نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: فرمانروایان گیل و دیلم

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض فرمانروایان گیل و دیلم

    فرمانروایان گیل و دیلم

    « 329- 289 ه /940 -902 م»

    انحطاط قدرت مستقل علویان و ضعف حکام طبرستان، نیروی جنگی مهار شده گیل و دیلم را آزاد کرد و به سرکردگان آنها مجالی داد تا در مسابقه کسب قدرت به زور آزمایی برخیزند و برای پیدایش قدرت تازه‏ای که جای خالی فرمانروایان زیدی را در آن نواحی پر کند، راه گشایی نمایند. در پایان کشمکشهایی که این سرکردگان را بارها با یکدیگر متحد و یا از هم جدا ساخت، یک جنگجوی گیل به نام مرد آویج بن زیار، قدرت را قبضه کرد. هر چند دولت او هدفهای آرمانی و جاه طلبانه‏ای را که او در احیاء یک تمدن گذشته داشت، تأمین نکرد، ولی اعقاب خاندان زیار و یک سلاله دیلمی که به نام آل بویه از داخل آن به وجود آمد، آن چه را از این هدفها در آن ایام تحقق پذیر بود و بیشتر شامل احیاء فرهنگ و آداب و رسوم از یاد رفته می‏شد، تا حدی به تحقق نزدیک کرد و بدین گونه تجربه ایجاد نخستین دولت مستقل ایرانی و شیعی را در خارج از محدوده طبرستان ممکن ساخت.


    لیلی بن نعمان در مسابقه کسب قدرت به دنبال تجزیه قدرت

    در بین سرکردگان دیلم که در مسابقه کسب قدرت به دنبال تجزیه و انحطاط قدرت زیدیه طبرستان در حوادث وارد شدند و در خارج از ولایت دیلم نام و آوازه‏ای پیدا کردند، باید لیلی بن نعمان را یاد کرد که به خاندانهای قدیم فرمانروایان دیلم منسوب بود. وی که از جانب اطروش حکمرانی گیلان را داشت به جانبداری از اطروش به آمل رفت و در رفع فتنه علیه او نقش مهمی را ایفا کرد. لیلی به دنبال فتح خراسان در جنگی نزدیک مرو کشته شد «309 ه / 921 م».

    از دیگر سرداران گیل و دیلم، ماکان کاکی بود که همچون عموی خود لیلی، سرکرده‏ای شجاع وجود بود که دلاوری و جوانمردی تحسین انگیزی داشت. وی نیز در نبردی با سپهسالار آل سامان به سال 329 ه / 941 م به قتل رسید. از دیگر سرکردگان طوایف گیل و دیلم که غالباً خود را معارض ماکان نشان می‏داد، اسفار بن شیرویه از دیلمان لاریجان بود که ماکان او را به سبب تندخویی‏اش از خدمت خود اخراج کرده بود. وی نیز پس از چند سالی جولان دادن در نواحی طبرستان و دیلمان، عاقبت به هنگام عزیمت به قلمرو الموت در ولایت دیلم، به دست یاران مرداویج افتاد که به امر او به قتل رسید.


    استمرار قدرت محلی اسپهبدان و پاذوسبانان در جبال طبرستان و رویان

    باری، استمرار قدرت محلی اسپهبدان و پاذوسبانان در جبال طبرستان و رویان که با وجود ضعف و انحطاط تدریجی، همچنان در بعضی دوره‏ها دوام یافت، مانع از آن نشد که بخش هامونی طبرستان و جرجان به دنبال انحطاط و انقراض علویان، تا مدتها مورد تنازع دو سلسله جنگجوی گیل و دیلم - آل زیار و آل بویه - قرار گیرد به خصوص آل بویه که افول نهایی قدرت آنها سرانجام تا طلوع دولت سلجوقیان به طول انجامید.
    با آن که هر دو سلسله در آغاز ورود به صحنه تاریخ، خود را مخالف خلیفه نشان دادند، اما در پایان علاوه بر خلیفه با امرای دست نشانده‏اش نیز کنار آمدند که بخش کوچکی از تاریخ ایران را با حضور خود رقم زدند. اولین سردار آل بویه با خلیفه درافتاد و نخستین سردار آل زیار رویای لغو خلافت و محو شعائر و عقاید وابسته بدان را می‏دهد.
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  2. تشكر


  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : فرمانروایان گیل و دیلم

    لیلی بن نعمان

    « 309- 289 ق / 921- 902 م»

    به دنبال تجزیه و انحطاط قدرت زیدیه طبرستان، در بین سرکردگان دیلم که در مسابقه کسب قدرت وارد حوادث عصر شدند و در خارج از ولایات دیلم نام و آوازه‏ای پیدا کردند، باید از لیلی بن نعمان که به خاندانهای قدیم فرمانروایان دیلم منسوب بود یاد کرد. پدرش نعمان، در ناحیه اشکور از ولایات گیلان صاحب نفوذ بود. دو برادر لیلی کاکی «= کاکویه» بن نعمان و فیروزان بن نعمان در حوادث مربوط به قیام ناصر اطروش و در جنگ او با آل سامان «حدود 289 ق / 902 م» به قتل رسیده بودند. برادر دیگر لیلی وهسودان نام داشت که پسر او سرخاب بن وهسودان در عهد داعلی ابوالحسن، مدتی سرکرده دیلمان شد.


    توطئه حسن بن قاسم بر ضد اطروش

    در توطئه‏ای که حسن بن قاسم بر ضد اطروش در آمل تدارک دید، لیلی بن نعمان که از جانب اطروش ولایت گیلان را داشت به جانبداری از اطروش به آمل آمد که نقش عمده‏ای نیز در خنثی کردن توطئه ایفا کرد. لیلی، بعدها حکمرانی جرجان را یافت و از جانب علویان به لقب المؤید لدین الله و المنتصر لآن رسول الله خوانده شد. در عهد امارت حسن بن قاسم، ری را فتح کرد و در آنجا به نام داعی خطبه خواند. چندی بعد در برخورد با سپاه آل سامان، نیشابور نیز به دست او افتاد. فتح نیشابور «ذی الحجه 308 ق / می 921 م» که وی در آن جا به نام داعی خطبه خواند، در طبرستان و تمام قلمرو علویان، شور و هیجان فوق العاده‏ای پدید آورد که شعرا نیز به خاطر آن داعی را تبریک گفتند و ستایشها کردند. لیلی بن دنبال این فتح در خراسان، همچنان به تاخت و تاز ادامه داد تا این که در جنگی که در حدود طوس با لشکر سامانیان به سرکردگی سپهسالار حمویه انجام داد، سپاهش شکست خورد و در تلاقی دیگری که در نزدیک مرو روی داد کشته شد «ربیع الاول 309 ق / جولای 921 م» و سپاه شکست خورده‏اش به جرجان بازگشت.
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  5. تشكر


  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : فرمانروایان گیل و دیلم

    هروسندان گیلی

    «309 ق / 921 م»

    فقدان لیلی بن نعمان که در جنگی نزدیک مرو روی داد و منجر به کشته شدنش در «ربیع الاول 309 ق / می 921 م» شد، ضایعه بزرگی برای داعی به شمار می‏رفت. در عین حال بروز این واقعه، سرکردگان گیل و دیلم را به شدت نسبت به داعی خشمگین و بد گمان کرد تا حدی که آنها را بر ضد داعی به توطئه واداشت. کشف این توطئه که ظاهراً هروسندان گیلی، دایی مرداویج، محرک عمده آن بود به قتل عده‏ای از «کبار دیالم» از جمله خود هروسندان منجر شد. لیلی بن نعمان به سبب آزادگی، دلاوری، بخشندگی و کارسازی‏اش در بین سپاه گیل و دیلم بسیار محبوب بود. این که سامانیان، سر بریده لیلی را به بغداد فرستادند، نشان از اهمیت پیروزیهای او در ری و خراسان و تهدید دستگاه خلافت داشت.
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  7. تشكر


  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : فرمانروایان گیل و دیلم

    سرخاب بن وهسودان

    «311 ق / 923 م»

    بعد از مرگ لیلی بن نعمان، برادر زاده‏اش سرخاب بن وهسودان از جانب سپاهیان لیلی به سرکردگی انتخاب شد، اما امارتش طولی نکشید و با مرگ او در «311 ق / 923 م»، عمو زاده‏اش؛ ماکان کاکی «= کاکوی» از سوی جنگجویان دیلم به سرکردگی سپاه انتخاب شد. با این گزینش، سپاه لیلی عدم علاقه و اعتماد خود را به داعی علوی که آنها، او را مسئول کشته شدن لیل می‏دانستند، نشان داده شد.
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  9. تشكر


  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : فرمانروایان گیل و دیلم

    ماکان کاکی

    « 329- 311 ق / 940 - 923 م»

    ماکان کاکی نیز همچون عموی خود لیلی بن نعمان، سرکرده‏ای شجاع و جسور بود و با دلاوری و جوانمردی تحسین برانگیزی که داشت، تند خویی و شتابکاری دیوانه وارش را تا حدی جبران می‏کرد. در اختلافهایی که بعد از اطروش بین داعی حسن بن قاسم و پسران اطروش پیدا شد، ماکان برای مدتی به مخالفان حسن پیوست و مدتی بعد نیز با حسن، علیه مخالفان او همدست شد. سرانجام به دنبال کشمکشهایی که طبرستان و جرجان را عرصه تاخت و تاز اسفار و مرداویج کرده بود انقراض علویان به دست اسفار و غلبه مجدد سامانیان بر جرجان و طبرستان انجامید، در این اثنا ماکان نیز به دنبال جنگها و تواریهای طولانی در نیشابور به آل سامان پیوست «316 ق / 928 م». مدتی بعد نیز از جانب آل سامان در کرمان صاحب امارت شد که مقارن قتل مرداویج، به حکم امیر نصر برای سعی در استرداد ری و قومس با سپاهش به امیر ابوبکر چغانی، سپهسالار خراسان پیوست، لیکن در این لشکرکشی کاری از پیش نبرد و ناچار به نیشابور عقب نشینی کرد. اما ماکان در اولین فرصتی که برای کسب قدرت به دست آورد با سپاه خویش از نیشابور خارج شد و بر جرجان و قسمتی از خراسان غلبه پیدا کرد و در عین حال نسبت به سامانیان نیز اظهار عصیان نمود «رمضان 324 ق / آگوست 936 م» و حتی بر ضد آنها با وشمگیر زیاری نیز متحد شد. اما در جنگی که بین او و سپهسالار جدید آل سامان روی داد به قتل رسید «329 ق / 940 م». قتل او، در عین این که مایه خرسندی متحدش وشمگیر شد، خیال آل سامان را هم از حریف نستوه آشتی ناپذیری آسوده ساخت.


    آزادگی و نجابت بزرگ منشانه ماکان

    ماکان نیز همچون لیلی بن نعمان، سیمای یک شوالیه شرقی را با تمام آن چه لازمه جلادت، جوانمردی و سبکروحی یک جنگجو و یک حادثه آفرین آن ادوار به نظر می‏رسد، در احوال و اعمال خود ظاهر ساخت. رفتارش با رسولی که امیر ابو جعفر بانویه نزد او گسیل کرد، و از امیر سیستان واکنشی که شایسته آن می‏نمود بدو رسید، نمونه‏ای از تند خویی و در عین حال سبکروحی او بود. آن چه در حق طاهر بو علی سردار خراسان که سرای طاهر را از غارت نجات داد، گر چه بیشتر به قصه و افسانه شبیه است اما در صورت صحت، آزادگی و نجابت بزرگ منشانه‏ای را نشان می‏دهد که در بین جنگاوران آن عصر کم نظیر بود.
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  11. تشكر


  12. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : فرمانروایان گیل و دیلم

    اسفاربن شیرویه

    « 319- 315 ق /931 -927 م»

    از دیگر سرکردگان طوایف گیل و دیلم که غالباً خود را معارض و رقیب ماکان کاکی نشان می‏داد، اسفار بن شیرویه است که در آغاز کار از جنگجویان ماکان بود و گویند ماکان او را به سبب تند خویی و ناسازگاریش از خدمت خود اخراج کرده بود. اسفار «= اسپار، اسوار» از دیلمیان لاریجان بود، که به خاندان ورداوند در آن سرزمین انتساب داشت. نقل قول دیگری نیز مبنی بر این که خانواده او از ولایت گیل به آن حدود رفته بود وجود دارد. به هر حال چون اسفار بر ماکان شورید و از خدمت او خارج شد به خراسان رفت و بکر بن محمد بن الیسع که عامل سامانیان در نیشابور بود او را خواست و نزد خود نگه داشت. وقتی ری به دست داعی علویان افتاد و عامل سامانیان از آن جا اخراج شد، خلیفه در نامه‏ای که به امیر نصر نوشت، او را از اهمالی که سپاهیانش در ون منطقه کرده بودند، توبیخ کرد و نصر، اسفار بن شیرویه را که از جانب او در جرجان حکومت داشت «حدود 315 ق / 927 م» و نسبت به ماکان سردار سپاه داعی هم کینه پیدا کرده بود برای دفع این غایله همراه با لشکری انبوه به جنگ داعی گسی کرد. در نبردی که نزدیک ساری روی داد، سپاه داعی از مردآویج سرکرده سپاه اسفار شکست خورد و اسفار که با عَلَمهای سپاه مربوط به شعار سامانیان و آل عباس به آمل وارد شده بود، از جانب سامانیان در طبرستان ولایت یافت و بدین گونه طبرستان و جرجان با ولایت ری تا حدود قم و همچنین ایغارین که پیش از آن در تصرف داعی بود، به دست اسفار افتاد.
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  13. تشكر


  14. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : فرمانروایان گیل و دیلم

    دستگیری ابو جعفر علوی در آمل

    از آن پس اسفار، ساری را مقر خویش کرد و ابو جعفر علوی را با سایر نام آوران آن خاندان که هنوز داعیه امارت در ضمیرشان راسخ بود در آمل دستگیر ساخته، به بخارا فرستاد. در تمام طبرستان، جرجان و ولایات جبال که بدین گونه در تصرفش درآمده بود، به نام خلیفه و امیر سامانی خطبه خواند که این غلبه او، مایه خرسندی دربار بخارا شد. اسفار نیل به این پیروزیها را مخصوصاً مدیون دلاوریهای مرداویج زیاری از سرکردگان طوایف گیل بود که وی سپهسالاری سپاه خویش را بدو سپرده بود. به هر حال اسفار با غلبه بر طبرستان، ری و بلاد مجاور دیلم، قدرتی پیدا کرد و قلعه «الموت» را با مکر و حیله از آن صاحب سیاه چشم دیلمی که اسفار در مقابل آن به دروغ وعده حکومت قزوین را داده بود، بیرون آورد و مضاف بر آن در حدود قومس بر سمنان نیز دست یافت و چون سپاهی انبوه و مال و سلاح فراوان در اختیار داشت، داعیه استقلال و تمرد در خاطرش پیدا شد که نتیجه آن عامی شدن بر سامانیان و خلیفه بود. نقل قولی نیز وجود دارد که اسفار در این ایام دعوت اسماعیلیه را پذیرفت که همین امر و همچنین سابقه ارتباط با زیدیه طبرستان، خصومت با عباسیان را در ضمیر او راسختر کرد و ظاهراً اندیشه استقلال طلبی او را واداشت تا با کیش و دین خلفا نیز به مخالفت بپردازد. به دنبال این سوداها، اسفار در صدد برآمد تا ری را تختگاه خویش سازد، تاج سلطنت بر سر نهد و بازگشت به دوران گذشته را اعلام دارد. لشکری که خلیفه به سرداری پسر دایی خود؛ هارون بن غریب به دفع او فرستاد، در نزدیکی قزوین از سپاه اسفار شکست خورد «316 ق / 928 م» و چون اسفار در همین ایام با لشکرکشی سامانیان از سوی خراسان مواجه شد و همچنین از بیم آن که ترکان و خراسانیان سپاهش به سپاه ایمر نصر بپیوندند، به توصیه وزیر و مشاور خود مطرف بن محمد، با امیر سامانی کنار آمد و با قبول پرداخت خراج سالانه، و وعده ذکر نام امیر در خطبه او را راضی به صلح کرد. اما در پرداخت مال خراج که مبلغی هنگفت بود با دشواری مواجه شد بنابراین آن را بر اهل ری توزیع کرد، چنان که مقر شد تمامی مردم آن دیار از غنی و فقیر و مقیم و مسافر، یک دینار بپردازند که این جریمه بالنسبه سنگین سرانه را اهل ری همچون جزیه‏ای تلقی کردند که در پی این عمل ناخرسندیهای بسیاری نیز در اخذ و پرداخت آن پدیدار شد. مع هذا پرداخت آن جریمه سپاه سامانی را به بازگشت به خراسان واداشت و اسفار در قلمرو وسیعی که بدین گونه به دست آورد، با خشونت و استبدادی بی نظیر به فرمانروایی پرداخت.
    مقارن این احوال، برای تنبیه اهل قزوین که در واقعه هجوم سپاه خلیفه نسبت به او بی اعتمادی و بی وفایی نشان داده بودند، عازم آن ولایت شد و با این که در بدو ورود به قزوین با هیچ مقاومتی که موجب ناخرسندیش بود، رو به رو نشد، مع هذا شهر را عرصه غارت و تجاوز رجاله گیل و دیلم کرد و قتل و غارت بی مانندی به راه انداخت و در این ماجرا، بود که مؤذنی را از بالای مناره به پایین افکند و کسانی را که برای رفع ظلم، دست به دعا برداشته بودند، به تمسخر گرفت و دشنام داد. قبل از ورود به قزوین، سپهسالار خود مرداویج را نزد سالار جستانیان طارم فرستاده بود تا او را به طاعتش بخواند اما خشونت او و ناخرسندی سپاه باعث شد تا مرداویج بر ضد فرمانروای خویش با سالار جستانیان متحد شود و با توافق نهایی با مطرف بن محمد و عده‏ای از سران سپاه در صدد توقیف او برآید. اسفار که موضع خود را در معرض خطر دید با جمعی از غلامان خود گریخت و مدتی در اطراف قومس و بیهق متواری شد، چندی بعد اسفار به امید جمع آوری سپاه به طبرستان رفت، اما با تهدید ماکان که مرداویج نیز با او همدست شده بود مواجه شد که به این ترتیب نتوانست کاری از پیش برد. عاقبت اسفار به هنگام عزیمت به قلعه الموت در ولایت دیلم به دست یاران مرداویج افتاد و به امر او به قتل رسید «حدود 319 ق / 931 م».
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  15. تشكر


  16. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : فرمانروایان گیل و دیلم

    مسمغان دنباوند

    «22 - 144 ق / 761 -642 م»

    قدیمیترین ذکری که در روایات مورخان اسلامی از سلاله‏های محلی در طبرستان در دست هست مربوط به مسمغان دنباوند و اسپهبد طبرستان معروف به گیل گیلان است که هر دو سلاله مقارن فتح بلاد ری و جرجان «22 ق / 642 م» با اعراب مصالحه کردند. مسمغان دنباوند «دماوند» صلح نامه ای با تصمیم بن مقرن نوشت که سند صلح نامه در روایت طبری نیز آمده است. در این صلح نامه، مسمغان دنباوند، مردانشاه نام دارد و احاطه طبری بر اخبار ولایت خویش در صحت نام این فرمانروا جای تردید باقی نمی‏گذارد. صلح نامه حاکی از آن است که این فرمانروا با پرداخت مالی به اعراب، سرزمین خود را از هجوم این قوم در امان داشت.
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  17. تشكر


  18. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : فرمانروایان گیل و دیلم

    مصالحه سعید بن العاص با حکان دنباوند و رویان

    از احوال مسمغان دنباوند به دنبال صلح نامه سال 22 ق / 642 م، چندان خبری در دست نیست، اما از اخبار فتوحات اعراب چنین بر می‏آید که ظاهراً سعید بن العاص هفت سال بعد از این صلح نامه، در این حدود با حکان دنباوند و رویان مصالحه کرده باشد «حدود 29 ق / 649 م». همچنین نقل است که در پایان عهد اموی، به دلیل این که ابو مسلم از حکام مسمغان درخواست کرد تا مال صلح یا خرابی را که قبول کرده‏اند بپردازند، مسمغان بلافاصله آن را رد کرد و در جواب تندی که به ابو مسلم داد، او را خارجی و یاغی خواند و به دنبال آن لشکری هم که ابو مسلم به دفع او گسیل کرد کاری از پیش نبرد و او تا زمان منصور از تعرض عباسیان مصون ماند. در واقعه خروج راوندیه در کوفه نیز که جان خلیفه منصور به خطر افتاد «137 ق / 754 م»، ابرویز، برادر مسمغان حاکم، به خاطر رنجش، آزردگی و ناخرسندی از برادر به درگاه خلیفه رفت تا در دفع فتنه به خلیفه یاری رساند که مورد اعتماد او نیز واقع شد. چندی بعد که مهدی عباسی به اشارت پدرش منصور به نواحی غز و ری آمد «141 ق / 758 م»، ابرویز همراه سپاه اعراب بود. مقارن آن ایام اسپهبد دابویی، - خورشید - با مسمغان در جنگی سخت درگیر شد که به همین دلیل لشکری به دماوند آورد. در نهایت چون از عزیمت سپاه مهدی به غزو طبرستان آگاهی یافت با مسمغان صلح کرد و به اتفاق او با اعراب به جنگ پرداخت. اما نبرد طولانی شد و با وجود مقاومت مسمغان، دامنه آن به جبال رویال هم سرایت کرد. اشارت و توصیه ابرویز، برادر مسمغان سبب شد تا عمر بن العلاء را که در واقعه خروج سنباد هم در آن ولایت به خلیفه خدمت کرده بود به فتح طبرستان گسیل دارند. سرسختی دو طرف منجر به جنگ سختی شد و سرانجام قلعه طاق که محل خزاین و پناهگاه زن و فرزند اسپهبد طبرستان بود به دست اعراب افتاد و اسپهبد از روی ناچاری اقدام به خودکشی کرد. مسمغان هم مغلوب و هلاک شد و زن و فرزندش مثل بستگان اسپهبد خورشید به اسارت درآمدند و بدین گونه دنباوند / دماوند و طبرستان به دست اعراب افتاد.
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  19. تشكر


  20. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : فرمانروایان گیل و دیلم

    ادامه یافتن فرمانروایی مسمغان

    مع هذا قدرت محلی سلاله مسمغان که ابرویز برادر فرمانروای مغلوب مدعی وراثت آن بود، ظاهراً توسط او ولی با قبول تبعیت از دربار خلیفه ادامه یافت و بدین گونه قدرت محلی این سلاله مدتها پس از انقراض دودمان اسپهبدان دابویه نیز همچنان در حدود دماوند باقی ماند، چنان که در واقعه کلار و اتحاد امراء دیلم و رویان برای حمایت از داعی زیدی - حسن بن زید - و مخالفت با سلطه عمال طاهریان در طبرستان «250 ق / 864 م»، مسمغان دنباوند نیز شرکت داشت.

    در واقع بعد از شکست و هلاکت مسمغان و نقشی که برادرش؛ ابرویز در ویرانی آن خاندان داشت، سرزمین دماوند جزو قلمرو خلیفه درآمد، هر چند نام مسمغان تا مدتی به عنوان حاکم محلی باقی بود، اما مسمغان دنباوند از آن پس، تابع عامل یا حکمرانی بود که از سوی خلیفه بر ولایت جبال و قومس یا نواحی ری و قزوین حکم می‏راند و مقارن غلبه سرکردگان دیلم و گیل که سرانجام قدرت آل بویه و آل زیار از آن میان برخاست، از سلاله مسمغان در دنباوند ظاهراً دیگر نقشی و نشانی باقی نماند.
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  21. تشكر


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi