گفت گو با دكتر اكبر اشرفي معاون پژوهشي مركز اسناد انقلاب اسلامي
نقش ولايت فقيه در پيروزي انقلاب اسلامي ايران
تئوري انقلاب اسلامي برآمده از فرهنگ شهادت
همين تفكر بود كه هنوز دو سال از انقلاب نگذشته با شروع جنگ، جانبازي ها و شهادت طلبي ها و ايثارگري ها، هشت سال ادامه پيدا كرد و مردم خم به ابرو نياوردند، در واقع شهادت طلبي در جنگ ادامه تفكراتي شد كه امام بنيانش را بر اساس تفكر اسلامي گذاشته بود و طبيعي است مردمي هم كه براي دين شان حاضر به هر نوع فداكاري هستند دست به خلق چنان صحنه هايي بزنند.
دكتر اكبر اشرفي متولد سال 1350 در زنجان است. او در سال 1370 در رشته علوم سياسي در دانشگاه امام صادق (ع) پذيرفته شد و در سال 1377 در مقطع كارشناسي ارشد فارغ التحصيل گرديد .او در سال 1377 در مقطع دكتري علوم سياسي در دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات پذيرفته شد و در سال 1382 فارغ التحصيل گرديد.
او از سال 1380 به عضويت هيات علمي گروه علوم سياسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مركزي درآمده است و در حوزه انديشه هاي سياسي در اسلام و ايران و تئوري هاي انقلاب و انقلاب اسلامي ايران تدريس مي كند و هم اكنون مدير گروه علوم سياسي در دانشكده علوم سياسي واحد تهران مركزي مي باشد.
دكتر اشرفي همزمان با مركز اسناد انقلاب اسلامي نيز همكاري دارد و بر كارهاي پژوهشي آن مركز در معاونت پژوهشي نظارت مي كند. اين گفت و گو را در تاريخ خرداد ماه 1388 عباس حيدري با محوريت تئوري هاي موجود در زمينه انقلاب اسلامي و زمينه هاي شكل گيري آن انجام داده است.
در بحث نظريه انقلاب اسلامي تئوري هاي بسياري مطرح است؛ تئوري توطئه، تئوري اقتصادي و تئوري چپ كه بيشترين نظريات غير بومي و از خارج از مسايل دروني انقلاب ايران شكل گرفته ا ند.
مي خواستم قبل از شروع سوال ها نظر شما را درباره تئوري و نظريه بومي انقلاب اسلامي بدانيم. ن
ظريه انقلاب اسلامي چطور شكل گرفت و از كجا شروع شد؟
اگر بخواهيم به لحاظ انديشه ا ي مباني انقلاب اسلامي ايران را بررسي كنيم، بايد به صدر اسلام برگرديم و به قرآن و آموزهاي ديني مخصوصاً برداشت شيعي از اسلام رجوع كنيم.
نگاهي كه شيعه از اسلام دارد و تفاسيري كه از آيات قرآن ارايه مي شود و همينطور بحث جانشيني امام علي(ع) كه امامت را جانشين رسالت معرفي مي كند، مي تواند ما را به مقصد مورد نظر هدايت كند.
در مجموع ريشه انقلاب اسلامي بحث امامت برمي گردد؛ به نحوة نصب امام به عنوان جانشين حضرت رسول(ص) و ولايتي كه مورد نظر شيعه است و اين كه "اولوالامر" امام معصوم،است. شيعه از اين مباحث تاريخي و انديشها ي تحت اين عنوان كه حاكم اسلامي بايستي داراي شرايطي باشد ،استفاده مي كند.
بر اساس اين ديدگاه در عصر حضور امام معصوم (ع)، بايد معصوم، حاكم باشدو در عصرغيبت معصوم (ع) ، شيعيان با توجه به اشاراتي كه معصومين كرده اند و نيز بر اساس مباني كلامي ، بايد به كسي كه عالم و عادل است مراجعه كنند.
