اول. مقدّمه
1 در سده ششم تاریخ اسلامی، ابوالفرج ابن جوزی، دانشمند حنبلی(م.597ه)، کتابی نگاشت تا معاصران کاهل خود را به کوشش بیشتر در حفظ حدیث ترغیب کند.
1 او استدلال کرد که خداوند مسلمانان را برگزیده تا قرآن و حدیث را حفظ کنند؛ در حالی که آنان که پیش از مسلمانان بوده اند، به منابع مکتوب [صحف.م] وابسته بوده و توانایی حفظ کردن نداشته اند. مثلا یهودیان تنها به آن سبب به عزیر2 لقب«پسر خدا» داده اند که تورات را از حفظ داشته است؛ به عکس، در میان مسلمانان، یک طفل هفت ساله می تواند قرآن را از حفظ بخواند.
در زمینه حدیث نیز چنین اختلافی وجود داشت.«در میان امّت ها هیچ کس بجز ما گفتار و کردار پیامبر خود را به شیوه ای در خور اعتماد روایت نکرده است؛ زیرا که در میان ما، حدیث از نسلی به نسل دیگر نقل شده و معتمد بودن[هر] راوی تا جایی که حدیث به پیامبر برسد، بررسی می شود. امّت های دیگر، حدیث های خود را از منابع مکتوبی روایت می کنند که نویسندگان و ناقلان آنها ناشناخته اند».3
2 ترغیب ابن جوزی، دو نکته اساسی را درباره«حدیث شناسی» در اسلام پیشنهاد می کند. نکته نخست در باب اهمیت شفاهی بودن حدیث است. در نظر ابن جوزی، همچون [دیگر] محدّثان مسلمانان،4 بر روی هم، این شفاهی بودن، چیزی بیشتر از فرصتی برای نمایش قوّت حافظه بود هر چند بی شک چنین هم بود.زیرا تصوّر می شد که نفس وثاقت حدیث، به نقل شفاهی مستمر وابسته است. صرف نقل مکتوب(و مکتوباتی که به دست ما رسیده است، به طریق اولی) نمی توانست از چنین اعتباری برخوردار باشد.5 این نقطه از آن جهت نیازمند تأکید است که درست برعکس نظر ماست: طومارهای بحرالمیّت، هم رؤیای زبان شناس را عرضه می دارد و هم بختک محدّث را. تصوّر این مطلب دشوار است که ابن جوزی به تأییدات جدید وثاقت حدیث اسلامی(بر اساس کشف پاپیروس های مکتوب عربی،6 یا بر اساس این ادّعا که اصطلاحات شفاهی اسنادها پیوسته نقل مکتوب را مخفی می دارد) بسیار اهمیت می داده است.7
3 اما نظر خود ما به گونه ای گسترده در فرهنگی گسترده تر از اسلام، و حتی در میان خود محدّثان عرضه شد. جاحظ(م.255) به روشنی می گوید که اگر کتاب ها نبود، بخش اعظم دانش از میان می رفت و فراموشی سیطره می یافت8 و مطلبی را از قول ذوالرمّه شاعر(م.117) درباره معتمدتر بودن شعرهای مکتوب نقل می کند(الکتاب لاینسی و لایبدّل کلاما بکلام).9
در مباحثه ابوسعید دارمی(م.282) رو در روی یکی از پیروان بشر المریسی (م.218)، به نظر می رسد که مخالف، در باب عدم صحّت برخی از حدیث ها، به این دلیل که «پیش از قتل عثمان، حدیث به کتابت در نیامده است» استدلال می کند؛10 دارمی با آوردن گواهی هایی از حدیث مکتوب قدیم[،به وی] پاسخ می دهد.11 در میان محدّثان، محمدبن عمرو مدنی[اللیثی](م.144)، از ترس اینکه شاگردانش مطالبی را به دروغ به او نسبت دهند، از نقل حدیث برای آنها جز به شرط نوشتن، خودداری می نمود.12 در یک داستان امامی آمده است که یکی از محدّثان اوایل سده دوم می خواهد حدیث را به کتابت در آورد تا هیچ کس نتواند آن را رد کند.13ابونعیم الفضل بن دکین کوفی(م.219) می گوید که هر کس نوشته های خود را مقابله نکند، در معرض اشتباه است.14 از ابن حنبل(م.241) درباره مردی پرسیدند که چیزی را از حفظ بود، ولی در نوشتن به گونه ای[متفاوت] می نوشت؛ او پاسخ داد: من نسخه مکتوب را مرجّح می دانم.15 مدّتها بعد، نجم الدین طوفی، حنبلی یی که قول شاذ داشته است(م.716)، این نظریه را نقل کرد که: بهتر بود خلیفه عمر(دوران خلافت:1323) به هر یک از صحابه رخصت می داد تا حدیثی را که از پیغمبر[ص] شنیده بود، به کتابت در آورد.16