╫▄*.*▄╫ توبه بهلول نباش با صدای مرحوم کافی ╫▄*.*▄╫
توسط
در تاریخ 10-08-2013 در ساعت 21:03 (765 نمایش)
و شیطان مرا وسوسه كرد. هنگام مراجعت صدائى از پشت سر شنیدم كه مى گفت :
یا شاب ویل لك من دیان یوم الدین واى بر تو! اى جوان ، از حاكم روز جزا، روزى كه خداوند بین من و تو حكم كند.
سپس گفت : یا رسول الله ، با اینهمه گناه گمان نمى برم هرگز نسیم بهشت را استشمام كنم .
پیامبر اكرم : اى فاسق از من دور شو، مى ترسم به آتش تو بسوزم . چقدر تو به آتش دوزخ نزدیك هستى .
جوان به بازار شهر رفت ، مقدارى آذوقه تهیه كرد، و سر به كوه و بیابان گذاشت .
و به پرستش خداوند متعال پرداخت . او در حالى كه دستهایش را به گردنش آویخته بود،
با خداى خویش چنین راز و نیاز مى كرد: خداى من ، این بنده تو، بهلول است كه دستش را به گردن انداخته است .
اى خداى من ، تو مرا مى شناسى و گناه مرا مى دانى ، پس از من درگذر كه از كرده خود سخت پشیمانم .
خدایا پیش پیامبرت اظهار ندامت و توبه كردم ، مرا نپذیرفت و از خود براند و بر خوف من افزود.
پس اى مولاى من ، به عزت و جلالت ، ترا سوگند مى دهم و از تو مى خواهم
مرا از رحمت خویش نومید مفرما و دعایم را رد مكن . بهلول تا چهل روز این كلمات را با
سوز و گداز مى گفت : و اشك مى ریخت ، به طورى كه حیوانات وحشى و درندگان بر او مى گریستند.