نگاهی نو به خنده، شوخی، شادمانینويسنده: احمد لقمانی
* لبخند سخن
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
و آن مواعید که کردی مرود از یادت
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت(1)
خنده، شوخی و شادمانی ویژگی شایسته انسانهاست که از مزرعه زرین احساسات آنان، دستچین میشود؛ نشان از نشاط روحی داشته و فهرستی از طراوت باطنی، بردباری و شکیبایی به همراه دارد. آنان که با این صفات به سر میبرند، فرسودگی خاطر و پژمردگی درونی از گلبرگهای وجودشان دور مانده و چون با لبی لبریز از لبخند با حوادث زندگی روبهرو میشوند، دشواری کمتر و کامیابی بیشتری نصیبشان میشود، با تأمل و بصیرت تصمیمگیری میکنند و بیش از دیگران موفق میشوند.
اندیشمندان روانشناس و جامعهشناس، بین خنده و سلامت سایر اعضای بدن ارتباطی نزدیک دیده و خوشرویی، سرور و شادمانی را بهترین راه ایجاد ارتباط با دیگران بویژه کودکان، نوجوانان و جوانان ارزیابی میکنند. برخی از آنان رواندرمانی خود را با خنده انجام میدهند و سلامت جسمانی را در افق نشاط روحی و شادابی روانی جستجو میکنند.
با نگاهی به جامعه خود و تأملی کوتاه بر خواستهها و آرزوهای انسانهای مختلف، در آینه اندیشه آنها، دو دیدگاه متفاوت ـ و گاه متضاد ـ مییابیم: دیدگاه نخست صحنه زندگی را تالار نمایش کُمدی و خندهآور دانسته که در لحظههای گوناگون آن باید به برداشت خنده و قهقهه پرداخت و بدون از دست دادن فرصت، سر در آغوش خوشبختی نهاد! خوب بخوریم، گوارا بنوشیم، با تمام وجود به شادی بپردازیم و سرانجام زندگی خود را لبریز از شادمانی نماییم تا دیگران ما را خوشبخت بدانند! و برای لحظهای با ما بودن، آرزوی دستنیافتنی داشته باشند. گاه که سخنی از واقعیات زندگی و حقایق مقدس هستی مطرح میشود با جملهای کوتاه بهانهای برای بیبهانگی خود بیان میکنند که؛ بیخیال باش، خوش باش، زندگی ارزش غصه و اندوه ندارد، اگر به دنیا بخندی، دنیا هم به تو میخندد و ...!!
دیدگاه دیگر آن است که آفرینش مهمانخانه تنپروری، ساحل خوشگذرانی و داستانی خیالی نیست، بلکه گذرگاهی است که معبرهای حساس و مسؤولیتآفرینی همراه خود دارد. خنده و شادی و شوخی وسیلهای است که با آن چنین مسیری را روانتر بپیماییم، نه آنکه هدف زندگی باشد. به دیگر سخن، تفریح و شادی همانند شهد شیرین عسل است که تا آن موقع سودمند خواهد بود که با زهر گناه و عصیان همراه نشود، در غیر این صورت حاصلی جز قهقهههای مستانه و خندههای نابخردانه نخواهد داشت و زندگی آدمی را همانند خشکسالی بیحاصل و
مزرعهای سوخته مینمایاند که تنها سرابی دلربا در آن نمایان است و پارهای سادهلوحان خامفکر، شیفته ظاهر فریبای آن میشوند.
آن ویژگیها و این دیدگاهها، انسان را به مرز «بایدها» و «نبایدها» سوق میدهد و راه روشنی از خردورزی و اندیشمندی برابر دیدگان درسآموز آدمی مینمایاند تا با چراغ عقل و مشعل بینش به گزینش بپردازد. او زندگی را انتخاب کند نه آنکه زندگی او را به سمت و سوی حوادث پیش برد. آگاهانه و اندیشمندانه راه صواب را از ناصواب تشخیص دهد. جایگاه واقعی خود را در عالم هستی به دست آورد و در بهار فرصت عمر، خود را از تیرگی هواها و هوسها برهاند.
این نوشتار که در پی چنین رسالتی نگاشته شده است، بر آن است بدون هر گونه پیشداوری، نخست به تعریف خنده و مزاح پرداخته و سلسله نیازهای آدمی را در این باره بررسی میکند. در پی آن به معارف ناب وحی و صحیفههای آسمانی عصمت رو میکند، آغوش اندیشه خود را بر هدایت نهفته از چنین سخنان گرانسنگی میگشاید و با پیگیری آثار خنده و شوخی، به سیره معصومان علیهمالسلام و صالحان و عالمان رو مینماید، عوامل خنده را از نظر میگذراند. اکنون سخن را کوتاه میکنیم و بدون توضیح بیشتر به اصل بحث میپردازیم: