ملکوت* گامی تارهایی *
28-12-2010, 20:14
foz3فلسفه مستی و شراب در اشعار عرفانی حافظ foz3
حافظ اتفاقات مقدس دیرین را با زمان حال پیوند می دهد و و حتی در صورت لزوم شخصیتی چون پیرمغان را می آفریند و جام باده درکف او می نهد و او را به رخ شیوخ ظاهر فریب عصر خود که به هزار رنگ و نیرنگ دیگرانرا منع شراب می کنند قرار می دهد. نقش کلیدی شراب در این حکایت جاوید قابل تامل وتعمق است. همه انچه در چند بند فوق گفته شد را مقدمه ای آوردم بر این موضوع که وقتی حافظ از نوروز و بهار و اردیبهشت و دیگر ماه های شمسی سخن به میان می آورد پلی میسازد بین زمان باستان و زمان پر ماجرای حال. شراب حافظ روشنی بخش و آگاهی دهنده است. کاشف اسرار است و از عالم غیب راز گشایی می کند و همان نقشی را برای او بازی می کند که جام گیتی نمای کیخسرو:
گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو // آنگه بگویمت کهدو پیمانه در کشم
راز نمایی جام که در اساطیر کهن ایرانی اتفاقی اهورایی است زمینه را فراهم می سازد تا اندیشه های اشراقی ایرانی را با اندیشه های متعالی عرفانی پیوند دهد. حافظ این میان راه باریک را خوب می شناسد و از همین جاست که تفکرات ایرانی را با اندیشه های فراگیر عرفانی پیوند می دهد. اما حافظ چگونه میتواند همچنان شراب را باخود به حیطه امور دینی و آیینی و معنوی بکشاند وقتی صوفی آنرا به هزار تصریح ام الخبائث می داند. نماد پردازی های ادبیات به کمک او می آید اماهمچنان نباید تهور و جستارت های حافظ را در این میان نادیده گرفت. شراب آیینی ایرانی اینگونه خود را از درازنای تاریخ در شعر ماورایی حافظ می ریزد تا از این منظرگاه شور و شوق و مستی عارفانه خود را و آنچه در این وادی به کشف و شهود نشست هاست را یکجا در قالب کلمات بریزد.
حافظ آنگاه که از زمین فراغت می یابد، جلوه ای بی نظیر از اندیشه های متعالی آسمانی و عرفانی را بروز می دهد و از شرابی می گوید که در پیاله عطار و سبوی تشنه مولانا یافت می شود. او به یمن این شراب روحانی حال را با زمان هایی ازلی و شب هایی دور در آستانه خلقت می آمیزد و اولین مستی را درمخاطبه الست تجربه می کند:
برو ای زاهد و بر درد کشان خرده مگیر // که نداند جز این تحفه به ما روز الست
حافظ اتفاقات مقدس دیرین را با زمان حال پیوند می دهد و و حتی در صورت لزوم شخصیتی چون پیرمغان را می آفریند و جام باده درکف او می نهد و او را به رخ شیوخ ظاهر فریب عصر خود که به هزار رنگ و نیرنگ دیگرانرا منع شراب می کنند قرار می دهد. نقش کلیدی شراب در این حکایت جاوید قابل تامل وتعمق است. همه انچه در چند بند فوق گفته شد را مقدمه ای آوردم بر این موضوع که وقتی حافظ از نوروز و بهار و اردیبهشت و دیگر ماه های شمسی سخن به میان می آورد پلی میسازد بین زمان باستان و زمان پر ماجرای حال. شراب حافظ روشنی بخش و آگاهی دهنده است. کاشف اسرار است و از عالم غیب راز گشایی می کند و همان نقشی را برای او بازی می کند که جام گیتی نمای کیخسرو:
گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو // آنگه بگویمت کهدو پیمانه در کشم
راز نمایی جام که در اساطیر کهن ایرانی اتفاقی اهورایی است زمینه را فراهم می سازد تا اندیشه های اشراقی ایرانی را با اندیشه های متعالی عرفانی پیوند دهد. حافظ این میان راه باریک را خوب می شناسد و از همین جاست که تفکرات ایرانی را با اندیشه های فراگیر عرفانی پیوند می دهد. اما حافظ چگونه میتواند همچنان شراب را باخود به حیطه امور دینی و آیینی و معنوی بکشاند وقتی صوفی آنرا به هزار تصریح ام الخبائث می داند. نماد پردازی های ادبیات به کمک او می آید اماهمچنان نباید تهور و جستارت های حافظ را در این میان نادیده گرفت. شراب آیینی ایرانی اینگونه خود را از درازنای تاریخ در شعر ماورایی حافظ می ریزد تا از این منظرگاه شور و شوق و مستی عارفانه خود را و آنچه در این وادی به کشف و شهود نشست هاست را یکجا در قالب کلمات بریزد.
حافظ آنگاه که از زمین فراغت می یابد، جلوه ای بی نظیر از اندیشه های متعالی آسمانی و عرفانی را بروز می دهد و از شرابی می گوید که در پیاله عطار و سبوی تشنه مولانا یافت می شود. او به یمن این شراب روحانی حال را با زمان هایی ازلی و شب هایی دور در آستانه خلقت می آمیزد و اولین مستی را درمخاطبه الست تجربه می کند:
برو ای زاهد و بر درد کشان خرده مگیر // که نداند جز این تحفه به ما روز الست