نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9

موضوع: بررسي مسئله اعجاز قرآن

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    عضو ثابت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    75
    نوشته
    911
    تشکر
    4,151
    مورد تشکر
    2,549 در 723
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    4

    پیش فرض بررسي مسئله اعجاز قرآن






    اعجاز قرآن كريم

    معنى معجزه

    به نظر من بهترين معنى معجزه همان چيزى است كه خداى تعالى در قرآن در آيات 23 سوره بقره و 38 سوره يونس و 13 سوره هود و آيه 88 سوره اسرى به آن اشاره فرموده و مى گويد:

    اگر جن و انس پشت به پشت هم بدهند و بخواهند مانند اين قرآن را به كمك يكديگر بياورند, نمى توانند زيرا مـعـجـزه از عـجـز گرفته شده و عجز به معنى ناتوانى است پس معجزه پديده اى است كه تمام عـوامـل طـبـيـعـى از ايـجـادش نـاتـوان باشند و عقل هر عاقلى اين چنين پديده اى را مربوط به طبيعت نداند. ((1)) و به عبارت علمى معجزه فاعل است و از عجز گرفته شده يعنى غير فاعلش كه خداى تعالى باشد ديگران عاجزند از انجامش .((2))

    بنابر اين اگر جن و انس كه دو گروه عاقل و متفكر عالم خلقت اند نتوانند مثل قرآن رابياورند به طريق اولى بقيه موجودات عالم خلقت كه مادون اين دو نوع ازمخلوقاتند و اهل علم و فكر و عقل نيستند نمى توانند كتابى مثل قرآن را بياورند.

    پـس قـرآن بـا اين بيان و اين آيات كه آنها را مفسرين , آيات تحدى مى نامند معنى اعجاز را براى خود ثابت كرده و مى گويد: كه من معجزه ام و كسى غير از خدانمى تواند مثل مرا بوجود آورد.





    امضاء

  2. تشكر

    غلامعلي نوري (08-11-2009)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    عضو ثابت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    75
    نوشته
    911
    تشکر
    4,151
    مورد تشکر
    2,549 در 723
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    4

    پیش فرض پاسخ : بررسي مسئله اعجاز قرآن

    فائده اثبات اعجاز قرآن

    اگر ما بتوانيم معجزه بودن قرآن را همان گونه كه خود قرآن مدعى است ثابت كنيم ,طبعا خدا را ثـابـت نـموده و يكى از دلائل محكم اثبات وجود خدا را بيان كرده ايم .

    زيرا اگر ثابت شود كه هيچ نـيـروئى در عـالـم خـلقت نمى تواند اين پديده را بوجودآورد و حال آنكه بوجود آمده , پس بايد به نـيـروى مـافـوق طـبـيعت كه دانا و حكيم است و مى تواند قرآنى را كه دانشمندان جن و انس از آوردنش عاجزند ايجاد كندمعتقد شد و آن قدرت دانا و توانا جز خداى تعالى نمى تواند چيز ديگرى باشد.

    بـه علاوه به اين وسيله رسالت حضرت رسول اكرم (ص ) كه آورنده اين معجزه ازجانب خدا است اثـبـات نـمـوده ايم زيرا ممكن نيست كه خداى تعالى يك چنين قدرت نمائى فوق العاده اى را در اختيار كسى بگذارد كه او به دروغ ادعاى رسالت كرده باشد.

    و سوم آنكه محتوا و علوم قرآن مجيد به طور كلى حجيت پيدا مى كند و باب علوم واقعى به روى ما باز مى شود و با توجه به آنكه قرآن بيان كننده همه علوم و معارف وحقايق است طبعا ثروت علمى بى نهايت خوبى و باب معارف قرآن مجيد از همين جا به روى ما باز مى شود.



    امضاء

  5. Top | #3

    عنوان کاربر
    عضو ثابت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    75
    نوشته
    911
    تشکر
    4,151
    مورد تشکر
    2,549 در 723
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    4

    پیش فرض پاسخ : بررسي مسئله اعجاز قرآن


    اثبات اعجاز قرآن

    بـعـضى از مفسرين در تفسير آيه شريفه 23 سوره بقره كه مى فرمايد:

    وان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسوره من مثله و ادعوا شهدائكم من دون اللّه ان كنتم صادقين .
    (اگـر دربـاره نـزول قـرآن از جـانب خدا بر پيامبر در شك هستيد يك سوره از مثل اوبياوريد.)

    گـفـته اند: كه ضمير مثله (مثل او) ممكن است هم به پيامبراكرم (ص )برگردد و هم ممكن است به قرآن برگردد و هم ممكن است به هر دوى آنها برگردد.

