داستان قانون بازگشت – داستان آموزنده مردی از یکی از دره های پیرنه در فرانسه می گذشت ، که به چوپان پیری برخورد.غذایش را با او تقسیم کرد و مدت درازی درباره ی زندگی صحبت کردند . بعد صحبت به وجود خدا رسید . مرد گفت : اگر به خدا اعتقاد داشته باشم باید قبول کنم که آزاد نیستم و مسئول هیچ کدام از اعمالم نیستم . زیرا مردم میگویند که او قادر مطلق ...