در یک تقسیم بندی کلان روح آدمی(با تأملی بر حروف های یونگ) در پنج بُعد اصلی مورد مطالعه و بازکاوی قرار گرفته است:
1- استعداد عقلی (علمی و حقیقت جویی)
2- «استعداد اخلاقی (وجدان اخلاقی)، و این را امر اصلی در انسان می دانند که انسان در عمق سرنوشت و فطرت خود، اخلاقی خلق شده، یعنی [طوری] خلق شده که دیگران را دوست بدارد و خدمت کند و احسان نماید، و از اینکه کار بدی انجام دهد مثلاً ظلمی به کسی بکند رنج می برد. خلاصه وجدانی که انسان، دیگران را از خود و خود را از دیگران بداند در هر کسی وجود دارد »... (همان- ص 68)
3- «بُعد دینی. استعداد دینی، استعدادی اصیل در انسان است، و آن به حس تقدیس و حس پرستش تعبیر می شود... حس پرستش یک حقیقت مافوق و منزه است که انسان می خواهد در مقابل او خضوع و خشوع کند. با او مناجات نماید و او را تقدیس کند.
4- بعد هنری و ذوقی یا بعد زیبایی. انسان زیبایی را از آن جهت که زیبایی است دوست دارد.»(همان، ص 69)
5- «استعداد خلاقیت، انسان آفریننده و مبتکر و مبدع آفریده شده و از جمله چیزهایی که هر کس داراست و از آن لذت می برد قدرت ابداع و ابتکار و نوآوری است.» (همان، ص 69)
آیا اسلام هیچ عنایتی به بعد چهارم روح انسان یعنی استعداد هنری نموده و در اسلام به زیبایی و جمال عنایتی شده یا نه؟ بعضی چنین تصور می کنند که اسلام از این نظر خشک و جامد و بی عنایت است، و به عبارت دیگر اسلام ذوق کُش است.