    يعنى اگر جن و انس پشت به پشت هم بدهند و بخواهند مثل قرآن را بياورندنمى توانند و هم اگر بخواهند مدعى شوند كه يك سوره قرآن را روى جريان طبيعى از مثل پيامبرى كه درس نخوانده و از جـائى و كـسـى مطلبى استفاده نكرده آورده شودممكن نخواهد بود و برخلاف طبيعت است بـنـابـر ايـن تـفكر تحدى قرآن كه به معنى خصم را به پيش خواندن و او را عاجز كردن است , هم دربـاره آوردن قـرآن از مثل پيامبر اكرم (ص ) و هم درباره محتواى آن از نظر مطالب اعجازآميز قرآن مى باشد.

    به عبارت واضحتر قرآن از دو نظر معجزه است :

    اول : از جـهـت خـصـوصياتى كه در آورنده آن يعنى پيامبر اسلام (ص ) بوده كه درس نخوانده و مـطـلبى از كسى و يا از جائى استفاده نكرده مى باشد زيرا در اين آيه بخصوص با كلمه (من مثله ) ذكـر شـده كـه بطور وضوح منظور از مثل پيامبرى كه درس نخوانده و از كسى چيزى ياد نگرفته مى باشد.

    دوم : از جهت آنكه وقتى به اعماق و مطالب علمى و تحقيق و پيشگوئى ها وفصاحت و بلاغت قرآن تـوجـه مـى شـود كـامـلا روشـن مى گردد كه اگر جن و انس بخواهند پشت به پشت هم بدهند نمى توانند مثلش را بياورند, مى باشد زيرا درسوره يونس مى فرمايد: فاتوا بسوره مثله (بدون من ) كه در اينجا منظور سوره اى ازقرآن است .

    بنابراين , مطلب ما در اين بخش به دو فصل تقسيم مى گردد.



    پی نوشتها :
    =========
    1- قـل لـئن اجـتـمـعـت الانس و الجن على ان ياءتوا بمثل هذا القران لا ياءتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا.
    2- از تحقيق در كتب لغت مانند: اقرب الموارد - مختار الصحاح - معجم متن اللغه - لسان العرب - لـغتنامه دهخدا - المنجد و غيره استفاده مى شودكه كلمه معجزه اسم فاعل است به معنى عاجز كننده بوده و ها آن براى مبالغه است .

    نوشته : سيد حسن ابطحى




    امضاء

  6. Top | #4

    عنوان کاربر
    عضو ثابت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    75
    نوشته
    911
    تشکر
    4,151
    مورد تشکر
    2,549 در 723
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    4

    پیش فرض پاسخ : بررسي مسئله اعجاز قرآن

    فصل اول

    اعجاز قرآن از جهت خصوصيات آورنده آن

    بـدون تـرديـد و به اتفاق تمام مورخين پيغمبراسلام (ص ) مدعى بوده است كه درس نخوانده و مطلبى را از جائى جز از خداى تعالى استفاده نكرده و تعليم نگرفته است .

    اگـر ما بتوانيم اين ادعا را اثبات كنيم بدون ترديد آوردن قرآن از يك چنين فرد درس نخوانده اى معجزه است .

    اما اثبات اين مطلب خيلى ساده است , احتياجى به بحثهاى عميق علمى و فلسفى ندارد فقط كافى اسـت يـك مـقـدار از نـظـر تـاريخ و وضع جغرافيائى و اجتماعى به عقب برگرديم و زمان بعثت پـيـغـمـبـراكـرم (ص ) را در مـكـه در نـظر بگيريم كه اگر اين كاررا كرديم يقين مى كنيم كه پيغمبراكرم (ص ) درس نخوانده و از كسى , چيزى يادنگرفته است .

    ما در اينجا با هفت مقدمه خيلى ساده اين مطلب را توضيح مى دهيم .

    مقدمه اول :


    شـهـر مكه مثل امروز نمى توانسته جاى بزرگى بوده باشد زيرا زندگى هر اجتماعى بخصوص در آن روزگار مربوط به مقدار آبى بوده كه در سرزمين محل زندگى آنان وجود داشته است .
    و تـرديـدى نـيست كه در آن زمان و حتى امروز تنها آبى كه در مكه وجود داشته و دارديك حلقه چاهى بوده كه اسمش چاه زمزم است .

    از اين چاه در آن روزگار تنها با سطل و ريسمان آب مى كشيدند و از اين طريق در آن هواى گرم و سوزان زندگى خود و حيواناتشان را ادامه مى دادند آنان در آن روزگارمثل امروز نمى توانستند از وسائل موتورى و لوله كشى و برق و يا لااقل از همان چاه بوسيله موتور آب زيادى در اختيار مردمى كـه مـى خـواهـنـد در آنجا زندگى كنندبگذارند به علاوه سرزمين مكه چون از كوههاى سنگى تشكيل شده و جز همان محلى كه چاه زمزم در آنجا وجود دارد جاى ديگرى قابل براى چاه زدن نبوده ومردم مكه نمى توانستند در جاهاى ديگر چاهى براى استفاده خود حفر كنند حتى بعضى از دانـشـمـنـدان زمـيـن شـنـاس مـعـتقدند كه چاه زمزم هم از نظر زمين شناسى غيرعادى حفر شده است .((1))

    ايـن مـقـدمه براى آن بود كه بگوئيم : جمعيت مكه در آن زمان خيلى زياد نبوده و بلكه نهايت از يكصدخانوار تجاوز نمى كرده است .
    زيـرا اطـراف ايـن مـقـدار از آب در آن اراضـى سـوزان بـيـشـتـر از ايـن جـمـعـيـت نمى توانسته اندزندگى كنند.





    امضاء

  7. Top | #5

    عنوان کاربر
    عضو ثابت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    75
    نوشته
    911
    تشکر
    4,151
    مورد تشکر
    2,549 در 723
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    4

    پیش فرض پاسخ : بررسي مسئله اعجاز قرآن

    مقدمه دوم :

    پـيـغـمبراسلام (ص ) از معروفترين مردم مكه بوده است , زيرا خانواده آنها كليددار كعبه و مالك چـاه زمـزم و پـدر و جدش رئيس و بزرگتر قريش بوده اند اين موضوع به قدرى در تاريخ واضح است كه احتياج به شرح و بيان زيادترى ندارد. ((2))

    ايـن مـقـدمه براى آن بود كه بگوئيم : شكى نيست كه اگر خانواده معروف و مشخص در قريه اى كـه حـدودا صد خانوار بيشتر ندارد وجود داشته باشد قطعا تمام اعمال و رفتار آنها كاملا زير نظر اهـل آن مـحـل بـوده و نمى توانند كارهائى از قبيل مدرسه رفتن و مدارك علمى گرفتن خود و فرزندانشان را ازاهل آن قريه بالاخص اقوام نزديكشان مخفى كنند.

    مقدمه سوم :

    در مـكـه و بـلـكـه در جـزيـره العرب , مردم باسواد و متمدنى وجود نداشته و بلكه داراى تعصبات جاهلانه فوق العاده زشتى بوده اند.
    حضرت على بن ابيطالب (ع ) فرموده : وقـتـى كـه خداى تعالى پيغمبراسلام را مبعوث فرمود حتى يك نفر از عربها خواندن و نوشتن رانمى دانست ((3)) و اين مطلب در تاريخ و نهج البلاغه بسيار تكرار شده است .
    بـكـلـه آنچه در بين مردم آن سامان بيش از هر چيز شايع بوده خرافات و اعمال وحشيانه و دور از اخلاق و امتيازات نژادى و خونريزى ها و فرضيات غير علمى بوده است .

    قـرآن دربـاره آنـهـا فـرمـوده :

    و كنتم على شفا حفره من النار فانقذكم منها ((4))
    شما مـردم عرب لب گودى آتش جهل و بدبختى بسر مى برديد خدا شما را بوسيله بعثت پيغمبراكرم (ص ) نجات داد.

    و بـالاخـره وضـع اخـلاقى و فرهنگى مردم جزيره العرب بخصوص مردم مكه به قدرى بد بوده كه بـعـدهـا نـام آن زمان را جاهليت و اسم مردم آن عهد را مردم زمان جاهليت گذارده اند و بدترين عـقوبت كسى كه عمل زشتى را انجام مى داد, اين بود كه بگوينداو با مردم زمان جاهليت محشور مى شود.
    آنـهـا فـرزنـدان خـود را زنـده به گور مى كردند و به هيچ وجه در رسومات و روشهاى غلط خود تـوجـهى به عقل و وجدان نمى نمودند و نادانى آنها به حدى بود كه درهيچ زمان هيچ جمعيتى تا آن حد نادان نبوده اند. ((5))

    ايـن مقدمه را بخاطر اين جهت عنوان كرديم كه بگوئيم : پيغمبراسلام (ص ) نمى توانسته از هر كسى سخنى ياد بگيرد و از مردم مكه مطالب علمى قرآن را افواها بياموزد.




    امضاء

  8. تشكر

    غلامعلي نوري (08-11-2009)

  9. Top | #6

    عنوان کاربر
    عضو ثابت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    75
    نوشته
    911
    تشکر
    4,151
    مورد تشکر
    2,549 در 723
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    4

    پیش فرض پاسخ : بررسي مسئله اعجاز قرآن


    مقدمه چهارم :


    اطـراف مـكـه در آن زمان شهر و يا قريه آبادى كه اوضاعش بهتر از مكه باشد وجودنداشته و شهر يثرب كه آن روز و امروز آن را مدينه مى نامند متجاوز از چهارصدكيلومتر با مكه فاصله داشته اسـت و از شهر جده در آن زمان اثرى نبوده و آبادى اين شهر از زمانى كه كشتيها و هواپيماها كنار آن لـنگر انداخته و فرود آمده اند, آغاز شده و در عين حال در آن زمان با مكه متجاوز از دو روز راه بوده است .

