موضوعات تصادفی این انجمن:
❤ |
لغويان «ابن» را از ريشه «ب ـ ن ـ و» و برخى ديگر آن را از ريشه «ب ـ ن ـ ى» كه به معناى ساختن است دانستهاند[4]؛ و از آن رو به پسر ابن گفته شده كه وى ساخته پدر است، چنانكه به ساختمان كه ساخته بنّاست، بِنا گفته مىشود[5]، از اين رو به هر كس يا هر چيز كه در ساختن شخصيت فردى مؤثر باشد يا با آن اختصاص يا همراهى داشته باشد، «ابن» گويند؛ مانند اطلاق «ابنالسبيل» بر افراد در راه مانده، يا «ابنالعلم» بر تربيت شدگان علمى يا «ابنالحرب» بر جنگاوران و جنگجويان دائمى.[6]
پسر در قرآن با واژگان مختلفى مطرح شده است؛ از جمله: 1. واژه «ابن» و مشتقات آن كه بيش از 120 بار آمده است. البته در برخى آيات مراد از اين واژه، قوم و نسل است؛ مانند «بنىاسرائيل» در آياتى مانند 78 مائده/5. اين اطلاق بدان جهت است كه آنان از نسل فرزندان اسرائيل (يعقوب(عليه السلام)) بودند و در شمارى از آيات مراد فرزند است، اعم از پسر و دختر؛ مانند «يـبَنىءادَمَ»(اعراف/7، 31) و «نَحنُ اَبنـؤُا اللّهِ»(مائده/5، 18)، با اين همه، در آيات بسيارى، مراد فرزندان ذكور انسان است؛ مانند «اِنَّ ابنَكَ سَرَقَ»(يوسف/12، 81)؛ «يـبُنىّ»(يوسف/12، 67)؛ «اَصطَفَى البَناتِ عَلَى البَنين»(صافّات/37،153)؛ همچنين واژه ابن گاه بر نوادگان هم اطلاق شده است[7]؛ مانند «تَعالَوا نَدعُ اَبناءَنا و اَبناءَكُم».(آلعمران/3، 61)
2. «غلام» از ريشه «غَلُمَ» كه بر نوجوانانى اطلاق مىشود كه شارب آنها روييده باشد.[8] برخى بر آناند كه غلام به افراد ذكور از هنگام تولد تا ابتداى سن پيرى گفته مىشود.[9] اين واژه به اشكال گوناگون 12 بار در قرآن به كار رفته است؛ مانند «اَنّى يَكونُ لى غُلـمٌ»(آلعمران/ 3، 40)؛ «لِغُلـمَينِ يَتيمَينِ»(كهف/18، 82)؛ «و يَطوفُ عَلَيهِم غِلمانٌ».(طور/52، 24)
در برخى آيات نيز از پسر با واژههاى عامى همچون «ذَكَر»: «و لَيسَ الذَّكَرُ كالاُنثى»(آلعمران/3، 36) و «وِلْدان»: «وِلدانٌ مُخَلَّدون»(انسان/76، 19) ياد شده است، افزون بر اين، قرآن كريم از برخى پسران پيامبران الهى و افراد ديگر، سخن به ميان آورده و به گوشههايى از سرگذشت زندگى آنان كه مايه عبرت انسانهاست اشاره كرده است. از اين ميان مىتوان به اين موارداشاره كرد: 1. سرگذشت پسران آدم و كشته شدن يكى از آنان به دست ديگرى.
❤ |
مائده/5، 27 ـ 31) 2. پيوستن پسر نوح(عليه السلام) به كافران و خوددارى او از پذيرش دعوت پدر. (هود/11، 42 ـ 46) 3.پسردار شدن اعجازگونه حضرت ابراهيم(عليه السلام)(ابراهيم/14، 39) و حضرت زكريا[10] (آلعمران/3، 38 ـ 39؛ مريم/19،5) با وجود پير بودن اين دو پيامبر الهى و عقيم بودن همسرانشان. (انبياء/21، 90؛ ذاريات/51، 29) 4. اعطاى پسرى به داود به نام سليمان. (ص/38،30) 5. افكنده شدن يكى از پسرانِ حضرت يعقوب(عليه السلام) در چاه به دست برادران خود و چگونگى روبه رو شدن آنان با پدرشان. (يوسف/12، 7 ـ 100) 6. تولد اعجازگونه پسرى براى حضرت مريم به نام عيسى(عليه السلام) بدون داشتن پدر. (مريم/19، 16 ـ 20) 7. توصيههاى حكيمانه لقمان به پسر خويش. (لقمان/31، 13 ـ 19) 8. كشته شدن پسرى كه حيات او باعث گمراهى والدين مىشد به دست حضرت خضر. (كهف/18، 74، 80) 9. كشته شدن پسران بنىاسرائيل به دست فرعون. (بقره/2،49؛ اعراف/7، 141) 10. پسران وليدبن مغيره كه همواره در حضور و خدمت وى بودند.[11] (مدثّر/74،13)
همچنين قرآن به مباحثى ديگر درباره پسر پرداخته است؛ از جمله نگرش اعراب عصر جاهليت به فرزند پسر، زينت و نعمت بودن پسر، وظايف و حقوق متقابل والدين و پسر، پسر در قيامت و بهشت و برخى احكام فقهى مربوط به پسران. اين مقاله بيشتر به موضوعات و احكام مربوط به پسر به طور مطلق مىپردازد و به مباحث اختصاصى هريك از پسران ياد شده در مقالهها و مدخلهاى مرتبط با آنها پرداخته مىشود. مباحث مشترك ميان پسر و دختر نيز مقاله «فرزند*» مىآيد.
❤ |
كشتن پسران در زمان فرعون: قرآن در آيات متعددى از كشته شدن پسران بنىاسرائيل به دست فرعونيان ياد كرده است: «و اِذ نَجَّينـكُم مِن ءالِ فِرعَونَ يَسومونَكُم سوءَ العَذابِ يُذَبِّحونَ اَبناءَكُم و يَستَحيونَ نِساءَكُم».(بقره/2، 49؛ اعراف/7، 141؛ ابراهيم/14، 6؛ قصص/28، 4؛ غافر/40، 25) درباره سبب كشتن پسران بنىاسرائيل آراى گوناگونى مطرح شده است؛ به نظر برخى، سبب اين كار خواب فرعون* بود كه معبران آن را به سرنگونى تاج و تخت فرعون به دست پسرى از بنىاسرائيل تعبير كردند.[12] برخى گفتهاند: پيشگويى كاهنان در مورد متولد شدن پسرى كه حكومت فرعون را از بين خواهد برد سبب اصلى اين امر بوده است.[13] شمارى ديگر بر آناند كه علت اين امر، ترس فرعونيان از قدرت يافتن بنىاسرائيل بر اثر فزونى
❤ |
يافتن نسل آنان بود.[14] اين احتمال را نيز دادهاند كه بشارت پيامبران پيشين درباره ظهور حضرت موسى(عليه السلام) و بيان ويژگيهاى او موجب خشم فرعون و كشتن پسران بنىاسرائيل شده بود.[15] در منابع نقل شده كه فرعون بر زنان باردار نگهبانانى گمارده بود تا اگر نوزاد، پسر باشد، او را ذبح كنند و اگر دختر باشد، او را براى خدمتكارى رها كنند.[16] اين كار زشت براى فرعونيان به عادتى هميشگى تبديل شده بود، به گونهاى كه حتى پس از بعثت حضرت موسى به كشتن پسران كسانى كه به آن حضرت ايمان مىآوردند، توصيه مىكردند: «فَلَمّا جاءَهُم بِالحَقِّ مِن عِندِنا قالوا اقتُلوا اَبناءَ الَّذينَ ءامَنوا مَعَهُ...».(غافر/40،25) به نوشته برخى، كشتن پسران از يك سو و مرگ مردان بنىاسرائيل بر اثر پيرى از سوى ديگر موجب شد كه فرعونيان دچار كمبود خدمتكار شده، احساس خطر كنند، از اين رو تصميم گرفتند كه پسران را يك سال بكشند و يك سال رها كنند[17] برپايه برخى روايات، تولد هارون در سالى روى داد كه پسران كشته نمىشدند و تولد حضرت موسى در سال كشتار پسران بود.[18]
❤ |
ديدگاه عصر جاهلى درباره پسر : اعراب عصر جاهلى فرزند پسر را بسيار ارج مىنهادند و در مقابل، براى دختران ارزشى قائل نبودند.[19] سبب اين امر را نياز قبايل عرب به جنگجويان دلاور و نياز به اولاد پسر در غارتگرى و نگاهدارى شتران دانستهاند[20]، از اين رو، هنگامى كه مژده تولد دختر به آنان داده مىشد از شدت ناراحتى صورتهايشان سياه مىشد (نحل/16،58) و گاه آنان را زنده به گور مىكردند (تكوير/81،8 ـ 9)؛ اما قرآن هر دو را موهبت الهى برشمرده كه به هركس بخواهد پسر عطا كرده، به هركس بخواهد دختر مىبخشد: «يَهَبُ لِمَن يَشاءُ اِنـثـًا ويَهَبُ لِمَن يَشاءُ الذُّكور»(شورى/42،49) و اين نگرش ناپسند و تبعيضآميز درباره پسران را مردود دانسته است، زيرا چه بسا فرزند پسرى كه موجب شر و گمراهى است و فرزند دخترى كه عامل خير و بركت است، چنانكه مثلا حضرت خضر(عليه السلام)پسرى را كه در صورت زنده ماندن پدر و مادر را به كفر و گمراهى دچار مىكرد، به قتل رساند تا خداوند فرزند بهترى را نصيب آنان كند: «واَمّا الغُلـمُ فَكانَ اَبَواهُ مُؤمِنَينِ فَخَشينا اَن يُرهِقَهُما طُغيـنـًا و كُفرا * فَاَرَدنا اَن يُبدِلَهُما
❤ |
رَبُّهُما خَيرًا مِنهُ زَكوةً واَقرَبَ رُحمـا».(كهف/18،80 و 81) بر پايه برخى احاديث خداوند به والدين اين پسر دخترى عطا كرد كه از او پيامبرى[21] يا 70 پيامبر[22] به دنيا آمد؛ همچنين مادر حضرت مريم كه انتظار و شوق تولد پسرى را داشت تا بتواند خادم بيتالمقدس باشد، با تولد فرزند دختر افسرده شد؛ ولى اين دختر مايه خير و بركت براى او و جامعه گرديد. به نظر برخى مفسران[23] تعبير «ولَيسَ الذَّكَرُ كالاُنثى»در آيه36 آل عمران/3 گفته مادر مريم(عليها السلام)نيست، بلكه گفته خداوند است و مراد، آن است كه پسرى كه انتظار آن را داشتى مانند اين دخترى كه به تو عطا شده نيست، زيرا اين دختر افزون بر برآوردن خواسته وى يعنى خدمتگزارى معبد، حضرت عيسى(عليه السلام)را به دنيا آورد كه پيامبرى بزرگ شد[24]، از اين رو قرآن كريم در آيه 46 كهف/18 پس از آنكه پسران را زينت زندگى دنيا برشمرده، «البـقِيـتُ الصّــلِحـت»را نزد خداوند بهتر از هرچيز دانسته است: «اَلمالُ والبَنونَ زينَةُ الحَيوةِ الدُّنيا والبـقِيـتُ الصّــلِحـتُ خَيرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابـًا و خَيرٌ اَمَلا».مراد از «البـقِيـتُ الصّــلِحـت»هرچيزى است كه در راه خدا و رضايت الهى باشد كه فرزندان صالح اعم از دختر و پسر مىتوانند مصداق آن باشند[25]؛ همچنين اعراب جاهلى كسى را كه فرزند پسر نداشت، «اَبْتر» يعنى مقطوع النسل مىخواندند، به همين سبب هنگامى كه عبدالله فرزند پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از دنيا رفت، آن حضرت را ابتر خواندند[26]؛ ولى با نزول سوره كوثر، قرآن دشمن آن حضرت را ابتر خواند. (كوثر/108،3)
از جمله ديدگاههاى خرافى مشركان عصر جاهلى درباره پسران آن بود كه دختران (ملائكه) را به خداوند نسبت مىدادند و پسران را از آن خود مىدانستند:«فاستَفتِهِم اَلِرَبِّكَ البَناتُ و لَهُمُ البَنون».(صافّات/37،149 و نيز اسراء/17،40؛ زخرف/43،16؛ طور/52،39؛ نجم/53، 21 ـ 22) گاه خداوند را داراى پسر هم مىدانستند: «وخَرَقوا لَهُ بَنينَ و بَنـت بِغَيرِ عِلم».(انعام/6،100) برخى مراد از اين آيه را پيروان آيينهايى چون برهمايى و بودايى و نصرانيت دانستهاند كه خداوند را داراى پسر مىدانستند.[27] به نظر برخى ديگر،[28] انتساب دختران به خداوند كار مشركان بود و نسبت دادن پسر به خداوند متعالى ديدگاه يهوديان و نصرانيان بود كه به ترتيب عُزَير*
❤ |
مسيح*بن مريم را فرزند خدا مىشمردند، چنانكه در آيه 30 توبه/9 به اين موضوع اشاره شده: «و قالَتِ اليَهودُ عُزَيرٌ ابنُاللّهِ و قالَتِ النَّصـرَى المَسيحُ ابنُ اللّه»؛ولى اين آرا به وضوح در آيات مذكور نادرست و ضلالتآميز دانسته شده است. (<=فرزند خدا*)
</SPAN>پسر، زينت و نعمت دنيوى :
قرآن پسران را مايه زينت زندگى دنيا شمرده است: «اَلمالُ والبَنونَ زينَةُ الحَيوةِ الدُّنيا».(كهف/18،46) برخى مفسران اين امر را ناشى از قوت و قدرت دفاعى آنان دانستهاند.[29] در آيه 72 نحل/16 پسران همراه با نوادگان (حَفَده) از مصاديق نعمتهاى الهى خوانده شدهاند[30]؛ همچنين در آياتى ديگر، پسران نمونههايى از امداد و كمك الهى به شمار رفتهاند: «... و اَمدَدنـكُم بِاَمول و بَنين».(اسراء/17،6 و نيز شعراء/26، 132 و 133) در احاديث نيز دختران «حَسَنه» و پسران «نعمت» شمرده شدهاند.[31] در برابر اين نعمت، انسانها وظيفه دارند كه شكر آن را به جا آورده، از گرويدن به باطل بپرهيزند و تقواى الهى را رعايت كنند: «فَاتَّقُوا اللّهَ واَطيعون * واتَّقُوا الَّذى اَمَدَّكُم بِما تَعلَمون * اَمَدَّكُم بِاَنعـم و بَنين ...»(شعراء/26،131 ـ 133)؛ «... اَفَبِالبـطِـلِ يُؤمِنونَ و بِنِعمَتِ اللّهِ هُم يَكفُرون»(نحل/16،72) و دوستى پسر و ديگر خويشاوندان را بر دوستى خدا و رسول او و جهاد در راه وى ترجيح ندهند، زيرا عقوبت الهى را در پى خواهد داشت: «قُل اِن كانَ ءاباؤُكُم و اَبناؤُكُم ... اَحَبَّ اِلَيكُم مِنَ اللّهِ و رَسولِهِ و جِهاد فى سَبيلِهِ فَتَرَبَّصوا حَتّى يَأتِىَاللّهُ بِاَمرِه...».(توبه/9،24) البته قرآن اين نعمت و زينت را متعلق به زندگى دنيا دانسته است (كهف/18،46) كه بسيار زودگذر و فانى است، از اينرو نبايد موجب غرور گردد[32]، چنانكه اهل جاهليت پسران را نعمتى پايدار دانسته، به داشتن آن افتخار مىكردند[33]، افزون بر اين، اعطاى اين نعمت و ساير نعمتهاى دنيوى از سوى خداوند چه بسا براى برخى انسانها سودمند نباشد، بلكه موجب غفلت از ياد خدا و افزايش عذاب اخروى آنان گردد[34]: «اَيَحسَبونَ اَنَّما نُمِدُّهُم بِهِ مِن مال و بَنين * نُسارِعُ لَهُم فِى الخَيرتِ بَل لايَشعُرون».(مؤمنون/23، 55 ـ 56)
❤ |
پسر در آخرت: نسبتهاى خانوادگى در روز قيامت از ميان مىرود و تنها اعمال نيك انسان كارساز است: «فَاِذا نُفِخَ فِى الصّورِ فَلا اَنسَابَ بَينَهُم يَومَئِذ ولا يَتَساءَلون».(مؤمنون/23،101) مال و فرزند سودى براى
انسان در بر ندارد: «يَومَلايَنفَعُ مالٌ و لابَنون»(شعراء/26،88)، حتى گناهكاران در روز قيامت حاضر مىشوند كه براى نجات دادن خود از عذاب الهى خويشاوندان نزديك خود از جمله پسران خويش را فدا كنند: «يَوَدُّ المُجرِمُ لَويَفتَدى مِن عَذابِ يَومَئِذ بِبَنيه...».(معارج/70،11) بنابر آيات 34 ـ 36 عبس/80 پدر و مادر در آن روز از برابر فرزندان خود مىگريزند: «يَومَ يَفِرُّ المَرءُ مِن ... بَنيه».به نظر برخى اين فرار كردن بدان جهت است كه آنان حقوق از دست رفته خود را از يكديگر طلب نكنند يا از آن روست كه همديگر را در حال گرفتارى و عذاب نبينند.[35]
در آياتى ديگر از پسران بهشتى (غِلمان، وِلدان) كه خدمتگزار بهشتياناند، سخن به ميان آمده است؛ گاه آنان همچون دُرهاى پوشيده دانسته شدهاند كه گرد بهشتيان مىگردند: «و يَطوفُ عَلَيهِم غِلمانٌ لَهُم كَاَنَّهُم لُؤلُؤٌ مَكنون»(طور/52،24)؛ «يَطوفُ عَلَيهِم وِلدنٌ مُخَلَّدون».(واقعه/56،17 ـ 18) در آيهاى ديگر آنان به دُرهاى پراكنده تشبيه شدهاند: «... اِذا رَاَيتَهُم حَسِبتَهُم لُؤلُؤًا مَنثورا».(انسان/76،19) درباره اينكهغلمان يا ولدان كيست، آراى مختلفى مطرح است؛ برخى گفتهاند كه اينان فرزندان انسانها[36]يا فرزندان مشركان[37] هستند كه گناه يا حسنهاى در نامه عمل آنها نبوده است تا استحقاق پاداش يا عقاب داشته باشند. نظر ديگر اين است كه آنها خدمتگزاران بهشتىاند كه خداوند آنان را براى همين كار آفريدهاست.
❤ |
احكام فقهى پسر
</SPAN>1. بلوغ پسر:
قرآن در آيه 6 نساء/4 دادن اموال فرزندان يتيم را به آنها، مشروط به رسيدن آنان به سن بلوغ* و رشد كرده است: «وابتَلوا اليَتـمى حَتّى اِذا بَلَغوا النِّكاحَ فَاِن ءانَستُم مِنهُم رُشدًا فَادفَعوا اِلَيهِم اَمولَهُم»؛همچنين در آيه 59 نور/24 فرزندانى كه به سن بلوغ مىرسند، به اجازه گرفتن از والدين هنگام ورود به خوابگاه آنها ملزم شدهاند: «و اِذا بَلَغَ الاَطفـلُ مِنكُمُ الحُلُمَ فَليَستَـذِنوا».
نشانههاى بلوغ و شرايط آن در مورد پسر و دختر متفاوت است؛ فقهاى مذاهب مختلف اسلامى براى بلوغ پسر نشانههايى را بيان كردهاند؛ از جمله احتلام[39] كه در قرآن با تعابير «بلوغ الحُلُم» و «بلوغ النكاح» به آن اشاره شده است، روييدن مو بر مواضع خاصى از بدن[40] و رسيدن به سن معين.[41] (بلوغ*)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)