس باثوابها
گويى كه خودم و فرزندانم را در كربلا و محراب آن (مى بينم) كه برخى از ما محاسن شان با خون خضاب شده است.

يكى ديگر از آن مجالس ، مجلس آن حضرت در محراب مسجد و در حالى است كه با سر شكافته بر زمين افتاد. حضرت على عليه السلام در آن حال فرمود : اى ابا عبدالله ! تو شهيد اين امت هستى.

آن حضرت مرثيه سرا و حسين عليه السلام گريه كننده و اهالى كوفه شنونده بودند. بعد از اين مجلس ، آن حضرت مجلس ديگرى براى حسين عليه السلام برپا كرد كه آخرين مجلس ايشان بود و در آن مرثيه سرا خودش بود و شنونده زينب كبرى سلام الله عليها ؛ يعنى آنجا كه حضرت امير در حالى كه در روز وفاتشان با سر شكافته در بستر آرميده بودند ، خطاب به دخترشان زينب گفتند :

اى دخترم ! گويى كه من به همراه تو و زنان اهل بيت هستم كه در اين سرزمين به اسارت برده مى شوند و از اين مى ترسند كه مبادا مردم آنها را بربايند ؛ تا آخر حديث.

مجالس آن حضرت در مدينه نيز برپا بود ، هرگاه ايشان حسين عليه السلام را مى ديد گريه مى كرد و مى گفت :
اى اشك چشم هر مؤمن !


http://shiaupload.ir/images/d9s3oo74nvwip2ob2h2.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
03-01-2011, 23:11
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__11_.jpg


مجلس هشتم ؛ مجالس سه گانه اميرالمؤمنين عليه السلام در كربلا :

اول ؛ مجاهد از ابن عباس روايت كرده است كه هنگام عزيمت به صفين به همراه اميرالمؤمنين بودم ، وقتى در نينوا و در كنار رود فرات فرود آمدند ، با صداى بلند گفتند : ابن عباس ! آيا مى دانى اينجا كجاست !
گفتم : اى اميرالمؤمنين ! نمى دانم ، فرمود : اگر آن طور كه من اينجا را مى شناسم ، تو هم مى شناختى ، از آن عبور نمى كردى ، مگر اينكه چون من گريه مى كردى.

ابن عباس گفت : آن حضرت به قدرى گريه كردند كه محاسنشان از اشك خيش شد و اشك بر سينه اش جارى گرديد و ما هم به همراه او گريه كرديم. آن حضرت آه مى كشيد و مى گفت : مرا با آل ابوسفيان چه كار است ، مرا با حزب شيطان و سران كفر چه كار است ؟
اى ابا عبدالله ! صبر پيشه كن ، چرا كه پدرت نيز از دست آنها همان كشيده كه تو مى كشى.

آنگاه آب خواست و براى نماز وضو گرفت و چند ركعتى نماز خواند و دوباره همان سخنان را يادآور شدند. آنگاه ساعتى استراحت كردند و بعد بيدار شدند و گفتند : ابن عباس !
بله ، من اينجا هستم
فرمود : آيا مايل هستى كه به تو بگويم در اين خوابى كه الان رفته بودم ، چه ديدم ؟
گفتم : چشمانت به خواب رفت و خير ديده اى يا اميرالمؤمنين !

فرمود : ديدم ، مثل اينكه مردانى از آسمان با پرچم هاى سفيد فرود آمدند و شمشيرهاى خود را آويخته بودند ، شمشيرهايى كه سفيد بود و برق مى زد ، آنها دور اين زمين خطى كشيدند ، سپس ديدم مثل اينكه اين درختان خرما ، شاخه هايشان به زمين مى خورد و خون تازه به جوش و خروش بود و گويى من با حسين هستم كه در آن غرق شده است ، در اين باره كمك مى طلبد ، اما كسى يارى اش نمى كند و آن مردان سفيد جامه كه از آسمان نازل شده بودند ، او را صدا مى زدند و مى گفتند :

اى خاندان رسول خدا! صبر پيشه كنيد. شما به دست مردمى شرور كشته مى شويد و يا ابا عبدالله ! اين بهشت مشتاق ديدار توست ؛ سپس به من تسليت مى گويند و اظهار مى دارند : يا اباالحسن ! تو را بشارت باد ، خداوند چشم تو را ، روزى كه مردم در پيشگاه خداوند جهانيان مى ايستند ، روشن گرداند.

سپس از خواب بيدار شدم. قسم به آن خدايى كه جان على در دست اوست صادق مصدق ابوالقاسم صلى الله عليه وآله در زمان عزيمت من به سوى كسانى كه بر ما تجاوز كردند ، به من فرمودند : اين سرزمين كرب و بلا ياد مى شوند. اين سرزمين در آسمان ها شناخته شده است و از آن به سرزمين كرب و بلا ياد مى شود ، همان طور كه از بارگاه حرمين و بيت المقدس ياد مى شود.

سپس به من فرمود : ابن عباس ! در اين اطراف در پى سرگين آهو بگرد ، به خدا سوگند نه به دروغ گفتن واداشتم و نه دروغ گفتم. اين سرگين ها زرد و رنگ زعفران است.

ابن عباس گفت : آن سرگين ها را در جايى پيدا كردم و امام را صدا زدم و گفتم : آنها را همان طورى كه شما توصيف كرديد ، يافتم.

على عليه السلام فرمود: خدا و پيامبرش راست گفتند ، سپس برخاست و با سرعت به طرف آنها آمد و آنها را برداشت و بوييد و گفت : همان است ، خودش است. ابن عباس ! مى دانى كه اين سرگين ها را عيسى بن مريم عليه السلام بوييده است و آن زمانى بود كه آن حضرت به همراه حواريون از اين جا مى گذشتند و ديدند كه چند آهو جمع شده اند و گريه مى كنند.

عيسى عليه السلام نشست و به همراه ايشان حواريون هم نشستند. آن حضرت گريه كرد و حواريون هم گريه كردند ، در حالى كه نمى دانستند چرا عيسى نشست و گريه كرد.
گفتند : اى روح خدا! چرا گريه كردى ؟
گفت : آيا مى دانيد اينجا چه سرزمينى است ؟
گفتند : نه
عيسى گفت : اينجا همان سرزمينى است كه در آن نوه رسول احمد صلى الله عليه و آله و فرزند طاهره بتول شبيه مادر من ، كشته مى شود و در آن طينتى كه طيب تر از مشك است به خاك سپرده مى شود ؛ چون او طينت نوه نوه پيامبر و شهيد است و طينت پيامبران و فرزندان آنها اين چنين است و اين آهوان با من حرف مى زنند و مى گويند كه آنها در اين سرزمين به شوق تربت پاك نوه پيامبر مى چرند و من گمان مى كنم كه آنها در اين سرزمين ، در امان باشند.

سپس دستش را به سوى اين سرگين دراز كرد و آن را بوييد و گفت : اين سرگين ها به خاطر موقعيت مكانى شان اين گونه طيب هستند. خدايا آنها را باقى بدار تا پدر آن شهيد آنها را ببويد تا براى او تعزيت و تسليت باشد ؛ از اين رو آنها تا روزگار ما باقى مانده اند و گذشت تا براى او رنگ آنها را زرد كرده و اين سرزمين كرب و بلا است.

سپس با صداى بلند گفت : اى خداى عيسى بن مريم ! به قاتلان او و آنان كه دشمنش را يارى و او را بى ياور گذاشتند ، خير و بركت نده. سپس آن حضرت مدتى طولانى گريه كرد و ما هم همراه او گريستيم ، تا آنجا كه به صورت بر روى زمين افتاد و براى مدتى بى هوش شد ؛ بعد به هوش آمد و سرگين ها را برداشت و آن را در رداى خود گذاشت و به من هم دستور داد كه آن كار را انجام دهم.

بعد گفت : ابن عباس ! هر گاه ديدى كه از آن خون تازه بيرون مى جهد ، بدان كه ابا عبدالله كشته شده است.

ابن عباس ‍ گفت : به خدا سوگند من بيشتر از هر چيزى كه خداوند حفظ آن را بر من واجب كرده است ، از آنها مراقبت مى كردم و هميشه آنها را در آستينم داشتم تا اين كه در خانه به خواب بودم و ناگهان بيدار شدم و ديدم كه از آن خون تازه جارى است و آستينم به خون تازه آغشته شده است. در حالى كه گريه مى كردم نشستم و گفتم :

به خدا سوگند حسين كشته شده است. به خدا سوگند هرگز على عليه السلام به من دروغ نگفت و مرا از موضوعى باخبر نكرد ، مگر اينكه آنچنان واقع شد كه ايشان گفت ؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه وآله او را از مسائلى آگاه مى كرد كه ديگران را نمى كرد. آنگاه من وحشت كردم و از خانه خارج شدم ، هنگام طلوع فجر بود ، به خدا سوگند سرتاسر شهر مدينه را مه آنچنان فراگرفته بود كه هيچ اثرى از آن ديده نمى شد. بعد خورشيد طلوع كرد ، به نظرم خورشيد گرفته بود ؛ به نظر مى آمد كه ديوارهاى شهر مدينه خون آلود است.

در حالى كه گريه مى كردم نشستم و گفتم : به خدا قسم حسين كشته شد. آنگاه از ناحيه بيت صدايى را شنيدم كه مى گفت : اى آل رسول الله ! صبر پيشه كنيد. فرزند زهرا كشته شد و روح الامين با گريه و زارى فرود آمد. سپس با صداى بلند گريه نمود و من هم گريه كردم. در آن ساعت براى من ثابت شد كه آن روز دهم ماه محرم بوده است و دريافتم كه حسين عليه السلام در همان روزى كه خبر و تاريخ آن به ما رسيده بود ، كشته شده است. كسانى كه با او بودند ، مى گفتند :

به خدا سوگند مطالبى را كه تو شنيدى ، ما هم شنيده ايم ، ما در ميان نبرد بوديم و نفهميديم كه آن چيست ؟ ما فكر مى كرديم كه او خضر عليه السلام است.



http://shiaupload.ir/images/48460854247735571929.jpg

خادمه زینب کبری(س)
03-01-2011, 23:53
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/59735602478104286640.jpg

خادمه زینب کبری(س)
03-01-2011, 23:57
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/9_Untitled-10.png

ای سرت بر سر نی ساربان دل من
خم شده نیزه ی تو به سوی محمل من
چرا زخون صورتت رنگ شده
قرآن بخوان که دلم تنگ شده
حسین حسین! یا اخا مولا حسین!

جلوه ی طور، حسین، سوره ی نور، حسین
دیگر از محمل من، نشوی دور، حسین!
من زائرِ، گودی قتلگهم
از نوک نی، نگهم کن نگهم
حسین حسین! یا اخا مولا حسین!

نیزه دارِ تو زَنَد خنده بر گریه ی من
تو به من گریه کن و تو به من حرف بزن
حسین من، من فدای سر تو
خون خدا، چکد از حنجر تو
حسین حسین! یا اخا مولا حسین!

روز آغاز نبود این چنین باور من
تو شوی بر سر نی، سایه بان سر من
نوک نی و، سر نور عین من
خاکستر و، صورت حسین من
حسین حسین! یا اخا مولا حسین!

یا اخا! کشت مرا نگه دختر تو
اشک چشمش به رخ و نگهش بر سر تو
یک دم نگاه، به روی فاطمه کن
با دخترت، لحظه ای زمزمه کن
حسین حسین! یا اخا مولا حسین!

ای دعای لب من در نماز شب من
در فراق تو نفس گشته تاب و تب من
آن که نهد سر به حکم تو من
بگو بگو سر به پایت شکنم
حسین حسین! یا اخا مولا حسین!

تشنه ام تشنه ی لب عطشان توام
به خدا شیفته ی صوت قرآن توام
نثار تو گل تکبیر کنم
قرآن بخوان تا که تفسیر کنم
حسین حسین! یا اخا مولا حسین!
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 02:42
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__12_.jpg


دوم :

از هرثمة بن ابومسلم نقل شده است كه گفت : در ركاب على بن ابى طالب عليه السلام در صفين مى جنگيديم ، وقتى بازگشتيم ، در كربلا فرود آمد و در آنجا نماز صبح خواند. سپس از تربت آن برداشت و بو كرد و گفت : اى خاك ! از ميان تو مردمانى محشور مى شوند كه بدون حساب وارد بهشت مى شوند.

هرثمه نزد همسرش كه از شيعيان على عليه السلام بود ، بازگشت و به او گفت : مى خواهم مطلبى را درباره ولى و امام تو ، ابوالحسن به تو بگويم. على عليه السلام در كربلا فرود آمد و نماز خواند ، سپس از خاك آن برداشت و گفت : اى خاك ! از ميان تو مردمانى محشور مى شوند كه بدون حساب وارد بهشت مى شوند. آن زن گفت : اى مرد! اميرالمؤمنين جز حق نمى گويد.

هرثمه مى گويد : وقتى حسين عليه السلام به سمت كوفه آمد ، من جزء گروهى بودم كه عبيدالله بن زياد لعنت الله عليه اعزام كرده بود. وقتى من آن محل و آن درخت را ديدم ، آن فرمايش على عليه السلام را به خاطر آوردم ، سوار بر شترم شدم و نزد حسين عليه السلام رفتم ، به آن حضرت سلام كردم و آنچه را از پدرش شنيده بودم ، به ايشان گفتم.
امام حسين عليه السلام سؤال كرد تو با ما هستى يا عليه ما ؟

گفتم : نه با تو هستم نه عليه تو ؛ من بچه هايى دارم كه بر آنها از عبيدالله بن زياد مى ترسم.

امام فرمود : پس به جايى برو كه نه كشته شدن ما را ببينى و نه صداى ما را بشنوى ؛ به آن خدايى كه جان حسين به دست اوست ، در آن روز هر كس صداى ما را بشنود و به كمك ما نشتابد خداوند او را به آتش جهنم گرفتار مى كند.

سوم :

مطللبى است كه از امام باقر عليه السلام روايت شده است ، آن حضرت فرمود : على عليه السلام با دو تن از يارانش از كربلا مى گذشت ، وقتى از آنجا عبور كرد ، چشمانش پر از اشك شد و گفت : اينجا محل فرود آنهاست ؛ در اينجا خون هاى آنها ريخته مى شود ؛ اى خاك ! خوشا به حال تو كه خون عزيزان بر تو ريخته مى شود.

مجلس نهم ؛ مجالس حضرت زهراء سلام الله عليها در مدينه

اين مجالس ‍ بسيار است ؛ زيرا هر گاه ، بنا به دلايل عديده اى ، آن حضرت را از موضوع باخبر مى كردند ؛ مجلس گريه و نوحه سرايى براى حسين برپا مى كرد.

مجلس دهم ؛ مجلس ام ايمن در مدينه

در اين مجلس مرثيه سرا ام ايمن و شنونده زينب عليهاالسلام بود كه براى او حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرد. و اين حديث ، حديث طولانى است كه در ميان آن مقتل حسين عليه السلام ، به زمين افتادن ايشان و نحوه كفن و دفن او ، بيان شده است .

و اين همان حديثى است كه زينب سلام الله عليها آن را براى امام سجاد عليه السلام در محل قتلگاه به منظور دلدارى به او نقل كرد ، آن هنگام كه پيكر شهدا بر زمين افتاده بود و آنها را به اسارت به كوفه مى بردند.

مجلس يازدهم ؛ مجلس امام حسن عليه السلام

در اين مجلس مرثيه سرا خود آن حضرت بود و امام حسين و اهل بيتش شنونده بودند. زمانى كه امام حسن عليه السلام در حال احتضار بودند و آثار مسموميت در تمام اعضاى بدنشان ظاهر شده بود و خون بالا مى آوردند ، حسين عليه السلام نزد او آمد و برادرش را به آغوش كشيد و گريه سر داد.