    ايـن مـقـدمـه را از ايـن جـهـت آورديـم كه بگوئيم : پيغمبراسلام (ص ) نمى توانسته مخفى به شهرهاى نزديك براى تحصيل علم و دانش , دور از چشم اهل مكه بخصوص اقوام و خويشاوندانش برود وآنچه مى دانسته از آنها ياد بگيرد, زيرا شهر نزديكى وجود نداشته است .

    مقدمه پنجم :


    در آن زمـان اگر كسى مى خواست مسافرتى به شهرهاى ديگرى بكند ناگزير بوده كه با قافله و با همشهريان و آشنايان انجام دهد و به تنهائى به هيچ وجه مسافرت برايش امكان نداشت .
    و لـذا هـر زمان پيغمبراسلام (ص ) قبل از بعثت مى خواسته مسافرتى بكند جمعى ازقريش و هم محليها همراه او بوده اند و او را تنها نمى گذاشته اند.

    ايـن مـقدمه را متذكر شديم كه بگوئيم : پيغمبراسلام (ص ) نمى توانسته به شهرهاى دور بدون اطلاع اهل محل برود و از علما آنجا چيزى ياد بگيرد.
    و بـه عـلاوه حـضـرت رسـول اكـرم (ص ) غـيـر از دو مـسافرت كه يكى قبل از بلوغ با عمويش حـضـرت ابـوطالب با قافله مكه , به شام رفت و ديگرى با غلام خديجه با قافله مكه در بيست و پنج سالگى بوده سفر ديگرى نرفته است .((6))





    امضاء

  10. تشكر

    غلامعلي نوري (08-11-2009)

  11. Top | #7

    عنوان کاربر
    عضو ثابت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    75
    نوشته
    911
    تشکر
    4,151
    مورد تشکر
    2,549 در 723
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    4

    پیش فرض پاسخ : بررسي مسئله اعجاز قرآن

    مقدمه ششم :

    بدون ترديد وقتى پيغمبراسلام (ص ) كه مبعوث شد و عبادت بتها را تحريم كرد مردم مكه حتى اقـوام بـسـيار نزديكش (مانند عموهايش ) با او دشمن شدند و كمر قتلش رابستند و به حدى با او سرسختانه عمل كردند كه منجر به حبس او در شعب ابيطالب واخراج و يا فرار او از مكه به سوى مـديـنه گرديد و حتى در مدينه هم او را راحت نگذاشتند و به سوى او مكرر لشكر كشيدند و با او جنگ كردند.
    تاريخ يعقوبى مى نويسد: قريش رسول خدا (ص ) را مسخره و استهزا كردند و مى گفتند: به راستى برادرزاده مان خدايان مـا رابد گفته است و خردهاى ما را سبك شمرده و گذشتگان ما را گمراه دانسته است و قريش به سخت ترين وجهى به آزار او پرداختند و آزاردهندگان او گروهى بودند از جمله ابولهب و حكم بن عاص , و عقبه بن ابى معيط و .

    و اما آزار ابولهب از هميشه بيشتر بود و بعضى گفته اند در بازار عـكاظ رسول خدا بپا خاست ((7)) و مردم را به اسلام فرا خواند كه عمويش در ميان حرفهاى او دويد و اورا دروغگو قلمداد كرد.
    گروهى از قريش غلامان و كودكان خود را وا مى داشتند تا رسول خدا را استهزا كنند.
    و قـضـيـه خالى كردن سرگين شتر بر سر و شانه پيامبر در حال سجده , معروفتر از آن است كه بـيـان شـود و قـريش به ابوطالب پيشنهاد كردند كه بهترين جوان و زيباترين جوان قريش را به تو مى دهيم تافرزندت باشد و تو پيامبر را به ما واگذار تا او را بكشيم .
    و نـيـز مى گويد: مسلمانان در شكنجه زيادى به دست قريش در مكه بسر مى بردند براى اينكه از ديـن اسـلام بـرگـردنـد حـتـى بدين خاطر گروهى به حبشه مهاجرت كردند و چند نفر كشته شدند. ((8)) و نيز مى گويد: رسول خدا از قبيله ثقيف در طائف آزار و اذيت بسيار زيادى ديد. ((9))
    و نيز مى گويد: پيامبر اكرم از شدت اذيت قريش به شعب ابيطالب رفتند. ((10)) و نيز مى گويد: (قريش ) از هيچ نوع بى رحمى ابا نداشتند. ((11))
    ايـنـها مطالبى است كه در كتب تاريخ و حتى قرآن به صراحت ثبت است و ما دراينجا بيش از اين مقتضى نمى دانيم كه به آنها اشاره كنيم .

