مستأجران زمين
نويسنده: دكتر علي موسوي گرمارودي
منبع : ماهنامه نسيم وحي
فرشتگان، به احترام و شگفتي در تكوين آدم مينگريستند. آسمان، در حيرت ايستاده بود. به اراده الهي، اندك اندك گل آدم شكل گرفت و اندام، بهگونه اي موزون فراهم شد.
اين دو اندام، در كنار يكديگر، همچنان كالبدهايي بيروح بودند. راستاي قامت آدم، اندكي از حوا بلندتر، و فراخناي سينهاش، كمي گستردهتر بود و عضلاتش محكمتر و در كمال موزوني، ستبرتر؛ با ابرواني پرپشت و بيني كشيده و چشماني درشت.
حوا، با لطافت اشك و گل، زني كامل و با گيسواني كشيده و اندامي موزون، چون آدم، اما هزاربار لطيفتر و ظريفتر.
سرانجام، آن لحظه الوهي بزرگ در رسيد و خداوند، از روح ربوبي خويش، در آدم و حوا دميد.
آن دو كه تا لحظهاي پيش، دو تنديس همگون اما بيروح و ساكن بودند، اينك پلكهايشان به هم ميخورد و سينههايشان هوا را به درون خويش ميكشيد و اندامهايشان به حركت درميآمد و قلبهايشان به تپش ميافتاد.
و اكنون در سينه هر دو، دلي ميتپد كه در آدم، انگار معجوني است از خميره مهر و عشق و از پولاد و آب، با غمها و شاديهايي بزرگتر و ناپيداتر و در حوا، گويي، نخست از اشك و شادي است و آنگاه از عفت و عاطفه و نيز از عشق و مهر مادري ...
فتبارك الله احسن الخالقين.