نكته هايى از سخنان و اخلاق و روش عمر
ما اينجا نكته هايى از سخنان و اخلاق و روش عمر را مى آوريم . (234)
براى عمر مالى فراوان رسيد. عبدالرحمان بن عوف به او گفت اى اميرالمومنين ، اگر مصلحت مى دانى بخشى از اين اموال را براى كارها و حوادثى كه ممكن است پيش آيد در بيت المال نگهدار. عمر گفت : اين كلمه يى است كه شيطان آن را عرضه داشته است ، خداوند مرا از فتنه آن نگهدارد و از حجت آن بى نياز فرمايد، آيا امسال از بيم سال آينده عصيان فرمان خداوند كنم ! بايد براى ايشان تقواى خداوندى را فراهم آورم كه خداوند سبحان فرموده است هركس از خدا بترسد خداوند براى او راه بيرون شدن از گناه قرار مى دهد و او را از جايى كه حساب نمى كند روزى مى بخشد. (235)
ابوموسى اشعرى مردى نصرانى را به دبيرى برگزيد. عمر براى او نوشت او را از كار بركنار كن و مسلمانى را به جاى او بگمار. ابوموسى براى عمر مطالبى در مورد خوبى و ورزيدگى و ارزش آن مرد نوشت :
عمر در پاسخ او نوشت ما را نرسد كه ايشان را امير پنداريم در حالى كه خداوندشان خيانتكار دانسته است و نمى توانيم ايشان را بركشيم و بلندپايه سازيم در حالى كه خداوند آنان را فرومايه و پست قرار داده است و نبايد در مورد دين از آنان اميد خيرخواهى داشته باشيم كه خداوند و اسلام آنان را ناخوش داشته است و نبايد آنان را عزت دهيم و حال آنكه به ما فرمان داده شده است كه بايد در كمال حقارت و كوچكى جزيه بپردازند.
ابوموسى نوشت كار اين سرزمين جز با او اصلاح نمى آيد.
عمر براى او نوشت : آن مرد نصرانى مرد و درگذشت . والسلام .