پس از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از دادگاههایی که در زندان قصر تشکیل شد ، دادگاه سپهبد ربیعی فرمانده کل نیروی هوایی بود . او در جواب آقای خلخالی و آیتالله آذری (که او را متهم به فساد فی الارض میکردند) گفته بود ، من "مفسد فیالارض" نیستم ، من "مفسد فیالسماء" هستم .
گفتند چرا ؟
گفت : « چون روزی که جنگ اکتبر میان مصر و اسرائیل شروع شد ، من از پایگاه وحدتی تهران ، هواپیما به مصر بردم و فرودگاه مصر را بمباران کردم و مجروحین اسرائیلی را به خرمشهر آوردم تا در بیمارستان این شهر بستری شوند . پس به این جهت من مفسد فیالسماء هستم . »
پس از اتمام دادگاه هم اشک تمساح میریخت . از او پرسیدند چرا اشک میریزی ؟ مگر از دادگاه ناراحتی ؟
گفت : «نه ، از حماقت خودم ناراحتم ! من باید کشته شوم ، چون احمقم ! »
گفتند : چرا ؟
گفت : در پادگان نیروی هوایی ، وقتی که برای من خبردار میکردند ، زمین به لرزه در میآمد ؛ اما پس از انقلاب که دستگیر شدم ، چشمم را بستند و آوردند ، فکر کردم حتما چند کامیون پاسدار و سرباز ، مرا دستگیر کردهاند وقتی که مرا به زندان قصر آوردند ، وسط زندان قصر دیدم که بچهای فریاد میزند تیمسار چشمانت را خودت باز کن . چشمم را باز کردم . هیچ کس را ندیدم . فقط یک بچهی هفده ساله با تفنگ ایستاده و میگفت چشمان خودت را باز کن و سرت را پائین بینداز . اگر از دستورات آن بچه تخطی میکردم ، حتما هدف تیر قرار میگرفتم . لذا کاملا اطاعت کردم ، سرم را پائین انداختم . به من گفت : از طرف راست برو. من طبق دستور او به داخل زندان آمدم و همان جا فهمیدم چقدر بدبخت شدهام .
وقتی که شاه در حال فرار از ایران بود ، روی پلههای هواپیما رفتم و به او گفتم : « قربان ، شما به ایران برگردید ، من ایران را حمام خون میکنم .» و گریه کردم . پس احمقم ! مرا بکشید !
سرلشگر منوچهر خسروداد فرمانده هوانیروز و سپهبد امیر حسین ربیعی فرمانده نیروی هوایی در هنگام خروج شاه از ایران خودشان را روی پای شاه انداخته بودند و اجازه بمباران کردن مردم در حال تظاهرات و مقر انقلابیون بودند. هر دوی نامبردگان در دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شدند و به سزای خیانتشان به ایران رسیدند.