امام حسن به او گفت : لا يوم يا ابا عبدالله اى ابا عبدالله ! هيچ روزى مانند روز تو نيست ، سى هزار نفر كه ادعا مى كنند از امت جد ما هستند و پيروان دين اسلامند ، بر تو هجوم مى آورند و نسبت به كشتن تو و ريختن خونت و هتك حرمت تو و اسارت فرزندان و زنان تو با هم به توافق مى رسند. در آن هنگام از آسمان خون و خاكستر مى بارد و همه چيز حتى حيوانات وحشى در بيابان ها و ماهيان در درياها برايت گريه مى كنند.



http://www.shiaupload.ir/images/23460710375352463401.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 02:45
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__13_.jpg


مجلس دوازدهم ؛ مجلسى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر سر قبر شريف آن حضرت

در اين مجلس مرثيه سرا پيامبر صلى الله عليه و آله و شنونده حسين عليه السلام است و آن هنگامى بود كه وليد حاكم مدينه اصرار بر اين داشت كه امام با يزيد لعنت الله عليه بيعت كند و امام اراده فرمود از مدينه خارج شود.

يك شب امام از منزلشان خارج شدند و به كنار جدش ‍ آمدند و گفتند : سلام بر تو اى رسول خدا! من حسين فرزند فاطمه ، فرزند تو و سبط تو هستم كه مرا در ميان امت خودت به امانت بر جاى گذاشتى ؛ اى پيامبر خدا! تو شاهد باش كه آنها مرا بى يار و ياور گذاشتند ، حق مرا ضايع كردند و عهد و پيمانشان را حفظ نكردند و اين شكواى من به تو است تا روزى كه تو را ملاقات كنم. سپس برخاست و مدت طولانى نماز خواند.

وليد مأمور به منزل امام حسين عليه السلام فرستاد تا ببيند آيا از مدينه خارج شده است يا نه ، و چون امام در منزلش نيافت ، گفت : الحمدلله از مدينه خارج شد و من به خون او گرفتار نشدم. حسين عليه السلام نزديك صبح به منزل بازگشت.

شب دوم نيز به كنار قبر پيامبر آمد و چند ركعتى نماز خواند ، وقتى از نماز فارغ شد ؛ گفت : خدايا! اين قبر پيامبر تو است و من فرزند دختر پيامبر تو هستم ، بر من امرى وارد شده است كه خود از آن آگاهى ؛ خدايا! من معروف را دوست دارم و از منكر متنفر ؛ اى ذوالجلال و الكرام ! به حق اين قبر و كسى كه در آن آرميده است ، از تو مسئلت دارم ، براى من آن چيزى را برگزينى كه رضاى تو و پيامبر تو در آن است.
آنگاه بر سر قبر شروع به گريه كرد تا نزديكى هاى صبح ، سپس سرش را بر روى قبر گذاشت و به خواب رفت.

در خواب ديد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در ميان گروهى از ملائكه به سوى او مى آيد ، آمد تا اينكه حسين را به سينه چسباند و ميان دو چشمش را بوسيد و فرمود : اى محبوب من ! اى حسين ! مى بينم كه بزودى به خون خود مى غلطى و در سرزمين كربلا به دست گروهى از امت من سر از بدنت جدا مى شود ، در حالى كه تشنه اى ، اما آب به تو نمى دهند ، با اين وجود آنها اميد به شفاعت من دارند.

خداوند شفاعت مرا در روز قيامت شامل آنها نمى گرداند. حبيب من ، حسين ! پدر ، مادر و برادرت نزد من آمده اند ، آنها مشتاق تو هستند؛ تو در بهشت درجاتى دارى كه جز با شهادت به آنها نائل نمى شوى.
حسين عليه السلام در خواب به پيامبر نگاه مى كرد و مى گفت :

اى پدر! نيازى به مراجعت به دنيا ندارم ، مرا با خود ببر و وارد قبر بنما.
پيامبر به او فرمود : تو بايد به دنيا مراجعت نمايى تا شهادت و پاداش عظيمى كه خداوند در آن برايت مقرر فرموده است ، نصيبت شود. تو و پدرت و برادرت و عمويت و عموى پدرت در روز قيامت در يك گروه مى شويد تا اينكه وارد بهشت شويد.

آنگاه امام مضطرب از خواب بيدار شد و اين رؤيا را براى اهل بيت خود و فرزندان عبدالمطلب تعريف كرد. در آن روز ، نه در مغرب و نه در مشرق ، مردمى اندوهگين تر و گريان تر از اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم يافت نمى شد.






http://shiaupload.ir/images/90535534687480710307.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 02:47
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__15_.jpg


مجلس سيزدهم ؛ مجلس ام سلمه در خارج از مدينه

در اين مجلس مرثيه خوان ام سلمه بود و شنونده حسين عليه السلام ، سپس مرثيه خوان حسين عليه السلام بود و شنونده ام سلمه مجلس عجيبى بود كه در آن صحنه اى از قضيه كربلا و مجمعى از مدينه و كربلا بود. و آن اين بود كه حسين عليه السلام قصد خروج از مدينه را داشت كه ام سلمه رضى الله عنها پيش آن حضرت آمد و گفت :

اى فرزندم ! با رفتنت به عراق مرا اندوهگين مكن ؛ چرا كه شنيدم جدت مى گفت : پسرم حسين در سرزمين عراق در جايى كه به آن كربلا مى گويند ، كشته مى شود.

امام گفت : اى مادر ! به خدا قسم ! من اين را مى دانم و من در هر صورت كشته خواهم شد و چاره اى ندارم. من مى دانم از اهل بيتم و نزديكانم و شيعيانم چه كسانى كشته مى شوند. مادر! اگر مايل هستى ، قبر و آرامگاهم را نشان تو بدهم ! سپس امام به طرف كربلا اشاره كرد ، زمين پست شد ، به طورى كه بارگاه و مدفن ، محل اردوگاه و محل شهادتش را به ام سلمه نشان داد. در اين هنگام ام سلمه به شدت گريه كرد و امر امام را به خدا واگذار نمود. امام فرمود :

اى مادر! خدا خواسته است مرا ببيند كه مظلومانه و از روى ستم كشته و سرم از تن جدا شده است و خداوند خواسته است كه حرم و اهل بيت و زنان مرا آواره ببيند و كودكانم سربريده ، مظلوم ، اسير و دربند باشند و درخواست كمك و يارى كنند ، اما يار و ياورى نداشته باشند.


در روايت ديگرى آمده است كه ام سلمه گفت : نزد من تربتى است كه جدت آن را در شيشه اى به من داد.

آنگاه امام گفت : به خدا سوگند من اين چنين به شهادت مى رسم و اگر به عراق هم نروم ، مرا مى كشند. سپس مقدارى تربت برداشت و آن را در شيشه اى قرار داد و آن را به ام سلمه داد و فرمود : آن را به همراه شيشه اى كه جدم به تو داد ، نگه دار و هر گاه به خون تبديل شدند ، بدان كه من كشته شده ام.


مجلس چهاردهم ؛ مجلس عمه هاى حسين عليه السلام در خارج از مدينه

وقتى حسين عليه السلام تصميم گرفت از مدينه خارج شود ، زنان بنى عبدالمطلب آمدند و براى نوحه سردادن جمع شدند ، تا اينكه حسين عليه السلام به ميان آنها رفت و فرمود : شما را به خدا سوگند ، آشكارا نوحه و زارى نكنيد كه معصيت خدا و رسول اوست. زنان بنى عبدالمطلب گفتند :

پس براى چه كسى نوحه و گريه را نگه داريم ؛ در حالى كه براى ما امروز چون روزى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و على و فاطمه و رقيه و زينب و ام كلثوم از دنيا رفتند. خدا را سوگند مى دهيم كه ما را فداى تو كند ، اى محبوب ابرار! آنگاه يكى از عمه هاى امام جلو آمد و در حالى كه گريه مى كرد ، گفت : اى حسين شاهد باش ما شنيديم كه اجنه براى تو نوحه خوانى مى كنند و مى گويند :

براى حسين سيد و سالار شهيدان گريه كنيد ، از مصيبت قتل او موها سفيد شد و به لرزه افتاديم و به خاطر قتل او ماه گرفت و افق هاى آسمان سرخ رنگ شد و خورشيد بلاد دگرگون شد. او فرزند فاطمه است ، كه به واسطه اش خلايق و بشر پاداش داده مى شوند.



http://shiaupload.ir/images/59659672377200579445.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 02:50
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__16_.jpg


مجلس پانزدهم ؛ مجلس حسين عليه السلام وقتى از مدينه حركت كرد

در اين مجلس مرثيه سرا حسين و شنونده ملائكه بودند و آن اين گريه بود كه وقتى امام از مدينه حركت كردند ؛ گروهايى از ملائكه نشان دار كه در دست سرنيزه داشتند و بر اسب هايى از اسب هاى بهشتى سوار بودند ، به ملاقات ايشان آمدند ، به امام سلام كردند و گفتند :

اى حجت خدا بر خلق ، پس از جد و پدر و برادرت ! خداوند سبحان جدت را در مواقع فراوان به واسطه ما يارى كرد ، همانا كه خداوند تو را به واسطه ما يارى كند. امام به آنها گفت : وعده ما ، قبر و بارگاهم كه در آنجا به شهادت مى رسم و آن جا كربلاست ، وقتى وارد آن شدم ، نزد من آييد.


مجلس شانزدهم ؛ مجلس حسين عليه السلام ، وقتى امام از مدينه حركت كرد.

در اين مجلس شنونده ، اجنه بودند. به اين ترتيب كه ، وقتى امام از مدينه حركت كرد ، گروهايى از اجنه مسلمان ، نزد او آمدند و گفتند :

اى سرور و مولاى ما! ما شيعيان و انصار تو هستيم. به ما دستور بده ، امر ، امر شماست. هر چه مى خواهى بفرما ، اگر به ما دستور كشتن همه دشمنانت را بدهى و شما در همين مكان خودتان باشيد ، ما براى انجام اين كار براى تو كافى هستيم. امام به آنها پاداش نيكويى داد و گفت : آيا كتاب خدا را كه بر جدم رسول الله صلى الله عليه و آله نازل شد ، تلاوت نكرده ايد كه در آن فرمود :

اينما تكونوا يدرككم الموت و لو كنتم فى بروج مشيدة (40)

هر كجا باشيد ، اگر چه در كاخ ‌هاى بسيار محكم ، مرگ شما را در مى يابد.
همچنين خداوند سبحان فرمود :

قل لو كنتم فى بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم (41)

اى پيغمبر بگو اگر در خانه هاى خود هم بوديد ، باز آنان كه سرنوشتشان در قضاى الهى ، كشته شدن است ، از خانه به قتلگاه به پاى خود بيرون مى آمدند.
بنابراين اگر من در جاى خود بمانم ، چگونه اين خلق آزمايش و امتحان شوند و چه كسى در قبر من در كربلا ساكن شود. خداوند روزى كه زمين را گستراند ، آنجا را برگزيد و آن را پناهگاه شيعيان ما قرار داد ،

آنجا در دنيا و آخرت موجب امان است. اما شما روز شنبه كه عاشورا باشد حاضر شويد. من در آخر آن روز كشته مى شوم و ديگر پس از من از اهل بيتم كسى براى كشته شدن باقى نمى ماند ، خواهران و اهل بيتم اسير مى شوند و سرم را براى بردن به نزد يزيد ، حركت مى دهند.

اجنه گفتند : اى حبيب خدا و فرزند حبيب او ! به خدا سوگند اگر اين نبود كه بايد از امر تو اطاعت كرد و مخالفت با امر تو براى ما مجاز بود ، تمام دشمنان تو را قبل از اينكه به تو دست يابند ، مى كشتيم.

امام سلام الله عليه فرمود : به خدا سوگند ما بر آنها از شما تواناتريم ؛ اما ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى ع بينة (42) تا هر كس هلاك شدنى است با برهان از بين برود و هر كس زنده ماندنى است ، با برهان زنده بماند.



http://www.shiaupload.ir/images/37260814596161586912.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 02:52
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__18_.jpg


مجلس هفدهم ؛ مجلسى در مسجدالحرام ، كه در آن مجلس ، مرثيه سرا حسين عليه السلام و شنونده حجاج بودند

امام حسين عليه السلام وقتى قصد رفتن به عراق كرد ، براى سخنرانى به پا خاست و فرمود :

الحمدلله و ما شاءالله و لا حول ولا قوة الا بالله و صلى الله على و رسوله و سلم

مرگ براى فرزندان آدم چون گردنبندى است بر گردن دختران جوان و چه مشتاق آباء و اجداد خود هستم ، مانند اشتياق يعقوب به يوسف ، براى من مرگى انتخاب شده است كه آن را ملاقات مى كنم.

گويى اعضاى بدنم را گرگان بيابان در ميان نواويس و كربلا قطعه قطعه مى كنند و آن جماعت گرسنه و بى رحم شكم هاى خود را پر مى كنند. چاره اى از سرنوشتى كه رقم خورده است ، نيست. رضاى خدا ، رضاى ما اهل بيت است ، بر بلاى او صبر مى كنيم و به ما پاداش صابران داده مى شود.

هرگز چيزى از گوشت و خون رسول خدا از بين نمى رود و همه در حظيرة القدس براى او جمع مى شوند و چشم آن حضرت به آنها روشن مى شود و عده او براى آنها محقق مى شود. هر كس مى خواهد جانش را در راه ما فدا كند و خدا را ملاقات نمايد ، پس بايد با ما حركت كند ، كه من به خواست خدا عازم هستم.


مجلس هيجدهم ؛ مجلسى خارج از مكه ، كه در آن مرثيه سرا حسين عليه السلام و شنونده محمد حنفيه بود

محمد حنفيه در شبى كه صبح روز بعد آن ، امام حسين عليه السلام قصد خروج از مكه را داشت ، نزد امام آمد و گفت :

اى برادر ! تو از خيانت اهل كوفه نسبت به پدر و برادرت آگاهى ، من خوف آن دارم كه سرگذشت تو هم مانند آنها بشود ، نظر من اين است كه در حرم اقامت كنى ، تو عزيزترين افراد اهل حرم خدا هستى.

امام فرمود : اى برادر! مى ترسم كه يزيدبن معاويه در حرم مرا ترور كند و سبب شكستن حرمت بيت خدا شوم.

محمد حنفيه گفت : اگر خوف اين دارى ، پس به يمن يا جاى ديگرى برو ، چرا كه از همه بر اين كار تواناتر هستى و كسى نمى تواند مانع تو شود. امام فرمود: درباره پيشنهاد تو فكر مى كنم.

چون سحر شد ، حسين عليه السلام به راه افتاد ؛ محمد از ماجرا باخبر شد ، نزد امام آمد و مهار ناقه آن حضرت را كه بر آن سوار بود ، گرفت و گفت : اى برادر! آيا به من قول ندادى كه به پيشنهادم فكر مى كنى ؟
امام فرمود : بله

محمد پرسيد : چه مسأله اى موجب شد با عجله خارج شوى ؟

امام فرمود : بعد از اينكه از تو جدا شدم ، پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به خوابم آمد و گفت :
اى حسين ! به عراق برو ؛ خداوند خواسته است كه تو را كشته ببيند.

محمد گفت : انا لله و انا اليه راجعون

محمد گفت : در حالى كه تو با اين شرايط خارج مى شوى ، بردن زنان به همراه خودت ، چه معنا و مفهومى دارد ؟ امام فرمود : خداوند خواسته است كه آنها را اسير ببيند. آنگاه محمد خداحافظى كرد و رفت.



http://www.shiaupload.ir/images/44770220789382505878.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 02:55
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__19_.jpg




مجلس نوزدهم ؛ اين مجلس نيز در خارج از مكه منعقد شد ودر آن مجلس مرثيه خوان ، حسين عليه السلام بود و يك بار عبدالله بن عمر و بار ديگر عبدالله بن زبير شنونده آن بودند.


وقتى امام حسين عليه السلام از مكه خارج شد عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبير نزد ايشان آمدند و تلويحا به ايشان گفتند كه از رفتن خوددارى كند.

امام به آنها فرمود :

پيامبر خدا به من دستورى داده است و من امر او را اجرا مى كنم.

پس ابن عباس در حالى كه واحسينا مى گفت ، خارج شد. سپس عبدالله بن عمر نزد امام آمد و به ايشان پيشنهاد كرد كه با اهل ضلالت صلح كند و به امام نسبت قتل و كشتار هشدار داد.

امام فرمود : اى ابا عبدالرحمن ! آيا نمى دانى كه اين از پستى دنيا نزد خداوند تعالى است كه سر يحيى فرزند زكريا عليهماالسلام به يكى از ستمگران بنى اسرائيل اهدا شد ؟

آيا نمى دانى كه بنى اسرائيل ميان طلوع فجر تا طلوع شمس ، هفتاد پيامبر را مى كشتند ، سپس در بازار مى نشستند ، خريد و فروش مى كردند ، گويى اصلا اتفاقى نيفتاده است.

با اين وجود ، خداوند در عذاب آنها تعجيل نفرمود ، بلكه بعد از آن خداوند آنها را مجازات كرد. اى ابو عبدالرحمن ! از خدا بترس و نصرت و يارى مرا رها نكن.

مجلس بيستم ؛ مجلسى در خزيمية ، در اين مجلس مرثيه سرا اجنه و شنونده ، زينب سلام الله عليها بود

وقتى امام حسين عليه السلام در خزيميه فرود آمد ، يك شبانه روز در آنجا ماند. وقتى صبح شد ، خواهرش زينب نزد امام آمد و گفت :

برادر! مى خواهم خبرى كه آن را شنيدم به تو بدهم

حسين عليه السلام پرسيد ، چه شده است ؟

زينب جواب داد : در پاسى از شب براى كارى بيرون رفتم ، شنيدم هاتفى مى گويد :

اى چشم ها گريه كنيد ، چه كسى بعد از اين بر شهدا، بر گروهى كه مرگ در پى آنان است ، گريه مى كند ؟

امام حسين عليه السلام به او گفت : اى خواهر! هر چه خدا مقرر كرده باشد ، همان مى شود.



http://shiaupload.ir/images/qm2oqdyrcyzozujikfj0.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 02:59
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__26_.jpg


مجلس بيست و يكم ؛ مجلس ثعلبيه

در اين مجلس دو نفر از طايفه بنى اسد يعنى عبدالله بن سليمان و منذربن المشمعل براى مسلم بن عقيل مرثيه سرايى مى كردند و شنونده ، حسين عليه السلام بود. سپس مرثيه سرا حسين عليه السلام و شنونده اهل بيت و اصحاب آن حضرت بودند.

جريان از اين قرار بود كه آنها گفتند : وقتى حج به جا مى آورديم ، تمام سعى و تلاش ما بر اين بود كه در ميان راه به حسين عليه السلام ملحق شويم تا ببينيم كارشان به كجا مى انجامد. با سرعت حركت كرديم تا به او برسيم ؛ ديديم مردى از اهل كوفه راه خود را كج كرده تا حسين عليه السلام را ملاقات نكند ، با انحراف آن مرد از جاده ، امام نيز به راه خود ادامه داد.

ما به طرف آن مرد رفتيم ؛ يكى از ما گفت : نزد آن شخص برويم ، او از كوفه باخبر است. رفتيم تا به او رسيديم. به او سلام كرديم.
جواب سلام ما را داد. از او پرسيديم از كدام طايفه اى ؟ گفت : اسدى هستم ، بكر پسر فلان شخص.

گفتيم ما هم اسدى هستيم به او گفتيم : ما را از اهل كوفه باخبر كن
گفت : وقتى از كوفه خارج شدم ، مسلم و هانى كشته شده بودند. من خودم ديدم كه آنها را در بازار بر روى زمين مى كشند.

آنگاه آمديم تا به حسين عليه السلام پيوستيم و با ايشان حركت كرديم تا اينكه در ثعلبيه فرود آمد. نزد ايشان رفتيم و سلام كرديم. جواب سلام ما را داد. به ايشان عرض كرديم خدا شما را رحمت كند، براى شما خبرى داريم. اگر مايل هستيد آن را آشكار بگوييم و اگر مى خواهيد به طور خصوصى آن را عرض كنيم. به ما و يارانش نگاه كرد و سپس فرمود : من از اينها چيزى پنهان نمى كنم.

عرض كرديم : آن مردى را كه شب گذشته آمده بود ، به خاطر داريد ؟
فرمود: بله ، مى خواستم از او خبرى بگيرم.
گفتيم : به خدا سوگند تمام خبرهايى كه شما را كفايت مى كند ، آورده ايم ، او يكى از افراد طايفه ماست و مردى صاحب نظر با صداقت و عاقل است. او به ما گفت : وقتى از كوفه خارج شدم ، مسلم و هانى را كشته بودند و ديده بود كه آنها را در بازار ، روى زمين مى كشند.

امام فرمود : انا لله و انا اليه راجعون
خداوند هر دوى آنها را رحمت كند. امام اين عبارت را چند بار تكرار كرد.

به ايشان عرض كرديم : تو را به جان خودت و اهل بيتت سوگند مى دهيم كه از همين جا بازگردى ، شما در كوفه يار و ياور و پيروى نداريد ؛ بلكه ما خوف آن داريم كه آنها عليه شما باشند.

امام نگاهى به فرزندان عقيل كرد و فرمود : نظر شما چيست ؟ مسلم كشته شده است.
گفتند : به خدا سوگند بر نمى گرديم تا اينكه يا انتقام خون او را بگيريم يا مانند او به شهادت برسيم.
امام رو به ما كرد و گفت : بعد از اينها زندگانى خيرى ندارد.

ما دريافتيم كه امام تصميم گرفته اند به مسير خود ادامه دهند. به او عرض كرديم : خداوند خير و خوبى را براى شما انتخاب كند.
امام فرمود: خداوند شما را مورد لطف و مرحمت خويش قرار دهد.

سپس اصحاب آن حضرت به ايشان گفتند : به خدا سوگند ، شما مسلم بن عقيل نيستيد ، اگر وارد كوفه شويد ، مردم با شتاب به سوى شما مى آيند. امام ساكت شد. (سيد رحمت الله عليه گفته است كه خبر شهادت مسلم در زباله به امام داده شد.)



http://shiaupload.ir/images/8dyi62mdxy11t3t1hej5.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 03:10
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__29_.jpg


مجلس بيست و دوم ؛ مجلسى در بطن عقبه

مرثيه سراى اين مجلس حسين عليه السلام و شنونده عمروبن يوزان بود. به اين نحو كه ، اين شخص حسين عليه السلام را در بطن عقبه ديد و از امام پرسيد : كجا مى خواهى بروى يا ابا عبدالله !
حسين عليه السلام فرمود : به كوفه

عمرو به امام عرض كرد : تو را سوگند مى دهم كه باز گردى ، به خدا سوگند به سوى شمشيرها و نيزها مى روى. اينهايى كه در پى شما فرستادند ، اگر هزينه جنگ را براى شما تامين و زمينه را فراهم مى كردند آنگاه به سوى آنها مى رفتى ، به صلاح بود ، اما اين حالتى كه شما يادآور مى شويد ، من نمى دانم چه بايد بكنيد.

امام حسين عليه السلام به او فرمود : اى بنده خدا! قضيه بر من پوشيده نيست ، اما كسى نمى تواند بر امر خداى تعالى غالب شود.

آنگاه امام حسين عليه السلام در اين مجلس شروع كرد به نوحه سرايى براى خود و فرمود : به خدا سوگند آنها مرا دعوت نكردند ، مگر اينكه مى خواهند خون قلب مرا بيرون بياورند.

شايد منظور امام اصابت تير سه شعبه بر قلب مباركشان و جارى شدن خون آن باشد كه دست مباركش را چند بار از آن پر كرد و سر و صورت را به آن آغشته نمود.

اى حسين ! پدر و مادرم به فدايت ؛ با اين گفته شما، قلب شيعيات خون و جگرهايشان مجروح شد و اشك از چشمانشان جارى گرديد.
و اين كلام شما چه جانگداز است !!

مجلس بيست و سوم

امام حسين عليه السلام در يكى از منزل ها ، هنگام بار انداختن و حركت ، با توجه به ماجراهايى كه براى سر مباركشان پيش مى آيد و آن را به يزيد اهداء مى كنند ، براى خودشان مرثيه سرايى كردند. آن حضرت يحيى عليه السلام را متذكر شد و فرمود : اين از پستى دنيا است كه سر يحيى به زن زناكارى هديه داده شد ، بعد از آن ، امام گريه كردند.

مجلس بيست و چهارم ؛ مجلسى در نزديكى كربلا

امام قبل از ورود به كربلا براى خود مرثيه عجيبى خواندند كه شنونده اين مجلس اهل بيت آن حضرت بودند. كيفيت اين مجلس بدين گونه بود كه وقتى امام در آخرين منزل فرود آمدند و خيمه ها را برپا كردند ،

فرزندان ، برادران و اهل بيتش را در جاى خاصى جمع كرد و به آنها نگاه كرد و ساعتى گريه نمود. امام به آنها مى نگريست و به خاطر مى آورد كه چه بر سرشان خواهد آمد ،

زيرا ديگر براى آنها كه از موطنشان و هر مكان امن ديگرى ، حتى حرم خدا - كه پناهگاه كافر ، حيوانات ، درختان و گياهان است رانده شده بودند ، مكان امنى باقى نمانده بود. به همين خاطر ساعتى گريه كرد و از اين موضوع به درگاه الهى شكوه نمود و فرمود :

بارالها! من عترت پيامبر تو هستم. آنها ما را طرد كردند و دچار رنج و زحمت نمودند و بنى اميه بر ما تعدى كرد.



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_49b.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 03:12
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__30_.jpg


مجلس بيست و پنجم ؛ مجلس امام در خارج از خيمه ها در عصر تاسوعا

امام در آستانه خيمه نشسته و بر شمشير خود تكيه كرده و سر را به پايين انداخته بود كه خواهرش صيحه اى شنيد ، نزديك برادرش آمد و گفت : برادر! آيا اين صداها را كه نزديك شده اند ، نمى شنوى ؟

امام حسين عليه السلام سر را بلند كرد و فرمود : من پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در اين ساعت در خواب ديدم كه به من فرمود : تو به سوى ما مى آيى. آنگاه خواهرش به صورت زد و فرياد واويلا سر داد و امام حسين عليه السلام به او گفت : خواهر! نوحه و زارى نكن ، ساكت باش ، خدا تو را مورد لطف و مرحمت قرار دهد.

در روايت سيد است كه ؛ امام گفت : اى خواهر! من همين الان جدم ، محمد صلى الله عليه و آله و پدرم على و مادرم فاطمه و برادرم حسن عليهم السلام را ديدم كه مى گويند :

حسين ! تو بزودى نزد ما مى آيى.
و در بعضى از روايات آمده است كه فردا (نزد ما مى آيى) ؛ (سيد) گفته است : زينب به صورتش زد و فرياد كشيد ؛ آنگاه امام حسين به او گفت : آرام باش تا مورد شماتت اين قوم واقع نشويم.


مجلس بيست و ششم ؛ مجلسى در شب عاشورا

امام حسين عليه السلام در شب عاشورا به گوشه اى رفت و براى خود مرثيه سرايى كرد. آن حضرت در آن حال كه تنها بود و شنونده اى نداشت ، مصائب و كشته شدن خود را به خاطر مى آورد ، اسلحه اش را آماده مى كرد و گاهى زمانه را مخاطب قرار مى داد و مى گفت :

اى زمانه ! اف بر تو ؛ چه بسيار افرادى كه طالب و رفيق تو بودند ، اما آنها را در صبح و شام كشتى. حتى به ديل آنها قانع نشدى. همه امور به سوى خداوند جليل باز مى گردد و هر موجود زنده اى بايد اين راه را برود.

امام سجاد عليه السلام فرموده است : وقتى براى بار دوم يا سوم اين مطلب را تكرار كرد ، من دانستم كه مقصودشان چيست ، آنگاه بغض در گلويم گبر كرد ، اما سكوت كردم و فهميدم كه بلا نازل شده است ؛ ولى عمه ام زينب ، وقتى آنچه را من شنيدم ، او هم شنيد ، از آنجا كه ايشان يك زن بودند و رقت قلب و جزع از خصوصيات زنان است ، نتوانست خودش را كنترل كند ؛ دويد ، به طورى كه لباسش بر زمين كشيده شد و سرش برهنه گرديد تا اينكه به او رسيد و گفت :

وامصيبتا! اى كاش زنده نبودم. اى جانشين پيشينيان و اى پناه بازماندگان ! مادرم فاطمه ، پدرم على و برادرم حسن از دنيا رفته اند !

پدرم در حالى كه گريه مى كرد نگاهى به ايشان نمود و گفت : اى خواهر ! مبادا شيطان صبرت را ببرد.

عمه ام گفت : دلم مى سوزد و اين مصيبت بر من گران است. سپس به صورتش زد و گريبان چاك كرد و از حال رفت و بر زمين افتاد.
پدرم به طرف او آمد و آب بر صورتش پاشيد و گفت :

خواهر ! تقوى الهى پيشه كن ، صبور باش و بدان كه اهل زمين مى ميرند و اهل آسمان ها باقى نمى مانند و همه چيز ، بجز ذات الهى ، نابود مى شود. همان خدايى كه خلق را به قدرتش ‍ آفريده آنها را مبعوث مى كند و باز مى گرداند و تنها خدا يكتاست. پدرم ، مادرم و برادرم از من بهتر بودند و پيامبر خدا براى من و هر مسلمانى اسوه و سرمشق است. پدرم با اين سخنان خواهرش را آرام كرد و به او گفت :

خواهر! تو را سوگند مى دهم كه وقتى من از دنيا رفتم لباست را پاره نكنى ، به سر و صورت خود نزنى و با فرياد و ناله گريه نكنى و سپس ايشان را آورد و در كنار من نشاند.


خاتمه اين مجلس ها :

اين مجلس از نظر مرثيه سرايى و حالت و دردناك بودن ، منحصر به فرد است. شنونده اين مجلس خداوند رب العالمين بود كه اين مرثيه را شنيد و آن عبارت از مجلسى بود كه امام در ميان قتلگاه با بدن پاره پاره افتاده بود و نفس هاى آن حضرت رو به خاموشى بود و كم كم از هوش مى رفت. در آن شرايط امام درباره حال خود و اهل بيتش مرثيه خواند و پروردگارش را مخاطب قرار داد و گفت :

خدايا! شأن و عظمت تو والاست ، عظيم الجبروت و شديدالكبريايى ؛ من عترت پيامبر تو و فرزند حبيب محمد مصطفى صلى الله عليه و آله هستم. آنها ما را بى يار و ياور گذاشتند ، ما را طرد كردند و به ما نيرنگ زدند و ما را كشتند ... تا آخر حديث.




http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_173b1.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 03:18
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__31_.jpg


نوع چهارم ، مجلسى كه بعد از شهادت امام حسين عليه السلام برپا شد :

مجلس اول ؛ مجلس رسول خدا صلى الله عليه و آله در مدينه است كه آن حضرت به شيوه خاصى مرثيه خوان بودند و شنونده ام سلمه بود.

اين مطلب در روايتى از ابن عباس آمده است.
ابن عباس گفته است : من در خانه ام در حال استراحت بودم كه صداى ناله و فرياد بلندى را از خانه ام سلمه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم. خارج شدم و كسى مرا به خانه او راهنمايى كرد. مرد و زن اهل مدينه هم رو به سوى آن خانه آوردند.

وقتى به آنجا رسيدم ، گفتم : با ام المؤمنين ! چه شده است ، چرا ناله و استغاثه مى كنى ؟ جواب مرا نداد.

به طرف زنان بنى هاشم رفت و گفت : اى دختران عبدالمطلب ! جمع شويد به همراه من گريه كنيد. به خدا سوگند سيد و سرور شما و سيد جوانان اهل بهشت كشته شد. به خدا سوگند سبط پيامبر خدا و ريحانه او ، حسين عليه السلام كشته شد.

گفتم : يا ام المؤمنين ! از كجا دانستى ؟ گفت : همين الان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم و سر مباركشان خاك آلود مى باشد. در اين باره از او سؤال كردم.

فرمود : فرزندم حسين و اهل بيت او امروز كشته شدند و من آنها را دفن كردم و همين الان از اين كار فارغ شدم.

در روايت ديگرى آمده است كه ام سلمه گفت : پيامبر خدا را ديدم كه اثر خاك بر سر و محاسنش وجود داشت. پرسيدم ، چه شده است ؟ فرمود : مردم بر فرزندم هجوم بردند و او را كشتند. من خودم او را ديدم كه كشته شد.
ام سلمه گفت : بدنم به لرزه افتاد ، برخاستم و به داخل آن خانه رفتم ، نمى توانستم فكر كنم.