    ايـن مـقـدمه براى اين است كه كسى نگويد ممكن است پيامبر اكرم (ص ) درس خوانده باشد و اهل محل و فاميلش آن را به نفع او مخفى كرده و اظهارنكرده باشند.

    مقدمه هفتم :

    قـرآن در چـنـد آيـه تصريح كرده كه پيامبر درس نخوانده و كسى در مطالب علمى به او كمك نـكـرده و حتى در مقام دفاع از او برآمده و كسانى را كه اين چنين نسبتى به آن حضرت مى دهند نادان و بى اطلاع و ظالم و كلامشان را باطل دانسته است .
    در سـوره عنكبوت كه در مكه نازل شده و آن حضرت آن سوره را در ميان همان مردم مكه مطرح كرده مى فرمايد: و نـبودى كه قبل از اين كتابى خوانده باشى و نه خطى با دستت نوشته باشى
    زيرا اگر اين چنين بودآنهائى كه بر باطل بودند يعنى كفار در دين تو شك مى كردند. ((12))
    و در آيه 105 سوره انعام در مقام دفاع از آن حضرت برآمده و جمعى نادان را كه گفته اند او درس خوانده , رد كرده و مى گويد: يـك عده اى مى گويند: تو درس خوانده اى ما براى كسانى كه اهل علم و دانش اند بيان مى كنيم كه تو درس نخوانده اى ((13))

    و در آيـه 5 سـوره فرقان در مقام رد كفار كه مى گويند: ديگران در تدوين قرآن به پيغمبراسلام كمك كرده اند .
    فرموده : كـسـانى كه كافرند (و مى خواهند حق را بپوشانند) مى گويند اين قرآن جز مطالبى دروغ كه بر خدا بسته است چيزى نيست و ديگران به او در تدوينش كمك كرده اند آنها كلام باطلى را گفته و به تو در اين سخن ظلم كرده اند. ((14)) كتاب تاريخ عرب جلد يك صفحه 154 مى گويد: مـحـمـد (ص ) از كـسـى تـعليم نگرفت معذالك كتابى بر او نازل شد كه يك پنجم مردم جهان هنوزآن راجامع همه علوم و حكمت و حاوى جميع مطالب دينى مى دانند.
    بـنـابراين بدون ترديد پيغمبراسلام (ص ) مدعى درس نخواندن و تحصيل علم نكردن و از كسى كمك در تدوين قرآن نگرفتن بوده است





    امضاء

  12. Top | #8

    عنوان کاربر
    عضو ثابت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    75
    نوشته
    911
    تشکر
    4,151
    مورد تشکر
    2,549 در 723
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    4

    پیش فرض پاسخ : بررسي مسئله اعجاز قرآن

    نتيجه گفتار و مقدمات فوق

    ادعـا مـا در اين فصل اين است كه پيغمبراسلام (ص ) درس نخوانده و از كسى چيزى ياد نگرفته پـس او وقـتى كتابى با اين همه عظمت مى آورد حتما از جانب خدا است و محال است كه بتواند از جـانـب خود آن را تدوين كرده باشد, پس معجزه است ومعجزه را نيروئى كه مافوق طبيعت است ايـجـاد كـرده و آن خدا است , اين ادعا مااست حالا با يك گفتگو با طرف هم صحبت خيالى خود مطلب فوق را توضيح مى دهم .

    ما گفتيم : او درس نخوانده , طرف هم صحبت ما مى گويد: از كجا معلوم مى شود كه او درس نخوانده .
    و از كسى چيزى ياد نگرفته است .

    مـا مى گوئيم : اگر در مكه درس خوانده بود همه مردم مكه متوجه مى شدند كه اودرس خوانده اسـت , زيـرا در مـحـل كـوچـكـى كـه حداكثر صد خانوار بيشتر جمعيت ندارد, همه كارهاى يك خـانـواده اى كه در آن قريه معروف و مشخص اند زير نظردقيق اهالى آن قريه است و آنها از اعمال اين خانواده اطلاع كامل دارند پس اگردرس خوانده بود و مى گفت من درس نخوانده ام يقينا به او اعتراض مى كردند و او رادروغگو معرفى مى نمودند و با اين سوژه نمى گذاشتند كه كسى به او اعتماد كند وكسانى را كه به او درس داده بودند به مردم مى شناساندند و او را مفتضح مى كردند.
    او مـى گـويد: ممكن است پيغمبراسلام (ص ) مرد با استعدادى بوده كه در ميان همان جمعيت كـم ازهر كسى , جمله اى ياد گرفته و آنها را تدوين كرده و به صورت كتابى در آورده و به عنوان قرآن بدست مردم داده است .

