زشرق نگاهت، طلوعى طلايى كجاست
بگو لحظه گريه هاى جدايى كجاست
تمام غزل هاى نابم فداى تو باد!
سرود صميمانه آشنايى كجاست
زمانى مرا شوق ديدار چشم تو بود
همان اشتياقى كه گفتم بيايى كجاست
تو بودى، مرا فرصت سُرخ پرواز بود
چو رفتى ديگر بال هاى رهايى كجاست
كسى مثل تو آرزوى شهادت نداشت
دريغا پس از تو دلى نينوايى كجاست