PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : جايگاه بخت بستن :



عهد آسمانى
29-12-2010, 10:43
سوال : آيا بخت بستن يک واقعيت است يا توهم ؟
جواب : شما به این آيه توجه کنيد ، مي فرمايد : « و ما هم بضارين به من احد الا باذن الله » (32) هيچ جادوگري نمي تواند هيچ ضرري به کسي برساند مگر به اذن خدا . پس به اين معني که کسي اراده کند بخت شما را ببندد نداريم ، اما اگر خدا مصلحت ديد کسي را تنبيه کند ممکن است آن تنبيه از طريق جادوگري انجام گيرد . هيچ کس با اراده ي خود نمي تواند بخت کسي را ببندد ، اما همين طور که مي شود با ضربه اي که بر صورت کسي مي زنند او را تنبيه کنند ، همين طور هم بعضي ها را از طريق جادوگر تنبيه مي کنند ، تا آدم ها در دل اين سختي ، امتحان بدهند . اگر مثلاً شما با يک ماشين سواري تصادف کرديد و پايتان شکست ، مي گوييد خدا اين طوري امتحانم کرد . يا اگر کسي پشت سر شما حرف زد که آبروي شما را ببرد ، باز بايد متوجه باشيد که داريد امتحان مي شويد ، زيرا خداوند مي فرمايد : « ان الله يدافع عن الذين آمنوا » (33) خدا مدافع مومنان است پس اگر کسي بخواهد پشت سر شما حرف بزند و آبروي شما را ببرد نمي تواند ، منتها عمل او ، زمينه ي امتحان شدن شما را فراهم مي کند . حال اگر کسي تصميم بگيرد از طريق جادوگر بخت شما را ببندد ، مثل همان کسي است که تصميم مي گيرد پشت سر شما حرف بزند ، به ظاهر مي تواند ، همان طور که او به ظاهر اين طرف و آن طرف مي رود و پشت سر شما به اين و آن بد مي گويد . شما هم ممکن است با سادگي تمام بگوييد ؛ واي ! آبرويم رفت ، ولي اگر ببينيم دنيا و آبرو و عزت در دست خداست ، با بدگوييهاي او توسل شما به خدا زيادتر مي شود ، زيرا « و لله العزه و لرسوله و للمومنين و لکن المنافقين لا يعلمون » (34) عزت از خدا و رسول او و مومنين است ولي اين نکته را منافقين نمي فهمند . رژيم شاه چقدر تلاش کرد تا در جريان 15 خرداد سال 42 حضرت امام خميني « قدس سره » را بي آبرو کند ، دروغ براي ايشان ساختند که از « جمال عبدالناصر » رئيس جمهور مصر پول گرفته تا در ايران اغتشاش کند . آيا اين کارها نتيجه داد يا اينکه حضرت امام خميني « قدس سره » آبرومندترين فرد دنيا شدند ؟ بله مي شود يک جادوگري به کمک جني ها يک شيطنتي بکند اما شما با توکل به خدا تمام نقشه هاي جادوگر و جن را هيچ مي گيريد و بدون هيچ عکس العملي به زندگي ديني خود ادامه مي دهيد ، و در آن صورت آنها هيچ غلطي نمي توانند بکنند . ما چوب بي توکل بودنمان را مي خوريم .