    مـا مـى گـوئيم : مردم مكه بلكه مردم جزيره العرب علاوه بر آنكه سواد نداشتند به قدرى مبتلا به خـرافـات و عـادات جـاهلانه بودند كه آنها را مردم جاهل و زمان آنها رازمان جاهليت مى ناميدند بنابراين چگونه ممكن است آن حضرت از آنها چيزى يادبگيرد و حال آنكه گفته اند.
    ذات نايافته از هستى بخش ----- كى تواند كه شود هستى بخش او مـى گـويد: شايد پيغمبراسلام (ص ) در شهرهاى اطراف مكه مى رفته و از دانشمندان آنها به طورى كه كسى از اهالى مكه مطلع نشود درس مى گرفته و بر مى گشته است .

    مـا مى گوئيم : در گذشته متذكر شديم كه در اطراف مكه شهر نزديكى نبوده و در آن زمان اگر كسى مى خواسته به مسافرتهاى دور برود حتما مى بايست با قافله وهمراهانى از اهالى همان محل باشد.
    بنابراين , اين تصور به طور كلى غلط و مردود است .
    او مـى گـويـد: ممكن است پيغمبراسلام (ص ) د خوانده باشد ولى مردم مكه كه اكثرا اقوام وخـويـشـاوندان او بوده اند بخاطر آنكه او را در اين دروغ رسوا نكرده باشند به كسى اظهار نكرده ونگفته اند كه او درس خوانده و اين مطلب را كاملا مخفى نگاه داشته اند.

    مـا مـى گـوئيم : به تواتر ثابت است و به هيچ وجه قابل انكار نيست كه مردم مكه بخصوص اقوام و خـويـشاوندان آن حضرت دشمنان سرسخت او بوده اند تا جائى كه سالهائى او را در شعب ابيطالب مـحـبـوس نـمـوده و بعد هم بسوى او لشكر كشيدنددر عين حال حتى براى يك مرتبه هم به او نگفتند تو كه در فلان مكان نزد فلان كس درس خوانده اى چه اصرارى دارى كه بگوئى من درس نخوانده و از كسى چيزى يادنگرفته ام .

    بـا اين مقدمات ثابت شد كه آن حضرت نمى توانسته درس بخواند و به هيچ وجه راهى براى درس خواندن نداشته است .
    بـنـابـرايـن , چگونه ممكن است بگوئيم آوردن قرآن از يك چنين فردى عمل عادى بوده و معجزه نبوده است .

    آيـا مـى شـود فـردى كـه اين چنين باشد قرآنى را كه حاوى جميع قوانين سعادت بخش و مطالب عميق علمى و مطابق با آخرين نظرات دانشمندان علوم فيزيك و شيمى وهيئت و غيره است (كه مـا بـعـضى از آنها را شرح خواهيم داد) از نزد خود بياورد وعلاوه آن را در معرض افكار عموم قرار دهـد و اصـرار داشته باشد در مطالب عميق علمى آن فرو رويد و سعات دنيا و آخرت خود را از آن تامين نمائيد و بدانيد كه كسى جز خداى تعالى نمى تواند مثل اين قرآن را بياورد.

    با اين مقدمه عقل سليم گواه است كسى كه درس نخوانده و هميشه زيرنظر مردم كارهايش انجام مـى شده و در محيط كوچكى مثل مكه آن زمان با مردم بى سوادزندگى مى كرده و با صداى بلند در مـيـان دشـمـنان سرسختش مى گفته من درس نخوانده ام و آنها منتظر مشاهده كوچكترين نقطه ضعفى از او بوده اند كه او رابى دريغ بكوبند و مى بينيم كه آنان در اين خصوص به هيچ وجه عـكـس الـعملى ازخود نشان نداده اند, ثابت مى شود كه او اين قرآن را از جانب خداى تعالى آورده وخداى تعالى آن را فرو فرستاده و تدوينش كرده و به شخص رسول اكرم (ص ) به تنهائى و بدون ارتباط با خداى تعالى مربوط نمى شود.
    (اين بود اعجاز قرآن با توجه به خصوصيات آورنده آن , يعنى حضرت رسول اكرم (ص )).