چشمم به تربت حسين عليه السلام افتاد كه جبرئيل عليه السلام آن را از كربلا آورد و گفت : وقتى اين تربت به خون تبديل شد ، فرزند تو كشته است و پيامبر آن را به من داد و فرمود اين تربت را در يك شيشه قرار بده و پيش خودت نگه دار و چون به خون تبديل شد ،

حسين كشته شده است. الان آن شيشه را ديدم كه به خون تبديل شده و مى جوشد. ابن عباس گفت :

ام سلمه از آن خون برداشت و بر صورتش ماليد و آن روز را روز نوحه سرايى و سوگوارى براى حسين عليه السلام قرار داد. سپس سوار خبر آن حضرت را آوردند كه وى در آن روز كشته شد.



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_175b1.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 03:20
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__33_.jpg


مجلس دوم مجلس عمومي ست كه شامل همه عالم است

يعنى همه چيز و همه مخلوقات در جميع مكان ها و خود مكان ، اهل زمان و خود زمان ، هر آنچه ديده مى شود و يا ديده نمى شود را در بر مى گيرد. و آن مجلسى است از ما سوى الله كه شامل انواع مخلوقات از آنچه در حجاب ها و ساكنان آن است و عرش عظيم و حاملان عرش ، آسمان هاى هفتگانه ، ملائكه آسمانى ، ستارگان ، سيارات و هر آنچه در آنها ، ميان آنها و در تحت آنهاست ، عناصر ، زمين ها و آنچه از آن مى رويد

بهشت ، رضوان و ساكنان آن ، حورها و قصرها و درختان و رود ها و ميوه هاى آن ، جهنم ، مالك و خزانه داران آن و هر آنكه منقلب در آتش است مى باشد و ايجاد تاثير در هر چيزى بستگى به حال و شرايط آن دارد.

مثلا از چشم ها اشك مى بارد ، آسمان به موج مى افتد و خون گريه مى كند و سرخ مى شود. خورشيد مى گيرد و تيره مى شود. ملائكه صفوفشان به هم مى ريزد و از عبادت باز مى مانند ، از درختان خون مى جهد ، هوا تاريك مى شود ؛ زمين به لرزه مى افتد ، كوه ها به حركت در مى آيند و مضطرب مى شوند ،

پرندگان سقوط مى كنند ، ماهيان از آب بيرون مى افتند ، درياها مى شكافند و در هم فرو مى روند ، جن نوحه سرايى مى كند ، انس احوالش مضطرب مى گردد.

چنين مجلسى هم عام و هم خاص است. چنين مجلسى در زمان خاصى منعقد شده است ، كما اينكه امام صادق عليه السلام از آن چنين تعبير كرده اند كه آن زمانى بود كه حسين عليه السلام ضربت شمشير خورد و قاتل به سوى ايشان آمد تا سر مباركشان را از بدن جدا كند.

شرح مطالب چنين است كه امام حسين عليه السلام در سه حالت مورد اصابت شمشير قرار گرفت. وقتى سوار بر ذوالجناح بود ، يك ضربت شمشير به ايشان زدند ، وقتى نشسته بود مورد اصابت ضربه هاى فراوان شمشير قرار گرفت و هنگامى كه بر روى زمين افتاد با يك شمشير بارها بر گلوى آن حضرت زدند ، سپس در صدد برآمدند كه سر مبارك امام را از تن جدا كنند كه نداهايى برخاست و صيحه هايى در هم آميخت. امام حسين عليه السلام نيز ندا داد كه آيا مرا تشنه لب مى كشيد در حالى كه جد من پيامبر خدا محمد مصطفى است ؟!

در آن حال ملكى در بطن عرش به امر خدا ندا داد :

اى امت متحير گمراه ! شما موفق به عيد فطر و قربان نمى شويد. ملكى از ملائكه فردوس اعلى در حالى كه بال هاى خود را بر درياها گسترده بود ، فرياد زد :

اى اهل درياها! لباس ماتم بر تن كنيد كه فرزند رسول خدا را سر بريدند. جبرئيل عليه السلام فرياد زد حسين در كربلا كشته شد و ملائكه به يكباره گريه و زارى سر دادند كه اى خدا و اى مولاى ما! با حسين صفى تو و فرزند پيامبر تو اين چنين كردند.

زينب سلام الله عليها از خيمه ها رو به سوى قتلگاه آورد و فرياد يا اخا يا سيدا سر داد :

ذوالجناح از مقتل به سوى خيمه ها رفت و فرياد مصيبتا از ظلم امتى سر داد كه فرزند دختر پيامبرشان را كشتند. هنگام برخاستن اين فريادها و در هم آميختن آنها در جهان انقلاب صورت گرفت و در تمام اجزاى موجودات تاثير گذاشت.

آيا احوال شما ، هنگام بيان اين موضوع دچار نوعى انقلاب و دگرگونى نمى شود ؟

ابوذر پس از بيان گوشه هايى از اين مطالب گفت :
اگر بدانيد كه چه بر اهل عالم وارد مى شود ، در اين صورت آنقدر گريه مى كنيد تا جان به جان آفرين تسليم كنيد. پس اگر روح از بدن جدا نمى شود و فرياد و ضجه اى هم در كار نيست ؟

آيا اشكى در چشم جمع نمى شو د، آيا قلبى متاثر نمى شود ، آيا آنكه سنگ دل شده است ، حالت تباكى برايش حاصل نمى شود ؟!

خدايا! از قلبى كه خاشع نمى شود و از چشمى كه در اين مجالس عام و خاص نمى گريد ، به تو پناه مى بريم.



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_34104475546943573528.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 03:24
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__37_.jpg


مجلس سوم ، مجلسى است كه در قتلگاه برپا شد

در اين مجلس مرثيه خوان زينب دختر على عليه السلام بود و گريه كنندگان اهل بيت ، سپاه و سربازان.

مجلس چهارم ، مجلس پرندگان

[size=+0]كه در آن ، مرثيه خوان پرنده سفيد رنگى بود.

مجلس پنجم ، مجلس وحوش در شب يازدهم

در اين مجلس آنها گردن هاى خود را به طرف جسد آن حضرت دراز كردند و تا صبح براى او مرثيه سرايى نمودند.

مجلس ششم ،

مجلس اجنه در گرد جسد شريف امام عليه السلام

مجلس هفتم ،

مجلس زنان اجنه پيرامون جسد مبارك امام عليه السلام

مجلس هشتم ،

مجلس يك جن در اطراف قريه شاهى كه شنونده آن پنج تن از اهل كوفه بودند كه براى يارى امام حسين عليه السلام آمده بودند، اما به ايشان ملحق نشدند.

مجلس نهم ،

مجلس تمام جنيان در هر مكانى و در همه اماكن كه مرثيه مخصوصى مى خواندند كه تفصيل هر يك از آنها در جاى خود مى آيد.

مجلس دهم ، مجلس محله كوفه در اطراف سرهاى بريده شده

و اسيران در اين مجلس ذاكران مصيبت وارده ، چهار تن ، يعنى زينب ، ام كلثوم ، فاطمه صغرى و امام سجاد عليهم السلام بودند و گريه كنندگان همه اهل كوفه ، شامل زن و مرد.

كوفيان ناله و فرياد سر دادند ، بر سر و سينه مى زدند و خاك بر سر مى پاشيدند و زنان آنها موى خود را مى كندند. گفته شده است هرگز ديده نشده بود اين همه مرد و زن براى حسين عليه السلام گريه كنند.



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharramz.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 03:30
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_azadari__38_.jpg


مجلس يازدهم ، مجلس همه اهل بيت حسين عليه السلام

در هر زمانى و در همه اماكن ؛ از كربلا تا شام و از آنجا تا كربلا و از كربلا تا مدينه و در مدينه در تمام دوران حياتشان ؛ و همچنين امام سجاد عليه السلام در طول چهل سال.
امام در طى اين مدت هميشه گريان بود و اشك مى ريخت. هر گاه غذايى تناول مى كرد ، مى فرمود : فرزند رسول خدا گرسنه كشته شد و هر گاه آبى مى نوشيد ؛ مى گفت : پسر پيامبر خدا تشنه به شهادت رسيد.


مجلس دوازدهم ، مجلس يزيد براى رثاى حسين عليه السلام

در اين مجلس مرثيه سرا خود آن ملعون بود و شنونده همه فرماندهان لشكر. او به همسرش هند گفت : اى هند ! براى حسين فرزند فاطمه گريه و زارى كن كه حسين فريادرس قريش است ؛ ابن زياد در كشتن او شتاب كرد؛ خدا او را لعنت كند.

مجلس سيزدهم ، مجلسى در مسجد اموى در شام كه مرثيه سرا حضرت سيدالساجدين عليه السلام بود

در اين مجلس كه يزيد و همه سران بنى اميه و اهل شام حضور داشتند ، امام سجاد عليه السلام اجازه گرفت و بر بالاى منبر رفت و طى سخنانى ابتدا حمد و ستايش خدا را گفت ، سپس از پيامبر صلى الله عليه و آله ياد كرد و آن حضرت را توصيف نمود و بر او حمد و ثنا فرستاد.
بعد به ذكر فضايل جدش على بن ابى طالب عليه السلام پرداخت ، آنگاه شروع كرد به مرثيه سرايى براى پدر مظلومش و بيان آنچه بر آن حضرت گذشت و وقتى امام سجاد گفت كه من فرزند كسى هستم كه سرش را از قفا بريدند و عمامه و رداء را از تنش بيرون آوردند ، همه اهل شام و بنى اميه ضجه زدند ، تا اينكه به دستور يزيد مؤذن با اذان آنها را از گريه بازداشت.
وقتى اهل شام مى شنوند كه حسين عليه السلام را از قفا سر بريدند و عمامه را از سرش و رداء را از پيكرش ربودند ، ضجه مى زنند ، بنابراين شايسته است شيعيان آن حضرت هر گاه اين مصائب را شنيدند و يا تصور نمودند كه چگونه عمامه را از سر آن حضرت ربودند ، در هر حالت و در هر زمانى ضجه بزنند و فرياد و ناله سر كنند.

مجلس چهاردهم ، مجلس زنان در خانه يزيد

بعد از آنكه يزيد اجازه داد ؛ مرثيه سرايان و نوحه خوانان اين مجلس ، زينب ، ام كلثوم و دختران امام حسين عليه السلام و گريه و زارى كنندگان ، همسر يزيد ، دختران او و دختران بنى اميه بودند. چنين مجلس سوگوارى مدت هفت روز برپا بود.

مجلس پانزدهم ،

مجلسى در بيابان نزديك مدينه در چادرى كه براى امام سجاد عليه السلام برپا شده بود. امام سجاد عليه السلام بر روى صندلى نشسته و اشك هايشان جارى بود و با پارچه اى كه در دست داشت آنها را پاك مى كرد ، ايشان جلودار اشك هايشان نبود.

اهالى مدينه از زن و مرد كه براى استقبال به بيرون از مدينه آمده بودند ، وقتى امام را ديدند ،به يكباره ضجه كشيدند، گويى كه نگاه به امام ،خودش مرثيه بود. مردم در هر جايى به هم تعزيت مى گفتند.

تمام مردم در آن نقطه بشدت گريه مى كردند. امام عليه السلام اشاره كرد كه ساكت بشوند. فورا ساكت شدند.

امام گفت : الحمدالله رب العالمين مالك يوم الدين ، خدايى كه خالق همه مخلوقات است ، خدايى كه مقامش در آسمان ها رفيع است ، اما در عين حال نزديك است كه شاهد و گواه سرى ترين سخنان و نجواهاست. خدا را بر امور عظيم و فجايع زمانه و بزرگى مصيبت حمد و سپاس مى گوييم. اى مردم ! خداوند كه حمد و سپاس مخصوص اوست ما را به مصيبت هاى بزرگى امتحان كرد.

شهادت ابا عبدالله و عترت او و اسارت زنان و دخترانش و چرخاندن سر او در شهرها ، در حالى كه بر بالاى نيزه هاست ، شكاف بزرگى در اسلام است و مصيبتى است كه نمونه اى ندارد.

اى مردم ! بعد از شهادت آن حضرت كدام يك از شما خوشحال هستيد ؟
يا كدام چشم از گريه كردن خوددارى مى كند در حالى كه آسمان ها با اركانشان ، درياها با امواجشان ، زمين با اطراف خود و درختان با شاخه هايشان ، ماهيان و عمق درياها ، ملائكه مقرب و اهل آسمان ها و همه و همه بر اين مصيبت گريانند ؟

اى مردم ! كدام قلب به خاطر شهادت او شكافته نمى شود و كدام دل است كه براى او نمى سوزد و يا كدام گوش است كه صداى اين شكاف را كه در اسلام ايجاد شد نشنود؟

اى مردم ! ما را بدون اينكه جرمى مرتكب شده باشيم يا كار ناپسندى از ما سرزده باشد يا نقصى به اسلام وارد كرده باشيم ، از شهرها و بلاد راندند و آواره و در به در نمودند. ما نشنيديم كه با پدرمان چنين كرده باشند.

چنين رفتارى ساختگى و جعلى است. به خدا سوگند كه اگر پيامبر صلى الله عليه و آله همچنان كه سفارش ما را به آنها فرمود به آنها توصيه مى كرد كه با ما بجنگد ، بيش از اين اين كارى نمى كردند.

انا الله و انا اليه راجعون از مصيبتى كه چه بزرگ ، دردناك ، فجيع ، شاق ، تلخ و جانكاه است !! ما اين مصيبت را و آنچه بر سر ما پيش خدا مى بريم ، همانا كه او عزيز و صاحب انتقام است.





http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/3_50a.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 03:45
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam__1_.jpg


مجلس شانزدهم ، مجلسى نزديك مدينه

وقتى سياهى شهر از دور براى ام كلثوم پيدا شد. در اين مجلس ام كلثوم به نظم مرثيه خواند و شنونده اين مجلس امام سجاد سلام الله عليه و بقيه اهل بيت و كودكان بودند. ام كلثوم در اين مرثيه ابتدا اهل مدينه ، بعد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، سپس زهراء سلام الله عليها و بعد امام حسن مجتبى عليه السلام را مخاطب قرار داد ؛ كه شرح آن بعدا خواهد آمد.

مجلس هفدهم ،

مجلس ملائكه در كنار قبر آن حضرت كه هر روز تا قيامت برپا مى شود
كيفيت اين مجالس در عنوان مربوط به ملائكه خواهد آمد.

مجلس هيجدهم ،

مجلس فاطمه زهراء سلام الله عليها در آسمان ها كه هر روز تا قيامت برپاست
در اين مجلس ، مرثيه سرايى ، گريه ، ناله و فرياد برپاست. از اين مجلس استنباط مى شود كه هر روز ايام سال براى برپايى مجلس عزاى حسين عليه السلام مناسب است و در اين ميان عيد و مناسبت هاى ديگر مطرح نيست.

كيفيت اين مجلس اجمالا اين گونه است ، كه آن حضرت هر روز به قتلگاه حسين عليه السلام مى نگرد و آنچنان فريادى مى كشد كه اركان موجودات آسمان ها و زمين و درياها و ملائكه مضطرب مى شوند ، تا اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله مى آيند و ايشان را ساكت مى كنند و بعد از آن زائران فرزندش را دعا مى كند.

مجلس نوزدهم ، مجالس ائمه عليه السلام كه تعداد آنها بسيار است

از جمله اين مجالس ، مجالسى است كه امام صادق عليه السلام برپا مى كرد. در يكى از اين مجالس ، مرثيه سرا جعفربن عفان بود كه به نظم مرثيه خواند و طى ابياتى گفت :

بر آن كسى كه براى اسلام گريان است لبيك ، احكام آن را ضايع كردند و حرامش را حلال نمودند. سر حسين بر نيزه ها مصيبت بزرگى است ، شمشيرها از خون او سيراب شدند.

در مجلس ديگرى كه امام صادق عليه السلام برپا نمود ، نوحه سراى آن عبدالله بن غالب بود كه در قسمتى از ابياتش گفت : باد بر جسد مبارك آن حضرت گرد و غبار مى پاشد. در مجلس ‍ ديگرى ابو هارون مكفوف مرثيه سرا بود.

امام صادق عليه السلام به او فرمود : مرثيه بخوان. او ابياتى خواند. امام به گريه افتاد و ابو هارون ساكت شد. امام فرمود : تكرار كن. دوباره خواند. امام فرمود : بيشتر بخوان.

آنگاه ابو هارون طى قصيده اى گفت : يا مريم برخيز و براى مولايت گريه و زارى كن ؛ با گريه بر حسين توفيق يار تو باشد.

آنگاه امام صادق عليه السلام گريه كرد و حرم آن حضرت مضطرب شد و فرياد يا ابتا سر دادند.

مجلس ديگر ، مجلس امام رضا عليه السلام مى باشد كه مرثيه سرا و قصيده گوى او دعبل خزاعى است. امام رضا عليه السلام اين مجلس را خودشان ترتيب دادند.
ايشان از جايشان برخاستند و پرده اى كشيدند و به زنان فرمودند ، پشت پرده بنشينند و به دعبل فرمود كه مرثيه بخواند. امام رضا عليه السلام خودشان فضيلت اين كار را تبيين فرمودند و گفتند :

هر كس بر مصيبت هاى جدم گريه كند ، خداوند او را در روز قيامت با ما و در زمره ما محشور مى كند. وقتى دعبل در رثاى حسين قصيده اش را مى خواند امام رضا عليه السلام گريه مى كرد و صداى زنان به گريه و زارى بلند بود.

مجلس بيستم ،

مجلس ملائكه ، كه هر روز به شيوه خاصى برپا مى شود

مجلس بيست و يكم ،

مجالس شيعيان آن حضرت كه براى عزادارى او برپا مى شود.
چنين مجالسى تا روز قيامت هميشه برپاست و از خصوصيات اين مجالس ‍ آن است كه خستگى و ملال در آنها نيست و هر سال بر تعداد اين گونه مجالس افزوده مى شود و عزت و ارزش آنها بيشتر مى شود و اين از عجايب است كه حتى هيچ سرزمينى از سرزمين هاى نفاق ، كفر و مخالفين اسلام يافت نمى شود ، مگر اينكه در آنها مجلس عزاى حسين عليه السلام برپا مى شود.

حتى در طى سال هاى اخير برپايى اين گونه مجالس در بغداد ، قسطنطنيه ، مصر و شام به طور آشكار ، رواج پيدا كرده است.

نوع پنجم :

مجلس اهل محشر در روز قيامت

مجلسي كه در آن حضرت زهراء سلام الله عليها پيراهن حسين عليه السلام را در دست دارند و مرثيه سرايى مى كنند و پيامبر خدا و همه ملائكه ، پيامبران و همه مؤمنان از اول تا آخر ، گريه و زارى مى كنند.


اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ


http://shiaupload.ir/images/dg5n9jf0jmce383suhl.jpg

شكوه انتظار
04-01-2011, 08:35
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif


http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifاجر حسين عليه السلام در قبال شهادت http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

http://img.tebyan.net/big/1388/11/6117614528113502281401051721008821421345.jpg
محمد بن مسلم كه يكى از اصحاب اجماع است روايت مى كند: شنيدم امام باقر و امام صادق عـليهمـاالسلام مـى فـرمـودند: بدرستـيكه خـداى تـبارك و تـعـالى در قـبال شهادت امـام حسين عليه السلام امامت را در فرزندان و ذريه او قرار داد و شفا را در تربتش و استجابت دعا را در نزد قبرش و زائر قبر حسين عليه السلام مدتى را كه مي رود به زيارت تا برمي گردد جزء عمر او بحساب نمى آيد.
محمد بن مسلم ميگويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : اينكه فرموديد، لطفى است درباره كسانى كه از ناحيه امام حسين عليه السلام به آنها ميرسد (از فرزندانش كه امـامت به آنها ميرسد و از زائرين كه ثواب زيارت را مى برند و بيماران كه از تربتش شفا مى يابند، پس خدا به شخص ‍ امام حسين در ازاء شهادت چه عوض ميدهد؟
امـام صادق عـليه السلام فرمود: خداوند متعال امام حسين را به پيامبران ملحق مى فرمايد و در بهشت مـقـام و مـنزلت پـيامبر را دارد، سپس آيه 21 سوره طور را تلاوت فرمود: كسانيكه ايمان آوردند و ذريه آنها در ايمان از آن پيروى نمودند ذريه آنان را بايشان ملحق مى سازيم . 1
ارزش اعـمال انسان رابطه مستقيم با آثار عمل دارد هر عملى داراى اثر بيشتر باشد ارزش آن بيشتر است حسين عليه السلام با شهادت در راه خدا دين الهى را بيمه كرد و لذا خدا هم اجر و پـاداش مـستـمـر و طولانى به حسين عـطا مـى كند.
1 ـ امـامـت را در نسل او قرار مى دهد .
2 ـ خاك قبر حسين شفاى بيمارانى مى گردد كه از معالجه به پزشك مـايوس شده اند.
3 ـ دعـا در نزد قبر حسين مستجاب مى گردد.
4 ـ سفر زيارت از عمر زوار بحساب نمى آيد.
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

شكوه انتظار
04-01-2011, 13:05
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

خدا داستان كربلا را براى انبياء حكايت مى كند

http://img.tebyan.net/big/1388/09/209223622186816722822316517020510245143115115.jpg

سعـد بن عـبدالله مـى گـويد: از حضرت قـائم عـليه السلام تـاويل كهيعص ‍پرسيدم حضرت فرمود: اين حروف از اخبار غيبى است كه خدا بنده خود زكرياى پيامبر را آگاه فرمود سپس براى حضرت محمد صلى الله عليه و آله آن قصه را بيان كرده است ، هنگاميكه زكريا از پروردگار خواست كه اسامى پنج تن را به او تـعليم فرمايد جبرئيل به امر پروردگار نزد زكريا آمد و اسماء خمسه را به وى آموخت و زكريا هر وقت نام محمد و على و فاطمه و حسن صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين را مى برد شاد مـى شد و غم و اندوه او برطرف مى شد اما وقتى به نام حسين عليه السلام مى رسيد اندوه عـميقى تمام وجودش را فرا مى گرفت و گريه گلويش را مى فشرد و دچار حزن شديدى مى شد لذا روزى عرض كرد خدايا چرا هر وقت نام چهار نفر از پنج تن را مى برم مـوجب تسلى خاطرم مى شود ليكن وقتى نام حسين عليه السلام را بر زبان جارى مى سازم اشكم فرو مى ريزد و اندوه فراوان بر من مستولى مى گردد، پس خداوند تبارك و تـعـالى حكايت شهادت حسين را در كربلا براى زكريا بيان كرد و فرمود: كهيعص فـالكاف اسم كربلا و الهاء هلاك العتره الطاهرة و الياء يزيد و هو ظالم الحسين و العين عطشه و الصاد صبره
" كاف اشاره به كربلا است و ها اشاره به شهادت و هلاكت عترت طاهرين است و ياء اشاره است به يزيد كه او ستمكار به حسين است و عين كنايه از تشنگى و عطش حسين است و صاد اشاره به صبر و استقامت و بردبارى حسين "
وقتى زكريا اين حكايت را شنيد سه روز از مـسجد خارج نشد و از پذيرش مردم در اين سه روز امتناع نمود و به گريه و مرثيه خوانى مشغول گرديد و مى گفت : الهى آيا اين چنين جنايت هولناكى درباره فرزند بهترين مخلوقاتت به وقوع مى پيوندد؟!
خـدايا چـنين حادثـه ناگـوارى را براى نابودى ذريه پـيامـبرت نازل مى فرمائى بار الها آيا لباس مصيبت بر قامت على و فاطمه مى پوشانى ؟!
خدايا آيا اين مصيبت جانكاه را به ساحت مقدس آنان روا مى دارى ؟ سپس از خدا درخواست نمود كه در سن پيرى فرزندى به او كرامت فرمايد كه او را دوست بدارد آنگاه حادثه مؤلمه براى وى مـقـدر فرمايد مانند فاجعه اى كه براى محمد صلى الله عليه و آله و سلم حبيب خـود مـقـدر فـرموده است و خدا هم دعايش را مستجاب فرمود يحيى را به او كرامت فرمود و به فاجعه اى مبتلا گرديد (كه سرش را بريدند و براى طاغوت زمان فرستادند.)
و مدت حمل يحيى و امام حسين شش ماه و هر دو يكسان بودند. 2
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif







پي نوشت ها:
1. نفس المهموم ص 47 - بحارج 44 / ص 221 - تفسير برهان ج 4 ص 242.
2. بحار ج 44 / ص 223 - احتجاج ص 239.

خادمه زینب کبری(س)
04-01-2011, 14:19
http://shiaupload.ir/images/uoce0ggxvrmfv6ogchhe.gif
http://shiaupload.ir/images/9x3n5r78w9xrmnylh6wl.gif

الإمامُ زينُ العابدينَ عليه ‏السلام :

أيُّما مُؤمِنٍ دَمِعَت عَيناهُ لِقَتلِ الحُسَينِ عليه‏السلام حَتّى تَسيلَ عَلى خَدِّهِ ،
بَوَّأهُ اللّه‏ُ بِها في الجَنّةِ غُرَفا يَسكُنُها أحقابا .

امام سجّاد عليه‏السلام :

هر مؤمنى كـه چشمانش براى كشته شدن حسين عليه‏السلام گريان شود
به طورى كه اشك بر گونه‏هايش سرازير گردد ،
خداوند به سبب آن ، او را در غرفه‏هاى بهشتى جاى دهد
كه روزگاران درازى را در آنها به سر برد .

ثواب الأعمال : 108 / 1 منتخب ميزان الحكمة : 380

http://shiaupload.ir/images/uoce0ggxvrmfv6ogchhe.gif
http://shiaupload.ir/images/9x3n5r78w9xrmnylh6wl.gif

شكوه انتظار
04-01-2011, 19:38
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
اشك على علیه السّلام در سوگ شهداى كربلا
امام باقر علیه السّلام فرمود:
امیرالمؤمنین علیه السّلام با دو تن از یارانش از )كربلا( گذر كردند، حضرت ، هنگام عبور از آنجا، چشمهایش اشك آلود شد، سپس فرمود:
اینجا مركبهایشان بر زمین مى خوابد،
اینجا محلّ بارافكندنشان است و اینجا خونهایشان ریخته مى شود،
خوشا به حال تو اى خاكى كه خون دوستان بر روى تو ریخته مى شود!
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

بحارالانوار، ج 44، ص 258

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 19:54
http://shiaupload.ir/images/50275114355034029048.pnghttp://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_b_177.pnghttp://shiaupload.ir/images/50275114355034029048.png

http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif

پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا ...(محرمنامه 30)

http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif

http://www.askquran.ir/upload/files/5q75rdcio2iuu3aumhtj_askquran.ir.swf

http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif

قالَ الامام حسين عليه السّلام :

إنَّ شيعَتَنا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَل

شيعيان و پيروان ما اهل بيت رسالت آن كسانى هستند كه
افكار و درون آن ها از هر گونه حيله و نيرنگ و عوام فريبى
سلامت و تهى باشد.

http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 20:12
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/8_Untitled-15.png

زبانحال حضرت زينب (س) در ورود به مدينه

دریغا از بهارم ای مدینه!
خزان شد لاله زارم ای مدینه!

منم آن بلبل شوریده حالی
که دیگر گل ندارم ای مدینه!

دلی صد پاره تر از لاله دارم
بسان جسم یارم ای مدینه

خمیده قد، شکسته دل، به سویت
دوباره رهسپارم ای مدینه!

نمی دانم به سوی هاشمیّات
چگونه رو بیارم ای مدینه!

از آن ترسم که عبدالله جعفر
بود چشم انتظارم ای مدینه!

گر از حال دو فرزندش بپرسد
زپاسخ شرمسارم ای مدینه!

الهی خون بریزد از دو عینم
که باشد بر جگر داغ حسینم

شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1

مدینه! ریزد از چشمم ستاره
به یاد مهر و ماه و ماهپاره

مدینه! گریه کن بر غربت من
که خندیدند بر اشکم هماره

چنان بر من بنال ای شهر زهرا
که خون جوشد زقلب سنگ خاره

مدینه گوش ما را پاره کردند
برای غارت دو گوشواره

مدینه!وای بر من!وای بر من!
که سویت زنده برگشتم دوباره

مدینه! کاش می دیدی چگونه
نفس در سینه ام می شد شراره

مدینه! مرحبا! آغوش بگشا
به زوار گلوی پاره پاره

الهی خون بریزد از دو عینم
که باشد بر جگر داغ حسینم

شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1

خودم دیدم که قرآن زیر پا بود
همه آیات آن از هم جدا بود

خودم دیدم که لب های حسینم
به زیر تیغ مشغول دعا بود

خودم دیدم که آن رخسار خونین
به روی خاکِ گرمِ کربلا بود

خودم دیدم که ذکرش در یمِ خون
خدا بود و خدا بود و خدا بود

خودم دیدم به چشم پر ستاره
که ماهم آفتاب نیزه ها بود

خودم دیدم که از بالای نیزه
زهر جانب نگاهش سوی ما بود

خودم دیدم سر فرزند زهرا
به زیر چوب، در طشت طلا بود

الهی خون بریزد از دو عینم
که باشد بر جگر داغ حسینم

شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1شمع 1

مدینه! قلب قرآن را دریدند
امامت را به خاک و خون کشیدند

مدینه! تشنه لب بین دو دریا
سر فرزند زهرا را بریدند

مدینه! نیزه داران مثل شاهین
به دنبال کبوترها دویدند

مدینه! طایران گلبن وحی
زیر بوته ی خار آرمیدند

مدینه! کاش می دیدی که طفلان
چگونه اشک خود را می مکیدند

به زیر بوته های خار خفتند
نخورده آب، خواب آب دیدند

دریغا! کس نگفت این کودکان را
میازارید فرزندِ شهیدند

الهی خون بریزد از دو عینم
که باشد بر جگر داغ حسینم

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_Pars20Graphic20233a.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 20:43
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/5_22.jpg


كشته شدن جعفر بن يحيى بر مكى به دستور هارون الرشيد

خالد بن برمك از بزرگ هواداران بنى عباس در ايران بود و در استوارى حكومت عباسيان نقش مهمى بر عهده داشت . منصور دوانقى (دومين خليفه عباسى) وى را امارت موصل و آذربايجان و پسرش يحيى را حكومت ارمينيه ارمنستان داد.

مهدى عباسى سومين خليفه عباسيان، يحيى بن خالد را به سرپرستى و تربيت فرزند خود هارون گماشت . يحيى در تربيت و تعليم هارون تلاش ‍ بليغى نمود و او را از هر جهت براى خلافت آماده كرد و آن هنگامى كه هادى عباسى (چهارمين خليفه عباسيان) تصميم گرفت كه به جاى پدرش ‍ هارون ، فرزند خود را ولى عهد نمايد و هارون را از ولايت عهدى خلع كند، يحيى، وى را از اين كار بازداشت و به شدت با تصميم وى مخالفت ورزيد.

به همين جهت ، به دستور هادى عباسى ، زندانى شد و مورد خشم وى قرار گرفت . ولى پس از هلاكت هادى عباسى، برادرش هارون به تخت خلافت تكيه زد و يحيى را از زندان آزاد و مقامش را گرامى داشت و وى را به وزارت خويش منصوب و امور كشور را به وى سپرد.
علاوه بر يحيى، فرزندان او چون جعفر، فضل و محمد نيز همانند پدر در خدمت هارون الرشيد بوده و در استوارى حكومت وى، تلاش هاى وافرى به عمل آوردند.

فضل بن يحيى، برادر رضاعى هارون الرشيد بود. زيرا هر دو از خيزران ، مادر هارون شير خورده بودند.

به همين جهت ، هارون ، يحيى را پدر خطاب مى كرد. هارون به يحيى و فرزندان او مناصب و پست هاى مهم كشورى و دولتى بخشيد. گاهى فضل و جعفر را حكم وزارت مى داد و گاهى جعفر را بر مصر و سپس بر خراسان و پس از آن بر شام ، امارت داد.

فضل را حكومت مصر، سپس خراسان و پس از آن براى دفع قيام يحيى بن عبدالله علوى به ديلم و شمال ايران گسيل داشت. هارون در سال 182 قمرى، فرزند خود مامون را پس از امين، ولايت عهد خويش گردانيد و جعفر بن يحيى را براى كفالت وى برگزيد.

به اين ترتيب ، برمكيان در تمام اجزاى حكومت هارون الرشيد نقش‍ حساسى بر عهده داشته و چندين سال خلافت عباسيان را با درايت و مديريت خويش اداره كردند.

اما رقيبان برمكيان درحكومت بنى عباس،مانند فضل بن ربيع كه با وجود تركتازى هاى برمكيان، خود را منفعل و حاشيه نشين مى ديدند، درصدد تضعيف موقعيت آنان برآمدند و با بهانه هايى واقعى يا واهى در نزد هارون، بر ضد آنان سعايت مى كردند و هارون را از افزايش قدرت آنان بيم مى دادند.

از سوى ديگر، فضل بن يحيى كه وزارت هارون را بر عهده داشت ، در نهان با علويان و بزرگان آنان ارتباط داشته وبراى آنان احترام ويژه اى قائل بود وعلى رغم درخواست هارون ، با آنان بدرفتارى نمى كرد. اين امر بر هارون پوشيده نمى ماند و خبرچينان، او را از اين گونه امور با خبر مى كردند



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1_moharram-3-askquran1.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 20:45
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1431-moharram-1-1280.jpg

به تدريج ، هارون نسبت به آنان بدگمان شد و بناى ناسازگارى و شدت عمل در پيش گرفت.

هارون در آخر محرم سال 189(يا 187) قمرى پس ازبازگشت ازمراسم حج، در شهر انبار دستور قتل جعفر بن يحيى را صادر كرد. در پى آن،مسرورخادم هارون با گروهى شبانه بر وى حمله آورده و سرش را از بدن جدا كردند.

در همان شب ، برادرش فضل بن يحيى را دستگير و به زندان منتقل كردند و پدرشان يحيى بن خالد را در يكى از خانه هاى قصرش محبوس گردانيدند و تمام دارايى ها و بردگان برمكيان را از آنان مصادره نمودند.

هارون از شدت خشم دستور داد، پيكر بى جان جعفر بن يحيى را دو تكه كرده و بر جسر بغداد نصب نمايند.

بسيارى از برمكيان و هواداران آنان دستگير و زندانى شده و در زندان ها با آنان بدرفتارى و خشونت كردند.

بدين ترتيب ستاره برمكيان پس از هفده سال و هفت ماه و پانزده روز افول كرد و آنان از اوج قدرت به حضيض ذلت و خوارى مبتلا گرديدند.

سرانجام يحيى بن خالد در سال 190 قمرى در زندان كوفه و پسرش فضل در محرم سال 193 قمرى در زندان رقه با وضعيت رقت بارى وفات يافتند.

در پايان ، داستانى را كه مرحوم شيخ عباسى قمى درباره عاقبت برمكيان بيان كرده است، عينا نقل مى نمايم :

از محمد بن عبدالرحمن هاشمى منقول است كه گفت: روز عيد قربان بود كه داخل شدم بر مادرم. ديدم زنى با جامه هاى بسيار كهنه نزد او است و تكلم مى كند مادرم به من گفت : اين زن را مى شناسى ؟ گفتم: نه .

گفت : اين عباده مادر جعفر برمكى است. پس من رو به جانب عباده كردم و با او مقدارى تكلم نمودم و پيوسته از حال او تعجب مى نمودم تا آن كه از او پرسيدم كه اى مادر! از عجايب دنيا چه ديدى؟

گفت: اى پسر جان! روز عيدى چنين روز بر من گذشت در حالى كه چهارصد كنيز به خدمت من ايستاده بودند و من مى گفتم : پسرم جعفر، حق مرا ادا نكرده و بايد كنيزان و خدمت كاران من بيشتر از اينها باشد و امروز هم يك عيد است و بر من مى گذرد كه منتهى آرزوى من دو پوست گوسفند است كه يكى را فرش خود كنم و ديگرى را لحاف خود نمايم .

محمد گفت: من پانصد درهم به او دادم ، چنان خوش حال شد كه نزديك بود قالب تهى كند و گاه گاهى عباده نزد ما مى آمد تا از دنيا رفت .


بس است از براى عاقل دانا،
همين يك حكايت در بى وفايى دنيا





http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1_moharam-8a.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 20:48
http://www.shiaupload.ir/images/91144959961480324979.jpg

بازگشت اهل بيت به مدينه

مقدمات بازگشت اهل بيت

چون مدت اقامت اهل بيت رسالت در شام به طول انجاميد و تمام اهل شام معرفت به حال اهل بيت رسالت بهم رسانيدند و دانستند كه آنها خارجى نبوده بلكه اولاد رسول و ذرارى فاطمه بتول بوده‏اند در آشكار و پنهان زبان به طعن و ملامت يزيد گشودند كه اين حركات ناشايسته چرا از يزيد بروز كرد در كوچه و بازار از شناعت اين كردار سخن بود .

يزيد خواست كه مردم را از اين گفتارها باز دارد و اظهار داشت كه كشتن امام حسين (عليه السلام) بدون اذن من بوده ابن زياد در قتل وى شتاب نمود خدا لعنت كند او را پس حكم كرد قرآنها را مجزا كردند و به اهل سوق دادند كه مشغول خواندن قرآن شوند و از بدگوئى و شناعت زبان ببندند از اين جهت قرآن را از آن روز سى پاره نمودند و به تلاوت مشغول شدند و اهل بيت را در حرم خاصه و يا در منزلى عليحده و يا در قصر خود جاى داد به روايت روضة الشهداء ام كلثوم خاتون درخواست نمود كه منزلى معين كنند تا به مراسم عزادارى خامس آل عبا مشغول شوند يزيد اجازت داد در خارج كوشگ منزلى جهت ماتم دارى مقرر شد .

مخدرات تشريف بردند اسباب عزادارى فراهم كردند زنهاى اكابر و اعيان از قرشيات و هاشميات با لباسهاى ماتم حاضر شدند و سر سلامتى به اهل بيت مى ‏دادند و مرثيه خوان زينب و ام كلثوم سلام الله عليهما بودند كه نوحه گرى مى‏نمودند و زنان مى‏گريستند اين بود حالت زنها و اما حالت امام زين العابدين (عليه السلام) اغلب به حكم يزيد صبح و شام با يزيد هم غذا بود تا اينكه يزيد ديد كه ماندن اهل بيت در شام اسباب رسوائى او است و روز به‏ روز قبح كار يزيد آشكار و مظلومى آل اطهار مكشوف مى‏ گردد اين بود كه فرمان داد اهل بيت را كلا و طرا اناثا و ذكورا حاضر كردند.

در مجلسى خاص كه آراسته بود چنانچه مجلسى عليه الرحمه در جلاء العيون فارسى نقل مى‏كند پس از احضار آل اطهار زبان به معذرت گشود و اظهار ندامت از فعل خود نمود مال و اموال و لباس حاضر كرد پس رو كرد به ام كلثوم و گفت اى دختر على (عليه السلام) اين پولها را بردار عوض خون برادرت حسين (عليه السلام) و از من راضى شو .

صداى ناله ام كلثوم و مخدرات مغموم بلند شد ام كلثوم فرمود اى يزيد چه بسيار كم حيائى ‘ برادران مرا كشتى كه تمام دنيا برابر يك موى ايشان نمى‏شود الحال مى ‏گوئى اين احسانها عوض آنچه كرده‏اى بر دارم !!




http://shiaupload.ir/images/8dyi62mdxy11t3t1hej5.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 21:23
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/33363987086565347643.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/33363987086565347643.jpg)


مرحوم سيد در لهوف مى‏نويسد:
يزيد رو كرد به امام زين العابدين (عليه السلام) و گفت

اذكر حاجتك الثلات التى و عدتك بقضائهن

بخواه از من آن سه حاجتى كه وعده داده بودم از تو بر آورم .

امام چهارم (عليه السلام) فرمود حاجت من آنست:

ان ترينى وجه سيدى و مولاى و ابى

اول آنكه سر پدرم را كه سرور شهيدان است بمن بنمائى كه من او را ببينم و توشه از جمالش بردارم

و الثانية ان ترد علينا ما اخذمنا

حاجت دوم آنكه آنچه از ما بغارت بره‏اند رد كنى

حاجت سوم من آنكه اگر خيال كشتن مرا دارى پس شخص امينى را تعيين كن كه حرم پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را به مدينه برگرداند.

يزيد گفت اما وجه ابيك فلن تراه ابدا

اما جمال پدر هرگز نخواهى ديد .اما از كشتن تو نيز در گذشتم و اين حرم رسالت را غير از تو كسى به حرم رسالت عودت نمى‏دهد و اما آنچه از شما برده‏اند من به اضعاف آنها عوض مى ‏دهم.

حضرت سيدالساجدين (عليه السلام) در جواب فرمود:

اما مالك فلا نريد و هو موفر عليك
مال تو را ما نمى ‏خواهيم ارزانى خودت باد اينكه غارتى‏ هاى مال خود را از اسباب و لباس خواستم جهت آن بود لان فيه مغزل فاطمة بنت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) كه در ميان آنها البسه هائى بود كه جده‏ام فاطمه دختر رسولخدا تار و پود آنها را رشته و بافته بود و از جمله مقنعه‏ها و قلاده‏ها و قميصها يعنى مقنعه فاطمه زهرا (عليه السلام) و قلاده آن مخدره و پيراهن آن معصومه در ميان آن لباسهاى غارتى بوده شايسته نيست لباس و معجر و قلاده دختر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بدست نامحرم بيفتد
فامر يزيد برد ذلك و زاد فيه من عنده مأتى دينار.

پس يزيد امر كرد هر كه هر چه در كربلا به غارت برده و موجود است بياورد آوردند و در كتاب معتبرى برنخوردن كه چه آوردند ليكن مشهور در بعضى از كتب متاخره مسور آنكه از جمله اسبابهاى غارتى ساروق بسته بود كه آوردند و در حضور يزيد نهادند چون سر ساروق گشودند در آن پيراهنى بود عتيق خون تازه در وى مانند عقيق سرخ رنگين ليكن سوراخ سوراخ يزيد از روى تامل بر آن پيراهن نگريست پرسيد كه اين چيست؟

گفتند هذا قميص الحسين (عليه السلام) اخذه اخنس بن مرتد
اى يزيد اين پيراهن سلطان مظلومان حسين (عليه السلام) است كه اخنس بن مرتد ملعون حرامزاده از بدن حضرت بيرون آورده.

يزيد گفت: نبايد چنين باشد زيرا حسين (عليه السلام) دعوى سلطنت مى‏كرد البسه فاخر قيمتى مى‏پوشد او را به اين پيراهن كهنه چكار!!؟

گفتند امير حسين (عليه السلام) اين پيراهن كهنه را در بر كرده براى اينكه كسى رغبت نكند از بدنش بيرون آورد و بجاى كفن بماند ليكن چنان مجرد و عريان ساختند بدن او را كه گرد و غبار كفن او شد.
يزيد پرسيد اين چاكها و سوراخها چيست؟
گفتند:
اين چاكها كه بدين جامه اندر است جاى سنان و نيزه و شمشير و خنجر است .

اما چون چشم اهالى حرم و خواتين محترم بر پيراهن پر خون امام امم افتاد ضجه و ناله از دل بر آوردند و فرياد واحسيناه و واحبيبا از جگر بر كشيدند.

عليا مكرمه زينب خاتون آن پيراهن را چون جان شيرين در بر گرفت و همراه خود به مدينه آورد همينكه سر قبر فاطمه زهراء (عليه السلام) رسيد خروشى از دل بر آورد كه مادر جان حسينت را بردم و نياوردم ليكن يك نشانه آورده‏ام پس دست در زير چادر برده و آن پيراهن پاره پاره را روى قبر مادر نهاد قبر شكافته شده دست فاطمه بيرون آمد پيراهن را در ميان قبر برده .

هر كه از سادات و غيره فاطمه زهرا را در خواب ديده همين نحو است تا روز قيامت كه سر از قبر بردارد و وارد عرصه محشر شود و بيده قميص الحسين (عليه السلام) در وسط محشر بالاى منبر مى ‏ايستد و آن پيراهن آغشته بخون را بر سر مى‏گذارد و عرض مى‏كند الهى اهذا قميص الحسين (عليه السلام) اى خداوند عادل و حكيم آيا اين پيراهن پسر منست يعنى رواست اين همه زخم نيزه و شمشير بر وى زده باشند.



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1_hussan03.jpg

شكوه انتظار
04-01-2011, 21:24
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
آثار گریستن بر حسین علیه السّلام

امام رضا علیه السّلام فرمود:
گریه كنندگان باید بر كسى همچون حسین علیه السّلام گریه كنند،
چرا كه گریستن براى او،
گناهان بزرگ را فرو مى ریزد.

بحارالانوار، ج 44، ص 284
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 21:58
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/61281076063740770717.jpg

بازگشت اهل بيت عليهم السلام به مدينه طيبه

همينكه يزيد پليد بر حسب ظاهر از كرده خود پشيمان گرديد و از ملامت مردم ترسيد جاى آن نديد كه آل الله را در شام نگاهدارد پس مجلسى آراست اسيران آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را خواست و عذرخواهى نمود و به عوض مال و اموال ايشان كه در كربلا غارت كرده بودند مال وافزار و لباسهاى فاخر به آنها بخشيد.

ابو مخنف در مقتل خود مى‏نويسد قال الراوى فاعطاهم مالا كثيرا و اخلعت على كل واحد منهن و زاد عليهم من الثياب و الحلى و الاثاث به عوض ما اخذ منهن به غير از مال و اموال و اباب و اثاث و زيور به عوض آنچه از ايشان غارت كرده بودند داد و بعد فرمان داد شتران خوش رفتارى آوردند كجاوه‏ها و محملها حاضر نمودند پوششهاى نيكو روپوش كجاوه‏ها نمودند رئيسى از روسا لشگر خويش را طلبيد با پانصد نفر همراه ايشان كرده و گفت اين مصيبت زدگان را به عزت و احترام به مدينه خيرالأنام برسانيد

مشهور آنست كه قائد و رئيس نعمان بن بشير انصارى بود و صاحب كامل در كامل السقيفه مى‏نويسد كه رئيس عمرو بن خالد قرشى بود حاصل آنكه يزيد به نعمان سفارش بسيار درباره امام (عليه السلام) نمود كه بايد اين آقا را صحيحا با مخدرات محترمات به مدينه برسانى شب ايشان را راه ببر و روز آرام بگير كه آفتاب صدمه به آنها نزند وقتى كه ايشان را فرود آوردى خود و تابعان در كنارى منزل كنيد كه مبادا چشم احدى از نامحرمان بر ايشان بيفتد كمال دقت را در حفظ و حراست ايشان بنما و نيز آنچه بگويند و بخواهند اطاعت و اجابت كن.

مرحوم مفيد در ارشاد مى‏نويسد:
چون يزيد از تهيه و تدارك سفر اهل بيت رسالت فارغ گرديد در اوان حركت زين العابدين (عليه السلام) را طلبيد و با آن حضرت خلوت كرد اولا از عبيدالله بن زياد بسيار بد گفت و لعنت نمود لعن الله ابن مرجانة والله لوانى صاحب ابيك ما سئلنى حضلة ابدا الا اعطيته اياها يعنى خدا لعنت كند پسر مرجانه را بخدا سوگند اگر من بجاى او بودم هر چه پدرت درخواست مى‏كرد اجابت مى‏كردم و مقاصدش را بر مى‏آوردم و نمى‏گذاشتم حال پدرت به كشته شدن برسد

ولدفعت الحتف عنه اما چه كنم خدا نخواست شد آنچه شد اكنون استدعا دارم كه هر فرمايشى داشته باشى فكاتبنى من المدينه از مدينه بمن بنويسى تا من حوائج ترا بر آورم نعمان بن بشير همراه شماست و سفارش بليغ در حق شما كرده‏ام يزيد حرف مى‏زد امام زين العابدين (عليه السلام) مى‏گريست.

بارى همينكه كجاوه‏ها و محمل‏ها را بستند بانوان محترمه و اطفال آزرده در محمل‏ها نشستند و زنان قرشى كه خويشى داشتند و از نسوان كه دوستان خانواده رسالت بودند به بدرقه آل الله زنان ساميه باز بالاى بامها به تماشا بر آمدند بعضى گريان و بعضى خندان تا آنكه قافله از كنار خرابه‏اى كه منزل داشتند عبور كرد عليا مخدره زينب سر از محمل بيرون آورد و با چشم گريان فرمود اى زنان شامى من يك امانتى در اين خرابه گذاشته‏ام جان شما و جان اين امانت.



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_94002085937374784547.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 22:02
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_1431-moharram-1-550.jpg


رجوع حضرت امام سجاد (عليه السلام) با بانوان محترمه و اطفال به مدينه منوره

ارباب خبر و اصحاب حديث بر آنند كه چون يزيد شقاوت نهاد از ظلم و فساد خود كام حاصل كرد ماندن اهل بيت خيرالأنام را در شام صلاح نديد لهذا تدارك سفر و تجهيز رفتن اهل بيت را به وطن اصلاح كرد مايحتاج ايشان را از محمل و كجاوه و غيره فراهم نمود با يكى از روسا كه بعضى نام وى را نعمان بن بشير و به قولى عمرو بن خالد القرشى گفته‏اند روانه كرد و پانصد نفر از خدم و حشم با وى نيز منظم نمود

سفارش تام و اعزاز مالا كلام درباره ايشان نمود چنانچه شرح داديم اما همينكه قافله بيوه زنان يتيم دار و جوان مرده‏هاى بيقرار روى به وطن نهادند بناى گريه و زارى را مجدد آغاز نمودند حق داشتند زيرا وقت بيرون آمدن از مدينه را بخاطر مى‏آوردند كه به چه عزت و جلال بودند اكنون كه مراجعت مى ‏كنند به چه ذلت و نكال
رجعن بقية آل طه و يس مع الحسرة و الانين مع الايدى الخالية و العيون الباكيد و الانفاس الطويلة و الاحزان الجليلة

با آنكه هر كس كه به غربت برود هميشه آرزوى وطن خويش مى‏ برد خصوصا كسى كه در غربت رنج و مشقت ديده باشد ليكن اين غريبان آواره از خانمان اصلا ميل رفتن به وطن خويش نداشتند لا ينقطع آه سرد از دل پر درد مى‏كشيدند اين خود از براى غريبان مصيبتى بود بعد از مصيبات و حسرتى بود عقب حسرات هر وقت بخاطر مى‏آوردند كه در وقت خروج از مدينه در موكب همايون امام حسين (عليه السلام) به چه عزت و جلال و شوكت و اقبال همه در پشت پرده امامت پرورده و در وراء استور نبوت و ولايت نشو و نما كرده صورت‏هاشان را آفتاب و ماه نديده و صوتشان را اصلا نامحرم نشنيده، با آن عزت و احترام و شوكت آمدند، اكنون مى ‏خواهند مراجعت كنند از آتش فراق احباب كباب ديده‏ها از مرگ جوانان پر آب چقدر ذلت ديده و خفت كشيده پرده حرمشان دريده رنگ رخسارشان پريده مثل عبيد واماء در بلاد و امصار گرديده دشنام و ناسزا شنيده صحرا و بيابان گرديده كوچه و بازار و مجالس نامحرمان رفته خرابه‏ها منزل كرده ويرانه‏ها مقام گزيده حاصل به هر نحو بود از شام بيرون آمدند و روى به راه نهادند



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_39547102627734710886.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 22:54
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/21580400308037589312.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/21580400308037589312.jpg)


رئيس قافله كه همان بشير و يا عمرو بن خالد بود اهل بيت خيرالأنام را به عزت و احترام حركت مى‏داد هر جا مى‏خواستند منزل مى‏كردند و هر چه اشاره مى‏كردند اطاعت مى‏نمود ليكن خود با جمعيتى كه همراه بودند پيرامون محمل‏ها و كجاوه‏هاى اهل بيت رسالت نمى‏گرديدند يا از پيشاپيش و يا از عقب سر ايشان مى‏آمدند

تا اينكه منزل بمنزل طى مراحل كردند بجائى رسيدند كه يك ره به كربلاى حسين مى‏رفت و راه ديگر به مدينه طيبه مخدرات محزون و مستورات دلخون را شوق زيارت كربلا و آرزوى ديدن قبور شهيدان بسر افتاد بناى نوحه و گريه كردند پس نعمان را طلبيده التماس و تمنا نمودند
و قالت النساء بحق الله عليك الا ما عرجت بنا على طريق بكربلا

قسم مى‏دهم ما را از راه كربلا ببر كه قبور شهداء را زيارت كنيم و نيز آنچه در اين سفر بر سر ما آمده را به قبر امام (عليه السلام) خود باز گوئيم

نعمان استدعاى ايشان را پذيرفت نعمان به فرموده ايشان عمل كرده روى به كربلا نهادند دم به دم اشتياق زيارت قبور شهداء در دلشان زيادتر و آتش شوقشان شعله ور مى‏شد تا اينكه بوى تربت سيد الشهداء به مشام خواهران و دختران رسيد مانند بلبلى كه بوى گل بشنود به خروش آمدند زبانحال سكينه خاتون است.


شميم جانفزاى كوى بابم
گمانم كربلا شد عمه نزديك
مهار ناقه را يكدم نگهدار
مران اى ساربان يكدم كه داماد
ولى اى عمه دارم التماسى
كه چون اندر سر قبر شهيدان
در اين صحرا مكن منزل كه ترسم
مرا اندر مشام جان در آيد
كه بوى مشگ ناب و عنبر آيد
كه استقبال ليلى اكبر (عليه السلام) آيد
سر راه عروس مضطر آيد
قبول خاطر زارت گر آيد
ترا از گريه كام دل بر آيد
دوباره شمر دون با خنجر آيد

http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_04503096961585096006.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 23:19
http://www.shiaupload.ir/images/70424115036391906913.jpg


زبانحال عليا مكرمه زينب خاتون عليها السلام

پس از تو جان برادر چه رنجها كه كشيدم
چه شهرهاكه نگشتم چه كوچه هاكه نديدم

بسخت جانى خود اينقدر نبوده گمانم
كه بى تو زنده ز دشت بلا بشام رسيدم

برون نمود در آندم چو شمر پيرهنت را
بتن ز پنجه غم جامه هر زمان بدريدم

زدم بچوبه محمل سر آنزمان كه سر نى
به نوك نيزه خولى سر چوه ماه تو ديدم

ميان كوچه و بازار شام پاى برهنه شدم
سر از خجالت نامحرمان بجيب كشيدم

چو وارد بزم يزيد بازوى بسته شدم
هزار مرتبه مرگ خود از خدا طلبيدم

باين همه شادمانم اى شه خوبان
كه نقد جان بجهان دادم و غم تو خريدم


http://www.shiaupload.ir/images/76404161983845677545.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 23:21
http://www.shiaupload.ir/images/33359958206831481700.jpg




ملاقات حضرت سجاد (عليه السلام) با جابر بن عبدالله انصارى در كربلاى معلى


جابر بن عبدالله انصارى رحمة الله عليه مى‏فرمايد چون اولاد رسول و ذرارى فاطمه بتول عليها السلام حرم امام حسين (عليه السلام) از شام غم انجام مراجعت كردند و روى به وطن نهادند منزل بمنزل آمدند.

تا به عراق رسيدند بدليل راه فرمودند ما را از كربلا ببر تا به قبور شهداء زيارت كنيم دليل بفرموده ايشان عمل نموده اهل بيت رسالت را آوردند تا به كربلا

آنجا كه حضرت از اسب بزمين افتاده بود رسانيد چون آل الرسول به قتلگاه شهداء رسيدند جابر بن عبدالله انصارى را سر قبر امام حسين ديدند كه او با جماعتى از آل رسول از مدينه به زيارت قبر سيدالشهداء (عليه السلام) آمده بودند

قريب بهمين مضمون هم شيخ طريحى عليه الرحمه در منتخب نقل مى‏نمايد ولى ذكر نفرموده‏اند كه ورود اهل بيت به مصرع امام حسين (عليه السلام) همانروز وصول جابر بن عبدالله بود كه روز بيستم ماه صفر سنه شهادت كه سال 61 هجرت بوده و يا روز ديگر اين ملاقات اتفاق افتاده است آنچه مسلم و قطعى بوده آنستكه آل الله سلام الله عليهم در مراجعت به مدينه از كربلاء عبور كرده و امام شهيدان (عليه السلام) را زيارت كرده‏اند

و اين قضيه كه بين ايشان و جابر ملاقات واقع شده نيز قطعى و اتفاقى است و در اينكه جابر اولين اربعين به زيارت سيدالشهداء (عليه السلام) آمده نيز اختلافى نمى ‏باشد تنها مطلبى كه محل صحبت و اختلاف بين ارباب تاريخ واقع شده اينست كه آيا آمدن اهل بيت عليهم السلام به كربلا در اربعين اول بوده يا در اربعين سال بعد واقع شده و اگر هم در همان سال 61 صورت گرفته باشد در روز ديگر از همان سال بوده.

تحقيق در اطراف اين قضيه محتاج به يك رساله‏اى عليحده است كه در اينجا از شرح و توضيح و بيان مختار خود صرف نظر مى‏ كنيم.



http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_51056000809724084401.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 23:37
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/97166398913500060795.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/97166398913500060795.jpg)


رسيدن اهل اهل بيت‏عليهم السلام به مدينه منوره

چون اهل بيت خيرالأنام از شام غم انجام مراجعت نمودند به عراق رسيدند و از عراق به كربلا آمدند چند روز به كربلا اقامه عزا نمودند زنان باديه با ايشان در عزادارى يارى مى‏كردند و بعد از آن بزمين محنت قرين كربلا آمدند و از كربلا روى به مدينه نهادند روزى كه اهل بيت رسالت و پوشيده رويان حرم جلالت با كمال حسرت و ملامت وارد مدينه شدند از در دروازه مدينه تا سر قبر پيغمبر زمين از اشگ عزاداران گل شده بود مردم مدينه در گرد زين العابدين و زنان اطراف دختران فاطمه به گريه و ناله مشغول بودند يكسره از راه رسيده وارد مسجد رسول خدا شدند.

اهل بيت شكايت از ظلم ظالمين نمودند از آنجا بر سر قبر فاطمه زهراء آمدند معلوم است دختر هر چه درد دل دارد به مادر مى‏گويد چشم زينب كه به قر مادرش فاطمه افتاد نعره از جگر بر آورد كه مادر جان حسين (عليه السلام) را بردم و نياوردم اما يك نشانه از حسينت آوردم دست برد زير چادر پيراهن خون آلود برادر را بيرون آورد سر قبر گذارد عرض كرد اين نشانه حسين تست اما اگر بخواهى بدانى بر سر ما چه آمده ما را مانند اسيران ترك شهرها بردند خرابه‏ها منزل دادند.

صاحب مخزن البكاء مى‏نويسد در اين اثنا كه مخدرات گرم گريه و ماتم بودند ديدند ام سلمه زوجه رسول خدا يك دست شيشه خونى بدست گرفته و دست ديگر فاطمه عليله را گرفته مى‏آيد اما چه فاطمه رنگ از صورت پريده بدن مانند بيد مى‏لرزيد اشگ مثل باران مى‏ريخت چون چشم اسيران به فاطمه و چشم فاطمه به عمه و خواهران افتاد يك مرتبه ضجه و صيحه كشيدند فاطمه عليله مدهوش افتاد سكينه آمد او را بهوش آورد ولى خود از هوش رفت زنان ديگر افغان به كيوان رسانيدند بارى از يكديگر احوالپرسى كردند فاطمه از سكينه خاتون سوال سفر محنت اثر را مى ‏كرد سكينه خاتون مى‏گفت.

دور اگر از تو من اى خواهر نالان بودم
روز در ماتم و شب گوشه ويران بودم
حالت روز و شبم اين سفر از من پرسى
روز و شب از غم تو زار و پريشان بودم
به لب شط فرات از غم يك جرعه آب
سينه سوزان من لب تشنه عطشان بودم
مى‏كشيدند چو بر حنجر بابم خنجر
موكنان مويه كنان من بصد افغان بودم
سر بابم به سر نيزه چهل منزل راه
پاى آن نيزه ز غم سر بگريبان بودم
چون بزد بر لب تابم ز جفا چوب يزيد
بسر و سينه زنان با دل بريان بودم

فاطمه عليله مى ‏پرسيد:

خواهر بخدا باب من زار چه مى‏ گفت
در دشت بلا با صف اشرار چه مى ‏گفت

قربان زبان تو شوم در دم آخر
برگو على اكبر به من زار چه مى‏گفت

در طشت چو بنهاد يزيد آن سر انور
وقت زدن چوب به حضار چه مى ‏گفت

آنشب كه تو بودى بفغان كنج خرابه
با تو سر باب از سر ديوار چه مى‏گفت

روزى كه شدى وارد شام الم آنروز
زينب بسر كوچه و بازار چه مى‏ گفت



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/36194283733092342045.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/36194283733092342045.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
04-01-2011, 23:48
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_moharam8.jpg


ملاقات محمد حنفيه (برادر امام حسين )


در كتاب مخزن مسطور است چون اهل بيت خيرالانام از شام غم انجام مراجعت كردند به نزديكى مدينه رسولخدا رسيدند بشير جذلم بفرموده امام چهارم وارد مدينه شد و خبر آمدن اهل بيت رسالت را به مردم مدينه داد از هر طرف ضجات واحسيناه واغريباه واشهيداه بلند شد مرد و زن صغير و كبير وضيع و شريف با سر و پاى برهنه روى به دروازه مدينه نهادند

لا سيّما خويشان و اقارب حضرت از بنى هاشم و هاشميات به شور و غلغله در افتادند چون خبر به محمد حنفيه فرزند اميرالمومنين (عليه السلام) برادر حضرت امام حسين (عليه السلام) رسيد فى الفور از جا برخاست و بر مركب خود سوار شد بسرعت تمام روى به دروازه نهاد

ديد مردم خاك بر سركنان حسين حسين گويان مى ‏روند جناب محمد نيز اشگ مى‏ريخت و روان شد تا به منزلگاه قافله اشگ و آه رسيد چشمش بر علمهاى سياه و خيام بى صاحب برادرش افتاد از اسب بروى خاك در غلطيد و از هوش رفت .

خبر به امام عباد سيد سجاد دادند كه اينك عموى شما از غم بخاك افتاده و از هوش رفته بيمار كربلا از خيمه بيرون آمد و خود را ببالين عمو رسانيد سر او را بكنار گرفت تا آنكه بهوش آمد چشم گشود برادر زاده يتيم خود را بالاى سر ديد ناله‏اى از دل پر درد كشيد و گفت :

اه يابن اخى اين اخى

اى پسر برادر كو برادرم كو تاج سرم

اين قرة عينى و ثمرة فؤادى

اين خليفة ابى اين الحسين كو نور عينم

كو فخر عالمينم كو خليفه پدرم كو حسين برادرم

امام زين العابدين با چشم پر اشگ فرمود:

يا عم اتيتك يتيما

عمو جان با پدر رفتم يتيم آمدم

به روايت ابى مخنف آنچه در واقعه طف از مصائب و نوائب بر سر ايشان آمده همه را بيان فرمود براى عموي خود :

عمو جان نبودى در كربلا كه چه‏ها بر سر ما آمد گرداگرد ما را چون نگين انگشتر محاصره كردند اول آب را به روى ما بستند و پس بناى جنگ با ما نهادند از صبح تا بعدازظهر اصحاب و انصار پدرم را شهيد كردند بيست و هشت جوان ما كه همراه بودند يكان يكان به ميدان رفتند از دم شمشير و تير و نوك خنجر و سنان بدنهاى نو خط جوانان گل عذار كه در روى زمين شبيه نداشتند پاره پاره نمودند.

كاش مى ‏بودى زمين کربلا
تن بزير پاى چكمه داده بود
كاش ميديدى شهيد كربلا
آن زمان كز پشت زين افتاده بود
هر زمان مى ‏گفت يا رب العطش
از عطش مى‏كرد هر دم شاه غش



http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/48391095277948927178.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/48391095277948927178.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-01-2011, 01:19
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/88400038832221783889.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/88400038832221783889.jpg)


از اين مقوله مصائب از شام و كوفه را بيان مى‏فرمود و محمد حنفيه بر سر و سينه مى‏زد و مى‏گفت :

يعز على يا اباعبدالله يا اخى كيف طلبت ناصرا فلم تنصرو معينا فلم تعن

برادر حسين جان اين مصائب تو همه يكطرف اما آنچه دل ما را بيشتر از همه مى‏سوزاند آنست كه تو در كربلا يار خواستى و هل من ناصر فرمودى و كسى ترا يارى نكرده .

اى كاش دستم از قوت نرفته بود و كربلا بودم جان فداى برادر مى‏كردم

يا اخى مضيت غريبا و صرت قتيلا بلا معين لعن الله قاتلك

پس محمد حنفثيه خدمت خواهران آمد شور قيامت آن زنان برپا شد كه چشم محمد بر زينب غم ديده افتاد او را نشناخت زيرا بسيار صدمه و محنت و مصيبت كشيده بود گفت :

انت اختى؟!
تو خواهر من زينبى

خواهر جان كو برادرم برادرم را بردى چرا نياوردى.

اگر تو زينبى پس كو حسينت اگر تو زينبى كو نور عينت

جواب فرمود به حزن : حسين (عليه السلام) را در غريبى سر بريدند تن پاكش بخاك و خون كشيدند

حاصل الكلام محمد حنفيه بمنزل برگشت در را به روى خود بست سه روز از خانه بيرون نيامد روز سوم از خانه بدر آمد بر اسب خود سوار شد و سر به بيابان نهاد تا وقت خروج مختار
الالعنة الله على القوم الظالمين.





http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_37185543952839804816.jpg

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-01-2011, 03:18
http://www.shiaupload.ir/images/39272651948347049446.jpg

اي حسين ...

سلام بر خط شفقگون كربلا

كه خون تو را، اى خون خدا،

همواره بر چهره افق مى ‏پاشد

و غروب هنگام،

سرخى آسمان مغرب را

به شهادت مى‏گيرد ،

تا آن جنايت هولناك را

هر چه آشكارتر بنماياند

و چشم تاريخ را بر اين صحنه

هميشه خونين بدو زد.


اى حسين ... اى عارف مسلّح!

كربلاى تو، عشق را معنى كرد

و انقلاب تو اسلام را زنده ساخت

و شهادت تو، حضور هميشگى

در همه زمان‏ها و زمين‏ها بود.


اى حسين... اى شراره ايمان!

در بهت خاموشى و ترس،

تلخابه فرياد را در حلقوم شب ريختى

و با نامردان تبهكار،

مردانه در آويختى.

عاشوراى تو، انفجارى از نو

ر و تابشى از حق بود

كه بر «طور» انديشه‏ها تجلى كرد

و «موسى خواهان» گرفتار

در «تپه» ظلمت ظلم را

از سرگردانى نجات بخشيد.


چه مى ‏گويم؟...

تو تاريخ را به حركت آوردى

و زبان زمان را

به سرودن حماسه‏هاى زيباى ايثار و جهاد

و شهادت گشودى.

لحظه لحظه تاريخ را عاشورا ساختى

و جاى جاى سرزمين‏ها را كربلا...


خفته بوديم و بى خبر،

اما تو اى «كشتى نجات»

گام خسته ما را به تلاش كشاندى

و افسردگى يأسمان را

به شور اميد مبدل ساختى

و از سكوت و درنگ و وحشت،

به فرياد و هجوم و شجاعتمان رساندى

و پاى كوفته و پر آبله ما را،

تا بام آگاهى

و تا برج بيدارى فرا بردى.


اى حسين! تو كلاس فشرده تاريخى،

كربلاى تو مصاف نيست‏،

منظومه بزرگ هستى است،

طواف است.

پايان سخن، پايان من است.

تو انتهاى ندارى...

موسوي گرما رودي




http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/49815387279773234440.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/49815387279773234440.jpg)

فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*
05-01-2011, 15:08
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/7_Untitled-24.png

زهره ی منظومه ی زهرا حسین
كشته ی افتاده به صحرا حسین
دست صبا زلف تو را شانه كرد
بر سر نی خنده ی مستانه كرد
چیست لب خشك و ترك خورده ات ؟
چشمه ای از زخم نمك خورده ات
روشنی خلوت شب های من
بوسه بزن بر تب لب های من
تا ز غم غربت تو تب كنم
یاد پریشانی زینب كنم
آه! از آن لحظه كه بر سینه ات
بوسه نشاندند لب تیرها
آه! از آن لحظه كه بر پیكرت
زخم كشیدند به شمشیرها
آه! از آن لحظه كه اصغر شكفت
در هدف چشم كمانگیرها
آه! از آن لحظه كه سجاد شد
هم نفس ناله ی زنجیرها
قوم به حج رفته به حج رفته اند
بی تو در این بادیه كج رفته اند
كعبه تویی كعبه به جز سنگ نیست
آیینه ای مثل تو بی رنگ نیست
آینه ی رهگذر صوفیان
سنگ نصیب گذر كوفیان
كوفه دم از مهر و وفا می زدند
شام تو را سنگ جفا می زدند
كوفه اگر آینه ات را شكست
شام از این واقعه طرفی نبست
كوفه اگر تیغ و تبر زین شود
شام اگر یكسره آذین شود
مرگ اگر اسب مرا زین كند
خون مرا تیغ تو تضمین كند
آتش پرهیز نَبُرّد مرا
تیغ اجل نیز نَبُرّد مرا
بی سر و سامان توام یا حسین
دست به دامان توام یا حسین
جان علی سلسله بندم مكن
گردم و از خاك بلندم مكن
عاقبت این عشق هلاكم كند
در گذر كوی تو خاكم كند
ساقی لب تشنه لبی باز كن
سفره ی نان و رطبی باز كن
شمه ای از زخم دلت بازگو
نكته ای از نقطه ی آغاز گو
قوم به حج رفته چو باز آمدند
بر سر نعشت به نماز آمدند
قوم به حج رفته تو را كشته اند
پنجه به خوناب تو آغشته اند
سامریان شعبده بازی كنند
نفی رسولان حجازی كنند

زنده یاد حاج محمدرضا آقاسی

http://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gif
http://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gifhttp://www.sibtayn.com/fa/images/stories/sham.gif

شكوه انتظار
05-01-2011, 16:29
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif


در مسیر عشق
سوی دشت کربلا
چون که بگذشتم از کنار تنگه مرصاد
چشم های خسته ام را
لحظه ای بستم و چون بستم
بدیدم ناگهان
صد هزاران
http://img.tebyan.net/big/1387/10/246156157255149253126548013723318321522510626.gif
صد هزاران عاشق دیوانه را
که به تن
تن پوش خاکی داشتند
و به سر سربند عشق
عشق زهرا

عشق فرزندش حسین
سوی من می آمدند
گرد و خاک خستگی
خستگی از زندگی
بر تمام صورت زیبایشان بنشسته بود
پایشان زخمی دستشان خونی لبالب تشنه لب

سوی من می آمدند
http://img.tebyan.net/big/1387/06/14457711622141889818863911319722140208106.jpg
با خجالت
سر به زیر انداختم من
ناگهان آمد صدایی
از گلوی صد هزاران
پر طنین و پر صلابت
گفت بر من
ای مسافر ای مسافر
با تو هستم
ای که هستی راهی رود فرات
ای که هستی راهی قبر حسین
سر بلند کن
عاشقانش را ببین
زخم هامان را ببین
تشنگیمان را ببین
جسم های بی سر ما را ببین
ای مسافر
ای که هستی راهی قبر حسین
سر به بالا آور و ما را ببین
بر لبان خشکمان
لبخند شادی را ببین
چون به عشق فتح باب عشق
جان را باختیم
ما همه شادیم اینک
شاد و سرمستیم اینک
چون که راه عشق را
سیل خون ما
بگشوده است
راه عشقی را که اکنون
تو مسافر گشته ای
ای مسافر
ای که هستی زائر قبر حسین
ما تمنا میکنیم
از تو خواهش میکنیم
کوله پشتی هایمان بردار با خود حمل کن
در کنار قبر مولامان ز ما هم یاد کن
shivan

http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/49815387279773234440.jpg (http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/49815387279773234440.jpg)

نرگس منتظر
05-01-2011, 17:48
http://img.tebyan.net/Image/Big/1388/10/13920339351337468143108254196137130279753.jpg
http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
یه جائیه تو دنیا همه براش می میرن
تموم حاجتا رو همه از می گیرن
http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بین دو نهر آبه ، یه سرزمین خشکه
شمیم باغ و لاله اش خوشبو ز عطر مُشکه
http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
شبای جمعه زهرا زائر این زمینه
سینه زن حسینه ، یل ام البنینه
http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://shiaupload.ir/images/uoce0ggxvrmfv6ogchhe.gif
http://shiaupload.ir/images/9x3n5r78w9xrmnylh6wl.gif




http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_301b1.jpg

http://shiaupload.ir/images/uoce0ggxvrmfv6ogchhe.gif
http://shiaupload.ir/images/9x3n5r78w9xrmnylh6wl.gif

شكوه انتظار
05-01-2011, 19:59
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_ya-ziinab-sa1.jpg

عالم همه قطره و دریاست حسین ،
خوبان همه بنده و مولاست حسین ،
ترسم كه شفاعت كند از قاتل خویش ،
از بس كه كَرَم دارد و آقاست حسین
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

نرگس منتظر
05-01-2011, 21:03
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_Untitled-26.png

می آید از سمتِ مغرب اسبی که تنهای تنهاست
تصویرِ مردی که رفته ست در چشم‌هایش هویداست

یالش که همزاد موج است دارد فراز و فرودی
امّا فرازی که بشکوه، امّا فرودی که زیباست

در عمق یادش نهفته ست خشمی که پایان ندارد
در زیر خاکستر او گل‌های آتش شکوفاست

در جانِ او ریشه کرده ست عشقی که زخمی ترین است
زخمی که از جنس گودال امّا به ژرفای دریاست

داغی که از جنس لاله ست در چشم اشکش شکفته ست
یا سرکشی‌های آتش در آب و آیینه پیداست

هم زین او واژگون است هم یال او غرق خون است
جایی که باید بیفتد از پای زینب همین جاست

دارد زبان نگاهش با خود سلام و پیامی
گویی سلامش که زینب امّا پیامش به دنیاست:

از پا سوار من افتاد، تا آنکه مردی بتازد
در صحنه‌های ی که امروز، در صحنه‌های ی که فرداست

این اسب بی‌صاحب انگار در انتظار سواری ست
تا کاروان را براند در امتدادی که پیداست

محمدعلی مجاهدی
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_1252935914_21312917_ec9e587ac116.gif

ملکوت* گامی تارهایی *
05-01-2011, 21:11
یزید پس از چند روز توقف اهل بیت علیهم السلام در شام، نعمان بن بشیر را مأمور رساندن کاروان اسرا به مدینه کرد.
آن‌گاه علی بن الحسین را فرا خواند و به او گفت:« خدا لعنت کند عبیدالله بن زیاد
آن گاه لباس های او و خاندانش را که از کربلا به غارت برده بود، پس داد.

یزید به نعمان بن بشیر و همراهانش دستور داد کاروان را شبها راه ببرند و از جلو چشم خود دور نکنند، و با این‌حال همچون نگهبانان رفتار نکنند و اگر یکی از کاروانیان خواست وضو بگیرد، مزاحمش نشود.
نعمان بن بشیر و همراهانش نیز چنان که یزید گفته بود، با آنان مدارا کردند تا کاروان را به مدینه رساندند.
را. به خدا اگر من با پدرت برخورد کرده بودم، هر چه از من می‌خواست، به او می دادم و هر طور بود، از قتلش جلوگیری می‌کردم، ولی خدا چنین مقدر کرده بود که دیدی. وقتی به مدینه رسیدی، برای من نامه بنویس و هرچه خواستی به من گوشزد کن تا برآورده سازم.»
منابع:



ارشاد مفید، ص 126.

شكوه انتظار
05-01-2011, 21:39
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifحسين عليه السلام در كنار قبر پيامبرhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif

http://img.tebyan.net/big/1386/10/2021381971592211002216092871891383518613972.jpg
‏1 - ابن اعثم گويد:
شبى حسين از خانه اش بيرون شد و كنار قبر جدش آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا! من حسين بن ‏فاطمه ام ؛ فرزند تو و پسر فرزند تو و نواده تو و آن وزنه اى كه در امت خويش بر جاى گذاشتى . اى پيامبر خدا! ‏بر آنان گواه باش كه مرا يارى نكردند و تباهم ساختند و حرمت مرا نگه نداشتند. اين شكايت من به محضر توست ‏تا روزى كه ديدارت كنم . درود خدا بر تو باد!
آنگاه به نماز ايستاد و پيوسته در ركوع و سجود بود.1
‏2 - طبرى گويد:
ابو مخنف با سند خويش از ابو سعيد مقبر نقل كرده است : به حسين نگريستم كه وارد مسجد مدينه مى شد ‏و پياده بود و به دو نفر تكيه داده بود، گاهى به اين و گاهى به آن و اين شعر يزيد بن مفرغ را مى خواند:
سپيده دمان ، ستوران را نرمانم و مرا يزيد نخوانند، آن روز كه از روى ترس ، دست در دست ستم بگذارم ، در ‏حالى كه مرگها در كمين منند تا تنها بمانم .
گويد: پيش خود گفتم : به خدا قسم تمثل جستن او به اين دو بيت ، بى هدف نيست . دو روز نگذشت كه خبر ‏رسيد به مكه رفته است.2

بار دوم ، كنار قبر پيامبر

‏3 - ابن عثم نوشته است :
سحرگاه امام حسين به خانه اش برگشت . شب دوم باز هم به زيارت قبر پيامبر رفت . دو ركعت نماز خواند. پس ‏از نماز چنين مى گفت :
خداوندا! اين قبر پيامبرت محمد است . من هم پسر دختر محمدم . كارى پيش آمده است كه مى دانى . خدايا! ‏من معروف را دوست دارم و از منكر بيزارم . اى خداى با جلالت و احترام ! به حق اين قبر و صاحبش از تو مى ‏خواهم آنچه رضاى تو در آن است برايم برگزينى .
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در خواب حسين (عليه السلام)

http://img.tebyan.net/big/1386/10/197212176252472191425317625117937124462121.jpg

امـام حسين پـس از وداع با قبر رسول خدا سر را روى قبر گذاشت و گريست ، تا نزديك صبح بخـواب رفـت در ‏عـالم رؤيا رسول خـدا را مشاهده كرد كه گروهى از فرشتگان اطرافـش را گـرفـتـه اند و بسوى او مـى آيد تـا ‏مقابل حسين رسيد و او را در برگرفت و ميان دو چشمش را بوسيد و فرمود:
‏«حبيبم حسين گويا مى بينم بهمين زودى در خونت غوطه ور مى شوى، و گروهى از امتم تـرا در زمـين كربلا ‏مـى كشند، و در حاليكه تشنه اى، از آب هم مضايقه مى كنند و با اين حال امـيد شفاعت مرا دارند بخدا ‏سوگند در روز قيامت آنها در پيشگاه خدا هيچ بهره اى ندارند.»
‏«اى حبيب من حسين جان پدر و مادر و برادرت نزد منند و در اشتياق ديدار تو و براى تو در بهشت درجاتى است ‏كه هرگز به آنها نمى رسى مگر با شهادت»
امـام حسين در خواب به جدش عرض مى كند: يا جداه نيازى به ماندن در دنيا ندارم مرا با خود ببر و در منزل خود ‏جاى ده .
رسول خـدا مـى فرمايد: تو ناگزيرى كه در دنيا باشى تا شربت شهادت را بنوشى همـانا خـدا براى تـو ثـواب ‏بزرگى رقم زده است پس تو با پدر و برادر و عمويت و عموى پدرت در روز قيامت يكجا و با هم محشور مى شويد ‏تا وارد بهشت شويد، حسين عليه السلام وحشت زده از خواب بيدار شد و برايش يقين شد كه حتما كشته ‏خواهد شد، بستگان خود را جمع كرد و خوابش را براى آنان بيان كرد همگى محزون و مغموم شدند و گريستند ‏بطوريكه در شرق و غرب عالم كسى مانند آنها غمگين و گريان نبود.3
http://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif


پي نوشت ها:‏
‏1- همان ، ص 19.
‏2- تاريخ طبرى ، ج 3، ص 271.
‏3- بحارج 44 ص 328 - حياة الامام الحسين ج 2/ص 259 - ينابيع الموده ص 334.‏