مطالب بدون دسته بندی
نوشته اصلی توسط ranji نور عترت آمد از آیینه ام کیست در غار حرای سینه ام رگ رگم پیغام احمد می دهد سینه ام بوی محمد می دهد عید مبعث مبارک باد از بعثت او جهان جوان شد گیتى چو بهشت جاودان شد این عید به اهل دین مبارک بر جمله مسلمین مبارک ...
ای کاش کسی با من از عشق سخن می گفت از خدای الرحمن از کتابت قرآن ای کاش کسی با من از عشق سخن می گفت از سوره الرحمن از عروس این قرآن ای کاش کسی با من از عشق سخن می گفت از سوره یس ش از قلب خودقرآن ای کاش کسی با من از عشق سخن می گفت از طلعله نورش از خواندن این قرآن
نوشته اصلی توسط ranji روزي بهلول نزدیک رودخانه لب جوبی نشسته بود و چون بیکار بود مانند بچه ها با گِل چند باغچه کوچک ساخته بود . در این هنگام زبیده زن هارون الرشید از آن محل عبور می نمود . چون به نزدیک بهلول رسید سوال نمود چه می کنی ؟ بهلول جواب د اد بهشت ...
نذر کردم گر از این غم به در آیم روزی تا در میکده شادان وغزلخوان بروم الیس الله بکاف عبده” خدا برای بندهاش کافی نیست؟ خدا را دوست بدارید یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه المرضیه به جز یاد خدا ، دگر چیزی ، دل تنگ تو را ، آرام نتوان کرد ، تو ارامش بجز با او نخواهی یافت عبرت ...