اقسام مرگ:
مرگ چهار قسم است:
مرگ اهانت و لعنت،
مرگ حسرت و مصیبت،
مرگ تحفه و کرامت
مرگ خلعت و مشاهدت.
مرگ لعنت، مرگ کافران است.
مرگ حسرت، مرگ عاصیان است.
مرگ کرامت، مرگ مؤمنان است.
مرگ مشاهدت. مرگ پیغمبران است.
مرگ لعنت را گفت:
«وَ لَؤ تَری اِذْ یَتَوَفَّی الَّذینَ کَفَروُا...» (انفال، 50)
و اگر بینی آنگاه که فرشتگان جان کافران را میستانند.
جایی دیگر گفت:
«وَ لَو تَری اِذِ الظّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ» (انعام، 93)
و کاش ستمکاران را در گردابهای مرگ میدیدی یا سید!
اگر بینی تو آن کافران را در آن سکرات مرگ و آن زخم و ضرب فرشتگان عذاب که از سیاست و هیبت و نهیبایشان آسمان و زمین میلرزد آن کافر در میان دود و آتش و بوی ناخوش گرفتار شده و ضربت ملک و قطعیت ملک بر دل آمده: اگر بنالد بر خود درد افزاید و اگر ندای «لابشری» آید گرد نبایست بر رویش نشسته و آتش قطعیت در جان افتاده.
مرگ حسرت:
اما مرگ حسرت مرگ عاصیان است که روزگار را به غفلت به سر آورده و در طاعات و عبادات تقصیر کرده ناگاه در قبض ملک الموت اوفتاده و در سکرات مرگ گرفتار شده، از یک سوی فرشته رحمت بیند شرمش آید که خیرها کم کرده از دیگر سوی فرشته عذاب بیند بترسد از آنکه بدها و زشتها کرده آن بنده عاصی بیچاره میان مانده و چشم برغیب نهاده تا خود چه آید، از غیب کرامت آید یا اهانت، فضل بیند یا عدل، پس فرشتگان طاعت و معصیت بر وی عرضه کنند، طاعتاندک بی حرمتی گزاف کاری فراوان حسرتش بر حسرت بیفزاید و معصیت بر معصیت .
پس آن اعمال وی طاعتاندک و معصیت فراوان هر دو مهر کنند و به گردن ویاندر آویزند در نعش همچنان و در لحد همچنان و به قیامت همچنان؛ چنان که رب العزّه گفت:
«وَ کُلُّ اِنسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ.» (اسراء، 13)
و کارنامه هر انسانی را به گردن او بستهایم و روز قیامت برای او نامهای که آن را گشاده میبیند بیرون میآوریم.
مرگ تحفه و کرامت:
سه دیگر مرگ تحفه و کرامت است مؤمنان را و نیک مردان را فرشتگان رحمت به صد هزاران لطف و کرامت و رفق و راحت و بُشری و بشارت قبض روح پاکایشان میکنند و به الطاف کرم و نواخت بی نهایت بشارت میدهند و مصطفی صلی الله علیه و آله گفت:
«تُحْفَةُ الْمُومِنِ المَوْت؛ عطاء مؤمن مرگ است».
زیرا که حجاب مؤمن از حق نفس اوست و مرگ بر داشتن آن حجاب است و عارفان را هیچ عطای و تحفه به آن نرسد که راه دوست برایشان گشاده گردد و حجابها برداشته شود.
ازاین مرگ صورت فکن تا نترسی
ازاین زندگی ترس کاکنون در آنی
ازاین زندگی زندگانی نخیزد
که گرگ است و ناید ز گرگان شبانی
مرگ مشاهدت:
چهارم مرگ مشاهدت است اکرام و اعزاز پیغامبران و نواختایشان به ندای لطف بی واسطه از حضرت عزت روان که:
«یا اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی اِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرضِیَّةً.» (فجر: 27 ـ 28)
ای نفس مطمئنه! خشنود و خدا پسند به سوی پروردگارت باز گرد.
عبدالله مسعود گفت: جماعتی مهاجر و انصار به خانه عایشه گرد آمدیم. رسول خدا صلی الله علیه و آله به ما در نگریست چشمش پر آب شد گفت: «مَرحَبا بِکُمْ حَیَّاکُمُ اللّه جَمَعَکُم اللّهُ نَصرَکُمُ اللّهُ هَداکُمُ اللّهُ سَلَّمَکُمُ اللّهُ وَفَّقَکُمُ اللّهُ قَبَّلَکُمُ اللّهُ اُوصِیِکُم بِتَقویَ اللّهِ وَ اَوْصَی اللّهُ بِکُمْ وَاسْتَخْلَفَهُ عَلَیْکُم»
آنگه وصیتها کرد و پندهای بلیغ داد. یاران گفتند:
یا رسول الله! مگر روزگار عمرت به سر آمد و وقت رفتن درآمد؟ مصطفی صلی الله علیه و آله گفت:
«قَدْدنَا الاَجَلْ» آری مرغ حضرت سر آن دارد که باز پرد به آشیان عزت، مرغی که پر او عشق پرواز او ارادت افق او غیب منزل او درد استقبال او جلال، هرگه کهاین مرغ حضرتی از قفس بشری بر افق غیب پرواز کند کرّوبیان عالم قدس دستها به دیده خویش باز نهند ورنه برقاین جمال دیدهایایشان بسوزد.
در وقت مرگ موسی کلیم برقی از سرادقات هیبت در هوای ولایت عشق او بتافت یک چشم عزرائیل از آن برق هیبت او به حال نیستی باز شد؛
گفتند: یا عزرائیل! چون بر دوستان ما روی نگر تا به ادب باشی و بی دستوری فرا پیشایشان نروی و زبان حال مشتاق از غیرت دوستی و کمال سوز مهر ازلی همی گوید:
یا رب اَر فانی کنی ما را به تیغ دوستی
هر فرشته مرگ را با ما نباشد هیچ کار
هر که از جام تو روزی شربت عشق تو خورد
چون نماند آن شراب او داند آن رنج خمار
منبع: سايت آرمان-عباس پسنديده
پدیدآورنده: خواجه عبدالله انصاری