نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: ~~...~~دستی که باید قطع می شد~~...~~

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    جديد ~~...~~دستی که باید قطع می شد~~...~~


    دستی که باید قطع می شد




    شیخ محمد حسین - كه از دوستان مرحوم میرزا محمود مجتهد شیرازى بود - به قصد تشرف به مشهد حضرت رضا(علیه‎السلام) از عراق مسافرت كرد و پس از ورود به مشهد مقدس دانه‎اى در انگشت دستش آشكار شد و سخت او را ناراحت كرد: چند نفر از اهل علم او را به مریض‎خانه بردند، جراح نصرانى گفت: باید فورا انگشتش بریده شود؛ وگرنه به بالا سرایت خواهد كرد.
    ابتدا جناب شیخ قبول نمى‎كرد و حاضر نمى‎شود انگشتش را ببرند. طبیب گفت؛ اگر فردا بیایى، باید از بند دستت بریده شود شیخ برگشت و درد شدت گرفت، شب تا صبح ناله مى‎كرد؛ فردا به بریدن انگشت، راضى گردید.
    چون او را به مریض‎خانه بردند جراح دستش را دید؛ و گفت: باید از بند دست بریده شود، قبول نكرد و گفت: من حاضرم، فقط انگشتم بریده شود. جراح گفت: فایده ندارد و اگر الآن از بند دستت بریده نشود به بالاتر سرایت كرده، فردا باید از كتف بریده شود شیخ برگشت و درد شدت گرفت: به طورى كه صبح به بریدن دست راضى شد چون او را نزد جراح بردند و دستش را دید، گفت: به بالا سرایت كرده است و باید از كتف بریده شود و دیگر از بند دست بریدن فایده ندارد، اگر امروز از كتف بریده نشود فردا به سایر اعضا سرایت كرده و به قلب رسیده، هلاك خواهد شد.
    شیخ به بریدن كتف از دست راضى نشد و برگشت درد شدیدتر شد و تا صبح ناله مى‎كرد و حاضر شد كه كتف بریده شود؛ و رفقایش او را به طرف مریض‎خانه بردند تا دستش را از كتف ببرند. در وسط راه، گفت: رفقا! ممكن است در مریض‎خانه از دنیا بروم؛ اول مرا به حرم حضرت رضا(علیه‎السلام) ببرید: او را به حرم بردند و در گوشه‎اى از حرم جاى دادند.
    شیخ گریه زیادى كرده، به حضرت رضا(علیه‎السلام) شكایت كرده، گفت: آیا سزاوار است زائر شما به چنین بلاى مبتلا شود و شما به فریادش نرسید؟
    و انت الامام الرؤوف، و این كه شما امام رئوف هستى، خصوصا درباره زوار.
    پس حالت غشى عارضش شد؛ در آن حال حضرت رضا(علیه‎السلام) را ملاقات مى‎كند؛ آن حضرت دست مبارك، بر كتف او تا انگشتانش ‍ كشیده، فرمود: شفا یافتى!
    شیخ به خود آمد دید دستش هیچ دردى ندارد؛ رفقا آمدند تا او را به مریض‎خانه ببرند. جریان شفاى خود را به دست آن حضرت، به آنها گفت؛ چون او را نزد جراح نصرانى بردند جراح دستش را نگاه كرده، اثرى از آن دانه ندید.
    به احتمال آن كه شاید دست دیگرش باشد آن دست دیگر را هم مشاهده كرد و دید كه سالم است؛ سپس گفت:
    اى شیخ ! آیا مسیح را ملاقات مردى؟
    شیخ فرمود: كسى را دیدم كه از مسیح هم بالاتر است و او مرا شفا داد. پس از آن، جریان شفا دادن امام(علیه‎السلام) را نقل كرد.

    نقل از كتاب داستان‎هاى شگفت‎انگیز، شهید دسغیب، ص 28.

    گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی.



    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  2. تشكر


  3.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi