سفر سبز
سيد در سال 1231 يا 1232 ق همراه گروهى از دانشوران و دين باوران مشتاق از راه دريا رهسپار حجاز شد. (29) گشاده دستى و مناظره هاى پيروزمندانه وى با دانشمندان مذاهب گوناگون علماى حجاز را سخت تحت تاثير قرار داد به گونه اى كه وى را بزرگ شمردند و ميخهايى كه او براى مشخص ساختن حدود طواف بر زمين كوفته بود، بى هيچ ترديدى پذيرفتند. (30) او همچنين توفيق يافت فدك را از كارگزاران دولت عثمانى باز ستاند و به سادات حريم خاك نبوى صلى الله عليه و آله سپارد. (31)
داور هوشمند
در سايه تلاشهاى آن مرجع بزرگ و ستمديدگان در تنگنا قرار گرفتند. هر چند شرح همه كوششهاى آن فقيه پارسا در هيچ كتابى به رشته نگارش كشيده نشده است . ولى مطالب محدود باقى مانده درباره داوريهاى وى مى تواند از موقعيت ، هوشمندى و خبرگى اش در هدايت جامعه پرده بر دارد:
زمانى مردى حضور سيد فقيهان شيعه رسيد و با سندى كه به مهر علامه مجلسى ، محقق خوانسارى ، آقا جمال خوانسارى و ديگر بزرگان در گذشته شيعه آراسته بود، خود را مالك يكى از روستاها خوانده ، صاحبان فعلى اش را غاصب شمرد. سيد مدتى در سند نگريست در درستى مهر بزرگان هيچ ترديدى نبود ولى چگونه مى شد صاحبان فعلى را غاصب خواند در حالى كه آنان زمينهاى ياد شده را از پدرانشان به ارث برده بودند و كهنسالان منطقه مالكيت پدران و پدربزرگان آنها را تاييد مى كردند.
مرجع پاك راى اصفهان در تحقيقهاى خويش بدين نتيجه رسيد كه سند ساختگى است ولى دليل بر اين مطلب نداشت . رسيدگى به پرونده ماهها به درازا كشيد. سرانجام سيد راهى مطمئن براى پايان دادن درگيرى يافت . او جمعى از كشيشان ارامنه را نزد خويش خوانده سند را به آنها نماياند و گفت : گويا در گوشه كاغذ تاريخ ساخت آن نگاشته مى شود، آن را بخوانيد.
كشيشان ، كه با خط بيگانگان آشنا بودند، آن را خواندند. سيد با محاسبه و تبديل دقيق تاريخ ميلادى به هجرى دريافت كه كاغذ سالها پس از وفات بزرگان مذكور ساخته شده است . پس سند را پاره كرد و به سود صاحبان واقعى روستا حكم داد. (32)
سيد در روزگار مرجعيت خويش به پرونده هاى بسيار رسيدگى كرد و در اجراى حدود الهى كوشيد. او قاتلان را قصاص مى كرد، مجرمان را فرمان قتل مى داد، حد مى زد، تعزير مى كرد و دست دزدان را مى بريد. يكى از شاگردان آن فقيه وارسته در اين باره چنين نوشته است :
سيد حدود هفتاد نفر را به تيغ سپرد. روزى گنهكارى را فرمان قتل داد هيچ كس اجراى آن را به عهده نگرفت ، سرانجام استاد برخاسته ، مجرم را ضربتى زد ولى كارى نبود گنهكار از جاى برخاست . سيد در اين لحظه وى را گردن زد. آنگاه بر پيكرش نماز گزارد و حالش دگرگون شده ، غش كرد. (33)
هر چند در سايه تلاشهاى سرور فقيهان ايران سپاهانيان از آرامش و امنيتى بى نظير بهره مند شده بودند ولى دربار اين را نمى پسنديد. براى فتحعلى خان مشاهده فقيهى كه بى توجه به مقامهاى رسمى احكام الهى را اجرا مى كرد و پيلهاى تنومند ثروت افسانه اى اش را از هند برايش مى آوردند(34)، بسيار دشوار بود. بنابراين در سفر به سپاهان نزد سيد شتافته ، گفت : شما خود حكم مى دهيد و خود اجرا مى كنيد، پس من در مملكت چه كاره ام ؟ همواره رسم بر آن بود كه مجتهدان حكم مى دادند و اجرايش را به دولتيان وا مى نهادند.
فقيه پاكدل اصفهان پاسخ داد: در انجام حدود الهى هيچ درنگى روا نيست . نمى توان حكم خدا را به تاخير انداخت تا به شما برسد. (35)