http://rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1/1388/ordibehesht/08/00015461.jpg
اگر کسي به ناحق پشت سر شما با تهمت هايي که زد ، بي آبرويي راه انداخت به طوري که در شهر هر کسي شما را ببيند بگويد عجب ؛ اين بوده که اين کارها را کرده ! حال شما دو کار مي توانيد بکنيد ،يکي اينکه بگوييد من ديگر در اين شهر نمي توانم زندگي کنم ، آبرويم رفت ، بلند مي شوي و به شهر ديگري مي روي . اين در حالي است که اين ذهنيت به دنبال شما است که در شهر خودم آبرويم رفته ، هميشه اين سياهي دنبالتان هست . اما يک وقت مي گويي خدايا خودت که بهتر مي داني ، پس خودت مدافع من باش . شما هم در حد وُسع و توان خود ، از خود دفاع مي کني . يک سال نمي گذرد درست برعکس مي شود ، آبروي آن کسي که مي خواسته آبروي شما را ببرد ، از کف او مي رود ، و از آن مهمتر در اين جريان حضور خداوند را در زندگي خود احساس مي کني . ولي اگر بد امتحان داده بودي و نقش طرفي که مي خواسته آبروي شما را ببرد ، نقشي موثر مي پنداشتي ، شما از شهر خوت هم که مي رفتي ، باز نقش آن فرد برايت يک نقش موثر باقي مي ماند و هرگز از آن طريق به خدا نمي رسيدي . اگر از شهر مي رفتي چوب خودت را خورده بودي و نه چوب آن طرف را . براي پيدا کردن چنين بصيرتي به ما فرموده اند سوره هاي معوذتين ( فلق و ناس ) را بخوانيد . مي فرمايد : « قل اعوذ برب الفلق » ؛ بگو همواره به پروردگاري که سياهي ها را مي شکافد پناه مي برم . « قل اعوذ برب الناس » ؛ بگو به پروردگاري که کليه امور انسان ها به دست اوست پناه مي برم . با توجه به اين آيات ديگر کسي نمي تواند در روان شما صاحب نقش و اثر باشد . وقتي مي گويي : « قل اعوذ برب الناس ، ملک الناس ، اله الناس » ؛ پروردگار و حاکم و معبود انسان ها پناه مي بري ، پس ديگر هيچ کس در جان شما کاره اي نيست . درست است که عده اي « النفاثات في العقد » ؛ هستند و در گره ها و تصميم ها مي دمند ، اما با پناه بردن به خداوند ، هم کار آنها را خنثي ميکني ، هم بهره ي نزديکي به خداوند نصيب تو مي شود . درست است اين طرف دارد در غياب شما ، شما را ضايع مي کند ولي اگر با آرامش کامل و در حد توان خود از خود دفاع کنيد و بقيه اش را به خدا بسپاريد ، درست امتحان داده ايد و چند قدم جلو آمده ايد و آن سختي براي شما پنجره ي ورود به عالم بهتري مي شود .
در روايت قدسي داريم که خداوند مي فرمايد :
« و عزتي و جلالي و مجدي و ارتفاعي علي عرشي لاقطعن امل کل مومل غيري بالياس و لاکسونه ثوب المذله عندالناس و لانحينه من قربي و لابعدنه من فضلي أ يومل غيري في الشدائد و الشدائد بيدي و يرجو غيري و يقرع بالفکر باب غيري و بيدي مفاتيح الابواب و هي مغلقه و بابي مفتوح لمن دعاني فمن ذا الذي املني لنوائبه فقطعته دونها و من ذا الذي رجاني لعظيمه فقطعت رجاء مني جعلت آمال عبادي عندي محفوظه فلم يرضوا بحفظي و ملات سماواتي ممن لايمل من تسبيحي و امرتهم ان لا يغلقوا الابواب بيني و بين عبادي فلم يثقلوا بقولي ألم يعلم [ ان ] من طرقته نائبه من نوائبي انه لا يملک کشفها احد غيري الا من بعد اذني ـ فما لي اراه لاهيا عني اعطيته بجودي ما لم يسالني ثم انتزعته عنه فلم يسالني رده و سال غيري أ فيراني ابدا بالعطاء قبل السماله ثم اسال فلا اجيب سائلي أ بخيل انا فيبخلني عبدي أ و ليس الجود و الکرم لي أ و ليس العفو و الرحمه بيدي أ و ليس انا محل الآمال فمن يقطعها دوني افلا يخشي المومنون ان يوملوا غيري فلو ان اهل سماواتي و اهل ارضي املوا جميعا ثم اعطيت کل واحد منهم مثل ما امل الجميع ما انتقص من ملکي مثل عضو ذره و کيف ينقص ملک انا قيمه فيا بؤساً للقانطين من رحمتي و يا بوسا لمن عصاني و لم يراقبني » (35)
به عزت و جلال و بزرگواري و رفعتم بر عرشم سوگند که آرزوي هر کس را که به غير من اميد بندد ، به نوميدي بدل مي کنم . و به او نزد مردم جامه خواري مي پوشانم ، و او را از تقرب خود مي رانم و از فضلم دور ميکنم . آيا او در گرفتاري ها به غير من آرزو مي بندد ، در صورتي که گرفتاري ها به دست من است ؟ و به غير من اميدوار مي شود و در فکر خود در خانه ي جز مرا مي کوبد ؟ با آن که کليدهاي همه درهاي بسته نزد من است و در خانه ي من براي کسي که مرا بخواند باز است .
کيست که در گرفتاري هايش به من اميد بسته و من اميدش را قطع کرده باشم ؟ کيست که در کارهاي بزرگش به من اميدوار گشته و من اميدش را از خود بريده باشم ؟ من آرزوهاي بندگانم را نزد خود محفوظ داشته و آنها به حفظ و نگهداري من راضي نگشتند ، و آسمان هايم را از کساني که از تسبيحم خسته نشوند ( فرشتگان ) پر کردم و به آنها دستور دادم که درهاي ميان من و بندگانم را نبندند . ولي آنها به قول من اعتماد نکردند ، مگر آن بنده نمي داند که چون حادثه اي از حوادث من او را بکوبد ، کسي جز به اذن من آن را از او بر ندارد ، پس چرا از من روي گردان است ؟ من با جود و بخشش خود آنچه را از من نخواسته به او مي دهم سپس آن را از او مي گيرم ، و او برگشتش را از من نمي خواهد و از غير من مي خواهد ؟ او درباره ي من فکر ميکند که ابتدا و پيش از خواستن او عطا مي کنم ، ولي چون از من بخواهد به سائل خود جواب نمي گويم ؟ مگر من بخيلم که بنده ام مرا بخيل مي داند ؟ مگر هر جود و کرمي از من نيست ؟ مگر عفو و رحمت دست من نيست ؟
مگر من محل آرزوها نيستم ؟ پس چه کسي مي تواند آرزوها را پيش از رسيدن به من قطع کند ؟ آيا آنها که به غير من اميد دارند نمي ترسند ؟ اگر همه ي اهل آسمان ها و زمينم به من اميد بندند ، و به هر يک از آنها به اندازه ي اميدواري همه دهم ، به قدر عضو مورچه اي از ملکم کاشته نشود ، چگونه کاسته شود از ملکي که من سرپرست او هستم ؟ پس بدا به حال آنها که از رحمتم نوميدند ، و بدا به حال آنها که نافرمانيم کنند و از من پروا نکنند .
وقتي امام خميني « قدس سره » را به نجف تبعيد کردند ، عوامل رژيم شاه شايع کردند که ايشان يک آخوند سياسي بي سوادي است که چون نمي توانسته است درس بدهد شلوغ کرده است . آنها اميد داشتند با اين شايعات هيچ کس پاي درس حضرت امام « رحمه الله عليه » نرود ، ولي زماني نگذشت که ايشان از جمله ي آبرودارترين شخصيت هاي حوزه ي علميه ي نجف شدند ، چون با اميدواري به لطف خدا ، فقط وظيفه ي خود را انجام دادند . بايد متوجه بود در هر حادثه اي مي خواهند ما را امتحان کنند ، اگر توانستيم بگوييم ؛ خدايا هر طور تو راضي هستي ما راضي خواهيم بود ، منور به مقام رضا مي شويم . خدايا ! هر طور بخواهي ، ما همان را مي خواهيم ، مي خواهي ما تنها باشيم ، ما هم تنهايي را مي خواهيم ، مي خواهي بي نام و نشان زندگي کنيم و بميريم ، ما هم همين را ميخواهيم . اين نوع رويکرد به مسائل ، شخصيتي از شما مي سازد هزار برابر بالاتر از آنکه بخواهيد آرزوهاي دنيايي تان برآورده شود و براي تحقق آن آرزوها به فالگير و رمال پناه ببريد و او هم به شما بگويد بخت تان را بسته اند بايد پول بدهيد تا باز کنم و از اين طريق خود را در مقابل پروردگارتان روسياه کنيد .