در آيه شريفه: «و الارض جميعا قبضته يوم القيمة و السموات مطويات بيمينه»(20)(زمر/ 67) به طريق استعاره تمثيليه تخييليه(21) كه يك نوع مجاز مركب است، ظهور عظمت و قدرت وصفناپذير خداى سبحان در قيامت ترسيم شده است. بديهى است كه آنچه سبب تشابه در آيه مزبور گرديده، استعاره يادشده است كه عظمت معنى، بهكارگيرى آن را اقتضا نموده است.
در آيه شريفه: «يوم يكشف عن ساق و يدعون الى السجود...»(22)(قلم/ 42) بابهكارگيرى «مَثَل» كه از مصاديق مجاز مركب است، عظمت و شدّت امر در روز قيامت، تصوير شده است؛ با اين كه در مورد آيه، نه كشفى وجود دارد و نه ساقى.
چنانكه در بيان بخل انسان بخيل گفته مىشود: «يده مغلولة»؛ (دست او بسته شده است)، اين تعبير درباره بخيلى كه دستان او قطع شده باشد نيز به كار مىرود؛ در حالى كه نه دستى وجود دارد و نه غُلى و زنجيرى.
تعبير مجازى در آيه ياد شده كه علوّ معنى، كاربرد آن را اقتضا كرده نيز از اين قبيل است و موجب تشابه آيه مزبور گرديده است. لذا برخى با تمسّك به اين آيه و امثال آن، خداوند سبحان را همچون مخلوقاتش، داراى اعضا و جوارح پنداشته اند.
گاهى سبب تشابه، صرفا ظرافت معنى است؛ مانند تشابه در آيه: «فلمتقتلوهم و لكن اللّه قتلهم و ما رميت اذ رميت و لكن اللّه رمى»(23)(انفال/ 17).
در اين آيه، آنچه سبب تشابه گرديده، ظرافت معناىِ عدم جبر و تفويض و «امر بين الامرين» است كه به اقتضاى آن، اراده و اختيار در طول اراده و مشيّت الهى براى بشر ثابت مىشود. از اين روست كه اعمال انسان، از جهتى به خداى سبحان نسبت داده مىشود و از جهت ديگر، به سبب آن كه شرط آن، اراده انسان است، به خود انسان نسبت داده مىشود.
2. اشتراك لفظ
اشتراك الفاظ در معانى گوناگون، امرى است كه مىتواند عامل ايجاد تشابه در آيات باشد؛ زيرا به سبب آن، كلام قابل حمل بر غير معناى مقصود مىگردد؛ چنانكه در تعبيرات مجازى كه كلام، قابل حمل بر هريك از معناى حقيقى و مجازى مىباشد، تشابه رخ مىدهد. به عنوان مثال به موارد زير اشاره مىشود:
الف) «و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظنّ ان لن نقدر عليه فنادى فى الظلمات ان لا اله الاّ انت سبحانك انى كنت من الظالمين»(انبياء/87)؛ لفظ «نقدر» در اين آيه از ماده «قدر» مىباشد كه به چند معنى به كار مىرود و هنگامى كه با «على» استعمال شود، در معناى آن، دو احتمال داده مىشود:
1. تنگ گرفتن و در مضيقه قرار دادن؛ چنان كه در اين آيه آمده است: «و اما اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه فيقول ربى اهانن»(فجر/ 16)؛ (و اما آنگاه كه او را بيازمايد و روزى را بر او تنگ گيرد، مىگويد: پروردگارم مرا خوار كرده است.)
2. تمكّن و قدرت يافتن بر شىء؛ مانند آيه «ضرب اللّه مثلاً عبدا مملوكا لايقدر على شىء...»(نحل/ 75)؛ (خداوند مثل مىزند براى شما، بنده مملوكى را كه بر هيچ چيز توانايى ندارد.)