كسي كه اسلام را درست مي شناسد و عدالت هم دارد؛ بنابراين چنين انديشه اي زمينه را براي حضور عالم عادل در عرصه اجتماع وسياست را فراهم مي كند.
اگر حاكمي كه بر مسلمين حكومت مي كند داراي اين شرايط نبود آن وقت وظيفه مسلمانان فرق مي كند. مسلمان از ديدگاه شيعه نمي تواند حاكميت يك فرد فاسد را بپذيرد.
اگر حاكم عادل نبود، زمينه انقلاب با وظيفه امر به معروف و نهي از منكر به مسلمين محول مي شود.
امر به معروف و نهي از منكر علاوه بر اينكه در قبال مردم عادي تعريف شده است، حاكم را هم در بر مي گيرد. به نظر علماي شيعه امر به معروف در مرتبه عاليا ش متوجه حاكميت فاسد است.
اگر بخواهيم نمونه ا ي بياوريم، مي توانيم از كربلا به عنوان بزرگترين نمونه تاريخي ياد كنيم. قيام عاشورا بر مبناي نگرش امر به معروف و نهي از منكر شكل مي گيرد و به جايي مي رسد كه حضرت امام حسين(ع) مي فرمايد: آيا نمي بينيد به دين رسول خدا عمل نمي شود؟
آيا نمي بينيد حاكم، داراي فساد است؟
لذا مي گويد: من براي امر به معروف و نهي از منكر و احياي دين جدم پيامبر(ص) خارج شدم.
بنابراين احياي دين خدا براي ايجاد انقلابات در همه دوره ها و زمان ها يك زمينه هميشگي است. اگر زمينه هاي نزديك به انقلاب اسلامي را سال 41 درنظر بگيريم، امام خميني(ره) اين بحث را مطرح مي كنند كه بايستي احكام اسلام اجرا شود و اين همان حرفي است كه امام حسين(ع) در روز عاشورا زد.
امام خميني آرام آرام زمينه هاي انقلاب را فراهم كرد. او به شاه و به علم، نخست وزير آن دوره درباره مصوبه دولت كه معروف شده بود به لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي نامه محترمانها ي مين ويسد و اجراي آن را خلاف اسلام مين امند.
به هر حال همانطور كه گفتيم اگر به لحاظ تاريخي ريشه انقلاب را سال 41 بدانيم باز به دليل ريشه هاي اعتقادي به صدر اسلام متصل مي شود. كشاكش بين علما با دولت فاسد و استمرار مخالفت ها، كم كم نهضت و انقلاب اسلامي را شكل داد كه به 15 خرداد منتهي شد و مسائل بعد از آن را به وجود آورد.
اگر امر به معروفي كه امام درباره انجمن هاي ايالتي و ولايتي مدّ نظرش بود، همان جا به نتيجه مي رسيد،
آيا باز هم ايشان دست از مبارزاتش برمي داشت، آيا ممكن بود انقلاب در سال 57 شكل نگيرد يا به تاخير بيفتد و يا زودتر به سرانجام برسد؟
اگر رژيم وقت به حرف علما و مجتهدين گوش مي كرد، ميت وان برداشت كرد كه زمينه هاي مخالفت از بين رفته و اوضاع آرام مي شد.
چنانكه در همان سال 41 نسبتاً مخالفت ها فروكش كرد و استمرار مخالفت ها دولت را مجبور كرد كه اعلام كند آن مصوبه ملغي است و در روزنامه هم چاپ كردند.
بله، مي توان چنين برداشتي هم كرد.
بعد از اين جريان بود كه امام خميني فرمودند فعلاً كارها تمام است اما بايستي هشيار بود و اگر دوباره دولت پا از حد خودش فراتر بگذارد ما همان آدم هستيم و جلويش مي ايستيم. ولي دولت چون طرح بزرگي داشت كه از آمريكا نشأت گرفته بود خيلي هم به خواست علما تسليم نشد.