    امضاء

  13. تشكر

    غلامعلي نوري (08-11-2009)

  14. Top | #9

    عنوان کاربر
    عضو ثابت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    75
    نوشته
    911
    تشکر
    4,151
    مورد تشکر
    2,549 در 723
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    4

    پیش فرض پاسخ : بررسي مسئله اعجاز قرآن

    پی نوشتها:
    كتاب تاريخ الرسل و الملوك طبرى به نقل از كتاب مسجدالحرام و كعبه مى گويد: چاهى غير اززمزم در زمان بعثت رسول اكرم نبوده .
    تـاريـخ يـعـقـوبـى مـى گـويـد: در زمان منصور دوانيقى براى تامين آب مردم مكه آبى را از دوازده مـيـلـى مـكه در مجراهاى قلعى جارى ساخت و به مكه آورد كه به بركه ام جعفر معروف گرديد.
    كـتاب مسجدالحرام و كعبه مى گويد: تاريخ ‌نويسان اصلا براى مكه قنات و چاهى ذكر نكرده اند حـتـى در زمـان مـعـاويـه آب از خـارج مـكه و در زمان هارون الرشيد از خارج مكه در حدود 35كـيـلـومـترى شمال شرقى عرفه در منطقه حنين به دستور همسرش زبيده آب قناتى را به مكه آوردند كه به چشمه زبيده يا قنات حنين معروف گرديد.
    كـتـاب حرمين شريفين مى گويد: شاهد بر اينكه در مكه چاهى غير از چاه زمزم نبوده اين است كـه در زمـان جـعـفـر عباسى آب زمزم بسيار كم شد و به همين جهت مردم در تشنگى شديدى قرارگرفتند و چنانكه آبى و چاهى غير از زمزم حتى در زمان منصور عباسى وجود داشت مردم به تشنگى گرفتار نمى گشتند.
    بـنـابـرايـن مـكـه هـمواره مورد تهديد كم آبى بوده است و به غير از چاه زمزم در آن چاهى ديگر وجـودنداشته است و اصولا موقعيت جغرافيائى مكه به صورتى است كه بارانهاى منظم و زياد هم درآن نـمـى بارد و فقط گاهى بارانهائى به ندرت مى باريده است و هوائى بسيار گرم و خشك را دارااست و به واسطه احاطه كوههاى آن به شدت خشك است .
    معجم البلدان ياقوت حموى جلد 5 صفحه 187 مى نويسد: در مكه آب جارى وجود ندارد,آبهاى آن از آسـمـان (يـعـنى از باران ) است و براى اهل مكه چاههائى كه آب مشروب داشته باشدوجود ندارد (غير از زمزم ).
    تـاريـخ قـرون وسـطى (آلـبرماله ) صفحه 95 مى گويد: حضرت محمد (ص ) از قبيله با نفوذ قريش بود, لكن در شش سالگى يتيم ماند.
    قطامى شاعر عصر اول اموى ضمن شعرى اصول غارتگرى را توضيح داده مى گويد: كار ما غارتگرى و هجوم به همسايه و دشمن است و گاه هم اگر جز برادر خويش كسى را نيابيم او را غارت مى كنيم .
    تـاريـخ عـرب جـلـد اول صـفـحه 36 مى گويد: نفوذ دين در روح (بدوى ) چندان راسخ نبوده است ,قرآن مردم بدوى را به شدت كفر و نفاق وصف مى كند.
    قبيله , اساس اجتماع بدوى است .
    اگر مقتول از قبيله ديگرى بود رسم انتقام اجرا مى شد و هريك از افراد قبيله قاتل در اين خطر بود كه جان خود را به عوض مقتول از دست بدهد .
    گاه مى شد كه خونخواهى چهل سال طول مى كشيد چنانچه در جنگ سبوس ميان بنى بكر و تغلب بود, مورخان بـه تـاكـيـد مى گويند: كه در همه ايام عرب (جنگهاى قبايلى در ايام جاهليت )خونخواهى باعث اساس جنگ مى شد .
    قبيله حق دارد كه از افراد تقاضا كند از همسران خوددورى گيرند اين فكر راسـخ .
    در حـقيقت تكامل خودپرستى فرد است كه در شخصيت قبيله تجلى مى كند طبعا به اين نتيجه مى رسد كه قوم و قبيله ديگر را شكار قانونى خويش بداند.
    كلمه عرب از جهت اشتقاق يك كلمه سامى است به معنى صحرا يا مقيم صحرا.
    فـصول بت پرستى بدويان , مظاهر آفتاب پرستى , دختران خدا, اخلاق بدويان از دريچه اشعاركتاب تاريخ عرب جلد اول در تاييد اين مقدمه قابل ملاحظه است .
    تاريخ عرب جلد اول صفحه 109 مى نويسد: تاريخ بدويان غالب گزارش جنگهاى چريكى است كه نـزد عـربـان بـعـنوان ايام عرب معروف است و ضمن آن غارت و چپاول رواج داشت و خون كمتر ريـخـتـه مـى شد در همه ايام عرب .
    در آغاز كار ميان عده كمى در نتيجه اختلاف مرزى يااهانت شخصى زدوخوردى رخ مى داد و خيلى زود كشاكش اين گروه معدود مشتعل همگان مى شد.
    كـتـاب مـذكـور صـفـحـه 119 مـى گـويد: سرزمين عربستان تا قبل از ظهور اسلام همواره زير سـيـطره امپراطوران مصر, كلده و آشور, ايران و يونان و روم قرار داشت و حكومتهاى قبيله اى كه بيشتر باهم در حال جنگ بودند هر يك در ناحيه اى حكمروائى مى كردند.
    ترجمه تاريخ قرون وسطى (آلبرماله دژول ايزاك ) صفحه 95 مى نويسد: در گل عرب آثارجهالت و مـلكات ناجوانمردى به وضوح شگفت آورى سرشته بود مثلا چون تولد دختر را مصيبت مى دانست دختر تازه مولود خود را زنده به گور مى كرد .
    به غارتگرى ولع داشت .
    قبايل عرب بتهاى خود را نيز در كعبه گذاشته بودند, عدد اين بتها به سيصدمى رسيد.
    تـرجـمـه تـاريـخ تـمـدن تـويـن جـى صفحه 442 مى نويسد: (قريش ) از هيچ نوع بى رحمى ابا نـداشـتـنـدآنـهـا مـى دانـسـتـند رونق بازارشان بستگى تمام به تشريفات مذهبى شان دارد, آنها مـى دانستند كه اگر دعوت محمد (ص ) به سوى خداى يكتا همه جا گير شود كعبه كه جايگاه خدايانشان بود ازكارمى افتد.
    دائره الـمـعـارف مصاحب جلد دوم صفحه 1708 مى گويد: زندگى در شبه جزيره عربستان بر پايه نظام قبيله اى بوده است .
    (اعم از شهرى و بيابان نشين ).
    چه بسا براى خونخواهى يك فرد جنگهاى طولانى ميان قبايل صورت مى گرفت .
    دائره الـمـعـارف مـصـاحـب جـلـد دوم صـفـحـه 1710 مى گويد: از تحقيق در روايات و اخبار نـويسندگان اسلامى و كنيه هاى پيدا شده در عربستان بر مى آيد كه در ميان ساكنين شبه جزيره عربستان پرستش ارواح و اجداد و اصنام رواج داشته است .
    آنـچـه دلالـت بـر وجـود نـوعـى تـوتـمـيسم (اعتقاد به توتم ) در ميان عرب قبل از اسلام دارد, نـامـگـذارى عـده اى از اشـخاص و قبايل به نام حيوانات از قبيل كلب ,ذئب , دب , لاك پشت , ضب (سوسمار) وغيره , داشتن تعاويز و استخوان حيوانات .
    در سـال 1962 بـر اسـاس آمـار 5/97 درصـد مـردم عـربـسـتان بى سواد بوده اند .
    (نظرى اجمالى به كشورهاى عربستان صفحه 9).

    1- از آيـات قـرآن كـامـلا اسـتـفاده مى شود كه سرزمين مكه غير قابل كشت و زرع بوده زيراآب نداشته است . 2- دائره الـمـعـارف فـريـد وجـدى جـلـد 9 صـفـحـه 358 مـى نويسد: اما بنى هاشم عظمت امـرشـان خـصـوصـا در زمان عبدالمطلب بن هاشم جد پيامبر اكرم (ص ) (كه سلطنت او بعد از حمله فيل عظيم و شهرتش منتشر و قبائل عرب از او ترسان شدند) به اوج رسيده و اعراب از همه جهات قصد او كردند. 3- ان اللّه بعث محمد صلى اللّه عليه وآله و ليس احد من العرب يقر كتابا خطبه 33 نهج البلاغه . 4- سوره آل عمران آيه 99. 5- تـاريـخ عـرب جـلـد اول صـفـحـه 34 دربـاره حـالات عـرب قبل از بعثت پيامبر اسلام (ص )مـى نـويسد: غارت , اقتصاد چوپانى جامعه بدوى رسوخ كامل دارد حتى قبائل مسيحى مانند بـنـى نـغـلـب از رسـم غـارت پـيـروى مـى كـنـند . 6- تفسير الميزان جلد اول صفحه 63. 7- تاريخ يعقوبى جلد اول صفحه 379. 8- تاريخ يعقوبى جلد اول صفحه 384. 9- تاريخ يعقوبى جلد اول صفحه 394. 10- تاريخ يعقوبى جلد اول صفحه 390. 11- تاريخ يعقوبى توين بى صفحه 443. 12- و مـا كنت تتلوا من قبله من كتاب و لاتخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون سوره عنكبوت آيه48 . 13- و ليقولوا درست و لنبينه لقوم يعلمون . 14- و قال الذين كفروا ان هذا الا افك افتريه و اعانه عليه قوم اخرون فقد جاو ظلما و زورا.




    امضاء

  15. تشكر

    غلامعلي نوري (08-11-2009)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi