بانوی بی حرم {ویژه نامه شهادت جانسوزحضرت فاطمه زهراعلیهاالس ام}
توسط
در تاریخ 14-03-2014 در ساعت 06:03 (4281 نمایش)
------------
▓ 彡♥♥♥------- بانوی بی حرم ------ ♥♥♥彡 ▓
ویژه نامه شهادت جانسوزحضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام
قالَتْ فاطمه الزهرا عليه السلام :
خَيْرٌ لِلِنّساءِ اءنْ لايَرَيْنَ الرِّجالَ وَلايَراهُنَّ الرِّجالُ.
فاطمه زهرا سلام الله علیها فرموده اند :
فرمود: بهترين چيز براى حفظ شخصيت زن آن است كه
مردى را نبيند و نيز مورد مشاهده مردان قرار نگيرد.
بحارالا نوار: ج 43، ص 54، ح 48
فرا رسیدن ایام غمبار فاطمیه و شهادت مظلومانه
ریحـانه نبی ، بی بی دوعـالــم , شفیعـه روز جزا
یـاس کبـ-ود حیـدر کـرار، سـرور بـانـوان جهـان
صدیقـه طاهــره کبــری , حضرت فـاطمه زهــرا
مرضیه سلام الله علیها را به محضر فرزند چشم
براهشان آقا امام زمان عجــل الله تعالی ظهـوره
و سوگوران و شیفتگان خاندان عصمت وطهارت
علیهـم السلام تسلیت و تعزیت عـرض می کنیـم
۩روزی ما شد دوباره خادمی آستان فاطمه۩
مجموعه فعالیتهای بچه هــای آیه های انتظار
به مناسبت شهادت حضرت فاطمه علیهاالسلام
به دلیل حجم بالای مطالب ارسالی دوستان ، امکان قرار دادن لینک ها
در این تاپیک میسرنشد و به همین دلیل تاپیک جداگانه ای جهت درج لینک کلیه
مطالب فاطمی که دوستان ما زحمت کشیده و ارسال کرده اند زده شد .
حتما از این تاپیک بازدید کنید و چنانچه مطلبی در گذشته ارسال کرده اید
که لینکش در این تاپیک نیست و یامطلب تازه ای ارسال کرده اید ,
اعلام بفرمائیدتا لینک آن ها در تاپیک مذکور قرار گیرد
۩ روزی ما شد دوباره خادمی آستان فاطمه(س)... ۩
شبهای مدینه خداحافظ ؛
سکوت را برایتان ابدی نمی بینم !
باور نداشته باش که با اتمام ناله های زهرا آر ام شوی!
ای مد ینه علی دیگر زهرا ندارد
علی امشب پاره ی وجودش را به خاک می سپارد
یا نه علی خود به گور می سپارد؟
زهرا جان بعد از تو علی دیگر قد راست نکند
بعد از دیگر خضاب نکند بعداز تو ...آری بعد از همه چیز
برای علی تمام می شود .
ای چاه های مدینه کجایید علی دیگر....
بعد از این شب علی دیگر سنگ سبو ندارد .
دردهای علی را مر همی نیست
غصه های علی را گوش شنوایی نیست .
ای چاه های مدینه علی از امشب
با شما نجوا میکند درد غریبی می گوید
بخروشید ای چاه های مدینه فریاد بزنید
درد های علی را زخمهای دلش ریشش را
آنگاه که علی غسل یاس میداد
آنگاه که سر بر دیوار بی کسی گذاشت
و فریادش گوش مدینه را کر کرد
آنگاه که علی پهلوی شکسته ی زهرا را دید
فریاد زد رهرا جان علی را ببخش که
دردهای تو را نفهمید که زخمهای تو را ندید
ندامت علی دنیا را می لرزاند .
آری ای کاش آن شب دنیا به پایان می رسید
کاش کنگره ی عرش متلاشی میشد!
چه بگویم از امشب ...فقط این را می گویم که داغ تازه است
تا به امروز و علی همچنان بر مزار مخفی یاس می گرید
و کوچه های مدینه ناله علی و زینب و حسنین را از امشب در خود دارد .
خون بخروشید ای چاه ها ی مدینه که علی دیگر زهرا ندارد
زهرا زارع بدیع
ساقی امشب آتشی دارد دلم
شعله شعله اشک می بارد دلم
عشقم امشب باجنون آمیخته
اشک های من به خون آمیخته
همچو موج آتشم سردرگمم
نیستم گرچه میان مردمم
خودنمیدانم کجایم کیستم
هستی ام رفته زدستم نیستم
من چه می گویم بهارم گم شده
زیر دست و پا قرارم گم شده
خوشه از تاک تحمل چیده ای؟
از بهار زخم دل گل چیده ای؟
ای دریغا عمق زخمم فاش نیست
شرح دردم کار کند و کاش نیست
از لب و دست هزاران چنگ و نی
آید آیا سوز دل ابراز نی
شعر هم هر دم نوایی می زند
گاه گاهی دست و پایی می زند
سیلی طوفان و ساحل دیده ای؟
ماهی افتاده در گِل دیده ای؟
دیده ای پرهای درهم ریخته؟
با سپیدی سرخ را آمیخته؟
سرو را گاه نشستن دیده ای؟
شاخه را وقت شکستن دیده ای؟
سینه ام آتشفشانی می کند
شعر اما بی زبانی می کند
زهره را یک خواب راحت دیده ای؟
بازی نیش و جراحت دیده ای؟
دود آهی رفته تا چشم فلک
سوخته در بی کسی نخل فدک
دل برایم روضه خوانی می کند
برتن من سر ، گرانی می کند
سینه را آه دمادم داده اند
زخم را با تیغ مرحم داده اند
لاله ام را داد بر باغ آمده
باد بر خاکستر باغ آمده
ناکسان عرش خدا را سوختند
آن دل بی انتها را سوختند
آیه های هل أتی را سوختند
در مدینه کربلا را سوختند
آنچه آنجا بین آتش بود و دود
آیه های آخر والفجر بود
نسترن های تبسم دود شد
گوهر دردانه ای مفقود شد
رفته غارت نان طفل هَل اَتی
گمشده انگشتری اِنّما
پس چه شد اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم
حرمت میخانه و ساقی و خم
حذف شد فریاد سرخ ذوالفقار
قرن ها باید که باز آید بهار
کمتر از شب روز مردم تار نیست
وای بر من یک نفر بیدار نیست
جان به قربانگاه جانان آمده
جاری کوثر به طغیان آمده
دیده ای طغیان نهر عشق را؟
زلزله درهفت شهر عشق را؟
مَستم از تکبیره الاحرام او
آب شد آتش پیش جام او
سخت دارد استقامت می کند
با قیام خود قیامت می کند
در قنوتش آسمانی از دعا
در رکوعش اقتدا بر مرتضی
سجده ای جانانه بر درگاه کرد
سجده ای هم نیمه های راه کرد
زان قیام و زان رکوع و زان سجود
سینه و رخسار و رویش شد کبود
این نماز قبله و قبله نماست
از نماز خلق آدابش جداست
آنکه در معشوق فانی می شود
در حقیقت جاودانی می شود
در بلوغ عشق پیش چشم جمع
شمع شد پروانه و پروانه شمع
جهل مردم قلعه خیبر شده
یا محمد فاطمه حیدر شده
موج کوثر چون به مسجد سرنهاد
لرزه بر اندام یثرب اوفتاد
گفت در طغیان عشقم کوثرم
تیغ دارم ، پیش مرگ حیدرم
می دهم جان ، جان او را می خرم
هر چه پیش آید علی را می برم
دست خالی گر نشد حل مشکلم
ذوالفقاری دارم از آه دلم
بیم دارید از من و از آه من
سیل عشقم، کیست سد راه من
دید ساقی کوثرش را در خروش
رأفت رحمانی اش آمد به جوش
آسمان دیده را پر ابر کرد
گفت: سلمان! باز باید صبر کرد
خیز کان بانوی بی همتای من
گر گشاید لب به نفرین وای من
تا نگشته آسمانها زیر و رو
با زبان مرتضی او را بگو
ای عروس آسمانی خدا!
ترجمان مهربانی خدا!
ای بلندای دلت هفت آسمان!
ای گذشت تو کران تا بیکران!
ای امید رحمتٌ للعالمین!
خاتم پیغمبران را خود نگین!
ماه پیشانی! جبین پرچین مکن
فاطمه! جان علی نفرین مکن
گفت: سلمان پس مسلمانی چه شد؟
آن سفارش ها که میدانی چه شد؟
این که در بند است مولای همه است
این همه بود و نبود فاطمه است
نخل بی ریشه دمی پاینده نیست
بی علی یک لحظه زهرا زنده نیست
ریسمان و بازوی خیبر گشا
دوستی این بود با آل عبا ؟
ای فدای تار مویش جان من
جان چه ارزد در بر جانان من
خواهد ار بالاتر از جان هم به چشم
صبر میخواهد علی، آن هم به چشم
گلایه می کنم از دیوارهای سرد و خاموش مدینه،
از این کوچه ها که آشنای دیرینه اند
با حضور روشن تو، از این خشت ها که لب فرو بسته اند؛
حال آنکه بارها سلام و تحنیت پر مهر پیامبر،
به تو و خاندانت را شنیده اند.
از این آسمان افسرده و محزون که شاهد بود
حبیب خدا، کلام الهی را بر در خانه شماتلاوت می کرد:
«انما یرید اللّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا».
گلایه دارم از چشمان سرخ این آفتاب که هنوز بعد تو،
دیده به این کوچه های تهی از عطر یاس می دوزد.
شکوه می کنم از ملاقات سرخ در و دیوار خانه با سینه پاک ت
و که هنوز جای بوسه پیامبر بر آن تازه بود.
به ستاره ها گفته ام برایت آرام بگریند تا آزرده نشوی.
به ماه سپرده ام شیون چشم هایش را پنهان کند
تا نشان قبر تو، از دیدگان شب مخفی بماند.
کودکانت، ناله یتیمی را در بغض گلوهاشان فرو می برند
تا تو را مخفیانه غسل دهم و به دستان سپید پدرت بسپارم.
به زمین سفارش کرده ام
پیکر مجروح یاس را آرام در آغوش بگیرد.
فاطمه جان!
«بعد تو اندوه من جاودانه و شب هایم شب زنده داری است
تا آن روز که خدا خانه زندگی تو را برای من برگزیند».
فاطره ذبیح زاده