نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

موضوع: $$^*^* طنزهای ادبی*^*^$$

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض $$^*^* طنزهای ادبی*^*^$$

    حاضر جوابی حافظ شیرازی :


    امیر تیمور گوگانی وقتی حاکم شیراز بود بر اهالی آن مالیاتی مقرر داشت که بپردازند . روزی حافظ به نزد امیر رفت واظهار نداری کرد .امیر گفت کسی که مدعی است :
    اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
    به خال هندیش بخشم سمرقند وبخارا را
    این بخشندگی با آن اظهار ندامت نمی خواند . حافظ پاسخ داد :از همین بذل وبخشش های بیجاست که چنین مفلسم .امیر را خوش آمد و او را از مالیات معاف کرد .


    امضاء

  2. تشكرها 3

    seyed yasin (07-02-2011), فدایی رهبری (11-03-2011), ياس نيلي (08-02-2011)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : $$^*^* طنزهای ادبی*^*^$$

    خواجه همام و کنیز زیبا روی:

    خواجه همام الدین تبریزی از غزل سرایان ولطیفه گویان قرن هشتم آذربایجان است گویند شبی در دربار یکی از سلاطین حضور داشت کنیزی زیبا که نامش خورشید بود. خواست سر شمع را اصلاح کند تا روشنی بهتر دهد که ناگاه آتش شمع دستش را سوزاند .همام فی البداهه خواند:
    با روی تو شمع بر فروزد عجب است
    با چشم تو دیده بر فروزد عجب است
    دیدم که زشمع سوخت دستت ناگاه
    خورشید که از شمع بسوزد عجب است
    امضاء

  5. تشكرها 2

    seyed yasin (07-02-2011), ياس نيلي (08-02-2011)

  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : $$^*^* طنزهای ادبی*^*^$$

    شوخی با جامی و عاقبتش :

    روزی جامی شاعر بزرگ در مجلسی شعری می خواند تا به این بیت رسید که:
    بس که در جان فکار و چشم بیدارم توئی
    هر که پیدا می شود از دور پندارم توئی
    یکی از حاظران گفت بلکه خری پیدا شد جامی پاسخ داد : باز پندارم توئی

    امضاء

  7. تشكرها 3

    seyed yasin (07-02-2011), فدایی رهبری (11-03-2011), ياس نيلي (08-02-2011)

  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : $$^*^* طنزهای ادبی*^*^$$

    فتحعلی شاه و زنان شاعرش:

    فتحلی شاه روزی میان دو بانو نشسته بود به نامهای جهان و حیات
    شاعری این چنین گفت :
    نشسته ام به میان دو دلبرو دو دلم
    که را به مهر ببندم در این میان خجلم
    جهان گفت : تو پادشاه جهانی جهان تو را باید
    حیات گفت :اگر حیات نباشد جهان چه کار آید
    در این میان زنی به نام بقا این شعر را خواند :
    حیات و جهان هر دوشان بی وفاست بقا را طلب کن که آخر بقاست .

    امضاء

  9. تشكرها 2

    seyed yasin (07-02-2011), ياس نيلي (08-02-2011)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi