{}{}{دوست داريد روي :::سنگ قبرتان::: چي بنويسن؟؟}{}{}

[seyed yasin]

باسلام
دوست داريد روي سنگ قبرتان چه جمله يا شعر يا ... رو بنويسن؟
خود من دوست دارم روي سنگ قبرم اين جمله را بنويسن
دوستان دو چيز را هيچوقت فراموش نكنيد خدا و آخرت را
منتظر مشاركت دوستان هستم...

[عهد آسمانى]

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت

روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
دختری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت

[عهد آسمانى]

روی قبرم بنویسید مسافر بوده است
بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده است

بنویسید زمین کوچه ی سرگردانیست
او در این معبر پرحادثه عابر بوده است

صفت شاعر اگر همدلی و همدردیست
در رثایم بنویسد که شاعر بوده است


مدح گویی و ثنا خوانی اگر دین داریست
بنویسید در این مرحله کافر بوده است

غزل هجرت من را همه جا بنویسید
روی قبرم بنویسید مهاجر بوده است

[parsa]

به نام خدا و سلام بر دوستان
وقت همگی بخیر

نقل است که حضرت علی علیه السلام وقتی مزار جناب سلمان فارسی را زیارت می کنند، شعری را به یادگار بر سنگ مزار ایشان می نویسند:

و فدت علی الکریم بغیر زادٍ
من الحسنات و القلب السلیم

و حمل الزاد اقبح کل شی ٍ
اذا کان الوفود علی الکریم

بی هیچ زاد و توشه ای به مهمانی کریم در آمده ام، نه قلب سلیم و برقراری و نه کارنامه درخشان و آینه واری. اما زشت تر از این و زشت ترین کار این است که در مهمانی منزل کریم، خوراک و آذوقه با خود ببری


به عبارت خودمونی:

دست خالی به میهمانی بخشنده ای آمده ام.
نه دل پاک و صافی برایم مانده نه کارنامه ی آبرومندی دارم.
اما زشت ترین کار این هست که وقتی مهمان کریمی هستی
چیزی همراه خودت سر سفره ببری.

....
..
.

[فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)*]

روی قبرم بنویسید کسی بود که رفت
لحظه ای از غم ایام نیاسود که رفت

بنویسید از آغوش خدا آمده بود
هیچ کس هیچ نفهمید چرا آمده بود

بنویسید نفهمید کسی دردش را
هیچ کس درک نمی کرد رخ زردش را

بنویسید که یک عمر کسی را کم داشت
در نگاهش اثر از حادثه ای مبهم داشت

بنویسید پرش لحظهء پرواز شکست
بنویسید دلش را به دل پیچک بست

روی قبرم بنویسید که دلی عاشق داشت
دور تا دور دلش یاس و اقاقی می کاشت

رج به رج فرش دلش را گره با خون می زد
شهرتش طعنه به رسوایی مجنون می زد

شعر جانسوزی اگر گفت همه از دل بود
بنویسید که او پای دلش در گل بود

بنویسید که همواره غمی پنهان داشت
بنویسید به تقدیر و قضا ایمان داشت

بنویسید که پروانه صفت سوخت پرش
بنویسید غمی بود به چشمان ترش

[مریم منتظر*خادمه مولای منتظران*]

بايد فكر كننمممممممممممممم
سوال قشنگي بود

[نرگس منتظر]

بنویسید بعد مرگم روی سنگ
با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ

اینکه اینجا خفته در این گور سرد
بودنش را هیچ کس باور نکرد

[نازنین رقیه* خادمه گل نرگس*]

دل هیچ کس نمیسوزد برای حال غمناکم
مگر سوزد همان شمعی که میسوزد سر خاکم . . .

[ملکوت* گامی تارهایی *]

بتراش ای سنگ تراش
سنگی از معدن درد بهر مزارم بتراش
روی سنگ قبر من عکسی از چهره زیبای نگارم بتراش
بنویس ای سنگ تراش عاقبت شدم فداش
بنویس تا بدونه عمرمُ دادم براش

رو نو شته های سنگ قبر من تو با خون جگرم رنگی بزن
در کنار دل صد پاره من جلوه ای از یک دل سنگی بکن



سنگ تراش پایین این دل بنویس
.............عاشق زاری رو کشته با جفاش...

.
.
.

[ملکوت* گامی تارهایی *]