کاشی حرمت اگر بودم ...
توسط
در تاریخ 30-07-2014 در ساعت 12:56 (1077 نمایش)
در و دیوار دلم را که گاهی سیاه و کثیف می شود، کاشی میکنم.
از همان کاشی قدیمیهایی که میان هیاهوی جمعیت، آرام و متین یک گوشه نظارهگر طواف عاشقان، به دور آن ضریح بینظیرت هستند.
عجب پیرغلامانی هستند این کاشیهای حرمت.
چه با صبر وحوصله پابوس زائران بیپناهت میشوند.
چه زیبا رنگافشانی میکنند زیر آن چلچراغهای عظیم و باشکوه.
گاهی به رسم مهماننوازی از قدمهای لرزانت، خود را در آغوش دستانت رها میکنند تا با یک یادگاری از آن حریم امن به خانه ات بازگردی، تمیزش کنی، ببوسی و قابش کنی به دیوار دل تا بماند و بگوید منم یادگاری آن سقای تشنهلب که در دلت جای گرفتم.
کاشی بودن هم خوب است ...
کاشی حرمت اگر بودم، شبانهروزم میشد لذت بردن از نگاه کردن به درد و دل عاشقانت با تو.
کاشی اگر بودم، اوج آسمان را هر روز نظارهگر بودم.
این کمترین را سیراب اقیانوس ادب و اخلاق بینظیرت کن.
مرا هم کاشی حرمت کن ای سقای تمام تشنگان ...
منبع : سایت تخصصی امام حسین علیه السلام