ميگويند بر سنگ قبر کشيشي نوشته شده: روزي ميخواستم دنيا را تغيير دهم، ديدم نشد. خواستم کشورم را تغيير دهم، نشد. خواستم شهرم را تغيير دهم، نشد. خواستم خانوادهام را تغيير دهم. نشد؛ و عمرم به سر رسيد، و حالا که به گذشته مينگرم، ميبينم اگر خودم را تغيير داده بودم شايد خانوادهام تغيير ميکرد و بر اثر تغيير خانوادهام شايد شهرم تغيير ميکرد و کشورم و شايد جهان نيز.
بله، اين رسم روزگار است. کليبافي دردي از کسي دوا نميکند. همه چيز را بايد از خودمان شروع کنيم. بهترکردن دنيا يک شعار بزرگ است و تنها وقتي رخ خواهد داد- اگر بدهد- که يکايک ما بهتر شده باشيم، چون دنيا مگر از چيزي جز من و تو و ما تشکيل شده؟
چارهي کار چيست؟ نگاه مثبت به زندگي و تلاشي مدام براي بهتر رفتار کردن و بهتر ديدن و بهتر شنيدن و هنر اين است که در همه چيز و همه کار چنين باشيم. حتي در مشکلات و رخدادهاي ظاهرا تلخي همچون اختلاف و طلاق. مثلا در اين جور موارد ميشود مثل خيليها چشم بر همه چيز ببنديم و دهان باز کنيم و خطاب به کسي که از او جدا ميشويم و کسوکارش، هر چه دلمان خواست بگوييم و تا دم آخر، انتقامجويانه با آنان تا کنيم. خب، به اين ترتيب، دنيا همين جور که هست ميماند و ميشود با لحظهاي تامل و تحمل، به اين بينديشيم که شايد اين آخرين بار است که چشم در چشم کسي ميشويم که سالي يا سالياني را با او سپري کردهايم و حالا که، به هر دليل، از هم جدا ميشويم. کمي انسانيتر، کمي آرامتر و کمي مهربانانه تر رفتار کنيم. به هر حال روزهايي فرا خواهد رسيد که آتشها همه فروخواهد نشست و از عصبانيتها چيزي نخواهد ماند و تنها چيز ماندگار، خاطرات خواهد بود- خاطرهي رفتارهاي بد، و خاطرهي رفتارهاي خوب.
نگاه مثبت به زندگي و زندگي مثبت، به هر حال، از همين تصميمهاي جزيي شکل ميگيرد و ميبالد و بارور ميشود و همين جورهاست که دنيا شايد، روزي روزگاري، بهتر و مثبتتر شود.
اگر بيآنکه خود را تغيير بدهيم، قصد تغيير دنيا را داشته باشيم يکهو چشم وا ميکنيم و ميبينيم دنيا، بيآنکه خودمان خواسته باشيم يا فهميده باشيم، تغييرمان داده و در اين هنگام، خود را موجودي منفعل و بيدستوپا و بيتاثير خواهيم يافت؛ و از آن پس، چيزي که تا پايان عمر همواره ما را خواهد آزرد همين واقعيت است.