مشاهده RSS Feed

آيه هاي انتظار

|۩| آمد بهار زخم دل ما و مرهمت یا حسین! |۩| سوگنامه محرم حسینی |۩|

به این مطلب امتیاز بدهید





|۩| آمد بهار زخم دل ما و مرهمت , یا حسین! |۩|

|۩| بادلی پرخون به استقبال کاروان شهدا میرویم|۩|






دوباره داره میاد بوی محرم.....

کم کم به محرم نزدیک می شویم
دیر نمانده است که عاشقان در بزم الهی
رقص شهادت آغاز کنند


دیری نمانده است که عزیزترین خلق خدا ,
سید و سالار جوانان بهشت
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام
با دارو ندار خود در این بزم مرگ را به سخره بگیرید

دیری نمانده است که حسین فاطمه
علی اصغرش را , علی اکبرش را , عباسش را
و همه داروندار و اصحاب و یارانش را
در معرکه عشق و جنون پیشکیش کند


تا جهانی به وسعت تاریخ بشری
سر تعظیم و خضوع در برابر این عشق الهی خم کند

و حسین و ظهر عاشورایش
برتارک تاریخ گیتی تا ابد بدرخشد


صلی الله علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک








باز باران با ترانه ،می خورد بر بام خانه
یادم آید کربلا را ،دشت پر شور و نوا را

گردش یک روز غمگین ،گرم و خونین
لرزش طفلان نالان ،زیر تیغ و نیزه ها را


باز باران با صدای گریه های کودکانه
از فراز گونه های زرد و عطشان

با گهرهای فراوان می چکد
از چشم طفلان پریشان

پشت نخلستان نشسته
رود پر پیچ و خمی در حسرت لب‌های ساقی

چشم در چشمان هم آرام و سنگین
می چکد آهسته از چشمان سقا
بر لب این رود پیچان


باز باران ،باز باران با ترانه
همچو اشک می بارد از
چشمان یک مرد خسته ،دلشکسته

بغض هیهات بر لب ،از عطش در تاب و در تب
نرم نرمک می چکد این قطره ها
روی لب شش ماهه طفلی، رو به پایان

مرد محزون ،دست پر خون
می فشاند از گلوی نازک شش ماهه
بر لب های خشک آسمان با چشم گریان

باز باران باز هم اینجا عطش ، آتش، شراره
جسمها افتاده بی سر پاره پاره
می چکد از گوشها باران خون و کودکان بی گوشواره


شعله در دامان و در پا می خلد خار مغیلان
وندرین تفتیده دشت و سینه ها برپاست طوفان

دستها آماده شلاق و سیلی
چهره ها از بارش شلاق‌ها گردیده نیلی

اندراین صحرای سوزان ،می دود طفلی سه ساله
پر زناله ،پای خسته ،دلشکسته

روبرو بر نیزه ها خورشید تابان
می چکد خون گلویش بر تن این خاک سوزان

باز باران باز باران !
قطره قطره می چکد از چوب محمل
خاک‌های چادر زینب به آرامی شود گل

می رود این کاروان منزل به منزل
می شود از هر طرف این کاروان هم سنگ باران


آری آری ، باز باران با ترانه!
باز زخم و اشک و درد و تازیانه

آری آری ، تا نگیرد شعله ها در دل زبانه
تا نگیرد دامن طفلان محزون را نشانه


تا نبیند کودکی لب تشنه اینجا اشک ساقی
بر فراز خیمه برگونه ها ،بر مشک ساقی

کاش می بارید باران....


کاش می بارید باران....








محرم ماه الفت با جنون است

چراغ کوچه هایش بوی خون است


محرم حرمت خون است و خنجر

تلاطم می کند حنجربه حنجر


دل من فدای دو دست اباالفضل
به قربان چشمان مست اباالفضل


ربود از همه ساقیان گوی سبقت

به چوگان دل ناز شست اباالفضل


غم ِ زهرا مرا سوز درون داد
دم ِ حیدر به من شور جنون داد


حسین آمد به زخم دل نمک ریخت

مرا با شور عاشورا در آمیخت


مرا سودای زینب در به در کرد
نصیبم جرعه ای خون جگر کرد


ز فرط تشنگی بی تاب گشتم

عطش دیدم ز خجلت آب گشتم


چه ها گویم ز مَشک تیرخورده
ز دست ساقی شمشیر خورده


به خاک افتاد مشک از دست ساقی

دو عالم پر شد از بوی اقاقی


مشامم پر شد از داغ شهیدان

که می گردم بیابان در بیابان






محرم می آید؛ مثل پرنده ای غریب،
از التهاب خاکستری آسمان.

ماه سرخ بلوغ؛ ماهی که در آن، عشق آفریده شد
و مردانگی و شرف در عطش معنا گرفت.

ماهی که هیچ واژه ای گنجایش اندوه بی کرانه ی آن را ندارد؛
ماهی که هر ساله، خون خدا را بر آسمان دنیا می پاشد
تا ابرهای روزمره، سرخی آفتاب را نپوشاند.

محرم، ماه فریاد، ماه بیداری و پایداری است؛
ماهی که تمام تاریخ، وام دار یک نیم روز آن است.

ماهی که خاک و خون، آتش و عطش
و مشک و تیر، رازهای سر به مهر آنند.

ماهی که هفتاد و دو آیه ی سرخ، بر صحیفه ی دل ها نازل شد
و هفتاد و دو کهکشان، در مدار هستی قرار گرفت.
ماهی که دست می افتاد و پر و بال می رویید.
ماهی که هر ساله انتظار من و تو را می کشد.

محرّم، فصل مَحرم شدن با خوبی هاست؛ فصل فشردن
دست هایی که در کنار فرات، رویید؛ فصل عاشقی کردن.

سال هاست که محرم سیاه پوش است
و سینه ها از سوگ، در جوش و خروش.
سال هاست که کربلا، روزهای سردمان را گرما می دهد
و بر شب های سیاه مان نور می پاشد.

کیست که آزاده باشد و محرم را به سوگ ننشیند؟
کیست که سوار بر راهوار اشک،
به مهمانی عاشوراییان برود و شیفته برنگردد؟

کیست که در سفینه ی نجات وارد شود
و در موج های هوس غرق گردد؟

کیست که حسین را چراغ راهش کند
و در بیراهه های پر پیچ و خم، گم شود؟

کیست که گوش جان بسپارد
و نام تو را در هیاهوی فرات نشنود؟

نمی دانم این چه رازی است
که محرم، ماه آغازین سال است،

شاید سرّ آن در این باشد که عزت،
در گرو قیام و جهاد است
و حیات، در سایه ی خون.










دوباره کوچه های عرش رنگی مشکی به خود دید
و نذر اسپند های محرم و از همه والا تر
فریاد های حسین با نم نمی از اشک...

می خواهم قدری با مولایم
اباعبدالله درد و دل کنمl


آری آقا جان
امسال هم سخت نگران سه ساله ات هستم
سخت دل تنگ شش ماهه ات
بی تاب مادرش رباب
بی قرار زینب تو
و علی اکبرت

لحظه ای دوری عباس از خیام حرم
نگران چشمان بارانی صاحب الزمان (عج)










پیش از آنی که عزادار محرم باشی
سعی کن در حرم دوست تو محرم باشی


خاک از حُرمت شش گوشه ی او حُرمت یافت
گر شوی خاک رهش قبله عالم باشی


منزلت نیست تو را بی مددِ مهرِ حسین
گر چه موسی شوی و عیسی مریم باشی


گر چه نیکوست به اندوه و غمش ناله زدن
سعی کن زینت این روضه و پرچم باشی


همره زمزم اشکی که تو را بخشیدند
می توان مُحرم بیت اللهِ اعظم باشی


به همان دست و سر و سینه ی مجروح قسم
شرط عشق است بر این زخم تو مرهم باشی






یا صاحب الزمان , مهدی جان آجرک الله




محرم، ماه ایثار و از جان گذشتگی است!
ماه عشق و شور و فریاد است!

ماه سرافرازی بر فراز نیزه هاست!
ماه آمیختن با خون و آمیختن عشق است.


سلام بر حسین (ع)

ای ماه خون، بار دیگر از راه میرسی و با نسیم گرم کربلایی،
قصه آلاله های سرخ را به گوش جان می رسانی

دوباره سکوت تاریخ را در هم می شکنی و
بغض ناله را از تنگنای حنجره ها آزاد می کنی

بار دیگر از راه میرسی و برف سکوت را با آفتاب
عشقی که بر آسمان سینه داری، آب می نمایی


و آن را به اقیانوس خروشان فریاد می رسانی!
ای ماه خدا! قدومت گر امی.







باز محرم رسید، دلم چه ماتمزده
کسی میان این دل، خیمه ماتم زده

باز محرم رسید، شدم چه حیران و مست
از این همه عاشقی، دوباره‎ام مست مست

باز محرم رسید، میکده‎ها وا شدند
تمام عاشقانت، واله و شیدا شدند

باز محرم رسید، این من و گریه‎هایم
رفع عطش می‎کند، فرات اشک‎هایم

باز محرم رسید، شهر سیه‎پوش توست

دل، نگران رنج خواهر مظلوم توست

باز محرم رسید، مدرسه عشق باز
کلاس درس زینب، کار نموده آغاز

باز محرم رسید، وعده‎گه بیدلان

فصل جنون و مستی، صاحبِ صاحبدلان

باز محرم رسید، تا سحر آواره‎ام
میان میخانه‎ها، مستم و دیوانه‎ام









باز محرم رسید ماه عزای حسین
سینه ی ما می شود کرب و بلای
حسین

کاش خدا قسمتم رزق حلالی کند
تا که توانم کنم خرج عزای
حسین

کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه
تا که بگیرم صفا من ز صفای
حسین

هر که عزادار اوست شیعه و غمخوار اوست
ناله ی او می‌دهد سوز صدای
حسین

مادر او فاطمه، خوب دعاگو بوَد
هر که بریزد ز چشم اشک برای
حسین

اشک عطای خداست هدیه ی خیرالنساست
نیست کسی لایقش غیر گدای
حسین

ماه محرم کند جامعه را زیر و رو
جمله جوانان شوند مست ولای
حسین

بهتر از این گریه ها نیست سلاحی به دست
تا که بماند به پا دین خدای
حسین




برای مطالعه جامع و کامل این موضوع اینجا کلیک کنید

نظرات

© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi